تفسیر سوره نور 26 مهر
بسم الله الرحمن الرحیم
انتخاب سخت
راجع به این حرکت اخیر که انجام شده من کمی دقایقی صحبت کنم چند دقیقهای و بعد بحثمان را ادامه دهیم. ببینید این حرف حرف خوبی نیست، هی بگوییم دیدی؟ دیدی گفتم این حرف را؟ دیدی گفتم اینطور میشود؟ ولی این قاعده است به هر حال. قاعده این است که شما آن کارها و مجموعه کارهایی که باید انجام دهی و انجام ندادی، باید انتخاب سخت کنی و در انتخاب سخت نهایتاً وارد این قضیه شوی.
البته حالا باید ببینیم چه پاسخی و جوابی وجود دارد، ولی اگر میبینید که مردم دیگر حتی باور نمیکنند جواب را، یعنی به حضرت آقا در چنین موقفی گفتند ما تلآویو و حیفا را با خاک یکسان میکنیم دیگر و قبلاً گفتند کسی نگاه چپ به ما کند، قصد حمله داشته باشد با یک مشت پولادین فکر کند و بخواهد تصور کند و امیرالمؤمنین علیهالسلام به امام مجتبی علیهالسلام میفرمایند: «ولا تدعونّ الى مبارزة» کسی را دعوت به مبارزه نکن ولی به «فان دعيت اليها فاجب» اگر دعوت شدی پاسخ بده. اینکه «فان دعيت اليها فاجب» این که عدهای هنوز میخواهند در دام جنگ وارد نشوند، به نظر میرسد که هی خودشان را (وارد انتخاب های سخت میکنند) و مجموعهی کشور که دارد در یک انتخابهای بسیار پیچیده و سخت و اینطوری وارد می شود مجبور است وارد شود به عبارتی. البته ما استقبال میکنیم.
من نشان دادم آن آیات صد و هشتاد و نه بقره به بعدش که وقتی که وظیفه تعیین میکند، وقتی آن وظیفه انجام نمیشود خدا میآورد وظیفه را دم در خانهات میگذارد. یعنی میگوید حالا که آن کار را نکردی بیا بدر، احد، احزاب و فلان وارد این پروسه شو و مأموریت همان مأموریت فتح مکه است. فرقی ندارد فقط با یک هزینه بسیار زیاد همان مأموریت دارد انجام میشود.
حالا هی نق زدن چیزی است، ولی آخرش این است که «أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمࣰا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ وَهَمُّواْ بِإِخۡرَاجِ ٱلرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٍ» آیات در سوره توبه است. آن شروع کرده، وقتی آن شروع کرده که کل ماجرا را آن شروع کرده است. تو چرا داری پا پس میکشی یا آن کاری که باید بکنی، جوری که «فَشَرِّدۡ بِهِم مَّنۡ خَلۡفَهُمۡ» که هزینهاش را آمریکا باید پرداخت کند.
یعنی یک جوری باید اسرائیل را بزنی که هزینهدار بشود برای آمریکا. امنیتیها نمیپسندند این حرفها را. آنها در کانتکستهای خودشان هستند. به ما میگویند چرا دخالت میکنی در این بحثها؟ ما هم میگوییم چرا دخالت میکنی در اعصاب ما؟ خب بالاخره با هم کنار میآییم.
ولی اگر «فَشَرِّدۡ بِهِم مَّنۡ خَلۡفَهُمۡ» اگر دشمن آمریکا نباشد این وسط و این قلقگیریای که با ما کرد، بالاخره قلقگیری است دیگر. یک قلق گرفت ببیند ما چهکار میکنیم. اگر یک پاسخ ضعیف آنچنانی دریافت بکند خب قلقگیری کرده دیگر میداند چه کارهای دیگری میتواند بکند. خیلی طبیعی است، اصلا احتیاج به آیه و روایت ندارد اینها. یعنی همچین اتفاقی شاخ گولاخ نمیدانم چی چی نیفتاده است که باید بنشینیم یک ده جور شطرنج بازی کنیم تا بفهمیم چه اتفاقاتی از این به بعد میافتد. و همانی که گفتم انتخاب سخت، انتخاب سخت یعنی همین.
و این را تذکر دادم که بعدا نگویید که ما آمدیم اینجوری یکهویی اینجوری شد. نخیر! این نوع از گفتمان آخرش اینجوری میشود. وقتی بود که هیچکس از ماها تصور نمیکردیم اسرائیل به ما حمله کند. ولی الآن مردم کاملا آماده بودند برای اینکه اسرائیل حمله کند. یعنی ببینید ما از کجا رسیدیم به کجا به لحاظ امنیتی که یک موقعی است که هیچکس باورش نمیشود کسی به ما حمله بکند و الآن همه باورشان میشود. الآن خیلی باورپذیر شده است. این که قرآن میگوید که.
حقیقت ولایتمداری
خلاصه «أَتَخۡشَوۡنَهُمۡۚ فَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَوۡهُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ» میترسی؟ از خدا بترس. بعدش هم بارها عرض کردم چند بار. ده بار دیگر هم عرض میکنم. و این نکته این است که وقتی شما بگویید همه کلاچ، ترمز، فرمان زیر پای آقاست، این حرف اشتباه است. زیر پای امیرالمؤمنین هم نیست. چه برسد زیر پای آقا. کاملا این بستگی دارد.
وقتی که ماجرای حکمیت پیش آمد، همه گفتند اگر، یعنی بعد از این که میخواستند یک دور دیگر بعد از حکمیت لشکر تجهیز بکنند به سمت معاویه دیگر مالک اشتر شهید شده بود، همه میگفتند اگر مالک اشتر بود این لشکر جمع میشد. مالک اشتر دیگر نیست. دقت میفرمایید مالک اشتر که لشکر را جمع بکند (نیست). خیلی وقتها اینها همینها هستند که دارند جمع و جور میکنند کار را. و این نیست که شما بگویید که آقا بنشینیم کنار، یک سید اولاد پیغمبر ولی زمان است آن وسط ایستاده است. یک سری را. همه بایستیم نگاه بکنیم بگوییم که خب بزن دیگر. مسئولیتش را بپذیر دیگر. خب چهکار بکن. تبیین کن دیگر. نمیشود که. تو چه کارهای؟ تو چهکار قرار است بکنی؟ قرار نیست ما کاری بکنیم.
بعضیها هم ایستادهاند خودشان را ولایتمدار دارند نشان میدهند. اینجوری که من کنار میایستم ببینم تو چهکار میکنی. تهش این است که آن چیزی که تو میگویی من میگویم. هنر کردی. آن کاری که ولی میکند قرار نیست من بکنم. آن کاری که من میکنم قرار نیست ولی بکند ولی هم محظور دارد در خیلی از کارها. هم در خیلی حرفها. او نمیتواند.
