جلسه سی و نهم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

تفسیر سوره توبه،‌ جلسه 39

بسم الله الرّحمن الرّحیم

مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (۱۱۳) وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ (۱۱۴) وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۱۵) إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یُحْیِـی وَیُمِیتُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (۱۱۶) لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ (۱۱۷)‏ وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۱۱۸)

محوریت پیامبر او را مخاطب آیات ساخته است

این آیات من باب یک نوع تبری از مشرکین است و یک لحن غلیظی نسبت به هم نبی و هم مؤمنین دارد، چون که مسئله صرفاً مربوط به نبی نیست. یک موقع مسئله اجتماعی صرف است که حاکم بر آن مسئله خود نبی است و زمامش به دست نبی است، مثل آیه ۶۷ سوره انفال: اولاً این لسان ما کان لنبی یا ما کان… برای حرمت خیلی اکید است؛ یعنی تأکیدش در مسئله نهی بیش‌تر از مکان‌های دیگر است. چون این «ما کان لنبی» ها؛ یعنی حق چنین کاری را نداری. این آیه مَا کاَنَ لِنَبىِ‏ٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَى‏ حَتىَ‏ یُثْخِنَ فىِ الْأَرْضِ (انفال: 67) صرف یک مسئله اجتماعی است. مسئله جنگ است؛ یعنی حق ندارد نبی که اسیر بگیرد تا این که حَتىَ‏ یُثْخِنَ فىِ الْأَرْضِ؛ زمین را از خون تثخین بکند؛ یعنی مستقر بشود. آن موقع حق اسیرگیری دارد. قبلش که استقرار پیدا نکرده حق اسیر گرفتن ندارد. با این که پیغمبر این کار را نمی‌خواسته بکند. چه کسانی می‌خواستند این کار را بکنند؟ این کار را مسلمانان می خواستند بکنند به خاطر این‌که گاهی اوقات اشراف این‌ها را گیر می‌آوردند وسط جنگ. می‌گفتند این‌ها را نکشید، این‌ها را نگه دارید به درد می‌خورند برای گرفتن فدیه و…یک فدیه کلانی می‌توان از قومشان گرفت و آن‌ها هم این مسئله قوم و قبیلگی برایشان مهم بوده است. گاهی اوقات برای یک نفر اگر از اشراف قومشان بوده یک فدیه حسابی می‌توانستند بگیرند. آیه می‌گوید نبی حق ندارد این کار را انجام بدهد. مگر این کار را نبی می‌خواسته انجام بدهد؟ ولیکن فضای جنگ است و به محور جنگ که شخصیت خود نبی است، به او اشاره می‌شود که حق چنین کاری را ندارد. این مسئله یک مسئله صرف اجتماعی است تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الاَْخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیم؛ شما این عوارض دنیا را می‌خواهید. من دین را می‌خواهم. می‌خواهم دین استقرار پیدا کند.

خطاب نهی به پیامبر، نهی جامعه مسلمین است

در این مسئله، مسئله صرف اجتماعی نیست بلکه این جا مؤمنین هم شراکت دارند در مسئله اعلان برائت و تقارب قلبی که طبیعتاً بین‌شان به وجود می‌آید، وقتی شما برای مشرک استغفار می‌کنید، در آیات سوره مبارکه توبه آن جا می‌گوید مَا کاَنَ لِلنَّبىِ‏ِّ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ این که پیغمبر مورد خطاب است اصلاً دلیل نیست که پیغمبر می‌خواسته چنین کاری بکند. شاهدش همین سوره انفال است، در روایت جعلی ذیل این آیه است که پیغمبر می‌خواسته برای حضرت ابوطالب چنین کاری را بکند و حضرت ابوطالب هم مشرک بوده‌اند. اصلاً این که پیامبر مورد خطاب قرار گرفته، هیچ دلالتی بر این نکته ندارد که پیامبر می‌خواسته یک کاری را بکند. شایسته مقام‌های اجتماعی این است که پیامبر را مورد خطاب قرار بدهد و بگویند پیامبر حق چنین کاری را ندارد.

این یک جنبة اجتماعی قضیه است که در این آیه دیده می‌شود. از عبارات «ما کان للنبی» چیزی که آدم متوجه می‌شود این است که جنبه اجتماعی داشته باشد و از الَّذِینَ ءَامَنُواْ معلوم می شود که فقط جنبه اجتماعی نداشته؛ یعنی این آیه تذکر صرفاً اجتماعی نیست. (نهی به خاطر این است) که 1- تقارب قلبی می‌خواهد به وجود بیاید و مردم می‌خواهند برای مشرکین استغفار بکنند و 2- این‌که‏ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ‏َ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیم که مورد تبیّن مؤمنین هم هست که وقتی می‌خواهند چنین رابطه‌ای برقرار کنند می‌گویند نه! رابطه، رابطه برائت است.

