جلسه نوزدهم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

سوره توبه، جلسه 19

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ (۵۲) قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (۵۳) وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ (۵۴)‏ فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (۵۵) وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُم مِّنکُمْ وَلَـکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (۵۶) لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ (۵۷) وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ (۵۸) وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ (۵۹) إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۶۰) وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (۶۱)‏ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤْمِنِینَ (۶۲)

مقدمه بحث

این چیزی که تحت عنوان منافقین می‌بینید که از آیات سوره‌های مدنی با حجم بالایی شروع می‌شود، در این آیات سوره توبه که بالاخره این گروه تقریباً یک گروه مشخصی شده‌اند و گروه این‌قدر بزرگی هستند که آیات و سوری مختص این گروه می‌شود که خصوصیات‌شان را در جلسات گذشته عرض کردیم، در این طور آیات رفته رفته به نظر می‌رسد که ادبیات قرآن ادبیاتی می‌‌شود که گویی با یک دشمن سرسخت دارد صحبت می‌کند. نظیر ادبیاتی که قرآن با کفار دارد؛ به همان سرسختی.

ادبیات شدید قرآن در برخورد با منافقان

مثلاً اگر کسی آیه ۵۲ را مستقلاً ببیند، تصور خواهد کرد که لابد این آیه برای کفار است و نه برای منافقین و نه برای یک گروه خودی. بله. ممکن است بغض تا این حد بالا بگیرد؛ به دلیل این‌که با مبانی مختلفی حرکت انجام شده و مؤمنینی در جامعه ایمانی هستند اما با مبانی دیگری! که این‌ها طبیعتاً، یا می‌شوند جزء گروه منافقین، یا حداقل در زمره الَّذِينَ نَافَقُوا؛ یعنی حرکاتی از آن‌ها سر می‌زند که در کلاسه‌بندی حرکات در زمره منافقین عمل می‌کند. این که داریم أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا (حشر: 11)؛ یعنی گروهی هم در بدنه جامعه هستند که منافقانه عمل می‌کنند. شاید حتی خودشان هم متوجه نباشند.

پیغمبر باید به زبان خدا به جامعه ایمانی بگوید (که پیامبر کلمه «قل» را هم در آیه تکرار می‌کند. مدل برخورد پیغمبر اُذُن است؛ یعنی فقط می‌شنود. این نکته را در برخورد تکمیلی قرآن – پیغمبر عرض کردیم)

(52): قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ. مخاطب این آیه به نظر می رسد کفار هستند در حالی که نه! گروهی از بدنه جامعه اسلامی هستند! می‌گوید: شما چه انتظاری می‌کشید که اینقدر به ما گیر می‌دهید؟ که چرا جنگ می‌روید؟ وضعیت ما احدی الحسنیین است؛ یعنی یکی از دو تا خوب. و می‌دانیم نسبت شما با ما چیست؟

وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا؛ یعنی من خودم کارِ تو را خواهم ساخت. در این سطح بغض داشتن نسبت به کسی که در بدنه جامعه اسلامی دارد با یک مبانی‌ای فعالیت‌هایی می‌کند، خیلی عجیب است؛ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا؛ ما یا منتظریم که خدا بلایی سر شما بیاورد یا خودمان شما را خفه کنیم! در این level سطح برخورد و مدل آیات انسان فکر نمی‌کند نسبت به بخشی از بدنه جامعه باشد، انگار خطاب به کفار است. فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ (52)؛ شما منتظر باشید ببینید ما به چه می‌رسیم و ما منتظریم ببینیم شما به چه می‌رسید؟!

به هرجهت توجه به نگاه از عقب به آیات در بستر مسائل سیاسی – اجتماعی، و این‌که مبانی غیر مشترک رفته رفته فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ درست می‌کند و آن مرض‌ها اخراج می‌شود.

منافقین: طبقات مرفه جامعه

قرآن وقتی این مسائل را می‌خواهد بگوید (42: 12) چه در این آیات سوره توبه، ‌چه در آیات سوره منافقین، این منافقین را متعلق به سطح درآمدی خاصی می‌داند که جای تأمل وجود دارد!

1- این گروه متعلق به سطح درآمدی خاص و طبقات بالا هستند! عمدتاً متعلق به گروه‌های با درآمد بالا در جامعه اسلامی! چرا این فکر با این سطح درآمد شکل می‌گیرد؟

سکولارهای دینی: متدین‌های کافر!

2- وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ؛ کاملا این‌ها به لحاظ ظاهری آدم‌های موجه هستند که وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ. (منافقون: 4)؛ و وقتی حرف می‌زنند، یک منطق شنیدنی دارند! شما فرض بفرمایید همین مدل‌های تعدیل یافته‌های کسانی که اندیشه‌های سکولاریستی دارند، این بحث‌های سکولاریستی یک ورژن‌هایی دارند که با نفی محض خدا و غیب و فرشته‌ها؛ یعنی افکار آته‌ایستی (atheistic) همراه است چنین افکاری را ترویج می‌دهند که اتفاقاً شناختشان و بحث باهاشان خیلی هم سخت نیست، اما ما دسته‌ای داریم که سکولار دینی هستند؛ یعنی با قبول دین، با پذیرش دین، با پذیرش قرآن، نهادسازی‌هایی می‌شود که در این نهادسازی شما برخورد دارید با نظام‌های ارزشی؛ یعنی نهاد دین هم در کنار نهادهای دیگر وجود دارد. نه این‌که نهاد دین در اوج وجود داشته باشد! که خط بدهد به نهادهای دیگر! نهادهای مختلف را از هم جدا می‌کنند؛ مثلاً یک نهاد اقتصادی هست. یک نهاد حکومتی و یک نهاد دینی! (53: 15) یعنی این کسانی که برای خودشان کارهای دینی می‌کنند برای خودشان نهادی هستند! می‌بینید که این اندیشه می‌تواند حتی با تدین کامل وجود داشته باشد، چیزی که هیچ ارتباطی با منطق اصلی قرآن و دین ندارد، ولی چون این‌ها را به صورت نهادها از هم جدا کرده، می‌تواند آدم با این فکر حتی نماز شب بخواند! در حالی‌که در یک اندیشه الحادی‌ است! وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ؛ این منطق‌ها اتفاقاً منطق‌های شنیدنی ا‌ست. (04: 17) روندی که آقای سروش طی کرده‌ در همین بحث می‌گنجد. چطور شد که ‌چنین اندیشمندی گره خورد به یک جریان دیگری؟! می‌بینید این اندیشه با منطق اصلی قرآن منافات دارد.

(40: 17) شما تصور نفرمایید که کارویژه منافقین این باشد که اندیشه‌های سخیف در جامعه رواج می‌دهند، یا حرف‌های به درد نخور می‌زنند! یا این‌که گروه معلومی هستند! نخیر! اصلاً این طور نیست!

این‌ برخوردهای پیچیده‌ای که حضرت رسول با ظرافت با منافقان انجام می‌دهند نشان می‌دهد که این جریان چقدر جریان مبهم و پیچید‌ه‌ای است. این‌ها در بدنه جامعه‌اند و این‌قدر تقویت شده‌اند که مجبور است پیامبر بنشیند و حرف‌های این‌ها را گوش کند، و این‌ها منطق‌شان برای جامعه قابل پذیرش است.؛ لذا مجبور است قرآن با ادبیاتی صحبت کند که دیگر شمشیر از رو بستن است! (36: 18) که آیه می‌گوید: وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا (52)؛ امیدوارم که خودم خفه‌ات ‌کنم! و عذابی نازل کنم!

