سوره نساء جلسه 40
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا * وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نساء: 25-24).
دو سؤال شده. یکی راجع به بحث مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم؛ بحث استرقاق (به رقیت گرفتن، بردگی گرفتن آدمهای آزاد) در جنگها که در دین چه جایگاهی دارد؟ البته ارتباطی به بحث فعلی ندارد. یکسری مبانی انسانشناسی وجود دارد که مبانی بحث جهاد ابتدایی است. خلاصه بحث اینکه این بحث، بحث درستکن است. در سمیناری مرحوم کاشف الغطا را در حمدون دعوت میکنند، به سمینار نمیرود، اما رسالهای مینویسد که دو سه صفحه از رساله به طور کامل در المیزان آمده است. اسم رساله را هم گذاشته «المثل العلیا فی الاسلام لا فی بِحَمْدون»؛ رسالهای که در حمدون نیست و آنجا فرستادهاند. در آن رساله بحث دفاع را دارد که بازگشت جنگهای ابتدایی به دفاع کردن است. دفاع از چه؟ دفاع کردن از حقوق انسانی فرد و دفاع از فطرت الهی.
مفهوم جنگ ابتدائی
در جنگهایی که پیغمبر انجام میدادند مسلمین، کفار و مشرکین، نه اهل کتاب، استرقاق میکردند و آنها را بنده میکردند. چرا بنده میکردند؟ برای اینکه تجاوز به حقوق یک عده بکنند. مثلاً در کشورگشایی یک عده را گرفتند. اینجوری نمیشود وارد بحث انسانشناسی دینی شد. همین الان هم این حکم زنده است. اگر جنگ ابتدایی به دست امام زمان انجام بگیرد که فقط به دست امام زمان میشود انجام شود، باز این بحث زنده است؛ یعنی بالاخره کفار و مشرکین را میگیرند.
انصافاً بعضی از آنها حیوان ناطق هستند. واقعاً حیوانند! حیوانهایی هستند که فقط حرف میزنند. اینها را باید گرفت و آورد در مملکت اسلامی، زیر پرچم امام زمان تا تحت فرهنگ ناب اسلامی قرار بگیرند، بنده بشوند و وقتی فرهنگشان بالا آمد، آزاد بشوند. به دو تا کارت اعتباری که فرهنگ نمیگویند! مثلاً همین بوداییها انصافاً بیفرهنگ هستند، یا غربیها خیلی بیفرهنگ هستند. الان ظاهراً میبینید خیلی با کلاس هستند، اما خیلی کارها را تحت کارهای خوب انجام میدهند، میبینید فحشاها را تحت عنوان چیزهای خوب میآورند. تمام فحشاها را اینها دارند انجام میدهند و دامن میزنند و روز به روز گسترش میدهند. اینها اول باید بیایند بنده بشوند، بیایند زیر بیرق اسلام تا اول فرهنگشان بالا بیاید و بعد آزاد بشوند و بروند.
ما خودمان را باید آماده بکنیم که امام زمان که بزودی تشریف بیاورند، جنگ ابتدایی خواهد کرد و برده خواهند گرفت. این بردهها را باید ببریم خانههایمان و بزرگشان کنیم، تحت تعلیم اسلامی قرار دهیم. بزرگ که شدند و فرهنگشان بالا رفت، اینها را در راه خدا آزاد کنیم تحت کفاره «عِتق رقَبه». ممکن است اینها به یک ترتیب خاصی انجام شود؛ یعنی مدرن انجام شود که به هرحال آنها تحت قیمومیت باشند.
در نظام پزشکی دنیا کسی حق خودکشی ندارد
پذیرش چیزی به نام استرقاق سخت هم هست اما اگر اینچیزها را کنار بگذارید، احکام آیات به هم میریزد. برای اینکه ذهنتان مأنوس شود مثال بزنم که مثلاً کسی با سلامتی خودش، با روح خودش هر غلطی میخواهد بکند. در نظام پزشکی دنیا این اصلاً پذیرفته نیست. میروند در یک روستا میبینند یک نفر حالش خیلی بد است، دست و پایش را میگیرند و میاندازند در آمبولانس و او را میبرند. او میگوید من میخواهم بمیرم، ولی آیا نظام پزشکی اجازه میدهد او بمیرد؟ مگر دست خودش است که میخواهد بمیرد؟ به زور داروی تلخ به حلقش میریزند. مگر ما این کار را راجع به یک مریض نمیکنیم؟ چطور برای کسی که بدنش مریض میشود این کارها را میکنیم اما آنکه روحش مریض میشود … مثلاً در بحث آلودگیها طرف را میگذارند و صد ضربه شلاقش میزنند. میگوید من راضی بودم و او هم راضی بود. غلط میکنید که هردوتان به این کار راضی باشید.
اینکه آمده اهل کتابی که در ذمه اسلام قرار گرفتند باید با خواری و خفت جزیه بدهند الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه: 29) وجود چنین آیاتی برای چیست؟ در این مود نگاه نکنید که انگار کار افتاده دست ما و میخواهیم حالشان را بگیریم. دین نیامده که حال کسی را بگیرد! شاید این اگر صاغر باشد، فطرتش بیدار شود، دست بردارد و به آغوش اسلام و معارف برگردد. تحت بیرق امام زمان خیلی از این اتفاقات ممکن است بیفتد. استرقاق کفار برای این داستان است. اهل کتاب را استرقاق نمیکنند! همینها هستند که مجسمه میپرستند. بگذرید از اینکه اوحدی از علمای اینها هستند که میگویند این مجسمهها نماد است. اینها واقعاً خود همینها را میپرستند.
ولی در دین ما به دلیل برکت وحی و قرآن، به قدری توحید قوی است که حتی کسانی که خود را به ضریح امام رضا میچسبانند،کسی فکر نمیکند که اینها ضریح را میپرستند. این برکت دین و وحی است، قدر برکت یک وحی دست نخورده را بدانید! برکت قرآن یک پیام دست نخورده که تحدی آن جن و انس را به افق عالم گرفته که لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ (اسراء: 88) نوع چینش آیات جوری شده و همه چیز در پردههایی رفته که حتی مهر هم جلویت میگذاری و نماز میخوانی میشود خداپرستی، به ضریح میچسبی، میشود خداپرستی!
نه فقط ما فکر میکنیم، که مثلاً جزء فرهیختگانیم که عوام هم همینجوری فکر میکنند. عوام ما هم فکر نمیکنند که دارند ضریحپرستی، حتی امام رضاپرستی میکنند. حواسش به خداست. به قدری مفاهیم توحیدی قوی شده و معارف در پردههای خاص گفته شده و پشت آن حکمت و درایتی وجود دارد که همه به برکت این وحی قرآنی است که اندیشهها سالم است. والا اگر چهارتا مجسمه جلوی ما بگذارند به مرور آدم بتپرست میشود. اوحدی از علمای آنان میگویند: رب الااربابی هست که این نمادها به او بر میگردد. همان حرفهایی که ما میزنیم. اینها بحثهای انسانشناسی خودش را دارد کما اینکه در بحث بدن مریض کسی این مسامحات را نمیکنیم، اگر کسی خلافی کند، یا اعتقادی داشته باشد، او را میگیرند، بندهاش میکنند.
