جلسه چهل و سوم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 43 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 16 دی 95

فهرست مطالب

*بخش اول – گزارش کوتاه

* بخش دوم – مباحث تفسیری

مقدمه

1-(بقره: 57) …کُلُواْ…؛

1-1-بررسی واژه‌ی کُلوا:

1-2-تأثیر عمیق خوردنی‌ها بر روح

1-3-عدم دقت در خوردن طیّبات، ایجاد زمینه برای پیروی از گام‌های شیطان

2-طیّب (مِن طَيِّبَاتِ) و حلال (مَا رَزَقْنَاکُمْ)، دو معنای متفاوت

2-1-مقدمه­ی بحث حلال و طیّب

2-1-1-محتوای «آن سویی» داشتن دین در احکام و اخلاق و اعتقادات

2-1-2-آداب؛ برای آن‌سویی کردن همه وجوه زندگی

2-1-3-عدم نمایش روحِ قانون (یا همان محتوای آن سویی) در احکام و اخلاق

2-2-گذاشتن پا از دایره‌ی طیّب به حلال، موجب هبوط

2-2-1-تفاوت عمیق نظام مادی و دینی؛ یکی در پی اَخلَدَ الی الارض و دیگری در پی آن‌سویی کردن

2-3-زندگی حلال هبوط است، نسبت به زندگی حلال طیّب

2-4-ممنوعیت در کثرت استفاده از طیّبات

2-1-استفاده از رزق طیّب در پزشکی

 

 

 

 

آیه اصلی: آیه 57 بقره

سایر آیات: 169، 168، 267 بقره، 167 اعراف، 160 نساء.

موضوع اصلی: خوردن (کلوا)، طیّب و حلال

موضوعات فرعی: خطوات شیطان طیّب، نگاه درجه دویی دین، آن‌سویی کردن، اخلد الی الارض، دستور و آداب، روح قانون، هبوط، عذاب قبر.

 

 

 

*بخش اول – گزارش کوتاه

جلسه‌ی این هفته به مدت حدوداً 1 ساعت و 30 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت فقره‌ی … کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ… از آیه‌ی 57 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره برگزار شد.

ابتدا به بررسی واژه‌ی کًلوا پرداخته شد. بیان شد که کُل در قرآن شامل استفاده کردن هم می‌شود و صرف خوردن فیزیکی نیست. سپس با بیان آیه‌ی 168 همین سوره، به بیان تأثیر خوردن در پیروی کردن از خطوات شیطان پرداخته شد.

پس از آن تفاوت معانی دو واژه‌ی حلال و طیّب بررسی شد. ابتدا بیان گردید که واژه‌ی حلال دایره‌ی وسیع‌تری نسبت به طیّب دارد و در همین راستا، آیاتی ذکر شد. پس از آن مطلبی مهم مطرح شد که زیربنای باقی مطالب مطرح شده است و آن موضوع نگاه درجه دویی دین است. محتوای این نگاه درجه دویی، که از قول علامه طباطبایی بیان شد، در کل آن‌سویی کردن همه چیز (اعم از اخلاق، سیاست،‌ احکام، محبت‌ به خانواده و …) است. سپس بیان شد که این نگاه به آن‌سویی شدن همه چیز، طبیعتا مستلزم دستوراتی است. در ابتدا این نقد مطرح که شد نگاه درجه‌دویی و آن‌سویی شدن در دستورات اسلام‌ (که همان احکام و اخلاق است) خودش را نشان نمی‌دهد و همانطور که در قرآن این پیوستگی ها کاملا مشهود است،‌ باید به جایی رسید که در احکام و اخلاق هم چنین شود. ذیل عنوان دستور،‌ این موضوع مطرح شد که از آنجایی که نظام مادی در پی این سویی کردن است و نظام دینی در پی آن‌سویی کردن، پس هرچند دستورات مشابهی داشته باشند،‌ این دستورها به کلی با هم متفاوت است. و نیز گفته شد که وجود این آداب،‌ برای آن‌سویی کردن همه‌ی زندگی انسان است.

سپس ذیل عناوینی مطرح شد که زندگی حلال، با زندگی طیّب متفاوت است و رفتن از زندگی طیّب به زندگی حلال نوعی هبوط است. پس از آن مطرح شد که استفاده‌ی زیاد از دنیا، حتی از طیّباتِ آن، از این جهت که اخلاد الی الارض دارد، طیّب نیست. در نهایت هم به استفاده‌ی پزشکی از این آیات اشاره شد.

 

 

 

* بخش دوم – مباحث تفسیری

مقدمه

بحث راجع به آیه‌ی 57 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره بود: وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. و ابر را سايبان شما کرديم و ترنجبين و مرغ بريان براي شما فرستاديم و گفتيم از چيزهاي پاکيزه که روزيتان کرده‏ايم بخوريد ، و آنها به ما ظلم نکردند بلکه بخودشان ستم مي‏کردند.

در جلسه گذشته مفصلاً به جریان مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى و ارتباط آن با جریان تیه و سرگردانی پرداختیم. در این آیه پس از اینکه جریان َمنَّ وَﭐلسَّلْوَى را بیان می‌کند، عبارتی دارد که در چند جای قرآن تکرار می‌شود … کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. این هفته به بیان و تفصیل این فقره از آیه می‌گذرد:… کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ…

1- (بقره: 57) …کُلُواْ…؛

1-1- بررسی واژه‌ی کُلوا:

[حدود دقیقه‌ی 12] «کُل» در لغت به معنای خوردن است اما در استعمال قرآن به معنای مطلق استفاده کردن است. مثلاً وقتی داریم (29 نساء)… لَا تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُمْ بَيْنَکُمْ بِـﭑلْبَاطِلِ… مال یکدیگر را به باطل نخورید، نه صرفاً به این معنا که به شکل فیزیکی نخورید؛ بلکه معنای غصب کردن هم در آن می‌گنجد. مثل تعبیر مالِ مردم خور است در زبان فارسی. مال مردم خور به معنای این نیست که لزوماً مال مردم را می‌خورد بلکه ممکن است که مال دیگران را غصب کرده و از آن استفاده‌های دیگر می‌کند. در فارسی و عربی،‌ برای استفاده کردن از واژه‌ی ‹خوردن› هم استفاده می‌شود.

