جلسه سی و دوم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

تفسیر سوره توبه: جلسه 32

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۹۳) یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۴) سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۹۵) یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ (۹۶)

مروری بر فصل سوم سوره نور درباره روابط اجتماعی

بحث مختصری در مورد «اذن» خواهیم داشت. چند جا در این آیات دیده می‌شود که می‌آیند اذن می‌گیرند برای این‌که نیایند جبهه. مراجعه‌ای بفرمایید به سوره‌ مبارکه نور تا این را از خود سوره برایتان توضیح بدهم.

اگر این سوره نور را نگاه کنید، می‌بینید که این سوره سه بخش عمده دارد و اصلاً سوره‌ی روابط اجتماعی است. آیه‌ی ۱ آن با یک بیانی شروع می‌شود که: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَأَنْزَلْنا فیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۱)؛ آیات بیّنات برای این‌که شما متذکّر شوید و سپس بیاناتی مطرح می‌شود که چون منظور نظر ما نیست، رد می‌شویم تا می‌رسد به فصل بعدی. در آیه‌ی ۳۴ سوره، با آیه‌ای مشابه، فصل دوم خود را شروع می‌کند: وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ (۳۴) با این فصل هم کاری نداریم تا آیه‌ی ۴۶.

اجتماع چگونه باید با امامِ خودش رابطه برقرار کند؟

در آیه‌ی ۴۶ فصل سوم آغاز می‌شود. این سوره اگر یک زمانی مستقلاً بخواهد بحث شود، می‌شود ولی همین قدر بدانید که رابطه‌ی اجتماع با هم و رابطه‌ی اجتماع و این کل با امام خودش در کل سوره دیده شده است. اجتماع چگونه باید با هم ارتباط پیدا کنند؟ و این کل با امام خودش چگونه باید ارتباط برقرار کند؟؛ یعنی رابطه‌ی طولی‌اش چگونه باید باشد با امام خودش. کل این سوره یک پروژه‌ی کاملی از بحث اعتصام به حبل الله است که عرض کردیم باید یک اعتصام جمعی باشد- واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرّقوا-

در این قسمت به بهینه‌سازی روابط اجتماعی در ابعاد مختلف و رابطه امت با امام خودش می‌پردازد.

در قسمت سوم شروع می‌کند که: لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (۴۶) در آیات قبل، بحث صراط مستقیم را طرح نکرده بود. آن‌جا مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ بود و تَذَکَّرُ بود، ولی این‌جا که می‌خواهد رابطه‌ی امت و امام شکل بگیرد، بحث صراط مستقیم است؛ یعنی این‌گونه است که این جامعه به صراط مستقیم رهنمون می‌شود.

شأن اجتماعی رسول

وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ؛ می‌گویند ایمان داریم به خدا و رسول وَأَطَعْنا؛ و می‌گویند ما اطاعت می‌کنیم ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ؛ بعد یک عده‌ای از این‌ها پشت می‌کنند وَما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ (47)؛ این‌ها مؤمن نیستند. ببینید در این‌جا رابطه با امام دارد مشخص‌تر می‌شود. به خصوص آن تاکیدی که بارها و بارها کرده‌ایم و علامت‌هایش هم نشان‌تان داده‌ایم که وقتی رسول در کنار خدا عنوان دارد، همان جایی است که شما شأن اجتماعی رسول را دارید؛ یعنی رسول به عنوان شأن اجتماعی‌اش رسول است وگرنه رسولِ مبلغ احکام، او رسول نیست، بلکه او مبلغ خدا است و دیگر کنار خدا نیست اصلاً. هرجا که می‌گوید اطیعوا الله و اَطیعوا الرَّسول، بالله و بالرسول، همانجایی است که شما باید مؤمن به شأن اجتماعی او باشید و همین جا به کارایی او می‌پردازد.

اگر سوره را بخوانید، می‌بینید که سوره اصلاً یک سوره‌ی اجتماعی است و تمام مفاهیم آن هم مفاهیم اجتماعی است. می‌گویند ما ایمان داریم و اطاعت می‌کنیم. شاهدش هم این است که این ایمان او هم یک ایمان اجتماعی است و شأن اجتماعی دارد وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنا؛ بعدش هم پشت می‌کنند. وَإِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ؛ وقتی که دعوت بشوند به سوی خدا و رسول که بینشان حکم بکند- این‌جا کاملا واضح است که نبی در شأن حکم و حکومت قرار گرفته است؛ مثل یک قاضی – إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48) به‌خصوص که سوره‌ی نور در سال ششم نازل شده است؛ یعنی پیامبر رهبر جامعه است و آیه می‌گوید یک عده‌ای هستند که اعراض می‌کنند از رهبری پیغمبر؛ یعنی باز هم انگار رهبر برایشان فصل الخطاب نیست.

وَإِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ؛ اگر حق به نفعشان باشد، یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ (49)؛ با حالت اذعان می‌آیند به سمت حق، منتها این نیست که می‌آید به سمت پیغمبر، بلکه نگاه می‌‌کند که چه چیزی این‌جا به نفعش است. اگر آن حق به نفعش بود، می‌آید و اگر نبود، إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ.

أَفی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ؛ آیا در دلشان مرض هست؟ أَمِ ارْتابُوا؛ آیا شک دارند؟ أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ؛ یا این‌که می‌ترسند که خدا و رسول به این‌ها ستم کنند؟ چه فکری می‌کنند؟ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50) (یادم نرفته که می‌خواهم بحث اذن را بگویم، ولی از این‌جا دارم شروع می‌کنم)

شأن اجتماعی مؤمن در جامعه اسلامی

إنَّما کَانَ قَوْلَ المُؤمِنِینَ؛ حرف مؤمنین فقط این است که إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا؛ وقتی که دعوت شوند به سوی خدا و رسول که این‌ها حکم کنند، هیچ چیزی نمی‌گویند و فقط می‌گویند: سَمِعْنا وَ أَطَعْنا. وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)؛ یعنی رابطه‌ی ولی را با مولّی علیه دارد یک رابطه‌ی تنظیم شده معرفی می‌کند. وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛ کسانی که اطاعت بکنند از خدا و رسول وَیَخْشَ اللَّهَ؛ از خدا بترسند و تقوا پیشه کنند فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)؛ آن‌ها کسانی هستند که رستگار شدند و به پیروزی رسیدند.

