فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه تعالی

جلسه‌ی 1 «زن و خانواده»

حجت الاسلام و المسلمین قاسمیان2- 26 آبان 86

 

فهرست مطالب

1-مقدماتی درباب شیوه بحث در این جلسات

1-1-بودن مبانی زیادی راجع به موضوع «زن و خانواده» در قرآن

1-2-بیان همه آیات مربوط به زن در طی جلسات و بررسی تمام مطالب اخلاقی، احکام و … پیرامون آن

1-3-خالی نبودن روانشناسی از اعتقادات به دلیل ریشه داشتن اخلاق در اعتقادات

1-4-اهمیت رجوع به قرآن در این موضوعات

1-5-استفاده از روایات؛ پس از بررسی قرآن

بحث تفسیری

2- آیه 1 سوره نساء

2-1-کلی بودن عبارت «يا أَيُّهَا النَّاسُ»

2-2-خلق همه انسان‌ها از «نفس واحده»

2-2-1-نفی برتری‌طلبی (به دلیل خلق همه از نفس واحده)

2-3-وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها

2-3-1-استعمال قرآنی «زوج» در معنای «زن»

2-4-وَبَثَّ مِنْهُما

2-4-1-حضرت آدم محصول ازدواج نفس واحده و زوج نفس واحده

2-5- خَلَقَكُمْ

2-5-1-باز شدن کمالات فشرده شده‌ی«نفس واحده» در زوج او

2-5-2-بررسی روایات مربوط به خلق زن از دنده چپ مرد

2-6-جمع‌بندی

 

 

 

 

آیهی اصلی: آیه 1 سوره نساء

سایر آیات: 13 حجرات، 6 زمر،21 روم، 189 تا 190 اعراف، 1 طلاق

موضوعات اصلی: نفس واحده، زوج.

موضوعات فرعی: نفی برتری‌طلبی، زوج، نظام طولی عالم، خنثی، عدّه‌ی طلاق.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

1- مقدماتی درباب شیوه بحث در این جلسات

1-1- بودن مبانی زیادی راجع به موضوع «زن و خانواده» در قرآن

[2] ما انتظار داریم در چنین موضوعی قرآن حرف زیاد زده باشد و مبانی‌ زیادی داشته باشد؛ چون اعتقاد راسخ داریم که (اسراء: 9) إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ؛ قرآن کتابی است که ما را هدایت می‌کند به محکم‌ترین نقطه‌ای که می‌شود به آن اتکا کرد، و کتابی که می‌شود برنامه زندگی را روی آن تدوین کرد. ‌قرآن است و فقط قرآن!

1-2-  بیان همه آیات مربوط به زن در طی جلسات و بررسی تمام مطالب اخلاقی، احکام و … پیرامون آن

[3] این‌جا به موضوعی می‌پردازیم که مبتلابه است، منتهای مراتب این‌جا بحث تخصصی قرآن است؛ ‌یعنی کاملاً بحث فنیِ قرآنی است و راهکارهای روان‌شناس‌ها نیست. بحث، قرآن است.

[3] بحث هم به صورت مرتب هم انجام نمی‌شود. یعنی دارای یکسری مبانی چیده شده نیست. دلیلش چیست؟ اول اینکه فعلاً وقت این کار را ندارم؛ دوم این‌که اول باید آیات مختلف پیرامون چنین موضوعی گفته شود؛‌ یعنی پیرامون موضوع زنِ در مقابل مرد، زنِ در مقابل شوهر، زنِ در مقابل خانواده و مردِ در مقابل زن، مردِ در مقابل همسر، مرد در مقابل خانواده و همه ابحاثی که به این مسئله مربوط است، ‌گفته شود، در بیاید. ظاهراً قرار است که گروهی از این هفته به آن هفته پیاده کنند، ‌‌آن موقع می‌توانیم با فهرست‌زنی و نمایه‌زنی مبانی آن را جدا بنویسیم و پیامدهای آن را تفکیک کنیم. این بحث را اگر در دو سال بتوانیم جمع کنیم و آیاتش را بررسی کنیم، قدم بزرگی برداشته‌ایم که در دو سال نمی‌شود.

[5] ضمن این‌که چون بحث قرآنی است و می‌خواهد با حواشی آن گفته شود،‌ قصد بر این است که در هر بحثی که قرآن فرو رفت، ما هم با آن می‌رویم! به شرطی که مربوط به بحثمان باشد؛ یعنی اگر بحث اعتقادی چنین داستانی را اقتضا کرد، ما هم با قرآن می‌رویم. اگر بحث اخلاقی چنین مباحثی انجام شد، می‌رویم. حتی اگر بحث احکام این داستان هم بشود با آن می‌رویم.

[6] به دلیل این‌که خیلی وقت‌ها احکام گفتن قرآن، با احکام گفتن رساله‌ها کاملاً متفاوت است. احکام گفتن رساله‌ها خالی از حِکَم آن است، ولی احکام گفتن قرآن به درد درآوردن فضاها می‌خورد؛[1] یعنی ما فضاهای لازم را از احکام گفتن قرآن می‌توانیم درآوریم. خواهید دید که آیات الاحکام آنطور که در قرآن است خیلی فرق دارد با احکامی که در رساله‌هاست! از آیات الاحکام قرآن، حکمت‌ها و فضاهایی استخراج می‌شود که یا به سختی و یا اصلاً در رساله‌ها دیده نمی‌شود.[2]

1-3- خالی نبودن روانشناسی از اعتقادات به دلیل ریشه داشتن اخلاق در اعتقادات

[12] اساساً تفاوت این فرض‌های قرآنی با فرضی که در روان‌شناسی مثلاً درباره روابط زن و مرد وجود دارد، این است که در مباحث روان‌شناسی بیشتر شما راهکار می‌بینید. راهکاری که بالاخره متکی به اعتقاداتی است! نمی‌شود اخلاق کسی متکی به اعتقادش نباشد! اخلاق هر کسی متکی به اعتقاداتش است، منتهای مراتب، گاهی این اعتقادات ظاهر است گاهی مخفی و مطوی است؛ یعنی اگر بپرسیم: “آقا چرا شما به یک نفر تذکر نمی‌دهی؟ ” این اعتقاد در می‌آید که: “من فکر می‌کنم همه دارند کار خوب می‌کنند.” یا می‌گوید: “هرکسی حساب عمل خودش را پس می‌دهد.”‌ یا گزاره‌های اعتقادی‌ای که توجیه کننده این فعل اخلاقی اوست. مگر این‌که بگوید: “اشتباه کردم.” ولی اگر کسی یک فعل اخلاقی را عالماً عامداً دارد انجام می‌دهد، باید متکی به یک اعتقاد مخفی و مطوی باشد! نه اعتقادات نوشته شده در کتاب‌هایشان! لذا جایگاه بحث‌های اعتقادی بسیار مهم است. باید بحث‌های اعتقادی مربوط به این بحث انجام شود و به احکام هم اگر از این ناحیه نگاه بشود،‌ جایگاهش بسیار مهم است!

