جلسه چهل و هفتم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 47 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 21 بهمن 95

فهرست مطالب

بخش اول – گزارش کوتاه

* بخش دوم – مباحث تفسیری

1-مقدمه

2-ادامه‌ی بحث عذاب

2-1-عذاب تنها امور خارق‌العاده نیست؛ عذاب گاهی اموری طبیعی است

2-1-1-اتفاقات خارق‌العاده در پس پرده می‌افتد،‌ اما ظاهر امر، مسایلِ طبیعی است

2-2-خیر نهفته در عذاب؛ عذاب انسان‌ساز است

2-2-1-حسنات‌ُ الابرار، سیئاتُ المقربین

2-3-عذاب استیصال

2-3-1-بررسی آیات مربوط به عذاب استیصال

2-4-منظومه‌ای دیدن عذاب

2-5-انزال عذاب از آسمان، لزوماً افتادن چیزی از آسمان نیست

2-6-خلاصه بحث عذاب

3- قریه

4- احزاب

4-1-مسئولیت احزاب در قبال ولایت؛ آزادی در فکر آری، در عملکرد خیر

4-2-خطوط کلی شخصیت‌های حقیقی در مقام ولایت یکسان است، اما در امور جزئی تفاوت است

4-3-قاعده‌ی امام: جمع کردن سلیقه‌های مختلف

 

 

 

آیات اصلی: آیات 58، 59 و 60 بقره

سایر آیات: 52 و 53/ 24 و 25 انفال، 78 تا 81 کهف، 59 تا 95 اعراف.

موضوعات اصلی: عذاب، قریه، حزب

موضوعات فرعی: عذابِ انسان‌ساز- حسنات‌ُ الابرار، سیئاتُ المقربین- عذاب استیصال- نگاه منظومه‌ای به عذاب- انزال از آسمان.

 

 

بخش اول – گزارش کوتاه

جلسه‌ی این هفته، به مدت حدوداً 1 ساعت و 30 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 58 و 59 و 60 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره (وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ…، فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ… وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى…) برگزار شد.

در ابتدای جلسه به ادامه‌ی بحث عذاب پرداخته شد و نکاتی پیرامون آن بیان گردید. اولین نکته این بود که عذاب تنها به امور خارق‌العاده گفته نمی‌شود و اتفاقاً عذاب در خیلی از موارد، ظاهراً طبیعی است؛ هرچند ممکن است در پس‌پرده اتفاقات خارق‌العاده‌ای افتاده باشد. خیر نهفته در عذاب که همان انسان‌ساز بودن آن است، به عنوان مورد بعدی بیان شد.

سپس به بررسی عذاب استیصال پرداخته شد. این عذاب، با بررسی آیات، عذابی بنیان برافکن معرفی شد. عذابی که در آن مؤمنان را جدا می‌کنند. اما در ادامه این نکته تذکر داده شد که باید عذاب را به صورت منظومه‌ای ببینیم. درست است که گاهی با عذاب استیصال روبرو هستیم، اما در سطح پایین‌تر، همه‌ی موارد قَوِيٌّ شَدِيدُ ﭐلْعِقَابِ، یا عزیز و ذوانتقام بودن خدا، محدوده‌ی عذاب را دربرمی‌گیرد.

در ادامه بیان شد که نزول عذاب، به معنای این نیست که از آسمان چیزی پایین بیفتد، بلکه منظور این است که این عذاب، ریشه‌های آسمانی دارد.

با پایان یافتن بررسی بحث عذاب، راجع به واژه‌ی قریه این‌طور توضیح داده شد که از نظر قرآن، جایی که در آن وحی نرفته باشد،‌ قریه است. مکانی که در آن وحی انبیاء رفته باشد، مدینه است.

پس از آن با ورود به آیه‌ی 60 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره (وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى…)، بحث احزاب شروع شد. این نکته بیان شد که درست است که در مقام فکر،‌ آزادی هست اما در مقام عمل باید ذیل ولایت حرکت کرد. در نهایت هم این نکته بیان شد که قاعده‌ی امام، هم جمع کردن سلیقه‌های مختلف است.

 

* بخش دوم – مباحث تفسیری

1- مقدمه

(58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَايَاکُمْ وَسَنَزِيدُ ﭐلْمُحْسِنِينَ. (59 بقره) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاًَ غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ. (60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ فَـﭑنفَجَرَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَﭐشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ ﭐللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِي ﭐلْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.[1]

در جلسه‌ی گذشته نکته‌ی مهمی که درباره‌ی عذاب مطرح شد و آن این بود: آنچه از آیات برمی‌آید این است که عذاب اساساً تغییر نعمت است. یعنی نعمتی را که خداوند به انسان می‌دهد، این نعمت را بواسطه‌ی تغییراتی که انسان می‌کند یا همان تفاوت‌های عمده‌ای که انسان می‌کند، از او می‌گیرد. این جان‌مایه‌ی اصلی بحث عذاب است.

2-ادامه‌ی بحث عذاب

2-1-  عذاب تنها امور خارق‌العاده نیست؛ عذاب گاهی اموری طبیعی است

[حدود دقیقه‌ی 3] این آیات در فضای بعد از جنگ احد است (52 انفال) کَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَﭐلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ کَفَرُواْ بِئَايَاتِ ﭐللَّهِ… مانند خاندان فرعون و آنانکه پيش از ايشان بودند که به آيات خدا کفر ورزيدند …فَأَخَذَهُمُ ﭐللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ… بابت گناه، آنها را گرفت. …إِنَّ ﭐللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ ﭐلْعِقَابِ. خدا قوی و شدیدالعقاب است. از این آیه مشخص می‌شود که قرآن وقتی قومی را به واسطه‌ی گناه می‌گیرد و اخذ می‌کند، آن را به عنوان عقاب مطرح می‌کند. پشت‌بند این آیه، آیه‌ای بیان می‌شود که در درواقع در مقام تحلیل آیه‌ی 52 است: (53 انفال) ذَلِکَ بِأَنَّ ﭐللَّهَ لَمْ يَکُ مُغَيِّر… خدا اصلاً این کار را هرگز انجام نمی‌دهد …اً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ… که بخواهد نعمتی را که برای قومی فرستاده، این نعمت را بگیرد …حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ… مگر اینکه تغییراتی در خودشان انجام بشود. اگر خودشان تفاوت بکنند خدا هم برخورد تفاوت آمیزی می‌کند که اسمش عذاب و عقاب است. …وَأَنَّ ﭐللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. خدا شنوای داناست.

[حدود دقیقه‌ی 5] اگر ماجرای عذاب و عقاب، چنین باشد در زمینه ی فردی و اجتماعی، ‌انسان عذاب و عقاب می‌شود. همین که نعمت عمده‌ای را از دست او می‌گیرند بواسطه‌ی کارهای عمده و تفاوت‌های عمده‌ای که با قبلش کرده است، این در حقیقت عذاب الهی است. عذاب الهی در قرآن به شکل‌های مختلف از آن یاد می‌شود (59 بقره)…رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ.یک بلای آسمانی! این بلاهای آسمانی خیلی چیز عجیب و غریبی نباید تحلیل شود.