حرف رهبرتان را فقط تکرار نکنید، عمل کنید

(54: 11) وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ؛ و قسم می‌خورند به خدا با جَهْدَ أَیْمانِهِمْ؛ تلاش بر سر قسم که لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ؛ اگر تو امر کنی آن‌ها خارج می‌شوند برای مبارزه؛ یعنی می‌آیند و چنین ادعایی هم می‌کنند! قُلْ لا تُقْسِمُوا؛ بگو قسم لازم نیست. طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ؛ یک طاعتی بیاور و یک کاری بکن. بعضی وقت‌ها می‌بینید که مقام معظم رهبری می‌گویند: تولید علم، بعد دوباره مسئولین می‌گویند: تولید علم، بعد دوباره اساتید دانشگاه هم می‌گویند تولید علم، بعد دانشجویان هم می‌گویند تولید علم. این‌که ذکر که نیست که همه باید بگویند! بالاخره یک نفر باید بگوید و بقیه عمل کنند، نمی‌شود که همه یک حرف را بزنند؛ لذا این‌ها حرف است و آن چیزی که اصل است لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ؛ یک طاعت بردار بیاور! (21: 13) یک کاری بکن، اینقدر قسم نخور که اگر جنگ بشود، ما این کار را می‌کنیم و خواهیم کرد. طاعت بیاور و این خیلی مهم است إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53) خدا خبیر است به آن چیزی که انجام می‌دهید و می‌داند شما چه کار می‌کنید.

اطاعت از خدا و از شأن رهبری رسول؛ تنها راه رسیدن به جامعه آرمانی

قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ… (54) این آیه 54 را با آیه 56 بخوانید وَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَ‌أَطیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۵۶)؛ یعنی بگو این کارها را بکنند، منتها برای رسیدن به جامعه‌ی آرمانی، اطاعت از خدا و اطاعت از رسول و همان اطاعت از رسول لازم است یعنی شأن اجتماعی رسول و رهبریت رسول. یعنی رسول را تجربه کردن و نماینده‌ی او را تجربه کردن، این است که شما را می‌تواند به آن جامعه‌ی آرمانی و به آن وعده‌ی الهی برساند و شما باید این را تجربه کنید. برای این است که باز دوباره تأکید می‌کند که وَأَطیعُوا الرَّسُولَ. دقت می‌کنید آیه را؟! قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ … وَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ؛ تو باید رسول را اطاعت کنی، این‌جا مشخصاً بحث اجتماعی است؛ زیرا دیگر در فقره دوم اطیعوا الله هم ندارد، زیرا رسول با شأن اجتماعی‌اش است. این‌ها مقدمه‌ی ساخت آن جامعه‌ی آرمانی مورد نظر است.

اطاعت < هدایت

(54): قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا؛ اگر پشت کنید فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ؛ به گردن او آن چیزی است که حمل شده وَعَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ؛ و به گردن شما آن چیزی است که حمل شده است و هر کسی وظیفه‌ی خودش را دارد و هر کسی هم باید وظیفه‌ی خودش را انجام دهد. وَإِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا؛ و اگر شما اطاعت بکنید رسول را، هدایت می‌شوید شما. چرا این هاء را به رسول بر می‌گردانم؟ برای این است که سوره، یک سوره‌ی اجتماعی است. وَما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (54)؛ رسول چیزی بر عهده‌اش نیست، الّا بلاغ. همین را باید می‌گفت و او وظیفه‌ی خودش را انجام داد و نوبت ماست – دور مجنون گذشت و نوبت ماست – او وظیفه‌ی خودش را انجام داد و مهم این است که تو داری وظیفه‌ات را چگونه انجام می‌دهی. این مقدمه‌ای برای ساختن جامعه‌ی آرمانی است.

وعده حکومت مستضعفان در دوران مختلف چگونه محقق می‌شود؟

(11: 17) (55): وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ خدا وعده داده است، به مؤمنین از شما و کسانی که عمل صالح انجام می‌دهند- که در زمین استخلاف درست می‌کند؛ یعنی آن‌ها را خلیفه‌ی در زمین می‌کند، یعنی حاکمیت و حکومت می‌دهد نه این‌که خلیفه الله می‌کند. این خلیفه، آن خلیفه‌ای نیست که شما در سوره‌ی مبارکه بقره شنیده‌اید که إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (20). نه! بلکه حاکمیت آن جامعه‌ی آرمانی با این‌ها صورت می‌گیرد؛ این‌که شما بیایید و اطاعت از رسول بکنید – اطاعت از رسول – این را باید حواست باشد تا آن جامعه‌ی آرمانی شکل بگیرد. این را خداوند وعده داده است کما این‌که قبلا هم اتفاق افتاده است: کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ شما مگر در جریان داوود چی دارید؟ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ (ص: 26). آن‌جا هم حکومت مستضعفین است، حکومت پیامبران است. قبلاً هم اتفاق افتاده است و الان هم اتفاق افتاده است و منحصر به جامعه‌ی آرمانی امام زمان نیست.(45: 18) این مورد اعلی و اشرفش همان جامعه‌ی آرمانی امام زمان است و شاهدش هم در خود آیه که می‌گوید کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ کسانی هم که قبل از شما بودند این‌گونه شدند. شما هم اطاعت از رسول کن تا این اتفاق‌ها بیفتد.

سؤال: این‌که گفتید رسول در کنار نام خدا همان شأن اجتماعی رسول است را خود ائمه هم استفاده کرده‌اند؟

جواب: بله. فراوان! این را روی استقرای تام می‌گویم نه استقرای ناقص. چون استقرای ناقص در قرآن که کاری ندارد ولی روی استقرای تام دارم می‌گویم که آن جایی که شما رسول را دارید در کنار خدا، سری بزنید به سیاق آن آیاتی که دارد این بحث را می‌کند. آن‌جا شأن رهبری رسول است که دارد حکم می‌کند، دارد جامعه را هدایت می‌کند. وگرنه جایی که رسول یک مبلّغ صرف است، آن‌جا رسول چیزی نیست و می‌گوید: خدا گفته است، ولی (13: 20) این‌جا که می‌گوید وَإِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا؛ شما از خدا اطاعت کن و از رسول اطاعت کن! اگر اطاعت از رسول کنی، ‌این همان اطاعت از خدا است، پس دیگر این اطاعت از رسول چه چیزی می‌آورد؟ خوب از همان خدا اطاعت کن دیگر! ولی در شأن اجتماعی رسول کارهایی می‌کند – گرچه نهایتا اطاعت از خدا می‌شود؛ زیرا خدا گفته که از رسول اطاعت کنید. درست است که شما دارید باز هم در مسیر صراط مستقیم حرکت می‌کنید و انحراف نیست – ولی شأنیت تطبیق بر جزئیاتِ رسول است. این‌جا باید جنگ بشود! چرا؟ زیرا منِ رسول می‌گویم، من می فهمم. در زمان ولی فقیه هم همین گونه است؛ خوب همه ممکن است یک چیزهایی را تطبیق دهند، خود آقای منتظری می‌گویند که نمی‌شود چند فهم مسلط! یک فهم باید بگوید که جنگ بشود و یک فهم بگوید که صلح شود. (19: 21)

هر جایی که یک واحد یکپارچه دارد، ولایت دارد

یا ولایت خدا، یا ولایت شیطان!