1-4- اهمیت رجوع به قرآن در این موضوعات

[19] یک احکامی هست که قرآن نگفته مثلاً حکم جَلد (تازیانه زدن) قرآنی است اما حکم رَجم(سنگسار) قرآنی نیست و شاهد قرآنی هم ندارد. بالاخره یک چیزی در قرآن بیاید، یا نیاید، فرق می‌کند! یعنی مهم است که روی قرآن به عنوان ثقل اکبر کار بکنیم و به احکام آن به جهت قرآنی نگاه بکنیم. آن‌قدری که قرآن بیان کرده، خیلی مطلب از احکام قرآنی دستمان می‌آید! الان هم ذوق و شوق انسان‌ها به این‌که مسائل زندگیشان را از دین بشنوند که قرار است زندگی‌ها را سامان بدهد، زیاد شده است، ‌نه این‌که هرکه حرف زد بشنوند! خیلی‌ها رسیدند به این جا که می‌گویند مثلاً این نظریه بومی نیست! یا می‌گویند: آن دیگری برای خودش گفته! اگر بلد بودی خانواده را درست اداره کنی،‌ چرا خانواده خودت از هم پاشیده است؟ و از این دست حرف‌ها!

1-5- استفاده از روایات؛ پس از بررسی قرآن

[20] بحث ما قرآنی است اما در برخی جاها از مباحث روایی هم استفاده می‌کنیم. بعد از این‌که مطلب قرآنی آن جمع‌بندی شد و حرف قرآنی و ماده قرآنی آن استخراج شد، آن موقع است که ممکن است روایات را بیاوریم یا در تأیید، یا در تکذیب! و این مباحث هم از مباحث پر روایت است و انگیزه جعل زیادی دارد.

بحث تفسیری

2-آیه 1 سوره نساء

[21] برای شروع بحث از سوره نساء آغاز می‌کنیم؛ سوره‌ای پرمحتوا و مهم، با شبهه‌ی بسیار زیاد! ما نمی‌خواهیم تفسیر سوره نساء بکنیم، بلکه از این مجموعه عباراتی را توضیح می‌دهیم که بیشتر به کارمان بخورد و قرار نیست لزوماً به تمام نکات تفسیری که آیه می‌تواند داشته باشد، اشاره بکنیم! یکی از آیات کلیدی در بحث اعتقادی این قضیه، این آیه است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

(نساء: 1) يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً؛

[23] (نساء: 1) يا أَيُّهَا النَّاسُ…؛ ای همه‌ی مردم! …اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ… تقوا بورزید از پروردگاری که شما را خلق کرد …مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ…؛ از یک ذات. …وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها…؛‌ و زوجش را هم، از او خلق کرده. …وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً…؛ از آن زوج و نفس واحده مبثوث و پراکنده کرده رجال و نساء زیادی را. …وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ…؛ در مورد ارحام از خدا پروا کنید. …إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً.

2-1-  کلی بودن عبارت «يا أَيُّهَا النَّاسُ»

[24] عبارت «يا أَيُّهَا النَّاسُ» را که توضیح بدهم، معلوم می‌شود که چرا می‌خواهم این عبارت را توضیح بدهم! به دلیل این‌که خیلی‌ از مفسرین، «نَفْسٍ واحِدَةٍ» را آدم ابوالبشر گرفته‌اند. و گفته‌اند «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» یعنی «مِنْ ابَوَیْکم»؛ مثل آیه (اعراف: 27) يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ…؛[3] «مِنْ ابَوَیْکم»؛ یعنی از آدم. «وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها» و از آدم، حوّا خلق شد. «وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» آن‌وقت از این دو، زن و مرد در آمدند. پس لازم است که عبارت «يا أَيُّهَا النَّاسُ» توضیح داده شود.

[25] ادعا اینست که آیه اول سوره مبارکه نساء که تابلوی ورودی به سمت سوره است، که سوره باید خیلی چیزها را روشن بکند؛ روابط زن و مرد، زن و شوهر، روابط بزرگسال- خردسال، خردسال- بزرگسال.

[26] «يا أَيُّهَا النَّاسُ» تعبیری است که همه را می‌گیرد به دلیل مضامینی که در «يا أَيُّهَا النَّاسُ»ها وجود دارد. چون «يا أَيُّهَا النَّاسُ»ها مضامین کاملاً کلی دارد، همه همه را دربر می‌گیرد، نه همه آدم‌ها بعد از نزول قرآن، بلکه حتی خود حضرت آدمعلیهالسلام. آن هم به دلیل مضمونش.

[27] به عنوان مثال: در آیه (بقره: 21) يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ…؛ یعنی باید حضرت آدمعلیهالسلام را هم شامل شود، بقیه را هم دربر بگیرد! مگر این‌که قرائنی وجود داشته باشد تا باعث شود «يا أَيُّهَا النَّاسُ» را به ناسِ بعد از نزول قرآن مختص کنیم؛ مثلاً در آیه 158 اعراف داریم: (اعراف: 158) قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً…؛ ای همه مردم! رسول خدا برای کسانی است که حاضرند نه اقوام گذشته.؛ چون که رسول به سمت مردم است (إِلَيْكُمْ)؛ به سمت آدم‌های زنده! پس قرائنی وجود دارد که این‌جا «يا أَيُّهَا النَّاسُ» را از کل بشریت خاص می‌کند به بخشی از بشریت.

2-2- خلق همه انسان‌ها از «نفس واحده»

[29] در سوره نساء اگر توجیه شود که «يا أَيُّهَا النَّاسُ» خود حضرت آدمعلیهالسلام را هم دربر می‌گیرد، این قرینه وجود ندارد که شما بخواهید حمل بر معنای دیگری بکنید و «نَفْسٍ واحِدَةٍ» را خلاف ظاهرش حمل بکنید! چون به حضرت آدمعلیهالسلام بگویید، «نَفْسٍ واحِدَة» چیز عجیبی است! در قرآن بارها اسم حضرت آدمعلیهالسلام آمده و هرگز از آدمعلیهالسلام با تعبیر «نَفْسٍ واحِدَةٍ» یاد نشده است! پس «نَفْسٍ واحِدَة» باید نفس واحده بماند و نمی‌توان به خلاف ظاهر حمل کردحالا ترجمه آیه (نساء: 1) يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ…؛ این می‌شود که خدا شما، همه را (زن و مرد) خلق کرد از یک ذات.