من این را میدانم. او منتظر یک سری تبیین است که دستش را باز بکند. شما باید با تبیین دست او را باز بکنی. وقتی که به امیرالمؤمنین گفتند «إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ» بروی در جنگ ما هم میآییم. حضرت گفت «أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِ الْفَارِغِ» من تلق تلق تلق تلق من برای خودم در مرزها بجنگم؟ هرگز من این کار را نمیکنم. تو برو بجنگ. «أَنَا قُطْبُ الرَّحَى» من قطب هستم. من باید وسط بایستم. چه کسی مسئولیت مملکت را جمع کند؟ «إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ» که کاری ندارد که بروی ما هم آمدیم بگویی ما هم میگوییم ما. این که نشد حرف که، نشد ولایتمداری که.
این چه تصویر خنکی از ولایت مداری که «إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ» این معیت به چه درد میخورد؟ معیت آن است که نقشهاش را بدانی. زبان برایش تولید بکنی. کار برایش تولید بکنی. دستش را باز بکنی. مشتش را پر بکنی. این کارها آن کار است. وگرنه هی من بلند شم «أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِ الْفَارِغِ» بلند شوم تلق تلق تلق بروم در مرزها بجنگم. خب تو برو بجنگ مملکت را چکار کنم؟
ببینید در مورد ولایتمداری از ترس داریم تصوراتی تولید میکنیم که قطعا غلط است. چه کسی گفته است این ولایتمداری است؟ ولایتمداری این است که نقشه او را شما بفهمی، حرفش را بفهمی، مشتش را پر کنی، تبیین کنی. من این را میدانم گاهی اوقات تبیین هایی که صورت میگیرد در این طرف و آن طرف (اگر)همان چیزی است که خود حضرت آقا نمی توانند بگویند، آقا پیام تشکر میفرستند. بارها دیده ام این صحنه را. یعنی چه خب؟ اگر بلدی خودت تبیین کن. نه من ولی نمیتوانم تبیین کنم اینطوری. تو باید بشوی.
امیرالمومنین بچه بود، با بچه ها درگیر میشد. اینها سنگ میزدند به پیغمبر، امیرالمومنین ده دوازده ساله بود سنگ را برمیداشت پدر اینها را درمی آورد. خب پیغمبر درگیر بشود الان؟ خب یک علی میخواهد که پدر انها را دربیاورد دیگر. این نیست که بگذاریم ببینیم آقا چه تبیین میکند. معلوم است آقا یک چیزهایی تبیین نمیکنند. نمیگویند، نمیخواهند، عمل نمیکنند. معلوم است ولی کارش یک قطب است، او نباید بچرخد. چرخشها، تغیرها. اینها مال قطب نیست. قطب میگویند تمام امور به سمت من برمیگردد «انا قُطْبُ الرَّحَى تَدُورُ عَلَيَّ وَ أَنَا بِمَكَانِي» من سرجایم ایستادهام. من نمیتواانم این گردشهایی که شما توقع دارید من انجام بدهم.
لذا تصور باطل، خنک، بیخودی (است) کسی که کوچکترین کار مدیریتی کرده باشد میفهمد این تصور، تصور باطلی که خیلیها دارند درست میکنند که همه چیز زیر پای آقاست. الآن یعنی کلاچ و ترمز و فرمان دم دستش است و فلان و اینها. آقا آقا بزن. بزن دیگر. آقا اینجوری است؟ کجا اینجوری است؟ کی؟
امیرالمؤمنینش اینجوری نیست. امیرالمؤمنین که اهل رجز الکی نیست وقتی میبیند یار ندارد رجزش میخواند ولی آخرش میجنگد. پس دیگر بعد از. جریانات صفین و نهروان یک بار دیگر میخواهند بروند با معاویه بجنگند. یک سری خطبه دارد آنجا حضرت. خیلی جالب است آن خطبهها. میشود ولی برود بالای منبر «و ضَرَبَ بِيَدِهِ [إِلَى] عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ» محکم بزند در صورتش بعد آنقدر گریه بکند که نمیتواند اصلا صحبت بکند.
گاهی اوقات یکهویی ولی را جوری حلقههای میانی میگذارند سر کار که میبینی این درمیآید آخرشها. و این خطر را خیلی دور و دیر نمیدانم ها که کسی که میآید میگوید آقا من اینجوری میکنم آنجوری میکنم اگر اینجوری بکنی آنجوری میکنم و فلان و اینها، بعدش مینشینند همه نگاه میکنند ببینند چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد. بعدش هم در تله جنگ میخواهند وارد نشوند. این خود آن جنگ است. ما الآن در معرض شرایط هم هی میگویند جنگ نکنید.نه بابا شرایط جنگی یعنی چه؟ شرایط جنگی نکنید. شرایط دارد به سمت شرایط کاملا جنگی پیش میرود. بوده الآن برای ما هم دارد اتفاق میافتد. حالا دیگر هرکسی شنید دیگر خود داند دیگر چهکار دارد میکند. ما کارهای نیستیم. وظیفهمان جهاد تبیین است. بیشتر از این هم گفتنش شبیه نق زدن میماند. هی هم بگوییم دیدی گفتم دیدی گفتم این صحنه به وجود میآید؟ دیدی گفتم یک جایی «فوالله ما غزي قوم في عقر دارهم الا ذلوا»
یک موقعی وقتی ما میگفتیم که آقا باید بزنی روی دست آمریکا، این کاری که او کرده بدون هماهنگی با آمریکا نیست. باید آمریکا را بزنی تو. یعنی دست و بال آمریکا را باید بزنی. وگرنه هی خودت را آوردی در لیگ دسته سه داری با این بازی میکنی. الآن باید یک جوری بزنی آن، این را من نمیگویم. قرآن میگوید. قرآن در کی این را میگوید؟ آن موقعی که جامعه اسلامی در ابتدای کار ضعف و ضعف است. میگوید یک جور بزن آن حواسش را جمع کند یعنی هزینهاش را آن بپردازد. نه اینکه…. امیدوارم سر عقل بیاییم. صلوات.
ادامه تفسیر سوره نور
خب سوره مبارکه نور قبل از آیات نور صفحه سیصد و پنجاه و چهار را بیاورید.
ببینید من قبل از اینکه وارد سوره نور بشوم چون که سؤالاتی شد من این نکته را بگویم در زندگی خانوادگی یک قاعدهای وجود دارد حالا این قاعده فقهی یا نظری مبناست کاری ندارم. بحث معاشرت به معروف کلا. معاشرت به معروف، به خوشایند ،به عرف، به چیزی که زندگی به حال بدهد اینجوری این معاشرت پایه معاشرت است. برای همین است که یک موقع اگر معاشرت و زندگی رفت به این سمت «يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ» این اگر نرفت به این سمت، ضمن این که تئوری قرآن بر این است که واقعا زندگیها به جدایی کشیده نشود، ولی اگر واقعا در فرضی دارد میرود به این سمت که دارند متنفر میشوند از همدیگر، زندگی این گزینه برود به سمت جدایی. اتفاقا «يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ.» یعنی هردوتایش «يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ.» منتهای مراتب، باید به این در حقیقت دقت کرد که الکی خودمان را نیندازیم و نبریم به سمت بحث طلاق و این چیزها.
