جلسه چهل و یکم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

تفسیر سوره توبه، جلسه 41

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ (۱۱۵) إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُحْیی وَیُمِیتُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِیرٍ (۱۱۶) لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَ الْمُهَجِرِینَ وَ الْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ (۱۱۷) وَعَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتىَّ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِْمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۱۱۸) یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (۱۱۹)

توصیه تشکیلاتی؛ با صادقان باشید!

در این آیات ۱۱۵ که ارتباط داشت با آیات قبل، ارتباطات با مشرکین و منحرفین نهی شده ‌است. ادامه‌ این بحث در آیه ۱۱۹ است. می‌گوید: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ. یک وقت می‌گویند شما خودتان صادق باشید و یک موقع می‌خواهید تشکیلاتی داشته باشید پس می‌گوید با صادقین باشید. برای همین نگفته است که کونوا الصادقین، خوب این در دیگر دستورات دینی آمده است که باید صادق باشید. این‌که می‌گوید با صادقین باشید؛ یعنی این‌که این اکیپ و انجمنی که می‌خواهید تشکیل دهید، با چه کسانی باشید. در ارتباط عاطفی با مشرکین و عدو لِالله و منحرفین نباشید، بلکه با صادقین هم پیمان باشید. صدق هم بیش از این‌که صدق در گفتار ببینید در قرآن، صدقی منظور است که ما در فارسی هم می‌گوییم که اگر راست می‌گویی فلان کار را بکن! یعنی ممکن است حرفی که می‌زنم درست و خوب باشد ولی علامت راستگویی من در این‌جا این است که کاری را انجام دهم و عملی کنم.

صدق در رفتار از صدق در گفتار مهم‌تر است

لذا صدق در رفتار بیش از صدق در گفتار داریم. آیه ۱۷۷ بقره را ببینید: لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَاکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَالْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَالنَّبِیِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ‏ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْیَتَامَى‏ وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ *

صادق چه کسی ا‌ست؟

لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ برّ و نیکی این نیست که شما در نماز رویت را به سمت مشرق یا مغرب بچرخانی، نیکی این نیست. پس چیست؟ وَلَاکِنَّ الْبرَِّ؛ اما بر و نیکی مَنْ ءَامَنَ؛ کسی است که، در حالی که نیکی، فرد نیست! ولی این‌جا این‌گونه تعریف می‌شود که مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَالْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَالنَّبِیِّنَ وَءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ‏ حُبِّهِ؛ با این‌که خودش دوست دارد، آن را می‌بخشد به ذَوِى الْقُرْبىَ‏ وَ الْیَتَامَى‏ وَ الْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائلِینَ وَفىِ الرِّقَابِ؛ در راه آزاد کردن بنده‌ها وَأَقَامَ الصَّلَوةَ وَءَاتىَ الزَّکَوةَ؛ و نماز را اقامه می‌کند و زکات پرداخت می‌کند وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ؛ وقتی که عهد می‌بندد به عهدش وفا می‌کند

صبر بی‌باکی در عمل است، ‌نه ضعف

(57: 07) وَالصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ در بأساء و سختی و در بیماری‌ها و در میدان جنگ صابر است، صابر است؛ یعنی بی باک است. صبر به معنای ایستادن نیست بلکه به معنای تجلّد و بی‌باکی است اتفاقا. کسی که در کوه‌نوردی وا داده، بهش می‌گویند صبر کن! صبر کن یعنی بشین یا بیا؟ یعنی بلند شو بیا! متأسفانه خیلی وقت‌ها به آدم‌های ضعیف النفس می‌گویند صبور که وقتی به خودش توهین کنند،‌ چیزی نمی‌گوید! به دینش توهین کنند چیزی نمی‌گوید! طرف از فقر فقرا می‌گذرد و هیچ چیزش نمی‌شود و آن وقت یک مرغ هم جلویش نمی‌شود کشت! این ضعف است نه صبر! صبر آن است که بی‌باکی می‌کند و در صحنه می‌ماند وَالصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ بعد به این‌ها می‌گوید که أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ؛ این‌ها راست می‌گویند.(40: 09) این همین تعبیر فارسی اگر راست می‌گویی،‌ فلان کار را بکن!. خیلی وقت‌ها در گفتار راست می‌گوییم ولی انجام نمی‌دهیم، پس راست نمی‌گوییم! در گفتار می‌گوید خدا هست معاد هست، قیامت هست حساب و کتاب هست. خوب دارد راست می‌گوید، ولی اگر این حرف‌ها او را به حرکت وا نمی‌دارد، پس دارد دروغ می‌گوید.

صدق یعنی انطباق اعتقادات با عمل

این تعبیر به مراتب از صدق در گفتار بالاتر است، زیرا صدق در گفتار و عقاید داشتن با این‌که خوب است ولی ساده است و میدان رزم ندارد. حضرت علی(ع) می‌فرمایند[1] الْحَقُّ أوسَعَ الأشْیاءِ فِی التَّواصُف؛ حق وسیع‌ترین جولانگاه را دارد برای این‌که آدم وصف کند و بگوید کدام کار خوب است و کدام کار بد است وَأضْیَقُهَا فی التَّنَاصُف؛ ولی در تناصف و عمل، ضیق‌ترین مجال را دارد. همین را که گفته‌ای بخواهی عمل کنی یا بر مقتضای آن عمل کنی، تنگ‌ترین مجال را دارد؛ بنابراین صدق در قرآن، بیشتر از صدق در گفتار، به معنای مطابقت گفتار با عمل است، انطباق اعتقادات و عمل. برای همین دارد که مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ (احزاب: 23) یعنی از مؤمنین کسانی هستند که راست گفتند، سر عهدشان راست گفتند. صادقون‌های قرآن را ببینید؛ می‌گوید کسانی که جهاد کردند این‌ها صادق‌اند و راست می‌گویند.

