جلسه شصت و چهارم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 64 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان 5 شنبه 2 آذر 96

فهرست مطالب

بخش اول – خلاصه

1- بحث میثاق (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ…)

1-1- استخلاف صالحان، قاعده‌ی همیشگی خداوند، در صورت عمل به مواثیق

1-1-1-تطبیق وعده‌ی استخلاف در قرآن به قوم برگزیده

1-2- میثاق دوطرفه است، نیاز است به حرکت هرچند کم انسان

1-2-1-گناه‌های بزرگ نکنید، خداوند از سیئات کوچک می‌گذرد

1-2-1-1-مثال اول: بدریون

1-2-1-2-مثال دوم: احد

1-2-1-3-بالاتربودن رزمندگان ما نسبت به رزمندگان صدر اسلام

1-2-2-مثال برای عهد دوطرفه

1-2-2-1-نمونه‌ی اول (… وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ…)

1-2-2-2-نمونه‌ی دوم (لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ…)

1-3-انواع میثاق

1-3-1- میثاق ولیّ؛

1-3-1-1-محتوای میثاق: «هدایتِ پیغمبر»

1-3-1-2-یکی بودن عهد، اما بُرش‌های متفاوت از آن در دوره‌های مختلف

1-3-1-3-وعده‌ی قرآن، حکومت صالحان نه حکومت معصومین

1-3-2-میثاق فطرت

1-4-شباهت بنی‌اسرائیل به ما، موجب شباهت میثاق‌هایمان

1-4-1-ماجراهای بنی‌اسرائیل در قرآن، ماجرای اُفت و اوج یک تمدن

2- توحید و ولایت دو روی یک سکه (…لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا ﭐللَّهَ…)

3- مفهوم والدین در قرآن (…وَبِـﭑلْوَالِدَینِ إِحْسَانا…ً)

3-1-لزوم مستمر و مباشر بودن نیکی به والدین

3-2- وصل بودن شیعیان به رحم اصلی (أنا و علی ابوا هذه الامه)

4- وَﭐلْیتَامَی

4-1-لزوم بزرگ شدن یتیمان در منازل

5- …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً…

5-1-لزوم برخورد خوب با مردم دنیا

5-2-عدم نسخ آیه

5-3-گفتن؛ به معنای رفتار و فعل

6- نکاتی پیرامون زلزله‌ی کرمانشاه

 

 

 

 

آیه اصلی: 83 بقره

سایر آیات: قصص:5، آل‌عمران: 143 و 153، مائده: 55 و 12، هود:50 و 51، انفال:7-12،

کلمات کلیدی اصلی: میثاق، استخلاف صالحان، عهد دوطرفه، میثاق ولیّ، میثاق فطرت، احسان مباشرتاً به والدین، یتیم، زلزله‌ی کرمانشاه.

کلمات کلیدی فرعی: نُکَفِّر، بدریون، اُحد، حکومت امام حسن، سلیمان بن صرد خزاعی، رهبران شاخص، تربیت جنسی، تغییر رویکرد، نظام هرمی و تخت.

 

بخش اول – خلاصه

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا ﭐللَّهَ وَبِـﭑلْوَالِدَینِ إِحْسَاناً وَذِی ﭐلْقُرْبَی وَﭐلْیتَامَی وَﭐلْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً… (83 بقره)

در جلسه‌ی گذشته، بیان شد که در آیات ابتدایی سوره‌ی مبارکه بقره، سه مدل از انسان‌ها بیان می‌شوند: دسته‌ی مؤمنین، دسته‌ی کفار و دسته‌ی منافقین. در ادامه‌ی این سوره، بعد از این داستان، داستان «خلیفه اللهی» بیان می‌شود. در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف ماجرای خلیفه شدن آدم‌ها هم بیان شده است که پایه و مایه‌ی اصلی خلیفه‌ی بر زمین شدن، مالِ «مسیر معنوی» خلافت الهی است. لذا دارد (30 بقره)… إِنِّی جَاعِلٌ فِی لْأَرْضِ خَلِیفَةً… . بعضی فکر می‌کنند استخلاف، وعده‌ی موعود پایانی است و قاعده‌ای ندارد؛ نه! قاعده‌اش همین است: «استخلاف صالحان»! این یک سنتی از سنن الهی است؛ و این از فعل‌های مضارعی که در آیات مربوط بکار گرفته شده است، مشخص است. [وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ… (5 قصص) و …لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی ﭐلْأَرْضِ… (55 نور)].

وقتی قرآن بحث هبوط آدم را بیان می‌کند قُلْنَا ﭐهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً…آن وقت یک قاعده می‌گوید …فَإِمَّا یأْتِینَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ(38 بقره)؛ وَﭐلَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِئَایاتِنا اُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(39 بقره)؛ نعمتی که می‌آورم، هدایتی که می‌آورم، در پی این هدایت‌ها کسانی که راه بیفتند، می‌رسند به افق‌های بالا؛ کسانی‌که راه نیفتند، کفران و تکذیب کنند، می‌آیند پایین. این یک قاعده است داستان خلقت و خلافت در زمین را کأنّ مثل قاعده در داستان آدم تعریف می‌کند و قاعده‌ی استخلاف را تطبیق می‌دهد به قوم برگزیده‌ای به نام قوم بنی‌اسرائیل. برای همین است که در آیه‌ی بعد می‌فرماید (40 بقره) یا بَنِی إِسْرَائِیلَ ﭐذْکُرُواْ نِعْمَتِی ﭐلَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیکُمْ… اینجا پای یک عهد و میثاقی را وسط می‌کشد. همین عهدی که در آیات 38 و 39 گفته شد. این یک قاعده و سنت است که کسانی که در رکاب پیغمبران پای میثاق و عهدشان، بایستند و استقامت کنند، پس از یک دوره‌ای که باید به استضعاف کشیده شوند، پس از تحمل سختی‌ها و مشقت‌ها، استخلاف در زمین پیدا می‌کنند.

از طرفی، می‌فرماید که این عهد و میثاق، دوطرفه است: …وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیای فَـﭑرْهَبُونِ (40 بقره). خدا بدون حرکت انسان، به میثاقش عمل نمی‌کند. حرکت از این طرف را می‌خواهد هرچند کم. (لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ…7 ابراهیم) اینطور نیست که خدا با انسان، حساب و کتاب دقیقِ دقیق داشته باشد؛ اگر انسان، گناه‌های گل‌درشت نکند، خداوند از گناه‌های کوچک می‌گذرد (…لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیئَاتِکُمْ… 12 مائده؛ إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیئَاتِکُمْ…31 نساء) در این زمینه، می‌توان به عملکرد مسلمانان در بدر و احد اشاره کرد که با توجه به اینکه خیلی ناب و فوق‌العاده نیستند، اما چون پای ولیّ خودشان ایستاده‌اند، امدادهای الهی هم می‌رسد.

دو نوع میثاقی که می‌توان به آن اشاره کرد: میثاق اول، میثاق ولیّ است. محتوای این میثاق، میثاقی است که هدایتِ ولیِّ جامعه است. ولی‌ّای که از سیستم توحیدی تأمین می‌شود. پیغمبر خدا پیغمبریی خودش را می‌کند، ولی دارد مسیر ولایت خودش را جلو می‌برد، انگشتش را این‌طرف و آن‌طرف می‌کند، این می‌شود میثاق‌هایش. این عهد و میثاق «یک چیز» است (که همان «هدایتِ ولیِّ جامعه» است. ولیّ‌ای که از سیستم توحیدی تأمین می‌شود)؛ اما در دوره‌های مختلف، بُرش‌های متفاوتی دارد. پیغمبر یک موقع درصدد ساخت نهادهای درونی است. شما گام به گام همین را بیایید. می‌رسد به ساختار نهادسازی‌های اجتماعی، می‌گوید شما این را بیایید، یعنی عهدها این‌هاست که ولیّ نشان می‌دهد.

در این میان، این نکته، نکته‌ی ظریفی است که وعده‌ی قرآن، حکومت صالحان است نه حکومت معصومین و پیغمبران (وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی ﭐلْأَرْضِ…55 نور) این سیستم کاری نداشته که براساس معصوم بخواهد بگردد یا غیر معصوم؛ … أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ ﭐنقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ…(144 آل‌عمران) اگر معصوم شما کشته شد، می‌خواستید کلاً سیستم را عوض کنید و بروید به سمت همان طواغیت؟! اصلاً معلوم است که مُتَفاهَمِ ذهن خدا این است که چه فرقی دارد که پیغمبر باشد یا نباشد؟! شما باید راه خودتان را بروید. البته کاملاً معلوم است که حکومت معصوم با غیر معصوم فرق دارد ولی قرآن چیزی که طرح می‌کند، «حکومت صالحان» است.

میثاق دوم، میثاق فطرت است. برخی از بیانات دین اصلاً همان چیزی است که فطرت می‌گوید من باب رسول درون. فهمیدن این میثاق، معطّل به رسیدن به سن تکلیف هم نیست. دزدی نکردن را همه از سنین پایین می‌فهمند. این‌ها همان میثاق فطری است.