کما اینکه نعمت دادن خدا خیلی خارق‌العاده نیست خیلی اوقات خدا خیلی طبیعی به شخص نعمت می‌دهد. وقتی می‌گوییم خدا رزق بچه را می‌دهد نه به این معنی که از دیوار می‌دهد، بلکه مثلاً شخص بچه دار می‌شود، بعد ‌موقعیت شغلی‌اش بهتر می‌شود.

2-1-1-        اتفاقات خارق‌العاده در پس پرده می‌افتد،‌ اما ظاهر امر، مسایلِ طبیعی است

[حدود دقیقه‌ی 7] البته اتفاقات خارق‌العاده‌ای هم پس پرده هست که خیلی اوقات آن پس‌پرده‌ها دیده نمی‌شود. خیلی اوقات ماجرا‌هایی که قرآن از جنگ بدر،‌ احزاب، احد و … تعریف می‌کند، پشت صحنه‌ها را بیان می‌کند که دیده نمی‌شود و در ظاهر اتفاق ساده‌ای به وقوع می‌پیوندد. مثلاً می‌گوید که ما با جنودی آمدیم که (26 توبه)… جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا… است. پس اولاً جنودی بوده‌است. و ثانیاً این جنود دیده نمی‌شود. بالاخره خدا با جنودی که دیده نمی‌شود آمده است. پس حتماً یک حساب کتابی هست، یک وعده‌هایی هست،‌ یک وعده‌هایی محقق می‌شود ولی خیلی وقت‌ها به صورت عادی محقق می‌شود. وقتی امام از فرودگاه به بهشت زهرا می‌آیند، این کار خیلی به نظر عادی می‌آید. اما ترور امام در این فاصله کار خیلی راحتی بود. ستاد انقلاب هنوز شکل نگرفته بود که بخواهند جان امام را محافظت کنند. ترور امام در این شلوغی کاری ندارد. بالای سِن رفتن امام در بهشت زهرا، کار را برای ترور راحت می کند. صحنه عادی است اما پس پرده اتفاقات خیلی خیلی ویژه می‌افتد که امام محافظت شود. آقای بها‌ءالدینی می‌گوید که من دیدم چقدر مَلِک محافظ امام بود.

در جنگ بدر،‌ سپاه اسلام، دشمنان را کم‌ می‌بینند. خُب کم می‌بینند دیگر. فکر نمی‌کنند که دشمنان زیادند و ما آنها را کم می‌بینیم و این به نظر نمی‌آید که در پس‌پرده چه اتفاقات عجیبی می‌افتد. این (26 توبه)… جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا… را که اینها نمی‌دیدند. بواسطه‌ی اطمینان به وعده‌های الهی، به این جنود ایمان داشتند. ایمان داشتند که کلاً لشگرهایی هست که لشگرهای رعب است، لشگرهای دیده نشدنی است. وقتی باد می‌آید می‌فرماید (9 احزاب)… فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً… ما باد فرستادیم.

دادن نعمت از طرف خدا لزوماً با خلق شرایط فوق‌العاده نیست. این طور نیست که خدا شرایط خارق‌العاده‌ای ایجاد کند که همه بفهمند که نعمت آمد. همین طور است عذاب کردن. اینطور نیست که خدا نعمتی را به صورت خارق‌العاده بگیرد تا بشود عذاب. البته این خارق‌العاده بودن در دو طرف هست. یعنی گاهی نعمتی به صورت خارق‌العاده می‌آید. یا عذابی به صورت خارق‌العاده بیاید. اما نه ما و نه گذشتگان، حتی عذاب‌های خارق‌العاده را، عذاب معرفی نمی‌کنیم. همه چیز تحلیل‌های علمی می‌شود. خشکسالی تعبیر می‌شود به دوره‌های خشکسالی- ترسالی. سعی می‌کنیم در فاز اینچنین تحلیل‌هایی نباشیم.

2-2- خیر نهفته در عذاب؛ عذاب انسان‌ساز است

[حدود دقیقه‌ی 14] در جریان موسی(علیه‌السلام) و خضر(علیه‌السلام) سه کار انجام شد. یکی اینکه خضر یک کشتی را سوراخ کرد، بچه‌ای را کُشت و دیواری را ساخت. بعد که (78 کهف)… هَـذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِکَ … شد و زمان جدایی موسی(علیه‌السلام) از خضر(علیه‌السلام) رسید، حضرت خضر شروع کرد به توضیح دادن کارهایی که انجام داده است. در ماجرای کشتن بچه، خدا بچه‌ای را از پدر و مارش می گیرد. چون ما به تمام اسرار واقف نیستیم، تحلیل‌هایمان تحلیل‌های کلی است. اما تحلیل خضر(علیه‌السلام) را ببینید: اینطور دارد که (80 کهف) وَأَمَّا ﭐلْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ… آن نوجوانی کشته شد، پدر و مادر مؤمنی داشت …فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَاناً وَکُفْراً. این بچه که بزرگ می‌شد، بچه‌ی بدی می‌شد و ما ترسیدیم پدر و مادرش را به کفر بکشاند. خیلی از پدر و مادر‌ها بواسطه‌ی بچه‌هایشان به طغیان‌های سیاسی و اعتقادی می‌رسند. (81 کهف) فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا… ما اراده کردیم که پرودگار این را تبدیل بکند …خَيْراً مِّنْهُ زَکَوةً وَأَقْرَبَ رُحْماً. به یک بچه ی پاکیزه‌تر و مهربان‌تر. یعنی خدا این بچه را گرفته که یک بچه ی دیگری بدهد. روایت است که خدا که این پسر را از‌ آنها گرفت و دختری به آنان داد که هفتاد نبی از نسل او به دنیا آمد. وقتی بچه‌ای مُرد، اگر انسان فکر کند که مُلک، خدایی دارد، ممکن است این پدر و مادر یک کاری هم کردند که باید بچه از بین می‌رفت، اما باز تحلیلش اینطور است که مُردن فرزند، برای خودشان خوب بود. اعتقاد ما راجع به عذاب و عقاب این است که انسان ساز است پس عذاب، علی‌القاعده خوب است. یعنی خیر اتفاق می‌افتد. اما ممکن است تحلیل همه‌ی جوانبش، در ضابطه‌های ما نگنجد.