2-2-1-            نفی برتری‌طلبی (به دلیل خلق همه از نفس واحده)

[30] (خوب توجه بکنید؛ آیه، آیه اعتقادی مهمی است! از کارهای پیچیده قرآن است به لحاظ ترکیب کلمات.)

نکته اول اینکه میفرماید همه از یک ذات آفریده شده‌اند و آیه وقتی این را می‌گوید روی هرگونه برتری طلبی و امتیاز طلبی خط بطلان می‌کشد؛ زن نسبت به مرد، مرد نسبت به زن، بزرگ نسبت به کوچک، کوچک نسبت به بزرگ، غنی نسبت به فقیر، فقیر نسبت به غنی، و هرگونه امتیاز طلبی نفی می‌شود با این موضوع که حقیقت همه شما، یک حقیقت است و همه شما زن و مرد از یک حقیقت خلق شده‌اید.

[31] گاهی اوقات عدم برتری طلبی و امتیاز طلبی را به این «نَفْسٍ واحِدَة» نسبت می‌دهد و گاهی مانند سوره مبارکه حجرات (که این آیه از محکمات قرآنی است) به گونه دیگری بیان می‌کند:

(حجرات: 13) يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ؛[4]

[32] می‌خواهد بگوید همه شما از یک پدر و مادر هستید. بحث حقیقت واحد را نمی‌کند. این یعنی شما با هم فرق ندارید، پس به همدیگر فخر نفروشید. …وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا؛ شما شعوب و قبائل شدید که همدیگر را بشناسید. اگر همه هم‌شکل و هم‌قبیله بودید، تعارُف و شناخت صورت نمی‌گرفت، ولی همه شما از یک زن و مرد خلق شدید؛ …إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ…؛ بزرگوارترینتان نزد خدا با تقواترین در نزد خداست.[5]

2-3-                   وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها

2-3-1-           استعمال قرآنی «زوج» در معنای «زن»

[34] «زوج» برخلاف این‌که در فارسی ما به دوتا می‌گوییم، در قرآن به تک، زوج می‌گوید. در فارسی به یک زن و شوهر یک زوج می‌گوییم، اما در قرآن آن‌ها را دو زوج خطاب می‌کند. معادل زوجِ ما در فارسی، در عربی «شفع» است؛ یعنی جفت نه زوج، در عربی یکی از فردها را زوج می‌گویند.[6] [36] زوج اگر به صورت ازواج بیاید فرق نمی‌کند و مراد هم زن و هم مرد است. خود زوج هم همین طور است، اما استعمالات قرآنی این گونه است که اگر ازواج بیاید به معنای زن و مرد است، اما اگر زوج به تنهایی بیاید با شواهد و قرائن گفته می‌شود که منظور جنس ماده است. این تعبیر را با سیاق‌گیری خدمتتان عرض می‌کنم.

[38] قرآن بحث را ترقی می‌دهد. ببینید، اولاً انسان، «زوج» دارد. ثانیاً در سوره زمر دارد: (زمر: 6) خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ…؛[7] برای شما از انعام، هشت زوج قرار داد. هشت زوج ‌چه هستند؟ با آن توضیحی که دادیم [که قرآن به هر یک از جفت ها، زوج می‌گوید]، باید چهار نوع پیدا کنید! یعنی گاو، شتر، گوسفند و بز، نر و ماده‌ این‌ها می‌شوند «ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ» که ما به این‌ها چهار زوج می‌گوییم. ازواج هم نر را می‌گیرد هم ماده را. یا دارد: (الرحمن: 52) فيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ…؛ از هر فاکهه در بهشت زوجی است.[8]

[46] با توجه این‌که در زبان فارسی، زوج را، زن و مرد می‌گیرند اما در استعمالات قرآنی، «زوج»، به معنای «جنس ماده» است و «زن و مرد» را با عبارت «ازواج» می‌آورد یا «زوجان». با تطبیق و سیاق‌گیری ببینید چه نکته‌ای در می‌آید![9] آیه 189 اعراف و روم آیه 21 را ببینید!

2-3-1-1-     استدلال به آیات در نشان دادن استعمال قرآنی «زوج» در معنای «زن»

[50] این آیه هم شبیه آیه اول سوره نساء است: (روم: 21) وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً… از آیات خدا این است که برای شما از خود شما، ازواج خلق کرده …لِتَسْكُنُوا إِلَيْها…؛ تا با آن ازواج آرام شوید.

اشکال: بعضی می‌گویند: “این آیه چه ارتباطی دارد به زن که می‌گویید «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» یعنی تا اینکه با زن آرام شوید؟

اولاً خَلَقَ لَكُمْ گفته که یعنی زن و مرد. «مِنْ أَنْفُسِكُمْ» و «أَزْواجاً» هم که یعنی زن و مرد! «لِتَسْكُنُوا» هم، درست است که فعل در حالت مذکر است اما در فرهنگ قرآن زن و مرد را با ضمیر مذکر می‌آورد و هرجا می‌گوید «مؤمنون»؛ یعنی هم مؤمنون هم مؤمنات، این قانون قرآن است.[10] «ها» در «إِلَيْها» به «أَزْواج» می‌خورد که جمع مکسر است و با آن معامله‌ی «مفرد مؤنث» می‌شود! پس این‌ آیه ربطی به خانم‌ها ندارد! کلاً «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» یعنی طرفینی. فرق ندارد زن با مرد لِتَسْكُنُوا یا مرد با زن! لِتَسْكُنُوا یعنی برای آرامش همدیگرند. آن کارکردی که در خانواده دارید جستجو می‌کنید، از این طرف [یعنی از طرف مرد] قوامیت است و از آن طرف [یعنی از طرف زن] تسکین، از این‌ آیه تسکین در نمی‌آید؛ و بعد دارد «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً» که ربطی به خانم‌ها ندارد!”