(51): قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا؛ باز می‌بینید که ادبیات ادبیات حرف زدن در مقابل کفار است در حالی‌که خطاب این آیات منافقین هستند. هُوَ مَوْلاَنَا؛ خدا مولای ماست، نه «مولاکم»؛ نه مولای شما! به هر حال وقتی که (28: 19) إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ؛ اگر خیری به شما برسد، منافقین ناراحت می‌شوند، وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ (50)؛ و اگر بدی برسد، ادعای عقلانیتی می‌کنند که بله ما از قبل می‌دانستیم که این‌طوری می‌شود و خوشحال برمی‌گردند. (00: 20)

چشیدن طعم ایمان با توکل

جواب این‌ها هم آن منطق مؤمنانه است و آن بحث توکل مؤمن است که با این چیزها طعم ایمان معلوم می‌شود. قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا؛ به ما هیچ نمی‌رسد مگر این‌که در عالم بالا برای ما نوشته شده باش، ‌لذا خیلی از بی‌پروای‌های مؤمن ناشی از همین جریان است که او می‌داند که برایش همه این تقدیرات نوشته شده است. و «لنا» (به نفع ما) هم هست، نه «علینا» (به ضرر ما). برای همین هم هست وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (51) که مؤمن به خدا توکل می‌کند و می‌رود جلو. مؤمن وظیفه‌‌اش را انجام می‌دهد. (17: 21)

توکل و تقدیر با تدبیر و برنامه‌ریزی منافات ندارد

ببینید ما خیلی وقت‌ها ترس‌های خودمان را پشت بعضی از عقلانیت‌ها قایم می‌کنیم؛ یعنی وقتی در اقدام می‌ترسیم، مجموعه‌ای از استدلال‌ها را می‌چینیم. روایات توکل جمع دلالی مشهوری ندارد که بتوان ارائه داد! در حالی که اتفاقاً مؤمن بی‌باک است. روایات را که می‌بینیم، گاهی در باب توکل تا جایی پیش رفته که خلاف منطق به نظر می‌آید. مسئول رزق در عالم خداست و مسئول عمل من هستم. قد تُکُفّل لکم بالرّزق وَاُمرتم بالعَمَلِ؛ من عمل خودم را انجام می‌دهم. ما که قرار نیست فکرهایی که خدا می‌کند، ما بکنیم! مگر قرار است ما خدایی بکنیم؟ این هم منطقی هست برای خودش. چرا فکر می‌کنید دنیا فقط با آن منطق دارد می‌گردد؟ بله کنار تدبیر و برنامه‌ریزی، این‌ها هم هست، چرا فقط آن‌ها را می‌گویید؟ در کنارش خیلی قوی بحث توکل و تقدیر هم هست. این‌ها در مجموعه دینی ما هست. (28: 23)

چند تا روایت از وسائل الشیعه با سند خوب ببینیم. یک بابی هست در وسائل الشیعه؛ باب «وجوب الیقین بالله فی العمر وَالرّزق وَالنفع وَالضّر»: لا یَجِدُ عبدٌ طعمَ الایمانِ حَتَی یَعْلَمَ أنَّ مَا أصَابَه لَمْ یَکُنْ لَیُخْطِئَه؛ بنده، حلاوت ایمان را نمی‌چشد مگر این‌که بداند که آن‌چه بهش رسیده، غیر ممکن بود نرسد، باید می‌رسید، وَأنَّ مَا أخْطَأهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَه؛ و چیزی که به آن نرسید، غیر ممکن بود به آن برسد. وَأنَّ الضّارَ النافعَ هوَ الله عز وَجل؛ و این‌که یقین کند ضارّ و نافع فقط خود خداست. فقط خداست که می‌تواند ضرر برساند، یا نفع بدهد.

و داریم: جَلَسَ إلى حَائطٍ مَائلٍ يَقْضِي بَيْنَ النَّاس؛ حضرت امیر(ع) زیر دیوار کجی نشسته بودند و مشغول قضاوت بودند. فَقَال بَعْضُهُمْ: لا تَقْعُدْ تَحْتَ هَذا الحَائِط فإنّه مُعوِرٌ؛ به ایشان عرض شد: زیر این دیوار ننشینید، دیوار دارد می‌‌ریزد. فقال أميرالمؤمنين: حَرَسُ امْرِءٍ أجَلُهُ! حضرت فرمودند: اجل هر کس حارس و نگهبان اوست. اگر قرار باشد، بریزد، می‌ریزد، و اگر نه، نمی‌ریزد! اگر قرار باشد من زیر این دیوار بمیرم می‌میرم. ببینید، می‌خواهم عرض کنم، این‌ها هم جزء معارف ما هست. فَلَمّا قَامَ سَقَطَ الحَائِطُ؛ وقتی بلند شدند دیوار ریخت. و داریم: وَكانَ أميرُالمؤمنينَ عليه السلام مِمّا يَفْعَلُ هَذا وَأشْبَاهَه؛ حضرت مشابه این کارها را زیاد انجام می‌دادند.

مثلاً توی یکی از جنگ‌ها راوی می‌گوید: نَظَرْتُ فِی الحَرْبِ إلَی رَجُلٌ عَلَیْه ثَوبَانِ؛ دیدم که کسی با یک پیراهن معمولی آمده‌ جنگ. فَحَرَّکْتُ فَرَسی فَإذا هُوَ امِیرُالمؤمنین علیه السلام؛ به سمت ایشان رفتم و دیدم حضرت امیر است فَقُلْتُ یَا أمیرَالمؤمنینَ فِی مِثْلِ هَذا المَوْضِع؟ از ایشان پرسیدم: با همین پیراهن معمولی آمده‌اید برای جنگ؟ فقال: َنعَم یا سعیدَ بنِ غیث! فرمودند: بله ای سعید بن غیث، إنََّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إلا وَلَه حَافِظٌ وَواقِیَه؛ برای هر آدم خدا فرشته‌هایی نگهبان گذاشته است که مَعَه مَلَكَانِ يَحْفَظَانَه مِنْ أنْ يَسْقُطَ مِنْ رَأسِ جَبَلٍ أو يَقَعَ فِى بِئْرٍ؛ آدم ملک‌های محافظی دارد که مانع می‌شود آدم از کوه بیفتد، یا در ته چاه بیفتد. فَإذا نَزَّلَ القَضَاء خَلَیَا بَیْنَه وَبَیْنَ كُلِ شى‌ء؛ وقتی قضای حتمی‌اش برسد، این فرشته‌ها رهایش می‌کنند تا اجلش بیاید و عمرش تمام بشود!

همت‌های بلند و بی‌پروای مؤمن نتیجه توکل است

ببینید، (43: 27) خیلی از همت‌های بلند مؤمن با بی‌پروایی همراه است؛ چون در همه معادلات عقلانی‌اش، معادلات دیگری هم هست و طابق النعل بالنعل این مطابقات که پیش نمی‌رود! معادلات دیگری هم وجود دارد! اگر من فکر کنم که الرّزق رزقٌ. رزقٌ‌طالب؛ رزق فقط یک رزق است. اگر این بشود منطق شخص پس باید آن‌قدر دنبالش بدوی تا از زیر سنگ هم شده رزق پیدا کنی، از صبح تا شب باید بدوی! اما اگر منطق امیرالمؤمنین باشد که الرّزق رزقانِ: طالبٌ وَمطلوبٌ؛ رزقی که تو دنبالش می‌دوی و رزقی که او دنبال تو می‌آید تا به تو برسد. این هم منطقی هست برای خودش دیگر! این‌که داریم خدا فرموده‌اند:

لايُؤثِرُ عَبدٌ هَوايَ عَلَى هَوَى نَفسِهِ إلاّ كَفَفتُ علَيهِ ضَيعَتَهُ، وَضَمَّنتُ السَّماواتِ والأرضَ رِزقَهُ؛ اگر بنده‌ای هوای من را بر هوای خودش ترجیح بدهد، و دنبال کار منِ خدا بیفتد، من کفالت رزق و زندگی‌اش را می‌کنم، من تمام آسمان و زمین را به پای این کارش می‌گذارم و تضمین می‌کنم.

این معادله‌اش فرق می‌کند با معادلات اقتصادی جهان امروز. (38: 29)

امدادهای غیبی: معادلات غیرمادی

شما نگاه بفرمایید از ابتدای جنگ‌های پیامبر تا انتهایش را که در قرآن ردگیری کنی در همه آن‌ها معادلات دیگر غیر مادی وارد شده است. در جنگ بدر همین طور است. شما آن‌ها را کم دیدید و آن‌ها هم شما را کم دیدند، پس خودت را رها کن در تقدیرات الهی که این می‌خواهد نتیجه‌ای بدهد. این‌ها رمز آن روایاتی است که می‌گوید: الحَتْفُ فِی التَّدْبِیر؛ هلاکت در تدبیر کردن است. ما البته نیازی نداریم که برای اهمیت تدبیر با هم بحث کنیم. همه دنیای امروز دارد ما را به سمت تدبیر و برنامه‌ریزی پیش می‌برد. اما این‌ها هم هست. توکل هم هست و این شجاعت می‌آورد در شخص. حرکت می‌کند و با همت بلند هم حرکت می‌کند. چون خیالش راحت است. این‌که حضرت امیر می‌گوید: الحَتْفُ فِی التَّدْبِیر؛‌ هلاکت در این تدبیرهاست. یک خرده باز بگذار و بگو من می‌روم به سمتی که نمی‌دانم کجاست!