2-2-1-       حسنات‌ُ الابرار، سیئاتُ المقربین

[حدود دقیقه‌ی 18] روزی عبدالله بن یحیی که جزو شرطه الخمیس (گارد ویژه) امیرالمؤمنین است (یعنی جزو مؤمنین ناب بود) آمد پیش امیرالمؤمنین. تا نشست روی صندلی، پایه‌ی صندلی در می رود و به زمین می‌خورد. امیرالمؤمنین می‌فرمایند خداروشکر که شیعیان ما و خاصان ما اینطورند که اگر کاری بکنند در همین دنیا به سرعت نتیجه‌اش را می‌بینند. می‌پرسد مگر من چه کرده‌ام؟ می‌فرمایند: وقتی نشستی روی صندلی بسم الله نگفتی. او چون شرطه الخمیس است به خاطر بسم‌الله نگفتن، گوشش را می گیرند.

و خوب است که انسان توجه اینطوری بکند. توجه به اینکه اگر اتفاقی افتاد، دنبال علت آن باشد. (30 شوری)[2] وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِيبَةٍ… ما اصابه نمی‌کنیم به شما مصیبتی …فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ… مگر بواسطه‌ی کاری که خودتان کردید …وَيَعْفُواْ عَن کَثِيرٍ. تازه خداوند خیلی از گناهان شما را هم بخشیده است. ذیل این فقره بابی هست از روایات با عنوان تعجیل عقوبت ذنب. نکته‌ی روایات هم این است که اگر شخص، سردرد دارد، پایش به جایی می‌خورد، تصادف می کند، مریض می شود و … به خاطر گناهی است که کرده است. پس خوب است شخص برگردد و دقت کند که چه کاری کرده است، سبک زندگی‌اش چطور است و … . بررسی کند که چرا اینقدر مشکل دارد. البته هر مشکلی هم که بوجود آمد از طرفی به این فکر کند که چه کرده است، از طرفی هم به خدا خوشبین باشد. شاید خدا در این صحنه‌ها او را رشد می‌دهد. نه اینکه به خدا بدبین باشد. این معارف را باید با هم جمع کرد که در نهایت یک معارف مؤمنانه در بیاید. اگر سرش درد کرد صبر کند ببیند که داستان چیست، چرا سر من درد گرفت. نکند من کاری کردم، حقی ضایع شده است. صحنه ای را نگاه کردم و … . خودِ شخص بستگی به حجم دقت‌هایی که دارد، توبیخ می‌شود. ممکن است انجام کاری برای کسی ایرادی نداشته باشد، ولی برای دیگری ایراد داشته باشد. مثل همین داستان عبدالله بن یحیی که عرض شد. این یک بحث بسیار مهم است که در جلسه‌ی گذشت هم اندکی از آن بیان شد. علامه طباطبایی نکته‌ای را با ضرب قلم می‌گویند و رد می‌شوند. و آن نکته این است که واقعاً برخی از کارها برای برخی‌ها به همان تعبیر که حرام است، حرام است. درصورتیکه برای بقیه مباح است. اگر حضرت آقا می‌فرمایند که ماشین دویست میلیونی برای طلبه ها حرام است، یعنی طلبه‌ای که ماشین دویست میلیونی سوار می‌شود، کار حرام انجام داده است. یعنی عقوبت دارد. همین کار برای یک حاجی بازاری مباح است. فوقش مکروه است. باتوجه به مراتب و فهم‌هایی که هست، کاری که برای یکی حرام است برای دیگری مباح است. این جان‌مایه‌ی « حسنات‌ُ الابرار، سیئاتُ المقربین» است. این بحث عقلایی هم هست. اگر بچه تنبلی نمره ی پانزده بگیرد، دیگران او را تشویق می کنند. اما همین نمره را اگر بچه‌ی زرنگ بگیرد، توسط دیگران توبیخ می‌شود. لذا اتفاقاتی که برای شخصی که فهم بالاتری دارد بیفتد، گوشش را بیشتر می‌پیچانند. به همین دلیل به میزان حجت‌ها، توقعات متفاوت است.

2-3-                   عذاب استیصال

[حدود دقیقه‌ی 11] یک سری عذاب‌هایی هست که «عذاب استیصال» است. عذاب استیصال از دسته عذاب‌های بنیان برافکن است که ریشه‌ی قومی را می‌زند. یک قوم که درگیر مسایلی شده است، آن قوم را در نهایت دچار عذاب استیصال می‌کنند که در آن قوم شخم زده می‌شود. یک قاعده‌ای هم دارد و آن قاعده این است که در هنگام نزول بلا، مؤمنین را جدا می‌کنند. این فرق دارد با نوع عذاب‌های دیگری که در آن خشک و تر با هم می‌سوزند. مثلاً امیرالمؤمنین در خطبه‌ای که درباره‌ی خشکسالی کوفه قرائت می‌کنند، از خشکسالی تحلیل به عذاب می‌کنند؛ گناه کردید باران نمی آید. این باران که نمی‌آید، روی سر امیرالؤمنین هم باران نمی‌آید. اما امروزه ما هیچ‌وقت تحلیلی به گناه و عذاب نمی‌کنیم. تحلیل به این نمی‌کنیم که ما در مسایل سیاسی‌مان چه می‌کنیم که حالا چه می‌شود. فکر نمی‌کنیم که خدایی هست. این مُلک، خدایی دارد. کسی از آن بالا امور را درست مدیریت می‌کند. اگر بخواهد خیر دهد، به یک نحوی می‌دهد. اگر بخواهد شر برساند، یک جور دیگر می‌دهد. این اقوام خودشان تغییر می‌کنند. دنیا شعور دارد و یک شعور برتری دارد که همین ملکی است که خدا دارد.

2-3-1-      بررسی آیات مربوط به عذاب استیصال

[حدود دقیقه‌ی 26] از آیه ی 59 سوره‌ی مبارکه ی اعراف، جریان انبیاء مختلف و عذاب‌های استیصال هر قوم را بیان می‌شود. به طور گذرا آیات مربوط به عذاب استیصال را بررسی می‌کنیم:

[حدود دقیقه‌ی 31] (59 اعراف) لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ ﭐعْبُدُواْ ﭐللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْکُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ.[3] پس نوح را ارسال کردیم. بعد از اینکه ارتباطات با قوم و حرف و حدیث‌ها را بیان می‌کند، می‌فرماید (64 اعراف) فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَﭐلَّذِينَ مَعَهُ فِي ﭐلْفُلْکِ وَأَغْرَقْنَا ﭐلَّذِينَ کَذَّبُواْ بِئَايَاتِنا إِنَّهُمْ کَانُواْ قَوْماً عَمِينَ. قوم نوح او را تکذيب کرده و او را با کساني که همراهش بودند که در کشتي نشانده نجاتش داديم ، و کساني که آيات ما را تکذيب کرده بودند غرق کرديم ، چه آنان گروهي کوردل بودند.

