فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

تفسیر سوره بقره، جلسه 9

بسم الله الرحمن الرحیم

ضمن عرض تبریک و تهنیت به مناسبت میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام به همه شیعیان حضرت، [می دانید] در زمینه تفسیر قرآن بیشترین آثار را امام رضا علیه السلام نسبت به بقیه ائمه دارند و به دلیل شرایطی که درآن بودند؛ بیشتر سوالات از حضرت رضا علیه السلام سوالات قرآنی بوده و طبیعتاً یک مقداری به این سمت کشیده شده است. به خصوص من باب “عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد”؛ این مأمون لعنتی به دلیل تسلط فوق العاده ای که بر علوم قرآنی و بحث های قرآنی داشته و [طبیعتاً] نه صرفاً (به اعتقاد بنده) برای شکست امام رضا علیه السلام بلکه به جهت روحیه علمی که خودش داشته، سوالات فراوانی از امام رضا علیه السلام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده و بسیار آدم تیزهوش و زیرکی بوده است. مثلاً گاهی اوقات سوالات خیلی فنی است و جوابهای امام به او خیلی فنی است. خلاصه اینگونه بوده که یک درس خارج تفسیر با امام رضا علیه السلام داشتند. یعنی خیلی خود مأمون آدم فنی است و استاد هم که امام رضا علیه السلام است؛ دیگه ببینید چی در میاد از این وسط. منتها شاگرد اهل قرآن نیست؛ فقط قرآنی است و مسلط به بحث تفسیر قرآن است. خود این مجموعه باعث شده است آثاری که از امام رضا علیه السلام در بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قرآنی رسیده، یک مقداری قابل ملاحظه باشد و به جهت بیت المللی بودن حضرت رضا علیه السلام به عنوان عالِم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم شناخته شدند. با اینکه آثار علمی که از ائمه ای چون امام باقر و امام صادق علیهما السلام هست؛ کم نیست و حتی بیشتر هم هست؛ اما به واسطه بین المللی بودن کار امام رضا علیه السلام، به عالِم شناخته شده اند. در روایات وقتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند عالم منظور حضرت رضا سلام الله علیه هستند.[ حالااین ابتدا مختصری عرض ارادت خدمت ساحت قدسی حضرت رضا سلام الله علیه شد و در انتها هم کوتاهی از روایاتشان خدمت شما عرض خواهیم کرد و بخش کوتاهی از تاریخ ایشان بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.] درآیات قرآن، در این داستان بسیار فوق العاده[خلقت و ماجرای سجده بر آدم] بودیم که شاید سخت ترین داستان قرآن و پر محتواترین داستان قرآن و تمثیلی ترین داستان قرآن، داستان خلقت و ماجرای سجده بر آدم است که آیا [ابلیس] به آدم سجده کرد یا نکرد؟ مسائل ادامه اش از آیه 34 سوره مبارکه بقره، قسمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مشترک بین چند سوره است (در چند سوره این مطالب بیان شده: سوره مبارکه اعراف، سوره مبارکه بقره، سوره مبارکه طه، سوره مبارکه اسرا، سوره مبارکه ص و سوره مبارکه حجر هر کدام بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را بیان کرده اند). به هر جهت سور متعددی این بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بیان کرده اند. در انتهای جلسه گذشته بحث رسید به مسأله حیا [که زمانی مفصل تر آن را خدمت شما عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم] که چیزی بود که در آیات به آن اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ مسأله سَوْآت و مسایل جنسی و در ادامه این که در این داستان (که داستان هم تمثیلی است و هم واقعی بستگی دارد که چطور نگاه کنیم به آن) مهم است که ببینید اولین عصیان، چه عصیانی بود؟ این مهم است که در آیه 34 و نظایر آن آمده، اولین عصیان چیست و اولین پیامد چه پیامدی است؟ پیامد اخراج اولین پیامدش چیست؟ شما ببینید اولین اتفاقی که به عنوان عصیان دارد در این آیات به آن پرداخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ عصیان استکبار و عصیان کبر و عصیان بزرگ بینی و عدم عبودیت است. در آن نمادی که این آدم را به عنوان آدم ابو البشر در نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیریم؛ این اولین و سرسلسله عصیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها است. که حتی آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم همین طور هستند. داریم که: (34 بقره) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[1] خوب اینکه به ملائکه گفتند: اسْجُدُوا لِآدَمَ حالا این سجده برای آدم، آیا سجده برای آدم بوده و یا سجده برای خدا بوده است در پیشگاه آدم؟ سجده برای چیز دیگری بوده است به قول حافظ: “مَلَک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد، که در حسن تو چیزی یافت بیش از طور انسانی” یعنی در حقیقت سجده برای خودآدم بوده یا سجده در پیشگاه آدم بوده برای خود خدا؟ اینها کاملا ً بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قرآنی است [که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان ادامه داد.] مثلاً شما [نگاه کنید این آیات را اگر دقت کنید به آنها ما شاهد] سوره مبارکه اسرا آیه 78 را ببینید، لام گاهی اوقات به این معانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید پس اینگونه نیست که بگویید حتما و الزاماً سجده خودِ آدم بوده یعنی به خود آدم سجده کرده است. چون سجده از عبادات ذاتی است آیا فقط برای خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند شما سجده کنید و یا برای کسان دیگر هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سجده بکنند؟ چیزی که ذوق شرعی ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید؛ احترام و اکرام به صورت سجده برای غیر خدا اتفاق نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد. یعنی فقط به خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سجده کرد. حالا اشکالاتی به ذهن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که آنها را عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم (78 اسرا) أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا[2] داریم لِدُلُوكِ الشَّمْسِ، یعنی اقامه نماز کن لِدُلُوكِ الشَّمْسِ، معنای لِدُلُوكِ الشَّمْسِ چیست؟ یعنی عند دُلُوكِ الشَّمْسِ یعنی شما اقامه نماز کن در نزد وقتی که خورشید به جانب مغرب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. وقت نماز ظهر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید عند دُلُوكِ الشَّمْسِ را لِدُلُوكِ الشَّمْسِ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید. لام به این معانی در قرآن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. لذا اسْجُدُوا لِآدَمَ این مانعی ندارد چنین تعبیری از آن شود که اسْجُدُوا عند آدم نه سجده برای خود آدم. [آدم سجده را] یعنی این که امثال حافظ گفته اند: مَلَک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد یعنی سجده برای خود آدم نبوده است. چون اگر سجده به معنای آن عبادت باشد؛ ما عبادت غیر خدا نداریم. این تأدب شرعی هم اقتضا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که این کار را نکنند. به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید که این گونه بوده است. فقط یک اشکالی پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید و آن این است که اگر سوره مبارکه یوسف آیه 100 را ببینید (100 یوسف) وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا[3] اینکه حضرت یوسف پدر را بر عرش نشاند و آن موقع همه برادران سجده کردند و طبیعتاً حضرت یوسف هم چیزی نگفته؛ حالا بعضی تعبیر کرده اند که این سجده، سجده احترام بوده که احترام واکرام را اینگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. شاید هم همین است که در نزد پدرش به سجده افتادند برای خدا. وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا یعنی در نزد یوسف این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به سجده افتادند منتها این سجده را برای خدا کردند. مثل اینکه شما فرض کنید در جریان سحره، سحره فرعون وقتی آن چیزها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند، به سجده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند. آن به سجده افتادن به این معنی نیست که برای حضرت موسی به سجده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند نه! می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند به سجده در پیشگاه خدا. حال این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دقائقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که در این بحث سجده مطرح است. ولی این کاملاً خلاف ذوق شرعی است که کسی برای احترام به کسی سجده کند و برای همین استکه این کاری که در آستانه درگاه امام رضا علیه السلام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند خلاف ذوق شرعی است. بعضی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند در حقیقت آن فنا آنجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتند و سجده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند به سمت امام رضا یک مقداری در ذوق شرعی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گنجد و این کار را نکنند بهتر است. با اینکه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود توجیهاتی مثل وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا ردیف کرد ولی این جور احترام کردن و این جور اکرام کردن که آستانه در را سجده بکنند؛ بهتر است نشود. نگاه بکنید به دست علما ببینید آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چکار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، آن کارها را بکنید بیشتر از این هم انجام ندهید. تا به حال شما عالِمی ندیدید که خم شود و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا را سجده کند. من حتی دیدم که طرف یک نماز رو به امام رضا علیه السلام خوانده در حالت پشت به قبله! من گفتم آقا قبله این طرفی نیست گفت تو چیکار داری؟! گفتم قبله از این طرف نیست گفتم شاید قبله را اشتباه گرفتی. این کارها در واقع یک نوع بدعت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی است که موجب هزار چیز دیگر شود. چون قبله برای ما در نماز یک مفهوم شناخته شده ای دارد این کارها اگر نشود به صواب نزدیک تر است. پس لِآدَمَ یعنی یا آدم را تکریم کن و یا برای خدا در پیشگاه آدم سجده کن.