ماجراهای بنی‌اسرائیل در قرآن، مثل ماجرای بسیاری از انبیاء نیست که به افق‌ها نمی‌رسند، بلکه ماجرای اُفت و اوج یک تمدن است. از این جهت، دقیقاً مورد پیغمبر شبیه به حضرت موسی (علیه السلام) است. به همین دلیل میثاق‌های مشترکی دارند.

بعد از بحثی که راجع به موضوع میثاق شد، فقرات بعدی آیه‌ی 83 بررسی می‌شود.

نکته‌ی مهم فقره‌ی …لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا ﭐللَّهَ…، این است که توحید و ولایت دو روی یک سکه‌اند. اگر توحید را عملی کنیم می‌شود ولایت اگر ولایت را نظری کنیم می‌شود توحید.

ذیل فقره‌ی …وَبِـﭑلْوَالِدَینِ إِحْسَاناً… دو نکته قابل ذکر است. اولاً، «باء» در «بِـﭑلْوَالِدَینِ»، «باء الصاق» است به این معنی که احسان به والدین باید مباشرتاً و مستقیماً انجام شود. ثانیاً، با توجه به «أنا و علی ابوا هذه الامه»، این نکته قابل ذکر است که شیعیان به رحم اصلی و والدین اصلی‌شان وصل هستند.

در فقره‌ی …وَﭐلْیتَامَی…، ضمن بررسی آسیب‌های اجتماعی تنها بزرگ شدن یتیمان و تربیت جنسی مشکل‌دار این زمانه، این نکته‌ی مهم است که باید برای شرایط امروز برنامه بریزیم.

فقره‌ی …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً…، برخورد خوب با همه‌ی مردم را بیان می‌کند. این «قُولُواْ» به معنای رفتار و فعل هم هست. منتها چون «قول»، یک عبارت خیلی مهمی است، «گفتن» یا«قول»، به عنوان شاخص رفتار بیان می‌شود.

در جلسه‌ی آینده به توضیح و نشان دادن میثاق‌های مختلف از آیات و همین آیات می‌گذرد تا ببینیم در چه روندی میثاق‌هایی تعریف می‌شود.

در پایان نیز، نکاتی پیرامون زلزله‌ی کرمانشاه بیان شد.

* بخش دوم – مباحث تفسیر

1- بحث میثاق (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ…)

در آیاتی که در پیش داریم، بحث میثاق‌های با بنی‌اسرائیل است. در ابتدا به بررسی این موضوع می‌پردازیم.

(83 بقره) وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا للَّهَ وَبِـلْوَالِدَینِ إِحْسَاناً وَذِی لْقُرْبَی وَلْیتَامَی وَلْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُواْ لصَّلَوةَ وَءَاتُواْ لزَّکَوةَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ؛[1]

1-1- استخلاف صالحان، قاعده‌ی همیشگی خداوند، در صورت عمل به مواثیق

[3] در جلسه‌ی گذشته، بیان شد که در آیات ابتدایی سوره‌ی مبارکه بقره، سه مدل از انسان‌ها بیان می‌شوند: دسته‌ی مؤمنین، دسته‌ی کفار و دسته‌ی سوم که شاید بشود اسمش را گذاشت منافقین (البته این گروه را قرآن به این اسم معرفی نمی‌کند). در ادامه‌ی این سوره، بعد از این داستان، داستان خلیفه اللهی بیان می‌شود. در انتهای داستان خلیفه اللهی آدم، بیان شد که در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف ماجرای خلیفه شدن آدم‌ها هم بیان شده است که پایه و مایه‌ی اصلی خلیفه‌ی بر زمین شدن، در خودِ زمین خلیفه شدن، مالِ «مسیر معنوی» خلافت الهی است. این از آنجا ریشه می‌گیرد. لذا اگر دارد (30 بقره)… إِنِّی جَاعِلٌ فِی لْأَرْضِ خَلِیفَةً…، در مورد حضرت داوود (علیه السلام) اینطور دارد که (26 ص) یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی لْأَرْضِ… . ماجرای استخلاف در زمین که زمین را خدا برای صالحان به استخلاف گذاشته است این در قرآن یک بحث موضوعی است که آیات (5 قصص) وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی ﭐلَّذِینَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِی ﭐلْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ ﭐلْوَارِثِینَ؛ (بحث وراثت) و (55 نور)… لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی ﭐلْأَرْضِ کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ… مربوط به این بحث است.[2] بعضی فکر می‌کنند استخلاف، وعده‌ی موعود پایانی است و قاعده‌ای ندارد؛ نه! قاعده‌اش همین است: «استخلاف صالحان»! این یک سنتی از سنن الهی است؛ و این از فعل‌های مضارعی که در این دو آیه بکار گرفته شده است، مشخص است. می‌فرماید (5 قصص) وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی ﭐلَّذِینَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِی ﭐلْأَرْضِ… اصلاً اراده‌ی ما اینچنین است که مستضعفین صالح را بر زمین مسلط کنیم (به شرط اینکه پایبند بر روش انبیاء باشند این کار را می‌کنیم). سوره‌ی نور این را با صراحت بیشتری می‌گوید: (55 نور)… لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی ﭐلْأَرْضِ کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ… شما را به استخلاف می‌رسانیم کما اینکه راجع به قبلی‌ها هم همین کار را کردیم.

[7] این یک قاعده و سنت است که کسانی که در رکاب پیغمبران بایستند و استقامت کنند، پس از یک دوره‌ای که باید به استضعاف کشیده شوند، یعنی پدرشان درآید، ضعیف شوند، با آن‌ها جنگ شود، خفیف هم بشوند، باز دوباره سر درمی‌آورند؛ به شرطی که در رکاب پیغمبران بایستد و استقامت کند، بعد [از تحمل سختی‌ها و مشقت‌ها] استخلاف در زمین پیدا می‌کنند. این یکی از سنت‌هاست. این مطالبی که عرض می‌شود همه کُدهایی است که چون محل بحث نیست، توضیح مفصل آن را رها می‌کنم.

1-1-1-         تطبیق وعده‌ی استخلاف در قرآن به قوم برگزیده

[8] وقتی قرآن بحث هبوط آدم را بیان می‌کند (38 بقره) قُلْنَا ﭐهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً… گفتیم همگی پائین روید؛ آن وقت یک قاعده می‌گوید …فَإِمَّا یأْتِینَّکُم مِّنِّی هُدًی… اگر هدایتی از طرف من توسط رسولان آمد …فَمَن تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ؛ آن‌ها که هدایت مرا پیروی کنند نه بیمی دارند و نه اندوهگین شوند. از آنطرف کسانی که (39 بقره) وَﭐلَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِئَایاتِنا… و کسانیکه کافر شوند و آیه‌های ما را دروغ شمارند …أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ اهل جهنمند و خود در آن جاودانند. [10] نعمتی که می‌آورم، هدایتی که می‌آورم، در پی این هدایت‌ها کسانی که راه بیفتند، می‌رسند به افق‌های بالا؛ کسانی‌که راه نیفتند، کفران و تکذیب کنند، می‌آیند پایین، حالا این، یک قاعده است و این بحث را تطبیق می‌دهد به جریان قوم برگزیده‌ی بنی‌اسرائیل.

[-10] داستان خلقت و خلافت در زمین را کأنّ مثل قاعده در داستان آدم تعریف می‌کند و تطبیق می‌دهد به قوم برگزیده‌ای به نام قوم بنی‌اسرائیل. برای همین است که پشتش می‌فرماید (40 بقره) یا بَنِی إِسْرَائِیلَ ﭐذْکُرُواْ نِعْمَتِی ﭐلَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیکُمْ… اینجا پای یک عهدی را وسط می‌کشد. کدام عهد؟ همین عهدی که در آیات 38 و 39 گفته شد.

1-2-  میثاق دوطرفه است، نیاز است به حرکت هرچند کم انسان

[+10] می‌فرماید یک عهد دوطرفه با شما دارم …وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیای فَـﭑرْهَبُونِ؛ شما به عهد من وفا کنید تا من به عهد شما وفا کنم. اینجا پای یک سری میثاق وسط می‌آید. کأنّ خدا می‌گوید «فکر نکنید که من بخواهم یک کارهایی بکنم. بله، اینجا نصفه نیمه هم جلو بیایید، من یک کارهایی می‌کنم منتها [باید] بیایید. در میدان بیا، همان نصفه نیمه، اما بیا.»

