جلسه چهاردهم سوره نساء (14/12/86)
بسم الله الرحمن الرحیم
ص 80: وَاللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً (*) وَالَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحيماً(نساء: 16-15)؛
برخورد سنگینی در این آیه وجود دارد که اگر شاهد پیدا شد اینها را حبس ابد کنید. وَالَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما؛ اینها که پیش شما آمدند شکنجهشان بدهید و اذیتشان کنید.
رعایت مصلحت بدون تغییر احکام الهی
این حکم سنگینی به نظر میآید و ما نقبی زدیم به فضای سنگینی که قرآن راجع به فحشا و فحشاهای جنسی دارد میبیند به اضافه فضای پوشش؛ یعنی از یک طرف رو نکردن و علنی نکردن و در تحقیق این چیزها نرفتن! مگر به مصلحت که بحث مصلحت خیلی چیزها را عوض میکند. مصلحت؛ یعنی مصلحت کل یک اجتماع مثل این که یک نفرچه طور در وجود شخصی خودش یک قوه تشخیص مصلحت دارد، بدون اینکه حکم را بخواهد عوض کند! قرار نیست حکمی عوض بشود! حرمتی، وجوب بشود یا برعکس! ببینید چه طور ممکن است شما بدون اینکه حکمی را عوض کنید، بگویید مصلحت من نیست تعدد زوجات؛ یعنی به عنوان یک نظام تشخیص مصلحت در خودتان بدون اینکه بگویید حکم تعدد زوجات حرام است، خودتان در وجود خودتان یک مجمع تشخیص مصلحت دارید که میگویید مصلحتم نیست چنین کار بکنم. همین مجمع تشخیص مصلحت در کل اجتماع هم وجود دارد؛ که این ابتکار خلاقانه امام است که میگوید: مصلحت جامعه نیست در این زمان، چنین اتفاقی بیفتد! شاید اگر هزار سال پیش بودم، میگفتم مصلحت هست اما الان تعدد زوجات مصلحتم نیست. این تشخیص مصالح خیلی مهم است که برای یک اجتماعی تشخیص مصالح انجام شود. و این خلاقیت امام است با آن پشتوانههای فکری! با کارکردش کاری نداریم ولی چیزی به نام مجمع تشخیص مصلحت که خیلی چیزها را شورای نگهبان قبول میکند، یا رد میکند و می فرستند مجمع تشخیص! مجمع تشخیص آنجا میگوید: درست است که مخالف با شرع است و اضافه کردن این بند فلان است، ولی مصلحت اقتضا میکند که این انجام شود یا نشود (همان بحث تشخیص مصلحت)
به هرجهت یک برخورد خیلی سنگینی را اینجا میبینید، به اضافه یک پوششی که میدهد و این گناههای مخفی قابل تحقیق نیست؛ یعنی نمیشود در خانهها رفت و خلافها را تحقیق کرد مگر به مصلحت، ولی اگر گناه به سطح علنی بیاید، با یک نظام خیلی سنگینی قرآن با چنین پدیدههایی برخورد میکند اگر بخواهد فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ (عنکبوت: 29) شود آن موقع سنگین برخورد میکند. این فرایندی بود که ما در آیات جستجو میکردیم.
برخی میپرسند ما چه کار کنیم؟ برخورد سنگین را خود قرآن نشان داده است در پدیدهای به نام امر به معروف و نهی از منکر، یا اساساً برخوردهایی مثل بایکوت کردن آن سه نفر که در جنگ تبوک نرفته بودند! یک برخوردی است از طرف رسول الله و این برخورد را شایع میکند، در حدی که تمام مؤمنین هم این کار را میکنند در حدی که حتی همسر این سه نفری که تخلف کردند از رفتن به تبوک، میآیند میگویند ما هم از آنها جدا شویم؟ میگویند: نمیخواهد شما جدا شوید از آنها، ولی خیلی هم تحویلشان نگیرید! یک برخوردی که می بینید همه اخم کردند. چرا؟چون سه نفر نرفتند تبوک نرفتند وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ(توبه: 118)یک جوری اینها را بایکوت کردند که قرآن میگوید حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ؛ اصلاً زمین با تمام پهناش تنگ شد بر اینها وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ؛ وگمان کرد که اصلاً هیچ راه دیگری ندارند! این یک برخورد منفی کردن و اخم کردن! یعنی اگر برای شما کسی جک بد تعریف کرد، یا sms ناجور زد که چنین چیزهای شایع شده، یا در website چنین چیزهای گفتهاند! این جاها اتفاقاً جای برخورد است! اما اگر درکلاس قرآن چیزهایی گفته شود، حیایشان میگیرد! اما در smsها یا جکها وwebsite ها آنجاها حیا نمیکنند!
بیان تمام جزئیات در دین با حیای کامل
در روش خود قرآن و ائمه علیالخصوص میبینید که تا detail قضیه جلو رفتند، ولی اصلاً از این حرفها جک نساختند! تا ته قضیه را به اصحابشان گفتهاند و بحثش را کردهاند، منتها در یک فضای حیا! و این بحثها را وارد فضای شوخی نمیکنند. اگر کسی شوخی کرد یک اخم میکنند که یعنی ما اهل شنیدن این حرفها نیستیم!
همین شوخیهای جنسی مجتمعها را به فساد میکشاند! همین جکها و شوخیها مجتمعها و مسافرتها را به فساد میکشاند! و کشانده! این میشود روش برخورد که اگر یک جور دیگری خواستند پیش بروند، آدم اخم کند!
رسیدیم به این بحث که قرآن یک گوهری به نام گوهر حیا و عفاف را میخواهد حفظ کند! با چه راهکاری؟ با چه حوزههای نظارتی؟ داشتیم حوزههای نظارت را میگفتیم.
حوزه نظارت مردمی
یک حوزه نظارت، حوزه نظارت مردمی است؛ یعنی با مردم! مردم از مردم خجالت میکشند! این یک حوزه نظارت است که در پیمانهای محکم ایجاد میشود، لذا قرآن دارد از اینها به عنوان پیمانهای محکمی که بین ابنای بشر، بین اصدقاء، بین فامیل و مجتمعها یاد میکند و میگوید: شاذ(تک و تنها) نشو! خودت را در یک مجتمعی نگه دار! یک جایی باشد که چهارتا چشم دارند تو را نگاه میکنند! اینکه میگویند اهل مسجد باش! اهل جمعه باش! اهل جماعت باش! برای اینکه نگاه بکنند شما چرا نیامدی؟ چرا این کار را میکنی؟ بهت دوتا نگاه چپ هم بکنند!
حوزه نظارت شخصی
یک حوزه نظارتی دیگر است که در آن، حوزه نظارت وجود دارد، اما که از حوزههای مردمی نیست و آن، حوزه خود شخص است. مثل حیایی که خود شخص از خودش میکند! جدای از اینکه کسی دارد او را میبینید یا نمیبند! آنهم روی یک کرامتی است که شخص برای خودش قائل است، نه غرور! که مثلاً با خودش بگوید: من این کار را بکنم؟ من بزنم توی گوش خانمم؟ من بنشینم پای اینترنت؟ حیفِ این لطیفه الهی نیست! حیف من نیست؟ میبینید یک حوزهای از نظارت وجود دارد که خودشخص هیچ موقع ازخودش خالی نیست!
قرآن در مورد بعضیها میگوید: خودشان یادشان میرود نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ(حشر: 19)؛ یک عده هستند که خدا را یادشان میرود در نتیجه خودشان یادشان میرود؛ یعنی این کرامتی را که خودشان دارند فراموش میکنند، در حالی که داریم: مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى وَلَذَّةٍ لاَ تَبْقَى؟[1]؛ علی را چه به نعمتهای زودگذر! من تن بدهم به این خفتهای دنیای زودگذر؟ انگارخودش به عنوان یک موجود گرامی که دارد حیا میکند از خودش!
