جلسه 21 سوره نساء
بسم الله الرحمن الرحیم
ص 35: وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ * نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ. (بقره: 222-223)
قبل از اینکه وارد بحث بشویم بعضی راجع به آیه 221 سوره بقره سؤالاتی داشتند و آن اینکه أُوْلَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ، که محور ازدواج است، بعضی به استناد روایاتی که داریم میگویند: این جوری هم که شما میگویید نیست! چون در روایات جهتگیری دیگری غلبه دارد، مثلاً در ابواب وسائل الشیعه در باب نکاح، «باب اختیار السمراء العجزاء العبناء المربوعه للتزویج» داریم که استحباب دارد کسی زن گندمگون و چشم درشت و میان قد و… بگیرد، یا المرأة طیبة الریح؛ مثلاً گردنش خوشبو باشد، یا باب استحباب تزویج الجمیلة، ضحوک؛ زن زیبا و خندهرو، یا باب استحباب تزویج عیناء زرقاء؛ زن سفید چشم آبی و از این detailهایی که گفته شده واینها یک ذهنیتی درست میکند که انگار ائمه مشغول رصد کردن قیافه و هیکل خانمها بودهاند! و این ابواب که پشت هم خوانده میشود و متراکم میشود، در ذهن انسان یک چیزی جا میاندازد انگار که خود ائمه در این زمینه نخ میدادهاند و همهاش در بحث ازدواج همین حرفها بوده. میپرسیدند: برویم چه کسی را بگیریم؟ و میگفتهاند: چنین و چنان باشد! وقتی اینها را پشت سر هم یک pack میکنند، چنین تلقیای درست میکند. بگذارید ما یک موضعگیری راجع به این قضیه بکنیم!
ساختن چارچوب ذهن با آیات نه روایات!
1- غیر از اینکه این احادیث عمدتاً احادیث ضعیف است؛ اینکه عرض میکنم چون روی سند اینها کار کردهام!
2- علاوه بر این دچار تعارضهای داخلی است؛ چون یکی میگوید گندمگون باشد و یکی میگوید: سفید باشد. یکی میگوید قدش متوسط باشد و یکی میگوید: کوتاه باشد. بعضی هم یک جان برکف لازم است که بیاید او را بگیرد؛ مثلاً گفته شده قد کوتاه و شانه پهن باشد و رنگش هم سفید نباشد!
3- اگر هم احادیث صحیحی میان آنهاست، ناظر به بچهدار شدن است! اگر روی هیکل نظری بوده ناظر به این است که قابلیت بچهدار شدن داشته باشد که مثلاً هیکلش باربی نباشد!
4- باز تأکید بر علیکم بالدرایات لا الروایات؛ یک مشت روایت صحیح و سقیم که … آنچه چارچوب ذهنی افراد را باید درست کند، قرآن است نه روایات! بعداً روایات میآید جای خودش را پیدا میکند. اگر کسی وارد روایت بشود، برای هریک از روایت برای اینکه فقط اسمش بشود روایت صحیح، تلی از اصول لازم است: اصل عدم سهو، اصل عدم نسیان، اصل عدم خطا، ضابط بودن روای و همه اینها ضربدر تعداد روات(راویان حدیث). میبینید تلی از اصول باید کنار هم بیاید تا بگوییم تازه این روایت، یک روایت صحیح است! حالا ثابت شده یا نشده، معلوم نیست! تازه ما گمان میکنیم این صحیح است، لذا آن چیزی که باید چارچوب ذهنی ایجاد کند روایات نیست آیات است. العیاذ بالله این، سرسختی و دهنکجی به روایت نیست! باید چارچوببندی با قرآن انجام بشود و معلوم بشود جایگاه هر بحثی کجاست؛ بعد روایات بیاید که البته اول زحافات از روایات کنار برود و صحاح از روایات بماند و ثانیاً صحاح از روایات بیاید جایگاه خودش را پیدا بکند! تند و تند این طرف و آن طرف روایت خواندن فایده ندارد!
5- ضمن اینکه باید ببینیم این روایات چه حجمی از روایات ما را تشکیل داده است؟
من از ابتدا تیتر ابواب را برایتان بخوانم! 1- باب «استحباب ازدواج» 2- باب «کراهه العزوبة وترک التزویج» 3- باب «کراهه الافراط فی حب النساء و تحریم حب النساء المحرمات»؛ کراهت افراط در دوست داشتن همسر؛ افراط در هر کاری بد است، در این کار هم بد است.4- باب «استحباب اختیار جاریة التی لها عقل و ادب»؛ باب استحباب گرفتن زنی که عقل و ادب زیاد دارد. 5- باب «جمله ما یستحب من صفات النساء»؛ مستحبات در صفات نساء از جمله خوشخلق بودن … 6- باب «جمله ما یجتنب من صفات النساء» 7- باب «استحباب اختیار نساء القریش»؛ به دلیل اینکه خوشخلق هستند و نسبت به شوهر و فرزندانشان نیکوکارند. 8- باب «استحباب اختیار الزوجة الصالحة المطیعة الحافظة لنفسها و لزوجها»؛ زنی که مال خودش و همسرش را حفظ میکند 9- باب «کراهة التزویج مخافة العیلة»؛ باب کراهت ازدواج نکردن از ترس فقر 10- باب «استحباب التزویج ولو بالاحتیاج و الفقر» 11- باب «استحباب السعی فی التزویج و الشفاعه فیه»؛ استحباب سرعت گرفتن در ازدواج و واسطهگری در ازدواج «وعدم الجواز السعی فی تفریق بین الزوجین و الافساد بینهما»؛ کسی تلاش بکند رابطه دو زوج را به هم بزند 12- باب «استحباب اختیار الزوجة کریمه الاصل المحمودة الصفات»؛ استحباب اختیاری همسری که اصالتی داشته باشد و دارای صفات پسندیده باشد 13- باب «استحباب التزویج المرأة لدینها ولصلاحها ولله ولالصله الرحم»؛ ازدواج با زنی به خاطر دینش و صلاحیت روحیاش و به خاطر خدا و به خاطر صله رحم «وکراهة تزویجها لمالها أو لجمالها أو للفخر أو للریاء»؛ به خاطر مال و جمالش و فخر کردن که ما هم خانم اینجوری داریم! 14- باب «کراهة تزویج المرأه العاقر و إن کانت حسناء»؛ کراهت ازدواج با زن نازا ولو که خوشگل باشد 15- باب «استحباب اختیار الولود للتزویج وإن لم تکن حسناء»؛ زنی که ولود باشد ولو زیبا نباشد که این زن را از ازدواج اول یا از تیره او میشود فهمید زایا است یا نه! 16- باب «استحباب الاختیار البکر للتزویج»
در فضا و مجموعه روایت، پر است از احادیثی که حسن زن به همان حسن دینی و اخلاقی زن گرفته شده، ضمن اینکه باید قرآن چارچوب بدهد. روایات مشکل دارد و خیلی از آنها ناظر به مورد است، نه تنها در این باب که در ابواب دیگر! به یک کسی گفتهاند برو زن اینجوری بگیر، یا برو از فلان قبیله زن بگیر!
ضرورت توجه به قرائن روایات
از این احادیث فراوان است تا چه کسی تشخیص بدهد! درایت الحدیث بسیار مهمتر از روایت الحدیث است. میگویند: در این مورد روایت داریم، جواب این است که داریم که داریم! همین جوری نمیشود گفت ما روایت داریم! مثلا در وسائل الشیعه، ج 2، ص 430 میآید سؤال میکند: سَئَلَ بَعْضُ أصْحابِنَا عَن أبی الحسن الطاعون یَقَعُ فِی بَلْدَة وَأنا فِیها، أتَحَوَلُ عَنْهم؟؛ طاعون در جایی افتاده بود و من هم از آن فرار کردم، کار درستی کردم؟ قَالَ: نَعَم قال: فَفِي القَرية وَأنا فِيها أتَحَوَلُ عَنْها؛ در قریهای طاعون افتاد من هم زدم بیرون اشکالی دارد؟ گفتند: نه! قال: نَعَم قال: فَفِي الدارِ وَأنا فيها، أتَحَوَلُ عنها؟ قال: نعم قُلْتُ: وَإنّا نَتَحَدّثُ أنَّ رَسولَ الله(ص) قال: الفرارُ مِنْ الطاعون كالفرارِ مِن الزَّحْفِ؛ پس این حدیث که میگوید: فرار از طاعون فرار از جنگ است چیست؟ قال: إنَّ رسول الله(ص) إنّمَا قالَ هذا فِي قَومٍ كانوا يَكونُونَ فِي الثُغُور فِي نَحْوِ العَدُو؛ اینها در مرز بودند و جلوی دشمن، طاعون به مرز میزند فَيَقَعُ الطاعونُ فَيَخِلّونَ أمَاكِنَهم؛ آنها مرز را به خاطر طاعون رها میکنند وَيَفِرّونَ مِنْها؛ فرار میکنند از آنجا فقال رسول الله(ص) ذلك فيهم؛ در آن مورد رسول الله فرمودند: فرار از طاعون مثل فرار از جنگ است.