1-2-1-        گناه‌های بزرگ نکنید، خداوند از سیئات کوچک می‌گذرد

[12] این نکته در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده گفته شد که خدا تقصیرها و کمبودهای ما را قبول می‌کند: (12 مائده)[3] وَلَقَدْ أَخَذَ ﭐللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ ﭐثْنَی عَشَرَ نَقِیباً… که می‌رود در بحث نقبا و دوازده حزب بنی‌اسرائیل و سردسته‌ی نقبا و…[4] … وَقَالَ ﭐللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ… خدای تعالی به ایشان فرمود: من با شمایم …لَئِنْ أَقَمْتُمُ ﭐلصَّلَوةَ وَءَاتَیتُمُ ﭐلزَّکَوةَ… اگر نماز بپا دارید و زکات دهید، یعنی آن ارتباط با خدا باشد، ارتباط با مردم هم باشد…وَءَامَنتُم بِرُسُلِی… به رسل ایمان بیاورید …وَعَزَّرْتُمُوهُمْ… و کمکشان هم بکنید …وَأَقْرَضْتُمُ ﭐللَّهَ قَرْضاً حَسَناً… و در راه خدا بطور شایسته وام دهید …لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیئَاتِکُمْ… خیلی وقت‌ها در این وسط‌ها گند می‌زنید، من خودم درستش می‌کنم؛ یعنی قرار نیست حساب و کتاب خدا با ما، دقیقِ دقیق انجام شود.

[+13] خیلی وقت‌ها اینکه می‌فرماید (31 نساء) إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیئَاتِکُمْ… اگر از گناهان کبیره‌ای که از آن‌ها نهی شده‌اید اجتناب کنید، ما از بدی‌های شما صرف‌نظر می‌کنیم؛ یعنی شما کارهای گنده گنده‌ی خطا نکنید، خطاهای گل درشت را نکنید، من آن ریزمیزها را می‌پوشانم. «نُکَفِّرْ» یعنی آثارش را در زندگی شما حذف می‌کنم؛ یعنی یک کاری می‌کنم آن‌ها اثر نگذارد. مثل بیماری‌های خیلی مختصری است که بدن می‌گیرد. خب بدن یک جاهایی بیمار می‌شود ولی قرار نیست همه‌ی این بیماری‌ها در زندگی انسان اثر بگذارد. بیماری‌های درشت درشت در زندگی‌های آدم آثار می‌گذارد. حالا در مریضی مختصر، آدم دو روز هم از پا می‌افتد و می‌خوابد. این می‌شود برای همان «نُکَفِّرْ».

1-2-1-1-       مثال اول: بدریون

[+14] اساس خودِ جامعه‌ی اسلامی زمان پیغمبر هم چنین بود. الان می‌گویند بَدریون فلان بودند. نه بدریون هم تحفه‌ای نبودند! شما خودِ قرآن را ببینید، [توصیفش راجع به بدریون] اینطور نیست. بعداً بدریون خیلی فلان شدند. این قوم آمده پای پیغمبر اما حالا خیلی جزم و جفت، شبیه بعضی از این سردارهای رشید اسلام، شبیه مدافعان حرم باشند، اصلاً چنین نبوده است. بدریون با مدافعان حرم ما قابل مقایسه [هم] نیستند. فاصله‌شان خیلی زیاد است. شما اوائل تاریخ اسلام را در همین مدینه ببینید؛ همین روایت وحیانی قرآن را ببینید در همین [ماجرای] بدر، می‌بینید وقتی پیغمبر گفتند که این کاروان تجاری ابوسفیان را که اموال شما دست آن‌هاست، بزنید تا تقاص بگیریم، از آنطرف یک سری منافقینی در همین بدری‌ها، به ابوسفیان خبر دادند که مسلمانان قصد زدن کاروان را دارند! یعنی جریان نفاق از خودِ بدر شروع شد. بعد هم یک کاروان جنگی به سرکردگی ابوجهل با نهصد و پنجاه لشگر زرهی، 950 نفر با تمام آرایش نظامی آماده می‌شود. مسلمانان آمدند به کاروان تجاری بخورند، خوردند به این کاروان نظامی. قرآن این بحث را مطرح می‌کند و تصریح می‌نماید که اگر من برای شما جنگ را می‌خواستم، شما حتماً نمی‌رفتید: (7 انفال) وَإِذْ یعِدُکُمُ ﭐللَّهُ إِحْدَی ﭐلطَّائِفَتَینِ أَنَّهَا لَکُمْ… بیاد آر آن هنگامی را که خداوند در باره یکی از دو طائفه به شما وعده می‌دهد که بر آن دست یابید …وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذَاتِ ﭐلشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ… و شما دوست می‌داشتید بر آن طایفه که شوکتی همراه نداشت دست یابید. شما مرد میدان جنگ نبودید. …وَیرِیدُ ﭐللَّهُ أَن یحِقَّ ﭐلْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ… و خداوند می‌خواست با مشیت خود حق را پا بر جا نموده؛ یعنی خدا یک برنامه‌ی دیگری داشت. …وَیقْطَعَ دَابِرَ ﭐلْکَافِرِینَ؛ و نسل کفار را براندازد. (8 انفال) لِیحِقَّ ﭐلْحَقَّ وَیبْطِلَ ﭐلْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ ﭐلْمُجْرِمُونَ؛ تا حق را احقاق و باطل را ابطال کند هر چند مجرمین کراهت داشته باشند. بعد می‌فرماید ما با امداد ملائکه آمدیم (11 انفال) إِذْ یغَشِّیکُمُ ﭐلنُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَینَزِّلُ عَلَیکُم مِّن ﭐلسَّمَاءِ مَاءً… از آسمان آب آمد، بارانی آمد. در روایت آمده است بالاخره [پیش آمده بود که] جنب شده بودند، [و با این آب] غسل کردند. البته از خودِ آیه بیشتر از این هم می‌توان برداشت کرد. … لِّیطَهِّرَکُم بِهِ وَیذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ ﭐلشَّیطَانِ… تا با آن تطهیرتان داده و از شما چرک شیطان را ببرد و آن حالت جنابت از شما پاک شود …وَلِیرْبِطَ عَلَی قُلُوبِکُمْ وَیثَبِّتَ بِهِ ﭐلْأَقْدَامَ؛ و دل‌هایتان را محکم ساخته (و جا پایتان را سفت کند) و در نتیجه قدم‌ها را استوار سازد. (12 انفال) إِذْ یوحِی رَبُّکَ إِلَی ﭐلْمَلَائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ… آن هنگام را که خداوند وحی کرد به ملائکه که من با شمایم پس استوار بدارید کسانی را که ایمان آوردند. [منظور این که] خداوند قلب این‌ها را تثبیت کرده است.

[+19] این‌ها آدم‌هایی بودند که دنبال جنگ نبودند. شاهدش اینجاست: (42 انفال) إِذْ أَنتُم بِـﭑلْعُدْوَةِ ﭐلدُّنْیا وَهُم بِـﭑلْعُدْوَةِ ﭐلْقُصْوَی وَﭐلرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنکُمْ… آن روزی که شما در نقطه مرتفع نزدیک‌تری و ایشان در بلندی دورتری قرار داشتند و قافله پائین‌تر از شما بودند …وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَـﭑخْتَلَفْتُمْ فِی ﭐلْمِیعَادِ… اگر تواعد می‌کردید و می‌گفتیم بروید جنگ، اختلاف می‌کردید. شما مرد جنگ نبودید …وَلَـکِن لِّیقْضِی ﭐللَّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولًا… ولی خدا می‌خواست این اتفاق بیفتد.

1-2-1-1-1-   معجزات برای بدریون

[20] بعد هم خدا با دلِ این‌ها [بدریون] راه آمده؛ تثبیت کرده دلشان را. ولی همین کسانی که این شکلی بودند، بعد چه معجزاتی برایشان آورده؟ کاری کرده که این‌ها دشمن را کم ببینند که نترسند، دشمن هم این‌ها را کم ببیند که آمادگی برخورد با آن‌ها را نداشته باشد. نکته‌ی بعدی اینکه این‌ها [برای جنگ] چه داشتند؟ هیچ! یک مشت چوب و چماق داشتند، دو سه تا شمشیر، دو سه تا اسب و استر بود و… . رفته بودند کاروان تجاری بزنند نه اینکه با کاروان نظامی بجنگند! بعد هم خدا سیل ملائکه و سپاه ملائکه را می‌فرستد و اینطور می‌فرماید (25 احزاب)… وَکَفَی ﭐللَّهُ ﭐلْمُؤْمِنِینَ ﭐلْقِتَالَ… شما بروید بجنگید، من هوایتان را دارم. با این حال کسی نمی‌رفت بجنگد! برای همین است که ابن مسعود گفت … وَکَفَی ﭐللَّهُ ﭐلْمُؤْمِنِینَ ﭐلْقِتَالَ… بِعَلی ابن ابی طالب. این 70 نفری که مسلمانان کشتند، 35 نفر را حضرت مستقیماً کشت. در کشتن 35 نفر هم شرکت داشت. این شد (25 احزاب)… وَکَفَی ﭐللَّهُ ﭐلْمُؤْمِنِینَ ﭐلْقِتَالَ… . یک‌سری دانه درشت‌های مؤمن بودند، اما اصولاً بَدریون مؤمن نبودند.