اینها همان نداهای فطرت است. روایات هم اینجوری تذکر میدهد که ایّاکُمْ وَالتَّعَریّ؛ لخت نشوید همینجوری درخانه! اگر آدم برهنه شود حتی کسی هم نبیند، آدم از خودش خجالت میکشد! این همان گوهرهای فطری در آدم است که دارد نگهش میدارند.
حوزه نظارتی ملائکه و حجتهای الهی
حوزههای دیگر نظارت است که اینها واقعاً قابل ترویجاند. حوزه نظارت حجتهای الاهی، حوزه نظارت ملائکه و فرشتگان کراماً کَاتبین وقتی که میگویند وَقُلِ اعْمَلُواْ؛ شما عمل کنید فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ(توبه: 105)؛ شما هرعملی انجام دهید خدا میبیند. أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى(علق: 14)؛ خدا نمیبیند؟خدا میبیند كِرَامًا كَاتِبِينَ میبینند كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ(انفطار 11-12)؛ هرچه شما انجام میدهید آنها یادداشت میکنند. در محضرید! این هم یک حوزه از نظارت.
سپس حوزه نظارت حجتهای خدا: در محضر امام زمان(عج) شما دارید یک کاری میکنید، یا حتی یک فکری میکنید؛ یعنی در محضر امام زمانید دارید این فکر را میکنید. این حوزه مردمیاش که خیلی واضح است. حوزههای دیگر که واقعاً قابل ترویج است و بسیار دین این را ترویج میکند و این معارف را درونی میکند که به لحاظ درونی من حس کنم که من و این حرفها؟! من از این کارها بکنم؟ من بزنم توی گوش خانمم؟! من بنشینم پای این website ؟! اصلاً خودم از خودم خجالت میکشم! اگر روی این کرامتهای وجود انسان تأکید شود که قران مکرر روی آن تأکید میکند که انسان یک موجود باکرامتی است. از این جهت میبینید لایههای مختلف نظارت ایجاد میکند که با آن لایه ها دارد گوهر عفاف را حفظ میکند، چنانچه در پایینترین لایه گفتهاند اگر کسی حیا از مردم نداشته باشد، از خدا حیا نمیکند! در اولین وهله باید حیا از مردم بکند. حیا از مردم نکند، دیگر ازکسی حیا نمیکند و بعد وارد میشویم در دستوراتی که داده مانند حجاب، تقویت روابط، حیاها و عفافها در برخوردها که قرآن این حیاها و عفافها را میگوید و روایات هم گاهی توضیحات خاصی دارند.
فلسفه ایجاد سه وقت اختصاصی پدر و مادر
در سوره نور، آیه 58، ص 357 توضیحی لازم است: سه وقت اختصاصی که گفته شد فقط مخصوص شهوترانی نیست این سه وقت سه وقت اختصاصی است که زن و شوهر با هم هستند و با همدیگر صحبت میکنند و حرفهای خاص خودشان را میزنند. دیگر دعواهاشان را جلوی بچهها نمیکنند حتی سه وقتی است که اگر احیا شود این سه وقت! صبح یک خلوتی با هم داشته باشند. حالا ظهر میگوییم در کلان شهرها واقعاً نمیشود، ولی همین ظهر اصلاً زنگ بزند و یک ربعی با خانمش صحبت کند. شب هم که برمیگردد خانه، یک وقتی داشته باشد که با خانمش خلوت کند، در نتیجه خیلی وقتها دعواها از سطح خانواده خارج میشود و میرود در آن سه وقت! .با هم قرار میگذارند که دعوایی داریم در همان سه وقت! دعوا سر قرار! یا حرفی راجع به بچهها میخواهیم بزنیم و تصمیمگیری راجع به بچه کنیم.
یکی از مشکلاتی که وجود دارد و مشکلات خانوادگی درست میکند، این است که پدر نظر میدهد و مادر نظر پدر را همانجا نقض میکند و بالعکس و بچه میگوید آنقدر هم پایه ندارد این حرفهایی که اینها میزنند! موقع تصمیمگیری باید یک حریمی ببندد و بعد در حضور بچهها بگوید این کار را بکن! اینجوری باید شود! مثلاً ما این مسافرت را میرویم! نه این که پدر بگویید ما چنین مسافرتی میرویم بعد مادر بگوید، اگر میخواهی بروی خودت برو! برای همین فرزندان میتوانند پدر و مادر را دور بزنند! چون کسی در روز تحمل سه بارشهوترانی را ندارد. این ثلاث عورات لکم، سه وقتی است که در خلوت خودشان هستند.
نکته دیگری هم در آیه 31 همین سوره در أوْ نِسائِهِنَّ است. اینکه نشان دادن زینت به زنان خودشان اشکال ندارد ولی برای زنان کفار نمیتوانند حجابشان را بردارند و زینتهایشان را نشان دهند! چرا؟ به همان دلیلی که گفتیم: زن مسلمان زنی است که نمیآید این چیزها را تعریف کند و برای همین است که در تعریف زن صالح در همان آیه 34 سوره نساء وقتی میگوید الصّالِحَاتُ القَانِتَاتُ، بعدش میگوید: الحَافِظَاتُ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ الله؛ اینها حافظان غیب هم هستند؛ یعنی بسیاری خانمها هستند (که آفت است الان) که میآیند روابط پنهانی خودشان را با همسران خودشان برای همدیگر تعریف میکنند. از زمان اهل بیت هم بوده و اهل بیت خیلی برخورد بدی می کردند با این! و میگفتند شنیدهایم شما چنین کارهایی میکنید؛ یعنی میآیید تعریف میکنید! اینکه اخلاق جنسی هر مردی ممکن است متفاوت باشد! این چیزها را تعریف کردن، نقل مجلس کردن، در شأن یک زن مسلمان نیست!
زینتهای خود را برای هم آشکار نکنید
یک نکته هم در وَلْیَضْرِبْنَ بأرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَایُخْفِینَ زِینَتَهُنَّ که گفته شد این مفهوم دیگری هم میتواند داشته باشد. به فراخور زمانها اگر قرائن سیاقی تشکیل شود، مفاهیم دیگری در میآید. اینجا میگوید زن ها پاهاشان را محکم نزنند زمین تا زینتهای مخفیشان نمایان شود! تا دانسته شود زینتهای مخفیشان!
یکی از آفاتی که در ارتباطات بین خانوادههایی که با هم قابل مقایسه هستند، وجود دارد، این است که چه مرد چه زن، برای زندگی طرف مقابل، زینتهای مخفی را خیلی نمایش میدهند، در حالی که این زینتها، زینتهایی است که مخفی است! بنده در خانواده هرجور که هستم هستم! به خانمم هم گفتهام که من راضی نیستم که از من تعریف بکنی! وقتی که اینها مینشینند از خانمهای خود تعریف میکنند، یا از شوهرشان تعریف میکنند، اینها دل طرف مقابل را خالی میکنند و باعث میشوند که در طرف نسبت به خانواده خودش یک کدورت و بدبینی ایجاد میشود؛ مثلا یک مردی در خانه ظرف میشوید و یکی نمیشوید! اینکه قرار باشد هرکس بیاید این چیزها را در رفقا تعریف کند… یادم است که دکتر گلزاری در یکی از جلسات خانوادگی رفقا این را همان ابتدا گفت که یادت باشد میان رفقا همه جلسه را به دست نگیری! مثلاً کی میتواند قرآن بخواند؟ طبیعتاً من میتوانستم. کی میتواند صحبت کند؟ باز هم من میتوانستم. بالاخره آدم باید حواسش باشد که یواش یواش در دل مردم گرد و خاک به پا نکند و پاهاش را محکم نکوبید زمین! یعنی پا آنقدر محکم نزنید زمین و در مقابل دیدگان همسران بقیه، خیلی جولان ندهید!
