جلسه 16 سوره نساء
بسم الله الرحمن الرحیم
ص 352: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(نور: 27-28)
حجاب، اولین سنگر فتحشده استعمار
شاخصههای یک زن مسلمان در دین مطرح شد و اینکه اساساً زن مسلمان با این شاخصه خیلی معروف است و در کل دنیا سر همین شاخصه خیلی دعوا زیاد است و آن بحث حجاب است که از آن طرف هم حساسیتهای فوق العاده زیادی سر این بحث هست؛ یعنی شما در تاریخ که مطالعه کنید، میبینید که آن استعمارگرهایی که یک موقع قصد چنگ اندازی به این بلاد را دارند، رسماً خودشان چنین اقدامی میکنند و مینویسند و در تاریخ منتشر میکنند که اولین کاری که میبایست برای استعمار کرد همین راه است؛ یعنی شما بیایید و زن مسلمان را از حجاب خالی بکنید و بعداً بیاید الگوسازی بکنید که اصلاً همین این که ما میگوییم تمدن است و این فرهنگ حجاب خارج از تمدن است و بعد با محوریتی که باز زن تو این قضیه محور است، طبیعتاً جوانِ مرد این جامعه را شما بتوانی به یک انحطاطی بکشی و او را مشغولش بکنی به چنین جریانایی تا دیگر نتواند راجع به مسائل عمده بشیند فکر بکند.، در نتیجه آنجا منطقهایست که شما میتوانی استعمار را خوب پیاده بکنی! این حرفها را رسماً میگویند و رسماً مینویسند و در همین کتابهای تاریخ، ترجمه و منتشر شده است!
حجاب بدون معارف عنصری زائد
حالا آیاتش را با هم میبینیم ضمن اینکه باید توجه بکنیم به اینکه بحث حجاب در مجموعهی معارفی ما داخل در بحثهای دیگرای است که در آنها حیاهای دیگری هم تعریف شده. اگر شما فقط و فقط این عنصر حجاب را بیاورید و تمام مواد و مصالح دیگری را که دین معرفی کرده، کنار بگذارید میبینید که لااقل در وجه اول این یک عنصر نسبتاً زائدی به نظر میآید؛ مثلا شما بحث حیاهای در حرف زدن، حیاء در راه رفتن، حیاء در نگاه کردن، این نکاتی که خود قرآن دارد. حیاهای مختلفی هست.
ما یک هم دورهای در دانشگاه داشتیم که محجبه و چادری هم بود، ولی واقعاً ما بچه مذهبیها از وجود این خانم چادری در دانشگاه خودمان خجالت میکشیدیم. به خاطر اینکه این خانم هرجور شوخی و هرجور خنده وجک و… با دانشجو و استاد میکرد، ولی محجبه هم بود! این به هر جهت آن فرهنگ نیست!
این چیزی که قرآن درباره پوشش به ما میگوید، این است که ای آقا! ای خانم! شما هم حضور اجتماعی داشته باش! نه اینکه تا بگوییم حضور اجتماعی؛ یعنی اینکه پایگاه خانه رها! بچهها ولو! بالاخره در این حضور اجتماعی ضمن اینکه زن هوش و درک اجتماعی دارد، اما در مقاطع و سِمَت و پست اجرایی، شغل و درآمد عقبتر میایستد! ما تا این مفاهیم هوش و درک اجتماعی و بودن در اجتماع را میگوییم، خودمان مساوی میگیریم با سمت اجرایی، پستهای اجرایی، میزان حقوق و درآمد! ما این حضور را با این مفاهیم همعرض قلمداد میکنیم، درحالی که هم عرض نیست؛ یعنی فکر میکنیم مثلاً اگر زن بشود باجهدار بانک و از صبح تا شب همینجوری در باجه بنشیند، این الان به واسطه این حضور اجتماعی، دارای یک هوش و درک اجتماعی فوق العادهای شد! این معانی مورد نظر نیست و گاهی اوقات ممکن است خلط بشود!
حجاب؛ امنیت و کرامت زن
از این طرف میخواهد این را داشته باشد و از آن طرف هم یک امنیت میخواهد و این با عدم اختلاط ممکن است. چرا با عدم اختلاط؟ معارف ما با زوایای مختلف این را بحث میکند. یک موقع بحث میکند که با عدم اختلاط خود زن اذیت نمیشود. 1- با اختلاط خود زن است که اذیت میشود -2 کرامت زن حفظ میشود. 3- طهارت قلب مرد و زن حفظ میشود. گاهی اوقات اصلاً میبینید دین گفتمانی را شروع میکند به عنوان «طهارت قلب»؛ یعنی نگاههای برجستهای را آغاز میکند که وقتی معانی طهارت قلب را در قرآن جستجو میکنید، میبینید توی معانی بسیار برجستهای آورده شده.
گاهی اوقات ترویج اختلاط میشود اقلاً در سطح دانشگاهها که خیلی زیاد است! زمانی از طرف دانشگاه از خواستند که با آنها به اردوی مشهد بروم و گفتند: ما به اندازه یک اتوبوس خانم و به اندازه یک اتوبوس آقا داریم و اولین چیزی که به نظر میرسد این است که یک اتوبوس برای خانمها و یک اتوبوس برای آقایان! اما گفتند: طرحمان این است در هر اتوبوسی نصف برای خانمها و نصف برای آقایان باشد! من اولین چیزی که به ذهنم رسید اینکه تو چه جوری این به ذهنت رسید؟ یعنی تو بچه مذهبی، چه جور این اصلاً به ذهنت رسید؟ که 10- 12 ساعت مسافت که بالاخره میخواهند بگویند و بخندند! طبیعیترین فکر این است که اینها اختلاط نکند، اما با همدیگر مسافرت رفتن، مساوی شده با اختلاط کردن! و من این تذکر را حتی به بعضی بچههای جهادی میدهم که در بعضی از مسافرت جهادی چرا اختلاط هست؟! یا مثلاً مینشیند تو یک جلسهای، تو یک اتاقی، مثلاً 4 ساعت صحبت میکنند و میگویند و میخندند! بعد اینها به اسم جهادی، به اسم مسافرت مشهد، به اسم بحث فرهنگی، و به اسمهای مختلف در میآید! چه نیازی است؟ آقای خامنهای خطاب به وزیر فرهنگ وقت دولت قبل، میگویند: «شما چه کار میکنید؟ این چه اختلاطی است که شما دارید در سطح دانشگاه دامن میزنید؟» و ما هم میدیدیم که دارند این بحث را دامن میزنند! ناگهان در یک مقطعی حاکمیتی پیدا شد که بگویند که اصلاً یعنی چه که بین زن و مرد فرق هست؟ و چرا این دو تا نباید باهم دیگر اختلاط کنند؟ در حالی که امنیت خودشان در این عدم اختلاط هست! ضمن اینکه با این میتوانند یک حضور اجتماعی راحتتری داشته باشند اما میبینید میآیند و این فضا را میشکنند!
نگاه درون دینی به عفت جامعه
حالا ببینید قرآن با نگاه درون دینی، این بحثها را چه جور مطرح میکند؟! از آیه 27 سوره نور میفرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا. این آیهای که مربوط «استیذان» است میگوید: ای مؤمنین وارد خانهها نشوید غیر خانههای خودتان حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا؛ این تَسْتَأْنِسُوا؛ را به «تستأذنوا» معنی کردند و حال آنکه تَسْتَأْنِسُوا؛ یک معنای خیلی لطیفتری از «تستأذنوا» دارد؛ نه اینکه فقط اذن بگیرید! بلکه یک جوری انس ایجاد بشود، نه اینکه وقتی خانه هم میروید طرف از سر شرمندگی بگوید: بفرمائید! تَسْتَأْنِسُوا؛ یعنی یک حالتی باشد که تکلف نباشد تا آرامش و انس هم ایجاد بشود، نه صرفاً «تستأذنوا»! بلکه یک معنای عمیقتر و لطیفتر از«تستأذنوا» دارد.
