به نام خدا
جلسه هفتم سوره نساء
در ابتدا تذکری لازم است. حضرت آقای امجد میفرمایند: قرآن بدون اهل بیت، قرآن بدون قرآن است. قابل تجربه است که اگر کسی قرآن دستش باشد، ولی اهل بیت دستش نباشد و هیچ ارتباط روحی، معنوی و عاطفی با اهل بیت نداشته باشد، دینِ خشک بیمزه و بدون حرکتی در او به وجود میآید و انسان یک خشکی و کندی در کار خودش احساس میکند و اگر علاوه بر معارفی که دارد یاد میگیرد، آن ارتباط روحی با اهل بیت را داشته باشد، انگار یک جور دیگر است؛ یعنی به هر جهت این جوری احساس میشود که انگار گذاشتهاندش در منجنیق و دارند پرتابش میکنند؛ یعنی یک جوری خارج از عرف و توان شخص است که دارد حرکت میکند. در این زمینه امام حسین(ع) خاص است. توسل به امام حسین(ع) خاص است.
علامه طباطبایی امتحان کرده بود، دیده بود اگر هر صفحهای را بنویسد و بعداً نقطه بگذارد، سه ثانیه در کل صفحه به نفعش است، لذا تا آخر عمر اول مینوشته، بعداً نقطه میگذاشته. قیاس به نفس نکنید! برای علامه سه ثانیه هم ارزش داشته. میگویند علامه دهه اول محرم را از صبح در هیئتها مینشسته تا ظهر و بعد از نماز و نهار، دوباره در هیئت مینشسته تا غروب! و میگفتند: در قیامت این کتیبهها شفاعت ما را میکنند.
به هرحال ارتباط روحی با قرآن برای آدم همه چیز نشود! لطفی در ارتباط با اهل بیت وجود دارد که وقتی میگویند نحن سفن النجات؛ یعنی گاهی انسان در این بحر عمیق مشکلات علمی، عقیدتی، خانوادگی، شناگر و شناور است ولی چنانچه با توسل و ارتباط با اهل بیت بخواهد این راه را برود، این راه ویژگی دیگری دارد. این دو تا را اگر آدم با هم داشته باشد، کارش یک سامان دیگری دارد.
ص 77: وَءَاتُوا النِّساءَ صدُقَاتهِنَّ نحْلَةً فَإِن طنِبْنَ لَكُمْ عَن شىْءٍ مِّنْهُ نَفْساً فَكلُوهُ هَنِيئاً مَّرِيئاً(4) وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا (5):
گفتیم که مهري که ما در فرهنگ خودمان داريم غير از مهري است که در فرهنگ قرآن است و تقريباً يک چيز اختراعي و ابداعی محسوب میشود و مهري است که عرف، اين را در ذمه میگيرد و پرداخت نميشود تا کار به مخاصمه کشيده شود؛ مثل چکی که میرود پشت باجه، به لحاظ حکم، مهر است، اما به لحاظ واقعي مهر نيست.
جایگاه ارشادات عقل و حکم شارع
لذا بحث قرآني راجع به اين نوع مهر چندان راه ندارد. مانند بسياري از اختراعات خودمان آن را به قرآن عرضه ميکنيم! اگر قرآن، این فضا را پذيرفت و عدم ردع شارع، ملاک قبول است و میتوانیم آن را در مناسبات زندگیمان وارد کنیم و اگر نپذيرفت و نه حتي تحريم کرد، رد است.
دائم سؤال میشود که این کار حلال است یا حرام است؟ مثلاً در مورد تعدد زوجات. اگر کسی در همین تهران احساس کرد که حقوق همسر دیگر را میتواند رعایت کند، شما انتظار دارید اگر از من بپرسد میتوانم زن دوم بگیرم، من به او بگویم حرام است؟ اما، بحث اين است که ما يک سري ارشادات به حکم عقل داريم. چرا به ارشادات به حکم عقل توجه نميکنيم؟ مگر دين فقط بر پايههاي حلال و حرام بنا شده است. اين ارشاد به حکم عقل يعني اينکه اگر کسي اطمينان پيدا کرد نسبت به برقراي عدالت به زعم خودش. وقتي که در فضاي تهران قرار ميگيرد و ازدواج مجدد ميکند و اين ازدواج باعث ميشود که حتي همان زندگياش را از دست بدهد به جاي اينکه دو تا زندگي داشته باشد، اينجا ارشاد به حکم عقل این است که ببین چه اتفاقی میافتد! همین برای او کفایت میکند. همهاش بحث این است که چه چیز حلال است و چه چیز حرام است؟
ما که نميتوانيم حکمي را از حليت خارج کنيم و به حرمت تبديل کنيم. اين حکم هزار جا ميخواهد کار کند؛ در جوامع روستايي، در گذشته، کارکرد داشته، در آينده، در ضرورتها قرار است کار کند. به صرف اينکه يک نفر خوشش نيايد که نميتوان حکم را تغيير داد! اتفاقاً بحث است که آيا بايد طرح تعدد زوجات را ترويج کرد يا خير؟
بله! طرح تعدد زوجات بايد ترويج شود، زيرا اگر اين طرح جا نیفتد، طرحهاي رقيب جا ميافتد و براي حل اين مسائل چه طرح جايگزيني داريم؟ به اضافه اینکه باید این فرهنگ را بدمیم که بايد فرد به ارشادات عقل توجه کند. مثلاً شکلات زياد خوردن حرام است؟ خير ولی براي سلامتي مضر است. چرا هميشه به دنبال حلال و حرام ميگرديم؟! وقتي چيزي حرام نيست؛ يعني جزء آن مینیمومها و حداقلها نيست. شما سوره اعراف را ببینید!