سوال یکی از حضار، جواب: نکته در همین مسجود له یا مسجود الیه بودن است اصطلاحاً. شما الان به سمت قبله که نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانید و رکوع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید و سجده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؛ شما الان به سمت یک سری سنگ و گل این کار را انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهید یا برای صاحب خونه این کار را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟ مسلماً برای صاحب خونه. بیت الله الحرام است. برای صاحب خونه این تواضع را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید و قبله بودنش اینگونه است منتهای مراتب خود این قبله به واسطه این که خانه این صاحب خونه است؛ مورد احترام است. لذا در قرآن ازمسجد الحرام به عنوان شعاعر یاد شده است. [این که] می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت که آدم قبله ای است [برای همان چیزی است] که آن (72 ص) نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي[4] در مورد او آمده است و اگر هم سجده هست؛ سجده برای آن صاحب خانه است. باز هم دستور سجده برای غیر خدا نبوده است. یا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود تعبیر دیگری کرد که به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد تعبیر ضعیف تری است و بگوییم که سجده برای خود آدم بوده، منتها سجده عبادت نبوده و سجده تکریم و احترام بوده است. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید که جایگاه تو بالاتر از جایگاه من است. اما این تعبیر دوم را زیاد نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسندیم چون ذوق شرعی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پسندد سجده برای غیر خدا را. تمام سجده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای خدا انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. لذا اگر این گونه بگوییم آدم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود مسجود الیه نه مسجود له. به عبارتی آدم می شود یک قبله [که اتفاقاً در جریان چیز هم توقع ماهمین است] که اصلاً آدم آن قبله است و این که ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم که بیت الله، صاحب خانه کیست؟ اگر یک مرحله بروید باز آن امام منصوب است که صاحب آن بیت است. اصلاً یکی از تعابیری که ما در قرآن داریم اهل البیت است. بیت را در قرآن اگر جستجو کنید بیشترین کاربردش در مورد بیت الله الحرام است. اهل البیت چند تعبیر دارد: یکی اهل بیت پیغمبر، یکی اهل این بیتی که صاحب خانه خود امام زمان است. برای همین است که در سوره حج عبارت بسیار لطیفی داریم که حجاجی که به کعبه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند حواسشان باشد. اینکه گفته اند: تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإمامِ[5] به همین خاطر است (27حج) وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ[6] یعنی تو اعلان بکن به حج مردم که پیش چه کسی بیایند؟ بیایند پیش خانه ؟ خیر بیایند پیش صاحب خانه! يَأْتُوكَ و بعدش چگونه؟ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ: پیاده، روی شتر لاغر یعنی با هر بدبختی شده بیایند پیش امام. رِجَالًا یعنی با هر بدبختی روی شتر لاغر از دره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فلان جور بیایند و خودشان را به امام برسانند. نقطه اصلی امام است که باید خودشان را به امام برسانند.