1-2-1-2-      مثال دوم: احد

[-22] شاهد دیگرش در احد است. آیات قرآن راجع به این قضیه گریه‌دار است. این‌ها تنگه را بخاطر چهارتا غنیمت رها کردند که گل‌درشت‌هایی مثل حمزه در این جریان شهید شدند! ضمن اینکه می‌فرماید: (153 آل عمران) إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَی أحَدٍ وَﭐلرَّسُولُ یدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ…[5] یعنی این‌ها داشتند فرار می‌کردند و پیغمبر دنبال این‌ها می‌دوید که کجا؟! این از وضع سپاه اسلام در صدر اسلام بود؛ ولی کمک‌ها برای همین سپاه اسلام می‌آمد. سپاهی که ایستاده پای ولیّ خودش اما خیلی هم قرار نیست همه ناب باشند، فوق‌العاده باشند.

1-2-1-3-     بالاتربودن رزمندگان ما نسبت به رزمندگان صدر اسلام

گاهی اوقات‌ شرایط [مسلمانان صدر اسلام] هیچ تطبیقی نمی‌کند به شرایط ما در امروز. من نمی‌خواهم بگویم منظورم این است که وضع مملکت در همه‌ی ابعاد خوب است. ولی بعضی وقت‌ها که مقایسه می‌کنند، اصلاً غیرقابل مقایسه است. اصلاً شرایط امروز ما با رهبر اینچنین است؟! بعضی‌ها در همین قضایای داعش و سوریه می‌گفتند سوری‌ها اینطوریند، عراقی‌ها اینطوریند، بعضی فکر می‌کنند حزب الله لبنان همه‌شان تحفه‌های خاصی‌اند، همه حاج رضوانند؛ نه! همه‌شان اینطور نیستند. ولی نهایتاً این پیروزی‌ها هست. مال کلّیت است. کلّیت باید جفت و جور باشد، کارهای بزرگِ خلاف نکنند به همه‌ی لحاظ‌ها، آن کوچک‌ها را خدا جبران می‌کند.

[-24] اینکه بدریون اینطوری پیروز شدند، بعداً گفتند بارک‌الله بدریون، در واقع آن‌ها تحفه‌ای هم نبودند، به جز چندتا گل درشتشان. وگرنه چه کسی اینطوری پیغمبر را رها می‌کند؟! ارتشی ما، سپاهی و بسیجی ما، پیغمبر که هیچی، فرمانده گردانش را اینطوری رها نمی‌کرده در لحظات خاص. گاهی فرمانده گردانشان را می‌کردند در سوراخ که آن‌ها ضربه نخورند. لذا می‌خواهم عرض کنم که شرایط ما اصلاً با شرایط آن‌ها قابل مقایسه نیست. شرایط ما از این بُعد، خیلی بالاتر است. خیلی بالاتریم نسبت به اصحاب بدر و احد. آن رزمندگانی که در این عرصه‌ها وارد شدند، خیلی بالاترند. ما فوق‌العاده‌ایم از این جهت.

1-2-2-       مثال برای عهد دوطرفه

1-2-2-1-      نمونه‌ی اول (… وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ…)

[-30] میثاق‌هایی است که شما باید پایش بایستید که خدا هم بایستد. یک نمونه‌اش همین است که (40 بقره)… وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ… یک نمونه‌ی دیگرش که می‌فرماید (152 بقره)… فَـﭑذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ… شما یاد من باشید تا من یاد شما باشم؛ یعنی شما بیایید آن کارهایی که من گفتم، عمل بکنید تا من هم این نتایج را برآن بار کنم. ما باید حواسمان باشد به این عهدهای دو طرفه‌ی خدا.

1-2-2-2-     نمونه‌ی دوم (لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ…)

[-30] آیات سوره‌ی مبارکه‌ی ابراهیم (بحث‌های حکومتی قرآن هم هست) می‌فرماید: (5 ابراهیم) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِئَایاتِنا… ما موسی را با معجزه‌های خویش فرستادیم …أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ ﭐلظُّلُمَاتِ إِلَی ﭐلنُّورِ… و دستور دادیم که ‌ای موسی! مردمت را از ظلمت‌ها به سوی نور بیرون آر …وَذَکِّرْهُمْ بِأَیامِ ﭐللَّهِ… و ایام الله را بیادشان آر …إِنَّ فِی ذَالِکَ لَئَایاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ؛ که در این یادآوری برای هر صبور شکرگزاری عبرتی هست. (6 ابراهیم) وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ ﭐذْکُرُواْ نِعْمَةَ ﭐللَّهِ عَلَیکُمْ… و به یاد بیاور آن زمانی را که موسی به قوم خود گفت نعمت‌های خدا را بر خود به یاد آورید …إِذْ أَنجَاکُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ… که از دست فرعونیان درآمدید و برای خودتان حکومتی تشکیل دادید …یسُومُونَکُمْ سُوءَ ﭐلْعَذَابِ وَیذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیسْتَحْیونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَالِکُم بَلاَءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ؛ (7 ابراهیم) وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ… اگر شکر کنید در پروسه‌ای می‌افتید که نعمت‌هایتان را زیاد می‌کنم. شما به عهدتان عمل کنید، شکرگزار آن باشید …وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ؛ و اگر کفران کنید، عذاب من بسیار سخت است. (8 ابراهیم) وَقَالَ مُوسَی إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی ﭐلْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ ﭐللَّهَ لَغَنِی حَمِیدٌ؛ موسی (به بنی اسرائیل) گفت: اگر شما و هر که در زمین هست همگی کافر شوید، خدا بی نیاز و ستوده است. فکر نکنید که دین به شما وابسته است، فکر نکنید که خدا احتیاج دارد به چنین کارهایی. خودتان برای یک جامعه‌ی آرمانی و زندگی آرمانی، به یک سری میثاق‌هایی که هدایت خداست و به یک فرستاده نیاز دارید، در مقابل فرعون‌های عالم و طاغوت‌های عالم که آن‌ها هم هدایت‌های خودشان را دارند.[6]

1-3- انواع میثاق

1-3-1-       میثاق ولیّ؛

1-3-1-1-      محتوای میثاق: «هدایتِ پیغمبر»

[+25] گفتیم که در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، عهدی مطرح می‌شود؛ ضمن اینکه این عهد دائم دارد به قوم برگزیده‌ی بنی‌اسرائیل تطبیق می‌شود. بعدش هم می‌فرماید شما باید بایستید روی عهد تا من بایستم. اینطوری نیست که اگر نایستادید من (ِخدا) می‌ایستم. (40 بقره)… وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ… شما به عهدتان وفا بکنید تا من به عهدم وفا بکنم. عهدم چه بود؟ همان آیات بالاتر: (38 بقره)… فَإِمَّا یأْتِینَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ. (39 بقره) وَﭐلَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِئَایاتِنا أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.

[-26] این محتوای عهد است که بعدش هم می‌گوید (41 بقره) وَءَامِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَکُمْ… بیایید ایمان بیاورید. عهد من همین است که بیایید ایمان بیاورید. در ادامه هم می‌فرماید خودتان را نفروشید، این عهد را خراب نکنید، این عهدی که بستیم، «عهد ایمان» را که مراحل مختلف دارد، به آن وفا کنید. (42 بقره) وَلَا تَلْبِسُواْ ﭐلْحَقَّ بِـﭑلْبَاطِلِ… حق و باطل را جا به جا نکنید، عهد را عوض هم نکنید که حالا تطبیقاتش را بعداً هم می‌گویم. سپس می‌فرماید (43 بقره) وَأَقِیمُواْ ﭐلصَّلَوةَ وَءَاتُواْ ﭐلزَّکَوةَ وَﭐرْکَعُواْ مَعَ ﭐلرَّاکِعِینَ؛ که این را در آیه‌ی (55 مائده) إِنَّمَا وَلِیکُمُ ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ ﭐلَّذِینَ یقِیمُونَ ﭐلصَّلَوةَ وَیؤْتُونَ ﭐلزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ، مفصلاً عرض کردیم که این هم روی بحث «عهد ولایت» است. [-27] مسأله قوم برگزیده و بعد هم داستان‌هایشان را می‌گوید که شما این کارها را کردید و بالا رفتید و به این شکل خوردید زمین، و بعد میثاق‌ها را به رخ این‌ها می‌کشد. بعد می‌فرماید من پیغمبر می‌فرستم، گام به گام با این پیغمبر بیایید. میثاق عهدی است که من به پیغمبر گفتم. پس «پیغمبر» می‌شود محور.

[+34] پیغمبر خدا پیغمبریی خودش را می‌کند، ولی دارد مسیر ولایت خودش را جلو می‌برد، انگشتش را این‌طرف و آن‌طرف می‌کند، این می‌شود میثاق‌هایش. این نکته‌ی مهمی است در میثاق‌ها. دائم فکر می‌کنند یک جاهایی بوده است که یک میثاق‌هایی سپرده می‌شود. کجا یک چنین میثاق‌هایی در انقلاب خودمان سپردیم؟ این میثاق، میثاقی است که هدایتِ ولیِ جامعه است. ولی‌ای که از سیستم توحیدی تأمین می‌شود.