وَكتَبْنَا لَهُ فى الأَلْوَاح مِنْ كُلِِّ شىْءٍ مَّوْعِظةً وَتَفْصِيلاً لِّكلِّ شىْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَك يَأْخُذُوا بِأَحْسنهَا سأُورِيكمْ دَارَ الْفَسِقِينَ(145)
در سوره مبارکه اعراف آیه 145ص168 بعد از اينکه جريان ميقات و صعق(بیهوشی) حضرت موسی است، الواح به موسي(ع) داده ميشود وَكتَبْنَا لَهُ فى الأَلْوَاح مِنْ كُلِِّ شَىْءٍ. مَّوْعِظةً وَتَفْصِيلاً لِّكلِّ شىْءٍ اين تصويري است که ما از الواح داريم روي يک تکه چوب مطالب است. در حاليکه آنگونه نيست. و اين الواح مِن كلِّ شىْءٍ مَّوْعِظةً؛ يعني هرچه بخواهيد، تفصيل همه چيز در اين الواح بود. در مورد قرآن هم همين عبارت را داريم وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ(نحل: 89)
تخصص اصلی قرآن، هدایت
اگر ايمان واقعي به اين فرازها باشد، اولين جايي که فرد باید برود جواب سؤالات را بگیرد، قرآن است و مطمئن باشد جواب آن در قرآن هست و بايد به اين مطلب ايمان داشت بهخصوص در مسائل هدايت که تخصص اصلي قرآن که تربیت است.
در مسائل سياسي، اجتماعي، مملکتداري، هدايت خانواده و هدايت فرد بايد ببينيم نظر قرآن چيست؟ اگر این معنا جا میافتاد وَإذا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمْ الفِتَن کَقِطَعِ اللّیْلِ فَعَلَیْکُمْ بِالقُرآنِ يعني در همه فتنهها اول قرآن، زيرا به واقع قرآن وَتَفْصِيلًا لِّكُلِّ شَيْءٍ(انعام: 154)است. الواح، همه چیز را دارد، قرآن هم دارد! در مورد الواح ميفرمايد فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ؛ به قوت این را بگیر وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا (اعراف: 145)؛ در اين الواح، در اين قرآن حرف زياد است. شما با قوت احسن آن را بگيريد. کما اينکه خدا به پيامبر ميگويد در سوره زمر، آیه 55 ميفرمايد: وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم،
مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم زياد است، اما يکسري مقام پايين است، یک سری متوسط است و يک سري پيشرفته است. وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم؛ شما احسن آن را بگيريد. چرا اين پايينش راگرفتيد؟ قرآن تمام مراتب را پوشش داده است. هم براي گنهکار متوغّل و غرق در فسق و فجور پيام دارد تا او با قرآن رشد کند. براي عارف کُمّل هم همينطور و بايد او هم با قرآن رشد کند. نميشود همان چيزي را که به او ميگويد به اينهم بگويد و براي هردو از يک نوع تشويق استفاده کند. گاهي تشويقهايي است که به درد بچهها میخورد. مثلاً برای بچه دوساله شکلات میخرید و دست میزنید که خودش رفته دستشویی! آیا این مقامات یک عالم است که همین جوری تشویقش کنید؟! اینکه برای شما پیام نیست! لطفی هم ندارد مثلا قرآن میگوید: در بهشت فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ(یس: 55)؛ آنها در حال فکاهی و سرگرمیهستند. گاهی طرف شأنش بالاتر از این است. توی همین دنیا هم با فکاهی کیف نمیکند! به او باید بگویند: فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِر(قمر: 55)، لذا قرآن باید همه را پوشش بدهد و هرکس بايد ببيند احسن اقوالي که ميتواند به آن چنگ بزند چيست! جايي ميفرمايد: لَهُمْ دَرَجَاتٌ گاهي هُمْ دَرَجَاتٌ، اينها با هم فرق دارد، و بحث بطونی آن باید دیده شود! چون آدمها با هم مختلف هستند.
در مقابل احسن، اقوال حسن قرآن است. پیامهای اقوال حسن به درد متوسطين ميخورد. اين ميشود که شما ارشادات به حکم عقل را در نظر بگيريد. طلاق حلال است اما مغبوضترين حلال! که نبايد در غير وقتش انجام شود. پس زياد با بحث حلال و حرام پيش نرويد، در فضاي دين و قرآن همخیلی اين بحث حلال و حرام را پيش نميکشد. ارشادات حکم عقل را در نظر بگيريد.
قبل از ورود به آيات که شايد از جهت آیه بشود برايش شواهدي دست و پا کنيم و اينکه اصلاً چرا اين قانون وجود دارد؟ فلسفهاش چيست؟
موازنه قدرت میان زن و مرد
شهيد مطهري در اين زمينه بيان خوبی دارند: خدا يک موازنه قدرت را پيش آورده، اگر تمام قدرتها در دست مرد بود زن را له ميکرد، قدرت بدني که دارد، در استدلال هم ميتواند مجاب کند، در اين موازنه قدرتي که خدا درست کرده اين آدم با همه قلچماقيها، دنبال خانم میافتد تا نظر او را به سمت خودش جلب کند، یعنی يک نيازهايي را از اين طرف ابراز ميکند، آن طرف هم قاعده بر اين است که ناز ابراز ميکند. اين نه تنها در جنس انساني است، در جنس حيواني هم همينطور است،گونه نر حرکاتی انجام میدهد که گونه ماده آنها را بپذیرند، لذا صيغه عقد را زن میخواند و قبلتٌ را مرد ميگويد. اين چيزي که شما ميبينيد، در حقيقت صيغه نيست اين که ميگويد: وکيلم؟ یعنی آیا وکيلم که بروم صيغه بخوانم؟؛ يعني هنوز اتفاقي نيفتاده است و هنوز نازها هست و باید هم باشد. صيغه را هم از جانب زن ميخوانند و قبلت را مرد ميگويد. زَوَجْتُ، نه اينکه خودم را قالب کردم، بلکه يعني تو را پذيرفتم. زوجت يک حالت محوريت دارد. مانند يک حريمي است که من تو را به حريمم پذيرفتم.