[54] جواب: سیاق تشکیل دادن یعنی همین! این آیه را بگذارید کنار آیه 189 سوره اعراف، می‌بینید که آیات دارند همدیگر را یاری می‌کنند. در این آیه تمام افعال مذکر آمده است: (اعراف: 189) هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها… این ها همه افعال مذکر است که مطابق عرف و عادت هم هست. …فَلَمَّا تَغَشَّاها… وقتی مرد، زن را تغشی می‌کند و می‌پوشاند.[11] حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً…؛ حمل خفیفی می‌گیرد؛ …فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ…؛ وقتی حمل سنگین شد …دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما…؛ دیگر خدا را می‌خوانند …لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ؛ که اگر به ما فرزند صالح بدهی، دیگر ما شاکر می‌شویم. (اعراف: 190) فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا… وقتی به آن‌ها دادیم می‌گویند:‌ پدر و مادر باهوش،‌ معلوم است بچه باهوش می‌شود! …جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا…؛ شریک برای خدا قرار می‌دهند. فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ.

[56] این آیات و حوزه این آیات نشان می‌دهد که فضای آیه اِشعار دارد به این‌که «زوج» به جنس ماده بر می‌گردد؛ چون مرد، زن را تغشی می‌کند [در …فَلَمَّا تَغَشَّاها…، «ها» که اشاره به جنس مؤنث دارد به زوج برمی‌گردد.]

پس از «زوج»، در «جنس زن» استفاده می‌شود و «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» یعنی زن آرامش می‌دهد، نقش سکنی و آرامش دادن دارد، ولی نه این‌که زن یک نقش دارد و آن‌هم سکنی و آرامش! او را گذاشتند برای سکنی و آرامش مرد! البته باید چند جور نقش زن و مرد را در آیات بررسی کنیم؛ حتی در مورد (نساء: 34) الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء…؛ باید در بیاید که این مردِ در خانواده است، یا مردِ در مقابل زنش است؟ این‌ها با هم فرق دارد! چون ممکن است مادری قوّام برای بچه‌اش باشد! آیا این‌جا زن در خانواده است، یا زن در مقابل شوهر، یا زن در مقابل بچه‌ها، یا زن در مقابل مرد است؟ برای همین بعضی ممکن است فکر کنند (نساء: 34) الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء…؛ به اطلاق یعنی زن در مقابل مرد! یعنی اگر سیستم اجتماعی هم خواستیم بدهیم، قوام اوست. پس باید معلوم شود چه کسی در چه حوزه‌ای قوّام است؟ چه کسی حوزه‌ها را در می‌آورد؟ خود آیات حوزه‌هایش را نشان می‌دهد. با هم قاطی نکنید! این‌جا این سکنی، زن در مقابل شوهر است. البته قابل تعمیم به چیز دیگر هم هست.

2-4-وَبَثَّ مِنْهُما

2-4-1-            حضرت آدم محصول ازدواج نفس واحده و زوج نفس واحده

[59] پس با توجه به این‌که ما در این بحث، اولاً واژه «زوج» را عملاً «ماده» گرفتیم؛ و ثانیاً آدم ابوالبشر هم مشمول همین فقره از آیه هست که «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» است: (نساء: 1) …وَبَثَّ مِنْهُما رِجَالاً کَثیِراً وَنِسَاءً…؛ این مبثوث شدن و پراکنده شدن همه از خود آدم و مادون شروع شده است؛ یعنی خود آدم هم محصول نفس واحده و زوج‌ آنست. نه «خلق منکم زوجکم»، بلکه «و خلق من زوج نفس واحده» است؛ زوجِ نفس واحده است، نه زوجِ شما! یعنی نفس واحده با زوج خودش ازدواج کرده و بعد «وَبَثَّ مِنْهُما»… ؛ یعنی از نفس واحده و زوج نفس واحده؛ از درون آن، آدمعلیهالسلام و مادون آن بیرون ریخته است.

2-5-خَلَقَكُمْ

[62] سؤال: تفاوت خلق و جعل چیست؟

جواب: «خلق» و «جعل» هم، تقریباً به معنی همدیگر به کار می‌رود که اگر این دو واژه کنار هم بیاید افاده معانی‌ای می‌کند و یک دقت‌های قرآنی در آن وجود دارد.

در این آیه ترکیب معانی‌ای که دارد می‌کند این است که همه شما از نفس واحده و از یک حقیقت هستید اما زوجِ نفس واحده، از نفس واحده استخراج شده و باید در نظر بگیرید که اولاً این نباید برای هیچ کس باعث برتری طلبی شود؛ چون آیه این را دارد می‌گوید. آیه می‌گوید: همه از نفس واحده هستید! به اضافه این‌که زوج آن نفس واحده به لحاظ مرتبه وجودی پایین‌تر از اوست.

2-5-1-           باز شدن کمالات فشرده شده‌ی«نفس واحده» در زوج او

[63] درنهایت باید اولاً چیزی در نظر گرفته شود که هیچ موجب امتیاز نشود؛ چون همه‌تان از نفس واحده هستید و از آن حقیقت هستید. ثانیاً زوج نفس واحده از خود نفس واحده ساخته شده؛ یعنی زوج نفس واحده در مرتبه وجودی پایین‌تری قرار گرفته، ترکیب این دو چیزی نمی‌تواند باشد الا فرق اجمال و تفصیل در حقایق بالاتر؛ (که اینجا گفتگو از حقایق بالاتر است؛) تازه در «رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» دارد از ازدواج نفس واحده با زوج خودش، زن و مرد منشعب می‌شود و بیرون ریخته می‌شود و مبثوث و پراکنده می‌شود. این هیچ تصویری نمی‌تواند داشته باشد الا به اجمال و تفصیل! یعنی تمام حقایقی که در نفس واحده مندمج و فشرده هست، در زوج نفس واحده تجلی پیدا می‌کند. پس هیچ برتری ندارد؛ چون او فشرده‌اش را دارد و این بازشده‌اش را دارد، اما از لحاظ مرتبه وجودی پایین‌تر است؛

[65] اصلاً نظام عالم این‌گونه جاری است که تمام چیزهایی که بالاست مندمج و فشرده است و وقتی پایین می‌آید پخش می‌شود. که همه این‌ها خزائنی دارند: (حجر: 21) وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ…؛ تا میرسد به اینکه (قمر: 50) وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ…؛ که یعنی یک امر واحد آن بالا هست که خودش را ریخته بیرون. اگر این معنی را درک بکنید، [فهم این موضوع راحت‌تر می‌شود]. تولید نطفه کار مرد است؛ یعنی همه آن انسان را دارد اما فشرده؛ همه کمالات انسان را به صورت فشرده دارد و آن را در رحم می‌ریزد و در آن‌جا باز می‌شود، برای همین قرآن دارد که (بقره: 223) نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ…؛ زنان مزرعه شما هستند؛ مزرعهای که تمام کمالاتی که آن جنس نر به صورت فشرده دارد جنس ماده آن را باز می‌کند،‌ یا اینکه امامره می‌فرمایند که از دامن زن مرد به معراج می‌رود همین است؛ یعنی محل باز شدن کمالات در زن است و در دامن جنس ماده قرار می‌گیرد.