ببینید وقتی روایت از قرائن خودش تهی میشود، تبدیل به یک چیز دیگر میشود! و ما از این موارد کم نداریم، لذا آن چیزی که باید ذهن را درست بکند قرآن است آن وقت صحاح روایت باید بیاید خودش را در چارچوببندی ذهنی انسان پیدا بکند. پس این خط فکری که همین جور مرتب از روایات detail هایی راجع به قیافه و قد و هیکل پشت سر هم متراکم میکنیم که خیلیها را به شبهه میاندازد، این را ما نداریم. شبههاش این است که مدار ازدواج اولئکَ یَدْعُوَن إلیَ النارِ وَاللُهُ یَدْعو إلیَ الجَنَّه است.
سؤال: ما یکسری ملاکهای اصلی داریم و یکسری ملاک های فرعی!
– بعضیهای آن ارشاد به حکم عقل است؛ مثلا زن خوشگل بگیرید! که اگر نمیگفتند من میرفتم زن زشت میگرفتم؟ اگر این را شما بولد بکنید که اصلاً این فضای ازدواج کردن است و دائم گیر دادن به هیکل و قیافه، این نیست! اگر چه ممکن است از کنار هم گذاشتن بعضی ابواب این به دست بیاید، ولی این فضا نیست!
توجیه خلاف یا شرمندگی
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى؛ در باره هُوَ أَذًى بحث کردیم اما بیشتر میشکافیم به خاطر سؤالاتی و اشکالاتی که حتی در دانشگاه میشود. قبلاً افراد خلاف میکردند میگفتند خلاف کردیم، اما الان خلاف میکنند و کلی هم تئوری و توجیه دارد! و اینکه از آن مطلبی میخواهیم درآوریم.
تعبیر «اذی» عام است که هم در مورد اذیتهای جسمی است و هم در مورد اذیتهای روحی است. در سوره مبارکه بقره، آیه 264، ص 44دارد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى؛ باطل نکنید صدقاتتان را به منت گذاشتن و اذیت کردن که این اذیت ناظر به اذیتهای روحی است، نه اینکه طرف را بگیری کتک بزنی! بلکه این است که منت بگذاری و عملاً رابطه او را با خالقش قطع بکنی که مثلاً بگویی حواست باشد که این کار را من برایت کردم! یا مثلاً تکه بیندازی که تو هم شدی مرد؟ برو کار کن!
در این آیه که میفرماید در این دوران اذیتی است؛ هو اذیً یک اذیت روحی میشود؛ یعنی یک تغییرات هورمونی ایجاد میشود که هم به جهت روحی مقداری زن به هم میریزد و به جهت جسمی هم علیالخصوص در ابتدای دوره، فشارهایی وجود دارد.
مرض تکلیف را برمیدارد
قرآن بین مسئله اذی و مرض فرق قائل است؛ یعنی تفکیک میکند که نشان دهد اذیت با مریضی فرق دارد. زن در این دوره مریض نیست، «مؤذی به» است؛ مریض شده. از مریض هیچ توقعی نیست اما آیا این تغییرات هورمونی که در کسی اتفاق میافتد و اگر عصبانی شد و مثلاً جرمی انجام داد، آیا میگویند این مریض است یا اذیت شده؟ آیا این، مجرم و معاقَب است یا نه؟ این، جرم انجام داده یا نه؟ بله این آدم جرم انجام داده است.
در دانشگاه هم همین حرفها هست تا میگویی: آقا یک عده gay هستند، میگویند آقا این چه حرفی است؟ اینها مریض هستند! این حرف غلط را هم دکترها انداختند تو دهن دانشجوها! قبلا میگفتی: چرا فحشا انجام میدهی؟ میگفت: ببخشید! حالا میگوید: دکترها خودشان نشان دادند که اینها مریضی است و ظاهراً مریضی شایعی هم هست. سال 1950 تقریباً 60 سال پیش، اخبار اعلام کرد که دانشگاه لیورپول در انگلیس تحقیق کرده که از هر 4 مرد یکی همجنسباز بوده است. حالا شما یک نمودار بکشید ببینید الان چه میشود! ا میشود یک مریضی شایع که الان از هر 4 تا ممکن است سه تای آنها مریض باشند! آیا نوع برخورد دین با این پدیدهها، با تفکیکی که بین مرض و اذیت میکند چیست؟
وقتی کسی روی اذیتی که شده، آن را پیگیری و تلقین میکند، آنقدر که این اذیت تبدیل میشود به مرض! اینکه آدمها از ابتدا با یکسری انحرافاتی به دنیا میآیند و اینکه دین اینقدر تأکید به تشکیل نطفه در زمان پاکی، با بسم الله، با اعوذ بالله، دارد برای این است که یک نطفه درست تشکیل بشود و این حتی محصول مشترک میشود که قرآن میگوید، منتهای مراتب ما گاهی اوقات به عنوان عالم که ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ (نجم: 30)؛ ته علمش این است اما چنان میگوید: نه! که انگار بر بام عالم نشسته، و عالم را در چنبر خود نگهداشته، دارد به کل عالم نظر میدهد.
علم تنها حق اثبات دارد نه نفی!
ما یک بار در محضر آقای جوادی نشسته بودیم یک نفر راجع به بحث نکاح جنیان با انس سؤال کرد؛ چونکه جنیان برای خودشان نکاحی دارند و نطفهای دارند. آقای جوادی نمیخواستند جواب بدهند اما طرف سمج این سؤال را پیگیری کرد، آخرش آقای جوادی با آن صدای نرمش که شبیه ریزش آبشار بهشتی است گفتند: بله دیگر! دیدند دیگر! نقل شده دیگر! یعنی جن ممکن است با خانمی بکند و خود آن خانم هم نمیداند. اینکه گفتهاند «فلتَسْتَتِرْ» برای این است که یکسری جنهای شرور هستند و این کار را میکنند! حالا شمایی که نه جن را میشناسی، نه نکاح جن را میدانی، نه نطفه جن را میشناسی، حق نداری در اینجا بگویی: نه! چون علم حق ندارد حرف نفی بزند. علم فقط حق دارد حرف اثباتی بزند. مثلا بگوید این نطفه انسان شده این آدم، دیگر نگو که نطفه شیطان در این آدم نبوده! قرآن میگوید وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ (اسراء: 64)؛ با یک عده شیطان مشارکت میکند و محصول مشترک میدهند. این برخورد غیر عالمانه است که نه شیطان را میشناسی! نه نطفهاش را میشناسی! و نه نکاحش را! اصلاً از مقوله تحقیقات تو خارج است! چرا میگویی نه؟ او که شیطان را میشناسد، نطفهاش را میشناسد و میگوید: هست!
یا میگویند: آقا ناخنهایتان را بگیرید! این محل استتار شیطان است. میگوید: نه! آن موقعها چون میکرب را نمیشناختند این حرفها را میگفتند! آقا اینقدر با آداب دینی برخورد سطحی نکن! آنها که دیدند میگویند محل استتار است. تازه این حکایت شیطانی است که جسم لطیف دارد؛ یعنی جسم و بدن مادی دارد. الان ممکن است یک عده از آنها علاقمند به تفسیر قرآن باشند و آمده باشند کنار شما نشسته باشند! در قدیم میکرب را نمیشناختند، اما وسخ و چرک را که میشناختند! چه داعیهای داشتند که بگویند این زیر محل استتار شیطان است؟ یک برخورد کاملاً غیر علمی میبینید از کسانی که ادعای علمشان سوراخ سوراخ کرده عالم را! شما چرا نفی میکنید؟ در علم جز حرف اثباتی حق ندارید بزنید! بقیهاش جزء بحثهای فلسفه علمی است.