(20: 21) این را بدانید که هر جایی ولایت دارد. هر جایی که یک واحد یکپارچه دارد، ولایت دارد. این ادبیات قرآن است که یا زیر بار ولایت الله را می‌روید، یا زیر بار ولایت شیطان را.

شما اگر می‌بینید آمریکا، هر اتفاقی که بیفتد باز هم آمریکا، آمریکا است. بوش برود، اوباما بیاید، می‌بینید یک هویت واحد دارد در آن حفظ می‌شود. این معلوم است که یک روح واحد دارد و این همان ولایتی است که پشت سر قضیه خوابیده است و دیده نمی‌شود. این است که آقای خامنه‌ای گفتند که نوع حکومت‌های لیبرال دموکراتیک، هوشمندانه‌ترین نوع دیکتاتوری است. یک دیکتاتوری هوشمندانه و بسیار دقیق؛ یعنی آن حکومت آمریکا دارد همواره یک نوع برخورد نشان می‌دهد و معلوم است که یک ولایتی پشت سر آن قضیه هست که آن لابی صهیونیست است. اگر کسی ولایت الله را قبول نمی‌کند، باید برود تحت ولایت یک چیز دیگر؛ چون آدم تحت ولایت است. این یک فریب است که نشان بدهند حالت دموکراتیک وجود دارد و رأی و نظر مردم و …. (48: 22)

تطبیق جزئیات بر کلیات به دست ولایت است

آن‌جا ولیّ با عنوان ولایت خودش می‌گوید که این‌جا باید جنگ بشود. این را که دیگر خدا نمی‌تواند بگوید، تطبیق مورد بر جزئیات را که خدا نمی‌گوید. این‌که در مسئله‌ی تقسیم غنائم چقدر برسد به مؤلفه قلوبهم و چقدر برسد به غارمین، تقسیم زکوات چگونه باید باشد، این‌ها را که خدا نمی‌گوید. خدا یک سری کلّیّات بیان کرده و آن کسی که باید با فهم کلّیّات بیاید و حرکت‌های اجتماعی را انجام دهد، او عنوانِ رسول است و نائب رسول است. و این رسول و نائب او به عنوان خودش مورد اطاعت است نه به عنوان خدا و البته در نظام طولی ما، همان اطاعت از خداست؛ (44: 23) همان طور که اطاعت از پدر و مادر- در مواردی که به ما اجازه داده‌اند – اطاعت از خدا است. ولی اطاعت از پدر و مادر است؛ پدر و مادر است که به ما می‌گویند که فلان مسافرت را برو یا نرو، خدا که بحثش این نیست و این‌جا نظری ندارد دیگر که حالا من این مسافرت مشهد را بروم یا نه! این‌جاست که خود پدر و مادر عنوان پیدا می‌کنند و این هم نکته‌ای است که حالا عرض می‌کنم.

ما دو جا ولایت داریم؛ یکی در خانواده است و دیگری رهبر است. یکی در خانواده است و دیگری در بدنه‌ی امام امت است با امت. اصلاً دو جا باید اذن گرفت و بقیه‌ی جاهایش تمرینی است که عرض می‌کنم.

دین مورد رضای خدا با ولایت محقق می‌شود

کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ (55)؛که آن موقع خدا برای آن‌ها دین مرتضای آن‌ها را بیاورد، دینی که در آن ولایت گنجانده شده است. این است که می‌گوید الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا (مائده: 3)؛ یعنی این کارها را بکنید تا آن دین مرضیّ که در آن عنصر ولایت گنجانده شده است، حاکم شود. وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ؛ یعنی بگذارید این دین حاکم شود و زمینه‌ی حاکم شدن این دین را فراهم کنید. وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً؛ برسید به این جامعه که فقط من را بپرستید و من بشوم همه کاره. وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ(55) وَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56) باشد که مورد رحم قرار بگیرید. لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ؛ کسانی که کفر می‌کنند، گمان نکنند که دارند خدا را عاجز می‌کنند وَمَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصیرُ (57)؛ این‌ها مأواشان و شدنشان به سوی آتش است. خوب حالا این وسط، این بحث چیه؟! این بحث اذن، وسط رابطه‌ی امت با امام، یکهویی می‌گوید باید اذن بگیرد از پدر و مادر. چرا؟ بعدش هم می‌بینید که همین بحث اذن را کِش می‌دهد تا برسد به سطح اذن در رابطه‌ی امت و امام.

