تفسیر سوره بقره، جلسه 39
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم وَبِهِ نستعین وَصلی اللَّهِ علی سیدنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطاهرین»
«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَني إِسْرائيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَمَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً وَلَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُون(32) إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم(33) إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم»(34).
(32): «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَني إِسْرائيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ»؛ از این رو کتابت کردیم و مقرر کردیم بر بنی اسرائیل که هر کسی که یک نفسی را بکشد، نه در قبال یک نفس دیگر. «أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ»؛ یا با عنوان فساد در زمین بکشد، «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً»؛ مثل این است که همهی مردم را کشته است. «وَمَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً»؛ و کسی که یک نفسی را احیا کند انگار که همهی مردم را احیا کرده است. «وَلَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ»؛ رسل ما با بینات آمدند. «ثُمَّ إِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُون»؛ تعداد کثیری از آنها بعد از این در زمین مسرف بودند. به اسراف و زیادهروی مبتلا شدند.
(33): «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمً»؛
سزای کسانی که محاربه میکنند با خدا و رسول و سعی در فساد در زمین میکنند جز این نیست که «أَنْ يُقَتَّلُوا»؛ کشته شوند. «أَوْ يُصَلَّبُوا»؛ یا اینکه به دار آویخته شوند. «أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ»؛ یا اینکه دست و پای آنها به طور برعکس قطع شود. «أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ»؛ یا اینکه نفی در زمین شوند و تبعید شوند. تازه این برای دنیای آنها میماند و «ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم»؛ در آخرت هم… مگر اینکه قبل از اینکه به آنها دست پیدا کنند اینها توبه کنند. «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم»
من چند بحث به صورت پراکنده بگویم. یکی اینکه در ذیل این داستان ما روایاتی داریم که تزریق روح بیتفاوتی در جامعه است و به نظر می آید این ها روایات اسرائیلیاتی به سبک ابوموسی اشعری است؛ مثلا درباره آیه «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَني ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَك»(مائده: 28)، از خواندن روایات ذیل این داستان احساسی که به آدم دست میدهد بیشتر یک احساس بیتفاوتی است. در صورتی که این با صریح قرآن سازگار نیست. قرآن دارد که باید آدم باید به داد مظلوم برسد و حتی در طایفهای از مؤمنین داریم که: «وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما»(حجرات: 9)؛ اگر دو طایفه از مؤمنین به جان هم افتادند ابتدا بین آنها اصلاح برقرار کنید «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى»؛ اما اگر دیدید یکی دارد شاخ و شانه میکشد، «فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي»؛ با آن کسی که دارد بغی میکند پیکار و مبارزه کنید و او را سر جا خود بنشانید، «حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ»؛ تا اینکه به سمت امر خدا روی بیاورد. یعنی این بیتفاوتی را ما در معارف نمیبینیم. حتی بعضی از روایات ما که در شرایط تقیهای هستند. چون که آدمهای غیرمتخصص این روایات را میخوانند و اگرچه این روایات درست است منتها وقتی که آدم را در شرایط قرار نمیدهد، مثلاً میگوید آقا من چه دعایی بخوانم؟ میگویم: مهم نیست. خدا کسی را که بخواهد هدایت کند، میکند! بعد آدم فکر می کند عجب وضعیتی است! در حالی که در یک چنین روایاتی باید شخص برود و روی فقهالحدیث این روایت کار کند. بالاخره اگر روایات خواندن کار همه بود پس این حوزه های علمیه که بیکار میشدند. چکار داشتند بکنند؟ باید به زمان آن برود و دقت کند و ببیند از چه کسی صادر شده. کجا بوده؟ در چه شرایطی بوده؟ به قرآن عرضه شود تا محتوای آن در بیاید. هر چقدر هم که پیش برویم به این نتیجه میرسیم که قرآن باید محور ساختاربندی ذهن باید باشد نه روایت! و این را خود اهل بیت خواسته اند که هر چه که ما گفتیم دلیل آن را از قرآن از ما بخواهید و هر چیزی که از ما به شما رسید و میخواهید رزانت آن را متوجه شوید بر قرآن عرضه کنید. پس اگر قرار باشد بر قرآن عرضه کنید باید قرآن یک چارچوب مشخصی را ارائه بدهد. مثل این میماند که من بگویم من این پانل گچی را برای دیوار اینجا آوردم. باید عرضه کنید ببینید آیا من واقعاً این را برای اینجا آوردم؟ بالاخره اینجا هم یک چارچوبی دارد. این به اینجا میخورد که شما برای اینجا آوردید؟ این روایت را بر چارچوب اصلی قرآن عرضه کنید و بعد آنموقع نتیجه بگیریم. لذا هر چقدر که آدم در این آیات تأمل میکند میبیند که واقعاً قرآن یک چیز دیگر است. یعنی واقعاً جایگاه آن یک چیز دیگر است.
