فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

عرض یه محضرتان که ما معمولا این کار را قبلا میکردیم که یک بیان اخلاقی را معرفتی را مقدم میکردیم و بعد بحثهای قرانی را میکردیم. به نظرمان رسید که همان بحثهای نهج البلاغه را در ابتدا یک پنج دقیقه ده دقیقه ای نهج‌البلاغه با همدیگر نگاه کنیم. واقعا نهج‌البلاغه به تعبیر شهید مدرس مهمترین کتاب اخلاق است و واقعش یکی از مهمترین کتابهای اخلاقی محسوب می‌شود و این آقا علی شیرازی که استاد نهج‌البلاغه آیت الله مطهری بوده ایشان شاگرد شهید مدرس بوده است به عبارتی.

کان یک مقدار شهید مدرس بر سر ما حق دارد برای اینکه نهج‌البلاغه عمومی شد و خیلی گسترده شهید مطهری این را طرح بحثهای نهج‌البلاغه توسط شهید مطهری خیلی گسترده انجام ضد.

حالا فعلا آداب و ترتیبی نمیجوییم، بعدا اگر لازم شد به طور موضوعی وارد بحثهای نهج البلاغه خواهیم شد تا به جمع بندی هم برسیم. همین امروز که شروع کنیم یک خورده معلوم میشود با سوالات و اینها. بنای ما هم کلاس است دیگر، منبر نیست. حتما سوال کنید و حتما هم قران دستتان باشد، چون که قرار است آیات را ببینم ولو اینکه آیات را حفظ بباشیم یا باشید، اینطور نیست که آیات را از حفظ بخوانیم، بلکه سعی میکنیم در یک روندی با آیات قران مانوس شویم. چون که انس به قران مهم است و گام اول مباحث قرانی است. باید مرتب دید و شنید و مراجعه کرد و برخی حفظ میکنند، حفظ کرد تا ان شاالله مانوس با پیام های قران شویم.

حالا قبل از اینکه مقدمه ای راجع به قران بخواهم بگویم، خود این بیانی که انتخاب کردم که بیان تند و تیزی هم هست از بیانات نهج البلاغه، خطبه 160 نهج البلاغه هست. قبلش این آیه را ببینیم، سوره مبارکه احقاف آیه 20 میشود صفحه 504.

بسم الله الرحمن الرحیم. وَيَوۡمَ يُعۡرَضُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ آن روزی که عرضه میشوند الذین کفروا علی النار، عرضه میشوند بر آتش آن موقع است که وَيَوۡمَ يُعۡرَضُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا به آنها میگویند که شما همه طیبات را، ببینید نه محرمات را، میگویند أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا شما به عبارتی طیبات و حلال ها را هم قاشق کش کردید به عبارتی، ته دیگ طیبات را هم دیگر دراوردید و زیاد از طیبات و حلال دارید استفاده میکنید چرا انقدر از حلال استفاده کردید؟ حالا مگر اشکال دارد از حلال زیاد استفاده کردن؟ بخاطر اینکه کسی که از حلال خیلی استفاده میکند رو میاورد به استکبار رفته رفته. زیاد حلال خواری خوب نیست. نه اینکه حرام خواری خوب است، بلکه حلال را زیاد خوردن خوب نیست. ظرف هرکاری میکند بعد میگوید حاج آقا مگر حرام است؟ نه حرام نیست. خیلی چیزها حرام نیست. انواع رابطه ها مثلا با جنس مخالف حرام نیست، میشود حلالش کرد. خیلی از خوردنیها روی هم خوریها حلال است. ولی اینکه أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا بهره مند دارید میکنید خودتان از حلال دنیا خیلی. این میشود عرضه به جهنم. تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ چیز عجیبی است. حالا امروز این عذاب هون را بکش، عذاب هون یعنی عذاب خواری. من بعضی وقتها اگر اینها را یک پرانتز باز کردم، برای این است که اینها باید روشن شود. چون خود قران اینطور مندمجا بحث ها را در هم میکند.

عذاب الهون به معنای اصل عذاب همین است که انسان احساس خواری کند. اصل عذاب این است وگرنه خدا به جهت اینکه رحمان است و رحمت دارد، جهنم فرستادن یک آدم لاابالی از رحمت الهی است. فثط هونش خیلی بد است، عذاب الهونش خیلی بد است. وگرنه مثل این میماند که یک آدمی که همش فحش خواهر و مادر میدهد، این را ببریدش بگذاریدش وسط یک جلسه ای که همه حرفهای حکیمانه میزنند. خب آن عذاب است، او آنجا داغون میشود. اما اگر او را ببرند جایی که همه دارند به هم فحش خواهر، مادر میدهند، آنجاست که این تازه احساس خوبی میکند. اینکه خدا یک عده را میندازد جهنم این از لطف خداست، فقط نکته اش این است که عذاب هون است. چرا اینطور است؟ بخاطر اینکه انسان به هرجهت یک فطرت پاک توحیدی دارد که لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ است. چون اینطور است چون این را هی از عرش بکشی پایین این از وسط پاره میشود. اصلا مصحح عذاب یک فطرت پاک توحیدی است. فطرت پاک توحیدی را چون نمیشود از بین برد، لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ است، مثل این معتادانی میشود که به مواد اعتیادی معتاد است، میفتند در جوب و خودش میفهمد که این شایسته من نیست، خودش هم میفهمد. این میشود عذاب هون.

بِمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا كُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ به واسطه استکبار و فسق شما بیایید بروید در عذاب هون جهنم. ا؟ اینها که أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا؟ چرا این طور است؟ درست است که گفته اند یک چیزی حلال است، اما در دیزی باز است. اینطور نیست که شما بتوانی حلالهای خدا را قاشق کش کنی. برای همین است که حضرت امام به احمد آقا فرموده بودند که احمد از حلال دنیا پرهیز کن (؟ 8:25) از حرامش. حلالش هم باید یک حساب و کتابی دارد، استفاده از حلال. این آیه قران را خواندم بخاطر روایای که ذیلش دارد و آن روایات را عرض میکنم.

کفار، کافر انواع و اقسام دارد. یک موقع است کافر اعتقادی و اینهاست، گاهی اوقات کافری ه قران میگوید به معنای کسی است که چیزی را میفهمد ولی عمل نمیکند. ریشه اصلی کفر اصلا همین است. یک چیزی را میفهمد ولی عمل نمکیند. وگرنه اگر کسی چیزی را نفهمد و عمل نکند این به هر جهت راه در رو دارد. میگویند آدم خواب را میشود بیدار کرد، آدمی که خودش را به خواب زده است نمیشود. برای همین است که در آیات قران این هست که ۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلࣰا هرکس که در حقیقت پول دارد برود حج وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ومن کفر اینجا به آن معنی نیست که رفته است کافر شده است به آن معنای مصطلح کفر، نه به همین معنای ریشه ای کفر کافر است این آدم. میداند که این حکم خداست و انجام نمیدهد. مثلا الان در پیمایش هایی که انجا شده است 53 درصد میدانند که حجاب حکم خداست، از همون هایی که مشکفه شدند. حالا بعضی ها میگویند آخوندها درآورده اند، بعضی میگویند یک چیز عربی است و از این چیزها. که البته خلاصه گلی به جمال آموزش و پرورش ما که بعد از 12 سال 53 درصد میدانند که این حکم خداست.

ولی طرف میگوید حکم خداست ولی من انجام نمیدهم. این لغویا کفر است. کفر اصلا برای همین است این عبارت را در قران حتما پیگیری بفرمایید. این عبارتها را سرچ کنید در قران مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى این مهم است. کسی که رو برمیگرداند مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى نه اینکه تبیین شد، تبین شد، یعنی فهمید. یعنی من فهمیدم. فهمیدم این نظر خداسا، این هدایت است. این دیگر مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى میشود کفر. برای همین است که این مقدار این عبارت در قران زیاد است. چونکه مادامی که کسی نمیداند و شک است و شبهه، حالا او یک راهی به ده میبرد. این کفرها هم مایه اصلی کفر است، یعنی طرف میفهمد و میرود این کارها را هم میکند.