برخي سؤال ميکنند اگر زن از مرد خواستگاري کند اشکال دارد؟ اگر منظورتان از اشکال، حرام بودن آن است، خير! ولي اشکال دارد زني که از مردي خواستگاري ميکند؛ يعني به مرد پيشنهاد ميدهد بيا مرا بگير! ما نمونههایش را دیدیم و میگوییم: اشکال دارد. اينها ارشادات عقل است. در اينجا موازنه قدرت را همه جنبهيي به هم ميزند و مردها هم چنين چيزي را دوست ندارند. خوب است که مرد زحمت بکشد و براي جلب نظر زن تلاش بکند. اين بحث قرآني نيست حالا اگر زني از مرد خوشش بيايد راهکارش اين است که به فردي بگويد بدون اينکه از جانب خانم طرح کند، او را به عنوان مورد خوب معرفي کند به پسر و واسطه هم اينگونه عمل کند تا حریم محفوظ بماند و در ضمن همراه با خرج است. اين يکي از چيزهايي است که آقاي مطهري نقل ميکند و اين را ميشود ديد. من پرسیدم که در خارج هم اینجور است؟ گفتند: بله البته دارند فرهنگشان را عوض میکنند. آقاي مطهري حرف خوبی میزند، ميگويد حتي در قالب لات بازي آقا بايد پول بگذارد جيبش اما يک زن لازم نيست، برای زن، کادو گرفتن است. برای مرد، همراه خرج کردن است. اين قالب اصلاً براي مرد گذاشته شده که خرج کند و هزينه کند براي زن. خود مرد هم دوست دارد اين کار را و واقعاً براي او لذت بخش است و وقتي که نميتواند براي زندگياش هزينه کند واقعاً در خودش شکسته ميشود.
مهریه! چقدر؟
لذا اين هزينه هم اجر کاري نيست. محکم در آيات مهر هم همين است. اگر در آيات ديگري بحث اجر شد؛ يعني همين پول است نه اينکه در قبال کاري (تمکين جنسي) اين پرداخته شود. نِحْلَهً و عطیتاً و بلا عوض است.
سؤال شده از مهر بالا و پايين، که اینها سؤالات قرآنی نیست. در شریعت گفته شد مهر پايين!
مرام شريعت جاودان نميتواند امور متحول را موضوع احکام ثابت قرار دهد؛ مثلا ماشین 18 میلیونی زیر پایش انداخته و میگوید در روايات داريم اگر خانمي 500 درهم مهرش شد، رضايت نداد خدا تنبيهش ميکند. 500 درهم آن موقع! کلاً مسائل اقتصادي به ارزشها تعلق ميگيرد نه به خود اين اسکناس. نرخ برابريها وقتي تغيير ميکند، اين 500 درهم ميشود 20 هزارتومان الي 200 هزار تومان و اين مهر کمي است؛ يعني زير آن مقداري است که بايد باشد.
مهر کم يعني در عرفتان نگاه کنيد آن مهر بايد مهر کمي باشد و گفتند زنان با فضيلت مهرشان کم است. از شومي زن اين است که مهرشان زياد است و از اين رقم حرفها زياد است. راهکاری وجود دارد: در صورتي که خانوادهها به مهر کم رضايت ندادند، شما چيزي داريد به نام «اشتراط خيار فسخ در مهر» يعني پيش از اينکه صيغهاي خوانده شود، مرد با زن توافق ميکند در مهر مشخصي مثلاً100 سکه و روي همين مهر صيغه را خودشان ميخوانند، يا اگر صيغه را خواندهاند روي همين عزمي که زن و مرد دارند همين باشد. اين را قانون حمايت نميکند. اين بحث شرعي است قانون همان چيزي است که نوشته شده است و زمان طلاق همين مهر توافقي ملاک است. همين مقدار از شير مادر حلالتر و بيش از آن از گوشت سگ حرامتر است. البته این به درد آدمهای متشرع میخورد. کاري به مقدار ذکر شده در عقدنامه نداريم. خانم به آقا اجازه ميدهد مثلاً از800 سکه تا 700 سکه را اختيار داری فسخ کنی و شرطهايي ميتوان گذاشت مثلاً زن بگويد اگر تا آن موقع ثروتت به حدي نرسيد، يک مقداري از آن را فسخ کن و این آقا میتواند بگوید: من این 700 تا را فسخ کردم و اين شرط، شرط جاري است (المؤمنون عند شروطهم) اين شرط قائم است. آن موقع کساني که متشرعاند ديگر نميتوانند بيشتر بگيرند. اين راهکار است. الان به لحاظ محضری مکافات دارد و کسی نمیتواند محضری مهر را پایین بیاورد. مهر مال خانم است و مال پدر خانم نیست و او در حقوق مالی خودش کاملاً مسلط است و براي اين کار ميتواند دو شاهد عادل هم بياورد بگوید: من در سلامت کامل عقل 700 سکه از این 800 سکه را الغاء و فسخ کردم. گرچه اینها بار قانونی ندارد، ولی بار شرعی دارد.