خانواده‌های ما باید محل تمرین ولایت‌پذیری باشد

ببینید (46: 26) این نوع خانواده‌داری که ما داریم می‌کنیم و ما داریم تئوری‌هایش را می‌دهیم، به درد لای جرز هم نمی‌خورد! این‌که پدر و مادر دوست بچه‌ها هستند، رفقای بچه‌هایشان هستند. اصلاً خانواده‌ی خوب آنی‌ است که همه سرشان را می‌اندازند پایین و می‌روند و می‌آیند، اجازه نمی‌گیرند، چه کار می‌کنند و چه کار نمی‌کنند! بعدش دو دستی می‌زنیم تو سر خودمان که این چه خانواده‌ای است که درست کردیم! آن رابطه در درجه‌ی اول کجا باید تمرین شود؟ در حوزه‌ی خانواده. کسانی که در حوزه‌ی خانواده ولایت ناپذیرند، این‌ها را می‌بینید که خیلی وقت‌ها ولایت ناپذیرند اصلاً، تمرین نکردند ولایت را. این‌که بچه‌ها در مسافرت جهادی، بارها و بارها از ما شنیده‌اند که می‌گوییم: مسافرت جهادی تمرین ولایت‌پذیری است. (02: 28) نمی‌خواهی کار بکنی، نمی‌توانی سرت را یبندازی پایین و بگویی که من امروز نمی‌روم سر کار به دلیل این‌که رئیس مسافرت جهادی هم سن خودم است! شما نمی‌توانی این حرف را بگویی و نباید بگویی! باید بیایی اجازه بگیری و بگویی من مریضم، اجازه می‌دید که من سر کار نروم؟ اگر اجازه دادند، نمی‌روی و گرنه برو سر کار و یک کار سبک انجام بده. این نیست که ما هر جوری که دلمان بخواهد با هر چیزی برخورد می‌کنیم. یک جا در نهاد و کانون خانواده باید بحث اذن شکل بگیرد، جدی جدی هم باید شکل بگیرد. پدر در جایگاه رهبر، رهبر خانواده. مادر هم در جایگاه رئیس جمهور، رئیس جمهور خانواده. با این‌که شما می‌بینید که رهبر هم می‌شود شهروند. این‌که می‌گویند: المُؤمن یَأکُلُ بِشَهْوَة أهْلِه؛ یعنی رهبر کار راهبردی انجام می‌دهد ولی این‌که چگونه این حسن اجرا صورت می‌گیرد، مربوط به ریاست جمهوری است و این‌که می‌گویند ربّ البیت است و امور را ربوبیت می‌کند، برای این است. به هرحال این نهاد پدر و مادر و والدین، باید نهادی باشد به شدت مورد احترام. به شدت مورد احترام بچه‌ها و بچه‌ها حق ندارند که احترام پدر را و احترام مادر را زیر پا بگذارند. خود بچه‌ها می‌خواهند توی سر و کله‌ی هم بزنند و یا گاهی نسبت به هم بی ادبی کنند، تقریباً چیز مهمی نیست ولی نسبتشان با پدر و مادر که دیگر این نیست.

تمرین اذن گرفتن در خانواده

برای همین به شما این را می‌گوید که: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَالَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ (58). ببینید بچه‌ی لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ؛‌ بچه غیر بالغ که باید اجازه بگیرد، مورد خطاب است یا بابا و مامانش؟ بچه‌ای که بالغ نیست که مورد خطاب قرآن نیست. می‌گوید لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ، دارد به شما می‌گوید که اجازه گرفتن را یادشان بدهید. ثَلاثَ مَرَّاتٍ این‌ها بیایند اجازه بگیرند؛ ‌یعنی ثَلاثَ مَرَّاتٍ شما با هم باشید و این‌ها بیایند اجازه بگیرند تازه لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ! باید در بزند، توی اتاق که می‌داند پدر و مادرش آن‌جا هستند، باید در بزند و بیاید داخل. ببینید این اذن گرفتن باید جا بیفتد و باید پدر و مادر این را جا بیندازند، نه این‌که می‌روند توی اتاق در را قفل کنند تا بیاید، بخورد به در! باید یاد بگیرد که من باید در بزنم – البته با این خانه‌های سراسر open، خانه‌ای اجاره کنید که در داشته باشد! یا این‌که پارتیشن بزنید! – این‌که باید اذن بگیرند، نه این‌که مثل علف خودرو! با این بحث‌های روان‌شناس‌ها که معلوم هم نیست چی می‌گویند – یکی یک چیزی می‌گوید و دیگری با ۱۸۰ درجه اختلاف و هر دو را دارد تلویزیون پخش می‌کند!

(35: 33) البته دوستی‌ سر جای خودش است، ولی بچه باید رابطه‌های طولی را بفهمد و اگر نفهمد، آن وقت در شأن اجتماعی، دیگر رهبر را نمی‌فهمد. بفهمد که این با تو فرق دارد و رهبر تو است، رابطه‌اش طولی است با تو. این‌ها را باید بفهمد در نهاد خانواده و تنها جایی که ما بحث ولایت را جدی و چهارچوب‌دار داریم، در نهاد خانواده است. این‌ها باید اذن بگیرند ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ؛ زمان‌ها هم همه‌اش با وقت‌های نماز تنظیم شده که این هم نکته‌ای است (31: 34) وَحینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ؛ وقتی که لباس‌هاشان را در می‌آورند و کاملاً مشخص است که لباس‌های رویین خودشان را در می‌آورند؛ چون کسی سرِ ظهر همه‌ی لباس‌هایش را در نمی‌آورد، بلکه سر ظهر یک لباس آزادتر می‌پوشد. ثیاب فرقش با لباس این است که ثوب به معنای جامه‌های رویین است مثلاً به عبا و چادر می‌گویند ثوب و آن‌هایی که حالت لبس دارد و می‌چسبد، آن‌ها لباس است. وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ؛ بعد از نماز عشا، ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ؛ این‌ها سه وقت است که وقت شخصی خودتان است. با هم دیگر وقت بگذارید و این‌ها تمرین اذن او است، ممکن است کاری هم نداشته باشید، ولی او باید بیاید در بزند. لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ؛ بعد از این‌که این رابطه‌های دوستانه‌ی خود نهاد اصلی خانواده؛ پدر و مادر شکل گرفت، آن وقت طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ؛ دور هم بگردید. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (58) این‌گونه خداوند آیاتش را بیان می‌کند.

اهتمام قرآن به نوجوان

موضوع لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ را این‌گونه مطرح کرد تا موضوع نوجوان را جدا کند. نوجوان هر دفعه باید اذن بگیرد، لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ؛ اگر غیر بالغ سه وقت می‌بایست اذن می‌گرفت، نوجوان که می‌شود باید دائماً اذن بگیرد. وَإِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا؛ موضوع این‌ها را دارد جدا می‌کند؛ به خاطر اهتمامی که به موضوع نوجوان است در این بحث‌هایی که ذهن او را ممکن است هوشیار بکند کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ کما این‌که قبلی‌ها هم اذن می‌گرفتند. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (59) باز دوباره تکرار می‌کند در حالی که قرآن خیلی راحت می‌توانست این را هم در همان آیه‌ی قبلی بیاورد، هیچ ایرادی هم به نظر نمی‌رسید.

وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ؛‏ قواعد؛ یعنی بازنشسته، وَالْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی‏ لا یَرْجُونَ نِکاحاً؛ که امیدی به نکاح آن‌ها نیست فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ؛ این‌ها اشکال ندارد که ثیابشان را بردارند، نه این‌که لباسشان را در بیاورند؛ یعنی جامه‌های رویینشان را بردارند؛ چون نگاهی به دنبالشان نیست و تازه اگر بخواهد شیطنت بکند هم نه! بلکه غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ!

می‌بینید که آیه وسط بحث ارتباط با رهبر می‌رود در دل نظام خانواده و شروع می‌کند ارتباط اذن‌گیری را مطرح کرده و توضیحی می‌دهد و دوباره بر می‌گردد به نظام رهبری. وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ؛ اگر عفاف داشته باشند باز هم بهتر است؛ یعنی یک زن بازنشسته که امیدی به ازدواج ندارد هم چادر سرش کند چه ایرادی دارد و این نشانه‌ی عفاف او است وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (60).

شعار عفاف بدون بروز بیرونی فریبی بیش نیست

(02: 40) سؤال: این‌جا قرآن دارد بحث عفاف را با لباس به کار می‌برد در حالی که در بحث های روشنفکری می‌گویند عفاف یک چیز درونی است.

جواب: برای این‌که بیخود می‌گویند! مگر چیزی که آثار بیرونی نداشته باشد می شود درونی ‌شود؟ یک نفر چشمش هرزه همه جا بچرخد و بعد بگوید من دارای یک روحیه‌ی عفاف‌ام. کسی هر جوری می‌چرخد و می‌آید بیرون، ولی دارای روح عفاف است! این‌ها یک سری فریب است که ما عادت کردیم و می‌خوریم! أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ؛ یعنی همین جامه را تنش بکند و این خودش نمایانگر عفاف است، نشان همان گوهر درونی خودش است.[1] (51: 40)

(47: 41) سؤال: رابطه‌ی اذن که شما فرمودید، برعکسش هم هست؛ یعنی این‌که در حریم خصوصی فرزند پدر نتواند دخالت کند؟

جواب: این در معارف ما نیامده است؛ یعنی رابطه‌ها دو طرفه نیست. حالا یک موقع است که آدم یک کاری را می‌خواهد حُسن اجرا بکند؛ مثلاً یک پدیده‌ی دینی را می‌خواهد خوب اجرا کند. در همین آیه‌ی بعد داریم که بنشینید دور هم و غذا بخورید! حالا این حُسن اجرا می‌خواهد یا نه؟ حالا حُسن اجرایش می‌تواند در این باشد که محرم‌ها و نامحرم‌ها حداقل در سفره جدا بنشینند، نامحرم‌ها بغل هم ننشینند و این‌ها رعایت شود. این می‌شود حُسن اجرای آن دستور. ممکن است این‌ها را نگفته باشند، حتماً این‌جا که گفته کنار هم بنشینید غذا بخورید که نباید همه‌ی این‌ها را هم بگویند که! این را دیگر با آداب دینی که آموختیم می‌فهمیم که چگونه باید بنشینیم سر سفره. (27: 43)

رابطه فرزند با ولیّ، طولی‌ است نه عرضی

تلقی بچه نباید این باشد که رابطه‌اش با شما عرضی است؛ یعنی این‌که او اجازه می‌گیرد از شما، شما هم باید از او اجازه بگیرید و فرقی با هم ندارید؟! بابا بچه‌اش را می‌زند و بچه هم زنگ می‌زند به ۱۱۰! این نیست، حالا این‌جا زنگ نمی‌زنند و گرنه در خارج به بچه‌ها یاد می‌دهند که زنگ بزن 911- همان ۱۱۰ ماست- که اگر یک دفعه مادرتان خواست بزندتان، سریع زنگ بزنید ۹۱۱ . این اصلاً نهاد خانواده را به رسمیت نمی‌شناسد! یک جا ممکن است لازم باشد که پدر و مادر فرزندشان را تنبیه کنند و یک بار هم اشتباه کنند پدر و مادر، ولی قرار نیست که از این حیطه خارج شود. ممکن است رهبر اشتباه کند، ممکن که هست، ولی قرار نیست در جایی که ممکن است رهبر اشتباه کند، شما بروید ناظر خارجی بیاورید که! شما می‌خواهید جامعه را با یک رهبر یکپارچه نگه داری یا جایی که به نظرت رسید شکایت بکنی به دیوان لاهه مثلا؟! این همان بچه‌ای است که ظاهراً باید به ۹۱۱ زنگ می‌زده که سریع به محاکم بین المللی شکایت کند که بیایند و مشکل تو را حل کنند! ()

حکومت اسلامی فصل الخطاب دارد

وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ (حجرات: 7)؛ بابا بدانید که بین شما رسول الله است و شما این فرق را دارید، شما فصل الخطاب دارید و یک نهادی کار گذاشته‌ایم که شما اختلافتان را حل کنید نه این‌که زنگ بزنید ۹۱۱! (43: 45)

این است که رابطه هیچ زمان برای بچه نباید عرضی به نظر بیاید بلکه کاملاً باید احساس بکند که ولیّ دارد. فلان جا می‌خواهد برود باید اجازه بگیرد، نمی‌خواهد برود باید اجازه بگیرد. این‌که ما به بچه‌ها در مشکات هم می‌گوییم برای همین است چون تمرین است. شما می‌خواهید بروید امتحان‌های دانشگاه را بدهید، باید بیایید اجازه بگیرید و من اجازه بدهم! نه این که همین طوری سرت را بندازی پایین و بروی و بعد بیایی و بگویی حالا آمدم! باید اجازه بگیری! و واقعاً هیچ منافاتی هم با روابط دوستانه ندارد.