اما گاهی زینت آشکار است و بقیه باید فَلْیَسْتَعْفِفْ؛ همه باید چشمهاشان را ببندند! به هرجهت آدم ها که همه یکسان نیستند، و همین همسری را که انتخاب کردی با او راضی باش! ولی گاهی هست که ما خودمان میدانیم که داریم گرد و خاک میکنیم در دل بقیه و دل بقیه را داریم میلرزانیم! مثالهایی که میگویم واقعی است چون در مشاورههایم دیدهام! مثلاً دوتا خواهرند یکی همسرش پولدار است و یکی فرزندش درسخوان است، وقتی دو خواهر با هم درد دل میکنند، آن یکی میگوید: من گفتم آن زانتیا را کَمِری نکن، ولی به حرف من که گوش نمیکند! در حالی که خواهر دیگری در درخرج الفبای زندگی گیر کرده، پس او هم میگوید: راستی درس بچهات چه شد؟ میبینید در سطح چیزی که دیده میشود، شاید حال و احوال است، ولی مثل لگد زدن به همدیگر در زیر میز است و به ظاهر لبخند زدن است! وقتی اینها پس از مهمانی در خانواده خودشان میآیند، آن مهمانی که قرار بود خوشایند باشد، همه در این مهمانی له شدهاند! این است که به ما توصیه شده که فضاها را یک مقدار جدا بکنیم! گاهی لازم است برای مدت طولانی فضاها جدا شود. ارتباطات کم شوند و مردها با مردها و خانمها با خانمها ارتباط داشته باشند. لزومی ندارد خانمها با آقایان و آقایان با خانمها ارتباط داشته باشند! این فضای اختلاط فضایی است که قطعاً ضربه میزد به آن حس و روحیهای که طرف نسبت به خانم خودش دارد و بالعکس او به شوهر خودش دارد! اینها نکاتی است که باید رعایت شود وگرنه زندگیها و مهمانیها با تشنجهایی مواجه میشود.
این شرم و عفاف را در جاهای دیگرمیبینید که قرآن تذکرمیدهد، مثلاً در سوره مبارکه احزاب آیه 53، ص425: یک برخوردی با همسران پیغمبر دارد سفارش می کند ولی در این آیاتی که راجع به همسران پیغمبر دیدید شاید بگویید مگر الان پیغمبر همسردارد؟ و این آیه چه فایده دارد؟ ملاکهایی در این آیات وجود دارد که فرق نمیکند. این را یک اصل بگیرید در حجاب و … که هرکس شاخصتر می شود، این مطلب برای او شاخصتر و البته حساستر هم میشود، ولی ملاکی دارد که این ملاک عمومی است:
یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ(احزاب: 59)؛ وارد خانههای پیغمبر نشوید مگر این که اذن داده شود به شما به سمت یک سفرهای که البته منتظر سفره نباشید؛ یعنی اگر گفته اند ساعت12 برای ناهار تشریف بیاورید، ازساعت 9 نرو! منتظر سفره! آدمها کار دارند! این را باید یاد گرفت. اینها مزاحمت برای فعالیتهای طرف است. گاهی اوقات اصلاً زمان برایمان مهم نیست ولی کسانی هستند که زمان خیلی برایشان اهمیت دارد. اگر کسی میخواهد یک ربع وقت کسی را بگیرد، خوب است آدم زنگ بزند و وقت بگیرد و اگر گفت نه! بدتان نیاید! در آیه داریم که اگر به شما گفتند برگردید! برگردید!
وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا؛ امدی دعوت شدی بیا تو فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا؛ وقتی هم که خوردید بلند شوید بروید وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ؛ آنقدر با پیغمبر گپ نزنید! پیغمبر وقتش ارزش دارد! حالا ملاک واحد است؛ یعنی هرکس وقتش ارزش دارد و روی لحظاتش برنامهریزی کرده! اما ممکن یک نفر وقتش ارزش نداشته باشد تا صبح باهاش حرف بزن! وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ؛ گپ نزن! آنقدرگعده نکن! اتفاقاً گعده کردن کار بدی است! یک موقع در مجلسی یک انسی است و سلام و احوالپرسی میکند، ولی همینجوری، از هرجا و هر دری سخن گفتن، معلوم است که ادم بیکاری است که آنقدر گعده میکند!
إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ؛ این کار شما پیغمبر را اذیت میکند، فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ؛ پیغمبر از شما حیا دارد و شرم میکند بگوید که اینقدر حرف نزنید! روابطی اصلا براساس شرم وحیا!
وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ؛ خدا از گفتن حق شرم نمیکند و میگوید: با پیغمبر گپ نزنید!
وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا؛ اگر از زنان پیغمبر چیزی خواستید فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ؛ از پشت پرده بخواهید!
هرچه لطافت روح بیشتر، حیا بیشتر!
من یک روایت بخوانم که ببینید که یک نفر اساساً ممکن است از خیلی چیزها حیا بکند!
در بحار الانوار جلد 43، ص352 دارد که امام حسن(ع0یاکل وَبَیْنَ یَدیْه کَلْبٌ؛ یک سگ ایستاده و حضرت دارند غذا میخورند کُلَّمَا أکَلَ لُقْمَة َطرَحَ لِلْکَلْبِ مِثْلَهَا؛ یک لقمه میگذارند دهان خودشان یک لقمه دهان سگ. فَقُلْتُ له یا بْنَ رَسُولِ اللهِ ألا أرْجُمُ هَذا الکَلْب عَن طَعَامَیْکَ؛ میخواهید این سگ را بزنیم برود؟ قَالَ دَعْهُ إنّیِ أسْتَحْیِی مِنْ الله عزوجل أنْ یَکوُنَ ذو روحٍ یَنْظُرُ فِی وَجْهِی وَأنَا آکُلُ ثُمَّ لا أطْعِمُهُ؛ من حیا میکنم یک ذو روح گرسنه جلو من نشسته حیا میکنم از خدا، پس یک لقمه دهان خودم میگذارم و یک لقمه دهان او. هرچه تلطیف سِرّ بیشتر میشود فضای حیا درشخص به شدت بیشتر میشود.
روایتی است ازخواستگاری حضرت علی(ع) از حضرت زهرا(س) که فضایی است بسیار رمانتیک، بسیار قشنگ و برای دو نفر است. چرا؟ چونکه با حیای کامل با هم زندگی کردند و به قدری هم تلطیف سِرّ شدند و این کجا و آنچه الان هست کجا؟ با هزارتا دختر و پای web و search چیزهای مزخرف که دیگر اصلاً حسی ندارد نسبت به همسرش! وحاشا وکلا که این فضاها بخواهد برای اینها به وجود بیاید! اینها فقط برای آدمهای باحیا که یک دوره با حیا زندگی کردند به وجود میآید. آن موقع این حسهای به این قشنگی که آدم از خواندش دل آدم غنج میرود از اینهمه فضای رمانتیک زیبایی که ایجاد شده بین اینها که الان در این زندگیهای الان، ایجاد نمیشود!
