تفسیر سوره مائده، جلسه 85
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَبِهِ نَسْتَعِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ».
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ ﴿۹۵﴾ أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۹۶﴾ جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۹۷﴾ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۹۸﴾
در خدمت این آیات هستیم و درباره مناسک حج مطالبی گفته شد: صید عمدی در احرام و اینکه چرا در اینجا بحث صید مطرح شد؟ و چرا در قرآن اینقدر به جزئیات مناسک حج پرداخته؟ ولذا اساسا باید در بحث حج و کعبه یک ورودی بکنیم و ببینیم که چه چیزی در آیات قرآن دیده میشود؟ در اتمام مناسک حج آیه دارد که:
(96): أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ؛ حلال است بر شما صید بحر و این طعام برای شما و کاروانیان حلال شده و در زمان احرام صید خشکی و شکار صحرایی حرام شده و از خدایی که به سمت او محشور میشوید بترسید.
ما آیهی منسوخ در قرآن نداریم!
نکات آیه: وقتی گفته «لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ»(مائده: 95)؛ در حالتی که محرم هستید شکار و صید نکنید، خود قرآن این رابطههای عام و خاص را با هم دارد و میبینید که به صورت یک مخصص نسبتاً منفصل این مطلب را دارد که «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ»؛ صید اشکال دارد الا صید بحری که اشکال ندارد، لذا اینکه آیات نسبت به هم عام و خاص باشد، خیلی وقتها در روایات ما وقتی بحث از آیات ناسخ و منسوخ میشود که قرآن پر از این آیات است، خیلی وقتها منظور همین عام وخاص هاست، نه اینکه منظور این باشد که آیهای آمده و آیه دیگری را نسخ کرده باشد و به طور کلی برداشته باشد! چنین چیزی ما در قرآن نداریم، مگر یک موردی که برای صحبت کردن با پیغمبر صدقه وضع شده بود و مردم ندادند و گفته شد حالا که زورتان نرسیده نمیخواهد صدقه بدهید!
اگر بحث ناسخ و منسوخ را خیلی در قرآن باز بکنید، اتفاقی که میافتد این است که پس یکسری از آیات قرآن به درد نمیخورد؛ چون منسوخ است! ما آیاتی به نام آیات منسوخ نداریم. در آیه صدقه هم که قبلا بحث آن را کردهایم، خیلیها پیش پیغمبر؛ مثل نزدیک انتخابات که میبینید یکسری آدمها با امام عکس دارند، اینها میآمدند و میخواستند در گوشی مرتب با پیغمبر صحبت بکنند و خودشان را به عنوان کسانی که با پیغمبر عکس دارند و خیلی محرم راز پیغمبر هستند، وانمود کنند. آیه نازل شد که هرکسی میخواهد با پیغمبر حرف بزند، یک پولی به عنوان صدقه بدهد و بعد بیاید حرف بزند. بعد دیگر هیچکس نمیرفت با پیغمبر حرف بزند؛ چون دیدند حرف زدن با پیغمبر هزینه دارد، فقط امیرالمؤمنین میرفت صدقه میداد و میآمد با پیغمبر صحبت میکرد. بر همگان این نکته به جهت سیاسی معلوم شد که اینهایی که مرتب میآیند و با پیغمبر حرف میزنند، [چه هدفی دارند] مثل اینکه بگویند برای دیدار آقا هر گِیت را که رد میکنید، باید پول بدهید، معلوم میشود اینها برای چه به دیدار آقا میروند! این آیات بر همگان نشان داد اینکه بعضی چهرهها خودشان را میچسبانند و عکس میگیرند که یک چیزهایی دربیاید!
بعد از این جریان، گفته شد دیگر نمیخواهد برای دیدن پیغمبر صدقه بدهید. وقتی این پیام سیاسی آیه بر همگان روشن میشود، صدقه برداشته میشود وگرنه ما چیزی به نام آیات ناسخ و منسوخ به این معنا که بسیاری از آیات قرآن نسخ شده و الان منسوخ است و محتوایش فایده چندانی ندارد، نداریم.
یک مورد دیگر هم در بحث زنی که مرتکب منافی عفت میشود، داریم که او را در خانه به حبس ابد نگهدارید «حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ»، حتی این «حکم حبس ابد» هم نسخ نیست؛ چون در آنجا دارد «حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»(نساء: 15)؛ یا این که خدا سبیلی بگذارد؛ به عبارتی مثل این میماند که بگویند «حبس ابد تا اطلاع ثانوی» و وقتی این را میگویند اَمَد و زمان حکم را دارند میگویند و در این صورت این هم نسخ نیست، حالا اینکه در این آیات چه برداشتی میشود، یکی از برداشتهای مهم آن سختگیری است. و زمان «اطلاع ثانوی» هم اوائل سوره نور است که دارد: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ»؛ اینها صدضربه بخورند. این سختگیری که در این آیات وجود دارد که در اینجا بحث خلافهای جنسی دیده میشود، حتی این هم نسخ نیست. شاید به نظر بیاید که این یک حکم عمومی، تام و ادامهدار است، در حالیکه این طور نیست و به این حکم مدت میخورد. اصلا در سوره نساء چنین چیزی نیست و از همان اول معلوم است که حکم حبس ابد تا اطلاع ثانوی است! و معلوم است که حکم، امد و مدتی دارد.
