جلسه سی و چهارم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

سوره نساء جلسه 34

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا * وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا (نساء: 35-34)

قوامیت یعنی به‌شدت مسئول خانواده بودن

بعد از این‌که خدا مرد را قوام معرفی کرد و به دلیل همین واژه‌ی قوامیت. قوام؛ یعنی کسی‌که به‌شدت به این کار قیام کند و دو سویه بودن این قوامیت را بیان کردیم که حرف مهمی است. از آن طرف درست است که مسئولیت و ریاست او را به‌نوعی ثابت می‌کند، ولی از این طرف هم به‌شدت مسئول خانواده بودن را مطرح می‌کند که نه تنها باید نسبت به اهل خودش قائم باشد بلکه باید قوام باشد کما این‌که در امور مهمه قوامیت داریم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ (مائده: 8)؛ ‌شما قوام به قسط باشید نه این‌که قائم به قسط باشید. این شدت اهتمام مرد را نسبت به خانواده خودش از این طرف هم نشان می‌دهد، این ‌نکته قابل توجهی است. در کنار این‌که او را به عنوان مسئول خانواده هم معرفی می‌کند. در معنای مسئولیت گفتیم که یک معنای دو سویه‌ای وجود دارد. هم مسئول است؛ یعنی رئیس است و هم مسئول است؛ یعنی باید پاسخ‌گو باشد و آخرش در امور خانواده او پاسخ‌گو است. اوست که زیر بار پاسخ دادن به امور خانواده است. او نمی‌تواند نسبت به امور خانوادگی و خانواده شانه‌اش را بالا بیندازد و بگوید به من چه! به من هیچ ربطی ندارد! او مسئول است.

شرایط قوامیت

مسئول از این طرف هم هست. به واسطه فضیلتی که هیچ فضیلت انسانی هم نیست، به واسطه برتری در ویژگی‌هایشان وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ؛ و این‌که نفقه را او می‌دهد. و عرض شد که این یک جوری خبر در مقابل انشاء هم می‌تواند باشد؛‌ یعنی این‌که رجال باید این جوری باشند که قوام باشند و طبیعتاً باید این جوری باشند که این فضائل را کسب کنند و باید از اموالشان نفقه و خرجی بدهند. گره‌خوردگی معانی قوامیت به این دو تا بیان شد ولی اگر این دو تا نباشد، ‌اتفاق واقعی که می‌افتد این است که قوامیت خدشه‌دار می‌شود، یا لااقل به‌شدت در معرض خدشه است؛‌ یعنی اگر به جهت اجرایی فضیلت‌هایی نداشته باشد، به جهت ‌گرداندن خانواده، یا در جایی که غلیان احساسات خانواده است، ‌به جهت منطقی، فکری و عاطفی، ‌نتواند خانه و خانواده را جمع کند و اگر زندگی به جهت اقتصادی کاملاً وابستگی مشخصی به زن داشته باشد،‌ به صورتی که اگر او نباشد زندگی به جهت اقتصادی لنگ باشد،‌ حوزه قوامیت مرد از بین می‌رود، یا اقلش این است که خیلی در معرض آسیب است؛ چون‌که در مسائل اجتماعی ما مجبوریم این‌جوری حرف بزنیم. ما نمی‌توانیم کلی حرف بزنیم، ‌حتی گزاره‌های کلی در مسائل اجتماعی و روان‌شناسی گزاره‌های غالبی است؛ ‌یعنی غالباً این‌جور است و همین که غالباً این‌گونه است آن را به عنوان گزاره کلی می‌گویند. این گزاره که بچه‌های تک‌فرزند خودخواه می‌شوند. نه این‌که ما یک دانه بچه تک فرزند نداریم که خودخواه نباشد. این گزاره به این معناست که بچه‌های تک فرزند غالباً در معرض این هستند که خودخواه شوند و غالباً هم خودخواه می‌شوند. نورم خودخواهی‌شان بالاتر از نورم خودخواهی خانواده‌های چند فرزندی است. دلیل دارد و تحلیل هم دارد.

میدان‌داری و خانه‌داری

در بیان حوزه قوامیت مع الاسف دیده شده بعضی از مفسرین فَالصَّالِحَاتٌ را به عنوان زن صالح معنی می‌کنند در صورتی که این صلاحیتِ در نظام خانوادگی است و عرض شد که این آیه ابتدایی کما این‌که علامه هم چنین می‌گوید، ‌در مسائل کلی اجتماع هم می‌گوید؛ یعنی در جامعه‌ای که شما دارید تفکیک زن و مرد می‌کنید، چه کسی قیام به امور زنان می‌کند؟ چه کسی مدیریت جامعه و کارهای اجرایی و بزن بهادری و مدیریت جنگ را چه کسی در کل جامعه به عهده بگیرد؟ این گروه مردان به عهده بگیرند. تا این معانی به ‌طور جدی برای آدم ماسیده نشود که این‌ها هیچ فضیلتی نیست، …

