جلسه هجدهم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

سوره توبه،‌ جلسه 18

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَکَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ کَارِهُونَ (۴۸) وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (۴۹) إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ (۵۰) قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ (۵۲)

دسته‌بندی‌های سیاسی قرآن

در جنگ تبوک یک عده آمدند از پیغمبر اجازه بگیرند که به جنگ نیایند. پیغمبر هم به آن‌ها اجازه داد و در آیه 47 این بحث بود که اگر می‌آمدند مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً؛ اضافه نمی‌کردند به شما مگر فساد و تباهی و ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ یک عده را بینتان می‌گذاشتند برای فتنه و در ضمن این‌ها َفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ یک عده جاسوس دارند.

طرز تشکیل گروه منافقین

حالا که دارد بحث راجع به منافقین می‌شود، ‌بد نیست گریزی بزنیم به طرز تشکیل گروه موسوم به منافقین و رفتارهای پیغمبر را ببینیم که چگونه شکل می‌گیرد.

نکته‌ای که خیلی خطرناک است این است که هرکه ساز مخالف با حکومت داشت انگ منافق به او بخورد! همین‌قدر هم خطرناک است که کسی دسته‌بندی سیاسی قرآن را تلقی به قبول نکند و چیزی را به نام پدیده منافقین در بدنه جریان سیاسی حکومت پیغمبر نبیند! حالا یا با خوش‌بینی، ‌یا با سادگی نسبت به دسته‌بندی سیاسی قرآن بی‌تفاوت باشد!

آیات ابتدایی سوره مبارکه احزاب را بیاورید؛ یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ؛ ای نبی تقوا به خرج بده و از کافرین و منافقین اطاعت نکن إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً (۱) وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۲) وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً (۳)

عتاب قرآن به سازش با کفار

یک شأن نزولی در این‌جا هست که کتاب مجمع البیان بیان کرده و علامه طباطبایی هم این شأن نزول را قبول دارند، فضای این سوره که ابتدای بحث احزاب بعد از احد است و منجر به درگیری جنگ احزاب و خندق می‌شود، این است که بعد از جنگ احد که به یک نگاه ظاهری سپاه اسلام شکست خورد و سپاه کفر پیروزی‌هایی به دست آورد، درست است که قرآن در سوره آل عمران نشان می‌دهد روحیه‌ی مسلمانان بعد از جنگ ترمیم شده ولی به هر جهت یک شکستی را اسلام متحمل شد.

مذاکرات ابوسفیان حاکم مکه و پیامبر حاکم مدینه

(31: 08) خود ابوسفیان در رأس یک هیئتی وارد مدینه می‌شود؛ یعنی امان می‌گیرد و وارد مدینه می‌شود که یک مذاکره‌ای با پیامبر داشته باشند که این شأن نزول این آیات است. دیگر پیامبر را به عنوان یک قدرت در منطقه قبول داشتند. می‌گویند شما بیا این مجادلات ایدئولوژیک خودمان را کنار بگذاریم، ما از این به بعد با خدای شما کاری نخواهیم داشت، شما هم اینقدر به خدای ما، به زندگی ما، به رفتار ما کار نداشته باش، بیا با هم یک زندگی مسالمت‌آمیز با افق و چشم‌انداز منافع اقتصادی داشته باشیم، یعنی منافع اقتصادی همدیگر را تأمین کنیم و به کارهای ایدئولوژیک همدیگر هم گیر ندهیم، حالا من مکه را چگونه می‌خواهم اداره کنم تو چگونه می‌خواهی مدینه را اداره کنی به همدیگر کاری نداشته باشیم.

خوب دقت کنید که فضای طمع برانگیزی است که نظام اسلامی در مدینه خودش را جاگیر کند. این طرح که از طرف کفار مطرح می‌شود، در داخل هم اعتراضی بود که این چه حسی است در اسلام که هی مبارزه مبارزه؟ از داخل خود بدنه‌ی اسلامی کسانی هم همراه این حرکت شدند و از این پیشنهاد هم خوششان آمد، آیه نازل شد که لحن آیه عتاب‌آمیز است که خود پیغمبر را هم مورد خطاب قرار می‌دهد، البته برای این‌که گوشی دست بقیه بیاید که یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ؛ تو تقوای خدا را پیشه کن وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ. این‌جا دسته‌بندی صریحی را قرآن بیان می‌کند که اطاعت از کافرین و منافقین نکن. (38: 11) خدا علیم است، خدا حکیم است، خدا خبیر است، توکل کن به خدا، معلوم است یک حادثه‌ی خاصی انگار در پیش است، و شما توکل کن به خدا و اطاعت از این جماعت‌ها نکن!

ساده‌انگاری راجع به پدیده منافقین!

این نکته را می‌خواهیم باز کنیم که از این ساده‌انگاری راجع به پدیده‌ی منافقین ببینیم می‌شود خارج شد؟ این اتَّقِ اللَّهَ که راه این است که شما اطاعت از کافرین و منافقین نکنید، این اطاعت نکردن از این‌ها یعنی چه؟ این‌که می‌گویند از کافرین اطاعت نکنید آیا به این معنای ساده است که هرچه کافرین و منافقین می‌گویند، ما خلافش انجام بدهیم؟ یعنی لجبازی با کافرین که حتی اگر آن‌ها می‌گویند راست بگویید ما دروغ بگوییم برای این‌که اطاعت نکنیم، یا اگر گفتند امانت‌دار باشید ما می‌گوییم نه! ما خیانت در امانت می‌کنیم برای این‌که حال شما گرفته شود آیا منظور این است؟ یا نه! به نوعی همراه شدن در انگاره‌های دینی است، در گرفتن آن کبراها و استدلال‌های دینی است؟! شما توی ملاک‌ها به جای این‌که از آموزه‌های خود دین استفاده کنی برای این‌که سیاست و روابط بین الملل و این‌ها را تنظیم بکنی، حالا می‌آیی از آموزه‌های دیگران استفاده می‌کنی برای این کار؛ یعنی آموزه‌ی دیگران را بر می‌داری می‌کنی دست‌مایه‌ی حرکت خودت، این دومی است.

شما ببینید وقتی می‌گویید یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ به آیه‌ی بعدش را دقت کنید همین مطلب را می‌گوید وَاتَّبِعْ مَا یُوحَى إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ؛ اگر می‌خواهید آن اطاعت را نکنید، این چیزی که به خودتان وحی شده همین را اطاعت کنید.

منافقین در بدنه نظام اسلامیِ مدینه

شما پدیده‌ی منافقینی که در قرآن و در تاریخ اسلام دارید. در هجرت به مدینه یک گروه خاص که در مدینه هستند به نوعی خیلی هم شگفت انگیزند برای جامعه‌ی مسلمین، گروه یهودیان هستند. حتی این‌ها اهل کتاب آسمانی‌اند، این‌ها با کلاس‌های مدینه‌اند، قدرت‌های مدینه‌اند. اقتصاد مدینه دست این‌هاست. عالم‌اند. همه‌ی این خصوصیات و مزایا را دارند. مع ذلک می‌بینید که پیامبر از این‌که مسلمین با این‌ها بچرخند و آموزه‌های خودشان را از این‌ها بگیرند، راضی نیستند.

