جلسه سیزدهم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

در این آیات سوره مبارکۀ محمد آیۀ ۲۷ و ۲۸. این آیه ۲۷ را خُب رد کردم. یک کمی این بحث را در سورۀ مبارکۀ نور همین جلسۀ آخر یک مقداری توضیح دادم؛ من باب این که چطور از ظرفیت معاد و ظرفیت یاد خدا و یاد موت، دین استفاده می‌کند. این را مفصل در سورۀ نور گفتم. خلاصه‌اش این است که ما از ظرفیت‌های دیجیتال کردن، آی تی بیس کردن، همۀ این‌ها استفاده می‌کنیم؛ اما… که در سورۀ مبارکۀ نمل در جریان تفقد اعمال، این که سرکشی به اعمال، سرکشی به کارگزارها، گذاشتن جاسوس، نمی‌دانم… همۀ این ها سر جای خودش هست ولی مهم‌ترین عامل کنترلی که وجود دارد که قرآن خیلی به این عامل می‌پردازد، عامل یاد معاد، یاد خدا، بیت المال مسلمین، مثلا از این عبارات است که به هر جهت در آن بشر را به این سبک تربیت می‌کند. که موارد متعددی را آنجا نشان دادیم. حالا دیگر جلسۀ آخر سورۀ نور است.

مهم‌ترین عامل نظارتی در حکومت الاهی

این‌جا هم می‌گوید: «فکیف إذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم و أدبارهم». چه جوری این‌ها این کار را می‌کنند که جلوی جنگ را می‌گیرند. با یک حرف‌های عجیب غریبی و با یک فضاهای کارشناسی و هرجوری، حرف ولی را اینجوری می‌پیچانند. چه جوری این کار را می‌کنند اصلاً؟ «إذا توفتهم» چه جوری این اتفاق ممکن است بیفتد وقتی که ملائکه این‌ها را توفی می‌کنند «یضربون وجوههم و أدبارهم» یک عده از ملائکه با اردنگی این‌ها را از دنیا بیرون می‌کنند آن موقع یک تعداد ملک هم این‌ها را با چک و لگد تحویل می‌گیرند. به این توجه بکن که چه جوری می‌خواهی جواب خدا را بدهی خلاصه؟ چه جوری می‌خواهی از این دنیا بروی آن دنیا؟

ببینید اصلا این آیه ۲۷ را کأن نگذاری اینجا و برداری از اینجا هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. دارد بحث را می‌گوید «ذلک بأنهم قالوا للذین کرهوا ما أنزل الله سنطیعکم فی بعض الأمر و اللّه یعلم أسرارهم ذلک بأنهم اتبعوا ما أسخط الله» اصلا این آیه پیوسته است با آیه ۲۸ به عبارتی، اما می‌بینید که این را در مرکز و حلقۀ مرکزی و نگینی این را می‌گذارد برای این که ما تربیتمان تربیت الاهی است. دقت کنید. در حکومت‌های گسترده و پیشرفته تفقد اعمال و این‌ها هست ها. امیرالمومنین هم به مالک این را می گویند که «تفقد من أعمالهم و ابعثهم بعیون» می‌گوید کارگزارهایت را به امورشان رسیدگی بکن و این‌ها، جاسوس بگذار. دوربین مخفی بگذار و…. خود همین «فإنک تعهدک فی السر» این تعاهد در سرّ، یعنی پیگیری این‌ها به صورت سرّی و دوربین مخفی‌ای، این‌ها «هدمة علی الاستعمال الأمانة و الرغبة للرعیة» این‌ها تشویق عامه و مشوق برای این است که امانت داری بکنند و چکار بکنند و این‌ها. این درست؛ اما مهم‌ترین عامل همین است که شما بدانی که آقا یک روزی باید بروی جواب این بیت المال مسلمین را باید بدهی. که این بیت المال مسلمین هزینۀ تو شد، هزینۀ این کار شد، هزینۀ فلان، تو چرا چنین استفاده ای از آن کردی؟ تو چرا اموال را اینگونه داری استفاده می‌کنی؟ چرا و چرا و چرا. هزار تا از این چراها. این مهم‌ترین عامل کنترلی محسوب می‌شود به عبارتی.

خب چندبار این نوع از بحث را کرده‌ایم دیگر نمی‌گوییم. اینجا یک عبارت خیلی خاصی دارد به عنوان کراهت از رضوان. «ذلک بأنهم اتبعوا ما أسخط الله» این که چرا به آن ها می گویند «سنطیعکم فی بعض الأمر» این بخاطر این است که «اتبعوا ما أسخط الله و کرهوا رضوانه» کراهت دارد از رضوان الهی.

بحثی دقیق در مورد کراهت از رضوان

ببینید اینجا یک خورده دقت کنید. خیلی مطلب قابل دقتی است. یک مقدار هم در فضای تفسیری این وِل شده. یعنی «کرهوا رضوانه» خب یعنی کراهت دارد از رضوان الاهی. بعد می‌گوید چه ربطی دارد به این بحث‌هایی که ما الآن داشتیم؟ می‌بینید تقریباً بلکه تحقیقاً مفسّر این را توضیح نمی‌دهد «کرهوا رضوانه» یعنی چه و چه نقشی اینجا بازی می‌کند؟ چون بحث نسبتاً مهمی است این بحث، من یک مقدار این «کرهوا رضوانه» را باز می‌کنم. یک مقدار فقط توجه لازم دارد. چون که بحث یک مقداری دقیق است. من چندتا مقدمه لازم است بگویم. این مقدمات را دقت‌کنید.