برائت؛ اصل فراموش شده

(11: 10) این برائت که اخیراً در دین ما رقیق شده است؛ یعنی همه دل دریایی پیدا کرده‌اند! این‌که دل دریای نیست این یک بی تکلفی نسبت به دین است. همه فکر می‌کنند دلشان دریایی شده، ولی دل دریایی نشده، بی‌خیالی نسبت به دین است. نسبت‌های خودش را با آدم‌های بی دین همان جور تعیین می‌کند که با آدم با دین.[در این صورت]معلوم است که شما دین برایت اولویت ندارد نه این‌که دلت دریایی شده! حتی ما در مراتب ضعیف‌تر از این داریم: مثلاً با آدم بی‌نماز داریم ُاعزُبْ ثُمَ اعْزُبْ ثم اعْزُبْ[1]؛ دوری کن، دوری کن، دوری کن! گاهی می‌خواهی برای بی نماز دعا کنی که خدایا این بی نماز را هدایت کن! این اشکال ندارد ولی زمانی بحث این است که با یک نفری که منکری انجام می‌دهد خیلی رله آن جوری که گویی او منکری انجام نمی‌د‌هد[برخورد می‌کنید] روایتش را برایتان خواندم. (05: 12)

وسایل الشیعه، ج ۶: ص ۱۳۶، ذیل آیه ۷۹ سوره مائده وَلَمّا جُعِلَتْ تَفَضُّل فِی بَنِی إسرائیل جَعَلَ رَجُلٌ مِنْهُ یَری أخَاهُ علی الذَّنبِ فَیَنْهَاه؛ وقتی که تفضل بر بنی اسرائیل شد مردی رفیق، برادر خود را بر گناه می‌دید و نهی می‌کرد وَلایَنْتَهِی؛ و او هم نهی نمی‌شد فَلَا یَمْنَعُهُ ذَلِکَ أنْ یَکونَ أکیِلَهُ وَجَلِیسَه وَشَریِبَه؛ و این مطلب اصلاً مانع نمی‌شد که باز هم با این هم‌نشین باشد. باز هم هم‌نشینی می‌کرد وقتی این کار را می‌کرد: حتی ضَرَبَ الله عزّ و جلّ قلوبَ بَعْضِهِم بِبَعْضٍ؛ آن موقع خدا قلوب این‌ها را به همدیگر زد وَنزَلَ فِیهِم القُرآنَ حَیْثُ یَقُولُ عزوجل: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ عَلىَ‏ لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسىَ ابْنِ مَرْیَمَ ذَالِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُون. کَانُواْ لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُون؛ این‌ها این جور بودند که نهی نمی‌شدند از منکری که انجام می‌دادند، متناهی نمی‌شدند. آن‌ها هم نهی نمی‌کردند باز دوباره مانعی نبود که أنْ یکونَ أکیلَه، جَلیسَه وَشریبَه این در رتبه‌های پایین‌تر است.

این سؤال در بعد از جلسه قبل شد که آیا برای این‌ها می‌شود دعا کرد؟ چه رابطه‌ای باید داشت؟ اولاً دین در اولویت است. در نزدیک‌ترین و جدی‌ترین نوع پیوند،که پیوند خانوادگی است بحثی که حاکم است بر همه‌ی بحث‌ها وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا است وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا (لقمان: 15) اگر بحث غیر دینی بود آن جا اطاعت نیست، ولی وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا؛ یعنی شخص باید در دنیا به معروف برخورد کند و زندگی کند. این که دعا کند برای هدایت مشرکین، هنوز تَبَینَ‏َ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیم نیست، خوب این هم اشکال ندارد! بالاخره تا لحظات پایانی این امید هست که خدا ببخشد این که با دشمنی که الان دشمن است و خواتیمش را نمی‌دانیم چه می‌شود، با دشمن در رابطه اجتماعی، این هم برائت است.

ابراهیم؛ اسوه حسنه در برائت

سوره مبارکه ممتحنه آیه ۴ قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ: ما در برائت هم اسوه حسنه می‌خواهیم. اسوه حسنه در برائت ابراهیم است و کسانی که با ابراهیم‌اند إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکمُ‏ْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا؛ بین ما و شما عداوت و بغضاست ابداً کَفَرْنَا بِکمُ‏ْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتىَ‏ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَه؛ تا زمانی ‌که به خدای یگانه ایمان بیاورید، این عداوت پا برجاست إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شىَ‏ْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکلَّْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ (۴)

اهل برائت مترادف با آدم‌های خشن و عصبی نیست!