حال این جمله: أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ، بعضی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بگویند: و سار مِنَ الْكَافِرِينَ یعنی اینگونه کرد و از کافرین شد. البته این توجیهات قرآنی دارد مثلاً شما سوره مبارکه هود را نگاه کنید. در جریان ماجرای حضرت نوح با فرزندش داریم که (42 هود)…يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ[7] اگر بخواهند آن را درست بخوانند اِرْكَم مَّعَنَا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و برای همین روی م مَّعَنَا تشدید گذاشته چون در هم ادغام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. در ادامه داریم (43 هود) قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ من به بلندی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روم که مرا از آب نجات دهد، قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ، امروز دیگر از امر خدا هیچ پناهی نیست مگر کسی که خدا به او رحم کند وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ یعنی بین آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها موج حائل شد فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ یعنی فسار مِنَ الْمُغْرَقِينَ پس کان در این معنا وجود دارد. منتهای مراتب در مورد ابلیس، قضیه این نیست. در مورد ابلیس نکته این است که در سوره اعراف آمده؛ در آن بخشی که آیه 11 را به عنوان شاهد بر این نکته آوردیم که کلاً بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از این داستان برای انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. یعنی ماجرا یک ماجرایی است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید این انسان محل رشد و تکاملش زمین است منتها ماجراهای دوست و دشمن را زودتر به او گفته اند. این که دشمن شناسی و دوست شناسی در فطرت او کار گذاشته شده است. این گونه نیست که کسی به صورت لوح ننوشته ای آمده باشد به زمین و باید رسل و انبیا و کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بیایند تا این مکلف شود؛ اصلاً اینگونه نیست. انسان یک لوح نوشته شده ای است کاملا معلوم و مشخص، که دوست و دشمن به او شناسانده شده و اتفاقاً به واسطه همین، مکلف هم هست. ببینید این اشتباه است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند بچه در سن 15 سالگی یا دیدن علائم بلوغ مکلف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در این زمان او مکلف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا های خدا. ولی چنان چه از قبلش تمیز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بدهد من باب همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، مکلف است. یعنی یک بچه ای در سن 9 سالگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد دزدی بد است. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد که این دزدی است و بد است و من باب همانی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد مکلف است. بچه اون موقعی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد؛ مکلف است. این فهم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد به حدی (اول درونیاتش به حدی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و بعد بیرونیاتش). در همین بحث حیا چیزی که به شدت مهم است این است که دختر بچه از یک سنینی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد که متفاوت است. این در همان زمانی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد؛ فهمش را به هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و لباس لخت تنش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. یعنی این قدر لباس لخت تن او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که فهم او را به هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند. فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند من که دخترم برادر هم سن من در پسر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها لباس لخت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشد ولی تن من لباس لخت است. این کار با بی احتیاطی کامل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یعنی دختر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بچه در یک سنی که حدود 5 سال لباس لخت تنش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و برای او قالب را به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند که دختر لخت است. به جای این که دختر پوشیده و باحیاست. به جای آن فهمی که دارد این فهم نادرست را برای او جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند. بشر در طول تاریخ این فهم را داشته است و در طول تاریخ هم بشر یک سری از گناه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. صرفاً هم مال دستورات دینی نبوده که برخی گناهان را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. اگر در ماجرای حضرت لوط بحث این است که مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ[8] اولین باری که کسی این خطا را کرده شما بوده اید و کس دیگری این کار را نکرده است. و این هم [عرض شد که این] مخالف علم نیست. گاهی اوقات انحرافات را به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند و شکل یک تئوری علمی به آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، که گویی انحراف نیست. مثلاً می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند این یک سری هورمون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی دارد که تمایل به جنس موافق دارد. برای همین است که حتی دین جلو این ها را هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. ماجرای transsexual را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید حتماً باید ملحقشان کنی به یک سمت. نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود این همان وسط بماند؛ ملحق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود به یک سمت. تازه اگر اون علائم را داشته باشد. طرف هیچ چیزش هم نیست. کلاً الان در علم بستر سازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند برای اینکه مسائل اعتقادی به راحتی برود زیر سوال. الان یکی از چیزهایی که خیلی مد شده که دارند آن را جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازند این است که مثلاً یک غربی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند فلانی در جمع که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشیند انرژی مثبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید برای چه این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند؟ این تأثیرات، تأثیرات روح در روح است حتی تأثیراتی که ممکن است هیچ بدنی اینجا وجود نداشته باشد، تأثیرات مَلَک بر انسان است. یعنی فرض کنید این به واسطه حضورش در این جا و حضور ملک در این جا یک تأثیرات غیب در این دارد. البته ممکن است به صورت یک میدان مغناطیسی هم در اطراف شخص قابل شناسایی باشد منتهای مراتب این حرف در بستری زده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که برای نفی چیزی به نام روح است و روح را کلاً حذف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و یک چیزی به نام انرژی و روان جای آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارند بعد این قدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: انرژی مثبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهدکه ما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم انرژی مثبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد! در صورتی که یواش یواش داریم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیریم این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها انرژی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی است که دارند به همدیگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. یعنی مقوله ای به نام روح وجود ندارد. بعد همین ها را قرآن تحت بحث مَلَک تنظیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و ساماندهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند مثلاً داریم (61 انعام)… وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً[9] ملائکه، محافظ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرستد، و یا تأثیراتی چون : الأَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ….[10] ، روح این در روح آن تأثیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد. یک کاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که بالاخره بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انجامد به حذف غیب از این عالم. یعنی یک دستگاه گفتمانی درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود با حذف غیب بعد ما هم دقیقاً در همین دستگاه حرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنیم. یعنی کمک به اینکه این انرژی مثبت است. برای چه انرژی مثبت؟ کی گفته از مقوله انرژی است؟ اصلاً ممکن است ظاهر بیرون آن در مادیات هم انرژی شود تو یک جاهایی. اما اصلاً بحث انرژی نیست و تأثیرات مجردات بر مجردات است. او فرو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاهد؛می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاهد به قول زبان نجس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند Reductionism[11] برای همین است اینقدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاهد تا در حقیقت به یک چیزی تقلیل دهد و از تقلیل شده آن برای ما گفتمان علمی درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. ما هم دقیقاً در همین گفتمان علمی باورمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.خلاصه این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که آنها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند را یک مقداری با احتیاط ما بزنیم. به شدت معتقدند که نسل آدم از میمون بوجود آمده است. وارد مسائل خانوادگی آنها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شویم! شاید نسل آنها از میمون باشد ولی نسل آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شهادت قرآن با نسل آدم ابوالبشر پیغمبر در این عالم بوجود آمده است. این حرف قطعی و بی بروبرگرد قرآن است. خلاصه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم بگویم یک مقدار مسحور شدن تو این گفتمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را مواظب باشید. حتی گفتمان آن را مواظب باشید که گفتمانی که درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند؛ این گفتمان لزوماً دینی نیست که بله مثلاً بعضی آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چنین انحرافاتی دارند که یک کششی به جنس موافق دارند. ممکن است این به عنوان عارضه و انحراف وجود داشته باشد بله ما در روایاتمان هم داریم اگر مثلاً تولید مثل به یک گونه خاصی باشد یک تمایلاتی در طرف پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولی خیلی راحت بسترسازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود برای اینکه بگوید نه این هیچ مشکلی ندارد ارتباط این فرد با جنس موافق خودش. یعنی قبح زدایی و بستر سازی برای این موارد در علم فراوان اتفاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد که حواسمان را باید به آن جمع بکنیم.