خداوند راه تقوا را برای همه تبیین کرده است

اتَّقُواْ اللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (119)؛ شما اگر می‌خواهید انجمنی تشکیل بدهید پیوندی داشته باشید، با صادقین باش، با آدم‌های راست‌کردار، نه با آدمی که یک چیزی می‌گوید و یک کار دیگر می‌کند! در این میانه‌ی بحث، حرفی است و آن این‌که شما می توانید بگویید که کسانی هم که مشرک شدند، تقصیر خودشان نبود و تربیت خانوادگی بد بوده و ….

جواب: وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ (115) خوب به مفردات آیه توجه کنید. مَا کَانَ اللَّهُ گفتیم به معنای نفی شأنیت است، اصلاً در شأن خداوند نیست که اضلال کند. خدا اصلاً اضلال نمی‌کند، بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ؛ آیا بعد از این‌که هدایت کرده بخواهد اضلال کند؟ حَتىَ‏ یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ

بگذارید تفاوت این آیه را با آیات مشابه ببینیم؛ مثلاً وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (اسراء: 15)؛ ما عذاب نمی‌کنیم مگر این‌که رسول بفرستیم؛ یعنی رسول بیاید و هدایت‌های ابتدایی را بیاورد و آن وقت اگر کسی نپذیرفت عذاب می‌کنیم. یک موقع بحث این است و گاهی بالاتر از این حرف‌هاست. این آیه را به عنوان تیتر بحث می‌گوید و سپس تطبیق آن را بر بحثی از توبه. در ادامه‌اش می‌گوید. بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ؛ بعد از این‌که خداوند هدایت‌های عمومی‌‌اش را می‌آورد یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ؛ تبیین می‌کند ماده‌ی تقوا را برای شخص، بارها و بارها. نگفته وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا حَتىَ‏ یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ آیه این نیست که بشود شبیه آن آیه سوره اسراء. اگر این بود؛ یعنی این‌که خداوند تبیین‌هایش را می‌کند و بعداً عذاب می‌کند، معادل همان آیه‌ی بالا َمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا، ولی این نیست، بلکه به این معنی است که خداوند هیچ‌کس را گمراه نمی‌کند بعد از این‌که هدایتش کرده، مگر این‌که تبیین‌هایش را هم بکند. یُبَیِّنَ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ؛ یعنی مرتب تبیین می‌کند برای شخص.

‏َّ ببینید یُبَیِّنَ در باب تفعیل است که در قرآن پُر است! سرّش چیست که این‌قدر باب تفعیل در قرآن وجود دارد؟ این مطلب را در خُلّفوا هم می‌گویم؛ یعنی خرده و خرده و به‌تدریج خداوند تبیین‌هایش را می‌کند. هی برای شخص حجّت تمام می‌کند، خدا که ول نمی‌کند. با حوادث مختلف حجّت‌ها را تمام می‌کند و دل او را نرم می‌کند؛ یک جنازه‌ای می‌بیند دلش نرم می‌شود، یک عکس شهیدی می‌بیند، مجلس وعظی می‌رود، بیماری را می‌بیند یا یک بیماری برایش پیش می‌آید، هر چی. اینقدر به پر و پای او می‌پیچد یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ؛ تا این‌که برایش تبیین کند. چه زمانی؟ بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ تازه. دقت کنید! وقتی هدایت‌های عمومی‌ا‌ش را می‌کند، شروع می‌کند با او کار کردن و مایه‌ی تقوا را برایش تبیین می‌کند. بعد این‌جاست که اگر شخص ول کرد، خدا هم ول می‌کند.

اگر رها کنید، خدا هم هدایت شما را رها می‌کند

گفتیم که اضلال الهی به معنای وِل کردن است. این دو آیه را بیاورید با هم ببینیم، آیه ۱۹ سوره مبارکه مجادله و آیه ۶۷ سوره توبه. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَئهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الخَْاسِرُونَ (۱۹) مجادله دارد که اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ؛ چیره شد بر آن‌ها شیطان فَأَنسَئهُمْ ذِکْرَ للَّهِ؛ چه کسی انساء کرد؟ شیطان، وقتی چیره می‌شود شیطان و حالت ولایت پیدا می‌کند، ذکر خدا را از یاد این‌ها می‌برد. أُوْلَئکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الخَْاسِرُونَ. سوره مبارکه توبه چه دارد؟

الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنهَْوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیهَُمْ نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِیهَُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَسِقُونَ (67).

نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِیهَُمْ؛ این‌ها خدا را فراموش کردند و خدا هم این‌ها را فراموش کرد. اصلاً خدا یادش رفت چنین بنده‌هایی دارد دیگر، اصلاً این‌ها را ignore کرد. نه این‌که در رزق و این چیزها یادش رفت، بلکه در هدایت فراموششان کرد. این می‌شود همان لِیُضّلّ در آیه ۱۱۵ یعنی وقتی خدا ولشان کند، این‌ها اضلال می‌شوند. وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ؛ خدا هدایت می‌کند و ما یتقون را هم برایش تبیین می‌کند و وقتی نپذیرفت خدا هم رها می‌کند. خدا هم می‌داند چه کار بکند و شما در مقام قضاوت این نیستید که حالا خدا درست فهمید این‌جا یا نه! آیا این جا درست عمل کرد یا نکرد! در ادامه آیه ۱۱۵ می‌گوید إِنَّ اللَّهَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ؛ خداوند به همه چیز علیم است؛ می‌داند دارد چه کار می‌کند. این علمش هم ناشی از احاطه‌ی مُلکی اوست بر عالم. عالم در دست اوست. إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ این علمی نیست که کسی یاد داده باشد، ‌یک علم احاطی است که قَد اَحاط بِکُلِّ شیءٍ عِلمُهُ ‌(طلاق: 12)

