فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

عبرت‌های تاریخ

بیاورید صفحۀ ۵۰۸ را. آنجا عرض کردیم که می‌گوید دنیا و آخرت می‌خواهی دنیا و آخرت پیش مومنین است. دنیا و آخرت پیش مبارزۀ با کفار است. این طرف هم شهادتی هست که شهادت گم شدن شهید نیست اتفاقاً احیا شدن شهید است. برای همین می‌گوید دنیایش اینجوری است. آیۀ سیزدهش باز دوباره می‌گوید. می‌گوید «و کأین من قریة هی أشد قوة من قریتک التی أخرجتک أهلکناهم فلا ناصر لهم» ما بسیاری از این قریه ها، مردمش که خیلی از این قریه و چیزی که تو را اخراجت کرده‌اند قوی‌تر بودند، «اهلکناهم فلا ناصر لهم». شما کافی است تاریخ بخوانید. واقعاً انسانی که تاریخ می‌خواند متوجه می‌شود که چقدر این اقوام و پادشاهان و… خوردند و بردند و بعد به چه افتضاح و کثافتی این‌ها از این دنیا رفتند. حالا چه جوری در حقیقت مثل آیۀ ۱۰ می‌گوید «دمّر الله علیهم و للکافرین أمثالها» می‌‌گوید خب یک خورده بگردید در زمین ببینید عاقبت این‌ها را چه جوری شد. حالا درست است یک موقعی این‌ها روی بی خدایی یک پُفی کردند، وَرَمی کردند، خودی نشان دادند به عالم و همۀ این‌ها ولی شما سابقه و لاحقه و همۀ زندگی این‌ها را نگاه بکنید، حتی این کشورهای آنچنانی. درست است که این کارها را کردند ولی از این طرف هم تاریخ بخوانید دربیاید برایتان. «فلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلکم» «دمر الله علیهم و للکافرین أمثالها» «أفمن کان علی بینة من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا أهوائهم» کسانی که بر یک دلیل روشنی دارند می‌روند این‌ها کسانی هستند که «زین له سوء عمله»؟ این برای دنیایشان، این هم برای آخرتشان: «مثل الجنة التی وعد المتقون فیها أنهار من ماء غیر آسن و أنهار من لبن لم یتغیر طعمه و أنهار من خمر لذة للشاربین و أنهار من عسل مصفی».

مثالی برای بهشت

اولا یک نکته‌ای هست، حالا این‌ها نکات تفسیری محسوب می‌شود ولی خب مهم است دیگر که مَثَل جنت «التی وعد المتقون» است این‌ها. خود جنت اینجوری نیست. مثلش و تمثیلش اینجوری است که یکسری انهاری… دقت هم بکنید در این انهار، سه تا از این نهرها ویژگی سلبی برایش گفته شده. یعنی آبی که بو نمی‌گیرد، شیری که ترش نمی‌شود، عسلی که موم ندارد و صاف و خالص است. تنها و تنها آنجایی که خمر را گفته، آنجا گفته «لذة للشاربین» یک صفت ثبوتی گفته برایش. عرفان و مستی و سُکر در حقیقت از آن چیزهایی است که «لذة للشاربین» است. کسی که اهل اینجور مستی‌ها هست، از عقلانیتِ چیز فاصله می‌گیرد. او لذتی می‌برد که خلاصه بقیه آن لذت‌ها را نمی‌برند. حالا آن بقیۀ انهار هم خوب است‌ها، ولی خلاصه فرق دارد.

بهشت آبکی

این ‌هم که همه‌اش انهار است به دلیل جاری بودنش است. همه‌اش چشمه است در بهشت. لذایذ بهشتی را خیلی وقت‌ها با چشمه و «جنات تجری». اصلا به دلیل این که حالت جریان، ثبوت، دوام، از این به آن برسد، یعنی می‌بینید از پای یک درختی به پای درختی دیگر. می‌بینید که همۀ این حالت حالتی است که در بهشت انجام می‌شود که خلاصه همه چیز نهر است، همه چیز چشمه است، چشمۀ رحیق مختوم است، چشمۀ تسنیم است، نمی‌دانم «مزاجها کافورا» «عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا» و همینجور. هِی می‌بینید خلاصه یک بهشت آبکی. بهشت آبکی به خاطر این است که همه‌اش در جریان است دیگر. «جنات تجری». نهر مهم‌ترین ویژگیش «تجری» است دیگر. جریان پیدا می‌کند. این نکتۀ اصلی قصۀ نهرهاست.