حالا آن نکته که در سوره اعراف آمده، (11 اعراف) وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ ما شما را آفریدم و …. وبعد به ملائکه گفتیم که سجده کنند، فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ[12] خوب دقت کنید این عبارت را. این که گفتیم وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ در واقع و سار مِنَ الْكَافِرِينَ نیست. در این جا مشخص می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ: این اصلاً سجده بکن نبود. این اولین ویژگی انحراف در آدم است که تمام انحراف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و هبوط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد به اینکه تو عبودیت داری یا عبودیت نداری؟ خلاصه به قول قرآن: (43 فرقان)أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[13] روی خودت بندی کلاً؟ روی نظریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و تئوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودت بندی و داری دنیای خود را جلو میبری یا رو کس دیگری بستی و داری جلو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بری؟ بالاخره تکلیف این را باید مشخص کنی. بگذارید یک روایت بخوانم، این روایت در ذیل آیات (12 اعراف)….خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[14] آمده و فوق العاده است در این جریان. امام صادق علیه السلام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایند: فَأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ وَ اسْتَکْبَرَ، قیاس کرد خودش را و گفت من برترم. او از طین و من نارم و نار از طین بالاتره پولدار از بی پول بالاتر، ملاک و معیاری که (13 حجرات): إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[15] را بگذار کنارچیزهای دیگر بالاتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود وَ الِاسْتِکْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِیَةٍ عُصِیَ اللَّهُ بِهَا اولین معصیتی که خدا به آن عصیان شد، معصیت استکبار بود که یک خودبزرگ بینی و کفر مستتری داشت؛ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ که سجده کن نبود و این کفر بیرون آمد قَالَ و در ادامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: ابلیس گفت: فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ اعْفُنِی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ (ع) خدایا بگذار من بر این آدم سجده نکنم وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ و من یک جوری تو را عبادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که هیچ ملک مقرب و هیچ نبی مرسلی دیگه اینجوری عبادت نکرده باشد. تو این کار [سجده] را به من مرخصی بده قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ: من حاجتی به عبادت توندارم؛ این بخش را باید با ماء ذهب (آب طلا) نوشت اگر کسانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند راه خدا بروند: إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم عبادت بشوم از آن طریقی که خودم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم و نه آن طریقی که تو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی. اگر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی به من نزدیک شوی از همان طریقی نزدیک شو که من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم نه از آن طریقی که خودت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی. ببینید این خیلی مهم است که تو حتی در این که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی به خدا نزدیک بشی؛ خودت را بگذاری کنار. مگه نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی به خدا نزدیک بشی؛ خوب بین اینکه مادرت میگه این شب قدر من تنهام خونه بمون و اینکه شب قدر بری اونجا، اولی اون چیزی است که خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد. همین را دل بده و همین راه را برو. و خرد خرد دل بده دیگه. ما خیلی وقت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهیم به خدا نزدیک شویم و باورمان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شه که … طرف ذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم: ذکر تسبیحات حضرت زهراسلام الله علیها، میگه نه یک چیزی از اون فوت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خاص! خوب بابا این را گفتند. میگه حاج آقا یک توصیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بکنید که خیلی آدم فوق العاده ای بشویم ؛ میگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یم نماز اول وقت. میگه حالا یک چیز دیگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای هم بگو. فرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند یک فوت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گری دیگری وجود داره الان که از اون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را میشه رفت. از یک ذکرهای یک جور دیگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای برو. بازم رو خودش حساب کرده و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به خدا نزدیک شود. رو خدا حساب نکرده است. از طرقی که خودش فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه. سراغ جن و جن گیری و از این جورحرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برود و بخواهد کشف و شهود بکند. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم اصلاً کشف و شهود که چیز[ملاک] نیست شما نماز اول وقت و نماز شب را بخوان و دروغ نگو و امانت دار باش. میگه نه حاج آقا!! این معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که اعتماد به خدا نداریم. ذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها. میگه حالا یک ذکر دیگه. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم آن سید الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم هدیه داده به سیده النساء العالمین؛ دیگه از این بالاتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی؟ از صلوات بر محمدصلی الله علیه و آله و سلم و آل محمد بالاتر؟؟ اگر این جا بیافتد، آن کبر را از آدم میگیرد. هر چی که گفتند همان! همونی که تو فیلم بگو. [بگذارید حدیثی بخوانیم] مُوسى بن بُكير از امام کاظم علیه السلام سوال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند سألت أبا الحسنَ عليه السلام عنِ الكُفرِ و الشِّركِ، أيُّهما أقدَمُ ؟ از کفر و شرک کدام گناه قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری است؟ فقالَ لي : ما عَهدي بكَ تُخاصِمُ النّاسَ ! می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند به نظرم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید این سوال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، سوال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تو باشد. تو اهل این جور بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیستی (چون سوال تخصصی است به قیافه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ات این سوال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد و توقع نداریم از ین سوال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بکنی) قلتُ : أمَرَني هِشامُ بنُ سالِمٍ أن أسألَكَ عن ذلكَ، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید هشام ابن سالم گفت از شما بپرسم، فقالَ لي : الكُفرُ أقدَمُ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند کفر اقدم است، و هُو الجُحودُ نکته اینجاست: کفر همان انکار است، قالَ اللّهُ عَزَّ و جلَّ: «إلاّ إبْليـسَ أبـَـى و استَكْـبَـرَ و كـانَ مِـن الكافِرِينَ» .جحود، انکار کردن به معنای قبول نکردن نیست. یک موقع مطلب به کسی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و یا شک دارد که هیچ. یک موقع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که این است. اگر آن جا شروع کند به دست و پا زدن این دارد به یک جحود و انکاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. ماجرای خودم با آن گیتاریست را گفته بودم؛ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت من به جای نماز برای ارتباط با خدا گیتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم. یعنی گفت: من گیتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم، گفتم آفرین. بعد گفت من به جای نماز گیتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم. گفتم نه به جای نماز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان گیتار زد باید نماز بخوانی. گفت نه گیتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم و بعد گفتم همان خدایی که تو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی با گیتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی به او نزدیک شوی گفته باید با نماز به او نزدیک شوی.