مقدمۀ اول: تعامل خداوند در قرآن با لوازم اعمال

قرآن خیلی از مطالبی که مطرح می‌کند، نوع طرح بحث خودش است. طرف مقابل چنین چیزی را نگفته یا به حسب ظاهر نخواسته. مثلاً فرض بفرمایید که در آیات قرآن، -دیگر آیاتش را نمی‌آورم- مثلاً خدا می‌گوید «قالت الیهود یداللّه مغلولة» یهود می‌گوید که دست خدا بسته است. این یهودی‌ها می‌گفتند آقا ما کی می‌گوییم دست خدا بسته است؟! الکی چرا گردن ما می‌گذارید این دست خدا بسته بودن را؟ به ایشان گفته می‌شود که شما مگر نمی‌گویید -مثل همین علم جدید- باید این اتفاق بیفتد، این اتفاق بیفتد، که این اتفاق بیفتد؟ می‌گویند چرا. مثل این که شما مگر نمی‌گویید باید ابر بیاید، بعد باد بیاید، نمی‌دانم این طرف گرم بشود، آن طرف سرد بشود، باد تولید بشود، اینجوری می‌شود، آن جوری‌می شود، و غیر این‌ها نمی‌شود؟ می‌گویند آری. همین مبنای علم جدید. می‌گوید خب این یعنی «ید اللّه مغلولة» یعنی دست خدا بسته است. خدا به عبارتی نمی‌تواند همینجوری مثلاً با دعا مثلاً این اتفاق بیفتد. دعا کنیم باران بیاید. این معنیش این است که «ید اللّه مغلولة». یا مثلاً اینجوری بوده در آیات قرآن می‌گوید «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون اللّه» این ها دانشمندان خودشان را ربّ من دون اللّه می‌گرفتند. این ها می‌آمدند می‌گفتند آقا این چه حرفی است شما گردن ما می‌گذارید؟! ما کی تا حالا گفته‌ایم که دانشمندانمان أربابند من دون اللّه؟ می‌گفتند مگر شما نظرتان این نیست که ما نظر دانشمندانمان را عمل می‌کنیم و کاری هم نداریم به این که خدا این را گفته یا نه؟ گفتند چرا ما همین کار را می‌کنیم. گفتند خب این یعنی «أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله». این معنیش یعنی این.

به عبارتی آن کار و لوازم آن کار، همه را گردن آن‌ها می‌گذارد که شما این را گفته‌ای حتی. یا این را گفتی یا این را اتخاذ کرده‌ای، انتخاب کرده‌ای، و، و، همۀ این ها. ممکن است خود طرف این را نگفته باشد اصلاً. ولی گردنش می‌گذارند که تو این را گفته‌ای. لوازم حرف گردن طرف باقی می‌ماند. این یک سبکی است در قرآن. به عبارتی یک خلاصه سازی می‌کند آن بحث را، می‌گوید خلاصه‌اش می‌شود این. و تو این را گفته‌ای. حالا آن بالا برود پایین بیاید بگوید من چنین حرفی نزده ام، می‌گوید تو نظرت این است به هر جهت. تو نظرت این است. دلالت‌های التزامی کلام او را به عنوان نظر طرف مقابل به شخص خلاصه بار می‌کند. این یک نکته.

سنت افشای منافقین

حالا چرا من این را عرض کردم به عنوان نکتۀ مقدماتی اول؟ بخاطر این که در همین «کرهوا رضوانه» شما بیایید از این‌ها بپرسید. از این منافقینی که در حقیقت زیر بار ولایت نمی‌روند و این‌ها هم خودشان بیشتر در جنگ و جبهه و ارتباط با کفار و با کفار چه‌جوری برخورد کنیم اینجا نشان می‌دهد اصلاً جریان منافقین خودش را اینجا نشان می‌دهد که من حالا در آیة 29 و 30 به دلیل این که خدا یک کاری می‌کند «فزادهم اللّه مرضاً» مرض زیاد می‌شود جریان منافقین کلاً از حالت پنهانی خارج می‌شود. یعنی همینجوری وقتی که با نفاق دارد کارش را انجا م می‌دهد می‌بینید با جملات صریحتری گاهی اوقات ناگهان مواجه خواهیدشد از این به بعد هم. و خود این که به پیغمبر خدا دستور داده شده که سر قبر این‌ها خلاصه نایست. آیۀ «و لا تصل علی أحد منهم مات أبدا و لا تقم علی قبره» آیۀ ۸۴ که نماز بر این‌ها نخوان، سر قبرشان هم نایست. «إنهم کفروا باللّه و رسوله و ماتوا و هم فاسقون» این‌ها منظور کفار نیستند؛ این‌ها منظور منافقینند. «إنهم کفروا باللّه و رسوله و ماتوا و هم فاسقون» که عرض کردیم یک موقعی بحث فسق، بحثی است که به معنای ضد ولایت بودن است. یعنی اصل مطلب فسق در قرآن به این معناست و یک موقع هم مفصل نشان دادیم که چه جوری این بحث منافقین را می‌گوید کفارند؟ چون که می‌گوید «إن اللّه جامع الکافرین و المنافقین فی جهنم جمیعاً» این‌ها از یک آبشخور است و بحث مفصلی است.

ببینید رسیده به این جایی که «و لا تصل علی أحد منهم مات أبدا» یعنی بالاسر این‌ها نماز نخوان. بالاسر جنازه‌شان هم نایست. سر قبرشان هم نرو. یعنی دیگر معلوم بودند یواش یواش منافقین بعد از این در سوره های مبارکۀ توبه و مائده و فلان و این‌ها دسته ای از این‌ها دیگر شناسنامه دارند و معلومند و این فضا و فرصتی هم که پیدا کرده‌اند فضا و فرصتی بوده که خودشان را نشان می‌دهند دیگر به جامعه.

حالا نمی دانم بلاتشبیه یا با تشبیه مثلاً فرض بفرمایید که نوع برخوردی که با آقای هاشمی شد، همه انتظار می‌کشیدند که سر نماز آقای هاشمی آقا ببینند می‌گوید که «و لا نعلم منه إلا خیراً» یا نمی‌گوید؟ و آقا نگفتند که «لا نعلم منه إلا خیراً» و کسی هم حرفی نزد دیگر که چرا نگفتند، باید می‌گفتند. یعنی یک مقداری تشخیص داده شد توسط جامعه که به هر جهت اینجوری نیست که شما با عنصر ولایت عدم سازگاری داشته باشی، بعد اقدام عملی بکنی، بسیج بکنی و… بعدش هم بگویند «و لا نعلم منه إلا خیراً». جامعه انتظار این قضیه را داشت که این جمله گفته نشود. شما یادتان هست دیگر در سال‌های اخیر. این مال شاخص دادن است.

