باسمهتعالی
پیادهسازی جلسهی 77 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلاموالمسلمین قاسمیان –5 شنبه 20 اردیبهشت 97
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (بقره: 104) مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ وَ لَا المُشْرِكِينَ أَن يُنزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيرٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَ اللَّهُ يختَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (بقره: 105) مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَيرٍ مِّنها أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ كلِّ شىَءٍ قَدِيرٌ(بقره: 106)
خلاصه
هفتاد و هفتمین جلسه از تفسیر سورهی مبارکهی بقره با مرور این نکته آغاز شد که بنیاسرائیل قرار بود بروند حکومتی را بگیرند و کار تشکیلاتی را هم در همان حکومت یاد بگیرند، ولی چون نرفتند وارد فضای «تیه» و سرگردانی شدند. حالا حضرت موسیعلیهالسلام در فضای تیه، باید یک «طرح ولایت» بگذارد و کار تشکیلاتی بکند. در اصل قرار بوده مسئلهی حکومتداری در یک فضای راحتتری اتفاق بیفتد، ولی بنیاسرائیل بازی را به هم زدند و فضا را عوض کردند و رفتند به ناکجا آباد سرگردانی! توصیهی دین این است که قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا(سبأ: 46) شما اول قیام لله کنید، بعد فکر کنید؛ یعنی بگذارید فکر هم، در فضای قیام لله باشد. نه اینکه در فضای سرگردانی و «تیه» شروع بکنیم به فکر کردن و تشکیلات درست کردن. نکات کلیدی شروع [مباحث] حکومت اسلامی در سوه بقره همین است که میگویند “اصلاً مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى نه! یک چیز دیدنیِ معلومِ مشخص!” در پاسخ میفرماید: “اگر میخواهی بازیات را و زمینبازیات را عوض بکنی، زمین بازی ات را بکنی «زمین»، پس اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ… (بقره: 61) از آن «مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى» دست بردار، برو در زمین و معادلات زمینی! حالا دیگر بنشینید با هم فکر بکنید، میزهای مذاکره تشکیل بدهید، واو به واو قراردادها را دقت بکنید! و این دیگر جنسش یک جنس دیگری است. دیگر خودت بفهم که داری چه کار میکنی. در صورتیکه در آن مدل، باید عمل انقلابی انجام میشد و آن هم وعدههای خودش را داشت. ما خودمان هم نمیدانستیم، ولی بعدها مشخص میشود که یعنی چه که امام میگفتند: “اگر من بودم اولین ناو آمریکایی که میآمد میزدم!” بعداً اسنادش مشخص شد که به خود ناو آمریکایی گفته بودند که اگر اولین تیر از منطقهی خلیج فارس شلیک شد، از منطقهی خلیج فارس برو بیرون! این طرفیها که این را نمیدانستند و نزدند؛ چون جرأتش را نداشتند! پس نزدند و نکردند و بر اساس آن وعدهها کار انجام ندادند و اتفاقی که افتاد این بود که باید بیایند سر حساب و بحثهای محاسباتی بایستند و دیگر باید اهل حساب و کتاب بشوند.
قرآن دارد با این توضیح قوم برگزیدهی مسلمانها را آماده میکند برای اینکه بگوید این داستان یک دور، در یک قوم برگزیدهی پاکار اتفاق افتاده و الان شما قوم برگزیده هستید و این مسیر؛ پس ببینید چه کار دارید میکنید. قالب مشابهی دارد که در طول زمان دارد تکرار میشود.اینها عبرتهای تاریخ است. باید بنشینیم بررسی بکنیم که چه جوری میشود انقلابها را زمین زد. چه جوری میشود معادلسازی کرد؛ چه جور میشود تحریف از موضع کرد؛ چه جوری میشود آرمانها را عوض کرد.
این توضیح فضا بود که هربار باید لود کنید و [به یاد] بیاورید تا حواسمان به اتمسفر بحث باشد. بعد از بحث بنیاسرائیل، آیات وارد فضای جدیدی میشود. و ناگهان خطاب میکند به مؤمنین که يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا(بقره: 104) شما «رَاعِنَا» نگویید، بگویید «انْظُرْنَا» و حرف گوش کنید. در این آیه، بحث ادب نیست. ما بسیاری آیات را داریم که ممکن است در آن ادب هم باشد، منتهای مراتب یک معنای دیگری دارد. در ادامه، دو تفسیر از این آیه ارائه شد؛ تفسیر اول: مفسرین میگویند این آیه یک ادبی نسبت به پیغمبر را بیان میکند. مردم مدینه به پیغمبر میگفتند: «راعنا»؛ یعنی یواشتر! فرض کنید که پیغمبر داشتند تندتند صحبت میکردهاند و اینها میگفتند ما را مراعات کن. یهودیها هم به همان زبان عربی لَيّاً بِـأَلْسِنَتِهِمْ(نساء: 46) در دهانشان میپیچاندند و این را مشدّد میکردند که «راعنّا». به این معنا که «پیغمبر! تو ما را احمق کن، خر کن!» اینجا خدا خطاب به مؤمنین گفته گزک دست این یهودیها ندهید و نگویید «راعنا» بگویید «انظرنا» به ما مهلت بده؛ که اینها نتوانند این برداشت را بکنند. این هم خودش بحث مهمی است که آدم باید ببیند که از کار من چه برداشتی میشود. فقط این نیست که من کاری انجام بدهم و قصدی دارم. این تفسیر، حرف بدی نیست، منتها شاید حرف کاملی هم نباشد! اما تفسیر دوم: به نظر میآید بحث بر سر این است که یهودیهای زمان پیغمبر شروع به یک چانهزنی با پیغمبر کردند و گویا میدانستند که چه اتفاقاتی قرار است بیفتد! باید رفته رفته به پدیدهی «قبله – مسجد» وارد بشویم؛ چون برای ما تغییر قبله به معنی تغییر جهت و صرفاً جهت نماز خواندن است، در صورتی که قبله، تعویضِ نمادِ امامت و قوم برگزیده است. قبله، نمادسازی امت برگزیده است. به سناریو توجه کنید: قبله که از زمان حضرت ابراهیمعلیهالسلام مکه بوده است، در یک دورهای به سمت بیتالمقدس چرخید. مادامی که رسول اللهصلّیاللهعلیهوآله مکه بودند، جوری به سمت بیتالمقدس نماز میخواندند که به سمت کعبه باشد. وقتی حضرت، به مدینه رفتند به دلیل تعویض موقعیت جغرافیایی نمیشد این کار را کرد. حالا چرا قبله به سمت بیتالمقدس تغییر کرد؟ به خاطر قوم برگزیده بودن جدیدی که اتفاق افتاد. باید به این وجوه نمادسازی دقت کرد؛ چراکه مسئلهی قبله، کاملاً به قوم برگزیده و امامت امام گره خورده است. پدیدهی نظامسازی در مدینه با این پروژه، بعد از ماجرای بدر دارد اتفاق میافتد که اینها کلاً فضا را بچرخانند به سمتی که معلوم بشود پروندهی قوم برگزیدهی بنیاسرائیل به پایان رسید و الان قوم برگزیدهی پیغمبر است و هرکسی میخواهد بازی کند باید در این پازل بازی کند. یهودیان هم میدانستند که ماجرای تغییر قبله، ماجرای نمادینی است و فقط بحث یک قبله و جهت نیست. خود قرآن میگوید: جهت که مهم نیست! لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ(بقره: 142) ولی اینکه قبله را به کدام سمت بگیریم، یعنی امامت را به کدام سمت میبریم. اینها مشغول چانهزنی با پیغمبر بودند در احکام؛ کما اینکه خیلی از ما همین روحیه را داریم. میخواهیم «ولیّ» را از پایین خط بدهیم. مشورت دادن، آری! ولی چانهزنی برای خط و ربط، نه! شما یک موقع میخواهی نصیحت ائمهی مسلمین بکنی، اگر باید مشورت بدهی، مشورت بده و این درست است؛ ولی یک موقع از پایین مشغول چانهزنی و خط دادن هستی و میگویی «ولیّ» اینجوری بکند و آن جوری نکند! که این صحیح نیست.