آیه دارد که فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ؛ شما آن‌ها را کم دیدید و آن‌ها هم شما را کم دیدند برای چه؟ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا (انفال: 44)؛ ‌اگر شما آن‌ها را به اندازه خودشان می‌دیدید، می‌گفتید: این‌ها که خیلی زیادند،‌ پس نمی‌جنگیم! ولی منِ خدا خودم این کار را کردم که فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا؛ آن‌ها را کم دیدید و گفتید: این‌ها که چیزی نیستند می‌رویم له‌شان می‌کنیم! از آن طرف آن‌ها هم شما را کم دیدند گفتند می‌زنیم لت و پارشان می‌کنیم! لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا؛ چون منِ‌ خدا می‌خواستم جنگ راه بیفتد بعد هم برای کمک سلسله ملائکه‌ام را فرستادم. با امدادم در اُحد هم آمدم. (00: 33) توی ماجرای یهود بنی النضیر که آن‌ها آن همه دژها و حصون را بسته بودند، ولی منِ خدا از جایی که فکر نمی‌کردند آمدم: فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ (حشر: 2)؛ با سپاه رعب آمدم. قلب که دست مقلب القلوب است دیگر! در احزاب آن‌ها جنود آوردند،‌ من باد آوردم فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا (احزاب: 9)؛ من با باد از بین‌شان بردم! (43: 33)

امدادهای الهی نتیجه اعتماد به خدا

این مجموعه از تذکرات قرآن برای این است که شما حرکت دینی خودت را انجام بده، به امدادها اعتماد کن، که در حرکت شما امداد وجود دارد، همه عالم به امداد شما خواهد آمد. این‌ها جزء منطق رسمی قرآن است. از طرفی هم اگر قرار باشد چیزی به آدم برسد، می‌رسد، قرار نباشد نرسد هم، نمی‌رسد[1]. اما هرجا با دیدهای توحیدی فقط یک حرکت کوچکی هم انجام می‌دهیم، می‌رسیم! همان مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا (هود: 6) پس معلوم است که دستی توی این عالم وجود دارد که وَلِلَّهِ خزائن السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (منافقون: 7)؛ همه گنجینه‌های زمین و آسمان مال اوست. اگر کسی برای شما دو ماه بدون قرارداد کار کند شمایی که کارفرمای او هستی آیا در خجالت این آدم نمی‌مانی؟ حالا خدایی که خودش وعده فرموده شما این حرکت را بکن، من تضمین می‌کنم، من وعده می‌دهم. شما بگو من همه زندگی‌ام، عمرم، جوانی‌ام را برای تو می‌دهم، آن وقت خدا اجرت این کار را نمی‌دهد؟ و می‌گوید می‌خواستی نکنی؟! این چه تصور بدی راجع به خداست؟ لذا هرکسی در هرجایی باید فکر کند که من فقط باید بی‌پروا عمل کنم تا لذت ایمان به خدا را بچشم و امدادهای الهی را ببینم و وقتی دید این‌ها را باور کند. همت‌های بلند مال همین جاهاست. تجربه کردن این معارف خوب است وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (مائده: 11)

کمک‌های منافق به نظام اسلامی قبول نیست!

در هر حال گفتیم که زبان قرآن در این آیات در برخورد با منافقان، زبان برخورد با کفار است؛ ‌چون این روحیه کافرمآبانه است و طرف کافر از دنیا می‌رود. تا می‌رسیم به این آیه که دارد:

(53): قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ؛ شما طوعاً، یا کرهاً انفاق کنید، از شما قبول نیست و بستر این انفاق‌ها هم انفاق‌های سیاسی و اجتماعی است؛ یعنی شما هر جور برای نظام اسلامی هزینه کنید، از شما پذیرفته نیست. این انفاق برای نظام را اصلاً از شما قبول نمی‌کنند. چرا؟ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (53)؛ چون این‌ها فاسقند. این فسق‌ها هم فسق‌های سیاسی است، نه این‌که مثلاً این آدم عرق می‌خورد! یا اهل دروغ‌گویی است. اگر مسلمانی اهل دروغگویی باشد و در صندوق صدقات چیزی بیندازد، از او قبول می‌شود! (12: 40) اما از فاسق سیاسی قبول حتی هزینه‌هایی که برای نظام اسلامی می‌کند قبول نیست. چرا؟

(54): وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ؛ ببینید دارد بوی کفر بلند می‌شود از آیات منافقین و این کفرها کفرهای مصطلحی که شما شنیده‌اید نیست؛ ‌چون وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وگرنه آن کفر که با نماز جمع نمی‌شود! آن کافرها که اصلاً نماز نمی‌خوانند. این کفرها در منطق شخص است. منافقانه است. وَلاَ یَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کُسَالَى وَلاَ یُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کَارِهُونَ (54)؛ نمازشان را با کسالت می‌خوانند و با کراهت انفاق می‌کنند. (36: 41)

طبقات مرفه به انحرافات فکری و سیاسی نزدیک‌ترند

این‌ها هم بحث‌های اجتماعی است. بعدش هم نشان می‌دهد این نکته را که این منطق، علامه هم تذکر نیش قلمی می‌دهند که در مورد مرفّهین این مشکل هست. منافقین را عمدتاً در طبقه مرفّه می‌بینید؛ یعنی مکنت مالی دارند این گروه و به هرجهت این‌ها شگفت‌انگیزند که جا دارد پیامبر را مورد خطاب قرار بدهد، اما مخاطب اصلی آیه بدنه جامعه اسلامی باشد که هشدار می‌دهد که گول ظاهرشان را نخورید! ظاهر این‌ها شما را به تعجب نیندازد که اگر این‌ها این جوری هستند، چرا این‌ها اینقدر وضعشان خوب است؟ این جای تفکر دارد که چه شده است که یک جریان فکری متصل می‌شود با یک جریان مالی؟ اهل کار اقتصادی خاصی می‌شود و متعلق به جریان مالی‌ خاصی در می‌آید! در طبقه مالی خاصی در می‌آید. اثباتاً و نفیاً؛ یعنی از آن طرف هم می‌بینید که (35: 43) جریانی که متصل به حرکت‌های اسلامی و پیامبران است، متعلق به توده جامعه به سطح پایین جامعه است.

منطق قرآن در دفاع از اقشار محروم است

این‌که از زمان نوح می‌گفتند: وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (شعراء: 111)؛ فقط آدم‌های پاپتی دنبال تو می‌دوند. چرا این‌ها دنبال گروه انبیا هستند؟ ببینید چه می‌شود که وضعیت‌های مالی با وضعیت‌های فکری و انحرافات فکری و سیاسی شخص گره می‌خورد؟ چرا این جریان منافقین، همه‌شان بالاشهری‌اند؟ آن‌ها هم تأمل و تفسیر دارند البته! آن‌ها می‌گویند عمده نخبگان و کسانی که بیشتر و بهتر می‌فهمند! در بالای شهر تهران حضور دارند! حال آن‌که تحلیل قرآن این نیست! اصلاً قرآن می‌ستاید این توده‌های محروم را و تذکر می‌دهد که نکند رها کنی این توده‌ها و این طبقه‌های ضعیف را! ولی طرف رفته آرشیتکت خانه‌هایی شده که فقط می‌تواند به بالاشهری‌ها خدمت بکند! گاهی اوقات ما وجود خودمان را تقسیم می‌کنیم و می‌گوییم: ما آرشیتکت خانه‌های بالاشهری‌ها و دهک‌های بالا می‌شویم. از این‌ها درآمد کسب می‌کنیم و بعد می‌رویم اردوی جنوب و راهیان نور! اصلاً انگار یک وجود منفک برای خودش دارد! شما از همان اول فکر و برنامه‌ات را وقف توده‌های مردم بکن،‌همان مردمی که امام می‌گفتند کسانی را به مجلس بفرستید که متعلق به توده‌های مردم و پابرهنه‌ها باشند. این از همان اول برنامه‌اش را گذاشته برای خدمت به دهک‌های بالا! خوب معلوم است که شما خودت را با منطق قرآن وفق نداده‌ای! (52: 47)

این‌که در شأن نزول آیه وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (کهف: 28) آمده که پول‌دارهای مدینه آمده بودند به پیغمبر گفته بودند که این قدر با این پابرهنه‌ها نگرد، رعایت شأن ما را هم بکن. تو با این‌ها می‌چرخی،‌ ما نمی‌توانیم به تو نزدیک بشویم. خبر به این محروم‌ها و ضعیف‌ها رسید، غصه‌دار شدند. جمع شدند در یک زاویه مسجد و قدری از پیامبر فاصله گرفتند. آن آیه نازل شد. پیامبر رفت وسط‌شان نشست و فرمود: مَعَکُم المَحْیَا وَمَعَکُم المَمَات؛ ، زندگی با شما، مرگ هم با شما! (00: 49)

آن کسی نخبه است که با نظام اسلامی است، ‌نه آن کسی که سطح درآمدی خاصی دارد! لذا این‌ها خیلی برای شما شگفت‌انگیز نباشد. إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا (55)؛ اصلاً در همین دنیا می‌خواهم حال این‌ها را بگیرم!