حالا ببینید این عبارت از نهج البلاغه را میخواستم برایتان بخوانم. امیرالمومنین راجع به پیغمبر خدا میگویند. راجع به پیغمبرهای مختلف داوود و عیسی و چه و چه میگویند و اینها بعد میگویند فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ میایند به نبی اطیب اطهذ تاسی کن. حالا من خیلی جاهایش را انداخته ام خودتان بروید ببیند. خیلی زیباست این خطبه. میگویند پیغمبر وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ دیدند خدا نسبت به دنیا بغض دارد، خوشش نمیاید پیغمبر هم فَأَبْغَضَهُ. وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ دیدند خدا یک چیزی را دارد تحقیر میکند او هم تحقیر میکند. وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ تصغیر میکند وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ. اگر در ما چیزی نباشد الا اینکه چیزی که خدا بغض دارد، پیغمبر بغض دارد و تحقیر میکند ما تکریم میکنیم. مثلا میگوییم ایول عجب ویلایی است. عجب چییزی است. اینها را اینطور که میگوییم. ماشین را دیدی. اینجوری. خب؟ اگر نباشد الا همین لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ این معلوم است راهمان را داریم از راه خدا جدا میکنیم. وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ داریم حدودمان را با حدود خدا جدا میکنیم.

وَ لَقَدْ كَانَ (صلی الله علیه وآله) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ پیغمبر روی زمین مینشست چیزی میخورد وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ مثل عبد مینشست وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ خودش کفش خودش را پینه میزد. حالا الان نگویید این کارها را کفاشها میکنند و از این چیزها. روح حاکمش را بگیرید. روح حاکمش معلوم است چیست. طرف هی میرود این پیراهن را میخرد، آن پیراهن را میخرد، از این عبا و قبا خوشش میاید، از آن خوشش میاید، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ خوش وصله میزد وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ پراید سوار میشد مثلا. یک خر بی پالان. یک چیز ضعیفترین. وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ. اسنپ هم کار میکرد، یعنی دو ترک میزد میرفت. مسافر میزد. وَ يَكُونُ السِّتْرُ نگویید پیغمبر بی ظرفیت بوده ها. خب آدم نباید رغبت ایجاد شود در دلش. وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ یک پرده ای آویزان بود به منزلشان فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ داخلش یک مقدار نقش و نگار و تصاویر داشت. فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ به یکی از زنهایشان فرموده اند غَيِّبِيهِ عَنِّي این را از جلوی چشم من بردار. پیغمبر که بی ظرفیت نبوده است. فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا من این پرده را نگاه میکنم یاد دنیا میافتم، این پرده را بردار. فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ تا همینطور میاید پایین.

این تکه اش را هم عرض کنم و فعلا عرضم تمام: میگویند فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ حالا خوب است یک ناظری به عقل خودش بنشیند فکر کند که پیغمبر که این کار را میکرد أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِكَ أَمْ أَهَانَهُ؟ خدا داشت به پیغبر اکرام میکرد یا اهانت میکرد؟ فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ اگر بگویی خدا به پیغمبر اهانت میکرد فَقَدْ كَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ این تهمت بزرگی است که خدا پیغمبرش را اهانت کند وَ إِنْ قَالَ أَكْرَمَهُ اگر بگویی اکرام میکرد، فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ پس خدا دارد به بقیه اهانت میکند وقتیکه بسط دنیا میدهد برایش. و این هم دارد میخورد هلوف هلوف از دنیا میخورد. هی پول درمیاورد خانه اش را فلان میکند، پول درمیاورد ماشینش را فلان جور میکند، پول در میاورد میگوید که باغچه ای هم، دیدید اصطلاحا، یک باغچه ای هم ما باید داشته باشیم و پول درمیاورد این کارها را میکند، رفته رفته میشود أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا همینجور بزرگ بشوید این را بهتر میفهمید که آدم آن موقع تعلقش بیشتر میشود.

پول درنیاورد؟ بابا امیرالمومنین که درآمدهای میلیاردی داشت، در همین نهج البلاغه هست لقد رقعت مدرعتي هذه حتي استحييت من راقعها انقدر وصله زدم این پیراهنم را از خیاط خجالت میکشم که بروم بدهم این را وصله بزند.

این حرفا یک مقداری مرده است رفته رفته در ماها. در مسئولینمان هم مرده است، در نمایندگان مجلسمان هم مرده است. دیگر این حرفها خیلی وقتها به خرجشان نمیرود. ما از نهج البلاغه و این معارف دور شدیم. وقتی دور میشویم آن موقع دست و پایمان در استیضاح ها میلرزد، استیضاح را پس میگیریم، فلان میکنیم و از این چیزا. ان شاالله باشد برای بعد. این معلوم است که یک سری سوالات ایجاد میکند. این بحث دنیا را من یک مقدار از بیانات امیرالمومنین کاملتر کنم.

یک مقدمه ای بگویم که چرا قران. شاید بگویید که خیلی واضح است. معلوم است دیگر قران کتابیست آسمانی و سند اول و ما هم باید برویم قران بخوانیم. از یک زاویه دیگر حرف خیلی زیاد است در مورد قران. خود قران هم در مورد قران خیلی حرف زده است که اگر بخواهیم همه اینها را جمعبندی کنیم اصلا یک بحث موضوعی میشود در مورد خود قران که حتما آن بحث هم بحث فاخری است. بحث مهمی است. ما ببینیم با چه کتابی طرفیم. بخاطر چه اصلا این را میسوزانند. دلیلی دارد حتما که اینرا میشسوزانند. چرا چیزی دیگری را نمیسوزانند. یک دلیلی دارد که دشمن در طول تاریخ با همین کارداشته است، یعنی باید این را میسوزاند.

من یک برشی بگویم. گرچه این برش ممکن است شبهه افکن هم باشد تا حدودی، ولی اشکال ندارد اینجا کلاس درس است و از عزیزان هم میخواهیم که کلاس درس کنند و منبر نکنند. باید هم هی بیایید و بروید، چه حضوری چه مجازی باید این درسها را رفته رفته بگیرید سوالات هم رفته رفته پخته تر شود.

ببینید اولویتهایی که در قران هست با اولویتهایی که در ذهن من و شما حتی بکش برو بالا، در خود روایات هم هست با همدیگر فرق دارد. یک مقدار تیز شد. چه شد؟ اولویتهای قرانی و سبک و سیاق آنها حتی با سبک و سیاق روایات اهل بیت یک مقداری فرث دارد. مثلا شما ببینید الان همینطور درجا بخواهیم یک چیزی بگوییم، شما بفرمایید که زکات در قران مهم است یا خمس؟ زکات. درست است؟ زکات مهم است. خمس فقط یک آیه دارد در قران که آن هم در بحث جنگ است. در خود متن در حد بحث جنگ است. فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ در سوره انفال است. الان برای من و شما چه مهم است؟ خمس مهم است. چرا اینطور شده است؟ این بحثی هم که من میکنم تحقیقی است. به دلیل اینکه زکات میرسیده است به حکام و حکام زکات را میگرفتند. دقیقا همان شانی که باید میرسیده است به ائمه. ائمه باید حکام میشدند وحاکمان می‌شدند. ولی زکات چیزی‌ست مربوط به دست حاکمان. خوب شما خودتان را بگذارید جای امام امام چه‌کار می‌کند؟ فیتیله‌ی زکات را می‌کشد پایین و فیتیله‌ی خمس را می‌کشد بالا. یعنی شما مرتب می‌رسید به روایاتی که هی می‌گویند فلان چیز زکات دارد می‌گوید نه ندارد. همش نه هست در آن که نده. چرا چون اولا نمی‌توانم زکات را تعطیل کنند ولی فضایش نده است. این تعلق نمی‌گیرد است. این بحث تحقیقی مفصلی دارد. خب پس آن‌چه که به ‌لحاظ مالی باید پتانسیل مالی امام باشد چیست؟ خب خمس از دیگر. خمس توسعه پیدا می‌کند. خمس از خمس غنیمت جنگی تبدیل می‌شود به خمسهای البته ظرفیت آیه هست‌ها. ولی تبدیل می‌شود به خمس مکاسب و سود مکاسب و ارباح مکاسب و اینها و آن موقع شبکه وکالتشان خمس جمع می‌کند. اینطور و ای‌ها را میرسانند به دست اهل ‌بیت. لذا شما راحت میبینید که خمس به‌ دلیل وجود روایت‌های متراکم، در این بحث، به‌ شدت از زکات برای جامعه شیعه خیلی مهمتر است. این حرف هم حرف اشکال داری نیست. ائمه ساسه العبادند. بالاخره باید سیاستگذاری بکنند بندگان را. امام موسی ‌بن ‌جعفر میفرمایند قاچاق کنید با من.