یهودیها این سرکوفت را میزدند که چرا قبلهتان، قبلهی ماست؟! و اینجا دارد اتفاقی برای مسلمانان میافتد که با وضعیت تغییر قبله، یک نماد جدید ایجاد میشود. یهودیان میبینند یک خیر فوقالعادهای دارد به جماعت مسلمین میرسد مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ(بقره: 105) و اینها نمیخواهند آن خیر به شما برسد و شما یک هویت مستقل انقلابی برای خودتان پیدا بکنید.
درآیهی 106 سورهی بقره دارد که مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ ما هیچ آیهای را نسخ نمیکنیم أوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (در تفاسیر چون دیدهاند فراموشی برای خدا معنا ندارد، معنی «تأخیر» کردهاند؛) معنی: “آن آیهای را که نسخ میکنیم یا فراموش میکنیم، بهتر از آن یا مثل آن را میآوریم.” پدیدهی نسخ این مدلی که ما فکر میکنیم یعنی میگیرد، گلوله میکند و پرت میکند آن طرف نیست. بلکه یعنی اسلام در نقطهی t1 یک حکمی دارد و وقتی به نقطهی t2 میروید یک حکم دیگر دارد؛ در واقع احکام دارد خودش را با زمان کاستومایز میکند. اگر زمانها بچرخد و دوباره شما به شرایط t1 برسید، حکم عود میکند. این طور نیست که ما یک حکمی را از رسالهی توضیح المسائل بگیریم و بعد در کل دنیا بشود دستورالعمل زندگی! چون ما در مورد صحف آسمانی و احکام و آیات منسوخ فکر میکنیم طومار آن را پیچیدهاند و دور انداختهاند، این تصور پیدا شده که الان این احکام، احکام همهی دنیاست. نه! مای خدا، گاهی نسخ میکنیم، بیخیال میشویم، و به تأخیر میاندازیم و اگر این جور شد، نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا یا مثل آن یا بهتر از آن را میآوریم. چیزی که از جانب ما دارد اتفاق میافتد، فکر نکن چیز بدتری دارد اتفاق میافتد! بلکه چیز بهتری دارد اتفاق میافتد.
در ادامه توضیحاتی هم راجع به مسائل جاری کشور ارائه شد. اول اینکه اگر میشود موسی و فرعون سر مسائل بنیادی بنشینند پای میز مذاکره و کلاً مشکلشان را حل کنند، پس ما واقعاً علاف هستیم که نشستیم داریم قرآن میخوانیم! این مسیرها اساساً جواب نمیدهد. شاید این به خاطر دوری جامعه از فهم قرآن باشد و کسانی هم که نخواهند بفهمند نمیفهمند که مسیر این مدلی نیست. قرآن میگوید شما مقاومت کن عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً(ممتحنه:7) خدا بین شما و آنها دوستی ایجاد میکند؛ یعنی دوستی با دشمن هم، از طریق مقاومت و اعلان برائت انجام میشود. اعلان برائت قرآنی یعنی اینکه شما سفت سر جایت ایستادهای. این سفت سر جا ایستادن اتفاقاً تولید رفاقت میکند با دشمن! تحریمها اینجوری برداشته میشود. چقدر باید قرآن بگوید مسیر، مقاومت است و در مقابل این مقاومت، نصرتهای الهی و تثبیت قدم و وعدههای رعب و … . این جنس تفکر اصلاً نمیتواند گوش به این حرفها بدهد؛ این همان است که میگوید قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا(نساء:46) میگویند میشنویم ولی نمیتوانیم اطاعت کنیم؛ چرا؟ وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ یک چیزی دیگر، یک فرهنگ دیگری و یک معادلات دیگری در ذهن او شکل گرفته، وقتی به او میگویند بگو «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» میگوید «سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا» میشنویم ولی عصیان میکنیم! چون «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» او با فرهنگ و اندیشهی دیگری بزرگ شده است. مسئلهی دوم راجع به تلگرام بود. برخوردهای سخت، راه حل برای حاکمیت و حکومت نیست. باید فکر دیگری بکنیم. این درست که تلگرام بد است، ولی قدرت است؛ اینکه داریم «العلم سلطان»؛ یعنی همین! وقتی طرف اینهمه توانسته مخاطب جذب بکند، ما هم اگر میتوانستیم اینقدر مخاطب داشته باشیم، به ذهنمان میرسید که یک ارز مجازی گرام تولید کنیم! این قدرت است.
موضوعات اصلی: حکومتداری، تغییر قبله، نسخ، برجام، تلگرام
موضوعات فرعی: شباهت ماجرای بنیاسرائیل به رسالت مسلمانان، عناوین قصدیه، عناوین انتزاعی، تعویض نماد امام، مشورت دادن به ولی، اهمیت نمادسازی
سایر سورهها: سبأ:46، بقره:57-59، نساء:46، مائده:46، ممتحنه:7
فهرست
1-1- حکومتداری آسان، در پرتو وعدههای الهی
1-1-1- سخت شدن حکومتداری به دلیل خارج شدن از شعاع وعدههای الهی
1-2- بیان ماجرای بنیاسرائیل به دلیل شباهت رسالت مسلمانان و آنها
1-2-1- بیان عبرتهای تاریخی به دلیل تکرار قالبهای مشابه
2-1- استفاده از انظرنا نه به خاطر ادب
2-2- تفسیر اول؛ اهمیت برداشت عٌرف از حرف و عمل انسان
2-2-1- عناوین قصدیه و عناوین انتزاعی
2-3-1 پیشدرآمد ماجرای تغییر قبله؛
2-4- تفسیر آیه با توجه به فضای نسخ در دو آیهی بعد
2-4-1- نسخ؛ تأخیرانداختن و فراموش کردن اختیاری یک آیه یا حکم
2-4-2- آمدن کتاب، حکم یا آیهی جدید به معنی دور انداختن کتاب،حکم و آیهی قبلی نیست
2-4-3- قابلیت نسخ؛ قابلیت انطباق احکام با شرایط مختلف
3 – موضع گیری راجع به مباحث روز
3-1-1- عدم امکان مذاکره مسائل بنیادی بین موسی و فرعون زمانه
3-1-2- مقاومت (یا همان اعلان برائت)؛ راه حل قرآنی مقابله با دشمن
3-2- لزوم پیدا کردن راه حل فرهنگی درست در مواجهه با پدیدهای مثل تلگرام
1- مقدمه
[-7] آیهی 104 اولین جایی است که در سورهی بقره مواجه میشویم با خطاب «یا ایها الذین امنوا» و مشخص است که آیات دارد وارد فضا و فراز دیگری میشود. بعد از اینکه میگوید قوم برگزیدهی بنیاسرائیل، قرار بود بروند حکومتی را بگیرند و خراب کردند و نگرفتند، خدا آنها را به سرزمین «تیه» هدایت کرد.
1-1- حکومتداری آسان، در پرتو وعدههای الهی
[+8] گفتیم [که بنیاسرائیل] قرار بود بروند حکومتی را بگیرند و کار تشکیلاتی را در همان حکومت یاد بگیرند، ولی چون نرفتند وارد فضای «تیه» شدند. حالا حضرت موسیعلیهالسلام باید یک «طرح ولایت» بگذارد و کار تشکیلاتی [بکند]؛ وگرنه مسئلهی حکومت و حکومتگردانی و حکومتداری قرار بوده در یک فضای دیگری، راحتتر اتفاق بیفتد؛ ولی اینها بازی را به هم زدند و فضا را عوض کردند و در «تیه» رفتند و حالا در «تیه» باید شروع بکنند [به کار تشکیلاتی و …] تا آمادگی کسب بکنند.