[67] اگر در تعبیر بزرگان شنیده‌اید که گفته‌اند: امیر المؤمنینعلیهالسلام عقل اول و فاطمه زهراسلاماللهعلیها نفس کلی است. که اگر ابویکم به والدین خورد؛ یعنی مادر همه ما حضرت زهراسلاماللهعلیها و ‌پدر همه ما امیر المؤمنینعلیهالسلام است و این نکته کاملاً برهان دارد. نمی‌خواهیم بگوییم نفس واحده امیر المؤمنینعلیهالسلام است.

[68] نفس واحده یک حقیقت است که زوج از این حقیقت درآمده و به لحاظ امتیاز فرقی نمی‌کنند اما به لحاظ رتبه وجودی، زوجِ نفس واحده پایین‌تر است. زن به لحاظ رتبه وجودی پایین‌تر است ولی نه این‌که موجب امتیازطلبی بشود در نظامِ «(حجرات: 13) إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم…؛» این‌ها قراردادهای اعتباری نیست که بتوانید جایشان را عوض بکنید! که مثلاً این قوّام بشود یا آن! این‌ها ریشه در یک نقطه دیگر دارد و آن نقطه، نقطه تثبیت شده‌ای است. نمی‌گویم همه احکام غیر قابل تغییر است اما احکامی که تغییر می‌کند باید نقطه‌های فوقانی آن تغییر کند؛ مثلاً بگویید این حکم مصلحتش فلان بوده ولی حالا آن مصلحت را ندارد! وگرنه نمی‌شود به حکم دست زد؛‌ چون ریشه در تکوین دارد.

2-5-2-          بررسی روایات مربوط به خلق زن از دنده چپ مرد

[69] شنیده‌اید که روایت است که زن از دنده چپ مرد خلق شده، حتی براساس آن شیخ صدوق در جلد 3، ص 381 من لا یحضره الفقیه چیزی شبیه فتوا دارد. «وَمَعْنَاهُ مِنْ الطینِ التی فَضَلَتْ مِن ضِلْعِه الأیْسَر فلذلک صارت اضلاعُ الرجُل أنقصَ من ضِلْعِهن». متأسفانه یک حرف اشتباه آناتومیک هم زده است؛ می‌گوید: به خاطر همین است که مرد یک دنده کمتر از زن دارد! این نیست که یک دنده از مرد کنده‌اند و با آن زن را ساخته‌اند! پس مرد یک دنده کمتر دارد. این‌ها بحث‌های آناتومیک است و ربطی به روایت ندارد که بخواهیم از یک روایت یک بحث آناتومیک استخراج بکنیم! آناتومیک می‌گوید: دنده زن با مرد فرقی ندارد گاهی انسان یک دنده فوقانی یا تحتانی بیشتر دارد که بین جنس زن و مرد فرقی هم نیست!

[71] این احادیثی که به این صورت هست، ببینید این احادیث چه می‌خواهد بگوید؟

2-5-2-1-    روایت اول

روایت است[12] پیامبرصلّیاللهعلیهوآله احتجاجی دارد با یهودیان. وقتی وارد مدینه می‌شود به یهودیان نامه می‌نویسد که “کسی که منتظرش بودید منم و من آمدم.” نامه را به رئیس یهودیان، عبد الله بن سلام، می‌دهد و آن‌ها می‌گویند بله خصوصیاتش با آن‌چه در تورات آمده می‌خورد، اما برای محکم کاری هزار و چهار سؤال از تورات می‌نویسند و از پیامبر# همه سؤالات را می‌پرسد و بعد از هر سؤال با عبارت «صَدقْتَ یا محمد»؛ راست گفتی یا محمد#،‌ گفتار پیامبرصلّیاللهعلیهوآله را تصدیق می‌کند که بله مطابق کتاب تورات است. یکی از این سؤالات این است که «اخبرنی خُلِقَ آدم مِن حوا أو خُلِقَت حوا من آدم؟ قال وخُلِقَت حوا من آدم»؛ آدم از حوا خلق شده یا حوا از آدم خلق شده؟ پیامبر# می‌فرماید: حوا از آدم خلق شده، «ولو آدم خلق من حوا لکان الطلاق بِیَدِ النساء و لم یکن بِیَدِ الرجال»؛ اگر آدم از حوا خلق شده بود، طلاق به دست زنان قرار می‌گرفت نه به دست مرد، «قال: مِن کُلِّهِ أو بعضه؟ قال مِن بعضه و لو کانت الحوا مِنْ کُلِّهِ لَجَازَ القصاص فی النساء کما یجوز فی الرجال»؛ و اگر این طور بود زنان هم باید مانند مردان قصاص می‌شدند؛ «فمِنْ ظاهره أو باطنه؟ قال: بل من باطنه و لو خُلِقَتْ من ظاهره لکُشِفت النساء کما کُشِفَ عن الرجال فلِذلک النساء مستترات»؛ اگر این‌جور بود مردان هم باید حجاب می‌گرفتند و زنان باید بی‌حجاب می‌شدند، پس این ‌که زنان در پرده و حجاب هستند ریشه در مسائل تکوینی دارد که از باطن آن استخراج شده است! «قال: مِن ایِِّ موضع خُلِقَت؟ قال مِنْ ضِلْعِه الأیسر»؛ می‌پرسد: پس حوا از کجا خلق شده؟ می‌گوید از دنده چپ آدم خلق شده.

[75] نباید این موضوع را به لحاظ آناتومی مورد بررسی قرار داد چراکه اشتباه است؛ یعنی آدم به لحاظ خلق بیرونی و خارجی‌اش این‌گونه نیست. اگرچه در قرآن هرگز راجع به نحوه خلق حوا سخنی نیامده است، ولی حرف‌های آناتومیک هم نزده است. حتی اگر در خارج از دنده چپ هم آفریده شده باشد، یا مثلاً از باقی گل آدم آفریده شده باشد، آیا چیزی بر او بار می‌شود؟ آیا این فضیلتی است در عالم تکوین، یا تشریع؟

[76] این روایت در صورتیکه به این صورت نقل می‌شود، می‌توانیم بگوییم درست است، به این صورت که در حقایق بالاتر بحث شود. که او از ضلع ایسر اوست و هیچ فضیلتی هم برای مرد محسوب نمی‌شود ولی در آن تفاوت می‌افتد.