خب شما نمیتوانید بگویید که بالاخره من یک روایت گیر آورده‌ام برای کول بری مثلا. قاچاق کنید و امام مثلاً موسی ‌بن جعفر. وقتی‌ که شیعه در فشار قرار گرفته است و در تحریم است آن‌جا میگویند آن کوله بر ها بیاورند با من. این اتفاق واقعی است که دارد شکل می‌گیرد. یک موقع است که در قرآن شما می‌بینید که یک آیه ‌ای بحث تقیه را مطرح کرده‌ است. خب؟ برای اینکه هی از بیرون نگوییم این آیه را ببینیم. آیه 28 سوره مبارکه آل عمران صفحه 152. اسلام در نقطه اقتدارش قرار گرفته است، حکومت پیغمبر در نقطه اقتدارش قرار گرفته است. برای چی میگوید تقیه کنید؟ یعنی حکومت تشکیل داده فازت چیست که میگوییی خیلی با پاورچین و تقیه و اینطور چیزها حرکت کنی. اسلام پیغمبر در نقطه اوج قرار گرفته است.

آیه 28 سوره مبارکه آل عمران آنجا میگوید چه؟ میگوید لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ کسی تحت ولایت کفار نرود، ولایت آنها را اتخاذ نکندۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ اگر این کار را بکند دیگر نه تو نه من برو گمشو این معنی فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةࣰ مگر اینکه یک نفر یکجایی این مربوط به عمار یاسر و فلان و اینها که در مکه کتک میخوردند إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةࣰ مگر یک حالت تقیه ای اینجا داشته باشد و خلاصه زیر سیبیلی رد بکند وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ تازه با این تاکی که خدا هم میترساندش. یعنی اگر قرار شد یک فحشی هم به کسی بدهی دیگر آبدار نده. الان که زمان فحش اینطوری است وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ خب؟ حالا این بحث تقیه که یک بحث بسیار اندکی است در قران، در روایات ما بسیار پرمایه است. چرا؟ برای اینکه ائمه ما در زمانی حضور داشتند که باید به شدت تقیه میکردند بخاطر آن سازمان وکالتشان.یعنی برای توجیه و گسترش سازمان وکالت باید به شدت تقیه میکردند. کسی نباید حرف میزده است. اینهمه روایت داریم که فلانی مثلا اضحاب سر بوده است. اصحاب سر بودن به این معنی نیست که یک سری حرفهای قلمبه سلمبه و خیلی خفن بلد بوده است. اینها هم بوده است ولی اصل بحث صاحب سر بودن این بوده است که سر اهل بیت را در فضاهای سازمان وکالتی و تقیه ای فاش نمیکردند.

برای همین است که آن روایت معروف کافی را داریم که قرار بود ظهور در سال 70 انجام بشود که آقا هم چندبار تاکید میکنند که ظهور قرار بود در سال 70 انجام بشود، با شهادت اباعبدالله خدا انداخت عقب. ظهور نگویید آن دوازدهمی و فلان و اینها این بحثش مفصل است. یعنی آن کسی که قیام خواهد کرد و کار را به دست خواهد گرفت سال 70 قرار بوده است سال 70. بعد خلاصه شهادت امام حسین پیش آمد انداختند سال 140. بعد اسرار امام را فاش کردند، اسرار امام را فاش کردند، اسرار امام صادق و امام باقر را فاش کردند رفت تا ناکجا آباد. البته امیدواریم که در این سالهای اخیر حضرت آقا هم میفرمایند ما به قله نزدیکیم، اسراییل هم ارزان حساب کنم مشتری شوی تقریبا سه سال بیشتر از عمرش باقی نماده است. اصلا احتیاجی به جنگ هم ندارد. من باب يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ خودش خودش را نابود خواهد کرد. و تمام اماره ها و نشانه هایش هم دارد ظاهر میشود برای از بین رفتنش. بعد آن موقع ما چه گلی به سر بگیریم، بعد آن موقع یک چیزهایی دارید که خیلی هم نمیشود هی بحث قرانیش را باز کرد.قایمکی فقط در همین حد بگوییم که بعد ماجرای اربعین بسیار شکوهمند میشود به صورت عجیبی. در حقیقت مد نظر دنیا خواهد شد و بعد آخرش جنگ آخر میرویم با حجاز با عربستان. یعنی آمریکای در عربستان که منجر به فتح قبله اصلی میشود که حضرت هم در آنجا ظهور میکنند. اینها هم خیلیایشرا میدانند. برای همین است که دور تا دور مسجدالحرام و در همان رکن یمانی از این چیزها گذاشته اند که با اسنایپر بزنند که حضرت خواستند ظهور کنند. این را هم آقا با یک ضرب قلمی یک موقعی گفتند و دیگر نگفتند یکبار. گفتند این عربستانیها سلاح زیاد میخرند اشکال ندارد، میفتد دست مجاهدین. یادتان هست این را؟ این ججمله را؟ گفتند عربستان خیلی دارد سلاح میخرد این اشکالی ندارد، میفتد دست مجاهدین.

(یکی یک سوال پرسید ) حالا اینها هم خط زدن دست بحث های آخرالزمانی است. ما اگر تصویر نداشته باشیم از آخرالزمان دیگر کارهای من دراوردی زیاد انجام میدهیم. حالا این را هم یک موقعی اگر شد بحث خواهیم کرد ان شاالله.

پس ببینید من خواستم دو تا مثال برایتان بزنم که چگونه یک امری در قران برجسته میشود در روایت میشود افول کرده. در روایات میشود برجسته در قران میشود یک چیز محدود. این هم خدایی نکرده تصور نکنید که من دارم با روایات میجنگم ها، نه تولید یک اتمسفر است که تولید این اتمسفر برای همین است که رواییها مثل طایفه مهد و تفکیکی ها اینها انقلابی درنمیایند. دقت کردید؟ حجتیه ایها رواییها اینها انقلابی درنمیایند. قرانیها انقلابی درمیایند، مثل شاگردان علامه طباطبایی، آقای مطهری، آقای بهشتی، آقای مفتح و اینها. میدونید سرش چیست؟ سرش همین است یکی دارد تقیه را برای خودش زیاد میکند. یکی مجاهده را دارد برای خودش زیاد میکند. میگوید الان زمان فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِۙ است، باد بزنیم دهان اینها را سرویس کنیم. اینجوری میگوید. چرا؟ چون قرانی ورود کرده است به بحث. چرا آنها اینطور نمیشوند؟ بخاطر همین نکته است. زیرا توازنش توازن قرانی نیست. پس حاج آقا الان روایت یا قران؟ هم روایت هم قران منتهای مراتب باید قران بایستد، نه اهل بیت ها روایت، روایت با اهل بیت فرق دارد. روایت بایستد در دامنه و امتداد آن را توضیح بدهد. نمیشود همینطور با همدیگر به قول قمیها به هم ور. خلاصه یک چیزی درآورد. بگوییم از روایت و قران الان این درامد. آن اصلا هیچ گارانتی ای ندارد که چه درمیاید. بحث بسیار مهمی است. و حتی نوع نگاه نه حتی اولویت بلکه نوع نگاه. شما ببینید ما الان هروقت بخواهیم ولایت ثابت کنیم مجبوریم. طرف رفته بود در اقیانوس گفتند اگر کوسه بهت حمله کند چکار میکنی؟ گفت میروم بالای درخت. گفت خب درخت ندارد گفت معذورم دیگر چکار کنم مجبورم.

