فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

جلسه 9 سوره نساء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

ص‌ 78: لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً * وَإِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَالْيَتامى‏ وَالْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (نساء: 7-8)

قرآن، مجموعه‌ای از اعتقادات و احکام

قبل از این‌که شروع بکنیم به بحث‌هایی که راجع به بحث اقتصاد خانواده است، مثل ارث و کسب که یک مقداری اشراب دارد به بحث‌های فقهی، یک نکته‌ای عرض کنم و آن‌ این که آن چیزی که قرآن است، همه‌ی این‌ها با هم است. یک موقع ما ذوق این را داریم که مباحث اعتقادی گوش بکنیم ولی بدانید که آن چیزی را که باید مذاق انسان با آن تطبیق بکند، مذاق قرآن است و قرآن مجموعه‌ی آیاتی است که در آن آیات فقهی هم دارد. لذا نباید از این آیات فقهی گریز کرد. خیلی از ما موقع تلاوت قرآن وقتی می‌رسیم به این بخش‌ها کلاً ورق می‌زنیم و می‌گوییم لابد این‌ها که برای ما نیست و اصلاً مطلب مهمی ‌هم نباید باشد؛ مثل امور شرعیات انسان، مثل همین‌ها که در رساله هست. بالاخره این را هم اگر نگوییم مدل برخورد ما با این آیات همین‌طوری است و این را بدانید اگر تأمل بفرمایید این را وجدان هم می‌کنید که بسیاری از معارف در لابه لای همین بحث‌های فقهی گفته شده است. و اصلاً خود یک بحث فقهی برای خود یک موضوعیّت دارد. الآن که زمان ادیان بی‌شریعت است اتفاقاً شما 500 ،600 آیه‌ی بلند دارید که فقهی است؛ یعنی تأکید، تأکید فقهی است و می‌خواهد آن اعتقاداتی را که به عنوان اعتقادات برای خود دین مطرح است این‌ها را بیاورد در اخلاق پیاده بکند، در احکام هم پیاده بکند. این سیر است که می‌شود تدبّر در قرآن! و ان‌شاء‌الله ما می‌خواهیم این را فتح باب بکنیم؛ چون که معمولاً در جلسات تفسیر کسی دست به آیات فقهی قرآن نمی‌زند و می‌گویند، این‌ها برای حوزه‌ها است و اصلاً باید حوزه‌ها این‌ها را بخوانند؛ در صورتی که نه! این قرآن است. همین مجموعه است که قرآن است و اتفاقاً قاری قرآن آرام، آرام می‌فهمد که شریعت یک مسئله‌ی جدی است و آرام، آرام دقّت می‌کند و می‌گوید این‌جا چرا این را گفتند؟ چه چیزی خدا دیده که این را گفته است؟ حالا خود شما خواهید دید! الآن دارید سمعاً گوش می‌کنید، ولی بالوجدان دریافت خواهید کرد که تمام رگ و ریشه‌های بحث فقهی در مباحث اعتقادی ما، به همدیگر گره می‌خورد و این است که مجموعه‌ی قرآن را می‌سازد و باید به این آیات هم دقّت لازم بشود. این به عنوان یک مقدمه‌ای که از بحث‌های فقهی که در قرآن گفته می‌شود، گریز ‌نکنید!

دلیل تعدد زوجات پیامبر

سؤال‌هایی شده است راجع به بحث تعدّد زوجات که بنده نمی‌خواهم دیگر خیلی مفصّل برگردم ولی در حد این‌که بعضی از مستشرقین هم می‌گوید و خیلی‌ها هم در دانشگاه از من سؤال می‌کنند، بحث سر تعدّد زوجات پیامبر است که چرا پیامبر این‌قدر زن داشت؟ و گاهی اوقات با نگاه مستشرقین که به این پدیده نگاه می‌کنند، مثلاً می‌گویند یک زن‌بارگی ممکن است نعوذ بالله در سردمدار این دین وجود داشته باشد! قبل از این‌که شاهد قرآنی بیاورم، شاهد تاریخی می‌گوید که اساساً این نیست! شاهد تاریخی آن است که در 25 سالگی حضرت رسول ازدواج می‌کنند و تا 52 سالگی، با یک زن که بیوه است و بچّه دارد و در سن 40 سالگی است ازدواج می‌کنند. شما 40 ساله‌های حجاز را با 40 ساله‌های خود ما که با یک عالم کرم و پودر و این چیزها صورت خود را نگه می‌دارند یکسان نکنید. شما که مسافرت جهادی رفتید، نمی‌دانم دقّت کرده‌اید یا نه؟ من چون می‌پرسم از این خانم‌ها مثلاً خانمی ‌است که اگر شما ندانید، فکر می‌کنید حداقل باید 50 سال باشد، بعد که می‌پرسید می‌گوید من 38 سال دارم. حداقل با 10، 15 سال اختلاف، می‌توانید سن او را حدس بزنید. پیامبر در آن هوای خشن یک خانمی ‌را گرفته است بیوه 40 ساله و تا 52 سالگی حضرت با این تک زن زندگی کرده است و آن زن تا سن 68 و نزدیک 70 سالگی رفته است. در حقیقت پیامبر با یک پیرزنی ازدواج کرده. آن موقع می‌رود در مدینه، در مدینه است که شما می‌بینید که بعضی از ازدواج‌های پیغمبر اصلاً با پیرزن‌ها است مثل ام سلمه. بعضی از آن‌ها مِن باب مؤلفة قلوبهم است؛ مثل ازدواج با دختر ابوسفیان. حالا چرا چنین تحلیلی می‌زنیم؟ عرض می‌کنم. یک کسانی هم مثل عایشه بوده است البته دختر جوانی بوده است که این را هم عرض می‌کنم.

فهم گزاره‌های دین از بستر دین

ببینید آن چیزی را که باید به این کالبد بی‌روح تاریخ اسلام، معنا بدهد خود قرآن است؛ یعنی قرآن است که باید فضای پیغمبر ما را ترسیم بکند که اصلاً پیغمبر در چه حال و هوایی است؟ و خدا دارد حال و هوای پیغمبر را چگونه توصیف می‌کند؟ آن موقع شما می‌توانید پیغمبر را تحلیل بکنید به لحاظ تاریخی. گزاره‌هایی از دین است که فقط در بستر خود دین می‌توانید بفهمید! کسی که در بستر دین است این گزاره‌ها را می‌فهمد، نه مستشرق! مستشرق شرق‌شناس است. او که اسلام شناس نیست. تا نیاید این گزاره‌های دینی را از داخل نگاه بکند و در بستر خودش نگاه بکند، نمی‌فهمد! شما هم لزومی‌ ندارد این‌قدر دست به توجیه بزنید! یکی از آفات این است که ما گزاره‌های داخل دینی را بخواهیم برای کسی که از خارج دین نگاه می‌کند، یک‌طوری بگویم که برای او موجه جلوه بکند. این یکی از آفات است اصلاً فهمید فهمید، نفهمید خوب نفهمید! دیگر قرار نیست که خودمان را بکشیم! این خودش یک آفت است که گزاره‌های داخلی را می‌خواهیم برای او موجه جلوه بدهیم گاهی اوقات ‌ما برای این توجیه این آقا به یک جفنگیاتی می‌افتیم!

رمز ازدواج‌های پیغمبر اصلاً در مدار دنیا نیست! بیاورید سوره‌ مبارکه‌ احزاب آیه‌ 27 را در ص 421 ببینید! خدا می‌گوید که يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَزينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً؛ ای نبی به زنان خود بگو اگر اراده‌ی هوس دنیا کردید. اگر فکر کردید که با اتّصال به بیت نبی در حقیقت دنیا به دست شما می‌آید به آن‌ها بگویید فَتَعالَيْنَ؛ بیایید أمَتِّعْكُنَّ؛ به شما بدهم وَأُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً؛ و شما با یک طلاق جمیل، بروید دنبال زندگی خودتان! این‌که پیغمبر اصلاً چگونه دارد موضوع زن را نگاه می‌کند؟، این‌ها تمام بستر دینی است؛ یعنی همه چیز فدای آن راه. اصلاً کسی که قاری قرآن می‌شود از اوّل قرآن تا آخر قرآن را می‌خواند، در فضای نبی است؛ آن نبی که مخاطب وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهی(نجم: 42) به جای 9 تا زن اگر 9000 تا زن هم می‌گرفت، اندک خللی در ذهن آن قاری قرآن ایجاد نمی‌شود؛ چون رابطه‌ی پیامبر اصلاً با زن‌ها یک رابطه‌ی دنیوی نیست! نه این‌که کارهای دنیوی نمی‌کند، زناشویی نمی‌کند، ولی اصلاً در این بستر نیست. در چنین فضایی نیست. وقتی که شما می‌بینید که دارد که در آیات سوره‌ مبارکه‌ توبه که قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَأَبْناؤُكُمْ وَإِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَمَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْر(توبه: 24)؛ اگر برادر شما، پدر شما، عشیره شما، زن شما، تجارت شما، کسب و کار شما، این‌ها بخواهند احبّ باشند (دارد به پیغمبر می‌گوید) بیا و به بندگان بگو اگر می‌خواهند این‌ها احبّ باشند، شما فاسق هستید، آن وقت این پیغمبر بخواهد یک انسان زن‌باره‌ی اسیر مثلاً شهوات باشد! اصلاً می‌گویم به جای نه زن 9000 تا زن هم می‌گرفت اندک خللی در ذهن ایجاد نمی‌شد، پس معلوم است که یک چیزی بوده است.

کار پاکان را قیاس از خود مگیر!