زنده و زندگی در لسان قرآن

(116): إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یُحْىِ وَ یُمِیتُ؛ این احیاءو اماته هم همان است که می‌گویند یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُْیِیکُمْ … (انفال: ۲۴)؛ وقتی دعوت می‌کنند به سمت چیزهایی که شما را زنده می کند. وجود یُحْىِ وَ یُمِیتُ در این آیه همین است که مُلک آسمان‌ها و زمین مال خداست و احیاء و اماته هم دست اوست. این‌که داریم در سوره یس إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْءَانٌ مُّبِینٌ (۶۹) لِّیُنذِرَ مَن کاَنَ حَیًّا وَ یحَِقَّ الْقَوْلُ عَلىَ الْکَافِرِینَ (۷۰) قرآن فقط آدم زنده را انذار می‌دهد، انذار به درد بخورش برای آدم زنده است. پیغمبر منذر است و می‌ترساند تا چه کسی بترسد؟! آدم باید به یک حیاتی رسیده باشد که این انذارها آدم را بترساند. این‌که در این‌جا گفته می‌شود یُحْىِ وَ یُمِیتُ یک حیات‌هایی هم داریم که مخصوص به حیات اخروی و دینی شخص است. حیاتی است در مقابل لهو و لعب.

در مقابلات قرآن است که شما خیلی وقت‌ها مفاهیم را می‌فهمید. سوره عنکبوت آیه ۶۴ را ببینید، از آیه بالا نگاه کنید: وَلَئنِ سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا اگر از آن‌ها بپرسی که چه کسی از آسمان آب نازل کرده و زمین را بعد از مرگش زنده کرده است لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ حتما می‌گویند خدا بَلْ أَکْثرَُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (۶۳)؛ این‌ها می‌گویند ولی نمی‌فهمند چه دارند می‌گویند!

دنیای پست دنیای تفاخر و تکاثر است

بعدش می‌گوید وَمَا هَذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ (۶۴).

وَمَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَا نه حَیَوةُ الدُّنْیَا. فرقش که می‌دانید چیست، فرق صفت و موصوف است با مضاف و مضاف الیه. حَیوةُ الدُّنْیَا؛ یعنی حیات این دنیا. الْحَیَوةُ الدُّنْیَا؛ یعنی حیات پست. این‌جا اشاره به حیات پست است، ممکن است کسی در همین حیات دنیا، کسی الْحَیَوةُ الدُّنْیَا نداشته باشد بلکه یک حیات اخروی بکند. اگر وَمَا هَاذِهِ حَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ؛ پس همه مشغول لهو و لعب‌اند! این‌که نیست! بعضی‌ها واقعاً مشغول لهو و لعب نیستند، خوردنشان هم عبادت کردن است، خوابیدنشان هم عبادت کردن است. وَمَا هَاذِهِ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ؛ یعنی همه این حیات پست آخرش به این لهو و لعب بر می‌گردد حتی اگر تفصیلش بدهند به تفاخر میانتان و تکاثر در اموال و اولاد باز هم به این دو برمی‌گردد. وَإِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ و آن سرای دیگر، زندگی و حیات مربوط به آن طرف است. این کسانی که دارند واقعاً زندگی می‌کنند، همین الان دارند آخرتی زندگی می‌کنند. همین الان در باطن حیات دنیا دارند زندگی می کنند.

این‌که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند:‌ إنَّ أولياءَ الله هُمْ الذيِنَ نَظَروا إلَى بَاطِنِ الدنيا إذا نَظَرَ النَّاسُ الى ظاهِرِهَا؛ یک عده هستند وقتی مردم دارند به ظواهر دنیا دارند نگاه می‌کنند، این‌ها در واقع دارند به بواطن دنیا نگاه می‌کنند.

يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (روم: 7) معلوم می‌شود که آخرت؛ باطن حیات همین دنیا است، به قرینه‌ی مقابله. این حیات، حیاتی است در مقابل لهو و لعب کردن. بنابراین جا دارد در سوره توبه هم همین را بفرماید؛ چون دارد بحث اضلال را می‌گوید. بعد از این‌که تبیین‌ها را کرد، اضلال می‌کند و بر همه چیز عالم است و پایه‌ی علمش هم این است که مُلک آسمان‌ها و زمین در دست اوست و اوست که احیاء و اماته می‌کند.

ولایت و نصرت الهی به چه معناست؟

کار به دست اوست و بعد هم وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَلَا نَصِیرٍ (116) کسی جز او نه ولی است و نه نصیر. فرق ولی و نصیر هم بارها عرض شده است، مختصری این که؛ بچه تا نوزاد است به ولی نیاز دارد چون هیچ‌یک از کارهایش را نمی‌تواند خودش انجام دهد، خودش را کثیف می‌کند و نمی‌تواند خودش را بشوید و نمی‌تواند غذا بخورد و … این‌جا او ولیّ می‌خواهد که به او برسد و همه‌ی کارهایش را اداره کند. یک کم که بزرگ‌تر شد یک سری از کارهایش را خودش انجام می‌دهد و بعد می‌رود به پشتوانه‌ی پدرش، زن می‌گیرد، این‌جا پدرش می‌شود نصیر. بگوید خدایا من یک سری از کارها را خودم انجام می‌دهم و تتمه‌اش را تو انجام بده! حالا لذت آن است که کسی در مقام نصرت قرار نگیرد، و به مقام ولایت برسد. به این مقام که می‌رسد می‌گوید: من هیچ چیز ندارم و هیچ کاری را خودم نمی‌توانم انجام دهم.