دلیل مثال زدن برای بهشت

«و لهم فیها من کل الثمرات و مغفرة من ربهم کمن هو خالد فی النار و سقوا ماء حمیما فقطع أعمائهم» این «مثل الجنة التی وعد المتقون» که عرض کردیم خب این جنت به این صورتی که ما داریم در نظر می‌گیریم یک چیز خمری و شیری و… ببینید یکیش هم بخاطر این است مثل یک بچه‌ای که در رحم هست، خب شما لذائذ این عالم را چه جوری به آن بچه می‌شود گفت؟ مثلا جز با خون و این‌ها؟ مثلا باید بگویی یک خون‌هایی هست، تخته تخته خون! مثلا بعضی از خون‌ها بسته می‌شود بعضی بسته نمی‌شود. مثلا اینجوری باید گفت، چیز دیگر نمی‌شود گفت به آن بچه. ما هم حالا اگر روحمان واقعاً کشش داشته باشد، حالت‌های قیامتیش را طی کرده باشد، این خمر و این‌ها را می‌فهمد چیست. ولی به هر جهت کسی توقع رود خمر مثلا به این صورت نداشته باشد یا رود شیری که ترش نمی‌شود مثلا. این‌ها وقتی که دارد در عوالم پایین‌تر ما به ازاء پیدا می‌کند می‌آید در عوالم خیالی یکسری صورت‌بندی پیدامی‌کند که می‌شود شیر، می‌شود آب، می‌شود خمر، می‌شود این‌ها. ولی مثلا آن خمر را کسی بخورد در بهشت مثلا مدهوش می‌شود دیگر اصلا. یک لذتی وجود دارد در آن خمر.

سرّ مقایسه و تقابل بهشت با شخص

بعدش هم جالب است اگر دقت بکنید مَثَل جنت را دارد مقایسه می‌کند با «من هو خالد فی النار». این سوال را فهمیدید؟

  • شیر و خمری در کار هست منتهی نه این شیر و این خمر. این‌ها جزء روح معناست که خلاصه به عبارت روح معناییش خمر است واقعاً یعنی عقل زداست منتهی یک موقع این عقل زدایی به عشق منجر می‌شود یک موقع عقل زدایی به بی عقلی و دیوانگی منجر می‌شود. این ازالۀ عقل می‌کند دیگر. بله دیگر آن موقع این شیر را چه جوری در حقیقت اصلا تولید شیر چه مدلی است؟ و چرا به علم در حقیقت به صورت شیر متمثل می‌شود و این‌ها خلاصه هرکدام یک بحثی دارد دیگر.

ببینید سوال این است. ببینید جنت را قاعدتاً باید با نار مقایسه بکند دیگر، درست است؟ می‌گوید که «مثل الجنة التی وعد المتقون» ولی این جنت را با شخص مقایسه می‌کند. این به خاطر این است که کلاً جنت و این‌ها هم شخص هستند. این ها هم باطن خودِ… «عیناً یشرب بها عباد اللّه یفجرونها تفجیراً» باطن او بهشت است و باطن او جهنم است. «وقودها الناس و الحجارة» خود این آدم آتشگیرۀ جهنم است. جهنم «تطلع علی الأفئدة» است. بله، «فأما إن کان من المقربین فروح و ریحان» نه فله روح و ریحان. این «فروح و ریحان» است.

خب دارد می‌گوید که بهشت هم که اینجوری. بهشت مال مجاهدین است، دنیا هم مال مجاهدین. نتیجه می‌گیرد، خدا کمکش می‌کند، جمعیت مومنین را کمک می‌کند.

اینجا به نظر می‌آید سوره تمام می‌شود تا اینجا. منتهای مراتب از این به بعدش دارد درگیری را با منافقین داخلی ادامه می‌دهد. یعنی ما اینجا دچار منافقینی شده‌ایم که دارد با یک ادبیاتی که آقا کی گفته باید بجنگیم؟ بجنگیم…

بهشت، باطن امام

  • وجود خارجی ندارد؟ کی گفته وجود خارجی ندارد؟ وجود خارجیش همین وجود آدم است. همین باطن شخص است که بهشت است. شخص با خودش خلوت می‌کند. و البته بهشت امام زمان است که شخص اگر جزء مقربین نباشد می‌رود در بهشت. حالا این می‌رود در بهشت، یک بحثی است که چطور شخص جزء اعضاء و جوارح امام قرار می‌گیرد و امام «یحنّ إلی البدن» قلب «یحنّ إلی البدن»، یک حنین و اشتیاقی به بدن دارد. روح کلاً‌ اینجوری است، اشتیاق به بدن دارد و به فکر بدنش است. آن موقع مومنینی هستند که اینقدر خوب شده‌اند و تروتمیز و پاکیزه و این ها، این‌ها می‌رود جزء بدن امام قرارمی‌گیرند. جزء بدن امام قراربگیرند، که هر مقداری که شخص دامن امام را گرفته جزء بدن امام قرارمی‌گیرد. هرچقدر واجبات و محرمات را انجام می‌دهد ارادۀ خودش را دارد فانی می‌کند. اراده که فانی بشود جزء بدن قرار می‌گیرد. این‌ها را من در معرفة المهدی مفصلش را گفته‌ام. و آن موقع این «فروح و ریحان» خود این‌هاست. آن بقیه از نعمات این روح و ریحان دارند استفاده می‌کنند. می‌شود بدن.