منافقین: تحصیل‌کرده‌ها در مدارس یهودی با دغدغه‌های دینی!

در منابع اهل تسنن خوش‌بینانه‌ترین حالتی که شما می‌توانید برای شخص خلیفه‌ی دوم که پدیده‌ی منافقین را عملأ این‌ها دارند رهبری می‌کنند اگر نگاه خائنانه به داستان نکنیم، این‌ها تحصیل کرده‌ی مدارس ماسکه یهودی هستند، و (06: 16) هیچ چیز ضررانگیزتر در تاریخ اسلام از تحصیل‌کرده‌های غربی که معارف آن‌ها را هضم و جذب کرده‌اند نبوده است. این‌ها اگر لاابالی شوند مهم نیست، ولی اگر لاابالی نشوند و دلبستگی‌های دینی هم پیدا بکنند دقیقأ شما با پدیده‌ی منافقین برخورد می‌کنید. کسانی که یک حالت تذبذبی در آن‌ها وجود دارد. نمی‌دانند که این کارهایشان، آموزه‌هایشان باید دینی باشد؟ باطن باید چه گونه باشد؟ چه گونه باید فکر بکنند؟ یک بار این طرف می‌غلتند و یک بار آن طرف می‌غلتند. شما دقیقأ در این جور وقت‌ها مواجهید با پدیده‌ی منافقین، کسانی که خطرناک‌تر از این‌ها برای اسلام وجود نداشته و هنوزش هم همین‌گونه هست. آدم‌هایی که دل در گرو یک معارف دیگر دارند نه قرآن، مهم هم نیست پارچه دور سرشان پیچیده شده باشد، یا پیچیده نشده باشد، این هیچ اهمیتی ندارد؛‌ یعنی آخوند باشد یا نباشد! مهم این است که دل در گرو معارف دیگری دارد. بزرگ‌شده‌ی آن طرز تفکر است و البته دلبستگی‌های دینی هم دارد. این آدم می‌شود خطرناک‌ترین عنصری که در جامعه‌ی اسلامی می‌شود گیر آورد. منافقین در تاریخ اسلام همین گونه بودند. کسانی بودند که این‌ها نه این‌که مؤمن نبودند! اتفاقأ مؤمن‌اند، ولی ایمانی که دارند در آن‌ها ریشه ندوانده است که بخواهند مبانی خود را از دین بگیرند (26: 18)

میدان جهاد در اسلام فراملی است

(27: 18) شما ببینید الان بحث منافع ملی توسط گروه‌هایی طرح می‌شود. (نمی‌خواهیم انگی به گروه و افراد خاصی بزنیم!)[1] حضرت آقا فرمودند ما کار داریم به دنیا. ما نمی‌توانیم نسبت به دنیا بی‌تفاوت بمانیم! نسبت به مظلومین دنیا. اگر شما یک طرح از منافع ملی بدهید و در این بحث انگاره‌های دینی و آموزه‌های دینی فراموش شود؛ یعنی شما می‌خواهید کل پیوندهای اجتماعی براساس مرزهای موهومی که واقعأ موهوم است بنا کنید. آیا اگر پدر من یک وجب آن‌طرف‌تر به دنیا می‌آمد باید همه هویت و همه عشقم و تمام آرمان‌های نهایی من مثلاً ترکمنستان می‌بود؟ من باید همه هوش و حواسم را به ترکمنستان جمع می‌کردم؟ آیا این آموزه اینقدر پتانسیل دارد که آدمی را حرکت بدهد؟! (05: 20)

شما آیه ۷۵ سوره‌ مبارکه نساء را بیاورید! بالاخره اگر یک مسلمان که آموزه‌ها و پارادایم‌هایش را دارد از دین و از خود قرآن می‌گیرد و مرتب هم این کار را می‌کند که این مبانی‌اش از بین نرود شما اگر در حضور این آیه قرار بگیرید، بنده نمی‌خواهم بگویم آیا باید الان سلاح دست بگیرد در کل مناطق دنیا شروع کند به جنگ و رزم؟یا نه! باید یک کار دیگر بکند. ولی به هر جهت مگر می‌تواند این آیه باشد و آدم تکلیف خودش را با این آیه مشخص نکند؟ که وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ؛ چتونه چرا نمی‌جنگید؟ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ؛ این‌همه مظلوم تو عالم! چرا نمی‌جنگید؟ آیا من می‌توانم به منافع ملی فکر بکنم ولو این‌که مستضعفینی در کل جهان باشد ولی ما بی‌خیال پدیده‌ی مستضعفین جهان باشیم؟ تو این مرزهای گربه‌ای کلأ فکر کنیم و حالا می‌خواهند مستضعفین جهان ضایع بشوند، بشوند! الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا؛ مستضعفین جهان، نه مستضعفین مسلمان، نه مستضعفین کجایی! همین ادبیات امام، گرچه امام در کلامش از قرآن نمی‌خواند، ولی روح کار و ادبیاتش قرآنی است. می‌بینید رزمندگان اسلام می‌روند خرمشهر را آزاد می‌کنند، امام می‌فرمایند خرمشهر را خدا آزاد کرد و رزمنده‌ها هم اصلأ بدشان هم نمی‌آید. قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ (توبه: 14)؛ شما بجنگید خدا با دست شما آن‌ها را عذاب می‌کند فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ (انفال: 17) این همین ادبیات دینی امام است.

توحیدی‌ترین ادبیات قرآن در مباحث سیاسی

شما می‌بینید قرآن توحیدی‌ترین ادبیات‌ها را در مسائل سیاسی بیان می‌کند که اتفاقأ این ادبیات باید باشد که آدم حواسش به مبانی خودش باشد؛ یعنی وسط بحث‌های سیاسی اجتماعی، شما بحث‌های توحیدی را می‌بینید؛ یعنی این ادبیات به کار بردنش نه تنها ننگ نیست، حالا ممکن است یک عده بگویند شما چقدر قدیمی فکر می‌کنید؟ بگویید اشکال ندارد! ولی (42: 23) توحیدی‌ترین ادبیاتی را که قرآن به کار می‌برد در پدیده‌های اجتماعی به کار می‌برد. برای این‌که مبانی یادتان نرود. شما با این مبانی وارد مباحث اجتماعی سیاسی شدید. به هر جهت اگر شما یک چنین آیه‌ای را ببینید چطور می‌‌خواهید رابطه‌ی خودتان را با آن آیه بیان بکنید؟ بحث این نیست که با آمریکا رابطه داشته باشیم،‌ یا رابطه نداشته باشیم، صلح ‌بکنیم، یا جنگ بکنیم؟ درس بخوانیم، یا بجنگیم؟ این‌ها هیچ کدامش در دین اصالت ندارد. یک موقع صلح می‌کنیم یک موقع می‌جنگیم، ولی حواسمان باشد اگر صلح می‌کنیم به این معنا نیست که راه مبارزه را مسدود کردیم! این نیست! آموزه‌ی دین همه‌اش بحث پیکار در راه خداست، و الی الابد هم همین است. حتی اگر صلح کردیم، اگر قرار است صلح کنیم، یا پای میز مذاکره بنشینیم، چرا حس استکبارستیزی ما را می‌خواهید کم کنید؟ این روحیه‌ی نفاق است. رهبران ارشد مملکت می‌خواهند صلح بکنند، یا صلح نکنند،‌ ولی استکبار ستیزی وکفرستیزی که نباید از میان ما برود. (15: 25)