در این فضا هرچه قدر درجهی حیا بالاتر باشد، بیشتر ایجاد میشود. اتفاقاً اینجوری است که هرچه قدر آدم شرمش میرود بالا، خودش نمیتواند این کارها را انجام دهد. آدمی که تلطیف سِرّ پیداکرده قرضش را به همین راحتی نمیتواند ازمردم مطالبه کند، حتی قرآن هم میگوید اگر ندارد فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ(بقره: 280)؛ بگذار یک موقعی که میتواند بدهد وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ اصلاً ببخش برود، اگر ندارد. البته نه در مورد آدمهای کلاهبردار بالاخره اینها در این بحث مخصصات لبّی است؛ یعنی عقل این تخصیصها را خودش میزند، ولی یک نفر محتاج آامده از شما قرض گرفته و گفته 2 ماه دیگر میدهم! یک آدم باحیا از 15روز پیش زنگ نمیزند که یادآوری کند! خودش اصلاً از خودش خجالت میکشد که بگوید این پولم را بده! خدا هم این حسها را تحویل میگیرد وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ؛ اصلاً برای خودت بهتر است! ببخش اگر ندارد و حرفش را نزن دیگر! این یک فضای شرم وحیا است که اگر عمومی بشود، درست عمل میکند. آن طرفی هم که دارد قرض میگیرد او هم در همین فضای شرم است که شرمنده است از این که قرضش را نمیتواند بدهد و موظف میداند خودش را که بأیّ نحوٍ کان(هرجور که شده) قرض این را بدهد.
شما ببینید توصیههای شاید به ظاهر متناقضی است.
ببینید الان در ترازو و کشیدنها چه طوری میکشند؟ این کمتر میکشد و او هم چانه میزند، نتیجهاش چیست؟ اعصاب خرد؛ چون که باید چانه بزنه. ما اصلاً نداریم که ائمه چانه بزنند! ائمه بیشتر میدادند و توصیه میکردند بیشتر بدهید! اینکه نسبت دادهاند به حضرت علی(ع) که ایشان آنقدر چانه میزدند که عرق میکردند اصلاً روایت به کنار، شما فکرش را بکن این اصلاً شأن حضرت نیست و ایشان در توصیههای خودشان گفتهاند بیشتر بدهید. از آن طرف به فروشنده گفتهاند یک کم بیشتر بکش! حالا این کمتر میکشد، او هم چانه میزند نتیجهاش میشود یک اعصاب خرد! مال حرامی که او دارد میخورد و این کرامت نفسی که چانه زننده دارد از دست میدهد و از آن طرف توصیههایی که ما داریم که تو بیشتر بکش! تو هم بیشتر بده! و باز سر به سر میشود! و اینجوری اعصابت خرد نشده، کرامت نفست حفظ شده و مالت حلال است. فضای شرم را واقعاً ببینید!
سر یک تصادف کوچک میبینید یک بزرگراه را معطل کرده که خسارت آن چقدراست! حیا نمیکنی که این همه را نگه داشتی برای مثلا20ً هزارتومان؟ لذا بسیاری از مشاجرات را همین فرهنگ شرم و حیا که زاییده کرامت نفس است برمیدارد. به جایی که آنقدر پرونده بفرستد دادگاه و قوه قضائیه و حل اختلاف، میبینید کریمانه گذشت میکند. ما مواجهیم با فضایی به نام فضایِ گذشت!
فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ببینید فضای عفاف و فضای درست کردن حریم ها؛ چون که آن موقعها پشت درها پرده میانداختند. الان هم که درها پرده ندارد باید کنار در بایستد. لازم نیست این چیزها را به کسی بگویند. اگر حیا داشته باشد، خودش انجام میدهد. ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ؛ و این باعث طهارت قلب تو و باعث طهارت قلب اوست؛ یعنی ما میخواهیم قلبمان طاهر بماند
نکتهی بعدی در سوره احزاب، آیه 32، ص 422، دارد که يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء ؛ ای زنان پیغمبر شما شبیه زنان دیگر نیستند؛ یعنی موفقیت و جایگاهتان یک جایگاه خاصی است. إِنِ اتَّقَيْتُنَّ؛ اگر میخواهید تقوا به خرج دهید فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا؛ سخن و حرفتان را نازک نکنید خدا نمیگوید حرف نزنید! میگوید حرف میزنید، با ناز و ادا و کرشمه حرف نزنید! یک زن مسلمان، یک مرد مسلمان وقتی که نامحرمند و با هم حرف میزنند من باب قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ( نور: 30) وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ(نور: 31) سرهاشان پایین است که حرف میزنند یا چشم فروهشته دارند؛ یعنی خیره خیره در چشم نامحرم نگاه نمیکنند اینجور رفتاری را دارد. بعدش هم برای همدیگر با قروقمیش حرف نمیزنند چرا؟ برای اینکه فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ این به معنای این نیست که حالا که این زن اینطور حرف میزند پس میخواهد با او کار خلاف انجام دهد. نه!
معنای طمع در فرهنگ دینی
برای اینکه متوجه شوید معنی طمع چیست، سوره مبارکه سجده آیه 16، ص 416: را ببینید!
وقتی میخواهد بگوید یک سری هستند برای نماز شب بیدار میشوند میگوید: تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ اینها پهلویشان را از بسترها خالی میکنند. يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا؛ پروردگارشان را میخوانند با خوف و طمع این چیزی را که ما تحت عنوان خوف و رجاء داریم. ما در قرآن تعبیر خوف و رجاء نداریم، همین خوف و طمع است و مکرر در قرآن تکرار شده خَوْفًا وَطَمَعًا یعنی رجاء.
یک آیه دیگری هست در سوره زمر، آیه 9، که میگوید: يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ این ترس و آن رجا و امید. این طمع به این معناست که دلش دریک نقطهای گیر میافتد، یک امیدی پیدا میکند و دلش یک سرسپردگی پیدا میکند. یک هوای دیگری هم در دلش هست. دلش هوایی میشود. اینکه میگوید طمع، منظور این نیست که میخواهد برود با طرف کار خلافی انجام بدهد. همین که کارمند میرود در محیط کاری خودش شروع میکند به «محادثه النساء» و اینقدر تأکید شده که این کارها مکروه است یعنی با خانمها گفتگو میکند یعنی دمخور خانمهاست و با خانمها مدام حرف میزند. این آدم در این هشت ساعت کاری که دارد و «محادثه النساء» که دارد، مگر میشود یک لبخند نزند و شوخی نکند! میشود نگویند و نخندند؟یک روز میشود نخندید یک ماه میشود، آیا یک سال هم میشود؟ آیا ممکن است که یک سال درمحیط کاریاش «محادثه النساء» داشته باشد، ولی نه لبخند بزند، نه جوک بگوید!
در این مسافرتهای دانشجویی که میرویم میبینیم این پسرها وقتی چهارتا خانم میبینند، خودشان با خودشان شوخیشان میگیرد! ممکن است با خانمها هم شوخی نکنند و کاملاً برای خودشان (آقایان)مشخص است که اگر جماعت نساء نبودند، این کارها را نمیکردند! مگر میشود کسی در حضور خانمها باشد و این کارها را نکند؟ میبیندکه اگر قولی خاضع شود، این برمیگردد نگاه میکند! این آدم تمام زمان با طراوتش پیش کسی دیگر است و وقتی میخواهد برود خانه، خسته از کار هست و یک چیز دیگر خستگی فکر است؛ چون با آن خانم در سر کار که دعوا نمیکند، ولی وقتی میآید خانه، با خانم خودش دعوا میکند؛ چون دعوا و دلخوری در زندگی یک مقداری طبیعی است، اما از آن خانم که دلخور نمیشود! اینجا فضای گل و بلبل است! اینها نتیجه یدک کشیدن 12 سال کار مشاوره است! که چه طوراست که مرد میآید خانه، آب لمبو به خانه میآید؟ به خاطر اینکه ذهنش گیرکرده در فضاهای دیگر! امید به جاهای دیگر بسته و طمع در نقطه دیگر دارد؛ یعنی برای تخلیه عاطفی برای او یک جای دیگر هست! این است که میگویند زن قول خاضع نکند و این به این معنا نیست که تغییر صدا بدهد! بحث این است که وقتی صحبت میکند یک شوخی هم نمیکند. جوک هم نمیگوید. حرف را میشنود، کارش را انجام میدهد و میرود. آن وقت این، تضمین خانواده میشود اما مرد امروز که میآید تازه مینشیند تلویزیون تماشا میکند فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ؛ یعنی قلبش مریض است، بیمار است و این بیماری نفس است. مرض در قلب انسان است که وقتی خانواده دارد دست میکشد میرود سراغ غیر محارم. آیه میگوید: این کسانی که در قلبشان چنین مرضی هست، طمع میکنند. حالا هرکس طمعش بیشتر، مرضش بیشتر!