برادری منافق با کافر

حالا از این به بعدش بحث این است که خلاصه کی گفته بجنگیم؟ بالاخره مشکلات اقتصادی به وجود می‌آید. بجنگیم می‌جنگند با ما. یعنی می‌بینید که آن‌ها هستند که مردم را دارند به یک امر دیگری دعوت می‌کنند. و اینجاست که بحث ارتداد و این‌ها شروع می‌شود. بحث حبط عمل شروع می‌شود در این‌ها. این‌ها هم به نوعی مثل همان کفارند. شما آیۀ ۹ همین سوره را نگاه کنید در مورد کفار است. آیۀ ۲۸‌اش را نگاه بکنید در مورد منافقین است. آیۀ ۹ را نگاه بکنید «ذلک بأنهم کرهوا ما أنزل اللّه فأحبط أعمالهم» این «کرهوا ما أنزل اللّه» است. آن هم همین است. آن هم «ذلک بأنهم قالوا للذین کرهوا ما نزل اللّه سنطیعکم فی بعض الأمر» تا می‌شود «ذلک بأنهم اتبعوا ما أسخط الله و کرهوا رضوانه فأحبط أعمالهم» که حالا برسیم سر جایش توضیح بیشتری باید بدهیم. به هر جهت می‌بینید همان اتفاقی که در کفر می‌افتد در نفاق هم همان اتفاق می‌افتد. برای همین هست که اخوتی در این نقطه شکل می‌گیرد این بخاطر همین قصه است.

روش منافقین در شکاندن هیمنۀ سخن ولیّ

حالا ببینید مدل ارتباط و کاری که این‌ها انجام می‌دهند و مدل‌های اسکواشی! که بهش می‌گویند دیوار اسکواش این‌ها. حتی یکسری کارشناس و «اوتوا العلم» و کسانی که آدم حسابی هستند این‌ها را می‌گذارند روبرو، به این می‌گویند اسکواش، می‌گویند مدل اسکواش. اسکواش که می‌دانید چه بازی‌ای است؟ دیوار اسکواش ندیده‌اید؟ این دیوار‌های اسکواش ببینید گاهی اوقات طرف می‌زند که اولا هزینه را برای طرف مقابل ایجاد کند و بعدش توپ را بالاتر خودش بگیرد مجدد. این یک هنر است در کار منافقین. ببینید یکهو می‌گوید «و منهم» انگار جریانی شروع می‌شود. «و منهم من یستمع إلیک» یک عده هستند از این‌هایی که به حرف تو گوش می‌دهند «حتی إذا خرجوا من عندک قالوا للذین اوتوا العلم ماذا قال آنفاً» برمی‌گردد نظام کارشناسی را و «اوتوالعلم» را صدا می‌زند و آن‌ها را مورد خطاب قرارمی‌دهد، می‌گوید ایشان (رهبر) چه گفتند دقیقاً؟ یعنی واقعاً فکرمی‌کنید می‌شود؟ یعنی فکرمی‌کنید می‌شود که ما هم بجنگیم هم اقتصاد؟ می‌شود که این کار را بکنیم و این کار؟ می‌شود؟ می‌شود؟ ببنید هِی می‌برد در نظام «اوتوا العلم» و هزینه سازی می‌کند برای نظام «اوتوا العلم» که «اوتوا العلم» باید کار حالا او که کارشناس قضیه است باید بایستد او جواب بدهد.

حالا به شما چندین مدل از این آیه نشان می‌دهم که در حقیقت سیستم منافقین یک مقداری به این برمی‌گردد که نشان بدهد این حرف حرف درستی نیست. نشان بدهد این حرف حرف قابل اعتنایی نیست اصلا. خیلی مطلب مهمی نگفته. ببینید کافی است حرف ولیّ از هیمنه خارج بشود. اگر از هیمنه خارج بشود دیگر تمام است. مثلا می‌نشینند اینقدر بالا می‌کنند پایین می‌کنند زیراب آن حرف را می‌زنند. که آقا مثلا این حرف مهمی هم نبوده. وقتی که اینجوری می‌شود دیگر کار جلو نمی‌رود.

جایگاه «الذین اوتو العلم»

آن وقت اولاً‌ «اوتوا العلم» را نگاه بکنید چه کسانی هستند؟ صفحۀ ۳۹۵ را بیاورید. «اوتوا العلم» شخصیت‌های فوق العاده‌ای هستند منتهای مراتب… سورۀ قصص را بیاورید. خب قارون با آن تبخترش آمد بیرون و «قال إنما اوتیته علی علم عندی أولم یعلم أن اللّه قد أهلک من قبله من القرون من هو أشد منه قوة و أکثر جمعاً و لا یسأل عن ذنوبهم المجرمون» بعد اینجا دارد «فخرج علی قومه فی زینته. قال الذین یریدون الحیاة الدنیا یالیت لنا مثل ما اوتی قارون إنه لذو حظ عظیم». کسانی که ارادۀ حیات دنیا کردند می‌گویند ای کاش ما آن چیزی که قارون داشت داشتیم. ای این چه زندگی‌ای است.

یک کلیپی یک موقع من دیدم زده بود «آهن پرست» بعد خیلی جالب بود مثلا به دختره می‌گفتش که بیا مثلا برویم.