اولویت عدالت بر جان و خویشان

آیه 135 نساء ‌را بیاورید! یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقَیراً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً می‌خواهیم ببینیم پیغمبر چه برخوردی با پدیده‌ی منافقین باید انجام دهد، گفتیم رمز بحث اطاعت کردن کفار همین است که شما آموزه‌هایتان را از جای دیگر دارید می‌گیرید، ولی به ظاهر آدم متدینی هستید. این‌ها پدیده‌ی منافقین را رفته رفته در جامعه درست می‌کنند و رفته رفته به جا‌های دیگر هم می‌کشاند؛ یعنی که طرف می‌خواهد جمع شود با کفار، این حرکت ابتدایی او نیست. در ابتدا همین که آموزه‌هایش را کبری‌های کلی‌‌اش را که دارد براساس آن قضاوت می‌کند، دارد از نقطه‌ی دیگری می‌آورد، مطمئن باشید این آخرش کشیده می‌شود به جاهای دیگری!

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ؛ ای مؤمنین! قوام به قسط شوید برای خدا شهادت دهید ولو این‌که به ضرر خودتان باشد، به ضرر اقربایتان باشد، به ضرر والدینتان باشد، شما این مبانی را نگه دار! شما علیه خودت، یا خانواده‌ی خودت هم قرار شد شهادت بدهی شهادت بده. شما قوام به قسط باش و برای دین این هزینه‌ها را بکن! إِن یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقَیراً فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا؛ شما کاری به فقر و غنای این‌ها هم نداشته باش! اگر خطا کردند خدا اولویت دارد به آن‌ها. ممکن است یک فقیری یک خطایی کرده باشد شما علیه‌ش شهادت بده. نگو این فقیر بیچاره‌تر می‌شود! شما کاری نداشته باش و فقط مبانی را نگه دار! فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ؛ تبعیت از هوی نکن از آن ملاک‌ها تبعیت کن تبعیت از هوی نکن که حالا بخواهی عدالت بورزی. می‌خواهی عدالت بورزی آن وقت تبعیت از هوی می‌کنی! صریح و شفاف هم باش وَإِن تَلْوُواْ؛ اگر بخواهی زبان‌بازی کنی، جهت‌گیری‌ات را نسبت به دین نسبت به اعتقادات صریح بیان کن زبان بازی نکن! أَوْ تُعْرِضُواْ؛ یا اگر اعراض بکنی از این شهادت‌ها، یا اصلأ بگویی من کاری ندارم، من اصلأ کاری ندارم نظر امام چیه! یا نظر امام را می‌دانم ولی حالا هیچی نمی‌گویم! یا زمانی هم که می‌خواهم چیزی بگویم شروع می‌کنم به زبان بازی، یک جوری می‌پیچانم که کسی ناراحت نشود! نه! صریح و شفاف مبانی را بگویید. فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً.

دوباره به مبانی برگردید

(59: 30) (نساء: 136): يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ؛ ای مؤمنین این عهدنامه‌ی ایمانی خودتان را بیایید یک دور دیگر امضاء کنید. بیایید به همین مبانی ایمان بیاورید! يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ؛ مؤمنین بیایید ایمان بیاورید. آقایان انقلابی‌ها! بیایید یک دور دیگر شهادتین انقلابیتان را بگویید. شمایی که نسل اول هستی و من که نسل دوم هستم و تویی که نسل سوم هستی. من نسل دوم و سوم از توی نسل اولی این مبانی را گرفتم. شما روی همین مبانی بمانید. ایمان بیاورید و بگویید! زبان‌بازی هم نکنید! زبان نچرخانید برای این‌که این و آن بدشان نیاید! این است که مؤمن می‌سازد. (03: 31)

(نساء: 137): وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا این وسط کسانی هستند که این‌ها همین جور گیجند! نمی‌دانند چه کار بکنند؟ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ این همین ویژگی نفاق در شخص است ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ حالت تردید را می‌بینید؟ کسانی که ایمان می‌آورند سپس کافر می‌شوند نه که ایمان ندارد! قرآن هم می‌گوید ایمان دارد اما چون‌که به لحاظ مبنایی آموزه‌هایش با همه آموزه‌های ایمانی تطبیق نمی‌کند تبدیل می‌شود به یک آدم مذبذب آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ. (00: 32)

منافقان لزوماً خائن نیستند!

(08: 32) هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ (آل عمران: 168)، وقتی جان او با توحید شکل نگرفته، این وسط تذبذب دارد و این لزومی ندارد یک نگاه خائنانه داشته باشیم که منافقین یعنی این که یک عده هستند این‌ها مشخصاً از اول خائنند. از آن اول مشخصأ می‌خواستند با خیانت بیایند روی کار و از اولش هم خائن بودند! لزومی ندارد این طوری فکر بکنیم پدیده‌ی منافقین این جوری نیست! بعدش می‌گوید: ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا؛ در کفر دیگر پیش می‌روند، کفرهایی که ظاهر دینی دارد، (03: 33) لَّمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا *

(نساء: 139-138): بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً * الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً؛ کسانی که به دنبال دوستی با آن‌ها هستند به جای مؤمنین، می‌خواهند آن‌ها را جذب کنند، می‌خواهند مورد توجه آن‌ها باشند تا مؤمنین، چی کار دارید می‌کنید؟ أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ؛ دنبال عزت در آن طرف می‌گردند؟ می‌خواهند که آن‌ها را جذب کنند که عزت گیرشان بیاید؟ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً؛ عزت همه‌اش برای خداست. شما با خدا باش با همین مبانی باش.