 

چگونه می‌توان تحت ولایت الهی قرار گرفت؟

(38: 30) اگر کسی واقعاً به نیت صادقه و نفس صافیه به خدا بگوید که من هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم، خدا ولایت او را می‌پذیرد و می‌شود ولی‌اش. اگر بگوید خدایا من که دارم درسم را می‌خوانم و راه می‌روم و بگوید: از من حرکت و از تو برکت، خدا می‌شود نصیر. خدا می‌گوید: خودت برو ببینیم چه کار می‌کنی و ولش می‌کند و این‌جا نصیر او می‌شود، این هم خوب است ولی آن یک چیز دیگر است! کلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ (علق: 7-6)؛ انسان وقتی احساس استغنا می‌کند، طغیان می‌کند؛‌ مثلاً می‌گوید: خودم درسم را می‌خوانم، تو کاری کن که من زیاد نخوابم. در این وضعیت دارد از خدا نصرت می‌طلبد، ‌اما اگر بگوید که من نه بلدم درس بخوانم و نه کار بلدم بکنم و نه می‌توانم رزق در بیاورم، همه را تو کفایت کن تو خودت مرا هل بده و این‌که چه بخوانم و ذهنم را خودت به سمتی منصرف کن و این را که چه بفهمم از آن را هم تو خودت کفایت کن. من اصلاً بلد نیستم راه بیایم. این بچه‌ها وقتی خسته می‌شوند، می‌نشینند. هی پدر و مادر می‌گویند بیا و او می‌آید و همین طور ادامه دارد، اما اگر بنشیند و بگوید من دیگر نمی‌توانم بیایم، آن موقع بغلش می‌کنند و آن موقع سرعت حرکتش، سرعت حرکت پدر می‌شود و نه سرعت خودش. (14: 33)

اگر کسی این‌گونه به خدا مضطرّ شود که اگر روی هیکل من حساب کردی، ما که بلد نیستیم حرکت کنیم! اگر تو روی من حساب کردی که من همه‌ی پارامترها را می‌توانم بسنجم -در حالی که خیلی‌هایش اصلاً در زاویه‌ی دید من نیست – و بهترینش را انتخاب ‌کنم، من که بلد نیستم! واقعاً هم آدم بلد نیست، اگر آدم توجه کند به ولایت می‌رسد. این‌که توجه کند که من در میان این همه شغل کدام یک را انتخاب کنم؟ از میان هزاران راهی که می‌توانم بروم تا به نتیجه برسم، من ۴ راهش را می‌فهمم. این کسی که وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ (طلاق: 3)؛ رزق‌ها را بدون حساب می‌دهد، هزاران راه دارد، میان‌برهایی دارد که طرف اصلاً نمی‌تواند محاسبه کند. حالا قلب چه کسی متمایل بشود که این کار را انجام بدهد که بعدش این‌طوری بشود و … این‌ها را ما که بلد نیستیم. لذا وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَلَا نَصِیرٍ؛ اگر خدا را کنار بگذاری، هیچ ولی و نصیری نیست.

عبارت من دون الله هم بارها توضیح دادیم که منظور زمانی است که شما خدا را بگذاری کنار. می‌پرسی استنصار از اهل بیت اشکال دارد؟ نه! آن من دون الله نیست. اگر واقعاً این قضیه برای او غیر خداست، دارد می‌گوید خدایا اگر کاری نمی‌کنی برو کنار بگذار حداقل حضرت ابوالفضل کاری بکند! او مشرک است.

اما این‌که من دون الله کسی بخواهد ولی و نصیری بطلبد، کسی وجود ندارد و کسی در این عالم غیر از خدا کاره‌ای نیست. شرح بعد از متن هم وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ را که می‌گوید و گفتیم با وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتىَ‏ نَبْعَثَ رَسُولًا (اسراء: 15) متفاوت است.

خداست که توبه می‌کند

(117): لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ. تاب یعنی رَجَعَ. یکی از اصول کلی توبه این‌جاست. بحث توبه در دو جا سلطان بحث است، یکی این‌جا و از یک زاویه‌ای است و یکی هم در سوره نساء است که می‌گوید:

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلَئکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِْمْ وَکاَنَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا (۱۷) وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىّ‏ِ تُبْتُ الَْانَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (۱۸)

در این‌جا داریم که لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَالْمُهَجِرِینَ وَ الْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ؛ اول این‌که خدا توبه می‌‌کند، نه این‌که بنده توبه می‌کند. خدا رجوع می‌کند و یک انتباهی ایجاد می‌کند، در او گرایشی ایجاد می‌کند. خداست که به طرف متمایل می‌شود. سر چی؟ ما نمی‌دانیم، یک دعای خیر والدینی پشت سرش است، یک صدقه‌ی مقبولی داده است و … یک شیرین‌کاری کرده و ما نمی‌دانیم. خدا رجوع می‌کند، و به همه هم رجوع می‌کند و این همان یُبَیِّنَ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ است. این رجوع هم بدون گناه است. این یکی از شواهدی است که تاب الله و توبه‌ی خدا به معنای گناهکار بودن طرف نیست. هم قرینه‌ی خارجی دارد زیرا تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ به نبی توبه کرده است و هم قرینه‌ی داخلی دارد که می‌گوید به این آدم خوب‌ها. این‌ها گناه نکردند که در الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ؛ ساعت عسرت پیغمبر را تبعیت کرده‌اند، این‌که از احسن اعمالشان است و خلافی نکرده‌اند!

توبه الهی < بیداری و حرکت

این‌که دارد لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ، «تابَ عَلَی»؛ یعنی که خدا توبه می‌کند، انتباه ایجاد می‌کند و یقظه ایجاد می‌کند، من باب این است که وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ (نحل: 53)؛ هر نعمتی بخواهیم بگوییم، ‌ته آن به خدا می‌رسد و از خدا ناشی می‌شود؛ این‌که در دل آدم یک چیزی ایجاد شود؛ مثلاً یک میلی به عبادت پیدا شود، این توبه خدا است. این هم لزوماً مبتنی به گناهی نیست بلکه خدا در او شوقی پدید می‌آورد که عبادت کند. داریم الهی لَم یَکُن لی حولٌ فَانتقِلَ به عَنْ مَعصیتِکَ الّا فی وقتٍ أیْقَظْتَنی لِمَحَبّتک وَکَمَا أردتَ أنْ أکونَ کُنْت؛ خدایا من زورش را ندارم که بلند شوم و یک کاری بکنم، از معصیت تو خودم را خلاص بکنم، مگر در وقتی که أیقظتَنی؛ تو مرا بیدار کنی وَکما أردتَ أنْ أکونَ کُنت؛ و آن‌طور که تو می‌خواهی من باشم، بشوم. اگر روی من حساب کردی که من زورش را ندارم و تو باید یک یقظه‌هایی ایجاد بکنی و خدا این را برای همه ایجاد می‌کند؛ ‌مثلاً توی یک مجلس روضه، با دیدن عکس یک شهید، و یا دیدن یک جنازه، مردن پدر و مادر و می‌بینی یک دفعه در طرف یک انتباهی ایجاد می‌کند، ولی این کافی نیست. برای همین است که بعدش داریم ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ (118)؛ یعنی یک حرکت دیگر لازم دارد.