1-1-1- سخت شدن حکومتداری به دلیل خارج شدن از شعاع وعدههای الهی
[+9] این نکتهی بسیار مهمی است: شاید قرار نیست ما اینقدر تولید علم بکنیم برای اقتصاد و تربیت و… ؛ [مثلاً] اگر آنها [یعنی غربیها] یک عالمه کتاب دارند ما به اندازهی «e به توان یک»، باید کتاب بیرون بدهیم! اینجوری نیست! قرار بود بنیاسرائیل بروند حکومت و سرزمین را بگیرند و قرار بود که تمام مسائل در این سرزمین حل بشود و حل میشد؛ چون وعدههای الهی بود، اقدامهای تشکیلاتی اینها بود [اما] در عین گرفتن آن سرزمین؛ ولی نکردند و در عوض حرکات زیکزاکیای کردند که رفتند به ناکجا آباد سرگردانی! حالا حتی خود حضرت موسیعلیهالسلام باید چه کار بکند؟ من باب (طه: 121 و اعراف: 22) …وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ… باید با برگ بهشتی، آن زشتیها را بپوشاند و باید شروع کند به انجام کارهای تشکیلاتی در دورهی سرگردانی. دقت کنید که اینجا [یعنی در دورهی تیه] کارهای تشکیلاتی و حزبی حضرت موسیعلیهالسلام است و بحث دوازده نقیب. اگر دورهی سرگردانی نباشد، میبینید خیلی کارها سادهتر، به سامانتر حل میشود.
[-9] این فرق دارد که شما در دورهی سرگردانی میخواهید آمادگی کسب بکنید، یا اینکه در عین «act» انقلابی تولید علم و تولید کار تشکیلاتی میکنید، تولید کار تربیتی میکنید و در فضای «act» انقلابی این اتفاقها میافتد.[-11] شاید ما که الان گیر بحثهای تئوریک افتادیم، دورهی جامعهسازی، تمدنسازی، بومیسازی و… و این که یک عده بروند ببینند جامعهسازی و تمدنسازی و تولید علم یعنی چه، همه به خاطر این است که «act» انقلابی وجود ندارد.
[+11] اگر بخواهیم به یک توصیهی دین عمل بکنیم این است که: (سبأ: 46) قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا… شما قیام لله بکنید و بعد فکر بکنید؛ یعنی بگذارید فکر هم، در فضای قیام لله باشد. نه اینکه در فضای سرگردانی و «تیه» شروع بکنیم به فکر کردن، تشکیلات درست کردن! که اصلاً شاید اینها لازم نبوده، همان که موسیعلیهالسلام گفته بروید آن سرزمین را بگیرید، اگر میرفتند خیلی چیزها حل شده بود! موسیعلیهالسلام گفت: وقتی شما وارد سرزمین بشوید، سرزمین را بگیرید، آباد میشود. (بقره: 58) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ… شما وارد این سرزمین بشوید … فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا… [از هر جاي آن خواستيد به فراواني بخوريد]؛ معلوم است که منِ [خدا] میخواهم آنجا را بهشتی کنم. من با وعدههای خاص وارد میشوم؛ ولی اینها به جای «حِطَّةٌ» گفتند «حِنطَّةٌ»؛ یعنی “ما اگر حکومت را به دست بگیریم، برای برپایی حکومت اسلامی نیست، آخرش میخواهیم گندم و زمین به دست بیاوریم، میخواهیم به دنیا برسیم” و لذا (بقره: 59) فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ… یک چیز دیگر شد؛ در این صورت ماجرا یک چیز دیگری میشود.
[+13] الان هم ما آن کاری را که باید بکنیم نمیکنیم، خدا [هم] ما را گیر الفاظ قراردادها میاندازد! گیر حقوقدانیِ وحشتناک میاندازد که باید حقوقدانهای وحشتناک بینالمللی داشته باشی که بدانی این کلمه چه باری دارد! باید بدانی! ولی میتوانستی کلاً وارد این بازی نشوی. این آن بازی [مورد نظر خدا] نیست و حالا باید خودت را درگیر دورهی سرگشتگی بکنی و سر الفاظ دقت بکنی تا سرت کلاه نرود! و حال آنکه برخورد حضرت موسیعلیهالسلام با فرعون و برخورد پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله با مشرکین اصلاً از این دست و از این جنس نبوده، بلکه از جنس جنگ، اقدام، پیکار، ایستادگی و از آن طرف وعدههای الهی و پیشروی بوده است. این اختراع جدید ماست که میآییم کار را باروشهای دیگری انجام میدهیم، به بحرانهای جدیدی میرسانیم و میرسانیم به فضای تیه و سرگشتگی و آن موقع دیگر با همین روشها باید عمل بکنیم.
1-1-2- خروج از معادلات آسمانی: «مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى»، موجب وارد شدن به معادلات زمینی: «اهْبِطُوا مِصْرًا»
[-15] نکات کلیدی شروع [مباحث] حکومت اسلامی در سوهی بقره همین است که میگویند “اصلاً (بقره: 57) …مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى… نه! یک چیز دیدنیِ معلومِ مشخص!” در پاسخ میفرماید: “اگر میخواهی بازیات را و زمینبازیات را عوض بکنی، زمین بازیات را بکنی «زمین»، پس (بقره: 61) اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ… از آن «مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى» دست بردار، برو در زمین و معادلات زمینی! حالا دیگر بنشینید با هم فکر بکنید! میزهای مذاکره تشکیل بدهید! قراردادها را بررسی بکنید! واو به واو قراردادها را دقت بکنید!” و این دیگر جنسش یک جنس دیگری است. جنس این کار «اهْبِطُوا مِصْرًا» است. دیگر خودت بفهم که داری چه کار میکنی! [در صورتیکه] در آن مدل، باید act انقلابی انجام میشد و آن هم وعدههای خودش را داشت.
[+16] ما خودمان هم نمیدانستیم، ولی بعدها مشخص میشود که یعنی چه که امام میگفتند: “اگر من بودم اولین ناو آمریکایی که میآمد میزدم!” بعداً اسنادش مشخص شد که به خود ناو آمریکایی گفته بودند که اگر اولین تیر از منطقهی خلیج فارس شلیک شد، از منطقهی خلیج فارس برو بیرون! این طرفیها که این را نمیدانستند و نزدند؛ چون جرأتش را نداشتند! پس نزدند و نکردند و بر اساس آن وعدهها کار انجام ندادند و اتفاقی که افتاد این بود که باید بیایند سر حساب و بحثهای محاسباتی بایستند و دیگر باید اهل حساب و کتاب بشوند.
1-2- بیان ماجرای بنیاسرائیل به دلیل شباهت رسالت مسلمانان و آنها
[+17] اینها پیامهای مهمی است که قرآن دارد با قوم بنیاسرائیل مرتب مرور میکند. و با این توضیح دارد قوم برگزیدهی مسلمانها را آماده میکند برای اینکه بگوید “این داستان یک دور، در یک قوم برگزیدهی پاکار اتفاق افتاده و الان شما(به عنوان قوم برگزیده) هستید و این مسیر! پس ببینید چه کار دارید میکنید!”
1-2-1- بیان عبرتهای تاریخی به دلیل تکرار قالبهای مشابه
[-17] حواستان باشد که بازگو کردن اتفاقات بنیاسرائیل به خاطر این است که فضا را دست مسلمانها بدهد که حواستان را جمع بکنید که مشابه این اتفاقات تکرار شده است. کما اینکه اگر کسی تاریخ مشروطه را ملاحظه بکند، میفهمد که چه جوری بعضی از متدینین میتوانند یک انقلابی را زمین بزنند! قالب مشابهی دارد که [در طول زمان] دارد تکرار میشود. اینها عبرتهای تاریخ است. باید بنشینیم بررسی بکنیم که چه جوری میشود انقلابها را زمین زد؛ چه جوری میشود معادلسازی کرد؛ چه جور میشود تحریف از موضع کرد؛ چه جوری میشود آرمانها را عوض کرد. در قوم بنیاسرائیل اصلاً یک عده کارشان آرمان عوض کردن است: (بقره: 79) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ… کسانی که آرمان دستنویس میکنند. اینها نمیخواستند که تورات را عوض بکنند؛ بلکه توراتها رفته مخفی شده و به جایش تفسیرهای خاصی از تورات آمده است. این [تفاسیر] دیگر آرمان دستنویس است که [با کمک آن] میگویند “منظور خدا این آرمان بوده و باید به این سمت برویم و نه آن سمت!”