2-5-2-2-   روایت دوم

این روایت هم درست است. در کتاب من لایحضره الفقیه آمده[13] که از امام صادقعلیهالسلام سؤال می‌شود«عَنْ خَلْقِ حَوَّاءَ وَ قِیلَ لَهُ إِنَّ أُنَاساً عِنْدَنَا یَقُولُونَ- إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأَیْسَرِ الْأَقْصَى»؛‌ یک عده از مردم می‌گویند: که حوا از پایین دنده چپ آدم آفریده شده درست است؟ امامعلیهالسلام می‌فرمایند: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً أَ یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَةِ مَا یَخْلُقُ لآِدَمَ زَوْجَةً مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ» یعنی خدا قدرت نداشت از غیر دنده‌ آدم حوا را خلق کند؟ نمی‌توانست یک انسان خلق کند؟ سبحان الله! این چه حرفی است؟ «ویَجْعَلُ لِلْمُتَکَلِّمِ مِنْ أَهْلِ التَّشْنِیعِ سَبِیلًا»؛ این دارد یک حرفی می‌زند که برای اهل تشنیع؛ کسانی که می‌خواهند خرده بگیرند راه باز کند. «إِلَى الْکَلَامِ أَنْ یَقُولَ إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً»؛ دارند راه باز می‌کنند در بحث نکاح که آدم با خودش نکاح کرده است.

[78] آن روایت درست است، این روایت هم درست است اما روایت را کجا توضیح بدهند، این مهم است! اگر در این عالم دارید توضیح می‌دهید، درست نیست اما در عوالم دیگر، دنده‌ی چپ و این‌ها بحث نیست، بحث این است که زوجش از خودش خلق شده؛

2-5-2-3-   روایت سوم

[78] با این فهم [مربوط به این عالم] روایات این‌جوری را راحت باطل می‌کنیم. ما بحث پیچیده‌ای در فقه داریم به نام «خنثی» و این را به لحاظ فقهی باید به زن یا مرد ملحق کنند. یک داستان روایی خیلی عجیبی هست که می‌گوید[14]: زنی را پیش شریح قاضی آوردند «فَقَالَتْ إِنَّ لِی مَا لِلرِّجَالِ وَ مَا لِلنِّسَاءِ»؛ گفت: آن‌چه مردان و زنان دارند من به تنهائى دارم! «قَالَ شُرَیْحٌ فَإِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یَقْضِی عَلَى الْمَبَالِ»؛ شریح گفت: امیر المؤمنینعلیهالسلام در این باره بر وضع مجراى ادرار قضاوت می‌کند،(این‌ها از مسائل فقهی است). «قَالَتْ فَإِنِّی أَبُولُ بِهِمَا جَمِیعاً وَ یَسْکُنَانِ مَعاً»؛ زن گفت: من با هر دو ادرار می‌کنم. و هر دو یک‌وقت آرام می‌گیرند. «قَالَ شُرَیْحٌ وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِأَعْجَبَ مِنْ هَذَا»؛ شریح گفت: به خدا قسم من چیزى عجیب‏تر از این نشنیده‏ام! «قَالَتْ وَ أَعْجَبُ‏ مِنْ هَذَا قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَتْ جَامَعَنِی زَوْجِی فَوَلَدْتُ مِنْهُ وَ جَامَعْتُ جَارِیَتِی فَوَلَدَتْ مِنِّی»؛ زن گفت: در این میان چیزى عجیب‏تر وجود دارد، شریح گفت: آن چیست؟ زن گفت: شوهرم با من مجامعت کرده، و من از او فرزندى آورده‏ام، و من با کنیز خود مجامعت کرده‏ام و او از من فرزندى آورده است.(این فضاها وقتی حل نشود، این‌ روایات محل تمسخر می‌شود!) «فَضَرَبَ شُرَیْحٌ إِحْدَى یَدَیْهِ عَلَى الْأُخْرَى مُتَعَجِّباً»؛ در این هنگام شریح از سر تعجّب دست‌ها را بر هم زد، و گفت بفرستید به دنبال امیرالمؤمنینعلیهالسلام، ببینیم چه کار می‌کند! امیرالمؤمنینعلیهالسلام تشریف می‌آورند، قصه این زن را می‌شنوند و می‌گویند: برو به شوهرت بگو بیاید! وقتی می‌آید حضرت می‌پرسند: همین‌جور است که این زن می‌گوید؟ می‌گوید: بله! حضرت به قنبر می‌گوید: یَا قَنْبَرُ أَدْخِلْهَا بَیْتاً مَعَ امْرَأَةٍ؛ او را با زنی داخل خانه بفرست. فَعُدَّ أَضْلَاعَهَا؛ که دنده‏هایش را بشمارد (برای این‌که او را به زن ملحق کنند یا به مرد). قنبر حرف خوبی می‌زند، می‌گوید: من نه به هیچ مردی اعتماد می‌کنم با او داخل بفرستم و نه هیچ زنی! حضرت فرمود: تا «دینار خصىّ» را که مردى از صالحان مردم کوفه و مورد اعتماد بود حاضر کردند، (خصی یعنی کسی را که اخته کرده باشند) خصی هم دنده‌های آن زن را می‌شمارد، «وَکَانَ أَضْلَاعُهَا سَبْعَةَ عَشَرَ»؛ می‌بیند دنده‌هایش هفده تا است. «تِسْعَةٌ فِی الْیَمِینِ وَ ثَمَانِیَةٌ فِی الْیَسَارِ»؛ می‌بیند یک دنده طرف چپش کم است. «فَأَلْبَسَهَا عَلِیٌّ(ع) ثِیَابَ الرِّجَالِ وَ الْقَلَنْسُوَةَ وَ النَّعْلَیْنِ»؛ حضرت علیعلیهالسلام هم لباس مرد تن او می‌کند، (قَلَنْسُوَة به بند حمایل شمشیر می‌گویند). «وَأَلْقَى عَلَیْهِ الرِّدَاءَ وَ أَلْحَقَهُ بِالرِّجَالِ» و به او می‌گوید برو به جمع مردان! «فَقَالَ زَوْجُهَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ابْنَةُ عَمِّی وَ قَدْ وَلَدَتْ مِنِّی»؛‌ شوهرش می‌گوید: این مادر بچه‌های من است، چه جوری ملحق به رجال شده؟ « فَقَالَ(ع) إِنِّی حَکَمْتُ عَلَیْهَا بِحُکْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأَیْسَرِ الْأَقْصَى وَ أَضْلَاعُ الرِّجَالِ تَنْقُصُ وَ أَضْلَاعُ النِّسَاءِ تَمَام». این روایت است و بحث آناتومیک است و به این فضا ارتباطی ندارد.