در اسلام وقتی کسی را بنده میکنند، بنده حقوق دارد و مولایش حتی نمیتواند به او فحش بدهد. بنده در خانه اسلام و زیر بیرق اسلام میآید و کلاس فرهنگ او بالا میآید. ما خودباخته شدهایم که دو تا چراغ قرمز میبینیم و دروغ به هم نمیگویند، میگوییم اینها دیگر ته فرهنگ را سوراخ کردهاند. این جوری هم نیست. همینها هستند که کل نظام اقتصادی دنیا را به هم میریزند. نظام فرهنگ دنیا را اینها دارند به هم میریزند. تمام فحشاها را اینها باب کردهاند. خیلی چیزها دست خودشان است. اینها واقعاً حیوان هستند. بعضی از اینها ارزش بنده بودن ندارند. واقعاً حیوان ناطق هستند. اینها افتخارشان باشد که بنده باشند.
لذا در رساله «لا فی بحمدون» کاشف الغطا میگوید: دفاع برای دفع است. کسی را با شمشیر جلب نمیکنند، فقط دفع میکنند. با شمشیر یک عدهای را که بیخ این چشمه حیات ایستادهاند و آن را گلآلود میکنند، دفع میکنند و وقتی آب حیات امام زمان راه بیفتد، همه را جذب میکند. برای دفع آمده: فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ (توبه: 12)؛ با ائمه کفر مقاتله کنید و این ائمه کفر فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ (زخرف: 54)؛ که اینها را استخفاف کردهاند، در سطح بیفرهنگی ماندند. اینها باید زیر بیرق امام استرقاق بشوند تا رشد کنند و بعد آزاد شوند. برای همین است که ما در قرآن «عبد مکاتَب» داریم و توصیه شده با این عبدها که بافرهنگ و با کلاس شدهاند، قرداد امضا کنید. پول بدهند خودشان را آزاد کنند. در یک نظام اقتصادی روان، اینها آزاد بشوند.
این مبانی و احکام و جرائم خودش را دارد. کسی نمیتواند بگوید من میخواهم اصلاً آدم خرابی باشم! به کسی چه مربوط است؟
آزادی تکوینی و حدود تشریعی!
(سؤال) ببینید در نظام تکوین خدا آدم را آزاد آفریده. در نظام تکوین فرد باید اختیار داشته باشد. اختیار هیچ موقع از فرد سلب نمیشود، اما این به نظام تکوین ربطی ندارد. نظام تکوین که تخلفبردار نیست. نظام تکوین باشد آدم مختار است. اما آیا خدا همین آدم را به خاطر تشریع چوب زده یا نه؟ اگر کسی جرمی انجام داد او را چوب میزند یا نه؟ خدا بنده را در نظام تکوین مختار آفریده و اختیار هم هیچ موقع از انسان سلب نمیشود. اگر کسی دست شما را بگیرد و بزند در گوش کسی، اصلاً شما فاعل نیستی مورد فعل هستی. اصلاً شما را هم جریمه نمیکنند. این میشود نظام تکوین. نظام تکوین که مسیر خودش را میرود. همان کسی که در نظام تکوین شما را مختار آفریده، همو در نظام تشریع شما را چوب میزند و میگوید که باید اینجوری باشد تا روح شما حفظ شود. من میگویم میخواهم دمار روحم را در بیاورم، میگوید: غلط میکنی! اگر بخواهی تن به آلودگی بدهی شلاقت میزنیم؛ یعنی در همان نظام تشریع میزنند. اگر بخواهیم بین نظام تشریع و تکوین خلط کنیم مگر خداوند به نظام تکوین راضی نیست وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ در نظام تکوین خدا راضی است و الا مدد نمیکرد كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء (اسراء: 20)؛ خدا همه را مدد میکند. پا توی هر شری بگذاری مُمِدش(مددکارش) خداست. خدا مُمِدُ الهِمَمِ ائمه و واسطان فیض است. هر همتی را او امداد میکند اما در نظام تشریع یک جا جلوی کار را میگیرد. اتفاقاً اینجا میشود خلط نظام تکوین و تشریع!
اینها باید با مبانی خودش طی شود. اولاً لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره: 256)؛ دین اکراه ندارد. رشد از غیّ مشخص شده. رشد معلوم است چیست و غی هم معلوم است چیست. کلاً میخواهد بگوید بیا دین را بپذیر و گرنه به این معنا اطلاقگیری نمیکند که معلوم نیست چی خوب است و چه بد است، بعضیها این آیه را مینویسند الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (زمر: 18) احْسَن آن کیست؟ هرچه خودش تشخیص میدهد! چه کسی این را گفته؟ وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ (فصلت: 33)؛ این احْسَن قول است نه این است که دعوت به سوی خدا باشد، نه اینکه الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، احْسَنَ آن هرچه بود. دنیا اینقدر خمیری نیست. بالاخره نظام دارد و معلوم است که چه سعادت است چه شقاوت است! انبیا برای چه آمدهاند! آمدهاند مسیر سعادت و شقاوت را مشخص کنند. معاد جریانش چیست! ادامه توحید است. بالاخره همه چیز مشخص است. آن موقع است که يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، و از آن طرف هم گفته وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ؛ احسن اقوال آن است که دعوت به سمت خدا باشد و اگر لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ با تمام اطلاقش باشد تمام این چوب زدنها اکراه است! باید یک سناریو بنویسیم که مجبور نشویم یک دسته از آیات را بیندازیم.
(سؤال) به هرحال اگر شما مصحح تفسیری پیدا کنید. به این معنا باشد که برای شخص عامل اکراهی نیست؟ باید با ذوق عمل کند؟ مثل خبر در مقام انشاء.
به هر جهت میشود یک سناریو بنویسید که در آن تمام حدود و قصاص و دیات را دربر بگیرد ولی محکمات قرآن است که باید شلاق بزنید و آبروی اینها را هم باید ببرید وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ (نور: 2)؛ طائفهای از مؤمنین باید بِر و بِر چوب خوردن اینها را ببینند تا همه ماستها را کیسه کنند. این آیه قرآن است دیگر! اینها مبانی انسانشناسی خودش را دارد و شاید آنچنان با فضای ذهنی ما سازگار نباشد. انشاء الله دعا میکنیم زودتر امام زمان بیایند و ما یکسری چیزها را ببینیم. حالا آن استرقاق شاید به صورت مدرن انجام شود! ولی باید انجام شود.