نمی‌دانم چقدر با پولدارجماعت نشست و برخاست داشته‌اید، یا دیدید؟! لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛ واقعاً توی همین دنیا دارد اذیت می‌شود! داغان‌ترین نوع زندگی‌ها مال این‌هاست. فقط خوردن و سفرهایشان را نبینید! عمده‌شان گرفتاری‌های عجیب و غریب دارند. معیشت ضنک و سخت دارند. وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (طه: 124)؛ حالا در آخرت با این‌ها چه می‌کند بماند! لذا گول این نظام اقتصادی را نخور! (08: 51)

(55):‌ فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ خلاصه این‌که خدا می‌خواهد جان این‌ها را در حالت کفر بگیرد!

(56): وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ؛ خودشان مدام می‌آیند پیش شما و قسم می‌خورند که به خدا ما از شما هستیم. ما با شما هستیم. چرا خودتان را از ما جدا می‌‌کنید؟ در حالی که وَمَا هُم مِّنکُمْ؛ از شما نیستند. مثل شما نیستند. دروغ می‌گویند. وَلَـکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ؛ این‌ها هم فرق دارند و هم فَرَق دارند؛ یعنی دلهره و تذبذب دارند. تثبیت روی مبانی دین نیستند. شخصیت‌شان با این حرف‌ها شکل نگرفته‌.

متدین‌های سکولار

ببینید (28: 52) ماها خودمان در پس همه تدین‌هایمان سکولار هستیم! کار و منطق معادلات اقتصادی‌ و رفتار و فکرمان، روابط بین‌الملل‌مان براساس منطق‌های مادی شکل گرفته، بعد هیئت و گریه و امام حسین و حتی مسافرت جهادی و حج را داریم. اصلا جریان نهادسازی سکولاریسم مال همین کار است که می‌تواند این کار را در وجود آدم انجام بدهد. می‌دانید که سکولاریسم‌های رفتاری مبتنی بر سکولاریسم‌های معرفتی است که به لحاظ معرفتی توانسته این فضاها را در خودش از هم جدا کند؛‌ یعنی می‌تواند روضه و مسافرت جهادی برود و در کنارش منطق دیپلماتیک و سیاست و روابط بین‌الملل او برای خودش منطق‌های کاملاً جدا داشته باشد. این روی همان تفکیک معرفتی‌ای است که دارد انجام می‌دهد. نمی‌گوید من همه مبانی‌ام را از خدا می‌گیرم؛ مبانی برخوردم با کفار را از خدا می‌گیرم و همه مدل کار و فکرم را از خدا می‌گیرم! لذا وقتی انسان وجود خودش را تکه تکه می‌کند، همیشه در تعارض است بعد آدم هی سؤال دارد و هی می‌بیند این منطق با آن منطق نمی‌خواند! هی آدم دچار ابهام و سردرگمی می‌کند. (44: 54) می‌دانید مثل کدام آیه؟ رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا (زمر: 29)؛ آدمی که رؤسای مختلف دارد. هر کسی یک دستوری بهش می‌دهد وکسی که دربست در اختیار یک تفکر است آیا مثل این‌ها یکسان است؟ آدم متشاکس قرآن می‌خواند گیج می‌شود. وقتی همین تفکرات اندیشه‌وران و به اصطلاح نخبگان به حکومت پیغمبر هم که می‌رسد، وقتی می‌خواهد او را خراب بکند، می‌گوید این حکومت هم یک حکومت دموکراتیک و مردم‌سالارانه است؛ یعنی پیامبر هیچ ادعایی و هیچ تلاشی برای حکومت اسلامی نداشت. چون مردم خواستند، ‌حکومت مدینه تشکیل شد! یعنی به این‌جا هم شبهه‌های سکولارِ خودش را وارد می‌کند!

(57): لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ؛ اگر سوراخ‌موشی یا پناهگاهی یا غاری پیدا کند، (مدّخل یعنی چیزی که به سختی داخل آن می‌روند) با شتاب به آن سمت می‌رود؛ یعنی به جهت، مقابله‌اش با مجموعه بدنه اسلامی، از هر زاویه‌ای که بتواند وارد می‌شود. و لو آن‌قدر تنگ باشد که در حد یک سوراخ موش باشد!‌ و خود را پشت سر این حرف‌ها پنهان می‌کند. می‌خواهد با پناهگاه‌های مختلف مثل قسم خورن، عذر آوردن‌ها و توجیه کردن‌ها، توی هر سوراخ موشی حرکت می‌کنند ولو آن‌جا خیلی هم تنگ باشد! یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشِیشٍ؛ به هر گیاه خشکی چنگ می‌زنند وَهُمْ یَجْمَحُونَ؛ با حالت شتابزده!

اموال مکتب فقط باید خرج مکتب بشود

(11: 59) (58): وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ؛ یک گروهی از این‌ منافقین بر تو خرده می‌گیرند در صدقات. اگر با آیات منافقین آشنا باشید می‌بینید شبیه آیاتی است که در مورد کفار است! یعنی یک عده در نحوه پخش اقتصادی به تو طعنه می‌زنند. پخش غنائم و ذخائر نظام اسلامی و هر آن‌چه دست پیغمبر است و مال نظام اسلامی و مال مکتب است. خیلی وقت‌ها طبقات بالا اعتراضی از زبان طبقات پایین می‌کنند که اتفاقاً خودِ طبقات پایین و عامه مردم هم‌چنین اعتراضی ندارند و خیلی هم راضی هستند؟ دیده‌اید این نمونه‌ها را؟ اما اگر بخواهد حقی در نظام اسلامی شکل بگیرد، که بخواهد برای طبقه محروم درآمد زایی بکند، این لمز و طعنه‌ها را می‌زنند![1](28: 01: 01) که قرآن از این‌ها به نام طبقه مرفه یاد می‌کند که تو که این‌همه داری تو چرا اینقدر اعتراض می‌کنی؟![2]

(58): وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ؛ همین‌ها در مدل نظام اقتصادی اگر بهشان داده بشود توی مدل پخش اقتصادی راضی می‌شوند وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ؛ اما اگر بهشان داده نشود، غضب می‌کنند. همین‌هایی که اتفاقاً دارند.

قرآن نظام توحیدی خودش در جاهایی که به ظاهر بی ربط هم هست می‌گوید. ما از دست خدا می‌گیریم و از آستین پیغمبر!

پیامبر واسطه فیض

پیامبر مسئول اقتصاد جامعه

(59): وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ؛ اگر این‌ها از خدا و رسول راضی می‌شدند وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ و می‌گفتند خدا برای ما کافی‌ است سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ؛ در جایی که عنوان رسول داریم، عنوان حاکمیت داریم و این‌جا بحث نظام وساطت فیض نیست. این‌که فیض عالم از کانال رسول عبور می‌کند. این مال زمانی است که شما رسول را به عنوان رهبر سیاسی حکومت دارید که می‌دهد، یا نمی‌دهد!

إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ؛ ما به سمت خدا راغبیم و دادن و ندادن برای ما مهم نیست. این اموال هم که به دست رسول می‌رسد یک بخشی از آن را به مردم می‌دهد.

اموالی که باید خرج مکتب بشود

بعد هم می‌فرمایند، یک بخشی از این اموال مال مکتب است. شما خوشتان بیاید، یا نیاید، باید خرج مکتب بشود. این‌ها مال مملکت و رزمنده‌ها هم نیست. (13: 07: 01) گاهی اوقات مشکلات ما با آدم‌ها مشکلات مبنایی است. طرف می‌گوید: اموال یا شخصی است یا مال مملکت است، در صورتی که ما سه دسته اموال داریم: اموال شخصی، اموال ملت، اموال مکتب. انفال و فیء مال مکتب است. نفت هم جزء انفال است و اموال مکتب است. ذخایر و معادن جزء انفال است و متعلق به مکتب است. مال شأن حقوقی امام است. چرا این بحث ملی را این قدر قوی می‌کنید که در تعارض قرار بگیریم؟ یک بار بگو ملت ایران و یک بار هم بگو ملّه ابیکم ابراهیم. آن موقع طبیعتاً اموالی مکتب دارد که باید خرج مکتب بشود. توی لبنان خرج بشود. توی فلسطین خرج بشود، هرجا که به صلاح مکتب است هزینه بشود. چون مال ملت نیست، مال مکتب است. این مرزها را این‌قدر پررنگ نکنید که نفت را از زیرپای مسجد سلیمانی‌ها در بیاورند و خرج بالاشهری‌های تهران بشود! پس خود اهالی مسجد سلیمان باید بگویند: این نفت مال خودمان است! الان کل عشق و علاقه‌مان را به چه کسی باید گره بزنیم؟ آیا علاقه‌مان را به افغانستانی که قبلاً متعلق به ایران بود گره بزنیم یا نزنیم؟ تکلیف ما را معلوم کنید! این منطق‌ها قرآنی نیست. که وقتی می‌فهمیم این آدم ایرانی متعلق به مرزهای الان است، به او علاقمند می‌شویم. به طرف می‌رسی می‌گویی شما هم تهرانی هستی؟ بعد فکر می‌کنیم چقدر به هم نزدیک شدیم! در حالی‌که دو تا اندیشه و فکر داریم! ولی وقتی می‌فهمیم افغانی است ولو این‌که بسیار مؤمن است، نسبت به او سرد هستیم!