حدیثی در درّ المنثور جلال الدین بیهقی از اسماء ‌بنت یزید انصاری نقل می‌کند که حدیث جالبی است. می‌گوید: أنّها أتَتِ النّبيَّ صلى‏ الله ‏عليه وآله وسلّم وهُو بَينَ أصحابهِ، فقالَت : بأبي أنتَ واُمّي!؛ ‌می‌آید خدمت پیغمبر، و حضرت بین اصحابشان بودند، ادب صحبت کردن را ببینید! به پیغمبر می‌گوید: پدر و مادرم به فدایت إنّي وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ؛ من نماینده زنان هستم، ‌آمده‌ام یک سؤالی بپرسم. واعلَمْ نَفسِي لَكَ الفِداءُ؛ بدان که جان من هم فدائی توست أنّهُ ما مِن إمْرَأةٍ كائِنَةٍ في شَرقٍ وَلاغَربٍ سَمِعَت بمَخرَجي هذا إلاّ وَهِيَ عَلىَ مِثلِ رأيِي؛ هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست مگر این‌که این سؤالی که من می‌خواهم بکنم سؤال او هم هست؛ یعنی من نماینده زنان جهانم و به عنوان سخنگوی زنان جهان آمده‌ام از تو یک سؤال بکنم. در شرق و غرب عالم اگر کسی این سخن را بشنود، ‌او هم همین را قبول دارد که این سؤال سؤال او هم هست. آن سؤال چیست؟ إنّ اللّه‏َ بَعَثَكَ بالحَقِّ إلَى الرِّجالِ والنِّساءِ؛ تو پیغمبر زن‌ها و مردهایی فآمَنّا بكَ وبإلهِكَ الّذي أرسَلَكَ؛ ما هم زن و مرد به تو ایمان آورده‌ایم، وإنّا مَعشَرَ النِّساءِ مَحصوراتٌ مَقصوراتٌ، قَواعِدُ بُيوتِكُم ومَقضى شَهَواتِكُم وحامِلاتُ أولادِكُم؛ ولی ما توی خانه گیر افتادیم، خانه‌نشین شدیم،‌ بچه‌داری می‌کنیم و یکسری از این کارها وإنّكُم مَعاشِرَ الرّجالِ فُضِّلِتُم علَينا بالجُمُعةِ والجَماعاتِ وعِيادَةِ المَرضى وشُهودِ الجَنائزِ والحَجِّ بَعدَ الحَجِّ؛ ولی شما فضیلت داده شدید به ما، ‌به نماز جمعه و جماعات می‌روید،‌ مسافرت جهادی می‌روید، کارهایی می‌کنید که ما عمدتا نمی‌توانیم آن کارها را انجام دهیم. دنبال جنازه‌ها راه می‌افتید. حج بعد الحج می‌روید؛‌ یعنی یک بار حج بر همه واجب است ولی شما حج بعد از حج می‌روید. آیا این‌ها ثواب ندارد؟ وأفضَلُ مِن ذلكَ الجِهادُ في سبيلِ اللّه؛‌ شما جنگ می‌روید، ‌ما نمی‌رویم وإنّ الرّجُلَ مِنكُم إذا خَرَجَ حاجّا أو مُعتَمِرا أو مُرابِطا؛ بعد وقتی یکی از شما می‌رود حج عمره،‌ یا جنگ حَفِظنا لَكُم أموالَكُم، وغَزَلنا لَكُم‏أثوابَكُم، ورَبَّينا لَكُم أموالَكُم؛ ‌چه کسی خانه و خانواده را اداره می‌کند؟ پیراهن‌هایتان را و زره‌هایتان را ما درست می‌کنیم. جنگ را ما آماده می‌کنیم. آیا این حرف زنان هست، یا نه؟ خوب بیان کرده، یا نه؟ فما نُشارِكُكُم في الأجرِ يَا رَسولَ اللّه؟؛ ‌ای رسول خدا ما در اجر جهاد و کارهای دیگر شریک نیستیم فالتَفَتَ النّبيُّ صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم إلى أصحابهِ بِوَجهِهِ كُلِّهِ؛ ‌حضرت به تمام صورت رویشان را به اصحابشان می‌کنند ثُمّ قالَ: هَل سَمِعتُم مَقالَةَ امرأةٍ قَطُّ أحسَنَ مِن مُساءلَتِها في أمرِ دِينِها مِن هذهِ؟؛ تا حالا زنی را دیدید به این قشنگی مسئله‌ دینی‌اش را سؤال کند؛ یعنی ‌به این شیوایی! به اصحاب می‌گویند: ببینید چقدر این زن درایت دینی‌اش بالاست! کسی را دیدید این‌قدر قشنگ سؤال کند؟ وقتی زنان مقصورات فی الخیام می‌شوند،‌ وقتی می‌خواهد سؤال دینی بکند، بلد نیست سؤال کند ولی وقتی درس و بحث و دو تا فکر دقیق کرده باشد،‌ می‌بینید سطح فکرش از پاساژگردی بالاتر می‌آید و مسئله دینی می‌پرسد و این‌قدر زیبا! که پیغمبر به او می‌گویند: حالا تو می‌شوی رسول و پیغامبر من! حالا بیا پیغام مرا ببر برای زنانی که می‌گویی نماینده زنان جهان هستی! خلاصه پیغام این است که بالاخره شما اجر و ثواب و قرب الی الله می‌خواهید،‌ یا میدان‌داری؟ چه کار می‌خواهید بکنید؟ اگر میدان‌داری می‌خواهید این‌ها ارزش ندارد! همین هست و همین هم می‌ماند. این‌ها تا آخر، تا دنیا دنیاست، همین‌جور با یک خرده افت و خیز باقی می‌ماند. آخرش همین حرف‌هاست. مردها به جنگ می‌روند. مردها مسافرت‌های جهادی را اداره می‌کنند، ولی حضرت می‌گویند: تو چه کار می‌خواهی بکنی؟ چه می‌خواهی بگویی؟ صحبت همین است. فقالوا: يا رسولَ اللّه، ما ظَنَنّا أنّ امرَأةً تَهتَدي إلى مِثلِ هذا!؛ ‌اصحاب می‌گویند: ما ندیدیم یک زن این‌قدر قشنگ سؤال کند! فالتَفَتَ النَّبيُّ صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم إلَيها؛ پیغمبر رو می‌کنند به او ثُمّ قالَ لَها : انصَرفي أيَّتُها المَرأةُ، وَاعْلِمي مَن خَلفَكِ مِن النِّساءِ؛ برو به کسانی‌که تو نماینده آن‌ها هستی،‌ این حرف را بزن! حالا ببینید این در حالت قضیه خارجیه خودش بوده! نگویید: اِ به ما گفتند این کار را بکنید! نه! آن محتوا را در روایت ببینید؛ چون خیلی از روایات ما ناظر به قضیه خارجیه است و از جامعه خودشان دارند می‌گویند. این‌ها یک روح دارد که همان مهم است. نه این‌که تا این را می‌گویند، شما اعتراض کنید که شما می‌گویید فقط ما حلیف البیت باشیم و خانه‌نشین و با در و دیوار خانه پیمان ببندیم! نه محتوا مهم است؛ ‌مثلاً در حسن التبعل؛ خوب این بچه‌‌ها را چه کسی بزرگ می‌کند؟ چه کسی بچه‌ها را ؟ چه کسی این‌ها را به جبهه فرستاده است؟ أنّ حُسنَ تَبَعُّلِ إحداكُنَّ لزَوجِها وطَلَبَها مَرضاتَهُ واتِّباعَها مُوافَقَتَهُ يَعدِلُ ذلكَ كُلَّهُ؛‌ تمام این چیزها که می‌گویید، ‌همین خانه‌داری و همین کارهایی که می‌گویی. همین بچه‌داری و همین‌که داری بچه بزرگ می‌کنی يَعدِلُ ذلكَ كُلَّهُ؛ معادل تمام کارهایی است که مردان می‌کنند. اگر تو دنبال اجر و قرب الی الله هستی. فأدبَرَتِ المَرأةُ وهِي تُهَلِّلُ وتُكَبِّرُ استِبشارا؛ این زن برگشت در حالی‌که لااله الاالله و الله اکبر می‌گفت از شدت خوشحالی و استبشاری که پیدا کرده بود.

هدف قرب الی الله است یا چهره ماندگار شدن؟

اگر هدف قرب الی الله است،‌ همین‌جور کارها باعث قرب الی الله است. اگر تو تلویزیون رفتن و مصاحبه شدن و چهره ماندگار شدن است، ‌تا قیام قیامت همین شبهه‌ها باقی می‌ماند و آخرش هم حل نمی‌شود. بحث این نیست که ما باید شرایطی فراهم بکنیم که اگر تفّقه در دین،‌ علم قرآن یک فضیلت است،‌ خانم‌ها هم یاد بگیرند؛‌ چون بالاخره یکی از نقش‌های خانم‌ها این است که می‌خواهند بچه بزرگ کنند،‌ ولی این‌که طرف مهندس ساختمان بشود و توی یک سدی کار می‌کند و افتخار یک مملکت باشد که خانم شده مهندس ساختمان! این‌ها نیست. تا به لحاظ منطقی برای آدم جا نیفتد و تا نماساند این حرف را در خودش، قضیه حل نمی‌شود. البته ارتباطات سر جای خودش، یاد گرفتن فضائل،‌کلاس اخلاق رفتن، ولی آخرش إنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أتْقَیکُمْ در دین حرف اول و آخر است. تا این حل نشود در کل دنیا حل نمی‌شود و حل هم نشده است. هنوز این پرونده در کل دنیا مفتوح است که چرا مردان کار می‌کنند و هنوز دنیا را می‌چرخانند؟ حالا این‌ها یک قوت اجرایی بیشتری دارند. حالا فی حد ذاته چه فضیلتی است سر بریدن؟ چه فضیلتی است چاقو در شکم کسی کردن؟ این فضیلت است که کسی دارد با خدا معامله می‌کند در کارهای مربوط به خودش. این فضیلت است و این هم این‌قدر باید تطوعش کنید و بماسانید به خودتان که درست بشود. بگویید که مثلاً این چه ارزشی دارد؟ چقدر کسانی هستند که تا به سمت مدیریت می‌رسند از قرب الی الله می‌افتند. و این دنیا فقط برای عبودیت است و برای قرب الی الله. باید دنبال فضائل انسانی بود و شرایطش را هم فراهم کرد که همه به دنبال آن باشند.

قانت زنی است که قوامیت مرد را پذیرفته و حافظ اسرار خانواده است

یادتان هست که از فضای فقهی بحث خارج شدیم و این‌که کتب فقهی و تفسیری اصلاً دست به این قسمت آیه نزده‌اند که چرا از زن صالح با عنوان قانتات یاد شده. بعضی حتی گفته‌اند قانتات؛ یعنی قانتات لله، در صورتی که این‌جا دارد بحث زندگی خانوادگی را می‌کند که زن مدیریت خانواده را می‌پذیرد و تواضع می‌کند و حوزه‌های قوامیت مرد را هم دارد نشان می‌دهد.

حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ؛ در آن آیه داشتیم بِمَا فَضَّلَ اللّهُ، این‌جا داریم بِمَا حَفِظَ اللّهُ. در آن‌جا که بحث قوام است می‌گوید بِمَا فَضَّلَ اللّهُ و این‌جا که زن صالح حافظ غیب خانواده و اسرار خانواده است، زیر پر حوزه مدیریتی مرد است؛‌ یعنی اگر مرد مدیر است و اطلاعات خانواده هم دست زن است و این هم از چیزهایی است که خانم‌ها درگیر با این مسئله هستند که اسرار خانواده را به دوستشان و … بگویند. بِمَا حَفِظَ اللّهُ؛ به واسطه این‌که خدا حفظ کرد شما را؛ یعنی این بعد از قوامیت و مسئولیت است. خدا امور شما را اموری که می‌توانست شما را اذیت کند، تمام این امور را ‌به کس دیگری سپرد و او را قوام کرد؛ ‌یعنی انگار با نظر مثبت دارد خدا این مطلب را نگاه می‌کند؛ یعنی دارد می‌گوید از آن طرف بِمَا فَضَّلَ اللّهُ و از این طرف بِمَا حَفِظَ اللّهُ؛ به واسطه این‌که ببین چه جور خدا جامعه زنان را حفظ کرد از مشکلاتی که بروند در جامعه مردان؛‌ یعنی جامعه مردان را خادم جامعه زنان کرد. ببین خدا چه جوری حفظ کرد؟ اتفاقاً این‌جا زاویه مثبت به قضیه می‌گیرد. خدا شما را حفظ کرد. می‌خواستی بروی پول در بیاوری، می‌خواستی کار اجرایی بکنی، پوست خودت را می‌خواستی بکنی. ببین خدا چه جوری شما را نگه داشت! و این تکالیف را از دوش شما برداشت. متوجه نگاه مثبت آیه می‌شوید؟ مشخص است؟ حالا شما قبول دارید یا ندارید، کاری ندارم. نگاه مثبت آیه، این سوی قوامیت است. ما در مسئول و مدیر فقط سوی علوّ آن را می‌بینیم. یک سوی دیگری دارد که این عبارات دارد نشان می‌دهد.

بِمَا حَفِظَ اللّهُ؛‌ ببین به واسطه این‌، شما را از خیلی از خطرها و معایب حفظ کرد که در دل کارهای خطرناک و شاق اجرائی نروید. ببینید خدا چه لطفی کرد! شما هم اسرار خانواده را حفظ کنید.

حفظ کیان خانواده هزینه دارد

بعد در آیه وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ گفتیم که تا مسئله خانواده در درجه اول اولویت قرار نگیرد، این حل نمی‌شود. حتی وَاضْرِبُوهُنَّ که گفتیم قیود خودش را دارد. این نیست که وَاضْرِبُوهُنَّ به هر قیمتی و هر جوری،‌ ولی اگر بخواهیم یک کلمه بگوییم، آن کلمه این است که یک بار کتک‌کاری می‌ارزد به حفظ کیان خانواده. شما قایمکی از مادرانتان بپرسید در مدت زندگی از بابا کتک خوردی؟ نوعاً این‌ها یک کتکی بالاخره خوردند. من نمی‌خواهم بگویم این کتک زدن درست است! ولی الان به عنوان کسی‌که محل مشورت هستم،‌ گاهی اوقات توی زندگی یک زد و خورد کوچک می‌شود،‌ به‌خصوص در همان اوایل (نه دوره نامزدی که در هپروت سیر می‌کنند) که هنوز اخلاق هم دستشان نیامده و لبه‌های هردو تیز است. خوب این وسط کی قوی‌تر است؟ نوعاً مرد؛ چون نوعاً مرد قوی‌تر است و صدایش کلفت‌تر است، ‌از این پتانسیل‌ها استفاده می‌کند و یک حرکت زشت این‌جوری می‌کند. آن موقع طرف پیش ما می‌آید و می‌گوید: من دیگر می‌خواهم طلاق بگیرم. رابطه ما دیگر تمام شد. دیگر درست بشو نیست، در صورتی که این جوری نیست. اگر صبر و تحمل بکنند. با کارهای عقلایی؛ با تذکر و مشاوره، یا پیش حکمی بروند که او راهکار بدهد. اگر جنبه‌های پزشکی دارد که مثلاً غده تیروئیدش زیاد کار می‌کند که باید قرص بخورد تا متعادل بشود. خیلی وقت‌ها هست که زندگی می‌ماند. حالا دو بار هم زد و خورد می‌کنند ولو به اشتباه! کیان خانواده مهم‌تر از دو تا زد و خورد است. این جوری نیست که این محبت تو از دل من رفت که رفت! این قدر خدا به زن نرمش داده که گاهی آقاهایی را مثلاً در هنگام مریضی بخشیده‌اند که آقا در این شرایط خانمش را نمی‌بخشید. این خودش یک قدرتی است که راحت‌تر بتوانند این چیزها را فراموش کنند. بله یک جاهایی می‌رسد که حضور در خانواده خطرناک است و مشخص هم هست. بعضی جانی هم نیستند و بچه‌‌ها توی دبیرستان آن‌قدر قبولش داشتند که پشت سرشان نماز می‌خواندند، ولی حالا ببینید! الان خانمش می‌گوید همه کار از دستش بر می‌آید ممکن است طرف با چاقو هم حمله کند،پس آدم باید به جهت اخلاقی همین الان خودش را بسازد والا در زندگی می‌ماند!

(سؤال) دلائلش؟ از بچگی حساب کنید. تک فرزندها نوعاً قلدرتر و خودخواه‌تر هستند. این آدم خوب به موقعش هم شاخ و شانه می‌کشیده با رفیق‌هایش منتها آن‌ها از پس این بر می‌آمدند. بالاخره توی فوتبال یک فول می‌کنند روی طرف، چنان برمی‌گردد یقه پاره می‌کند! و مگر پس فردا در زندگی این‌ها پیش نمی‌آید؟ آن موقع جرأت نمی‌کند و حیا می‌کند از چهارتا آدم که دارند او را می‌بینند! حالا در خانه پیش خانم خودش است و حیا هم نمی‌کند. ضعیف گیر می‌آورد،‌ ضعیف‌چزانی می‌کند. وقتی ضعیف گیر می‌آورد، به جای این‌که بیشتر ترحم کند… به جهت اخلاقی آدم‌ها باید خودشان را بسازند.

صلاحیت ازدواج کردن فقط این نیست که طرف خانه و ماشین دارد. صلاحیت اخلاقی و این بحث عصبانیت دامگاه فوق‌العاده عجیبی است؛ ‌چون که زن‌ها هم عصبانی می‌شوند ولی عصبانیتشان را با قهر کردن، با فریادهای ریز کشیدن نشان می‌دهند ولی مردان که عصبانی می‌شوند، با لگد زدن و نعره کشیدن. من حتی به دانشجوهای پسر می‌گویم یاد بگیرید از دستتان برای زدن استفاده نکنید، از پا استفاده کنید. حداقل توی صورت طرف نمی‌خورد. بالاخره این‌ها گام به گام است. وقتی این حرف‌ها را می‌زنیم داریم حرف واقعی می‌زنیم. ممکن است شما ناراحت شوید که یعنی چه؟ این چه پیشنهادی است؟ ولی من دارم حرف واقعی می‌زنم،‌ حتی توی همین دعواهای خودتان، ‌مشت توی صورت همدیگر حواله نکنید. چون که این اخلاق اگر باقی بماند از کسانی‌که شما باورتان نمی‌شود، ‌چنین کار‌هایی از زندگی‌ها در می‌آید.

(سؤال) این در آن فرض نشوز زن است که می‌خواهد برجستگی کند و از فضای خانواده خارج شود. در برخورد با سه مرحله مواجه می‌شود که در مرحله آخر زدن است، زدنی که مدمیاً نیست؛ خون نمی‌آید. سرخ نمی‌شود و قبل آن هم کارهای عاطفی کردن است و همه این‌ها ربط دارد به فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ اما اگر در مسیر اطاعت کردن نیست که هیچ! یعنی جایی که مرد علاقمند به زندگیش است، اما زن به زندگی علاقمند نیست و می‌خواهد که از این کارها بکند.