روش درست مقابله با نفاق

ببینید یکی از کارهایی که به شدت به صورت اشتباه دارد الآن توسط برخی از حزب اللّهی ها انجام می‌شود فحش دادن است. فحش دادن اتفاقاً حجاب و پرده می‌شود. آن چیزی که شاخص ایجاد می‌کند که به صورت یک سنتی –حالا بعداً به شما می‌گویم_ که نفاق خودش را در حقیقت بیرون می‌ریزد. شما اگر فضا بدهی خودش را بیرون می‌ریزد. باید جامعه به این تشخیص برسد. باید فضا پیدا بکند که خودش را نشان بدهد. الآن دیدید دیگر دیدار حضرت آقا که با مجلس و آقای پزشکیان نشسته بود. کمک مجلس، چقدر مجلس باید کمک بکند و این ها، این اگر آقا حتی اگر خوشبین نباشد به این مجموعۀ دولت باید یک چنین برخوردی بکند تا این مجموعۀ دولت خودش را بیرون بریزد. یعنی باید یک کورَکی خودش را بزند بیرون وگرنه به تعبیر این پزشک‌های سنتی کورَک در حقیقت خودش را می‌دزدد. یک چنین تعبیری دارند. می‌دزد و می‌رود در خون. باید بشود چرک و خارج شود. کسانی که ور می‌روند و فضا نمی‌دهند به این کورک‌ها مرتب می‌بینی الکی خودشان را زخم و زیل می‌کنند خلاصه. تا این که اجازه دهند کورک سر باز کند خودش. یعنی فضا بدهند به این کورک تا خودش سر باز بکند. این باید اتفاق بیفتد که جامعه هم متوجه شود. این احتیاج دارد که شما رها بکنید شاخص بدهید اتفاقاً. نه این که هیچ تذکری ندهید ولی باید بگذارید طرف بیاید بیرون. حالا این را در این قسمت «أم حسب الذین فی قلوبهم مرض أن لن یخرج الله أضغانهم»… خودشان می‌دانند که رو نباید بازی بکنند ولی قاعدة خدا این است که می‌آید رو. یعنی یک عده‌ای از این کسانی که ثابت قدمند در این قضیه خلاصه سر این کورک می‌آید بیرون. سرنخ درمی‌آید. مهم این است که سرنخ دربیاید دیگر. این بدن زندۀ درست و حسابی وقتی کورکی بخواهد در آن ایجاد شود، جوش‌های سنگین و این‌ها، بالاخره باید از یک نقطه‌ای بیرون بزند. و بیرون هم می‌زند. چه طرف بخواهد چه نخواهد. چه آن آدم هایی که ما که آخر نمی‌خواهیم بگوییم که هرکسی در سیستم آقای پزشکیان است منافق است که. ولی آن کسانی که دارند منافقانه عمل می‌کنند یواش یواش بیرون می‌زند. حالا بگذارید سر جایش ان شاء الله… حالا عرض می‌کنم کجاها می‌زند بیرون اصلاً.

ولی این «کرهوا رضوانه» مقدمۀ اول چه شد؟ مقدمه اول این بود که یک چیزهایی را گاهی اوقات خودشان نمی‌گویند و انتخاب نمی‌کنند بلکه بر یک مَمشاتی دارند عمل می‌کنند خدا می‌گذارد گردنشان، در دهانشان. می‌گوید شما این را گفتید شما این انتخاب را کردید بعد شما فلان. مثل این که فرض بفرمایید اگر ما به ملت ایران خدا می‌گوید شما خواستید که عذاب بشوید. می‌گوییم آخر ما کی خواستیم عذاب بشویم؟ می‌گوید شما اینجوری کردید، این انتخاب را کردید، بعد از شهادت رئیسی و وعدۀ صادق و فلان و این‌ها شما چنین چیزی را خواسته‌اید. می‌گوییم ما نخواسته‌ایم. می گوید نه شما خواسته‌اید دیگر. دیگه جِر نزن. خواسته‌ای.

این نکتۀ اول. چون این «کرهوا رضوانه» الآن مرتبه‌ای که می‌خواهم عرض بکنم به شما ممکن است یک مقداری عجیب باشد و بگویید مثلا این همه بار معنایی روی این «کرهوا رضوانه» بعد آن‌ها بگویند ما از رضوان الاهی کراهت داریم؟ چنین چیزی را نمی‌گوییم.

مقدمۀ دوم: سه گانه های قرآن

یک سه گانه‌ای -این‌ها را بعداً استفاده می‌کند- در قرآن وجود دارد. این سه‌تایی‌ها خلاصه -مثل ۶ تایی‌ها که اُنس خوبی استقلالی‌ها با آن دارند- این که یک جریان سه‌تایی‌ها در قرآن هست. جریان سه‌تایی‌های قرآن اینجوری است که مثلاً ابرار است، مقربین است و کفار است مثلاً. مثلاً فجارند، ابرارند، مقربینند. یا مثلاً فرض بفرمایید که اصحاب شمالند، اصحاب یمینند، مقربینند. یعنی یک گروه بدها -به عبارتی-و دو گروه خوب‌ها مثلاً. اگر بخواهیم یک تقسیم بندی بکنیم. بعد طعام‌ها و روزی‌هایشان هم هرکدام فرق دارد. آن‌ها مثلاً غسلین است. این‌ها مثلاً رحیق مختوم است. مقربین تسنیم است مثلاً. این‌ها هم تقریباً با یکدیگر مساوقند. در یک لِوِل دارند یکدیگر را نشان می‌دهند. این آیۀ سورۀ مبارکۀ حدید را حتماً شنیده اید حالا چندبار هم تا حالا به مناسبت‌هایی آوردیم که «واعلموا أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد» تا این که «و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من اللّه و رضوان». این را در ذهن مبارکتان هست؟ که یک بحث عذاب شدید داریم، یک مغفرت داریم، یک رضوان داریم. این هم یک بحث تحت عنوان بحث سه‌تایی‌ها. حالا بعداً دوباره سراغش می‌آییم.

مقدمۀ سوم: نسبت دین و شریعت

یک بحث خیلی مفصل وجود دارد در قرآن که من این را مفصلش را هم بحث کرده بودم در آن بحث‌های تربیت قرآنی. بحث دین و شریعت است. حالا این ها را بعداً پازلش را به هم وصل می‌کنم. بحث دین و شریعت با قرائت‌های دیگر هم در قرآن داریم. بحث صراط و سبل را مثلاً داریم. صراط و سبیل یا سبل. که صراط به عبارتی چون جمع ندارد صراط. سبیل جمع دارد. چیزی است که حالت تجلیات است. در حقیقت سبل تجلیات صراط است. شریعت تجلیات دین است. شرایع مختلف است ولی دین ثابت است. دین یک چیزی است که مطابق با فطرت است.