اول میگوید: همین جوری سرت را نینداز و وارد خانه و حریمهای خصوصی نشو! بعد هم وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا؛ بر اهل خانه سلام کنید که این سلام باز نشان از این دارد که من اگر دارم وارد اینجا میشوم برای سلم و سلامت و آرامش دارم اینجا میآیم. پس سر تو هر مسئله خصوصی آدمها نکن! نه فقط باید استیذان داشته باشی بلکه باید حالت َتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا داشته باشی مثلاً ممکن است من بیایم یک مشکل خانوادگی از شما بپرسم و شما به واسطه اینکه من استاد هستم، تو مجبور بشوی برای من از آن مسئلهای که عورت خانواده و خصوصیات درونی خانواده محسوب میشود بگویی، آنجا من باید حالت َتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا داشته باشم؛ یعنی وقتی وارد میشوم انس ایجاد بشود، نه اینکه از سر شرمندگی شما مجبور شوی یک چیزی به من بگویی! اینکه در مشاورهها میگویند آقا هر چه دیدی و هرکاری کردی بیا برای ما تعریف کن! اینها وجه دینی ندارد! طرف خودش خجالت میکشد! خود مشاور باید این انس را داشته باشد ..
وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا؛ سلام بکند که این، هم نشانه سلامتی و سلم بودن اوست و همین که تُسَلِّمُوا حالت اذن هم دارد؛ همانطور که در روایات هم آمده. یک یا الله! سلام علیکم! یعنی که ما آمدیم، (اصلاً سوره نور سوره عفت اجتماعی است)
بعد میگوید: ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ نمیگوید که نفع این قضیه برای آن است که چیزهایی مخفی میماند بلکه میگوید: ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُم؛ اصلاً این کاری که میکنید به نفع خودتان است؛ یعنی خودتان با این کار وقار و شخصیت پیدا میکنید!
ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ باشد که متذکر بشوید! این به نفع خودتان است، نه به نفع او؛ یعنی اگر این کار را نکنید ضررش به خودتان میرسد!
گفته من میخواهم وارد بر خانه مادرم بشوم، همین جوری به قول ما، کلید بیندازم بروم تو؟ گفتم: نه گفت چرا؟ گفتم: دوست داری مادرت را در وضعیت خاصی ببینی؟ گفت: نه! گفتم: این کار را نکن! خود آدم دوست ندارد که چشمش به یک چیزهایی بیفتد!
فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا؛ اگر در آن خانه احدی را ندیدی، وارد نشو! نه اینکه چون نیافتیم پس برویم داخل! نه! فَلَا تَدْخُلُوهَا؛ وارد آن خانه نشو حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ؛ به شما اذن بدهند؛ یعنی یک نفری از صاحبان آن خانه پیدا بشود و به شما اذن بدهد! همین جوری به هیچ وجه وارد فضاهای خصوصی آدمها نشو!
وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا؛ اگر آنجا کسی هم بود اما به شما گفت آقا برگرد! هُوَ أَزْكَى لَكُمْ؛ این باعث تزکیه است. اصلاً این معانی تزکیه و تطهیر که دائم اینجا تکرار میشود، معانی خیلی بارز و برجستهای است؛ یعنی تزکیه و تطهیر قلب خود شما در این نکته است! وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ.
بعد هم گفته البته مطلب عقلایی است لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ؛ اگر بی اذن وارد خانههای غیر مسکونی اشکال ندارد؛ مثل کاروانسرا، حمام عمومی، مسافرخانه.
فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ که کالاهایی از شما در آنجاست. در روایت هم همین جوری آمده وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ.
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ. بعد از اینها بحث این است که چشمت را ببند! این چشم اینقدر این طرف و آنطرف نچرخان! چشمت را به هرزه نگردان!
این آیه شان نزولی دارد. در کافی، جلد 5، ص 521 دارد: قَالَ اسْتَقْبَلَ شَابٌّ مِنَ الْأَنْصَارِ امْرَأَةً بِالْمَدِینَةِ؛ یک جوانی برخورد کرد به یک خانم در مدینه وَكَانَ النِّسَاءُ یَتَقَنَّعْنَ خَلْفَ آذَانِهِنَّ؛ این مقنعه، یا خمارش را پشت گوش انداخته بود فَنَظَرَ إِلَیْهَا وَ هِیَ مُقْبِلَةٌ؛ همین جوری داشت به این نگاه میکرد و راه میرفت فَلَمَّا جَازَتْ نَظَرَ إِلَیْهَا وَدَخَلَ فِی زُقَاقٍ قَدْ سَمَّاهُ بِبَنِی فُلَانٍ فَجَعَلَ یَنْظُرُ خَلْفَهَا؛ زن پیچید توی کوچه و این هم همین جوری داشت از پشت سر او را نگاه میکرد وَاعْتَرَضَ وَجْهَهُ عَظْمٌ فِی الْحَائِطِ أَوْ زُجَاجَةٌ فَشَقَّ وَجْهَهُ؛ یک استخونی، شیشهای در دیوار بود، این پسر صورتش خورد به این شیشه، یا استخون و سرش شکافت و خون جاری شد فَلَمَّا مَضَتِ الْمَرْأَةُ نَظَرَ فَإِذًَا الدِّمَاءُ تَسِیلُ عَلَى ثَوْبِهِ وَصَدْرِهِ؛ دید همین جوری دارد از صورتش خون میچکد فَقَالَ وَاللَّهِ لآَتِیَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَلَأُخْبِرَنَّهُ فَأَتَاهُ؛ من میروم حتماً به رسول الله میگویم این قضیه را که چرا مثلاً این خانم این جوری میگشته که من اینجوری صورتم ببرد! فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّه(ص) قَالَ مَا هَذَا فَأَخْبَرَهُ؛ حضرت او رادید و گفت چه شده؟ و او هم قضیه را گفت و این آیه نازل شد فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ(ع) بِهَذِهِ الْآیَةِ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ؛ حضرت گفت خوب چشمت را بپوشان و نگاه نکن! حالا این یک صحنهای بود، ولی تو نگاه نکن!
ارتباط چشم با قلب
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ «قضَّ» یعنی ناقص کردن و فرو کاستن کما اینکه داریم إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ (حجرات: 3)؛ کسانی که صدایشان را در مقابل پیغمبر پایین میآورند صدایشان را فرو میکاهند. «قضَّ» اینجوری که در لغت آمده؛ یعنی حدّتِ نظر نداشته باشی؛ یعنی اگر هم نگاه میکنی از این نگاههایی باشد که هی نگاه میکند و سرش را پایین میاندازد، نه اینکه سیخ و باحدت تو صورت یک نامحرمی نگاه کردن! يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ؛ دیدهات را فرو بکاه و کم کن!
باز ببینید وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ که وقتی میگوید يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ پشتش میگوید وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ یعنی دارند نسبت به عملیات نگاه کردن میگویند که این باعث حفظ فرج و حفظ از مفاسد جنسی میشود. عملاً با این بیان دارد گفته میشود که آن چیزی که به قول روایت «رائد قلب» است و چشم سردمدار قلب و پیشقراول قلب است. چشم یک جایی برود، قلب پشت سرش میرود. اگر آنجا میگویند که بپوشان وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ؛ یعنی اگر کسی چشمش را نسبت به همه صحنهها دریده کند و چشم دریده حرکت کند، او نمیداند کجا خودش را از مفاسد جنسی محافظت کند! خوب یواش یواش میرود دنبالش و یواش یواش این اتفاقات برایش میافتد. پس میگویند چشم نگه دار! حتی شما بحث چشم را دارید نسبت به اینکه چشم نکش به مال مردم! لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ (حجر: 88)؛ چشم ندوز به مال مردم! مرتب چشم نکن که ببینی مردم چه دارند! اگر چشم بکنی به مال مردم، یواش یواش یک حالت دنیا گرایی برای آدم اتفاق میافتد. اصلاً مؤمن کسی است که لا یُبَالِی مَنَ أکَلَ الدُّنْیا؛ اصلاً مبالاتی ندارد که چه کسی دارد دنیا را میخورد! بیا بخور! اصلاً بیمبالات سر این قضیه!که مثلاً آقا آدمها دارند دنیا میخورند! پولش از اینقدر شده آنقدر! ماشینش از این شده، آن! اصلاً کاری ندارد به این حرفها! خوب این صفت چه جوری میتواند اتفاق بیفتد؟ اینطور که مرتب چشم نکشد تو مال مردم! لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ، نمیگوید نگاه نکن چون بالاخره آدم نگاهش به مال مردم میافتد، ولی یک موقع طولانی دارد نظر میکند. اینجوری که بکند طبیعتاً مفاسد خودش را هم دارد؛ لذا بحث چشم، بحث بسیار مهمی است در مباحث دینی!