لزوم ایناس رشد برای اعطای مسئولیت

  • حالا این هم مطلبی است البته یک نکتۀ عقلایی‌ای وجود دارد و آن نکتۀ عقلایی این است که انسان ایناس رشد برایش ایجاد بشود. این به سمت بالای مدیریتی اگر یوسف هم رسیده بخاطر این که می‌توانسته ادعا بکند که من قویّ امینم. این نکتۀ مهمی است. معلوم است در این طرف و آن طرف بالاخره کاری دستش بوده، آن عزیز مصر او را به کارهایی وادار می‌کرده یا واگذار می‌کرده که توانسته آنجا بگوید آقا این کار را بدهید به دست من،‌ من قویّ امینم. ولی حالا من کاری به پنج سال و غیر پنج سال و این‌هایش ندارم. شاید این‌ها خیلی اعداد محددی نیست ولی ایناس رشد پیدا کردن خیلی مهم است یعنی معلوم بشود که این کار از او برمی‌آید. باید معلوم بشود اثبات بشود که این کار از او برمی‌آید. فلذا اینجوری که طرف را یکهویی برمی‌دارند از یک جایی می‌کنند معاون وزیر بعد از این وزارت در آن وزارت، این‌ها…
  • بله این را قبول دارم که یک عده‌ای کلا اصل بقاء مدیریت است. این را از آنجا برمی‌دارند می‌گذارند یک جای دیگر. آن را از آنجا برمی‌دارند هِی یک جای دیگری می‌گذارند. این مال حزب بازی است.

رزومه سازی

  • البته ببینید رزومه و فلان و این‌ها مهم است، مهم است‌ها رزومه، ولی رزومه‌ای که الآن شما دارید می‌گویید رزومه‌سازی است خیلی‌هایش. مثلا فرض بفرمایید که من اگر مثلا کسی بیاید رزومه‌اش ببینم مثلا بیست خط است! رزومۀ بیست خطی یعنی آدم دمدمی مزاجی است این آدم. این آدم هِی یک جایی بوده بعد یک جای دیگری بعد یک جای دیگری همینجوری داشته هِی می‌چرخیده. و آن موقع معلوم است در اصل بقاء قدرت،‌ در مدیریت‌های مختلف هِی بوده. بله، همین سندروم پُست بی‌قرار است یا باسن بی‌قرار در پُست‌ها و صندلی‌ها. رزومه دو خط است،‌ سه خط است دیگر. بیشتر از این نباید رزومه داشت کلاً. آدم باید رزومه‌اش این باشد که آقا من فلان‌جا را راه انداختم و ایستادم پایش. این می‌شود رزومۀ آدم. لذا بقیۀ چیزها اصلا به عنوان رزومه قابل طرح نیست. شما الآن پیج اینستای من را دیده‌اید؟ چی ندارد درونش؟ پیج اینستای من چیزی که ندارد بحث کتابخانۀ مجلس است. یعنی اصلا گفته نشده من اینجا رئیس کتابخانه هستم. آنجا رئیس مشکات هستم و قرارگاه جهادی. کلاً هم همین دو خط بیشتر رزومۀ من نیست. هرکس بگوید چی، می‌گویم آقا ما یک موسسه جهادی داریم یک مشکات هم داریم. بقیه‌اش هم الکی است. آدم را از این طرف می‌گذارند آن طرف و… این‌ها که رزومۀ برای رزومه سازی است این‌ها بیشتر.
  • نه کارشناس محفل،‌ محفل چیزی نیست. نمی‌گویم چیزی نیست. محفل یک ایونت است یک رویداد است. کار آدم که نمی‌شود محفل که.

خب بعد نگاه کنید «إنه لذو حظ عظیم». این کلیپ «آهن پرست» را نمی‌دانم دیده‌اید؟ «آهن پرست» مثلا دختره آمده چیز می‌کند. مثلا پسره می‌گوید بیا با هم برویم دوست شویم و فلان و این‌ها. می‌گوید با این ماشین آخه؟ یا مثلا با یک ماشین خیلی مدل بالا ایستاده،‌ می‌گوید حتماً مثلا چی این‌ها، بعدش وقتی می‌خواهد سوار شود می‌آید مثلا سوار یک پراید می‌شود. می‌گوید من سوار این نمی‌شوم که اصلاً. این همان کسانی هستند که «یریدون الحیاة الدنیا» در حقیقت ارادۀ حیات دنیا می‌کنند. این‌ها آهن پرستند به عبارتی. «یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون» ای کاش!

بعد ببینید کسی در مقابل این حرف می‌ایستد که «اوتوا العلم» هستند. «اوتوا العلم» سطحش بالاست. حالا یک آیۀ دیگری به شما نشان می‌دهم آن مهم است. «و قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحاً و لا یلقاها إلا الصابرون» می‌گوید وای بر شما! این ثواب الله اصل است که با صبر به دست می‌آید نه این چیزها. آخر این که نشد آرزو که! طرف مثلا آرزوی این را دارد که مثلا بنز سوار شود. عجیب است!‌ واقعاً‌ آدم تعجب می‌کند. آرزو دارد بنز سوار شود! یک چیزهایی را یا ما نمی‌فهمیم یا ما نمی‌فهمیم. برای چی مثلا آرزو دارد… هه!