به نظر میآید تنها مورد نسخ همان صدقه دیدار پیغمبر است. البته موارد نسخ بیشماری در کتابهای علوم قرآنی ذکر شده که عمده آنها به همین عام و خاصها برمیگردد که به اینها نسخ گفته نمیشود بلکه پدیده حرف زدن طبیعی است و هرکسی که حرف میزند، حرفهایش را به صورت عام و خاص میگوید. یک بار عام آن را میگوید و یک بار خاص آن را میگوید. یک بار اطلاق آن را میگوید و یک بار مقیدات آن را میگوید. یک نمونه آن را همین جا داریم که وقتی گفتهاند: «لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ»؛ در حالت احرام صید نکنید و بعد دارد «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ»، معلوم است آنچه که این جا اشکال دارد صید برّی و صحرایی است.
ایمان به غیب، ضمانت اجرای قانون
و در پایان اینکه قانون ضمانت اجرا ندارد، مادامی که یک پلیس درونی را در درون طرف روشن نکنیم؛ یعنی اگر توانستید طرف را کمی آخرتبین بکنید، او کسی است که در غیب و شهادتش خدا را در نظر میگیرد. اگر توانستیم این را در شخص زنده کنیم که «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى»(علق: 14)؛ آیا نمیبینی که خدا اعمال آدم را میبیند؟ در این صورت این قوانین ضمانت اجرایی پیدا میکند. آمار دادهاند که هرچقدر این دوربینهای مخفی را زیاد میکنند، جرائم زیادتر میشود. نه اینکه در دوربین مخفی مشکل هست، مشکل این است که خود این آدم دوربین مخفی را درست کرده و خودش بلد است این دوربین را بپیچاند، لذا هرچقدر شما دوربین مخفی اضافه بکنید، به این معنا نیست که جرائم را پایین میآورید، شما باید آن ندای درونی شخص را بالا ببرید که اگر بتوانید این آدم را کنترل کردهاید؛ برای همین در نوع آیاتی که حدود الله را بیان میکند، همهاش دارد که «واتقوا الله الذی الیه تحشرون»[1]و «اتقوا الله»؛ از خدا بپرهیزید. یک جایی محشور میشوید که باید بایستید پای همه این حرفهایی که زدید و جواب همه این کارهایی را که کردید و همه این مراحلی را که رد کردید، بدهید. لذا اگر کسی از اینها بخواهد سیاست دربیاورد. در تمام این مراحلی که قانون برای اجرای اینها میگذارد، باید مرتب بحث تبلیغی – فرهنگی بکند، چه در باب روابط آدمها، چه در یک سطح دیگر. واقعا این عامل کنترل است اگر در طرف بیدار بشود؛ مثلا وقتی یک ماشینی را خط انداخت و میآید میبیند صاحبش هم نیست، ابدا از کنار کارش به راحتی نمیگذرد. یعنی آنقدر بحث معاد و قیامت بر او سایه میاندازد، اینکه داریم «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ»(ص: 46)، برای همین است؛ یعنی ما آنها را با یک عنصر خالصهای خالص میکنیم که آن چه چیزی است؟ «ذِكْرَى الدَّارِ»؛ یعنی اگر کسی ذکر الدار داشته باشد واقعا خالص میشود؛ چونکه فکر میکند که من چه جوری میخواهم از کنار این خطی که روی ماشین کسی انداختم عبور کنم؟ من باید بروم جواب بدهم! این همان پلیسهای درونی شخص است. به صورت سیاست، در کنار دوربین مخفی و انگشتی، باید این باشد برای موقعی که آدمها از این کارها انجام میدهند؛ چون باید ا از این ابزارها هم استفاده کرد. این جوری نیست که کلا این چیزها نباشد؛ چون بعضی دوستان کلا با این ابزارها مخالفند و اینها را پدیدههای غربگرایانه میدانند، ولی من خیلی با این حرف موافق نیستم. اینکه کسی با دستگاه کارتزن داخل میآید مثل حضور و غیاب مدرسه است، اصلا مثل جهنم خداست که آدمها همینجوری با ندای بهشت بلند نمیشوند بهشت بروند. همین وجود جهنم و عقاب است که خیلیها را به بهشت وارد میکند. بارها عرض کردم اگر دقت بفرمایید میبینید ما 95درصد کارهایمان را برای اینکه جهنم نرویم داریم انجام میدهیم، نه به خاطر اینکه میخواهیم در مراتب بهشت بالا برویم! ما به اینها کاری نداریم. برای همین نماز صبح میخوانیم؛ چون چوب دارد و نماز شب نمیخوانیم؛چون مگر نماز شب میخواهد چه کار کند؟ میخواهد مقرب درگاه بکند؟ میخواهم نکند! اصلا برای چه آدم مقرب بشود؟ لذا آدم با چوب خیلی حرکت میکند و این خودش چیز مهمی است.