شرایط سخت تبوک در رویاروی با ابر قدرت‌ عالم

(117): لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ؛ این مهاجرین و انصاری که تبع پیغمبر بودند در آن لحظات سخت، که همان تبوک است. اصلاً همین عبارت نشان می‌دهد که فضا، فضای مه آلودی بوده و ساعت سختی بوده است برای مؤمنین که بخواهند انتخاب کنند تبوک را. دنیا زدگی در اوج؛ ‌چون سوره توبه از سوره‌های آخر است؛ بعد از فتح مکه و غنایم فراوان جنگ حنین، بلند شویم برویم در مرزهای روم، با ابرقدرت عالم مبارزه کنیم! در فصلی که محصولات سال پیش تمام شده و محصولات جدید هم در نیامده و وقت چیدن نرسیده است. یک عده گروه مخلّفین از منافقین هم مانده‌اند – و این خودش یک تضعیف روحیه است- یک عده هم بهانه آوردند و بعضی هم که بهانه نیاوردند بدون زاد رفتند و اینقدر هم اسب و شتر نداشتند، در روایت داریم که هر اسب را ۱۰ نفر نوبتی سوار می‌شدند و بقیه را پای پیاده می‌رفتند؛ یعنی سرعت لشکر سرعت پای پیاده بود و این خسته‌کننده است. چند ماه بایستی مسافرت می‌کردند تا به آن‌جا برسند و با ابر قدرت عالم مبارزه کنند. این می‌شود سَاعَةِ الْعُسْرَةِ؛ لحظه سخت! و کسانی که دور پیغمبر را در این لحظات گرفتند و این خیلی مهم است.

سوره مبارکه‌ فتح، آیه 4: ص ۵۱۱ را بیاورید: این کسانی که برای حدیبیه می‌رفتند، بدون شمشیر می‌رفتند و هی به این‌ها می‌گفتند خر نشوید و اینجوری نروید ها! در آیه ۴ دارد که: هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّکِینَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزَْدَادُواْ إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا *

نزول آرامش الهی در شرایط سخت

هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّکِینَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ؛ او کسی است که آرامش ایجاد می‌کند، در قرآن دارد که وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ (انفال:‌11)؛ قلب این‌ها را می‌گیرد لِیزَْدَادُواْ إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِمْ دقت بکنید! طرف مؤمن است ولی هنوز اضطراب دارد. أَنزَلَ السَّکِینَةَ؛ خدا به او آرامش می‌دهد لِیزَْدَادُواْ إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانهِِمْ؛ و در همین آرامش، ایمانش رشد می‌کند. کسانی که جنگ و موشک باران یادشان است، می‌دانند. مردم زیر باران موشک‌ها أَنزَلَ السَّکِینَةَ آرام بودند! چه کسی قلب این‌ها را نگه داشته بود؟ موشک می‌زدند و ما می‌خندیدیم! باورتان نمی‌شود. کی دل این مردم را گرفته بود؟ وَرَبَطْنَا عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (کهف: ۱۴) یعنی همین؛ ما قلب‌شان را گرفته بودیم زمانی که بلند شدند و گفتند رب ما خدای آسمان‌ها و زمین است. قلبشان را گرفته بودیم و گرنه قلبشان می‌ترکید اگر می‌خواستند این حرف را بزنند. این می‌شود سکینه و آرامشی که خدا در توبه‌ی به سوی مؤمنین در ساعة عسره به وجود می‌آورد، این در ساعت عسرت هم مهم است. سوره مبارکه حدید: ص ۵۳۸ را بیاورید. کارها هر کدام در زمان خودشان، یک ارزشی دارند.

وَمَا لَکمُ‏ْ أَلَّا تُنفِقُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یَسْتَوِى مِنکمُ مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَقَتَلُواْ وَکلاًُّ وَعَدَ اللَّهُ الحُْسْنىَ‏ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (10)