لزوم مراقبت در مقابل نفس

یا مثلا بعضی‌ها اینقدر خوشحال می‌شوند که نمی‌دانم برایشان در باز می‌کنند، در می‌بندند، آسانسور نگه می‌دارند. آدم باید پرهیز کند از این چیزها وگرنه از این مزخرفات هم آدم خوشش می‌آید. نفس خیلی رو به اضمحلال است کلاً. ویژگی نفس اینجوری است خیلی رو به… «إن النفس لأمارة بالسوء»  نفس خیلی این مدلی است. چهار بار درب را برایش باز کنند یواش یواش… باید مراقبت کرد. واقعاً‌ باید مراقبت کرد وگرنه آدم از دست می‌رود خودش. باید مراقبت کرد.

آدم باید بعضی وقت‌ها یک جاهایی برود –من به طلبه ها هم می‌گویم- یک جاهایی برود که هیچکس نمی‌رود. برود مثلا کهف خوانی‌ها، برود نمی‌دانم زندان، پیش کارتن‌خواب‌ها. یک جاهایی معلوم باشد به آدم هیچ چیز نمی‌دهند، هیچ پاکتی ندارد، چشمش جایی نمی‌دود.

درجات «الذین اوتوا العلم»

صفحۀ ۳۳۸ را ببینید آیۀ ۵۴. دارد که «و لیعلم الذین اوتوا العلم»… صفحۀ ۴۱۰ را بیاورید. می‌خواستم این را بگویم. سورۀ مبارکۀ روم آیۀ ۵۶. ببینید دارد که «و قال الذین اوتوا العلم و الإیمان» این. «و قال الذین اوتوا العلم و الإیمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلی یوم البعث و هذا یوم البعث». ببینید ما «اوتوا العلم» داریم و «اوتوا العلم و الإیمان». «اوتوا العلم» خودش بالاست ولی «اوتوا العلم و الإیمان» خیلی اوج است. که حالا در همین سورۀ حجی که آوردم اولش گفتم ولش کنید اینجوری نشان می‌دهد که اصلا خود این حوادث برای این است که «اوتوا العلم» بیایند بالا. به اخبات برسند. یعنی «اوتوا العلم» هم باید بشوند «اوتوا العلم و الإیمان». به حالت اخبات برسند و به حالت عمق مسائل ایمانی برسند. این‌ها ویژگی «اوتوا العلم و الإیمان» است. کسانی که به یک شهود و دریافت‌هایی رسیده‌اند. هم کارشناس است. یعنی هم می‌فهمد و کارشناس است و هم شاهد است به عبارتی.

خصوصیت ولیّ فقیه

این چیزی که در آیۀ ۴۴ سورۀ مبارکۀ مائده هست «بما استحفظوا من کتاب اللّه و کانوا علیه شهداء» در مورد ولیّ فقیه اینجوری می‌گوید. می‌گوید ولیّ فقیه کسی است که «استحفظوا من کتاب اللّه» هم کتاب خدا را بلد است «و کانوا علیه شهداء» هم ایمان دارد به آن دیگر. یعنی پیشش است. شاهد بر آن است. این دوتا در کنار یکدیگر می‌شود «اوتوا العلم و الإیمان». آن آیۀ ۴۴ را دیده‌اید دیگر؟ «إنا أنزلنا التوراة فیها هدی و نور یحکم بها النبییون الذین أسلموا للذین هادوا و الربانیون و الأحبار بما استحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء» یعنی هم «استحفظوا من کتاب الله» کار کارشناسی کرده،‌ فقیه است، کتاب خدا را می‌داند، برنامۀ خدا را می‌داند، ربوبیت الاهی را می‌داند «و کانوا علیه شهداء» بر کتاب الله شاهد است آن موقع. شاهد بر کتاب الله،‌ این که خدا به پیغمبر گفته «إنا أرسلناک شاهداً‌ و مبشراً و نذیراً» اگر تو مبشّرِ نذیری به خاطر این که شاهدی. هر کسی به اندازه‌ای باید آن حرف‌های کارشناسیش را ایمان کرده باشد تا بشود «اوتوا العلم و الإیمان» اعتقاد دارد دیگر به این حرف‌ها، به این برنامه‌ها اعتقاد دارد.

  • نه، آقای بهجت طور چیست؟ آقای خامنه‌ای طور است اتفاقاً. چون بحث ولیّ فقیه است. اینجا کسی است که بر اساس قرآن می‌خواهد حکمرانی بکند. منتهای مراتب ببینید یک کسی حکمرانی می‌کند «استحفظوا من کتاب الله» فقط هست. این خیلی خوب است‌ها باز. ولی «و کانوا علیه شهداء» باید باشد وگرنه کارهای کارشناسی در وجود انسان خیلی وقت‌ها به هزار جای دیگر می‌رود اگر این‌ها به ایمان تبدیل نشده باشد. وگرنه شما در آن بحثی که حضرت موسی و فرعون دارد، دارد «قال لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلا رب السماوات و الأرض بصائر و إنی لأظنک یا فرعون مثبوراً» ببینید چندتا چیز را تو می‌دانی! اولاً می‌دانی که این نزول از جانب خداست. پس خدا را می‌دانی. این هم می‌دانی که این نزول است. می‌دانی خدا رب السماوات و الأرض است، مدیریت عالم را خدا می‌کند. می‌دانی که این چیزهایی هم که نازل کرده بصائر است. می‌دانی کتاب خدا بصیرت زا است. یعنی ۴-۵ تا چیز را تو می‌دانی. ببینید این خیلی مهم است. همۀ این چیزها را می‌دانی و فرعون هستی! فرعونی می‌کنی. می‌دانی و داری این کارها را می‌کنی.
  • بله دیگر. «فأریناه آیاتنا کلها فکذب و أبی» یک چنین چیزی. خلاصه این مهم است «اوتوا العلم و الإیمان»

حالا کاری که منافقین می‌کنند در حقیقت اسکواش بازی می‌کنند با اوتوا العلم. که می‌گویند شما مگر کارشناس نیستی؟ مگر اوتوا العلم نیستی؟ این آقا چه فرمودند الآن؟ توضیح بده. ببین همین این حرف‌ها.

