فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

خلاصه‌ای از ۱۵ آیۀ ابتدایی

سورۀ مبارکۀ محمد را داشتیم عرض می‌کردیم خدمت بزرگواران. خب یادتان هست سوره را که به هر جهت دستور به یک جنگ داده می‌شود. جنگش هم ظاهرا جنگ دفاعی نیست جنگ‌های ابتدایی است. دارد «فإذا لقیتم الذین کفروا» اگر به ملاقات یکدیگر رفتید بزنید این‌ها را لت و پار بکنید و تا تحلیل این‌ها که به هر جهت روحیه‌ای که دارد به این‌ها داده می‌شود که به هر جهت «إن تنصروا الله ینصرکم» آیۀ۷. از آن طرف آن‌ها همه‌اش «أضل أعمالهم» «أحبط أعمالهم» «دمر الله علیهم و للکافرین أمثالها». این طرف شما شهدایی که می‌دهید این‌ها «فلن یضل أعمالهم» این‌ها هم همه‌اش به خاطر این است که «ذلک بأن الله مولی الذین آمنوا و أن الکافرین لا مولی لهم» بعد وارد این شبهه می‌شود که این شبهه را جواب بدهد که به هر جهت آن‌ها خیلی بهره‌مند هستند،‌ خیلی مسلحند، خیلی دنیا را خوب دارند استفاده می‌کنند، این‌ها، که جوابش به این صورت داده می‌شود که اولاً‌ این استفاده‌ای که او دارد از دنیا می‌کند که استفاده محسوب نمی‌شود. می‌ٰگوید «یتمتعون و یأکلون کما تأکل الأنعام فالنار مثوی لهم». اگر بحث این است که چقدر صنایع نظامیشان و دفاعیشان و این‌ها چه و چه، خب شما نگاه بکن ببین «و کأین من قریة هی أشد قوة من قریتک التی أخرجتک أهلکناهم فلا ناصر لهم». می‌گوید که ما به یک بهشتی دعوت می‌شویم که او از این هم محروم است. لذا این مقایسه‌ها را نکنید که صنایع نظامیشان اینجوری است، دنیایشان اینجوری است، بهره‌مندیشان از دنیا اینجوری است. این چه بهره‌مندی‌ای از دنیاست؟ اصلا این بهره‌مندی از دنیا محسوب نمی‌شود. این پایین آمدن تا سطح دنیاست، نه بهره‌مندی از دنیا. ببینید این‌ها بحث‌هایی است که حالا هم انجام شده هم بحث‌های بسیار مهمی است. یک موقع خودتان را می‌برید اینقدر پایین که می‌شود این نوع از بهره‌مندی از دنیا که شبیه انعام و چهارپایان بشود. این بهره‌مندی از دنیا نیست. این که شما دنیا را استفاده بکنید، بالا باشید و استفاده بکنید این بهره‌مندی از دنیا می‌آورد. و شما دارید دنیا را مزرعۀ آخرت می‌کنید. ضمن این که داشتیم کسی که از دنیا فاصله می‌گیرد اتفاقاً دنیا را بهتر می‌بیند و می‌تواند استفاده کند تا این که خودش را این مقدار پایین بیاورد.

وجود جریانات نفاق موجب رشد جامعه

تمام می‌شود. تا آیۀ ۱۵ بحث گفتیم به پایان می‌رسد. اینجاست که جریانی به عنوان جریان دینی یا با ادبیات دینی که می‌آید خودش را تا پیغمبر می‌رساند و دم‌پر پیغمبر محسوب می‌شوند این‌ها. که می‌بینید در قرآن چیزهایی فراوان گفته شده راجع به مدل‌های مختلفی از این آدم‌ها که در تصمیمات ولیّ، ولیّ تمام تهییج و تحریض را کرده، در تصمیمات ولیّ این‌ها آب می‌اندازند. و موجب می‌شوند که خلاصه کار ولیّ‌ آخرش پیش نمی‌رود. تهش این کار پیش نمی‌رود، بی‌رنگ از آب درنمی‌آید. وجود یک چنین آدم‌هایی، البته نشان می‌دهد قرآن، من حالا در سورۀ نور ماجرای افک همین را عرض کردم. که نشان می‌دهد وجود این‌ها و این برخوردهایی که این‌ها انجام می‌دهند جامعه را به یک سطحی از آگاهی می‌رساند. اگر این معارض‌ها نبودند شاید جامعه این مقدار آگاه نمی‌شد. این‌ها بیماری‌هایی هستند که بدن را قوی می‌کنند. لذا در جریان افک در سورۀ مبارکۀ نور ماجرای سنگین افک و حرکت هماهنگ جریان افک، می‌گوید «إن الذین جاؤوا بالإفک عصبة منکم لا تحسبهم شراً لکم بل هو خیر لکم» فکر نکنید این برای شما بد است این برای شما اتفاقاً خوب است برای جامعه خوب است که یک چنین پدیده‌هایی درش بوجود می‌آید و از آن طرف طبیعتاً جامعه با عده‌ای مواجه می‌شود و رشد می‌کند در این فضا. حالا سر جای خودش.