برخورد عملی حضرت امیر با ظالم و مظلوم

إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا؛ در آیه 128 نساء یادتان هست که آن‌جا این حرف حرف واقعی است. بگوید زن‌ها هم بزنند؟ نه آن‌جا پیشنهاد صلح دارد حتی در فرضی که در روایات هست،‌ پیشنهاد این را دارد که اگر قضیه دارد جدی می‌شود، طرف برود به حاکم شرع بگوید. روایت را در مستدرک، جلد 12، ص 337 ببینید: حضرت امیر داشتند می‌رفتند خانه و یک کسی‌که ظاهراً حضرت را نمی‌شناخته إنَّ زَوجِی ظَلَمَنِی، وَأخَافَنِی، وَتَعَدّی عَلَیَّ، وَحَلَفَ لِيَضْرِبَنِي؛‌ زوج من به من ظلم کرده و قسم خورده که می‌زنمت فَقَالَ یَا أمَة اللهِ إصَبِرِی حَتَی یَدْخُلَ النَّهَار؛ ‌یک کم صبر کن آفتاب پایین برود ثَمَّ أذْهَبُ مَعَکَ إنْ شَاءَ اللهُ؛ ‌بعد باهات می‌آیم قضیه را راست و ریس می‌کنم. معلوم است که خیلی کار بیخ پیدا کرده بود فَقَالَتْ یَشْتَدُّ غَضَبَهُ وَ حَره عَلَیّ؛ زن می‌گوید: خیلی مرد من اوضاعش به هم ریخته و می‌خواهد بزند فَطَأطَأ رَأسَهُ ثُمَّ رَفَعَهُ؛ و یک مدت حضرت سرشان را پایین می‌اندازند و بعد بالا می‌کنند وَیَقُولُ: لا وَاللهِ أو یُؤخَذَ لِلْمَظْلومِ حَقَّهُ غَیْرَ مَتَعْتَعٍ؛ والله که من باید از حق مظلومی دفاع کنم به صورتی که مظلوم وقتی می‌خواهد حقش را بگیرد به لکنت نیفتد. من رئیس حکومتی هستم که اگر کسی بخواهد حقش را بگیرد غیر متعتع باید باشد.

تعتعه؛ یعنی تته پته، أيْنَ مَنْزِلَكِ؟؛ می‌پرسند: خانه‌ات کجاست؟ فَمَضَى إلَىَ بَابُه فَوَقَفَ، فقال: السَّلامُ عليك، فَخَرَجَ شَابٌّ؛ یک جوانکی بیرون می‌آید فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام: يَا عَبْدَ اللهُ إتَقِ اللهَ؛ حضرت به او می‌فرمایند: بنده خدا از خدا بترس فَأنَّكَ قَدْ أخَفْتَهَا وَأخْرَجْتَهَا؛ چرا این زن را ترساندی؟ فَقَالَ الفَتَى: وَمَا أنْتَ وَذاك؛‌ به تو چه مربوط است که من چه کار کردم؟ واللهِ لَأحْرِقَّنَهَا لِكَلَامِكَ؛ حالا که این را گفتی اصلاً آتشش می‌زنم! فقال أميرُ المؤمنين عليه السلام: آمُرُكَ بِالمَعْروفِ وَأنْهَاكَ عَنْ المُنْكَرِ، تَسْتَقْبِلُنِي بِالمُنْكَرِ وَتُنْكِرُ المَعْروفِ؟؛ من تو را امر به معروف و نهی از منکر می‌کنم و تو داری شاخ و شانه می‌کشی؟ قال: فَأقْبَلَ النّاسُ مِنْ الطَّرق وَيَقُولونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ يَا أميِرَ المؤمِنِينَ؛‌ یک عده داشتند از کوچه رد می‌شدند، امیر المؤمنین را می بینند و می‌گویند السلام علیکم یا امیر المؤمنین، این می‌فهمد که او امیر المؤمنین است فَسَقَطَ الرّجُلُ فِي يَدَيْهِ؛ می‌افتد به دست و پای حضرت، فَقَالَ: يَا أميِرَ المُؤمِنيِنَ أقِلْنِي عَثْرَتِي؛ ببخش مرا فَوَ اللهِ لَأكونَ لَهَا أرْضًا تَطَؤنِي؛ خانه من آماده است بیاید قدمش سر چشم! فَأغْمَدَ عَلّيٌ عَليهِ السَّلامُ سَيْفَه؛‌ حضرت شمشیرشان را غلاف می‌کنند. معلوم است که زمانی که گفته آتشش می‌زنم حضرت شمشیرش را درآورده بوده که مثلا داری چه کار می‌کنی؟ داری این زن را می‌ترسانی! هرچقدر زن مقصر باشد مرد نمی‌تواند بگوید می‌زنمت و چه و چه می‌کنم! کسی نمی‌تواند این‌جوری بکند! یعنی از این طرف او حق ندارد چنین کاری بکند حتی اگر زن مقصر باشد! در بحث نشوز زن جایی است که زن مقصر است. همین جا که زن مقصر است مگر نگفته‌اند این جوری نزنید؟ وقال: يا أمَة اللهِ أدْخُلِي مَنْزِلَكَ؛ حضرت گفتند: برو به خانه‌ات!

(سؤال) توضیح آن در جلسات گذشته عرض شد که در آیات فقهی روح اخلاقی‌،‌ انسان‌شناسی‌ و بحث‌های اجتماعی و … وجود دارد که روح آن آیات را می‌شود اخذ کرد. الان این آیه آیه فقهی است.

(سؤال) این مسیر عادی امر به معروف و نهی از منکر است.

(سؤال) اگر فقره آیه نشوز فقهی نباشد. این بالاخره از حیطه مسئولیت خانه و خانواده دارد خارج می‌شود. لایه رویین آیه بحث فقهی است ولی اگر به روح آیه توجه کنید، ‌مشخص است که مسئله خانه و خانواده و جمع و جور کردن است، اما زدن و … از توی آیه در نمی‌آید.

(سؤال) تکه‌هایی از آیه است که روح اخلاقی و اجتماعی هم از آیه در می‌آید؛‌ مثلا قسمت «قانتات» حرف کاملاً غیر فقهی است؛ برای همین کتب فقهی اصلا به این معنا متعرض نشده‌اند. آیه یکسری بحث‌های انسان شناسی هم دارد؛ مثل بِمَا فَضَّلَ اللّهُ. آیه تکه‌هایی دارد که فقهی است و روح کارهای اخلاقی و اجتماعی هم از آن در می‌آید. آیه وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشوزَهنَّ آیه عملکردی است، ‌پس مربوط به فقه است. اگر فقهی است آیه را به همین ترتیب نمی‌توانید به روح کار ببرید. روح آیه حرفش این است که این خانواده در فرض یکسری تبرج‌ها و نشوزهای غیر فقهی، در فرضی که دارد از حیطه خانواده خارج می‌شود. در این فرض خانه و خانواده مهم‌ترین رکنی است که باید باقی بماند. آیه و آیات مشابه دارد این را نشان می‌دهند. این ذوق من هم نیست که من این جوری می‌فهمم ولی شما این‌جوری نمی فهمید! از این آیات در نمی‌آید که خانواده مهم است و باید به پرداخت خیلی از هزینه‌ها باقی بماند؟ این دو آیه را کنار هم بگذارید این نکته را فریاد می‌زند؛ مثل آیه سوره نور است که این بحث داشتیم که بروید از سر یخچال هم بخورید[1]،‌ از آیه أو صَدِیقَکُم شما نمی‌فهمید که یک پیوند عجیب و غریب دارد در جامعه برقرار می‌کند؟ فقط من می‌فهمم؟ اگر قرار باشد مطلبی را این بفهمد و دیگری نفهمد که جزء ظهورات نیست. منتها دو نوع ظهورات داریم یکی مال خود لفظ است و یکی مال محتوا است، محتوا هم یک ظهوری دارد. این همان حرفی است که قبلاً گفتم؛ یعنی اگر زندگی به یک زد و خوردی هم کشیده شد،‌ خانواده مهم‌تر از آن زد و خورد موجود است، حتی به ناحق! این در فضای غیر فقهی این آن حرف است. البته این نیست که به هر قیمتی که اگر این بود که حکم طلاق وجود نداشت!

(سؤال) بحث جواز، بحث فقهی است و تمام! فضای اجتماعی الان را کار نداریم. ضمن این «ضرب بالسواک» کی آمده؟ زمان امام محمد باقر؛ ‌یعنی 130 سال این آیه بوده و فقط وَاضْرِبُوهُنَّ؛‌ یعنی آیات باید این تحمل را داشته باشد که در زمان‌های متفاوت ائمه بیایند و تفاصیل قضیه را بگویند. اگر زمان پیغمبر بود از وَاضْرِبُوهُنَّ چه می‌فهمیدید؟ فضای فقهی خودش چه می‌گوید؟ یعنی در نشوز تا آخرین مرحله بزنید! آیات غیر این‌که در فضای فقهی حرفی برای گفتن دارد،‌ در فضای اخلاقی هم حرفی برای گفتن دارد. کما این‌که آیه به قدری کد گذاشته که مثلاً حافظات، یا قانتات چه حرف فقهی‌ای دارد؟ مگر نشوز به حوزه قوامیت مرد ارتباط ندارد؟ در فضای فقهی این نشوز چه ارتباطی به قانت بودن دارد؟ قوامیت مرد در فضای فقهی چه ربطی به قانت بودن چه ارتباطی دارد؟ هیچ ارتباطی ندارد. قانتات؛ یعنی در نهایت تواضع و در هیچ فضای فقهی حتی در روایات این قانتات توضیح داده نشده است.