تخریب رسانه‌ای سخن ولیّ

نگاه بکنید صفحۀ ۲۰۷ را. آیۀ ۱۲۴ را ببینید. «و إذا ما انزلت سورة فمنهم من یقول أیکم زادته هذه ایماناً» می‌گوید هر وقت سوره نازل می‌شود یکسری از این‌ها می‌گویند که ببخشید شما ایمانتان زیاد شد الآن؟ خیلی حرف مهمی بود زده شد؟ سریع قرآن واکنش نشان می‌دهد. ببینید اصلا نمی‌گذارد این حرف‌ها بماسد. چون که اینقدر قدرت تخریب این بمب‌ها زیاد است. که تا آقا یک چیزی می‌گوید یکهو می‌بینید که یکسری اشکالات از آن می‌آید بیرون کلاً. خب این طبیعی نیست. معلوم است یک عده‌ای «سماعون للکذب» هستند. حالا در سورۀ مائده این‌ها… این‌ها گوش می‌کنند که اشکال بگیرند اتفاقاً. بعد نه که اشکال بگیرند، شما در فضای علمی نگاه نکنید، نه این که اشکال می‌خواهند بگیرند که اشکالاتش روشن بشود. نه خیر! می‌خواهند هیمنۀ حرف را خراب کنند. «و إذا ما انزلت سورة فمنهم من یقول أیکم زادته هذه ایماناً» بعد می‌گوید «فأما الذین آمنوا فزادتهم ایماناً و هم یستبشرون و أما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجساً إلی رجسهم و هم کافرون». این‌ها رجسی بر رجسی دیگر برایش اضافه می‌شود.

صفحۀ ۱۳۰ را بیاورید. می‌خواهم به شما بگویم این یک سنت تخریب رسانه‌ای قضیه و اسکواش با «اوتوا العلم» که هزینه را بیندازد روی گردن کار کارشناسی، خوش هم بایستد عقب برّ و برّ نگاه کند و هرّ و هرّ به قضیه بخندد و از آن طرف توپ را مجدد بگیرد خودش. آیۀ ۲۵ سورۀ انعام:‌ «و منهم من یستمع إلیک» یک عده هستند که به تو نگاه می‌کنند و خلاصه می‌شنوند این حرف‌هایی که تو می‌گویی. «و جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه و فی آذانهم وقراً» ما بر قلبشان یک عنان و یک غلافی انداخته‌ایم که بفهمد. قلبش نمی‌فهمد. «و فی آذانهم وقراً» گوشش هم سنگین است. یعنی اصلاً این حرف‌ها را دیگر نمی‌تواند گوش بدهد. «و إن یروا کل آیة لا یؤمنوا بها» هر نشانه‌ای هم بیاوری این‌ها ایمان نمی‌آورند. «حتی إذا جاؤوک یجادلونک یقول الذین کفروا إن هذا إلا أساطیر الأولین» می‌آیند با تو مجادله می‌کنند می‌گویند این چیزهایی که گفتی که خب این‌ها «أساطیر الأولین» است و خیلی چیز مهمی هم نیست. می‌آیند چنین حرفی را با تو مجادله می‌کنند و این را…

تخریب سخن ولیّ با پشتوانۀ مالی

ببینید این «إن هذا إلا أساطیر الأولین» نه این که این‌ها می‌گویند بعدش هم در جامعه این‌ها اصلا شنیده نمی‌شود. حالا یک عده گفتند این‌ها اساطیر الأولین است. نه خیر! اتفاقاً به پشتوانۀ بحث‌های مالی است. یعنی پول خرج می‌کنند سر این قضیه. رسانه خرج می‌کنند. این آیه را ببینید: «أن کان ذا مال و بنین إذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأولین» این خیلی مهم است. «أن کان ذا مال و بنین» به پشتوانۀ پولی که دارد می‌گوید اساطیر الأولین است. یعنی معلوم است با این پشتوانه دارد پول خرج می‌کند. اگر نگوید اساطیر الأولین است، پشتوانۀ مالیش را از دست می‌دهد. لذا پول خرج می‌کند.