(31: 19) رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ (5)؛ خدایا ما را مایه فتنه این‌ها قرار نده و آدمی که اهل برائت است آدم خشنی‌ نیست. در پایان همان آیه‌ای که راجع به حضرت ابراهیم است در سوره توبه دارد إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ (114)؛ اولاً آدم دل‌شکسته، اهل مناجات و آهی است، آدم عصبانی‌ای نیست. فکر می‌کنند برائت؛ یک آدم کله خراب و عصبانی را می‌گویند آدم‌های اهل برائت. او اتفاقاً حلیم است. او اتفاقاً بردبار است، منتها این که می‌گویند اتقوا غَضَبَ الحَلِیم؛ از غضب حلیم بترس! ببین مطلب چه مطلبی است که او غضب می‌کند. چرا آن‌جا می‌گوید إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ ابراهیم اهل آه بود اهل حلم بود در سوره مبارکه انبیا ابراهیم خطاب به عموی خود آزر می‌گوید،(ببینید هنوز انس در عبارت وجود دارد). یَا أبَتِ یا ابت یا ابت هی پدر پدر پدر! عمو جان! عموجان! عمو جان! آن جایی هم که دارد غضب می‌کند در متن غضب خودش یک رحمتی موجود است. (33: 21)

در عمق غضب، رحمتی وجود دارد

در عمق غضب خودش رحمتی موجود است مثل خدا. اگر می‌گویند خدا شما را جهنم می‌برد. غیر مسئله خلود ابدی که آن موضوع مستقلی‌ است برای خودش، ولی شما حتماً این معرفت را در مورد جهنم و بهشت شنیدید که شما را وقتی می‌برند جهنم-ان شاءالله که ما جزء لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا (انبیاء: 102) باشیم. چون یک لحظه‌اش هم را نمی‌شود تحمل کرد، ولی آن‌هایی که می‌روند جهنم و دوره‌ای عذاب می‌کشند که بروند بهشت. این دوره‌ای که عذاب می‌کشند دوره چیست؟ دوره غضب است، یا رحمت؟ این دوره‌ی غضبی است که در متن خودش رحمتی گنجانده شده؛ مثل یک طلای با عیار بسیار پایین است که باید ذوبش کنند تا عیارش را بالا ببرند. چون بهشت که اعتبار نیست. صحنه اعتباریات نیست، صحنه جاگیری‌های حقیقی است؛ یعنی باید حقیقتاً جانش یک تناسبی با آن فضا داشته باشد تا برود در آن فضا. اگر کسی بخواهد با امیرالمؤمنین بچرخد آن جا؛ نمی‌گذارند که با این عیار پایین بچرخد آن جا نمی‌گذارند، حرام تکوینی است. داشتیم در قرآن که وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (انبیاء: 95)؛ حرمت تکوینی دارد. مثل این‌که شما را الان ببرند المپیک مسابقه بدهید. اینقدر به زحمت می‌گیرندتان تا اهل المپیک شوید.

قصاص خود گنهکار را زنده می‌کند

(40: 24) برای همین دارد وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ (بقره: 179) در متن آن یک حیاتی وجود دارد. این صرفاً برای اجتماع هم نیست که بگوییم: این یعنی ای اجتماع! برای خود شخص است همین که قصاص می‌شود در آن یک حیاتی برای آن مجرم است که بسیاری از گناهان او را می‌ریزد و باعث پاکی او می‌شود. در روایات مربوطه به قصاص و دیات ما آمده که کسی چشم خدابین داشته باشد در این قضیه اگر قصاص بشود حَیَاة یَا اولی الالْبَاب؛ ای کسانی که مغز در کله‌تان است فکرکنید راجع به این‌ها! در متن جهنم این جور است. در متن برائت هم یک نوع رحمتی وجود دارد.

اصلاٌ اعلام برائت‌ها و برائت جستن خیلی وقت‌ها ممکن است طرف را به راه بیاورد. (53: 25) در همین سوره ممتحنه آیه ۶: لَقَدْ کاَنَ لَکمُ‏ْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کاَنَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَْخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ؛ کسی که پشت کند هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الحَْمِید *

بعدش عَسىَ اللَّهُ أَن یجَْعَلَ بَیْنَکمُ‏ْ وَ بَینْ‏َ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنهُْم مَّوَدَّةً؛ شما برائتت را انجام بده[شاید خدا بین شما وآن مودت قرار دهد] بگذار خدا کار خودش راانجام بدهد تو هم کار خودت را انجام بده. وظیفه ما نسبت به دشمنی برائت است، شایدخدا بخواهد بین شما مودت برقرار کند. وَ اللَّهُ قَدِیرٌ؛ خدا می‌تواند این را انجام بدهد. چرا فکر نمی‌کنید خدا نمی‌تواند. خدا می‌تواند! وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم (7)

وظیفه ما در قبال پناهندگی خواستن مشرکان

از آن طرف، اگر وسط جبهه جنگ باشید و یک مشرکی پناهندگی بخواهد-در همین ابتدای سوره توبه داشتیم- وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتىَ‏ یَسْمَعَ کلََامَ اللَّهِ ببینند حرفتان چیه؟ گفته این را جوار بدهید، پناه بدهید ببینید حرفش چیه؟ حرفش را گوش کنید. بعدش ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ؛ بعدش هم اگر گفت من قبول نکردم بگویید تو غلط کردی که پناهندگی گرفتی، ‌بلکه بعدش با سلام و صلوات ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ دستور فقهی است. باید ببرند جایش. بعد جنگ باز دوباره شروع می‌شود!