1-2-  تأثیر عمیق خوردنی‌ها بر روح

ولی خوردن جایگاهِ خاص دارد و آن از حلق فروبردن است. چراکه همین چیزی که می‌خورید می‌شود روحانیت بدن‌ خودتان، روحانیت وجود شما،؛ یک دقت مضاعفی بکنید.

مثلاً یک مال شبهه‌ناکی به شما رسید، با این مال فرش بخرید بهتر از این است که غذا بخرید. چون به هرجهت غذاست، تمام این مکانیزم داخل بدن می‌رود و تغذیه‌ی روح شماست و روح آن آلودگی‌ها را پیدا می‌کند. پولهای خیلی خیلی پاک را به یک حساب خاص منتقل کنید و استفاده‌ی غذایی بکنید. پول‌هایی که از سود بانک است را در حساب دیگری بریزید و از آن صدقه دهید، لباس بخرید و … اما استفاده‌ی غذایی نکنید.

در عبارت مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى منظور همان عنوان‌ خوردن است، ولی واژه‌ی کَلوا اساسا کل مقوله‌ی استفاده کردن را در بر می‌گیرد.

1-3- عدم دقت در خوردن طیّبات، ایجاد زمینه برای پیروی از گام‌های شیطان

[حدود دقیقه‌ی 6] یکی از ریشه‌ای ترین مسایل در پیروی نکردن از گام‌های شیطان که در آیه‌ي 168 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره[1] بیان می‌شود این است که چه می‌خورید. گاهی ما نمی‌دانیم چه چیزی به چیزی ربط دارد. گاهی قبول می‌کنیم که با خوردن یک قرص،‌ دردِ سر خوب شود. در حالیکه خوردن قرص مستقیما ربطی به خوب شدن سر ندارد. اما این قرص اثری در هاضمه دارد و هاضمه ارتباطی با بقیه ی اعضای بدن دارد، که نهایتاً چنین تأثیری می‌گذارد. همین‌ معنا در مورد معانی باطنی هم هست. وقتی شما چیز غیرحلالی را بخورید، زمینه‌ای فراهم می‌شود برای پیروی از گام‌های شیطان. یکی از جدی‌ترین تذکراتی که باید به کسی که اهل سلوک است داده شود این است که غذای کثیف نخورد. وقتی غذای کثیف خورده شد، دیگر نمی‌شود سالم ماند و نمی‌توان توقع سلامتی داشت. یکی از معضلاتی که در خانواده‌ها هست،‌رساندن مال کثیف به حلقوم است. این مطلب بخصوص برای آقایان قابل تأمل است؛ چون عهده‌دار مسایل اقتصادی خانواده هستند. باید حواسشان باشد که سهم امام را نبَرند داخل خانواده. با کلاه سر دیگران گذاشتن، کسب مال نکنند. اگر استادند،‌ درس می‌دهند یا درس می‌خوانند، اگر مطالعه نکنند،‌ مالی که از این راه به دست می‌آید، مال شبهه‌ناک است. مرحوم آقا شیخ عباس قمی به فرزندش می‌فرمود که اگر مطالعه نکردی منبر نرو. اینها حق‌الناس است. چون در منبرهای بزرگ، ضایع کردن وقت، به چندهزارساعت می‌رسد. این اتلاف وقت‌هایی که در نوبت دکتر است،‌ اینها حق الناس است.

[حدود دقیقه‌ی 10] این حق‌الناس‌هایی که در قبالش گاهی مال هم به دست می‌آید، این مال‌ها انسان را می‌برد تا گام‌های شیطان که (169 بقره) إِنَّمَا يَأْمُرُکُمْ بِـﭑلسُّوءِ… او را می‌گیرد به خطاهای کوچک …وَﭐلْفَحْشَاءِ… و بعد خطاهای بزرگ …وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ﭐللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ. می‌برد تا جایی که فرد بهتان بزند به خدا، یعنی خطاها را تئوریزه بکند. تئوریزه کردن خطاها،‌ گام‌های نهایی پیروی از خطوات شیطان است. یعنی به خدا چیزهایی ببندی که نمی‌دانی؛ (50 نساء)… يَفْتَرُونَ عَلَى ﭐللَّهِ ﭐلْکَذِبَ… افترا‌ء‌هایی بزنی به خدا. چیزهایی بگویی و بعد بگویی خدا هم نظرش همین است؛‌ یعنی به عبارتی خطا را تئوریزه کنی. این کار، از آنجا شروع می‌شود که حلال طیّب را استفاده نکنید. لذا خیلی بعید ندانید جمله‌ی قرآنی امام حسین(علیه‌السلام) را که می‌فرمایند : قَد مُلِئَت بُطونُکُم مِن‌َ الحَرام. مشکل شما این است که شکم‌هایتان پر از حرام شده است.

2-طیّب (مِن طَيِّبَاتِ) و حلال (مَا رَزَقْنَاکُمْ)، دو معنای متفاوت

[حدود دقیقه‌ی 3] بیان شد که مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى چیزی بود که ریشه در آسمان داشت و برای بنی‌اسرائیل نازل می‌شد با همان تعابیر نزول که در جلسه‌ی گذشته عرض شد. در آیه می‌فرماید از «طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ» بخورید. از اینجا معلوم می‌شود که اولاً، «مَا رَزَقْنَاکُمْ»‌ داریم که خداوند خودش روزی شما کرده است. «مَا رَزَقْنَاکُمْ‌« یک دایره‌ی وسیع‌تری دارد و همان دایره‌ی حلال‌های الهی است. و ثانیاً، «طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ» داریم که به حَسَب ظاهر دایره‌ی کوچکتری هست؛ یعنی در یک نگاه هرآنچه که حلال است،‌ طیّب هست،‌ به این معنا که محتوایش خبیث نیست؛ ولی در یک نگاه دیگر، طیّب به معنای خاص داریم. در این طیّب خاص، درجه‌ی خاصی از پاکی باید در آن باشد که اسمش بشود طیّب.