و از قضا در مباحث روانشناسی هم بحث چشم مهم است. شعرا هم به آن پرداختهاند؛ یعنی خود روانشناسان وقتی درباره حواس بحث میکنند، چشم و گوش را به عنوان دو حواس برجسته بحث میکنند. در کتابهایشان من دیدم که این بحث را میکنند که مثلاً اولین محرک جنسی، صدای زن و نوع صحبت کردن زن است که باز قرآن اینها را تذکر میدهد
دوباره میگوید: ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ؛ به مؤمنین بگو اینجوری اصلاً خودشان بهتراست. تزکیه قلب خودشان در این است. آن کسی که میخواهد سیر الی الله بکند و تطهیر قلب داشته باشد و خودش را از این شوائب بپیراید، طبیعتاً نباید خودش را گرفتار این و آن و این چیزها بکند تا بتواند اوج بگیرد! اصلاً بحث توی کلاس خاص دیگری طرح میشود إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ؛ به مؤمنات هم همین را بگو! بگو چشمهایشان را نگه دارند! چشم نکشند به محرمات.
وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ اینجا بحث آیه معروف به حجاب است.
وَلَا يُبْدِينَ؛ یعنی ابداء نکن! ابداء؛ یعنی آشکار کردن، پس در خود این تناسب حکم و موضوع میتوان تشخیص داد که خود زینت نیست و باید مواضع زینت باشد. آنها اصل زینت است؛ چون که اشکال ندارد که کسی زینت را ابداء و اظهار بکند! به عبارتی کسی طلا و جواهراتش را بردارد و بگذارد که بقیه ببینند! این نیست! بلکه آنجاهایی که زینت قرار میگیرد، مواضع زینت آنجاهایی است که به آن زینت را وصل میکنند و آنجاست که مورد حجاب است وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ؛ میگوید: زینتهایشان را آشکار نکنند!
حدود پوشش
إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا؛ مگر زینتهایی که آشکار است؛ مگر زینت به همان قدری که آشکار است. در این مَا ظَهَرَ مِنْهَا بحث حجاب و کیفیت حجاب بحثی هست که تا حدی مختلف فیه است یعنی اینجوری نیست که ما هیچ بحثی در کیفیتش نداریم؛ یعنی از بحث وجه وکفین و اینکه حتی وجه و کفین هم جزء حجاب است! پس منظور از إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا چیست؟ حتی به این دگمه مانتو گرفتهاند! یعنی آن چیزی که از حجاب، یا رداء مشخص است. در آنچه پوشش به آن تعلق نمیگیرد، فتاوای مختلفی است:
1- وجه وکفین!
2- وجه وکفین و قدمان؛ یعنی از مچ پا به پایین.
3- وجه و کفین و قدمان به اضافه محل دستبند؛ یعنی محل دستبند محل سِوار؛ یعنی مچ یعنی تا اینجا میتواند باز بگذارد. یعنی همین مقدار عرفی که در این حد هست! ببینید من الان آستینهایم را بستم، ببینید تا کجا میآید بالا؟ تا همین مقدار گفته شده. این مقدارش مغتفَر(خدا بخشیده) است، البته مغتفر به این معنا نیست که هیچ پوشاندنش حسنی ندارد! بلکه یعنی اینکه این مقدارش جزء استثنای مَا ظَهَرَ مِنْهَا است. حتی تا این حدش هم گفته شده در بحث مَا ظَهَرَ مِنْهَا یعنی حتی اگر تو صورت آرایش انجام بشود، اینهم جزء مَا ظَهَرَ مِنْهَا است.
در این حوزه بین آرایش و پیرایش هم باز یک تفاوتی هست. ببینید وقتی بحث، بحث فقهی میشود؛ چون بحث فی الجمله است و اشاره تامی قرآن دارد به آنقدری که ظاهر است، چه از کمالات روحی شخص است، چه از کمالات خود شخص است! یک چیزهایی است که ظاهر است. ولی این نیست که هرجور کمالاتی! که اگر زِينَتَهُنَّ است، ممکن است زینتهای باطنیش باشد؛ مثلاً یک سواد خاصی دارد! که اینها ظاهر است، اما اگر بخواهد تبرج کند، آن یک بحث دیگری است. تبرج با ابداء فرق دارد! تبرج یعنی استقرار در مقابل همه؛ یعنی برج کردن و خودنمایی کردن، یا در زینتهای ظاهری، یا در زینتهای باطنی! یعنی یک قابلیتی دارد و همه جا دارد این قابلیت خودش را به رخ بقیه میکشد، تو چشم بقیه میکند که من این قابلیت را دارم. من یک چیزی بلدم که شماها بلد نیستید و این مختص من است! اما ابداء یعنی اظهار؛ یعنی همین که هست و إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا یعنی همین که معلوم است. بالاخره یک نفر قدش بلند است. یک نفر قدش کوتاه است. یک سوادی دارد. طبیعتاً یک مدرکی دارد. میخوام بگویم این مفاهیم در قرآن با هم پیچیده است. اینجوری نیست یک پوششی را بگیر و دیگر همه چیز را ول کن!
در بحث ظاهری حجاب هم این هست که یک چیزهایی از چهره شخص ظاهر است و زینتهای شخص است که اینها مستثنی است! دیگر آنجا نمیتوانیم بگوییم: آقا مرد منحرف میشود! از این طرف به زن گفته شده وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ و از آن طرف هم به مرد گفته شده قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ؛ خوب چشمت را ببند!
تفاوت بهرخ کشیدن و زینت بودن
قرار نیست که آدم هرچه میبیند بخواهد! ممکن است آدم خانمهای مختلف را ببیند و بگوید کاش خانم ما هم اینجوری بود! الان در بحثهای مشاورهای ما خیلی وقتها این اتفاق میافتد که چون خانمهای علی البدلی در رفقای خودشان دیدهاند، که در اختلاط اینها را دیده وگرنه علی القاعده نمیتوانسته پی به روابط اینها ببرد! میبینید که آدمهایی هستند که جلوی دیگران، حسابی خانمش را تحویل میگیرد که کاملاً نشان بدهد من آدم با کلاسی هستم، یا اینکه مثلاً ببین ما چه روابطی داریم! البته باید یک فرمت خاصی از روابط همین جوری باشد! که بحث لباس بودنی است که قرآن میگوید برمدار هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ اما این به معنای گرد و خاک کردن تو دل بقیه نیست! بلکه معنی آیه این است که آقا! زینت باش و عیوب همسرت را فاش نکن! جلوی بچهها با همسرت یکی به دو نکن! برای او زینت باش! چهره همدیگر را زشت نکنید! نه اینکه خودمان هم میدانیم و خودمان هم احساس بدی داریم و وقتی که آدمها هم جلوی بقیه به این کارها تظاهر میکنند، احساس بدی پیدا میکنیم! این آدم جلو بقیه این جوری است، اما در داخل خانه همدیگر را لت و پار میکنند!
إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وقتی در حیطههای فقهی رفت، طبیعتاً آدم دیگر آنجا تابع بحث فقهی است؛ اگر مرجعش برای حد ترخیص حجاب میگوید وجه وکفین، همان! اگر گفت: وجه وکفین و قدمان، همان! دیگر مرتب بحث کردن ندارد که اگر اینجوری، پس چرا مرجع دیگری چیز دیگری میگوید؟
وجود حجاب قبل از اسلام
وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ: این احتیاجی به توضیح دارد و آن این که خُمُر آنچنانی که در کتب لغت آمده و کسانی که درباره البسه مسلمین کار تاریخی کردهاند، میگویند: خُمُر به معنای این مقنعه معروفی که الان میاندازند، نیست و در قدیم چنین شکلی نداشته است. خمُر یک چیزی هست که در اصطلاح به آن چارقد میگویند که یک روسری بسیار بلندی است که کسانی که مسافرت جهادی رفتهاند دیدهاند! بخشی از این چارقد مثل عمامه پیچیده به سر و بعضی یعنی ادامه این روسری را پشت سر، مدل کُلفتی میبستند به صورتی که گوش و گردنشان و مقداری از لباسشان پیدا بوده.