سوره بقره آیه را 238 بیاورید: اين آيات چون مربوط به طلاق است، آيات مربوط به فضاي طلاق مفصلاً شرح داده ميشود. وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ؛ اگر قبل از مساس طلاق داديد که اين عبارت ادب قرآن است. چرا بعضي جاها مساس ميگويد؟ يک جا لازم است بايد آنجا را ببينيم که چرا بحث «دخلتم بهنّ» را اينجا با لفظ تَمَسّوهُنّ طرح کرده است. اين طور نيست که با تماس، مهر کامل شود. اين تَمَسُّوهُنَّ همان دخول و مجامعت است. وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً؛ آن موقع مهري را که براي آن تعيین کرده بوديد.
در مباحث مهر ميتوان آن را تعيين نکرد و تعيين نکردن مهر اشکالي به عقد وارد نميکند. در متعه و صيغه آیه 24 مفصل شرح داده ميشود. ميشود مهر تعيين نکرد چون مزد کاري نيست. اگر تعيين نشود به مهرالمثل برميگردد؛ يعني اين خانم در عرف مهرش چقدر است وليکن کسي نبايد مهرش را خيلي پايين بگيرد. در روايات داريم مهرهاي پايين مهر افراد زناکار(بغی) است. مثل اجرت زنا ميماند.
وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ؛ نصف آن چيزي را واجب کرديد بدهيد إلاّ أنْ یَعْفُونَ؛ مگر اينکه زن ببخشد! أو یعفوَ بِهِ عُقدةُ النّکَاح برخي ميگويند چرا زن فقط بايد ببخشد؟ در گذشته مهر را اول ميپرداختند، حال قبل تَمَسّوهُنّ ميخواهند جدا شوند، ميگويند بايد نصفش را ببخشد، يا اينکه چون هنوز اتفاقي نيفتاده، زن بخش زيادي بيش از نصف را ببخشد أو یعفُوَ الذّی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النّکَاح؛ يا اين که کسي که گره نکاح به دست اوست که اين گره نکاح به غير از زن به دست دونفر است (البته نه در همه ازدواج ها)، به دست مرد است و به دست پدر زن.
نکاح سه طرف دارد: يک طرف زن، يک طرف مرد و يک طرف وليّ زن است که در دست آنهاست. البته اين طور نيست که حتماً وليّ زن لازم باشد که حکم اجماعياش باشد. حضور وليّ زن لازم بودن، حتماً اينگونه نيست. البته حکم حقوقياش اينطور نیست وگرنه به لحاظ شرعی دختر رشيد باشد اجازه وليّ لازم نيست. دختر رشيد يعني سفيه نباشد.
به لحاظ علمی در کجا ولایت ولیّ ساقط است؟
در روايات در مورد وليّ داريم اما آنجا در مورد این است که طرف کارهاي بيمبالات انجام ندهد. البته اينها ربطي به قانون ندارد و هر کس بر اساس فتواي مراجع خودش بايد عمل کند. ولي چيزي که از مجموعه فقهي ـ روايي ما در ميآيد اين است که اگر زني بخواهد با يک نفر ازدواج کند و واقعاً لياقت همديگر را داشته باشند و وليّ زن رضايت ندهد، اين ازدواج درست است، اما کلاً توصيه ميکنيم اين کار را نکنيد و خانوادهها را دخيل کنيد. چون یک بار بحث شرعی است و یک بار بحث أحْسَنَ مَا أنْزِلَ الَیْکُمْ است.
اگر وليّ زن در اين زمينه دخالت غير عقلايي کند، اين جا ولايت ساقط است. (در فرضي که بايد ولايت داشته باشد) مثلاً بهانههاي الکي ميآورد مانند قدش کوتاه است يا خيلي زيبا نيست و امثال آن که زندگی که بند قد و قواره نیست! اما اينکه پدر زن کلاً در مسئله عقد، ولايت دارد، ( ما الان داریم بحث علمی میکنیم. نروید براساس آن عمل کنید ميخواهيم در بحث علمي پشت صحنههايش را ببينيم که این يک حکم اجماعي نيست.) آنقدرش مشخص است که اگر يک زني سفيه باشد، يا رشيده نباشد مثلاً سنش خيلي کم باشد. ممکن است فردي بالغ باشد اما رشيد نباشد، در اين صورت ولایت پدر لازم است. در غير اينصورت (فيه تأمل وَفيه اختلافٌ کثير) که بعضي ميگويند ولايت دارد و برخي ميگويند ولايت ندارد. نظرها در اين باره متفاوت است. برخي ميگويند اين چه کاري است وقتي دو نفر براي هم مناسبند، رضايت ولي حتماً لازم باشد؟ «عقلايي» که کنتور ندارد! در بحث عقلايي هم به نظر عقلاء مراجعه ميشود. لذا بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ يک ظرافتهايي را منتقل ميکند. يک لطف و تمرکز را در همديگر میپیچد. این ظرافتها کار قرآن است که چيزي ميگويد که هردو گروه را شامل ميشود؛یعنی بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ هم شامل ازدواجهايي است که دو طرف دارد و هم شامل ازدواجهايي که سه طرف دارد، يعني يا اين ببخشد يا او ببخشد. وَأنْ تَعْفُوا أقْرَبُ لِلتَقْوَی؛ فضاي قرآن اينگونه است که ببخشيد بهتر است. وَلا تَنْسَوُا الفَضْلَ بَیْنَکُم؛ فضل را في ما بین خودتان فراموش نکنيد. اين فرهنگي است که حتي در طلاق هم بيان شده است و اگر ما مهر بالاي در ذمه را نقد کرديم به دليل اينکه سَرِّحُوهُنَّ ؛ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ در این مهر بالا طلاق به احسان اتفاق نميافتد. در اين مهرهاي بالاست که طلاق رجعي و بائن را تبديل ميکند به طلاقهاي خلع و مبارات و شخص مقابل بايد کلي دختر را اذيت کند تا او را مجبور کند بخش زيادي از مهرش را ببخشد.