شما در همین قرآن می‌بینید که یک وظیفه‌ای بوده است یک بایدی بوده است. همین‌طوری باید می‌شد! ما انسان بزرگ در زندگی خود ندیدیم! می‌بینید یک آقای امجد که در جوانی می‌رود یک خانم 13 سال بزرگ‌تر از خودش را می‌گیرد با دو تا بچّه! این آقای امجدی که در مقابل پیغمبر قطره‌ای از دریا هم نیست! نمی‌گویم که همه بروند بیوه بگیرند، بحث این‌ها نیست! اشتباه نشود! بحث این است که یک چیزهای دیگر برای اشخاص بسیار مهم است؛‌ مثلاً جوانی می‌آید با من بحث می‌کند، فقط ذهن او این است که زیبا باشد، یا نباشد؟ و این‌قدر تأکید می‌کند به من که باید زیبا باشد. جوان مذهبی، مسلمان، عاشق اهل بیت، ولی این در ذهن او به قدری bold است که باید زیبا باشد! این اصلاً نمی‌تواند حال آقای امجد را درک بکند چه برسد که بخواهد حال پیغمبر را درک بکند! او در زندگی خود تا الآن یک ولیّ خدا ندیده است و همه چیز را با خودش مقایسه کرده است. وقتی با خودش مقایسه می‌کند، می‌ماند و نمی‌فهمد که این کجا‌ها را نشانه گرفته است. معامله می‌کند با خدا!

آیه 37 سوره احزاب را ببینید! زید فرزند خوانده پیغمبر است و فرزند خوانده را به منزله‌ی فرزند می‌دانستند، خدا این حکم را باید یک کاری می‌کرد، باید در مورد خود پیغمبر اجرا می‌کرد تا این سنّت جاهلی را منکوب کند. هیچ‌طور دیگر نمی‌شد! یعنی این‌قدر رسوخ کرده بود که باید این سنّت را روی پیغمبر اجرا می‌کرد. ببینید آیه را وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْه؛ هنگامی‌که به آن کسی که خدا به او نعمت داد و تو هم به او نعمت دادی که آمد فرزندخوانده تو شد. (همان زید) این تنها صحابه‌ای است که اسم او در قرآن است. بعضی‌ها می‌گوید که چرا اسم حضرت امیر نیست؟ این‌ها خیلی مهم نیست! انسان خوبی بوده، اما نه معروف بوده و نه شاخص بوده، ولی اسم او در قرآن آمده است أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّه؛ تو به او گفتی که زوج خود را نگه دارد. او با همسرش دعوا کرده بوده و می‌خواسته همسرش را طلاق بدهد. پیامبر مدام می‌گفته است که خانم خود را طلاق نده وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدي یک عدّه پیغمبر را نمی‌شناسند و می‌گویند پیغمبر به زن او نظر داشته است جلَّ وَ عَلا! پیغمبر پیغمبر است. اصلاً نمی‌فهمد که وَتُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ؛ چیزی که تو داشتی پنهان می‌کردی، خدا آن را آشکار کرد و از این تعبیر می‌کنند که تو به زن او چشم داشتی! می‌گوید این را نگه دار وََتَخْشَى النَّاس؛ و از مردم می‌ترسیدی وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا؛ وقتی مدّت آن گذشت، تو با او ازدواج کردی لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِ؛ این اتّفاق افتاد؛ چون در حقیقت خدا گفته بود تو باید بروی و او را بگیری. پیغمبر هم از مردم می‌ترسید. می‌ترسید نه این‌که پیغمبر برای خودش بترسد. ببینید اصلاً پیغمبرها برای خود از چیزی نمی‌ترسند! اگر پیغمبر ترسو بود که همان روز اوّل که به او گفتند تو را می‌کشیم همان جا می‌ترسید. نه! به خاطر چیست؟ به خاطر این جهّال نفهم!

علت ترس پیامبران از مردم

شما در نهج البلاغه ببینید وقتی که دارد لَمْ يُوجِسْ مُوسَى خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ[1]‏؛ وقتی که این‌ها ریسمان‌ها را انداختند و مار شد، یک ایجاسی در نفس موسی شد؛ یعنی دل او تکان خورد. امیر المؤمنین در نهج البلاغه این را توضیح داده است گفته است والله مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ؛ از آن زمانی که حق را دیدم تا الآن شک نکردم در آن. تا این را می‌گوید این اشکال مقدّر به وجود می‌آید که پس چرا موسی شک کرد؟ همان جا امیرالمؤمنین می‌گوید لَمْ يُوجِسْ مُوسَى خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ؛ برای خودش نترسید أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَال‏؛ از این‌که این جهّال نفهمند! این‌ها میدان را پر از مار کردند حالا من این چوب را می‌اندازم می‌شود مار می‌گوید این مار هم از آن مارهاست! این‌ها نفهم هستند! از این ترسید! نه این‌که از خودش ترسید یعنی خود او شک کرد که آن‌ها که مار کردند ما هم که مار کردیم حالا چه شد؟ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دِوَلِ الضَّلَال.‏

 

شرایط مناظره در قرآن

برای همین است که شما در قرآن می‌بینید که دارد قالَ مَوْعِدُكُم(طه: 59) وقتی به موسی می‌گویند کجا قرار بگذاریم؟ 1- قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ 2- وَأَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ 3- ضُحىً ؛ موسی گفته است استادیوم 100 هزار نفری آزادی، جمعه، ساعت ده! این می‌شود مناظره! نه این‌که شما فعلاً بیایید در پستو ببیینم حرف شما چیست؟ گفته است يَوْمُ الزِّينَةِ؛ روز عید که تعطیل باشد و همه باشند أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ همه‌ی مردم را هم جمع کنید ضُحىً ضحی؛ یعنی ساعت ده. آفتاب برآمده! نه اوّل صبح که مردم خواب هستند، نه آخر شب که می‌خواهند بروند بخوابند خودش که از خودش باکی ندارد؛ یعنی خود او می‌فهمد حق چیست ولی أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دِوَلِ الضَّلَال‏ این است! نه این‌که پیغمبر می‌ترسد کسی که می‌گوید، پیغمبر می‌ترسد، این اصلاً در فضای نبی نیست! در آن طرف یک چنین آیه‌ای را می‌بیند وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ(احزاب: 37) می‌گوید دیدی خدا تو را رسوا کرد! مثل شاعر معظّم حافظ

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا

می‌گویند این حافظ یک مقدار مشکل داشته است! خیلی از این ترک‌های زیبارویی بودند در شیراز که هلاکوخان آورده بود و… اصلاً این‌ها در فضای حافظ نیست. اگر حافظ این بود که آقای قاضی تعظیم نمی‌کرد در برابر حافظ! خود حافظ بعد از آن نمی‌گفت که در همین شعر

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

بله یک مقدار خوب او نظرباز بوده است! خوشش می‌آمده است یک مقدار ملّت را دید می‌زده است! خوب او بدش هم نمی‌آمده است! حافظ اصلاً در این فضا نیست. اما این آدم چون انسان بزرگی هم در زندگی خودش ندیده است، حافظ را هم مثل خودش می‌بیند که این هم یک انسانی بوده است و معارفی هم داشته است.

یک موقع است که دارد سر پیغمبر پیاده می‌کند به خاطر این سنّت جاهلی! اگر سر پیغمبر این را پیاده نمی‌کرد و فقط حکم آن را پیغمبر بگیرد فایده ندارد! معلوم است که ریشه‌کن نمی‌شود! چه کار می‌کند؟ لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِ؛ این کار را انجام می‌دهم تا این سنّت را از بین ببرم که فرزند خوانده فرزند نیست. از آن طرف وقتی که شما بحث بعضی از ازدواج‌های پیغمبر را می‌بییند، می‌بینید که همین حفصه و عایشه دختران جناب ابوبکر و جناب عمر، که به روایت شیعه و سنی حفصه و عایشه هستند. (من به منابع اهل تسنن نگاه کردم). خدا با این‌ها یک طرحی را دارد پیش می‌برد؛ یعنی مباحث سرّالقدری پیش می‌رود. در سوره‌ مبارکه‌ تحریم ص 561 ببینید که اندک بهانه‌ای را خدا بهانه می‌کند که این‌ها رفتند یک سرّی را پخش کردند پیغمبر یک خانمی دارد به نام ‌زینب بنت جحش که این خانم هر وقت نوبت او می‌شد که پیغمبر می‌رفت خانه‌ی او یک شربتی از عسلی برای پیغمبر درست می‌کرد. پیغمبر هم می‌خورد، بعد این‌ها حسودیشان می‌شود از این‌که این زینب بنت جحش به پیغمبر می‌رسد. یک بار قرار می‌گذارد که مثلاً بگویند به حساب ما به پیغمبر بگویند سیر خوردید؟ پیغمبر خدا است مثلاً جلوی دهن خود را گرفته است که نه! من یک شربتی خانه‌ی او خوردم! پیغمبر گفتند: پس من اگر دیگر رفتم این شربت را نمی‌خورم برای این‌که دهن ایشان بوی بد ندهد، ولی شما به این زینب نگویید که من به خاطر این قضیه است که نمی‌خورم. این دو تا دست به یکی می‌کنند و می‌روند سرّ را فاش می‌کنند و یک رسوایی تاریخی ایجاد می‌کنند. خیلی هم عجیب است که خدا چنان این دو زن را می‌کوبد که این‌ بندگان خدا در سقیفه جرأت نمی‌کنند بگویند ما پدر خانم پیغمبر هستیم! و اصلاً نسبت این‌ها با پیغمبر حذف می‌شود. ببینید خدا چه کار می‌کند با این‌ها؟

در سوره تحریم، آیه 10، ص 561 می‌گوید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ این دو تا زن پیغمبر را مقایسه می‌کند با زن لوط و زن نوح که كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْن؛ که تحت عباد صالح ِما بودند. فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ؛ این نسبت آن‌ها با پیغمبر زمان هیچ فایده‌ای برای آن‌ها نداشت و به این دو نفر گفته شد که با سر بروید در آتش! و سوره‌ی تحریم را نگاه کنید که آن‌‌قدر این دو زن پیغمبر این وسط له می‌شوند. به خاطر چه چیزی؟ به خاطر این‌که خدا یک اندک بهانه‌ی پیدا کرده است که شما سرّ را پخش می‌کنید؟ حساب شما را می‌رسم! انگار خدا یک بهانه پیدا کرده است. ازدواج‌های پیغمبر را که می‌بینید، یک رنگ و لعاب دیگری دارد ما اصلاً باید قرآن را ببینیم اگر مقام شامخ نبی را ببینیم، به مخلیّه‌ کسی خطور نمی‌کند پیغمبر یک آدم هوس‌باز زن‌مدارباشد! این‌طور است که اگر 9000 زن هم بگیرد، می‌گوییم از روی وظیفه بوده و همه‌ی آن‌ها درست بوده است.

