فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

جهاد ابتدایی

سورۀ مبارکۀ ۴۷، قتال، محمد، که بحث جهادهای ابتدایی را مطرح می‌کند نه جهاد دفاعی. بحث این نیست که اگر با شما جنگیدند بجنگید. بحث این است که نه، «فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب» گرچه بازگشت همۀ جنگ‌های ابتدایی به جنگ دفاعی است. به عبارتی شما دارید دفاع می‌کنید از عدۀ دیگری. یعنی جنگ‌های ابتدایی هم اولاً با مردم نیست بلکه برای دفع کردن یک عده‌ای هست که سرِ چشمۀ حیات را رها کنند. هِی گل آلود نکنند،‌ بگذارند آب بیاید پایین، حالا مردم خواستند می‌خورند، نخواستند هم نمی‌خورند. ولی تو سر چشمه را گل آلود نکن. بازگشت همۀ این‌ها هم به دفع است. یعنی شما دفع می‌کنی چهارتا قلدر را که سر این چشمه‌ها را و نمی‌گذارند درست برسد. اگر درست برسد مردم خواستند می‌خورند نخواستند نمی‌خورند.

وضعیت دنیایی کفار

خب این آیات فضای جنگ را ترسیم می‌کند،‌ بعد می‌آید پاسخ به یکسری شبهه می‌دهد، یعنی پاسخ به شبهه‌ای که به هر جهت اگر وضعیت ما وضعیت بهتری است،‌ وضعیت آن‌ها وضعیت بدتری است، پس چرا قصه اینجوری است که آن‌ها وضعشان خوب به نظر می‌رسد؟ چرا حالشان خوب است؟ این بحث را عرض کردیم وارد می‌شود می‌گوید کجا حالش خوب است؟! هم حالش بد است در این دنیا، هم حالش بد است در آن دنیا. این چه شبهه‌ای است که در حقیقت این حالش خوب است، وضعیتش خوب است، ما وضعیتمان بد است؟! چرا خودآزاری می‌کنی؟ کی گفته او وضعیتش خوب است، ما وضعیتمان بد است؟ او وضعیتش به جهت دنیایی بد است، وضعیتش به جهت اخروی هم بد است.

اخیراً‌ یک سری کلاً‌ من کلیپ دارم می‌آیند راجع به ایرانی‌هایی که می‌روند چیز خودشان پر کرده‌اند کلیپ از وضعیت بدشان آنجا. خب؟ ولی کلاً مطلب از این حد هم خارج است. بحث این است که تمتع شبیه چهارپایان که این که نمی‌شود زندگی دنیوی خوب که. ما تصورمان از زندگی دنیوی خوب این نیست که مثلا کسی مثل گاو بخورد. زیاد بخورد. بدون شکر و حمد بخورد. بدون ارتباط با خدا بخورد. یک چنین تصوری را که نمی‌پسندیم برای یک چنین…

یک آیه‌ای دارد، این آیۀ ۱۴ که وسط همین بحث است که

شیوۀ درست تعامل با قرآن

قرآن دستتان هست دیگر؟ عزیزان،‌ خواهران و برادران عزیز، پای بحث قرآن با یک دیسیپلینی بنشینید. این را جدی عرض می‌کنم. فضای روحی قرآن را در انسان یا تقویت می‌کند یا تضعیف می‌کند. مثلا فرض بفرمایید که بنشینید پشت یک چیزی بنشینید قرآن دستتان بگیرید وضو گرفته باشید رو به قبله باشید، خب؟ یک چنین وضعیتی را برای خودتان به وجود بیاورید. اینجوری که آدم پایش را دراز بکند، بخوابد، این هم دم گوشش گذاشته، بله یک چادرنمازی سرتان بکنید یک چیزی بیندازید روی… یعنی دیسیپلین دارش بکنید این را. وگرنه بهره‌تان نوعاً کم می‌شود از این اتفاق. حالا شما در این ساعت‌ها خاص بلند شده‌اید و این‌ها حیف است به نظرم… بالاخره ساعت ۳ بلند می‌شوید می‌آیید سر کلاس دیگر. همین الآن سگ را بزنی ساعت سه…هه هه. ما پاشدیم آمدیم سر کلاس!