برخورد صحیح با انحرافات جنسی
بعضی نطفهشان با انحراف تولید میشود. همه آدمها نقطه صفر و عرض از مبدأشان با هم فرق دارد. ممکن است کسی تمایلاتی به جنس موافق داشته باشد. ما در مدرسهای که بودیم در هر دورهای یکی دو تا Couple داشتیم که تمایلاتی به جنس موافق خودشان داشتند. برای ما که مقداری کار پرورشی میکردیم و روی این جریان نظارت داشتیم، مشخص بود اما خود بچهها نمیدانستند. اولیای مدرسه با درایت کامل اینها را از هم جدا میکردند، در مسافرتها حواسشان بود بدون اینکه اینها بدانند که تحت نظارت هستند. برخورد دیگر این است که به کسی تمایل به جنس موافق دارد بگوییم شاید تو gay هستی! اشکالی هم ندارد! بالاخره این انحرافات هست! با این برخورد کاملاً فضا تلطیف میشود، رفته رفته طرف با این تلقین … در حالی که من آیات قرآن را نشانتان میدهم تا ببینید چه کرده! یک مسئلهای که پزشکان در نظر نمیگیرند و در بحثهای فلسفی ما در نظر نمیگیریم پدیدهای به نامproblem mind body البته ما به جایش روح میگوییم. این پدیده در فضایی که تحقیقات علمی حرکت میکند، فریب نخورید! 4 تا اسم انگلیسی هم گولتان نزند! بعضی اینقدر اسم انگلیسی دوست دارند که دوست دارند اسم بچهشان را پاریکال (اسم خر پرین در کارتون باخانمان) بگذارند! تحقیقات و روند علمی دارد به سمتی پیش میرود که رابطه روح و بدن را چه جوری در نظر میگیرند؟ میگویند روح منفعل از بدن است. ما این را فیالجمله قبول میکنیم؛ یعنی چنانچه این آنزیمها در بدن بالا و پایین برود، روی خلقیات شخص تأثیر میگذارد، حتی حضرت زهرا در شبهای قدر به حسنین عدس میدادند؛ چونکه عدس حالت بکاء میآورد؛ یعنی یک مسئله جسمانی بر یک مسئله روحانی تأثیر میگذارد ولی یکی از نقشهای بسیار بالایی که دارد این وسط مغفول واقع میشود، نقش فعال بودن روح روی جسم است. این نقش به مراتب اساسیتر از منفعل بودن روح از جسم است؛ یعنی شما اگر با یک کار کاملاً روحی یک مطلبی را به خودتان تلقین بکنید، همین باعث ترشح آنزیمهایی در شما میشود و عملاً شما را به نقطهای میرساند. طرف میگوید من بینیام را بزرگ میبینم، آیا این مریض است؟ نه این مریض نبوده ولی اینقدر تحریکات و شانتاژها شده که طول بینی در سعادت مهم است، آنقدر مهم جلوه داده شده که این یواش یواش رسیده به نقطهای که در آن نقطه مریض است. یا ما با یک case برخورد کردیم که طرف دزد بود و در این مقطع واقعاً مریض بود؛ یعنی اصلاً وقتی یک جنس بیصاحب میدید، نمیفهمید چه کار میکند! حتی از آن استفاده شخصی نمیکرد و به فقرا و رفقا میداد، ولی میگفت: من نمیدانم چه میشود؟ از سابقهاش پرسیدیم که شما از آن اول همین جوری دزد بودی؟ گفت: نه اولش وقتی جنسی میدیدم با خودم کلنجار میرفتم. طرف خرد خرد به آستانه مریضی رسیده بود،
پزشک حق دخالت در فقه و حقوق ندارد
یا طرف gay است، وقتی فضا را تلطیف کنی، طرف با خودش کار میکند و کار میکند و تا نقطهای که مریض است میآید دکتر، وقتی دکتر آزمایشات را میکند، به او میگوید مریض که بحث مریض کل فقه و حقوق ما را دگرگون میکند؛ یعنی مریض را چه کار میکنند؟ او را که نمیکشند، درمان میکنند. آقای دکتر شما پایت را توی کفش فقه و حقوق نکن! شما درمانت را بکن! میخواهی قرص بدهی، کار روحانی بکنی تا درصد ترشح آنزیمهایش را پایین بیاوری بیاور! نه اینکه بگویی تو مریضی و مجازی! دست به فقه و حقوق نبر! قرآن به کسانی که مسیر سالم را میخواهند بروند و نمیتوانند بروند میگوید: فَلْیَسْتَعْفِفِ(باید عفت بورزد). اینها میخواهند نکاح بکنند و نمیتوانند. الان این مریض gay است فَلْیَسْتَعْفِفِ! به کسانی که راه سالم را نمیتوانند بروند میگوید فَلْیَسْتَعْفِفِ، حالا این که می خواهد راه کج و کوله و غیر فطری را برود، بگویی آزاد باش؟! تو برو هر غلطی دلت میخواهد بکن! نه این طور نیست. اینها اگر افراط بشود حد و تعذیر دارد!
این حرفها حرفهایی است که باید مستند بشود. قرآن این زاویه را نمیگیرد، میگوید: یک زن در ایام عادت مریض نیست، اذیت شده اما اگر جرم انجام دهد مجرم است.
ما یک موردی داشتیم که طرف با چاقو به خانمش حمله میکرد و آن موقع واقعاً نمیدانست چه کار میکند؟ جنونهایی که در لحظه اتفاق میافتد. اگر در آن لحظه او را دست دکتر بدهی، او را آزمایش میکند میگوید: بله چراغهای مغزش وقتی باید روشن میشده خاموش شده و وقتی باید خاموش میشده، روشن شده. دقیقاً همین اصطلاحات را به کار میبرند. آیا این الان مجرم نیست؟ این الان مجرم است. دستی دستی و مرحله به مرحله پیش آمده. از آن اول که عصبانی میشده که شیشه نوشابه پرت نمیکرده. کار اخلاقی نکرده نکرده نکرده تا رسیده به اینجا و به قول فلاسفه «الامتناع بسوء الاختیار لاینافی الاختیار»؛ یعنی شما این جا نیستی لبه پشت بامی؟ حالا مرتب خودت را ببر لبه پشت بام تا خودت را بیندازی! بعد میگوید چرا من بیاراده میافتم؟ بله اینجا مرحله بیاردگی من است اما منافاتی با اختیار ندارد؛ یعنی تا قبل از اینکه به این مرحله برسی مختار بودی. خودت تحریک کردی، الا شَذّ و نَدَر(بسیار کم).
درایت فقه در برخورد با انحرافات جنسی
اگر میبینید در روایات داریم که دختربچه را لباس پسرانه نپوشانید که اگر با موهای پسرانه و لباس پسرانه باشد و اگر تشویق شود رفتارهای پسرانه در او ایجاد میشود و مخصوصاً اگر انحراف اولیه هم داشته باشد، یا مثلاً پسری که ادا و اطوار دخترانه در میآورد کم کم هورمون زنانه در بدنش بیشتر ترشح میکند و کم کم خصوصیات زنانه میگیرد! چه موقع پزشک این را میبیند؟ در این مقطع! اما آقای دکتر شما کجا بودی وقتی او داشت به این سمت میآمد؟
یا یک خنثی را در زمان بلوغ میفهمند که رفتارش معلوم نیست که تازه این را هم فقه ما با یک درایت خاصی به یک سمت ملحق میکند و میگوید: این نمیتواند این وسط بماند یا باید ملحق به رجال بشود، یا ملحق به نساء. یا مرد است و باید لباس مردانه بپوشد و برود قاطی مردها، یا باید بگوییم زن است و لباس زنانه بپوشد و برود قاطی زنها. با اینکه این انحراف را دارد، اصلاً این وسط نگهش نمیدارند! بسیار بسیار کم چنین اتفاقاتی در عالم میافتد! که طرف از همان ابتدا انحرافاتی دارد در حد مرض که وقتی بزرگ می شود، خنثی میشود. نه اینکه 60 سال پیش یک سوم مردهای انگلیس همجنسبازند!