برای همین این دو تا آیه را با همدیگر نگاه بکنیم. صفحه هشتاد، صفحه نود و نه. برای اینکه آن بحث قبلی هم در سؤالات تکمیل بشود. ببینید این آیهی نوزده را تا حالا چندین بار با همدیگر خواندیم. آیه عجیبی است «يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهࣰاۖ » در حقیقت یک جوری زن را نگه ندارید. حلال نیست که «أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهࣰاۖ » از زنها بخواهید ارث ببرید یک جوری.
مثلا این یک رسمی بوده است. الآن هم بعضیها متأسفانه رسم جاهلی را دارند که بروند زن بچه مایهدار بگیرند که بعد این پدرخانم بمیرد یک ارث کلان برسد به این خانم بعد این ارث را بالا بکشد. خب یعنی اینجوری با این متد بعضیها دوست دارند بروند زن بگیرند «وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ» تحت فشار هم قرار ندهید تا اینکه «بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ» بعضی از آن چیزهایی که بهشان دادید، چه در قالب مهر چه در قالب دیگری فرق ندارد، اینها را مجبور شوند که ببخشند. خب؟ یعنی تحت فشار اینجوری قرار ندهید. «إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةࣲ مُّبَيِّنَةࣲ». مگر یک فاحشه مبینه انجام بدهند که فاحشه به معنی کارهای ضد اخلاقی مرسوم نیست نه. یک فاحشه مبینه یعنی کارهای خارج از عادت دیگر میکنند خب ول میکنند میروند برای خودشان. نمیدانم یعنی دارند مرد را تحت فشارهای دیگری هم قرار میدهند.
اگر زندگی برسد به این نقطه تازه اینجا میگوید «وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ»، با زنها به معروف برخورد کنید «فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ» اگر بدتان هم آمد، «فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡـࣰٔا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرࣰا كَثِيرࣰا» ممکن است شما از یک نفر بدتان بیاید، خیر کثیر دارد. یعنی حکم طلاق نمیدهد اینجا. خب در همچین حالی این خیلی پایان عجیبی است بر این آیات که اینجوری بکن آنجوری بکن. مهر را نگیر، تحت فشار قرار ندهید «وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ»، با زن به معروف برخورد بکنید «فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ» اگر بدتان آمد از زن، از آن زن بدت آمد. «فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡـࣰٔا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرࣰا كَثِيرࣰا» بدت آمد که آمد. آقا چه دلیلی است که شما بخواهی به واسطه اینکه خوشت نیامد یک نفری را مثلا طلاق بدهی و زندگی خودت و بچههایت و آن و فلان و به این بنبستهای این مدلی بکشانی.
کارکرد نماز در حفظ خانواده
لذا فضا میبینید که یک فضای در حقیقت خیلی خانواده محور خانواده نگه دار است. البته این نکته سر جای خودش هست. اگر، یک نظرسنجی یک موقع یک جای خیلی معتبری کرده بود خیلی هم به این چیزها خیلی معتقد نبود. ولی جالب داشت برای من میگفت. میگفت حاج آقا چرا اینجوری است؟ گفتم نه تو میفهمی چرا اینجوری است نظرسنجی، نه من، نه هیچ کس دیگری.
دیده بودند همه عوامل به نماز بستگی دارد. نماز میآید پایین فحشا میرود بالا در هر نفری. مثلا میآید پایین، طلاق آسیب اجتماعی و فلان و اینها ایجاد میشود در آن جامعه. نماز میرود بالا مثلا آسیب یا حتی سیگار فلان و اینها میآید پایین، طلاق میآید پایین.
برای همین است این آیه را ببینید که «حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ» فکر میکنی کجای قرآن است؟ وسط بحث طلاق است. خیلی عجیب است که این آیه وسط بحث طلاق است! انگار میخواهد کنترل بکند طلاق را. میایستد نماز ظهر آن هم در نماز موقع نماز ظهر. چرا اینجوری است؟ هیچکس هم نمیداند چرا اینجوری است؟ چرا در شاخصهای چیزی همه چیز بند میشود به نماز. نماز میآید پایین و میرود بالا. میرود بالا و میآید پایین شاخصهای در حقیقت آسیب اجتماعی و ضد دینداری.
لذا اینی «الذین إن مکّنّاهم فى الأرض اقاموا الصلوة» خودش حرف خیلی مهمی است. کسانی که مکنتی پیدا میکنند فرهنگ نماز را غنی میکنند. هر چقدر این فرهنگ غنیتر باشد جامعه سالمتر است و سالمتر میماند.حتی در طلاقها در فحشا و فلان و اینها.دیدید وقتی نماز میرود بالا میآید پایین میشود با نمونه آماری بزرگ. این را حساب کردهاند ها با نمونه آماریهای بسیار خیلی دیدنی است آن تحقیق.
نماز به خصوص نماز ظهر برای بحث طلاق (کارآمد است.) هرکدام یک خاصیتی داشتند. آنها هم (کارامد هستند.) «حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ» است دیگر. صلاه وسطی خاصیتش این است که وسط دنیاست. یعنی وسط اینکه طرف دارد جست و خیز دنیوی میکند. حالا یک موقع «بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ» است. اول روز و آخر شب است این پرونده اش. یک موقع وسط روز طرف باید برود نماز بخواند و این نماز به خصوص نماز ظهر برای این است که شاخص های دیگر را کنترل کند. نماز اینطور است. برای همین است که میگوید «تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ» یعنی از همه فحشا و منکرها (باز میدارد.) «الفحشا/ المنکر» کلا یک ویژگی دارد که منحصر به فرد است. ما غیر نماز چیزی را نداریم که این کار را کند.لذا جایگاه ویژه بیاید نمازش را بخواند و فلان بکند، خانواده سرجایش بماند.
نگاهی بر مطالبه گری حق در کانوان خانواده
صفحه 99 از آیه 128 نگاه کنید.« وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضࣰا» اگر نشوز و اعراضی زن ترسید از بعل و شوهر خود « فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحࣰاۚ» صلح یعنی کوتاه آمدن، یعنی حقوق را مطالبه نکردن، این خاصیت صلح است. یعنی شما حق و سفره را نکشی طرف خودت. «وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرࣱ» تا این را میگوید، اضافه میکند «وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ» در جانها شح حاضر میشود. یعنی بخل شدید. تا میایی بگویی که آقا من می بخشم، یک چیزی زیر گوشت وز وز میکند که کم نیاریها، نبخشی ها، فلان نکنیها، میشوی زن تو سری خورها، اگر فلان کنی (فلان میشود.) «وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ» یعنی مطالبه گر حق، حقم را بده. اگر این فضا، فضای حاکم بر خانواده باشه که آدمها بخواهند حقوقشان از همدیگر بگیرند و بر اساس غیر صلح حرکت کنند، یعنی نسبت به همدیگر کوتاه نیایند.