معنای قریه در قرآن

این آیۀ ۱۴ می‌دانید که یک تعدادی معادلش در قرآن هست. یک چندتایش را به شما نشان می‌دهم، بحث مهمی است. آیۀ ۱۳ می‌گوید که آقا قریۀ فلان و بیسار و این‌ها. کدام قریه؟! «و کأین من قریة هی أشد قوة من قریتک التی أخرجتک أهلکناهم فلا ناصر لهم» که این را یک موقعی هم عرض کردم، قریه به معنی روستا نیست در قرآن. قریه به معنای آن جایی است که در حقیقت ممکن است امریکا هم باشد ممکن است لوس‌آنجلس هم باشد ممکن است جاهای بزرگی هم باشد ولی به تعبیر قرآن جایی که وحی نرفته مدنیت نرفته است و تمدن نرفته آنجا. لذا مدینه محسوب نمی‌شود آنجا. ولو که شهر بزرگ انطاکیه باشد همانطور که در سورۀ مبارکۀ یس چندبار این را عرض کردم. اگر می‌بینید نسبتی را که قرآن با قریه می‌گیرد کلاً نسبت بدی است. دیده‌اید دیگر؟ بیاورید این آیۀ ۵۸ سورۀ مبارکۀ اسراء را: «و إن من قریة إلا نحن مهلکوها قبل یوم القیامة أو معذبوها عذاباً شدیداً کان ذلک فی الکتاب مسطوراً» نیست قریه‌ای که ما هلاکش می‌کنیم یا عذابش می‌کنیم. ببنید این که در آیۀ سورۀ مبارکۀ محمد داشت که این‌ها قریه‌هایی بودند که «أشد قوة من قریتک التی أخرجتک أهلکناهم فلا ناصر لهم» قریه را خدا نابود می‌کند. یعنی چیزی که از مدنیت فاصله بگیرید، از مدینه بودن فاصله بگیرد، از وحی فاصله بگیرد، این می‌شود قریه، قریه را خدا نابود می‌کند. این به معنای تقسیمات شهر و روستا به تعبیر جدید نیست. برای همین سورۀ مبارکۀ یس دیده‌اید این تکه‌اش را؟ قبل از این که پیامبرها بروند اسمش را می‌گذارد قریه، بعد از این‌که پیامبرها می‌روند اسمش را می‌گذارند مدینه. یعنی جایی که وحی هست اسمش مدینه است،‌ جایی که وحی نیست اسمش قریه است. روستا است.

تفاوت صاحب بینه با تابع هوی

آیۀ ۱۴ که به عنوان یک نحوه استدلال است که «أفمن کان علی بینة من ربه کمن زین له سوء عمله و اتبعوا أهوائهم» اگر آن‌ها به نظرت می‌آید وضعشان خوب است بر یک سری اهواء است. این سوء عملشان تزیین داده شده. این بر بینه دارد حرکت می‌کند. روی حرف روشن، دلیل روشن دارد حرکت می‌کند. این را ببینید سورۀ مبارکۀ هود صفحۀ ۲۲۳. این یک نحوه استدلال است که خیلی مهم است،‌ تفصیل یافته‌اش در سورۀ مبارکۀ هود است. در سورۀ مبارکۀ هود آیۀ ۱۷ اینجا استدلال می‌کند که ما داریم بر بینه حرکت می‌کنیم. این فرق دارد طرف دارد درست حرکت می‌کند، روی جاده حرکت می‌کند و فلان و این‌ها تا این که یکی را سوء عملش یا یک امتی را ملتی را سوء عملش دارد تزیین داده می‌شود دارد بر اساس آن تزیینات حرکت می‌کند. می‌گوید: «أفمن کان علی بینة» اینجا پیغمبر است. ببینید از آن آیاتِ… به دلیل این که اینجا «اولئک» دارد من به خاطر آن «اولئک» باید چی بکنم. از آیۀ ۱۵ نگاه بکنید. «من کان یرید الحیاة الدنیا» یک عده هستند ارادۀ حیات دنیا می‌کنند، «و زینتها نوف إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون» ما همۀ آن ارادۀ حیات دنیا و آن چیزی که می‌خواهد شیک کند حیات دنیا را فلان این‌ها ما هم برایش شیک می‌کنیم. «نوف إلیهم أعمالهم و هم فیها لا یبخسون» چیزی در دنیا از او کاسته نمی‌شود. ببینید کسانی که دنیوی می‌خواهند زندگی بکنند خدا راه را برایشان باز می‌کند یک دنیای شیک و پیک پر زرق و برق برایشان درمی‌آورد و سهمشان را به ایشان می‌دهد. سهم دنیویش را به ایشان می‌دهد. «اولئک الذین لیس لهم فی الآخرة إلا النار» از آن طرف این کار را می‌کند «و حبط ما صنعوا فیها» آن چیزی که در حقیقت در همین آخرت داشتند عمل را حبط می‌کند «و باطل ما کانوا یعملون» تمام عملشان را باطل می‌کند، بعد می‌گوید شما این را مقایسه بکنید با این. این همان آیۀ سورۀ محمدِ باز شده است. «أفمن کان علی بینة من ربه» کسی که دارد حرف‌های روشن می‌زند، حرف‌های عاقلانه می‌زند، بر بینه و دلایل روشن دارد حرکت می‌کند، دستش یک حرف روشنی مثل قرآن است. «و یتلوه شاهد منه» خیلی حرف مهمی است. و او را یک شاهدی از جانب خودش –شاهد!- که «أنفسنا»ی خودش است به عبارتی، او را دارد پیروی می‌کند، که او هم مسلط بر همین بینه است. «و یتلوه» ببنید من حالا چون که این عبارت بر امیرالمومنین تطبیق می‌شود ولی یک عبارت وسیع‌تری است طبیعتاً قلّۀ این عبارت امیرالمومنین است. ولی ببینید یکی از نشان حقانیت روش‌ها پیروانش هستند. یعنی کسی که دلیل روشن دارد حرف روشن می‌زند حرف درست می‌زند «و یتلوه شاهد منه» «و من قبله کتاب موسی إماماً و رحمة» قبل از آن هم یک چیزهایی در همان مایه‌ها باز دوباره گفته شد. این‌ها دارند در یک راستا حرف می‌زنند.