اقسام استماع کلام خدا و پیامبر

من امروز یک چندتا از این نمونه‌هایی که کسانی که می‌آیند پیش پیغمبر این‌ها را به شما یک چند مورد نشان می‌دهم که این‌ها هستند «و منهم من یستمع إلیک» کسانی که می‌آیند پیش تو می‌خواهند حرف گوش کنند. این‌ها چندین مدلند که در قرآن حالا به مدل‌های مختلفش اشاره شده. صفحۀ ۱۳۴ را بیاورید که این‌ها گفتند در این جریان، بحث این است که آقا بفرمایید چی گفتند؟ واقعاً کارشناسی بود این حرف؟ «ماذا قال آنفاً» این‌هایی که «طبع الله علی قلوبهم».

استماع مومنین به قصد فهم و رشد

در صفحۀ ۱۳۴ آیۀ ۵۴. ببینید یک عده‌ای هستند واقعاً‌ می‌آیند پیش پیغمبر چیزی یاد بگیرند. این‌ها یک عده‌ای هستند. دارد که «و إذا جائک الذین یومنون بآیاتنا فقل سلام علیکم» کسانی که می‌آیند پیش تو می‌خواهند حرف یاد بگیرند، می‌خواهند معارفشان را بالا ببرند، این‌ها ایمان به آیات دارند، منتهی باز دوباره می‌آیند همینجوری می‌خواهد رشد کند. «فقل سلام علیکم کتب ربکم علی نفسه الرحمة» به به! خدا رحمت بر خودش واجب کرده. این‌ها را می‌آورد و می‌برد و می‌آورد در درس پیغمبر و می‌برد و این‌ها را رشد می‌دهد. و این چنان رحمتی را بر سر این‌ها می‌باراند. «أنه من عمل منکم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و أصلح فأنه غفور رحیم» این‌ها اگر اشکالی، عمل سوئی داشته باشند که از سر نادانی در حقیقت انجام بدهند خدا این‌ها را می‌بخشد در همین رفت و آمد پیش پیغمبر، رفت و آمد با قرآن. این‌ها کسانی هستند که می‌خواهند بروند، خطایشان را می‌دانند ولی می‌خواهند رشد کنند. واقعاً اهل رشدند. اینجاست که خدا برگی زمین می‌زند که این آیه عجیب است در آیات قرآن. «کتب ربکم علی نفسه الرحمة» اینجا خدا می‌گوید که بیا بپر بغل بابا خلاصه. می‌گوید من اینجا خلاصه کسانی که اینجوری هستند و «یومنون بآیاتنا» ولی خب «سوء» دارند انجام می‌دهند «بجهالة» «ثم تاب من بعده و أصلح» خودش را درست می‌کند باز دوباره «سوء» انجام می‌دهد ولی واقعاً عاشق پیغمبر است، عاشق معارف است، عاشق قرآن است. اینجوری خدا هم عاشق این است که «کتب ربکم علی نفسه الرحمة» این یک مدل است.

به چالش کشیدن دستگاه ولیّ

صفحۀ ۴۷۳ را بیاورید. سورۀ مبارکۀ غافر آیۀ ۵۶. این به عنوان یک نمونه از این نمونه‌هاست وگرنه از این… یک کسی که تصمیم خودش را گرفته، فکر خودش را دارد، پیش پیغمبر هم قرار نیست بیاید برای این که چیزی یاد بگیرد. می‌خواهد بیاید حرفش را بزند و پیغمبر را به چالش بکشاند. ببینید ما وقتی که می‌گوییم پیغمبر را به چالش بکشاند منظور این نیست که شخص خود پیغمبر را. پیغمبر یک دستگاه دارد. اگر قرآن می‌بینید چقدر به این دستگاه اشاره می‌کند که «ابراهیم و الذین معه»، پیغمبر «و طائفة من الذین معک»، ربیونی که با پیغمبرند. ببینید این یک دستگاه است که وقتی ما می‌بینیم پیغمبر را می‌خواهد حالا به چالش بکشاند نه این که پیغمبر، آن دستگاه را می‌خواهد به چالش بکشاند. یک کبری دارد، حرفی دارد برای خودش و با این حرف می‌خواهد در حقیقت کار خودش را جلو ببرد، نمی‌آید چیز یاد بگیرد، نمی‌نشیند چیز یاد بگیرد. حالا این آیات چیز را دقت بکنید شبیه آیات همین آیۀ سورۀ مبارکۀ محمد هست.