گفت خدا گفته، گفتم بله. حالا نماز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانی؟او مدتی سرش را پایین انداخت و گفت نه من گیتار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنم! ببینید گاهی اوقات آدم فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند به خدا نزدیک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود از راهی که خودش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد برود و نه از راهی که خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد. برای همین است در قرآن [آن جایی که دارد وقتی] اگر آیه 12 سوره اعراف را ببینید نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید مطلب به من نرسید (12 اعراف) قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ چه چیز مانع تو شد از اینکه وقتی به تو امر کردم سجده نکنی قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ[16] شیطان نگفت نرسید، گاهی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد به آدم و آدم تن نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد یا در شبهه گیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. همین بحثِ کافر در مباحث اعتقادی فرض کنید که اگر یک نفر در یک جای دنیا برای او یک اسلامی معرفی کردند که آن اسلام داعش است، خوب او اسلام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد در هیچ صورت. به این شخص کافر اعتقادی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند. در واژگان قرآن به عنوان کافر اجتماعی از او یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ولی کفر اعتقادی ندارد. چون یک چیزی به او معرفی کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که اصلاً چیزی نیست که آدم بتواند به آن ایمان بیاورد. البته میشه به آن ایمان آورد و این گسترشی که الان پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند به خاطر این است که آنها یک عنصر بسیار حیاتی به نام جهاد را جدی گرفتند کردند که ما آنرا جدی نگرفتیم. بارها عرض کردم جهاد را از ماهیت دین خارج کنید؛ تفاله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای باقی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند که اصلاً جوان را جذب نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. این روحیات مجاهد بودن چیزی است که تشیع با این اندیشه رشد کرده و اصلاً خودش را حفظ کرده است یک مقداری امروز بیم این هم هست که اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جهادی و مبارزه از میان جامعه شیعه رخت ببندد. تدبیر امام رضا علیه السلام این بوده که ایران مرکز و پاتوق شیعه شود زیرا با مشورت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که داده اند مأمون را به بغداد فرستادند. بعد از خودشون مأمون را مجدد فرستادند بغداد و ایران را گذاشتند با امام رضا علیه السلام و این گروه شیعیانی که از زمان امام سجاد علیه السلام مرتب در ایران به امر ائمه وارد شدند و ایران را کردند پاتوق شیعه و پرچم شیعی ناب امامی و امام زمانی در ایران بلند شد. برای همین است که یک جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای حضرت آقا دارند که خیلی حرف مهمی است و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که زبان مکتب اهل بیت فارسی است. زبان فارسی، زبان مکتب اهل بیت است. با اینکه زبان اهل بیت زبان عربی است اما مکتبشان زبانش فارسی است چون که پاتوقشان اینجاست. آن شیعه ناب با تدابیر ائمه در این جا اتفاق افتاده است. این شیعه همیشه خود را در قالب مبارزه نگه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشته و همیشه باید مبارزه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده و اگر روحیه مبارزه و جهاد با دشمن را از همین شیعه بگیریم؛ واقعاً یک لطمه ای به تمام کار ائمه و تدابیری که ائمه اتخاذ کردند وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. خلاصه باید دقت کنیم که چه کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. بعدش همین انقلاب ثمرات کار امام رضا علیه السلام است که بالاخره در یک مقطعی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه جواب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. حال این را به باد دادن و بعدش هم از مبارزه خالی کردن [اشتتباهه]. قبلاً هم در بحث داعش گفته بودم دین اگر جهاد را ازش بگیرین، ابداً جوان پسند نیست و به درد همین پیرمردها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد که بنشینند سر سجاده و یک کم با دین حال کنند دیگه. اونی که جوان جذب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه با این روحیه جوان را جذب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه. اما بحث جحود و انکار این است که کسی اگر بخواهد اسلام را بشناسد؛ داعش را بشناسد و بعد ایمان نیاورد؛ این جحود و انکار نیست. این هم که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید چرا وقتی من امر کردم به تو که [سجده کنی] نکردی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید من چون بم نرسید بلکه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید من بالاترم و در این بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. این اولین گناه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی است که انسان مرتکب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. آن موقع در همین بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها [در همین جا] در نهج البلاغه امیر المومنین علیه السلام در خطبه قاصعه که یک خطبه فوق العاده ای است با این عبارات شروع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود: اَلْحَمْدُ ل‍لّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِیاءَ;وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، حمد خدایی را که عزت و کبریایی را به خودش پوشانده و عزت و کبریایی را برای خودش گذاشته است. وَ جَعَلَهُمَا حِمی وَ حَرَماً عَلَی غَیرِهِ، مسأله عزت و کبریایی را یک منطقه ممنوعه اعلام کرده است که مثلاً کسی بگوید من هم پیش خدا عددی هستم. خدا یک چیزی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید و بالاخره یک چیزهایی هم به ذهن ما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلاَلِهِ.[ و برای جلال خویش برگزیده است] وَ جَعَلَ ال‍لّعْنَةَ عَلَی مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ لعنت را گذاشته بر کسی که در این رداء بخواهد با خدا [به منازعه بر خیزند]. تمام کنکاش ما تا اینجاست که ببینیم خدا چه گفته است و همین. اگر کسی از این به بعدش هم کنکاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که چرا خدا گفته و برای چه گفته و یک چیز دیگه هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود گفت. ما هم یک حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی داریم و نیاکان ما پس چی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند؟ تمام تلاش مال این است که بفهمیم قال الله تعالی چیست واین آخرش است از اون به بعد کنکاش یعنی تو هم وارد رداء کبریایی خدا شده ای. و بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، لِیمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ، بعد اصلاً این صحنه را درست کرده که متواضع را از مستکبر جدا کند. فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیوبِ: با اینکه خدا همه چیز را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند گفته: ((71 ص) …إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّنْ طِین.