[+19] حالا چه جوری یکسری عالم دینی میتوانند آرمانسازی و تحریف آرمان بکنند؟ چه جوری میتوانند موسیعلیهالسلام را تحریف بکنند؟ چه جوری نفوذ میکنند؟ چه جوری گوساله میسازند؟ چه جوری با ادبیات دین در مقابل دین میشود درآمد؟ چه جوری میشود یک گوسالهای را به جای خدای موسی هوا کرد؟ چه جوری میشود در مقابل هارون ایستاد؟ و همه این حرفها [باید روشن شود] تا فهمیده شود چه فضایی بر آن بحث حاکم است؛ لذا وقتی آن محتوا فهمیده بشود، دیگر در قیافهی گوساله گیر نمیکنید.
2-تفسیر آیهی 104 بقره
[+20] این توضیح فضا بود که هربار باید لود کنید و [به یاد] بیاورید تا حواسمان به اتمسفر بحث باشد. سورهی بقره در زمانی است که حکومت اسلامی پیغمبر دارد نٌضج پیدا میکند و دارد نمادسازی و آرمانسازی میکند. ما در ادامه مواجهایم با آیاتی که ریشهی بحثی است به نام اتفاق «تغییر قبله» در آیات 142، که در این آیه خیلی sharp[1]، میرود داخل بحث.
[+37] داشتیم عرض میکردیم که بعد از بحث بنیاسرائیل، آیات وارد فضای جدیدی میشود. و ناگهان خطاب میکند به مؤمنین که(بقره: 104) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا… شما «رَاعِنَا» نگویید، بگویید «انْظُرْنَا» و حرف گوش کنید.
2-1- استفاده از انظرنا نه به خاطر ادب
[+74] در این آیه، بحث ادب نیست. ما بسیاری آیات را داریم که ممکن است در آن ادب هم باشد، منتهای مراتب یک معنای دیگری دارد. در بحث سورهی حجرات گفتیم که این سوره از سورههایی است که دائماً مفسرین با آن برخورد ادب میکنند! در سورهی حجرات دارد (حجرات: 2) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ… (من که مکه نرفتم ولی میگویند این آیه را روی ضریح پیغمبر هم زدهاند؛ چون فکر کردند این آیه صرفاً یک تأدّب است) «صدایتان را بالای صدای پیغمبر نبرید»! البته ادب بدی نیست و درست هم هست که آدم در مقابل یک بزرگتر صدایش را پایین بیاورد، ولی اصلاً بحث این نیست! بحث این است که مقابل «ولیّ» صدایت را بِبُر! جوری نباشد که صدای تو رساتر دیده بشود! طوری نباشد که طنین حرف و صدای تو و نظر تو بالاتر دیده بشود. …وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ… مثل اینکه با هم صحبت میکنید با پیغمبر صحبت نکن! جهری، آشکارا و بلند بلند با پیغمبر صحبت نکنید، باز نه به این معنی است که صدایت را بالا نبر! و بعد میگوید: …أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ… این موجب حبط عمل میشود. آیا عدم رعایت یک ادب اینچنینی، حبط عمل میکند؟! پس معلوم است بحث ادب نیست.[2] لذا از این آیات گاهی میخواهند برخورد تأدّب بکنند. ممکن است بگویید آدم با پدرش هم نباید با صدای بلند برخورد کند؛ این درست است. ولی این آیات یک بحث دیگری است و البته این تادّب را هم میشود در این آیات قبول کرد.
2-2- تفسیر اول؛ اهمیت برداشت عٌرف از حرف و عمل انسان
[+38] در جلسهی گذشته گفتیم که در تفسیری مفسرین میگویند این آیه یک ادبی نسبت به پیغمبر را بیان میکند. ملت شهیدپرور مدینه به پیغمبر میگفتند: «راعنا»؛ یعنی یواشتر! ما را مراعات کن که ما برسیم! فرض کنید که پیغمبر داشتند تندتند صحبت میکردهاند و اینها در کوچه و بازار و منبر میگفتند: «یا رسول الله راعنا»؛ ما را مراعات کن! «راعنا» از ریشه «رَعَیَ» است؛ یعنی یک مقدار سبکتر و با طمأنینهی بیشتر.
[+39] برخی از مفسرین اینجوری نوشتهاند که راعنا در عِبری به معنای این است که ما را خر کن! من رفتم از متخصص زبان عِبری پرسیدم و ایشان گفت: “اتفاقاً ما به خاطر این آیه رفتیم تحقیق کردیم و دیدیم در عبری چنین معنایی نمیدهد!” پس معلوم است که «راعنا» به زبان عبری نبوده است. [درواقع] یهودیها به همان زبان عربی (نساء: 46) …لَيّاً بِـأَلْسِنَتِهِمْ… در دهانشان میپیچاندند و این را مشدّد میکردند که «راعنّا» با تشدید از ریشهی رعونت است و به معنی حماقت. به این معنا که «پیغمبر! تو ما را احمق بکن، خر بکن!»! اینجا خدا خطاب به مؤمنین گفته گزک دست این یهودیها ندهید و نگویید «راعنا» بگویید «انظرنا»؛ به ما مهلت بده که اینها نتوانند این برداشت را بکنند.
[-41] این تفسیر، حرف بدی نیست، منتها شاید حرف کاملی نباشد! این هم خودش بحث مهمی است که آدم باید ببیند که از کار من چه برداشتی میشود! فقط این نیست که من کاری انجام بدهم و قصدی دارم. اینها حرفهای مهمی است.
2-2-1- عناوین قصدیه و عناوین انتزاعی
[+41] برخی از عناوین اصطلاحاً جزء «عناوین قصدیه» است و برخی عناوین «عناوین انتزاعی» است. عناوین قصدی این است که شما قصد میکنید و فعلی انجام میدهید و میگویند: باید دید نیت و قصد شما چه بوده است. اما گاهی نیت شما هر نیتی که باشد، از این کار شما یک انتزاعی میشود؛ مثلاً شما میخواهید میخ بزنید به دیوار، چیزی برای زیرپایتان پیدا نمیکنید، بعد چند تا قرآن زیر پایتان بگذارید. هرکه ببیند، میگوید: این توهین به قرآن است. کاری ندارد به اینکه شما قصد توهین کردی یا نکردی.
[42] اینکه بعضی میگویند: ما منظورمان این نبود، بدانند که بسیاری از عناوین، انتزاعی است. باید از عرف پرسید که «لو خلیة و طبعه»؛ همین جوری، لُخم، مردم به این کار چه میگویند؟! آیا میگویند این فعل کار خوبی بوده، یا نبوده؟! هرچقدر شما بگویی قصد من این نبوده، ولی بقیه این را خشونت و بیقانونی، انتزاع میکنند؛ حتی براساس این چیزی که انتزاع میشود، حکم میشود! اگر کسی چند تا قرآن زیر پایش بگذارد و میخ به دیوار بکوبد، قاضی میتواند او را تعذیر کند و شلاق بزند، به جرم توهین به قرآن!
این حرف مهمی است در این آیه که این گزکی که یک عده دارند از آن سوء استفاده میکنند، شما این بهانه را دست کسی نده! ولی آیا تمام محتوای آیه در همین خلاصه میشود؟!
2-3- تفسیر دوم؛
2-3-1- پیشدرآمد ماجرای تغییر قبله؛
2-3-1-1- پردهی اول: تغییر قبله، تعویض نماد امام و امت برگزیده
[-44] به نظر میآید که بحث این است که این یهودیهای زمان پیغمبر یک چانهزنی با پیغمبر شروع کردند و گویا میدانستند که چه اتفاقاتی قرار است بیفتد! باید رفته رفته به پدیده قبله – مسجد وارد بشویم؛ چون برای ما تغییر قبله به معنی تغییر جهت و صرفاً جهت نماز خواندن است، در صورتی که قبله، تعویضِ نمادِ امامت و قوم برگزیده است. قبله، نمادسازی امت برگزیده است. این سناریو را گوش کنید!