در شرایط سخت کارکردن، اجر دیگری دارد

وَمَا لَکمُ‏ْ أَلَّا تُنفِقُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ چرا در راه خدا انفاق نمی‌کنید، در حالی که میراث آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست.(26: 47) یک نگاهی امیرالمؤمنین دارد در نامه ۳۱ دارد که خیلی عجیب است. می‌گوید: وَإذا وَجَدْتَ مِنْ أهْلِ الفَاقَة مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إلَی یَومِ القِیَامَة فَیُوافِیکَ بِهِ غَدَاً حَیْثُ تَحْتَاجُ إلَیْه فَاغْتَنِمْهُ وَحَمْلَهُ إیّاهُ؛ این اموال، باری روی کول توست. تو در کوه‌نوردی که می‌خواهی انجام دهی، باید سبک بار باشی. کوله پشتی‌ات را بده دیگران برایت بیاورند و قله به تو پس بدهند؛ یعنی این مال‌ها را به فقیر و اهل فاقه بده و بعد می‌گوید: وَاکثِرْ مِنْ تَزویدِهِ وّأنْتَ قَادِرٌ عَلَیْه؛ تازه هرچه می‌توانی بتکان و بده آدم‌ها برایت تا قیامت بیاورند، این‌گونه که تو نمی‌توانی به قله بروی. اصلاً یک نگاه دیگر است!(33: 48) می‌گوید چرا هزینه نمی‌کنید؟! لَا یَسْتَوِى مِنکمُ مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ؛ بعد از این‌که آب‌ها از آسیاب افتاد نگو من هم می‌آیم وَقَاتَلَ أُوْلَئکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَقَتَلُواْ؛ مساوی نیستند از شما، کسانی که انفاق می‌کنند قبل از فتح و پیکار می‌کنند قبل از فتح مکه با آن‌هایی که بعد از فتح انفاق و جنگ می‌کنند. کسانی که قبل از صلح حدیبیه با پیغمبرند، فرق دارند با کسانی که بعد از یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أفْوَاجاً انفاق می‌کنند و چون این‌ها می‌آیند جنگ، بقیه هم می‌آیند. وَکلاًُّ وَعَدَ اللَّهُ الحُْسْنىَ؛‏ هر دو هم خوب است، نمی‌خواهد بگوید یکی بد است ولی این، آن نمی‌شود! وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛ و خدا به آن‌چه می‌‌کنید خبیر است. این‌جا یک درجه‌اش خیلی زیاد است. مثلاً وقتی می‌گویند این درجه‌ی بهشت و درجه‌ی بعدی، نگویید خوب اشکال ندارد می‌رویم درجه‌ی بعدی بهشت حالا، این فواصل درجه‌ها خیلی با هم زیاد است! وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ (آل عمران: 133) است. وقتی می‌گویی: اشکالی ندارد، من می‌روم یک درجه پایین‌تر؛ یعنی خیلی پایین می‌روی!

توبه خدا؛ توجه ویژه الهی

(117): لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلىَ النَّبىِ‏ِّ وَالْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فىِ سَاعَةِ الْعُسْرَةِ؛ خدا به این‌ها توبه کرد و بعد یک عده از این‌ها و نه همه‌شان، نزدیک بود قلبشان منحرف شود در حالی که در عمل هم هیچ کوتاهی نکردند. این یک عده خاص است. خدا باید توبه‌ی ویژه می‌کرد به این‌ها. آن گرایش عمومی که خدا در مؤمنین می گذارد یک حرفی است و این توجه ویژه چیز دیگری است.

می‌خواهم شما دقت کنید که در این‌جا چهار توبه وجود دارد:

1- یک گرایش کلی است که خدا به مؤمنین دارد، که خدا در قلب مؤمن سکینه می‌اندازد و او را حرکت می‌دهد2- یک توبه نسبت به یک فریقی از این‌ها ( مهاجرین و انصار) مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ؛ که نزدیک بود دلشان و گرایشاتشان منحرف شود و کار بدی نکردند و مشمول غفران نیستند و به همین دلیل غفور رحیم ندارد بلکه دارد إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ . طرف یک لحظه نشسته می‌گوید بروم یا نروم؟ … نه برم! این همان جایی است که در بروم و نروم‌ها، خدا یک توبه‌ی دیگر می‌کند ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ؛ به آن‌هایی که گرایش‌شان داشت منحرف می‌شد. این‌ها یک هل دیگر هم احتیاج دارند. این توبه، بدون درد و خونریزی است چون بعد یک مدل دیگر هم می‌گوید. این‌جا چون کار بدی نکردند، لیتوبوا ندارد. آمد که قلب این طرف و آن طرف برود، خدا قلب را گرفت! و طرف را حرکت داد.

3-ولی در نوع بعدی‌‌اش درد و خونریزی دارد و دیگر می‌افتند در یک سنت الهی. حالا یک عده ‌ دیگر ( ۳ نفر به‌خصوص) هستند که این‌ها وقتی برگشتند با دستور پیغمبر یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ (94) که شما عذرخواهی این‌ها را نپذیرید و شما مؤمنین جامعه آن‌ها را بایکوت کنید که برای چه شما جنگ نیامدید؟ آیا اعمی و اعرج بودید؟ که مفصل در جلسات پیش گفته شد.

عذاب‌ها و سختی‌ها تحتِ مهندسی رحمتِ الهی ا‌ست

همین دستور بایکوت، جلوه‌ای از رحمت الهی است و در این آیه مشخص می‌شود. جلوه‌ای از رحمت خدا همین عذاب‌ها و چلاندن‌های دنیوی است. عذاب دنیوی هم در دست مهندسی رحمت خداوند است. شما این آیه را بیاورید، سوره مبارکه‌ سجده آیه ۲۱ : ص ۴۱۷: وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنىَ‏ دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبرَِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(۲۱) با دو تأکید ( لام و نون تأکید ثقیله ) دارد وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنىَ‏؛ که ما حتماً از این عذاب ادنی و پست؛ یعنی عذاب دنیا به طرف می‌چشانیم دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبرَِ؛ به غیر از آن عذاب اکبر و آن دنیا. لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ چون عذاب اکبر دیگر بازگشت ندارد. ما عذاب دنیوی می‌چشانیم و این خودش جلوه‌ای از رجوع و توبه‌ی خدا هست. بستگی دارد که طرف همین توبه را بگیرد یا نگیرد! شما فکر کردید که توبه‌ی خداوند به انسان باید فقط این‌گونه باشد که در انسان یک شوق عبادت به وجود آورد؟! این یک جلوه‌اش است ولی جلوه‌های دیگرش می‌شود با درد و خونریزی، طرف منحرف شده و باید برگردد. سوره یونس آیه ۲۲: ص ۲۱۱ را بیاورید، چون این آیه نمونه‌ی این آیه است و یک داستان تیپکال است و برای همه هم اتفاق می‌افتد:

احاطه سختی‌ها؛ جلوه‌های توبه الهی

هُوَ الَّذِى یُسَیرُِّکمُ‏ْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ حَتىَّ إِذَا کُنتُمْ فىِ الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بهِِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بهَِا جَاءَتهَْا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کلُ‏ِّ مَکاَنٍ وَظَنُّواْ أَنهَُّمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئنِ‏ْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَاذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ (۲۲) فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ … (23)