2-6- جمع‌بندی

[60] این آیه است بدون آن‌که ما چیزی به آن اضافه کرده باشیم. دقت کنید چه روندی را جلو آمدیم! آیه کلیدی است! «يا أَيُّهَا النَّاسُ» را تبیین کردیم که اگر قرینه نداشته باشد، آدمعلیهالسلام به مادون را باید دربربگیرد. از«وَبَثَّ مِنْهُما» معلوم شد از آدم به مادون را می‌گیرد. تلقی «نفس واحده» به آدم، خلاف ظاهر است. نفس واحده؛ یعنی نفس واحده که یعنی یک حقیقت. نفس؛ یعنی یک حقیقت که زوج داشته که او با زوج خودش ازدواج کرده و از درون آن، آدم به مادون درآمده است.

[84] چیزی که تا حالا از این بخش آیه در می‌آید، این است که (نساء: 1) …خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً…؛ این َبَثَّ به معنی پراکنده شدن است. از این جهت در آیه می‌گوید: (یوسف: 86) إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي…؛ چون‌که غم در وجود آدم پراکنده می‌شود، به همین دلیل به غم، َبَثّ می‌گویند. غم مانند ابر می‌آید و صحنه دل را می‌گیرد.

این آیه در فهم آیات دیگر هم کلیدی است برای این‌که شما چه ترتیب و نظامی را می‌خواهید برای زن و مرد استخراج کنید. این آیه تابلوی ورودی سوره نساء است که خیلی از احکام مربوط به زن و مرد همین‌جا گفته می‌شود، پس مرد می‌شود ید برتر به رتبه وجودی که مع‌ذلک هیچ فضیلتی برای او به ارمغان نمی‌آورد. تفضیل عند اللهی برای مرد به ارمغان نمی‌آورد. زن باز شده و محل پرورش همان چیزی است که بسته شده‌اش در مرد است. محل پرورش و محل به فعلیت رسیدن‌ها، همان‌جا، نقطه مادگی کل عالم است؛ یعنی کل عالم این‌گونه است که در منطقه ماده باز می‌شود، پرورش پیدا می‌کند و به فعلیت می‌رسد.

[87] اگر این معانی جا بیفتد، ‌با کمک آیات دیگر و با درک فضیلت عند اللهی تقوا، کم‌کم می‌فهمیم که باید دنبال چه بدویم و هرکه می‌خواهد جایگاه واقعی خود را بگیرد، ‌کجا باید برود! با چه چیز؟ با رعایت مسائل اعتقادی خودمان.

والسلام علیکم و رحمة الله.

 

[1] . [12] فقط برای این‌که نشان دهم که احکام چگونه در تصویر ذهنی، فضای دین و مذاق دین و شارع و قرآن می‌تواند تأثیر بگذارد و این مذاق‌ها را در احکام به گزارش قرآنی می‌توان درآورد، یک مثال می‌زنم و وارد بحث اصلی می‌شویم:

این آیه یکی از آیات و احکام فراموش‌شده قرآن است: (طلاق: 1) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ…؛ عدّه را نگه دارید …وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ…؛ از خدا بترسید. …لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ…؛ طلاق هست ولی زن‌ها را از خانه‌ خودشان در این چهار ماه نباید بیرون کنید و آن‌ها هم بیرون نباید بروند. به حکم دقت کنید! کسی زنش را طلاق داده، اما تا چهار ماه نمی‌تواند خانمش را از خانه‌اش بیرون کند و او هم حق ندارد خانه پدرش برود! تأمین رزقشان هم به عهده شوهر است. یعنی همه چیز به شیوه قبل در خانه بر قرار است الّا این‌که خانم روسری به سر دارد و فقط نامحرمند! که به این طلاق، طلاق رجعی می‌گویند و رجوعش به این صورت است که به محض این‌که مثلاً مرد روسری زن را بردارد، طلاق به هم می‌خورد و این نوع طلاق تا زمانی که وقت عِدّه به پایان نرسیده باشد تا بی‌نهایت بار می‌تواند ادامه داشته باشد؛ یعنی طلاق دهد، سپس رجوع کند. (سه طلاقه هم متعلق به زمانی است که از عدّه بگذرد.)

این حکم است اما عقبه دارد؛ یعنی آن را جوری ترتیب داده‌اند که مذاق شارع از آن استخراج می‌شود و بعد می‌گوید: …وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ…؛ اگر تعدی کند ظلم کرده است. …لا تَدْري لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً؛ چه می‌دانی شاید بعدش یک اتفاق افتاد! شاید همین باعث شود که طلاق به هم بخورد. این درست است که یک حکم است اما عقبه و فضا دارد که از آن کشف می‌شود. یعنی شما می فهمید که جهت‌گیری خدا نسبت به طلاق چه جوری است. جهت‌گیری‌ها و مذاق شارع در می‌آید درصورتیکه ما به احکام و به روایت قرآنی، آن‌قدری که قرآن گفته راجع به زن مراجعه کنیم. نگرش به احکام قرآنی مهم است.

[2] . [7] ما اعتقاد داریم و اعتقاد مهمی هم هست که احکام، تابع مصالح و مفاسد است؛‌ مثلاً در آیه 160 نساء دارد: (نساء: 160) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيراً…؛ به واسطه ظلمی که یهودیان کردند فعلی که طیب بوده به آنان حرام شده. خداوند احکامی را که برای قوم یهود آورده به سبب مصلحت در خود فعل برای قوم یهود نبوده بلکه به جهت گوشمالی آنان بوده است. متن خود فعل طیب بوده، مشکلی نداشته، اما یک خباثتی کردند که خداوند این طیب را برآنان حرام کرده. …وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيراً؛‌ به خاطر ظلم و زیاد بازداشتن مردم از راه خدا، ما با یهود چنین کردیم.