نشانه رشد ابراهیم اعلام برائت و مخالفتش با شرک بود

(18: 29) آیه ۵۱ سوره انبیا قبل از این‌که جریان بت‌شکنی‌ها و جریان‌های برائت حضرت ابراهیم شروع شود ، با این فراز شروع می‌شود: ابراهیم به رشد رسید. این علامت رشد اوست. وَلَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ؛ ما به ابراهیم رشد خودش را دادیم، رشد پیدا کرد، آدم رشدیافته‌ای شد. وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ؛ ما به او عالم بودیم از قبل. إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَاذِهِ التَّمَاثِیلُ؛ تا می‌گوید رشدش را دادیم، شروع می‌کند به گیر دادن به این‌ها(بت‌پرستان) که این تماثیل چیست؟! و بعد بت‌ها را می‌زند می‌شکند. داستان این جور شروع می‌شود. علامت رشد حضرت ابراهیم اتفاقاً در همین چیزهاست. این‌که می‌گویند صراط مستقیم أدقُّ من الشَّعْر وَأحدُّ من السَّیف؛ از مو باریک‌تر است از شمشیر تیزتر است، برای همین چیزهایش می‌گویند که شما بتوانید هم اهل برائت باشید نسبت به دشمن خدا و هم باید دلتان سرشار از رحمت نسبت به این باشد که خدایا این هدایت شود. (11: 31) اگر می‌خواهید دعایی بکنید مبنی بر هدایت او، دعا کنید. این باید باشد ولی اگر در وضعیت شرک و دشمنی با خدا بود که این وضعیت را به دو عنوان می‌توان تبین کرد (حق دعا ندارید).

تبینّ < برائت

چه جور می‌شود این را فهمید؟ بالاخره طرف یک کارهایی کرده است، یک مقالاتی نوشته یک سخنرانی‌هایی کرده و در همین وضعیت می‌میرد. این می‌شود تبیّن مؤمن. اگر این جوری شد حق ندارد حتی برود در مجلس ختم یک منافق و بگوید مرحوم آقای فلانی. نمی‌تواند این را بگوید. این رو دشمنی با دین مرد و بعد بگویی مرحوم آقای فلانی؟! مرحوم خودش یک دعاست، نمی‌شود گفت، این یک تقاربی می‌آورد.

و یا این‌که یک ولی از از اولیای خدا بگوید که این حسن خاتمیت ندارد. کسی که حرفش حرف باشد. نه این چیزهایی که همه می‌گویند. قشنگ مشخص باشد. این را دیده باشد، خلاصه لوح این فرد را دیده باشد وگفته باشد حسن خاتمیت ندارد و آن موقع هم تَبَینَ‏َ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبرََّأَ مِنْهُ.

آیا در ادبیات دینی لعن داریم؟

این چیزی که تحت عنوان لعن مطرح می‌شود و پرسیدند که ما لعن داریم یا نه؟! در همین آیاتی که خواندیم لعن داشت. ما لعن داریم، عرض کردیم که مشکل مسیحیت این است که امام ندارد، اگر امام خمینی داشت آن موقع این جور نبود. مسیحیتی که ما در قرآن داریم[غیر از این است که می‌بینیم]یک نکته بگویم بعد این را بگویم: یک سؤال این است که آیا این حرف (بحث تبری) جزء شریعت و منهاج ماست یا جزء اسلام است؟ چون که یک اسلام داریم که إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ (آل عمران: 19) این‌جا اسلام منظور این اسلامی که ما می‌گوییم نیست. وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ (همان: 85) این اسلام منظور همان شاهراه اصلی است که در زمان یهودیت، یهودیت است در زمان مسیحیت مسیحیت است و در زمان اسلام، اسلام به تعبیر دوم است ولی آن تعبیر اصلی که به نام اسلام آمده است إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ همان شاهراه اصلی است که رودهای کت وکلفت، با این شریعه‌ها به آب دسترسی دارند و آب آن جا آرام است و از آن‌جا می‌شود آب برداشت این‌ها را می‌گویند شریعه همین‌که می‌گویند حضرت اباالفضل از شریعه آب برداشت – شریعت هم منظور همان است- به این می‌گویند شریعت و منهاج- برای همین داریم لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا (مائده: 48)؛ هر کدامتان شرعه و منهاج دارید. در طول تاریخ هر کدامتان شرعه و منهاج داشتید، منتها إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ. آن رود اصلی، آن اسلام است؛ مثلاً نماز ۱۷ رکعتی ما می‌خوانیم. بقیه ادیان چی؟ آن‌ها نماز می‌خوانند یا نه؟روزه می‌گرفتند یا نه؟ می‌گرفتند. منتها آن‌ها شرعه و منهاجشان یک جور دیگر است. شاید یک جور دیگر بوده نمازشان؛ مثلاً تعداد رکعتشان فرق داشته و یا … [2]