[حدود دقیقه‌ی 71] اگر در قرآن نگاه بیندازید، حلال و طیّب را از هم جدا کرده است: (160 نساء) … حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ… بر آنها طیّباتی که حلال است را حرام کردیم. (267 بقره) … طَيِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ…، (57 بقره) … طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ… . [حدود دقیقه‌ی 4] (168 بقره) يَا أَيُّهَا ﭐلنَّاسُ… یعنی موضوع مربوط به کل بشریت است نه تنها مؤمنین …کُلُواْ مِمَّا فِي ﭐلْأَرْضِ حَلَالاًَ طَيِّباً… از آنچه در زمين است بخوريد در حالي که حلال و طيب باشد. حلال و طیّب به صورت دو قید پشت سرهم می‌آید. وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ ﭐلشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ. و گام‏هاي شيطان را پيروي مکنيد که او شما را دشمني است آشکار. (169 بقره) إِنَّمَا يَأْمُرُکُمْ بِـﭑلسُّوءِ وَﭐلْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ﭐللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ. او تنها شما را به بدي و فحشاء و گفتن سخنان بي دليل و نسبت دادن آن به خدا وا مي‌دارد.

2-1-  مقدمه­ی بحث حلال و طیّب

2-1-1-        محتوای «آن سویی» داشتن دین در احکام و اخلاق و اعتقادات

[حدود دقیقه‌ی 17] قبل از ورود به این بحث، مقدمه‌ای مهم بیان می‌شود. علامه در المیزان یک بحث مهم نگاه درجه دویی به مسئله دین می‌کنند. می‌گویند که اگر کل دین را نگاه کنیم، می‌بینیم که هم اخلاقش، ‌هم احکامش،‌ حول اعتقاداتش می‌گردد. اعتقاداتش هم حول توحید می‌گردد. حال این معنا را پِیمایش می‌کنیم: در اعتقادات، هر اعتقادی که بگویید باید به نوعی توحیدی باشید و البته این از لطایف دین است که چنین نظام منسجمی دارد. مثلاً از اعتقاد راجع به خلقت،‌ امامت، ولایت[2] و … باید توحید بیرون بیاید. یعنی مُنبَعِث از توحید باشد. اگر کسب بخواهد ولایت فقیه بدهد باید در بستر توحید توضیح بدهد. بحث جبر و اختیار، خلقت و … هم همینطور است. اگر در توضیح اینها،‌ از بستر توحید خارج شود،‌ دیگر آن جزو اعتقادات ما نیست. یعنی هرچیزی که بخواهد در قالب مباحث اعتقادی ما توضیح پیدا کند ، باید در قالب توحید توضیح داده شود. در اخلاق هم همین طور است. اگر این سؤال را که خوش اخلاقی برای رضایت مردم و ریا، درست است یا نه،‌ از یک روانشناس بپرسید، جواب متفاوتی می‌گیرید تا از دین بپرسید. روانشناس معمولی این کار را تأیید می‌کند. به یک عالم دینی بگویید، او با ذوق دینی اش این کار را رَد می‌کند. شما تمام اخلاق را که نگاه کنید، باز هم توحید و به سمت خدا دارد. توضیحاتی که دین در مورد اخلاق در خانواده می‌گوید هم همین‌طور است. نمی‌فرماید که زن و شوهر با همدیگر خوب باشند. می‌فرماید آی مرد! همسرت خلق الله، امانت الهی است. عیال تو، عیال‌الله است. اصلا مطلب را آن‌سویی می‌کند و گره می‌زند آن طرف و آن وقت توضیح می‌دهد. هر اخلاقی را که در دین ببینید،‌ آن‌‌سویی است. زندگی فرد را ساماندهی می‌کند، ولی فلش به سمت بالا دارد و در این حالت ساماندهی می‌کند؛ فلش‌های به سمت پایین و (167 اعراف)… أَخْلَدَ إِلَى ﭐلْأَرْضِ … ندارد. در احکام هم همین طور است. احکام یعنی قوانین زندگی که تقسیم‌بندی می‌شود به تعبدیّات و تَوَصُّلیات. تعبدیات آن‌هایی است که باید نیت داشته باشی یعنی‌ آن‌سویی باشد. مثل نماز، ‌صوم، ‌حج و … . این سری از احکام که کاملاً آن‌سویی است. یک سری هم که تَوَصُّلی است یعنی وصول به آن مهم است. حجاب یک حکم توصلی است، نیت لازم ندارد. حالا اگر خانمی برای اینکه مردم به حجاب او به‌به و چه‌چه کنند، حجاب کند، ‌این کارش به هیچ دردی نمی‌خورد. احکام توصلی هم اگر فلش این سویی پیدا کند،‌ به هیچ دردی نمی خورد. باید آن‌سویی باشد که به درد بخورد.