تفصیل قرآن در بعضی موضوعات نشانه اهمیت موضوع است
خلاصه اینکه آن زمزمه و پلیس درونی مهم است. اینکه چرا اصلا تفاصیلی را قرآن در بحث مناسک دارد ذکر میکند؟ آنجایی که برای قرآن خیلی مهم است، در جزئیات وارد میشود؛ مثلا در موضوع عفاف و حجاب می بینید خیلی با جزئیات وارد میشود، ولی مثلا در مسئله شکیات اصلا وارد نمیشود و آنها را به سنت واگذار میکند. ولی این مهم است که شما چگونه در جزئیات موضوعی وارد میشوید. در مسئله عفاف و حجاب میبینید که به محرمات آن و اینکه چشمهایتان را کنترل بکنید، اینکه خلخال چه جوری ببندید یا نبندید! گردنتان پیدا نباشد، زینتها یشان را ببینند، یا نبینند، حتی میبینید تا پدیده دوست دختر و دوست پسر پیش میرود! اینکه زن گرفتن و شوهر دادن در رابطه با اهل کتاب و مسلمانان چه جوری باشد؛ یعنی اگر این مسئله را به عنوان یک پروژه در قرآن نگاه بکنید، میبینید تا جزئیات موضوع عفاف و حجاب پیش میرود. معلوم است که مورد مورد مهمی است که در قرآن که حکم قانون اساسی دارد، این مورد را ذکر میکند.
یکی از چیزهایی که در قرآن بهجد دیده میشود و معلوم است قرآن روی آن یک کاری کرده و روی آن یک فکری دارد، مسئله کعبه و جزئیات آن است؛ یعنی ایده حج و مناسک. وقتی انسان آیات قرآن را مرور میکند، میبیند حج برای خدا به عنوان جایگاه ویژه مطرح است.
(97): جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
میدانید که به یک برجستگی «کعب» گفته میشود. «الی الکعبین»؛ یعنی مسح تا برآمدگی روی پا، چنانچه امام این را میگویند، البته بعضی از فقها مثل حضرت آقا کعبین را به استخوانهای دو طرف مچ پا میگیرند؛ لذا فتوایشان تا مچ پاست. در مورد حوریهای بهشتی هم دارد «وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا»(نباء: 33)
اینکه کعبه را کعبه میگویند در روایات علل الشرایع یک سؤالی شده از امام صادق: «سُئِلَ لِمَ سُمِّیَ تلک الکَعْبَةُ کعبه»؛ برای چه کعبه را کعبه گفتهاند؟ «لِأنَّها مربعة»؛ چون که مربع است «فقیل له فلِمَ صَارَتْ مُرَبَّعَهً»؛ چرا مربع است؟ «قال لِأنَّها بِحِذاء بیت المعمور وَهوَ مربع»؛ چون به محاذات بیت المعمور است که آن مربع است. «فقیل لِمَ صارت بیت المعمور مربع»؛ چرا بیت المعمور مربع است؟ «لِأنَّّه بِحِذاءِ العرش و هو مربع»؛ چون بحذاء عرش است و عرش مربع است. «وَلِمَ صارَ بیتُ العَرْشِ مُرَبَّعاً»؛ چرا عرش خدا مربع است؟ «لأنَّ کلمات التی بُنِیَتْ الاسلامِ عَلَیْهَا مربع وَهِیَ سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر»؛ به خاطر اینکه آن کلماتی که اسلام بر آن بنا شده مربع است. این خانه بیخود این پایین مربع شکل نگرفته. اینکه داریم «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر: 21)؛ هر شیای در نزد ما خزائنی دارد (نه یک خزینه) هر چیزی که به آن بشود یک واحد حقیقی نسبت داد، خزائنی دارد و لذا کعبه در آن گنج بالا «سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر» دارد که وقتی یک مرحله پایین تر میآید میشود عرش و پایینتر میآید میشود بیت معمور و پایینتر میآید در دنیای مادی و میشود صورت کعبه.