(سؤال) آیا قبول دارید که آیه غیر از فضای فقهی فضاهای دیگری هم دارد؟

(سؤال) من در فضای اخلاقی اصلاً نمی‌گویم جواز.

سبک شناسی قانتات

(سؤال) توضیح فضای فقهی کار ساده‌ای است اما توضیح آیه در فضای غیر فقهی است که مشکل است. برای همین است که در قانتات و حافظات للغیب به دست و پا افتاده‌اند که این‌ها این وسط چه حرف فقهی‌ای دارد؟ هیچ حرف فقهی مشخصی ندارد. تحمل آیه خیلی بالاتر از این است. اگر آیات را سبک‌شناسی بکنید معنی قانتات را کنار معانی قانتات در قرآن بگذارید؛‌ یعنی به‌شدت متواضع در مسائل جنسی. اگر در آیات ذوق گیری کنید،‌ می‌خواهد بگوید که نشوز فقهی که معلوم است چیست؟ یک چیز است و بقیه‌‌اش اختلافی است. می‌خواهد بگوید زن صالح در نظام خانوادگی به‌شدت متواضع جنسی است. اما فقط این حرفش نیست. اصلاً قرآن این مدلی است! تا حال چقدر از این مدل انتخاب واژگان دیدیم که واژه را این جوری انتخاب می‌کند که مثلا در ذیل معنی قانتات حسن التبعل آمده. قانتات بودن را به لحاظ فقهی می‌توانید به همان یک وظیفه وصل کنید ولی تحمل آیه بیش از این است.

مجوز خشونت ظاهری فقط برای حفظ کیان خانواده

(سؤال) همه جای آیه روحی وجود دارد که با سیاق‌بندی با یکسری آیات یک چیز در می‌آید و با یکسری آیات دیگر چیز دیگری در می‌آید. مشخص است که آیه در فضای فقهی است. در سوره نور تمام آیات این جور است؛ یعنی فضای فقهی دارد و لایه‌هایی دارد که فضا کاملاً غیر فقهی است. آن فضای غیر فقهی که من اصرار دارم بگویم این است که این‌قدر خانواده مهم است که تا ضرب می‌رود برای این‌که خانواده بماند. اگر خانواده‌ای تا ضرب برود و بماند این مصلحتش اقوی است ولی آیا به هر ضربی و به هر قیمتی؟ ‌نه! اگر نماند که شاید تا مرحله ضرب هم نرود. شما یک نسخه‌ای ندهید که فقط به درد پاسداران کوچه زهره بخورد! نسخه‌ای بدهید که برای کل دنیا باشد. عبارت فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ در این وسط کولاک می‌کند. گاهی اگر شما ضربی در خانواده‌ای انجام دهید همه چیز به هم می‌ریزد ولی آیا آن کسی که در روستا است هم همین‌جور است؟ خیلی وقت‌ها با همین ضرب می‌بینید که زندگی جمع و جور می‌شود در شرایطی که مرد می‌خواهد زندگی کند و زن نمی‌خواهد. الان در زندگی ما تشر رفتن و حرف‌های تند تحکمی هم خیلی معنا ندارد. البته به این معنا نیست که هیچ‌گونه حالت اقتدار گرفتن مرد جواب ندهد! اتفاقاً ما یک مورد طلاق داشتیم و می‌گفت این مرد آن‌قدر با من راه می‌آمد که من حتی ساعت ده شب می‌آمدم خانه، ‌به من نمی‌گفت کجا بودی؟ ومن دلم لک می‌زد که این را به من بگوید. بعضی مردها فکر می‌کنند اگر سلم سلم برخورد کنند و قانتین باشند، خیلی با کلاس هستند! در صورتی که این‌جوری نیست. از آن طرف هم من به دخترهای دانشگاه می‌گویم می‌دانید مردها دوست ندارد یک دختری همیشه به آن‌ها آویزان باشد! می‌دانید اتفاقاً خودشان می‌پسندند که یک مقدار ناز بکشند! بعضی دخترها فکر می‌کنند اگر دائم متصل باشند این پسرخیلی شیفته می‌شود! در صورتی که پسرها به این دخترها می‌گویند کنه. برای همین برای مرد این راهکار تعیین شده که خودش برای به دست آوردن این زن تلاش کند. با پرداخت نفقه و پرداخت مهریه، با رفتن و خواستگاری کردن و اصرار کردن. خود این خواستن رعایت حقوق مرد است. می‌خواهد که رغبتی نشان بدهد. قبول کنید که در معنای اقتدار به هر جهت یک مقدار زمختی وجود دارد. مثل مسئول یک مؤسسه ضمن تمام محبت و روابط عاطفی که دارد، آیا در حرف او هیچ تحکمی نیست؟ که مثلاً بگوید شما این کار را بکن یا شما چرا دیر آمدی؟ و اتفاقاً زیردست‌ها این را می‌پسندند.

تجربه‌ای که ما در مدرسه و دانشگاه کردیم جزء تجارب مسلم مدرسه‌ای بود. خیلی از اساتید و معلمان فکر می‌کنند اگر نسبت به همه چیز علی السویه باشند، بچه‌ها دوستشان می‌دارند! فکر می‌کنند اگر خیلی آدم‌های نایسی باشند و بگویند کلاس کان لم‌یکن شیئا مذکورا، شما می‌خواهی پایت را روی میز بیندازی؟ بینداز! هر موقع خواستی برو بیرون! تجربه مسلم نشان داده که بچه‌ها این معلم را دوست ندارند. اتفاقاً بچه‌ها خودشان می‌پسندند که معلم ضمن این‌که با آن‌ها با رحمت و رأفت دارد برخورد می‌کند، اقتدار خودش را هم دارد؛ یعنی می‌خواهید بیرون بروید باید اجازه بگیرید! می‌خواهید سؤال کنید باید دستتان را بلند کنید! باید سر موقع بیایید! این معنای اقتدار در معنای قوامیت و در معنای مرد بودن خوابیده. مرد باید مقتدرانه برخورد کند، البته نه این‌که خشن و وحشی باشد. بالاخره این اقتدار در معنای مسئولیت خوابیده است. خوب است که مردها همین جوری هم برخورد کنند. قرآن نسخه‌ای می‌دهد که بشاگرد و آفریقای جنوبی را اداره می‌کند. نسخه‌ای می‌دهد که من و شما را هم اداره می‌کند.

بعد می‌فرماید: فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ؛ ‌اگر اطاعت کردید دیگر تمام؛ یعنی راه را برای مرد می‌بندد. تمام این خشونت ظاهری که تا الان به خودت گرفتی فقط برای حفظ کیان خانواده بود، نه این‌که حالا که صدایت کلفت شد، ترکتازی کن! همه این بحثی که کردیم برای این بود که خانواده قوام خودش را پیدا کند، پس وقتی خانواده قوام خودش را پیدا کرد، د‌یگر زبانت را ببُر! فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا؛ حواست باشد که اگر تو علو داری،‌ یک خدای علی وجود دارد که ضمانت اجرای اخلاق است. یک خدای علی اعلایی وجود دارد که پوستت را می‌کند. اگر تو علو می‌کنی و کبر و کبریایی به خرج می‌دهی،‌ حواست باشد که خدای علی کبیری هم هست.

وَإِنْ خِفْتُمْ؛ ‌اگر زندگی برای طرفین شاق شد و شد شقاق. آیه باید می‌بود شقاقاً بینهم اما می‌گوید شِقَاقَ بَيْنِهِمَا. این بین این‌قدر اهمیت دارد که شقاق به خود ظرف(فی ما بین خود این‌ها) اضافه می‌شود. می‌دانید که این تعبیر تعبیر عادی نیست.

حکمیت خانوادگی به جای محاکمه قضایی

فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا؛‌ فابعثوا چه کسی؟ جامعه نه خود فرد،‌ پس جامعه مسئول است. حکمی از این طرف و حکمی از آن طرف. در معنی حکم‌ها اولاً کسانی هستند که دارند حکم می‌کنند. نه این‌که کسانی باشند که بیایند بگویند تو را به خدا روی هم را ببوسید! تمام شود! وقتی اسمش حکم است؛ یعنی اهل حکم است. و در حکم صلاحیت وجود دارد و لذا صلاحیت در معنای حکم گنجانده شده و دقت سر این معنا.