(72 ص) فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ (73 ص) فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (74 ص) إِلاَّ إِبْلِیسَ…) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیةُ، آن موقع فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَیهِ لِاَصْلِهِ. فَعَدُوُّ ال‍لّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ، وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ، امام المتعصبین شد امام مستکبرین شد. الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیةِ، این شد و این شد وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند لباس تعزز پوشید و قناع و مقنعه تذلل را از خود کَند ألاَ تَرَوْنَ كَیفَ صَغَّرَهُ ال‍لّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی خدا چگونه او را به زمین زد؟ با ترفع او را به زمین زد. فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیا مَدْحُوراً، وَ اَعَدَّ لَهُ فِی الْاخِرَةِ سَعِیراً؟! این را گفتند، سپس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ ال‍لّهِ بِإبْلِیسَ نگاه کن واز این بحث ابلیس عبرت بگیر. إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهِیدَ، ببین چگونه کار او را خدا حبط کرد وَ كَانَ قَدْ عَبَدَال‍لّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة، لایدْرَی أَمِنْ سِنِی الدُّنْیا أَمْ مِنْ سِنِی الْاخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَة وَاحِدَة. یک لحظه کبر این همه عبادت را زد وداغون کرد اینی که از همون اول داره عبادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه ولی رو حساب خودش هم داره عبادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه یعنی اگه عبادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه، رو حساب خودش داره خدا را عبادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه. بعد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یسْلَمُ عَلَی ال‍لّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیتِهِ؟ آن که اینگونه کرد خدا به این نحو هبوط داد و ردش کرد [چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان نافرمانی او را انجام دهد ولی در برابر (خشم) خدا سالم بماند؟] كَلاَّ، مَا كَانَ ال‍لّهُ سُبْحَانَهُ لِیدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکا،ً به چیزی که ملکی را اخراج کرده، بشری را وارد بهشت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند اینگونه. إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْاَرْضِ لَوَاحِدٌ. حکم خدا در آسمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زمین یکی است وَ مَا بَینَ ال‍لّهِ وَ بَینَ أَحَد مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ، هیچ ساخت و پاختی بین خدا و خلقش نیست فِی إِبَاحَةِ حِمی حَرَّمَهُ عَلَی الْعَالَمِینَ. که به مناطق ممنوعه او وارد شوند. این منطقه اصلاً این داستان تمثیلی این را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که گردنت را بنداز پایین و هر چه خدا گفت همون را اجرا کن. حالا هر چی گفت دیگه. و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بگوید که رأس این گناه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و خباثت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کفرها این است که طرف برای خودش هم در مقابل خدا حسابی باز کرده الان. وقتی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد به این که خدا گفت باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود جای دیگر که ببیند بقیه چه گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اصلاً این که ما در علوم گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رویم ببینیم که خدا که این را گفته بقیه چی میگن؟ خدا که این را اینطور گفته حالا چی کار داری بقیه چی می گن؟ بقیه هر چی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهند بگویند خدا این را گفته. خدا این را حرام و آن را حلال کرده، حالا شما بگو مشروبات الکلی برای کلیه خوب است. به جهنم که خوب است!! خدا این را حرام کرده است. بعضی در جواب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که نه برای کبد بد است. اصلاً ما دراین گفتمان نیستیم. فرض کنید اصلاً برای کلیه و کبد هم خوب باشد؛ برای کل اندام انسان خوب باشد؛ “مشروبات الکلی حرام است”. این که منم حرفی دارم در مقابل خدا، این همان حرفی است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود سرسلسله جایی که پای آدم را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لغزاند. نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در مورد بحث حیا: بحث حیا بحث فوق العاده مهمی است که اولین پیامدهای هبوط از عدم تقرب به خدا این چیزها ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. قرآن با داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف این را دارد بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که در تقرب انسان با خدا یک حیایی بین انسان و خدا وجود دارد که ….هر که بیشتر به خدا نزدیک شود و یا بیشتر از خدا دور شود؛ حیای او تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. در اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های یک نفر تفاوت ایجاد کنید میزان حیای او تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. جالب است به امام موسی صدر گفتند این دخترهای بدحجاب را چگونه باحجاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؟ جواب ایشان جواب حکیمانه است که ما هم بعضاً در بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی تجربه کردیم ایشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که من اصلاً تذکر به حجاب نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم. آنها را به خانه محرومین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بریم. وقتی میرود خانه محرومین، این که تا به حال ذهنش در مزون پاریس و لندن و میلان بود؛ ذهنش عوض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. ذهنش که عوض شد یک دغدغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگری برای او رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که خود به خود ذهن را که عوض کنی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها [حجابش] عوض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. بسیاری از اوقات این پسرهای نُنُر را که اردوی جهادی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بریم؛ یک چیزهای دیگرش تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. چرا؟ چون ذهنش عوض شده است. ذهنش درگیر فضاهای بزرگتری به نام فضای محرومیت [شده است]. فضاهای بالاتر از سطح دنیا که وقتی ذهنش درگیر این شود ؛خرد خرد دیگر حوس این و آن را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. یک نفر باید ذهن و روحش عظمت پیدا کند؛ این چیزهایش درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این که ما تأکید بر حیا داریم به این معنا نیست که ما گاهی تبلیغ مستقیم کنیم و صاف بزنیم در هدف. در صورتی که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم اصلاً هدف این نیست. صاف بزن تو هدف ولی آن هدف نه این. آن را که بزنی این پایین خیلی حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. شما به این آدم یک عظمتی ببخش؛ یک يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ بکن؛ این دعوت به خیر کردن و یک ترفعی در او ایجاد کردن رفعت روحی دراو ایجاد کردن باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که خیلی اوقات این پایین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را رها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. این پایین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای او بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بازی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. که حالا بیاید یک خودنمایی کند. گاهی اوقات انسان فقط دلش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزد وقتی برخی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند که در خیابان یک جورایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردند که مایل است خودش را نشان دهد. چه حقارتی را بنده خدا تحمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که این کار را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. اگر این ذهنش یک مقدار متفاوت شده بود، این قدر این حقارت را به خود نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خرید.