انقلابیون دلیل حقانیت انقلاب

من می‌خواهم به این «و یتلوه شاهد منه» اشاره بکنم. ببینید شما یکی از کارهای درست این است که بروید بگردید، بچرخید ببینید مثلا همین انقلاب ماها. آیا اصلا نه در سطح رهبرانش، در سطح پیروانش نمونه داشته جایی؟ نمونه داشته؟ مثلا نمونۀ ابراهیم هادی، نمونۀ حاج قاسم، نمونۀ این‌هایی که… نمونۀ سیصدهزار شهیدی که در هر خانواده‌ای می‌گویند گلش این بوده. می‌گویند گل خانواده او بوده. این خودش علامت حقانیت است. که کی «یتلوه» آن را؟ کی دارد پیروی می‌کند؟ شما بروید در انقلاب فرانسه بروید در جاهای مختلف، در روش‌ها، احزاب،‌ فلان و این‌ها می‌بینید چهارتا آدم لومپن، باسواد نما… کجا این در حقیقت جمع اضدادی مثل حاج قاسم و امثالهم و این شهدا و فلان و این‌ها. می‌گویم در هر خانواده‌ای بروی… من همیشه مامانم این را می‌گفت. می‌گفت خوبید همه‌تان ولی علیرضا یک چیز دیگر بود! همه‌تان خوبید ولی علیرضا… همۀ خانوادۀ شهدا هم همین را می‌گویند. یعنی گل این‌ها کلاً شهدا بودند. شما نگاه بکنید به «یتلوه» کسی که آن موقع «شاهد منه» است. اولاً به دلیل… این هم به جوری نفسش با نفس چیز «منّا» شده. این «منّا أهل البیت» شده. به تمام آن ذخیرۀ علمی آن ولیّ را دارد در خودش پیاده می‌کند. خب می‌بینید این ولایتش است، این دلیلش است، این پیروانش است، آن حرف قبلیش است. «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی…» یک کتابِ امام دارد، کتاب امامش تورات است. یعنی می‌بینید پشت سر این‌ها دارند هِی مصدّق مصدّق مصدّق همینجوری دارد می‌آید جلو. خب این خودش نشان حقانیت است. خود این‌ها نشان حقانیت است. کدام شهدا، کدام کشتگان جنگی با این روحیه بودند؟ در پشت خاکریزشان اینجوری بودند، با خانواده‌شان اینجوری بودند، با نمی‌دانم چی، کجاست؟ هرکس دارد بردارد بیاورد. کما این که مثلا حضرت زهرا امیرالمومنین این‌ها نمونۀ حقیقیش است. هرکسی افسانه‌اش را دارد بردارد بیاورد. کسی جرأت نمی‌کند افسانۀ این‌ها را بسازد. یا مثلا فرض بفرمایید مردم غزه، به دلیل ایمان به دلیل قرآن… اصلا این‌ها خودش علامت حقانیت است.