[+45] قبله، از زمان حضرت ابراهیمعلیهالسلام، مکه بوده است. مادامی که رسول اللهصلّیاللهعلیهوآله مکه بودند، یک جوری به سمت بیت المقدس نماز میخواندند که به سمت کعبه باشد! یعنی کعبه را میگذاشتند بین خودشان و بیت المقدس. وقتی حضرت، به مدینه رفتند به دلیل تعویض موقعیت جغرافیایی نمیشد این کار را کرد. برای همین میبینید همان اوائل میرفتند روبروی کعبه نماز میخواندند، [درصورتی که در آن زمان] کعبه که قبله نبوده، بیت المقدس، قبله بوده، ولی پیغمبر به این سبک نماز میخواندند. اساساً آنجا هست که میعادگاه انسانها و (بقره: 125) …مَثَابَةً لِلنَّاس…[3] است. [حالا در یک دورهای، آن قبله [مکه] به این سمت [یعنی بیتالمقدس] چرخید. [+46] حالا چرا قبله به سمت بیتالمقدس تغییر کرد؟ به خاطر قوم برگزیده بودن جدیدی که اتفاق افتاد و به دلیل وجود یهود و بنیاسرائیل، نماد به سمت بیتالمقدس چرخید؛ باید به این وجوه نمادسازی دقت کرد؛ چراکه مسئلهی قبله، کاملاً به قوم برگزیده و امامت امام گره خورده است؛ (این را در پروژههای مسجدمحوری، امام جماعت، نماز جمعه و جماعت، نماز خوف میبینید که اینها نظام تشکیلات سازی امامت امام است و در آخر هم مسجدالحرام که امامُ الُکلِ فی الکُل، جای اوست.)
[-48] پدیده نظامسازی در مدینه با این پروژه که بیان شد، بعد از ماجرای بدر (از سال دوم به بعد) دارد اتفاق میافتد که اینها کلاً فضا را بچرخانند به سمتی که معلوم بشود پروندهی قوم برگزیده بنیاسرائیل به پایان رسید و الان قوم برگزیدهی پیغمبر است و هرکسی میخواهد بازی کند باید در این پازل بازی کند. یهودیان هم میدانستند که ماجرای تغییر قبله، ماجرای نمادینی است و فقط بحث یک قبله و جهت نیست. خود قرآن میگوید: جهت که مهم نیست! (بقره: 142) …لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ… ولی اینکه [قبله را] به کدام سمت بگیریم، [یعنی] امامت را به کدام سمت میبریم!
2-3-1-2- پرده دوم: تلاش یهودیان برای چانه زنی با پیغمبر
[-49] اینها مشغول چانهزنی با پیغمبر بودند در احکام؛ کما اینکه خیلی از ما همین روحیه را داریم؛ میخواهیم «ولیّ» را از پایین خط بدهیم. مشورت دادن، آری! ولی چانه زنی برای خط و ربط، نه! شما یک موقع میخواهی نصیحت ائمهی مسلمین بکنی، اگر باید مشورت بدهی، مشورت بده و این درست است؛ ولی یک موقع از پایین مشغول چانهزنی و خط دادن هستی و میگویی «ولیّ» اینجوری بکند و آن جوری نکند!
2-3-1-2-1-مشورت دادن به ولیّ آری! ولی چانه زنی برای خط و ربط، نه!
[-50] در آیات نساء داریم که (46 نساء) مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ… [4] (نساء: 46) … وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا… به پیغمبر میگویند: ما شنیدیم، عصیان کردیم. … وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ… [5] چیزی را که کسی به تو نگفته، آن را بشنو؛ یعنی حرف ما را بشنو! توِ [پیغمبر] چه چیز میخواهی بگویی؟ تو این را از وحی نشنیدی اما این چیزی که ما میگوییم بگو! همین را بشنو و بگو![6] …وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ… یعنی با همین «راعنّا» که به این سبک میگفتند، در قبالش داشتند یک چانهزنی این مدلی هم با پیغمبر میکردند که قرآن در ادامه میگوید: …وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ… اگر میگفتند ما شنیدیم و اطاعت کردیم و تو حرف ما را بشنو (نه اینکه بگویید وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ) و اگر به جای «راعنا»، «انظرنا» میگفتید برای شما بهتر بود؛ یعنی گاهی شما داری برای «ولیّ خدا» چارچوب تعیین میکنی [وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ] و یک موقع هست که داری میگویی در چارچوبهای موجود رفق و مداراهایی باشد [وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا]. اینکه میگویید «انْظُرْنَا (به ما مهلت بده)، یعنی من در چارچوب تو هستم، نه اینکه تو، از این پایین برای آن بالا چارچوب تعیین بکنی و بگویی دین باید این جوری باشد که من میگویم! همین روحیه است که «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» را باعث میشود؛ طرف میخواهد اصرار بکند که دین و مسیر الهی همین است که من میگویم! همینها که فشار میآورند به رهبری که این جوری باش، کارشان از همین جنسِ«وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» است. توی رهبر اگر کاری میخواهی بکنی از این دین یک چیزی دربیاور که مطابق این چیزی باشد که ما میگوییم!
[-55] ما که تفسیر میگوییم با این وضعیت مواجهایم که بعضی سفارش تفسیر به آدم میدهند! باور میکنید؟! یعنی یک «محتوایی» را میخواهد و میپرسد این محتوا کجای قرآن است؟! یک عده هم میخواهند بگویند معارف انقلاب و امام و قرآن را یک جوری دربیاور که این جوری که ما میگوییم بشود! این «وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» میشود همان «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ».
اینها چانهزنیها و پیشدرآمدهای تغییر قبله است که تغییر قبله ماجرایی بوده که به شدت برای اینها سنگین تمام شده است؛ چون این فقط، تغییر جهت نیست، [بلکه] تغییر نماد است.
2-3-1-3- پرده سوم؛ اهمیت نماد سازی
[-81] در این آیه معلوم است که میخواهد یک بحث جدی برای مسلمانان اتفاق بیفتد و مسلمانان خودشان را در یک هویت جدید پیدا کنند؛ چون مسئلهی قبله یکجوری اینها را وصل میکرد و میدوخت به جریان یهود و همهاش یهودیها این سرکوفت را میزدند که اگر شما یک چیز جدیدی هستید، چرا قبلهتان، قبلهی ماست؟! و اینجا دارد اتفاقی برای مسلمانان میافتد که با وضعیت تغییر قبله، یک نماد جدید ایجاد میشود. نمادها به شدت مهم است؛ مثلاً من کاری ندارم کسانی در عروسی کراوات میزنند یا نمیزنند؛ یک موقعی میزدند و الان ممکن است شرایطش فرق کرده باشد. ولی ما داریم: «لا یُشْبِهُ الزّیُّ بالزِّیِّ، حَتّی یُشْبِهُ الْخُلْقُ بِالْخُلْقِ»؛ سبک زندگی و سبک پوشش به یک چیزی نزدیک نمیشود مگر اینکه اخلاق و رفتار شبیه میشود.
[+82] اتفاقاً نمادسازی خوب است که مثلاً بگویند: جماعت دینی یک کاری را میکند و یک کاری را نمیکند. حالا که انقلاب شد، انقلاب دارد یک کاری را میکند. یک نمادی را دارد یا یک نمادی را ندارد. حتی در بحث مشروبات الکلی خود این خارجیها میگویند اگر کسی بخواهد مشروبات الکلی را کنار بگذارد، و بخواهد واقعاً ترک کند، باید تمام لیوانهای مختص به این را کنار بگذارد (چون فنجانها و لیوانهای مخصوص به خودش را دارد) این جوری نیست که بگوید حالا من در این لیوان آب هندوانه میخورم! یا مثلاً بگوییم این گوسالهی سامری خیلی با حال است و اینهمه هم که برای آن خرج شده، این را بگذاریم در موزه! این نیست! این اگر نماد است، این نماد را باید بسوزاند و ریز ریز بکنند و بریزند در دریا. باید نمادها تخریب بشود. بله یک زمانی ممکن است نماد نباشد و آن حالت خودش را از دست بدهد، ولی در آن نقطهای که نماد است باید تخریب بشود.
[-84] الان بعضی میگویند چرا مقبرهی رضا شاه در شاه عبدالعظیم را تخریب کردند؟ هر که کرده بسیار کار خوبی کرده؛ یعنی یک مرکز تجمع و مراسم این مدلی که اصلاً آنجا برگزار میشده و گنبد و بارگاهی هم داشته، اتفاقاً این نماد باید خراب بشود. (نه اینکه هر چیزی را که اسم شاه داشته تراشیدهاند! چراکه شاه به معنی بزرگ است.)