جایی که انگاره‌های دینی را تمسخر می‌کنند ننشینید

(55: 33) در جایی که آن‌ها نشسته‌اند و مبانی و انگارهای دینت را به باد استهزاء گرفته‌اند، این‌جا ننشین. آقای مؤمن! قبلأ هم در سوره انعام داشتیم که وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا (140)؛ اگر یک جایی نشسته‌اید و همین آیات الهی و همین مبانی، همین حرف‌های امام، همین گفت‌وگو از مبانی دینی دارد سرش مسخره‌بازی می‌شود فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ؛ آن‌جا ننشین! حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ؛ تا بروند در یک حرف دیگر إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ؛ شما هم اگر بنشینی شبیه آن‌ها شده‌ای، اگر بنشینی کنار آن‌ها و بخندی به همین مبانی‌ای که خودتان داشتید تا حالا داشتید به ما می‌گفتید! تا حالا داشتید به ما می‌گفتید: استکبار ستیزی! قَاتِلوُهُمْ حَتّی لا تَکونَ فِتْنَه؛ یعنی آنقدر بجنگید و آنقدر اهل پیکار باشید که فتنه برطرف شود. مگر شما نسل اولی‌ها به منِ نسل دومی نگفتی که تو بیا جان خودت را در معرض فروش به خدا بگذار! (24: 25) که إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ (توبه: 111)؛ مقاتله در راه خدا دو راه بیشتر هم ندارد: یا می‌کشم، یا کشته می‌شوم، دیگر مطلب سومی ندارد. این هم مخصوص زمان جنگ نیست! اگر کسی جانش را به خدا می‌فروشد، او امانتدار جان است و فقط می‌توانم در راه خدا باشم که یا فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ؛ دیگر فرض سومی ندارد. دیگر سلاحم را زمین نمی‌گذارم! اگر من کشته هم نشدم، باز هم در راه مبارزه هستم، این حرف‌ها را شماها به ما یاد دادید از قرآن، حالا چه شده است همین حرف‌ها را زدن شده تمسخر؟! اگر یک جا همین حرف‌ها شروع شد و به مبانی خدشه وارد شد، من قبلا هم به شما گفتم این‌جا ننشین إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ؛ اگر هم می‌نشینی اعتراض کن! این‌ها حرف‌های نابی که به ما یاد دادند. حالا اگر دنیاگرایی یک عده یک کارهای دیگر کرده با ما آن بماند! شما که این جور با هم دیگر مجتمع می‌شوید آن وقت إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا؛ آن‌جا هم آن موقع با همدیگر جمع می‌شوید. چه فرقی دارید؟ شما هم دارید همان مبانی را تکرار می‌کنید. همان حرفی که آن‌ها می‌زنند، ‌شما هم بلندگوی آن‌ها شده‌ای! و مبانی آن‌ها را دارید می‌گویی! (39: 37)

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (نساء:‌ 141)

(42: 37) دارد ویژگی این‌ها را ادامه می‌دهد الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ؛ کسانی که منتظرند. از آن حالت کشیده می‌شود به این حالت. منتظرند ببینند جامعه‌ی مؤمن چگونه است؟ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ؛ می‌خواهند از همه مواهب این اجتماع هم بهره‌مند بشوند. اگر فتحی روی داد قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ؛ می‌گویند: دیدید ما با شما بودیم! این‌ها می‌خواهند خودشان را در بدنه‌ی جامعه‌ی دینی ببینند، ما هم بودیم ما هم کار کردیم ما هم سهمی داریم وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ؛ اگر از کافرین نصیبشان شود قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ به کفار هم می‌گویند ما مگر نبودیم شما را حمایت می‌کردیم و از ضربه‌ی مؤمنین شما را باز داشتیم فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا. (54: 38)

إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلًا (نساء: 142)

إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ؛ این‌ها دارند خدعه می‌زنند به خدا وَهُوَ خَادِعُهُمْ؛ وحال آن‌که خدا دارد به این‌ها خدعه می‌زند!

کم به یاد خدا بودن، سبب نفاق می‌شود

وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَآؤُونَ النَّاسَ؛ گره نخوردن به خدا کجا خودش نشان می دهد؟ نمازشان است وقتی که یک نفر باطنش با دین سازگار نشده و روح توحیدی در او جا نگرفته خوب نمازش این جوری می‌شود که اهل ریا می‌شود. وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلًا؛ این‌ها کم به یاد خدا هستند.

در سوره احزاب داریم که یَا أیُّهَا الذّینَ ءامَنُوا أذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثِیراً، نه قلیلا! قَلِيلًا سر از نفاق در می‌آورد! زیاد یاد خدا و مبانی است که آدم را از نفاق دور می‌کند وگرنه اگر قلیلا باشد قلیلا آدم را منافق می‌کند. می‌بینید یک آدمی در می‌آید که وقتی با او صحبت می‌کنی، مبانی‌اش کاملاً غربی‌ است. مبانی‌اش دینی نیست البته یک سری رفتارهای دینی هم دارد! ذکر کثیر داشتن این نیست که یک تسبیح دستت باشد و دائم بگویی الله! بلکه یعنی زیاد یاد مبانی کنید! قرآن ذکرالله است. قرآن را بسیار بخوان! مطالعه کن! خو بگیر! و با آن عمل کن! و بر اساسش حرکت کن! این می‌شود ذکرالله زیاد. یَا أیُّهَا الذّینَ ءامَنُوا أذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثِیراً. وقتی آدم کم به یاد خدا باشد سر از این‌جاها در می‌آورد و می‌شود مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء.

منافق سرگردان و مردد است

(10: 41) در آیه 45 سوره توبه همین قسمت‌ها را می‌خواندیم وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ؛ این قلب مشکوک این‌که این جوری دارم می‌روم تو شکم استکبار درست است؟ نیست؟ شک می‌کند! در ریب خودش هم تردید می‌کند؛ یعنی ریب مکرر دارد مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء؛ نه این طرفی می‌تواند برود آن طرف هم نمی‌تواند برود، این وسط گیر افتاده (56: 41) وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا

یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا (نساء: 144)؛ آیا می‌خواهید برای خدا علیه خودتان دلیل درست کنید؟ می‌خواهید آتو دست خدا بدهید؟ می‌خواهید کاری کنید که حجت تمام بشود؟ این‌جاست که إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (نساء: 145) این‌که امام می‌گوید منافقین از کفار بدترند مال همین چیزهاست. این‌ها در پایین‌ترین رتبه‌های آتش قرار می‌گیرند وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا.