تفاوت واحد حقیقی و واحد اعتباری
نکته جالبی که این جا وجود دارد این موضوع هم در واحدهای حقیقی اتفاق میافتد نه واحدهای اعتباری! واحدهای اعتباری اصلا واحد نیست؛ مثل بیت که شما آجر و سیمان را روی هم میچینید و به آن میگویید خانه و این موجود حقیقی نیست که خزینه داشته باشد. واحد اعتباری؛ مثل نخودچی و کشمش که اسم آجیل روی آن میگذارید، آجیل که واحد نیست! یکسری چیزها را که روی هم ریختید به آنها میگویید آجیل. خانه هم همین جور است، ولی به مستند این روایت، کعبه یک خانهی حقیقی است و یک حقیقتی دارد؛ چون خزائنی دارد. یک واحد اعتباری نیست. این تا عرش خدا کشیده شده، البته بستگی به حاجی و معتمر دارد. حاجی وقتی حج میرود، دور کدام خانه میچرخد؟ اگر دور این خانهی زمینی بچرخد، حاجی زمینی است. اگر دور بیت المعمور بچرخد، حاجی بیت المعمور است. اگر دور عرش خدا بگردد، همان که «قلب المؤمن عرش الرحمن»، در این صورت هم عرش خدا و هم بیت معمور و هم کعبه را چرخیده و اگر بالاتر برود که او با فوق عرش چرخیده و اینها بستگی به حاجی دارد
پس اینکه کعبه را کعبه به معنی برجستگی گفتهاند، منظور برجستگی ظاهری نیست. میخواهم از این کانال وارد بشوم و مطلبی را خدمتتان عرض کنم که مگر چقدر کعبه برجسته است؟ اتفاقا کعبه همانگونه که در نهج البلاغه دارد و کسانی هم که رفتند دیدهاند[2]، «أَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً»(خطبه 192)؛ پستترین زمینهاست. همین الان هم میدانید که در معرض سیل است و اگر باران بیاید در مسجدالحرام سیل میآید و باید آببند بزنند؛ چونکه اطراف مکه کوه است و کعبه در جای بلندی نیست، اتفاقا در جای پستی قرار گرفته. درثانی مگر کعبهای که حضرت ابراهیم ساخت چقدر بلند بود؟! و الان هم با این هتلهایی که اطراف آن ساختهاند، مگر کعبه چقدر بلند است؟! و در میان پدیدههای طبیعی هم ما کوه اورست داریم و در مقابل آن، این بلندی کعبه عددی نیست! پس معلوم است که برجستگی دیگری دارد.
کعبه، اردوی تمرینی خودسازی
قرآن در این آیه این جوری بیان میکند، میگوید: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ» همین بیت حرام بودن مکه مناسکی به همراه بسیاری محرمات در خود دارد و حضرت ابراهیم در دعای از خدا میخواهد مناسک در اینجا انجام شود، پس معلوم است اینجا یک اردوی تمرینی است. از جمله اینکه: عطر نباید بزنید! دماغتان را نباید بگیرید! شپشها را نباید بکشی و باید با احترام آنها را برداری و کناری بگذاری! شما باید با همه ممالک اسلامی با بوگندوها بنشینی و حق نداری نه عطر بزنی و نه دماغت را بگیری! والا او بدش میآید. شما میخواهی با این امت اسلامی باشی، پس یک دوره تمرینی لازم داری. شما باید بتوانی در یک دوره تمرینی از این خودی خودت پیاده شوی.[3] در بحث قصاص اگر کسی موی کسی را بتراشد باید دیه بدهد؛ چون که به زیبایی او لطمه زده! همین مو باعث زیبایی آدم است و لااقل آدم به آن عادت کرده (قابل توجه کسانی که شوخی میکنند وبا ماشین میافتند به جان همدیگر)، حالا اینجا تو باید به پای دوست مویت را بتراشی![4]
اینکه گفتهاند اگر کسی میتواند هرسال حج برود که خود ائمه بارها و بارها پیاده میرفتند و اهتمام جدی داشتند به حج رفتن، حتی اگر فرد به مسافرت جهادی میرود؛ یعنی یک دور خودش را در یک نقطه دیگری بازسازی بکند و یکسری حرمات و محرمات برای خودش نگه دارد، البته من حکم فقهی نمیدهم.
داریم که حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه وقتی همدیگر را در کوفه دیدند. این به آن گفت: کجا داری میروی؟ گفت: حمام! حبیب گفت: داری میروی حمام؟ حسین در کربلاست! و از همانجا بلند شدند رفتند کربلا؛ یعنی وقتی پای این چیزها وسط باشد، تو باید بتوانی از نظافت خودت هم بگذری.
میبینید که قرآن در این مسئله با جزئیات وارد شده. تعبیر عجیب است! «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ»؛ این خانهی حرمات! در ابتدای سوره مائده داشتیم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ»؛ شما شعائر الله را احلال نکنید، (احلال کردن؛یعنی سر چیزی را باز کردن) سرش را باز نکنید! اینها حرمات است. با شعائر الله سر شوخی را باز نکنید. اینها شعائر و شعارهای خداست. اینها امور بستهای است «وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ» اینها تفصیل بعد از اجمال است: قربانی، قلائد (قلادهای که به گردن حیوان در مراسم قربانی میاندازند که این قلاده لنگه کفش خود حاجی است) جزء شعائر الله است، سرش را باز نکن! اینها را با شوخی برگزار نکن! «وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ»[5]؛ کسی را که قصد کرده به بیتالحرام برود، احلال نکن! اینها جزء شعائر الله هستند. «وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»(حج: 32)؛ کسی که این شعائر الهی را تعظیم و توقیر میکند، این از تقوای قلب او ناشی میشود. قرآن یک حجی را یاد داده که فرد باید با تمام قیدهایی که واقعا معلوم است یک دورهای است که طرف از خودی خودش پیاده بشود، آنهم در بدترین نقطهی آب و هوایی دنیا، حتی همین الان هم که آنجا را ساختهاند. امیر المؤمنین در خطبه قاصعه میگوید: اصلا این محل محل امتحان است. وگرنه اگر خدا میخواست کعبه را در جاهای خوش آب و هوا میگذاشت که توریستی بشود و همه بروند؛ لذا همین الان هم کسانی که از مکه برمیگردند، ضیوف الرحمان؛ مهمانان خدا میشوند؛ برای همین داریم که تا اینها برگشتند، مدتی اینها را احترام ویژه بکنید. پیشانی اینها را ببوسید؛ چون وقتی برمیگردند اینها تا مدتی نورانی هستند. میبینید اینها یک چیزی شدند و از خودی خودشان پیاده شدهاند.