با صلواتی از این بحث خارج شویم از امام رضا علیه السلام دو روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم. حضرت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایند: :لا يَكونُ المؤمنُ مؤمنا، مومن، مومن نیست حتّى يَكونَ فيهِ ثلاثُ خِصالٍ تا اینکه سه خصلت در او باشد: سُنَّةٌ مِن رَبِّهِ ، و سُنَّةٌ مِن نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله، و سنّةٌ مِن وليِّهِ عليه السلام، یک سنت و روش بگیرد از خدا یک روش بگیرد از پیغمبر و یک روش بگیرد از اولیای دین. یک چیز را بگیرد و به صورت جدی برای خودش بولد کند، فأمّا السُّنَّةٌ مِن ربّهِ فكِتْمانُ السِّرِّ، آن چیزی که از خدا بگیرد که با آن مومن شود؛ کتمان سر است. یعنی با اطلاقی که دارد هم اسرار بقیه (همان گونه که خدا ستار العیوب است اگر اسراری از بقیه دارد؛آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را لو ندهد)و هم همه اسرار خودش را هم لو ندهد. آدم دهان لق همه چیز خودش را به همه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید. خدا هم یک سری دارد که به صورت غیب درعالم است. وجود غیب در عالم به گونه ای است که اگر طرف بخواهد به غیب متصل شود باید برود بالا و به غیب متصل شود یعنی محرم یک غیبی باید شود. یکی از شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مبارزاتی که خود ائمه داشتند شیوه تقیه است؛ که عده ای آن کار را نکرده و اسرار را لو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند و شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پنهانی و تشکیلات پنهانی آنها را لو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند.و گاهی از اوقات از سر ذوق زدگی که کارهای ائمه را خیلی اوقات به مشکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انداختند. و أمّا السُّنَّةُ مِن نبيِّه صلى الله عليه و آله فمُداراةُ النّاسِ، آن سنتی که از نبی باید بگیرد؛ مدارای با مردم است. برخی از ما این مشکل را داریم که آدم اعصاب خردی هستیم با کل جامعه. یعنی انگار با همه درگیریم و همش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم: اَه چقدر این آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بد شدند. کلاً گزاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های این گونه گفتند. در روایت داریم اگر کسی مرتب بگوید که مردم بدند و هلاکند؛ اَه چقدر مردم بدند؛ فهو اهلکهم: خود از همه بدتر است. این که انگار بعضی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند زندگی کنند یعنی راحت نیستند و با همه با حالت درگیری و با حالت زد و خورد و گیر دادن رابطه دارند. این به این معنا نیست که شما یک آدم بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قید و لاقید شو که با مردم بتوانی زندگی کنی؛ نه! حتماً پیغمبر خدا بی قید نبوده ولی آنچه که کاملاً شاخص بوده در رفتار پیامبر این بوده که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانسته رفت وآمد و مدارا کند و تحمل بدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایشان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. با مردم مدارا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. حالا طرف بدون کوچکترین تحمل حرف مخالف و سیاسی، داد و بی داد و هوار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. یک آدم اعصاب خرد که دارد خودش را آب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و أمّا السُّنَّةُ مِن وليِّهِ عليه السلام فالصَّبرُ في البَأْساءِ و الضَّرّاءِ، در مشکلات و تنگدستی صبر. اولیاء خدا و اولیاء دین کارشان همیشه با همین مشکلات پیش رفته است. انقلاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همیشه کارشان با همین مشکلات پیش رفته است. صبر در تنگی و گرفتاری و تنگدستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، نقطه اوج و خاص و بولد و ویژه اولیاست که کسی بخواهد از اولیاء بگیرد و در خود جا بیاندازد. روایت فوق العاده دیگری از امام رضا علیه السلام داریم (در بحار الانوار): إذا أرادَ اللَّهُ أمراً، خدا اگر یک امری را بخواهد انجام دهد، سَلَبَ العِبادَ عُقولَهُم؛ یعنی قدرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تفکر را از طرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم در بسترهای مثبت است یعنی فرض بکنید خدا بخواهد این بنده یک امری را انجام دهد. این گونه نیست که طرف نشسته و فکر کرده و بگوید به این نتیجه رسیدم با تمام مشورت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها. عقول را از طرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. فَأنفَذَ أمرَهُ وتَمَّت إرادَتُهُ، اراده اش را تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و امرش را نافذ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، کارش را انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد فَإِذا أنفَذَ أمرَهُ رَدَّ إلى كُلِّ ذي عَقلٍ عَقلَهُ؛ بعد عقل را مجدد به سر طرف بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرداند فَيَقولُ: و طرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید كَيفَ ذا؟ ومِن أينَ ذا؟ چی شد؟ چرا این جوری کردم؟ ما که اگر فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم این جوری نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم. [این که انسان] آن تعبیری که در مورد ائمه داریم که ائمه وعاء مشیه الله هستند؛ انسان سعی کند اینقدر فکر نکند وی ک کم خودش را خالص کند. خودش را خالص کند؛ خدا روح او را و اراده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند وعاء مشیه خودش. تریبون می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد دست خدا و اراده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او هم می افتد دست خدا. این که ما تصور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم اگر خیلی خوب فکر کنیم؛ خیلی به نتایج خوبی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسیم؛ این حرف نیست. این منطق دیگه خیلی مادی است که اگر ما با پانصد نفر مشورت کنیم [کار درست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود]. نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گم شما مشورت نکن اما نماز خالصانه بخوان. ما چیزی داریم به نام استخاره به قلب حالا یا با قلب خود یا از این قلب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کمکی استفاده کن. ماهیت استخاره به قلب این است که شما سیم خودت را وصل کن مثلاً نمازی بخوان و بعد ببین دلت به کدام سمت کشیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. حالا از قلب خودت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانی استفاده کنی از قلب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کمکی مثلاً یک انسان صاحب قلب [کمک بگیر]. به قول قرآن: (37 ق) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ یک کسانی که صاحب قلب اند و دل دارند. یک آدم دل دار قلب دار روشن اینچنینی پیدا کن و مطلب را به او بگو؛ ببین چی به دلش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد این بابا. که ما کلاً بی خیال این قلب شدیم یعنی در مدل تصمیمات ما چیزی به نام قلب و تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری با قلب [نیست]. بابا شما صاف کن صاف کن صاف کن خودت را، خدا این قلب را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند وعاء مشیه الله. بعد عقل را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و با طرف یک کارهایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و سپس عقل را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد سر جایش. طرف نگاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنه و میگه اگر من بودم؛ این کار را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم. اصلاً چی شد من این کار را کردم؟ دوباره در حرکت بعدی هم همین است. شما در آیات قرآن در سوره مبارکه انفال ببینید که خدا امر دینش را چگونه پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد؟ مرتب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید شما این گونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستید اما من این گونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم. (7 انفال) أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ[17] شما اینجور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستید ومن اینگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستم ولی چون شما خیلی خوب بودید؛ اراده خودمان را با فعل دست شما انجام دادیم. اراده ما و خواست ما در چنبر اراده خداست. شما در سوره تکویر دیدید: (29 تکویر) وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ [18] شما شاء و خواست ندارید مگر اینکه خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد. یعنی شاء شما در شاء خدا شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. حالا هر چقدر خدا بهتر بخواهد؛ به حسب ظاهر شما هم دارید شاء می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید ولی خدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد این را. شما فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید با شاء و تصمیم خودت دارد انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود؛ ولی نگو که عقل پریده، شاء خدا اینجا با آن خیری که برای شما تشخیص داده؛ دارد شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در پروسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری فوق العاده مهم است . نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوییم کسی مشورت نکند ولی خیرش اینه که نماز بخواند و نماز شب بخواند و دعا بخواند که خدا انشاء الله قلب او را وعاء مشیت خود قرار دهد و بهترین چیزها را برای او بخواهد که به دست او انجام شود