کفر احزاب و ایمان مردم

می‌گوید «أفمن کان علی بینة من ربه و یتلوه شاهد منه و من قبله کتاب موسی إماماً و رحمة اولئک یومنون به» این‌ها کسانی هستند که ایمان می‌آورند به پیغمبر. «و من یکفر به من الأحزاب فالنار موعده» کسانی که از احزاب دارند کافر می‌شوند به پیغمبر. این هم یک نکته‌ای است. آقا مردم به پیغمبر کافر نمی‌شوند. مردم به پیغمبر جذب می‌شوند. آن کسی که کفران می‌کند و پس می‌زند آدم‌ها نیستند، این‌ها احزاب هستند این کار را می‌کنند. اما گاهی اوقات احزاب خودشان را به نام ناس جا می‌اندازند. ولی «و من یکفر به من الأحزاب فالنار موعده» این‌هایی که از احزاب دارند انکار می‌کنند این آتش… «فلا تکن فی مریة منه إنه الحق من ربک و لکن أکثر الناس لا یومنون»

  • کی گفته نیست؟ هست وگرنه این همه چیز دورش جمع نمی‌شدند. یک نفر گول می‌خورد یک شهید گول می‌خورد…
  • احزاب با مردم فرق دارند. مردم مردمند. احزاب با ولایت درست می‌شوند. شما بحث حزب الله و حزب الشیطان و این‌ها را نگاه بکنید در قرآن. بر اساس یک نوعی از ولایت تأمین می‌شوند. مردم دارند دوغشان را می‌خورند. دارند زندگی فطریشان را می‌کنند بر اساس زندگی فطری هم اتفاقاً دین را می‌پذیرند. آن کسانی که نمی‌پذیرند، می‌شوند طاغوت و همۀ این‌ها حرف‌ها اتفاق می‌افتد، آن‌ها احزابند که این کارها را می‌کنند. این بی‌برکتی احزاب هم همین است. درست است. یعنی کسانی هستند که واقعاً‌ دارند کولونی‌هایی برای خودشان درست می‌کنند. شما سوری مثل سورۀ احزاب را نگاه می‌کنید،‌ هِی پیغمبران می‌آیند با مردم صحبت می‌کنند جوابشان را ملأ می‌دهند. جوابشان را احزاب می‌دهند. جوابشان را مردم نمی‌دهند. مردم می‌پذیرند این حرف را. جوابشان را احزاب می‌دهند.

سینه چاکان انقلاب نشان حقانیت انقلاب

  • خب این که مشخص است. به هر جهت در هر حکومتی -در حکومت امیرالمومنین هم- یک سری منافقینی هستند و… ولی کلیت به کلیت، یعنی شما مجموعۀ پیروان را نگاه بکن، شهدا را نگاه بکنید. اصلا شهدا را نگاه بکنید، می‌گویند ما دور امام جمع شده‌ایم. این یعنی حقانیت امام. آقا اصلا آقا را شما بگذار کنار. همین که یک آدم‌های خوبی مثل ما (هه)، خوبانی مثل شما، همه دارند سنگ آقا را… اصلا چی گیر ما می‌آید از آقا مثلا بخواهیم سنگ آقا را…؟ طرف بگوید واقعاً خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست، واقعاً هم می‌گوید. یعنی ماها واقعاً می‌گوییم این را. اگر چیزی باشد، تمام عمر ما فدای یک ثانیۀ عمر حضرت آقا. کی در کل دنیا عمرش را حاضر است فدای عمر یک رئیسی بکند. معلوم است چیز دیگری ما را گره زده. این علامت حقانیت خود حضرت آقاست و این جایگاه. این «یتلوه شاهد منه» که ما ذراری حضرت آقا محسوب می‌شویم، ذریۀ حضرت آقا محسوب می‌شویم. «منّا»ی ایشان محسوب می‌شویم به دلیل این که همۀ آن معارف را باور داریم ما. شاهدیم. با تمام لایه‌های قلبمان آن معارف، آن حرف‌ها را همه را باور می‌کنیم. آن موقع این علامت حقانیت است.
  • خوبان دارند سنگ آقا را به سینه می‌زنند. حالا چند نفرشان منافقند؟ خوبان هرجایی دارند این کار را انجام می‌دهند. و خیلی هم عجیب است، این هم جالب است شما نگاه بکنید کسانی که از این محور فاصله می‌گیرند اصلا یک جورهای دیگری می‌شوند اصلا خیلی بد می‌شوند. دقت کرده‌اید چه جوری می‌شوند؟ یعنی یکهویی که فاصله می‌گیرند خیلی چیز عجیب و غریبی درمی‌آیند. یک حرف‌های دیگری می‌زنند اصلا.
  • بله ما بحث کلیت نظام را می‌گوییم. بحث خود حضرت آقا را هم نمی‌گوییم. کلیت نظام با وجود این جانفشانی‌ها و آدم‌های جان بر کفی که چیز است با کلیت این نظام این حقانیت درش هست به دلیل پیروانش. وگرنه چنین پیروانی… این یک دلیلی دارد من در بحث ارحام هم در چیز خواهم گفت هم در اینجا به یک دلیلی به دلیل یک استدلال خاصی که در اینجا آمده به شما عرض می‌کنم چرا این جذب اتفاق می‌افتد؟ و دقیقاً چرا هم‌شکل‌های در روند دیگری شبیه قطب‌های هم‌نام آهن‌ربا با این که هم‌نامند دفع می‌کنند یکدیگر را. یعنی مثل قطب های هم‌نام یکدیگر را دفع می‌کنند. ولی چه جوری می‌شود ما جذب می‌شویم؟ یک تشکیل رحم می‌دهیم بر اساس آن.