ازکارافتاده‌ها متعلق به همه خانواده‌ها هستند

لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۱)

قرآن، یک نظام خانوادگی تعیین می‌کند. ببینید در نظام اقتصادی که بهره‌وری به اندازه‌ی کاری است که شما انجام می‌دهید، یک عده آدم هستند که کار نمی‌توانند بکنند. اعمی است، کور است و شل است و مریض است و نمی‌تواند کار بکند، این‌ها متعلق به همه‌ی خانواده‌ها هستند؛ یعنی شما نباید بگذارید این‌ها نادیده گرفته شوند. لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ؛ بروید از خانه‌های خودتان بخورید، از خانه‌های پدرتان بخورید. تا حالا مگر بحث اذن نبود؟ حالا بحث بدون اذن است؛ یعنی شما این رابطه‌های طولی را بفهم، وقتی که فهمیدی بدون اذنش هم خیلی کارها را می‌شود کرد. شما می‌توانی از خانه‌ی پدرانتان و مادرانتان و داداش‌هایتان و خواهرانتان و دایی‌هایتان و خاله‌هایتان عمه‌هایتان و عموهایتان أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ؛ آن‌ها که کلیدشان را داده‌اند دستتان – یعنی آنقدر با هم ندار هستید که کلیدش را به دستتان داده‌ا‌ند- أَوْ صَدیقِکُمْ؛ یا رفیقتان برو و بدون اذن از آن‌ها بخور و گرنه با اذن که از خانه‌ی هر کسی می‌توان خورد؛ یعنی یک پیوند اجتماعی بسیار قوی. که می‌تواند برود سر یخچال شما! چه جوری است که ما در خانه‌های خودمان بعد از سلام می‌رویم و در یخچال را باز می‌کنیم که ببینیم چیزی هست! خانه مادر هم همین‌جور است که بعد سلام اول می‌روند در یخچال را باز می‌کنند.

سؤال: خانه‌ی فرزند چطور؟

جواب: خانه‌ی فرزند اصلاً جزء بیوتکم محسوب می‌شود و برای همین است که گفتم رابطه یک طرفه است. باز دقت کنید که بین رابطه‌ی فامیلی و رابطه‌ی دوستانه‌ی أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدیقِکُمْ یک تفاوتی هست و آن هم مربوط به عدم تکرار بیوت است در آن‌جا. ولی در جاهای دیگر کلمه بیوت تکرار می‌شود. در آن رابطه، یک رابطه‌ی جدی‌تری دیده است خداوند. لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ أَشْتاتاً نه این‌که بروید جمیعا سر یخچال و بخورید! دور هم بخورید جمیعا و یا اشتاتا. جمیعا خوردن مهم است، این‌که سفره بیندازید.

بعضی از همین خانم‌های بزرگ خانواده، خیلی قیمتی‌اند در خانواده که خیلی هم بی عنایت به این‌ها نگاه می‌شود. یکی‌شان را که برداری، کل خانواده از هم می‌پاشد. ما داشتیم از این‌ها که وقتی رفت، دیگر همدیگر را کسی ندید. نقش بزرگترها که بزرگتری را بپذیرند و واقعاً هم بزرگتر باشند؛ یعنی بزرگ منش و رافع اختلاف باشند تا در جمعی بزرگ‌تر باشند و بتوانند همه را دور هم جمع کنند. من به مادرم بارها گفته‌ام که بعد 120 سال اگر شما نباشی هیچ کس نمی‌تواند ما را جمع کند و هیچ کس زیر بار هیچ‌کس نمی‌رود. هیچ جای دیگر هم ظرفیت پذیرش تئوری این آزادی در خانه را ندارد.

ببینید قرآن نهاد خانواده را قوی و مرتب و منظم می‌کند؛ رابطه‌ی طولی‌اش را تنظیم می‌کند، اذن را در آن جدی می‌کند.

(61): فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ بنشینید فکر کنید در این چیزها. این‌ها را دارند می‌گویند تا در آن فکر کنید. می‌بینید که رابطه می‌تواند کاملاً دوستانه باشد در عین این‌که فرهنگش هست. حالا که این را فهمیدی…

از اذن در خانواده تا اذن در جامعه اسلامی

(62): إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ؛ اذن گرفتن یاد گرفتی در خانواده؟ ببینید آیات چقدر قشنگ است! انگار که یک روان‌شناسی دقیق در آیات وجود دارد. از آن دسته آیات شروع شد: رابطه با رهبر و پذیرش او و بعد آمد در نهاد خانواده و نهاد اجتماعی و بعد پیشرفته‌اش کرد، اعرج و لنگ و این‌ها را وارد کرد که این‌ها نباید وا بیافتند گو این‌که بعضی‌ها پدر و مادر خودشان را می‌گذارند خانه‌ی سالمندان؛ یعنی چیزی که متعلق به پیکره‌ی خودشان است و دیگر چه رسد به اعرج و .. این‌ها حق دارند در زندگی ماها، حالا کمیته امداد از حقوق ما باید بدهد خوب بدهد و باید یک جوری بشود که با ناتوانان در خانواده‌ها رفت و آمد بشود.

در آیات سوره نساء وقتی احسان را می‌گوید اصلاً با یک ترتیبی نمی‌گذارد که کسی در خانواده‌ی شما باشد و معطل بماند؛ نداشته باشد عروسی بچه‌اش را بگیرد. اصلاً فرهنگ دینی این اجازه را نمی‌دهد، شروع می‌کند مثل پیله‌ای که می‌تند، از روابط نزدیک شروع می‌کند و می‌رود تا آخر. اولین چیز این است که نگذاریم کسی در فامیل ما کسی در بماند و این نهاد اول است و از آن‌جا باید شروع شود حالا:

(62): إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ؛ مؤمنان کسانی هستند که ایمان به خدا و رسول می‌آورند وَإِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ؛ وقتی در امر جامعی هستند، این‌ها نبایند بروند، بلکه باید اجازه بگیرند تا بروند. و از آن طرفش هم هست: (10: 56) إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ کسانی که اجازه می‌گیرند آنانی هستند که ایمان به خدا و رسولش دارند. در امور مهم اجتماع و امور جامع نمی‌تواند همین طور بگوید من می‌روم، بلکه باید اجازه بگیرد. حتی در این امور مهم اجتماع هم اجازه با رهبر است که به ما اجازه بدهد یا نه: فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ؛ هر کسی را خواستی، بهش اجازه بده نه این‌که هر کسی توقع داشته باشد که چون من آمدم و اجازه گرفتم پس باید اجازه بدهی! این‌که دیگر رهبر نیست که اگر این‌جور باشد که تو توقع هم بکنی که باید اجازه بدهد! (01: 57)

بچه هم رابطه‌اش با والدین این‌گونه تنظیم می‌شود: اجازه می‌گیرد که فلان جا بروم؟ نه نمی‌توانی! نه این‌که توقع داشته باشد اجازه بدهی و نباید درشتی کند[2]. بعضی‌ها دیدید که درباره بچه‌ها این‌جوری‌اند. این‌ بچه‌ها بعداً هم ممکن است با رهبر همین جوری برخورد کنند! که می‌گوید اجازه می‌دهی راه‌پیمایی؟ نه! من که می‌روم! پس برای چه اجازه می‌گیری؟! این‌ها ممکن است بعداً یک سری منافقین امت در بیایند! تمام این فرهنگ اذن برای رعایت اقتدار آن شخص بالا است. (18: 58) فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (62) تازه آن وقتی هم که اذن گرفته و رفته است، از یکی از شئون اجتماعی باز مانده است و باید با استغفار پیغمبر جبران شود. این طور نیست که چون اذن گرفتم، پس دیگر مشکل حل است! نه این از فضیلتی باز مانده است و با استغفار پیغمبر باید جبران شود!