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

[1] و [یاد کن] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد.

[2] نماز را از ابتدای تمایل خورشید به جانب مغرب [که شروعِ ظهرِ شرعی است] تا نهایت تاریکی شب بر پا دار، و [نیز] نماز صبح را [اقامه کن] که نماز صبح مورد مشاهده [فرشتگان شب و فرشتگان روز] است.

[3] و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند

[4] و از روح خود در او دمیدم

[5] تماميت حجّ به ملاقات كردن با امام است.

[6] و در میان مردم برای حج بانگ زن تا پیاده و سوار بر هر شتر باریک اندام [چابک و چالاک] که از هر راه دور می آیند، به سوی تو آیند

[7] ای پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش

[8] هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است،

[9] و همواره نگهبانانی [از فرشتگان] برای [حفاظتِ] شما [از حوادث و بلاها] می فرستد

[10] جان ها (روح ها) ، [همچون] سپاهيانى فراهم آمده هستند (قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم)

[11] تقلیل گرایی

[12] و شما را آفریدیم، سپس شما را صورت گری کردیم، آن گاه به فرشتگان گفتیم: بر آدم سجده کنید؛ بی درنگ همه سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.

[13] آیا کسی که هوای [نفسش] را معبود خود گرفته دیدی؟ آیا تو می توانی کارساز ونگهبان او باشی [که او را به میل خود به راه راست هدایت کنی؟]

[14] مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گِل آفریدی

[15] بی تردید گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست

[16] خدا فرمود: هنگامی که تو را امر کردم، چه چیز تو را مانع شد که سجده نکردی؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گِل آفریدی.

[17] ولی خدا می خواست پیروزی در میدان جنگ را با فرمان نافذی [که دایر بر پیروزی مؤمنان و شکست دشمنان جاری ساخته بود] تحقّق دهد و ریشه کافران را قطع کند.

[18] و شما [طیِ راهِ مستقیم را] نخواهید خواست مگر آنکه خدا پروردگار جهانیان بخواهد