روایت داریم که دو نفرخطی پیش امام حسن آوردند که معلوم است ایشان به ظاهر در طفولیت بودند. (ائمه به ظاهر کوچک هستند) که أیَُ الخَطَّیْنِ أجْوَد؟؛ کدام‌یک از ما خطش بهتر است؟ معلوم است که امیر المؤمنین دارند نگاه می‌کنند. امام علی یک اشاره می‌کند به امام حسن و می‌گویند: خوب چشمانت را باز کن. تو را حَکَم خط قرار داده‌اند. واللهُ سَائلُكَ عَنْهُ يَومَ القِيَامَة[2]؛ ‌روز قیامت از تو سؤال می‌کنند، ‌تو باید دلیل داشته باشی که چرا می‌گویی خط این بهتر است! بالاخره کسی‌که این وسط دارد حکم می‌کند در قیامت از او سؤال می‌شود، ‌پس حکم کردن دقت لازم دارد،‌ صلاحیت حکم کردن لازم دارد.

اگر هم می‌گوید مِنْ أَهْلِهِ،‌ معنی صلاحیت در آن گنجانده شده. اگر مِنْ أَهْلِهِ به معنی خانواده باشد،‌ حَکَم قابلیت پیدا می‌کند که خودش را باز و بسته کند؛‌ چون حَکَمَاً مِّنْ أَهْلِهِ، می‌تواند یکی از اعضای خانواده طرفین باشد که سر قضیه دارند قضاوت می‌کنند. حالا اگر رسیدیم به روزگار ما که خانواده نداشتند دست باز است. وقتی شما قید صلاحیت را به عنوان قید اصلی در قضیه حکم نگاه می‌کنید و این قدر صلاحیت در آن بزرگ می‌شود؛‌ یعنی کسانی‌که حکمیت کنند و صلاحیت داشته باشند.

در مِنْ أَهْلِهِ دست باز است. مِنْ أَهْلِهِ، قید غالبی است. قید غالبی؛ یعنی غالباً این‌جوری است که ما آخوندها می‌گوییم در این صورت شرط مفهوم ندارد و مشعر به چیزی نیست؛‌ یعنی غالباً در اهل هر خانواده‌ای یک حَکَم پیدا می‌شود. مثل آیه 101، سوره نساء:‌ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ؛ ‌وقتی ضرب در زمین کردید، در «فلا جناح» گفتیم وجوب و الزام هم وجود دارد. أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ؛ این‌که نمازتان را بشکنید. به قید دقت کنید! إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ؛ ‌اگر ترسیدید که کفار به شما ضربه‌ای بزنند. این‌جا قاعده احترازیت قیود است؛ ‌یعنی برای احتراز از چیز دیگر است. قاعده است که وقتی قیدی برای چیزی می‌آورند؛ یعنی دارند می‌گویند در این فرض نه در فرض دیگری. حالا اگر کسی نترسد که کفار به او حمله کنند، یا راهزن‌ها بزنند آیا نماز شکسته نیست؟ قرائن روایی نشان می‌دهد که قید این آیه قید غالبی است که عنوان مطلق ضرب در زمین و مسافرت کردن، می‌شود مسافر و مسافر هم نمازش شکسته است.

پس إِنْ خِفْتُمْ، می‌شود قید غالبی آن‌هم برای زمان خودشان؛‌ یعنی غالباً این‌جوری بوده و این‌ها قضایای حقیقیه نیست. این‌ها قضایای خارجیه است؛‌ آدم باید بو بکشد که این‌جا از مصادیق قضایای خارجیه است، یا حقیقیه؛ چون که در خارج آن موقع وقت نزول این‌جوری بوده که این‌ها خیلی وقت‌ها در مسافرت‌ها مشکل راهزنی داشتند اما الان امنیتی برقرار شده. کسی در راه‌ها به راهزن برنمی‌خورد، یا در آیه وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ (نساء: 23)؛ ‌ربیبه‌هایی که در خانه‌تان هستند. یادتان هست که آن‌جا گفتیم فِي حُجُورِكُم قید غالبی است؟ کل ربیبه‌ها؛ یعنی دختر عموها اما چون زنی که طلاق گرفته و بچه‌ای دارد و دوباره شوهر می‌کند معمولاً بچه‌اش را در خانه شوهر جدید بزرگ می‌کند.

(سؤال) حتماً نکته‌ای دارد! این‌که به هرجهت این‌ها در خانه شما بزرگ می‌شوند، پس مثل دخترتان با آن‌ها برخورد کنید، این‌ها غریبه نیستند. نکته دارد، ولی قید احترازی نیست!

تفاوت وکیل و حَکَم

وقتی شما دارید حَکَم می‌گیرید، آیه دست را باز می‌کند. این‌که می‌خواهید مشکل این‌ها را حل کنید و طبیعتاً می‌خواهید این وسط حکم بیاورید. به لحاظ فقهی نکته‌ای دارد برای کسی که اندک تخصصی در زمینه فقه داشته باشد. ما یک تحکیم داریم و یک توکیل: توکیل آن است که شما به هر آن‌چه حکمین می‌گویند رضایت نمی‌دهید و می‌گویید: این کار را بکن که این‌جوری بشود! اما تحکیم؛ ‌یعنی حَکَم انتخاب می‌کنید و حکمین می‌نشینند با هم صحبت می‌کنند، هر رأیی که دادند همان می‌شود. درست است که ظاهر این آیه تحکیم است ولی باطنش توکیل است؛ یعنی ما دستمان بسته نیست. نه این‌که بیایند بنشیند و بگویند این دو تا به درد هم نمی‌خورند و چشم باز کنی ببینی طلاق انجام شده!

این‌که می‌گویم به روح آیه دقت کنید این است. آیه دارد به این سمت می‌رود که اصلاً شقاق اتفاق نیفتد،‌ یا فقط دارد یک راهکار می‌دهد؟ اگر این باشد که شقاق اتفاق نیفتد، درست است که ظاهرش تحکیم است اما باطنش توکیل است. اگر حکمین مرضی الطرفین بنشینند ببرند و بدوزند که این‌ها به درد هم نمی‌خورند پس تمام شود! این‌جوری نیست. این‌ها را آورده‌اند که این زندگی بماند. بیایند ریش گرو بگذارند و قضاوت کنند که چه کسی اشتباه کرده تا زندگی بماند. ما آن‌قدر لفظ‌محور نیستیم که تا اسم تحکیم آمد دست و دلمان بلرزد! که کار دیگر از دست این‌ها خارج شد. نه، این‌ها وکیل انتخاب می‌کنند

إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا؛ ‌چند جور ضمایر این آیه را بر می‌گردانند. همان‌طور که علامه گفته‌اند، بهترین حالتش این می‌شود که هر دو ضمیر به زوجین بخورد. این مناسب‌تر است. البته می‌توانید بگویید إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا،‌ به حکمین می‌خورد و يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا به زوجین برمی‌گردد. می‌توانید بگویید إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا هر دو آن به حکمین می‌خورد. که این قول خوب است اما ضعیف‌تر است. یا بگویید إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا، به زن و شوهر برگردد و يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا، حکمین باشند. که این بعید است چون حکمین که نمی‌خواهند ازدواج کنند! بحث اراده اصلاح کردن است، اما وفاق و اصلاح کار خداست. نکته این‌جاست. می‌بینید که آیه مسائل فقهی را به مسائل اخلاقی گره می‌زند.