استغفار پیغمبر

ببینید آیۀ ۵۵-۵۶ را نگاه بکنید. «فاصبر إن وعد الله حق و استغفر لذنبک» که من حالا عرض خواهم کرد در خود این آیه که این که استغفار بکن برای گناهان خودت اگر بخواهد کار ولیّ پیش برود باید برای خودش، او می‌فهمد که چقدر کوچکترین گناهی برای آن حرکت‌های در حقیقت سطح بالا برای هم مومنین و مومنات هم برای خودش حالا چه به دفع چه به رفع که حالا عرض خواهم کرد، مانعیت ایجاد می‌کند. کوچکترین اضافه وزنی و اضافه باری در ارتفاعات و کارهای بزرگ این‌ها اذیت می‌کند. برای همین است که بارها عرض کرده‌ایم همۀ مناجات‌های قرآن مناجات مجاهدان است. مجاهدان می‌فهمند که چقدر استغفار برایشان لازم است. چقدر این سبح طویل نماز شب می‌خواهد چقدر باید سجده بکند و کوله بار گناهانش را پایین بگذارد وگرنه این‌ها تمام این لایروبی‌ها اگر نباشد می‌زند خلاصه عاقبت خودش و دیگران را پریشان می‌کند. این که حالا بعداً «و استغفر لذنبک» برای گناهان خودت استغفار بکن پیغمبر! این صبر که می‌خواهد انجام بشود استغفار لازم دارد برای پیغمبر و برای مومنین و مومنات. «فسبح بحمد ربک بالعشی و الإبکار» در شامگاهان و صبحگاهان. این «بحمد رب» باید یک تسبیحی انجام بشود. و إلا تعبیر «فسبح بحمد ربک» این بحث جمع بین تشبیه و تنزیه است که حالا با آن کسانی که بحث‌های عرفانی داریم این یکی از مهم‌ترین آیات است این ترکیب «سبح بحمد» یعنی در عین این‌که حمد می‌کند تسبیح می‌کند.

جدال در آیات به جهت کبر

بعد می‌گوید «إن الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان أتاهم إن فی صدورهم إلا کبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله إنه هو السمیع البصیر». می‌گوید یک عده هستند «یجادلون فی آیات الله» هستند. این‌ها کسانی هستند که می‌آیند در آیات یکِ به دو بکنند. آیات را حتی فهمیده. بعداً عرض خواهد شد، آیات را فهمیده. نه این‌که نفهمیده. این «بعد ما تبین لهم الهدی»‌است. ولی «إن فی صدورهم إلا کبر» یک کبری دارد، یک تصمیمی دارد برای خودش و یک فکری دارد. فکر خودش را می‌خواهد ببرد جلو. فکر ولیّ را نمی‌خواهد ببرد جلو. فکر حق را نمی‌خواهد ببرد جلو. «إن فی صدورهم إلا کبر ما هم ببالغیه» یک خود بزرگ بینی‌ای است که اتفاقاً عزت و ریاستی هم که دنبالش است نمی‌رسد. «فاستعذ بالله» پناهنده شو به خدا «إنه هو السمیع البصیر». این‌ها هم یک جور آدم‌هایی هستند که اگر می‌آیند پیش پیغمبر برای این‌که حرف خودش را به پیغمبر بزند و پیغمبر را به چالش بکشاند.

فوق تخصص‌های نفاق

در صفحۀ ۱۱۴ سورۀ مبارکۀ مائده مدل‌های پیشرفتۀ این قضیه، چون وقتی که به انتهای زمان اسلام نزدیک می‌شویم بحث همین است که این‌ها یک عده هستند که «و من أهل المدینة مردوا علی النفاق» این‌ها فوق تخصص نفاق دارند. دیگر بلدند. اتاق فکر‌ها را تشکیل داده‌اند. پشت صحنه‌ها معلوم است کی دارد چی کار می‌کند. هرکسی تقسیم وظایفش مشخص است. این آیۀ ۴۱ در سورۀ مبارکۀ مائده می‌گوید «یا أیها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم» از کسانی است که بالاخره ابراز ایمان دارد. یعنی در جامعۀ ایمانی هم پذیرفته‌شده‌است. «و لم تؤمن قلوبهم» قلوبشان این‌ها ایمان ندارد. ایمان به قلب این‌ها راه پیدانکرده. «و من الذین هادوا» این‌ها چی هستند؟ که با یهودی‌ها هم به هر جهت با آن طرف مرزها هم نسبتشان برقرارشده. این‌ها «سماعون للکذب» این‌ها دارند گوش می‌دهند خوب برای این که تکذیب کند نه این که گوش می‌دهد که یاد بگیرد. «سماعون لقوم آخرین لم یأتوک» این‌ها خوب گوش می‌دهند برای آن گروهی که نمی‌توانند پیش تو بیایند. این‌ها یکسری اتاق فکرهای دیگری هم دارند. آنجا می‌رود «یحرفون الکلم من بعد مواضعه» چه جوری می‌شود با ادبیات پیغمبر چه بازی‌ای می‌شود راه انداخت که تحریف بشود از موضع؟ چون که فیلم پیغمبر را نمی‌توانند که عوض بکنند. خود پیغمبر دات آی آر، خودش دارد فیلم خودش را می‌دهد بیرون. ولی آن چیزی که در حقیقت می‌شود انجام داد سر و ته این سخنان را به گونه‌ای به یکدیگر بند کرد که یک چیز دیگر درمی‌آید. آن موقع این تحریف از موضع اینجوری می‌شود که «یقولون إن اوتیتم هذا فخذوه و إن لم تؤتونه فاحذروا» اگر این را گفت این را بگیرید و بولد کنید و تیتر کنید و سوتیتر کنید و این‌ها. «و إن لم تؤتوه فاحذروا» اگر این مطلبی که شما می‌خواستید بگویید این را نگفت، این را حذر بکنید و پرهیز بکنید و در آن گوشه‌ها بگذارید و خیلی رو بازی نکنید و این‌ها. «و من یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شئ اولئک الذین لم یرد الله أن یطهر قلوبهم» این‌ها قلب طاهری ندارند. حالا در همین سورۀ محمد هم می‌بینید. هِی می‌گوید «طاعة و قول معروف» این طاعةٌ طاعةٌ مثلا خوب است‌ها. هِی شعارِ… اتفاقاً خیلی وقت‌ها جامعه را با همین عناوین طاعةٌ روی دست نگه می‌دارد الکی. شما احساس می‌کنید عه یک عده همه‌اش دارند می‌گویند «طاعة» ما اهل اطاعتیم. ولی نه، این‌ها دارند یک بازی دیگری را می‌برند جلو. «اولئک الذین لم یرد الله أن یطهر قلوبهم لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم».