شأن رهبر را حفظ کنید

(56: 58) (63): لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً رهبر که رفیق تو نیست! شما خواندن او را مانند خواندن خودتان همدیگر ندانید. این پدر و مادر که رفیق شما نیست! این جوری رابطه را به هم نزنید. شما چگونه همدیگر را می‌خوانید و امر و نهی می‌کنید به هم و راحت حرف می‌زنید، شما پیغمبر را این‌گونه نخوان! رابطه‌ات با پیغمبر این نیست، داد و فریاد نکن و از وراء حجرات داد نزن! سر رهبر داد نکش! نامه‌ی سرگشاده نده! یغضّون مِنْ اصواتهم؛ سرت را بینداز پایین، صدات را بیاور پایین. این‌ها همه در همان بحث‌های اجتماعی است، نه این‌که حالا صدایت درشت‌تر یا ریزتر از رهبری است! شما اقتدار را نشکن و خراب نکن. یغضّون من اصواتهم صدایت را بیاور پایین إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى (حجرات: 3)؛ خدا قلب این‌ها را امتحان کرده است. (39: 00: 01)

(63): لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً، قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً؛ خدا این‌ها را می‌داند که شما ممکن است تسلّل بکنید و در پناه (چیزی یا کسی) دَر بروید! فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ؛ آن‌هایی که از امر خدا تخلف می‌کنند، باید بترسند أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ که وقتی آن محور حفظ نمی‌شود، باید بترسند که فتنه به پا شود! وقتی هم که فتنه به پا شد و شما عنصر اصلی و حریم‌های اصلی را شکستی، این فتنه می‌ماند و حل نمی‌شود. فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (63). (27: 02: 01)

دعوت به حیای درونی

(64): أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ؛ خدا می‌داند شما چه کاره‌اید وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا؛ الان می‌داند و روزی هم که به سوی او باز می‌گردید هم به شما خبر می‌دهد. این هم ضامن اجرا است و از ابتدای ظهور قرآن این بوده است که ألم یعلم بانّ الله یری؟ این مهم‌ترین چیز است که یک پلیس درونی داشته باشی که خدا می‌داند شما دارید چه کار می‌کنید. اگر داری نگاه بد می‌کنی و اگر داری غیبت می‌کنی و اگر داری پنهانی کاری می‌کنی که مؤمنین نفهمند و این مهم است که شما خودتان را در مَحضر بدانید این می‌تواند یک فوق حیا برای آدم ایجاد کند، به شرطی که خدا، خیلی خدا باشد برای آدم. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ (64)؛ و خدا همه چیز را می‌داند و این می‌شود ضامن اجرایی که قرآن در بسیاری از فراز‌های اجتماعی می‌آید و این آیه را می‌کارد تا ضامن اجرایی بشود. تذکر به یک آدم لائیک و بی خدا فرق می‌کند تا تذکر دادن به یک آدم با خدا! اگر با خدا باشد، و خدا را قبول داشته باشد، خیلی وقت‌ها با یک پلیس درونی هدایت می‌شود.

خواستم این آیات را بخوانم تا این اذن مشخص شود که هی می‌آیند اجازه می‌گیرند که جنگ نروند و …. اذن‌ها اقتدار رهبر را دارد نشان می‌دهد که اگر هم می‌خواهند جبهه نروند، می‌آیند اذن می‌گیرند! یعنی چه جامعه‌ای درست کرده‌اند و چه اقتداری درست کرده‌اند که طرف حتی وقتی می‌خواهد بپیچاند هم می‌آید اذن می‌گیرد! این درست کردن اقتدار است و او باید از شما راضی باشد[3].

اذن و رضایت ولیّ مهم است

این مهم است که ولیّ از کار آدم راضی باشد و اگر یک کاری را نخواهد بکند، اذن بگیرد. به هر حال یک مقداری از امامت می فهمیم ولی امامت در شأن اجتماعی را ما نمی‌دانیم و متجلی در رهبر است، زیرا الان امامت در شأن اجتماعی نداریم. الان تجلی‌اش در ایشان است، لذا تمام این آیات اجتماعی ما منحصر می‌شود در ایشان، زیرا نماینده‌ی امام است. ایشان هم نگفت که نه اینجور نیست و خود امام زمان باید راضی باشد. تعارف اینجوری هم نکرد! کاملاً پذیرفتند که من هم باید راضی باشم، خودشان می‌دانند که در چه شأنی قرار گرفته‌اند. مثل همان که در یکی از دانشگاه‌ها به ایشان گفتند که: شما که رئیس صدا و سیما هستید و زیر نظر شماست. ایشان در جواب گفتند که: صدا و سیما زیر نظر من نیست، همه جا زیر نظر من است! ایشان رهبر همه جا است نه فقط صدا و سیما! خود ولیّ فقیه که باید بداند ولایت فقیه یعنی چه، خودشان که شکل مخروطی نظام را باید بدانند. نظام‌های ولایی به شکل مخروطی است – به تعبیر دقیق آقای منتظری- او در رأس است و همه مادون او قرار می‌گیرند.

سؤال: در همین نظام خانواده هم، جاهایی وجود دارد که لازم به اطاعت نیست و اگر تشخیص داد که با نظر خدا مخالف است، لازم نیست اطاعت کند.

جواب: تشخیص نمی‌دهد، تشخیص خودش نیست. بحث این است که حکم شرعی‌اش است که اگر مثلاً بگوید که نماز نخوان دیگر اطاعت ندارد. اطاعت ندارد، ولی چهارچوب را به هم نمی‌زند.