در اين CONTEXT (معنا)، فضل منصرف است به فضل مالي. یا اینکه اتفاقی نیفتاده و فقط یک صیغه خوانده شده، حالا دختر اصرار دارد که نصف مهر مرا باید بدهی! یا پسر بگوید: … مهر در فرهنگ قرآني بيشتر به خريدهاي پيش از ازدواج ميخورد تا به آن ذمهها. اين فضايي است که کلاً پسنديده است( ببخش) در دين و آن را ترويج ميکند. بحثهاي قانوني يک چيز است و بحث فضل چيز ديگر.
(سؤال) مهر مزد کاري نيست اما بيارتباط هم نيست، اما تصویری که قرآن برای ازدواج ترسیم میکند غیر از متعه است. به همين دليل قبل از دخول نصف مهر به زن تعلق ميگيرد؛ چون به هتک عصمت او ارتباط دارد اما اگر زن قبل از مساس همه آن را گرفته باشد بر ذمهاش است که نصف آن را برگرداند.
(سؤال) چیزی که انسان بر ذمه میگیرد باید عقلایی باشد؛ آیا اگر بگویی کل تهران مهر تو و اگر ندادی بر ذمهات است؟ قرآن میگوید میتوانی رقمهای بالا بر ذمه بگیری و حرام هم نیست.
در سوره مبارکه احزاب آیه 50 ص424 میفرماید: يَأَيُّهَا النَّبىُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَجَك الَّاتى ءَاتَيْت أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَت يَمِينُك مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْك.
اگر اين جاها بحث اجر شد اين را نگذاريد به صيغه بلکه بحث مالي مهر را مطرح ميکند؛ يعني پول، محکم اين آیه همان آیه صدقاتهن نحله است. اين محکم است، نگوييد اين جا بحث اجر شد، در متعه هم بحث اجر شد. إِنَّا أَحْلَلْنَا لَك أَزْوَجَك الَّاتى ءَاتَيْت أُجُورَهُنَّ؛ ما حلال کرديم بر تو ازواجي که مهرهايشان را دادي؛ يعني معلوم است که مهرشان را قبلاً میدهند.
چه زمانی پرداخت مهریه زن بر عهده حکومت اسلامی است؟
در سوره مبارکه ممتحنه آیه 10ص550، فضای اين آیه بحث صلح حديبيه است. وقتي متن صلح حديبيه را ببينید در ابتدا اين به ذهن ميرسد که چه خفتي را متحمل شده است. هم آنموقع هم اين احساس به مؤمنين دست داد، اما بعداً در تحليلهاي امام صادق در روايات آمده که أعْظَمُ بَرَکَةً؛ بالاتر از صلح حديبيه گير اسلام نيامد. در سال ششم یا هفتم مسلمانان برای عمره به سمت مکه حرکت میکنند، مشرکین گیر میاندازند و صلحنامه مینویسند و اولش که بسم الله الرحمن الرحیم مینویسند، مشرکین میگویند: این چیست؟ ما تا حالا چنین چیزی نداشتهایم، همان بسمک اللهم را که مینوشتیم بنویسید! پیامبر به حضرت علی میگویند خط بزن! در این جریان خیلیها داشته رگ گردنشان باد میکرده. بعد میگویند: این قراردادی است بین محمد رسول الله. باز مشرکین میگویند: اصلا ً ما برای چه با تو میجنگیم؟ اگر رسول الله بودی که با هم بحثی نداشتیم! بنویس همان ابن عبدالله!
خلاصه اینکه قراردادی مینویسند مبني بر اينکه: 1- از این به بعد بحث حج آمدن مسلمين در مکه اشکال نداشته باشد.(ببینید چقدر پیامبر تیز بوده! حالا شما فرض کنید یک گروه بچه مذهبی که همهاش دوست دارند تبلیغ بکنند، این اشکال نداشته باشد) 2- هر مردي از مشرکين که در مدينه مشرکشدند و حتي از مسلمانان برگشتند و رفتند مکه، اينها را نميشود مطالبه کرد. از آن طرف هر مردي که مسلمان شود و بيايد مدينه، مشرکين ميتوانند مطالبه کنند و پيامبر بايد برگرداند؛ يعني پيامبر يک پايگاه زده در مکه و چه اتفاقي ميافتد؟ برای همین بعد از صلح حدیبیه به فاصله کوتاهی جمعيت مسلمانان مکه به 7 يا 8 برابر ميرسد؛ چون اینها که مسلمان میشدند و نمیتوانستند مدینه بروند، میایستادند در مکه و تبلیغ میکردند. اين ميشود حرکت پيامبر در صلح حديبيه. اما سر خانمها خدا کوتاه نميآيد و ميگويد اگر اينها مسلمان شدند و آمدند مدينه، نبايد آنها را برگردانيد؛ چون بحث خانمها در متن صلحنامه نيامده بود، خدا خودش اینجا عمل میکند و میگوید: این زنان را حق ندارید برگردانید!