منافقین: شیفته آموزه‌های غیر دین اسلام

تغییر اعتقادات به تغییر موضع سیاسی می‌انجامد

(53: 42) کسانی که آموزه‌ها وکبری‌های استدلالشان دینی نیست. کسانی که اسلام بزرگ‌ترین ضربه‌ها را از این‌ها می‌خورد. به شهادت منابع اهل تسنن کسانی مثل خلیفه‌ی دوم وقتی با شیفتگی می‌آمده پیش پیامبر تورات می‌خوانده و می‌گفته ببینید آن‌ها چه حرف‌هایی دارند؟ پیامبر به او و به جامعه برمی‌گردد می‌گوید:‌ أ مُتَحَوِّکونَ أنْتُم؟ احمق شدید شماها؟ لَقَد جِئتُكُم بِها بَيضاءَ نَقِيَّةً؛ من کتاب پاک روشن را برای شما آوردم، شما می‌روید یک چیز دیگر می‌خوانید تا مبانی‌تان را از جای دیگر شکل بدهید؟ چکار دارید می‌کنید؟ من که گفتم سراغ آن‌ها نروید! اصلاً از آن‌ها معارف نگیرید! شما مگر دنبال این نیستید که بن‌مایه‌های فکری خودتان را شکل بدهید؟ خوب تنها وحی دست نخورده‌ی خدا همین قرآن است. (00: 44) وگرنه می‌شوید یک عُمَر تحصیل کرده‌ی مدارس ماسکه‌ی یهودی‌ها! که این تحلیل، شاید قوی‌تر از این تحلیل باشد که یک نگاه خائنانه‌ای از ابتدا شما داشته باشید. خیلی از کسانی که در بدنه‌ی حکومت اسلامی رشد کردند شیفته‌ی معارف آن‌ها بودند از آن طرف هم متدین بودند. این‌ها می‌شوند منشأ گروه منافقینی که رفته رفته از یک بحث اعتقادی تبدیل می‌شوند به یک گروه سیاسی! و من باب این‌که أمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ (محمد: 29)؛ شما فکر می‌کنید خدا باطن آدم را رو نمی‌کند؟ وقتی باطن آدم رو می‌شود تقریبأ رفته رفته خودش را تبدیل به گروه‌بندی سیاسی می‌کند؛ یعنی یک نکته‌ی داخلی است که شما در آیات مکی وقتی می‌بینید، طرح بحث منافقین به عنوان طرح بحث یک گروه سیاسی نیست ولی رفته رفته در مدینه تبدیل به یک گروه سیاسی می‌شود؛ یعنی می‌شوند گروه سیاسی منافقین. چون‌که کسی نمی‌تواند یک باطنی داشته باشد و این باطن همین جوری مخفی بماند. جریان‌ها به سمتی سوق پیدا می‌کند که تبدیل به گروه بندی سیاسی می‌شود.

قلب منافقین در گرو آموزه‌های غیر دینی

آیات ابتدایی سوره بقره را شما نگاه بکنید آیه ۸ به بعد که دوباره بحث منافقین را می‌کند وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ؛ یک عده از مردم هستند که این‌ها می‌گویند ما مؤمنیم، ولی این‌ها مؤمن نیستند. این‌ها از قرآن چیزی یاد نگرفتند این‌ها آموزه‌هایشان مال این‌جا نیست. نه به این معنی که این‌ها کافرند و خائنانه آمدند در بدنه‌ی جامعه‌ی اسلامی که ضربه بزنند و حالا اسم خودشان را گذاشتند مؤمن، نه! این‌ها کسانی هستند که می‌گویند ایمان داریم ولی ایمان ندارند این‌ها چه ایمانی؟ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ بحث این‌که خودشان هم متوجه نیستند این‌ها این کار را می‌کنند خودشان هم نمی‌دانند. فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ؛ این‌ها دارای مرض‌اند.

مریض قلبی در آینه قرآن

ببینید قرآن طرح بحث مرض قلبی را که مطرح می‌کند با گفتمان خودش، یک عده را می‌گوید این‌ها مریض قلبی هستند کسانی که به نوامیس مردم در مسائل اخلاقی این‌ها مشکلاتی دارند این‌ها قلب مریضی دارند. آن‌جایی که دارد یا يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ (احزاب: 32) کسی که طمع در قول خاضعانه‌ی یک زن می‌کند این قلبش مریض است. (08: 48) از آن طرف یک سری مریض‌های قلبی در عرصه‌های سیاسی را معرفی می‌کند می‌فرماید در سوره مائده فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ (52)؛ کسانی که می‌ترسند از این‌که ورق برگردد، یک ارتباطات آن طرفی پیدا می‌کنند، آن‌ها قلبشان مریض است. از لحاظ سیاسی مریض‌اند. همان که وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ هستند.(38: 48)

آثار مرض قلب در موضع‌گیری‌های سیاسی ظاهر می‌شود

وقتی دل تثبیت نشده باشد این قلب مریض است فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا؛ یعنی می‌رود در سیستم و سنت الهی که فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا خدا از آن چیزی که از ابتدا دارد رفته رفته آن را زیاد می‌کند مثل مریضی‌های داخلی است که در ابتدا خودش را نشان نمی‌دهد و رفته رفته ظاهر در پوست ظاهر می‌شود؛ یعنی وجهه‌های بیرونی پیدا می‌کند. این همین است که خدا می‌گوید أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ؛ فکر می‌کنی این‌ کینه‌ها را خدا اخراج نمی‌کند؟ کسی اگر مریض قلبی باشد نمی‌تواند تا آخر مریض قلبی باشد. مگر این‌که حکومت از خط خودش خارج بشود که مثل (44: 49) این فریادهای دردگدازانه امیر المؤمنین بعد از خلافت است که می‌گوید در جنگ اُحُد یک سوم سپاه برگشتند! این همه کارشکن‌های راجع به پیامبر وجود داشتند، ولی پیامبر که سرش را گذاشت زمین از دنیا رفت این‌ها چی شدند؟ چرا نیست شدند؟ چند فرض بیشتر ندارد، یا این‌ها دفعتاً مُردند همه! که آن که نشد، یا جذب حکومت شدند! یعنی همه‌ی آدم‌هایی که کارشکنی می‌کردند جذب حکومت شدند، این فرض درست است. (29: 50)

(40: 50) این که می‌گویند ولی فقیه حافظ مبانی است؛ یعنی همین! یعنی برگردد بگوید ما کار داریم به عالم، کسی که تحقیر می‌کند دشمن را و می‌گوید دشمن مثل یک ولگرد دوره گرد می‌گردد، همین ادبیات قرآنی است. (می‌دانید که اخیراً حضرت آقا از قرآن زیاد استفاده می‌کند در بیاناتشان) ولی فقیه حدود را نگه داشته و هنوز بحث استکبارستیزی را مطرح می‌کند و این‌که ما به دنیا کار داریم ما نمی‌توانیم بی‌خیال دنیا شویم! ما نمی‌توانیم بنشینیم و ببینیم هربلایی می‌خواهید سر دنیا بیاورید! (42: 51)

مفسدان مصلح!