حب‌هایی هم که توی دین شکل می‌گیرد حب‌های مکتبی ا‌ست و به‌شدت غلبه مکتب توی آن زیاد است (07: 11: 01). البته یکسری پیوندهای عشیره‌ها و قبیله‌ای وجود دارد ولی این‌ها در سایه‌سار پیوندهای مکتبی و در خدمت اسلام است کما این‌که پیغمبر از این نظام‌های عشیرگی استفاده می‌کردند منتها در خدمت اسلام؛ مثلاً مهاجرین را با هم و انصار را با هم ترتیب‌های عشیرگی می‌داده. پیغمبر نظام کمونیستی نداشته، بلکه همه را در افق بالا به هم گره می‌زده مثل این‌که لشگر نجف خراسان داریم؛ یعنی جاهای مختلف لشکرهای مختلف دارد و همه در خدمت اسلام.

لذا مصارف اموال توی این آیه تذکر داده است. درست است که آیه فقهی است ولی بستر آیه تذکر این مطلب است که شما فکر نکن این مصارف اقتصادی فقط مال ملت است. مال مکتب هم هست. حتی توی خمس هم سهم خدا و رسول داریم: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ (انفال: 41)، این‌ها برای چیست؟ مگر خدا پول لازم دارد؟ خزائن زمین و آسمان مگر مال خدا نیست؟ پس برای چه برای خدا و رسول سهم گذاشته؟ که بعضی فقها می‌گویند: سهم ذوی القربی هم به رسول می‌رسد. فوقش این است که رسول خودش به عنوان یک شهروند پول می‌گیرد.

مصارف هشت‌گانه زکات

(60): إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ *

إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ؛ این مال فقرا و مساکین است که مسکین وضعش از فقیر بدتر است وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا؛ و برای جمع کنندگان زکوات، و هم سهم وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ؛ برای به دست آوردن دل بعضی؛ یعنی برای کسانی که باید جذبشان کرد، البته این آدم سطح پایین است، حتی بین فقرا و مساکین هم تفاوت هست. فقیر کسی است که ستون فقراتش شکسته، ‌اما مسکین به معنی فردی است که مطلقاً زمین‌گیر شده وَفِی الرِّقَابِ؛ برای آزادی برده‌ها وَالْغَارِمِینَ برای وام‌دار‌ها وَفِی سَبِیلِ اللّهِ؛ و در راه خدا. این‌ها مصارف هشت‌گانه زکات است که حاکم اسلامی هم سعه و ضیق این‌ها را تشخیص می‌دهد که به هر کدام چقدر می‌رسد.

آزارهای سیاسی منافقین به پیامبر

(61): وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ گروهی از این‌ها پیامبر را آزار سیاسی می‌دهند. این با آن سنخ اذیت‌هایی که توی سوره احزاب خواندیم، إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ (53) فرق می‌کند. البته قرآن از آن هم نهی می‌کند، ولی این اذیتی که توی این آیه آمده، اذیت‌های سیاسی است و لذا این‌جا زبان قرآن خیلی تند است وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ‏؛ این‌ها عذاب الیم می‌بینند.

اذیت‌شان هم این بود که پیامبر را طعنه می‌زدند و مسخره می‌کردند که این‌ها می‌گفتند پیامبر حرف همه را گوش می‌دهد وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ پبامبر خودش که تصمیم نمی‌گیرد قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ؛ بگو گوش خیرش برای شماست. پیامبر طبق وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ (آل عمران: 159) باید گوش بکند و مصلحتی در گوش کردنش هست. در کتاب دراسات فی الولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة (آقای منتظری) این بحث را می‌کنند که نه تنها پیغمبر بلکه حاکم اسلامی هیچ دلیلی ندارد حرف مردم را گوش بدهد، بلکه او باید حرف مردم را بشنود، اطلاعات و مشورت‌هایش را بگیرد و مطابق تشخیصی که می‌دهد عمل بکند و اگر بخواهد به رأی اکثریت به عنوان این‌که رأی اکثریت است عمل کند بنای حکومت‌هایی ولایی را خراب کرده است. و مصلحتی در این گوش کردن هست و این‌که مردم خودشان را شریک می‌دانند قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ؛ ولی این گوش خیرش برای شماست یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ (61). به خدا ایمان دارد و مؤمنین را تصدیق می‌کند و همان پیغمبری که انتظار دارید رحمه للعالمین باشد، وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ (61) هست؛ یعنی قرار نیست برای همه ادای رحمت در بیاورد و الا یک آدم منافق است! کسی که می‌خواهد آدم‌ها را جذب صد در صدی کند. مگر می‌شود؟ لذا معلوم است که در تصمیمات نهایی حاکم اسلامی یک عده شاکی و معترض و مخالف ‌می‌شوند. ولی خب حرف شما را هم گوش می‌دهد.

(31: 20: 01) وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ؛ همانطور که خداوند رحمت است و رحمتش با عذاب جمع می‌شود رسول هم همین طور است. بعضی فکر می‌کنند معنی آیه وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ (انبیاء: 107)؛ یعنی پیغمبر گوگولی! اصلاً این جوری نیست! پیغمبری که به فکر جامعه مسلمین است، به فکر پیشبرد اسلام است و خیلی منطقی و طبیعی است که قرار نیست رهبر جامعه اسلامی برای این‌که دل دو نفر را به دست بیاورد، جامعه را به باد بدهد! مثلاً توی همین جریان خیلی‌ها منطق و استدلال‌شان این بود که مثلاً حضرت آقا باید دل این‌ها را به دست می‌آورد. بعضی هم که قیافه اندیشه‌ور به خود می‌گرفتند تئوری اجتماعی‌شان این بود و در وبلاگ‌هایشان نوشتند که آقا باید دستی به سر و گوش این‌ها می‌کشید و می‌گفت: خب حالا انتخابات یک بار دیگر! این منطق خیلی‌ها بود! مگر حکومت‌داری به این مفتی است!؟ () وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(61).

برای منافق رضایت مردم مهم است نه رضایت خدا

(62):‌ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ؛ به خدا قسم می‌خورند تا این‌که شما را راضی کنند. یک ویژگی دیگر اینان این است که برایشان رضایت مردمی خیلی مهم است. تلاش می‌کنند برای رضایت مردم. وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤْمِنِینَ؛ اگر ایمان دارند، خدا و رسولش اولویت دارند برای راضی شدن. و این‌ها اگر خدا و رسول را راضی نگه دارند، قلب مردم هم بَیْنَ إصْبَعِی مِنْ أصَابِعِ الرّحْمَن است، خدا قلب مردم را به سمت آن‌ها می‌گرداند. امامی که برای خدا کار می‌کرد در موقع ورود از او پرسیدند: چه احساسی دارید؟ گفت: هیچی همان امام هم احساس زیادی نسبت به مردم و رزمنده‌ها داشت و هم مردم نسبت به ایشان رضایت زیادی داشتند و این سرّ حرف امیر المؤمنین است که مَنْ أصْلَحَ مَا بَیْنَه وَبَیْنَ اللهِ، أصْلَحَ اللهَ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ النّاسِ؛ اگر کسی رابطه‌اش را با خدا درست کند، خدا رابطه‌اش را با خلق درست می‌کند. لزومی ندارد من وقت بگذارم که تو از من خوشت بیاید! من باید وقت بگذارم که خدا از من خوشش بیاید. بشود رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛ من از خدا راضی بشوم و او هم از من. من اصلاً وظیفه ندارم مردم را راضی نگه دارم، من وظیفه دارم خدا را راضی کنم ولو این‌که مردم ناراضی باشند. البته خیلی از مجاری رضایت خدا، از رضایت خلق می‌گذرد. اما جاهایی که تعارض داشت، من دنبال رضایت فقط خدا هستم ولو در فیس بوک تا دلشان می‌خواهند ناسزا بگویند وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤْمِنِینَ. (00: 26: 01)

صلوات!