باز می‌فرماید (65 اعراف) وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً … باز برادرشان هود را فرستادیم. مکالماتی بین هود و قومش انجام می‌شود تا اینکه اینطور می‌فرماید (71 اعراف) قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْکُم مِّن رَّبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ… هود گفت رجز و غضب بر شما نازل می‌شود …أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَءَابَاؤُکُم مَّا نَزَّلَ ﭐللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ… با من بر سر نام‏هايي که شما و پدرانتان ساخته و روي يک مشت سنگ و چوب گذاشته‏ايد در حالي که خداوند حجتي درباره آنها نازل نکرده ، مجادله مي‏کنيد …فَـﭑنتَظِرُواْ إِنِّي مَعَکُم مِّنَ ﭐلْمُنتَظِرِينَ. منتظر باشيد که من نيز با شما انتظار آن عذاب را مي‏برم. (72 اعراف) فَأَنجَيْنَاهُ وَﭐلَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا… ما او را و کسانی که با او بودند به رحمت خویش نجات دادیم …وَقَطَعْنَا دَابِرَ ﭐلَّذِينَ کَذَّبُواْ بِئَايَاتِنا وَمَا کَانُواْ مُؤْمِنِينَ. نسل کساني را که آيه‏هاي ما را تکذيب کرده بودند ، و مؤمن نبودند ، قطع کرديم.

[حدود دقیقه‌ی 33] باز در ادامه می‌فرماید (73 اعراف) وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً… صالح را فرستادیم به سمت قوم خودش. داستان ناقه را بیان می‌کند و سپس می‌فرماید (77 اعراف) فَعَقَرُواْ ﭐلنَّاقَةَ… ناقه را پی می‌کنند …وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ… و از فرمان پروردگار خويش سرپيچيدند …وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ﭐئْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ ﭐلْمُرْسَلِينَ. و گفتند : اي صالح اگر تو پيغمبري عذابي را که به ما وعده مي‏دهي بياور. (78 اعراف) فَأَخَذَتْهُمُ ﭐلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ. پس دچار زلزله شده و در خانه‏هاي خويش بي‏جان شدند. (79 اعراف) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ… صالح از آنها دور شد. به لحاظ ترتیب آیات، دور شدن صالح(علیه‌السلام) از قومش بعد از نزول عذاب است اما اینکه رفتن صالح(علیه‌السلام) از نظر زمانی هم بعد از نزول عذاب بوده است یا قبل، مشخص نیست. در داستان‌هایی آمده است که وقتی قرار است عذاب استیصال بیاید، همه‌ی غیرمؤمنین را می‌گیرد اما مؤمنین را نمی‌گیرد. مثلاً در ذیل روایاتی که در داستان طاعونی که به عنوان عذاب آمد، بیان شده است که غیرمؤمنین طاعون گرفتند اما مؤمنین طاعون نگرفتند. لزوماً اینطور نیست که برای نزول عذاب استیصال، مؤمنین از غیرمؤمنین به صورت فیزیکی جدا شوند. یک عذابی است که برای پاک کردن غیرمؤمنین می‌آید. یک دور سیستم را ویروس‌کُشی می‌کند. لذا به صورت هوشمند، غیرمؤمنین را می‌زند. خدا هر چندوقت یک بار شات‌دون می‌کند و یک ویروس‌کُش جدید نصب می‌کند. اما این نکته را دقت کنید که اساساً لزومی ندارد که فکر به عذاب استیصال بکنیم. همین‌که نعمت گرفته شود، همین عذاب است.

[حدود دقیقه‌ی 36] باز در ادامه داستان لوط(علیه‌السلام) را بیان می‌کند و در انتهای داستان اینطور می‌فرماید (83 اعراف) فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ… خودش و اهلش را جدا کردیم …إِلَّا ﭐمْرَأَتَهُ… مگر همسر لوط …کَانَتْ مِنَ ﭐلْغَابِرِينَ. که قرین بازماندگان بود.(84 اعراف) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً… آنگاه باران عجیب بر آنان باراندیم …فَـﭑنظُرْ کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ ﭐلْمُجْرِمِينَ. عاقبت مجرمین و بدکاران را بنگر.

در ادامه می‌فرماید (85 اعراف) وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبا… که داستان شعیب(علیه‌السلام) را بیان می‌کند و می‌فرماید (91 اعراف) فَأَخَذَتْهُمُ ﭐلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ. زلزله گريبان ايشان را بگرفت و در خانه‏هاي خويش بي‏جان شده و به زانو درآمدند. (93 اعراف) ﭐلَّذِينَ کَذَّبُواْ شُعَيْباً کَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا… عذابی برای کسانی که تکذیب کرده بودند آمد که گویا اصلاً نبودند. …ﭐلَّذِينَ کَذَّبُواْ شُعَيْباً کَانُواْ هُمُ ﭐلْخَاسِرِينَ. و کساني که شعيب را تکذيب مي‏کردند ، خود مردمي زيانکار بودند.

[حدود دقیقه‌ی 27] آخر این مجموعه از آیات به آیات 94-95 تمام می‌شود که در آن تمام ماجرا را اینطور جمع‌بندی می‌کند: (94 اعراف) وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ… و در هيچ قريه‏اي پيغمبري نمی‌فرستيم …إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِـﭑلْبَأْسَاءِ وَﭐلضَّرَّاءِ… مگر مردم آن قريه را به سختي و بيماري دچار کنیم …لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ. شاید خاکسار شوند. آن حالت انقطاع ایجاد شود. هدف انبیاء محقق شود که اینها مادی نشوند و به سمت و سوی دیگری بروند. (95 اعراف)ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ ﭐلسَّيِّئَةِ ﭐلْحَسَنَةَ… سپس این شرایط را برمی‌گردانیم، یعنی مُبدّل می‌کنیم مکان سیئه را به حسنه، وضعشان خوب می‌شود …حَتَّى عَفَوْاْ… تا اینکه خیالشان راحت شود و فزونی یافتند …وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ ءَابَاءَنَا ﭐلضَّرَّاءُ وَﭐلسَّرَّاءُ… تا اینکه گفتند پدران ما هم بیماری و سختی داشتند. دیگر به این فکر نمی‌کند که آن سختی برای خاکساری بوده است. به این تیپ تحلیل می‌رسد که وقتی جایی خشکسالی شد بگوید یک دوره ترسالی داریم یک دوره خشکسالی. اصلاً تحلیل به اینکه آمدی کنار نبی، کنار نبی انسان اذیت می شود. باید درست عمل کند، اگر درست عمل کند، شرایط بهتر می‌شود و … این تحلیل را نمی‌کند. تحلیل‌های طبیعی‌تر می‌کند که اصلاً اینها ارتباطی به عذاب ندارد. آن‌وقت این عذاب استیصال می‌آید. قاعده در این عذاب این است که مؤمنین را جدا می‌کنند. شاید این تعبیر از عذاب که در قرآن هم مقداری تکرار می شود باعث شده است که تحلیل ما هم از عذاب این باشد که در عذاب حتماُ باید شخم بزنند.