موعظه و دفاع، یا توجیه و تحریف؟

می‌گویند مستشرق متوجه نمی‌شود، خوب متوجه نشود! ما که قرار نیست همه چیز را برای او توضیح دهیم! خیلی از این گزاره‌ها است که او متوجّه نمی‌شود! شما بگویید به امر امام معصوم، جنگ ابتدایی برای چه می‌کنید؟ چرا جنگ ابتدایی می‌کنید؟ می‌گوییم: برای دفاع از فطرت الهی! یک سرِ چشمه بقایی هست که چهار تا قلدر ایستادند نمی‌گذراند این آب رد شود! هرچه می‌گوییم بروید کنار این آب رد شود و این معارف برسد و همه بفهمند، ولی این‌ها نمی‌گذارند. ثانیاً این دفاع است! دفاع هم دفع کردن است؛ یعنی این چهار تا قلدر را از سر چشمه بزنید کنار که این آب به بقیّه برسد! همه چیز این است آقای مستشرق متوجه شدید؟ می‌گوید: نه! خوب متوجه نشدید که نشدید! برای دفاع از فطرت الهی است. اوّل نصیحت می‌کنیم، اگر اثر نکرد، می‌زنیم دفع می‌کنیم. جلب هم نیست دفع است! دفاع برای دفع کردن است، برای جلب کردن نیست! هیچ کس را نمی‌توان با شمشیر جلب کرد! با شمشیر فقط می‌شود دفع کرد! دفع کردن آن چهار تا قلدر و جذب کردن بقیّه است! این است متوجه شدید آقای مستشرق؟ شما که تا الآن هرچه جنگ دیدید برای چنگ انداختن به معادن و ذخایر کشورها بوده است. برای رسیدن به یک سلطه و پول و این‌ها بوده است، اصلاً تو نمی‌توانی این contex را بفهمی‌؟ نمی‌توانی دراین فضا نفس بکشی؟ چه برسد که فضا این معارف را هم بخواهی بفهمی! از این‌جا است که طرف بر می‌گردد می‌گوید خمس می‌گرفتند برای این‌که که درآمد خود را زیاد کنند! آیا اصلاً می‌خورد به ائمّه که دنبال پول باشند؟ اصلاً حرف آن‌ها این بوده است قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً(انعام: 90)؛ نه تنها پول نمی‌خواهیم، هیچ چیز دیگری هم از شما نمی‌خواهیم.

الآن مدام بحث این است که مستشرقین این‌طور می‌گویند! واقعاً انسان متأسّف می‌شود که این چیزها را از زبان بچّه‌های شیعه در دانشگاه می‌شنود! که چرا مثلاً پیغمبر چرا این قدر ازدواج کرده است؟ ازدواج کرده است که کرده! کسی نمی‌تواند از داخل قرآن یک میلیمتر زن‌مداری دربیاورد! من توصیه می‌کنم آدم، آدمِ بزرگ ببیند! جداً خیلی خوب است! یک لطفی دارد! دیدن انسان‌های بزرگ باعث می‌شود انسان از فضای خود در می‌آید. این، آدم را ضرب در 1000 و 2000 و دو میلیون و دو میلیارد می‌کند! و آن وقت می‌تواند به قطره‌ای از مقام پیغمبر فکر بکند!

سؤال: چرا پیغمبر با دختران ابوبکر و عمر ازدواج کردند؟

-‌ این را عرض کردم! شاید سرّ القَدَری آن، تخریب انتساب‌ها و تخریب این شخصیّت‌ها باشد. اگر عایشه و حفصه خراب شوند چه کسانی خراب می‌شوند؟ این جزء طرح‌های سرّ القَدَری قضیه است که از همان اوّل طرح این است که این‌ها خراب بشوند!

بیاییم سراغ همان آیه‌ بحث ارث! لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً * وَإِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَالْيَتامى‏ وَالْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً معنی آیه که واضح است! برای مردان نصیبی است از آن چه که تَرَكَ الْوالِدانِ؛ یعنی پدر و مادر وَ الْأَقْرَبُونَ حالا بستگی به این دارد که چگونه این قرابت ایجاد شود! که در آیات می‌آید. این آیه قانون اساسی کلی‌تر است وَلِلنِّساءِ نصیبٌ مما تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ برای زن‌ها هم همین‌طور مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ آن‌ها هم نصیبی دارند مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ؛ چه کم چه زیاد نَصيباً مَفْرُوضاً؛ یک نصیب فرض و واجب.

محرومیت زن و کودک از ارث در جاهلیت

به دلیل فضای نزول، قرآن برای این‌که کاملاً فضا را بشکند؛ چون فضای نزول آن‌چنان است که دختران به طور کل، زنان به طور کل، بچّه‌ها به طور کل از ارث محروم هستند. ارث به کسی تعلق می‌گیرد که اهل جنگ و مبارزه باشد. آیه در نوع خودش می‌تواند طور دیگری بیان شود یعنی بگویند لِلرِّجالِ و للنساء َنصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ اما برای این‌که کاملاً این معنا تأکید بشود که هیچ تفاوتی در ارث‌بری نیست، نه در میزان ارث، بلکه در اصل ارث‌بری، همین این را عیناً و عیناً تکرار می‌کند لِلرِّجالِ اگر می‌گفتند «لِلرِّجالِ و لنساء» می‌گفتند یعنی هرگونه توجیهی که انسان بخواهد توجیه دیگری بکند، با این فرم از گفتگو بسته می‌شود لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ؛‌ یعنی حکم مردان بیان می‌شود و کنار می‌رود،‌ و بعد «لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ توصیه هم نیست چرا؟ به دلیل این‌که این قانون که به عنوان قانون کلی در قرآن مطرح است قانون جزئی آن در آیه 11 است. قانون جزئی که در آیه‌ 11 يُوصيكُمُ اللَّه؛ یعنی خدا توصیه می‌‌کند و برای این‌که کسی این فکر را نکند که این توصیه لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن مثلاً یک توصیه است مستحبی است، می‌گوید: نَصيباً مَفْرُوضاً؛ یک نصیب واجب است؛ یعنی این قضیه واجب است که آن‌ها ارث می‌برند، توصیه نیست!

برای شأن نزول معمولاً این را گفتند، در صورتی که این شأن نزول نمی‌تواند باشد! این علی القاعده باید همان فضای نزول باشد. خیلی‌ها متعرض این معنا شدند گفتند که شأن نزول این آیه همین است (که من توضیح دادم) در صورتی که این فضای نزول است! شأن نزول را من جایی پیدا نکردم الّا در کشاف زمخشری که او ذیل آیه توضیح می‌دهد که اوس بن ثابت انصاری وقتی می‌میرد، زنی به نام ام کحّه‌ داشته که سه تا دختر هم داشته است بعد پسر عموها اموال آن‌ها را تصاحب می‌کند و می‌گویند به شما که نمی‌رسد! و اموال را برمی‌دارند. بعد این ام کحّه او می‌رود پیش پیغمبر شکایت می‌کند که معطل ماندیم فَقَالَ پیغمبر فرمود: ارْجِعِي حتي أنْظُرْ مَا يَحْدُثُ اللَّهُ؛ برو برگرد ببینم خدا چه وحی می‌کند که آیه نازل می‌شود که این‌ها سهم دارند بعد حضرت یک نفر را می‌فرستند می‌گویند لاَ تَفَرَّقَا مِنْ مَالِ أَوْسٍ شَيْئا؛ً یعنی دست به مال اوس نزنید فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ جُعِلَ لَهُنَّ نَصِيباً؛ خدا یک نصیبی برای این‌ها مشخص کرده است، اما علامه طباطبایی می‌فرمودند این‌ها علی القاعده نباید شأن نزول باشد. این می‌شود فضای نزول! شأن نزول می‌شود همین چیزی است که کشاف گفته است.