مومنین و شاهدین

یک آیۀ ۱۲۲ همین سورۀ مائده را ببینید. یک عده هم هستند واقعاً قرآن می‌گوید این‌ها می‌آیند چیز یاد می‌‌گیرند پیش پیغمبر ص ۱۲۲ آیۀ‌۸۳. بیبنید این‌ها هم می‌آیند پیش پیغمبر. این‌ها هم می‌آیند و حال می‌کند و معرفت الهی یاد می‌گیرد و این‌ها هم یک گروهند که می‌آیند پیش پیغمبر «و إذا سمعوا ما انزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق» تو می‌بینی که چشم می‌فشانند از این که چقدر حق یادگرفته، چقدر معرفت به حق پیدا کرده. چشم می‌ریزد. «یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین» خدایا ما ایمان آوردیم، ما را جزء شاهدین حالا بنویس. یک موقع ایمان است، یک موقع شهود است. این‌ها با یکدیگر فرق دارد. حالا دیگر فوق العاده است این آیه. «آمنا» ما ایمان آوردیم «فاکتبنا مع الشاهدین» در معیت شاهدین باشیم ما. «و ما لنا لا نؤمن بالله و ما جائنا من الحق و نطمع أن یدخلنا مع القوم الصالحین» با این قوم «مع القوم الصالحین» باشیم. این قوم صالح همین قوم و در حقیقت ائمۀ هدی هستند که با این‌ها ما باشیم، کنار این‌ها باشیم.

می‌فهمد و نمی‌فهمد

صفحۀ ۱۳۰ را بیاورید. سورۀ مبارکۀ انعام آیۀ ۲۵. این شبیه همین آیه‌ای است که در سورۀ مبارکۀ محمد داریم. «منهم من یستمع إلیک» ببینید دارد اصلا استماع می‌کند. خوب دارد گوش می‌دهد. «و جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه و فی آذانهم وقراً» گوش می‌دهد ولی نمی‌فهمد. ببینید حالا بعداً عرض می‌کنم در آن «أفلا یتدبرون القرآن» نه این‌که نمی‌فهمد حجت برایش تمام نمی‌شود. نه خیر. می‌فهمد و حجت هم بر او تمام می‌شود. نه می‌تواند عمل بکند به این حرف‌ها، نه می‌تواند این حرف‌ها را پشت سر هم تدبر بکند. که حالا بگذارید سر جایش این را عرض می‌کنم. وگرنه اگر خب بگوییم آقا ایشان نمی‌فهمد، خب نمی‌فهمد که پس حجتی بر او تمام نشده وقتی نمی‌فهمد کسی. نه. «جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه و فی آذانهم وقراً» گوش و دلش بسته شده. «و إن یروا کل آیة لا یؤمنوا بها» هر آیه‌ای می‌بیند ایمان نمی‌آورد. نه این که تبین حاصل نمی‌شودها. نه حاصل می‌شود. می‌فهمد راه را ولی ایمان نمی‌تواند بیاورد. «حتی إذا جاؤوک» وقتی می‌آید پیش تو چه کار می‌کند؟ «یجادلونک» با تو می‌خواهد مجادله بکند. نمی‌خواهد بیاید استماع بکند حرف یاد بگیرد که. «یقول الذین کفروا إن هذا إلا أساطیر الأولین» این کفار برمی‌گردند می‌گویند این‌ها «أساطیر الأولین» هستند آن موقع. ببینید با این حالت مجادله «و هم ینهون عنه و ینئون عنه» این‌ها کسانی هستند که هم دورند هم دور می‌کنند بقیه را. می‌گویم آب می‌اندازد در تصمیم یعنی همین. می‌آید با یک حرف‌هایی –چون که ایمان نیاورده- مجادله می‌کند که از توی این مجادله درمی‌آید که بابا این هم که داستان‌های گذشتگان است، قصه‌های حسین کرد شبستری است. یک چیزهای مغرورانه با یک سری معادلات عجیب و غریبی که…

آن آیۀ مهم هست از سورۀ سبأ «أعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة» تا کسی نایستاده باشد و نشسته باشد حرف‌های پیغمبر را دیوانگی می‌فهمد. اصلا این منطق را منطق دیوانه‌ها می‌فهمد. بایستد می‌فهمد که دیوانگی نیست. از سطح به حجم عبور کند می‌فهمد که قاعده چیست.