در سوره انفال آیه 63 خدا به پیغمبرش می‌گوید: وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ؛ خدا بین قلب مؤمنین الفت دینی انداخت. ای پیغمبر لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ؛ ‌اگر کل زمین را بدهی برای این‌که بین این‌ها الفت برقرار شود،‌ نمی‌توانی این کار را بکنی. شما فکر نکنید با مسائل مالی می‌شود الفت برقرار کرد، ‌تازه می‌شود اول مشکل. مسائل مالی نیست که در جامعه مؤمنین الفت برقرار کند. وقتی مسائل مالی به میان آید تازه می‌شود اول مشکل که چرا به او این‌قدر دادی و به من این‌قدر؟

وَلَكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ؛ خدا به این‌ها الفت داد. کی گفته که با پول خرج کردن می‌شود الفت برقرار کرد؟ پول خرج کردن اول مشکل است. این‌ الفت را خدا باید به دل بیندازد.‌ آن کسی که مودت و رحمت را در دل زن و شوهر انداخته جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً (روم: 21)،‌ همان خدا باید الفت را به دل این‌ها بیندازد و بین این‌ها وفاق ایجاد کند،‌ لذا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا؛ اگر زن و شوهر واقعاً اراده اصلاح کنند و واقعاً بخواهند مشکلات را حل کنند با قوانین حقه،‌ با قاعده و قانون، با رعایت اخلاق بخواهند مشکل را حل کنند، بی‌تردید يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا، جزء وعده‌های خداست. همان خدایی که اول زندگی جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً،‌ همان مودت را بازسازی می‌کند و تبدیل می‌کند به وفاق. کسانی هم که می‌گویند نمی‌شود،‌ وقتی در زندگیشان وارد می‌شوی می‌فهمی که نمی‌خواهند. یا یک طرف نمی‌خواهد،‌ یا دو طرف نمی‌خواهند؛ یعنی می‌گویی این‌ کار را بکن می‌گوید: نمی‌خواهم. دیشب مشاوره‌ای داشتیم از خر شیطان نمی‌آمد پایین! هرچه با او کلنجار ‌رفتیم، یک قدم مثبت برنداشت! خوب این چه وفاقی است؟ اما إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا، وفاق هم کار خداست. نه این‌که بینشان وفاق ایجاد می‌شود و این نکته این آیه است. إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا؛‌ خداوند علیم و خبیر است.

در این فرصت چند فراز از نهج البلاغه‌ را در این بحث می‌خوانیم و در روایات نمی‌رویم چون بحث خیلی پراکنده می‌شود. در دایره نهج البلاغه، به عنوان اخ القرآن، روایات مربوط به زن را احصا می‌کنیم.

زن در نهج البلاغه

در بحث انسان‌شناسی حضرت فرمایشی دارند درباره تفاوت‌های زن و مرد که قابل توجه است.

در حکمت 234 می‌فرمایند: خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ. از ابتدا سنگ بنایی می‌گذارند و آن سنگ بنا این است که یک صفت‌ها و ویژگی‌هایی هست که برای مرد خوب است،‌ برای زن بد است و برعکس؛‌ یعنی پایه حرف این است که زن و مرد در یکسری ویژگی‌های آفرینش فرق دارند.

(سؤال) خیار به رجال و نساء بر نمی‌گردد؛ «خیار خصال الرجال»‌ یعنی خصلت‌های نیکوی مرد، نه، مردان نیکو خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ؛ خصلت‌های برتر و برگزیده زنان که همین اگر در مردان باشد، ‌این خصلت بدی است. می‌خواهند بگویند پایه زن و مرد یک جور نیست و صفات و خصوصیاتشان با هم فرق می‌کند،‌ پس بهترین ورژن زن بودن،‌ مرد بودن نیست. که مثلاً بگویی: ببین مثل مرد می‌ماند! اتفاقاً این توصیف بدی از یک زن است. خدا مرد را آفریده. این‌که نباید مرد باشد! زن باید زن باشد و مرد باید مرد باشد. این خصوصیات چیست؟ الزَّهْوُ وَ الْجـُبْنُ وَ الْبُخْلُ؛ زهو به معنی گونه‌ای از تکبر است.

اگر بخواهیم تفسیر نهج البلاغه به نهج البلاغه بکنیم، در نامه‌ 53 که حضرت به مالک اشتر می‌نویسند. نامه‌ بسیار مهم برای هر کسی که بخواهد نظرات سیاسی حضرت را بداند. در بخشی از نامه 53 می‌گوید: وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ؛ تو به عنوان مسئول خودت را بچسبان به اهل ورع و پرهیزکاری، ثُمَّ رُضْهُمْ، خیلی عبارات دقیق است؛ ریاضتشان بده؛ یعنی تمرینشان بده! سختی بکشند که چه بشود؟ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوكَ وَلاَ يُبَجِّحُوكَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ؛ ‌اطراء نکنند، زیاد زیاد از تو تعریف نکنند به خاطر کارهایی که تو انجام نداده‌ای؛ مثلاً می‌گویند: آقا از وقتی شما مسئول این اداره شدی … تمرینشان بده که این کار را نکنند. خودشیرینی نکنند ضمن این‌که تشکر کردن سر جای خودش، جزء نظام عقلایی است. مثلاً یک پدری مسئول خانواده است از این‌که یک رزقی می‌گیرد و خانه می‌آورد، هیچ‌کس تشکر نکند که مبادا پررو شود! در اداره مثلاً گفته شود: دست شما درد نکند این اتفاق خوبی بود! خود آدم هم می‌فهمد که یک عده در یک نظام عقلایی از مجموعه مدیریت تعریف می‌کنند،‌ یا دارند خودشیرینی می‌کنند؟ این‌ها را از خودت دور کن و ریاضت بده که آدم‌ها این‌جور حرکت از خود نشان ندهند. چرا؟ فَإِنَّ كَثْرَةَ الاْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ این کثرت اطراء و تعریف کردن به آدم حالت زهو دست می‌دهد؛ یعنی دیگر کسی نمی‌تواند دَم پَر آدم باشد. وَتُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ؛ حالتی به آدم دست می‌دهد که به عزت نزدیک می‌شود. این عزت منفی که قرآن می‌فرماید: وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ (بقره: 206)؛‌ وقتی به آن‌ها گفته می‌شود که اتَّقِ اللّهَ، ‌همین عزت آن‌ها را به سمت گناه می‌کشاند. حالتی در او ایجاد می‌شود که برای خودش یک دیسیپلین قائل است و خیلی کسی دم پرش نمی‌تواند بیاید. این حالت حالت زهو است. فرمت خاصی از تکبر کردن است.

این ویژگی ویژگی‌ای ‌است که برای زن خوب است. حیطه‌اش را هم خود امیر‌المؤمنین مشخص می‌کنند. نه‌ این‌که در مقابل همه مثلاً رفقای زن می‌خواهند بیایند زهو داشته باشد، شوهرش بخواهد بیاید زهو کند. وقتی حضرت خواستند توضیح بدهند گفته‌اند که فَإِذَا كَانَتِ الْـمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً؛ ‌وقتی زن مزهوه است و حالتی دارد که کسی دم‌پرش نمی‌تواند بیاید. نمی‌تواند نامحرم اسم کوچکش را صدا بزند و بگوید و بخندد. جذبه خاصی دارد که طرف باید حساب کند که این‌جا منطقه ممنوعه است. من اگر می‌خواهم صحبت کنم باید اجازه بگیرم. لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا؛‌ کسی را بر خودش امکان نمی‌دهد، آغوش باز نکرده برای کسی. جذبه خاصی دارد که خیلی راحت با او نمی‌شود گفت و خندید و این حالت خوبی است. ما میان دانشجویانمان همه جورش را دیده‌ایم. یک زن هست وقتی که سؤال می‌کند وقار و قرار ندارد و زنی هم هست که سؤال می‌کند، مانعی هم برای سؤال کردنش نیست اما وقتی سؤال می‌کند، ‌منِ استاد خودم را جمع و جور می‌کنم. نه این‌که از او می‌ترسم. بالاخره یک خانم با شخصیت آمده. همین حالت است که لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا؛ با این حالت کسی را به خودش راه نمی‌دهد.

کسانی‌که خیلی وقت‌ها open mind می‌شوند و حالت اخلاقی‌شان این است که خیلی باز برخورد می‌کنند،‌ ممکن است یک نفر رعایت کند اما ممکن هم هست چهارتا آدم توهم کنند که توآدم زاقارتی هستی و می‌شود هر برخوردی با تو کرد! یک کم جمع و جورتر برخورد کن! نمی‌خواهم بگویم مردان در این زمینه بی‌ظرفیت نیستند، ولی در خیلی از مواردی داشتیم که خانم‌ها می‌آیند از بی‌ظرفیتی مردها راجع به این داستان شکایت می‌کنند، ‌حواسشان نیست که مرد این‌جوری است که چهارتا چراغ سبز نشان بدهی خودش را گم می‌کند. تلفنت را هم می‌گیرد، پیامک هم می‌دهد و گاهی میان جمع ضایعت هم می‌کند. فکر می‌کند رفیقش شده‌ای!‌ غالب این‌جوری است مگر این‌که آدم تربیت‌شده‌ای باشد. مزهوه بودن باعث می‌شود که طرف برای قدم به قدم جلو آمدن چندتا خاکریز عقب بایستد تا ببینیم کی هستی؟ چی هستی؟ چه جوری صحبت می‌کنی؟ چه جوری برخورد می‌کنی؟ همین تکبر این مدلی اگر در زن باشد خوب است.