نکتهای که جالب است و متأسفانه اینجوری القاء میکنند که حجاب ابداع و ابتکار اسلام بوده، در صورتی که اصلاً از هیچ جای قرآن این برنمیآید! ببینید هرجایی که بحث خمر و جلباب شده است، معلوم است که مردم قبل از اسلام این را داشتهاند، نه اینکه این آیهای که مثلا سال 6 یا 7 هجری نازل شده و 20 سال از معارف اسلام گذشته و این خانمها همین جوری بی هیچ حجابی رفت و آمد میکردهاند بعد حجاب به عنوان ابتکار از ناحیه اسلام صادر شده! اصلاً مگر میشود کسی با این معارف باشد و حجاب نداشته باشد! لذا قرآن نمیگوید برای خودتان یک خمر دست وپا کنید! یک خمر ابداع کنید! نه! بلکه همان خمری را که میزدید حالا این جوریش کنید؛ یعنی خُمُرِهِنَّ!
یا در آیه سوره احزاب است به اسم جَلابِیِبِهنَّ است. مگر میشود کسی با این معارف جلو بیاید و بگوید یک چیزی به نام حجاب کلاً نبوده! فقط این معارف این را آورده در حالیکه اگر این معارف بیاید اینها با خودش میآید! لذا میگوید: وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ؛ این خمر را به گردنتان بزنید که این جِیْب و گردن پوشیده بشود! بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ؛ باید این کار را بکنید! لام آنهم لام امر است و وجوب از آن درمیآید؛ ازلام امر وجوب درمیآید، پس معلوم است چیزی به نام خمار بوده نه اینکه ابداع و ابتکار اسلام باشد!
وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ مگر برای محارم، برای شوهرانشان، پدرهایشان، پدر شوهرهایشان، بچه هایشان، بچههای شوهرانشان، داداشهایشان، بچه داداشهایشان، بچههای خواهرانشان، اما یک چیز را نگفته! چی؟ دامادهایشان! این نکتهای است که در قرآن با اینکه در مقام بیان است.[جا دارد که گفته شود] در مقام یعنی در یک موقعی گفته حجاب بگیرند و اگر نگفته حجاب بگیرند، اینجا در مقام بیان نیست، پس یک موقع در مقام بیان است و یک یک این محارم را میشمارد، اما دامادهایشان را نگفته! از این جهت بعضی حتی احتیاط میکنند! من دیدهام که احتیاط میکنند و جلو دامادهایشان بیحجاب ظاهر نمیشوند!
در روایت بحث حجاب را راجع به داماد نداریم! از آن طرف بحث حرمت نکاح با داماد را در آیاتی از سوره نساء[1] آیه 23 داریم.
ببیند روی بحث تفسیری چطور میشود فکر کرد و آن را سامان داد! بعضی میگویند در آیه حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ که راجع به مردها میگوید، ازجمله میگوید أمَهَاتُ نِسَائکُمْ؛ یعنی مادر زنهایتان.
حرمت نکاح دقیقاً مساوی با بحث عدم حجاب نیست! چرا؟ مورد خلافش کجاست؟ خواهرزن، خواهرزن، خواهرزن را نمیشود گرفت که آمده وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ ، ولی محرم هم نیست! این دوتا بحث با هم عرض نیست که هرجا حرمت نکاح باشد، بحث محرمیت هم باشد! این جوری نیست! آنجا أمَهَاتُ نِسَائکُمْ گفته شده، منتها داماد اینجا گفته نشده! بعضی این را مستند به روایت میدانند و بعضی استیناس قرآنی هم از آن میگیرند و آن این است که نسبت عروس به پدرشوهر، نسبتی است شبیه نسبت مادرزن به داماد. یعنی دوتا نسبت جدایی نیست! ولی بعضی در حجاب برای دامادهایشان خیلی احتیاط میکنند!
سؤال: بعضی میگویند خیلی اتفاقاً محرمتر هستند حتی وصیت میکنند که در دفنشان داماد باید باشد!
– چون مکروه است که بچهها پدر و مادرشان را دفن کنند، به داماد واگذار میکنند!
سؤال: بعضی پوشیه میاندازند آیا شما هم سفارش میکنید؟
– ما نمیتوانیم یک حکم کلی کنیم! به هرجهت کسی میخواهد این کار را بکند! من نمیدانم! ممکن است بعضی از مناسبات خانوادهها اقتضای این را داشته باشد! من میشناسم از بچههای همین جلسه که مادرزنش جلوش حجاب دارد که بدشان هم نمیآید! یعنی نه مادرزن و نه داماد هیچکدام بدشان نمیآید! کسی هم مزاحم کسی نیست! البته طبیعی است که کسی پیش مادرزن یا خانواده مادرزنش میخواهد بیاید اجازه میگیرد! همین جوری سرش را نمیاندازد پایین و برود، حالا او یک روسری هم سرش میبندد.
سؤال: مگر مادرزن یا پدرشوهر حتی اگر طلاق هم بگیرند باز هم محرم نیستند؟
– حرمت نکاح دارند ولی محرم هستند.
(سؤال) اول محرمیتش باید اثبات بشود و بعد استدلال شما تازه راه پیدا میکند! وقتی که اصلاً محرمیتی وجود ندارد، البته کلاً زیرآب آن استدلال زده شده! اصلاً دین هیچ موقع چنین چیزی را نمیپذیرد که بگوید کسانی اصلاً محرم نیستند، ولی وقتی طلاق میگیرند محرم میشوند! ولی به هرجهت یک احتیاطی هم هست! بنده چه توصیهای میکنم؟ بنده توصیه میکنم کلاً آدمها اینقدر از خودشان فتوا صادر نکنند! هرچه مراجع گفتهاند و در رسالهها هست، عمل بکنند! و به خودشان هم سخت نگیرند! یک موقع کسی میگوید آقا من سختم نیست! خوب این کار را بکن! خیلی هم گیر ندهید که مثلاً تو حتماً باید جلوی دامادت حجاب نکنی! یا داماد را آنتریک(تحریک) بکنی که تو حتماً باید به خانمت بگویی که این چه وضع است که مادر تو جلوی من حجاب میکند! اصلاً به من برخورد!
ما کلاً توصیه میکنیم آدمها سرشان را بیندازند پایین و هرچه که در مباحث فقهی میگویند عمل کنند! ولی به لحاظ تفسیری این بحث هست!
(سؤال) نوه هم در بحث أَبْنَائِهِنَّ هست و هرچه پایین میرود در بحث آبَائِهِنَّ است یعنی اینها در خود آیه هست! اباء به پدربزرگها میگویند و آنها داماد خودمان محسوب میشوند!
(سؤال) بعضی میگویند که چون در قرآن نیامده و یک حساب جدایی برای قرآن باز میکنند و قرآن هم اینجا در مقام بیان بوده، پس ما میخواهیم احتیاط بکنیم!
حرمت کشف حجاب زن مسلمان برابر زن غیر مسلمان
أَوْ نِسَائِهِنَّ که قبلاً توضیح دادم که زنهای خودشان یعنی چه؟ زنها که زن ندارند! زنهای خودشان یعنی نساء مؤمنین! زنها برای نساء مؤمنین میتوانند ابداء(اظهار) زینت بکنند، ولی برای نساء الکفار نمیتوانند ابداء زینت بکنند و دلیلش این است که وَلایَجُوزُ لِلْمَرأةِ أنْ تَنْکَشِفَ بَیْنَ یَدَیْ الیَهوُدِیةِ وَالنَّصْرَانِیَة؛ زن نمیتواند خودش را پیش زنهای یهودی و نصرانی منکشف بکند! چرا؟ لأنهن یَصِفْنَ ذلک لأزْوَاجِهَنَّ برای اینکه آنها چنین قیدی ندارند و میآیند ازواجشان تعریف میکنند و همین سنت بد و بیخودی است که الان بین خانم های مؤمن ومحجبه هم، باب شده، میرود عروسی و میآید، شروع میکند detail عروس را تعریف میکند، یا افرادی که چه پوشیدند! چه جوری آرایش کردند! موهایش را چه جوری درست کرده بود، برای شوهرش تعریف میکند که اگر کسی بداند او چنین کاری میکند، نمیتواند خودش را منکشف کند!