قرآن به شعائر الله، حتی کسانی را که قصد خانه خدا میکنند، جایگاه میدهد و خانه خدا را به عنوان «قِيَامًا لِلنَّاسِ» معرفی میکند.
اقتصاد و کعبه مایه قوام مردم
دو مورد هست که قرآن به عنوان قیاما للناس معرفی میکند: اقتصاد و کعبه
سوره نساء آیه 5: «وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا» در این آیه اقتصاد را به عنوان قیام للناس معرفی میکند که باید یک موقعی سر این آیه ایستاد و سخنان علامه را گفت. شما در ذیل آیه 200 آل عمران، «صابروا و رابطوا» پایان سوره، علامه طباطبایی 40 صفحه مطلب دارد که 15 نکته را میگویند که اگر کسی خواست بداند علامه و ابتکارات علامه یعنی چه؟ برود آن را بخواند تا «لِمَ سُمّیَ علامه علامه». این بحث به نام «الکلام فی المرابطه فی المجتمع الانسانیه» است که مشحون از آیات قرآن است که باید این به عنوان یک متن درسی قرار بگیرد که مرتب دارد آیات را به هم اتصال میدهد و نکته میگوید.
یکی از نکاتی که عنوان میکنند این است که همهی مال مال همهی مردم است؛ مثل خونرسانی که این خونها مال کل بدن است. درست است که به بافتها و قلب و در بعضی اعضا و جوارح میرود، ولی کل این خون مال کل بدن است. این جور نیست که عضوی هوس بکند بگوید یا من میخواهم این خون را هدر دهم، یا میخواهم نگهدارم، مال خودم است! جالب این که این خون مادامی که داخل بدن است پاک است، وگرنه یک مجموعه نجاست بودیم، البته در ذبیحه دم متخلف (خونی که در بافت باقی میماند) پاک است، دم مسفوح و بیرون ریخته شده پاک است، ولی خوردنش اشکال دارد.
پس خون مادامی که در بدن است اشکال ندارد ولی اگر عضوی بخواهد پارگی ایجاد بکند و این خون بیرون بریزد و این خون را به هر عنوانی از مدار خارج بکند، یا با اسراف بیرون بریزد، یا با کنز کردن نگهدارد؛ این دیگر نجس است وگرنه اینکه خون در تمام بدن حرکت بکند، اتفاقا این همان چیزی است که باید انجام بشود. هیچ عضوی نمیتواند بگوید این خونها مال من است و من میخواهم نگهدارم؛ لذا همه خون مال همه بدن است. این یک واحد یکپارچه است. همین طور همه مال مال همه اجتماع است. کسی نمیتواند بگوید من میخواهم همه مال را ذخیره کنم؛ برای همین است که قرآن میگوید: «الذین یکنزون الذهب و الفضه بعذاب الیم»، ولی جالب است که از همین مال در چند جا به عنوان خیر یاد میکند و این وجه الجمع این دو است. در اینجا هم که میزند به سیم آخر و مال را به عنوان «قیام للناس»؛ یعنی به عنوان اقتصاد یک امت و یک ملت معرفی میکند، منتهای مراتب با تمام بند و بیل بحث که اسراف نشود، کنز نشود، رفاه بیجا تولید نشود. منطق دین این است که در تلاش و تولید تا انتها و در مصرف با قناعت. اگر جامعه دچار قناعت در تولید بشود، این جامعه جامعه فقیری است که روی زمین افتاده.