استدلال انبیا، حرکت بر اساس بینه

آن موقع می‌بینید این معنی به این سمت مثلا شما همین هود را که گرفتید آیۀ ۲۸ را هم بیاورید ببنید این عبارت و این جور نشان دادن حقانیت که آقا من بینه دارم. این با سوء عمل دارد مثلا حرکت می‌کند. بر اساس «زین له سوء عمله». چرا مقایسه می‌کنید دوتا مسلک را که هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند؟ سورۀ هود اصلا پر از این عبارت‌هاست. چهار پنج تا از این عبارت‌ها دارد. «أرأیتم إن کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة من عنده فعمیت علیکم» خب ای قوم! وقتی من دارم روی  بینه حرکت می‌کنم، رحمت از جانب خدا، بعد شما هم نمی‌بینید آن رحمت را. تو کوری «أنلزمکموها و أنتم لها کارهون» ما هم می‌خواهی در حالتی که خوش نداریم مثلا چیز بشه؟

یا مثلا ۶۳ را نگاه بفرمایید. می‌خواهم به شما بگویم این یک نوعی از استدلال است. «قال یا قوم أرأیتم إن کنت علی بینة من ربی» ببینید می‌گوید آقا من در دستم یک چیزی هست تو نمی‌بینی خب «و آتانی منه رحمة فمن ینصرنی من الله إن عصیته» من از جانب خدا رحمت گرفته‌ام چه کسی می‌خواهد من را یاری بکند «إن عصیته» وقتی که من عصیان بکنم؟ «فما تزیدوننی غیر تخسیر» طرف می‌گفت تخسیر منه! همین تخسیر. فکرمی‌کرد این تخسیر یعنی تقصیر…

یا هود ۸۸ نگاه بکنید باز دوباره همینجوری است. آیۀ معروفی هم هست. «قال یا قوم أرأیتم إن کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقاً حسناً» که خدا به من رزق حسن داده، وحی داده، علم داده، چی‌ داده، این‌ها، «فما ارید أن أخالفه إلی ما أنهاکم عنه» من که نمی‌توانم یک چیزی بگویم که دارم شما را نهی می‌کنم خودم همان کار را بروم انجام بدهم. «فما ارید أن اخالفه إلی ما أنهاکم عنه إن ارید إلا الإصلاح ما استطعت» آنقدری که بتوانم من اصلاح می‌کنم. «و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه انیب»

این در آیات «أفمن کان علی بینة من ربه» یک استدلال است خودش می‌خواهم بگویم. که آقا اگر زندگی طرف مقابل و آن حکومت کفار و طواغیت یک برجستگی پیدا کرده اولاً سنت الاهی است مربوط به این است که «و هم فیها لا یبخسون» است. این را حواست باشد. کسانی که «من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوف إلیهم أعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون». بعد آن خب بر اساس تبعیت هوا و فلان و این‌ها دارد حرکت می‌کند که به شما نشان می‌دهم آن موقع ارحامشان به هم می‌خورد. یعنی بحث صلۀ رحمشان. نه صلۀ رحم فامیلی، یعنی بحث ولایتش به هم می‌خورد. ما بر یک دلیل روشن حرف روشن حرف خدا. ببینید این استدلال‌ها استدلال‌های جالبی است از طرف اهل بیت.

  • چرا یک جوری است؟ چرا؟

این نشان می‌دهد باید برسد به این که من در دستم یک چیزی است، بعد بینه دارم، چراغ روشن است من دارم می‌بینم مطلب را.