بعضی، حتی در خانواده مذهبی اینقدر بیمبالاتاند که میآید این چیزها را در خانهاش تعریف میکند و نمیداند که دارد حتی زیرآب خودش را میزند!
(سؤال) اگر مطمئن باشید که نمیرود تعریف کند، اشکالی ندارد! یعنی شما یک اطمینان عقلایی داشته باشید که این نمیرود تعریف کند! ببینید اینقدر حیاء در این قضیه خوابیده! اما حالا به واسطه همین بی حیاییها میبینید که همسران ما جرأت نمیکنند گاهی اوقات بیحجاب بشوند در مجلس عروسی! چرا؟ چون چندتا دوربین موبایل دارند فیلم میگیرند، عکس میاندازند و اینها کم نیست! مایی که نگاه نمیکنیم و اهل نگاه کردن نیستیم، غفلتاً خانمهای فامیل را تو این عکسها و فیلمها دیدیم، حالا چه برسد به کسی که میخواهد دنبال این قضایا برود!
أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ؛ یا ملک یمنش باشد؛ یعنی مالک او باشد که بحث «ملک یمین» و فرهنگ آن بماند! که یعنی غلام زن.
أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ؛ اربه؛ یعنی احتیاج و احتیاج اینجا منظور احتیاج به ازدواج است. از مردان آن کسانی که احتیاجی به ازدواج ندارند؛ یعنی شهوت ازدواج ندارند! اینها آدمهای تابع و سفیه هستند و اینها کسانی هستند که اختلاط و ارتباط مداوم با زنها دارند.
بعضی فکر میکنند دارند کلاس میگذارند! یعنی میگویند: ما دیگر مسائل را با هم حل کردیم! ما با هم مثلا partner هستیم! ما داریم نسبت به همه خیلی انسانی برخورد میکنیم! ببینید در تعریف همین این آدم روایت چه میگوید؟ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ إلی آخَرِ الآیه قَالَ: الأحْمَقُ الذّیِ لایَأتِی النَّسَاءَ؛ یعنی آدمی که احتیاجی به نساء ندارد و اصلاً سراغ نساء نمیرود و احساسی نسبت به نساء ندارد! این، آدم احمق و سفیهی است! آدم سفیه اینجوری است!
أَوِ التَّابِعِينَ؛یعنی سفیهاند و باید کسی ادارهشان بکند اینها غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ هستند. اینها هیچ احتیاجی به شهوت ندارند و آن کسی که اینجوری است، اصلاً برای خودش کلاس نمیگذارد؛ یعنی ادم احمقی است! هیچ احتیاجی به جنس مخالف ندارد. هیچ شهوتی هم نسبت به جنس مخالف ندارد. این احمق محسوب میشود.
أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء؛ یا طفل نابالغ که کنایه از نابالغ است ببینید لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء برای همین میگویند: بچه ممیز یعنی کسیکه زشتیهایی نساء را میفهمد و فرق این را با آن میفهمد! یعنی این بر او غلبه پیدا میکند و اگر ببیند ممکن است بالغ هم بشود! البته ممکن است خصوصیات بلوغ در او نباشد ولی کسی است که میفهمد! و غلبه پیدا کرده؛ یعنی زشتیها را از غیر آن در نساء تشخیص میدهد!
وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ؛ حتی خانمها پاهایشان را محکم به زمین نکوبند تا زینتهای مخفی آنها سر و صدا کند و به گوش نا محرم برسد؛ یعنی حتی محرکات صوتی ایجاد نکنند! که مثلاً معلوم شود که در گوشش گوشوارهای هست، اما در روایات انگشتر(خاتم) هم جزء إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا حساب شده، البته به فتوای مراجع خودتان رجوع کنید! و البته بنا به پشتوانه فتاواهایی، به شرطی که تبرج نشود! مثلاً کسی یک حلقه عروسی به دست کرده بدون اینکه بخواهد تبرج و جلب توجهی بکند! ولی حتی از تهییجهای صوتی برای نامحرم پرهیز داده شده و در ادامه میفرماید:
فلسفه حجاب، برداشتن موانع سلوک
وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا؛ یعنی منِ خانم اگر عاشق خدا هستم، عاشق خلق خدا هم هستم. من نمیتوانم کاری بکنم که جنس مخالف در من متوقف بشود! حتی نگاههای برجسته تا آنجاهایی کشیده میشود که من به عنوان مرد و من به عنوان زن حق ندارم همسر خودم را متوقف در وجود خودم بکنم! او دارد یک مسیری را میرود که باید برود! برای همین است که خدا تذکر میدهد در سوره تغابن، آیه 14: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ؛ از میان اینها شما دشمن ایمانی پیدا میکنید. شما را در خودشان نگه میدارند. آن زنی خوب است که تُوبُوا إِلَى اللَّهِ باشد و تو را بفرستد پیش خدا! این میشود یک نگاه برجستهای که در آیات دیده میشود.
چرا پشت سر این دسته از آیات وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ آمده؟ بحث تزکیه و تطهیر قلب و رفتن به سمت خدا؛ یعنی بروید سراغ خدا! برای چه خودتان را در این چیزها متوقف کردهاید؟ یک حاجتی است و این حاجت یک جایی باید جواب پیدا کند و شما اصلاً سالک یک کوی دیگری هستید! پس نباید خودتان را در این چیزها متوقف بکنید! حتی زن و بچه وسایل امتحان ما هستند، لذا این نگاه برجسته دینی یک کلاس دیگری دارد! در این نگاه دینی او حق ندارد من را در خودش متوقف بکند! نه مرد حق دارد و نه زن! زن داریم تا زن! زنی که با وجود محبتهایی که وجود دارد وجعل بینکم مودة و رحمه مردش را به جبهه و روی مین میفرستد! اما با همین مودت هم میتواند او را در این آخور دنیا متوقف بکند! اینها یک نگاههای عمیق دینی است که ضمن اینکه حیات دنیایی در آن وجود دارد، چیزهای دیگری هم در آن مطرح است.
سؤال: چرا التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ را سفها معنی کردید؟
– چون معنایش همین است. تابع یعنی کسی که پیروی میکند. یعنی دنبال کسی باید برود. خودش امورات خودش را نمیتواند بگذراند و باید کسی ادارهاش کند. و این قید را دارد که غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ است؛ یعنی آدم خل و دیوانه که حاجتهای شهوانی ندارد که در میان آنها بعضی خنثی هم هستند. سفیه هم درجهبندی دارد ولی بحث سر این نیست که منکشف شدن یعنی در حد عریان شدن! چنین منکشف شدنهایی را اصلاً دین نمیبیند! در روایات آمده: ام سلمه یک از همسران پیامبر که پیر هم هست قَالَتْ کُنْتُ عِنْدَ رَسوُلِ اللهِ عِنْدَه مَیْمُوَنه(یکی دیگر از همسران پیامبر)؛من و او پیش پیغمبر بودیم فَأقْبَلَ ابْنِ أمَّ مَکْتوُم؛ ام مکتوم داخل شد و او هم کور بود فَقَالَ إحْتَجِبَا؛ حضرت گفتند: حجاب کنید! فَقُلْنَا: یَا رسولَ اللهِ، ألَیْسَ أعْمَی لا یُبْصِرُنَا؟ مگر این کور نیست؟ قال(ص): أفَعَمْیَاوَانِ أنْتُمَا؛ شما هم کورید؟ ألَسْتُمَا تُبْصِرَانِه؟!؛ شما هم او را نمیبینید؟ همین که شما دارید میبینید که او یک مردی است…
منطق عقلانی حجاب
اینجا بحث وجوب نیست که بگویید: واجب است در مقابل یک مردی که کور است حجاب داشت. منطق حجاب کاملاً یک منطق عقلایی است! ولی خود شخص حتی در مقابل یک مرد کور برهنه باشد، احساس بدی نمیکند؟ حتی در برابر یک نفس محترمه، یک جاندار حتی یک حیوان که دارد شما را میبیند، خود طرف از این حالت خجالت نمیکشد؟ میبینید یک کلاس دیگری در این قضیه مطرح شده. میگویند پیامبر خود را به تمامه در عبا میپیچید که هیچ جانداری او را در وضعیت تخلّی نبیند! هرچقدر شخص به لحاظ روحی قویتر میشود، این نکتهها را خیلی راحتتر میفهمد. بدون اینکه بخواهی برای طرف کلی آسمان و ریسمان ببافی! کافی است که فرد به لحاظ روحی قوی بشود. حتی به مردش هم بگویی حاضری جلوی گربه برهنه بشوی؟ میگوید: نه! قوت و قدرت روحی و اتصال الی الله هرچه بیشتر شکل میگیرد، چیزهای بیشتری در انسان شکل میگیرد. اصلاً لزومی ندارد کسی به آدم چیزی بگوید! کما اینکه کسی که با این معارف 20 سال جلو آمده؛ چیزهایی دارد!