لذا این آیه آیه صلح حدیبیه است که میگوید:
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَاءَكمُ الْمُؤْمِنَت مُهَجِرَتٍ؛ اگر اين مؤمنات مهاجر آمدند پيش تو فَامْتَحِنُوهُنَّ؛ امتحانشان کن که اصلاً چرا آمدهاند آيا به جهت اختلاف با همسر آمدهاند، يا براي جاسوسي يا بالاخره برای چه آمده؟ اگر اسلام آوردهاند اينها را برنگردان! اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَنهِنَّ؛ خدا علم به ايمان آنها دارد شما مسئوليد آنها را امتحان کنيد. فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلى الْكُفَّارِ؛ وقتی فهمیدید اینها مؤمنات هستند، به سمت کفار برنگردانید. در اینجا خود خدا مستقیم در عهد وارد میشود لا هُنَّ حِلٌّ لهَُّمْ وَلا هُمْ يحِلُّونَ لهَُنَّ؛ یک موقعی باید سر این آیات بایستیم که در اينجا خدا چه بحثي را دنبال ميکند و اين که چه فضايي از ازدواج را دارد دنبال ميکند که نميگذارد ازدواج مؤمن و مشرک اتفاق بيفتد. از آن طرف میگوید:وَلا تُنْکِحُوا المُشْرِکیِنَ(بقره: 221)؛ آنها را به اینها ندهید. گاهی حکم میکنیم و حکم در رسالههاست. که آیا مؤمن و مشرک میتوانند با هم ازدواج کنند؟جواب منفی است. ولی قرآن چه چيزي در پس پرده میبیند که اينها را به هم حلال نميداند. لا هُنَّ حِلٌّ لهَُّمْ وَ لا هُمْ يحِلُّونَ لهَُنَّ؛ يعني اینها اصلاً به هم حلال نیستند؛ یعنی زني که آمده مسلمان شده ديگر او را برنگردانيد، زيرا بر بر مرد کافر حلال نيست. اينجا اصلاً طلاق هم لازم نيست و زن منطَلِق (آزاد) ميشود و البته بايد عده را نگه دارد. اينها شکوهمندي کار دين است که میگوید: وَءَاتُوهُم مَّا أَنفَقُوا؛ تمام هزينههايي که بابت مهر او کرده (جداي از خوراک و پوشاک زن است) بايد حکومت اسلامي بپردازد؛ چون این خانم مسلمان شده. اینها خیلی عجیب است در برخورد با مشرکین. برخورد با کسی که به لحاظ اعتقادی یک جو قبولش نداری! وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ؛ اين برخورد قرآن است که مهر را حکومت اسلامي ميدهد و از زن مهر را نميگيرند، که آن موقع کس ديگري ميخواهد با او ازدواج کند. اين پولي که دولت ميدهد هزينه عفت زن است. در ازدواج مجدد با مرد مسلمان، آن مرد دوباره به زن مهر بدهد. نه اینکه بگوید 300 تا مهر،200 تای آن را که مرد قبلی داده! حکومت اسلامی هم که داده. نه! تو باید مجدداً این هزینه را بکنی. (یک فضای ذهنی اشتباه وجود دارد و آن اینکه فکر میکنند هرکه کافر بشود، مرتد محسوب میشود) وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ و اشکالي برايتان ندارد اگر شما آنها را به نکاح خود در آوريد به شرطي که إِذَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ؛ مهرشان را بدهيد. زن صد بار هم ازدواج بکند، آن مرد باید هزینه بکند و خدا از مرد میخواهد که او این هزینه را بکند. وَلا تُمْسِكُوهنَّ بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ؛ از اين زنان که کافر شدند- حالت ازدواج دائم را توليد عصمت ميداند- ازدواج دائم را، نگه داشتن عصمت زن ميداند؛ يعني زن با ازدواج دائم معصوم ميماند، برخلاف متعه که اين فضا را ندارد. ميگويد: این عِصَم؛ اين کافرهايي که عصمت داشتند، در ازدواج دائم شما بودند و کافر شدند و رفتند مکه. اينها را نگه نداريد چون به هم حلال نيستند، ولي تعبيري که براي ازدواج دائم به کار ميرود خيلي خاص است. همان عصمت و حصن است که در ازدواج دائم انجام میشود (کد را داشته باشيد) مَا أَنفَقْتُمْ وَ لْيَسئَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ شما از کفار خرج آنها را سؤال کنيد؛ يعني بخواهيد از کفار که مهر زنانتان را به شما برگردانند. این زن از سیستم حکومت اسلامی فرار کرده، باید خرج او را بدهید! اينها عدالتهاي عجیب و غریب قرآن است که حتي راجع به مشرکين هم عدالتهای خاصي را دارد. حتي در آيات قبل ميگويد: لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ؛ شما با مشرکي که کاري با شما ندارد چه کار داريد. إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ ما خوشمان ميآيد که با آنها قسط و عدل داشته باشيد.
رعایت قسط حتی با مشرکین مگر…
ما با کي کار داريم؟ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ؛ با کسانيکه پشت به پشت هم دادند و با شما سر جنگ دارند که دين را خراب کنند. وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ کسی که تولی اینها را قبول بکند، ظالم است.
اين فضاي قرآن است نه اينکه کلاً بگويد مال مشرکين حلال است. اگر اينگونه بود ميگفت برويد مال مشرکين را بدزديد. فکر میکند با مال مشرکین میتوانیم با مسامحه برخورد کنیم! اين مناسبات مالي بين مسلمين و مشرکين بايد کاملاً محفوظ باشد و الا سنگ روی سنگ بند نمیشود.
(سؤال) در جنگ با آنها بحث فرق دارد، در جنگ بحث غنیمت است. اما مثلا ً من میروم آمریکا میبینم میتوانم به مال اینها یک تجاوزی بکنم، نمیشود! اصلاً شرعی نیست! پس این جور کارها حرام است. مصادره اموال هم باید دلیل عقلایی اسلامی داشته باشد.
وَ لْيَسئَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يحْكُمُ بَيْنَكُمْ؛ اين حکم خداست يعني ميخواهد بگويد اين خارج از قرارداد است. من دارم اين را ميگويم.