کسانیکه که ازدواج کردند می دانند. این شاید مهمترین پیام حضرت امام است وقتیکه ازدواج میکردند پیش ایشان، ایشان می گفتند ببروید با هم دیگر بسازید. بروید با همدیگر بسازید یک حرف فنی است در این بحث. چونکه یکهوی یک چیزی میاید در ذهن آدم که اگر جوابش را ندهم فلان نکنم فکر نکند من تو سری خورم گاهی اوقات پدر مادر ها هم (فرزندشان) را شیر میکنند. در این زمبنه آنها هم کم بی تقصیر نیستند گاهی اوقات.
«وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ» اگر کسی ما دوتا آیه داریم، یکی سوره حشر یکی سوره تغابن، یک تکه آیه داریم که فوق العاده است. میگوید: «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ» کسی که رها شده باشد از این شح نفس، حالا فرقی ندارد در زن و شوهری باشد یا در جامعه، میخواهد حقوقش را بگیرد از همسایه، حقوقش را بگیرد از این و آن، اصلا شما بگو کظم غیض کن (میگوید) کظم غیض چیست. آقا این را بدانید وقتی می گوید «فَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ»، بخاطر این است که مهم ترین بحثهای سلوکی در این کارها و در خانواده انجام میشود. انقدر دنبال فوت کوزه گری نگردید. من پیش مهمترین اساتید اخلاق رفته ام. آخرش همسن است که دار میگویم. اگر کسی سلوک میخواهد در همین خانواده میشود. انقد فوت کوزه گری ندارد که یک چیزهای عجیب و غریب و فلان (باشد). اول اینکه طرف کظم غیض کند، جواب ندهد ، بهانه گیری نکند، سلوک در همین است. اینها از همه کار سخت تر و از همه سلوکها مهم تر است. اگر این سلوک را رعایت کند خدا توفیق نماز شب و هزار کار دیگر را به او می دهد.
این است که «وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ» شخ میگیرد در آدم. میرود دنبال اینکه فکر نکند خر گیر آورده است. بایدبه او بگویم که تو بیست سال پیش فلان کار را کردی، مامانت فلان (حرف را زد). (این را میگویم که) ببیند من چه حافظه خوبی دارم و فکر نکند که من می خورم. (متوجه شود که) من زنی نیستم که میخورد از تو. من شوهر نیستم که فکر کنی (میخورم از تو).
همه کسانی که غضب نمیکننند، آتو نمیگیرند، چیزی نمی گویند، کظم غیض میکنند یک جاهایی و فلان و اینها، اینها (سلوک می کنند). سلوک عزیزم میخواهی «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ» دو آیه اینطوری ما داریم. هم در سوره حشر است و هم در سوره تغابن. این را خیلی بهش دقت کنید، یعنی دقت ویژه سلوکی کنید. انقدر نیایید بگویید حالا آنجا چه می شود، آن یکی چیست. آقا شما همین که خانواده از دست شما راضی باشد، با بچه ها حرف میزنید غضب نکنید، راحت باشید با اینها، آتو نگیرید و خلاصه از این کارهایی مردها در حق زنها و زنها دز حق مردها (می کنند.)حالا یک موقعی غذا نیست، خب نیست دیگر. حالا یک نان و پنیر بگذار جلویت بخور دیگر. (میگویی) من رفتم سرکار و آمدم؟ خب رفتی و آمدی غذا نیست الان. یا مثلا ظرفها مانده ایت(نگو) چرا ظرفها مانده است، تو برو بشور.
خیلی ساده است ها، یعنی اگر این سلوک ها را از پسش برآمدیم خدا توفیق بقیه سلوکها را هم به ما میدهد. اما اگر از این شح نفس برنیامدیم، یعنی هی داریم( حق جویی میکنیم)، این که طرف آمده است جلوی پارکینگ شما پارک کرده است، این مهمترین امتحان سلوکی شماست، گاهی اوقات در هفته در ماه (این اتفاق میافتد.) اینکه با شما آینه به آینه میکند این مهمترین امتحان سلوکی شماست. اینکه پارک کرده است چکار میخواهی با او کنی؟ دعوا میکنی؟ تو سرش میزنی؟ چکار می کنی در این فضا ها کلا؟ این مهم ترین امور سلوکی ماست. «وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ»
معنای عدالت در چند همسری
بعدش که می گوید (آیه 128 سوره نساء) «وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرࣰا* وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ» شما هیچ موقع نمتوانید ولو اینکه حریص هم باشید و خیلی هم دلتان بخواهد عدالت برقرار کنید بین نساء. آن هم معنیش معلوم است که منظور عدالت قلبی است که برقرار کنید، وگرنه با آیه اول سوره نساء سازگار نیست.
«فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ» این را شبهه اش را میدانید دیگر؟ آنجا گفته است تا دوتا زن و سه تا زن و چهارتا زن جایز به شرط عدالت، این آیه میگوید نمیتوانید عدالت برقرار کنید. خب این میشود تعلیق محال که، اصلا چرا گفته است؟ بعضی ها فکر میکنند خیلی باهوشند این آیات را پیدا می کنند. که آها اینجا این را گفته است. خب معلوم است چرا گفته است. یعنی میخواهد بگوید که آن چیزی که شما توقع داشته باشید بین النساء باشد و عدالت قلبی باشد و اینها، این بین دوتا بچه اش هم نیست. حتما اینهاییکه چندتا بچه دارند میدانند بین بچه های آدم هم این اتفاق نمی افتد. بین چند همسری و آنهایی که چند همسر دارند هم این اتفاق نمی افتد. ولی لازم نیست، آن اصلا لازم نیست.
«فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِ» یکجوری هم تمایل پیدا نکنید که انگار اصلا آن (دیگری) را ول کرده اید. «وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورࣰا رَّحِيمࣰا» اگر میخواهد ولش کنید، ولش کنید دیگر. این چه زندگی ای هست؟ «وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلࣰّا مِّن سَعَتِهِۦ» اگر جدا شوند خدا از وسعتش به هردو می دهد. یعنی همانطور که اگر ازدواج کند «يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ»، طلاق هم بگیرد سر جایش (میبخشد.) آقا یک موقع اشتباه شده است و کار گره خورده است و دیگر هیچجوره هم در نمیاید، البته با تمام شرایطی که قران گفته است.