2-4-منظومه‌ای دیدن عذاب

[حدود دقیقه‌ی 38] قرآن باید اساسا منظومه‌ای دیده شود. قرآن یک دأبی دارد این را باید به عنوان ادبیات قرآن دید. گاهی قرآن آخر ماجرا را می‌گوید. بدترین حالات را جلو چشم انسان می‌آورد. همانطور که گاهی ما هم اینطور می‌گوییم. مثلاً به معتادی اشاره می‌کنیم و به فرزندمان می‌گوییم اگر درس نخوانی اینطور می شوی. قرآن بدترین حالت‌هایی که پیش می‌آید را به عنوان نمونه می‌گذارد جلوی چشم شخص. اما گاهی چیزهای دیگری را هم بیان می‌کند. به همین‌خاطر در ابتدای جلسه بیان شد که این عبارت‌های (52 انفال) …إِنَّ ﭐللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ ﭐلْعِقَابِ، یا عزیز و ذوانتقام بودن خدا اینها در منظومه‌ی عذاب می‌گنجد.

[حدود دقیقه‌ی 39] عذاب یک منظومه دارد که باید به آن نگاه کرد. نگاه منظومه‌ای خیلی مهم است. حتی نگاه منظومه‌ای به مباحث آقا.[4] بعضی کاملاً نقطه‌ای نگاه می‌کنند. آن‌وقت فهم نمی‌کنند.[ حدود دقیقه‌ی 43] از قرآن با تک جملات می‌شود هر چیزی را پیدا کرد. آیات زهد هست، غیر زهد است و… . برای همین است که در روایت اینطور است: أشَدُّ ما يُتَخَوَّفُ على اُمّتي ثَلاثةٌ… :آنچه بيش از هر چيز درباره امّتم نگران كننده است، سه چيز مى باشد: ..زَلّةُ عالِمٍ… لغزش عالِم، اگر عالِم بلغزد همه را می‌لغزاند …أو جِدالُ منافقٍ بِالقرآنِ… منافقی بخواهد با قرآن جدال کند. شما هر معارفی بخواهید من می‌توانم از قرآن دربیاورم. از قرآن می‌شود چنین کاری کرد، چه برسد به سخنان حضرت آقا.[5] [حدود دقیقه‌ی 40] یک چیزی که از ابتدا به طلبه آموزش می‌دهند این است که باید نگاه منظومه‌ای داشته باشد. در این زمینه، یک آموزش پنهانی وجود دارد. تنها یک روایت نمی‌تواند کل بار معنا را به دوش بکشد. ممکن است یک روایت به عنوان شاهد جدا شود و گفته شود. منتها برای جمع‌بندی باید روایات ائمه راجع به این موضوع و کلید واژه‌هایی شبیه این موضوع جمع‌آوری شود،‌ آنگاه محکم و متشابه آن، مفسِّر و مفسُّر آن، مطلق و مقید آن، عام و خاص آن، مشخص شود، از جمع‌بندی آن یک نظر استخراج می‌شود.

2-5-انزال عذاب از آسمان، لزوماً افتادن چیزی از آسمان نیست

[حدود دقیقه‌ی 46] این نکته را می‌گویم که (59 بقره) …رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَا… را به امت پیغمبر نسبت داده‌اند. گفتند که به آنان می‌گویند علی، آنها چیز دیگری می‌گویند. ماجرا تغییر در کلام و لفظ نبوده است. فقره ی (58 بقره)… فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً… که در جریان ورود به سرزمین مقدس مطرح شده است، شبیه داستان حضرت آدم (علیه‌السلام) در بهشت است که می‌فرماید(35 بقره)… وَکُلَا مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا… . اینها مثانی هم هست. استفاده از این تعبیر در داستان ورود به سرزمین مقدس،‌ یعنی شما در دنیا یک بهشت راه بینداز. و آن موقع تحت ولایت حرکت بکن، زندگی تو می‌شود بهشت. بگو حِطَّةٌ، اینطور استغفار بکن، اینطوری یک حکومت تشکیل بده، گفتند علی را نکن چیز دیگر. بیایید دور ولایت جمع شوید، آن وقت زندگی‌تان می‌شود بهشت. اما بنی‌اسرائیل (59 بقره) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاًَ غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ… یک چیز دیگر گفتند. گفتند ما از این حکومت، بهشت نمی‌خواهیم، ‌ما یک زندگی مادی می‌خواهیم. در صورتیکه ندانستند با آن زندگی مرفه، باز هم نمی‌رسد به آنچه که می خواهد.[6] آن وقت (59 بقره) … رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ آمد. در روایت است که رجز خروج از طاعت الهی است. نعمت را گرفتند. این رجز می‌شود ایدز، می‌شود برجام، می‌شود یک انتخاباتی، می‌شود یک منتخبی و … این همان بلای آسمانی است. این را نشان دادم در قرآن انزال این نیست که از آسمان چیزی بیفتد پایین.

[حدود دقیقه‌ی 64] این می‌شود بلاهای آسمانی (59 بقره)… رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ. گاهی فتنه هایی هست که بارها هم این معنی در قرآن دیده شده است که می فرماید (24 انفال) يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحْيِيکُمْ… اي کساني که ايمان آورده‏ايد جواب خدا و رسولش را بدهید زماني که شما را مي‏خوانند بدانچه زنده‏تان مي‏سازد. این آیات، آیات مربوط به جنگ است هرچند که می‌توان آن را در فضای خارج از جنگ هم نگاه کرد اما اصل فضای آیات، فضای جنگ است. چند نوع حیات داریم: یک حیات بدنی و حیات‌های ایمانی‌فرد است. یک حیات، حیات اجتماع است. حیات اجتماع این است که به فرمان رسول عمل کند و درگیر شود و بجنگد. اگر ملتی نخواهد بجنگد، می‌میرد[7]. …وَﭐعْلَمُواْ أَنَّ ﭐللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ ﭐلْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ. و بدانيد که خدا حائل مي‏شود ميان شخص و دل او و اينکه به سوي او محشور مي‏شويد. این هم ادبیات خاص قرآن است. وسط جنگ، عمیق‌ترین بحث‌های توحیدی مطرح می‌شود. در مباحث «قُرب وَریدی» از این فقره از آیه، عمیق‌تر نداریم. (25 انفال) وَﭐتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِيبَنَّ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَاصَّةً… بترسید از فتنه هایی که فقط خاص ظالم را نمی‌گیرد بلکه همه را می‌گیرد. اگر قرار باشد، عذاب و عقاب، استیصال باشد، مؤمنین را جدا می‌کنند. اما اگر بخواهد قبل از این مرحله باشد، جداسازی نیست. مثل کامپیوتر که وقتی قسمتی از آن ویروسی می‌شود، باعث می‌شود که کامپیوتر درست بالا نیاید و برنامه‌ها درست اجرا نشود. دیگر می‌گویند این کامپیوتر کلاً ویروس دارد چون ویروس‌هایش در حدی شده است که سیستم را کُند می‌کند. …وَﭐعْلَمُواْ أَنَّ ﭐللَّهَ شَدِيدُ لْعِقَابِ. ماجرای عقاب به جاهایی هم می‌خورد که خشک و تر را با هم می‌سوزاند. یعنی همه از این جریان متأثر می‌شوند.