معانی‌ای در این آیه وجود دارد که باید در این ‌جا جست و جو کرد. من این آیه را بهانه قرار می‌دهم تا یک معنی از داخل این آیه بگویم: یکی عبارت رجال و نساء است و یکی عبارت انثی و ذکر است. دقّت بکنید! عبارت رجال و نساء عمدتاً در قرآن به خصوص وقت‌هایی که در قبال ولدان می‌آید به معنای انسان‌ها بالغ است. اگر آیه‌‌ 75 همین سوره را ببینید، دارد که وَما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ؛ چرا در راه خدا نمی‌جنگید؟ وَالْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ؛ زنان و مردان و بچّه‌ها. همین تعبیری که ما می‌کنیم زن، مرد؛ یعنی انسان‌های بزرگ، یعنی انسان‌های رشید یا بگوییم بچّه. همین تعبیر نساء به همین معنی است. این‌که در قبال ولدان آمده است رجال – نساء- ولدان. باز در آیه‌ 98 همین سوره می‌بینید که إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ این ترکیب رجال، نساء، ولدان؛ یعنی زن و مرد و بچّه. این رجال و نساء بیشتر به انسان بزرگ می‌خورد، اما به نظر می‌آید در آیه‌ی مورد نظر به این معنا نیست؛ چون در آیه لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ؛ اطفال ارث نمی‌برند فقط انسان‌های بزرگ ارث می‌برند «للرجال و للنساء» این‌ها ارث می‌برند با کدام قرینه؟ این‌ها قرینه‌هایی است که همدیگر را کمک می‌کنند. در آیه‌ 11 بحث يُوصيكُمُ اللَّهُ فِي‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن مطرح می‌کند، نه رجال و نساء.! یعنی جنسیت را مورد خطاب قرار می‌دهد یعنی جنس دختر و جنس پسر.

چرا خداوند با کسانی که ملائکه را انثی می‌نامند برخورد می‌کند؟

خدای منفعل یا خدای فعال؟

به قرینه می‌خواهیم این کارها را با هم انجام بدهیم تا مدل رفتار با قرآن را با هم یاد بگیریم! ممکن است همین‌طوری خود ما آرام، آرام فقیه بشویم. فقیه بشویم، نه این‌که دست به لحیه اجتهاد بکشیم! نه! ولی آرام، آرام کاری که، کار فقاهتی محسوب می‌شود و در قرآن ژرف می‌شود، این‌جا یاد بگیریم یُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ یک بحث راجع به انثی وجود دارد که در نوع خودش جالب است. چرا خدا این واژه را استعمال می‌کند و چه معانی‌ایی از آن مراد می‌کند؟ معنی اصلی و واژه‌ای انثی؛ یعنی انفعال. «أنِثَ» یعنی «اِنفَعَلَ» یعنی مُنفعل شد. من خیلی نمی‌خواهم وارد مباحث اعتقادی بشوم، اما یک بحثی است در قرآن که به کرّات دارد تکرار می‌شود. حالا یکی، دو نمونه از آن را نگاه می‌کنیم. نسبت به بحث بت‌پرستی و ملائکه که این‌ها می‌گفتند ملائکه بنات الله هستند، یک واکنش بسیار عجیبی را شما از قرآن می‌بینید که مدام می‌خواهد بگوید که این‌ها دختر نیستند! ملائکه دختر نیستند! چقدر تهمت می‌زنید این ملائکه دختر نیستند. چرا این‌قدر خدا بر می‌آشوبد؟ از این‌که این‌ها می‌گویند این ملائکه دختر هستند و این بت‌ها را نماینده آن ملائکه می‌دانند و اگر بحث بکنیم شگفت‌زده می‌شویم از این همه فرازهای قرآنی که دارد چه می‌کند خدا؟ و جریان بت‌پرستی را چگونه دارد اعلام می‌کند؟ و چطوری ما الآن بت‌پرست هستیم. مدام اصرار می‌کند که این‌ها دختر نیستند. نه یک سوره، نه دو سوره، چند سوره با بیانات اکید! چرا آیا صرفاً یک حساسیّت معرفتی است؟ فقط برای این‌که این‌‌ها در فلسفه دختر نیستند ؛‌چون آن‌هایی که فلسفه می‌خوانند می‌دانند که نوع مجرد در فرد است به خاطر این‌که این‌ها ماده ندارند نوع مجرد در فرد دارند. آیا فقط همین است که بگویید این‌ها جنسیت این‌طوری ندارند؟ یا قرآن حرف دیگری دارد؟ می‌خواهم به شما بگویم حرف دیگری دارد! الآن نگاه می‌کنیم! حرف دیگری دارد و می‌خواهد بگوید این جنس، جنسی است که ویژگی اصلی در آن انفعال است. تأثّر است و من این را تأیید می‌کنم. بیاورید سوره‌ مبارکه‌‌ نجم را تا چند تا از این معانی را با هم ببینیم. در ص 528 آیه‌ 21 را نگاه بکنید! که اگر خارج از این معانی را بفهمیم گاهی اوقات خنده‌دار می‌شود؛ یعنی انسان یک حالت بچّه‌گانه‌ای برای خدا می‌بیند! از آیه‌ی 19 نگاه بکنید أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری این سه تا بت را می‌گوید أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنْثی برای شما پسر برای خدا دختر؟ تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضيزى؛‏ عجب قسمت ناعادلانه‌ای! مثل این بچّه‌ها شما پسر من دختر؟ خدا اصلاً اجل است از بحث دختر و پسر! اصلاً شأن خدا اجل از این حرف‌ها است که بگوید چرا شما پسر و ما دختر؟ ما در چه فضایی نسبت به خدا هستیم؟ تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضيزى؛‏ خیلی قسمت بدی دارید می‌کنید خیلی قسمت ناعادلانه و جائرانه‌ای دارید می‌کنید! چرا خدا دختر و شما پسر؟ إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان؛ این‌ها یک سری از اسماء است که خود شما می‌خواهید و هیچ دلیلی هم برای آن ندارید إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَما تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛ هیچ تبعیّت نمی‌کنید مگر همان گمان‌های شما و آن‌چه را که هوای نفس. شما دارید این‌ها را با هوای نفس خود تطبیق می‌دهید وَلَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ * أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى آیا فکر می‌کنید که انسان به آن چیزی که تمنّی می‌کند می‌رسد چرا؟ ببینید این‌ها ملائکه را انثی می‌خواندند و منفعل چون که کارگزاران عالم را در حقیقت ملائکه می‌دانستند و خدا را که من دون الله بودند او را می‌گذاشتند کنار ملائکه کارگزار و یک طبیعت منفعل را برای عالم قائل بودند که می‌گفتند خدا منفعل نسبت به تصمیمات ما است همین‌طور طبیعت منفعل نسبت به تصمیمات انسان! طبیعت منفعل نسبت به تصمیم‌های انسان و فکر انسان! و این‌ها کارگزار هستند و این‌ها هم انثی و منفعل هستند و این بت‌ها نماینده هستند. ببینید می‌گوید شما یک هوای نفسی دارید که می‌خواهید با آن هوای نفس تطبیق بدهید. چرا کارگزاران خدا که آن‌ها این ملائکه هستند انثی یعنی این وسط من خدا نسبت به جریان عالم منفعل هستم ؟ خدای منفعل يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَه(مائده: 64) است؟ خدای دست بسته! این است جریان بحث! این‌قدر حساسیّت ببینید أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى؛ هرچه که تمنّی بکند همان به دست او می‌آید؟ یعنی طبیعت منفعل، عالم منفعل أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى * فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولی * وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْني‏ شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَيَرْضى‏ * إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثی؛ آن کسانی که ایمان به آخرت ندارند آن‌ها بر روی ملائکه یک اسم انثی می‌گذارند. ببینید حساسیّت را !اصلاً انگار خدا داغ می‌کند چرا اسم این‌ها را می‌گذارید انثی؟ شما باید در تحلیل‌های نهایی (بحث آن مفصل است جای آن این‌جا نیست) که این‌ها راجع به بت‌پرست‌ها چه فکری می‌کردند. ولی این طرف و آن طرف می‌گویند بت‌پرست‌ها سنگ می‌پرستند چوب می‌پرستند. این حرف‌ها بس است! این‌ها که دیوانه نبودند اگر این حرف‌ها بود که قرآن این‌قدر نقل نمی‌کرد حرف این‌ها را! انگار یک سری دیوانه‌ی زنجیری بوده‌اند! که می‌گفتند مثلاً ببین این را من خودم ساختم! اینvoice recorder را می‌بینی؟ این خالق من است! من تحت ربوبیّت او الآن قرار گرفتم. به من برنامه می‌دهی من طبق آن عمل کنم؟ جمع کنید این حرف‌ها را! بگذارید قرآن زنده حرف بزند حرف روز بزند! این بت‌پرست‌ها دیوانه بودند؟ اگر این‌طور بود که دعوت انبیا این‌قدر شکوهمند نبود! حرف انبیا معلوم نیست با این‌ها چه بوده! این‌ها آدم‌هایی بودند به برکت اسلام اسم این ابوالحکم شد ابوجهل! ابوجهل آدم حسابی بوده است! فرعون آدم حسابی بوده است! این‌ها زمان خودشان آدم‌های حسابی بودند! وقتی دعوت می‌آید اسم این‌ها می‌شود ابوجهل و فرعون! همه‌ی این‌ها را در روایات و آیات ببینید! این‌ها آدم‌های مدبّر، دقیق بودند، دقیق حرف می‌زنند! حسابی حرف می‌زنند! این‌ها است که تازه می‌فهمیم انبیا چه کاری دارند انجام می‌دهند در مقابل این‌ها! جریان بت‌پرستی یک جریانی است که الآن هم دارد اتّفاق می‌افتد، فقط اسم آن‌ها عوض شده است قیافه‌ی آن عوض شده است و صور متعدد دیگری که من فقط آدرس می‌دهم شما نگاه بکنید. اسراء آیه 40 را نگاه بکنید همین حساسیّت به‌شدّت وجود دارد! صافات 150 را نگاه بکنید! زخرف 19 را نگاه بکنید!