هُوَ الَّذِى یُسَیرُِّکمُ‏ْ فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ؛ خدا کسی است که شما را در بر و بحر سیر می‌دهد حَتىَّ إِذَا کُنتُمْ فىِ الْفُلْکِ؛ وقتی نشستید در کشتی وَجَرَیْنَ بهِِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ؛ می‌بینید که بادهای موافق دارد می‌آید، بعد تو خرکیف می‌شوی، فرح می‌شوی به جای این‌که شاکر و ذاکر شوی وَفَرِحُواْ بهَِا؛ اینجوری که می‌شوی جَاءَتهَْا رِیحٌ عَاصِفٌ؛ تندباد می‌آید وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کلُ‏ِّ مَکاَنٍ؛ و حالا موج هم از همه طرف می‌آید وَظَنُّواْ أَنهَُّمْ أُحِیطَ بِهِمْ؛ و یقین می‌کند که دیگر محاط شد، یقین می‌کند که ‌دیگر دستش به هیچ‌جا بند نیست و همه‌ی اسباب هم از او قطع شد، این جلوه‌ای از توبه‌ی خدا است. این ماجرای فُلک یک جایی برای آدم اتفاق می‌افتد، یا در هواپیما، یا پشت در اتاق عمل که می‌فهمد دیگر کار از دست من و دکتر و همه خارج شد و یقین می‌کند که محاط شد و دیگر نه روی پست کسی و نه پول کسی و نه روی هیکل هیچ کس نمی‌تواند دیگر حساب کند و می‌فهمد که کار به دست خداست. به این یقین می‌رسد و مضطرّ می‌شود و مضطرّ هم امن یجیب نمی‌خواند. کسی که دارد غرق می‌شود، امن یجیب نمی‌خواند! این جمله‌ی عالمانه‌ی خوبی است، ولی مضطرّ فقط داد می‌زند. اگر کسی بتواند امن یجیب بخواند، معلوم است که هنوز مضطرّ نشده است. أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ (نمل:‌62)؛ چه کسی است که جواب مضطرّ را می‌دهد؟ سؤالی است که جوابش معلوم است، اما مضطرّ داد و ناله می‌زند. کسی که مضطر می‌شود باید به حمل شایع مضطر بشود! یعنی واقعاً مضطر بشود، نه به حمل اولی!

این احاطه شدن، توبه‌ی خدا است که شخص متوجه شود و او هم خدا را می‌خواند و خدا هم بر این اخلاص او صحّه می‌گذارد دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ؛ و می‌گوید لَئنِ‏ْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَاذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ؛ اگر از این مهلکه خلاص شوم، قطعاً از شاکرین خواهم بود. حالا ممکن است یک عده‌ای این را بگیرند و برخی دیگر نگیرند و می‌شود فَلَمَّا أَنجَئهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ؛ وقتی خدا نجاتش می‌دهد، انگار نه انگار که در خانه خدا را این جوری می‌زد! این یکی از مهم‌ترین براهین خدایابی است نه خداشناسی. برخی می‌گویند که شما از روی تلقین می‌گویید خدا. خب من این همه چیز دیگر هم به خودم تلقین کردم، چرا در آن لحظه این‌ها را نمی‌گویم؟ این همه علوم به خودم تلقین کرده‌ام ولی فقط می‌گویم خدا. این را دیدید؟

حرکت تدریجی خداوند برای هدایت و اضلال

این بخش سوره توبه هم همین طور است، مال کسانی که تخلف کردند. سه نفر بخصوص بودند و همه هم این‌ها را می‌شناختند وَعَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ و به همین دلیل با ال آمده است. ببینید نمی‌گوید علی الثلاثه الذین تخلّفوا، می‌گوید خُلِّفُواْ. باز هم باب تفعیل است. این که قرآن پر است از باب تفعیل، به خاطر این تدریجی بودن آن است. خدا این‌ها را تخلیف کرد؛ یعنی خرد خرد آن‌ها را عقب زد، تا این‌ها تخلف کردند. تخلّف، مطاوعه‌ی این تخلیف است. خدا طرف را یواش یواش پس می‌زند.

در سوره‌ توبه می‌گوید: وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَاکِن کَرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَعِدِینَ ‌(46)

وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لَأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً؛ این‌ها اگر می‌خواستند خارج شوند، یک عُدّه و زاد و توشه‌ای آماده می‌کردند پس معلوم می‌شود اراده‌ی خروج ندارند. بعد خدا می‌رود تو ریشه‌ی این وَلَاکِن کَرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ؛ اصلاً خدا از انبعاث این‌ها بدش می‌آید. از این‌که تو بخواهی دین را یاری کنی، خوشش نمی‌آید و باز دوباره باب تفعیل فَثَبَّطَهُمْ؛ یعنی خرد خرد به این‌ها می‌گوید بتمرگ! و مانعشان می‌شود. این باب تفعیل که در قرآن پر است؛ یعنی این‌که فکر نکنید این اتفاق‌ها یک‌دفعه و دفعی می‌افتد. نفس خرده خرده، تطمیع می‌کند و شیطان خرده خرده تسویل می‌کند. این طور نیست که حجت‌ها بر آدم تمام نشود. این‌قدر خدا با آدم کار می‌کند تا این‌که یک جایی آدم می برد. خرده خرده مانع می‌شود وَقِیلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَعِدِینَ؛ و می‌گوید تو با همان نشستگان بمان. آن‌جا هم اگر آن‌ها تخلف کردند، وَعَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ؛ خدا است که تخلیف کرده است. این‌طور نیست که به اختیار خودت نرفتی، بلکه نگهت داشتندکه نروی. تو تصمیم نگرفتی که نروی جبهه، بلکه نگهت داشتند و گفتند که نمی‌خواهیم تو دین ما را یاری کنیم.