1-3-1-2-     یکی بودن عهد، اما بُرش‌های متفاوت از آن در دوره‌های مختلف

[+27] پیغمبر یک موقع درصدد ساخت نهادهای درونی است. شما گام به گام همین را بیایید. می‌رسد به ساختار نهادسازی‌های اجتماعی، می‌گوید شما این را بیایید، یعنی عهدها این‌هاست؛ یعنی عهدها در دوره‌های مختلف، مختلف است. چون عهد یک چیز بیشتر نیست؛ عهد این است که «پیغمبر می‌فرستم با یک هدایتی، این هدایت را بگیرید». این هدایت بُرش‌های مختلفی دارد در دوره‌های مختلف. یک جا دارد نهادهای کوچک می‌سازد، دارد شما را تربیت می‌کند، این همان عهد و همان هدایت است. باید این عهد را بگیرید. یک جا دارد توصیه‌هایش را عوض می‌کند و جامعه را بزرگ‌تر می‌کند، این عهد را بگیرید. یک جای دیگر باز توصیه‌هایش را عوض می‌کند، می‌رود به سمت حکومت‌سازی و جریان ولایت، باید این عهد را بگیرید. یک جا می‌گوید رسیدید به حکومت تفرقه نکنید، در آن (یکی از بدترین کارها این است که نوک تیز پیکان را برگردانید برای اینکه خودتان را بتراشید)، این عهد را می‌گیرد. [اما دقت کنید که] همه‌ی این‌ها «یک عهد» است؛ عهد هدایت پیغمبران است؛ که هدایت خدا توسط پیغمبران می‌آید، دوره‌های مختلف، عهدهای مختلف می‌گیرد. این عهد همان است که (38 بقره) فَإِمَّا یأْتِینَّکُم مِّنِّی هُدًی… دائم می‌گوید میثاق اینطوری گرفتیم، میثاق آنطوری گرفتیم.

[+33] این میثاق‌ها گاهی اوقات با همدیگر فرق دارد. آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی مائده، مربوط به میثاق‌های دوره‌ی حکومت و حزب‌سازی است. به جریان حکومت رسیدند و می‌خواهند حزب درست کنند، می‌فرماید ما یک چنین میثاقی گرفتیم. نه اینکه بروند از افراد میثاق بگیرند، نه! پیغمبر خدا می‌گوید مسیر این است، این همان میثاق است. می‌گوید دوازده سبت و حزب هستید، نقبایتان را من (ِولیّ) تعیین می‌کنم، اما می‌فرماید (12 مائده)… وَبَعَثْنَا مِنهُمُ ﭐثْنَی عَشَرَ نَقِیباً… ما مبعوث می‌کنیم. من می‌گویم نقبا و سرحزب‌ها این‌ها باید باشند که تحت اقتدار موسی قرار می‌گیرند و اینطوری جامعه‌ی خودتان را به صورت حزبی ببرید جلو. این می‌شود میثاق.

[+45] [پس] میثاق‌ها چیست؟ یک قسمتی میثاق‌هایی است که مربوط می‌شود به حکومت. اگر به این میثاق‌ها عمل نکردید: (85 بقره)… فَمَا جَزَاءُ مَن یفْعَلُ ذَالِکَ مِنکُمْ إِلَّا خِزْی فِی ﭐلْحَیاةِ ﭐلدُّنْیا… جزای این کاری که کردید این است که دنیایتان را خوار کردید … وَیوْمَ ﭐلْقِیامَةِ یرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ ﭐلْعَذَاب… آن طرف هم اوضاعتان خراب است. اینطرف هم آن میثاق را گذاشتید کنار، ولیِّ جامعه گفت این کارها را نکنید و به آن عمل نکردید.

1-3-1-3-     وعده‌ی قرآن، حکومت صالحان نه حکومت معصومین

[35] من این را بارها هم عرض کردم، در تاریخ اسلام هم این نکته را دقت بکنید. ما در این زمان این را می‌فهمیم که معصوم با غیر معصوم فرق دارد. ولی حضرت علی علیه السلام از نظر زمان خودش، غیر معصوم بوده است، حتی برای مالک اشتر ولیّ فقیه بوده است. تا زمان امام جواد علیه السلام. این‌ها ولی فقیه بودند، امام معصوم نبودند از نظر مردم زمانشان.

[-36] اما این سیستم کاری نداشته که براساس معصوم بخواهد بگردد یا غیر معصوم. یکی از خَلطهای بزرگی که می‌شود همین است. می‌فرماید (144 آل‌عمران)… أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ ﭐنقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ… اگر معصوم شما کشته شد، می‌خواستید کلاً سیستم را عوض کنید و بروید به سمت همان طواغیت؟! اصلاً معلوم است که مُتَفاهَمِ ذهن خدا این است که چه فرقی دارد که پیغمبر باشد یا نباشد؟! این حرف خداست! اگر [پیغمبر] در احد کشته شد، خُب کشته شد، مگر مسیر ما بند به این است که پیغمبر داشته باشیم یا پیغمبر نداشته باشیم؟ معصوم داشته باشیم یا معصوم نداشته باشیم؟ معلوم است که حکومت معصوم با غیر معصوم فرق دارد ولی قرآن چیزی که طرح می‌کند، «حکومت صالحان» است: (55 نور) وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی ﭐلْأَرْضِ کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ… وعده این است. وعده حکومت صالحان است نه حکومت پیغمبران.[7]

[-38] اگر می‌گویند این آیه تطبیق می‌شود به حکومت مهدی موعود بخاطر این است که یکی روش‌های اهل بیت در تطبیق، تطبیق به مصادیق اَتمّ است. مثلاً می‌گویند «والذین آمنوا» یعنی «علی بن ابی طالب». در حالیکه «و الذین آمنوا» می‌شود کسانی که ایمان آورند. بله! تمامِ «الذین آمنوا» را می‌خواهید، می‌شود علی بن ابی طالب.

1-3-2-      میثاق فطرت

[+48] آیه‌ی 83 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، یکی از میثاق‌هایی است که هم می‌تواند فردی باشد و هم اجتماعی. هرچقدر که ما به سمت اجتماعی شدن حرکت کنیم، آن بُعدهای فردی و نهادهای کوچک هم نباید یادمان رود. اینطور نیست که کسی بگوید من کارهای بزرگ می‌کنم اما کاری به خودم، خانواده‌ام، والدینم، ذوی القربی و … ندارم. یک طور نهادسازی‌های کوچک را در داخل بدنه‌ی اجتماعی به عنوان میثاق می‌توان گرفت.

[+46] [اما] یک سری هم میثاق‌های فطرت است. برخی از بیانات دین اصلاً همان چیزی است که فطرت می‌گوید (من باب رسول درون)، رسول بیرون هم همان را می‌گوید. مثلاً احسان به والدین. یا مثلاً حتماً باید یکی از بیرون بگوید که دزدی نکنید؟ مال غیر یک ارزشی دارد همه می‌دانند که نباید مال غیر را از بین ببرند. احتیاجی به پیغمبر هم ندارد. این حرف کاملاً اشتباهی است که برخی می‌گویند بچه تا پانزده ساله نشده، تکلیف نشده است. او به تکلیف‌های پیامبر بیرون نرسیده. حالا ممکن است که خدا از او بگذرد اما این بچه حتماً باید پانزده ساله بشود که بفهد دزدی بد است؟ یک بچه را اگر همینطور رها کنی بزرگ شود، در یک سنی می‌فهد که این مال بغل‌دستی‌اش هست و نباید بردارد. یا مثلاً اگر فحش دهد، بگوییم چون تکلیف نشده، عیبی ندارد؟! اینطور که نیست. چراکه پیامبر درونش هست. لذا بعضی از این میثاق‌ها، میثاق‌های فطری هم هست.

1-4- شباهت بنی‌اسرائیل به ما، موجب شباهت میثاق‌هایمان

[-49] چرا اینقدر می‌افتد در جریان بنی‌اسرائیل؟ اگر بخواهید قرآن را به صورت مجموعه‌ای نگاه بکنید، یکی‌اش این است که این‌ها برای خدا یک قوم برگزیده‌اند؛ (32 دخان) وَلَقَدِ ﭐخْتَرْنَاهُمْ… اصلاً این‌ها را اختیار کردیم. این‌ها مصطفی هستند، مجتبی هستند. این قوم اینطوری شده، از چنگال فرعونیان درآمده، به آن افق‌های بالا رسیده اما با هدایت پیغمبرش اینطوری کرد و در نهایت به ذلّت و مسکنت افتاد؛ (112 آل‌عمران) …وَبَاءُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ ﭐللَّهِ… .