حالا ببینید قرآن چه جوری کُد میدهد؟ اولاً این حرفها را از این پزشکها قبول نکنید! تحقیقات اینها زیر بلیت دلارهایی جهت پیدا کرده، چنانچه بارها عرض کردهام هیچ فحشی پیدا نمیکنید که الان تئوری علمی نداشته باشد! شما بگویید تا من تئوری علمی آن را برایتان پیدا کنم با یک عالمه اسم پروفسور پشت این تئوری! از این gay و les که سطح پایین آنهاست تا ازدواج با عروسک! نه toy sex یعنی بروند کلیسا ازدواج کنند و سرشان نقل بریزند و همه اینها تئوری دارد! ونه در قالب فحشاء که در قالب ازدواج!
علم حسی و تجربی ضعیفترین مرحله علم
این علمی است که با آن مواجهیم! علمی که در مرحله خودش ناقص است و جزء اضعف علوم است این علم حسی! ولی با همین علم ما در عرش مینشینیم و درباره صغیر و کبیر عالم نظر میدهند و همه فقه و حقوق و قرآن را چپ میکنند و یک قشقرقی هم بپا میکنند که این گزارههای دینی علمی نیست! چرا علمی نیست؟ میگویند: شما که میگویید صله رحم طول عمر را زیاد میکند، کجا قابل تجربه است؟ نه قابل اثبات است نه قابل رد است. چون هر موقع بمیرد شما میگویید طول عمرش کمتر از این بود اما چون صله رحم کرده بیشتر شده!
– نه این کاملا علمی است و صادق و مصدّق میشود گفت. برهان عقلی و دعوی نبوت هم میتواند ثابت کند.
میگوید: نه منظورم این است که در تجربه قابل اثبات و رد نیست.
– آقا چرا قشقرق راه میاندازی؟ بگو تجربه حسی نیست! علوم تجربی هم اینقدر ظرفیت ندارد که اینها را بفهمد. این چیزها که با تجربه به دست نمیآید. بگو این گزارهها جزء علوم تجربی نیست. بله گزاره استسقاء موجب باران میشود و صله رحم موجب طول عمر، گزاره تجربی نیست. چرا میگویی علمی نیست! از این علم محکمتر؟ که صادق و مصدّق گفت! که همه آنها پشتوانه عقلی دارد، نه اینکه چون قرآن گفت! اعجاز قرآن پشتوانه عقلی دارد. آیا از این محکمتر به جهت علمی؟ بعد معلوم میشود که منظور آقایان علم تجربی است. خوب از اول بگو گزارههای دینی تجربی نیست! چرا به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدی؟
این است که قرآن میگوید فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ (غافر: 83)؛ دارند عشق میکنند با این علمی که گیرشان آمده! ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ (نجم: 30)؛ منتهای علمشان همین است. بیشتر از این نمیفهمند! روی این نقاط سفت موضع بگیرید! ما همان بچههایی که بیم آن میرفت که منحرف بشوند، همهشان بلا استثناء بعد فارغ التحصیلی خوب شده بودند! به دلیل همین حرکتهای زنهاری! که اینها را از هم جدا کردیم ومن مطمئنم و خود این کسانی که این علوم را مینویسند هم مطمئن هستند که اگر این ها را تلقین کنند و سر آن بمانند طرف واقعاً gay میشد! اگر همین آدم در خارج بودgay میشد! با آن فضای تلطیف شده! در صورتی که با یک پرهیز و یک صحبت و یک اخم مشکلاتشان حل میشد. نمیخواهم بگویم همه مشکلات با دو تا اخم حل میشود، بلکه فضای حاکم بر دنیا فضای غلطی است. نگو مریض است، بگو منحرف است! اذیت شده است. یک اذیت روحی دارد میبیند! کسی آمد پیش شما و گفت من gay هستم، بگو غلط کردی! ما به راه مستقیم میگوییم فَلْیَسْتَعْفِفْ، حالا بیاییم اینجا لبخند بزنیم؟ تو هم فَلْیَسْتَعْفِفْ. طرف گذاشته زمان سقوط، آمده پیش پزشک!
ریشه انحرافات جنسی تنوع طلبی
اصلاً این تنوع طلبی انسان را به این جاها میکشاند که در قوم لوط میبینیم: وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ (عنکبوت: 28)؛ شما کاری کردید که احدی از عالمیان چنین کاری نکرده بود. برخورد قرآن را ببینید! إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ دلیل را ببینید: بحث این نیست که نساء را رها کردید و رفتید سراغ رجال، بلکه شما یک قوم تنوعطلبی هستید. اگر کسی شروع کند به تنوعطلبی مگر در این نقطه میماند؟ میشود سادیسم، بعد میشود مازوخیسم. خودشان میگویند مازوخیسم از مسیر سادیسم میگذرد، پس اینکه الان در این مقطع مازوخیست است، سادیست بوده است و اینقدر روی این حرکت فشار آورده و تنوعطلبی کرده که دیگر ارضا نمیشود و حالا میشود مازوخیسم و الی آخر. این چیزها که ته ندارد!
در سوره مبارکه بقره، آیه 196 دارد: وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ؛ حج را برای خدا به پایان ببرید فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ؛ اگر محاصره شدید فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ؛ هر قربانی که دم دستتان هست قربانی بکنید وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ؛ سرتان را نتراشید مگر اینکه این قربانی به محل قربانگاه برسد فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ؛ اینجا تفکیک بین مریض و کسی که اذیتی در سرش هست که اگر موهایش را نزند شپش میافتد در سرش. پس یک تفکیک واژگانی قرآنی بین مریض داریم و اذیت؛ یعنی ممکن است کسی مریض نباشد اما دارد سرش اذیت میشود.
در این جا هم میفرماید: قُلْ هُوَ أذَیً با اینکه تغییرات هورمونی در بدن باعث تغییر خلق و خو میشود ولی نمیگوید «قل هو مریضا»، حتی نمیگوید «ضرر دارد».
اصرار به خلاف ریشه ولع به گناه
باز در سوره هود، آیه 78، ص 230، وقتی قوم لوط این کار را انجام دادند که دیگر حرفهای شده بودند، آنجایی که فرشتگان به مهمانی حضرت لوط میآیند، اینها تا میفهمند که حضرت مهمان دارند، ببینید قرآن با چه واژگانی میگوید؟! وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ؛ هرع به معنی باشدت و سرعت و با شعف وصفناپذیر، سراسیمه، رعدآسا به سمت خانه لوط حمله کردند، انگار که دست خودشان نیست؛ و میدانید چرا؟ چون وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ؛ از قبل این سیئات را دیرباز انجام میدادند. آن موقعی که دست خودشان بوده آنقدر انجام دادهاند و قول قرآن هم این است که مبدع این حرکت اینها بودهاند و قبلش اصلاً در طول تاریخ چنین انحرافی نبوده است، البته ممکن است تمایلاتی به جنس موافق بوده است اما نمیکردند! اما قوم لوط که چنین با شعف دارند این کار را انجام میدهند ریشهاش در چیست؟ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ؛ چون دیرزمانی داشتند این کار را انجام میدادند، اما دیگر به نقطهای رسیده که دیگر مریض است! البته ممکن است مریض هم نباشد اما این که آدم یک کار خطایی را مکرر انجام بدهد، معلوم است که سراسیمه به سمت آن میرود!