بگذارید این قسمتش را بگویم چون خیلی مهم است: (57: 08: 01) وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا (لقمان: 15)؛ یعنی نزن زیر میز! یعنی اگر دعوت به شرک کردند، نظام خانواده را از هم نزن. این‌جا ولایت محدود است، ولی تمرین ولایت است. در بحث رهبری هم – نمی‌دانم چقدر از بحث‌های ولایت فقیه را شنیده‌اید – آن‌جا هم ولایت در محدوده‌ی تشریع است و نه ولایت بر تشریع. اگر خلاف شرع حکم بکند، اصلاً از ولایت ساقط است. ولایت فقیه، آنقدر ولایت و عدالت‌اش حساس است که اگر خلاف شرع حکم بکند،‌ از ولایت ساقط می‌شود. (11: 10: 01)

تجاهر به مخالفت با ولی فقیه حرام است

سؤال: حالا اگر کسی تشخیص داد که ولیّ خلاف مرتکب شده است؟!

جواب: ببینید (26: 10: 01) آقای منتظری یک تذکری در این‌جا می‌دهند: مجتهد جامع الشرایط که خودش هم جامع شرایط رهبری است – اگر احساس کرد که ولی فقیه دارد خلاف منویّات شرع دارد عمل می‌کند و راهنمایی می‌کند، او عمل نمی‌کند و ساکتِ ساکت می‌ماند و اگر تجاهر به مخالفت بکند، حرام است قطعاً؛ چون مصالح دیگری فوت می‌شود. وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا در نظام خانواده است و حتی در صورت دعوت به شرک، شما کاملاً نظام را حفظ می‌کنید. در این‌جا هم شما فقیه گذاشته‌اید، یعنی کسی که اسلام را می‌شناسد، شجاع است و …. اولاً تشخیص خطای ولی فقیه برای پایینی‌ها بسیار دشوار است که بفهمند این‌جا که صلح نمی‌کند دارد اشتباه می‌کند و الان جای صلح حدیبیه است. قبول دارید که معادلاتی که او دارد می‌بیند، برای پایینی‌ها خیلی سخت است و بالایی‌ها هم کسانی‌اند که در عرض او می‌توانند مسائل را ببینند نه هر مرجعی که در قم نشسته است! او در عرض نیست بلکه فرسنگ‌ها در طول رهبر است! او اصلاً نمی‌تواند این معادلات را ببیند. کسانی که واقعاً منویّات دین را می‌دانند و برای خودشان عددی هستند و در مسائل اجتماعی هم در همان رده دارند اطلاعات می‌گیرند، این‌ها اگر تشخیص بدهند که ولی فقیه خلاف شرع دارد عمل می‌کند، آن‌ها عمل نمی‌کنند و کافه را هم بهم نمی‌زنند و اگر تجاهر به مخالفت کند حرام است قطعاً. چون دارید مصالح دیگری را؛ اقتدار او را فوت می‌کنید و رهبر را که همین جوری از لپ لپ در نیاورده‌ایم که! یک فقیه جامع الشرایط گذاشتیم.[4] (36: 13: 01)

و از طرف دیگر هم یک راهکار تعیین شده به نام خبرگان برای تعیین و سرنگونی یک نفر. خود آقای منتظری هم می‌گویند که اینقدر همه شلوغ بازی نکنند زیرا راهکار دارد و آن هم خبرگان است؛ تعیین می‌کند و بر می‌دارد و همه باید به گفته‌های رهبری عمل کنند نه این‌که او می‌گوید و ما هم می‌گوییم! لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً (63)

روایت از نهج البلاغه: ضرورت وجود واعظ درونی

وَاعْلَمُوا أنّه مَنْ لَم یُعَنْ عَلَی نَفْسِه حتّی یکونَ لهُ منها واعظٌ وَزاجر، لمً یکُنً لهُ مِن غیرِها لا زاجرٌ وَلا واعظٌ. (خطبه ۹۰)؛ اگر کسی از داخل خودش کمک نشود که واعظ و زاجر داشته باشد و خودش را موعظه کند، یعنی خدا کمکش نکند که موعظه‌ی داخلی داشته باشد – کسی که هی دنبال موعظه‌ی خارجی می‌گردد، راه را درست نمی‌رود – باید از خدا بخواهد که یک موعظه‌ی داخلی داشته باشد تا خودش را موعظه کند. اگر از درون نداشته باشد، هیچ واعظ و زاجری برای او نیست. باید خدا به گرایش‌های ما کمک کند و آدم از خدا بخواهد که خدایا از داخل من زمزمه‌هایی درست کن که مرا موعظه کند. من خودم از خودم حساب بکشم. در این صورت است که از بیرون واعظ و زاجر کمک می‌کند. این‌ها باید از بیرون بخوانند ولی در آخر بلندگوی درون این‌ها را پخش کند. شیطان هم اگر در داخل نماینده نداشته باشد،‌کاری ندارد! او فقط وسواس است. بالاخره یک آمپلی فایر در داخل لازم دارد که حتی حرف او را بومی‌سازی کند. خدا باید به ما کمک کند. عبارت خیلی دقیق است مَنْ لَم یُعَنْ عَلَی نَفْسِه؛ کسی که کمک نشود. اگر بگویی از اول ماه شعبان شروع می‌کنیم واعظ و زاجر می‌سازیم،‌ پس باز هم خودت می‌خواهی یک کاری بکنی! باید بگویی خدایا در این ماه یک زاجر و واعظی درون من بگذار که ما را از داخل نهی بکند، وعظ بکند که اگر پای منبر یک واعظ و زاجر نشستیم، عمل بکند.

صلوات!

 

 

 

[1] . بعضی پیرزن‌ها را می‌بینید که چقدر قشنگ رو می‌گیرند جوری برخورد می‌کند که یک دختر 18 ساله! که آدم اگر نامحرم نبود دلش می‌خواست ماچش کند! واقعا آدم به شخصیت انسانی‌اش توجه می‌کند، نه جسم او!

[2] . اگر هم درشتی کند باید یک چشم غره بروی که حرفت چیست؟! تو مگر از من نپرسیدی؟!

[3] . من به حضرت آقا اخیراً گفتم که: ما امام زمان حالیمان نیست، ما شما را می‌شناسیم. شما راضی هستید؟ ما که رضایت امام زمان را نمی‌فهمیم ولی شما باید راضی باشید!

[4] . که گفتم آقای حسن زاده گفته‌اند که شما مکروه مرتکب نشده‌اید ( سؤال: جدید یا قدیم؟) جواب: نه جدید! چون هم آقا هر چند مدت یک بار دیدار می‌کنند و هم خودشان می‌روند در خانه‌ی شخصی ایشان.