1-4-1-        ماجراهای بنی‌اسرائیل در قرآن، ماجرای اُفت و اوج یک تمدن

[-50] یک دعوت‌های مشترکی از طرف همه‌ی انبیاء هست ولی به تمام افق‌ها نمی‌رسد. در یک مرحله‌ای جمع و جور می‌شوند. اینطور نیست که به حکومت می‌رسند به تمدن می‌رسند، به نظام حزبی می‌رسند. بلکه بالغ نیستند اصلاً. به همین دلیل یک گزاره‌های نسبتاً واحدی را می‌گویند. همه تقریباً یک چنین حرفی دارند: (50 هود) …قَالَ یا قَوْمِ ﭐعْبُدُواْ ﭐللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیرُهُ… (51 هود) یا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً… ما از طرف خدا آمدیم، اجر هم نمی‌خواهیم، کیسه‌ای ندوختیم، اجرمان هم با خداست. شما استغفار کنید، توبه بکنید، رحمت خدا بر شما نازل می‌شود. سخنشان تا همین حد است. گزارش‌های قرآن تا همین حد است. دو سه تا رفت و برگشت دارند و بعد عذاب‌های استیصال می‌آید و جمع و جورشان می‌کند و این هم توسط انبیاء مختلف تکرار می‌شود؛ اما راجع به حضرت موسی علیه السلام [ماجرا] کاملاً متفاوت است. ماجراهای حضرت موسی علیه السلام را جزء به جزء نقل می‌کند؛ کجا آمدند بالا، چطوری مقاومت کردند، کجا به سروری رسیدند، چطوری از چنگال فرعون بیرون آمدند، موسی علیه السلام چطور رفت با فرعون صحبت بکند، نظام‌های قارونی کنار ملأ، مطرفین، طواغیت چطوری عمل می‌کنند و بلندگو می‌شوند و بعد از سروری‌ها چطوری به جان همدیگر افتادند و چه کارهایی کردند و چطوری خودشان را تارومار کردند و از درون پوسیدند و بعدش رفتند سراغ گوساله. سر بحث گوساله پرستی هم مفصلاً صحبت کردیم که منظور، گوساله پرستی نبود، یک چیزی آویزان کردند به معارفی غیر معارف پیغمبر، از آن جاها هبوط کردند، سرگردان شدند، رفتند یک‌جایی حکومت تشکیل دادند و … منظور اینکه قرآن اینقدر مفصل توضیح می‌دهد. [اینجا دارد] راجع به اُفت و اوج یک تمدن صحبت می‌کند. راجع به قوم عاد و ثمود و … این چیزهای نیست. کأنّ این‌ها (اقوامی مثل قوم و ثمود و …) مقدماتی هستند برای یک سمپل بزرگ به نام حضرت موسی علیه السلام؛ و دقیقاً مورد پیغمبر شبیه به حضرت موسی علیه السلام است. به همین دلیل میثاق‌های مشترکی دارد که می‌فرماید همین میثاقی که از قوم بنی‌اسرائیل گرفتیم، همین را از شما هم گرفتیم. انگشت‌های اشاره‌ی پیغمبر هم همان سمت‌ها می‌رود؛ و بعدش هم کأنّ می‌خواهد بگوید که به همان فرودها و افت‌ها هم می‌توانید دچار شوید اگر (39 بقره) وَﭐلَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِئَایاتِنا… آن موقع در این فضا منافقین اهل کتاب و کفار اهل کتاب را مطرح می‌کند و داستان‌هایی که به این موضوع مربوط است را دائم می‌گوید.

[+54] دقت کنید که سوره‌ی بقره، سوره‌ی اول حکومت پیغمبر است. تا به مدینه می‌روند، می‌شود نزول سوره‌ی بقره. این سوره را اگر بیاورید در بستر تاریخی‌اش، می‌بینید که وقتی مسلمانان حکومت تشکیل دادند، خدا برایشان یک قومی را که پیغمبر داشتند و حکومت تشکیل دادند [مثال می‌زند] و همان تذکرات را مجدد تکرار می‌کند.

2-توحید و ولایت دو روی یک سکه (…لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا ﭐللَّهَ…)

[55] (83 بقره) وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ… و یاد آورید هنگامی را که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که …لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا للَّهَ… به جز خدا نپرستید. با تمام بند و بیلِ به جز خدا نپرستید. اصلاً حرف اول و آخر خدا همین توحید است. اینکه تأکید هست روی ولایت بخاطر این است که «توحید و ولایت دو روی یک سکه هستند. اگر توحید را عملی کنیم می‌شود ولایت اگر ولایت را نظری کنیم می‌شود توحید».

3-           مفهوم والدین در قرآن (…وَبِـﭑلْوَالِدَینِ إِحْسَانا…ً)

…وَبِـلْوَالِدَینِ إِحْسَاناً وَذِی لْقُرْبَی وَلْیتَامَی وَلْمَسَاکِینِ… و نیکی کنید در باره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران؛

3-1- لزوم مستمر و مباشر بودن نیکی به والدین

[56] نکات معرفتی از «باء» در «بِـﭑلْوَالِدَینِ» هست. این «باء» اصطلاحاً «باء الصاق» است. باء الصاق، یعنی مستقیماً و مباشرتاً احسان به والدین کنید. وَبِـﭑلْوَالِدَینِ إِحْسَاناً فرق دارد با وَذِی ﭐلْقُرْبَی یا وَﭐلْیتَامَی. وَبِـﭑلْوَالِدَینِ إِحْسَاناً یعنی خودتان باید این کار را بکنید. دائم سیستم طراحی نکنید که به مادر و پدرتان برسید در یک سیستمی. اگر مادرتان با شما کار دارد، راننده‌تان را نفرستید، خودتان مستقیماً به ایشان احسان کنید. [+59] تأکیدات فراوانی است که چقدر خیر می‌بینید اگر مستقیماً به والدینتان برسید. ولو اینکه همسرتان خوشش نیاید. البته با همسرتان صحبت بکنید، محبت بکنید یک کاری بکنید که این توفیق رسیدگی مستقیم به والدین را از دست ندهید.

3-2-                   وصل بودن شیعیان به رحم اصلی (أنا و علی ابوا هذه الامه)

[-57] مفهوم والدین در قرآن یک مفهوم خیلی رشدیافته‌ایست. یکی از تأکیداتش به بحث والدین و ولیّ و خانواده معطوف به این نکته است که والدین و عشیره و خرد جامعه، نمونه‌ایست از جوامع خرد و کوچک که بافت‌های اصلی آن باید درست ساخته شود. برای همین است که بعضی روایات هست که می‌گویند جز شیعیان واقعی ما، همه حرامزاده‌اند. روایات سنددار هم دارد. بعضی فکر کردند که واقعاً کل الناس غیر از شیعیان حرامزاده‌اند. نه! این یعنی به آن رحم اصلی وصل نیستند. به پدر اصلی وصل نیستند. از این جهت، والدین این‌ها معلوم نیست چه کسی است. «أنا و علی ابوا هذه الامه» والدین شیعه‌ی واقعی این‌ها هستند؛ اما والدین غیر مسلمانان چه کسانی هستند؟ معلوم نیست!

[-59] در «بسم الله الرحمن الرحیم» گفتیم که این باء، «باء استعانت» است؛ یعنی «به استعانتِ…». روایت است که حضرت می‌فرمایند که «أنا نقطه تحت الباء» من آن نقطه‌ی پایین «ب» هستم. یک منظوری که می‌تواند داشته باشد این است که اگر این نقطه نباشد، معلوم نیست که این حرف چیست (ب هست یا ت یا ی یا …). این وصل است به آن و اگر نباشد استعانتش درست نیست. اینکه در جامعه‌ی کبیره می‌گوییم «مَن أرادَ اللهَ تَوجّهَ بکُم» کسی که اراده‌ی خدا بکند، باید رو به سمت شما بکند، شما قطبید. پس اگر می‌گوید این‌ها والدین مشخصی ندارند. منظور این است.

4-           وَﭐلْیتَامَی

4-1- لزوم بزرگ شدن یتیمان در منازل

[+60] جامعه، جامعه‌ایست که در آن یتیم درست می‌شود. سر بحث یتیم این یک نکته جدی است که ایتام در منازل باید بزرگ شوند نه در یتیم‌خانه. اینکه یک فضای فرهنگی اینچنینی درست کردیم که شکوهمند است که همسران شهیدان مدافع حرم ازدواج نکنند، با سن پایین بمانند؛ این را هم فرهنگ کردیم که این‌ها پای آن عهدشان ماندند و دمشان گرم، این صحیح نیست. به هر حال داغی‌های طرف می‌خوابد، دورش خلوت می‌شود. بعدش بالاخره این آدم است، با بچه چه باید بکند. کسی باید این‌ها را بگیرد. سید حسن نصرالله بعد از جنگ سی و سه روزه، یک جشن بزرگ می‌گذارد و همه‌ی همسران شهید حزب الله را شوهر می‌دهد. این را اینجا رسانه‌ای هم نکردند. ولی متأسفانه در اینجا، کسی اساساً به این چیزها فکر نمی‌کند. الان روز نیست که ما مشاوره‌های اینچنینی نداشته باشیم.

[+62] یتیم اساساً باید در خانه‌ها و خانواده‌ها بزرگ شود. او باید تعیین تکلیف شود. من نمی‌خواهم امروز چیزی را ترویج بکنم. ولی کسی امروز کلاً به چنین چیزی فکر نمی‌کند در کشور. به این همسران شهدا، مطلقه‌ها… . الان بچه‌های مذهبی‌مان در این قضیه از دست می‌روند. بخاطر اینکه در جامعه یک زن مطلقه هست، کافی است که مردی دوبار در خانه با همسرش دعوا کرده باشد بعد می‌رود وارد یک جریان مشکل‌دار پنهانی عجیب غریب.