در اقتصاد مقاومتی تولید در جهت کالای مصرفی نیست
روایت از پیامبر است که «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَفِي يَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةً ، فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لا يَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا، فَلْيَغْرِسْهَا»؛ اگر کسی در دستش نهالی است و میتواند آن را بکارد، آن را بکارد و بمیرد! ما قناعت در کار نداریم. قناعت در مصرف داریم. همان خدایی که گفته کار بکنید، همان خدا گفته اگر کسی سعادت و راحتی در این دنیا میخواهد باید با قناعت مصرف کند، ولی تلاشش در تولید باید تا انتها باشد، البته تولید از کالاهایی که باید مصرف کرد. اقتصاددانها میگویند: اقتصاد آمریکا و اقتصادهای جهانی آنقدر کارخانهها سیاست اقتصادی را روی مصرف خودشان و اقلام مصرفی خودشان بستهاند که به بنبست رسیدهاند؛ مثلا هر سه سال یکبار باید ماشین عوض کنند؛ یعنی در میان خودشان یک چرخه تولید و مصرف ایجاد کردهاند که حالا که با بحث مسکن مصرف فروکش کرد، دارد تولیدشان ضربه میخورد؛ یعنی طراحی یک اقتصاد به هم پیوسته و یک لوپی که وقتی مصرف به یک دلیلی منقبض بشود، میبینید تولید هم دارد منقبض میشود؛ چون که این دو تا را به هم وصل کردهاند. (البته من کارشناس مسائل اقتصادی نیستم و ادعایی هم ندارم)، ولی واقعا در اقتصادهای مقاومتی هرچه که هست باید مقاومت مردم نشکند؛ یعنی میزان مصرف و رفاهزدگی در جامعه به گونهای نباشد که زیاد مصرف کنیم، بلکه قانعانه مصرف کنیم که در این صورت تولید هم میرود به سمت خاصی و به سمت صادرات. این طرف هر چه تبلیغ بشود، تبلیغ شود کالای با کیفیتی که بماند و این میشود یک اجمال در طلب که قرآن و روایات میگویند که «فأجّمِلوا فِی الطَّلَب» این لغت از لغات دو پهلوست و وجوه معنایی دارد. اجمال هم به معنی اختصار است و هم به معنی زیبا بودن. کسی که زندگیش را گذاشته از صبح تا شب دارد سگدو میزند، کی میخواهد به خانواده برسد؟ کی میخواهد نماز بخواند؟ کی میخواهد آرامش پیدا کند؟ اینها هم بخشی از زندگی آدم است، ولی این از صبح دارد کار میکند تا 11 شب! اینکه با اصل زندگی کردن منافات پیدا کرده؛ چون آدم باید بتواند زندگی بکند. زندگی مجموع همه این کارها با هم است، نه این که از 6 صبح تا 11 شب! بعد که میآید همه بچهها خواب و دوباره بخوابد و صبح! اینکه اصلا زندگی نیست! لذا اینکه جامعه میرود به سمت اجمال، نه اینکه از کار کم کند. این اصلا منطق دین نیست. پرتلاش بودن منطق دین است، ولی این روایت کسی را که بخواهد همه تلاش را بگذارد در طلب روزی، درست میکند؛ یعنی جامعه قانعانه مصرف میکند، جنس پردوام مصرف میکند، و این سنت خوبی است. ما در قدیم بیشتر لباسهایمان لباس کهنههای داداش بزرگمان بود. نه اینکه ما که همه این جوری بودند. چندتا بچه را با یک پیراهن بزرگ میکردند. این یعنی قناعت در مصرف. اگر از این طرف قناعت در مصرف باشد از این طرف این قدر تولید کالای مصرفی نیست، پس قطعا باید این جوری باشد که اقتصاد مقاومتی اقتصادی است که تولید کالای مصرفی نمیکند. چون مصرف قانعانه است، لذا از این طرف تولید جهت خاصی پیدا میکند. هرچه هست مسئله اقتصاد مسئلهای میشود که قرآن میگوید: «وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا»(نساء: 5)؛ معنی آیه این است که اموال سفیهان را به دست آنها ندهید، ولی همین قرآنی که میگوید اموال سفیه را به دست خودش ندهید، به اموال سفیه «اموالکم» اطلاق میکند! میگوید: «وارزقوهم واکسوهم» ولی به مالشان میگوید «اموالکم»؛ مالتان! نه یعنی مال مال توست بلکه مال، مال جامعه است و شما نمیتوانید این را به سفیه بدهید. این آیه خیلی عجیب است که «اموالهم» را میگوید «اموالکم»! یعنی این پول مال کل اجتماع است. شما نمیتوانید این پول را به سفیه بدهید تا حیف و میل کند. برای چه؟ چون «جعل الله لکم قیاما»؛ خدا این مال را به عنوان قیام اجتماع گذاشته. این مثل خون در بدن است، شما حق ندارید آن را هدر بدهید.
این نگاههای اجتماعی به اقتصاد است که ما الان واقعا داریم خلاء آن را در مباحث فقهی خودمان میبینیم. البته در فقه یکسری اموال عمومی را دیدهاند، ولی اینکه پولهای فردی را در پرتو عموم دیدن، هنوز فرسنگها فقه ما با آن فاصله دارد.