مجبوریم لیز بخوریم برویم در روایت. دقت کردید؟ در هرچه بحث ولایت میوشد. یعنی میگویند که إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ مجبوری بروی در شان نزول. یعنی از داخل خود قران اینطور درنمیاید. میخواهی غدیر را ثابت کنی چکار میکنی؟ آیه 3 سوره مائده را ترکیب میکنی با آیه 67، میگویی ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ* يَـٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ همه فکر میکنند این آیات پشت سر هم هستند. این را از این تکه برمیداری ان را هم از آنجا برمیداری میاوری کنار همدیر میگذاری میبینی هیچ ارتباطی حسب ظاهر با غدیر ندارد. چکار مجبور میشوی بکنی؟ خیلی آرام لیز میخوری میروی در روایتی که ذیل این آیه است. میگویی آقا حدیث منزلت، غدیر را میخوام از حدیث منزلت ثابت کنم. أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی مجبوری از حدیث منزلت استفاده کنی. آن طرف هم بلد است، آن هم میگوید حضرت داشتند میرفتند جنگ تبوک، من نمیخواهم بگ.یم این استدلال درست است حالا عرض میکنم خدمتتان، داشتند میرفتند جنگ تبوک بالاخه خانواده شان بی سروپرست مانده بودند، گفتند یکی باید بایستد پیش خانواده، یک محرمی باید باشد، علی تو محرمی تو بایست. اصلا از آن هیمنه حدیث منزلت یکهو میافتی در یک چیزی. بعد یک سوال باقی میماند. آقا مگر شما نمیگویید انقدر ولایت مهم است؟ چرا در قران شسته و رفته اینطور نیست. بابا یک چیزی ده پله از ولایت پایین تر ده بار خدا با صراحت لهجه این را گفته است. چرا قران این را از آب دزنمیاورد؟ بخاطر اینکه شما زاویه کارت روایی است قران یک زاویه دیگر دارد در این بحث.

زاویه کارت این است که امام یعنی امام معصوم این زاویه کار روایت است. چرا؟ چون ائمه در آن زمان باید میگفتند ماییم امام. امام منم. امام دارای شان فلان است. لذا هی میگویند امام یعنی خودشان را میگویند. قران این را میگوید نه. قران یکجوری طیفی تعریف میکند، نقطه ای تعریف نمیکند. طیفی تعریف میکند. وقتی طیفی تعریف میکند، شکا در قنوت نمازان هم میخوانید وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا. شما که هرگز نمیخواهید بگویید که من امام معصوم هستم که، یا امام معصوم بشوم الان. آن 14 معصوم با من بشوند 15 تا. این را که نمیخواهیم که. میخواهیم پیشوا بشویم، حلقه میانی بشویم. کاملا در فضای امامت است. امام میانی بشویم. این را ما میخواهیم.لذا مدل ورود برای همین است که آن طرفیها اگر دقت کنید دوست ندارند به حضرت علی بگویند امام علی. این جهت دارد. چون که میدانند کلمه امام یک کلمه مشترک است. خب؟ کلمه ایست مشترک در این طیف جا میشود به امام خمینی هم میخورد. چون امام را آنجا میبیند، امام را در آن نقطه میبیند میگوید اینرا که نمیشود گفت امام خمینی لذا نمیگوید امام خمینی یا اگر بگوید امام خمینی، مهم نیست این کلمه ها حواستون به یک چیز دیگر باشد، یا میگوید امام خمینی اگر بشود گفت.

اصرار میکنند بگویند امیرالمومنین این جهت دارد. بخاطر اینکه امیرالمونین همان اسم تاپ است، اسم یونیک است. به ائمه دیگر هم نمیشود گفت. میبینی مدل ورود که روایت ر آن تاریخ دارد میکند با مدل ورود قران کاملا متفاوت است. کاملا متفاوت است. اینجاست که یک سری بحثهای تخصصی دارد که خدمت شما عرض نمیکنم. ولی حالا ممکن است بگویید چرا قران؟ الان ما در موقعیت نزول قرانیم. موقعیت و لوکیشن الان این است. لوکیشنی است که حکومت اسلامی تشکیل شده است عین حکومت اسلمی پیغمیر. دعوا داریم با دشمن، احزاب داریم، بدر داریم، منافقین داریم، ما اصلا قبل از انقلاب منافق نداشتیم. منافق معنی نداشت اصلا. بعد از انقلاب منافقین معنی پیدا میکند. لذا گروه ها را داریم. فی قلوب مرض داریم، کسانی که دارند در اتاق فکرهای پشت سر کار میکنند. دشمنانی که فلان. میبیند که دقیقا در این موقعیت قرار گرفته ایم. در موقعیت قران قرار گرفته ایم. و برای همین است که قران آن نسخه ای است که امروز بایدی است. باید بیاید سرلوحه کار قرار بگیرد، و آن جهت بدهد و آن تئوری بدهد بگوید با دشمن چطور باید برخورد کرد، چطور نباید برخورد کرد.

بگوید شهادت حاج قاسم شد چکار باید کنیم. حالا اگر یک موقعی شد من تحلیل خواهم کرد، این کشف حجابها بخاطر شهادت حاج قاسم است. دقیقا در قران هست. بخاطر اینکه اقدام مناسب برای شهادت حاج قاسم نشد. چون نشد به محض اینکه، خدا اینطور است حالا سنتهایش را رفته رفته ان شاالله توضیح میدهم، تا بخواهی آن کار را نکنی میزند در گوشت. برای همین است که یکهو بعد از شهادت حاج قاسم یک اتفاق خیلی بد افتاد برای ما. هواپیمای اوکراینی را زدیم. این سنت است. اینطور نیست که یکهو تیر در رفت و هواپیما را زدیم. شما باید در این موقعیت قران این عملیات را انجام دهی، این عملیات را انجام ندهی، رفتی یک عملیات دیگر انجام داده ای. تا این عملیات را حتی انجام ندادی، خواستی انجام بدهی در اتاق فکرت و نمیخواستی چیز بکنی یک مشکل میگذارند روی دستت.

از این جهت یک مقدار پختمش در ابتدای کار تا بفهمی ما وقتی میگوییم قران، اینطور نیست که بگویی حالا باشد قرانم خوب است. بحث این نیست عزیزان من، عزیزان مجازی، عزیزان فجازی، قران خوب است، قران خوب است کلا اینطور است. إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ این اقوم میدانید که افعل تعیین است نه افضل تفضیل. یعنی این خوب است و چیز دیگر هم خوب نیست. قران است که خوب است. مثل ءَأَرۡبَابࣱ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ شما میگویید ارباب متفرق بهتر است یا خدای واحد. این طور نیست که اینهم خوب است آنهم خوب است این از آن بهتر است. نه اصلا این خوب است. به این میگویند افعل تعیین اصطلاحا ئر مقابل افعل تفضیل. با این مقدمه ای که گفتیم که این مقمه سنگینی بود عرض کردم، ولی مقدمه مهمی بود. کاملا مقدمه مهمی بود. با این مقدمه میرویم سراغ بحث تفسیریمان.