در این فرآیند، بفرمایید خدا با بحث انثی چه کاردارد می‌کند؟ آیه‌ 117 همین سوره‌ مبارکه‌‌ نساء را ‌ببینید! قرآن زنده است. تک تک آیات آن باید برای شما پیام داشته باشد! اگر نداشته باشد بدانید دارید اشتباه می‌کنید! دارید در فهم اشتباه می‌کنید! ص 97 آیه‌ 117 از 116 ببینید إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيدا؛ کسی که شرک بورزد، به یک گمراهی دور گرفتار شده است. إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً؛ این‌ها این بت‌هایی که می‌خواندند این‌ها نمی‌خواندند مگر اِناث؛ یعنی اصلاً بت‌های خود خدا را اسم آن را می‌گذارند اِناث می‌گوید این‌ها چیزهایی را که می‌خواندند یک سری موجودات منفعل می‌خواندند. إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطاناً مَريداً می‌خواهم خلاصه عرض بکنم برای شما که در معنای انثی همین معنای لغوی که وجود دارد به معنای انفعال و این خدا این را می‌پذیرد و این را باید بپذیریم که پایه‌ی بسیاری از حرف‌های قرآن است. نه در این آیات، آیات دیگر را هم باید ببینیم!

آیا وجود نفس منفعل در زن، نقص است؟

تفاوت قابلیت و فاعلیت

فقط خانم‌های ما این را فحش تلّقی نکنند انفعال را نفس منفعل، نفس متأثر در مقابل نفس مؤثر تأثرات نفسانی بالاتر ببینید. شما یک خانم وقتی که در یک فیلم صحنه‌های گریه‌دار می‌بیند، می‌بینیم باران اشک! این باید هم باشد! اگر کسی فکر بکند این‌ها فحش و بد و بیراه است این‌ها دارد اشتباه می‌کند! آقا انفعال بهتر است یا فعال بودن؟ بستگی دارد! نرم بودن خوب است یا سفت بودن؟ بستگی دارد! خوبی نرم هم این است که نرم است. حالا یک عسلی بگوید من می‌خواهم بشوم ملات سفت در ساختمان! نمی‌شود! این سفت نیست این شل است. شل باید نقش خود را ایفا بکند این باید همان نقش تأثر خودش را داشته باشد! انثی یک نفس پرقابلیّت است. یک نفس پر قابلیّت است در مقابل یک نفس پر فاعلیّت! مثل ذکر! یک نفس متأثر در مقابل یک نفس مؤثر! جلوه در زن بیشتر است و این را باید قبول کرد و بسیاری از روایات ما در همین زمینه معنا می‌شود. فقط یک مقدار باید ذهن‌ها از آن عناد دربیاید! از این‌‌که فکر ‌کنند که دارند به آن‌ها فحش می‌دهند! من نمی‌خواهم همه‌ی روایت را قبول بکنم. یک زمانی خانم من به خواهر خانم من که نسبت به بعضی از روایات موضع‌های تندی داشت، خانم من من رَبَّاتِ الحِجال(پرده‌نشین) که نیست، ‌استاد دانشگاه است! گفت: سرد و گرم زندگی هنوز شما را پخته نکرده است! این‌قدر فهمیده نشدید که معنی این روایت را بفهمید! سرد و گرم روزگار لازم است که بعضی از وقت‌ها معنی بعضی از روایت را انسان بفهمد! اگر می‌گویند لَا تُشَاوِرْهُن؛‏ فلان جا با زن مشورت نکنید! نه این‌ مرد می‌فهمد و نه آن زن! اما این مخدّرات فکر می‌کند که دارند به ما بد و بیراه می‌گویند. آیا مفهوم این روایت این است که اصلاً با زن مشورت نکنید؟ نه! این‌ها ارشادات به حکم عقل است. در آن‌جایی که تلاطم‌های روحی اتّفاق می‌افتد که باید هم اتّفاق بیفتد و می‌افتد! آن‌هایی که زن دارند می‌دانند، در آن‌جا این مرد است که باید به عنوان یک ستون، فعّالانه سر جای خوش بیایستد بدون این‌که بی‌احترامی‌ بکند! بدون این‌که از روایات خرج بکند! بدون این‌که بخواهد از این آیات و روایات بخواهد بهره‌مندی بکند و تو دهنی هم بزند که بدترین کار است! من یک زمانی جمعی از خانم‌های حفّاظ قرآن می‌گفتندکه بعضی از اوقات شوهران ما در حفظ قرآن ما سنگ اندازی می‌کنند. مگر مریض است که یک مردی بگوید که خانم شما قرآن حفظ نکنید! یک مقدار که حرف می‌زدیم می‌فهمیدیم که شوهر او یک حرفی می‌زد و این خانم جواب می‌داد که نه این‌طور نیست و شروع می‌کرده به قرآن خواندن! فهمیدم که او حرص شوهر خود را درآورده است،‌پس گفته اصلاً نمی‌خواهم بروی قرآن حفظ کنی!

مأموریت دین: ارشادات به حکم عقل

چه آن طرف و چه این طرف خرج از دین، از مذهب و از این روایات درست نیست! روایات ارشاد به حکم عقل است. این‌ها این نخواستند که بیایند دو تا جنس و دو تا خانواده را به هم بریزند! ضمن این‌که نمی‌خواهند خانواده را به هم بریزند، می‌خواهند نسخه بدهند و بگویند ببینید این‌طوری است که یک سری تلاطم‌ها و موج‌هایی وجود دارد که این، موج شکن است. فقط باید یک مقدار عناد را برداشت. باید یک مقدار ذهن‌ها را شست. یک طور دیگر هم این‌ را دید! هم، این مرد طور دیگری ببیند هم، این زن یک طور دیگر! من نمی‌خواهم تأیید بکنم تمام چیزی که در دایره روایات ما است، ولی این‌طوری هم نیست که همه روایات را شَپَل می‌کند به حساب این‌که نه! الآن در این روزگار نمی‌‌شود این‌طوری زیست! درست است بعضی از چیزها برای بستر زمان است؛ مثل همان جایی که امیرالمؤمنین می‌گوید عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ[2] معلوم است که عقل زن پرده‌نشین که هیچ ندیده است. اخبار ندیده است، جامعه را ندیده است، خوب یک مقدار سطح درک آن‌ها پایین‌تر است! وقتی که آمده است یک مقدار اخبار، یک مقدار تلویزیون، دانشگاه رفته است، یک مقدار سطح او بالاتر آمده است به لحاظ اندیشه و فکر! البته یک سری دیگر آفات ممکن است پیدا کرده باشد که باید حواس آن‌ها به آن آفات هم باشد! منتهای مراتب، این سطح فکری و درکی یک مقدار بالا آمده است، این معلوم است که در بستر زمان دارد معنا می‌شود.

کلاً اگر ما این را بفهمیم که دین آمده است تا ارشاد به حکم عقل بکند، یک مقدار وجدان خود را صاف نگه بداریم تا متون دینی را بفهمیم! در رأس آن قرآن! این‌قدر هم سریع جبهه‌گیری نکنیم. من واقعاً این‌جا است می‌توانم این حرف‌ها را بزنم و از خانم‌های خودمان تشکر می‌کنم! جدّی عرض می‌کنم. ما چند روز پیش در هیئتی گریزی زدیم. البته انسان‌های خوبی هم نشسته بودند؛ راجع به اتّحاد صحبت می‌کردیم که وحدت جامعه‌ی اسلامی در بعضی از جهات ‌اقتضای سکوت دارد. 25 سال سکوت امیرالمؤمنین را خرج می‌کنند برای دعواهای فرقه‌ای! دلار دارد خرج می‌شود! بیاییم از این ذخیره‌ی پتانسل جامعه‌ی مسلمین ‌استفاده بکنیم، عید الزهرا نگیریم! ما روی آنتن هستیم! به خدا این سنی که شما می‌بینید، لگد نزده است به پهلوی حضرت زهرا! این یک آدم خوبی است! باید با او همدلانه برخورد کرد. با این کار‌هایی می‌شود انجام داد، امّا وقتی این را گفتیم، یک نفری که در جلسه نبود شنیده بود زنگ زد و یک ناسزاهایی به من داد که تو از حضرت زهرا خجالت نمی‌کشی! تو اصلاً آدمی؟ گفتم: متشکرم! چه بگویم؟ گفتم خدا بیامرزد این بچّه‌ها را که ما راحت‌تر می‌توانیم با آن‌ها صحبت بکنیم. تازه آن‌جا یک عدّه انسان فرهیخته نشسته بودند و ما گفتیم یک موضوعی بوده است که مقام معظم رهبری هفته‌ی وحدت سال وحدت شده! لابد یک حرف‌ و حدیث‌هایی بوده است! من افتخار می‌کنم به این‌که می‌توانم در چنین جمع‌هایی صحبت بکنم. فکر می‌کنم ما باید پای چنین جمعی را ببوسیم که می‌شود راجع به این موضوع صحبت کرد؛چون که بعضی از دوستان که به من می‌گفتند که تو چطوری جرأت کردی دست به این موضوع بزنی! این را امروز فهمیدم که به خاطر شما است! یک مقدار فضا را باز بکنیم، بگذاریم حرف زده شود، آیات مطرح بشود، روایات مطرح بشود، ذهن‌ها جا باز کند، ذهن‌ها باز بشود.

در کثیری از روایات ما بحث انثی به همین معنا است؛ یعنی در همین فضا انثی دیده شده است و این موضوعی است که خانم‌ها نباید فکر بکنند که حرف بدی به آن‌ها گفته شده است! این جنس یک کارهایی از آن برمی‌آید که لازمه‌اش یک مقدار تأثّرات نفسانی است! بعضی‌ها را من دیدم تا خانم آن‌ها یک مقدار متأثّر می‌شود و گریه می‌کند می‌گوید گریه نکن این‌ها داستان الکی است همه‌ی آن‌ها افسانه است! خوب بگذارید گریه بکند. باید گریه بکند. باید این حالت ایجاد بشود، منتها هر چیزی افراط و تفریط دارد. چطور عقل در ما افراط و تفریط دارد و عدم انفعال افراط و تفریط دارد. خوب او هم اگر مثلاً برود و سر خود را به دیوار بکوبد افراط است، ولی اقتضائات مختلف است انسان‌ها مختلف هستند. جنس‌ها مختلف است. کارهای مختلف از دست آن‌ها برمی‌آید.