 

 

 

 

صوت جلسه­ی پیش رو موجود نیست اما جلسه بعدیِ (19 توبه) است. لذا متن آن در اختیار مخاطبین قرار می­گیرد:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ (۵۰) قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ (۵۲) قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِینَ (۵۳)

منافقین: گروهی از بدنه جامعه اسلامی

مشکلات آخر عمر شریف پیغمبر مشکلاتی است که در بدنه خودِ جامعه پیدا شده و می‌بینید که خطاب‌ها و عتاب‌ها همه متوجه کسانی است که در بدنه جامعه اسلامی رشد کرده‌اند و حالا مشکلی بر مشکلات جامعه افزوده‌اند و همین‌طور که جریان جامعه مدینه پیش می‌رود، جریان منافقین هم پیش می‌رود. طبیعی هم هست. خب نیروی قدرتمندی دارد شکل می‌گیرد که 1- این‌ها مبانی‌شان فرق می‌کند با مبانیِ این نیروی عظیم. همین‌طور که حیطه اسلام اضافه می‌شود، به چند دلیل جریانی به نام جریان منافقین دارد اضافه می‌شود. هم این‌که مبانی این‌ها با مبانی اصیل متفاوت است 2- از آن طرف اسلام برایشان دردسرساز شده است. سر مبانی شروع کرد‌ه‌اند به جنگ‌های پی در پی. قرآن این‌ها را به عنوان وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ (توبه: 74) معرفی می‌کند. نه این‌که مرتدین‌اند، یا مشمول ارتداد فقهی قرار گرفته‌اند. 3- از آن طرف علاقمندی این‌ها به جریان یهود و مبانی یهود کاملاً ملموس است. و لذا این‌که در ادامه داریم لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَيْهِ (توبه: 57)؛ اگر این‌ها سوراخ موشی پیدا کنند می‌روند توش! عرب به این موش‌های صحرایی که دو تا سوراخ می‌زنند می‌گویند نافقات؛ چون این‌ها راه فرار از هر طرف برای خودشان می‌گذارند.

عملاً جامعه دچار پدیده‌ای شده، بعد از گذشت بیست سال از اسلام، ‌توی این سوره‌های آخر محتوا خود جامعه اسلامی شده و گروه‌های متعددی که توی جامعه اسلامی به وجود آمده است. و لذا پدیده نفاق را شما گمان نکنید باطناً کافر ظاهراً مسلمان. نه این جوری هم نیست.

آزارهای سیاسی بر پیامبر

برای همین هم هست که پیغمبر می‌نشیند حرف‌های این‌ها را گوش می‌دهد. وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ (توبه: 61) این‌ها اذیت‌های سیاسی می‌کنند پیغمبر را. البته پیامبر را اذیت‌های فردی هم می‌کردند. مثلاً آیه ۵۳ احزاب، اشاره به اذیت‌های فردی پبغمبر دارد. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ؛ وارد خانه های پیغمبر نشوید مگر این که اذن بدهند به شما. وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا؛ اگر دعوت شدید بروید. بعد هم دیر بیایید زود بروید. وقت پیغمبر را نگیرید. فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا؛ ننشینید با پیامبر گپ بزنید. وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ؛ این طوری شما پیامبر را اذیت می‌کنید. و الی آخر. غرض این که گاهی اذیت‌ها اذیت‌های فردی پیغمبر است. ولی عده‌ای پیغمبر را به لحاظ سیاسی اذیت می‌کنند. و می‌گویند پیغمبر یک گوش است فقط. وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ. معلوم است که پیامبر گوش می‌داده به این‌ها. قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ؛ او به خدا ایمان دارد و اثر عملی به مؤمنین مترتب می‌شود. مؤمنان را تصدیق می‌کند. و همان پیغمبری که در شأنش رحمه للعالمین است. رحمت خاص برای مؤمنان است. در مقام عمل، مؤمنان را تصدیق می‌کند. این اذیت‌های سیاسی در معرض تهدید این چنینی ا‌ست: وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (توبه: 61).

تردید ویژگی منافقین

پدیده منافقین پدیده‌ای نیست که تابلو باشد و پلاک داشته باشد. نه! گروهی هستند در بدنه جامعه اسلامی. شما در همین ابتدای سوره منافقین ببینید؛ ‌شما با این پدیده مواجه‌اید که إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ؛ وقتی منافقین می‌آیند پیش تو می‌گویند شهادت می‌دهیم تو رسول خدایی. اما خدا می‌داند که این‌ها دروغ می‌گویند: وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ این‌جا کذب مخبری‌ است؛ یعنی خبر إِنَّکَ لَرَسُولُهُ درست است و صدق است. اما این‌جا کذب مخبر است و این‌ها آثار رسول را بر تو در عمل بار نمی‌کنند؛ َاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ. این دروغ مخبری‌ است. اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً؛ این‌ها این قسم‌ها را سپر خودشان می‌کنند که اولاً به خودشان ضربه نخورد و بعد هم فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ؛ صدّ عن سبیل الله می‌کنند. ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا (منافقون: 137) این همین پدیده نفاق است که داریم وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ (توبه: 74). یا در سوره نساء داریم إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا (137)؛ این‌ها هی ایمان می‌آورند، هی کافر می‌شوند، هی این‌طرف و آن طرف هستند در منطقه کفر و ایمان. بدترین برخوردهای قرآن هم با همین پدیده است.

منطق قوی منافقین

وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ (منافقون: 4)؛ یعنی از ظواهرشان نمی‌شود به چیزی پی برد و در منطقشان هم وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ؛ یعنی منطقشان هم منطق شنیدنی است و قابل پذیرش هم هست. یعنی این‌جوری نیست که تا حرف بزنند همه می‌فهمند که این‌ها منافقند، نه! لذا تَسْمَعْ در این جا؛ یعنی می‌پذیری؛ یعنی این‌قدر منطق محکم است. همان‌طور که وقتی داریم سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه، خب خدا سمع الله الغیبه و التهمه و الکذب هم هست. اما سَمِع آن‌جا؛ یعنی می‌پذیرد. و البته این‌جا خطاب جامعه اسلامی ا‌ست. این قدر منطق آن‌ها محکم است که قابل پذیرش است. و لذا شما اگر با معارف و مبانی چفت و بست نباشی، واقعاً این منطق منطقی ا‌ست که پذیرفتنی‌است. با دو دو تا چار تا هایی که از سیاست و روابط بین الملل می‌کنند خب جامعه می‌پذیرد! چیزی کم ندارد.

فرایند تغییر منافقین

پدیده منافقین که اولش با فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ شروع می‌شود و کم کم هم رشد می‌کند و تبدیل می‌شود به رفتار منافقانه و بعد کم کم گروه و تشکیلاتی می‌شوند که تزلزل‌های جدی در جامعه اسلامی ایجاد می‌کنند. و پیغمبر هم نمی‌تواند کسی را معرفی کند. این‌ها خودِ‌ توده‌های مردم هستند. پیامبر فقط هی شاخص باید بدهد. اگر کسی با مبانی دین آمد جلو می‌شود مسلمان، اگر با مبانی دین نیامد، می‌شود فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ؛ یعنی اگر کسی پیغمبر را به عنوان حَکَم قبول نداشته باشد در محاکمات، این مسلمان نیست. فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ (نساء: 65) و اگر در جانشینی پیغمبر هم کسی را قبول نداشته باشد مسلمان نیست.

اثبات حکمیت برای ولی فقیه

برای همین در روایت مقبوله عمر بن حنظله همه اتفاق دارند که حتی اگر مقام حکومتی را برای ولی فقیه ثابت نکند، حداقل حَکَمیت را ثابت می‌کند. باید رضایت بدهند به این حکمیت؛ فَلْیرْضَوْا بِه حَکماً. تمام کسانی که در مقبوله عمر بن حنظله ولایت را قبول نکردند، قضاوت را قبول کرده‌اند. فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُه عَلَیکمْ وَعَلَينَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا كَالرَّادُّ عَلَى اللّهِ وَهُوَ عَلَى حَدِّ الشِّركِ بِاللَّهِ. ببینید این همان فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ به جایی می‌رسد که اگر قبول نکنید، در حد شرک به خدا قرار می‌گیرید. اگر با مبانی دین نیامدیم جلو و سفت و قرص نیامدیم، ‌منطق می‌شود همین منطقی که توی کتاب‌ها می‌نویسند. تا می‌خواهی حرف از تأییدات الهی و کمک‌های غیبی و منطق احدی الحسنیین و مستضعفین جهان و این‌ها حرف بزنی می‌شوی امّل. منطق امّلی که اتفاقاٌ همین منطق قرآنی‌ است!