صفحه 350 را بیاورید. در این مدت تقسیر سوره نور را ممکن است خیلی شنیده باشید به مناسبت بحثهایی که شده است. منتها من پیگیری میکردم نوعا تفسیر کسی نمیگفت. نوعا یک تدبر آیاتش و به هم دیگر بند کردن و اینها که اشکالی هم ندارد و کار خوبی هم هست. منتها خود این سوره به دلیل اینکه واقعا سوره ایست ترکیب بحثهای اجتماعی، فردی، تکلیف گروه ها را مشخص کردن، معارفی، یعنی یک سوره ایست به شدت ترکیبی. مثل جنگ ترکیبی این هم ترکیبی است.

از این جهت این سوره انتخاب کردیم، ممکن است و حتما اینطور است که یک عالمه راهکار از آن درمیاید. یک عالمه هم بحثهای اجتماعی دارد، بحثهای معارفی دارد. اینجور که ما رو همه فقراتش هم بایستیم نمیکنیم این کار را. چون که بعضیاش مبتلابه نیست اما ممکن است یک برشی از آن را اشاره کنیم. مثلا مساله لعان. این را در موقعش یک اشاره ای خواهیم کرد که از آن زاویه مهم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِيهَآ ءَايَٰتِۭ بَيِّنَٰتࣲ لَّعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ 1

ببینید همه این سوره ها سوره است اما هیچ سوره ای اولش نگفته است سوره است. مثلا بگوید این سوره است الان. هیچ سوره ای اولش نگفته است که یک سوره است. این خودش میدانید که سور به معنای دی.ار است. سوره را سوره میگویند چون که یک حریمی دارد برای خودش. این را که اصرار خداست که بگوید این سوره است این است که بگوید یک پکیج کامل میخواهم ارائه بدهم. یک پکیج و یک بسته میخواهم ارائه بدهم. سُورَةٌ. تعبیر أَنزَلۡنَٰهَا این تعبیر را گرچه خیلی زیاد شنیده اید اما یک ادبیات دارد در قران. خیلیها هم با این ادبیات را ازش بیگانه اند. چند آیه ببینیم که این انزلناها برای قرانو هرچیزی که حالت انزالی و تنزیلی دارد یک معارف قرانی است. در آیات خدمتتان توضیح میدهد.

این آیه را بیاورید. سوره مبارکه حجر آیه 21 میشود صفحه 263. ببینید این یکی از آیات بسیار مهمی است که در قران هست و هی امتداد پیدا میکند این بحث در قران و حتی امتدادهایی پیدا میکند که گاهی بعضا گزنده هم میشود. وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرࣲ مَّعۡلُومࣲ این إِن بهش میگویند ان نافیه. إِن مِّن شَيۡءٍ نیست چیزی مگر اینکه إِلَّا عِندَنَا در مقام عند خب؟ عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ نه خزینه خزائن، نه اشیا خزائن دارند ها. شیء خزائن دارد. یعنی چه؟ یعنی همه چی مثل یک ستون از مقام عند که اند مقامات است، این عندش به معنای آخر است، از آن مقام عند، وقتی که میگویند عند یعنی دیگر خیلی دارند چرب و چیلی حساب میکنند. برای همین است آیات شهید این است وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ این عند اند بحث است دیگر. إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ خزائنش پیش ماست وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرࣲ مَّعۡلُومࣲ و ماهمینجوری به اندازه معلومی میاریم پایین تا میشود ما. ولی به یک نقطه عند بند است. مثل یک ستون کشیده شده است. ازان اول مشخص است که شما چه میشوید. از آن اول. خب؟ چرا؟ چون که خزینه اش آنجاست. خزائنش آنجاست. آن چیزی که عند است باقی است. مَا عِندَكُمۡ يَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقࣲ یک مقدار دیگر این بحث را ادامه بدهم اینطور همه با همدیگر آمپر میچسبانیم. یک بحثیست که گاهی اوقات هی آمده اند متکلمین و فلاسفه و اینها جمعش بکنند این ها را باهم یا از این طرف بام افتاده اند یا از آن طرف. طرف میگوید اختیار داریم میگویی پس این عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ چیست؟ میگوید آن که چیزی نیست مومی شکل است که فلان. یکی میگوید آن، پسس اختیار چه؟ میگوید نداریم.

یک مدلهای جدیدی هم آمده است که آدم خنده اش میگیرد، میگوید 50-50. مثلا انگار میخواهد دعوا را حل کند، بحث کلامی است. انگار قشونکشی است. این نیست که بگوییم که حالا 50 درصد تو (؟ 49:00) صبغ کتابی و عند، 50 درصد هم اختیار، برو حالش را ببر. اینطور که نیست. ولی این یک بحثی هست که خدا هی این بحث را میکند و آثار خاصی هم به آن بار میکند. اگر دیده باشید بحث صبغ کتابی و فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآ همش همین است. فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآ آیه اش را دیدید؟ در ذهنتان هست؟ من مجبورم اینها را بیاورم که ببینید. سوره مبارکه حدید آیه 22 میشود صفحه 540.

آیه 22 مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةࣲ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ یزید ملعون برگشت به عقیله بنی هاشم، نمیدانست او عقیله است عقل کل است، گفت مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةࣲ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةࣲ فَمِن نَّفۡسِكَ از خودتان بود اینطور شد. گفت این بحث مصداق این نیست، مصداق این است که مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةࣲ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ جایش را اشتباه نکن. خیلی این عقیله عقیله هست ها. گفت خدا با داداشت چکار کرد؟ گفت اگر خدا بحث این است که با داداش من؟ ما رایت الا جمیلا، اما شما با داداش من یک کار دیگر کردید. این است که آیه درست در جایش مطرح شود مهم است. فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ هر مصیبتی که در زمین برای شما در جانتان پیش بیاید، قبل از اینکه خلق بشود این نوشته شده است. نوشته شده شما همسرتان کیست نوشته شده بچه تان کیست، همه شان نوشته شده است. امام هادی وقتیکه پسرشان جعفر به دنیا آمد خیلی ناراحت شدند. یک پسرشان امام حسن عسکری، یک پسرشان سید محمد، جعفر به دنیا امد. مادرش دیگرتعجب کرد. گفت چرا انقدر نارحت شدی؟ گفتند که ضربه ای که این بر پیکره اسلام میزند، هیچ کس نمیزند. شد همان جعفر کذاب معروف فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرࣱ چیز خیلی ساده ای است اصلا. برای من خدا چیز ساده ای است. حالا این چیست؟ این چرا اینطور است؟ کاری نداشته باش فلسفه اش چیست. استفاده تربیتش را بچسب لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ بخاطر اینکه نه تاسف بخوری یک چیزی رفت، این رفته بود و نه خوشحال بشوی یک چیی آمد، این آمده بود. این در حسابت بود. کلا نه خوشحال شو نه ناراحت شو. این را دارم بهت میگویم که نه خوشحال شوی نه ناراحت. چرا این تصادف کرد، چرا اون مرد چرا اینجوری شد؟ بود. اصلا قرار بود همینطوری شود.