2-6- خلاصه بحث عذاب

[حدود دقیقه‌ی 74] ماجراهای انواع و اقسام عذاب‌های فردی و اجتماعی را سعی کردیم جمع‌بندی کنیم. گاهی آسمانی به این معنی است که از آسمان چیزی بیفتد پایین، گاهی یعنی انتخابی کردند که از طاعت خدا خارج شدند و خدا نعمت‌ها را از دستشان گرفته است. چون اساساً ما تحلیل به عذاب نمی‌کنیم ، گفتن بعضی از عبارات هم سبک شده است. مثلاً اینکه آیا قیمت نفت متأثر از این هست که ما در جهان چه کار کردیم؟ ممکن است خدا یک محرومیتی را به یک ملتی به خاطر انتخابی که کرده‌اند تحمیل کند. یا اینکه بد عمل کردند در خرج پول‌هایشان و عدم ظرفیت شان باعث این اتفاق‌ها شده است.

در مباحث فردی این تحلیل راجع به دیگران نهی شده است. مگر در مواردی، مثلاً اینکه یک شهودهایی اتفاق بیفتد و شخص بیان کند. البته خوب است که شخص خودش برای خودش این تحلیل را بدهد. اما عذاب‌های اجتماعی را قرآن تحلیل کرده است. و می‌توان آن را تحلیل کند.

3-           قریه

[حدود دقیقه‌ی 78] واژه‌ی قریه در قرآن به معنای یک دِه یا روستا نیست. ممکن است یک شهر بزرگ باشد ولی قرآن به آن بگوید روستا. قرآن تمدن را وقتی تمدن و مدنیت می‌داند که نه دارای کلان شهرهایی باشد بلکه اگر وحی و هدف انبیاء در جایی مستقر بشود، اسم آنجا می‌شود مدینه. اگر وحی انبیاء مستقر نشود اسمش قریه است؛ ولو اینکه خیلی هم بزرگ باشد. نسبت قرآن با قریه اینطور است که خدا عنوان قریه را یک عنوان منفی تلقی می‌کند: (58 اسراء) وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ يَوْمِ ﭐلْقِيَامَةِ… و هيچ قريه‏اي نيست مگر اينکه ما هلاک کننده آن قبل از قيامت هستیم؛ مُهْلِکُوهَا از جنس عذاب استیصال است. …أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً… و يا عذاب کننده آنيم به عذابي شديد. دیگر اهلاک نمی‌کند ولی قریه را یک عذاب سختی می‌کند. این قریه به معنای روستا نیست، بلکه همان معنای معرفتی است. هلاکت هم همین تعبیر منفی‌ای است که هم در عربی تعبیرش منفی است و هم در فارسی تعبیرش منفی است. لذا معلوم است که قریه منفی است. این یک بحث معارفی جدی است در مدل عبارت‌گذاری دینی.[8] در سوره ی مبارکه‌ی یس اینطور بیان شده است که قبل از ورود انبیاء به شهر، اسمش را می‌گذارد قریه. (13 یس) وَﭐضْرِبْ لَهُم مَّثَلاًَ أَصْحَابَ لْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا ﭐلْمُرْسَلُونَ .مردم قريه را برايشان مثل بياور که فرستادگان خدا به سوي آنان آمدند. اما وقتی وحی می‌رود اسمش را می گذارد مدینه.. (20 یس) وَجَاءََ مِنْ أَقْصَى لْمَدِينَةِ رَجُلٌ… . اگر عبارت‌های متعدد را در قرآن نگاه کنید به نظر می‌آید که اصطلاح مستقر این است که وقتی وحی برود، تمدن و مدنیت می‌رود، حیات می‌رود.

4-           احزاب

[ حدود دقیقه‌ی 86] در آیه‌ی بعد،(60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى… بحث احزاب مطرح می شود. اصلاً اینکه احزاب چرا تشکیل شدند؟ زیر نظر موسی(علیه‌السلام) چطور عمل می‌کردند؟[9]

در روایات است که وقتی قرار بوده بنی‌اسرائیل وارد قریه شوند باید بر تمثال امیرالمؤمنین تعظیم می‌کردند ولی عده‌ای نکردند و داخل شدند. اگر حتی تمثالی از امیرالمؤمنین هم بوده اما باید دقت داشت که اینها معانی بطونی‌تری دارد. چنین معنایی که بنی‌اسرائیل باید بر عنصر ولایت و حریم ولایت تعظیم می‌کردند و حکومت تشکیل می‌دادند، تحت ولایت موسی(علیه‌السلام) عمل می‌کردند. تا حکومتشان بهشت می‌شد. اما نکردند و رفتند.

4-1- مسئولیت احزاب در قبال ولایت؛ آزادی در فکر آری، در عملکرد خیر

دباره‌ی این فقره از آیه‌ی 19 سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف … وَلَا تَقْرَبَا هَـذِهِ ﭐلشَّجَرَةَ… چندین تعبیر در روایات از شجره شده است. بعضی گفته‌اند شجره گندم و انگور و … بوده است. بعضی از روایات هست که آن را ولایت محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) بیان می‌کند. گفتند نزدیک این نرو، یعنی به حریم این تجاوز نکن. اگر تو هم می‌خواهی یک زندگی بهشتی در دنیا بکنی، دیگر … وَلَا تَقْرَبَا هَـذِهِ ﭐلشَّجَرَةَ…، بگذار این حریم، حریم باقی بماند. اگر بخواهیم وارد حریم ولایت شویم و آنجا هم فکر کنیم، عمل کنیم، آن‌وقت بساط زندگی مؤمنانه بر باد است. و اساساً ادبیات قرآن راجع به نفاق و کفر اجتماعی فقط و فقط با ولایت تعمیم می‌شود. یعنی می‌گوید ولایت را که شاخص قرار دادی، تازه معلوم می‌شود که چه کسی منافق است. اینجا منطقه‌ی ممنوعه است در عملکرد. فکر هم نکن که اگر کسی گول زد و گفت به خدا قسم سیستم‌های بهتری هست (20 اعراف) وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَکُمَا لَمِنَ ﭐلنَّاصِحِينَ ، چه کسی گفته ولایت یک نفر، دموکراسی هست (که آن حرف آخری که بشر آورده است همان دموکراسی‌ است)، فریب شیطان را نخور، نزدیک این درخت نرو. این یکی از تعابیر درختی بود. شیطان‌ها به همین درخت گیر داده است. در حالیکه اگر همه در سایه‌سار این درخت عمل کنند، دنیا را بهشت می‌کنند. این درخت چه مشکلی دارد که شیاطین باید دقیقاُ هدفشان همین درخت باشد. وسوسه‌هایی از این دست که (20 اعراف)… أَن تَکُونَا مَلَکَيْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ ﭐلْخَالِدِينَ. ادعای جامعه‌ی مدنی و دموکراسی و … ، هزار تا چیز بار این می‌کند که برود سراغ درخت. بعد هم شخص از بهشت اخراج می‌شود و دیگر آن زندگی اجتماعی بهشتی‌وار را نمی‌تواند داشته باشد.