مجادلۀ حق و باطل

  • تحت عنوان مجادله نمی‌آید، نه. این کسی نیست که بیاید بحث کند. می‌آید حرف یاد بگیرد. این موردش که طرف بیاید مجادله بکند که چیزی یاد بگیرد، من باب این است که «فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون» این سوال دارد. اگر بلد نیستی برو یاد بگیر. این خوب است. آدم بلد نیست برود پیش اهل ذکر و پیش علماء یاد بگیرد مطلب را. اینجا بحث کردن هیچ ایرادی هم ندارد. این‌ها اختلاف‌های قبل العلم است. در اختلاف قبل العلم هیچ موردی نیست. اصلا پیغمبران می‌آیند تا این اختلافات قبل العلم را هم حل بکنند. منتهی یک موقع هست دیگر اختلاف بعد العلم است. یعنی «بغیاً بینهم» است. «و ما اختلف فیه إلا الذین اوتوه من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم» خلاصه بعد از این که تبین حاصل شده و «بغیاً بینهم»‌ است. دیگر از سر ستم و حسد دارد مباحثه می‌کند.

تذکری به طلاب

حالا به ما طلبه‌ها می‌گفتند ما هم به طلبه‌هایمان می‌گوییم. می‌گوییم یک جایی مشخص می‌شود در مباحثه آدم فهمید. به محض این که آنجا شروع بکند بحث را ادامه دادن از بال ملائکه خارج می‌شود. تا این بحث برای فهم حق است این روی بال ملائکه است. بحث و مجادله‌ای باقی نباید بماند. بله،‌ مجادله نمی‌کند بحث هم نمی‌خواهد بکند دیگر. اصلا قرآن آمده، وحی آمده که این بحث‌ها به پایان برسد. انسانی که می‌آید مباحثه می‌کند تا حرف خدا را بفهمد. بابا الآن فقها چه کار می‌کنند مگر در حوزه‌ها؟ سر و کلۀ یکدیگر می‌زنند تا حرف خدا را بفهمند. منتهی تا فهمیدند قال الله، قال الصادق، اگر یک لحظه از این پا را فراتر بگذارند این می‌شود مجادلۀ در آیات. یعنی طرف برای خودش بسته یک چیزی را. مثلا فرض بفرمایید که بسته که حجاب چنین باشد، آن اینجوری باشد، آن مجالس فلان جوری می‌شود برگزار بشود، از این چیزها. با این ذهنیتی که برای خودش بسته می‌آید سر سفرۀ قرآن می‌خواهد بنشیند، سر سفرۀ دین می‌خواهد بنشیند. این دیگر سر سفرۀ خالی نمی‌خواهد بنشیند. غذای خودش را می‌خواهد بیاورد بخورد. این می‌شود همان «إن فی صدورهم إلا کبر» این در سینۀ خودش کبر گذاشته و آورده، خودش را رسانده به پیغمبر و دین. این‌ها کسانی هستند که «و هم ینهون عنه و ینئون عنه».

حب دنیا کور و کرد می‌کند

ببینید این صفحۀ ۵۷۸ را بیاورید، آیات پایانی سورۀ‌ قیامت است. از آیۀ ۲۰ ببینید: «کلا بل تحبون العاجلة» شما مسأله این است که به دنیا چسبیده‌اید. دنیا چسبیدن همۀ ذهنیت انسان را برای عقبی می‌گیرد و فهم را کور می‌کند. «کلا بل تحبون العاجلة و تذرون الآخرة وجوه یومئذ ناضرة إلی ربها ناظرة» در آن روز چهره‌هایی هستند که شادمانند. به سمت پروردگارشان توجه کامل دارند و نگاه می‌کنند. از آنور «وجوه یومئذ باسرة تظن أن یفعل بها فاقرة» یک سری چهره‌هایی هستند که این‌ها درهم رفته‌اند که تو گمانی می‌کنی یا گمان می‌کنند «أن یفعل بها فاقرة» این وجوه گمانشان این است که «أن یفعل بها فاقرة». این‌ها در حقیقت حوادث کمرشکن با این‌ها روبرو خواهد شد. «کلا إذا بلغت التراقی» هرگز وقتی که جان به گلوگاه رسید «و قیل من راق» و گفته شد که آقا درمان این بیماری چیست؟ دارد می‌میرد! «و ظن أنه الفراق» خودش می‌فهمد که دارد می‌رود. «و التفت الساق بالساق» همه چیز ساق به ساق می‌رسد «إلی ربک یومئذ المساق» آن حالت جان کندنی که به سمت پروردگارش دارد می‌رود «فلا صدق و لا صلی» نه تصدیق کرد نه سری به سجده گذاشت «و لکن کذب و تولی» تکذیب کرد و پشت کرد.