برای همین است که حتی در بحث رزق اینها نتایج تربیتی فوق العاده است. در بحث رزق روایات بسیاری میگویند که رزق مقسوم است. شما باید تلاش کنید، تا یک حدی تلاش کن. قرار است کرکره را بدهی بالا، بده بالا. وأجملوا في الطَّلبِ در طلب اجمال داشته باش و حرص هیچ حریصی نمیتواند رزقش را زیاد کند. چونکه اینها فِي كِتَٰبࣲ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ هست. این بحث را بنی امیه ملعون برداشت در فضای جبر طرح کرد و با آن یک عالمه غائله درست میکرد. یک بحث صحیح از آن دارد خروجی اشتباه گرفته میشود. لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالࣲ فَخُورٍ مختال یعنی خیال باف. طرف مینشیند میگوید اینطور میکنم اینطور میشود. بابا هم اینجوری میکنمش نوشته شده و هم آنطور میشودش. انقدر خیال نکن. خیال شما را به فخر وا میدارد. چون فکر میکنی الان اینجور میکنم و فلان. نه اینجور میکنم و انطور میشود ندارد. همانطور که قرار است بشود میشود. اینها میشود این که عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ خزائنش پیش ماست وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرࣲ مَّعۡلُومࣲ بقدر معلوم مشخص است، چیزی این وسط زیاد و کم نمیشود.

این فرهنگ انزلنا یک فرهنگ اسمش در قران. برای همین است که خدا میگوید من شتر هم نازل میکنم، گاو هم نازل میکنم، آهن هم نازل میکنم، قران هم نازل میکنم. این بخاطر همین این فرهنگ است. میگوینذ بحث دعا چه میشود؟ میگویند کسانیکه حواسشان به این بحثها هست دعایشان هم احتیاطی است. دعای احتیاطی یعنی که احتیاطا دعا میکنند. چون ممکن است در عالم آنجا نوشته باشد ایت مشکلش حل بشود با دعا. برای همین احتیاطا دعا میکند. به ان میگویند دعای احتیاطی. بعد یک عده دیگر که میبینند اصلا دعا نمیکنند. اگر دعا بکنند فقط بخاطر این دعا میکنند فقط بخاطر این است که آن حالت تعنت و تکبرشان از بین برود. مثلا امام هادی میگویند جعفر اینطور است. اصلا میبینند. وقتی میبینند چکار کنند؟ دعا کند که این جعفر خوب شود؟ دعا کند که یک نفر جلوی جعفر قرار بگیرد و خوب شود؟ اگر دعا هم میکنند بخاطر این است که از حالت تعنت و تکبر خودش را دربیاورد. که من خاکسارم، من یاغی نیستم همین. این کسانی هم که میبینند خود عرفا برایشان مطرح هست کسیکه آن حالت را میبیند میگویند خیلی فشار بهش وارد میشود. چ.نکه میبیند چیزی را ه به او نمیدهند. تمام. یا خیلی خوشحال میشود میبنید این را بهش دادند. فلان مقام را. حالا به درد ما میخورد این بحث ها؟؟ نه بابا به درد ما میخورد فرهنگ قران را بفهمیم. وگرنه ماها که این پایین مایینها له زمینیم باید با کاردک جمعمان کنند، ماها دعا میکنیم، سجده میکنیم، پدر خودمان را درمیاوریم، نماز میخوانیم. هرکاری بگویند. همه امامزاده ها را چراغانی میکنیم. همه اینها. همه این کارها را هم میکنیم. این شان ماست. اینکه از کجا میفهمند خودشان میفهمند. یک بحثی دارند که در آن از کجا میفهمند خودشان میفهمند. مثل اینکه شما چطور میفهمی دارد باران میاید؟ یعنی اینکه میفهمی ابرهای غلیظی میاید که دارد باران میاید. نگاه میکنی میفهمی دارد باران میاید. اینها میفهمند، میفهمند کجا هستند، میفهمند چکار باید بکنند، میفهمنند کی ان اتفاق میفتد، اینها تا حدی میفهمند، اگر هم خیلی رشد کرده باشند و چشمشان باز شده باشد خیلی دیگر دقیق میفهمند و میبینند.

نگاه کنید در سوره مبارکه زمر، شما در سوره مبارکه زمر آیه 6 صفحه 459 را بیاورید، علاوه بر این سوره مبارکه حدید آیه 25 را هم بیاورید صفحه 541. آیه 25 ببینید لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ که یکی از آیات شاهکار است برای بحث حکمرانی مردمی. هدف از ارسال رسل اقامه قسط نیست. هدف از ارسال رسل اقامه مردم به قسط است. یعنی مردم به قسط عمل کنند. وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسࣱ شَدِيدࣱ ما آهن را نازل کردیم. آهن را نازل کردیم این به معنای آن نیست که آهن را از آن بالا پرت کردیم پایین. کما اینکه در برنامه محفل یک نفر آمده بود یک خانمی شروع کرد از این حرفها زدن ما انقدر پیله کردیم بهش که دیگر آن برنامه پخش نشد. داشت میگفت که اهن از فلان کره آمده است و قران هم دارد وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ. گفتم بابا اگر اهن از کره امده است صفحه 459 را بیاور سوره مبارکه زمر خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسࣲ وَٰحِدَةࣲ شما را از نفس واحده ای آفرید ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا که اگر بخواهم توضیح بدهم خیلی طول میکشد. اینکه زوج نفس واحده از نفس واحده است. خودش سی شب منبر است. بعضی ها این را نفهمیده اند و از ان یک چیزهایی درآورده اند که زن را از دنده چپ مرد آفریده اند و این چیزها. ولی زوج نفس واحده از نفس واحده است. یعنی چه حالا بماند. وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجࣲۚ و از هرکدام از این چهارپایان، شتر و گاو و گوسفند و بز، ما برایتان انزال کردیم، نازل کردیم برایتان اینها را. دیگر مشخص است که این گاو و گوسفند و بز و شتر را از آن بالا تلپی ننداخته اند پایین. نازل کردیم یعنی همان ان فرهنگ.

حالا که این فرهنگ را متوجه شدیم انزال قران با انزال بقیه یک فرقی دارد. انزال قران از بالاترین نقطه دارد انزال میشود. در همه اینها خودش رنکینگ دارد. شما بیاورید سوره مبارکه فصلت، جزو سوره هایی است که سجده واجب دارد. صفحه 477 حمٓ *

تَنزِيلࣱ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ این عبارت را شما الرحمن الرحیم را کجا شنیدید خیلی زیاد؟ بسم الله الرحمن الرحیم دیگر. بالاترین نقطه نقطه اللهو رحمن است که دلالت بر ذات خدا میکند. خب؟ برای همین است کسی نمیتواند اسم بچه اش رحمان بگذارد، ثبت هم دیگر اجازه نمیدهد. بخاطر این است که مثل این میماند که کسی اسم بچه را بگذارد الله. این که دارد قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ چه بگویی الله چه بگویی رحمن أَيࣰّا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ اسماء حسنی منشعب از الله و رحمن است. الله و رحمن هم یک چیز است که فقط دارد به بعد آن رحمت واسعه اشاره میشود که خلاصه خلقت و خلق الهی به دست رحمت افتاده است. یعنی خدا دارد با اسم رحمت در این دنیا کار میکند، امیدوار باشو این فرق دارد با اینکه خدا بخواهد گوشت را بگیرد. خدای مچگیر نیست، خدای دستگیر است. این اشاره به آن بعد رحمت است.

من این مثال را در منبر زده بودم، حالا ارتباطی به این بحث ندارد اما خوب است دیگر آدم امیدوار باشد. میگویند نادرشاه افشار برای فتح هندوستان میرفت. چند فرسخ خودش جلوتر میرفت. دید یک بچه ای قران زده زیر بغلش ارد میرود مکتب. گفت کجا میروی؟ گفت مکتب. گفت چه میخوانی گفت قران. گفت کدام سوره ای؟ گفت فتح. این به فال نیک گرفت و یک سکه به این بچه داد. گفت نمیگیرم. گفت چرا؟ گفت مامانم میزندم. میگوید از کجا دزدیدی؟ گفت بگو نادر داده است. گفت بدتر میزند. گفت برای چه؟ گفت میگوید اگر نادر بدهد یک سکه نمیدهد. خدا کم نمیدهد.آمد پایین گفت دامنت را بگیرو ما خدایمان چیستو کیست؟ یک خدای مچگیر که میخواهد بزند له و لورده کند و جهنمش را هی به رخمان میکشد؟ چه ربطی به این خدای قران دارد؟ این عالم با دست رحمت الهی دارد مدیریت میشود. برای همین است که عبارتهای قران در این زمبنه حتی دعاها، دعاهاییکه پیغمبران میکردند فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورࣱ رَّحِيمࣱ تو که غفور و رحیمی. این روحیه خداست. فقط در بحث الرحمن میخواهد این روحیه را. اینکه الرحمن دارد اداره میکند عالم را. امیدوار به الرحمن.