در آیه 60 -59 نور دارد: وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ؛ وقتی که اطفال بالغ شدند. هرجا این بلوغ را یک جور میگوید: آنجا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ داشت و اینجا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ؛ یعنی بچههایی که به مرتبه دیدن خوابهای زشت رسیدهاند، اینها هم باید وقتی میخواهند وارد بر پدر و مادر خود بشوند، اذن بگیرند. در همان زمانهایی که در آیه 58 میگوید: ثَلاثُ عَوراتٍ لَکُم.
كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
بعد میرسد به قَوَاعِدُ مِنْ النِّسَاءِ، یعنی زنان نشسته. تفسیر قرآن از این چیست؟ بعضی بحث یائسگی را مطرح کردهاند، اما لزوماً به این معنا نیست! وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا؛ تعریفش واضح است! ممکن است شما بگویید که طیف دارد و مثل تعریف قبل شارپ نیست که لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا؛ مردان اصلاً امید به نکاح با اینها ندارند. تهییجی هم ندارد. برای این زن فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ؛ گناهی نیست که لباسهایشان را دربیاورند. هیچ وقت معارفی که آنقدر در پوشش و نگاه سخت میگیرد، ناگهان نمیگوید: اشکالی ندارد لباسهایشان را در بیاوررند! در تفسیر و قرائن لبّی هم این به این معناست که روسری خود را بردارند، به قرینه غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ؛ یعنی نخواهند با زینت خودنمایی کنند. باز ببینید!
وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ؛ اگر عفت بورزند برای خودشان بهتر است. برای ارتقای روحی خودشان بهتر است. عفت را در اینجا معادل با ثیاب داشتن میکند و میگوید: اینها نشانه عفت و مناعت طبع خود شخص است. وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.
در آیه 32 سوره احزاب میتوان به زینتهای درونی توجه کرد.
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ؛ ای زنان نبی شما شبیه دیگر زنان نیستید اگر تقوا بورزید، یا بگوییم إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ؛ اگر تقوا بورزید پس قولتان را خاضع نکنید!
درست است که آیه درباره نساء النبی است اما میگویند: «مورد مخصص نیست»؛ یعنی آیه فقط در مورد نساء نبی نیست. نساء نبی چه خصوصیتی دارد؟ چونکه نساء نبی شاخص هستند. طبیعتاً هرکه شاخصتر این وجه برایش غالبتر است؛ چون در شاخص بودن جلب توجه بیشتری هست.
خصوصیت زن: جلوهگری
خصوصیت مرد: علو و استکبار
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ؛ ای نساء نبی نرم نکنید صدایتان را! اینجوری حرف نزنید! معمولی حرف بزنید! وقتی تلفن را برداشتی همانطور که بله گفتی ادامه بده! آقایان مشکل دارند! یعنی حواسشان جلب میشود! این واقعیتی است که باید پذیرفت که در مردها این مطلب زیادتر است و در خانمها حس زینت کردن زیادتر است و این امری طبیعی است. خدا هم این را میپذیرد منتها برایش حیطه خاصی قرار میدهد. مثلاً علو و استکبار در آقایان بسیار زیاد است. یکی از مشکلاتی که ما در این بحثها داریم این است که این آقا اصلاً حرف قبول نمیکند! حرفهای خودشان را هم قبول نمیکنند! یعنی مگر میتوانید یک حرفی حالی یک مرد بکنید؟ اخیراً در دانشگاه یک مشاورهای داشتیم به خانم گفتم: شما متأهل هستید؟ گفت: بله! گفتم: شما میفهمید که آقایان حرف قبول نمیکنند؟ گفت: بله!
مگر آقایان به این سادگی حرف قبول میکنند! یعنی سر هر چیز بحث و جنجال میکنند و این به خاطر حس علو و استکبار است که البته باید کنترل بشود، ولی شما این را نخواه او از این علو و استکبار به طور کلی دست بردارد! این حسی است که خدا برای او قرار داده و خدا برایش جایگاه خاصی تعریف کرده و طبیعتاً با این خصوصیت، مدیریت یک جایی را هم به عهده میگیرد. فرمان میدهد، اما آیا دیدید خانمها به هم فرمان بدهند؟ از همدیگر خواهش میکنند، ولی در آقایان اصلاً این حرفها نیست! اصلاً برایشان تعریف نشده و اگر مردی خلاف این خصوصیت عمل کرد، دارد خیلی مایه میگذارد و دارد روی خودش کار اخلاقی میکند! اما اگر خانمی خلاف علو عمل کرد هیچ کار اخلاقیای نکرده! دارد روتین همان که خودش هست عمل میکند. البته اینطور نیست که خانمها خیلی باید رعایت آقایان را بکنند، آقایان هم باید خیلی مراعات خانمها را بکنند. میبینید همه این دعواها متقابلاً هست و خدا این چیزها را گذاشته که از نظر روحی ما را بسازد. مردی که زن نگرفته و زنی که شوهر نکرده اصلاً مفاهیم زندگی را درست نمیتواند درک بکند! یعنی گیر پیدا کردن به کسی که نمیتواند خودش را از او خلاص کند! نه مرد به راحتی میتواند خودش را از دست زن خلاص کند و نه زن.
در بعضی ورزشها هست که ترقی روحی و اوج روحانی در آن بالاست؛ مثل کوهنوردی سنگین! دو روز که آدم کوه رفت دیگر نمیتواند بگوید خسته شدم. نمیتواند تنها بماند اگر بماند اسیر گرگ میشود و فقط باید برود. اگر آمدی باید تا آخرش بروی! ولی در استخر به محض اینکه خسته شدی میتوانی بیرون بروی!
در زندگی هم، زد و خورد هست! بدو بیراه هست! اتفاقاتی بد و خوب پیش میآید که ممکن است شخص از کوره در برود! ما تأیید نمیکنیم، ولی هست! هرکدام روحیاتی دارند و هرکدام مشکلاتی دارند.
پس بدانید که قول خاضع زن واقعاً میتواند مرد را تهییج بکند. حس دیگری هست که روانشناسها بحث میکنند که جنس نر ادا و اطواری در میآورد برای اینکه مطلوب جنس ماده بشود و جنس ماده برایش مهم است! مثلاً خیلی از پسرها در حضور خانمها خیلی با هم شوخی میکنند و احساس میکنند خیلی آدمهای باحالی هستند ولی اگر خانمی نباشد اینقدر هم باحال نیستند. فقط کافی است ناظر بیرونی خانم داشته باشند! و مخصوصاً اگر مجرد باشند! اصلاً یک حس درونی به آنها میگوید: الان خیلی باید باحال باشید! تا خانمها بین خودشان بگویند: این چه پسر با حالی است! همین برای او کفایت میکند! و این حس در کل حیوانات نر هست! اما آیا مجاز است که چون من چنین حسی دارم، بیایم خودم را خیلی باحال جلوه بدهم؟ یا یک تقیدی آنجا لازم است؟!