کبر در دل دلیل عدم پذیرش

بعد ببینید تکذیب کرد و پشت کرد «ثم ذهب إلی أهله یتمطی» بحث این است. انسان خرامان، طرف به سمت اهل خودش خرامان خرامان با تکبر به سمت حزب خودش، فکر خودش دارد حرکت می‌کند. خرامان خرامان. یک آدمی که خرامان خرامان دارد می‌رود این نمی‌تواند حرف پیغمبر را بفهمد. برای خودش فکر دارد. برای خودش حرف دارد. قرآن هم می‌گوید «أولی لک فأولی» برایت همین این اولی است. جالب است می‌بینید سورۀ محمد هم همینجوری است. «ثم أولی لک فأولی» برای تو و شایستۀ‌ تو همین است که در این وضعیت قرار بگیری. کسی که این مقدار شانه‌هایش را گرفته بالا و خرامان به سوی خانوادۀ خودش، اهل خودش، حزب خودش حرکت می‌کند معلوم است چیز نمی‌خواهد یاد بگیرد.

  • سوال شاگردان: هر فردی نمی‌تواند خودش را جای پیغمبر در این روابط بگذارد و این روابط به قول خودتان…
  • پاسخ استاد: معلوم است که نه، نمی‌دانم چرا نمی‌فهمم… ولی ببینید آن نقطۀ رهایی داستان بحث ولیّ است. بحث من و این و آن و فلان و این‌ها نیست. بحث این است که اولاً آدم بداند این را که اگر با یک کبری که تصمیم گرفته که چی باشد. مین چی باشد؟ مین چی باشد خوب است؟ اگر با این وضعیت در محضر قرآن هم بنشیند چیزی یاد نمی‌گیرد. حتی تبدیل به یک وضعیت نفاق آلود می‌شود. یک موقع هست نه، دارید اظهار می‌کنید که خدایا من «إلهی لم أعصک حین عصیتک و أنا بربوبیتک جاحد» من بالاخره گناهکارم، منکر هم نیستم، ولی خب بلد نیستم. یک موقع این است. یک موقع نه، طرف می‌خواهد بنشیند پای قرآن بگوید آن که من می‌گویم درست است. اگر این روحیه‌اش است -فرق ندارد شما این کار را بکنید، من این کار را بکنم، هرکسی این کار را بکند- که بگوید این که من می‌گویم درست است الآن.

سرّ مجنون خواندن پیامبر

  • «ما بصاحبکم» همین بحث این است که پیغمبر شما، همین که همراه شماست، مصاحب شماست. «ما بصاحبکم من جنة» این که اگر بلند شوید می‌بینید که پیغمبر مجنون نیست. فکر می‌کنید و این را متوجه می‌شوید. «ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة». ولی اگر بلند نشوید «أعظکم بواحدة أن تقوموا» اگر بلند نشوید فکر هم بکنید نمی‌فهمید پیغمبر مجنون نیست. فکر می‌کنید پیغمبر و این حرف‌هایی که دارد می‌زند جنون است. این که بیا برو با فلانی‌ها بجنگ، فلانی‌هایی که اگر یک انگشت بگذارند بر یک شستی همۀ ما را می‌برند روی هوا، خب این برخورد با این‌ها جنون محسوب می‌شود. مگر این که شما ذهنت، فکرت، معادلاتت این‌ها همه چیز دیگری باشد. اگر این نباشد همیشه باید فکر بکنی که پیغمبر و معادلات پیغمبر، جنونی بیش نیست این حرف‌ها.

حالا سورۀ‌ مبارکۀ محمد را بیاورید، که حالا این را به عنوان نمونه‌هایی از این مورد که می‌آیند و مجادله می‌کنند،‌ یک عده می‌آیند می‌خواهند بفهمند، یک عده «سماعون للکذب» هستند. بالاخره مدل‌های مختلف در اینجا وجود دارد. که تا آیۀ ۱۸ و این‌ها هم عرض کردیم دیگر خدمتتان. اینجا می‌گوید «فاعلم أنه لا إله إلا الله و استغفر لذنبک» تو بدان که…

نقش اشراط الساعة در تحلیل اتفاقات ناگهانی

«فقد جاء أشراطها» را یک تعبیری ازش کردیم دیگر. اشراط الساعة دارد اتفاق می‌افتد. این اتفاق افتاده. همیشه اتفاق می‌افتد. شما آن حادثه‌های نهایی وقتی که می‌خواهد اتفاق بیفتند شواهدی بر آن اتفاق می‌افتد. اینجوری نیست که شما مطلب را نمی‌دانید، نمی‌فهمید، حتماً باید اتفاق نهایی بیفتد. «فقد جاء‌أشراطها» اگر ساعت بغتة اتفاق می‌افتد أشراطش بغتة اتفاق نمی‌افتد. یک صدای ترق تروقی اتفاق می‌افتد «فقد جاء أشراطها». «فأنی لهم إذا جائتهم ذکراهم» در حالی که این نشانه‌ها دارد اتفاق می‌افتد آن موقع اگر این نشانه‌ها را نگیرد، «فأنی لهم» آن موقع خود آن اتفاق دیگر به دردش نمی‌خورد چون که اصلاً آن اتفاق را نمی‌فهمد چیست. اتفاق را مجبور است تحلیل به شانس بکند. چون که اتفاقات به فرم قیامتی بغتةً است. ظهور بغتةً است. اتفاقات سرنگونی‌ها بغتةً است. آمدن عذاب‌ها بغتةً است ولی أشراط این‌ها و شواهد این‌ها و نشانه‌های این‌ها زودتر می‌آید. که اگر شما نشانه‌ها را گرفتید خود آن اتفاق را می‌توانید مدیریت بکنید ولی اگر نشانه‌ها را نگرفتید «فأنی لهم إذا جائتهم ذکراهم» دیگر به چه درد می‌خورد وقتی ذکر آن اتفاق بغتة می‌افتد «فأنی لهم إذا جائتهم ذکراهم» به آن‌ها چه جوری می‌خواهد سود بدهد؟ چه جوری می‌خواهد جریان مهدویت، جریان انقلاب‌ها، جریان اتفاقات، این‌ها به حال آن‌ها سودی بکند؟ چون آن اشراط را نگرفته.