[حدود دقیقه‌ی 63] تمام معارف اجتماعی که دارید، سیاست‌های خارجی، داخلی، ضرب و تقسیم آن، تمام اینها و اینکه درنهایت من چه کار کنم، پیروی از ولایت است. اگر هرکسی بخواهد اجتهاد کند، این که جامعه نیست. گفتند یکی فکر می‌کند و گفتمان تولید می‌کند؛ بقیه هم این راه را بروند. ساده ترین راه است. در مقام فکر نه. در مقام فکر شما آزاد هستی اما در مقام عمل اگر کوچکترین آزادی عمل به خودت ببینی در نهایت خوارج درمی‌‌آید. طرح برخی از مؤمنین انقلابی در عبور از آقا دیده می‌شود. به خصوص در فتنه‌ی احمدی‌نژاد. [10]

[حدود دقیقه‌ی 91] در زمینه ی فکر، انسان آزاد است. مشکل ما این است که فکر نمی‌کنیم. به خاطر همین است که بعضی با واژگان در این میان فریب مي‌خورند چون اصلاً معنای آن معلوم نیست. مثلاً عقلانیت، تدبیر، اعتدال[11]. اصلاً این واژه‌ها در ادبیات سیاسی معنایش معلوم نیست. در حریم این درخت اتفاقاً باید فکر کرد ولی در مقام عمل اصلاً در حریم این درخت نباید رفت وگرنه از بهشت اخراج می شویم.

[حدود دقیقه‌ی 55] در مقام فکر، هرطور می‌خواهید فکر کنید، در مقام عمل، اینکه عملی انقلابی است، ضد انقلابی است و … همه براساس ولایت تحلیل می‌شود. اگر شما در زمان اهل بیت بودید، واقعاً نمی‌توانستید تمام رفتار اهل‌بیت را تحلیل کنید. همان زمان هم خیلی از شیعیان تندرو جا مي‌ماندند که چرا امام رضا(علیه‌السلام) چنین کرد و … . ما اگر بخواهیم تمام معارف را عملیاتی بکنیم، کار سختی است. ضرب شاخص‌ها در همدیگر، وزن دادن اینها به همدیگر در نهایت باید به عمل برسد. راه و شاخصه ی آن این است که حرکت در خط ولایت باشد.

4-2-خطوط کلی شخصیت‌های حقیقی در مقام ولایت یکسان است، اما در امور جزئی تفاوت است

[حدود دقیقه‌ی 60] بله، اگر به جای رهبری زید، رهبری عمر بود ممکن بود چیزهایی تفاوت بکند. این کاملاً محتمل است. کما اینکه چنانچه رهبر دیگری داشته باشیم، ممکن است خطوط کلی یکی باشد اما در سلیقه‌های جزئی، در برنامه‌ریزی‌ها، در انجام کارهایشان با هم متفاوت عمل کنند. امام کلاً طور دیگری عمل می‌کردند. امام کلاً می‌شستند و می‌زدند کنار. در فتنه‌ی 88 بعضی می‌پرسیدند اگر امام بود چه می‌کرد؟ می‌گفتم بروید و خدا را شکر کنید که امام نیست وگرنه امام تا حالا خیلی ها را شسته بود و پهن کرده بود. مدل برخورد حضرت آقا طور دیگری است. مدل ضرب و تقسیم معارف و وزن‌دهی به آن و نهایتش اینکه من چه بکنم این است که باید پشت سر همین ولی خدا حرکت کنم. اساساً حتی ماجرای اسوه و الگو درست کردن که ربط به جریان ولایت دارد، برای همین بحث است. شکل معارف و اینکه ضرب و تقسیمش که در نهایت چطور درمی‌آید، ولایت است. پیغمبر را به عنوان اسوه و الگو قرار دادند و گفتند پشت سر او حرکت کن. چراکه واقعاً امروزه شکل‌های زیادی از ضرب و تقسیم معارف می‌توان در‌آورد. از خود روایات می‌توان صوفی‌گری درآورد؛ رهبانیت در آورد. بستگی دارد که به هرچیز چه مقدار وزن دهی.

4-3-                   قاعده‌ی امام: جمع کردن سلیقه‌های مختلف

[حدود دقیقه‌ی 58] اگر این را به عنوان شاخص نگه‌دارید که شاخص ولایت است، وقتی آیات 58-59 بقره را بگذارید کنار آیات تیه و بعدش (60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ… (از آن جهت که بحث تَحَزُب را ذیل حضرت موسی(علیه‌السلام) مطرح می‌کند) به این نکته می‌رسید که این تحزب‌ها ذیل حضرت موسی(علیه‌السلام) قابل قبول است. مشاربی می‌شوند که ذیل حضرت موسی(علیه‌السلام) حرکت می‌کنند البته با ذوق‌های متفاوت. همانطوری که امام اجازه داد روحانیون با روحانیت از هم جدا شود درحالیکه اینها ذیل امام باشند. باسلیقه‌های متفاوت اما ذیل امامند. و حتماً در امام یک بسط سینه‌ای و گشادگی‌ای هست که می‌تواند سلیقه‌های مختلف را با هم جمع کند. اصلاً قاعده‌ی امام چنین است که بتواند سلیقه‌های مختلف را با هم جمع بکند و زیر پرچم انقلاب نگه دارد. همان‌طوری که بعضی به امیرالمؤمنین می‌گفتند که چرا اشعث‌بن قیس کندی را کنار خود نگه داشته‌ای؟ چرا برخی‌ها را دیپورت نمی‌کنی؟ اعتراض می‌شد به خود امیرالمؤمنین.

 

صلوات!

[1] . (58 بقره) و چون گفتيم باين شهر درآئيد و از هر جاي آن خواستيد بفراواني بخوريد و از اين در سجده‏کنان درون رويد و بگوئيد : گناهان ما را فرو ريز تا گناهان شما را بيامرزيم و نيکوکاران را فزوني دهيم. (بقره59)و کسانيکه ستم کردند سخني جز آنچه دستور داشتند بگفتند و بر آنها که ستم کردند بخاطر کارهاي ناروا که همي کردند از آسمان عذابي نازل کرديم. (بقره60)و چون موسي براي قوم خويش آب همي خواست گفتيم عصاي خود باين سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن بشکافد که هر گروهي آبخور خويش بدانست روزي خدا را بخوريد و بنوشيد و در زمين به تباهکاري سر مکشيد.