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ اگر به همین گروه گفته شود که شما افساد نکن در زمین، واقعأ نظرش این است که من افساد نمی‌کنم، دروغ نمی‌گوید. واقعأ نظرش این است که من دارم اصلاح می‌کنم، منتها اصلاحی که روی مبانی نباشد این اصلاح نیست. مشکل این است. دین اصلاً اسم این را اصلاح نمی‌گذارد. الا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ؛ این‌ها دارند افساد می‌کنند خودشان هم نمی‌فهمند. این که شما با یک مبانی دیگری حرکت می‌کنید، این که اصلاح نیست. (38: 52)

منافق ایمان مردم را تحقیر می‌کند

(41: 52) وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ معنی آیه این نیست که بیایید ایمان بیاورید، بلکه معنی آیه این است که وقتی که به آن‌ها گفته می‌شود شما که مؤمنی بیا مؤمنِ مردمی باش و مثل همین مردم که ایمان آوردند، همین جوری ایمان بیاور! چون که این‌ها خودشان مؤمنند، به این‌ها نمی‌گویند که شما بیا ایمان بیاور، این‌ها خودشان تو بدنه‌ی جامعه‌ی اسلامی هستند خودشان مؤمن‌اند! خودشان خیلی وقت‌ها انقلابی‌های قدیمی‌ هستند. وقتی بهشان می‌گویند مثل همین مردم ایمان بیاور! می‌بینید واقعأ خودشان را یک سر و گردن بالاتر از بقیه می‌دانند قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ؛ مثل سفها ایمان بیاوریم؟ قرآن هم که فصل الخطاب است، حرف آخر را می‌گوید: أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ؛ خودشان سفیه‌اند که نمی‌خواهند روی مبانی ایمان بیاورند؛ لذا وقتی که در جامعه‌ی مؤمنین قرار می‌گیرند وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا؛ می‌گوید ما هم مؤمن هستیم و واقعاً هم گرایش‌های ایمانی دارند، ولی وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ؛ وقتی که با شیاطین خودشان دور همدیگر می‌نشینند، با سینرژی (Synergy = هم‌افزایی) و فیدبک‌ مثبت‌هایی که می‌گذارند، مبانی را مسخره می‌کنند قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ؛ ما با شما هستیم. می‌بینید در برخورد با شما که تو این مبانی داری حرکت می‌کنی و تابع ولی هستی متهم هستی به این‌که فرهیختگان جامعه این جوری فکر نمی‌کنند که شما فکر می‌کنید! یعنی من فرهیخته‌ام تو هم لابد یک آدم پاپتی هستی که داری الان این جوری داری فکر می‌کنی؛ یعنی این معنا که خودشان را یک سر وگردن بالاتر از بقیه دیدن، بالاتر از مردم دیدن و این راه‌پیمایی مردم را نگاه کردن و خندیدن و مسخره کردن این‌ها و این‌که قائلند که فرهیختگان جامعه یک جور دیگر دارند فکر می‌کنند، (55: 55)

منافق سنت‌های الهی را مسخره می‌کند

سنت الهی: تخریب پایه‌های فراعنه

خوب بله! اتفاقاً مشکل همین نکته است. معلوم است که فرهیخته‌ای که مبنایش را در علوم انسانی از غرب گرفته، همین آدمی می‌شود که تا بیایی دوتا حرف توحیدی امداد الهی و فرو ریختن کاخ مستکبران بگویی، مسخره می‌کند، ولی قرآن چقدر از این نمونه‌ها مثال می‌زند! می‌گوید این فرعون را ببینید وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ (دخان: 32)؛ این‌ها به لحاظ علمی بر دنیا سایه‌افکن بودند فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ (قصص: 40)؛ ما این‌ها را گرفتیم پرتشان کردیم در دریا. تا راجع به فرو ریختن کاخ‌های استکباری صحبت می‌کنیم می‌گویند: این آدم الکی خوش چه دارد می‌گوید!

در حالی‌که فرعون با آن عظمت علمی و فنی و تکنولوژی خدا این جوری باهاش برخورد کرد. اگر بخواهیم باهاشان برخورد کنیم فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ (نحل: 26)؛ می‌زنیم فونداسیون‌شان را خراب می‌کنیم، ما که بیاییم از در و دیوار و سقف و این‌ها که نمی‌آییم فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ؛ از پایه‌های فکریشان می‌آییم. بخواهیم خراب بکنیم از فونداسیون خراب می‌کنیم. همه چی با روی هم می‌ریزد؛ ‌مثلاً با رانش زمین! تا آدم از این حرف‌ها بزند، متهم به سفیه و نفهم می‌شود. حرف‌های روشن‌فکری بزن! ایمانی که روی این مبانی شکل گرفته، می‌شود ایمان سفیهانه! امامی که می‌گوید ما آمریکا را زیر پایمان می‌گذاریم می‌رویم، این می‌شود خوش خیالی و خوش‌بینی! می‌بینید که شما مواجهید با پدیده‌ی شکل‌گیری نفاق. (00: 59) نفاق چیزی نیست که از اول تعبیه شده باشد در بدنه‌ی جامعه، بلکه مثل یک دمل رفته رفته خودش را پیدا می‌کند و تبدیل می‌شود به یک اجتماع، به یک طرز تفکر در خود بدنه‌ی نظام‌های اسلامی و (31: 59) ریشه‌ی این طرز تفکر منافقانه این است که مبانی را قبول ندارد، سازگار با مبانی دینی نمی‌تواند حرکت کند.

چرا رهبر نمی‌تواند با منافق صریح برخورد کند؟

حالا شما بیایید تدبیر کنید که چگونه می‌شود با پدیده‌ی منافقین در حوادث برخورد کرد؟ از ابتدا که این‌ها شکل می‌گیرند گفتم از بدر این‌ها شکل می‌گیرند، در بدر این‌ها جام زهر به پیامبر می‌نوشانند! چرا پیامبر با این‌ها برخورد نمی‌کند؟ چرا پیامبر رسوایشان نمی‌کند؟ همین پدیده‌ای که الان واقعأ در بدنه جامعه وجود دارد. حضرت آقا مگر می‌تواند همین‌جوری بگوید این منافق است، و این تفکر نفاق دارد و بیاید این‌ها را رو کند بیاورد بالا بعد بزند؟! خوب این تفکر در داخل خود مردم شکل گرفته. این‌که می‌گویند عنصر بصیرت؛ یعنی شما بیایید یک دور دیگر این مبانی را بگویید که روشن شود تفکر نفاق و تفکری که منافقانه حرکت می‌کند یعنی چی؟ تا هر کسی اگر خواست دست به اصلاحات بزند روی همین مبانی باشد. (33: 01: 01) این‌که قرآن دارد وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (اعراف: 17)؛ هر کسی تمسکش به کتاب باشد، محور کارش هم نماز باشد این از دید ما می‌شود مصلح وگرنه مفسد است؛ یعنی اگر این حرف‌ها را نزند حرف‌های شیک بزند، یا بخواهد زبان بازی بکند برای این‌که بپیچاند ملت را، یا خودش را لوس کند برای آن‌ها، این یک جور افساد است. اسمش اصلاحات نیست. شما به عنوان کسی که در این تاریخ نشستید که خیلی مهم است به لحاظ برهه‌ی تاریخی برای فهم آیات! شما حالا نگاه بکنید که پیغمبر باید چه مدلی برخورد بکند؟ پیغمبر یک رهبر جامعه است شما نگویید پیغمبر یعنی پیغمبر! یک چیزی درست می‌کنیم به نام پیغمبر که قابل تطبیق نیست. اخبارش از غیب می‌آید ولی خیلی جالب است که پیغمبر روی بینات و أیْمان باید حرکت کند جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ؛ پیغمبر روی اخبار غیبی‌اش نمی‌تواند حرکت کند و حرکت هم نمی‌کند. پیامبر می‌خواهد با یک چنین پدیده‌ای برخورد کند. الان این پدیده‌ای که در داخل جامعه وجود دارد و البته رفته رفته خودش را به عنوان یک گروه جمع می‌کند و به عنوان گروه‌های شناخته‌شده‌ای همدیگر را پیدا می‌کنند.