دلیل سر و دست شکستن برای نماینده شدن

آقا برای نماینده شدن پول خرج می‌کنند. بعضی‌ها تصور نفرمایید که… بعضی‌ها می‌گویم آدرس اشتباه در ذهنشان است، مثلا می‌گویند شفافیت در حقوق نماینده. خب کاری ندارد که فیش حقوقی نماینده را بگذارید می‌شود مثلا ۶۰ میلیون. مگر پولی است؟ اصلا مگر بحث این است؟ بحث تمام امکانی است که یک نماینده پیدا می‌کند. این که بابتش سر و کله یکدیگر را می‌شکنند فکر کرده‌اید برای ۶۰ میلیون پول است. ابداً اینجوری نیست. ابدا اینجوری نیست. برای ۶۰ میلیون!‌ پولی نیست که. او وقتی بنشیند در کمیسیون تلفیق، همّت جابجا می‌کند. هزار میلیارد تومن جابجا می‌کند. آن موقع وقتی یک چند همّت جابجا کرد برای آن موسسات مد نظر خودش در چیز خودش از این بغلش گوش را می‌گیرد می‌کَند. از بغل این لاشه یک چیزی برمی‌دارد. فکرکرده‌اید این چیزهاست؟ بعضی‌ها هِی می‌‌گویند حقوق نماینده چرا ۶۰ میلیون است. آقا اصلا تو بگو حقوق نماینده ۶۰۰ میلیون. اصلا مگر بحث این است؟ مگر بحث در این رده و در این لِوِل است مگر؟ آن پشتوانه خرج می‌کند برای این که چیز بکند.

این خیلی آیۀ مهمی است «أن کان ذا مال و بنین إذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأولین» به پشتوانۀ پول می‌گوید این اساطیر الأولین است. یعنی پول خرج می‌کند بابتش که یک چنین حرفی را جا بیندازد که این اساطیر الأولین است. خب یک سری داستان‌های پیامبران را که از قدیم این داستان‌ها را گفته‌اند شما هم گفتی دیگر. جنگ‌ها را گفته‌اند شما هم گفته‌ای دیگر. حالا چی مثلا؟

نائی بودن پشتوانۀ ناهی بودن

بعدش می‌گوید «و هم ینهون عنه و ینئون عنه» این خیلی مهم است. ببینید نهی می‌کند آن موقع به واسطۀ این که خودش نائی است یعنی خودش دور است. او دور ایستاده و نمی‌آید خودش را خیس کند در معارف انقلابی. چون نائی است ناهی است. «و هم ینهون عنه و ینئون عنه» اینجور آدم‌هایی. لذا شما می‌بینید که جریان نفاق در یک فعالیت خیلی مشتی می‌آید می‌گوید که خب بفرمایید رهبر چی گفتند الآن؟! بجنگیم؟! آقایان کارشناس‌ها. کارشناس‌ها را دعوت کنیم یک میزگرد درست کنیم ببینیم چه می‌گویید. آقا فرموده‌اند، بالاخره دلائلش را بگویید دیگر. یک چنین چیزی. و نه برای فهم. این‌ها سوال‌های تفقهی نیست، سوالات تعنطی است. که می‌گوید چی فرمودند الآن؟!

برای همین است که شما نگاه می‌کنید آیۀ ۲۰ «و یقول الذین آمنوا لولا نزلت سورة» این‌ها مومنین، در حقیقت می‌گویند چرا سوره‌ای نازل نمی‌شود برای فهم ماجرا؟ «و إذا نزلت سورة محکمت و ذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون إلیک نظر المغشی علیه من الموت فأولی لهم» می‌گوید وقتی اینجوری می‌شود «ذکر فیها القتال» فرمان صادر می‌شود یکهو می‌بینی «فی قلوبهم مرض» دارند ساک می‌بندند. «ینظرون إلیک نظر المغشی علیه من الموت» دارد از ترس چشمهایش دودو می‌زند دیگر. مثل بیهوش‌ها دارد می‌شود. «فأولی لهم» آن موقع خدا می‌گوید شایستۀ همین هم خودتانید. یعنی حقاً که شایستۀ همین بحثید.

ببینید این‌ها کسانی هستند که برمی‌گردند در همان آیۀ «و منهم من یستمع إلیک حتی إذا خرجوا من عندک قالوا للذین اوتوا العلم ماذا قال آنفاً» برمی‌گردد پینگ پونگ بازی می‌کند. اسکواش بازی می‌کند با «اوتوا العلم». «اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و اتبعوا أهوائهم و الذین اتقوا زادهم هدی و آتاهم تقواهم». این طرف کسانی که هدایت شدند این‌ها هدایت‌هایشان هِی زیاد می‌شود. خدا تقوی به این ها هِی می‌دهد. این‌ها در این فرایندهایی که دارد اتفاق می‌افتد، حتی ورود منافقین، می‌بینید این‌ها اتفاقاً اوج می‌گیرند. «فهل ینظرون إلا الساعة» آیا این‌ها غیر ساعت و قیامت را منتظرند «تأتیهم بغتة»؟

دو گونه استفاده از توجه به قیامت

«فقد جاء أشراطها فأنی لهم إذا جائتهم ذکراهم» ببینید یک بحث کلی هست که آن بحث کلی را نمی‌خواهم الآن بازش بکنم. بحث کلی استفاده از قیامت. استفاده از این که به هر جهت آن طرف خانه است این طرف مسافرخانه است. اگر کسی هوش و حواس جمع و جوری داشته باشد خانه را با مسافرخانه عوض نمی‌کند. بالاخره یک زمان دیگری هست که انسان باید برود و آنجا تعیین تکلیف بشود. منتهی یک بحث دیگری هست در ارتباط با ساعت و اشراط ساعت که این را من در معرفة المهدی خیلی گفته‌ام این معنی را که اصلا بحث از قیامت کردن بحث از…