یک عامل قیام و قوام مردم اقتصاد است و یک عامل دیگر کعبه است. معلوم است که کعبه و بیت الله الحرام که قیاما للناس است، مردم به واسطه وجود چنین فضایی و چنین مکانی دارند قائم به پا میایستند و این مایه قوام مردم است، لذا نگاه به کعبه و مسئله اعتقادی متفاوت میشود که کعبه یک شاخص اعتقادی است، برترین شاخص اعتقادی که محل اجتماع است. دقت کنید که نماز لزوما اجتماعی نیست، به صورت فردی هم آدم میتواند نماز بخواند. برای همین است که آنجایی که نماز جمعی و جماعت میشود، امام پیدا میکند. اینها گرایشاتی است که در دین باید دنبال شود. نماز در جماعت امام پیدا میکند و یک امام پیدا میکند. آیا به این نکته دقت کردید؟ آیا تأمل هم کردید؟ که اصلا معنی ندارد یک نماز جماعت بخوانیم با دو امام. آدم به نظرش میآید این ریزهکاریها نشان عظمت مطلب است. مگر چقدر اتفاق میافتد که یک پیش نماز وسط نماز بمیرد؟ اگر پیشنماز بمیرد باید نفر پشتی که تالی تلو اوست، یک گام جلو بیاید و نماز را ادامه دهد تا جماعت به هم نخورد؛ چون این جماعت امام لازم دارد. این ریزه کاریها خیلی عجیب است! و گفتهاند اگر جماعت 20 نفر بیشتر شود، دیگر ثوابی برای این جماعت نمیشود نوشت. برای همین ارتکاز مسلمانان و شیعه راحت است؛ چون ما در هر زمانی فقط یک امام میتوانیم داشته باشیم. میبینید این امر راحت مورد پذیرش قرار میگیرد.
در روایات هم داریم که اگر دو امام داشته باشیم این نیست «الا وَأحَدُهُمَا صَامِتٌ» مگر اینکه یکی از آنها صامت است؛ یعنی «الا وَأحَدُهُما لیس بإمام»؛ آن دیگری امام نیست. او هم خودش مأموم است. امام حسین در زمان امام حسن، خودش ماموم بود.
کعبه تنها منطقه امن
در آیات که ببینید در بحث کعبه، به مسئله اقتصاد و امنیت به شدت تأکید شده است. یک اردوی آمادگی از خودی پیاده شدن، همراه با مسئلهای به نام امنیت در مرکزیت مکه تأمل شده است. مسئله امنیت در این اردوی آمادگی این است که شما امنیت هیچ حاجی و معتمری را نمیتوانی از بین ببری، حتی صید آن منطقه را نمیتوانی بزنی. این بشر در این اردو یک مدتی و هر چند وقت یک بار باید کنترل بشود. مگر حیوانات در شعاع چقدر میتوانند آسیب بزنند؟! مثلا یک شیر و ببر و پلنگ در چقدر شعاع میتواند آسیب بزند؟! فقط چند کیلومتر میتواند بدود، ولی میبینید وقتی این بشر وحشی میشود «بل هم اضل» کافی است یک شاسی را فشار بدهد تا مملکتی را روی هوا ببرد! یک آدم چقدر گرگ میشود! این بشر در یک نقطهای باید امنیتش تأمین بشود. بعد هم «للناس» است و پیام به همه مردم است که یکسری از مسلمانها اجرا میکنند و بقیه هم باید اجرا بکنند. اینجا پاتوق اسلام است؛برای همین غیر مشرکین حق ورود به بیتالله الحرام را ندارند «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا»(توبه: 28)؛ حتی از نزدیک اینجا هم رد نشوید! وقتی عبارت «لا یقرب» میآورد؛ یعنی خیلی میخواهد فاصله ایجاد کند. برای همین بنای مسجد الحرام که داشت ساخته میشد، مهندسین مسیحی باید با دوربین نگاه میکردند؛ یعنی کنترل ساخت و ساز با دوربین بود. اینجا جایی است که پاتوق اسلام است. از نزدیک آن هم رد نشوید و یک اردوی آمادگی همهجوره است.
در قرآن یک پیمایشی بکنید! سوره مبارکه بقره، آیه 125 را ببینید!