در جنگ ابتدائی هدف شناساندن معارف است نه کشورگشایی
بالاخره او طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ[1] است؛ او طبیب دورهگرد است. باید سراغ هر مریضی برای مداوایش برود. آفریقا، اروپا و هرجا. برای طبابت او شاید در آخر نتیجه کار امام زمان این شود که مجبور شود داروی تلخ حلقش کند، یا شاید تحت قیمومیت برود. زیر پرچم اسلام معارف اسلامی را بیاموزد. اینها هم اصلاً به معنای کشورگشایی نیست! کشورگشایی خیلی با معارف اسلامی فاصله دارد. هرکه مرزهای جغرافیایی خودش را داشته باشد ولی همه زیر بیرق اسلام باشند. اسلام که دنبال کشورگشایی نیست. اگر هم جنگهای ابتدایی باشد مال این حرفها نیست. هرکس شاید یک فکری بکند؛ هرکسی از ظن خود شد یار من، ولی مبانی اسلام این نیست.
انسان ظرفیت معشوق شدن ندارد
سؤال دوم: گفتهاند ما مودت را راجع به ائمه هم داریم؟ عرض شد پیوند بین زن و شوهر را قرآن تعیین میکند که پیوندی است براساس مودت و رحمت. آن عشقهایی که عَشَقه باشد؛ عشقه گیاهی است که مثل پیچک میپیچد دور درخت و درخت را زرد میکند، این پیوند در ظرفیت آدم نیست. اصلاً ظرفیت یک آدم این نیست و اگر هم به فرض محال بشود، راه را اشتباه رفته. خودتان را اینقدر سر کار نگذارید. فکر نکنید که باید بروید در وجود همسرتان ذوب شوید. شما ازدواج نکردید نمیدانید که آدم خودش را در طرف ذوب که نمیکند! بله چند صباحی در آن اوایل شاید!
اما اگر کسی خودش را ذوب در خدا کند، أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ (بقره: 165)؛ حب بسیار شدید به خدا و همین عشق است. نسبت به خدا اینجوری بشود اما نسبت به بندگان خدا واقعاً مودت و رحمت داشته باشد؛ یعنی نصاب مودت و رحمت را افزایش دهد. حتی ممکن است کسی چیزی میآورد بگوید من این را میبرم با خانمم بخورم. این رمانتیسیسم نیست. این مودت و رحمتش نسبت به زن و بچهاش خیلی بالاست ولی أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ است. این دو قابل جمع است. او واقعاً کشته مرده خداست و شاهدش هم در آیاتی روشن میشود که هرجا اگر پایش به محبت مکتبی افتاد قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ (توبه: 24)؛ اگر کسی عشیره و قبیله و زن و بچهاش را بخواهد بیشتر از خدا دوست داشته باشد، باید منتظر عذاب خدا باشد. آن خداست که سایه میاندازد بر تمام وجودش و میتواند تسخیر کند و او همان گمشده اصلی آدم است. نه تنها زن که پُست، خانه، ویلا همه اینها همان آبنمکهایی است که آدم میخورد و به کامش ممکن است اول یک تشنگی مختصری برطرف کند؛ مثل جغجغههایی که دست بچهها میدهند و بعدش هم سریع پس میزند!
نتیجه عشق به مخلوق: نفرت
حالا اگر در مورد اهل بیت گفتهاند مودت ذوی القربی این همان مودت مکتبی است و هر موضوعی با حکم خودش تناسب دارد. تا به حال چقدر از این موضوعات داشتیم که درباره صلاحیت راجع به مؤمن، امام و حضرت ابراهیم بحث میکند. همه اسم است ولی محتوا خیلی فرق دارد. در محتوایی که آدم باید با زن و بچه خودش برقرار کند، براساس همان مودت و رحمت است و توقع بیشتر نکند. این حاصل مشاوره دادن به خیلیهاست. کسانیکه این توقع را از زندگی دارند و میخواهند آن نفر خاص باشد در این عالم آفریده شده باشد که مثل پرنده بال بزنند و بروند و تماماً دارد دنبال او میگردد که کو آنکه من باید خودم را در او ذوب کنم؟ این بعدش بهشدت سرخورده میشود.
در مودت اهل بیت هم هرچه به وزان خودش است و مودت مکتبی است و او هرچه نسبتش با خالق قوی شود، نسبتش با مخلوقات قوی میشود؛ یعنی کسی که خدا را دوست میدارد، مخلوقات خدا را خیلی دوست میدارد، حتی در و دیوار را هم دوست دارد، چه رسد به زن و بچه! ولی آن حالت رمانتیک در آن وجود ندارد. سر اسمش دعوا نداریم. فقط اگر اسم این را گذاشتید عشق، محبت کنید برای رابطه با صفات خدا و اخلاق الهی و آن افقهای اعلا یک اسم دیگر بگذارید. منتها آن عشقی که آدم را زرد میکند و واقعاً آدم را بیچاره میکند و آدم را در دنیا میدواند و شبها آدم را از خواب میپراند. این انصافاً آن نیست. اگر هم کسی بخواهد واقعاً این جوری عاشق کسی بشود، بیخود است مثل همان کسانی است که قرآن فرمود وَأُشْرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ (بقره: 93)؛ در قلبشان عشق این گوساله افتاده بود. اینجوری آدم عاشق یک گوساله هم میتواند بشود.
در انتهای جلسه پیش، در ازدواج موقت به این نکته رسیدیم که از دلیل قرآنی که بگذریم و قابل اثبات نیست. بحث را درست بشنوید و درست نقل کنید! ما چقدر از نقل اشتباه ضربه خوردیم. این آیه تحمل بحث صیغه را دارد ولی بحث صیغه را اثبات نمیکند. یعنی کسی میتواند با دلائل قرآنی رد کند. آن طرف هم نمیتواند نفی کند؛ چون یکی از مواردی است که بین ما و اهل تسنن اختلاف کلامی، هم ظاهر شده و هم ریشهاش آنجاست. یکی از ریشههای اختلافات عقیدتی ما و اهل تسنن اینجاست. مگر صیغه چه موردی دارد؟ آنها هم دلیل ندارند. حالا ما باید اثبات کنیم یا آنها؟ آنها و چرا؟ چون بین ما و اهل تسنن کاملاً متفق است که این قضیه یک زمان، در زمان پیامبر بوده و روایتش را هم هست.
عمران بن حصیم از اسنادی است که بخاری از او نقل میکند. «عمران» برای اهل تسنن مثل «زراره» برای ماست و بخاری برای اهل تسنن مثل کافی برای ماست؛ یعنی بخاری که کلی از روایتها را قبول نکرده و پالایش کرده، گفته این زمان پیغمبر بوده. فقط یک جملهای از ابن عباس است که این آیه در مورد ازدواج موقت نازل شد «صار منسوخ عنه» این آیه نسخ شد به چه؟ آخر عمری توبه کرد که عجب چیز بیربطی گفتیم. ابن عباس آدم جلیل القدری است و مفسر قرآن بوده و در این تردیدی نیست که سخنگوی تفسیر روایی قرآن ابن عباس است. ابن عباس را از شیعه قاپیدند. باید ابن عباس را احیاء کنیم. الان ما خیلی روایت از ابن عباس نداریم، ولی اهل تسنن از ابن عباس زیاد روایت دارند. اینها در خانه اهل بیت را بستند و مفسر رسمی قرآن برای آنها ابن عباس است. ابن عباس حرفی میزند که بعد از این حرف توبه میکند.