وَالْجـُبْنُ؛‌ ترس؛ زن ترسو باشد خوب است. نه لزوماً از سوسک بترسد! روایت توضیح داده و اطلاق روایت را خود روایت به هم زده است. ترس از این چیزها که نیست! چرا بترسد؟ اما گاهی در شرایطی خانم‌های خوب دلشان تاپ تاپ می‌زند. از صحنه می‌ترسند. صحنه صحنه‌ای نیست که ممکن است خطراتی به این‌ها اصابت کند، اصلاً ممکن است این هم نباشد ولی از چنین صحنه‌ای وحشت می‌کند و خودش را از صحنه کنار می‌کشد. خودش را در معرض نمی‌گذارد.

وَإِذَا كَانَتْ جَبَانَةً؛‌ وقتی آدم ترسویی است فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ يَعْرِضُ لَهَا؛ از هرچه می‌خواهد بر او عارض شود و او را خراب کند،‌ فاصله می‌گیرد. خوب است که از نصفه شب بیرون رفتن بترسد. چه هنری است؟ کجا یادداشت می‌کنند برای آدم که ایشان با دل شیر 12 شب بیرون می‌رود! این چه فضیلتی برای آدم است؟ از مواردی توی همین دانشگاه خودمان داشتیم، طرف رفته سفر و می‌بیند فضا عجیب و غریب می‌شود، می‌ترسد و خودش را جمع و جور می‌کند. این خودش را دارد حفظ می‌کند. یک نفر از این فضا نمی‌ترسد،‌ چهارتا صحنه برایش اتفاق می‌افتد. چرا خوب است که بگوییم زن خوب است سر نترس داشته باشد؟ چرا زن را به خاطر ترسیدنش سرزنش می‌کنید؟ اتفاقاً باید تشویق کنید که چه خوب است که می‌ترسی!

وَالْبُخْلُ؛ در نسبت با آقایان،‌ خانم‌ها اهل جمع و جور کردن هستند. اگر دست ما مردها بود همه این هدایا ضایع می‌شد. همین‌که خانم‌ها اهل اقتصادی فکر کردن هستند. ما نباید توقع داشته باشیم که یک زنی به همان اندازه‌ی مرد اهل بده باشد و در این فرمت بیاید. برای همین وَإِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَمَالَ بَعْلِهَا؛ از ریخت و پاش بودن وضعیت اقتصادی خانواده جلوگیری می‌کند و وضعیت اقتصادی خانواده را دقیق‌تر دنبال می‌کند. البته متقین اهل انفاق هستند و وقتی امیر المؤمنین این حرف را می‌زند بفهمیم که وقتی زن‌ها روی مسائل اقتصادی خانواده حساس‌ترند، ‌این جزء خصوصیات خوبشان است.

(سؤال) باید منطقی فکر کنیم. برای آقایان این‌جوری و با این شدت بد است. این‌که مرد تمام حساب‌هایش را چک کند و تمام خرج‌ها را دقیق بنویسد، خوب نیست. بالاخره یک روحیه بازتر و گشاده‌دست‌تر و دست به خرج بودن که حتی این وظیفه الهی است. اگر زنی به شوهرش و شوهری به زنش بگوید: تو وظیفه‌ات را نسبت به خانواده‌ خودت انجام نده، نمی‌داند چه اشتباه بزرگی دارد می‌کند؟ چون‌که قاعده حکم الامثال جاری می‌شود که «حُکْمُ الأمْثَالِ فِی مَا یَجُوزُ وَ فِی مَا لا یَجُوزُ وَاحِدٌ» اگر مردی عادت کند وظایفش را نسبت به خانواده‌اش انجام ندهد،‌ شما چه ارجحیتی داری؟ عادت می‌کند که وظیفه‌اش را در برابر شما هم انجام ندهد. ما باید همدیگر را تشویق بکنیم که وظایفمان را نسبت به خانواده انجام دهیم، نه این‌که تشویق کنیم که وظیفه‌ات را نسبت به خانواده انجام نده که در این صورت مرد خوبی هستی! اگر یاد گرفت که وظیفه‌اش را نسبت به خانواده خودش انجام ندهد،‌ یاد می‌گیرد که وظیفه‌اش را نسبت به شما هم انجام ندهد. زیر پا گذاشتن وظیفه حکم الامثال می‌شود که آن‌جا انجام نمی‌دهد، این‌جا هم انجام نمی‌دهد. این دست به خرج بودن از ویژگی‌هایی است که برای مرد خوب است. این دست به خرجی در نترس بودن و مزهو بودن و تکبر داشتن هم شاید به آن شکل لازم نباشد اما کسی که دارد حریم‌ها را می‌گیرد، زن است. طبیعتاً دأب عقلایی است که وقتی با کسی برخورد می‌کند که حریم نمی‌شناسد، با دیسیپلین خاص برخورد کند.

(سؤال) برای همین حرف آخر را گفتم. آخرین حرف من این بود که حریم‌گیری خوب است که از طرف زن اداره شود. زن که حریم بگیرد قضیه درست می‌شود. به دلیل این‌که آن طرف پایه داستان است. در جلسات اول یادتان هست که گفتیم چرا این طرف حجاب است و آن طرف نیست؟ حرف تشریح حرف‌های کلی است. نه این‌که اگر از آن طرف حریمی گرفته نشد این طرف باید چه برخوردی بکند؟ کنار آیه حجاب، سوره یوسف هم داریم که وقتی زنی خودش را هرزه می‌کند،‌ مردی چون یوسف چه کار می‌کند؟ پناه بر خدا می‌گوید و راه نمی‌دهد و تازه حضرت یوسف زیردست زلیخا است والا اگر بالادست بود و دید عرضه تا این حد است، باید بزند برجک طرف را بزند! این‌جا حالت حریم‌گرفتن نیست. آن حالتی که در مرد ایجاد می‌شود، حالت حریم‌گیری و جمع و جور کردن خودش نیست. اصلاً حالت حمله است.

(سؤال) به قرینه‌ی سیاق تمام فقراتش این نیست که شما می‌گویید. می‌گویند لو خُلِیَ و طَبْعَه[فی نفسه- اگر به حال خود واگذارند]، زن،‌ زهو دارد، جبان است. نه این‌که شجاع است می‌خواهند ترسویش کنند. اشتباه می‌گویند که زن به طبع شجاع است. روان‌شناسان هم این را نمی‌گویند. روایت می‌گوید خصوصیت زن خوب این است. شما می‌خواهید بگویید که چون زن لو خُلِیَ و طَبْعه خیلی شجاع و بی‌باک است و سر نترس دارد، برای این‌که یک مقدار او را کنترل کنند می‌گویند: بیا جبان بشو! و چون آدم بسیار ولخرجی است و اصلاً اقتصاد حالیش نیست،‌ یا چون همین جوری خودش را عرضه می‌کند،‌ می‌گویند بیا این طرفی بشو! نه، ‌اصلاً با شواهد جور در نمی‌آید. زن اگر به فطرت خودش عمل کند خوب است و فطرتش هم همین مدلی است. بالاخره زن یک خرده جمع و جورتر برخورد می‌کند.

(سؤال) بخل آن حیثیت ندادن به دیگران است نه نسبت به خودش که این می‌شود خسّت. این هست که نظام اقتصادی را خانواده را جمع و جور می‌کند و ترسوتر هم هست. شما اگر توانستید یک دهم این شوخی‌های الکی را جلوی یک خانم انجام دهید؟ بلافاصله حالت زهو و حریم می‌گیرد و خودش را جمع می‌کند و از این شوخی‌ها می‌ترسد.

 

[1]. قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): أَ یَجِی‏ءُ أَحَدُکُمْ إِلَی أَخِیهِ فَیُدْخِلُ یَدَهُ فِی کِیسِهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَدْفَعُهُ فَقُلْتُ مَا أَعْرِفُ ذَلِکَ فِینَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَا شَیْ‏ءَ إِذاً قُلْتُ فَالْهَلَاکُ إِذاً فَقَالَ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یُعْطَوْا أَحْلَامَهُمْ بَعْد». کافی، ج 2،‌ ص 174.

[2] . «يا بُنَیَّ اُنْظُر کَيْفَ تَحْکُمُ فَإنَّ هذا حُکْمٌ وَالله ُسائِلُکَ عَنْهُ يَوْمَ القِيامَةِ» مجمع البيان، ‏64/2، جزء 3.