از آن طرف هم زن حس اظهار زینت دارد. باید هم بکند و زنی که ابداء زینت نکند دارد خودش را حذف میکند! خوب یک مسیری را برایش میگذارند که ابداء زینت کند! حالا این میگوید: من میخواهم در کل جامعه ابداء زینت بکنم، خوب دارد امنیت کل جامعه را به خطر میاندازد! و بدانند که دارند زیرآب خودشان را میزنند! یعنی وقتی دارد ابداء زینت را رواج میدهد، دیگری هم ابداء زینت میکند و او دارد آنها را هم میبیند و من به عنوان یک مشاور که با این مردها دارم، اینها یا از خانم خودش توقعاتی میکند، یا اصلاً دلش میرود، چه از نظر ظاهری که آنقدر با خانم های مختلف هست که وقتی به خانه میرسد آب لمبوست! حتی از نظر روحی با خانمی اختلاط میکند و بعد میگوید: چه خانم باکلاس و با فرهنگی! ولی خانم من این قدر از این کتابهای آقای مطهری نمیخواند!
این چقدر فرق میکند با مردی که به خانه میآید و از دیدن همسر خودش لذت میبرد! و این مصداق آیه 25 سوره انفال است که وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً؛ بترسید از فتنههایی که فقط دامن ظالمین شما را نمیگیرد. ناگهان خشک و تر را با هم میسوزاند. پسر بچه مذهبی ما که واقعاً دارد خودش را کنترل میکند، او هم در معرض این حرفها هست! این است که میشود مصحح امر به معروف و نهی از منکر! که وظیفه اصلی آن به دوش خانمهاست. اولاً خدا خانمها را خیلی مستور میکند؛ چونکه ابداء زینت در آن ناحیه بیشتر است و از آن طرف هم قُلْ لِلْمُؤمِنِینَ یَغُضَُوا مِنْ أبْصَارِهِمْ دارد که چشمتان را بپوشانید!
از حرف مردم نترسید!
حالا بگذار بگویند که چون شما نهی از منکر میکنی، آدم تلخی شدهای!
این روایت امیر المؤمنین برای آدم در یک حوزههایی کارساز است! می فرمایند[2]: مَا قَالَ النَّاسُ لِشَيْءٍ «طُوبَى لَهُ» إِلاَّ وَقَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سُوءٍ؛ روزگار به هیچ کس درود باد نگفت مگر اینکه مرگ باد برای او «مرگ بر»ی برایش کنار گذاشته. اگر کسی بخواهد با «درود بر» و «مرگ بر» آدمها حرکت کند، او به خدا نمیرسد. اصلاً آن مسیر را نمیتواند برود. پشت هر «زنده باد» یک «مرگ بر» وجود دارد. دیگر از امیر المؤمنین بالاتر؟ امیر المؤمنینی که پیامبر به او گفت: تو جان منی! به دلیل آیه أنْفُسَنَا(آل عمران: 61). بعد پادگان نظامی کوفه که خود حضرت تأسیس کرده و از آنجا داشته همه جا را اداره میکرده، روی همان منابر حضرت علی را لعن کردند به مدت صدسال! بر خطبای جمعه واجب بوده لعن علی(ع)! وگرنه خطبه جمعهشان باطل بوده! اگر یادشان میرفته قضا میکردند! اگر بعد از اینکه یادش رفته بود و به یادش میآمد به شکرانه اینکه یادش آمده که لعن علی(ع) را بکند مسجد میساخته! امیر المؤمنین باید به «درود بر» و «مرگ بر» آدمها حرکت کند؟ یا باید با مطلوب الهی حرکت بکند؟
اصلاً این طبع روزگار است که یک موقع به آدم میگویند «زنده باد» و یک موقعی میگویند«مرده باد»!
نماز یکی از نقاط بولد دین است که اگر بخواهم دربارهاش از قرآن صحبت کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود؛ یعنی مهمترین جایگاهی که در دین میتوانید تصور کنید، بحث نماز است، لذا همه واجبات و مستحباتش پیام دارد! حجاب نماز خودش پیام دارد.
آموزش فرهنگ عفاف در نماز
یکی از مستحبات نماز برای خانمها را میگویم تا ببینید که خدا چه فرهنگی را دیده است!
در کافی، ج 3، ص 335 دارد: إذا قَامَتْ المَرْأةَ فِی الصَّلاَةِ جَمَعَتْ بین قَدَمَیْها وَلاتُفَرِّجْ بَیْنَهُمَا ؛ وقتی زن ایستاده که نماز بخواند، قدمهایش را جمع کند وَتَضُّمُّ یَدَیْهَا إلَی صَدْرِهَا لِمَکَانِ ثَدْیَیْهَا؛ دستهایش را از روی سینه بیاورد و به خودش بچسباند(یعنی گرفتن هرگونه برجستگی) فإذا رَکَعَتْ؛ وقتی رکوع میرود، وَضَعَتْ یَدَیْهَا فَوْقَ رُکْبَتَیْهَا؛ دستهایش را بالای زانو، عَلیَ فَخَذَیْهَا، روی رانش بگذارد لئلا تُطَأطَأ کَثِیرًا فَتَرْتَفِعَ عَجِیزَتُهَا؛ تا اینکه زیاد پایین نیاید تا پشت او بلند شود (اصلا بحث این نیست که کسی ببیند، یا نبیند) میبینید که در این حالت میزان پایین آمدن بسیار کم است! فَإذَا جَلَسَتْ فَعَلَی ألْیَتَیْهَا؛ وقتی برای سجده مینشیند لَیْسَ کَمَا یَقْعُدُ الرََّجُل؛ نه آنطوری که مرد مینشیند و پاهایش را زیر خودش میبرد، بلکه روی باسن خود بنشیند؛ یعنی چسبیده به زمین وَإذا سَقَطَتْ لِلسُّجُودِ بَدَأتْ بِالقُعُودِ بِالرُّکْبَتَیْنِ قَبْلَ الیَدَیْنَ؛ وقتی میخواهد به سجده برود مردها اول «هُوِی به اصطلاح فقهی» سقوط میکنند، اول دستها و بعد زانوهایشان را میگذارند اما زنها همین جوری پایین بیایند، قبل از اینکه دستش زمین بخورد، زانوهایش به زمین برسد(تا برجستگیها نمایان نشود) ثَُّم تَسْجُدُ لاطِئَةً بِالأرْضِ؛ وقتی میخواهد به سجده برود چسبیده به زمین سجده برود. (ببینید چه فرهنگی را دین می بیند در اوجی به نام نماز!) فإذَا کَانَتْ فِی جُلوسِهَا؛ وقتی نشست که میخواهد دوباره به سجده برود و تشهد بگوید ضَمَّتْ فَخِذَیْهَا؛ رانهایش را به هم بچسباند وَرَفَعَتْ رُکْبَتَیْهَا مِنْ الأرْضِ؛ یک مقداری سر زانوهایش را بالا بیاورد(جوری که اضلاع شکسته نداشته باشد) وَإذَا نَهَضَتْ إنْسَّلَّتْ(از پوست درآمدن) إنْسِالاً لا تَرْفَعُ عَجیِزتُهَا اولاً. حالا میخواهد بلند شود. مردها چه جوری بلند میشوند؟ مردها دستشان را میگذارند زمین و پشتشان را بالا میدهند، اما خانمها مستقیم بلند شوند؛ مثل اینکه چیزی دارد از پوست در میآید و اول هم پشتش را بلند نکند!
میبینید دارد در نمازی که یا کسی او را میبیند یا نمیبیند، دارد به زن آموزش حیا و حجاب میدهد.
روایتی است که میفرماید: عَلَیْکُمْ بِالصَّفِیقِ مِنْ الثِّیاب فإنَّ مَنْ رَقَّ ثَوبُهُ رَقَّ دیِنُه؛ برشما باد به لباس ضخیم(و این خطاب به مرد و زن است) کسی که لباسش رقیق میشود، دینش رقیق میشود.