«حق بیتوته» واجبی فراموش شده
ببینید شما آیه یک سوره طلاق را بیخیال نشوید. آنجا حق بیتوته هست: «لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخۡرُجۡنَ» طلاق بگیرد باید بیاید در همان خانه کماکان باشد، فقط با حجاب و کوچکترین شوخی که بوید رجعت دهد، این به معنای مراجعه است. یعنی نمیخواهد همینطور هم این طلاق انجام بشود. میدانید در طلاقهایی که زن از خانه بیرون میرود، میرود خانه پدرش، این با صراحت قران اختلاف دارد. یعنی صریح قران می گوید این کار را نکند، حق ندارد این کار را کند. برود در همان خانه بماند محجبه. آن هم نمیتاوند او را بیرون کند. بعد ببینید چه اتفاقی می افتد. ممکن است رجعت انجام شود؟ بله ممکن است. خدا میخواهد این بشود. یعنی خدا نظرش این نیست که این اتفاق بیفتد.
اما اگر شد و جایش هم درست بود «وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلࣰّا مِّن سَعَتِهِۦ» خدا از وسعتش به آن دوتا میدهد. طرف آمد پیش یکی از ائمه گفت روزیم کم است حضرت گفتند ازدواج کن. بعد از ازدواج آمد گفت روزیم زیاد نیست (؟ 33:50) گفتند خب طلاق بده. طلاق داد روزیش زیاد شد. گفتند چطور شد؟ گفت همین دوتا آیه را داشتم امتحان میکردم. حالا شاید داشتند با طرف شوخی میکردند، من نمیدانم. هردو عامل روزی است، هم ازدواج هم طلاق. ازدواج سرجای خود و طلاق سرجای خودش. این هم از بحثی که مانده بود.
معنای نور در آیه نور
و اما سوره مبارکه نور. ببینید این آیه «ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ» من عرض کردم آیه پیچداری است. یعنی خیلی رند و روان و اینها نیست. «ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةࣲ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبࣱ دُرِّيࣱّ يُوقَدُ مِن» یکسری ایکس، ایگرگ، زد، اصلا آدم نمیفهمد چه دارد میگوید. چرا اصلا اینطور وارد بحث شده است؟ من یک مقداری چون اینجا را جای عمومی فرض نمیکنم. این فرض مهم است. بالاخره کسانی هستند که سالیان سال است پای بحث بوده اند و درس خوانده اند و اینها، راحت است که بگویم «ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ» یعنی الله خالق آسمان و زمین است. یعنی موجد آسمان و زمین است. منتها این حرف غلط است تقریبا. خیلی از مفسرین هم این را فرمودند.
چرا من این را میگویم؟ ببینید یک بحث هایی هست این بحث ها عمومی و منبری نیست اصلا. اصلا کسی نباید در منبر بگوید. من به طلبه ها هم میگویم این بحث منبر ندارد که شما بگویید آسمان و زمین وجود ندارند. چه میشود؟ طرف چه فکر میکند؟ فکر میکند این آسمان و زمنی هیچ و پوچند. اینطور فکر میکند دیگر. ولی واقعا وجود ندارند. چه دارند؟ حالا باید توضیح داد که چه دارند که هیچ و پوچ نشود.
این بحث هم مهم است ائمه هم این مراعات ها را میکردند. ذیل این «ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ» این آیه، ذریح محاربی میاید به زراره، اینها از اجلای اصحاب بودند دیگر، زراره شاید فقهی بوده بوده است. ذریح میگوید من از امام صادق سوال کردم «ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ» (یعنی چه؟) امام گفتند لقاء امام. «ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ» یعنی کسی که آلودگیهایش را بزداید. زراره این را سوال کرده بود حضرت گفته بودند ناخنهایش را بگیرد، سیبیلهایش را بزند. زراره کمی تعجب کرده که یعنی چه؟ «ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ» آلودگی زدودن یعنی لقاء الامام؟ میروند پیش امام. میگویند ما از شما سوال کردیم «ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ» یعنی چه؟ فرمودند یعنی ناخنش را بگیرد، سیبیل هایش را بزند. گفت ذریح آخر یک چیزی میگوید، یک چیز عجیبی از طرف شما میزند، میگوید شما گفتید لقاءالامام. میگویند بله ذریح درست میگوید (زراره) میگوید یعنی چه؟ حضرت میفرمایند چه کسی مثل ذریح تحمل میکند؟ «و من یحتمل مثل ما یحتمل ذریح؟» ذریح است دیگر. شاگرد کلامی است، او فهم میکند این را. من به تو نگفتم، به ذریح گفتم. به تو گفتم همین ناخنهایت را بگیر، به او گفتم لقاءالامام.
لذا واقعش این است که حمل احادیث ائمه، اینها طبقه بندی دارد. واقعا طبقه بندی دارد و همه طبقاتش را نباید لو داد. لذا ممکن است این صوت را یک عده ای بشنود و اصلا یکهو قاطی کنند. من اینجا چون خودم هستم نمیگذارم قاطی کنید ان شاءالله.
این معلوم است که یک آیه پیچداری است و حالا به ما میگویم که استفاده از ادبیات نور یک استفاده خاصی است در قران. حالا به شما میگویم ک چرا از ادبیات نور انقدر استفاده میشود. لذا اگر متوجه هم ندید همان برگردید به تنظیمات کارخانه، همان که قبلا فکر میکردید که بابا خدایی هست و دارد عالم را ایجاد میکند. با تنظیمات کارخانه کار را دربیاورید. طرف میگوید «ذات اقدس اله» که آقای جوادی میگویند چه کسی است؟ میگویم همان خدای خودمان است. ذات اقدس اله را اگر نفهمیدی همان خدا خودمان است. این مثال را هم اگر متوجه نشدید که مثال سنگینی است سر جای خودش و من سعی میکنم بازش کنم در یک دو سه جلسه ای چون مهم است.
این می افتد در «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ» این نور باید برود در بیت و بعد «رِجَالࣱ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةࣱ» محصول این نوری است که آمده است در بیت. این سه تا آیه ای است که کاملا گیر کرده اند به همدیگر این سه تا آیه. این هم به عنوان یک طبق بندی معارف، آقا اگر کسی متوجه نشد دست به تنظیماتش نزد. مثل قبل (فکر کند) که ما هم یک خدایی داریم، هستیم خدا هم هست ما بنده ضعیف در مقابل خدای قوی. این تصویری است که به کل غلط است اما با همین این کار را دربیاور. با همین نماز میخوانیم اما دقیق نیست.
ادبیات نور در قران (را) حالا بروید خوتان ببینید. من چند آیه را به همین مناسبت میخوانم. نور یک چیزی است جنسش که شما نمیبینید خب؟ ولی همه چیز را باید به واسطه آن ببینید. الان منبع نور را نگاه نکنید، ما داریم همدیگر را نگاه می کنیم. شما دارید من را نگاه میکنید من هم دارم شما را نگاه میکنم اما نور را نمیبینیم. این یک خاصیت نور است. این بحث افتاده است دست عرفا و تبدیل به یک عظمتی شده است.