غیر ممکن است کسی یک نقطهی دیگری دلش باشد و بتواند ادای عشق در خانه برای همسرش را درآورد؛ چون گند این کار در میآید! نمیشود یک نفر متأهل بشیندwebsite های خلاف را نگاه کند و برود خانه همان جوری باشد که قبلاً بود! گنداین کارها در میآید. ممکن است نفهمد که این کارها را دارید میکنید، ولی آن ضعفی که در حسش دارد ایجاد میشود، تأثیرش را در خانواده میگذارد!
باز در سوره مبارکه قصص آیه 25، ص 388: یک خانمی را گزارش میدهدکه آن دخترحضرت شعیب است(که برعکس این یهودیها که همه چیز را به گند کشیدند در انیمیشنOSA IN EGYPTM درباره حضرت موسی، آسیه، شعیب و دختران شعیب تا پدیده سحر و معجزه) و ببینید دخترحضرت شعیب را قرآن چگونه توصیف میکند فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء؛ حیا با استیحا فرقش این است که یک حیای خیلی متراکم را میگویند استحیاء. عَلَى اسْتِحْيَاء چون جارومجرور است احتیاج به متعلَق دارد و متعلَقش همان تمشی است یعنی مشیء یعنی راه رفتن طوری است که سوار بر نهایت حیا است. وقتی دختر شعیب می آید معلوم است که این خانم، باوقار است! اصلاً هنوز بحث حرف زدنش نیامده، خود مشیء اوست. همین که دارد میآید، معلوم است یک بانوی مکرمه دارد راه میرود.
در مورد حیای متراکم حضرت موسی هم دارد که وقتی خانم جلو میرود، مقداری لباسش باد میخورد و حضرت موسی میگوید: شما بیا از پشت مرا راهنمایی کن! ما در اعجاز النساء(پشت سر خانمها) راه نمیرویم!
در بحث پوشش در مورد شلوار حتی برای خانمها روایت داریم که رَحِمَ الله المُسْتَروِلات؛ خدا رحمت کند خانم های شلوارپوش را. (سروال یعنی شلوار)یعنی ائمه روی پوشش شلوار تأکید کردهاند.
این خانم مکرمه حرف هم میزند. با یک نامحرم دارد حرف میزند، ولی با این وضعیت قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا؛ میگوید: پدرم دعوت کرده که اجر این کار را به شما بدهد. این سقایتی که شما کردید و گوسفندان ما را آب دادید. پدر ما شعیب است. حیا و عظمت شرم وجودی شعیب است که در قبال کاری که موسی کرده مزد میدهد!
اینجا سؤالی پیش میآید که چرا قرآن گاهی با بیشرمی خودش یک چیزهای را مطرح میکند؟ مثلا بحث حورالعین را که با detail هم مطرح میکند؟
مثلاً در سوره مبارکه نباء آیات 31 به بعد میفرماید إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا؛ یک کامیابی بزرگ برای متقیان هست.
حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا؛ باغها و تاکستانهایی است.
وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا؛ این را ترجمه میکنند به همسران و دختران نارپستان (کاعب به دختری میگویند که سینه هایش تازه بیرون زده) أَتْرَابًا تِرْبْ؛ یعنی هم سن وسال.
یک خرده این شبهات به وجود میآید که چه نیاز هست که اینها را با این همه جزئیات بیان کند؟ دوم اینکه چرا همهاش حورالعین؟ مگر قرار نیست زنها هم بهشت بروند؟ بالاخره زنها هم جزء متقین هستند. آیا برای اینها هم وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا است؟ یا نه؟ (به قول یک خانم جلسهای که گفته بود به خانمها که نگویند وزوجنا من الحورالعین؛ چراکه هم جنس بازی است وکار خوبی نیست…واینها بگویند وزوجنا بغلمان! آیا واقعاً این توصیه ابلهانه درست است؟ اگر قرار باشد بحث حورالعین به این معنا باشد و برای زنانها هم باشد اصلاً این فضا فضای[قرآنی] نیست اینها باید یک معنای دیگری داشته باشد و این توصیفاتی که قرآن راجع به حورالعین میکند، برای خانمها هم همین است! در این توصیفات باید یک حرفهای دیگری باشد، ولی حاوی نکاتی است که ما میتوانیم از وجود این بحثها استفاده کنیم. درهمین أَتْرَابًا به معنی هم سن وسال، در میان آن عربهایی که شصت ساله بودند و میرفتند دختر سیزده ساله میگرفتند که تفاوتهای روحی خیلی زیادی داشتند میگوید هم سن وسال به لحاظ احساس روحی و عاطفیای که نسبت به هم میتوانند داشته باشند و درک فضاهای یکدیگر، اینجا أَتْرَابًا برای ما کار میکند. از آن طرف هم اگر قرآن معادل اینها را برای غلمان هم بگوید خیلی بی حیایی میشود! باحیای متوقع در آیات قبل و جلسات پیش دیدیم که راجع به خانمها دارد، این اصلاً سازگار نیست! میبینید هرجا که بحث غلمان میشود، خیلی خدا به آهستگی از کنار این بحثها عبور میکند همه را با این عنوان وَیَطوفُ عَلَیْهِم غِلْمَانٌ؛ یک سری غلمانهایی دارند دور اینها طوف میکنند. بیش از این نمیگوید و وارد جزئیات نمیشود اما وقتی وارد بحث حوری میشود با detail بیشتری مطرح می کند چون مناسبتر با حیایِ کمتر مردان هست! اگر همین وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا را معادلسازی کند با غلمان و چنین چیزهایی را بگوید؛ چون طرف حسابش یک خانم میشود، این با حیای مناسب با خانمها سازگار نیست.
وَكَأْسًا دِهَاقًا؛ جامهای سرشار لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا؛ در آنجا هیچ بحث لغو نیست! دختران اینجوری هست ولی لغو نیست! همهچیز را در فضای شهوترانی حساب نکنید!
یا در سوره مبارکه الرحمن در آیه 56 میگوید: فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ؛ در بهشت و روی آنها تختها یک زنها و حورالعینهایی هستندکه قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ؛ اند فقط دارند شما را نگاه میکنند؛ یعنی طَرْف نگاهشان فقط به سمت شماست که این هم لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ قبل از این هیچ انس و جنی دست به اینها نزده و اینها هم فقط دارند شما را نگاه میکنند. این بیان و حرفی در آن وجود دارد که اگر یک حوریه بهشتی را دارد اینجوری توصیف میکند؛ یعنی به هرجهت یک آدم مبتذلی نیست. یک خانم مناسب با بهشت، خانم مبتذلی نیست که دارد همه را نگاه میکند و چشمش هرجا میگردد. فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ؛ فقط شما را نگاه میکند؛ یعنی این آیات حاوی این نکات هست!
باز در آیه 70 میگوید: فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ؛ در بهشت یک زنان معنوی زیبارو هستند حِسَانٌ بیشتر به جنبههای ظاهریاش میخورد و خَيْرَاتٌ بیشتر به جنبههای معنوی میخورد.
حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ؛ یک حورهای که فقط در خانهاند. مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ اند. این بیان این نکته است که یک حوری بهشتی پاشنه ورکشیده و همهاش در خیابان نیست. یک نفری که ملازم بیت است. شما هرچه اسمش را میگذارید! نه کسی که یک تبرج های جاهلی دارد. و دائم با مردان تماس میگیرد! حرف میزند. سمینار میگذارد. این حالت ابتذالی که دیده میشود، در این حور بهشتی نیست! حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِاند؛ یعنی در خانه هستند.
سؤال: آیا حور العین قطعاً خانم هستند؟
– در مورد اینکه اینها خانم هستند، یا نیستند، نمیشود خبری گفت؛ چون اگر خانم باشند، آن وقت اگر خانمها دعا کنند «وزوجنا من الحور العین» که خیلی بد میشود! یک حرف و حدیثهای دیگری در بحث حور العین و غلمان هست که شاید به این معنی که دقیقاً یک خانم از جنس مؤنث باشد، نیست و از سیاق آیات بر نمیآید.
سؤال: آیا آن حرفها منبع روایی دارد؟
-بله هم منبع روایی دارد و هم بحث عرفانی و کشف و شهود دارد. همین که شما فکر میکنید حور العین یک خانم است که نه تنها در برزخ که در نشآت قیامت کبری که نشئه عقلی است و اصلاً جسمی و جرمی وجود ندارد و همه چیزمثل مفاهیم است.
سوره مبارکه طور آیه 24 ص 524 دارد که يَتَنَازَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ؛ اینها تنازعی میکنند در بهشت که هیچ لغو و تأثیمی در آن نیست وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ وقتی که بحث غلمان میشود یطوف علیهم است همه جا اینجوری است. و این نکته قابل دقت هست که چرا وقتی بحث غلمان را میکند یک جور گفتمان میکند و وقتی بحث حورالعین میکند یک جور دیگر گفتمان میکند؟ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ که لَهُمْ، اینها هزارسخن بحث است! که لهم؛ یعنی اصلاً مال خود اوست و اینها سرسفره خودشان هستند و این حورالعین مال خودتان هستند! .تمام نعمتهای بهشتی هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (اعراف: 147) است.؛ یعنی سرسفره وجود خودتان نشستهاید این حورالعینی که مال خودتان است و غلمانی که مال خودش است. غلمان لهم کَأنهم لؤ لؤ مَکْنوُنَ حالا باید دید این حورالعین و غلمان چه جوری است؟ اینجا نمیتوان به ضرث قاطع گفت غلمان و حورالعین همین چیزهایی است که ما متوجه میشویم! ممکن است در یک نشآتی این گونه نباشد و مهم این است که فضای حوری و غلمان را در بیاوریم. یا میفهمیم یا بعداً میرویم و می فهمیم!
(سؤال) امروزه آقایان برای انتخاب، پیشنهادهایی میدهند که آدم میماند؛ چون که این چشم هرزه شده. البته باید پسرها دخترها را بپسندند اما الان پسر میآید راجع به قد و وزن و حجم و حتی انگشتهای طرف نظر میدهد و اینها را من دیدهام که میگویم! این آدم اصلاً حالیش نیست که زندگی چیست؟ و آنقدر چشمش را هرزه گردانده که حتی روابط جنسی را نمیداند؛ چون این روابط را از کجا یاد گرفته؟ نه! پای کلاس و درس قرآن یاد گرفته؟ اینها را از اینترنت یاد گرفته! آن چیزی هم که از اینترنت یاد گرفته مال خرهاست! و بدتر از حیوانات! مال آدمها نیست! آدمها با همدیگر این کارها را نمیکنند! بعد هم آنقدر قیافه detect کرده که درباره بسیاری از خصوصیات قیافه نظر میدهد. مقصر کیست؟ هم خانمها و هم آقایان! کدام خانم؟ نه یک شخص خانم، بلکه جامعه نسوان به دلیل خطا و تبرجی که کرده مردان را در انتخاب قیافه زنان سختگیر کرده است. به من چیزهایی میگویند که فک من پایین میآید! آنقدر این طرف و آن طرف میرود و آخر هم میگوید نپسندیدم!
بچه مذهبی ما گیر افتاده! اگر آدمها باحیا زندگی کنند، آنقدر قیافه برایشان مهم نمیشود! کسانی که ازدواج کنند میفهمند که بعد از سه چهارماه، آنچه در زیر یک سقف خودش را نشان میدهد، گوهرهای درونی فرد است و اخلاق و شخصیت فرد است. میبینید اگر خانم محترمی است که احترام میبیند و احترام میگذارد، زندگی …
شاید این مقداری طبیعی باشد که مردی راجع به قیافه زنی نظر میدهد، اما فاجعه اینجاست که زنان هم این گونه شدهاند، و راجع به قیافه و هیکل مرد آنقدر نظر دارد؛ چون دائم نشسته هنرپیشهها را نگاه کرده و دل داده است و به لحاظی اینها را مرور کرده، درحالیکه گفته شده جَمَالُ الرّجَالِ فِی عُقولِهِمْ؛ زیبایی مرد در عقلش است. اما همه اینها کنار میرود و آنچه مهم است اخلاق طرفین است و احترامهایی که یک خانم به او میگذارد و مدیریت او را قبول کرده است و این هم مردی است که بابت کشمش عدسپلو گیر نمیدهد! واقعاً يَطُوفُ عَلَيْهِمْ است و دارد دور خانمش میگردد و مواظب و مراقب اوست. مراقب درسش است. مراقب کارهایش است. مراقب علائق اوست و دارد در این زمینه مایه میگذارد! و آدم عاقلی هم هست جَمَالُ الرّجَالِ فِی عُقولِهِمْ.
یک سری راه کارهایی است در روایات که مثلاً بحث خلوت بسیار نهی شده در دین! چه خلوت شخص با خودش چه خلوت با نامحرم! بحث خلوت گزیدن! خلوت با خدا یک کلاس دیگری دارد و ربطی به این بحث ها ندارد! کسی که خلوت داشته باشد. ما همیشه به جوانان توصیه میکنیم که در جمع باشند وخودشان را در محیط خلوت نگذارند وعلی رؤوس الاشهاد (در منظر مردم) باشند. پدر و مادرها اشتباه میکنند که خلوت درست میکنند برای بچهی کلاس راهنمایی! یک سیم کارت و موبایل برایش میگیرند، برای اینکه عقدهای نشود، حوزهی نظارت خودشان را محدود میکنند و این را بدانید تا بچه به سن این حرف ها نرسیده باشد، کلاً از محیط های خلوت بدش میآید و خیلی ناراحت میشوند که وقتی از مدرسه میآیند میبینند مادرشان در خانه نیست! تا بچه است غصه میخورد و وقتی به سن دبیرستان میرسد، این را فرصت میداند که خیلی کارها را میتواند انجام بدهد! شما وقتی درخلوت قرار میگیرید، گرفتار شیطان میشوید! بیایید در فضای عمومی! که شما را ببینند و شما آنها را ببینید!
این است که دارد سَئَلْتُ اباعبدالله: یَبِیتُ فی بَیْتٍ وحده فقال انی َلأکْرَهُ ذلِکَ؛ کسی شب درخانه تنها بماند فرمودند: من خیلی بدم میآید. فَإنْ اضْطُّرَ فی ذلک فَلَا بَحْثَ؛ اگر مضطر است اشکال ندارد. وَلَکِنْ یَذْکُرُ ذِکْرَ اللهِ فِی مَنَامِهِ مَا اسْتَطَعْ؛ قبل از اینکه بخواهد بخوابد یاد خدا کند و با ذکر خودش را زنده نگه دارد.