سؤال این بود که آیا لعن جزء احکام شریعت و منهاج است یا جزء احکام اسلام است؟ جزء احکام اسلام است، چون می‌گوید نبی حق ندارد این کار را انجام دهد، نه این‌که پیامبر اسلام حق ندارد شاهدش هم این است که می‌گوید ابراهیم حق نداشت. پس این مربوط به همه‌ی ادیان است. می‌گوید لعن قرار گرفت بر بنی اسرائیل به زبان داوود و عیسی ابن مریم: لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (مائده: 78). حضرت عیسی هم اهل لعن است، لعن لسانی هم هست نه صرفاً غضب. پس این از احکام اسلام است و ربطی به این شریعت و آن شریعت هم ندارد.

برائت همراه صبر و غضب

(سؤال) (51: 43) اگر کسی جزء الذین کفروا است، ایرادی نیست که لعن بر او باشد؛ مثلاً شما لعن کنید این اوباما، یا نتانیاهو را! حالا ممکن مسائل دیگری در مجموعه دین اسلام باشد که اهمیتش از این بالاتر باشد؛ مثلاً در مورد غاصبان ولایت، هیچ کس نگفته است که شما نسبت به این‌ها غضب هم نداشته باشید. غضبناک باشید ولی در این شرایط و جریان و از همه مهم‌تر به امر ولی، این کار را نمی‌کنیم. وقتی ولی فقیه هست و او می‌گوید این کار را نکنید، نمی‌کنیم. باید غضب باشد و حالت برائت داشته باشیم، اما صبر را هم پیشه بکنیم تا امر ولی محفوظ بماند چون وحدت اهمیت بالایی دارد. (37: 45)

ضلالت به معنی رها کردن است

سؤال در مورد استغفار حضرت ابراهیم برای عمویشان؟

جواب: بالاخره به ابراهیم ملکوت سماوات و ارض نشان داده شد. تبین برای ابراهیم حاصل شد و حضرت ابراهیم در زمان حیات آزر تبری جست؛ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ (توبه: 114)؛ این‌که آیا حسن خاتمتی را می‌دانست یا … در سوره شعراء می‌گوید سَاستَغفِرُ َلکَ. بعد از خدا می‌خواهد و می‌گوید وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ (شعراء: 86) این اشکال ندارد چون شما هم‌چنان دارید نسبت خودتان را مشخص می‌کند و برائت دارید و در ضمن او هنوز زنده است و حسن خاتمه‌ی او مشخص نیست. آدم ضالّ یک چیز است و این‌که من اصحاب الجحیم باشد، چیز دیگری است چون در مورد حسن خاتمه‌ی او این‌جا نظر داده شده است. آدم ممکن است به فواق ناقه‌ای (کنایه از زمان اندک) سرنوشت‌اش عوض شود. واقعاً باید به خدا پناه برد؛ که کار آدم از آن حر بشود آن حر! ما که از خاتمت حر اطلاع نداشتیم. این‌که تا وقتی مثلاً پدرش زنده است بگوید خدایا ببخشش ولی وقتی در عداوت با خدا رفت، دیگر بخشش ندارد؛ یعنی وقتی صحنه‌ی عمل برای طرف تمام شد و مرد. گفتیم این لغو با خداست که درباره‌ی مشرک طلب بخشش کند چون خدا گفته که شرک را نمی‌بخشد. آیه‌ای در پایین است ۱۱۵ که در ربط با بالا و پایین خودش است وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَئهُمْ؛ خدا هیچ گاه یک قومی را گمراه نمی‌کند، بعد از این‌که هدایتشان کرده است؛ که (07: 50) اضلال الهی عبارةٌ اخرای (معنی دیگر) رها کردن است. وقتی می‌گوید خدا گمراهشان می‌کند؛ یعنی آن‌ها را رها می‌کند نه این‌که هُل می‌دهد. وقتی یک بچه‌ای روی دوچرخه نشسته است و شما پشتش را گرفته‌اید، برای این‌که زمین بیفتد لازم نیست شما هلش بدهی، همین‌که وِل کنی کافی است. عملاً تفسیر «یُضلُّ یُضلّ»های قرآن، «لایهدی لایهدی» است. خدا همه را هدایت عام می‌کند و همه چیز را تبیین می‌کند و وقتی طرف توجه نمی‌کند، رها می‌کند چون همه چیز را مشخص کرده است. (13: 51)