ایران و اسرائیل دو کشور ایدئولوژیک

سؤال: این‌ها منافقین اعتقادی‌اند یا سیاسی؟

جواب: ببینید نفاق سیاسی از همین نفاق اعتقادی شروع می‌شود. برای این که توی دین ما واقعاً سیاست‌مان عین دیانتمان است؛ یعنی دین ما بالاخره همین قرآن ماست دیگر؟ خب شما قرآن را شروع کنید به خواندن ببینید سیاست ما عین دیانت ماست یعنی چی؟ اصلاً همه چیز دین ما مکتبی ‌است. جلسه قبل بحث شد که قبل از احزاب کافران آمدند و پیشنهاد دادند که بیا دست از مسائل ایدئولوژیک برداریم و با هم مذاکره کنیم و به روابط اقتصادی‌مان فکر کنیم که سوره احزاب نازل شد.

می‌دانید که دو تا کشور توی دنیا هست که معروف به کشورهای ایدئولوژیک هستند؛ ما و اسرائیل؛ یعنی رفتار سیاسی ما را ایدئولوژی‌مان تعیین می‌کند.

تراز جهانی و مبانی اسلامی!

می‌فرماید چرا خودتان را این‌قدر به کافران نزدیک می‌کنید و خودشیرینی می‌کنید؟ می‌خواهی رنکینگ ما را توی مناسبات سیاسی بالا ببری أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ ؟(نساء: 139) نمی‌خواهیم ببرید بالا. این همان خطاب به منافقین است دیگر. نمی‌خواهیم بالا ببری. اصلاً ما رنکینگی را که آن‌ها تعیین می‌کنند، قبول نداریم! یک عده وقتی برایشان رنکینگ دنیا مهم است خب معلوم است که تلاش‌هایی می‌کنند که شعاری بدهد که آن شعار بشود شعار سالِ‌دنیا. که بعد رنکینگ ما بالا برود. خب ما وقتی اصلاً قبول نداشته باشیم و برایمان مهم نیست این حرف‌ها را، خب از این شعارها هم نمی‌دهیم! لذا ایدئولوژیک که نگاه کنید می‌بینید بسیاری از علوم، لا ینفع است. حرف‌های بی‌خود است. خیلی از همین ورزش‌ها می‌شود لا ینفع؛ محتوی ندارد در دین ما. خب این‌ها در نصاب‌ها و ترازهای جهانی مهم است ولی در مبانی ما اهمیتی ندارد. لذا اگر مبانی ما با مبانی دین هماهنگ بود، می‌شویم مؤمن سیاسی. اگر هماهنگ نبود، می‌شویم منافق سیاسی. از همین بدنه جامعه اسلامی.

عدم شفافیت موضع منافقین

برای همین است که ما ائمه نفاق هم داریم. کما این‌که ائمه کفر داریم. یعنی خواص منافقین الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ (نساء: 140) که منتظرند ببینند ورق چه‌طور برمی‌گردد. موضع‌شان شفاف نیست. این که می‌گویند صریح و شفاف بگویید برای همین است که رفتارهای منافقانه بروز نکند. بعضی‌ها بسته به شرایط هر طور به نفع‌شان باشد موضع می‌گیرند. لذا داریم توی همین آیات توبه که

(62): یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ؛ این‌ها این‌قدر قسم می‌خورند و حرف می‌زنند که تو را و ملت را راضی کنند نه خدا را و نمی‌فهمند که قلب بین اصبَعَیْن مِنْ اصابع الرّحمن است. قلب دست شما نیست. قلب دست سرانگشتان خداست. ببینید یک موقع است که شما احترام می‌گذارید به مردم و حسن مجالست دارید ولی یک موقع تلاشی است در جهت راضی کردن مردم. این درست نیست. وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن یُرْضُوهُ إِن کَانُواْ مُؤْمِنِینَ؛ اگر راست می‌گویید خدا و رسول را راضی کنید. کلید رضایت مردم هم در جلب رضایت خدا و رسول است. چون قلب مردم بَیْنَ إصْبَعِی مِنْ أصَابِعِ الرّحْمَن است. دستِ مقلب القلوب است. لذا شما می‌بینید امام خمینی که غرق در توحید است برای جلب رضایت الهی،‌ چطور جلب قلوب مردم می‌شود و چه‌طور مردم شیفته‌اش می‌شوند.

تشخیص حجت < حرکت

ما هم ائمه نفاق داریم و هم عده‌ای که رفتارشان منافقانه است. لذا خدا می‌گوید از بعضی‌ها می‌گذریم و از بعضی نمی‌گذریم. آیه ۶۶ توبه را ببینید؛ لاَ تَعْتَذِرُواْ؛ عذر نیاورید قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ؛ بعد آن حرف‌های مؤمنانه پنجاه و هفتی، شما فاصله گرفته‌اید. إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ؛ اگر از یک عده بگذریم، نُعَذِّبْ طَآئِفَةً؛ از عده‌ای نمی‌گذریم.

سؤال: در عمل باید چه کنیم؟ اول حق را بشناسیم بعد ببینیم صاحب حق کیست یا بر عکس؟

جواب: مهم این است که آدم اول حجت را تشخیص بدهد و بعد بر مبنای حجت حرکتش را تعیین می‌کند. گاهی شما باید حجت را بشناسید. همه حرف این نیست که حق را بشناس و بعد اهلش را. برای همین است که زمان امام صادق، ‌عده‌ای از خود امام صادق جلوتر افتادند. همین محمّد نفس زکیه و این‌ها. یعنی شما اگر حجت را نشناسی و رفتارت را بر مبنای حجت پیش نبری، در موضع لغزش هستی، پس بگردید دنبال حجت و رفتارتان را با حجت منطبق کنید.

سؤال: خب این‌طوری که خیلی سخت می‌شود. مدام باید دنبال حجت باشیم. مخصوصاً اگر حجت غیر معصوم باشد، پذیرشش سخت می‌شود.

ادبیات قرآن ما را به یقین می‌خواند

ادبیات غرب سراسر شک است

جواب: شما باید دنبال حجت بگردید و رفتارتان را مطابق حجت قرار بدهید ولو این‌که اشتباه کند. شما مگر مرجع تقلیدتان را مطمئن هستید که حتماً دارد درست فتوا می‌دهد؟ نه! شما رفتارتان را مطابق فتوا می‌کنید در حالی که نمی‌دانیم حتماً درست می‌گوید، ولی این حجت است. امام خمینی مگر معصوم بود؟ نه! وقتی ما را فرستاده‌اند دنبال اولی الامر. ببینید یا آدم باید خودش حجت باشد یا دستش توی دست حجت باشد. این رزمنده‌هایی که جبهه می‌رفتند مگر به لحاظ معرفت و یقین کامل بودند؟ نه! این‌ها حجت را تشخیص داده بودند و دل سپردند به فرمان حجت. البته آدم باید شامّه هم داشته باشد وگرنه گیر می افتد! در ادبیات قرآن ما آن منطق پر از شک و تردید را اصلاً نداریم.

در مبانی غربی همه‌اش شک است؛ شاید این درست،‌ شاید هم نادرست، اصل عدم قطعیت و … توی قرآن که اصلاً این را نداریم. این یتردّدون (توبه: 45) روایت قرآن از منافقان است. در هر حال تا حجت تان را نشناخته‌اید و معلوم نکرده‌اید، حق انجام کاری را ندارید. کاری نداریم که حجت آیا در در عالم واقع درست عمل کرده است یا نه. مهم این است که عمل، مطابق حجت باشد. و گرنه این‌که نمی‌شود تا رهبر جامعه تصمیمی می‌گیرد، یک عده می‌گویند درست است، عمل می‌کنیم، یک عده می‌گویند این درست نیست. این که حجت نمی‌شود! دیگر رهبری‌‌ای باقی نمی‌ماند!

در اُحُد اتفاقی که می افتد همین است که این‌ها این‌قدر به پیغمبر فشار سیاسی می‌آورند که پیامبر مجبور می‌شود، به جای ماندن در مدینه، خارج از مدینه جنگ کند. اصلاً وَشَاوِرْهُم فِی الامْر را پیامبر احتیاجی نداشتند. فقط برای این‌که استبداد رأی تلقی نشود پیامبر طبق آیه مشورت می‌کنند. ولی آن‌ها مشورت ندادند،‌ بلکه فشار آوردند به پیامبر. پیامبر را مجبور کردند که کاری که صلاح نمی‌دانست انجام بدهد.

منافقین عناصری در درون نظام

در تاریخ، منافقان را خیلی ساده‌ می‌بینیم. آدم‌هایی مثل مثلاً مسعود رجوی که تابلو هستند و نه مقبولیتی دارند و نه توی بدنه جامعه هستند. این ساده‌انگاری‌ است. تعریف قرآنی و شاخص‌های قرآنی از بحث نفاق این نیست واقعاً. به خاطر این که این‌ها هویت جامعه‌اند و توی بدنه جامعه‌اند. باید شاخص‌ها را شناخت. لذا زمان ما را اگر بخواهید تطبیق بدهید با دوره‌ای نه با زمان امام علی(ع) بلکه با زمان اواخر عمر حضرت رسول(ص) می‌شود تطبیق داد. که رفته رفته بعد از بیست سال از اسلام،‌گروه‌ها و جریان‌هایی از درون خودِ‌ نظامِ‌ مدینه دارند خودنمایی می‌کنند. تمایل به یهود و غرب و روم زیاد می‌شود. لذا این ده سال مدینه را بیایید واقعاً واکاوی کنید ببینید چه جریاناتی دارد اتفاق می‌افتد.