[2] . این آیه آیه‌ی مشهوری است و توسط اهل‌بیت به آن بسیار استناد شده است. و اصلاً بابی از ابواب روایت بر این استوار شده است.

[3] . به راستي نوح را به سوي قومش فرستاديم ، وي گفت : اي قوم ! خداي يگانه را که جز او خدايي براي شما نيست بپرستيد که من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناکم.

 

[4] . شخص می‌خواهد بحث فرهنگی-هنری را از کلام رهبری درآ‌ورد، آن وقت با استفاده از تنها یک استفتاء آقا درباره‌ی موسیقی، کل بار فهم را می‌گذارد روی همین استفتا.

[5] . [حدود دقیقه‌ی 42] در جریان انتخابات اصلاً کسی نباید گفتمان داشته باشد. اگر کسی گفتمان داشته باشد، مشکل عظماست. رئیس جمهور در رأس قوه مجریه‌ی کشور است باید چند ویژگی داشته باشد. اول، حرف آقا را به عنوان صاحب گفتمان، منظومه‌ای بفهمد در زمینه‌ی اقتصاد، فرهنگ،‌ سیاست. دوم اینکه قوه‌ی اجرایی و سیستم اجرا را تجربه کرده باشد. همین! بتواند این مفاهیم را، به اجرا تبدیل کرده باشد. این کار هم احتیاج به تمرین دارد. وگرنه کسانی که برای خودشان حرف دارند و اعتقاد دارند، این مشکل ایجاد می‌کند.

[6] . [حدود دقیقه‌ی 49] این تصور که با حل مشکلات بیرونی، مشکلات درونی حل می‌شود صحیح نیست. مثلاَ در کشور سوئیس، سوئد که واقعا فقیری نیست، خدمات اجتماعی به صورت فوق‌العاده دارند، گویا دنیا را شخم زدند در رفاه. ‌اما در افسردگی و خودکشی در رأس قرار گرفتند. در ایران که مردم هر اتفاقی را به جک تبدیل می‌کنند مشخص است که روحیه‌ی شاداب تری است.

 

[7] . [حدود دقیقه‌ی 66] این هم یک کلاه گشادی است که خیلی‌ها برای رأی‌آوردن‌ها، می گویند. بعد هم معتقدند چون عمامه سرشان است، کلاه سرشان نمی‌رود. در صورتیکه اصلاً اینطور نیست. اتفاقاً کسی که عمامه به سر دارد، اگر قرار باشد کلاه سرش برود، کلاه گشاد سرش می‌رود. کسانی که معتقدند به اینکه می‌خواهند دنیای بی‌تنشی را درست کنند، این یک عوام‌فریبی انتخاباتی است. مسایل این‌طور حل نمی شود. اگر کسی یک چنین وعده‌هایی داد که ما با دنیا مشکلی نداریم، کاملاً اشتباه گفته است. اصلاً اساساً گفتمان ما با مستکبرین مشکل دارد. حتماً هم درگیری و جنگ دارد، حتماً مشکل ایجاد می‌شود.

[8] . [حدود دقیقه‌ی 81] این عبارت‌پردازی‌ها مهم است. آقا هم خیلی دقت می‌کنند در آن. مثلاً به خاورمیانه می‌گویند غرب آسیا. چون غربی‌ها محور را گذاشتند خودشان، به اینجا می‌گویند خاورمیانه. آقا می‌گویند غرب آسیا. در دنیا کسی نگفته غرب آسیا. وقتی آقا می‌گویند غرب آسیا، با این کلام یعنی چرا تو محور باشی؟! چه کسی گفته که اصلاُ ما خاور هستیم؟!

[9] . [حدود دقیقه‌ی 53] این ادبیات اصلاح‌طلب، اصولگرا، اعتدالیون ادبیات قرآنی است که در آیه‌ی 60 مطرح خواهد شد. اینها تقسیم بندی‌های نجاست‌آوری است که فضا را به دوقطبی‌ها و سه قطبی‌های بی‌ربط می‌کشاند. ما نگران از دوقطبی یا سه‌ضلعی نیستیم. منتها شما گاهی تشریح انسان را می‌دهی دست یک پزشک، گاهی می‌دهی به قصاب. قصاب از جایی جدا می‌کند که اصلاً مفصل ندارد. ادبیاتی در قرآن که مفصل دارد، در این فضا اینطور معنی پیدا می‌کند که شخص یا انقلابی است، یا غیر انقلابی است یا ضدانقلاب است. این انقلابی بودن یا نبودن، بر این اساس تحلیل می‌شود. اما گاهی سه ضلعی‌ها و دو قطبی‌ها در این فضا چنین تقسیم می‌شود که شخص یا اصلاح‌طلب است یا اصولگرا.

 

[10] . [حدود دقیقه‌ی 56] بعد از اینکه آقا فیتیله‌ی احمدی نژاد را کشید پایین من در خیلی از بچه مذهبی‌ها دیدم که از آقا عبور می‌کنند. یعنی رفته رفته به خود آقا شک می‌کنند. این دقیقاً پدیده ای بوده است که در خوارج اتفاق افتاد که طرح عبور را کلید زدند. خیلی وقت ها مؤمن‌های انقلابی چنین می‌شوند که به کار آقا ایراد می‌گیرند. کما اینکه اگر بروید زمان اهل‌بیت، خیلی از کارهایشان را نمی‌توان تحلیل کرد. امروزه بعد از هزار و چهارصد سال البته قابل تحلیل شده است که مثلاً چرا امام رضا(علیه‌السلام) ولایت‌عهدی را پذیرفتند.

[11] . [حدود دقیقه‌ی 69] واژه‌ی اعتدال در دین طوری تعریف می‌شود: وسط حرکت کردن با ولی و واقعاُ حرکت کردن. امروزه بعضی اِبایی ندارند که بگویند مقام معظم رهبری علیه السلام! یعنی مقام معظم رهبری را بگوییم با پرطمطراق‌ترین الفاظ. اما در نهایت می‌بینید این فکر آن فکر نیست. این مسیر، آن مسیر نیست. اعتدال و وسطی که قرآن تعریف می‌کند به معنای در حرکتِ حولِ وسط و محور است. این طرف و آن طرفش هم کندرو و تندرو هستند. یا خوارجی از آن درمی‌آید یا نهروانی یا صفینی. اینها هم جالب است که بعداً با هم ائتلاف می‌کنند. مثل دو لبه‌ی قیچی می‌مانند که می‌خواهند ریشه‌ي علی(علیه‌السلام)‌ را بزنند. اتفاقا این طرف‌ها با هم به تفاهم می‌رسند. تاریخ هم نشان داده است که تندروها و کندروها با هم به تفاهم می‌رسند. اعتدال و وسط هم یعنی اینکه کسی در حدّ محور و حول محور حرکت می‌کند. الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ ‏‏لاحِقٌ، این یعنی اعتدال.