الان ما داریم به حجابهایی میرسیم که حجاب است ولی خیلی متفاوت است با حجاب! و اصلاً این فرهنگ به هیچوجه رعایت نشده. این بحثِ کدام نوع پوشش؟ آیا مانتو، چادر؟ چادر ساده، یا چادر ملی؟ سر آستین آن گیپور داشته باشد یا نداشته باشد؟ این بحث، بحثی انحرافی است و اگر دائم در این بحث فرو برویم به نتیجه نمیرسیم. یک فرهنگ مشخصی باید در بیاید که آن کسی که با مانتوست برایش معلوم شود که با این فرهنگ هماهنگ است و آیا کسی که سارافون میپوشد، این حجاب محسوب میشود؟ بالاخره برای خود افراد یک چیزهایی معلوم میشود. کافی است که این فرهنگ را القاء بکنیم و نشان دهیم که این اصلاً به نفع خود شخص است. من در مشاوره در دانشگاه از این منظر وارد میشوم که اتفاقاً وقتی با جنس مخالف اختلاط میکنی، فلان اتفاق و فلان اتفاق میافتد! همان خانمی که آن طور دارد فیگور میگیرد، میآید و به پهنای صورت اشک میریزد که برای من این اتفاق افتاده! و ضربه اصلی بیحجابی و بیعفتی و اختلاط را خانمها میخورند و نه آقایان! آقایان هم ضربه میخورند و ضربه اصلی به خانمها میخورد!
الان ما به پوششهایی دست پیدا کردیم که در آن فرهنگ پوشش رعایت نشده! و خود طرف باید بفهمد که این نوع پوشش، خصوصیات آن پوشش را ندارد! الان روی شفافیت پوشش هم دارد کار میشود!
سؤال: در برابر پسربچه ممیز چقدر یک خانم باید پوشش داشته باشد؟ به اندازه پوششی که در خیابان دارد؟
– اگر ممیز است، باید همان پوشش کامل را داشته باشد، البته بسته به فتاوی است. بعضی میگویند ممیز کنایه از بلوغ است که به نظر من (البته در مقام افتاء نیستم) کنایه از بلوغ نیست، لذا اگر بحث بلوغ نباشد و بحث تمییز و تشخیص عورات نساء باشد، او باید خودش را محفوظ بدارد.
سؤال: اگر در دوران خروج بچه از دوره حیوانی که زن یکسری نکاتی را باید رعایت کند و مرد همراه نباشد از زن ساقط میشود؟
-اینجاست که میگویند: جَهاد المرأة حسن التبعل. ما حق نداریم دیگری را متوقف کنیم. شما حق داری بابت چیزهایی همسرت را متوقف بکنی و او هم حق ندارد شما را در آن سیر متوقف کند و زن را به عنوان کالای نفیس در خانه نگه دارد که او نه برود دانشگاه، هیچ کلاسی نرود و درک اجتماعی او را به هم بزند، البته الان کم شده و این باید مورد بحث قرار بگیرد که بعضی چیزها را که شرع میگوید نه! مثل وَلاتُشَاوِرُوهُنَّ که بعضی چیزهای خوب هم نباید از خانمها گوش داد. (ممکن است الان با شمشیر آخته سراغ ما بیایید) اینجا بستگی به قلقگیریای دارد که هرکس نسبت به خانم خودش دارد که مثلاً وقتی دوتا حرف معروف که خانم میزند، ناگهان یک حرفهای دیگری دارد پیش میآید و ما این تجربه را در مجموعه مشکات داشتهایم. میبینی میخواهند همه ارکان مجموعه را عوض بکنند! کم کم آدم به این جمعبندی میرسد که باید یک کم فتیله نظر دادن را بگیرد؛ چون با این نظرات دارند مجموعه را به هم میزنند! حتی اگر به حق باشد! یعنی یک زندگی دارد از حیطه مدیریت مرد خارج میشود که میبینی گاهی قدرت مدیریتی معادل یا بیشتر، دارد مشخص میشود! یعنی با این نظرات عملاً دارد پدیدهای اتفاق میافتد که مرد از مدیریت خودش دارد خارج میشود! و مدیریت مرد دارد زیر سؤال میرود. از همه هم نمیتوانی توقع داشته باشی که شما باید در اوج مقامات روحانی باشی و برای خودت اینچیزها را به پشیزی نگیری! این آدم ظرفیتش اینقدر است.
زندگی یعنی سازگاری، نه تربیت کردن
یکی از مشکلات ما این است که نمیخواهیم خودمان را با هم سازگار بکنیم و این را از مشاورهها فهمیدهام، در صورتی که اصل ازدواج سازگاری است، نه تعویض شخصیتها و تربیت آدمها! تا یک حدی میتوان آدمها را عوض کرد! ولی اینکه من بفهمم این همسر من است با این مشکلات! بالاخره من در خانوادهای بزرگ شدم. او در خانواده دیگری بزرگ شده و اساساً من مرد هستم و او زن است! باید شروع کنیم و سازگاری تولید بکنیم. خیلیها این اشتباه را در مورد والدینشان میکنند و مایلند والدینشان را تربیت کنند و نمیشود و همهاش دارند با والدینشان کنتاکت میکنند. این مقوله را باید کنار بگذارید؛ چون والدین تربیت نمیشوند! مثلاً 50 سالشان است و وقتی شما میخواهید دست به تربیت اینها بزنید، از شما قبول نمیکنند. تربیت تمام شد و الان وقت سازگاری است یعنی من باید بدانم الان مادرم، پدر زنم چه جوری است و روی نقاط حساس آنها رژه نروم! همین! گاهی برخوردی میکنند ولو که به حق نیست و شما میخواهی از حق مسلم خودت دفاع بکنی و نمیشود! و کار بدتر میشود! مگر شما میتوانید بروید کشورهای اسکاندیناوی و هوای کشورها را عوض کنید؟ بگویید چرا هوای کانادا اینقدر سرد است؟ شما آنجا خودتان را با هوای آنجا سازگار میکنید! تا از همان محیطی که هستی لذت ببری وگرنه میخواستی نروی! و قلقگیری میخواهد.
بحث قلقگیری نکته مهمی است. ما چه جوری سر ماشین قلقگیری میکنیم که مثلاً کلاژ آن کجا میگیرد! فرمانش را چه جوری باید بپیچانم! ممکن است ماشینی شبیه ماشین خودم سوار بشوم ولی قلق آن فرق کند! همسرانمان را مادر همسرانمان، پدر همسرانمان را باید قلقگیری بکنیم تا بدانیم چطور با آنها باید زندگی کنیم.
(سؤال): میتواند به افراط کشیده بشود، فرق دارد! شاید من به سمت سازگاری و حل کردن یکسری ماجراها بین خودم و خواهرم راحتتر از بتوانم پیش بروم، تا به سمت سازگاری با مادرم ولی میتوانم قلقگیری بکنم که من با این پدیده مشکل دارم؟ آیا او حق نمیگوید؟ اولاً خیلی وقتها ما اطلاعات بیخود میدهیم دست آدمها و قضاوت آدمها را نسبت به خودمان باز میکنیم و بعد میخواهیم تولید سازگاری بکنیم! با خودمان و همسرمان قرار بگذاریم که فلان کار را بکنیم و فلان جور برخورد بکنیم و به این ترتیب آدمها ممکن است تکلیف خودشان را یک جاهایی بدانند! اما گاهی روی مقولههای بیخود داریم حرکت میکنیم؛ مثلا یک پرونده متعلق به 20 سال پیش را بازخوانی میکنیم که به دعوا و مرافعه و قهر منجر میشود و به هیچ نتیجه محقق هم نمیرسد! فقط کدورت ایجاد میشود! البته حرفهایمان را به همسرانمان میتوانیم بزنیم ولی گاهی بیش از حد داریم حرف میزنیم! جوری برخورد میکنیم که من باید تو را تغییر بدهم! تو مثل علف خودرو درآمدی و من درستت میکنم! اینجوری نمیشود آدمها را درست کرد!
[1] . حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاَتُكُمْ وَبَنَاتُ الأَخِ وَبَنَاتُ الأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَآئِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَأَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا.
[2] . نهج البلاغه، حکمت 286.