[+63] وقتی می‌گوییم وَﭐلْیتَامَی، این‌ها در کشور یک سری لوازم دارد. اگر صحنه را از بالا نگاه کنید، یک سری باید برای این لوازم فکر بکنند. برای امروزه فکر بکنند. من چیز خاصی نمی‌خواهم بگویم فقط به این آمار توجه بکنید. [+70] کسی اگر یک چنین کارهای همین الان بکند، با خود تصور کند که ظاهراً! جزو پیشگامانی است که باید برود فلان کار را بکند، زن هم دارد، در واقع او می‌خواهد یک زندگی دیگر را درست کند، اما با این کارش می‌زند دو زندگی را خراب می‌کند. من به عنوان یک سیاستگذاری و فرهنگ‌سازی عرض می‌کنم نه به عنوان چیز دیگری.[8]

5-            …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً…

5-1- لزوم برخورد خوب با مردم دنیا

[-71] با مردم به خوب و خوشی برخورد بکنید. با مردم دنیا. با انسان‌ها خوب برخورد کنید. بله، یک انسانی دشمن خداست، دشمن دین است، با او نه، اما نه یک نفری که شبهه دارد. تازه گفتند مجالست و رفت و آمد با او نکنید. این فرق دارد با اینکه …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً… . [-73] کما اینکه گفتند با اغنیاء هم رفت و آمد نکنید. زندگی را در دهان شما زهرمار می‌کنند. رفته رفته، خانه‌ی عجیب و غریب، ماشین خوب و … دل انسان می‌خواهد.

5-2-عدم نسخ آیه

[72] گفتند این …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً… این آیه نسخ شده با آیات مربوط به اینکه با کفار بجنگید. این آیه نسخ نشده، فضای …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً… متفاوت است با فضای اینکه بروید با آمریکا بجنگید. فضایش فرق دارد، نسخ نشده است.

5-3-                   گفتن؛ به معنای رفتار و فعل

[-74] …وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً… این «قُولُواْ» به معنای رفتار و فعل هم هست. منتها چون «قول»، یک عبارت خیلی مهمی است، این «گفتن»، «حرفی را زدن»، به عنوان شاخص است. مثل «أکل» که شاخص «خوردن» است. مال مردم خوری به این معنا نیست که کسی مال کسی را واقعاً بخورد؛ یعنی مثلاً فرش طرف را غصب کرده است، لزوماً نمی‌خورد. ولی وقتی می‌فرماید (188 بقره) وَلَا تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَینَکُم بِـﭑلْبَاطِلِ… مال مردم را نخورید، به این دلیل است که «خوردن» خیلی مهم است. «صحبت کردن» هم خیلی مهم است. گاهی انسان یک مفهوم را می‌خواهد بگوید اینقدر بد و زننده می‌گوید که همه را بهم می‌ریزد؛ اما یک نفر دیگر همان مفهوم را درست انتقال می‌دهد، می‌بینید پذیرش خیلی نرم و روان است. همین حرف معروف «بفرما و بنشین و بتمرگ» است. یک مفهوم را انتقال می‌دهند ولی از زمین تا آسمان با هم فرق دارند.

وعده‌ی ما با شما توضیح و نشان دادن میثاق‌های مختلف، از آیات و همین آیات تا ببینیم در چه روندی میثاق‌هایی تعریف می‌شود.

6-            نکاتی پیرامون زلزله‌ی کرمانشاه

در مسأله زلزله، اینگونه است که موجی در جامعه ایجاد می‌شود و مردم برای امداد رسانی به میدان می‌آیند، به گونه‌ای که در مورد اخیر، از کمک‌های مردمی مثل آب معدنی و نان و … بعنوان محل نشستن و پله استفاده می‌کردند.

درحال حاضر، بیشتر توجهات به مشکلات معیشتی این افراد است، ولی خیلی‌ها به مشکلات روحی-روانی آن‌ها توجه نمی‌کنند.

وقتی داغی‌ها می‌گذرد و حالا کسی می‌بیند بچه و بستگانش مرده‌اند، ثروتش نابود شده و … و به مرز خودکشی می‌رسد.

در یکی از سفرهای اخیر به کرمانشاه، کسی می‌گفت: «حاج‌آقا من را رها کن، گاو و گوسفندانم در حال تلف شدن هستند.» شاید برای ما قابل‌درک نباشد اما ثروت او و روزهای آینده زندگی او، همین است که جلوی چشمش نابود می‌شود.

دودسته مشکل از این به بعد مهم هستند، یکی مشکلات اسکان و دیگری، مشکلات روحی-روانی.

در یکی از دفعاتی که رفتیم منطقه، باران رگباری آمد. در گل‌ولای که قدم می‌زدیم، بیش از همه دل آدم برای زنان باردار می‌سوخت. واقعاً وضعیت آن‌ها و مشکلات روحی آن‌ها گریه‌آور بود. از این به بعد هم که شور و هیجان عمومی فروکش کند، اوضاع بدتر می‌شود.

احتیاج به جمعی است (طلبه و غیر طلبه، خانم و آقا) که بروند و با اقشار آسیب‌پذیر صحبت کنند. احتیاج به روانشناس متخصص هم نیست، خودمان آموزش فشرده می‌دهیم که چه بگویند و چگونه بگویند. ما علاقه‌مندان را در دوره‌های ۳-۵ روزه اعزام می‌کنیم.

به خاطر خدا، کاروبار و زن و بچه را رها کنید و فکر کنید جنگ است. در جنگ، گاهی سه ماه یک مرد به خانه نمی‌رفته. الآن بعضی‌ها یک‌شب نمی‌توانند خانه نروند به بهانه خانواده. این چه زندگی‌ای است؟ چه زندگی غیر جهادی است؟ ما هم اهل خانواده‌ایم.

حواستان باشد، از این به بعد در مناطق زلزله‌زده، بهاییان وارد میدان می‌شوند. آن‌ها می‌دانند چه زمانی وارد شوند، در عملگی‌ها، نمی‌آیند، بعد این می‌آیند.

خواهش می‌کنم زلزله‌زده‌ها را پس‌ازاین رها نکنید.

وصلّی الله علی سیّدنا محمد و آله الطاهرین

 

 

[1]. و یادآورید هنگامی را که از بنی‌اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و نیکی کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و به زبان خوش با مردم تکلم کنید و نماز به‌پای دارید و زکوه مال خود بدهید پس شما عهد را شکستید و روی گردانیدید جز چندنفری و شمایید که از حکم و عهد خدا برگشتید.

[2]. ما قصد نداریم در اینجا این بحث را بازکنیم.

[3]. این آیه از آیات اخذ میثاق‌های حکومتی است.

[4]. که بحثش را در سوره‌ی مبارکه‌ی مائده کردیم.

[5] . بیاد آرید هنگامی که روی به هزیمت و شکست گذاشته و چنان وحشت زده می‌گریختید که توجه به احدی نداشتید تا آنجا که به پیغمبر هم که شما را به یاری دیگران در صف کارزار می‌خواند توجه نکردید؛

[6]. [-32] همه‌ی این جریان‌های مجازی و گوگل و … همه این چیزهایی که راه انداختند، فرعونیتشان اقتضاء می‌کرده که نظام جاسوسی دنیا را راه بی اندازند. فرعونیتشان اقتضاء می‌کرده که یک کاری می‌کنند که گوشی‌ات را عوض کنی. این یعنی چه؟ یعنی مسلط‌اند، یعنی «خدا» هستند؛ یعنی یک ترفندی دستشان است، خدایی می‌خواهند بکنند، می‌خواهند یک کاری بکنند که شما مجبور شوی گوشی‌ات را عوض کنی. فرآورده‌های جدید می‌آورند که اگر بخواهی از آن استفاده کنی باید گوشی‌ات را عوض کنی. معلوم است که مسلط‌اند. برای جریان طاغوتشان، دویست سال است که برنامه‌ریزی می‌کنند. می‌خواهند خدا باشند در این عالم و تا حدی هم موفق شدند.

[7]جلوتر بودن حکومت ما به حکومت امام علی و امام حسن

[+39] یک موقع باید حکومت امام علی (علیه‌السلام) و امام حسن مجتبی علیه‌السلام را بگویم آن‌وقت ما همین حکومتی که داریم را حلوا حلوا می‌کنیم. همین مردم باشرفی که داریم. امام مجتبی در دوره‌ی حکومت خودش، زیر لباسش زره می‌پوشید برای اینکه محافظانش ایشان را نکشند؛ این بود زمانه. زمانه‌ی ما کجا شبیه آنجا بود. انسان تعجب می‌کند از کسانی که می‌گویند امام مجتبی علیه‌السلام صلح کرد، ما هم صلح می‌کنیم. این به آنچه ربطی دارد؟ تازه امام مجتبی علیه‌السلام بعد هم به معاویه می‌گوید تو طاغیه هستی، تو آدم نابکاری هستی، صلح می‌کنم اما چون چاره‌ای ندارم.