  • ببینید صورت دلی ممکن است پیدا بکند ولی خب بکند هرکسی این ادعا را بکند، ما داریم ادعای حق را می‌گوییم. یعنی می‌گوید که شما بر اساس تبعیت از هوا….

حرکت کفار حرکت بر اساس اهواء

الآن شما دنیا را نگاه کنید. اصلا دنیا جرأت می‌کند بگوید من بر اساس بینه دارم حرکت می‌کنم؟ یعنی نگاه بکنی می‌بینی که اولاً حرف ثابت نمی‌زند. همینجوری دارد حرفش را تغییر می‌دهد. در مسألۀ اقتصاد در مسألۀ اجتماعی در آرمان‌ها، زن، مرد، خانواده، در هر چیزی بگویی دارد تغییر می‌دهد حرفش را. در یک ریب و تردیدی است. شما اینجا می‌گویی آقا پیشاپیش «کتاب موسی إماماً و رحمة» من همان حرف‌ها را دارم می‌زنم همه دارند همان حرف‌ها را می‌زنند.

دو: شما نگاه بکنید خودتان این ساختار بر اساس شهوات آفریده شده -شهوات طواغیت- یا بر اساس بینه و دلایل روشن؟ آدم خوب است نگاه بکند اینقدر خودش را نپیچاند.

ببینید این استدلال‌های قرآن را چه می‌گویید شما؟ «أفلم ینظروا یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم» آقا سیر نمی‌کنی؟ برو تاریخ را ببین چه کار کردند؟ ما چه کار کردیم با این‌ها؟ چه جوری تمدن‌های این‌ها را خورد کردیم؟

  • همینجوری است. نه تنها بینه ندارند… الآن تئوری‌هایی که سر مرگ مولف هست مال این روحیه است. یعنی می‌گوید من اصلا هیچی. دلم می‌خواهد. اصلا مولف چی می‌گوید به من چه ربطی دارد؟ من می‌خواهم این را اینجوری بفهمم. یعنی واقعاً به ابتذال روشی برای فهم یک متن گرفتار شده‌اند. بعد دانشمند اینجا دارد حرف می‌زند. این جز تبعیت از هوی چیزی نیست. که شما بگویید مولف مرده، من چه می‌دانم مولف اصلا منظور داشته یا منظور نداشته. من از این متن من این را می‌فهمم. یعنی هیچ پارامتری… آن یکی می‌گوید من آن را می‌فهمم، می‌گوید خب تو هم آن را می‌فهمی من هم این را می‌فهمم. ببینید این واقعاً ابتذال است ها در فهم! یک موقع هست آدم در فهم اشتباه می‌کند بالاخره همه اشتباه می‌کنند. یک موقع هست دارد مبتذل می‌کند پروسۀ فهم را. اینجا آدم جز هوای نفس چیز دیگری نمی‌فهمد. این که طرف دارد می‌گوید من تصمیم نگرفته‌ام زنم یا مردم! اصلاً آدم می‌‌گوید خدایا…
  • نه تفسیر به رأی این نیست. این دیگر پدر جد تفسیر به رأی است. اصلاً این یعنی چی که من تصمیم نگرفته‌ام زنم یا مردم؟! مگر به تصمیم گرفتن تو ارتباط دارد؟! وقتی که انسان خودبنیاد می‌شود حتی زن و مرد بودن خودش را دیگر… بعد نگویید که یک عدۀ کمی هستند. نه. مهم این است که این عدۀ کم در آن جامعه پذیرفته شده‌اند یا نه؟ مثلا همجنس بازی در جوامعِ چیز زیاد نیست ولی پذیرفته شده. این یعنی این که پس نزده انگار…

حالا پس ببینید این یک نوع استدلال عالی است. عالی عالی.

بعد در این بحث بردیم تا آیۀ ۱۵ که دیگر کار را درمی‌آورد از آب. ولی می‌گوید یک جریان نفاقی است که این جریان نفاق نمی‌گذارد. این جریان نفاق…

تعریض به سوالات زیاد!

خدا رحمت کند شهید صدر اصلا نمی‌گذاشته کسی سر کلاسش سوال کند. می‌دانید دلیلش چه بوده؟ می‌گفتش که من نشسته‌ام با این هوش و استعداد شهید صدری‌ام نشسته‌ام فکر کرده‌ام، چی کار کرده‌ام، درس را گفته‌ام و این‌ها، این همان جا سر درس هم فهمیده، هم تحلیل کرده، هم می‌خواهد سوال بکند، هم اشکال می‌کند. هرچه من [می‌گویم] قبول نمی‌کند! تو اول باید خلاصه مباحثه کنی ببینیم چند چند درمی‌آید بعداً.