(00 : 04: 01) سؤال: داریم که یهود و نصارا دین را تحریف می‌کنند و مردم آنان را پیروی می‌کنند!

جواب: پس اولاً باید رهبری باشد که حافظ مبانی باشد. دوم این‌که مردم باید بصیرت داشته باشند هم برای همین است. چون اتفاقاً رهبر منافقین دارد همین کار را می‌کند. الان مهاجرانی که منافق نیست. او اصلأ چیزی نیست! کسی که در داخل خود نظام با ادبیات دینی و وابستگی‌های دینی هستند؛‌ چون این‌ها آمَنّا هستند، ‌این‌ها قضاوت‌های خداست که می‌گوید: وَمَا هُمْ بِمُؤمِنِینَ، نه این‌که به شما اطلاع بدهد که این‌ها ایمان ندارند و از اول هم نداشتند! عنصر بصیرت‌زایی برای این است که آدم‌ها تشخیص بدهند رهبرانشان و ارشدهایی که دارند جامعه را هدایت می‌کنند کدامشان دارند روی مبانی دینی حرکت می‌کنند؟ کدامشان ناب دارند حرف دینی می‌زنند؟ این نباشد که یک عده عوام فریبانه ادبیات دینی انتخاب کنند چهار تا داستان تاریخ اسلام هم ضمیمه‌اش کنند یک ایمانی درست ‌کنند برای شما، که این هضم در غیر دین است!

آقا گفتند: «زمانی که آن‌ها برای ما هورا بکشند آن موقع روز عزای ماست». آن موقع ما باید عزا بگیریم. بعضی از ایمان‌های آقایانی که دارند تبلیغ انقلاب را می‌کنند، جوری است که اگر بگویی همه هورا می‌کشند! یعنی یک فرمتی از انقلابی بودن به نحو پیچاندن حرف‌ها وجود دارد! که به محض این‌که اعلام بکنی برایت هورا می‌کشند! (29: 06: 01)

اگر دشمن تو را تأیید کرد به خودت شک کن!

بالاخره ما مبانی داریم یا نه؟ یک دوره‌ای در این مملکت یک عده حرف‌هایی می‌زدند و اولین کسانی که ازشان تعریف کردند آن طرف بودند و می‌گفتند: آفرین عجب حرف‌های خوبی دارند می‌زنند! چرا آ‌ن‌ها یک چنین حرف‌هایی باید بزنند؟ مگر الان با ما پیمان برادری امضا کردند؟ بالاخره ما شاخص داریم برای فهمیدن! و همین شاخص برای دشمن‌شناسی است. اگر آمریکا و این نظام‌های ۵+۱ و این‌ها استکبار نیستند پس کی استکبار است؟ یا استکبار نداریم و یک خواب و خیالی است در این عالم! شما وقتی یک موضعی می‌گیرید اولین کسانی که دارند طرف داری می‌کنند این رادیو BBC و این‌هاست. این‌قدر مسائل را با هم قاطی می‌کنند که تو در یک مطلب واضح شک می‌کنی! پس اگر شما دارید یک کاری می‌کنید و او دارد هورا می‌کشد، شما تردید کن! موضعت را جدا کن! می‌بینید در همین مطلب به این واضحی آنقدر زبان بازی می‌شود با ادبیات‌های دینی و غیر دینی که شما روی همین مطلب ساده شک می‌کنید! و می‌گویید ممکن است ما حرف حسابی و انقلابی بزنیم و آن‌ها هم استقبال کنند! این را به خورد ما می‌دهند که این جزء مبانی هم نیست. (30: 08: 01)

استهزاء شدن از لوازم رسالت است

سرنوشت رسالت گره خورده به استهزاء. جزء احکام عمومی نبوت است وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (حجر: 11)؛ شما اگر حرف بزنی و استکبار آن را استهزاء نکند، تردید کن که چرا من حرف می‌زنم و این‌ها من را مسخره نمی‌کنند؟ عنصر بصیرت‌زایی برای این است که یک عده عوام فریبی نکنند. زبان بازی نکنند لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ (نساء: 46) نکنند! زبان‌بازی نکنند. برای همین آقا می‌گویند: آنقدری را که می‌فهمید شفاف و روشن بگویید! و بیشتر از آن هم توقع از شما نیست. من اخیرأ احساس می‌کنم آقا مثل پیامبرها صحبت می‌کند، پیامبرگونه حرف می‌زند، همه‌اش روی مبانی و مستند! اگر بخواهید می‌توانم مبانی تک تک جملات آقا را در قرآن به شما نشان دهم. لازم است که قرآن بخوانیم و روی مبانی آن حرکت بکنیم. (00: 11: 01)

این‌جاست که باید بفهمید که پیغمبر با چه پدیده‌ای مواجه است! سوره مبارکه توبه وقتی می‌گوید: وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (45)؛ این‌ها دل‌های مردد دارند. قلب‌های مردد دارند. آدم‌های تثبیت نشده‌ای هستند؛ چون که این‌ها به عمق جانشان توحیدی نیستند. اگر آدم توحیدی فکر نکند سر از این‌جاها در می‌آورد. لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ؛ این‌ها از قبل هم دنبال فتنه بودند وَقَلَّبُواْ لَکَ الأُمُورَ؛ امور را برای توی پیغمبر وارونه می‌کردند، یا وارونه نشان می‌دادند. تو یک چیزی می‌گفتی و آن‌ها آن را وارونه می‌کردند َقَلَّبُواْ لَکَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ کَارِهُونَ (48)؛ تا آن موقعی که حق آشکار شد. امر خدا آشکار شد این‌ها هم ناراحت شدند.

(49): وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی؛ این‌ها چون قرار بود بروند با روم بجنگند یک عده از این بهانه‌های فتنه‌جویانه آوردند که ما را جنگ نفرست آن‌جا یک سری خانم خوشگل دارد که ما می‌رویم آن‌جا گیر می‌افتیم اراده‌مان ضعیف است، اجازه بده ما نیاییم! وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ؛ می‌خواهد از آن فتنه فرار کند، خودش را در یک فتنه‌ی دیگر می‌اندازد.

از ترس ذلت روابط ذلیلانه برقرار کردن!