باز روایت هست که لاتَکُنْ وَحْدَکَ تَعْزَلْ عَنْه وَ تَحَوّلَ عَنْه یَا مِیْمُون (میمون اسم راوی است)؛ از یک جایی که تنها هستی فرار کن فانَّ الشَّیْطَانَ أجْرَءَ مَا یَکوُنُ عَلَی الانْسَانِ إذَا کَانَ وَحْدَه؛ شیطان خیلی پرجرأت تر میشود نسبت به آدمِ تنها و حملاتش خیلی زیادتر است در این خلوت مشخص با خودش.
از آن طرف گفتهاند: لایَخْلوا بِإمْرَأةٍ رَجُلٌ؛ زن و مرد خلوت نمیکنند با همدیگر فَمَا مِنْ رَجُلٍ خَلَا بِإمَرَأةٍ إلاّ کاَنَ الشّیْطَانُ ثَالِثَهُما؛ خلوت نه اینکه در اتاق مشاور نشستند و دارند صحبت میکنند! جایی است که قابل رفت و آمد است! اینجا ملاکهایش مشخص است یعنی جایی است که تنها من هستم و او و هیچکس هم نیست و کسی هم تردد ندارد.
بابی داریم به نام باب «کراهه مجانسه الأنزال والأغنیاء ومحادثه النساء» کلاً نشست و برخواست با اغنیا کراهت دارد؛ یعنی اگر آدم زیاد با آدمهای پولدار معاشرت کند کراهت دارد و مجانست با أنزال (آدمهای بی عقل و دیوانه) خوب نیست و «محادثه النساء»؛ یعنی دمخور شدن با زنها.
روایت امیرالمؤمنین هست در نهج البلاغه[2] که إیّاکَ وَمَا تَعْتَذِرُ مِنْه میگویند برحذر باش از چیزی که بخواهی بابتش معذرت خواهی کنی. یک کاری نکن که مجبور بشوی معذرتخواهی بکنی فَإنّه لا یَعْتَذِرُ مِنْ خَیْرٍ؛ آدم که از یک کار خوب که معذرتخواهی نمیکند وَإیّاکَ وَکُل عَمَلٍ فِی السِّر تَسْتَحْیِی مِنْهُ فِی الْعَلانِیّةِ؛ برحذر باش از کاری که در آشکارا حیا میکنی انجام بدهی، در خفا انجام دهی وَإیّاکَ وَکُلِ عَمَلٍ إذَا ذُکِرَ لِصَاحِبِه أنْکَرَهِ؛ کاری نکن که اگر گفتند شما این کار را انجام دادهای، بدت بیاید و خجالت بکشی! ببین این کار را علنی میتوانی انجام بدهی؟ برو در خفا انجام بده! این فکر را بکن که حتی اگر از این فکرت یک نفر مطلع بشود چقدرخجالت میکشی! وقتی فکر آمد سریع ردش کن برود!
یا داریم که جِمَاعُ المُرُوءَةِ؛ همه مردانگی مروت این است که أنْ لاَ تَعْمَلَ فِی السِّرِ بِمَا تَسْتَحیِی مِنْه فِی العَلَانِیَّةِ؛ همه مردانگی این است که آدم کاری را در خفا انجام ندهد که حیا میکند در علن انجام دهد!
این فضای شرم و حیای در برخورد است که قرآن و متون دینی دارد نشان میدهد. واین را در اتفاقی که برای امیر المؤمنین میافتد نگاه کنید!
داستان روایی خواستگاری علی(ع)
در بحار الانوار روایت 19 و 43 و چند روایت را پشت هم ردیف کردهام که این داستان کامل شود.
فقیل لِعَلِیٍّ لِمَ لا تَخْطُبُ فَاطِمَهَ؟؛ گفته میشود به علی(ع) چرا نمیروی خواستگاری حضرت فاطمه؟ چونکه قبلش ابوبکر و عمر به خواستگاری میروند و حضرت رسول قبول نمیکنند. فَقَالَ وَاللهِ مَا عِنْدِی شَیْءٌ؛ من چیزی ندارم که بروم. فَقِیلَ عِنْدَه رَسولُ اللهِ لایَسْئَلُکَ شَیْئاً؛ پیامبر از تو چیزی نمیخواهد، برو! فَجَاءَ إلیَ رَسُولِ اللهِ فَاسْتَحْیَی أنَ یَسْئَلَهُ؛ امیرالمؤمنین میرود پیش پیغمبر، اما خجالت میکشند چیزی بگویند. امیر المؤمنین 25 ساله خجالت میکشد! این مال کسی است که با آن پشتوانهی حیا آمده فَرَجَعَ؛ بر میگردد. ثُمَّ جَاءَ فِی الیَومِ الثّانِی فَاسْتَحْیَی فَرَجَعَ؛ روز دیگر میرود و این پا آن پا میکند و باز خجالت میکشد و برمیگردد ثُمَّ جَاءَهُ فِی الیَومِ الثالث فَقَالَ لَهُ رَسوُلُ اللهِ یَا عَلِی ألَکَ حَاجَةٌ؟؛ چیزی میخواهی بگویی؟ حرفی داری؟ قَالَ: بَلَی یَا رَسُولَ اللهِ تازه پیغمبر خودشان میفهمند و میگویند: لَعَلّکَ جِئْتَ خَاطِباً؛ انگار آمدی خواستگاری! این طور به نظر میآید! قال: نَعَمْ یَا رَسوُلَ اللهِ؛ بله فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَه؛ پیامبر به منزل خودشان میروند فَقَالَتْ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ حَاجَتُکَ یَا رسولَ الله؛ حضرت فاطمه میگویند: بفرمایید یا رسول الله إنَّ عَلِی بْنِ ابیِ طالبٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ قَرَابَتَهُ؛ بعد به حضرت فاطمه میگویند: تو که علی را میشناسی! وَفَضْلَهُ وَإسْلَامَهُ؛ فضل و اسلامش را میدانی وَإنّی قَد سَئَلْتُ رَبّی أنْ یُزَوِّجَکَ خَیْرُ خَلْقِهِ؛ من هم از خدا خواستهام که خیر خلقی که وَأحَبَّهُمْ إلَیْهِ وَقَدْ ذَکَرَ مِنْ رَبِّکَ شَیْئاً؛ علی هم آمده و چنین حرفی به ما زده! فَمَا تَرَیْنَ؛ نظرت چیست؟ فَسَکَتَتْ وَلَمْ تُوَلَّ وَجْهَهَا؛ نمیگوید بله، بلکه سکوت میکند. مثل این رسم های که ما داریم که عروس دفعه سوم باید بله بگوید اگر بار اول بگوید این اقتضای حیا نیست! فَسَکَتَتْ وَلَمْ تُوَلَّ وَجْهَهَا؛ رویشان را به طرف حضرت نمیکند وَلَمْ یَرَ فِیِه رَسُولَ اللهِ کَرَاهَةً؛ حضرت در او کراهت نمیبینند فَقَام وَهُوَ یَقُولُ اللهُ أکْبَر سکُوتُهَا إقَرارُهَا؛ سکوتش اقراراست. بالاخره ازدواج میکنند تا اینکه قَالَ عَلِیّ(ع) فَأقَمْتُ بَعْدَ ذَلِکَ شَهْراً أصَلیّ مَعَ رَسُولِ اللهِ وَأرْجَی إلیَ مَنْزِلی فَلا أذْکُرُ شیئاً مِنْ أمْرِ فَاطِمَه؛ یک چند ماه بود که ازدواج کرده بودیم و مدام میرفتیم و میآمدیم، رویمان نمیشد بگوییم ما حالا ازدواج کردیم، کی ببریم منزل؟ یعنی عقد کرده بودند، ولی مستقر نشده بودند و ما هم نمیگفتیم. ثُمَّ قُلْنَ أزْواجُ رَسُولِ اللهِ؛ اینجا ازواج رسول الله پا در میانی کردند و آمدند ألا تَطْلُبُ لَکَ مِنْ رَسوُلِ اللهِ دخُولَ فَاطِمَة عَلَیْهِ؟؛ چرا فاطمه را نمیبری؟ فَقَالَتْ أمُّ ایْمَن: یَا رسوُلَ اللهِ لو أنَّ خَدیجهً باقیهً لَقَرَّتْ عینُهَا بِزِفَافِ فاطمه؛ اگرحضرت خدیجه بود خیلی دوست داشت فاطمه را در لباس عروسی میدید. فَقَالَ فَمَا بَالُ عَلِیٍ لایَطْلُبُ مِنّی زَوجَتَه؟؛ حضرت میفرمایند چرا علی نیامد عروسش را از من بخواهد؟ فَقَدْکُنّا نَتَوَقَّعُ ذَلِکَ؛ ما میخواستیم بیاید بگوید که میخواهیم خانممان را ببریم. قَالَ عَلِیٌّ فَقُلْتُ الْحَیَاءُ یَمْنَعُنِی یَا رَسولَ اللهِ؛ میگوید چرا نیامدی بگویی؟ میگوید حیا اجازه نمیداد که من بگویم میخواهم خانمم را ببرم!