[حدود دقیقه‌ی 26] یعنی احکام، اخلاق،‌ اعتقادات، فلش‌های آن‌سویی دارد. حتی در سیاست‌گذاری‌ها نیز چنین است. عدالت اجتماعی علوی با عدالت اجتماعی مارکسیستی، این دو با هم خیلی متفاوت است. در عدالت اجتماعی علوی، فقر (فقری که از آن تعبیر می شود به کفر) شکسته می‌شود بدین دلیل که مردم بروند به سمت خدا. تصویرهایی که از عدالت اجتماعی داده می‌شود به حَسب ظاهر،‌ گاهی دو تصویر شبیه به هم است، ولی شبیه به هم نیست. متن و محتوایشان با همدیگر فرق دارد. این یک نگاه درجه دویی بسیار عمیق علامه‌ است به دین. این حرف،‌حرف فوق‌العاده‌ایست. اگر کسی سرخط را در نظام سازی بگیرد،‌ یکی از عمده‌ترین بحث‌ها ، بحث دین است و اینکه دین به کدام سمت انسان ها را هُل می‌دهد. بعد مشخص می‌شود که اصلا دین حتی وقتی ساماندهی امور دنیوی را می‌کند، آن‌سویی ساماندهی می‌کند. یعنی شما به خانواده محبت کنید تا بروید بالا و به سمت خدا. اصلاً محبت در خانواده با نگاه دینی، به سمت اخلاد الی الارض نمی‌برد. هرجا بحث تعلق دنیوی شود، در مقابل آن معادله را بهم می‌ریزد. (24 توبه) قُلْ إِن کَانَ ءَابَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِيرَتُکُمْ… بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خويش شما …وَأَمْوَالٌ ﭐقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا… و اموالي که بدست آورده‏ايد و تجارتي که از کساد آن مي‏هراسيد …وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا… و مسکن‏هائي که بدان علاقمنديد …أَحَبَّ إِلَيْکُم مِّنَ للَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ… در نظر شما محبوب‏تر است از خدا و رسول او و جهاد در راه او؟ یعنی تا این محبت ها وارد تعارض می‌شود،‌ جهتش را آن‌سویی می‌کند. و حتی به دلیل اینکه آنچه که بالاست اِشراب می‌شود،‌ کسی که آن‌سویی خانواده‌اش را دوست دارد، اتفاقاً خانواده‌ی خودش را خیلی خیلی دوست دارد. محبت‌های فوق‌العاده پیدا می‌کند؛‌ محبت‌هایی که به صورت معمولی، دو نفر به هم ندارند. خوابشان با هم فرق دارد. خوراکشان با هم فرق دارد. فردی که آن‌سویی می‌خورد، نوع لذتی که از خوردن می‌برد، غیرقابل مقایسه است با کسی که جهت اخلاد الی الارض می‌خورد. این را تذکراً گفتم که تصور نکنید که چون آن‌سویی است، ماجرا بد می‌شود،‌ بلکه درست برعکس، ماجرا به‌سامان و خوش‌آمد می‌شود. اصلا سرّ این‌همه پرهیز از دنیا، همین است. اگر کسی قرآن را فقط تورق هم کند متوجه می‌شود که قرآن از دنیا پرهیز داده است. نگاه درجه دویی قرآن، پرهیز داده است، می فرماید دنیا متاع قلیل است، این را رها کن،‌ برو به آن سمت و سو.[3]

2-1-2-       آداب؛ برای آن‌سویی کردن همه وجوه زندگی

[حدود دقیقه‌ی 54] گاهی آداب دین به صورت دست و پاگیر دیده می‌شود،‌ شخص می‌خواهد غذا بخورد،‌ آدابی هست که این را بگو و بخور، می‌خواهد بخوابد، آدابی هست که این کار را کن و بخواب و … . اما وقتی نگاه را عوض کنید متوجه می‌شوید این آداب برای جهات آن‌سویی است. یعنی غذا هم که می‌خواهی بخوری،‌ آن‌سویی بخور؛ دعا کن، حمد کن و بخور . می‌خواهی غذا بپزی این کارها را بکن تا آن‌سویی در بیاید. تو که می‌خواهی بخوابی، این اذکار را بگو، به سمت قبله بخواب، تا خوابت هم آن‌سویی شود. یعنی این آداب غذایت را آن‌سویی می‌کند، خوابت را آن‌سویی می‌کند، نکاحت را آن‌سویی می‌کند. همه را ‌آن‌سویی در می‌آورد. این آن نگاهی است که باید طیّب در آن جا بیفتد. این دیگر ذوق رساله ای نیست. ذوق رساله ای این است که می‌گوید این حلال است این حرام. این ذوق حلال طیّب یک ذوق دیگری است که البته این ذوق باید فهم شود. بحث هم این است که شخص خودش بخواهد این انقطاع حاصل شود و برود بالا. این هم زورکی نمی‌شود. نگاه‌ها، نگاه‌های زورکی نیست،‌ بلکه نگاه‌های آن‌سویی است که تبدیل به یک سری آداب می‌شود در خواب در خوراک و در همه چیز.

[حدود دقیقه‌ی 56] کسانی که این‌ آداب را رعایت می‌کنند قابلیت را زیاد می‌کنند حتی در فرزندانشان؛ که فرزندانشان بروند بالا. بحث فرزندان ائمه در همین مسیر قابل تحلیل است. از فرزندان ائمه کسانی هستند که واقعا منقطع شدند. مثلا امامزاده محمد سامراء، سکینه خاتون، حضرت فاطمه معصومه و … . اینها انگار آن‌سویی درآمدند. می‌بینید حضرت یوسف(علیه‌السلام) از همان اول کینه‌ای نیست. از اول دل بی‌کینه دارد. بچه‌ است اما از کودکی نمازشب می‌خواند. خوب یک چیزی شده در ماقبلش. اینها روی همان بحث طیّب است.

2-1-3-      عدم نمایش روحِ قانون (یا همان محتوای آن سویی) در احکام و اخلاق

[حدود دقیقه‌ی 40] یکی از ایرادهای ما این است که نشان نمی‌دهیم این نگاه‌های درجه دویی، خودش را در احکام چطور نشان می‌دهد. در اخلاق خودش را چطور نشان می‌دهد. روح حاکم بر اسلام باید بتواند خودش را توضیح دهد حتی در احکام.

وقتی در نماز از شما یک توجه و اقبال به قلب را می‌خواهند، اگر این را به صورت روح کار از شما می‌خواهند، از جهت جسم کار هم شما را متوجه می‌کنند به یک نقطه که همان قبله است. یعنی ماجرای قبله به نوعی برگرفته شده از همان ماجرای توجه است. توجه را در قالب قبله هم می‌ریزند. نماز، صرف‌ یک‌سری قرارداد و اعتباراتی نبوده است، بلکه ‌یک روح حاکمی سوار بر آن بوده است. حتی در یک نگاه مستشرقی ( نگاه شخصی که در داخل دین نیست)، این هیکل و پیکره‌ی نماز را که نگاه کند با اوراد و اذکارش، متحیر کننده‌است. یک کشیش مسیحی نورانی، با دیدن حالت نماز، شیفته‌ی نماز شده بود. این حالت حرف دارد که ابتدا در نماز قامت است، در رکوع، نیم‌قامت است و در سجده حالت بی‌قامت است، یعنی محو، تمام.