مقدمه اول چه شد؟ این که یک چیزهایی را به گردنشان می‌اندازد. مقدمه دوم چه شد؟ ما یک سری سه‌تایی‌ها داریم که رضوان، آن قلۀ داستان است. اگر این آیه سورۀ توبه را در مقدمه دوم ببینید، آیة ۷۲ صفحه ۱۹۸. یک مقداری با حوصله گوش بدهید این جلسه به خصوص. «وعداللّه المومنین و المومنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها» خدا به مومنین و مومنات وعدۀ بهشت می‌دهد «و مساکن طیبة فی جنات عدن» تمام شد. به مومنین و مومنات یک چنین وعده‌ای می‌دهد. بعد می‌گوید «و رضوان من اللّه أکبر ذلک هو الفوز العظیم». یک رضوانی داریم که اکبر از همۀ چیزهایی است که در قبل گفت. «ذلک هو الفوز العظیم» فوز عظیم مال رضوان است. مال به تعبیری مغفرت و این‌ها نیست. مال بخشش و بهشت و این‌ها نیست. فوز عظیم مربوط به بحث رضوان است. و او اکبر است، قلّه است.

رابطه قله با دامنه در نگاه وجودی

یک نکته ای را هم این جا دقت بکنید. مسألۀ قله در چیز، اگر قله است و بقیۀ چیزها دامنه است به عبارتی آن فضای دامنه در فضاهای قرآنی ما یعنی آن شعب آن قله است به عبارتی. مثل یک منبع نوری که شعاع نور دارد. این می‌شود قله، بقیه می‌شوند دامنۀ این قله. وقتی که می‌گویند که صف ملائکه، ملک اول فلان است. ببینید این به این معنی نیست که در صف ایستاده‌اند «و الصافات صفا». اینجوری نیست. دو و سه و همۀ این‌ها، این‌ها به ترتیب در شئون یکدیگر قرار می‌گیرند. عرضم سخت است. ولی واضح است؟ اول بودن آن جا به معنای این نیست که مثلاً حالا همینجوری ایستاده نفر اول. نفر اول نایستاده بلکه بقیۀ ملائکه، بقیۀ مغفرت و فلان و این‌ها همه‌اش ذیل این قرارگرفته. مثلاً وقتی که شما می‌گویید -دارم یک مقدار برایتان بحث را تلطیف می کنم- «فکیف إذا جئنا من کل اُمّة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا» می‌گویید که انبیا شاهد بر امم خودشان هستند، پیغمبر شاهد بر انبیا. این یعنی چه؟ یعنی یک سری دوربین مخفی این‌ها یکدیگر را دارند می‌بینند؟ مثلا این‌ها آن‌ها را می‌بینند و با یک دوربینی پیغمبر دارد می‌بیند بقیۀ انبیا را؟! اینجوری نیست. شهود اصلا در فضای قرآنی به معنای رفتن در سلسلۀ علل طرف است. حالا ناقص یا کامل. می‌رود از آنجا نگاه می‌کند. به عبارتی جزء مراتب وجودی خودش است. ما به کسانی که عرفان خوانده‌اند این را مفصل توضیح داده‌ایم که شما فکر نکنید پیغمبر ما از پیغمبران دیگر برتر و بالاتر است. این نیست. بحث برتری نیست. بحث این است که او شأنی از شئون پیغمبر ماست به عبارتی. هر پیغمبری شأنی از شئون پیغمبر ما محسوب می‌شود. و حالت قله‌ای با پیغمبر ماست. و اگر پیغمبر ما گزارش بکند…

انبیا، شئون پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

ببینید یک وقت حضرت عیسی را عیسویان گزارش می‌کنند یا خودش خودش را گزارش می‌کند. این می‌شود عیسای عیسوی. اگر پیغمبر ما گزارش بکند آن موقع او می‌شود عیسای محمدی. یعنی از آن مبدأ گزارش می‌شود. از آن نقطه دیده می‌شود. هر نقطه ای که پیغمبر ما ایستاده ببینید حضرت موسی و عیسی و… را ببیند و برایشان ویژگی بگوید، این که گفته می‌شود در قرآن… می‌دانید که بحث مفصلی است که در قرآن اگر دارد نوح توضیح داده می‌شود با گرایش پیغمبر دارد نوح توضیح داده می‌شود نه با گرایش نوح. لذا دقایقی که آنجا دارد اشاره می‌شود، گزینش‌هایی که از داستان می‌شود، چه بخش‌هایی از آن گفته می‌شود چه بخش‌هایی گفته نمی‌شود با پولاریزه کردن پیغمبر خودمان است. یعنی همین داستان را اگر در انجیل غیر محرف می‌خواست عیسی بگوید یک جور دیگر می‌گفت. پیغمبر ما بگوید یک جور دیگر می‌گوید. خطوط کلی‌اش حفظ می‌شود ولی یک جور دیگر است. به این می‌گویند عیسای عیسوی به آن می‌گویند عیسای محمدی. این بحث را هم فهمیدید قُلّگی یعنی چی اساساً؟ قله بودن؟ این که «رضوان من الله» اکبر قله است یعنی چه؟ این هم یکی. می‌گویم صوتش را یک بار دیگر باید گوش کنید.

شریعت بدون اقامۀ دین،‌ شریعت نیست

مسألۀ دین و شریعت رابطه ای که دین با شریعت دارد. که دین به عنوان آن خط کلی اصلی… مسأله دین و شریعت یا صراط و سبل، بحثش همین نکته بسیار مهم است. که یک صراط داریم که روح اصلی دین است. اصلا دین یعنی همین. و شرایع و سبل سطوح دسترسی به دین است. سطوح دسترسی به دین است. درست است که شما می‌خواهید به دین دسترسی پیدا بکنید باید از شریعت شروع بکنید، منتهای مراتب وظیفه شما در حتی بحث شریعت… اما تا دین نباشد شریعت نیست. تا آن شاخۀ اصلی نباشد، همان چیزی که مطابق با فطرت است که «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة اللّه التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم» تا بحث دین نباشد شریعت اصلا نیست. لذا این که می‌گویند شریعۀ فرات همین است؛ چون که به فرات که نمی‌توانی دسترسی پیدا بکنی. از این شریعه‌ها به فرات دسترسی پیدا می‌کنی. تا فرات نباشد که شریعۀ فرات نیست که. یعنی تا دین نباشد… پس این نکتۀ مهم. مادامی که در حقیقت سطح دسترسی از طریق شریعت است ولی دین نیست که شریعت نیست.