هیچ هنری هم نیست این‌که مثلاً این زن، پلیس است! که حالا اگر کسی از او هم بمیرد فقط نم اشکی می‌زند که مثلاً هیچ طوری نشده است. روضه نمی‌خواهم بخوانم ولی امام سجاد وقتی دارند گزارش می‌کنند آن شب آخر را می‌گویند که عمه من بالای سر من بود تُمَرِّضُنِي[3]؛ داشت مریض‌داری من را می‌کرد، امام حسین آمد داخل، پدرم آمد يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِي را ‌خواند. «وَ لَزِمْتُ السُّكُوتَ»[4] ساکت شدم وَأَمَّا عَمَّتِي؛‏ امّا عمه‌ام وَهِيَ امْرَأَة چون زن است وَمِنْ شَأْنِ النِّسَاءِ الرِّقَّةُ وَ الْجَزَع‏؛ با این توضیح دقیقاً و از شأن زن است که رقّت و جزع داشته باشد، گریبان چاک کرد و جیغ زد و فریاد زد و به حالت غش افتاد. این‌که مدام می‌گویند مدام زینب (سلام الله علیه) یک مرد بود، او با دست ولایی توانست آن کاروان را مدیریت کند وگرنه این کار از دست زن برنمی‌آید! این کار زن نیست.

این‌طور هم نیست بگوییم زینب (سلام الله علیها) باید چنین وظیفه‌ای را انجام می‌داد، پس باید از کودکی پس باید می‌رفته است آمادگی کسب می‌کرده است برای این قضیه. می‌رفته است در استادیوم 100 هزار نفری تشویق می‌کرده است پرسپولیس و استقلال را! باید یک مقدار با مردها برخورد می‌کرد تا این کار را یاد می‌گرفته است و می‌توانسته است برود در آن صحنه‌ی کربلا و آن‌جا را اداره بکند نه این‌طوری نیست!

کسی‌که الهی زندگی می‌کند پر قبای او را، پر شال او را کسی نمی‌بیند در همان موقع هم به قول قرآن وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماوات(کهف: 14) قرآن وقتی می‌خواهد اصحاب کهف را بگوید که این‌ها چطور یک دفعه بلند شدند گفتند رَبُّنا رَبُّ السَّماوات می‌گوید ما محکم دل آن‌ها را نگه داشتیم این‌ها بلند شدند در وسط میدان بلند شدند و گفتند رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْض، ولی ما دل آن‌ها را نگه داشتیم. کسی‌که این‌طوری باشد، دل او محل فرود ملائکه می‌شود و این‌ها يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم(محمد: 7) می‌شوند. قدم‌های این‌ها راسخ می‌کند در جای خودش! نه این‌که چون زینب(سلام الله علیه) آن غایله را آن‌طور مدیریت کرد، باید از اوّل حتماً در میان همه بوده است و حتماً باید خلاف آن عفت خود آماده می‌شد برای چنین صحنه‌ای! نه آن کار الهی خود را تا آن‌جا انجام داده است، البته دختر امیرالؤمنین است بالاخره این‌ها چیز فهم هستند. صغیر و کبیر ندارند. زن و مرد ندارند عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة[5] همه‌ی این‌ها است، ولی مدیریت آن صحنه تا آن‌جا است که خود روایت دارد که یک دفعه حضرت دست خود را می‌گذارد روی سینه خواهر خود، یکدفعه انگار طور دیگری می‌شود! انگار آن دست ولایی چیزی است! و تا همان آخر می‌گوید امام سجاد می‌گویند که من ‌دیدم که عمه‌ام که آن‌قدر جزع و فزع می‌کرد یکدفعه دیدم امام حسین که خورد زمین، عمه بلند شد، سریع بلند شد! این زن است که کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود! سریع می‌رود پیش عمر سعد می‌گوید: به من یک خیمه بده. تا می‌آید معطل کند می‌گویند دختر علی است یک خیمه به او بدهید! سریع اوّلین کاری که می‌کند می‌رود امام سجاد را مخفی می‌کند، حجت خدا را مخفی می‌کند که دست کسی به او نرسد و او در دید نباشد. بعد هم می‌رود 84 زن و بچّه را از این طرف و آن طرف جمع می‌کند! این مدیریت زینب back graound الهی می‌خواهد وگرنه هیچ کسی نمی‌تواند این صحنه را اداره بکند رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ است. باید این چیزها را ما از فرهنگ دینی خود بفهمیم. باید قرآن به تمام داستان‌های ما معنای جدید بدهد. قرآن یک روحی است که باید بدمد و این داستان‌‌ها را معنی کند. فضاهای ما را معنا کند. تاریخ ما را معنا کند. تاریخ به معنای یک سری از داستان‌های متشتت است. باید قرآن بیاید این‌ها را معنی بکند. می‌خواستم به این معنا تأکید کنم که می‌گویند: وَهِيَ امْرَأَة وَمِنْ شَأْنِ النِّسَاءِ الرِّقَّةُ وَ الْجَزَع‏ زینب این کار را کرد. توضیحِ خود امام سجاد است و این‌ها همان انفعالات روح است. طبیعی هستند. اگر نشود، خارج از طبیعت شخص است. سفت بودن و مرد بودن که هنر نیست! مردها باید مرد باشند و زن‌ها باید زن باشند. این درست است!

در بحث این معنایی که از انثی کردیم که حق آن است که اگر کسی بخواهد باید بماند در بحث بت‌پرستی تحلیل‌های نهایی بحث بت‌پرستی را در بیاورد تا این معنای انثی و ذکر را آن دربیاورد.

این‌جا به صورت یک قانون کلّی مسئله‌ی ارث مطرح می‌شود که در آیه 32 نساء، قانون جامع‌تر از این قانون وجود دارد. آن‌‌جا دارد که وَلِكُل برای هر کسی جَعَلْنا مَوالِيَ؛ قرار دادیم یک وارثانی که مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالْأَقْرَبُون یک نوع ارث دیگر این است که به آن «ضمان جریره» که بعداً با یک عَقَدَتْ أَيْمانُكُم. این آیه از آن آیه جامع‌تر است که بماند. وَالَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصيبَهُم آن‌هایی که «عَقَدَتْ أَيْمانُكُم» بودند نصیب آن‌ها‌ را هم بدهید و به هر جهت می‌خواستم معرفی کنم که این آیه از آن آیه یک مقدار جامع‌تر است به جهت وَالَّذينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُم که در این آیه آمده است و در آن آیه نیامده است.

تغییر حوزه ارث از اخوت به رحامت

در ص 418 آیه 6 احزاب بحث این است النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً این‌ها فضاهای تاریخی است که قرآن مطرح می‌کند. در ابتدا ارث یک طوری بوده است که به اخوّت دینی هم تعلق می‌گرفته است. به هجرت و ایمان هم تعلق می‌گرفته است. از همدیگر ارث می‌بردند. بعداً که اسلام در مدینه قوت می‌گیرد، ارث از فضاهای حوزه‌ی اخوّت‌های دینی خارج می‌شود و به حوزه‌ی رحامت و ولادت می‌رود، و گرنه مؤمنین و مهاجرین از همدیگر ارث می‌‌بردند ولی بعد از این‌که اسلام یک مقدار قوت می‌گیرد که خیلی طرح‌های جالبی دارد، این می‌رود فقط در حوزه‌ی رحامت و ولادت و اقربا می‌چرخد. دیگر از آن مؤمنان و مهاجران خارج می‌شود که این‌جا می‌گوید وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْض؛ این‌ها ارحام اولویّت دارند أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّه که اولویّت تعیینی است بگذارید این‌ها را بعداً یک مقدار مفصل‌تر درباره‌ی آن صحبت کنیم مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرين؛ از مؤمنین و مهاجرین آن‌ها اولویّت دارند و این اولویّت تعیینی است یعنی دیگر مؤمنین و مهاجرین اولویت ندارند إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا معلوم است یک زمانی بوده است که این ارث این‌طوری تقسیم می‌شده است بین مؤمنین و مهاجرین إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً؛ مگر این‌که بخواهید کار خوب بکنید!