[حدود دقیقه‌ی 43] این چیزی که به عنوان نگاه درجه دویی باید خودش را در جایی نشان دهد، متأسفانه نشان نمی‌دهد، ‌نه در توضیحات، نه در احکام. مثلاً در بحث زکات روایاتی داریم که زکات فقر همه‌ی فقرا را پوشش می‌دهد، اگر پوشش نمی‌داد خدا زکات را زیاد می‌کرد. این روایات اینچنینی خودش را در هیچ احکامی نشان نمی‌دهد. مسایل روح قانون، خودش را در احکام نشان نمی‌دهد. در همان روح قانون باقی می‌ماند. پیوستگی‌ متن‌ها را باید در خودِ قرآن و متون پیدا کرد. از روی آن روح قوانین را کشف کرد. از روی آن باز باید احکام را توضیح داد یا احکام جدیدی یافت کرد. کار، زیاد است.

[حدود دقیقه‌ی 45] گاهی سه جمله بی‌ربط به همدیگر می‌شنوید ولی پیوستگی دارد. مثلا وقتی کسی در می‌زند، شخص به شخص دیگری می‌گوید: در می‌زنند.‌(به این معنا که برو در را باز کن). دیگری پاسخ مي‌دهد: من حمام هستم. (یعنی نمی توانم در را باز کنم). بعد شما می‌گویید باشه. (به این معنا که خودم می‌روم و در را باز می‌کنم.) این سه جمله خیلی به هم بی ربط است: ۱- در می‌زنند. ۲-من حمام هستم.۳- باشه. اما معنی آن فهمیده می‌شود. سه جمله‌ی بی‌ربط ممکن است در پشت صحنه، یک پیوستگی جدی داشته باشد و این پیوستگی‌ها باید در بیاید. در دین و قرآن هم همین‌طور است.

2-2- گذاشتن پا از دایره‌ی طیّب به حلال، موجب هبوط

[حدود دقیقه‌ی 46] اما قرآن امور را با همین پیوستگی‌ها نشان می‌دهد. اخلاق و احکام و … را جدا نمی‌کند و می‌گوید. طریقت و شریعت را مُندَمِج و درهم رفته توضیح می‌دهد. لذا وقتی بحث طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ را می‌کند، به خاطر همان پیوستگی‌ای است که دارد. اگر در مقابل این مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى که ریشه‌های آسمانی دارد، در آیه‌ی 61 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره صحبت از عدس و بصل می‌کند،‌ این عدس و بصل حلال‌هایی است که با هبوط به دست می‌آید. کسی که از طیّب می‌خواهد بیاید در حلال، این هم هبوط است. خدا می‌خواهد تا آن حدی که شخص کِشش دارد، او را ببرد بالا. لذا بعضی‌ها که دنبال این هستند که حلال بخورند، این ذوق قرآنی نیست. کسانی که می‌خواهند حلال دنیایی را بخورند،‌ اصلاً این ذوق، ذوق دینی و قرآنی نیست. حتی روایات ما به این شکل، حلال‌ها را معرفی نمی‌کنند. حلال‌ها را با مستحبات، با آداب و … ترکیب می‌کند و بیان می‌کند؛ چون می‌خواهد فرد را ببرد بالا.

2-2-1-       تفاوت عمیق نظام مادی و دینی؛ یکی در پی اَخلَدَ الی الارض و دیگری در پی آن‌سویی کردن

[حدود دقیقه‌ی 49] قرآن سخن از مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى می‌زند و محتوایی به سمت بالا و به سمت اوج دارد و همین یکی از تفاوت بنیادین با نظام‌های مادی است. با این نگاه، دو دستور عین هم در نظام دینی و نظام مادی، مطلقاً نیست. چراکه محتوایی که در نظام مادی اِشراب شده است، اَخلَد الی الارض است اما محتوایی که در نظام دینی اِشراب شده است، به سمت حق است. سمت فلش‌ها با هم متفاوت است. لذا دستور‌هایشان هم با هم متفاوت است. کسی سعی نکند یک جمله از پیاژه بیاورد و یک جمله از امام صادق(علیه‌السلام). حتی یکی از جملات این دو، شبیه هم نیست. یعنی اگر پیاژه بگوید آب بخور، امام صادق(علیه‌السلام) هم بگوید آب بخور، این دو جمله کاملا با هم متفاوت است.

[حدود دقیقه‌ی 50] اینکه داریم (57 بقره)… کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ… و بعد داریم (61 بقره) … فَـﭑدْعُ لَنَا رَبَّکَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ ﭐلْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا… مگر چیزهایی که اینها می‌خواستند، ‌طلب حرام بود؟ نه! بلکه همه حلال بود. اما بنی‌اسرائیل می‌خواستند اینها ریشه‌ی آسمانی نداشته باشد،‌ طیّب نباشد. یک زندگی حلال می‌خواستند. مگر نمی‌شود ما مالزی باشیم؟ مگر نمی‌شود که ما ترکیه‌ی اسلامی باشیم؟ مگر این‌طور کشورداری غیر حلال است؟ خیر! اما این یک چیز دیگر است و آن چیز دیگری. بحث فرق حلال و طیّب است. بحث آن‌سویی کردن مطلق جامعه و نظامات است و این سویی کردن آنها. اینی که از آن طرف طیّب بودن به عنوان رزق‌های آسمانی می‌آید، از این طرف هم بحث حلال بودن مطرح می‌شود، به خاطر تفاوت آن دو است. ذوق قرآنی اصلاً بحث استفاده‌های حلال از دنیا نیست.

2-3-                   زندگی حلال هبوط است، نسبت به زندگی حلال طیّب

[حدود دقیقه‌ی 59] کسانی برای رضای خدا کار می‌کنند و می‌دانند که خدا روزی‌شان را می‌رساند، اگر جایی هم با محاسباتشان درست درنیامد خدا رزقِ (3 طلاق) مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ می‌دهد که البته این قاعده‌ی ایمان است. گاهی یک نفر این تیپی زندگی می‌کند، می‌شود تیپ زندگی طیّب. زندگی‌ای از طرف ائمه، شهدا دیده شده و از طرف دین معرفی شده از جنس حلال طیّب. یکی در این تیپ زنگی نمی‌کند، زندگی حلال می‌کند. به هیچ چیز از ایمان به غیب و لوازمش نه باور دارد و نه پایبند است. این می‌شود تیپ زندگی حلال. او دیگر باید آن چیزهایی را که می‌فهمد از حقوق و درآمدها و قسط‌ها و وام‌هایش را جمع و کسر و تفریق و ضرب بکند،. آن رزقِ (3 طلاق) مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِب را هم نمی‌فهمد یا می‌گذارد فی بُقعَه الامکان. آن قسمت‌ها را می‌گذارد قسمت‌های جنبی. اگر حلال باشد اما طیّب نباشد، در نوع خودش خطوات شیطان و پیروی از شیطان دارد. چون شیطان می‌خواهد از اوج‌ها بکشد پایین. اگر شما در طیّب باشید می‌کشد در حلال، اگر در حلال باشید می‌کشد در حرام. بعد هم توجیه می‌شود. مثلا گفته می‌شود که بالاخره من زن گرفتم گویا با زن گرفتن دیگر نمی‌شود با آن معارف زندگی را جلو برد.