و یکی از مباحث مهم این است که در شریعت باید اقامه دین بکنی. یعنی شما شریعت را منهای دین نباید ببینی. ببینید نوع تعلیم نماز و روزه و… یک سری شرایع است. برای همین است که اقامه نمی‌شود. چون شما اصلاً نمی‌خواهید اقامه کنید. یک درخت ایستاده شاخ و برگ دارد. یک موقع درخت افتاده. خب این هم شاخ و برگ دارد ولی اساساً اقامه نمی‌شود یک چنین چیزی. چرا؟ چون شریعت را من حیث الشریعه دارید نگاه می‌کنید. شریعت را من حیث الدین نگاه نمی‌کنید. دارید سبل را من حیث السبل نگاه می‌کنید. سبل را من حیث الصراط المستقیم نگاه نمی‌کنید. این بحث بسیار مهمی است. که آن موقع جایگاه ولایت به عنوان جایگاه محوری تنۀ درخت، نه جایگاه ولایت به عنوان شریعت. شما ولایت را در تنه تعریف می‌کنید یا در شاخه ها تعریف می‌کنید؛ دو مدل است. اگر ولایت را بیاورید در شاخه‌ها می‌شود یک بحث مربوط به حوزۀ شریعت و مذاهب. اگر روی ولایت تأکید بکنی عملاً داری در مثار کثرات تأکید می‌کنی. در خاستگاه کثرات داری تأکید می‌کنی. تبدیل می‌شود به دعوای مذهبی به عبارتی. دعوای شرایع با یکدیگر. اگر ولایت را از شاخه برداری ببَری در تنه موجب اقامۀ دین می‌شود. اصلاً دین با ولایت اقامه می‌شود. شرایع وظیفه‌شان اتفاقاً این است که از این نقطه بیایی -چون که سطح دسترسیَت از این نقطه است- دین را اقامه بکنی. یعنی ولایت را اقامه بکنی. نماز را اقامه بکنی. یعنی خود آن شرایع را باید اقامه کنی. اقامه‌اش به اقامۀ این است.

ولایت تنۀ درخت دین (تفوق دین بر شریعت)

یادتان هست که در بحث سورۀ مبارکۀ مائده در همین بحث‌های عید غدیر و این‌ها هم نشان دادیم که چرا در این آیاتی که شما می‌گویید مربوط به عید غدیر است دقیقاً بالا و پایینش آیات مربوط به اقامۀ دین است. آیات ۶۷ و این‌ها را نگاه بکنید. آیاتش مربوط به اقامۀ دین است. مربوط به اقامۀ شریعت نیست. مربوط به غدیر هم نیست اتفاقاً. در غدیر این آیه استعمال شده به عبارتی. شما اگر بخواهید شریعت را اقامه بکنید باید دین را اقامه بکنید. آیه ۱۳ سوره مبارکه شوری: «شرع لکم» تشریع شده «من الدین» شاخه ها از درون دین درآمده. تعبیر به شاخه و درخت یک تعبیری است که از جهتی مقرّب است و از جهتی مبعّد است. یعنی ممکن است شما تصورتان این بشود که چیزهایی که می‌شکند و این‌ها. تعبیر دقیقترش همان رود است با چیزهایی که از رود آمده. یعنی همان آبی که در رود است همان آب است که آمده شعبه پیدا کرده و کاملاً فضای دین بر فضای شریعت تفوق دارد. خوب دقت کنید. فضای دین، آن چیزی که دین است بقیۀ چیزها شعبۀ آن است، شأن آن است. تفوق بر آن دارد. و شئونات مختلفند. رابطه‌ای که شما راجع به اللّه و اسماء اللّه دارید چه جور رابطه‌ای است؟ چه جور رابطه‌ای وجود دارد بین اللّه و اسماء اللّه؟ اسماء اللّه، شعبه، تجلیات، شأن، هرچه بگویید از اللّه است. حالا نگاه بکنید. می‌گوید «شرع لکم من الدین» تشریع شده برای شما از دین «ما وصی به نوحاً و الذی أوحینا إلیه و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی» خب؟ «شرع لکم… أن أقیموا الدین» خوب دقت بکنید. یعنی تشریع شده برای شما این که دین را اقامه بکنید. یعنی هدف از شریعت و سطح دسترسی شما تقویت دین و دین را بالا بردن است. این درخت را تنومند کردن است نه شاخه ها را تنومند کردن. هدف از دسترسی شما به شاخه ها این نیست که فقط میوه‌اش را بخوری. میوه ها در شاخه هاست. ولی حواست باشد باید اقامه بکنی این درخت را. درخت بایستد تا میوه بدهد. درخت نایستد شما اقامۀ نماز نمی‌توانی بکنی. اصلا برای همین است که شما ولایت نداشته باشی اساساً اقامه نماز نمی‌توانی بکنی. اساساً اقامۀ نماز معنی ندارد. مثل یک درخت که کنده شده توقع داشته باشی میوه بدهد. اصلاً این میوه نمی‌دهد. باید دین اقامه بشود، درخت اقامه بشود، رود آبدار بشود. این خود اصل این زاینده رود باید راه بیفتد تا آن پله‌هایی که شما داری از رویش می‌آیی در حقیقت… بله از «شریعت» باید به دین و تقویت دین برسی.