اشراط الساعة مراتبی از ظهور قیامت

آیۀ ۱۸ که یک نکته‌ای را من گفتم. این نکته که نکتۀ مهمی است که آقا این منافقین دنبال چی هستند؟ دنبال این هستند که ساعت اتفاق بیفتد و بغتة این‌ها را عذاب اینجوری بگیرد؟ خب «فقد جاء أشراطها» اشراط الساعة آمده. این هم یک فرهنگ قرآنی دارد. بگذارید یکی دو تا آیه برایتان بخوانم. من این را به بحث مهدویت هم زدم اگر یادتان باشد. که عملاً با یک اتفاقاتی قیامت چون که یک حالت طیفی هم دارد، با یک اتفاقاتی دارد اشراط الساعة خب اتفاق می‌افتد. بابا یکی از اشراط الساعة همین وعدۀ صادق بود. دارد یک چیزهایی برهه‌هایی از منکوب شدن ظلمه و و و حالا دارد اتفاق می‌افتد. شما این آیات را بیاورید. می‌خواهم در این جاها این فرهنگ‌های قرآنی را هم به شما نشان بدهم. در صفحۀ ۱۵۰ سورۀ انعام آیۀ ۱۵۸: «هل ینظرون» ببینید این‌ها شبیه آن‌هاست «هل ینظرون إلا أن تأتیهم الملائکة أو یأتی ربک أو یأتی بعض آیات ربک» می‌گوید آیا این‌ها منتظر چی هستند؟ که ملائکه بیاید؟ می‌گویند این ملائکۀ عذاب است، اگر ساعت بشود. «أو یأتی ربک» یا خدا بیاید؟ این‌ها عبارة اخری از همان ساعت است شاید. «أو یأتی بعض آیات ربک» یا بعضی از آیات بیاید؟ ببینید لزومی ندارد آیات همه‌اش بیاید، یا قیامت مثلا بشود تا مثلا آدم دیگر کامل ببیند. خب اگر اینجوری بود که ما در دنیا نمی‌دیدیم دیگر باید همه‌اش قیامت می‌شد ما کامل همه‌چیز را می‌دیدیم. بعد می‌گوید «یوم یأتی بعض آیات ربک» وقتی که بعض آیات بیاید، این همین اشراط الساعة هستند این‌ها. اشراطند این ها. مقدمات،‌ پیش‌قراول‌هاست این‌ها.

نبود عمل نشانۀ ضعف ایمان

«لا ینفع نفساً ایمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیرا» ببینید وقتی که دارد هی روشن می‌شود مطلب، روز می‌شود، دیگر دارد روشن می‌شود، -من این را بارها عرض کرده‌ام- حجت وقتی که دارد تمام می‌شود، حجت‌ها زیاد می‌شود، دیگر از آن طرف عذاب زیاد می‌شود. می‌گوید «یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفساً ایمانها» آدمی دیگر نفع ندارد برایش ایمان. حالا فرض کنید که این اتفاقات افتاد و همۀ چشم‌ها خیره شد و یک عده در حقیقت ایمان آوردند. این اصلا فایده ندارد، ایمانی که «لم تکن آمنت من قبل» از قبل ایمان نیاورده بود یا ایمان هم اگر داشت اینقدر این ایمان ضعیف بود که منجر به هیچ عملی نمی‌شد «أو کسبت فی ایمانها خیرا». یعنی ایمانش تولید خیر نمی‌کرد. مثل بعضی از ماها مثلا یک چیزهایی هم باور داریم ولی باورداریمش با نداریمش خیلی فرق هم ندارد دیگر. مثلا می‌گوییم باور داریم به حکومت اسلامی، باور داریم به فلان. آقا دو سه روز پیش یک نامه‌ای محرمانه‌ای دیدم تعریف کرده‌اند از ما جهادی‌ها و یک امیدی بسته‌اند. اصلا ما دیگر همینجوری دو سه روز است دارد همینجور دست و بالمان می‌لرزد. ولی یک موقع دست و بالمان می‌لرزد، کار می‌کنیم، یک موقع دست و بالمان می‌لرزد ولی فقط دست و بالمان می‌لرزد. «قل انتظروا انا منتظرون» بحث این است.