[حدود دقیقه‌ی 65] ما در این فقره از آیه (3 طلاق) مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِب عرض کردیم که نشان می‌دهد که بالاخره یک یَحتَسِبی هست. ممکن است یک نفر نماز را شروع کند و تا آخر عمرش هم همین طور در حداقل نماز بخواند. این شخص رفته رفته می‌رود سراغ باطل. در بحث قراردادها هم، انسان قرارداد می‌بندد ، منتها این سبک زندگی خودش را جایی نشان می‌دهد که یک کاری ارزشی‌تر است، فرد هزار دلیل می‌آورد که آن کار ارزشی‌تر که حقوقش پایین‌تر است را انجام ندهد و برود کار ساده‌تر و غیرارزشی‌تر را انجام بدهد با حقوق‌های بالا. وگرنه کسی می‌تواند قرارداد ببندد و وظایفش را واقعاً انجام بدهد. مثلا شهید شهریاری خودش انسان خودساخته‌ای بود، همسرش می‌گفت من کم دیدم نماز شب ایشان قضا شود. دکتر صالحی می‌گفت یک مجموعه از مسائلی در بحث هسته‌ای بود که حل این مسائل منحصر شده بود در شهید شهریاری. ما اگر شهید شهریاری می‌گفت من هشتاد میلیارد پول می‌گیرم بابت حل این مسایل، ما باید می‌دادیم چراکه تنها او بود که می‌توانست این مسایل حل کند. اما او نشست همه‌ی این مسایل را حل کرد و یک ریال هم نگرفت. (حس بی‌تعلقی را می‌بینید!) بعد که شهید شد همه زدیم توی سرمان که حالا چه می‌شود که گفتند ناراحت نباشید، شهید شهریاری تا این مسایل را حل کرد یک وُرک شاپ گذاشت و به عده‌ای تم حل این مسایل را یاد داد. این یعنی وظیفه شناسی. این حس دیگری است اصلاً. این می‌شود سر در عالم دیگری داشتن و با کس دیگری معامله کردن. حساب کرده بودند شهید احمدی‌روشن با ماشینش چهار بار دور کره‌ی زمین رفته است، از نطنز به تهران و از تهران به نطنز. درحالیکه وظیفه‌ای ندارد در قبال این کارها. این‌ها حس‌های جهادی دارد در کار. کسانی که زن و بچه‌شان را می‌گذاشتند و می‌رفتند به جبهه‌‌ها چنین روحیه‌هایی داشتند. کسی که نمی‌تواند برای کار مهمی، چند شب از خانواده اش دور باشد، چطور می‌تواند زن و بچه را رها کند و برود جنگ؟ اینجا‌ها خودش را نشان می‌دهد سبک زندگی‌ها.

[حدود دقیقه‌ی 58] توضیح دادیم که وقتی بنی‌اسرائیل می‌گویند مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى نه! غیب را بگذر کنار، از معادلات دنیوی یک چیزی به ما بده که ما بفهمیم. این می‌شود همان زندگی‌های حلال. قرارداد امضا بکن، بالاخره معلوم شود چقدر درآمدمان است، چقدر هزینه و … . بعد می‌گویند خدا هم می‌خواهد بدهد، بدهد اما معلوم است که محتوای ایمان به غیب ندارد. یک زندگی این مدلی می‌خواهد بکند. [حدود دقیقه‌ی 63] به همین دلیل است که می‌فرماید اگر از آن حلال طیّب می‌خواهید بیایید در این زندگی حلال، این هبوط است (61 بقره)… ﭐهْبِطُواْ مِصْراً… بیایید هبوط بکنید، در هبوط آنچه که می‌خواهید هست. می‌بینید ماجرایی درست می‌شود در قرآن که (18 اسراء) مَّن کَانَ يُرِيدُ ﭐلْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا… هر که دنياي نقد و زودگذر را بخواهد ما هم برايش در آن عجله مي‏کنيم. در قاعده‌ی اول این است که کسی که دنیا را بخواهد به او می‌دهند … مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ… البته براي هر که بخواهيم و هر قدر که بخواهيم. هرچند استثناء هم دارد. عده هستند که حبّ دنیا دارند اما دنیا ندارند. این حالت، خیلی حالت بدی است.

2-4-ممنوعیت در کثرت استفاده از طیّبات

[حدود دقیقه‌ی 80] استفاده‌های زیاد از دنیا، حتی استفاده از طیّبات، هم طیّب نیست. استفاده‌های زیاد از دنیا چون اخلاد الی الارض می‌آورد، طیّب نیست. یک معانی‌ای هست در دین که کم آن بسیار توصیه شده است اما زیادش خوب نیست. مثل دُعابه؛ روایت است که «ما من مومن الا فيه دعابه قلت و ما الدعابه؟ قال المزاح» «هيچ مومني نيست جز‌ اينکه در او دعابه هست. عرض کردم دعابه چيست؟ فرمود: مزاح» مؤمن باید شوخ طبع باشد.[4] چون این شوخی‌ها سرور در قلب مؤمن است، روح مؤمن را لطیف می‌کند و چون مؤمن لطافت دارد،‌ این شخص آدمی می‌شود که حتی در شوخی‌های کم هم، می‌خندد.[5] همین مزاح که در روایات توصیه شده است، کثرت آن تقبیح شده است. می‌گفتند از این پارامتر زیاد استفاده نکن. حد دارد. ضِحکِ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ[6] یعنی خندیدن و خنداندن بدون دلیل، تقبیح شده است.