احتجاج عمران صابی با امام رضا علیه السلام
عمران صابی در احتجاجاتی که با امام رضا علیه السلام میکرد که حتما دیده اید. حالا ندیدید هم در توحید صدوق و عیون اخبار الرضا هست، حالا من یک تکه اش را برایتان میخوانم. کهیک سوالی میکند. سوال این است میگوید که «أَ هُوَ فِي الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِيهِ» خدا در حلق است یا خلق در خداست؟ ما تصویری که راجع به خدا داریم یک تصویر این مدلی است که خدا خیلی بزرگ است در حدی که دم دست من دیگر نیست. خیلی بزرگ است. یعنی شبیه موجودات خیلی بزرگ که از همه چیز منزه شده است و یک چیزی است آن بالا. روایات ما یکجور دیگری بیان میکنند که قران هم همین را بیان میکند که مثلا «یا عال فی دنوه» «یا دان فی علوه» یعنی میاید پایین ولی بالاست، میرود بالا وبی پپایین است. حالا اینها را باز بهتان میگویم که یک مدلهایی در روایات بیان میکنند که این مدل.
خلاصه عمران صابی میگوید: «أَ هُوَ فِي الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِيهِ قَالَ الرِّضَا ع أَجَلُ يَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِكَ» نه خدا در خلق است و نه خلق در خداست. «لَيْسَ هُوَ فِي الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِيهِ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ وَ سَاءَ عِلْمُكَ مَا تَعْرِفُهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» بهت یاد میدهم. به حول قوه الهی بهت میگویم این یعنی چه. «أَخْبِرْنِي عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِيهَا أَمْ هِيَ فِيكَ» الان صورت مراتیه ای هست، یعنی تصویر خودتان در آینه، تصویر شما در آینه هست خودتان هم هستید. میگوید چه کسی در چه کسی است الان؟ تو در انی یا آن در تو؟ میگوید هیچکدام نیست. «فَإِنْ كَانَ لَيْسَ وَاحِدٌ مِنْكُمَا فِي صَاحِبِهِ فَبِأَيِّ شَيْءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ» اگر این اینجاست وتو هم آنجایی، این را به عمران صابی میگویند ها. این برای مجالس علمی است. این یک سری است، چیزی نیست که بروید جار بزنید همه جا. حالا بهتان میگویم فرهنگ قران با چه ادبیاتی بیان میشود. میگوید چطور میفهمی این توست؟ اگر با آن ارتباطی نداری چطور میفهمی؟ میگوید «قَالَ بِضَوْءٍ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا» بخاطر نوری که این وسط وجود دارد. بعد میگویند نور را میبینی؟ این نور خودش دیده میشود، وقتی تو داری تصویر خودت را در آینه میبینی نور را میبینی؟ میگوید نه نمیبینم و همینطور متحیر میشود. حضرت هم زها میکند. بعدش هم میگویند برویم نماز. میخواهد سوال کند و میگوید من سوال دارم میگویند برویم نماز.
انواع آیت در قرآن
ببینید این مثال مرات و نور اینها، امام خمینی باز یک مثالی دارد، البته در کتب عرفا این مثال آمده است امام هم گفته اند. شما میروید در یک اتاق آینه کاری. آینه ها شکل هایش متفاوت، حتی و محدب و مقعر. خودتان را به هزار صورت با شکل های مختلف میبینید. کوچک، بزرک، محدب، مقعر. دیدید که آدم جلوی آینه های مختلف یکی است اما تمام این صورت ها هست. این صورتها هیچ و پوچ نیست. شما از جلوی آینه کنار بیایید واقعا دیگر هیچ صورتی باقی نمیماند، امام هیچ نیست، پوچ نیست. یعنی صورت مراتیه شما، تصویر شما در آینه است.
این را قرآن تحت یک عنوان می آورد به نام «آیت». آیت و نشانه یا آیه. ما سه مدل آیه داریم، یعنی نشانه یک چیزی. نشانه یک، یک موقع هست مثل نشانه های راهنمایی و رانندگی است. یک خط سفید کشیده است میکویند این آیت یا نشانه ای است که ورود ممنوع است یا یک T مثلا کشیده میشود، شما میگویید این یعنی بن بست است/ این ضعیف ترین نوع آیه است که به آن اعتباری گفته میشود.
گاهی اوقات یک مقدار بالاتر از این این است آیه و آن چیست؟ و آن این است که شما یک دودی میبینید یکجایی رفته است هوا، شما مسفهمید که پشت این کوه آتش روشن کرده اند، اعتباری نیست، ولی دو چیز کاملا جداست. یکی دود است و یکی آتش و هیچ ربطی هم بهم ندارند. اما شما میدانید که ربط دارند. میگویید دود علامت آتش است، آیه و نشانه آتش است.
و اما یک آیه و نشانه دیگر داریم که این دیگر ته نشانه است. یعنی اصلا این خود آن آیه است که یک جلوه ای از آن ذوالآیه، خود آن شخص است. همین تصاویر شما در آینه. تصاوسر شما در آینه اصلا شبیه نشانه دود بر آتش نیست. کسی آینه را نگاه کند، انگار شما را نگاه میکند، در صورتیکه شما را نگاه نمیکند. این آیه ای است بر شما. به این میگویند آیه.
اینها یک اصطلاح دیگری دارد به نام «ظل»، سایه. حالا اینها را میگویم آیاتش را هم میخوانیم. سایه در فرهنگ قرانی دیدید که سایه ها حتی سجده می کنند: «سُجَّدࣰا لِّلَّهِ وَهُمۡ دَٰخِرُونَ» به حالت تواضع اینطور میگوید که دارند سجده میکنند سایه ها. این یک چیزی است که دست آقایان این کاره افتاده است به آن میگویند «وجود ظلی». آخرش رابطه ما با خدا رابطه ای نیست که خدا ما را به وجود آورده است، ما را به ظهور آورده است. مثال مرات و آینه و آثار تعبدی و سلوکی هم دارد ها. من این مثال را چتد بار این طرف و آن طرف گفته ام شاید اینجا هم گفته باشم. شما با تصاویر ذهنی خوذتان چطور رابطه برقرار میکنید؟ روی این مثال ها کار کنید به لحاظ ذهنی. امام میگوید که روی این مثال ها کار جدی کنید چون که به اندازه معرفتتان میتوانید سلوک کنید. ایمان به اندازه معرفت است.