[+85] یهودیان میبینند یک خیر فوقالعادهای دارد به جماعت مسلمین میرسد (بقره: 105) مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ… و اینها نمیخواهند آن خیر به شما برسد و شما یک هویت مستقل انقلابی برای خودتان پیدا بکنید.
2-4-تفسیر آیه با توجه به فضای نسخ در دو آیهی بعد
2-4-1- نسخ؛ تأخیرانداختن و فراموش کردن اختیاری یک آیه یا حکم
[-56] (بقره: 104): يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا… در چارچوب دین باید یک رفق و مدارا و مهلتی باشد. این آیه را [با توجه به فضای نسخ در] آیهی 106 [داریم] بررسی میکنیم: (بقره: 106) مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ … ما هیچ آیهای را نسخ نمیکنیم …أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا… «نُنْسِهَا» از ریشه «نَسَیَ» به معنی فراموش کردن است و «نُنْسِهَا»؛ یعنی فراموش نمیکنیم؛[7] پس معلوم است که انگار فراموش هم میکنند. [اما] [+57] در تفاسیر چون دیدهاند فراموشی برای خدا معنا ندارد، معنی «تأخیر» کردهاند؛ «نُنْسِهَا» در معنی تأخیر از ریشه «نَسَأَ» است. آقای انصاریان هم همین تأخیر را در معنی «نُنْسِهَا» گرفتهاند.[8] مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا… آن آیهای را که نسخ میکنیم یا فراموش میکنیم …نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا… یعنی ، بهتر از آن، یا مثل آن را میآوریم.
حالا ما چرا «نُنْسِهَا» را تأخیر انداختن معنی کنیم؟! آیه میخواهد بگوید که ما حتماً یک چیز بهتر میآوریم.
[-62] در مورد پدیده نسخ (این مدلی که ما راجع به دین هم داریم فکر میکنیم) بارها عرض کردم که فکر میکنیم نسخ یعنی میگیرد، گلوله میکند و پرت میکند آن طرف؛ در صورتی که نسخ اصلاً به این معنا نیست. الان شراب خوردن حرام است، منتهای مراتب در یک جاهایی اگر [شرایط] به همان زمان برگردد این حکم برمیگردد؛ یعنی اسلام در نقطهی t1 یک حکمی دارد و وقتی به نقطهی t2 میروید یک حکم دیگر دارد؛ یعنی احکام دارد خودش را با زمان کاستومایز میکند. اگر زمانها بچرخد و دوباره شما به شرایط t1 برسید، حکم عود میکند.
[+63] بعضی فکر میکنند یک حکمی آمده و حکم قبلی را مچاله کرده و دور انداخته است. یکی از مشکلات افراد خارج از کشور همین است که فکر میکنند احکامِ معلوم در رسالهی عملیه، برای همه جای دنیاست و این احکام در تمام دنیا همین جوری باید اجرا بشود! اصلاً این منطقی نیست!
[-64] باید بحث نسخ معلوم شود که چیست و تأخیر؛ که یک چیزی به مناسبتی دارد تأخیر میافتد، پس اگر آن مناسبت تکرار شود، آن حکم تأخیر میافتد و عقب میرود، به عبارتی ما این حکم را فراموش میکنیم، یک فراموشی اختیاری! ما آن آیه را فراموش میکنیم؛ یعنی در این شرایط بیخیال آن میشویم که باید این جوری باشد؛ ولی حالا نیست، [پس] انگار الان مجدد رفتیم به شرایط t1؛ گویا رفتیم در زمان جاهلیت! باید آدم این مراجع را ببرد خارج از کشور تا بفهمد این حکم در خارج از کشور اصلاً معنای مشخصی ندارد.
[+65] این به خاطر رویکردی راجع به نسخ است که فکر میکنند احکام قبلی مچاله میشود و به دیار ابدی میشتابد! این را پرت میکنند در Recycle Bin[9] احکام! ولی اینگونه نیست! این حکم، شرایط و ضوابط دارد و یک موقع ممکن است لازم باشد مای خدا، آن را فراموش کنیم! یعنی بیخیال آن بشویم!
2-4-2- آمدن کتاب، حکم یا آیهی جدید به معنی دور انداختن کتاب،حکم و آیهی قبلی نیست
[-66] اینها بحثهای مهم و جدی بحث نسخ است. نسخ هم روی پایهی بحثی است که ما در زمینهی کتب و صحف آسمانی چند بار تذکر دادهایم؛ در سورهی مائده ذیل آیهی (مائده: 45) وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا… ، «فیها» یعنی در تورات، حکم در تورات این است که …أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ… در قصاص، جان در برابر جان، و چشم در مقابل چشم، و بينى به عوض بينى، و گوش به جاى گوش، و دندان در برابر دندان است؛ این حکم را در کجا گفته؟ در تورات! [آن وقت] روایات ما در بحث قصاص اسلامی، ذیل همین آیه است؛ یعنی ذیل همین چیزی که در تورات است.
[+67] ما فکر میکنیم [وقتی] یک کتاب میآید، یعنی کتاب قبلی را مچاله کرده و دور انداخته است! در صورتی که قرآن با بحث «مصدقا و مهیمنا» دارد میگوید، یک edit[10] جدیدی از کتاب دارد میآید، یک ویرایش جدیدی از همان حرفها و از همان آرمانهاست؛ و حالا این کتاب بر کتاب قبلی مهیمن است؛ لذا از قرآن به عنوان مصدّق و مهیمن[11] یاد میشود. قرآن مرتب میگوید: پیغمبر آمد، پیغمبر [قبلی] را تصدیق کرد. پیغمبر آمد، کتاب [قبلی] را تصدیق کرد. کتاب آمد، کتاب [قبلی] را تصدیق کرد. آیهی 46 سورهی مائده را نگاه کنید (مائده: 46) وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِمْ بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ… عیسیعلیهالسلام آمد تورات را تصدیق کرد …وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ… ما انجیلی به عیسیعلیهالسلام دادیم …فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ… که کتابش هم، کتاب تورات را تصدیق کرد؛ نه اینکه من حضرت عیسی وقتی آمدم بگویم: “آن کتاب تورات خیلی خوب و جدی بوده و حضرت موسی هم فوقالعاده، ولی حالا دیگر زمان آنها تمام شد! الان دیگر انجیل است!” این نیست اصلاً! این کتاب باید نشان بدهد که ادامهی آن کتاب و ویرایش آن کتاب است. اصلاً توحید یعنی همین! مگر ما چندتا خدا داریم؟! یک خدا داریم که (مؤمنون: 44) ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى… به صورت متواتر مرتب پیغمبرها را فرستاده با یک پیام واحد.
2-4-3- قابلیت نسخ؛ قابلیت انطباق احکام با شرایط مختلف
[-70] این نکته بر سر آیات نسخ و نسخ احکام و فراموش کردن احکام، هم هست؛ یعنی ما با این سیستم خدا فعلاً فراموش میکنیم؛ هست ولی بیخیال آن میشویم. به تأخیر میافتد تا آن حکم [جدید] سر جای خودش بنشیند؛ لذا طرف میرود در اروپا و گیر میدهد که چرا اینها دست میدهند؟! چرا لبی به آبجو میزنند؟! (نه کسانی که عرق سگی میزنند که این کار میان خودشان هم بد است). به طور معمول [با درصدر کم] آبجو میخورند؛ چون درصد آن کم است در لیوانهای بزرگ میخورند؛(چون خیلی از این باید خورده شود تا اثری مثل قهوههای اسپرسو هم داشته باشد.)[+71] این حکم دست دادن، نگاه کردن و اینکه سرت را پایین بینداز همین گونه است.[12]
[+73] از این جهت این طور نیست که ما یک حکمی را از رسالهی توضیح المسائل فلان آیت الله بگیریم و بعد در کل دنیا بشود دستورالعمل زندگی! چون ما در مورد صحف آسمانی (و احکام و آیات منسوخ) فکر میکنیم طومار آن را پیچیدهاند و دور انداختهاند، این تصور پیدا شده که الان این احکام، احکام همهی دنیاست. نه! مای خدا، گاهی نسخ میکنیم. گاهی بیخیال میشویم، گاهی فراموش میکنیم و به تأخیر میاندازیم و اگر این جور شد، (بقره: 106) …نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا… یا مثل آن یا بهتر از آن را میآوریم. چیزی که از جانب ما دارد اتفاق میافتد، فکر نکن چیز بدتری دارد اتفاق میافتد! بلکه چیز بهتری دارد اتفاق میافتد. (در جلسات بعدی، موضوع نسخ را ادامه خواهم داد).