سؤال: برائت فقط مربوط به مشرکین نیست که، مربوط به منافقین هم هست. حالا طرف از دنیا نرفته، آدم امید دارد هدایت شود، دعا کند یا نه؟

جواب: یک وقت چهره‌ی اجتماعی قضیه هست، در این حالت اعلان برائت باید کرد. گاهی اوقات این‌ها می‌شود تحریف به کتمان. اصلاً یک سری از تحریفاتی که در کتب آسمانی صورت گرفته است، تحریف به کتمان است. درست است که اکنون عصر اطلاعات است ولی (06: 52) می‌بینید یک نفر در برهه‌ای از تاریخ ما لطمات جبران ناپذیری و بزرگی می‌زند و از دنیا می‌رود و هیچ کس هم هیچ چیز نمی‌گوید! همه انگار که فقط یک عالمی رفته، در حالی‌که این‌ها تحریف به کتمان است؛ آن وقت مردم فکر می‌کنند که مشکل شخصی آقا با آقا بوده است! و هر دوتایشان هم که رفته‌اند دیگر! این‌که کسی به این حوادث اشاره‌ای نمی‌کند می‌شود تحریف به کتمان؛ کما این‌که قرآن دارد إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ (بقره:‌174)؛ کسانی که کتمان می‌کنند، چیزی نمی‌گویند و آخرش همه فکر می‌کنند که مشکلی نداشته؛ و یک نفر در برابر دو نفر از اولیای زمان قد علم می‌کند و اقدام هم می‌کند – نه این‌که فقط انتقاد کند – و هیچ فرقی هم نمی‌کند! (05: 54)

سؤال: این‌که حضرت آقا در پیامشان، استغفار کردند چگونه است، این‌ها که از منافقین بوده‌اند!

جواب: از مشرکین که نبوده است، استغفار برای مشرکین نباید باشد، سؤال شما در مورد برائت بود که باید آن را داشت. ولی گاه بحث استغفار است.[3] که دعا می‌کند و برائت هم می‌جوید، حضرت ابراهیم برای عمویش دعا می‌کند ولی بت شکنی خودش را هم دارد. در همین آیات داریم که برخی مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ (۱۰۶) هستند؛ یعنی طرف توبه هم نکرده است، کارش با خدا است که او را ببخشد یا نه.

سوال: آخرش یک نفر رفته و اگر منافق بوده دیگر استغفار ندارد، حالا بحث برائت نیست.

جواب: ببینید یک نکته‌ای در آن پیام بود و این‌که خداوند به خاطر خدماتی که داشته است – چون ایشان خدمات فوق العاده‌ای داشته است و تمام انقلابیون شاگرد ایشان بوده‌اند از جمله آقای خامنه‌ای – این‌ها را به هم دَر کند. البته باید دقت بیشتری هم کرد. ولی الان سؤال اصلی این تبیُّنی است که برای مؤمن هم – چون جداگانه آورده شده است – رخ می‌دهد. یعنی او هم می‌تواند تشخیص دهد. اگر قرار بود او هم برود و از ولی بپرسد که این‌گونه نمی‌گفتند، ولی حالا شاید نکته‌اش در این عَدُوٌّ لِّلَّهِ باشد و باید بیشتر تأمل کرد.

سؤال: برائت را شاید بشود با استغفار جمع کرد ولی لعن را با استغفار نمی‌شود این‌که می‌گوید لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ؟