عالم ظهور خداوند است
شما اگر خدا را یک موجود قوی میدانید، مثلا قویتر از فرعون، اصلا آنکه باید باشد خیلی فاصله دارد با این. وقتی سه نفر را در ذهنتان میاورید، شما چه هستید؟ شما جمع پذیر نیستید. یعنی اینطور نیست که در سرشماری شد چهار نفر، آن سه نفر با من شد چهار نفر. برای همین است که «لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةࣲۘ» خدا سومی سه تا نیست، خدا چهارمی آن سه تاست. برای همین است که میگوید «مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ» خدا چهار ایت، اصلا با اینها جمع نمیشود، خدا یک چیز دیگر است.
اگر توانستی این را بفهمید، مثل داستان اصحاب کهف «سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةࣱ رَّابِعُهُمۡ كَلۡبُهُمۡ» با «مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ» این دو تا باهم فرق دارد. یک موقع هست چهار چهارتا هست، یعنی یک و سه چهار، چهارمی شد سکش. یک موقع چهار سه است، نه چهار چهار. برای همین است که اصلا با من جمع نمی شود. اینها را میخواهیدجمع کنید با یکدیگر مقایسه کنید، مقایسه کنید. میخواهید مقایسه کنید الان چندتاست؟ ده تاست، بیست تاست؟ یک، دو، سه، چهار… بیست. ولی با من دیگر جمع نمی شوند. یا یک یا بیست، دیگر بیستو یک در نمی آید. خدا را با موجودات جمع بزنی، آن روایت را خواندم.
طرف خطیب بود. آمد گفت که «من اطاع الله و رسوله فقد هدی» جلوی پیغمبر گفت. بعد گفت«و من عصاهما فقد (؟ 53:20)» کسیکه خدا و رسول را اطاعت کند هدایت شده است و کسیکه این دوتا را، نگفت و من عصاالله و رسوله، گفت فقد عصائهما…. آمد از منبر پایین حضرت فرمودند تو منبر رفتی، خیلی منبر گندی رفتی، خیلی حرف بیخودی زدی. گفت چرا؟ گفتند فقد عصاهما چیست که آوردی؟ مگر جمع میشود خدا و رسول؟ ضمیر تثنیه میخورد بهش؟ فقد عصاهما نداریم. عصاالله و رسوله (داریم.) عصاالله و رسوله جایز، عصاهما شرک و کفر (است). حضرت به او گفتند «بئس الخطیب انت» خیلی سخنرانی بیخودی کردی تو.
خدا یک چیز دیگر است کلا. خدا چیز دیگری است. یا یک یا هزار، دیگر هزار و یک نمیتوانید بگنید. و تمام من تبع این بحث. شما الان فرض کنید که این سه چهار نفر را که آفریدید در ذهنتان، اینطور نیست که به آنها توجه نکنید و آن نور را به آنها ندهید، باشد فقط شما توجه نکرده باشید به آن. اینطور نیست که چراغ قوه را روی آنها نینداخته باشید باشند فقط تاریک باشند. من مثلا شما از یادم بروید یا چراغ قوه نیندازم روییتان نبینمتان اینطور نیست که شما از بین بروید. ولی تصویر ذهنی اینگونه نیست. تصویر ذهنی را نور روی آن نیندازید نیست. نه اینکه چهارسال دیگه به آن توجه کنید و ببینید ماشاالله چقدر بزرگ شده است. توجه نکنید نیست. بین ساخت یک سوزن و یک کوه هم برای شما هیچ تفاوتی ندارد. چون که قرار نیست به آن وجود بدهید، اصلا وجود ندارد. ظهور خود شماست، مثل حدیث نفس خود شماست. این سه چهار نفر هم نمیتوانند با هم پشت درهای بسته شور کنند که شما نفهمید. یعنی نمی توانند با همدیگر یک کاری بکنند، توطئه بکنند علیه شما. برای همین است که میگوید «وَقَدۡ مَكَرُواْ مَكۡرَهُمۡ وَعِندَ ٱللَّهِ مَكۡرُهُمۡ». بابا این مکر عند من، یعنی نزد من است که دارد مکر میکند. من اگر نخواهم او مکر کند که نمیتواند. من دارم به او میگویم چکار کند. نه اینکه من بگویم چکار کند او هم برود بکند. این فرهنگ در قران به نام «اذن» یاد میشود.
اذن یعنی چه؟ یعنی یک ان شاالله درونی. اذن یعنی خدا باید بخواهد. «أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡـَٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ» همه چیز به اذن است. این اذن نه اینکه اذن تشریعی است، یک اذن تکوینی است. بسیار این بحث مهم است. یک ان شاالله درونی است. یعنی شما اگر خوب این بحث را متوجه شوید و به قول امیرالمومنین در نهج البلاغه آن را خوب هم قرقره کنید. روزی سه بار قرقره کن. هی بنشین فکر کن رابطه خودت را با خدا تصحیح میکنی. یعنی خا یک ان شاالله که فرهنگ دینی ما هست، گفتند در روایت است که اسمسهایتان را چک کردید از دوسال پیش دیدید یک ان شاالله ننوشته اید، بنویس. در روایت است که اگر سالیانی گذشت و یادتان افتاد که ان شاالله نگفته اید بگویید.
طرف قهرمان امام صادق علیه السلام بود. قهرمان که میدانید به معنای پهلوان نیست، یعنی پیشکار. حضرت گفتند فلان نامه را تنظیم کن. وقتی تنظیم کرد و آورد حضرت گفتند چه نامه بیخودی نوشته ای، چرا ان شاالله ندارد در آن. بعد گفتند این نامه را بردار هرجا میخورد یک ابرو باز کن ان شاالله بنویس در آن. ببینید دقت امام را. چون من باید بفهمم که من کاره ای نیستم اصلا. یکی دیگر دارد کار میکند. اراده اوست که دارد جریان پیدا میکند. حالا نروید در بحث جبر و اختیار، آن جعبه سیاه این بحث است.
این آیه را بخوانیم و عرضم تمام. این آیه میدانید کجا امده است؟ «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلࣱ ذَٰلِكَ غَدًا* إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ». در سوره کهف است، وسط داستان اصحاب کهف. معلوم است یک چیزی هست. چرا وسط تعریف کردن داستان میگوید «وَلَا تَقُولَنَّ» پیغمبر نگو فردا فلان کار را می کنم «إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ». «وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ» اگر هر موقع یادت رفت باز دوباره بگو ان شاالله. « وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدࣰا»
داستان چیست؟ یک سری سه تا سوال مجربه داشتند اینها از کلا پیامبر که میخواستند ببینند پیغمبر است یا نه. این سه تا سوال این است یک: روح چیست؟ «وَيَسۡـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ» در سوره اسراء است. دو: یکی اصحاب کهف را داستانش را بگو. سه: یکی داستان ذوالقرنین را بگو. گفته بودند به اینها بروید از پیغمبر بپرسید، اگر ادعای پیغمبی میکند باید این سه تا را جواب بدهد.