مفاد پیمان را در انساب الاشراف بلاذری و تاریخ طبری خواندم و از منابع شیعه و سنی خواندم و دیدم کاملاً بحث رَجُل است و این کلمه قید شده، پس اگر زنی برگردد، خارج از قرارداد است. این قرآن اصلاً مناقض عهد عمل نميکند و نکرده است. البته گفته وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء(انفال: 58)؛ اگر خيلي ترسيديد و شواهد معلوم است که دارند خيانت ميکنند آنموقع عهد را بينداز جلويشان، آن موقع مساوي ميشويد. و بگو ما با پیمانشکن پیمانی نداریم! پس هالو بازي نيست ولي مراعات عهد فوق العاده است. اگر دیدید طرف دارد معاهده را میشکند و این معاهده را هم بشکند ضرری به شما میرسد و با این زیرپا گذاشتن معاهده، کشور را کن فیکون میکند، همان جا فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء، حتی اگر معلوم شد که دارد معاهده میشکند، پرت کن جلوی خودشان!
مهر بالا ترویج یا تجویز
این آیه را هم ببینید، آیه 20 سوره نساء ص81: باز مشخص است که اولاً اين مهريهها را ميدادند. وَ إِنْ أَرَدتُّمُ استِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكانَ زَوْجٍ؛ اگر خواستيد به جاي زني، زن ديگري بگيريد، نه اينکه از آن خسته شويد برويد سراغ يکي ديگر؛ يعني اينکه او را طلاق بدهيد يک زن ديگر بگيريد. وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَاهنَّ قِنطاراً؛ اگر براي اولي مهر داديد حتي به اندازه يک قنطار باشد (يک پوست گاو پر از طلا) به او مهر داده بوديد. فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شيْئاً؛ هيچ چيزش را نميتوانيد پس بگيريد. ديگر مستقر است. أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتَناً وَإِثْماً مُّبِيناً؛ به او يک بهتاني ميبنديد (حالا اين بهتان به خود آیه چه ربطي دارد؟ در فضاي آیه در مورد آن شرح داده ميشود.) مشخص است که حتي تا قنطار هم ميشود مهر داد، حتي بالاتر. ولي اين به معناي ترويج نيست، تجویز است، اما ترويج مهرهاي بالا نيست. اين آیه لسانش، لسان تکثير است. ميگويد هر چقدر که باشد بايد بدهيد. مثل این آیه که میگوید: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ(توبه:80)؛ ای پیغمبر میخواهی برای منافقین استغفار کنی یا نکنی، هفتاد بار هم استغفار کنی خدا اینها را نمی بخشد، نه اینکه 70 بار اگر شد 71 بار خدا ببخشد! یا میگوییم هزار بار هم بگویی من قبول نمیکنم!
همان کارایی که پول دارد، مهر هم دارد. يکي از خاصيتهاي مهر اين است که: 1- دستش به لحاظ اقتصادي باز است؛ يعني اقتصاد مهر دست خودش است و هرجور بخواهد میتواند خرج کند.2- اين که مرد بايد هزينه کند تا به زن برسد. البته الان با اين فضاي ذمه جوري شده است که مردها اين هزينه را نميکنند. الان مردها خريد ميکنند زن هم بايد خريد کند. پایاپای شده! آن موقع یک هزینهای میکردند و زن را می بردند. الان مرد يک چيزهايي ميخرد و زن جهاز میدهد. اینها طلا میخرند و اینها کت و شلوار میخرند. اينها يکسري بايدهاي ننوشته است که وقتی خرجها را جمع میکنید، میبینید سر به سر شد، ولي آن مهري که در قاعده دين ديده شده اين است که مرد بايد هزينه کند تا به زن برسد.
براي اتمام بحث مهر اين روايات را هم ضميمه ميکنیم. روایت داریم که دَخَلَ حُسَینَ بنِ عَلیّ به امام حسين ميگويند: یا بنَ رَسوُلِ اللهِ نَریَ فِی مَنْزِلِکَ أشْیاءً نَکْرَهُهَا؛ اي فرزند رسول خدا در منزلت چيزهايي هست که ما خوشمان نميآيد. مثلاً شیک است! وَاذاً فی مَنْزِلِکَ بَسَطٌ وَنَمَارِق؛ نمارق یعنی نازبالش و کوسن؛ در خانه امام حسین از این چیزها بود. فَقَالَ إنّا نَتَزَوَّجُ النّسَاءَ ميفرمايند: ما وقتي زن را ميگيريم، فنُؤتِیهِنَّ مُهورَهُنَّ؛ مهرشان را ميدهيم فیَشْتَریِنَ ما شِئْنَ مَا مِنْهُ شیئاً و هرچه دلشان ميخواهد ميخرند به ما هم هيچ ربطي ندارد که چه میخواهند بخرند و در و دیوار خانه را چگونه میخواهند تزیین کنند! فضا را هم دقت کنيد. اين حس تسلطي که گاهي اوقات آقايان ميخواهند در فضاي منزل داشته باشيد در مورد نحوهي چيدمان اسباب و اثاثيه و امثال اينها و اگر هم از مرد بپرسند، باید بگوید خوب است، البته اين خوب است که آقايان دقت کنند، اما اظهار نظرهاي بيجا نکنند. در موارد مشاورهاي نشان داده شده که گاهي زن دکور خانه را عوض میکند و دوست دارد مرد متوجه تغيير فضاي منزل بشود، پس توجه به خدماتی که دارد انجام میشود، مهم است! اینها در ذهن مؤثر است. خانه جمعآوری میشود. اين توجه کردنها و قدرداني کردنها خيلي مهم است بهخصوص براي مردان که در اين زمينه خيلي ضعيفاند و بايد ياد بگيرند. اين ضعف در ذات مردان است. ما نميگوييم که زن مثل يک مرد شود، يا مرد مثل يک زن، اما يک مرد بايد ياد بگيرد که وقتي ميآيد منزل، توجه کند. دقت کند، اما نه دقتی که يک زن ميتواند بکند، ولي اينجوري هم نباشد که هيچ وقتي نکند. کأنّ نیامده به خانه! کما اينکه به خانمها هم توصیه میکنیم که شما يک مرد را مثل خودتان نينگاريد که همان طور با دقتها و ظرافتهايي که شما داريد او هم ببيند، يا واکنشهايي که از همجنس خودتان انتظار دارید، بروز دهد.