میگوید این آیه با این آیه نسخ شد. آیه 1 سوه طلاق ببینید، این نسخ را میفهمید: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ؛ ای نبی! اینها در زمان عده طلاق بده. فهمیدید چرا این آیه نسخ شد؟ اینقدر در این آیه ابن عباس توی اوت زده! ببینید ازدواج موقت طلاق ندارد و به انقضای مدت خودش پایان میپذیرد و اگر هم پشیمان شوند به همدیگر میبخشند و اصلاً طلاق اجرا نمیکنند. اما از این آیه إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء معلوم است که زنان را طلاق میدادهاند.
به قیاس استثنایی:
صغری: ازدواج آن است که طلاق میدهند.
کبری: در ازدواج موقت طلاق نمیدهند
نتیجه: پس ازدواج موقت ازدواج نیست.
شما بفرمایید ابن عباس چه میگوید؟ بحث عده نیست، بحث طلاق است. مگر آیه این را گفته؟ آیه گفته اگر میخواهید طلاق دهید، باید عده نگهدارید. مگر فقط مورد ازدواج موقت است که بدون طلاق است؟ وقتی یک زن مشرکی مسلمان میشود، مگر طلاق میگیرد؟ این از مواردی است که آزاد میشود، طلاق ندارد؛ لذا این استدلال در مقام بیان این نیست که نشان دهد کلاً ازدواجها آن است که طلاق میدهند و چون در ازدواج موقت طلاق نمیدهند، پس ازدواج موقت ازدواج نیست. اصلاً این در مقام کلیت نیست. إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ؛ اگر خواستید طلاق دهید، صبر کنید عِدهشان تمام شود.
و بعدش هم ابن عباس از این حرف توبه کرد اما اینها هنوز دلائل ابن عباس را میگویند. از دلائل این است که این آیه با آیه نسخ میشود. نهایتاً مخصص آن آیه است و معارض نیست و تمام! یعنی اگر بخواهد صیغه را اثبات کند.
(سؤال) کسی که همسرش میمیرد، آزاد میشود و این جدا شدن به شیوه طلاق نیست. در نتیجه میرسیم به این فضا که چه شد مبانی کلامی اینطوری بسته شد؟ اینها پس از اینکه مردک (که در روایات عمران بن حصیم به این کلمه درباره عمر تصریح میکند) یک کاری کرد و آمد این حکم متعه را تحریم کرد[2] «وَأنَا أحَرّمُه و أعَاقِبُ عَلَیْهِما» عملاً در مبانی کلامی اینها تأثیر گذاشت؛ چونکه شد اجتهاد در مقابل نص پیغمبر!
پایین آوردن پیغمبر در حد یک مجتهد!
میگویند، یا باید خودت را بالا بیاوری یا طرف را پایین بیاوری! به خاطر اینکه آن را بتوانند نگهدارند، پیغمبر را در مبانی کلامی خودشان کردند مجتهد و گفتند پیغمبر هم مجتهدی است مثل مجتهدان دیگر! یکسری کلیات را پیامبر میگیرد و تمام تفریعات و فروعات دیگر، اجتهاد شخصی خود پیغمبر است و مثل بقیه مجتهدین پیغمبر اجتهاد میکند! پیغمبر یک مجتهد، عمر هم یک مجتهد! پیغمبر اینجوری اجتهاد کرده، عمر هم اینجوری! زمان ابوبکر این قضیه آزاد بود، عمر که آمد بعد از مدتی این حکم را داد. به دلیل همین بحث و نظائر آن بین مبانی کلامی ما و اهل تسنن اختلاف است.
(سؤال) میگویند عمر یک خرده غیرتی بود، یا تبلیغات توطئهآمیزی علیه امیر المؤمنین بود که فرمود: مَا زِنَی إلّا شَقِیاً[3]؛ اگر این مسئله بود کسی تن به آلودگی نمیداد، یا شاید میخواسته جامعه را منفجر کند، یا از آن غیرتهای بیتدبیرانه بوده؛ یعنی غیرتهایی که در آن تدبیر نخوابیده و شاید و شاید و هزاران شاید … و الان یکی از اشکالاتی که اهل تسنن نسبت به صیغه مطرح میکنند این است که زن میشود توپِ بازی!
منشأ زاویه گرفتن مبانی کلامی شیعه و سنی
به هرجهت در مبانی کلامی شد اجتهاد در مقابل اجتهاد! الان بحث اجتهاد در مقابل اجتهاد خیلی باب شده که ائمه هم مجتهد هستند. پیغمبر که وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى (نجم: 3) است و اصلاً پیغمبر لاتُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (قیامت: 16)؛ زبان پیامبر حرکت نمیکند. وقتی احکام میخواستند پیغمبر میایستاد. پیغمبر مجتهد نیست. پیغمبر گیرنده وحی است. خدا هم به پیامبر فرموده: لاتُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ؛ با عجله زبانت را باز نکن، باید وحی الهی بیاید. اگر کسی در مسائل خوراکی به صورت عادی در وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى تردید کند، قطعاً در احکام الهی پیغمبر وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى است. پیامبر جزئیات وحی را میگیرد و تبیین میکند که اینهم مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إنْ هُوَ إلاَّ وَحْیٌ یوُحَی است. تبیین هم وحی الهی است. از این طرف هم اگر پیغمبر چیزی میگوید در برابر پیامبر احدی حق و اختیار ندارد. این صریح قرآن است که وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ (احزاب: 36)؛ اگر خدا و رسول امری بکنند احدی نمیتواند بگوید من هم اختیار دارم. شما مجتهد! من هم مجتهد! شما یک نظری داری من هم یک نظری دارم! آن طرف که پیامبر معلَّم به وحی الهی است، از این طرف هم که مردم در احکام اختیار ندارند که مثلاً احکام را عوض کنند! مناط حکم مشخص است. ملاک حکم مشخص است. جای تغییرحکم هم نیست. تغییر حکم به تغییر موضوع است.
اینکه عمر آمد و چنین حرکتی کرد، رفته رفته روی مبانی کلامی اینها تأثیر گذاشت و آمدند به جای اینکه بگویند: این بیخود چنین کاری کرد، جایگاه پیغمبر از آورنده نص الهی به مجتهد تبدیل شد و شد اجتهاد در مقابل اجتهاد و از همینجا شد که ما یک زاویه کلامی با اهل تسنن پیدا کردیم.
(سؤال) امیر المؤمنین هم کاری نکرد. و ازدواج موقت را آزاد نکرد ولی اعتراضاتش را اعلام کرد.
این میشود یک بحث کلامی و میخواستم به این اتفاق مهم اشاره کنم.
اما خود بحث صیغه که باید آیه بعدش را هم مقداری مطالعه بکنیم. آیه بعد راجع به کنیز است. این بحث با آن بحث شباهت زیادی دارد. سر تا ته این آیه دارد راجع به کنیز صحبت میکند که کسانی که طوع و قدرت ندارند با حرائر ازدواج کنند، با کنیزها ازدواج کنند.
یک ورودیهای برای بحث بگویم؛ چون ذهن شما با اشکالات و سؤالاتی مواجه میشود و برای اینکه بحث پخته شود.