3- موضع گیری راجع به مباحث روز
3-1- موضع گیری راجع به برجام
3-1-1- عدم امکان مذاکره مسائل بنیادی بین موسی و فرعون زمانه
[+21] اول یک موضع گیری بکنیم: دیروز یکی از مهندسهای ساختمانی که دارد با ما در مشکات کار میکند، آمد دفتر گفت: “حاجآقا یک چیزی من بگویم بدتان نمیآید؟” گفتم: “نه!” گفت: “آن موقعی که در دانشگاه شریف گفتید: اگر برجام جواب بدهد من دیگر قرآن نمیخوانم! که بعضی اعتراض کردند که این چه حرفی است؟!” من [آن زمان] گفتم: کلاً اگر موسی و فرعون میتوانند مسائلشان را مثل برجام حل بکنند، پس ما علّاف هستیم که داریم در قرآن میگردیم! یعنی اگر مشکلات بنیادی را میشود این جور حل کرد ـ نه مشکل راجع به یک بحث مرزی که طبیعتاً اینها با مذاکره حل میشود ـ ولی اگر موسی و فرعون سر مسائل بنیادی بنشینند سر میز مذاکره و کلاً مشکلشان را حل بکنند، پس ما واقعاً علاف هستیم که نشستیم داریم قرآن میخوانیم! این مسیرها اساساً جواب نمیدهد. من نمیدانم چرا کسانی که متولیان این بحث هستند، فکر میکنند جواب میدهد! بعد هم میآیند میگویند که اصلاً پیمان بستن با اینها احمقانه است! جوری که انگار من رفتم پیمان بستم! یعنی آنقدر با حالت ادعا این را میگویند که آدم فکر میکند که نکند من بودم که رفتم با اینها قراداد بستم؟! در صورتی که خودشان بستند! شاید این به خاطر دوری جامعه از فهم قرآن باشد و کسانی هم که نخواهند بفهمند نمیفهمند که این مسیر این مدلی نیست.
3-1-2- مقاومت (یا همان اعلان برائت)؛ راه حل قرآنی مقابله با دشمن
[-25] قرآن میگوید: شما مقاومت بکن: (ممتحنه: 7) عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً… بین شما و آنها خدا دوستی ایجاد میکند؛ یعنی دوستی با دشمن هم، از طریق مقاومت و اعلان برائت انجام میشود. اعلان برائت به این معنی نیست که ما از تو بدمان میآید! اعلان برائت قرآنی یعنی اینکه شما سفت سر جایت ایستادهای. این سفت سر جا ایستادن اتفاقاً تولید رفاقت میکند با دشمن! رفاقتهای واقعی! و این تحریمها اینجوری برداشته میشود. منتها اینها فکر میکنند که اگر ما بخواهیم زیر فهرست 7 سازمان ملل دربیاییم، باید برویم دم کدخدا را ببینیم! چقدر باید قرآن بگوید که مسیر این نیست؟! و مسیرش مقاومت است و نصرتهای الهی و تثبیت قدم و وعدههای رعب و… .
[+26] الان چرا مقاومت لبنان نتیجه گرفت؟ چون مقاومت کرد و بقیه هم به آنها پیوستند و ائتلافهایی انجام شد. و چرا ما نتیجه نگرفتیم؟ چون ما مسیر مقاومت را نمیرویم. باز خدا خیر بدهد که آقایی هست و مردم انقلابیای که مسئولین هرچقدر هم بخواهند انقلاب را زمین بگذارند، مردم نمیگذارند! این روحیه[ی مسئولین] آن کار [منظور برجام] را انجام میدهد و ما از آن طریق به نتیجه نخواهیم رسید و باز هم اینها حرف آقا را در بحث اروپا گوش نخواهند کرد. کاری به بحث سیاسی ندارم، ولی این جنس تفکر اصلاً نمیتواند [گوش به این حرف بدهد]؛ این همان است که میگوید (نساء: 46) …قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا… میگویند: میشنویم ولی نمیتوانیم اطاعت کنیم؛ چرا؟ ...وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ… یک چیزی دیگر، یک فرهنگی دیگر و یک معادلات دیگری در ذهن او شکل گرفته، وقتی به او میگویند بگو «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» میگوید: «سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا»؛ ما میشنویم ولی عصیان میکنیم! نه اینکه [لزوماً] این را میگویند! ([قبلاً]توضیح دادم که) او این کلمه را نمیگوید، بلکه اصلاً نمیتواند این دستور را اجرا کند؛ چون «وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» او با فرهنگ و اندیشه دیگری بزرگ شده است؛ او اصلاً با این اندیشه بزرگ نشده.
3-2- لزوم پیدا کردن راه حل فرهنگی درست در مواجهه با پدیدهای مثل تلگرام
[+28]درست است که تلگرام بد است و کوفت است. ما با آقای فیروزآبادی (رئیس شورای عالی مجازی) دو سه روز پیش جلسه داشتیم، پرسیدم: “آن موقع که ملت داشتند از وایبر کوچ میکردند به سمت تلگرام، به قیمت الان اگر حساب بکنید، بخواهیم یک شبکهی پیامرسان مجازی در اشل تلگرام تولید بکنیم، قیمتش چقدر میشود؟!” خود رئیس شورای عالی مجازی گفت: “200 میلیارد تومان!” که یعنی هیچی! برای اینکه اشل و عدد دستتان بیاید، بگویم: هزینهی ساخت این مسجد حداقل 25 میلیارد تومان میشود، حالا یک مملکت 200 میلیارد پول ندارد؟! ایشان گفتند: “بالاخره این مسئولین به جان همدیگر افتادهاند!” و توضیح دادند که تلگرام بد است و قرار بوده ارزِ گرام بزند و همه توضیحاتی که وجود دارد (با تمام این تفاصیل فقط 10٪ از تلگرام بیرون رفتند!) من گفتم: “این چه سیاست سَلبیای است که یک موقع ویدئو در مملکت میآید، میخواهند بریزند ویدئوها را جمع کنند! (شما یادتان نیست که آن موقع ما نوار VHS قاچاق میکردیم!). یک موقعی ماهواره آمد خواستند بریزند ماهواره جمع کنند! یک موقع گوشیهای هوشمند آمد، حوزه بخشنامه کرد گوشی هوشمند در حوزهها به منزلهی محاربه با امام زمان است!” (مسخرهبازی) بعد سؤال کردم: “کلاً پدیدهی فیلترینگ به جهت تکنولوژی تا چه زمانی جواب میدهد؟!” ایشان گفت: “ته این تکنولوژی تا عید جواب میدهد! کلاً تکنولوژی بالاتر از حد فیلترینگ میرود و دیگر نمیشود فیلتر کرد. کلاً نمیشود چیزی را فیلتر کرد!” نمیخواهم درست و غلط را قضاوت بکنم، ولی اینها راه نیست.
[-33] وقتی بالونهایی دارند میفرستند که قدرت دانلود چند ترابایت میشود، ادامهی سیاست این میشود که شما میگویید با موشک میزنیم! ولی این کلاً راه حل این داستان نیست. اینها سیاستهای موقت است و وقتی کلاً پدیدهی فیلترینگ ملغی شد، باز همه برمیگردند و [مسئولین] به همدیگر هاج و واج نگاه میکنندکه حالا چه کار کنیم؟!
[+33] خدمت آقای ضرغامی رئیس صداوسیمای اسبق بودیم، به ایشان گفتم: این آنتنهای [تلویزیونی] خودمان، ماهواره را کِی میگیرد؟ (که مثلاً خود ما بدون دیش بتوانیم ماهواره بگیریم) ایشان یک عدد 7 تا 10 سال گفت! که تا چند سال دیگر با همین آنتنهای خودمان ماهواره را میگیریم و احتیاجی به دیش هم ندارد. حالا شما باید در این فضا بچه بزرگ بکنی!