وقتیکه میگوید تَنزِيلࣱ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ این دارد بالاترین نقطه را میگوید. برای همین است که هرچه که بگویی در قران است در کجای قران است در همان نقطه. چون که آن یعنی همه چی. از کجا از چه ارتفاعی این آبشار راه افتاده است این مهم است. شما این را داشته باشید، شاید من قبلا هم گفته باشم این معنا را. اگر یک دستوری را حضرت عیسی بدهد عین همان دستور را پیغمبر بدهد، دستور پیغمبر اوجش بالاتر است، فشارش بیشتر است. چون که از ارتفاع هزار متری میفتد رویت. آن دارد از ارتفاع پانصد متری میفتد. برای همین است عرفا این را دقت کرده اند. فصوص ابن عربی را بخوایند، هی میگوید یوسف اینطور است یوسف محمدی آنطور است. نوح ایطور است، نوح محمدی آنطور است. یعنی نوح نوحوی انطور است، نوح محمدی اینطور است. یعنی اگر پیغمبر را بگذاری در این جایگاه اینطور میشود. یعنی همه چی را با پسوند محمدی درمیاورد و بخاطر همین نکته است که همه جزو رعایا محسوب میشوند برای پیغمبر. رعایا محسوب میشوند برای پیغمبر معنیش این است که انشعاب از پیغمبرند. همه صحف آسمانی هم انشعاب از قرانند. این حرفهای خود قران است. وقتیکه میگوید فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۭ بِشَهِيدࣲ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَـٰٓؤُلَآءِ شَهِيدࣰا میگوید همه اینها بر اممشان شاهدند تو بر اینها شاهدی. شاهد یعنی کسی که همین الان دارد شهادت میدهد همین الان میفهمد. اصلا جزء وجود خودش است الان. قرانش را هم که میگوید همینطور میگوید. میگوید این قران مُصَدِّقࣰا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ هیمنه و اشراف دارد بر بقیه. اینطور است. لذا وقتی که دارید با قران تماس پیدا میکنید این را بدانی که دارید یعنی خطتان و سیمتان وصل شد با بالاترین نقطه هستی. از عربیش باید بگیرید تا بروید ام الکتابش. هرچی بگیری إرقأ و اقرأ بخوان برو بالا.

شما این آیه را ببینید سوره مبارکه زخرف. این سور حوامیم خیلی کولاکند. به خصوص ابتدایش قران را یک توضیحی میدهد. سوره مبارکه زخرف صفحه 489 میگوید بسم الله الرحمن الرحیم حمٓ* وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ که آن کتاب حالا میترسم بحث در بحث شود. ولی خود این بحث کتاب وَلَا رَطۡبࣲ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبࣲ مُّبِينࣲ* أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامࣲ مُّبِينࣲ که همه اینها در امام جمع شده است. فی کتاب مبین، امام مبین همه اینها در وجود امام جمع شده است و در کتاب جمع شده است. آن حقیقت وَلَا رَطۡبࣲ وَلَا يَابِسٍ*

والکتاب المبین* إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيࣰّا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ این شده است یک قران عربی امده است گایین شده قران به زبان عربی. حالا چرا شده است زبان عربی؟ چون مهمترین زبان دنیاست. امام صادق علیه السلام میفرمایند تبَيِّـنُ الألسُنَه و لا تُبَيِّنُهُ الألسُنُه عربی همه زبانها را میتواند بیان کند ولی هیچ زبانی نداریم که بتواند کامل بتواند عربی را بیان کند. در فارسی به زن میگوییم تو به مرد هم میگوییم تو. در عربی آنجا میگوید انتِ اینجا میگوید انتَ. به دو نفر یا یک نفر، یک نفر را میگوییم تو، دو نفر و سه نفر را میگوییم شما هیچ فرقی ندارد. اینها یک نفرش فرق دارد دو نفرش فرق دارد جمعش فرق دارد. اصلا به دلیل اینکه راجع به عوالم بالا صحبت میکند لغت ما خیلی در فارسی هم برایش نداریم. جای عرش چه بگذاریم؟ برای همین ترجمه فراسی قران یکی از سختترین کارهاست. چون که عرش و کرسی و اینها یک سری یک سری مفاهیم زمینی است. اینها را استفاده کرد در آن مفاهیم آنسویی خیلی سخت درمیاید. در فارسی یا هر زبان دیگری.

قُرۡءَٰنًا عَرَبِيࣰّا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ* وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ در ام الکتاب، اینجا در عربی تفصیل شده است، حالا کد میدهم بروید ببیند. در اول سوره هود كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ در حقیقت در این پایین باز شده آنجا لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ این کیست؟ امیرالمومنین است. خودش هم گفته است لعلی. اینجا چون لعلی به امام هم میخورد. چونکه أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامࣲ مُّبِينࣲ هم هست. این که در روایت دارد لعلی یعنی حضرت علی این حرف اشتباهی نیست. به عنوان جری و تطبیق حرف اشتباهی نیست. چونکه ما داریم که همه این چیزها أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامࣲ مُّبِينࣲ هم هست. حالا چرا اول است؟ این بحث خیلی بحث دراز دامنی است در مورد خود قران یک موقع باید حوصله کنیم یک چهار پنج جلسه ای در مورد خود قران.

چرا اول سوره نور حالا سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِيهَآ ءَايَٰتِۭ بَيِّنَٰتࣲ لَّعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ بخاطر چه؟ بخاطر اینکه میخواهد یک ری حرفهای پایه ای مهم بزند. اول میکند در چشمت که آقا! این انزنها ست ها، از بالاترین رتبه عالم من این حرفها را برداشته آوره ام پایین. لعلکم تعقلون. شده است قران عربی که لعلکم تعقلون. من خودم به تاصی از قران خیلی وقتها اینطور میگویم در منبرهایم که آقا این جملات عربی که میشونید قرانست ها. قران است اینها. حواست هست جملات عربی زید و امر نیست ها، قران است. دارد میگوید من یک چیزهایی میخواهم بهت بگویم، اولویتهایت را عوض میکنم، چینشها را عوض میکنم، ارتباطات را عوض میکنم، ارتباطات بحثها را دارم عوض میکنم. من این کار را دارم میکنم ها. از بالاترین نقطه هستی اینکار را میخواهم بکنم. لذا همه دستیها را بکشند. یعنی اینطور نیست که من همینجوری. یک چیزهایی را فرض کردم واجب است، یک چیزهایی را آوردم معارفی است. اینها را یک پکیج هم دادم. این پکیجی که دادم بنشین تعقل کن روی این پکیج و بسته. خلاصه حواست باشد که از بالاترین نقطه هستی دارد این حرف زده میشود.

و خلاصه حرف دیگری هم جلوی این حرف نمیشود زد تَنزِيلࣱ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ از آن نقطه رحمن الرحیم دارد حرف زده میشود. آن موقع خلافا همه سبک و سیاق قران شروع میکند میزند زیر گوش یکی این وسط.