تفاوت رویکرد قرآنی و روایی

این بحث خیلی مهمی است. یعنی اصلاً یکی از مهمترین مباحث قرآن… و رویکردهای قرآنی و رواییش با هم فرق دارد اتفاقاً. دلیل هم دارد. دلیلش این است که مطلبی به نام ولایت در روزگار ائمه بر خودشان تطبیق می‌شده و دشمنشان می‌شده طاغوت. یعنی طرف مقابل. لذا وقتی که شما این فضا را داشتی ولایت تطبیق می‌شده -یعنی مطلب دین- به اهل بیت، طرف مقابل یعنی آن اهل سنت می‌شود بی دین به عبارتی. کسی که ولایت ندارد دین ندارد. آن موقع همین رویکرد وقتی الآن می‌گذاری اشتباه درمی‌آید. بخاطر این که طاغوته اصلاً آن نیست که. طاغوت، طرف مقابل، دیگری اصلاً او نیست. طرفش امریکا و اسرائیل است. وقتی می‌آیی آن را شابلون می‌کنی روی الآن اشتباه درمی‌آید. مدل قرآنیش همین است که شما ولایت اللّه را قبول کرده ای یا ولایت طاغوت را؟ دین داری یا بی دین هستی؟ ممکن است شریعت داشته باشی منتهی شریعت بیخود است. یعنی کسی الآن -دقت بکنید- کسی الآن بهترین شریعت را داشته باشد ولی با اسرائیل و امریکا مشکلی ندارد، این آدم با شریعت بی دین است. این دین ندارد. دیگر آن ولایت را قبول ندارد. ولایت هم ولایت ائمه نیست اینجا. دقیقاً ولایت آقای خامنه‌ای است. اگر این ولایت را قبول ندارد دین ندارد به عبارتی. شریعت دارد، دین ندارد. آن موقع چون دین ندارد شریعت دارد، شریعتش هم اقامه نمی شود. هیچ خاصیتی بر آن شریعت بار نیست.

دقت بکنید الآن اصلاً بحث حضرت علی علیه السلام نیست. اهل سنتی که آمده در پازل و ولایت حضرت آقا قرار می‌گیرد این اهل سنت دین دارد. چون که ولایت دارد. کما این که در سوریه و لبنان همینجورند. مسیحی و… همه در این پازلند. یعنی موجب تقویت دینند به عبارتی. شریعت به این، معنی آن مقداری از شریعت که در خود دین عملاً گفته شده، یعنی این چیزی که اسمش را می‌گذارند شریعت، آن خطوط کلی اصلی، آن ها را حتماً باید داشته باشد. ولی شما فرض بکنید که سیدصادق شیرازی، این‌ها خودشان را خونی مالی می‌کنند دیگر، ولایت امیرالمومنین را به حسب ظاهر دارند، اصلاً دین ندارد این.

شریعت لزوماً مناسک نیست. چیزهایی است که از معارف، از مناسک، از اخلاق، جزء شعبۀ اصلی نیست جزء شئونات دین است. حالا به شما نشان خواهم داد.

بله شهید مسیحی داریم. و یک سری انجمن حجتیه و سیدصادق شیرازی و این‌ها داریم که این‌ها شریعت دارند و دین ندارند. چون ولایت ندارند. و چون ولایت ندارند، به واسطة این که دین ندارند خب شریعت هم ندارند. مثل این که شما بگویید ما رود نداریم ولی شریعه را داریم.

این یک رویکرد قرآنی است با هزار دلیل و شاهد. منتهای مراتب الآن من بحثم دین و شریعت نیست. این بحث را من مفصل با طلبه‌های درس خارج قم کرده‌ام. که خیلی رویکرد مهمی هم هست. که شما می‌خواهی دین را تقویت بکنی یا می‌خواهی شرایع را تقویت بکنی؟ شرایع را که مرتب می‌روی تقویت بکنی منهای دین، می‌افتی در بن بست دعوای شرایع با یکدیگر. در صورتی که «شرع لکم… أن أقیموا الدین» هدف از شرایع همین اقامۀ دین است. دین باید اقامه شود. برای همین است که آیات ولایت در معنی اقامۀ دین آمده. اصلاً آنجا شما غدیر داری؟ نه. ولایت داری؟ نه. حتی کلمۀ ولایت ندارد آنجا. چه داری؟ مرتّب «لستم علی شئ حتی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما انزل إلیکم من ربکم». اقامۀ دین. شما هیچ چیز نیستید مگر دین اقامه شود.

بله، ولایت به عنوان عنصر اصلی اقامۀ دین است. اگر این اقامه نشود ولایتت ولایت طاغوت است دیگر، ولایت اللّه نیست. شما اصلاً تنۀ درخت ندارید. اصلاً درخت ندارید. یک درخت خشکیدة اجتثاث شده و کنده شدۀ روی زمین افتاده دارید.

این بحث را فارغ از استدلالاتش گرفتید چیست؟ دقیقاً می‌شود، بله که شما حتی در تبلیغ -ما این را با طلبه‌ها مفصل صحبت کردیم اتفاقاً- می روید که سُنّی را شیعه بکنید به تعبیر امروزی ما، مسیحی را مسلمان بکنید، این مسیر را می‌روید؟ یا نه، شما می‌روید در این که بیاورید در پازل ولایت بگذاریدش؟ این می‌شود دوتا. اصلاً دو مدل کار است این‌ها . و به لحاظ بین المللی این دو مدل کاملاً خودش را نشان می‌دهد. الآن ما نیست همه شیعه هستیم کنار دست یکدیگر، نمی‌فهمیم مدل هایش را. گرچه آدم‌های تیز می‌فهمند. الآن هیئت‌ها خیلی وقت‌ها دارند می‌روند متأسفانه از رویکرد قرآنیش دارند فاصله می‌گیرند به رویکرد تاریخیش دارند می‌روند. که رویکرد تاریخیش بر امروز تطبیق نمی‌شود، یا تطبیقش کار هرکسی نیست. می رود ولایت را می‌گذارد روی شریعت، می گذارد روی شاخه. بعد آن را تقویت می‌کند، شاخه می‌شکند. شاخه ها با هم درگیر می‌شوند. یعنی شاخه‌ها به نفع یکدیگر… چون که شما اگر بگویید ولایت اصل دین است آن شاخه‌ای که ولایت می‌گوید مال من است آن می‌گوید اصل منم، تو اصلاً نیستی. به آن شاخه دیگر می گوید اصلاً تو کلیتت خراب است.

توجیه سخنان پلورالیستی قرآن

این حرف سر جای خودش خیلی حرف مهمی است. حالا به بحث ما چه ربطی دارد؟ سورۀ مبارکة مائده را ببینید. آیة ۱۲ به بعدش. حالا دیگر اگر فهمیدید فهمیدید، نفهمیدید هم نفهمیدید. بحث سنگین است. این بحث بسیار بحث سنگینی است ولی من مجبورم برای چیز یک اشاراتی بکنم. بحث ساده‌ای نیست و لوازمش. چون که لوازم دارد این حرف. از جمله لوازمش همین است که… جزء لوازمش حالت های پلورالیستی در شرایع است. که اتفاقاً قرآن می‌بینید پشت این بحث ها این بحث را مطرح می‌کند. بحث‌های پلورالیستی را. شما همین آیات ۶۷ مائده به بعد را که بیاورید وقتی دین اقامه می‌شود یعنی ولایت اقامه می‌شود می‌بینید که درست پشت سر این آیه است که می‌گوید: «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون من آمن باللّه». ولایت را در شریعت تعریف کردن اشتباه است. بلکه باید در دین تعریفش بکنی، آن موقع شعبات این ولایت به همۀ شرایع می‌رسد. هرکسی منکر آن شد آن موقع منکر ولایت است. روح حاکم بر همه شرایع است. چون در دین است به عبارتی.