[9] اما راجع به امت پیامبرصلّیاللهعلیهوآله قضیه این چنین نیست. تصور برخی از احکام این است که “خداوند چیزهایی را حلال کرده و چیزهایی را حرام کرده”، اما این‌طور نیست. این گزارش، اشتباه به ما رسیده. در آیه 157 اعراف دارد: (اعراف: 157) الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ…؛ آن کسانی که از رسول تبعیت می‌کنند که مکتوب است نزدشان در تورات و انجیل، پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله چه کرده؟ …وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ…؛ یعنی آن‌چه که حرام شده پیش از آن، خبیث است که حرام شده است. در متن فعل یک خُبثی وجود دارد که آن فعل حرام شده است. یا متن فعل طیب بوده (فارغ از این‌که به آن حرمت تعلق گرفته یا نگرفته)؛ چون این‌چنین بوده، به آن حلیت تعلق گرفته است. …وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ…؛ و آمدند که بار را از روی دوشتان بردارند و غل و زنجیر را هم از پایتان باز کنند.

[11] این تصویریست که قرآن راجع به حلال‌ها و حرام‌های الهی از شریعت پیامبرخاتمصلّیاللهعلیهوآله می‌دهد. این تصویر، مهم است به این دلیل که اگر قرار باشد حکمی از این پایین تغییر کند، باید مصلحتی از آن بالا تغییر کند، یا مفسده‌ای از آن بالا تغییر کند وگرنه این طور نیست که صرف اعتبارات باشد؛ مثل اسم‌گذاری نیست که من اسم این را گذاشتم محمد، حالا اسم آن را بگذارم علی! بحث این است که شما باید آن فعل را بکشید ببرید بالا، اگر مصلحتش تغییر کند، آن تغییر می‌کند و اگر مفسده‌اش تغییر کند، آن تغییر می‌کند؛ چون‌که خود متن فعل را باید ببینیم خبیث بوده یا نبوده، این تصویر، تصویری است که ما را به سمت مباحث اعتقادی می‌کشاند.

[3] . ای فرزندان آدم! شیطان، شما را نفریبد چنان که پدر و مادرتان را [با فریبکاریش] از بهشت بیرون کرد.

[4] . این آیه در خیلی موارد در بحث، خودش را نشان خواهد داد.

[5] . [33] این آیات اعتقادی در قرآن بارها تکرار شده؛ چون اعتقادات بسیار فرّار هستند، نه فرّار به جهت فراموش کردن و به لحاظ علم حصولی، بلکه به لحاظ وجدان؛ یعنی کافی است که شما دو هفته قرآن نخوانید، تا اعتقاداتتان یادتان برود! (حالا نه این‌که یادتان برود که خدا یکی است یا دوتا!) برای همین مرتب در همه بحث‌ها مباحث اعتقادی تکرار می‌شود، به دلیل این‌که خیلی فرّار است، اما می‌بینید مباحث احکام این‌قدر تکرار نمی‌شود!

[6] . در ضمن، در عربی زوجه داریم (که جمعش زوجات می‌شود) اما در قرآن نداریم. در قرآن ازواج داریم. این از لغات ردیعه است.

 

[7] . شما را از یک حقیقت آفرید، سپس همسرش را از او پدید آورد، و از چهارپایان [شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار یک نر و یک ماده] هشت زوج آفرید.

[8] . زوجیت تکوینی:

[42] آیه 49 ذاریات آیه مهمی است: (ذاریات: 49) وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛ این آیه کلیدی است؛ وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ… یعنی هر چیزی که شما اسمش را «چیز» بگذارید، …خَلَقْنا زَوْجَيْنِ…[8] با زوج خلقش کردیم یعنی «لکل موجود زوجان»؛ یعنی آب‌ها زوج دارند، خاک‌ها زوج دارند، عقول و مفارقات زوج دارند، هرچقدر بالا بروید زوج دارند، همه مراتب عالیه زوج دارند.

[45] هرچیز در عالم، زوج دارد و حتی ما زوجیت‌های تکوینی داریم. آیات متعددی داریم که در بهشت (بقره: 25) …وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ…؛ این‌ها ازواج مطهر دارند؛ آن‌جا که خواستگاری و ایجاب و قبول نیست؛ این تشریعیات مال این دنیاست! اگر (بقره: 25) …وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ…؛ دارد یعنی هر کسی یک زوج تکوینی دارد و هر کس با زوج تکوینی خودش ازدواج می‌کند تکویناً. این ‌چه معانی‌ای می‌تواند داشته باشد، بماند!در همه عوالم هم ما زوجیت داریم.

[9] . [48] ممکن است کسی بگوید دانستن معارف زن و مرد، این‌قدر قرآن بازی لازم دارد؟ اگر کسی فطری زندگی کند، خیلی از این معارف در می‌آید ضمن این‌که باید قرآن یاد بگیرد و این جدی است. همه راجع به همه چیز وقت دارند الا معارف! امام صادقعلیهالسلام فرمود: “لعنت بر آن شیعه که یک روز از هفته خود را به یادگیری معارف اختصاص نمی‌دهد؛” اقلاً باید هشت ساعت در هفته برای معارفتان وقت بگذارید! چون می‌خواهیم براساس یکسری معارف زندگی کنیم! نه این‌که بگوییم این آیه چه جالب! یا مثلاً یک روحیه‌ای بگیریم و حال و هوایمان عوض شود! بلکه براساس همین قرآن باید زندگی کنیم، نه بر اساس چیز دیگری! قرآن باید کنار دست باشد. علاوه بر این‌‌که این جور بحث‌ها در قرآن محوری است. الفبای دین از قرآن مشخص است.

[10] . در انگلیسی هم همین جوری بود، اما جدیداً این جوری نیست! حتی اگر ضمیرit داشته باشند، باید زن و مردش را درست بیاورند! یا این‌که به ترتیب برای یکی she و برای دیگری he بیاورند! و الا مقاله‌شان به لحاظ ویراستاری رد می‌شود! این قانونی است که می‌دانم. از حقوق زنان هم باید دفاع شود که یک وقت he به خورشید برنگردد!

[11] . (این‌ها ادب قرآن است که به این شکل بیان می‌کند.) اینطور نیست که اهمیت نداشته باشد که کدام، کدامیک را تغشی کند. فرق می‌کند. این قاعده هست که در این چیزها ید برتر است که تغشی میکند زن را. این‌ نکات مهم است در قرآن.

[12] . بحارالانوار، ج9، ص342

[13] . من لایحضره الفقیه، ج3، ص 379

[14] . من لا یحضره الفقیه- ترجمه غفاری، ج ۳ ، ص۲۴۱