این را به عنوان نقدی داشته باشید. آنقدر فقه و حقوق ما لت و پار نیست که با 4 تا تحقیقات پزشکی عوض بشود که مثلاً مغز یک نفر را آزمایش کنند و بگویند اگر ما این الکترود را در مغزش بکنیم، این شهوتش کم یا زیاد میشود، خوب بشود! مادامی که جسم به روح اتصال دارد، روح منفعل از جسم است، اما همه داستان این نیست! بله اگر کسی به جنس موافق تمایلاتی داشت، جرمش هم که اثبات نشده، شما هم که قرار نیست تنبیهاش کنید، آمده دکتر، هیچ ارتباطی هم به فقه و حقوق ندارد و اجرکم عند الله، شما با توجه به تحقیقات و آزمایشات قرصهایی به او بده و یک چیز بسیار مهمتر از قرصها و الکترودهایی که میتوانی در مغزش بکنی، شناخت روحی او را عوض کن Cognitive Therapy (شناخت درمانی)؛ روی شناخت او کار کن تا مسئله شناختیاش عوض بشود، البته به شناخت مسائل رفتاری Cognitive Behavioral Therapy میگویند؛ یعنی شناخت رفتار درمانی. روی مسائل شناختی و رفتاریاش کار بکن، تا رفتارش را تنظیم بکند و شناختش کار بکند، قرص هم به او بده! چون که روح بیشتر از اینکه منفعل از جسم باشد، روی جسم فعال است. همین CBT کد Cognitive Behavioral Therapy است. دیگر تصحیح و تلطیف نکن فضا را! الان افراد به اندک مناسبتی شاعر میشوند و راغب میشوند که با تنوعطلبی به سمتی منحرف بشوند و دنیا را به افتضاح بکشند و الان در ایران هم یواش یواش این بحثها دارد مطرح میشود، پایه علمی پیدا میکند و دانشجویان هم که دنبال تئوریهای علمی و نمیدانند که اینها یکسری آدمهای فریبخوردهاند که نه فلسفه میدانند، نه فلسفه آن علم را میدانند، حتی دلارهایی که پشت این تئوریها دارد خرج میشود را هم نمیدانند. خود این دانشمند هم فریب خورده «من حیث لایشعر»؛ خودش هم نمیداند. برای همین نقش شما اساسی است. اینکه میگویند یک گناه عاقل بخواهد بخشیده شود، صد گناه جاهل بخشیده شده. شما که این حرف را میزنید، میبینید یک عالمه آدم پشت سر شما حرف میزنند. شما اگر دست به این حرفها بزنید و در این وادیها «من غیر علم»(ندانسته) فرو بروید، بدانید که حوزه فلسفه علوم صد تا پشت سر شما میآید. یک نفر میگوید نماز فلان چیز نبوده، یک عالمه آدم را دنبال خودش راه میاندازد و میآورد. میبینید یک آدم سرشناس، یک آخوند یک خطای رقیقهای از فحشاء را انجام میدهد، یک عالمه آدم پشت سرش راه میافتند. طرف میگفت تا حالا زبان ما در دانشگاه دراز بود که آقا شکست این حریمها گناه دارد اما حالا یک آخوند پیدا شده با یک خانم محجبه چنین کاری کرده بعد به ما میگویند شما بیشتر میدانی یا آن آخونده؟ حالا بیا و درستش کن! این همه جوره له کردن و لگدمال کردن فرهنگ حریم، حیا و عفاف است. تا بگویی میگوید: پس چرا آقای فلانی کرد؟ او مگر خودش بهتر از شما این حرفها را نمیداند؟ مارادونا را ول کن بیا اصغر را بگیر! ما الان در این زمان واقع شدیم، زمانی که خیلی از متدینین بلندگوی این حرفها میشوند! و آن رفتار!
آیه 221 بقره داشتیم وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِي الْمَحِيضِ درباره این «فی المحیض» دوم گفتیم اگر اسم زمان باشد به معنی این است که در آن زمان، از هرگونه تمتعات فاعتزلوا! اگر اسم مکان باشد، همان تمتع خاص و معروف است.
وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ باز دوباره تأکید! یادتان هست درباره «ولاتقربوا»ها گفتیم که شدت زنهار در این واژه است که ولا تقربوا مال الیتیم؛ وقتی شدت زنهار را میخواهد بگوید از «ولا تقربوا» استفاده میکند. این وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ شدت زنهار در این زمان است که اصلاً میدانید مردی که چنین کاری کرده، سه تا حکم دارد: حکم تکلیفی که حرمت است. حکم وضعی که باید کفاره بدهد؛ در ثلث اول باشد یک دینار؛ در ثلث وسط باشد نصف دینار و ثلث آخرش هم ثلث دینار، حکم جنایی هم دارد که اگر برای قاضی روشن بشود، مثلاً با اقرار زن یا مرد، باید 25 ضربه شلاق بخورد! این یک زنای خفیف است! هم حرامست،هم کفاره دارد و هم حکم جنایی دارد! چه ربطی به تو دارد، نداریم! اینها ربط به خدا دارد! مثل این که طرف را که زنا کرده میآورند و میگوید: من راضی، طرفم هم راضی! درحالیکه حق الله این وسط دارد فوت میشود! این است که میگوید: وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ؛ اصلاً نزدیک چنین کاری نرو! و اگر ما قبول بکنیم که قرآن پشتوانه دارد و این احکام یکسری آداب بیخودی نیست، لابد یک چیزی هست که اینقدر با آن بد برخورد شده!
انصافاً بروید زبان قرآن را بیاموزید
بعضی میگویند این تفسیر شما تخصصی است و عربی دارد و ما متوجه نمیشویم! ببینید بالاخره نامه خداست. انصاف بدهید اگر «بوش» یک نامهای مینوشت، میرفتیم زبان یاد میگرفتیم که بتوانیم آن را بخوانیم، خدا نامهاش را اینجوری نوشته، یعنی چه که من عربی بلد نیستم! خوب برو یاد بگیر! معنی اولیه و ثانویه قرآن یک خرده صرف و نحو و یک خرده بلاغت لازم دارد که آدم خودش بخواند و تدبر کند و استفاده بکند. شما میخواهی از لطائف ادبی آن چیزی استخراج نشود؟ بالاخره در این قالب ریخته شده. میگویند علامه طباطبایی تا آخر عمرش صرف و نحو و بلاغت میخواند، برای اینکه یادش نرود! شما هم یک همتی بکن! تا بفهمی قرآن را، حالا مرتب بگویی من که این چیزها را نمیفهمم! چرا نمیفهمی؟ خوب بفهم! برو عربی بخوان! اینهمه ملت خرج میکنند و میروند انگلیسی میخوانند. کار خوبی میکنند! چون زبان روز دنیاست میخواهم یاد بگیرم حالا این مهمتر است یا آن 4 تا مقالهای که میخواهی بخوانی؟ خداوکیلی کدام مهمتر است؟ برو کلاس عربی! یک خرده وارد بشو! لطف آیات را بگیر! یک خرده انصاف به خرج بدهید! قرآن عربی است. مشت مشت به این کانونها پول میدهی و خیلی هم راضی هستی اما تا میخواهد عربی بخواند، جلد کتابش را روزنامه میکند که کسی نفهمد! اینها شرکهای خفی است! داریم که اگر به کسی خدا قرآن و معارف قرآنی داده باشد و در تصوراتش فکر کند به کسی بیشتر از آن داده، این توهین به قرآن است. بالاترین علمی که کسی میتواند کسب کند، همین است. وقت بگذارید! هزینه کنید! تلمذ بکنید! یاد بگیرید!
حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فعل «یطهرن» از افعال ثلاثی مجرد است، وقتی به باب میرود و ثلاثی مزید میشود، میگویند «زیادة المبانی تَدُّلُّ عَلی زیادة المعانی»؛ معانی آن زیاد میشود و معانی آن غلیظتر میشود.
در اینجا فرق جنابت با حیض مشخص میشود. ما برای جنابت یک نوع طهارت بیشتر نداریم أنْ کُنْتُم جُنُبًا فَاطَّهَرُوا؛ فقط طهارت غسلی داریم ولی در حیض دو نوع طهارت داریم: یکی یَطْهُرْنَ؛ یعنی در انقطاع دم و یکی تَتَطَهّْرنَ؛ غسل که هرکدام طهارت خاص خودش است، البته در چیزهایی مثل نماز طهارت کبری لازم دارد و کسی با غسل حیض نمیتواند نماز بخواند، باید وضو بگیرد، غسل بکند و بعد نماز بخواند. چون نماز نماز است و شوخی بردار نیست و این هم معلوم میشود قذارتش تا چه حد است! بعضی مواردش طهارت وسطی لازم دارد مثل مکث در مسجد و بعضی مواردش طهارت صغری لازم دارد مثل در فاصله انقطاع دم و غسل.
فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ اینجا یک بحث تخصصی دارد که اولاً أْتُوهُنَّ فعل امر است؛ یعنی اتیان و نزدیکی بکنید! امر هم اگر «عقیب حَظْر» باشد، دلالت بر ترخیص و جواز میکند نه بر وجوب! «نکنید» دلالت بر حرمت دارد اما «بکنید» دلالت بر جواز دارد. به اینها میگویند امرهای عقیب حظر، یا عقیب منع، دلالت بر ترخیص و جواز دارد.