تشریح فضای صیغه
شما در جامعهای دارید زندگی میکنید که دو سرش دو طیف دارد، یا افراد ازدواج نمیکنند، یا دقیقاً میتوانند ازدواج کنند. یک طیف میانهای اینجا وجود دارد. مثلاً یا آدم خانه ندارد، یا خانه دارد. آنهایی که خانه ملکی ندارند، باید چه کار کنند؟ بروند در کوچه بخوابند؟ میروند خانه اجاره میکنند. فعلاً به وجوه شَبَه آن نپردازید! آیا این به لحاظ ذهنی مأنوس هست؟ آدمهایی وجود دارند که اینها میتوانند ازدواج کنند. اگر اینجور آدمها ازدواج میکنند و توانایی و قدرت ازدواج کردن دارند، ازدواج میکنند و وقتی ازدواج میکنند،bug احکام سر جای خودش هست و هر حکمی را یک کاری میشود کرد. اولاً صیغه کردن واجب نیست. برای نظام و جامعه فکر کنید برای خانواده خودتان فکر نکنید! از کل تعلقاتتان فارغ شوید، به جامعه فکر کنید. در یک جامعهای آدمها میتوانند ازدواج کنند. جوان میرود ازدواج میکند و به جهات مختلف روحی و جنسی مستغنی میشود.
در همینجاها در روایت از امام صادق پرسیدهاند: بروم صیغه کنم؟ گفتند: تو که زن داری! تو که بی نیازی! عبارتهای این آیه و آیه بعدش را هم دقت کنید. در آیه 5 سوره مائده مُحْسِنیِنَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ آمده؛ در حالت احسان و پاکدامنی نه حالت سفاح و شهوترانی و زنا! اصلاً در کافی، جلد 5، ص 452 بابی داریم به نام «یَجِبُ أنْ یکُّفَ عنها مَن کَانَ مُسْتَغْنِیاً»؛ از متعه باید پرهیز کند کسیکه مستغنی است. کسی که مستغنی است برای چه صیغه کند؟ از امام رضا میپرسد: سَألْتُ أبَا الحسن(علیه السلام) عَنْ المُتْعَةِ؟ فَقَالَ: مَا أنْتَ وَذاکَ قَدْ أغْنَاکَ اللهُ عَنْهَا؛ تو که غنی هستی! برای چه تو این بحث را میکنی؟ فَقَالَ: هِیَ حَلَالٌ مُبَاحٌ مُطْلَقٌ لِمَنْ لَمْ یُغْنِهِ اللهُ بِالتَّزْویِج؛ این حلال است، مباح است، آزاد است برای کسی که خدا او را با تزویج مستغنی نکرده. فضای حکم خیلی مهم است. گاهی آدم حکم را میآورد و زمینهها و شرایطش و فضایش را ذکر نمیکند. نه زمینههای حکم را میگوید و یک حکمی زده ناگهان بالا و آدم میماند! مثل حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه: 29) ،که نه بحثهای معارفی میآورد هِیَ حَلَالٌ مُبَاحٌ مُطْلَقٌ لِمَنْ لَمْ یُغْنِهِ اللهُ بِالتَّزْویِجِ فَلْیَسْتَعْفِفْ بِالمُتْعَة، فَإنْ اسْتَغْنَی عَنْهَا بِالتَّزْویِجِ فَهِیَ مُبَاحٌ لَهُ إذَا غَابَ عَنْهَا؛ اگر ازدواج کرده باشد و زن از او غایب شده باشد؛ مثلاً زن، دیگر تمکین نمیکند. ملاک را بگیرید: این آدم إذَا غَابَ عَنْهَا؛ است. این چکار باید بکند؟ یا اگر مرد مسافرت رفت و از هم فاصله گرفتند. اینجا هم بینونت اتفاق افتاده، یا چیزهای دیگر که مثلاً مرد در سن 50 سال است و زن 50 ساله حواسش نیست که دارد کاملاً مرد را طرد میکند.
ببینید روی کاغذ میخواهیم حرف بزنیم یا روی واقعیت؟ کاری ندارد میشود حرفهای آخوندی زد که همه فَلْیَسْتَعْفِفْ؛ کلاً همه روزه بگیرید شهوت را داغان کنید. گفتن این حرفها که کاری ندارد! یک موقع جامعهی در مقام تحقق را دارید بحث میکنید علی الخصوص این جامعه؛ جامعهای که فحشا و تحریک جنسی و عاطفی در اوج خودش دارد خودش را نشان میدهد. جامعه در مقام تحقق میشود همان جامعه غربی، خوب تبدیل به فحشا میشود؛ یعنی وقتی جامعه را پر از محرکات جنسی کردید تبدیل به جامعه فحشا میشود. این چیز طبیعیای است. یعنی یک اتفاق طبیعی است. الان کسانی که دارند در غرب زندگی میکنند نه کسانیکه به شدت بر اعتقاداتشان مقاومت میکنند که استثنا هستند و همه جا استثنا هست. راجع به استثنا که بحث نمیکنیم راجع به حکم داریم بحث میکنیم. بحث گذاشتن یک حکم است که به جای اینکه طرف تن به فحشا بدهد نه اینکه صیغه را تبدیل کنید به فحشای صیغهدار، همینکه باز روایت جلویش را میگیرد.
امروزه صیغه در فضای فحشاست
روایت دارد: عَنْ ابی جَعْفَر أنَّهُ سُئِلَ عَنْ المُتْعَةِ؛ از متعه سؤال شد فَقَالَ: إنَّ المُتْعَةَ الْیَومَ لَیْسَ کَمَا کَانَ؛ امروز متعه شبیه قبل نیست. الان جوّ را خراب کردند. الان متعه شده فحشا! باید بحث متعه را احیا کرد نه برای شما، آن بحث را باید احیا کرد! نروید تکجمله بگویید فلانی سر منبر گفته متعه باید احیا شود! إنَّ المُتْعَةَ الْیَومَ لَیْسَ کَمَا کَانَ قَبْلَ الْیَوْمِ؛ آن روزها متعه اینجوری نبود إنَّهُنَّ کُنَّ یَوْمَئِذٍ یُؤمَنَّ؛ خانمهایی که قبلاً متعه میکردند آنها ایمان و عفاف داشتند. مرد از آنها ایمن بود، میدانست چنین کسی همسرش است. وَاْلَیوم لَا یُؤمَنُ؛ امروز اصلاً به آنها اعتمادی نیست! فضا یک چیز دیگر است. فضا فضای خلافکاری است؛ یعنی قرآن چه در این آیه، چه در آیه بعد که راجع به کنیزی که موقعیت کنیزها موقعیتی بوده که صیغه میکردند.
فضای سالم برای صیغه چه فضایی است؟
حالا صیغه درست چیست؟ الان افراد قصد ازدواج میکنند و مد شده که عقد موقتی میخوانند که این فعلاً نمیتواند خانمش را ببرد، برای این هم نمیتوانند جهاز بدهند، میگویند یک عقد موقتی بخوانیم. مشخص است که ماهیت این عمل ازدواج است. میگویند اینها میخواهند تشکیل خانواده بدهند. ازدواج است اما موقت. یک چنین چیزی آنهم در فضای الان با اینهمه محرک جنسی. ما به اینبچهها میتوانیم بگوییم نه شما! به مرد متأهل هم میگوییم تو را چه به این حرفها؟!