[+34] باید اندیشمندانی بنشینند فکر کنند،؛ نه اینکه وقتی توانستیم [با آنتن تلویزیون] شبکههای ماهوارهای را بگیریم، بعداً یک عده بگویند: “عه چرا این جوری شد؟!” از الان باید برای چند سال آینده فکر کنیم، نه اینکه با بحران مواجه بشویم و بعد بخواهیم آن را حل کنیم.
[-35] در همین فضا باید بچه بزرگ کنیم و در همین فضا باید علم کسب بکنیم. مگر آن خارجی که تمام شبکههای خلاف را میتواند بگیرد، چه کار دارد میکند؟! مگر همهی وقتش توی این شبکههاست؟! اگر این بود که وضعیت علمیشان این نبود، وضعیت کاریشان این نبود که؛ پس چه کار دارند میکنند؟
[+35] این برخوردهای سخت، راه حل برای حاکمیت و حکومت نیست. لااقل بنده اصلاً نمیفهمم وقتی صاحب این قضیه میگوید: “نهایتاً تا عید این سیستم قدرت دارد!” پس باید فکر دیگری بکنیم.
[-36]این درست که تلگرام بد است، ولی قدرت است؛ اینکه داریم «العلم سلطان»؛ یعنی همین! وقتی طرف اینهمه توانسته مخاطب جذب بکند، ما هم اگر میتوانستیم اینقدر مخاطب داشته باشیم، به ذهنمان میرسید که یک ارز مجازی گرام تولید کنیم! این قدرت است و هرکه کسب کند، [یعنی] فکر میکند، کار میکند. این آقای دورف، رئیس تلگرام مگر چند سالش است؟! نشسته فکر کرده، کار کرده، زحمت کشیده. کلاً در ستادش 15 نفر هستند که این جوری دارند دنیا را بازی میدهند! این مال کار، فکر و زحمت است. نتیجه هم مفتِ چنگ هرکسی که کار میکند و زحمت میکشد! اینها دارند زحمت میکشند و نتیجهاش را هم میگیرند. ما هم کار نمیکنیم و نتیجه هم در بسیاری از موارد نمیگیریم! موقعی هم که کار میکنیم، نتیجه میگیریم.
صلوات!
[1] . واضع
[2] . در آیه بعد میگوید: (حجرات: 3) إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ… کسانی که مقابل پیغمبر صدایشان را پایین میآورند …أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى… اینها قلبشان به تقوی امتحان شده است. صدایت را بیاور پایین! نامه سرگشاده نده! اینها مصداق «صداتو بیار پایین» است. (حجرات: 4) إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ؛ چرا این جوری داد میزنی که همه بفهمند؟! چرا از پشت حجرات این حرف را میزنی؟ در را باز کن و مثل آدم برو پیش ولیّ خدا و حرفت را بزن! چرا داد و بیداد میکنی؟! (حجرات: 5) وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ… تو در بزن! بایست، صبر کن که این برای خود تو بهتر است. یک بُعد از صبر و پایمردی همین پایمردی است که بگذاری او [یعنی ولیّ] بیاید به سمت تو تا تو بتوانی حرفت را بزنی، نه اینکه اگر در بسته بود جوری داد بزنی که «ولیّ جامعه» را از حیثیت ساقط بکنی!
[3] . میعادگاه بشریت
[4] . [-50] بارها عرض شد که قرآن اصلاً تحریفهای لفظی را بیان نمیکند. یک چک سفیدِ (حجر: 9) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ وجود دارد. این «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» را که با تمام آیات مائده ترکیب میکردیم، مربوط به همین بود که اینها میگویند “قرآن این را نمیگوید و این را میگوید. به این سمت نمیبرد و به آن سمت میبرد!” هدف تحریف از موضع در کتاب این است؛ لذا ما در قرآن اصلاً تحریف کتاب نداریم، تحریف کلام داریم. اصلاً قرآن نمیگوید که کتاب تحریف میشود، بلکه اینها تحریف میکنند. یکسری (بقره: 79) يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ مینشینند آرمانسازی میکنند و اصلاً خودشان تورات را مخفی میکنند و اینها را مینویسند؛ برای همین قرآن مرتب میگوید: (بقره: 94) قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ؛ نبین احبار و رهبان دارند میگویند خط و ربط دین این است! برو خود تورات را دربیاور و ببین چه نوشته!
[5] . برای اینکه شما آشنایی با تفاسیر داشته باشید، تفاسیر این آیه «وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» را این جوری معنا میکنند که بشنو که کر بشوی الهی! تقریباً این عبارت نفرین است.
[6] . لبه این بحث در مذکر و مؤنث بودن ملائکه و اینکه طرفِ خدا، منفعلِ از این طرف [یعنی طرفِ زمینی] است؛ یعنی چیزی را که ما بگوییم میتواند در آن سوی عالم تأثیراتی بگذارد.
[7] . اما اگر از ریشه «نَسَأ» باشد باید بشود «نُنْسِئْهَا»؛ چون وقتی فعل مجزوم میشود اگر آخر فعل «ی» باشد، «ی» از آخر فعل میپرد و میشود «نُنْسِهَا» و وقتی آخر فعل همزه باشد میشود «نُنْسِئْهَا»، ولی باز هم اشکالی ندارد؛ چون یک قاعدهای در زبان عربی هست (بالاخره ما داریم قرآن میخوانیم و اگر کلمهای گوش کنید بد نیست و اگر یاد بگیرید هم بهتر است) به نام «اشتقاق اکبر» یا «اشتقاق کبیر» (این حرف سلنبه قلنبه یک معنی سادهای دارد!) یعنی ریشههای افعالی که نزدیک به هم هستند، معانی بسیار نزدیک به هم دارند؛ مثلاً «نَسَیَ و نَسَأ» چیزی که ما فراموش میکنیم، چیزی است که به دلیل همین فراموشی به تأخیر هم میافتد، یا مثلاً «أوَبَ و تَوَبَ» چون از سه حرف، دو حرف آنها یکی است، معنایش هم یکی است و «تواب و اواب» یک مختصر اختلافی در معنا دارد، ولی در اصل معنی فرقی ندارند. حتی در اصوات عربی – چون این زبان زبان کاملی است – «قظم» به معنی شکستن است و «فصم» یک کم معنای لطیفتری دارد و به معنی ترک خوردن است؛ یعنی وقتی قدرت الفاظ یک کم کمتر میشود، قدرت معنای آن هم پایین میآید؛ مثلاً وقتی فعلی به بابها میرود، اگر به بابی برود که کلمات زائد آن باب زیادتر باشد معنی قویتر میشود؛ مثل «أحیی و إستحیی». در اصطلاح میگویند «زیاده المبانی تدل علی زیادة المعانی»؛ وقتی مبانی بالا میرود، معانی هم بالا میرود.
[8] . ترجمه آقای انصاریان ترجمه خوبی است. من یک بار به ایشان گفتم: من نیت کردم بابت ترجمه قرآن دست شما را ببوسم و دستشان را بوسیدم و ایشان هم دست مرا بوسید! آدم ترجمهها را که میبیند قدرشناسی از ایشان چیز خوبی است.
[9] .سطل زباله
[10] . ویرایش
[11] .(مائده: 48): وَأَنزَلْنَا إِلَيْکَ ﭐلْکِتَابَ بِـﭑلْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ ﭐلْکِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ…
[12]. یک موقعی در برزیل با خانمی در مورد خدمات اجتماعی صحبت میکردم، این آیه یادم آمد (نور: 30) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ… بعد خودم که سرم را پایین انداختم خودم نمیدانستم برای چه سرم را پایین انداختم! یعنی خودم از فعل خودم گیج شده بودم! به عبارتی اصلاً در آنجا معنا نداشت که من که دارم با این صحبت میکنم سرم را پایین بیندازم! باید در شرایطش باشید تا این نکته برایتان معلوم شود. آنجا که میگوید: …يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ… اینکه کسی خودش را از خطر جنسی حفظ بکند، جا به جا کلاً مدلش فرق دارد. تأثیری که میگذارد فرق دارد.