چرا ارث مرد دو برابر زن است؟

راجع به این اصل آن یک کمی بحث بکنیم، چند تا روایت هم بخوانیم. راجع به ارث یک چنین موضع‌گیری غیر عادلانه‌ای به نظر می‌رسد که بعضی‌ها هم خوب این را می‌گویند و خیلی‌ها هم بر آن اصرار دارند، بحث ارث است. ببینید بحث ارث با دیه خیلی فرق دارد. کلاً یک بحثی که در قرآن می‌آید غیر از بحثی است که در روایات می‌آید. قرآن ویژگی خاصی دارد. قرآن را به همین راحتی نمی‌شود دست زد؛ یعنی اصلاً نمی‌شود قرآن را دست زد این بحثی که در قرآن است يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن؛ برای مرد دو برابر که البته حالا بیان آن این‌طوری نیست، خیلی لطیف‌تر از این بیان است. چرا یک چنین چیزی را دیده است؟ این را سؤال کردند از ائمه گفتند که در وسائل الشیعه جلد 26 ص 93 دارد َ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ همان که زمان امام صادق مدام شبهه می‌انداخت مَا بَالُ الْمَرْأَةِ الْمِسْكِينَةِ الضَّعِيفَة؛ این زن مسکین، بدبخت بیچاره این چرا تَأْخُذُ سَهْماً وَاحِداً وَ يَأْخُذُ الرَّجُلُ سَهْمَيْن‏ ماندند گفتند راست می‌گویی قَالَ فَذَكَرَ ذَلِكَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا لِأَبِي عَبْدِ اللَّه ‏این را بردند پیش ابی عبدالله گفتند ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاء چنین حرفی زده است فَقَالَ إِنَّ الْمَرْأَةَ لَيْسَ عَلَيْهَا جِهَادٌ وَ لَا نَفَقَةٌ وَ لَا مَعْقُلَة «مَعْقُلَة» یعنی همین که ما آخوندها می‌گوییم دیه عاقله، دیه عاقله این است که اگر یک مردی بزند یک قتل، یک خطایی را انجام بدهد که دیه بر گردن او بیاید، این را باید خود او یا عصبه‌ی مرد بدهد. این عصبه‌ی مرد یعنی تمام مردهایی که منتسب به این هستند با یک طبقه‌بندی باید بدهند. پدر او است. برادر او است. عموی او است. بالاخره این‌ها باید بدهند یعنی حتّی هیچ ارتباطی ندارند، حتّی از این شخص ارث نمی‌برند ولی دیه عاقله به گردن مرد است بالاخره باید عصبه آن شخصی که این قتل یا خطا را انجام داده است، یک سری از این چیزها به عهده‌ی او است جهاد، نفقه باید بدهد. مهر باید بدهد. معقله به گردن او است وَإِنَّمَا ذَلِكَ عَلَى الرِّجَالِ فَلِذَلِكَ جُعِلَ لِلْمَرْأَةِ سَهْماً وَاحِداً وَ لِلرَّجُلِ سَهْمَيْنِ سؤال: خوب آقا یک کاری بکنیم که نفقه را هم مرد ندهد. مهر هم ندهد. همه چیز را بکنیم پایاپای! خدا می‌گوید نه دیگر این‌ نمی‌شود! کار را خراب نکنید! این‌جا یک back graound خدا دارد. این‌طور نیست که شما بگویید که خوب دلیل دوبرابر بودن سهم مرد این است که نفقه می‌دهد مهر می‌دهد خرج می‌دهد.

قاعده‌ی کلی که در فقه است که «مَنْ لَهُ غُنمٌ فَعَلَيْهِ غُرْمُ» یک قاعده‌ کلی فقهی که به آن قاعده‌ی مغارنه می‌گویند که هر کسی متضرّر است غنم را هم به نفع او است غنیمت به نفع کسی است که غرامت به نفع او است «مَنْ لَهُ غُنم فَعَلَيْهِ غُرْمُ» که مستفاد از روایات است که ما آخوندها در فقه به آن قاعده‌ی ملازمه می‌گوییم.

این‌که بگوییم مرد نفقه هم ندهد، این دیگر یک فضایی است که قرآن دارد. نه! باید این نفقه بدهد. باید سیستم اقتصادی خانواده و منزل دست این باشد. نه این‌که حالا این را بگذارید سر جریان خود آیاتی است که دقیق‌تر مربوط است به همین موضوع است بگویم که چقدر قرآن ظریف دیده است! چقدر قرآن باریک‌بینانه این فضا را دیده است! که ببینید چه آفاتی دارد اگر زن در اقتصاد خانواده مشارکت بکند به صورت جدّی؛ یعنی به صورتی که پایه‌ای از زندگی به عهده‌ی زن باشد به لحاظ اقتصادی و کاملاً مشارکت اقتصادی بکند و بگویند ما فضایی درست می‌کنیم کاملاً این‌ها با همدیگر علی‌السویه بشوند. آیه‌ی 34 همین سوره اصلاً برنمی‌تابد! می‌گوید نه! نفقه را مرد باید بدهد مدیریت هم با مرد می‌شود. اگر نفقه را مرد ندهد، در خانواده خلع مدیریت می‌شود و این را من نمی‌خواهم! می‌خواهم که نفقه را مرد بدهد و مدیریت را مرد داشته باشد. مدیرخانواده را هم حتماً انسانی فرض نکنید با سبیل چخماقی که یک خنجر روی صورت او خورده است! این نیست! لذا این‌ها را به همدیگر پیوند می‌دهد فضایی که دارد راجع به همین ذکر و انثی و مدیریت خانواده با چه کسی باشد دارد این را می‌بیند.

به هر جهت این‌که سهمَیْن و سهم واحد چه معنی می‌دهد؟ آیا دو سوم، یک سوم، یا سه چهارم است؟ ببینید این‌ها شریعت است و نمی‌توانیم آن را تغییر بدهیم! هر چه می‌شود می‌گویید چرا! می‌گویید چرا، این‌دیگر چرا ندارد می‌گوید چرا چهار تا زن و نه پنج تا زن؟ طرف می‌گفت که اگر پنج زن بود خمس تعلق می‌گرفت یکی را باید می‌داد! این‌طوری که نیست! گفتند چهار تا زن یعنی چهار تا زن! این‌ها شریعت است. در همه چیز که انسان دست نمی‌کند! بالاخره یک حکمتی داشته است که سقف آن چهار تا بوده است، یا مثلاً 3 تا نبوده است، پنج تا نبوده است، یا چرا هفت بار دور خانه‌ی کعبه بگردم؟ یک قدم زیادتر برود حج او باطل است؛ یعنی طواف او باطل است. خوب چرا؟ چرا ندارد! یک حکمتی بوده است. چرا چهار رکعت است؟ چرا چهار رکعت و نصفی نیست؟ چرا حرکات این‌طوری است؟ بالاخره این‌ها شریعت است. یک اصلی دارد که واضح است: نفقه به عهده‌ی مرد است. طبیعتاً وقتی پدرم مرحوم شده است بنده و خواهرم، چه کسی بیشتر ببرد؟ طبیعتاً مرد. این باید خانه تهیه بکند کسه به عهده‌ی او است. خوراک به عهده‌ی او است. خانه هم باید تهیه بکند. خوب این نباید بیشتر ببرد؟ البته توصیه‌های اخلاقی است که یک نفر دست او به دهانش می‌رسد و مثلاً خواهر او وضعش خوب نیست، اخلاق می‌آید ضمیمه می‌شود. همیشه که همه چیز را شریعت نباید درست بکند! این‌ها اخلاق است. می‌تواند بیاید بگوید سهم ما را مساوی با هم پخش کنید! نگفتند که این کار‌ها گناه دارد!

قرآن زیرساخت معارف

یک نکته‌ی دیگر که در بحث ارث محل إنْ قُلْت واقع می‌شود. خیلی هم تهاجم‌های شدید اللحنی هم به آن می‌شود بحث این بحث دیگر قرآنی نیست بحث روایی است. این‌‌که پیامبران ارث نمی‌گذارند یا برای دختر ارث وجود ندارد در روایات داریم که مثلاً «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّث»[6] که جناب ابی‌بکر هم استناد می‌کند به آن برای این‌که فدک را ندهد. این روایت که ما هم داریم اما خیلی فرق دارد با آن روایتی که ابی‌بکر نقل می‌کند و روایت ابی‌بکر ذیلی دارد که ما نداریم. این عمق ظرافت و زیرکی ابی‌بکر است که روایت را اوّل آن را نقل می‌کند اوّل آن را همه شنیدند منتها ذیلی می‌زند به آن که با آن ذیل همه چیز را برمی‌گرداند وگرنه ببینید ما این روایت را داریم که در کافی جلد 1 ص 34 در بحث عالم و متعلم یک حدیثی داریم که حدیث بسیار زیبایی است از امام صادق که قَالَ رَسُولُ اللَّهِ پیغمبر(ص) گفتند: مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْما؛ هرکه طریقی را آمد که علمی کسب کند سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّة؛ خدا یک راهی را برای او به سمت بهشت باز کرده است وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِه‏؛ آن‌هایی که طالب علم هستند برای رضایت خدا آمد‌ه‌اند، روی بال ملائکه حرکت می‌کنند وَإِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ؛ همه‌ی عالم برای او دارند استغفار می‌کنند. وَفَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُوم‏؛ برتری عالم به عابد، مثل نسبت ماه به بقیه‌ی این ستاره‌های کوچک است. امام خمینی فرمودند: اگر قرآن نبود باب معرفةالله بسته بود الی ابد! این باب معرفة الله است، حالا بگذار روی سر خود! این چه فایده‌ای دارد؟ از این باب معرفة الله باید رد شد، نه این‌که باب معرفة الله را سرسفره عقد بگذاری! باب معرفة الله را بگذاری سر قبر! باید از داخل آن رد شد. اگر کسی قرآن کار نکند و انس نگیرد با قرآن، باب معرفة الله او بسته است! اصلاً معرفة الله نمی‌تواند حاصل بکند! نه نسبت به ذاتیات خود، نه نسبت به صفات الهی، نه نسبت به افعال الهی؛ یعنی عالَم؛ یعنی باب معرفت عالَم او هم بسته است؛ چون که او هم جزء افعال الهی است؛ یعنی باب همه چیز به روی او بسته است! همه‌ی شعور او در حقیقت تعطیل است! اگر قرآن نبود و اگر کسی با قرآن کار نکند، همه‌ی شعور او تعطیل است! قرآن باید بیاید همه چیز را معنا کند!