آدم‌های شاخص گیج

[-41] «سلیمان بن صُرَد خُزاعی»، آدم شناخته شده‌ایست. از دسته رهبران شاخص گیج است. او در جمل شک می‌کند و نمی‌آید، در صفین می‌آید، بعد می‌رود در جریان حکمیت. بعد زمان امام حسین علیه السلام نمی‌آید. بعد از ماجرای عاشورا، چهار هزار نفر را در قیام توابین تلف می‌کند؛ یعنی واقعاً عقل را بروم! تو یک چهارم این چهار هزار نفر، هزار نفر را می‌آوردی کربلا، تمام بود. آدم‌های شاخص گیج! شخصیت‌های برجسته‌ی گیج در موقع خودش میثاق‌های خودشان را مراعات نمی‌کنند. آن میثاق، میثاقی است که در حکومت صالحان است. آن را باید مراعات بکنند. نُصح ائمه‌ی مسلمین بکنند، اما دست را خط نزنند. آن میثاق را مراعات بکنند.

رهبران جمهوری اسلامی، در رده‌ی معصومین‌اند

[-42] کسانی مثل امام خمینی، در رده‌های معصومین‌اند. کارهای این سیاستمدار، به قواره‌ی هیچ سیاستمداری نمی‌خورد. سیاستمداران عالم فتوحات را به نام خودشان سند می‌زنند آن‌وقت یک جا خراب کرده باشند، می‌روند سراغ مدیران. اگر معذرت‌خواهی بکند، اگَر، می‌دهد به یکی از این معاون‌ها یا سخنگوهایشان می‌گوید اینطوری شد. تا حالا دیده‌اید که امام بگوید این اتفاق خوبی که افتاد، دست بنده بود؟! اما از آن‌طرف هرچه تقصیر است می‌پذیرد؛ یعنی سر دولت موقت می‌شود، می‌گوید تقصیر من بود. سر جنگ وقتی آقای هاشمی می‌خواستند تقصیر را به گردن بگیرند، ایشان اجازه نداد. خودش کار را بدست گرفت، خودش را متهم کرد، خودش عذرخواهی کرد و جام زهر را خودش نوشید، خودش اعلام کرد. آقا هم همینطوراست. هیچ فتوحاتی را به نام خودش سند نمی‌زند ولی همه‌ی تقصیرها را به گردن می‌گرید: آنجا سر اولاد من اشتباه کردم. سر آسیب اجتماعی هرچه بیشتر نگاه می‌کنم می‌بینم من از همه بیشتر اشتباه کردم. با اینکه ده مسئول گاگول اینجا هستند. مثل همین جریان زلزله است. مانده فقط آقا، مسئولیت زلزله را به عهده بگیرد؛ یعنی کسانی که مسئولند و اصلاً کارشان این است، هنوز بعد از 38 سال، نکردند که یک تیم مدیریتی واحد روی یک جای زلزله‌زده اجرا بکنند.

[8]تربیت جنسی مشکل‌دار این زمانه

[-62] شهرداری تهران یک آماری در آورد روی دانش آموزان پایه‌ی هشت و نه و ده، 32 درصدشان ارتباط جنسی را تا انتها تجربه کرده‌اند. [-64] روی تربیت‌های جنسی، آن زمانی که باید کنار هم نباشند، راحت کنار هم هستند اما آن زمانی که تبعات بودنشان در کنار هم کمتر است، می‌بینید که جدا می‌کنیم. این سؤال در لبنان برای من جدی شد؛ چراکه جامعه‌ی ما به شدت جامعه‌ی آن‌ها دارد شبیه می‌شود. خانواده‌هایی که جورهای مختلفی از افراد در آن هستند، غربی هستند، بعضی‌ها هم هستند که حزب اللهی‌اند. رفتم دبیرستان المهدی (که برای حزب الله است). تا آخر دیپلم معلم‌هایشان زن بودند. من می‌گفتم که مشکلی نیست با این حال؟! جالب اینجاست در روستاهایی که ما امکانات نداریم و دختر و پسر مجبورند کنار همدیگر درس بخوانند، وقتی این‌ها وارد دانشگاه می‌شوند، خطایشان 17 درصد است؛ اما آن‌هایی را که جدا می‌کردیم و بعد می‌فرستادیم دانشگاه، خطایشان 67 درصد است؛ یعنی یک تربیت جنسی کاملاً مشکل‌دار. [تربیتمان] خیلی وقت‌ها برای امروز نیست.

سیستم تربیتی و اخلاق و سیاستمان باید بر اساس معارف با توجه به شرایط امروز به روز شوند

[+65] ما باید آدم‌هایی می‌داشتیم که در سطوح کلان سیستم را براساس معارفمان دائماً آپدیت کنند. نه اینکه یک سیستم بگذاریم و بگوییم، سیستم تربیتی همین است. وقتی امیرالمؤمنین در نامه‌ی 31 به امام مجتبی علیه السلام می‌گویند که من کتاب خدا را یادت دادم و همین هم برایت بس بود، به هیچ چیز دیگری احتیاج نداشتی. …ثم اشفقتُ… بعد ترسیدم. این یعنی حضرت خودش را آپدیت می‌کند. بعد ترسیدم که یک گروه‌هایی در جامعه داریم، یک حرف‌هایی می‌زنند که این حرف‌ها روی تو تأثیر کند. … علی ما کَرِهتُ … با اینکه کراهت داشتم، روی گوشیت تلگرام نصب کردم، یک حرف‌هایی یادت دادم که گوش‌هایت سرخ می‌شد و … . به بیش از قرآن نیازی نداشتی اما من سیستم را برایت آپدیت کردم. ما نه در حوزه‌ی اندیشه، نه در حوزه‌ی اخلاق، در هیچکدام آپدیت نمی‌کنیم. همه در همان سبک قدیمی است.

[+69] الان اینطوری نیست که همه‌ی حرف‌هایمان را هرمی بزنیم. باید سیاستمان را، اخلاقمان را، تربیتمان را، معارفمان را، براساس ستون‌های محکمی که داریم آپدیت کنیم. امروز خیلی فرق دارد با سی سال پیش. با ده سال پیش هم فرق دارد. اینطور نیست که با دوتا روایتی که از قبل شنیدیم بگوییم دختر و پسر چطوری باید با هم باشند، امروز. مدارس را چطور باید مدیریت بکنیم، امروز! امروز با این آماری که من به شما گفتم. این‌ها احتیاج به سیاستگذاری دارد. احتیاج به گفتمان‌سازی دارد. احتیاج به فرهنگ‌سازی دارد. نهادهای مدنی، فرهنگی باید بیایند وسط. آدم‌ها، شخصیت‌ها باید فرهنگ‌سازی بکنند.

نقش مهم تغییر رویکرد

[-67] یک رویکرد وقتی عوض می‌شود حتی در سیستم‌های اجتماعی ما، فضا را کلاً عوض می‌کند. من این را به عنوان یک نکته‌ی مرتبط با این فضا عرض می‌کنم. تغییر رویکرد خیلی مهم است. مثال: تاکسیرانی تحت نظر شهرداری تهران است. شهرداری خودش را می‌کشت که به راننده‌های تاکسی بگوید که سیگار نکش، ماشینت را تمیز کن، کولر بزن، مسیریابی کن و …، نمی‌کردند. یک سیستم با تغییر رویکرد آمد: اسنپ. دیگر خود راننده، مسیریابی می‌کند، بلد نباشد از بچه‌اش یاد می‌گیرد، ماشینش را تمیز نگه می‌دارد. با اخلاق صحبت می‌کند. کولر می‌زند. این برای تغییر در رویکرد است.

نظام تخت به جای نظام هرمی

[-68] این حرف مهمی است: الان نظام‌های هرمی جامعه تبدیل می‌شود به نظام‌های تخت. شما اخبار را از نظام هرمی صدا و سیما نمی‌گیرید. خیلی از آن را از همین شبکه‌ها می‌گیرید. دیگر نمی‌شود هرمی برخورد کرد. [وقتی] زلزله می‌شود، نظام مجازی ما بیشتر ملت را می‌شوراند به سمت کمک، ملت را، همه‌ی ملت را. باید آنجا می‌بودید تا ببینید که چه کسانی می‌آمدند کمک. مثلاٌ آفرودی‌ها. با عشق می‌آمدند کار می‌کردند. پولی ملت جمع کردند معادل پولی که دولت می‌خواهد بگذارد. نظام تخت شده است. حتی نظام‌های سیاسی ما به سمت تخت شدن می‌رود. از آن حالت هرمی افتاده است؛ اما هنوز ما هرمی فکر می‌کنیم؛ که اینجا اینطوری باشد، این به او دستور دهد، بعد نهادسازی بکنیم، سازماندهی بکنیم، سازمان‌های مختلف چکار کنند بعد هم نتیجه‌ی سازمان‌های مختلف می‌شود این که آب و پول و دونم را بده که من این کارها را برایت بکنم؛ اما مردم نه پول می‌خواهند نه دون می‌خواهند، با عشق و علاقه پول هم جمع می‌کنند.