طیّب خوردن علی‌رغم اینکه توصیه شده است، زیادش تقبیح شده است. زیرا فلش‌ها را به سمت پایین نگه می‌دارد. با آن نگاه درجه دویی ناسازگار است. به خاطر همین است که در قرآن اینطور آمده است (20 احقاف) وَيَوْمَ يُعْرَضُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ عَلَى ﭐلنَّارِ… در روزي که کفار بر آتش عرضه مي‏شوند …أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِکُمْ فِي حَيَاتِکُمُ ﭐلدُّنْيَا… به ایشان گفته شود شما طیّبات حیات دنیا را از بین بردید، یعنی کأنه شما ته‌دیگ حیات دنیا را هم کشیدید. در بعضی تفاسیر أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِکُمْ را به معنای استفاده‌ی تام و پر و پیمان از طیّبات گرفته‌اند. …وَﭐسْتَمْتَعْتُم بِهَا… و با آن عياشي کرديد و طیّبات را صرف زندگی دنیا کردید. کثرت این استفاده از طیّبات غیرقابل توصیه است.

2-1-  استفاده از رزق طیّب در پزشکی

[حدود دقیقه‌ی 71] حتی بعضی نکات پزشکی را هم درآوردند که در رزق‌ها رزق طیّب داریم. البته کاری ندارم که این حرف‌ها درست هست یا نه ولی جای تأمل دارد. (160 نساء) فَبِظُلْمٍ مِّنَ ﭐلَّذِينَ هَادُواْ… به خاطر ظلمی که یهودی‌ها کردند …حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ… ما برایشان طیّباتی که حلال شده بود حرام کردیم. یعنی از میان حلال‌ها یک سری طیّب بود، طیّب‌ها را برایشان حرام کردیم. [7]

[حدود دقیقه‌ی 77] این را بگذارید کنار این آیه (146 انعام) وَعَلَى ﭐلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا کُلَّ ذِي ظُفُرٍ… خدا حیوانات ناخن‌دار را بریهودیان حرام کرد، که این شتر است. شتر سم چاک نیست. قرینه‌ی دیگری که نشان می‌دهد منظور شتر است این است که کنار بقر و غنم آمده است. …وَمِنَ ﭐلْبَقَرِ وَﭐلْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا… و از گاو و گوسفند نيز پيه را به ايشان حرام کرده‏ايم …إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ ﭐلْحَوَايَا أَوْ مَا ﭐخْتَلَطَ بِعَظْمٍ… جز آنچه بر پشت آن يا با روده‏هاي آن باشد و يا به استخوان پيوسته باشد …ذَ لِکَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ… این مجازات بغی و سرکشی کردنشان است. در گاو غیر از حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ ﭐلْحَوَايَا أَوْ مَا ﭐخْتَلَطَ بِعَظْمٍ، یک پیه‌ای باقی می‌ماند که آن را حرام کرده‌اند برای بنی‌اسرائیل و آن پیه فوق کلیوی است و به آن شحم بقری می‌گویند. یک پیه‌ای هست که اینقدر لطیف است که انگشت داخلش می‌رود. معلوم است آن پیه، جزو طیّبات است؛ یعنی جزو رزق‌های طیّب است. که برخی پزشک‌های سنتی هم می‌گویند آن چربی، چربی خوبی است. یک حدی استفاده از آیه هم می‌کنند کنار استفاده‌های تجربی. تجربه‌ی شخصی هم بوده که این پیه، برای دردهای معده کاربرد دارد و حتی در پایین‌آوردن وزن اثر دارد. این استفاده هم از رزق طیّب کرده‌اند.

 

صلوات!

[1] . أَيُّهَا ﭐلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِي ﭐلْأَرْضِ حَلَالاًَ طَيِّباً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ ﭐلشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ.

[2] .توحید و ولایت دو روی یک سکه است. اگر توحید را عملیاتی کنید می‌شود ولایت و اگر ولایت را نظری کنید می‌شود توحید.

[3] . عذاب قبر

[حدود دقیقه‌ی 31] یکی از بهترین تعابیر برای بحث عذاب قبر هم همین است. کسانی هستند که فلش‌هایشان کلاً آن‌سویی درآمده است، که اگر خیلی جدی اینطور شده باشند در همه حالات خودش را نشان می‌دهد؛ آنچنان که می‌فرماید (37 نور) رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِکْرِ ﭐللَّهِ… یعنی یک عده‌ای هستند که واقعا اینطورند؛ من در میان جمع و دلم جای دیگر است. مثل مادری می‌مانند که از فوت فرزندش مدتی گذشته، ‌در عین اینکه در حال انجام اموراتش هست، ولی عمق نگاهش جای دیگری است. این حالت، حالت کسی می‌شود که زیاد تمرکز کرده است برای آن‌سویی بودن. و طبیعتاً چون خودش را دائماً در محضر خدا دیده است، این نگاه غلبه پیدا کرده است. در این نگاه درجه دویی باید دید که چرا می‌گوید حلال طیّب. کسی که حلال را زیاد بخورد طبق آیه‌ی قرآن،‌ زمینه‌ی پیروی از خطوات شیطان را آماده کرده است. در یک مراحلی اینطوری می‌شود. آن کسی که مجموعا یک حالت در محضر بودن پیدا کرده است و معلوم است که دست و پای خودش را جمع کرده است، مثل چنین مَثَلی می‌ماند: گاهی وسط بحث، استادی می‌رسد،‌ همه دست و پای خودشان را جمع می‌کنند، البته ‌مباحثه را ادامه می‌دهند ولی مدل مباحثه فرق دارد. این مباحثه، مباحثه‌ی در محضر است. با اینکه شخص کماکان کنکاش می‌کند و بحث می‌نماید، اما مشخص است که در محضر است. این حس در محضر بودن،‌ باعث می‌شود که کاملاً با دست و پای جمع مباحثه ‌کند. حتی اگر استاد توجه هم نکند، اما شخص در بیان کلمات هم دقت می‌کند. حتی سعی می‌کند عالمانه‌تر و فنی‌تر بحث کند. کسانی که در محضر خدا هستند هم، چنین شده‌اند. این محضر در او غوغایی شده است. آن‌سو ، آن فکر، آن طرف. تعلقاتش ر ا هم آن‌سویی کرده است.