باز در این تکه از روایت که میخواهند عروسی کنند که حتی بعد عقد هم مدتی بوده که هم دیگر را ندیده بودند؛ یعنی از این روایت معلوم که ندیده بودند حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را قال رسول الله: یَا أمَّ سَلَمَه هَلُمّی فاطمه؛ در آن روز میفرمایند فاطمه را بیاور فَانْطَلَقَتْ؛ میدود که حضرت را بیاورد فَأتَتْ بِها وَهی تَسْحَبْ أذْیَالَهَا وَقَدْ تَصَبَّبَتْ عَرَقاً حَیَاءً مِنْ رَسُولِ اللهِ؛ این دامن حضرت زهرا کشیده میشد به زمین و عرق شرم روی صورت حضرت فاطمه نشسته بود از اینکه رسول الله دارد حضرت فاطمه را پیش علی(ع) میبرند فَعَثَرَتْ؛ میلغزد و میخورد زمین از این حیا قَالَ رَسُولُ اللهِ أقَالَکَ اللهَ عَثْرَةً فِی الدنیا وَالاَخِرَه؛ قدمت در دنیا و آخرت نلغزد! فَلَمََا وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ وقتی رو به روی امیر المؤمنین قرار میگیرد کَشَفَ الرّداء عَنْ وَجْهِهَا؛ روی صورت حضرت فاطمه را بلند میکنند حَتّی رآها عَلِیّ؛ تا اینکه حضرت علی میبیند حضرت فاطمه(س) را. ثُمَّ أخَذَ یَدَهَا فَوَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیّ؛ دست حضرت فاطمه(س) را میگیرند و میگذارند در دست حضرت علی(ع). این صحنهها صحنه هایی است از روایت مشخص است که اینها اصلاً دل تو دلشان نیست. بارک الله لک فی ابنتک رسول الله. یَا عَلِیّ نِعْمَ الزَّوجَة فَاطِمَة وَیَا فَاطِمُهَ نِعْمَ الْبَعْلُ عَلِیّ؛ میگویند: شما بهترین زن و شوهرید برای هم. بعد اینها میروند در اتاق. حضرت علی میگویند: فَأخَذْتُ بِیَدِ فَاطِمَهَ فَانْطَلَقْتُ بِها جَلَسْتُ فی جانب صُفّه (سکویی) وَجَلَسَتْ فِی جَاِنِبهَا؛ من نشستم و حضرت هم نشست وهی مُطْرِقَهٌ إلیَ الارض حیاءً منی وأنَا مُطْرِقٌ حیاءً منها؛ من همین جوری از حیا داشتم یک جا را نگاه میکردم و حضرت فاطمه(س) هم داشت از حیای من یک جا را نگاه میکرد.
اصلاً این فضاها کجا الان هست؟ اینقدر چیز دیده و دستش را در دست هر نامردی گذاشته و مرد هم دستش را در دست هر زنی گذاشته،در حالیکه در این بهترین و لذت بخشترین صحنهها فقط باید طرف با همسر خودش باشد، اما میبینید یک عالمه تجربههای قبلی دارد!
فی حدیث تزویج فاطمه: فَلَمّا أصْبَحَ و بعدش دوباره فردای آن روز همهاش حیاست. وقتی صبح شد دَعَاهَا پیامبرحضرت فاطمه را صدا زدند فجاءت حِزَقة من الحیاء؛ از حیا قدم آهسته بر میداشت که بیاید خدمت پیامبر این حالت حیای حضرت فاطمه(س) خَجِلَتاً مدهوشتًا؛ موقعی که حضرت رسول حضرت فاطمه را صدا زده بودند، مدهوش شده بود حضرت فاطمه(س) بعد از آن شب! اینها یک حیاهای متراکمی است! تازه امیرالمؤمنین را آنجا دیده! آیا امیر المؤمنین نمیتوانسته آنجا زندگی کند؟ نه اینکه مجاز نیست مجاز است، ولی این چیزهای که الان داریم میبینیم حرف وحدیثهای دیگری است!
اسلام و طلاق زیبا و کریمانه
یک روایت دیگر با توجه به آیه 49 سوره مبارکه احزاب، ص 424 که دارد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ؛ وقتی با مؤمنات نکاح کردید و بعد طلاقشان دادید قبل از اینکه مجامعتی داشته باشید فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا؛ عده ندارند فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا؛ طلاق دادید اما با فضیحت نه! چیزی به او بده که یک طلاق و رهاکردنی به خوشی باشد! به خوشی طرف را رها کن! طرف را بیآبرو نکن! به تعبیر روایت متجملش کن و رهایش کن!
در روایت است که بعد از اینکه این آیه را میخوانند: قالَ مَتِّعوهُنَّ أوْ جَمِّلوهُنَّ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَعْروفٍ؛ از معروف او را متجملش کن! چرا؟ فَإنَّهُنَّ یَرْجِعْنَ بِکَأبَةٍ وَوَحْشَةٍ و هَمٍّ عَظیمٍ؛ این شرم بازگشت به خانه پدری این یک وحشت و یک غصهای است برای این زن، یا دختری که میخواهد برگردد. وَشماتةٍ مِنْ أعْدَائِهِنَّ؛ و یک شماتتی است درآن فان الله عز وجل کَریم یَسْتَحْیِی؛ خدای کریم حیا میکند وَیُحِبُّ اهلَ الحَیاءِ؛ اهل حیا را هم دوست دارد إنَّ أکْرَمَکُمْ أشَدَّکُمْ إکراماً لِحَلائلِکُمْ؛ اکرم و کریمترین شما کسی است که حلائل و همسران خودش را بیشتر اکرام میکند. حتی طلاق باید با اکرام باشد! به دلیل این که شما حق ندارید حیای یک نفر خراب کنید. نه این که چهار تا عیب بگذارید روی طرف و طلاق دهید! میخواهی طلاق دهی این جوری نیست که پیراهنی بود و درآوردیم! اگر کسی میخواهد طلاق دهد باید رعایت شأن و حیای طرف مقابل را بکند و طرف مقابل را متجمل کند بدون این که طرف را ملکوک کند و یک کاری کند که دیگر احدی طرف او نیاید! این جوری نباید بکند! او با یک شماتت و همَ عظیمی دارد به خانه پدری باز میگردد و لذا اینها را باید رعایت کرد.
[1]. نهج البلاغه، خطبه 224.
[2]. برای مطالعه بیشتر ر.ک نامه 69 نهج البلاغه.