اهمیت استغفار در حرکت

اینجاست که می‌گوید «فاعلم أنه لا إله إلا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات و الله یعلم متقلبکم و مثواکم». پیغمبر تو بدان که هیچ خدایی نیست. همه چیز در دست من خداست. این حرف‌های توحیدی بسیار در قرآن زیاد است. که حالا برای خودش یک سرفصل است. من نمی‌خواهم وارد بشوم، وارد بشوم خارج نمی‌شود آدم از این سرفصل. که خلاصه همه چیز دست خداست و تو چه کار بکن؟ تو لایروبی کن. ببینید این که در آن آیات سورۀ مبارکۀ‌ انعام هم عرض کردیم این‌ها را. تو در راه باش. اولا وقتی که انسانی در راه است همۀ عالم برای او استغفار می‌کند. همۀ عالم می‌بینند این افتاده در مسیر. ببینید این شوخی نیست که هم شهدا اینجوری هستند که «فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم» استبشار می‌کنند که «لا خوف علیهم» همۀ عالم می‌آید به کمک این. این کسی که در راه افتاده عالم برای او استغفار می‌کند. چرا استغفار می‌کنند؟ ببینید این مسیر عرض کردم مسیر پشت سر ولیّ الله حرکت کردن و قله‌ها و آرمان‌ها را جلو بردن کوچکترین اضافه وزنی اضافه باری این‌ها مانعیت دارد. این کسانی که در راه قرار می‌گیرند می‌فهمند این را. برای همین است که من بارها این نکته را عرض کرده‌ام و شواهد آیه‌اش را هم گفته‌ام که همۀ‌ مناجات‌های قرآن،‌ مناجات‌های ناب مناجات مجاهدان نستوه است، مجاهدان پای کار است. آن‌ها می‌فهمند چقدر مانعیت دارد. گناه چقدر به آن‌ها لطمه می‌زند. بله کسی که یک گل‌گشتی می‌خواهد برود با یک عالمه اضافه بار و اضافه وزن و این‌ها می‌تواند گل‌گشت برود. ولی قلّه نوردی‌ها این‌ها باید استغفار بکند.

استغفار ملائکه برای مومنین

صفحۀ ۴۸۳ سورۀ مبارکۀ شوری آیۀ ۵: «تکاد السماوات یتفطرن من فوقهن» آسمان از بالاسر این‌ها نزدیک است بشکافد. به خاطر این وحی الاهی که آمده. اولش هست «کذلک یوحی إلیک و إلی الذین من قبلک الله العزیز الحکیم له ما فی السماوات و ما فی الأرض و هو العلی العظیم تکاد السماوات یتفطرن من فوقهن و الملائکة یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الأرض ألا إن الله هو الغفور الرحیم». این‌ها استغفار می‌کنند مدام برای زمینیان. البته این استغفار برای کسانی که قابلیتش را دارند در پایین این استغفاره عمل می‌کند.

این را بگذارید کنار صفحۀ ۴۶۷ سورۀ غافر آیۀ ۷: «الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یومنون به و یستغفرون للذین آمنوا» این‌ها برای مومنین استغفار می‌کنند. اگر آن جا دارد «یستغفرون لمن فی الأرض»‌ این است که خلاصه مثل یک بارانی است که از آن بالا دارد می‌آید. در کاسه‌هایی می‌ریزد که این کاسه‌ها واژگون نیست. کاسه‌های سر به هوایی است که این باران‌ها را می‌گیرد. لذا «یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شئ رحمة و علماً فاغفر للذین تابوا» این‌ها می‌گویند استغفار برای کسانی است که توبه می‌کنند، کاسه را گرفته بالا. این‌ها دارند تمام عالم برای این‌ها استغفار می‌کنند چون که می‌بینند که این‌ها می‌خواهند بروند بالا، حرکت می‌کنند. ملائکۀ حامل عرش این‌ها را تأیید می‌کنند و برایشان استغفار می‌کنند. «فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم» این‌ها را از عذاب دور نگه دار.