بدانید به آن خدا اگر کسی به قرآن عالم شود، نورانیّت می‌آورد؛ یعنی طرف ان‌شاء‌الله عابد هم می‌شود! قرآن انسان را در خودش می‌کشاند! وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ؛ علما ورثه انبیا هستند إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلَا دِرْهَما؛ انبیا درهم و دینار از خود به جای نمی‌‌گذارند وَلَكِنْ وَرِثُوا الْعِلْمَ؛ علم به جای می‌گذارند. خوب این روایت را گرفته است. منظور این روایت چیست؟ شما از آن چه متوجه می‌شوید؟ یعنی کار انبیا این نیست که بنگاه اقتصادی داشته باشند، کار انبیا همین علم است. هر کسی هم می‌خواهد ورثه انبیا باشد باید برود در همین علم. همه همین را می‌فهمند! بحار الانوار جلد 28، ص 353 فَقَالَ لَهُمَا أَبُو بَكْرٍ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ لَا نُورِثُ … تا این‌جا را ما داریم، اما این عبارت «مَا تَرَكْنَاه صَدَقَةٌ» را دیگر از کجا آوردید؟ این ذیل را ما نداریم که می‌گوید «مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»؛ هرچه از ما بماند همه‌ی آن صدقه است. همه را تصاحب کنید! اگر می‌ببینید که حضرت فاطمه‌ زهرا در جریان فدک همین این آیه را برای ابوبکر می‌خواند که لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُون که چه کسی گفته است که ما ارث نمی‌بریم؟ برای چه ما ارث نبریم؟ و دعوای حضرت زهرا هم نه فکر کنید برای فدک و چهار تا باغ و باغچه و نخل و این‌ها است! دعوای ولایت است؛ چون که فدک اقتصاد مدینه است. گرفتن اقتصاد مدینه است. خیلی با فدک می‌شد کار کرد.

ارث هوایی یعنی چه؟

بحث آخر یک حکمی است در احکام مدنی و اسلامی ما که زن از زمین ارث نمی‌برد. ثُمن اعیانی یا هشت یک هوایی؛‌ یعنی می‌گویند یک هشتم هوایی ارث می‌برد. این را من هم در تحریر الوسیله دیدم فتوای صریح امام این است. هشت یک هوایی یعنی چه؟ یعنی اگر صاحب‌خانه‌ی هر خانه‌ای بمیرد، خانم او در حقیقت هشت یک هوایی می‌برد، هشت یک هوایی یعنی چه؟ زمین نه! بنا را حساب بکنند و یک هشتم از قیمت بنا! این خیلی مورد اشکال بود؛ چون که خیلی از خانه‌های قدیمی چون عملاً بنا نمی‌ارزید، این باعث دربدری خانم‌ها می‌شده است در یک مدّتی، البته نظر آقای خامنه‌ای چون که غیر از نظر امام است و همین اخیراً در مجلس تصویب شد. هنوز البته شاید ابلاغ نشده باشد ولی چون که نظر فقهی آقای خامنه‌ای غیر از این است که می‌گویند فرق ندارد، چه زمین یا غیر زمین، از این جهت است که خوب این قانون این‌طوری اصلاح شد! من چرا این را می‌گویم؟ چون می‌خواهم این نکته را بگویم، البته نه فکر بکنید که خاک بر دهان ما اگر بخواهیم با امام هماوردی بکنیم! ما آن گرد و خاک کفش امام هم نیستیم علماً و عملاً! ولی زمینه‌هایی را روایت نشان می‌دهد که می‌تواند خلاف رأی امام را در بر داشته باشد. روایت است از وسائل الشیعه جلد 26 ص 206‌ سَأَلْتُهُ عَنِ النِّسَاءِ مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِيرَاث‏؟ گفتیم که این میراث چه چیزی است برای زن‌ها؟ گفتند قَالَ لَهُنَّ قِيمَةُ الطُّوبِ طوب با ط یعنی آجر قیمت آجرهای آن وَالْبِنَاءِ وَ الْخَشَب؛‏ چوب و در؛ یعنی همه‌ی این منقولات وَالْقَصَب‏؛ نیزاری، درختی چیزی اگر در این‌ها باشد، این‌ها جزء میراث هستند فَأَمَّا الْأَرْضُ وَالْعَقَارَات؛‏ یعنی همان چیزهای غیر منقول، چسبیده به زمین و هرچه که غیر منقول باشد فَلَا مِيرَاثَ لَهُن‏ می‌گویند که این‌جا میراث ندارد این‌که می‌گویند قلت کيْفَ صَارَ ذَا؟ چطور این‌طور است وَلِهَذِهِ الثُّمُنُ وَلِهَذِهِ الرُّبُعُ مُسَمًّی؛‏ می‌گویند: زن یک هشتم می‌برد و دختر یک چهار می‌برد، چرا دختر از زمین دختر ارث می‌‌برد ولی زن از زمین ارث نمی‌‌برد؟ این سؤال، سؤالی است که مطرح شده است. می‌گویند لِأَنَّ الْمَرْأَةَ لَيْسَ لَهَا نَسَبٌ تَرِثُ بِهِ می‌گویند پیوند زن با مرد یک پیوند نَسَبی نیست پیوند سببی است. چه اتّفاقی می‌افتد؟ إِنَّمَا هِيَ دَخِيلٌ عَلَيْهِم در حقیقت زن وارد نسب این‌ها شده است چون که این‌ها می‌رفتند زن می‌گرفتند و زن را وارد خانه‌ی خود، قبیله‌‌ی خود و آن مجموعه‌ی خود می‌کردند إِنَّمَا صَارَ هَذَا كَذَا این‌طوری شده است که لِئَلَّا تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ فَيَجِي‏ءَ زَوْجُهَا أَوْ وَلَدُهَا مِنْ قَوْمٍ آخَرِينَ فَيُزَاحِمَ قَوْماً آخَرِينَ فِي عَقَارِهِم؛ زنی که شوهر او مرده است اگر از عین زمین ارث ببرد این زن در معرض ازدواج با یک مرد دیگر و یک طایفه‌ی دیگر است! و این زن می‌آید مردی از یک طایفه‌ی دیگر وارد این زندگی می‌کند. در این‌جایی که در حقیقت متعلّق به آن نظام قبیلگی خود آن‌ها است. این‌ها باعث مزاحمت می‌شوند. تعلیل روایت را دقّت بکنید. در آرای شیخ مرتضی ‌دیدم که شیخ مرتضی نظر او این است. بعضی ادعای اجماع کردند. من شخصاً اجماع ندیدم؛ چون بعضی‌ها ادعای اجماع می‌کنند که امامیه بر این اجماع کردند! نه! اجماع نکردند. سید مرتضی خلاف این نظر را داده است. سید مرتضی بسیار هم زیرک است. سید مرتضی گفته است: زن از قیمت زمین و از قیمت عین، ارث می‌‌برد نه خود عین را؛ یعنی قیمت آن را حساب بکنید بدهید برود. یعنی قیمت آن حساب بشود که از محل آن قبیله و آن خانواده جدا بشود که برای آن طایفه کسی مزاحمت درست نکند! مثل این‌که کسی بخواهد غریبه‌ای را وارد خانه‌ی مسکونی خود بکند چه مزاحمتی ایجاد می‌شود! یک چنین حالتی ایجاد می‌شده است. ما واقعاً گرد و خاک کفش امام هم نیستیم این را از روی تواضع هم نمی‌گویم چون ندارم. از روی حقیقت می‌گویم. از عمق جان می‌گویم: ما گرد و خاک کفش امام هم به لحاظ علمی و عملی نیستیم. می‌خواهم این را عرض بکنم که یک گرایشی باید برای ما به وجود بیاید که عام قرآنی شوخی نیست که بخواهد به همین راحتی تخصیص بخورد! نه این‌که به هیچ وجهی تخصیص نمی‌خورد! اگر داریم يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن این یک عام است و اگر بگوییم از عین نمی‌برد، این مخصص است و اشکالی هم ندارد. مخصصاتی می‌تواند قاعده‌‌ی کلی قرآنی را تخصیص بزند. عام قرآنی یعنی چه؟ یعنی الآن گفته است زن نصف مرد، این عام است، اما اگر بگویید زن نصف مرد الّا در زمین، دارید آن عام قرآن را تخصیص می‌زنید. می‌شود این مخصصات برای عام‌های قرآنی بیاید، ولی با دست و دل یک فقیه! ما که می‌رویم و قرآن می‌خوانیم بعد از آن روایت می‌خوانیم، دست و دل ما باید بلرزد که یک روایت بیاید عام قرآنی را تخصیص بزند! تا کاملاً آن مخصّص عام قرآن وجدان نشده باشد، باید عام قرآنی به عمومیّت خود باقی بماند! عام قرآنی باید در فضای عام باقی بماند. بعضی می‌گفتند عام قرآنی روایت را تخصیص نمی‌زند ما می‌گفتیم یعنی چه؟ چه حرف بدی! دیدم که درست است این حرف که عام قرآنی به روایت تخصیص نمی‌زند بی‌خود است، ولی یک چیزی پشت سر این حرف است و آن این است که یک عامی که در قرآن آمده است، عام قرآنی است! این شوخی نیست! قانون اساسی است! به همین راحتی نمی‌‌شود اگر با یک روایت، دو روایت گمان پیدا کردیم، ظن صائب به این پیدا کردیم که این تخصیص می‌زند، پس تخصیص بزند! باید مقدار تأمّل و مکث خیلی زیاد باشد! لذا الحمدالله که این حکم این‌طوری نیست. ما بحث قرآن داریم الآن که می‌گویند ارث فلان و این‌ها چرا دارند زن‌ها را سرگردان می‌کنند؟ قرآن چنین معنایی را نمی‌گوید. روایت هم که این را گفته است یک تعلیل این‌چنین در آن وجود دارد! قانون مدنی هم که دارد عوض می‌شود!

پایان

 

[1]– شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج ‏1، ص 207.

[2]– نهج البلاغه، خطبه 4.

[3]– وقعة الطف، ص 200.

[4]– الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏2، ص 93.

[5]– بحار الأنوار، ج ‏45، ص 164.

[6]– بحار الأنوار، ج‏ 28، ص 353.