من یک نکته ای را میگویم و عرض دیگر تمام. یک نکته ای کهقبلا هم گفته بودم در این منبرها هم گفته بودم، تذکر بسیار مهمی است، در بحثهای علی الخصوص فرهنگی به این کمیسیون ها هم که داشتند روی این لایحه کار میکردند هم گفتم، مفصلا هم گفتم، با تمام مستندات هم عرض کردم که چنانچهمردم با امور فرهنی کنار بیایند، این قوانین به درد میخورد، در غیر اینصورت این قوانین به درد نمیخورد. یکی از شواهدش که علامه هم این تذکر هم میدهند در همین ابتدای سوره نور که دارد ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدࣲ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةࣲۖ اول هم میگوید زانیه، این حکمتی دارد گرچه شنیدید، ولی خالی از لطف نیست شنیدن حکمتش. این امر مسلمی است جزء مسلمات است. اگر کسی این را منکر شود، یک بدیهی را دارد منکر میشود. حتی در عبارت همین سوره مبارکه نوح آنجا که میگوید انکاح بدید، یعنی انکاح کنید به نکاح در بیاورید، از یک عبارتی استفاده میکند با عنوان انکح الایمی، ایم به معنای عذب اوقلی نیست. ایم به معنای زن بی شوهر است. اعم از سه مدل یا بی شوهر است، یا بیوه است، یا مطلقه است. این مجموعه. این مجموعه را به آن میگویند ایم. اولا میرود سراغ این داستان. او را مقدم میکند. با اینکه این فعلها فعلهای دو طرفه ای است. ولی همانطور که یکجای دیگر میگوید السارق و السارقه، اینجا میگوید الزانیه و الزانی. این تقدم تاخرها را کاملا مراعات میشود.

نکته ای که میخواستم عرض کنم وقتی که میگوید فاجلدوا یعنی شلاق بزنید. شلاق زدن کار آدمها نیست، کار حکام است، کار حاکمیت است. ولی چرا به مردم میگوید؟ مثل وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا چرا به مردم میگوید؟ چون اگر مردم همراهی نکنند، چهارتا از این مردم و چهارتا سلبریتی و یکلبریتی و اگر شروع کنند به توییت زدن و این طرف و آن طرف بکنند، از آب درنمیاید کار. این امور امور فرهنگی است. شبیه تغییر قانون چک نیست که ببینید مردم همراهی میکنند یا نمیکنند. اینجا اگر مردمی وجود داشته باشند که حالا بحثش مفصل است و تقاضای مردمی اگر وجود داشته باشد میشود و تقاضای مردمی اگر وجود نداشته باشد نمیشود به شهادت همه چیز.

همین چند وقت پیش خدمت سردار محمدیان بودیم، رییس پلیس تهران. میگفت آقای قاسمیان ما بین سی تا چهل هزار عملیات پلیسی روزانه داریم در تهران. در پنجاه سرفصل. گفت اصلا نمیتوانیم. میگویند بیاید پلیس جمع کند. اصلا نمیشود. همینطوری از وظایف اصلیمان میمانیم. سرقت هی دارد میرود بالا و فلان مبوریم برویم آنها را جمع کنیم. بعضیها که خلاصه یک آروق مستانه ای هم میزنند که پلیس برود جمع کند. انگار پلیس هیچکاری ندارد فقط همین مانده است که بروند اینها را جمع کند.این است که چه در الزانیه و الزانی و چه در السارق و السارقه آنجا هم همین را دارد. دارد فاقطعوا بزنید، با اینکه هیچکس حق زدن دست دزد را ندارد مگر حاکم، ولی به مردم میگوید. مردم باید با این چیزها همراهی کنندو. اگر نکنند هیچ چیز جمع و جور نمیشود.

تا همین مقدار باشد تا بعد این فرمی که سوره دارد میرود جلو را ان شاالله بعدا عرض کنیم.

سوال؟ ارتباطش با قبلش را نیمخواستم بگویم. میخواستم انزلنا الحدید را بگوسم. ولی ارتباطش با قبلش این است که آقا اقامه به قسط احتیاج به آهن ندارد. أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ حالا شما بخواهی به قسط اقامه کنی، حتما یک عده با تو درگیر میشوند. حالا اینجا وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ ما آهن را نازل کردیم. خاصیت اولش هم آرماتور تو بتن نیست. فِيهِ بَأۡسࣱ شَدِيدࣱ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ اولش خاصیتش مرمی در گلوله است، خاصیت بهدش آرماتور در بتن است.حواست باشد. یعنی اینکه بالاخره ما میخواهیم قسط را برقرار کنیم. مگر میگذارند قسط برقرار شود؟ نمیگذارند؟ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ میشود ربط این فقراتش به همدیگر. ولی من صرفا میخواستم بگویم این انزلنا یعنی انزلنا از همان مخازن حدید. آنجا هم اینطور نیست که رساناست و چکش خوار است. آن یک چیز دیگر است. آن به مدل خودش است. مثل قران که داریم در صحرای محشر مثل یک آدم (؟ 1:19:00) میاید و شفاعت میکند و حرف میزند و رد میشود و اینطور. آنجا هرکدام به مرتبه خودش است. برای همین اسن که ما یک سری از بحثهای بهشت و جهنم را نمیتوانیم بفهمیم چونکه این بحث را نمیفهمیم. نمیفهمیم بهشت و جهنم را هم نمیفهمیم. بعضی از آقایان بززرگان قائل به این هستند که جهنم در یکی از این کرات است. این نمیفهمد دیگر. جهنم یک مقوله دیگر است. حقیقت تو یک مقوله دیگر است. بدن یک مقوله دیگر است. میگذارندت در قبر که این قبر نیست که. یعنی میروی در برزخ. آنجا سوال میکنند من نبیک. اینطور نیست که بگویی بله من تستهایش را هم زدم پیغمبر. این احقاب طرف یادش نمیاید چون که عمل نکرده است. به فرموده پیغمبر عمل نکرده است. سوال میکنند میبیند که احقاب دویست سیصد سال یادش نمیاید. همینطور دارد هی عذاب میشود و یادش هم نیماید که بگوید پیغمبر.

دیگر پشت هم اندازی که انجا جواب نمیدهد، (؟ 1:20:28) دارد جواب میدهد، محفوظات ادم جواب نمیدهد. محفوظات را میگذاریم میرویم.

سوال (عکس العمل مناسب نمیخواستند انجام بدهند، سیزده تا سناریو نوشتند سیزدهمین را اجرا کردند.) ببینید عکس العمل مناسب در موقعیت فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ زدن ناو بود، ناو آمریکایی. و هیچ اتفاقی هم نمیافتاد. ما با یکی از طراحانش هم صحبت کردیم گفتیم که چرا این ار را نکردید؟ گفت که ما فکر نمیکردیم جواب ندهند اینها. فکر میکردیم که هی ما میزنیم اینها میزنند. یک سه هفته ای بزن بزن است. گفتم در همین موقعیت آیات قران دارد که وَلَوۡ قَٰتَلَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيࣰّا وَلَا نَصِيرࣰا* سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلࣰا یعنی دیگر بی برو برگر نمیزنند. گفت ما این را نمیدانستیم گفتیم میزنند. حال آنکه کاملا به شهادت قران نمیزنند. و ما آن کاری که لایق است نه اینکه شان حاج قاسم است نه، در موقعیت فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ قرار گرفته بودیم. امام کفر رسما زده بود مسئولیتش هم قبول کرده بود. آن کاری که اگر باید بکنیم نکنیم، انطور نیست که اگر نکنیم یک کاری نکردیم، گرفتار تیه میشود سیستم. یعنی گرفتار سرگشتگی میشود. دیگر نمیفهمد باید چکار کند. اوضاعش میپیچد به هم دیگر. ان کاری که باید بکنیم نکردیم صرفا این نیست که آن کار را نکرده این. یک پازل دیگری را رفته ایم داخلش که باید برویم ببینیم آن پازل چه میشود.