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (125) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (126) وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127) رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129) وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)
«وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا»؛ اینجا مخاطب، الذین آمنوا هم نیست. اصلا خانه کعبه را برای بشر ساخته «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا»(آل عمران: 96) این با حرف فخررازی فرق دارد که میگوید: ناس یعنی مردم شهر خودشان. این حرف بدی است! قرآن که بچه محل جایی نیست! بلکه به این معناست که این اندیشه را باید در زمین مکه پیدا کرد که جایگاه کعبه در کل جهان چیست؟ و اگر میفهمیدیم میدانستیم که زودتر این کعبه را باید از دست اینها در آورد که کعبه را از حیِّز انتفاع خارج کردهاند! و معلوم میشود که چرا وجود نازنین حضرت مهدی از کعبه شروع میکنند؟ کعبه «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» است. کسی توقع نکند که حضرت تشریف بیاورند و بروند در حسینیه امام خمینی! بعضی دیگر خیلی بچهمحل میشوند با حضرت! معلوم است که حضرت باید بروند در پایتخت عالم؛ یعنی کعبه بنشینند و از همان جا باید قیام را شروع بکنند. کعبه اولین خانهای است که برای بشر ساخته شده. «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا»؛ ما قرار دادیم این خانه خدا را، محل گردهمایی و میعادگاه جهانیان. جهان باید خودش را متوجه کند به سمت این خانه. هرجای دیگر که توی سر و کله همدیگر بزنید، بالاخره این دنیا یک نقطه میخواهد که نه کسی به کسی آسیب برساند و نه کسی از کسی آسیب ببیند. این جهان یک جای ممنوعهای لازم دارد. اصلا حکمتی که در ماههای حرام (که سه ماه آن هم پشت سر هم است) گذاشتهاند همین است و این حکمت در روایات آمده. بالاخره این بشر که مرتب میخواهد بجنگد، از زمان جاهلیت این ماههای حرام را پاس میداشتند. بالاخره یک زمانی باید این جنگ فروکش کند. نمیشود که دائم سر و کله هم بزنند! وقتی می خوردند به سه ماه حرام، یک نفسی تازه میکردند. اعصابشان میآمد سر جایش. خیلی وقتها جنگها بعد ماه حرام ادامه پیدا نمیکرد. در عصبانیتها جنگ مرتب کش پیدا میکند. این فوتبالیستها را دیدید چه جوری به سر و کله هم میپرند؟
«وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»؛ ما عهد گرفتیم از ابراهیم و اسماعیل که مطهر بکنید بیت را برای کسانی که میخواهند اعتکاف بکنند «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»(ابراهیم: 37)؛ وقتی که گفت ابراهیم (در این زمان هنوز مکه شهر نشده) یک بیابان غیر ذی زرع (جایی که اصلا نمیشود در آن چیزی کاشت. مکه کلا سنگلاخ است که با لمیزرع فرق میکند. لم یزرع؛ یعنی چیزی در آن کاشته نشده ولی میتوانند بکارند) یک چنین جایی را کرده خانه که ابراهیم دعا میکند « رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا»؛ این جا را یک بلد آمن بکن. این بحث امنیت «وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»؛ اهلش را هم از ثمرات روزی کن. این هم بحث اقتصاد آن و بعد دارد: «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ »؛ وقتی پایههای کعبه را بالا آوردند « رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ»؛ ما دو نفر را مسلم قرار بده و از ذریه ما هم مسلم باشند «وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا»؛ اگر این جا بخواهد پاتوق امنیت باشد مناسک لازم دارد. جایی که بخواهد پاتوق امنیت و رزق بشود، قانون میخواهد. اینجاست که میگوید «وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا»؛ مناسک ما را به ما نشان بده که اگر بخواهیم اینجا زندگی کنیم چه جوری زندگی کنیم؟ اگر این شد محل گردهمایی کل بشر و اینجا را برای بشر ساختیم، این خانهی فردی اشخاص نیست که! این یک قانون الهی میخواهد؛ یعنی اگر جایی محل گردهمایی جهان است، خدا باید قانونش را بدهد. اگر جهان بخواهد اداره بشود فقط با قوانین الهی اداره میشود. بعد هم دعایی برای وجود نازنین پیغمبر «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ رسولی از جانب خودشان دربیاید و بعد استجابت قطعی دعا در این آیه « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»(آل عمران: 164)؛ ک ه در سور مختلف این آیه وجود دارد.
در این فضاست که میگوید: «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَه»؛ کسی از روش ابراهیم فاصله بگیرد، کسی است که خودش را خر کرده! (باید این روش ابراهیمی را پیگیری کرد).
پس یک عامل قیام کعبه و یک عامل قیام اقتصاد، منتها عند التزاحم بین اقتصاد و اعتقاد قرآن حرف دارد که چه چیزی عامل اجتماع است که آیات را باید خواند و نگاه دیگری به جایگاه حج و کعبه میتوان داشت.
صلوات!
[1] . وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (بقره: 203)
وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ (بقره: 282)
وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (مائده: 96)
وَاتَّقُوا اللَّهَ (حجرات: 1)
[2] . البته هنوز قسمت ما نشده است مکه برویم و باید این را در دعاها قرار داد که آدم بتواند حج بیت الله برود.
[3] . من در مسافرتهای جهادی که یک حج سالیانه برای دوستان است به آنها میگویم: این یک دوره تمرینی است،! شما در این مسافرتهای جهادی مردم مستضعف آنجا را دیدهاید که دستشان کبره بسته، بوی عرق میدهند، اینقدر حمام نروید! بو گند میگیرید؟ اشکالی ندارد! مثل اینها باش!
[4] . در امالی صدوق آمده: ابن ابی العوجا در مناظرهای که با امام صادق دارد، بعد از اینکه له میشود، از او میپرسند چرا کم آوردی و او به دو رو بریهایش میگوید: من گفته بودم من را با یک آدم معمولی درگیر کنید، شما من را انداختید در دریا! من را با اخگری درگیر کردید، در ضمن این پسر کسی است که سر همه را تراشیده (یعنی در مناسک)
[5] . اینکه ما بعد از دعا آمیّن (مشدد) میگوییم اشتباه است، آمین بدون تشدید درست است که به معنی استجب است. آمیّن از أمَّ گرفته شده به معنی قَصَدَ. آمین بیت الحرام؛ یعنی قاصدین بیت الله الحرام.