توفیق رفیقی است که به هرکس ندهندش

به هر حال توفیق همه چیز را که به آدم نمی‌دهد. در قرآن دارد که وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا (کهف:۵۱)؛ اصلاً گمراه را بازوی خودم قرار نمی‌دهم. در داستان عبدالله بن حر جعفی هم همین رخ داد که امام حسین رفت و دعوتش کرد و او هی می‌گفت نمی‌آیم ولی اسب می‌دهم. حضرت گفتند: نه! خودت بیا و بعد حضرت رفتند بیرون. گفت من که گفتم اسب می‌دهم، حضرت فرمود من خودت را می‌خواهم و بعد این آیه را می‌خوانند: وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا؛ ما کسی نیستیم که گمراه را بخواهیم بازوی خودمان قرار بدهیم! امکانات مالی‌ات را نمی‌خواستیم، خودت را می‌خواستیم. خودِ انسان از همه چیز مهم‌تر است، ‌نه امکانات مالی‌اش! تازه امکانات مالی‌ا‌ش را إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (مائده: 27)؛ از متقین قبول می‌کنند. برای همین است که امیرالمؤمنین می‌گوید که خسارت‌بارترین حالت این است که طرف در راه غیر خدا برود إنّ أعظمَ الحَسَرات یومَ القیامَة، حسرةُ رَجُلٌ کَسَبَ مالاً فی غَیْرِ طاعَة الله؛ بزرگترین حسرت‌ها در روز قیامت مربوط به کسی است که مالی را در غیر طاعت خدا به دست آورده و می‌میرد فَوَرِثَه رَجُلٌ فَأنْفَقَه فی طَاعَة الله؛ و مردی آن را ارث می برد که آن را در راه خدا انفاق می‌کند. فَدَخَلَ بِهِ الجَنَّة وَدَخَلَ الاولُ بِه النََّار؛ پس او وارد بهشت می‌شود و اولی با این مالی که خودش را پاره کرد تا در آورد وارد جهنم می‌شود! این خیلی سوختن دارد که آدم خودش را پاره کند برای ورثه و بعد یک ورثه‌ی مشدی پیدا شد که با این پول رفت کار فرهنگی کرد و زد به کار خیر و رفت بهشت و خودش رفت جهنم. آن وقت آن‌جا دیدنی است! چون خدا از متقین قبول می‌کند.

وقتی خدا حلقه محاصره را تنگ می‌کند!

(119): وَعَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ چه چیزی؟ همان تابَ اول. تاب عَلىَ الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ؛ خدا گرایشی به این‌ها نشان داد. این گرایش در چه بستری نشان داده شد؟ حَتىَّ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِْمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ؛ زمین به تمام فراخی بر این‌ها تنگ شد، خدا حلقه‌ی محاصره را از بیرون به این‌ها تنگ کرد. مؤمنین این‌ها را تحویل نمی‌گرفتند و این‌ها را بایکوت کردند، زن و بچه‌شان تحویلشان نگرفتند. گفتند می‌رویم بیرون شهر. همان کسی که مقلّب القلوب است، حلقه‌ی محاصره را از درون هم می‌تواند تنگ کند. وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ؛ از درون هم تنگ شدند. می‌خواستند فرار کنند اما از خودشان که نمی‌توانستند فرار کنند! وَظَنُّواْ أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ؛ این همان نقطه‌ای است که باید از آن می‌زدند بیرون، فهمیدند که پناهگاهی جز خدا ندارند. این همان ثُمَّ دَعَوُاْ اللَّهَ مخُْلِصِینَ لَهُ است. این یک گرایش باید انجام می‌شد ولی این گرایش را همه نمی‌توانند استفاده کنند همان طور که در سوره‌ یونس دیدیم. به همین دلیل یک هُل دیگر و گرایش دیگری نیز نیاز دارد. ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ؛ خدا باید یک بازگشت دیگر به این‌ها بکند که به توبه بکشد و این‌ها توبه کنند. حالا که توبه کردند، من می‌پذیرم إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ. مادر و پدرها هم اینطوری‌اند.

پس 4 توبه شد 1- گرایش لعلهم یرجعون؛ خیلی‌ها این گرایش برایشان ایجاد می‌شود، ولی بر نمی‌گردند. به خدا می‌رسند ولی باز ول می‌کنند! 2- این‌جا یک هل دیگر لازم دارد که وقتی به این‌جا رسید واقعاً توبه بکند. ثم تاب علیهم لیتوبوا 3- بعد خدا توبه را می‌پذیرد. وقتی والدین با بچه‌هایشان قهر می‌کنند، اول مامان‌ها می‌روند آشتی می‌کنند ولی مدل آشتی‌شان این نیست که معذرت می‌خواهم و آشتی! می‌گویند از کارِت پشیمان نیستی؟ می‌گوید نه! و دوباره می‌گوید که فکر نمی‌کنی که کار اشتباه کردی؟ و بهرحال اول مامان دارد یک توبه می‌کند؛ یعنی گرایش و واکنشی نشان می‌دهد حتی ممکن است به پدر بگوید تو برو بهش بگو که از مامان معذرت خواهی کند. خدا خیلی بیش از آن‌چه ما او را دوست داریم، ما را دوست دارد. لذا خود خدا زودتر توبه می‌کند تا گرایشی در ما ایجاد شود. در متن عذاب‌های خدا هم رحمت وجود دارد و عذاب بی‌فایده نیست. وقتی آدم مضطرّ شد، می‌رود به سمت خدا ولی اگر این گرایش برای انسان بماند!

این‌که تیترش این است وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ حَتىَ‏ یُبَینِ‏َّ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ (115) و از این به عنوان سرفصل یاد می‌کند. این دو آیه سلطان بحث توبه است که چه جوری خدا در متن عذاب‌ها رحمت ایجاد می‌کند!

(۱۱۹): یأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ بعد می‌گوید: گر شما می‌خواهید جمعی تشکیل بدهید، با صادقین تشکیل بدهید.

صلوات!