بصیرت در شناخت منافقین

سوره محمد آیه ۳۰ را ببینید: وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ ما اگر می‌خواستیم این‌ها را تابلو می‌کردیم توی جامعه و پیامبر هم با بصیرتی که دارند این‌ها را می‌شناسند. فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ؛ پیامبر آن‌ها را از روی بصیرت می‌شناسی. لذا بصیرت برای همین‌است که توی نطفه‌ها شما جریان‌ها را بشناسید. اگر شاخص‌ها دستتان باشد،‌ نورانیت هم داشته باشید، در لحن قول و سیما هم می‌شود این‌ها را شناخت.

رهبر قرار نیست موضعش به نفع همه باشد

سوره توبه را بیاورید! وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ (61) لذا ترتیب اثر این شنیدن‌های پیامبر به نفع اهل ایمان است و رحمت برای اهل ایمان است. مثل قرآن که شأن شفا دارد ولی نه برای همه. مثل خود خدا که رحیمیت‌اش خاص است. رحمت عام دارد که توی آن رحمت، غضب هم وجود دارد. لذا موضع‌گیری‌های پیغمبر قرار نیست به نفع همه باشد. رهبر قرار نیست رفتارهاش به نفع همه باشد. خب یک عده‌ای متضرر می‌شوند توی این مواضع.

اهمیت اعتماد به رهبر

پس در اوایل و حتی در اُحُد، الذین نافقوا داشتیم. منافق نبودند، ولی بروز رفتارشان منافقانه بود. عملکردشان شبیه منافقان بود. همان کسانی که توی احد به رهبرشان اعتماد نکردند و این نکته احد است. پیغمبر گفت این تنگه را ول نکنید حتی اگر روی جنازه برادرانتان کرکس بنشیند. اما این‌ها بحث غنیمت که پیش آمد، به ذهنشان خطور کرد که نکند پیامبر ما را سرِ کار گذاشته؟! و لذا بعدش آیه نازل شد که وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ (آل عمران: 161)

رفتار متظاهرانه منافقین

این‌ منافقان کسانی هستند که اگر حسنه‌ای به شما برسد، ناراحت می‌شوند. از پیشرفت‌ها ناراحت می‌شوند. اگر مشکلی هم پیش بیاید ژست می‌گیرند که ما از قبل هم می‌دانستیم و پیش‌بینی می‌کردیم که چنین اتفاقی می‌افتد. و بعد هم عشق می‌کنند که جامعه با مشکلی مواجه شده است.

(51): قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. این‌جا وسط این بحث‌های اجتماعی،‌ بحث توحید و معارف هم داریم و این منطق دین ماست. این برای بازسازی روحی جامعه است. ارائه این بحث که إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا. از کل معارف حالا این را رو می‌کند که جایگاه دارد. اما جایی که کم‌کاری از خود مسلمانان باشد و ماجرای احد باشد می‌گوید: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ (آل عمران: 165). این قسمت را رو می‌کند. این‌جا خودتان مقصر بودید. آن‌جا دیگر جای بحث سرنوشت نیست. هر جا قرآن متناسب با موضوع، معارف لازم را ارائه می‌دهد.

(52): قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ؛ ما فقط داریم به احدی الحسنیین؛ یکی از خوبی‌های دوگانه می‌رسیم. در هر حال برای ما حسن و خوبی است. فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ (توبه: 24) این هم خط و نشان. حالا مانده که معلوم بشود حق با چه کسی‌ است!

انفاق‌تان قبول نیست!

(53): قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ؛ بعد خطاب به همین‌ها می فرماید که انفاق‌تان هم قبول نیست. البته مصداق انفاق این جا بیشتر انفاق‌های سیاسی ا‌ست. این‌ها حرکاتی می‌کردند که دست‌شان رو نشود. قرآن می‌گوید این‌ها اصلاً قبول نیست.

سؤال: ما در زمان ائمه هم داشته‌ایم که یک جاهایی که عدّه و عُدّه کافی نبوده، با مماشات پیش می‌رفته‌اند؛ نظیر صلح امام حسن یا ولایت عهدی حضرت رضا(ع)؛ یعنی همه جا هم قرار نیست ما تمام قد بیاییم و مبارزه کنیم.

در اسلام پیکار اصالت دارد نه صلح و جنگ و مذاکره!

جواب: ببینید جمله‌ای از آقامصطفی خمینی در رساله ولایت فقیه را ما خواندیم[2] که ائمه متهم بوده‌اند به ریاست‌طلبی. بعد ایشان می‌فرماید: اتفاقاً بودند. ریاست‌طلب بودند. و شواهدش در تاریخ هست که داشتند حرکتی را پیش می‌بردند که حکومت حقه را تشکیل بدهند. در اسلام نه صلح اصالت دارد و نه جنگ. ولی پیکار اصیل است. شما جان و مالت را باید بدهی به خدا. فقط و فقط یک کار حق داری با این جان و مال بکنی. فقط پیکار و جهاد در راه خدا. این اصالت دارد. در زمان خودِ‌ پیامبر هم ما صلح داریم؛ حدیبیه. که اتفاقاً به‌ظاهر خفت‌بار هم هست. انتقاد به این است که می‌خواهیم صلح بکنیم. خب قبول. اعتماد کنیم به رهبرها و ارشدهای نظام. و اگر خواستند صلح می‌کنیم. اما پیکار سرِ‌جای خودش هست. لذا بحث این است که چرا مذاکره را مساوی می‌کنید با این که ما سلاح را بگذاریم زمین؟ چرا می‌خواهید روحیه استکبارستیزی را از ما بگیرید؟ ما طبق قرآن در دو صورت مذاکره با امریکا می‌کنیم: إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ (انفال: 16) یا دنبال فرصت بهتری هستیم برای ضربه زدن یا أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ (همان) یا برای این‌که در آینده عدّه و عدّه‌مان کامل بشود و بهتر بتوانیم پوزه‌اش را به خاک بمالیم.

نقد و مشورت دادن به رهبر آری

تحت فشار قرار دادن رهبر هرگز!

شما فقط حجت‌تان را بشناسید این که می‌گویند مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إمَامَ زَمَانِه مَاتَ میِتَةً جَاهِلِیَةً؛ کسی که بمیرد و امام زمان را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده، نه این‌که شناسنامه امام زمان را نداند، این نیست؛ یعنی امام زمان را به رسمیت نشناسد. و اگر واقعاً در جایگاه امام زمان، دارید ولایت فقیه تعریف می‌کنید، که این خیلی امر بزرگی ا‌ست که به یک غیر معصوم جایگاه ولایت می‌دهید، اگر نپذیرید این را، می‌شود همان مقبوله عمر بن حنظله. این هیچ منافاتی هم با نقد و مشورت و این‌ها هم ندارد. اما رهبر را نباید تحت فشار قرار داد. وگرنه می‌شود همان جام زهر که به پیامبر هم نوشاندند. این که امام خمینی هم گفتند که من جام زهر نوشیدم؛ یعنی شرایطی پیش آمد که به امام تحمیل شد که ‌چنین تصمیمی بگیرند.

صلوات!

 

 

 

 

 

[1] . یکی که با یک خانواده‌ای در ارتباط بود به من می‌گفت که فلانی! تو باید قبول کنی که فلان خانواده royal family (خانواده سلطنتی)‌ هستند! گیر هم نده! این مجموعه خانواده خیلی بزرگی هم هست. ما این منطق را قبول نداریم و در منطق‌های اسلامی غیر قابل پذیرش است.

[2] . حکایت این‌ها حکایت «از نخورده بگیر بده به خورده» است.

[1] . من به دوستانی که در مشکلات اقتصادی مشکات پیشنهاد می‌دادند که به این طرف و آن طرف نامه بنویسیم هم عرض می‌کردم، ما به این نتیجه رسیدیم که هرجا نمی‌دانیم به نتیجه می‌رسیم و هرجا که می‌دویم به نتیجه نمی‌رسیم! هرجا با دید غیر توحیدی می‌دویم؛ نمی‌رسیم! ؛ مثلاً این پسر فلانی است و بهترین کسی است که می‌تواند برای ما کاری بکند.

[2] . در حوزه مشکات برادران بحث شد.