أشراط الساعة نمونه‌هایی از قیامت

بحث این است که یک بحث اشراط الساعة و خلاصه این که نشانه‌های قیامت، کسانی که بحث معرفة المهدی ما را یادشان است، بوده‌اند، این بحث را در ذهنشان هست که اگر بحث قیامت می‌شود در لبه‌های پایین‌ترش بحث ظهور است. باز بیایید پایین‌تر بحث آن جاهایی است که وعده‌های صادق خدا محقق می‌شود. نظام شرک منکوب می‌شود. یوم اللّه اتفاق می‌افتد. این‌ها اشراط ساعت است، نشانه‌های قیامت است. خدا از بحث قیامت فقط مقصودش آن قیامت کبرای شرعی در انتهای نمی‌دانم این نیست. هر زمانی قیامت می‌شود و در نهایت در زمان مهدی موعود یک قیامت می‌شود به عبارتی. و در رجعت و بعدش هم که خب قیامت. حالا این بحث را ما آنجا خیلی کردیم، وقتی می‌گوید «فقد جاء أشراطها»، اشراط ساعت آمده، یعنی این که این حجت بر شما تمام شده و دیده‌اید که مدینه به چه وضعی افتاد، قریش با آن عظمت افتاد پایین. شما چنین عملیاتی کردید چنان شد،‌ می‌گوید «فقد جاء أشراطها». «فهل ینظرون إلا الساعة» شما فقط دنبال این هستی که در قیامت چه می‌شود؟ خب «فقد جاء أشراطها» اشراط قیامت که آمده.

شما این صفحۀ ۴۶۶ را بیاورید سورۀ مبارکۀ زمر آیۀ ۷۳ «وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي» کی می‌گوید این را؟ بهشتیان. « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي صَدَقَنا وَعْدَهُ» دارد کجا می‌گوید؟ در بهشت دارد می‌گوید دیگر عملاً «وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ‏» ما زمین را به وراثت گرفتیم از بهشت. این آیات که شبیه آیات «و لقد کتبنا فی الزبور أن الأرض یرثها» است «و أورثنا الأرض» این‌ها در بهشت می‌گویند که ما زمین را به ارث گرفتیم. «نتبوأ من الجنة حیث نشاء» هرجایی بخواهیم از این بهشت می‌رویم. «فنعم أجر العاملین» ببینید این‌ها نشان می‌دهد که –البته با دوگانی که با آن آیات «و لقد کتبنا فی الزبور» که این‌ها زمین را وارث می‌شوند و این‌ها- هر موقعی که وراثت زمین به عهدۀ مومنین قرار می‌گیرد یوم الله است و اشراط ساعت است این‌ها. یعنی نمونه‌هایی است از ساعت. نمونه‌هایی است از قیامت. که خدا معادلاتش یکهو به هم می‌ریزد. «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات» معادلات خدا عوض می‌شود، یک جور دیگری می‌شود دنیا، شما می‌زنی نمی‌زند. نمی‌دانم بزرگترین قدرت‌ها را تحقیر می‌کنی. اصلا… این‌ها می‌شود اشراط الساعة. درست است ساعت نیامده ولی اشراط ساعت آمده.

بعد آن موقع این نگاه به قیامت. چون که گفتم یک نگاه به قیامت است،‌ آن نگاه بزرگه‌ای که به عنوان یوم الجزاء است برای انسان. ولی نه، نگاه به مدل‌های قیامتی‌ای که در دنیا ایجاد می‌شود و شده. «جاء» اتفاق افتاده. «اشراط الساعة» اتفاق افتاده. این‌ها اشراط الساعة هستند. که نگاه بکنی و ببینی که عه! هیچ چیز نبودیم، قریش هم همه چیز بود ولی الآن باید برویم بجنگیم، در آستانۀ فتح مکه‌ایم! در چند سال؟ در نمی‌دانم بیست سال مثلا. الآن در آستانۀ یک اقدام بزرگ است. خب این‌ها اشراط الساعة است دیگر. که معادلات عوض شده، یوم اللّه اتفاق می‌افتد.

و بر این‌ها استدلال می‌شود. و خدا دارد می‌گوید خلاصه چه می‌خواهی دیگر؟ می‌گوید «فهل ینظرون إلا الساعة أن تأتیهم بغتة»؟ حتماً‌ باید قیامت بیاید بگیردت؟ «فقد جاء أشراطها» اشراط قیامت و این‌هایی که در حقیقت مقدمات قیامت که آمد. «فأنی لهم إذا جائتهم ذکراهم»؟ وقتی که این ذکر آمد حالا چه کار می‌کنی؟ «فأنی لهم» چه سودی برایش دارد؟ «إذا جائتهم ذکراهم» وقتی ذکر این اشراط آمد یا ذکر ساعت آمد؟ «فاعلم أنه لا إله إلا الله و استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات و الله یعلم متقلبکم و مثواکم» که این را باید به دلیل این که «و استغفر لذنبک» دارد یک مقداری توضیح بدهیم بعداً.