بی اعتباری ایمان پس از روشن شدن مطلب

یا مثلا صفحۀ ۴۷۶ را ببینید آیات بسیار زیبای پایانی غافر. نمی‌دانم چقدر مستحضرید به آیات غافر، سورۀ مبارکۀ مومن. از آیات ۸۲ تا آخرش را می‌خوانم. دارد که أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ خب این‌ها را برو نگاه بکن تاریخ را بخوان ببین چه جوری است. «أشد قوة» بوده‌اند، «أشد آثاراً» بوده‌اند چقدر از خودشان یادگاری به جای گذاشته‌اند اما «فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» بی نیازشان نکرد آن کارهایی که انجام دادند. یعنی باز هم گیرند. «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» ببینید این دقیقاً عین این تمدن غرب است الآن. وقتی که رسل با بینات آمدند این‌ها فرحناک بودند یعنی خوشحال بودن به واسطۀ علومی که خودشان دارند. به واسطۀ چهارتا علمی که خودشان دارند و می‌توانند یک کارهایی با آن انجام بدهند، اصلا این مانع بود دعوت انبیا را بشنوند «وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» آن «ما کانوا به یستهزئون» فراگرفته بود این‌ها را مثل درون یک هاله‌ای نگهداشته بود و نمی‌گذاشت  دیگر این‌ها انگار بفهمند. «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» وقتی که بأس آمد، عذاب آمد «قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكينَ» این‌ها گفتند که خلاصه ما ایمان آوردیم. این سختی‌ها که آمد این‌ها گفتند ما ایمان آوردیم. «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» وقتی که بأس می‌آید که ایمان فایده ندارد دیگر. این بأس به معنای عذاب قیامت نیست‌ها. وقتی که طرف می‌بیند کاملا دیگر رفت و به بن‌بست خورد و فلان و این‌ها… «سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ في‏ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ» یک سنتی است که بوده.

ببینید کسی با وعدۀ صادق ایمان بیاورد باید این را گفت. همینجوری رفته رفته این ایمان آوردن‌ها بی اعتبار می‌شود. یک موقع هست یک نفر اصلاً این اتفاقات نیفتاده، دارد به تمام این «هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله» خب؟ یعنی ایمان داشته،‌ شاهد پیدا کرده برایش. «و لما رءا المومنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله». ایمان داشته، شاهد برایش پیدا کرده. دلش قرص شده. یک موقع هست نه، اصلا ایمان نداشته. یکهویی در یک مثلا یک بوق…. مثل این گوسفندهای کنار جاده هستند با بوق کامیون‌ها یک لحظه اینجوری می‌شوند همه. دیده‌اید؟ بعد نه تحلیلش را می‌تواند درست انجام بدهد، برای همین چون تحلیلش را درست نمی‌تواند انجام بدهد این ایمان برایش ایمان مستودع است…. چون نمی‌داند که چه اتفاقی افتاده.

«فرحوا بما عنده من العلم» دارد حال علم خودش را می‌برد. یعنی اینقدر خرکیف علم خودش هست و مست علوم خودش هست، حتی نه در علوم فنی مهندسی‌ها، در علوم اجتماعی،‌ در علوم اقتصادی، فلان. یک جوری او به علوم خودش باور دارد که گاهی اوقات ما به وحی اینجوری باور نداریم. این بر و بچه‌های اقتصاد شریف را –حالا من همه‌شان را نمی‌گویم- ولی مثلا یک جوری به این فرمول‌ها اعتقاد دارند و می‌گویند و چه می‌کنند، یک جوری به این فرمول‌ها اعتقاد دارند که ما به وحی اینجوری اعتقاد نداریم گاهی اوقات.

این نکتۀ داستان ایمان‌هاست. وقتی که هِی روشن شود، روشن‌ شود، بأس ایجاد شود، این‌ها، می‌بینید ایمان‌ها، «جاء‌ أشراطها» اشراط الساعة وقتی که اتفاق می‌افتد ایمان‌ها اعتبارش می‌آید پایین. برای همین است این داستان معروف فُلک را که هِی می‌گوید در قرآن. که آقا اینجوری شد و فلان و «جرین بهم بریح طیبة… جائهم الموج من کل مکان….» می‌گوید «مخلصین له الدین» بعد اخلاص را قبول می‌کند بعدش می‌گوید «فلما نجاهم إلی البر إذا هم یشرکون» یعنی این اخلاصی که پیدا کرده، ایمانی که پیدا کرده یک ایمان ناپایدار است. هیچ موقع در قرآن وقتی که داستان فُلک را نقل می‌کند، نمی‌گوید این‌ها آمده‌اند ایمان آورده‌اند دیگر حالا. نه. کسی که ایمان نیاورده به این بحث‌ها، وعدۀ صادق یک لحظه چشمش را درشت می‌کند. همین! چشمش را گرد می‌کند.