به هر جهت استغفار از آن کلیدها و رمزهایی است که نمی‌شود از آن گذشت و کسانی که در حرکت‌های بلند هستند این‌ها می‌خواهد دفع کند این بحث شبهۀ منافقین را، به این نیست که فقط شما بایستی هِی یکی به دو بکنی با این‌ها، نه. شما پیغمبر! بدان کار دست من است برو روی خودت کار کن. روی مومنین کار کن. آن‌ها را تقویت بکن. این نیست که شما حالا این حرف را زد حالا خب جوابش بالاخره در آیات بالایی داده شد دیگر. حالا وقتی که دارد از این بازی‌ها دارد درمی‌آورد این نیست که شما شروع بکنی در همان سطح مباحثه کردن با این‌ها. نه. شما هوای مومنین و مومنات را داشته باش. هوای خودت را داشته باش. به خودت برس. به خودت بپرداز. این استغفارها باعث می‌شود شما خودت تقویت بشوی. چون وقتی که لایروبی شده باشد آب می‌آید درونش. شما مگر نمی‌خواهی آب سرازیر شود؟ خب به خودت برس. به دور و بری‌ها برس.

  • بله واقعاً انسان را مشغول می‌کنند یک موقعی. می‌گویند یک شیطانی آمد یک مباحثه‌ای با یک عالمی کرد دو سه ساعت، بعد آن عالم پیروز شد. بعد دید شیطان می‌خندد. گفت چرا می‌خندی؟ گفت می‌خواستم دو سه ساعت وقتت را بگیرم که گرفتم. خیلی وقت‌ها در زمین بازی‌ای که او طراحی می‌کند می‌گوید شما در آن زمین بازی بازی نکن. اینجاست که احتیاج به مناجات دارد مومن. احتیاج به استغفار دارد که «و استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات»

استغفار پیامبر دفعی است

البته این یک بحثی هست در مورد گناه، گناه و استغفار برای پیغمبر دفعی است، برای ما رفعی است. شواهد هم دارد. اصلا فضای عصمت یعنی این. ببینید استغفار دفعی مثل این است که شما آنتی ویروس می‌گذارید تا کامپیوتر ویروس نگیرد. این آنتی ویروس یک استغفار است. منتهای مراتب این استغفار برای ویروس نگرفتن است. یک موقع هست نه، رفع است. شما دارو می‌دهید یک مریضی خوب بشود. استغفار برای ما یک بخشی‌اش دفعی است، یک بخشی‌اش رفعی است. بله حالت پیشگیری و درمان دارد. البته این را بدانید که در مورد پیغمبر هم وقتی اساساً می‌آیند در این دنیا بالاخره این دنیا قیری است، قیری می‌شوند تا حدی خودشان. نه این که گناه می‌کنند به یک معنی. برای همین است که در روایت دارد که «إنه لیغان علی قلبی» من گاهی اوقات قلبم ابری می‌شود. البته قلب مطهر پیغمبر است دیگر. اینقدر این قلب، قلب صاف و پاک است، تا در این مشاجرات قرار می‌گیرد پیغمبر قلبش ابر می‌گیرد در قلبش. برای همین است که گفته‌اند من باید در روز مثلا سبعین مرة یا مأة مرة من باید استغفار بکنم. یعنی این استغفار گاهی اوقات برای ابری شدن هم هست نه این که گناه به آن معنی. این مربوط به گناهانی است که – یعنی اگر بحث دفع را هم بگذاریم کنار- روی این در حقیقت زندگی در دنیاست به عبارتی.

حالا این «و استغفر لذنبک این بحث را دارد.»

لزوم خودسازی پیشران‌ها

ببینید این نکتۀ آیۀ‌ ۱۹ خیلی مهم است. می‌گوید آقا این حرف‌هایی که می‌زنند هِی وارد مجادلات با این‌ها نشو. این‌ها را خلاصه استغفار کن برای خودت. برای مومنین. این تعبیر مومنین و مومنات را در سورۀ مبارکۀ نور همین جلسه یک توضیحی راجع به پیشران‌ها دادم. حالا گوش کنید آن بحث را. این مهم است که تعبیر مومنین و مومنات به کار می‌رود. یعنی آن پیشران‌هایی که خلاصه آن‌ها اگر سر خط بشوند بقیه را سر خط می‌کنند. برای همین است که دور و بری ‌ها را مثل حضرت آقا هست که برخی از این چیزها را می‌گویند من شما را… نمی‌دانم دیدید این عبارتی که ابومهدی المهندس را گفتند که من خلاصه من شما را هر شب دعا می‌کنم. من به اسم شما را دعا می‌کنم. ببینید واقعاً احتیاج هست که آن کسانی که پا به رکابند پیشران حرکت‌ها هستند

  • بله به ماها هم گفتند دیگر حالا. امیدوارم شرمندۀ این سید بزرگوار نشویم.

این که آن‌هایی که پیشران هستند آن‌ها باید خودسازی کنند. این خیلی مهم است. باید خودسازی کنیم آقا. اگر فکر می‌کنیم پیشران این حرکت‌ها هستیم باید خودسازی بکنیم. این که همه‌اش خودمان را وارد این درگیری‌های… بله با این بزن بهادری‌هایی که فکر می‌کنیم خیلی وقت‌ها انقلابی گری است این‌ها. با این خیلی وقت‌ها کار از آب در نمی‌آید. وقتی این‌ها حرکت می‌کنند می‌بینیم جامع حرکت می‌کند.