وقتی خودمان جو جامعه را خراب میکنیم. دستی دستی فضای ارتباط با جنس مخالف را خراب میکنیم، میخواهید هیچ اتفاقی هم نیفتد؟ خوب اتفاقاتی میافتد. روی کاغذ که صحبت نمیکنیم، در واقعیات داریم صحبت میکنیم. اینهمه در ادارات دل میدهند و قلوه میگیرند، تمام است دیگر! مشکل فقط این صیغههای آن است؟ هزار جور فساد و فحشا کنند و با هم دوست بشوند، اشکالی ندارد؟ قرآن همه اینها را میزند. کسی نباید کسی را که دوست پسر داشته بگیرد! مگر اینکه حالا توبه کرده و پاک شده. اینقدر این فضا فضای منفی و بدی است! همین را قرآن میخواهد با معیاری کنترل کند. دود اینها به چشم کل جامعه میرود از جمله خودمان. حالا هی بیاییم ازدواج را سخت بگیریم! مهریهها برود بالا. مراسم سنگین شود. بعد هم اگر زنی مطلقه شد کسی او را نگیرد به لحاظ عادت اجتماعی! میدانید ما چقدر مطلقه داریم؟ میگوییم تو خودت را نگهمیداری که سالم باشی، ولی کسی که مطلقه است در معرض آسیب است. روی کاغذ که صحبت نمیکنیم. میدانید الان چقدر مطلقه دارد زیاد میشود؟ از آن طرف هم مطلِق زیاد است. ازدواج هم که سخت میشود! به لحاظ فرهنگی هم میگوییم کسی اینها را نگیرد، طبیعتاً تو چه فضایی میرود؟ از آن طرف هم تقبیح میکنیم که کسی مگر خر است برود زن بگیرد. خودش را مشغول کند و بیخودی برای خودش دردسر درست کند! از این طرف هم از این چیزها میگوییم. فکر میکنید چه اتفاقی میافتد؟
شما مجلس برگزار میکنید، هتل فلان و نفری 50 هزار تومان. این دودش توی چشم کل جامعه میرود، وقتی تو چشم جامعه رفت توی چشم خودت هم میرود! اصلاً ازدواج سخت میشود. بیداد میکند ازدواج نکردن! بعد اینهمه دختر ازدواج نکرده! طرف 18-19 سالش میشود و میخواهد ازدواج کند، بمباران میشود که تو نباید ازدواج کنی. الان بسیاری دخترها در دانشگاه هستند که میآیند میگویند خانواده من با ازدواج من مخالف هستند. چرا؟ بگذار لیسانست تمام شود بگویند خانم مهندس! باید مهندسیاش را بگیرد که در خواستگاری جلوی دخترخاله فرضی کم نیاوریم، از دشمن فرضی شکست نخوریم. آدم دلش میسوزد به حال این جوانان!
جامعهای که این فضا دارد به جهت حجاب و تحریکاتش. یک اقدام دوگانه باید بشود. اولاً باید ازدواج باب شود. جلوی این چیزها را با فرمایش نمیشود گرفت! کلاً این چیزها را میشود گفت که آقا عفت بورز! ولی باید زمینههایش آماده شود. به یک کسی میشود گفت آقا شما روزه بگیر! مگر به همه میشود گفت روزه بگیر! پس یک زمینه این است که ازدواج را جلو ببریم چون که اصل بر ازدواج است. برای همین در ازدواج با کنیز شما میبینید با دو تا قید است؛ ا- اگر طوع و امکانات مادی نداشتید. 2- خوف عنت داشتید؛ میترسید که به گناه بیفتید، به أمه (کنیز) مراجعه کنید. یک جریانی باید بیاید ازدواج را بسازد. حتی بحثهای نظری آن را. برخی خیلی دیوانه هستند، میروند خودکشی میکنند. یعنی نمیفهمد ازدواج یعنی چه؟ میگوید اگر این شد شد و گرنه من ازدواج نمیکنم. با یک طیف مردان و زنان مؤمن میشود ازدواج کرد. اصلاً خدا در میانه آیه میگوید که اینها گیر همدیگر میافتند. تو خودت آدم خوب و پاکدامن باش، از آن طرف گیر یک زن پاکدامن و خوب میافتی. این جزء سنن الهی است در قالب سنن اجتماعی. میفرماید الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ… وَالطَّیّبَاتُ لِلطّیّبِینَ (نور: 26) برای هم هستند حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (نور: 3)؛ اصلاً این خبیثها برای شما حرام هستند. شما خودت خوب باش! پاک باش! دریده نباش! در آن سنتی هست.
تو اول بگو با کیان دوستی/ پس آنگه بگویم که تو کیستی
البته برای انسان اختیار همیشه موجود است ولی ما در سنتی هستیم که همه جذب ارواح شبیه هم میشوند. برای همین داریم که میخواهی کسی را بشناسی از رفقایش بشناس! من این آدم را نمیشناسم، رفقایش را که میشناسی! اصلاً لزومی ندارد ایشان را بشناسی و تحقیق کنی، اینقدر مسئله مهم است. یعنی اقرانی را که دور شما جمع میشوند، نگاه کنید، به خودتان امیدوار میشوید یا نا امید میشوید! یک نگاهی به دور و بر خودتان بکنید، ببینید چه کسانی دو رو بر شما هستند؟ اگر دیدید آدمهای خوب، پاک، دست به خیر، حسابی، نمازخوان، نه اهل دغل و دروغ، دستتان را به پهنای آسمان بلند کنید، خدا را شکر کنید که کنار چنین آدمهایی قرار گرفتهاید و اگر نبود! اگر دیدید دوستان شما از جنس بزن آدمهای در رو، مال مردمخور، دست کج خیلی از خودتان ناامید شوید!
روایت[4] است که: لا تَحکُمُوا علَی رَجُلٍ بِشَیءٍ حَتیَّ تَنظُروا اِلی مَن یُصاحِب؛ حکم بر کسی به چیزی نکنید مگر اینکه ببینید مصاحبانش کیانند؟ فَانِّما یَعرِفُ الرَّجُلُ بِاَشکالِه وَاَقرانِه؛ مرد شناخته میشود با اشکال و اقران خودش. وَیُنسَبُ اِلی اَصحابهِ وَاَخدانهِ؛ نسبتش مناسب با با اصحاب و اخدانش(خدن یعنی دوست) است، پس اولاً کار کنیم روی خودمان تا قسمت خوبی نصیبمان بشود. بحثهای نظری و مالی ازدواج را آرامتر مطرح کنیم. جامعهای که در خودش، با تجمل زندگی کردن و با تجمل مراسم برگزار کردن را تقبیح نمیکند، و حال آنکه قرآن تقبیح میکند. میبینید منش دین یک جوری به جان این گروه افتاده و گفته مشکلات همه زیر سر اینهاست.