نگاه بکنید آیه ۶۹ مائده را، پشت آیه ۶۷ از آیه ۶۶ می‌بینید آیات پلورالیستی قرآن در این فضا می‌آید. بعد ناگهان می‌بینید که این فضای ولایت را که تعریف می‌کند، اقامۀ دین و این‌ها را که تعریف می‌کند ناگهان می‌زند یک بحث پلورالیستی می‌کند. بعد در سوره مبارکه مائده از این بحث‌ها خیلی زیاد است. چون که بحثش ولایت است، لوازم این بحث را می‌گوید. مثلاً فرض کنید می‌گوید آقا اصلاً برای چه سر حکم کردن می‌آیند پیش تو؟ «و کیف یحکمونک و عندهم التوراة فیها حکم اللّه» برای چه اصلاً باید بیایند پیش تو؟ سر بحث حکم کردن و فلان، خب بروند در همان تورات خودشان نگاه بکنند. «و کیف یحکمونک و عندهم التوراة فیها حکم اللّه». منتهی کدام تورات؟ کدام انجیل؟ کدام شریعت؟ آن شریعتی که روح دین درش دمیده شده. روح ولایت دمیده شده است. برای همین بعضی‌ها مانده‌اند آقا این «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری» این را بگیریم یا «لن ترضی عنک الیهود و النصاری حتی تتبع ملتهم» این را بگیریم؟ کدام را باور بکنیم از این‌ها؟

ولایت روح دمیده شده در شرایع

این آیه دوازه به بعد را نگاه بکنید. خب سوره مائده سورۀ ولایت است و این بحث را مرتب می‌خواهد سرش بایستد دیگر. آیه دوازده یک میثاقی می‌گیرد از بنی اسرائیل: «و لقد أخذنا میثاق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً» ببینید یک میثاق از کل بنی اسرائیل می‌گیرد، و آن موقع دوازده نقیب می‌گذارد. یعنی دوازده رئیس شعب می‌گذارد با شعب مختلف. ببینید موسی است و خلاصه آن گندۀ داستان، آن ولایت داستان، منتهی «قد علم کل اُناس مشربهم» مشارب مختلف است. برای هرکدام از این مشارب مثل احزاب می‌ماند تقریباً این‌ها. برای این‌ها نقیب می‌گذارد. این‌ها هم مبعوثند. دقت کنید نقباء پیغمبران نیستند ولی این‌ها کسانی هستند که رئیس آن قضیه هستند که انگار فضای دین می‌خواهد تبدیل بشود به فضای شریعت. خب شما باید این را با مشارب مختلف، نقبای مختلف داشته باشند. خب حالا که نقبای مختلفند اینجور نمی‌کند که بگوید حالا نقبای مختلف دیگر بروید ببینم چکار می‌کنید دیگر خودتان. هرکسی برود یک کاری بکند. نه! فضای دین را در فضای این نقباء و شرایع می‌دمد. ببینید «لبعثنا منهم اثنی عشر نقیباً و قال اللّه إنی معکم» خدا گفت «إنی معکم» خدا با شما با همۀ این ها یک معیت قیومیه دارد. «لئن أقمتم الصلاة» باز دوباره در همان فضای دین را دارد نگاه می‌کند. به همه دارد این را می‌گوید. وقتی به همۀ این شرایع و نقباء دارد می‌گوید فضای دین را دارد ترسیم می‌کند. دین عرض کردم فقط مناسک نیست. خطوط کلی است. می‌گوید توحید من که با شماست. «لئن أقمتم الصلاة» حالا که اینجوری است اگر اقامه نماز بکنید «و آتیتم الزکاة و آمنتم برسلی» به رسل من ایمان بیاورید «و عزرتموهم» یاریشان بکنید. فضای معارفی نیست فقط. من یک موقعی راجع به شیعۀ معارفی اینجا بحثش را عرض کردم. نمی‌دانم یادتان هست یا نه. گفتم ما یک شیعه‌ای درست شده‌ایم شیعۀ معارفی. «و عزرتموهم» این‌ها را در اهدافشان باید یاری بکنید. هرکه هستید در هر شرایعی که هستید «و أقرضتم اللّه قرضاً حسناً» به خدا قرض بدهید، یعنی هزینه بکنید بابت این قضیه. اگر ولایت اقامه شد و شما این کارها را بکنید، «لاُکفّر عنکم سیئاتکم» دیگر حالا گناهانتان دیگر آن‌ها مهم نیست.

یعنی شما این وسط اصل را داشته باش، حالا آن فروعاتش اگر از دست رفت… نه اینکه… گاهی اوقات تو یک جوری فروعات را زیر پا می‌گذاری که اصلاً اصل زیر پا می‌رود. یک موقع نه، شما حالا بالاخره فروعات و این چیزها، یک دو تا چشم چرانی هم داری و فلان و این‌ها، ده بر یک، یک اشکالات اینجوری هم داری. من نمی‌خواهم آن را سبک کنم ها. چون که گاهی اوقات کسانی که نسبت به شریعت سبک برخورد می‌کنند به دین سبک می‌شوند.