این تحمل زنها را نشان میدهد که مثلاً زن هزار بار با بچه کار کرده که او بگوید بابا و کلی ذوق میکند و حالا آقا از سر کار میآید، با ذوق میگوید مشتلق بده بچه گفته بابا! مرد هم میگوید: خوب نمیگفت! یعنی کل حرکت یک روزه زن را به باد داده و این زشت است. واقعاً زن در مهد تربیت است و چنین کاری از مرد بر نمیآید! باید بالوجدان این را بفهمید که تربیت کار زنانه است،کار مردانه نیست! این اعصاب پولادین خانمها را لازم دارد که بچه را به حرف بگیرند و با او کار بکنند، تشویق کنند، تنبیه کنند. واقعاً کار زن است! از آن طرف هم همينطور. اگر مرد کلي زحمت بکشد و بگوید این کارها را کردم و پدرم درآمد و زن بگويد خوب وظيفهات است اين هم زشت است.
وسائل الشيعه، جلد 21 ، ص 272: سُئِلَ ابوالحسن؛ از امام رضا(ع) سؤال شده عَنْ الرَّجُلِ یُزَوِّجُ ابنَتَهُ که آيا پدر دختر که دخترش را تزويج کرده أ لَهُ أنْ یأکُلَ صداقُهَا؛ ميتواند از صداق دختر بخورد. قَالَ لَیْسَ لَهُ ذَلِکَ؛ حضرت ميفرمايند: اصلاً ربطي به او ندارد؛ يعني اصلاً پدر زن نميتواند در آن مهر دخل و تصرف کند. اينکه در فرهنگهاي خودمان ميبينيم به نام شيربها يا چيزهايي که توقع ميکنند که پدر دختر بگيرد، اينها اصلاً ربطي به دين ندارد. اينها سليقههاي شخصي است. ولي مهر را هيچ کس بجز خود خانم نميتواند استفاده کند.
روايات ديگر در مذمت ندادن مهر
وسائل الشيعه جلد 21 ص 268: امام صادق(ع) ميفرمايد: الّسُراقُ ثَلاثَة؛ سارقين سه دستهاند. 1- مَانعُ الزکاة 2- مُسْتَحِلُّ مَهورِ النِّسَاءِ؛ کساني که خوردن مهر زنان را حلال ميدانند و فکر ميکنند ميشود مهر را خورد و نداد و فکر ميکنند برايشان حلال است. البته در صورتي که زنان هبه کنند حلال و شفا است اما در غير اين صورت اين طور نيست.
در روايت ديگري در وسائل الشيعه جلد 11، ص 544، دارد که أقْذَرُ الذنوبِ ثلاثةٌ؛ کثيف ترين گناهان سه تاست. وَحَبْسُ المَرأةِ مَهْرَهَا؛ و يکي همان حبس کردن مهر زن است؛ يعني ندادن مهر يا مانع تراشيدن براي اينکه مهر زن را ندهد. مثلاً یک خانهای را مهرش کرده اما یک جوری نمیگذارد این زن از آن خانه استفاده بکند. لذا بحث مهر با اين فضا مقداري براي ما روشن ميشود.
سؤال: تربیت با هدایت چه فرقی دارد؟
– تربيت فقط پرورش جسمي نيست. حتي در بحث هدايت اهميت نقش زن بيشتر است. در بحث هدايت آن رحم پاک و آن تربيت پاک مهم است؛ چون کسي که دارد تربيت ميکند زن است؛ براي همين گرايشهای بچهها به مادرانشان بيشتر است. زن است که بچه را این طرف و آن طرف میبرد. نقش يک زن خوب در تربيت، به مراتب بيشتر از نقش يک مرد خوب است. مرد خوب ارتباط چنداني با بچه ندارد. براي همين در بحث ائمه، نطفههاي پاک ائمه مطرح است و در مورد فرزندانشان مربوط به مادرانشان ميشود. (نطفهي پاک در زمين بد که ريخته شود آنجا بد پرورش پيدا ميکند؛ مثل پسر نوح) براي همين است که خيلي مهم است. البته برعکساش هم هست. اما آنجايي که خيلي مهم است خود آن زميني است که مدتها با این دانهها کار ميکند تا به رشد و بلوغ برسد و لذا زن فاضل و معنوي گرفتن مهمتر است از زن زيبا و پولدار گرفتن. پشت سر آدمهاي بزرگ، باید زنان بزرگ را ببينيد؛ يعني زنان بزرگي بايد باشند که از دامن اینها مردهاي بزرگي درآیند. لذا در بحث تربيت و هدايت در هر دو نقش زن مهمتر از نقش مرد است. زمانی که بچه، حیات نباتی و حیوانی دارد، بیشتر تربیت به معنای تدارک رشد جسمانی است. البته دمیدن روحانیت در این بچه هم مهم است. این مراقبتهایی که میگویند خانمها در حاملگی بکنند، یک مقداری به خاطر اینچیزهاست.
سؤال: اين شبهه که مهریه خريد و فروش زن است مطرح ميشود؟
– اگر مهر بحث خريد و فروش زن بود اصلاً پول بايد به کس ديگري تعلق ميگرفت. ضمن اينکه گفتیم قرآن اصلاً اين فضا را ندارد که خريد و فروش زن است. بلکه قرآن بحث نحلتاً و عطيتاً و بلا عوض را مطرح ميکند. فضاي روايات هم همينطور است.