قرآن را ببینید سوره توبه آیه 85 تا 87: وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ؛ اموال و اولادشان خیلی شما را متعجب نکند ِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا؛ خدا میخواهد در دنیا اینها را عذاب کند وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ جانشان را بگیرد در حالیکه کافرند. «طَول» در سوره نساء آیه 25 وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا به معنی امکانات مادی آمده. در ادامه سوره توبه میفرماید:
مجاهدان از طبقه محرومین و قاعدین از طبقه مرفهین
وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَجَاهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ؛ وقتی که سورهای نازل میشد و میگفتند ایمان بیاورید و بروید جهاد اسْتَأْذَنَكَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ؛ این ثروتمندان میآمدند اجازه میگرفتند که میشود ما نیاییم؟ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ (توبه: 86)؛ ولمان کنید ما با نشستگان بنشینیم. گاهی اوقات اصلاً ذهن ما مادی بسته شده که از أُوْلُواْ الطَّوْلِ بودن خیلی هم لذت می بریم. ما باید خدا را شکر کنیم که تاریخ اسلام دست اولو الطول نبوده وگرنه کسی جنگ و جهاد نمیرفت. ما سرسفره برکت محرومین نشستیم. اگر این محرومین زمان پیغمبر نبودند کسی جنگ نمیرفت و همه میگفتند: «استأذنک»؛ اجازه بدهید ما بمانیم! میشود ما جنگ نرویم؟ چه کسانی به جنگ میرفتند؟ همین محرومین.
همین الان هم همینها جبههها و صحنهها را پر میکنند. نوعاً اینها حرفشان این است که ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ؛ ولمان کن بنشینیم! قرآن با اولو الطول پیچیده به هم و رفتند توی پر و پاچه همدیگر! از آن طرف قرآن اراذل؛ طبقات محروم را برده بالا. بحث این نیست که هرکه اولو الطول باشد اینجوری است اما عمده اولو الطول اینجوری هستند که مشکلات دین و مشکلات فرهنگی به خاطر همین صاحبان ثروت است. اینها هم جنگ برو و دین یاریکن نیستند. رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ (توبه: 87)؛ رضایت میدهند که با نشستگان؛ کسانی که نرفتند و تخلف کردند، بنشینند و خیلی هم خوشحال هستند. در آیه قبلش دارد که فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ؛ کیف میکنند که رفتیم اجازه گرفتیم که نرویم. عشق میکنند که نروند جنگ. مشکلات هم زیر سر اینهاست. وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ؛ اینها قلبشان طبع شده مهر شده، فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ؛ نمیفهمند. ما کِی میفهمیم که در یاری دین إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات: 13) مهم است! آدم باید دست و پایشان را جمع کند از اینکه مبادا اولو الطول بشود. حالا اگر خدا داد و آدم در راه خیر مصرف کرد، این حکایت دیگری است. نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ[5] ولی عمده کسانی که دین را یاری میکنند اینها نیستند. عمده اینها کسانی که مشکلات جامعه به دست اینهاست.
از مرفهین امید خدمت نداشته باشید!
این دهکهای بالای جامعه پدر جامعه را به لحاظ اقتصادی دارند درمی آورند. گاهی اوقات واقعاً جز پول چیز دیگری را نمیشناسند و نمیفهمند! خدمت به دین و اسلام و کار فرهنگی واقعاً از اینها بعید است. کمی از اینها میفهمند و الا همه حکایتش این است که پول روی پولش بگذارد و جیب ملت را «بأی نحو کان» (هرجور بشود) خالی کند. اگر هم آنها را به جبهه دعوت کنید، آقا پول بده برای جبهه، یا بگویید آقا پول بده برای ازدواج جوانها. من با این آدمها گشتهام، حدس نمیزنم. باید یک جایی بدهند که ده برابر برگردد و الا بیخود خرج نمیکنند. اهل حساب هستند سرشان توی حساب و کتاب است. اینها کمکهای بیشائبه به دین نمیکنند. نه فضای این آیه که در قرآن آیات متعدد به شما نشان میدهم که قرآن به پرو پای اینها میپیچد. باب کنید که ننگ باشد کسی ازدواج پرخرج بکند، آنوقت ازدواج راحت میشود. اگر کسی با این شرایط باز هم نمیتواند ازدواج کند، ازدواج موقت را راه بیندازیم که فعلاً نفقه ندهد! مسکن نخواهد. از آن طرف هم تبدیل شدن ازدواج موقت به فحشا به خاطر خودمان است یعنی مشکل فقط الان صیغه است؟ چه کسی فکر میکند الان مشکل، صیغه است. اگر الان بگوییم صیغه حرام، مشکل جامعه حل میشود؟ دیگر دخترها و پسرها ارتباط ندارند؟ همه دست و پایشان را جمع میکنند؟
(سؤال) در فضای بسیار آلوده متدینین هم آلوده میشود. تعریف متدین چیست؟ او در مسیر آلودگی میرود، وقتی دارد دنبال صیغه میرود. خودش هم میداند. درست است که وجاهت مذهبی به خودش میگیرد، ولی دنبال این مسیر و فضای بهشدت آلوده میگردد. به لحاظ محیط کار، به لحاظ زنهایی که هستند! واقعاً باید آدم از این فضاها زنهار داشته باشد. حالا آیا صیغه، حکمت دارد یا ندارد؟ که به جای اینکه شخص به فضای فحشا برود، میگوید من تو را در قالب میبرم. اگر هم ازدواج کردی که غلط میکنی از این کارها بکنی! ولی فضا آلوده است و طرف هم نمیتواند ازدواج کند، میخواهیم همه را با توصیه اخلاقی درست کنیم. بعد هم حکایت زن با مرد متفاوت است. اینها را خود روانشناسها میگویند. مرد نسبت به حریمهای جنسی خیلی ضعیف است و خیلی لغزنده است.
فضای دوستی نامشروع به ضرر مرد هم هست!
(سؤال) این سؤالی که شما میکنید اعم از صیغه و غیر صیغه است. در فضای غرب هم همین سؤال است. که این زن چه گناهی کرده؟ وقتی مرتب قرآن میگوید قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ (نور: 30)، قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ (نور: 31)؛ چشمهایتان را ببندید، دوست دختر(خدن) نداشته باشید! کسیکه در فضای قبل ازدواجش به دوست دختر عادت کرده، فکر میکنید در فضای بعد از ازدواجش درست میشود؟ چرا در آیه گفته متخذات اخدان؟ یا متخذی اخدان؟ با این که خدن به معنی دوست است و خودش اسم جمع است! اصلاً لزومی نداشت بگوید اخدان! چرا نگفته خدن؟ چون کسی که رفت در فضای آلودگی دوست، دیگر یک دوست و دو دوست ندارد؟ تبدیل میشود به اخدان. اگر کسی نخواست در فضای پاک و کلاسه شده دین که مطابق با فطرت است، حرکت کند، دیگر یکی و دو تا و سه تا ندارد! تعلقی هم ندارد. چندسال با این است و چندسال با دیگری است. این اعم از این بحث است که صیغه باشد، یا نباشد! وقتی فضا اینجوری آلوده میشود و خانمها اینجوری بیرون میآیند و فیلمهای آنچنانی دم دست ریخته است، انسان تبدیل میشود به حیوان! دودش در درجه اول به چشم چه کسی میرود؟ زن؟ نه، خود مرد! فکر میکنید مرد از این سرگشتگی مداوم در این کوی و برزنها چیز لذتبخشی به دست میآورد؟ اصلاً اینجوری نیست! در این فضاها مرد مرتب دارد خودش را میخورد. فکر نکنید برای او چیز دلپذیری است! بالاخره ما با آقایان ارتباط داریم. ما محرم اینان هستیم. میآیند حرفشان را به ما میزنند و خودشان هم از این وضع راضی نیستند. دوست داشتند که کاش میشد ما هم مثل آدمهای حسابی میرفتیم ازدواج میکردیم!