حَتَّىَ يَطْهُرْنَ؛ یعنی تا زمان انقطاع دم. آن طرفش میگوید َلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ این تکه چیز دیگری میگوید که وقتی غسل کردید فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ.
ببینید اگر ما باشیم و فقط قرآن و نه روایت و اگر میخواستیم دست بر لحیه اجتهاد بکشیم، حکم تفسیر قرآنی ما این میشد که اتیان، غسل میخواهد؛ چونکه این قرینه متصله است؛ چون «للمتکلم أن یلحق بکلامه ما شاء»؛ متکلم مادامی که حرف میزند، میتواند به کلامش قید بزند و گفته حَتَّىَ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ. اگر ما بودیم و فقط آیه، فتوایی که میدادیم این بود که انقطاع دم باید حاصل بشود، غسل باید باشد و بعداً… ولی چون روایتهای صریح وجود دارد که انقطاع دم کفایت میکند این غسل حمل بر استحباب میشود؛ پس فعل فَأْتُوهُنَّ حمل بر استحباب میشود؛ یعنی غسل مستحب است به دلیل نصوص. اگر نصوص را نداشتیم اینجا یک جور دیگر حرف میزدیم.
برای اینکه مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ را بگویم، باید درباره آیه قبل نکتهای بگویم:
یکی از آیاتی که خیلی آدمهای شبههافکن به آن ور میروند و کار میکنند از بیان نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ، یک حالت بسیار تحقیرآمیزی در میآورند و میگویند زنانتان کشتزارهای شما هستند و هر جوری که دلت خواست رفتار بکن! انگار هیچ تناسب روحی و شرایط روحی نباید در نظر گرفته بشود! کلاً زن یک قابلیت محض است در مقابل یک فاعلیت محض! هر کاری دلت خواست میتوانی انجام بدهی! و یک حالت تحقیرآمیزی از آیه استخراج میشود. این آیه آیهای است که در مطالعات زنان بولد میکنند و توی چشم میکنند که ببین قرآن چه میگوید؟ نساء در نظر خدا «حرث لکم» است. شما با کشتزار چه کار میکنید؟ شخم میزنید، غلت میزنید، سوت میزنید. این آیه را طرح میکنند با همین زبان تحقیرآمیزی که گفتم!
حالا بیایید سر آیه بالا و ببینید چقدر فضا را قشنگ طرح کرده و چه حکمتهایی را دارد بیان میکند و اصلاً آن حرفها هم نیست! فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ؛ از آنجایی که خدا به شما امر کرده.
یک پرانتز بزرگ باز کنم وآن اینکه امر یعنی چه؟ اولا از مِنْ حَيْثُ؛ (جایی که) در میآید که آن «محیض» اسم مکان است.
امرهای تشریعی و تکوینی خداوند
بحث امر در قرآن باید مشخص بشود که از لطائف قرآن است. امر در قرآن دو تا استعمال دارد: 1- یکی به معنای امرهای تشریعی؛ مثلاً در سوره بقره، آیه 27 وقتی میخواهد فاسقین را معنی کند میگوید: الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ؛ و قطع کردند آنچه را امر کرده بود که اینها را وصل بکنند. معاهداتشان را قطع کردند؛ مثلاً خدا گفته بود صله رحم بکنید، نماز بخوانید و هر عهدی که گرفته بود و اینها نکردند و بزرگترین عهد هم که عهد ولایت و امامت است که مصداق اکمل عهد الله است که لایَنَالُ عَهْدِی الظالمین، این مصداق بارز عهد الله است أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ و خدا امر کرده بود که وصل کنید و نکردند. اینها امرهای تشریعی خداوند است که میگوید بکنید و نمیکنند! از مصادیق این امر أقیِمُوا الصَّلَوة است. خصوصیت امر تشریعی این است که تخلف از آن ممکن است؛ مثلاً میگویند أقیِمُوا الصَّلَوة و ما نماز نمیخوانیم! آن کار را میگویند نکنید! و ما میکنیم! اینها اوامر و منهیات تشریعیه است.
2- یک امر دیگر در قرآن استعمال میشود که اصلاً تکوینی است. خصوصیت آن چیست؟ تخلف ناپذیر است. اراده تکوینی خداست. آیا در اینجاها هم واژهی امر داریم، یا نداریم؟ داریم! اگر با آیات انس بگیریم خیلی ذهنمان قرآنیتر بار میآید. در سوره مبارکه اسراء، آیه 16، ص 282 دارد: وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً؛ وقتی ما اراده بکنیم که قریهای را هلاک بکنیم أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا؛ مترفین و صاحبان سرمایه و مرفه و خوشگذران(مترف)، یا صاحبان چهره(ملأ) آنجا را امر میکنیم فَفَسَقُواْ فِيهَا؛ که فسق کنند فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا؛ قول عذاب بر اینها محقق میشود و بعد دمار این را در میآوریم. وقتی ما بخواهیم یک قریهای را هلاک بکنیم، آنها را در یک استدراج و املاء(مهلت دادن) میاندازیم. اول میگذاریم کار خراب خراب بشود با امر و این امر قطعاً تشریعی نیست؛ چون که پیامبران نمیآیند به مترفین بگویند: شما یک خرده فسق کنید. یک خرده مال مردم را بالا بکشید. چه کسی گفته؟ خدا گفته! چون میخواهد دمار شما را در بیاورد. بالاخره مسیرش همین است و شما این کارها را انجام بدهید! این امر قطعاً تشریعی نیست و امر تکوینی خداست؛ یعنی مسیر اراده خداست.
قرآن را قرنهاست به هیچ میانگارند و هنوز جملهای نیاوردهاند!
این از واژهاش و مصداق آن را هم داریم در سوره مبارکه انعام، آیه 93، ص 139: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ؛ چه کسی ظالمتر از کسی که دروغ میگوید و میگوید به من وحی شده، در حالیکه به او و حی نشده وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ؛ این کسانی که مرتب میگویند چیزی هم نیست ما هم بلدیم از اینها بیاوریم. نمیآورند و نمیکنند اما فقط تخریب میکنند! که اینها مطلبی هم نیست! میگویی: آقا همین قرآنی که1400 سال است دارید میگویید: هیچ چیز نیست را خوب خودت بیاور! دیگر از این واضحتر؟ خیلیها آمدند این کار را بکنند، ولی مزخرف بافتند! من اینها را خواندهام؛ تعارض داخلی دارد، تعارض خارجی دارد، در حالیکه لایه به لایه قرآن را نگاه بکنی هیچجای آن با هم تعارض ندارد. بعضیها فقط خراب میکنند؛ مثلاً یک نفر در دانشگاه گفت: اینهمه آیات که با تئوریهای علمی منافات دارد! من گفتم: تو یک دانهاش را بیاور، به خدای احد و واحد من خودم را از بالای برج پلاسکو میاندازم پایین! یک دانه سماوات سبع گیر آوردند که بابایی این را با نظریه بطلمیوس تطبیق داده! در حالی که آیه ناظر به این حرفها نیست! قرآنی که 1400 سال است که آمده و در همه ابعاد شما نظرات منسجم داده، از توی خودش معجزه در میآید. قرآن راجع به خودش معجزه بودن را فریاد میزند! درباره اعتقادات، روابط بین الملل، جامعه، لطیفترین و ریزترین حالات خودت، توصیف خدا میگوید: همه اینها وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا(نساء: 82)؛ اگر غیر خدا میآمد و میخواست حرف بزند، یک عالمه تناقض پیدا میشد.
قرآن مهجور است! در همین کلاس بعضی بودهاند که آمدند و کار کردهاند و گفتهاند ما خودمان معجزه بودن قرآن را فهمیدیم! شما یک کتاب دیگر بیاور که بشود با آن این کار را کرد! به آن خدا من حاضرم رویش زحمت بکشم و معارف از تویش در بیاورم. من خودم با قرآن با حالت سرشاخ شروع کردم، اما همه کرک و پرمان ریخت! و اول قرآن نوشتم که اینجانب غلامرضا قاسمیان در تاریخ فلان شهادت میدهم که قرآن معجزه است. هرچه هم بیشتر به درونش بروی، بیشتر، معارف ارائه میدهد. اما وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛ این قرآن را مهجور نگه داشتند. نه فقط میان شما که در حوزهها هم مهجور مانده! از من میپرسند چه درس میدهی؟ میگویم: قرآن! با مسخره میگویند: خوب التماس دعا! دیگر چه درس میدهی؟ میگویم: فلسفه و میگویند: بارک الله! قرآن در فقه هم مهجور است. در تاریخ و سیاست هم مهجور است. کجا با قرآن کار کردیم؟
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ؛ و تو میبینی که ظالمین وقتی در گرداب مرگ میچرخند وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ؛ ملائکه دستهایشان را دراز میکنند أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ؛ جانت را بده بیاید! این امر قطعاً امر تشریعی نیست و امر تکوینی خداست که نمیتواند کسی بگوید نمیدهم! و تخلف کند. آنجا؛ در دالان برزخ اصلاً منطقه تشریع نیست!