هستی با رحمت مهندسی شده است

جواب: یک دل رحمانی دارد و دارد لعن می‌کند. حتی در متن یک لعنی هم که برای کسی می‌کند، با این نگاه که این لعن می‌تواند یک نفر را رشد دهد؛ مثل جهنم رفتن می‌ماند. وقتی یک نفر می‌رود جهنم، می‌رود که تخلیص شود. اصلاً شما فکر می‌کنید که مرگ در مهندسی رحمت است یا در مهندسی عذاب است؟ عالم در مهندسی رحمت دارد می‌گذرد؛ در سَبَقَت رحمتی غضبی. خدا دارد یک عده را می‌برد که به ملاقات خودش نائلشان کند، به جهنم می‌برد تا تخلیصشان کند. اصلاً این بلاهایی که خدا سر آدم می آورد، در مهندسی رحمت می‌بینید یا در مهندسی غضب؟ یعنی می‌خواهد او را لگدکوب کند یا این‌که او را رشد دهد؟! تنبیه والدین در چه مهندسی است؟ برای این است که می‌گوید فَبَشّرْهُم بِعَذَابٍ ألِیمٍ؛ این از بشارت‌ها است؟ آن وقت اگر این نگاه به رحمت الهی نباشد می گوید می‌خواسته مسخره کند؟! آیا اصلاً خدا در جایگاه مسخره کردن است؟! کسانی هم که خالد در بهشت می‌شوند، یک جریان دیگری دارد که آن هم تحت مهندسی رحمت است. گرگ را بگذارند پاره کند بهتر است یا ببرند در یک مهمانی با قاشق چنگال گوسفند را بخورد؟ اصلاً قیامت، رفتن در جای متوازن است. البته در آن‌جا متن عذاب موجود است ولی رحمتی در آن مندک است. روایاتی داریم که می‌گوید: گاهی یک نسیمی از جهنم می‌گذرد، می‌گویند چه شد؟ پیغمبر از این‌جا رد شد. می‌گوید در را ببند! یعنی اصلاً نمی‌تواند آن را تحمل کند، اصلاً تحمل بهشت را ندارد؛ بلاتشبیه، شما اهل قرآن‌اید. اگر کسی را که اهل گناه است در این مجلس بگذارید یک ساعت و نیم، اصلاً انگار دارد می‌ترکد! این‌جا واقعاً برایش یک جهنم است.

سؤال: گفتید بعد از مرگ شخص این تبیّن حاصل می‌شود، ولی در این‌جا گفته است در مورد برائت، ابراهیم وَالذِینَ معه…

نهی از منکر هم رقیقه‌ای از برائت است

جواب: آن مربوط به برائت است، (45: 11: 01) شما باید در همین دنیا برائت داشته باشید از مشرکین. بگویید کارتان بد است و من هم بدم می‌آید. نهی از منکر هم یک رقیقه‌ای از برائت است، تولی و تبری هم رقیقه‌ای از این برائت از مشرکین است؛ یعنی می‌خواهیم نشان دهیم که فضای ما و شما از هم جداست. اصلاً این برائت خودش را در شکل و شمائل نشان می‌دهد. خانمی که می‌رود آمریکا و حجابش را بر می‌دارد؛ یعنی این معارف را نفهمیده است که اتفاقاً در آن‌جا حجاب؛ یعنی این‌که جامعه‌ی مسلمین خودش را نشان داده و حجاب یکی از پرچم‌های اسلام است! این‌که می‌گویند خودتان را در ظاهر شبیه کفّار نکنید، برای همین است که جامعه خودش را نشان بدهد و این برائت در شکل و شمایل ما هم ظهور پیدا می‌کند. (23: 13: 01)

بحثی در باب استقبال شادمانه و ذلیلانه از بزرگان

یک بحثی اخیرا مطرح شده است، که من گفتم روایتش را این‌جا بخوانم و توضیح دهم. منشا شبهه‌اش هم ظاهرا بی بی سی است. در این دیدار آقا در قم، بحث دنبال ماشین ایشان دویدن که قبلاً هم مطرح شده است. روایتی در نهج البلاغه هست که به آن استناد می‌کنند و فکر هم نمی‌کنند شاید خود ایشان هم دیده باشند و مثلاً نهج البلاغه هم بخوانند! بالاخره ایشان فوق تخصص نهج البلاغه است. این برای این است که اینقدر سطحی نگر نباشیم در برداشت از روایت، وگرنه دیگر حوزه نمی‌خواستیم، هر کسی روایت را بخواند و برداشت کند.

حکمت ۳۷ نهج البلاغه: وقتی امیرالمؤمنین در مسیرشان به شام، به دهقان‌های شهر انبار. آن‌ها پیاده بوده‌اند و می‌دویدند جلوی حضرت. حضرت گفت: مَا هذا الذی صَنَعْتُمُوه؟ چی کار دارید می‌کنید؟ گفتند: خُلُق منّا نُعظِّمُ به أُمراءَنا؛ گفتند یک اخلاقی هست در ما که وقتی می‌خواهیم پادشاهان و امیرانمان را تحویل بگیریم، این‌گونه تحویل می‌گیریم. می‌خواهند برای ولی امر مسلمین هم چنین رفتاری نشان دهند. حضرت می‌گوید: وَاللهِ ما یَنتَفِعُ بهذا أَمَراوُکم! امرای شما هیچ نفعی از این کار نمی‌برند وَإِنّکُم لَتَشُقّونَ علی أنفُسِکم فی دُنیاکُم شما در این دنیا دارید خودتان را به زحمت می‌اندازید وَتَشقَونَ بِهِ فی آخِرَتِکُم؛ آخرتتان را هم دارید خراب می‌کنید. وَما أَخسَرَ المشَقّهَ وَراءَها العِقابُ وَأَربَحَ الدّعَهَ معها الأََمانُ مِنَ النّارِ! و چقدر خسران دارد که آدم مشقت بکشد و بعدش هم او را بیندازند در آتش و چقدر ربح آمیز و سودمند است که انسان رها و یله باشد و امان از آتش هم داشته باشد. پس کار بیخودی دارید می‌کنید.