[حدود دقیقه‌ی 32] ما به جهت حرکت جبّلی‌مان، آن‌سویی هستیم و به آن‌سو حرکت می‌کنیم. اگر یک شرایطی شود که در حالیکه شخص را به عوالم بعدی می‌برند،‌ تعلقات او هم به عوالم بعدی باشد و مجموعا فلش‌های آن‌سویی داشته باشد، خداخدا کرده است،‌ آن‌سویی نشسته، آن‌وقت مشکلی ندارد. مثل این است که او را روی فنری گذاشتند و می‌رود به سمت بالا.

[حدود دقیقه‌ی 36] گاهی این مدافعان حرم که برمی‌گردند، کاملا با قبل فرق کرده‌اند. نه اینکه حال روحانی دارد و دائم در این حال است، نه! بلکه فلش‌هایش فرق کرده است. ضمن اینکه زن و بچه‌اش را عمیقاُ دوست دارد،‌ اما به آنها تعلق ندارد. آن بار اول که می‌رفت، سخت جدا می‌شد و می‌رفت اما بارهای بعدی به راحتی می‌رود. یعنی معلوم است کَنده است. ضمن اینکه آنها را عمیقاُ دوست دارد. این دوست داشتن چون از آن ناحیه اِشراب می‌شود،‌ عمیق‌تر می‌شود. شیرین‌ترین، عمیق‌ترین،‌ لطیف‌ترین دوست داشتن‌ها را انسان در آن‌سویی شدن پیدا می‌کند.

[حدود دقیقه‌ی 38] حالا کسی که تعلقاتش این‌سویی است و به دنیا گره خورده است، از این‌طرف هم به حرکت جبّلی می‌خواهند او را ببرند بالا،‌ گویا می‌خواهد اعضا و جوارحش از هم جدا شود. از یک طرف کشیده می‌شود به سمت پایین به خاطر تعلقاتش،‌ از طرف دیگر او را می‌کشند به طرف بالا. این می‌شود عذاب قبر. نه فشاری که توی قبر به کسی می‌دهند. ممکن است فرد در دریا مرده باشد یا در کوهی و … او هم فشار قبر دارد. فشار قبر که امر فیزیکی نیست؛ بلکه می‌خواهند او را ببرند بالا، اما او می‌کشد پایین. مثل حال معتادهایی که اعتیاد دارند اما ماده‌ی اعتیادی ندارند. کسی که تعلقاتش آن‌سویی شده است هم معتاد است،‌ اما او معتاد به همان عوالم بالاست. او را به همان ماده‌ی اعتیادی می‌رسانند. این می‌شود ماجرای فشار قبر و عذاب قبر و حالاتی که برای فرد پیش می‌آید.

 

[4] . البته شوخ‌طبعی بدون حرام و حرف زشت.

[5] . یک اَعرابی هست که کلا با پیامبر یک تیپ شوخی می‌کند و آن این است که یک چیزی به پیغمبر می‌دهد، وقتی پیغمبر می‌گیرند او به ایشان می‌گوید پولش را بده. ببینید چقدر بی‌مزه بوده این آدم. اما پیغمبر با این شوخی بسیار مسرور می‌شدند. در حدی که وقتی پیغمبر غصه‌دار می‌شدند، می‌فرمودند کاش این اعرابی بود. می‌رفتند آن اعرابی را پیدا می‌کردند تا آن شوخی را با پیامبر بکند. چقدر لطیف بودند پیغمبر. الان اینقدر باید دُز شوخی را با حرف زشت بالا ببرند، تازه به سختی خنده گرفته می‌شود.

[6] . ايّاكَ اَنْ تَضْحَكَ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ ، اَوْ تَمْشىَ و تَتَـكَلَّمَ فى غَيْرِ اَدَبٍ؛

از خنديدنِ بى تعجّب [و بى‏جا] يا راه رفتن و سخن گفتنِ بى‏ادبانه بپرهيز.

[7] . این هم نکته‌ای است که کسانی که خدا را می‌پیچانند، خدا هم آنان را می‌پیچاند. این را سر بحث اصحاب سَبت و نوع امتحان‌هایی که خدا پس از فسق می‌کند (مفصلاً بیان کردیم که) امتحان‌ها و مسایل را سخت‌تر می‌کند. در اصحاب سبت فتنه‌ی پیچیده‌ای بود. آنها نباید شنبه ماهی می‌گرفتند درحالیکه ماهی‌ها روز شنبه روی آب می‌آمدند و روزهای دیگر نبودند. این امتحان هم به خاطر فسق بود. و خدا یک سری طیّباتی که أُحِلَّتْ لَهُمْ بوده را بر آنها حرام کرد. در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف بعد از داستان اصحاب سبت، می‌فرماید (163 اعراف)… کَذَ لِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ. خدا اینقدر امتحان‌های پیچیده نمی‌گیرد. وقتی کسانی بخواهند خدا را بپیچانند، خدا هم آنها ار می‌پیچاند به خاطر همین هم داریم (54 آل‌عمران) وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ ﭐللَّهُ وَﭐللَّهُ خَيْرُ ﭐلْمَاکِرِينَ. اگر کسی برود در مکر با خدا، خدا هم می‌رود در مکر با او. یعنی می‌افتد در فاز بدی با خدا. گویا دنده‌ی خدا می‌افتد روی عزیزٌ ذوانتِقام. یک موقع خدا ارحم الراحمین است یعنی با رحم و مروت برخورد می‌کند، اگر هم خطایی بود می‌بخشد. اما یکی کلاً می‌رود توی زاویه و درگیری با خدا که آن‌وقت مواجه است با خدای عزیزٌ ذوانتقام، أشدُّ المُعاقِبین و … . خدا هم حال و روزش با اینها فرق می‌کند. خدا با کسانی که با او روان برخورد می‌کنند، روان برخورد می‌کند. معلوم‌تر برخورد می‌کند. (160 نساء)… وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ ﭐللَّهِ کَثِيراً. اینقدر هم جلوی راه خدا را می‌گرفتند اینطوری شد.