(سؤال) سوء استفاده مذهبیها از صیغه را من هم قبول دارم. میگویم فضای صیغه در الان همان فحشا است! برای همین کسانی که میآیند و به من میگویند میخواهیم صیغه کنیم، من تا حالا یک موردش را هم تأیید نکردهام؛ چون میدانم چه فضایی است. دو تا همسر داشتن اسمش فحشا نیست. فحشا یعنی کسی که در قالب ازدواج و قالبهای رسمی شناختهشده عقل و شرع، نمیخواهد عمل کند، کار مخفیانه میکند.
(سؤال) بستگی به فضای موجود دارد. فضایی که او در آن فضا این کار را کرده. این غربیها به ما دو همسری را ایراد میگیرند بعد خودشان ده تا همسر دارند، خوب با همه هست دیگر! این فحشا نیست و بد نیست اما دو همسری فحشا است و بد است! چیزی که قالب رسمی و شناخته شده در دین دارد! هر حکمی bug پیدا میکند؛ چون در یک دنیای واقعی دارد ایجاد میشود. الان که فضای صیغه اینجوری است کسی این کار را نمیکند. اما وقتی پسره از من میپرسد من چه کار کنم؟ من خرد میشوم میروم تو زمین! ما به عنوان مشاور شدیم چوب دو سر طلا! میگوید: صیغه کنم؟ میگویم: نه! میگوید: چه کار کنم؟ مگر چقدر میشود به روزه توصیه کرد؟ ما دستمان خالی شده از پیشنهاد.
آلودگی زمان تجرد در زمان تأهل هم ادامه دارد
اما اگر فضا یک جوری بود که میشد صیغه کرد با شرایطش چون که برای صیغه کنیز هم شرایط دارد فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ (نساء: 24)؛ خانوادهها میدانستند! مثل این است که به طرف غذا نمیدهیم بخورد و مرتب به او میگوییم باید مراتب قرب را طی کنی! تو اول به من غذا بده من سیر بشوم، بعد. ما فضا را پر از فحشا میکنیم، بعد میخواهیم هیچکس آلوده نشود. همین بچههایی که گاهی اوقات صیغه نمیکنند، آدم بهشان مشکوک است. نه اینکه تن به آلودگی داده، تالی تلو(دنبال) یک چیزهایی رفته. از کاربرات اینترنت رفته تو، از لوله اگزوزش بیرون آمده! یعنی چیزی نیست که این ندیده باشد! دانلود نکرده باشد! یک چنین پسری خودش را در معرض خیلی چیزها قرار داده. نمیگویم تن به تباهی داده ولی بالاخره یک چیزهایی را رد کرده. الان خانم برای مشاوره میآید و میگوید آقای ما اهل دیدن فیلمهای آنچنانی است و آقا میگوید: من قبل ازدواج هم این فیلمها را میدیدم! وقتی کسی روی یک دوری افتاد، یکهو با ازدواج تمام آن چیزها عوض میشود؟ اینجوری نیست؛ لذا من در مقام معلم قرآن و در جمعبندی میگویم یک چنین بحثی در قرآن هست و وجودش هم حکیمانه است؛ مثل تعدد زوجات. واجب هم نیست. تعدد زوجات افراد را میبرد در قالبهای رسمی و تعیین شده، به جای قالبهای غیر رسمی و دروغین و قایمکی! یا طرف میخواهد سرپرستی کند!
باید تمام جوانب را دید. قرار نیست احکام فقط تهران را پوشش بدهد. این حکم حکیمانه است و نظامش هم حکیمانه است و باید زیرساختهایش را درست کنیم. در مقام یک مشاوره میگویم اصلاً این کار را نکن. میپرسد چکار کنیم؟ شرمندهام و فقط میتوانم بگویم وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا (نور: 33)[6]؛ کسانی که نکاح نمیتوانند بکنند، فعلاً عفت بورزند. چون فضای صیغه الان خلاف فضای عفت است؛ لذا اگر کسی تو فازش برود میرود تو فاز بیعفتی! تا اینکه سریعتر جمع و جور بکند یک زندگی نقلی تشکیل بدهد نه خانه آنچنانی و جهاز فلان تا خداوند حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ؛ از فضلش شما را غنی خواهد کرد. به جای اینکه تن به آلودگی و فحشا بدهید، آمدید در دامن قواعد تعریف شده يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ؛ خداوند از فضلش شما را بینیاز خواهد کرد.
(سؤال) جواب میماند برای هفته بعد؛ چون باید این قضیه را مفصل توضیح بدهم چون این سؤال مربوط به آیه بعد است و باید فضای کنیز را توضیح بدهم و تبیین فضای کنیز بسیار مهم است که اصلاً به جهت فرهنگی کنیزها چه کسانی بودند؟چه کار میکردند؟ و ارتباط اسلام با این کنیزها چه جوری است؟ چون این دو فضا خیلی شبیه هم است تا متخذات اخدان؛ دوست پسر و دوست دختر! و…
[1] . اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِشْكَاةِ الضِّيَاءِ وَ ذُؤَابَةِ الْعَلْيَاءِ وَ سُرَّةِ الْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ وَ يَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَة» (نهج البلاغه دشتی، خطبه 108)
[2] . در تفسیر قرطبی از عمر نقل کرده که در خطبهاش گفت: “متعتان کانتا علی عهد رسول الله(ع) و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما متعة الحج و متعة النساء”؛ (دو متعه در زمان رسول خدا”ص”بود، و من شما را از آن دو نهی می کنم، و بر ارتکابش عقوبت میکنم، متعه حج و متعه زنان)
[3] . علی(ع) لولا أنّ عمر رضي اللّه عنه نهى عن المتعة ما زنى إلاّ شقي؛ اگر عمر از متعه نهي نميکرد جز افراد بدبخت زنا نميکردند ( بلکه به متعه رو ميآوردند) تفسير الطبري، ج 5، ص13، چاپ دار الفکر بيروت؛ الدر المنثور، ج 2، ص 486، دار الفکر بيروت.
[4] . تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص ۷۳.
[5] . صحيح، مسند أحمد (4/197).
[6] . سوره نور، آیه 33. وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