به قول امام اگر یک نفر ادعای امام زمانی بکند باید ربط حادث و قدیم را اول ازش سوال کنیم ببینیم بلد است بعدا قبول میکنیم. گفتند این سه تا سوال را از پیغمبر بپرسید. پیغمبر گفت من فردا میایم. پانزده روز وحی قطع شد. همه گفتند این چه پیغمبری است و گفت فردا میایم ولی نگفت. روز پانزدهم وحی آمد که پیغمبر نگو فردا میایم، بگو ان شاالله فردا میایم.
یک ان شاالله داریم که برای سر و کار گذاشتن زن و بچه است که مردها استفاده میکنند. که این اء استفاده ن شاالله را وقتی که میخواهند بیچانند از یک لفظ اینطوری دارند. یک وقت بچه میگوید نه دیگر بابا ان شاالله نگو دیگر. معلوم است یک سوء استفاده بدی از ان شاالله ما کرده ایم. ولی چرا پیغمبر گفتی من فردا میایم؟ این یک ان شاالله است. آن تصویر در ذهن مگر میتواند بگوید من چکار میکنم؟ اصلا مگر شانش است که بگوید. ان در مقابل شما اصلا ذات ندارد. خوب دقت کنید بعدا با این کلیدواژه ها کار دارم. آنها در مقابل همدیگر ذات دارند، در برار شما ندارند. جلوه خودتان هستند. خودتانید به عبارتی. آن ذات ندارد.
برای همین است که علامه طباطبایی یک دقت جدی میکنند در این بحث که خدا از موسی پرسید که موسی این چیست در دستت؟ موسی گفت که «قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيۡهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَـَٔارِبُ أُخۡرَىٰ» برای همین خدا به او گفت «قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ» علامه طباطبایی میگوید که این اشتباه موساست که .قتی که میپرسد «وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ» میگوید «قَالَ هِيَ عَصَايَ» باید میگفت هرچه شما میگویید. بله اگر من سوال میکرد میگفتی «هِيَ عَصَايَ» اما خدا که سوال میکند که تباید بگویی «هِيَ عَصَايَ» باید بگویی هرچه تو بگویی. تو میخواهی چه باشد؟ عصاست؟ عصاست. اژدهاست؟ اژدهاست. ببینید آن که ذات ندارد که من بگویم ذاتش چیست. اینها در مقابل همدیگر میتوانند این حرفها را بزنند اما در مقابل خدا که نمیتوانیم بگوییم. این الان میز است؟ اگر خدا سوال کند چیست؟ چه میدانم چیست. نظر شما چی هست؟ چه میخواهید باشد الان این همان آن است دقیقا.
این است که بحث را خیلی ادق میکند میکند. یعنی دقیقترین حالتش این است. یک موقع میگویی خدا این را به وجود آورده است. خدا هست این هم هست. خدا وجود قوی این هم وجود ضعیف مثلا. خب اگر وجود دارد که ذات دارد. یک موقع بحث این است که اصلا وجود ندارد، اصلا خدا اینها را به وجود نیاورده است. بلکه فقط ظهور داده است بهش. این معنی که توقع ندارم به همین مفتکی بفهمید، فقط با یک سری مثال میتوان نزدیک کرد و خاصیت مثال اصلا همین است که دارد که این مثالها را میزنیم «وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا يَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ» بعد عالم باید سر این مثال را بگیرد و بکشد و برود بالا. و چه کسی هم تازه می تواند این کار را بکند؟ عالم میتواند این کار را بکند. نمیتواند در مثال تعقل بکند مگر عالم باشد. عالم باشد این را متوجه بشود، متوجه بشود مثال یک طنابی است که از بالا افتاده است بگیرد و خودش را بکشد بالا. بعد از همین یک عالم چیز درمیاید. اگر کسی این را بفهمد که «الله نور السماوات و الارض» نه «الله موجد السماوات و الارض» نه «الله خالق السماوات و الارض» که البته این را هم داریم. در همین معنای خلق همین معنای (؟ 1:04:40) ولی خدا میخواهد با همین معنای نور کار را در بیاورد.
نور همان چیزی است که باید بتابانی تا شی پیدا شود. حالا یک موقع است چراغ قوه را میتابانی بر آن، آن هست و تو داری میبینی. یک موقع هست نه اساسا به واسطه این چراغ قوه آن ایجاد میشود. به عبارتی ظهور پیدا می کند. حالا این بحث را الان یک مقدار ارور دادید اشکال ندارد. بگذارید یک مقدار بحث جلو برود و هم ابعادش در بیاید «كَمِشۡكَوٰةࣲ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ» این دارد چه میگوید؟ موضوع چیست الان؟ اصلا گیر داستان چیست؟ چرا دارد اینطور میگوید؟ این موضوع یک مقداری پالایش شود و در بیاید میبینید که این همان چیزی است که در جامعه کبیره گفته اند که در حقیقت «خَلَقَكُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ حَتّى مَنَّ عَلَيْنا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ في بُيُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ » شماها انواری بودید که آورده اند در بیوت گذاشته اند. بیت چیست و اینها چیست همه را باید یک پکیجی باید معرفی کنیم که این نورهایی که در عرش هستند چرا اصلا به این نورها میگویند نور پیغمبر است؟ اصلا داستان این نور چیست که اینها میاید پایین در طاقچه هایی قرار میگید و یک چیزهایی میشود و بعد میگوید «نُّورٌ عَلَىٰ نُورࣲ». بعضیها فکر میکنند این نور علی نور که خدا خواسته است ایول بزند مثلا نور علی نور یعنی زدیم ترکاندیم. نه! نور علی نور، این نورهایی که بر همدیگر علو پیدا میکنند معنیشان چیست؟
اینها یک مقداری با یک ادبیات نور تا حدی که میشود واقعا (توضیح خواهیم داد). تا همینجایش هم تا یک حدی میشود اصلا بحث نور و ظلمت و رابطه های وجودی را مطرح کرد. بحثهای توحیدی همیشه بحثهای غرر است. برای همین علامه طباطبایی میگویند این بحث غرر است. میگوید بحثهای خیلی خاص قران است. هرجا بحث توحید میشود. چون که توحید همان نرخ شاخص قران است. یعنی شما توحید را بفهمی امام را هم میتوانی بفهمی. تمام مفاهیم اخلاقی را میتوانی بفهمیو اگر توحید را بفهمی توکل را هم میتوانی بفهمی. اگر توحید را نفهمی توکل بیش از یک فانتزی اخلاقی نیست. برای همین است قران میگوید «لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلࣰا». یعنی اینطور نیست که یک فانتزی دارد برای درست میکند میگوید چون توحید داری تکل کن. در سیاست تاثیر میگذارد، در علوم تاثیر میگذارد، در روابط اجتماعی تاثیر میگذارد، در انفاق تاثیر میگذارد و هزار مساله دیگر. اینها بحثهای غرر است که اگر حل بشود در ذهن آدم تکلیف ادم هم مشخص میشود.