در باب مربوطه در کتاب وسائل، روایت دیگری هم هست. البته روایات دیگری هم داریم، مثلاً در استقبال از حضرت رضا در نیشابور، یکی از امرای زمان نیامده است؛ بلکه یک رهبر دینی و از خاندان پیغمبر آمده است. به لحاظ ذهنی واضح است که چه اشکالی دارد آدم به استقبال بیاید؟! ولی چون شبهه‌اش مطرح شده است، می‌گوییم. روایت دیگر این است که : ابوغرّه نامی می‌گوید مرا ببر پیش امام رضا. امام رضا اجازه می‌دهند. وقتی که داخل می‌شود، فرش زیر پای امام رضا را می‌بوسد و می‌گوید ما روشمان این است که شرافتمندان زمانمان را این‌گونه احترام می‌گذاریم. حضرت هم هیچ چیز به او نمی‌گوید. پس این روایت هم داریم. یک بار کسی دارد با شرافتی را احترام می‌گذارد و در کنار احترامش، کار اینجوری هم می‌کند.

حالا اتفاقاً یک روایتی هست در نهج البلاغه که شاید توضیح خوبی برای این معنا باشد. حکمت ۳۲۲ نهج البلاغه: وقتی که از صفّین باز می‌گشتند، به قبیله‌ی شبامیان بر می‌خورند. صدای گریه‌ی زنان را بر کشتگان صفّین می‌شنوند، گریه‌ای تضعیف کننده بوده است. مردی از آبرومندان قوم و خواص و چهره‌های قوم به سوی حضرت می‌آید. حضرت ایشان را توبیخ می‌کند و می‌گوید آن گونه که من می‌شنوم، زنانتان بر شما غالب شده‌اند، نهی‌شان نمی‌کنید که این‌گونه مویه نکنند؟! حضرت سواره می‌رفتند و این مرد پیاده با ایشان می‌رفته است. حضرت می‌گویند: برگرد! راه رفتن این‌چنین مثل تویی با مثل من، اولاً برای والی فتنه است و بعد هم برای مؤمن مذلّت است و خواری از آن انتزاع می‌شود. این مثل آن است که مراجع می‌آمدند و دنبال ماشین آقا می‌دویدند! این درست نیست، زیرا چیزی که از آن در سطح اجتماع انتزاع می‌شود مناسب نیست. باید طرف ببیند که آیا از استقبال مؤمنین، کسی مذلّتی انتزاع می‌کند یا همه می‌گویند این استقبال است؟ یک بار هم هست کسی نیت بدی ندارد ولی انتزاع خوبی نمی‌شود؛ مثلاً شما می‌خواهید روی دیوار میخ بکوبید و چند تا قرآن بگذارید زیر پایتان! ممکن است نیت بدی هم نداشته باشید، ولی برداشت خوبی از آن نمی‌شود و توهین انتزاع می‌شود و این کار را نمی‌توانید بکنید. اگر نه مؤمن در خودش مذلّت احساس می‌کند و نه چنین چیزی انتزاع می‌شود، پس اشکالی نیست و صرف دیدن یک روایت در نهج البلاغه [حجت] نیست.

صلوات!

[1]. اخْتَبِرُوا إِخْوَانَكُمْ بِخَصْلَتَينِ فَإِنْ كَانَتَا فِيهِمْ وَإِلَّا فَاعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ مُحَافَظَهٍ عَلَى الصَّلَوَاتِ فِى مَوَاقِيتِهَا. الكافى، ج 2 : ص 672.

[2]. الحمدالله در فیلم‌ها پیغمبرها اصلاً نماز نمی‌خوانند! مثلاً در همین “ملک سلیمان” سلیمان اصلاً نماز نمی‌خواند. کلاً انبیا بی‌نمازند! در صورتی که اصلاً آدابی به نام نماز خواندن (در همه شریعت‌ها) وجود داشته است. سلیمان به همه چیز می‌رسد، اما بی نماز! در صورتی که ایشان به هر چیزی که می‌رسند با نماز می‌رسند.

[3] . ولی این سؤال برای من هنوز باقی بود و می‌خواستنم بدانم که آقا چه کار می‌کند؟! چون یک موقعی آقای جاودان که می‌خواستند بروند سر قبر آقای بهجت، از آن مسیری رفتند که از جلوی این قبر رد نشوند! یعنی علما احتیاط‌هایی که باید بکنند می‌کنند. این لا تقم علی قبره هم برای این چیزهاست که حتی سر قبرشان نایست!