(12: 13: 01) در غرر الحکم امیرالمؤمنین می‌فرماید که النّاس مِنْ خَوفِ الذُّلِ فِی الذُّل؛ بعضی‌ها از ترس ذلت تن به ذلت می‌دهند! در روایتی دیگر می‌فرماید: مِنْ خَوفِ الذُّلِ مُتَعَجّل فی الذُّل؛ عجله می‌کند در ذلت، برای این‌که ما نسبت به کفار ذلیل نشویم خودمان را ذلیل می‌کنیم؛ یعنی می‌رویم یک روابط ذلیلانه‌ای برقرار می‌کنیم که ذلیل نشویم! نه صلح اصالت دارد نه جنگ اصالت دارد، و نه درس بلکه وظیفه اصالت دارد ممکن است ماجرا به صلح حدیبیه هم بکشد و خیلی هم پیامدهای خوشایندی داشته باشد برای نظام اسلامی. این که اصالت دارد مبانی است که اصالت دارد. بعضی‌ها می‌خواهند ذلیل نشوند زودتر یک کاری می‌کنند که ذلیل شوند می‌خواهند فقیر نشوند دستشان را دراز می‌کنند جلوی هر مرد و نامردی برای این‌که از بی پولی ذلیل نشوند! (33: 14: 01)

وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ؛ این جهنم احاطه دارد که این‌ها بحث‌هایی است که باید جلسه‌ی بعد بکنیم.

منافق: توجیه‌گر تمام اتفاقات

(59: 15: 01) (50): إِن تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ؛ چون‌که مذبذب هستند، یک حسنه‌ای به شما می‌رسد آن‌ها را ناراحت می‌کند وَإِن تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ؛ وقتی مصیبتی به توی پیامبر می‌رسد یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ؛ می‌گویند: ما پیش‌بینی این‌ها را می‌کردیم. آدم‌هایی که ادعا می‌کنند ما جلوتر این چیزها را می‌دیدیم! می‌خواهند خودشان را یک سر و گردن از همه بالاتر نشان بدهند، و برای این حرف‌ها جا گذاشته‌اند. این‌که بعضی‌ها شفاف حرف نمی‌زنند و روشن عمل نمی‌کنند، برای همین است. واقعأ تو بعضی از بیانیه های این بعد از انتخاباتی‌ها آدم این را می‌بیند؛ واقعاً چهره نفاق است. آدم‌هایی که ادعا می‌کنند که ما جلوتر این چیزها را می‌دیدیم! روحیه‌ی نفاق را می‌بیند. دقیقأ مثل این‌که منتظرند ببینند چی می‌شود؟ یک جوری هم می‌گوید که ارادتش به رهبری محفوظ بماند و بالاخره هم از چشم ملت می‌افتد. همین ملت سفیه! همین ملتی که شما اسمش را می‌گذاری این‌ها سفیهانند. هر اتفاقی هم بیفتد یک جور دیگر توجیهش می‌کنند که مثلاً دیدید ما مقاومت کردیم، ‌این نتیجه را داد! آن وقت هر اتفاقی بیفتد این‌ها می‌گویند: یَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ؛ ما می‌دانستیم یک چنین اتفاقاتی می‌افتد! وَیَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ (50)؛ تو دلش بشکن هم می‌زند و بشکن زنان پشت می‌کند به مجموعه‌ی نظام. (24: 17: 01)

ادبیات توحیدی قرآن در سیاست

آن موقع هست که توحیدی‌ترین ادبیات را قرآن این‌جا به کار می‌برد در همین فضاهای سیاسی!

(51): قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا؛ پیغمبر بگو هیچ چیز اصابت نمی‌کند مگر این‌که خدا برای ما یادداشت کرده باشد. هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. این‌ها را بعدأ توضیح می‌دهم.

منطقِ همیشه پیروزِ شهادت

(58: 17: 01) بعدش هم وارد یک مبنای عظیم از مبانی دینی می‌شود، مبنای احدی الحسنیین که واقعأ با این منطق نمی‌شود مبارزه کرد. منطقی که انسان احساس می‌کند هر اتفاقی بیفتد به نفع من است؛ یعنی در این مبارزه یا من می‌کُشم که من بُردم،‌ یا کشته می‌شوم، باز هم من بردم! مگر در این دنیا چه خبر است؟ وقتی آدم واقعاً قرآن می‌خواند اگر دل بدهد می‌فهمد که در دنیا خبری نیست. بهترین زندگی در دنیا این است که آدم یک زن خوب داشته باشد یک مسکن خوب داشته باشد یک موقعیت خوبی داشته باشد، یک زندگی کریمانه‌ای بکند همه‌ی این‌ها تو بهشت بهترش هست. زن می‌خواهی آن‌جا حورالعین هست. مسکن می‌خواهی آن‌جا غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ (زمر: 20) هست. زندگی کریمانه می‌خواهی، آن‌جا «فی مقام کریم»، «فی مقام امین»، فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (قمر: 55) هست. چی آن طرف از این طرف کسر دارد؟ آدم هر موقع این چیزها را می‌خواند می‌بیند چه صحنه‌ی لذت بخشی است. اگر واقعأ این جوری باشد وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ که هست و بعدش می‌گوید: فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ (توبه: 111)؛ بشارت باد به شما به این بیع و شرایی که شما کردید! اگر آن طرف ابد الآباد و عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ (هود: 108) باشد که هست و این طرف یک زندگی ۶۰ -۷۰ ساله باشد که هست، آن طرف همه چیزش بهتر از این طرف است؛ یعنی رزقش بهترین رزق است. زندگیش بهترین زندگی زنش بهترین زن، بهترین مسکن آن‌جاست، بهترین شرایط آن‌جاست. آن‌جا زندگی کریمانه است حشر با اولیای خداست، لذا فقط مانده یک یُقَاتِلونَ فِی سَبِیلِ اللهِ! همین! یک مبارزه! یک زندگی که در آن هیچ موقع سلاح زمین نیست در هر عرصه‌ای. یا برنده می‌شویم در این قضیه، یا شهید می‌شویم، باز هم ما بردیم. کسی می‌تواند منطق احدی الحسنین برای خودش زنده نگه دارد که با این مبانی حرکت کند. (06: 21: 01) نه این که این‌ها را منبری می‌گوید، اما یک جور دیگر عمل می‌کند؛ یعنی در عمل دنیازده است.

قرآن واقعأ کتاب نور است اگر دقت شود روی آیات، انسان واقعأ می‌رسد. نمی‌توان فقط گفت قرآن شفاست اگر شفاست مریضی را معرفی می‌کند، وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ (اسراء: 82) باید تکلیف مرض‌ها را مشخص کند. مرض‌های اخلاقی، مرض‌های اجتماعی، مرض‌های سیاسی باید این‌ها را مشخص کند و می‌کند. اگر کسی با قرآن حرکت کند تحلیل‌های اجتماعی‌اش را، مبانی‌اش را هم از قرآن می‌گیرد، آن موقع یک مصلح واقعی می‌شود برای مجموعه‌ی اجتماع.

صلوات!

 

 

[1] . دیشب آقا در تلویزیون حرفی زدند که می‌خواستم تلویزیون را بغل کنم و ماچ کنم!