عدم ولایت پذیری باعث عداوت

بعد می گوید تو این را نگه دار «فمن کفر بعد ذلک… فقد ضل سواء السبیل» به بد راهی رفته. «فبما نقضهم میثاقهم» به واسطۀ نقض میثاق. این میثاقی که گرفته بود دیگر. گفت «و لقد أخذ اللّه میثاق بنی اسرائیل» در این سیستم. وقتی که این میثاق نقض شد «لعنّاهم» ما این‌ها را لعنت کردیم. «و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه» حالا این را چون می‌خواهم در یک آیۀ دیگری توضیح دهم، این آیه خیلی فوق‌العاده است، خیلی فوق‌العاده است در همین فضا. که یک کاری می‌کند که اتفاقاً ناگهان می‌بینی دین از دستت کشیده می‌شود. وقتی که نقض میثاق می‌کنی «نسوا حظاً مما ذکروا به» و فلان و این‌ها می‌روی جزء منافقین. بعدش هم آیه ۱۴ می‌گوید «إن الذین قالوا إنا نصاری» همینجور. که وقتی که شما مسأله‌ای به نام آن روح توحیدی قضیه را از دل این‌ها بکشی بیرون «فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء» این‌ها همه می‌افتند به جان هم. چون می‌شوند کثرت. شما ببینید الآن بدن شما، چرا با هم نمی‌جنگد؟ چرا همۀ بدن شما با هم هماهنگ عمل می‌کند؟ این به واسطۀ روح واحد، چون روح واحد دارد بدنتان با یکدیگر هماهنگ است. اگر این روح واحد را بکشی بیرون، اسمش بدن نیست اصلاً اسمش جسد است دیگر. دیگر می‌شود مثار کثرت. اینجا کثرت می‌شود. کثرت مال توحید نیست. مگر این که کثرت مؤکد وحدت بشود، یعنی شاخه های مختلف یک درخت. این اتفاقاً درخت را خیلی تناور و تنومند نشان می‌دهد. «فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» برای همین این می‌شود عداوت و بغضاء.

نتیجه بحث در معنای کراهت از رضوان

«یا أهل الکتاب… قد جائکم من اللّه نور و کتاب مبین یهدی به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام» کسانی که تبعیت از رضوان می‌کنند می‌رسند به سبل. و همه این سبل سلام است. ویژگیش این است. به سبل سلام می‌رسند. تبعیت از رضوان تبعیت از یک دینی است که در آنجا بروی در آن شریعت درست، بروی در آن شریعت درست است. این شریعت درست تر از آن شریعت می‌تواند باشدها. مثل آیات قرآن. در آیات قرآن ما حسن و أحسن داریم. دارد «و اتبعوا أحسن ما انزل إلیکم». این فضایی هم که ما از نسخ شرایع داریم این حرف دقیقی نیست به جهت کلامی. که انگار نسخ شریعت یعنی یک شریعتی آمده گفته برو آقا جان من اصلاً شما هیچی، من آمدم. اینجوری نیست.

ببینید این آیه بسیار مهم است. «یهدی به اللّه» خدا به واسطۀ این، «من اتبع رضوانه» را هدایت می‌کند به سبل سلام. «و یخرجهم من الظلمات إلی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم» یعنی می‌رسد به ولایت، می‌رسد به سبل سلام، یعنی همۀ این درخت را دیگر دارد. رضوان چرا اینگونه است؟ چون که رضوان متعلق به اصل دین است. رضوان قلّه است. رضوان اینجوری است. حالا اگر این را فهمیدیم که احتمالاً فهمیدید، البته بحث خیلی سختی است، اگر نفهمیدید هم از خودتان شاکی نشوید از من هم شاکی نشوید، اصلاً فضای «کرهوا رضوانه» یعنی این. کراهت داشتن از رضوان. این معنیش بر‌می‌آید کراهت داشتن از عنصر ولایت. که اتفاقاً عنصر جمع کنندۀ همۀ سبل است. همه چیز را این می‌تواند جمع بکند. کراهت داشتن از رضوان که «کرهوا رضوانه» همه چیز است.

حالا کیف کردید یا نه؟ بروید کیفش را بکنید. ببینید یک مطلب به این عمیقی در این آیه وجود دارد. حالا باید یک موقعی هم بایستیم کلاً این بحث را موتورش را بگذاریم پایین ببریم بالا. با تمام لوازم. دین و شریعت. سبل همان شرایع است. عرض کردیم از آن سه‌تایی‌هاست.

کلاً مسألۀ منافق، حالا بعداً عرض می‌کنم در آیات بعدی. مسألۀ منافق مسأله‌ای است که با ولایت پیدا می‌کند. یکی از شاخص‌های مهمش آنجاست. در امور رفتاری هم با جنگ مسأله پیدا می‌کند. آن هم بخاطر دستورات ولی است که ولایت او را به سمت مبارزه با طاغوت می‌برد. چون می‌برد به سمت مبارزه با طاغوت ولایت را نمی‌تواند قبول بکند. کراهت دارد. «سنطیعکم فی بعض الأمر». کراهت دارد از چی؟ از رضوان. اگر از خودش بپرسی آیا شما کراهت داری از رضوان می‌گوید نه ها. ولی معنیش این است. چونکه رضوان همان قلّه‌ایست که شما باید مرتب به آن سر بزنی و آنجا هست که مطلب ولایت پخت و پز شده به عبارتی. اینجا همان دین است.

بله، آیۀ پنج سوره مبارکه مائده «الیوم اُحل لکم» الیوم یعنی الیومی که ولایت اقامه شده. «احل لکم الطیبات» این را مفصل هم توضیح داده بودم در همان ایام غدیر هم توضیح داده بودم. «الیوم احل لکم الطیبات» امروز طیبات حلال است وگرنه طیبات هم حلال نیست. حلال نیست نه این که حلال فقهی هست یا نیست. یعنی طیبات در اقامة ولایت است که به معنی خودش دست پیدا می کند. «الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم» اختلاط، جائز. چون‌که تفوق با عنصر ولایت شده. «و المحصنات من المومنات» زنان پاکدامن امروز حلال است. اگر ولایت نباشد کوفت بخورید. اصلاً این ازدواج حلال نیست. حلال فقهی نیست‌ها بحث. هدفی که و باری که خدا می‌خواهد از ازدواج و خانواده خدا می‌خواهد بگذارد روی  این قضیه، خب این بار را تو نمی‌توانی بکشی اصلاً. این بار توسط این خانواده کشیده نمی‌شود وقتی با عنصر ولایت اقامه نشده. هیچی. یک خانواده‌ای تشکیل می‌شود به همان سبکی که در همه‌جای دنیا خانواده تشکیل می‌شود. یعنی در دنیا مثلا چه جوری خانواده تشکیل می‌شود؟ مگر همه کار زشت و خلاف می‌کنند؟ همه نکاح دارند. نکاحشان جائز است، انجام می‌دهند. نه. امروز است که محصنات من المومنات این‌ها تازه امروز حلالند. «و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب إذا آتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین و لا متخذی اخدان»