با این چیزی که الان فهمیدیم، این را متوجه میشویم که امر را بیایید به هر دو معنا روی این آیه بگیرید. در آیه فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ امر را به هر معنا بگیرید؛ آنجایی که خدا امر کرده جایی است که خدا گفته کنارهگیری بکنید. جور دیگر تمتع اصلاً! فقط خدا به این منطقه امر کرده، امر تشریعی.
تحقیر تکوینیات و از بین بردن استعدادها
امر تکوینی؛ این امر تکوینی بیشتر مد نظر است که مقدمهای برای امر تشریعی است. کدام امر تکوینی خداست که به آن محل تعلق گرفته؟ محل زاد و ولد و تولید مثل. امر تکوینی خدا به آنجا تعلق میگیرد که زاد و ولد از آن طریق انجام میشود. اینجا یک چیزی دارد کلید میخورد که خدا یک استعدادی به زن داده در فضای زاد و ولد و تولید! اولاً حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ اینجاست. اگر در آیه بعد انتشاری دیده میشود، انتشار در بعد زمانیاش است، نه در بعد مکانیاش! اینجا حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ دارد به نکته و استعدادی اشاره میکند که این امر تکوینی خداست که تعلق گرفته که تولید مثل انجام بشود و از این ناحیه هم انجام میشود و اینجا بحثی را شروع میکند که زاد و ولد از استعدادهایی است خدا به زن داده، در حالیکه الان این استعداد را دارند تحقیر میکنند! طرف میگوید: باید استعدادهای علمی من شکوفا بشود اما یک استعدادی که خدا داده و تمام بدن او این استعداد را دارد فریاد میزند و اصلاً خدا در خلقت او گذاشته. اگر شما خدای حکیم را در نظر بگیرید، این یکی از استعدادهاست و چرا نمیگویی این استعداد دارد از بین میرود؟! چرا این مطلب دارد تحقیر میشود؟! استعدادی که خدا داده و امر تکوینی خدا به آن تعلق گرفته و مسئله تولید مثل اینجا معنا دارد. اگر کسی نسبت به این قضیه برخورد تحقیرآمیزی بکند؛ مثلا دختر 19 سالهی رشید ازدواج میکند، میگوید: چه زود! در حالی که ازدواج یکی از تکوینیات عالم است! ائمه هم گفتند، قرآن هم گفته که زود ازدواج کنید و اگر یک استعداد باشد همین است. استعدادهای دیگر هم هست و باید بارور شود، اما این استعداد مادر بودن، تربیت نسل کردن هم خودش یک استعداد است و خدا تمام امکانات روحی، روانی و بدنی را برای او گذاشته. اصلا اینکه برای چه خلق شده؟ یکی از طرق رسیدن به حکمتهای خدا بررسی درونی شیء است؛ مثلاً اگر شما ماشین ندیده باشید، بعد نگاه میکنید میبینید 4 تا چرخ دارد و با سرعت 200 تا میرود، میگویی برای جاده فلان است، یکی دیگر را میبینی سرعتش بالای سرعت صوت است، معلوم است مال جاده نیست مال هواست. از همین جا معلوم میشود. در قرآن هم میگوید: تو خودت را نگاه کن! استعدادها را نگاه کن! می فهمی مال این دنیا نیستی! اینهمه استعداد را خدا برای دنیا نمیدهد. اصلاً دنیا کشش این را ندارد! این استعدادها برای طویلهای مثل دنیا نیست! که فقط یک آخور خوب درست کنی! خودش میگوید: من ملک بودم و بالاتر از ملک و فردوس برین و بالاتر جایم بود. اصلاً بررسی این استعدادهای داخلی دارد خودش را نشان میدهد. خدا اینهمه حکمت گذاشته و آن وقت شما میگویی چرا او را تحقیر میکنی! اتفاقاً این تکه از آیه همان بخشی است که استعدادهای او دارد شکوفا میشود! اگر یک زنی بچهدار نشود به جز استثنائاتی به کمال مطلوب لایق حال خودش نمیافتد و این جدی است. او باید با گریههای شبانه بچه، لطفهای او به بچه باشد تا او را به کمال لایقش برساند. حالا خدا به یک زن بچه نمیدهد، دارد او را امتحان میکند! شاید خدا علی البدل برایش بگذارد! ما چه میدانیم خدا چه کار میخواهد بکند! اگر مردی ازدواج نکند به کمال لایق حال خودش نمیرسد. بهترین مسیر همین مسیر طبیعت و فطرتی که خدا گذاشته است که با ازدواج در آن مسیر میشود حرکت کرد. بهترین کار همین است.
حرکات غیر فطری و انحراف مسیر بشری
تلویزیون یک زمانی باشگاه خنده را تبلیغ میکرد؛ یعنی کلی پول بدهید و ثبت نام کنید که برویم آنجا و هرهر بخندیم! حالا کدام سودجویانی این را تأسیس کردند؟! گفتند برای امراض فلان خوب است در حالی که اصلاً خلاف طبیعت آدم است! خوب اگر خندهات گرفت بخند! این چه زهرماری است که درست کردهاند؟ بعدش هم تلنگش در رفت و در اخبار اعلام کردند که موجب ترشح آنزیمهایی می شود که افسردگی میآورد! تنگی نفس و درد کلیه میآورد! خوب چرا خلاف فطرت؟ فطرت میگوید: آدم خندهاش گرفت خوب میخندد! دیدید آدم الکی بخندد کم کم خندهاش میگیرد. اصلاً بوی نجاست از این تحقیقات بلند است! حال بکاء که سلاح مؤمن است، اصلاً مشخص است، در حالی که پشت نشاط کاذب، افسردگی صادق است.
همین مسیر فطرت را گازش را بگیر و برو و احتیاجی هم به این تحقیقات نیست! اگر تمایل داری ازدواج کنی برو ازدواج کن! از فقر میترسی؟ گفتند آنش با ما! این وعده خداست. مطلبی گفتند خندهات گرفت، بخند! میبینی خانمت وقتی بچهای میبیند دارد دلش غنج میرود، ولی دارد با خودش مبارزه میکند. تو که با دیدن یک بچه کوچولو اینقدر متأثر میشوی، معلوم است که خدا چنین غریزهای به تو داده، خوب بچهدار شو! این مسیر تربیت انسانی است دیگر! اینقدر که تحقیق نمیخواهد! اصلاً در تو ابزارش گذاشتهاند و معلوم است. یک موقعی شیر آغوز را که از سینه مادر در میآید، تحقیق کرده بودند و به بچه نمی دادند، در حالی که خدا این را گذاشته! در حالی که ائمه گفتهاند از حقوق حیوانات این است که وقتی بچهشان به دنیا میآید، کسی شیر آغوزش را بدوشد، این شیر آغوز مال بچه است. اصلاً این کار حرام است! حالا بیا ببین تحقیقات کردهاند که آقا غلط کردیم گفتیم شیر آغوز به بچه ندهید. اصلاً آغوز یک طرف و شیر یک طرف! بابا همین را که گذاشتهاند، پیش ببرید! چرا اینقدر قضایا را پیچیده میکنید که به هزاران تحقیق و تئوری احتیاج پیدا کنید که تمام بشو هم نیست و آخرش تثبیت هم نمیشود! بالاخره من نفهمیدم چای خوب است یا بد است! ما که میخوریم و به معدهمان هم سازگار است! ما الان در فضای علمیای هستیم که الان کسی نمیتواند بگوید ما کره ماه رفتیم، یا نرفتیم! میدانید که الان یک عالمه مقالات تشکیک برانگیز هست که میگویند: بیخود کردند که میگویند کره ماه رفتیم! چرا عکسهایش اینجوری شده؟ چهل سال پیش رفتید چرا دیگر نمیروید؟ شما که همه جا را سوراخ میکنید! ناسا هم جواب نمیدهد. ما در این فضای علمی هستیم! بابا اینقدر فضای علم پاک نیست! اطلاعات علمی پاک نیست! بر مبنای همین قرآن و اهل بیت و صحاح از اینها و فطرت حرکت بکنید، همه چیز حل میشود!
این حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ مال این قضیه است. یک شاهد هم از این ببینید در سوره بقر، آیه 187 «ثنو» این آیه و منعطف به این آیه است. از آنجا که میگوید در شبهای ماه رمضان رفث و نزدیکی حلال شد أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ؛ خدا می داند که شمابه خودتان خیانت میکنید فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ؛ این امر به مباشرت «امر عقیب حظر» است؛ شب ماه رمضان مجازید وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ؛ و بطلبید چیزی را که خدا بر شما نوشته است و در کتاب تکوین خداست. این آیه ثنو و مثانی آن آیه است و همین بحث تولید مثل و فرزند است.
اخلاق ضمانت اجرایی احکام
برای اینکه خدا مسائل احکامی را چنان به مسائل اخلاقی گره میکند که ضامن اجرا داشته باشد، میگوید:
إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ خدا تواب را دوست دارد. تواب یعنی پر توبه (وزن فعاّل برای مبالغه است)، یا اینکه به این معناست که آن کار را پر انجام داده باشد؛ مثلاً جعفر کذّاب، فرزند امام هادی، برادر امام حسن عسگری، جعفر خالیبند که نبوده، این یک دروغ بیشتر نگفت که همان ادعای امامت بود، ولی شد جعفر کذّاب! اتفاقاً آدم موجهی بود، اما چون دروغش خیلی حساس بود، شد جعفر کذّاب! تواب هم همین است. تواب به کسی نمیگوید که مرتب بین گناه و توبه برود و برگردد. مسخرهبازی نیست؛ این نکته مهمی است که در هر رفت و برگشتی که بگویی حالا میکنیم و توبه میکنیم، یک قساوتی هست! بدانید کسانی که نماز میخوانند و حالات خوشی دارند، اگر بروند و برگردند بسیار وضعشان خراب میشود! برای همین داریم: فویل للمصلین؛ وای بر نمازگزاران؛ یعنی مادامی که نمازگزار نبود این جوری «ویل» نداشت اما حالا که نمازگزار شد گرفتار ویل هم میشود.
حکم تواب چیست؟ خدا دستش را باز کرده که من که هستم! من که نرفتم! اصلاً من تو را دوست دارم. ممکن است ما خدا را دوست داشته باشیم اما خدا ما را دوست نداشته باشد قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ (آل عمران: 31)؛ اگر شما خدا را دوست دارید تبعیت مرا بکنید تا خدا شما را دوست داشته باشد. معلوم است که یک واسطه تبعیت لازم دارد، حتی خدا آن انعطاف را اول به همه نشان میدهد و یک چیزی در دل همه یک بندی میاندازد که آدمها را بکشد اما «نگاه دار سر رشته تا نگه دارد» یک توبه نصوح بکن توبه هم مثل نماز برای هر کسی به حسب خودش است. قرار نیست که من توبه آقای بهجت را بکنم! کما اینکه نمازم مثل نماز آقای بهجت نیست. نمازی که من بخواهم یک دقت و تمرکزی بکنم تا یک لطفی در آن ایجاد بشود، خدا همین نماز را از من قبول میکند. یقبل الیسیر ویعفو عن الکثیر؛ خدا همین یسیرش را قبول میکند. توبه هم یسیرش را قبول میکند به شرطی که توبه و برگشت باشد. چی از خدا بهتر؟ چی از خدا لطیفتر؟ چی از خدا داشتن عمیقتر؟ کسی آمد گفت من فلان کار و فلان کار را کردم، خدا مرا چه کار میکند! قرآن را جلویش گذاشتم و گفتم: شما قرآن را قبول داری؟ حکم توبه میدانی چیست؟ گفتم حکم خدا این است: إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ؛ نیشش باز شد؛ یعنی خدا واقعاً اینجوریه؟ ما وقتی بچهمان برود دل تو دل آدم نمیماند، مگر خدا و اولیای خدا دل تو دلشان میماند که مثلاً ما از حوزه استحفاظی و نظر خدا در رفتیم! به تعبیری دل تو دل خدا نیست تا ما برگردیم! این دستور عمومی است و به معنای گنهکار به معنای متعارف نیست که میفرماید: توبوا الی الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون؛ همهتان برگردید. حالا یک نفر از گناه به طاعت رو میآورد و یک نفر هم از غیر به آشنا! یعنی اغیار را کنار میگذارد و دنبال حرف آشنا میآید. توبه هر کسی بسته به خودش است. ببینید گره می زند احکام را به اخلاق! تا فضای شما ضمانت اجرا پیدا کند.
إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ متطهر هم دو معنا دارد: هم به معنی کسی که خودش را به طهارت بزند. به همان معنایی که قوم لوط به یاران حضرت لوط میگفتند: که اینها را رها کنید اینها أنَاسٌ یَتَطَهَرُونَ؛ اینها آدمهای امل هستند که خودشان را به طهارت زدهاند. این تهمت هم برای هر کسی که طهارت داشته باشد هست.
در راه انبیا بروید مسخره میشوید
ما یکسری احکام عام داریم. پشت سر نبی حرکت کردن این احکام را دارد. اگر این احکام را نداشته باشد باید تعجب کنید که من پشت سر انبیا هستم یا نه؟ وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (حجر: 11)
جزء احکام عمومی رسالت این است که با استهزاء همراه است. اگر کسی مسیر درستی را برود و استهزاء نشود باید به خودش شک کند که نکند من مسیر انبیاء را نمیروم؟! و اتفاقاً در این چلاندنهاست که آدم رشد میکند! یک عده نفهم آدم را استهزاء میکنند! بعد هم حق روشن میشود! شما محکم بنشینید! لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ[1]؛ این مسیر هدایت کم برو بیا و کم رفت و آمد است و آدم را به وحشت میاندازد. به آدم میگویند املی، قدیمی هستی، مرتجعی! اما شما مقتدرانه حرف بزنید، ذهنیت آدمها برطرف میشود. من در دانشگاه همیشه به بچهها میگویم: من غلامرضا قاسمیان، فرغون فروش، مرتجع، امل، تاریک فکر! میخواهم آب پاکی را روی دست همه بریزم که کسی توقع روشنفکری از من نداشته باشد! من مرتجعم چون که رجوعم به گذشته است. من اینم! شما هرچه میخواهید بگویید! محکم حرف بزنید و اعتقاداتتان را فریاد کنید که خودتان بشنوید نه اینکه در دل بماند. گاهی لازم است آدم اعتقاداتش را فریاد بکند که به گوش خودش هم برسد، نه اینکه لاپوشانی بکنید و در بروید و فرار کنید و جا خالی بدهید که انگار اتفاقی نیفتاده! اگر اعتقاداتت از زبانت خارج بشود و به گوش خودت برسد، آدم محکمتر میشود. اعتقادات هم این نیست که هرچه ننه و بابا گفتند! اعتقادات هر آن چیزی است که قرآن و روایات صحیح و سنت واقعی گفته، میشود مجموعه اعتقادات ما! فریاد بزنید تا محکم شوید! از طرف میپرسند که تو چه کارهای؟ میگوید: ببخشید من تو بازار کار میکنم! تو وقتی این جوری میگویی، طرف فکر میکند نقطه ضعف گیر آورده، محکم بگو فرغون فروشم! از دیوار مردم که بالا نمیروم و مال حلال هم دارم میخورم. سر کسی که کلاه نمیگذارم! انبیا همهشان چوپان بودهاند! حتما وقتی پای یکی لنگ میشده توی فرغون میگذاشتند و میبردند! وقتی محکم گفتی، این استحکام در او هم تأثیر دارد که آقا این که خودش هم ناراحت نیست! اگر کسی بخواهد با این چیزها بالا و پایین برود که من چه هستم و تو چه هستی! اینها که تفالههای حیات دنیاست!
یک متطهر هم به این معناست که دنبال طهارت روح است که قرآن مد نظر دارد.
[1] . نهج البلاغه: خطبه 201.