(سؤال) داریم به قرآن عرضه کنید که اگر قرآن قبول نکرد، «فاضربوه علی الجدار»
(سؤال) ببینید من چنین چیزی را اعتقاد ندارم؛ یعنی خیلی وقتها یک روایت یک کد خاصی را میدهد که شما میتوانید بروید در قرآن، البته بعضی از بیانات روایات خیلی شفافتر از قرآن است. مثلاً شما: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريم»(انفطار: 6) را در قرآن بیاورید ولی هیچ وقت در قرآن نیاورده است که: «وَیحملنی وَيُجَرِّئُنِي عَلَى مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنِّي وَيَدْعُونِي إِلَى قِلَّةِ الْحَيَاءِ سَتْرُكَ عَلَيَّ»؛ یعنی این چیزی که من به معصیت انداخته زیر سر خود تو است. تو اینقدر داری بردباری میکنی که همین حلم مرا به معصیت انداخته است. این حلم دارد مرا به معصیت میکشاند. این نهایت گستاخی من به خاطر این کاری است که تو داری میکنی: «سَتْرُكَ عَلَيَّ» این بیان به این شفافی که در قرآن ساعد است در قرآن نازل نمیآید. بعد میبینید که قرآن هم این را میگوید اما به یک معنی دیگر خیلی بستهتر و یا انگار با یک متانت خاصی میگوید. «ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريم»؛ یعنی چه چیزی تو را دارد به پروردگار کریم مغرور میکند؟ کریم را هم میدانید. یعنی یک طوری انگار میخواهد جواب را بدهد. کریم است و وقتی خدا کریم است فریب میخورم. کدهای آن را هم آدم می تواند در قرآن پیدا کند. البته چند رکعت نماز و چند بار وضو اینها در واقع چارچوب نیست که قرآن بگوید ما چند رکعت نماز باید بخوانیم. تعداد نوافل چقدر است؟. اینها چارچوبهای دین نیست. هیچ چیز از چارچوبهای دین را واقعاً قرآن فروگذار نکرده است؛ یعنی اگر واقعاً کسی در قرآن تأمل کند حتی از روایات میتواند یک کدهایی بگیرد
البته یک نکتهای همینجا به عنوان تذکر به شما بگویم وآن این که روایات یک فضای بسته ای را مطرح میکند. یعنی بالاخره از روایات ما توقع نداریم همه چیزی که باید گفته شود، گفته شود. به عبارت عالمانهی آن، روایات ظهور آیات را از بین نمیبرد. شما در آیهی 33 که خیلی آیهی خاصی است و باید این را توضیح بدهیم.
«إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»؛ یعنی کسانی که مشغول محاربه با خدا و رسول هستند. دارند با خدا و رسول میجنگند که این عنوان خدا و رسول سر جای خود محفوظ است باید گفته شود و تا الان ده بار گفته شده است، بلکه بیشتر! اینکه محاربه میکنند. «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً»؛ آنهایی که میخواهند در زمین فساد کنند. شما اگر دارید روایات را بررسی میکنید آنها دایرهی خاصی را برای محارب تعیین میکنند. دارد که «من شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ»؛ کسی که سلاح مشَهور میکند و شمشیر میکشد برای ترساندن مردم… این چیزی است که آن جامعه با آن برخورد دارد ولی هیچ موقع این فضای بستهای که در روایت وجود دارد به دلیل شرایط، این مانع ظهورات قرآن نمیشود. یعنی اطلاقات و عمومات قرآن سر جای خودش جلو میرود. حالا شما فرض کنید که یک نفر «شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ» نکرده، آمدند پشت درهای بستهای علیه نظام اسلامی توطئهی اقتصادی کردند که به جهت اقتصادی آن را زمین بزنند. اصلاً شما از روایات توقع دارید که این بحث را بگوید؟ ببینید یک موقع است که یک آدم مالدوستی محتکر است. آدم محتکری است و بحث آن در بحث احتکار میرود، ولی یک موقع است که این با نظام اسلامی مشکل دارد و اینکه بنشینند و توطئهی اقتصادی راه بیندازند. این جزو «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً» است. این روایت مانع از این نمیشود که ظهور آیه را بگیرد. این دارد محاربه در مقابل خدا و رسول میکند. در مقابلهی آنها. آنجایی هم که دارد: «من شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ» مگر میخواهد قرآن را پاره کند؟! بالاخره دارد قدارهکشی میکند. این امنیت جامعه را دارد بهم میریزد. اگر داریم تعجب میکنیم بخاطر آن است که نظام اسلامی را متوجه نمیشویم. کسی بیاید شروع کند امنیت جامعهی اسلامی را بهم زدن، پس «من شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ»؛ یعنی نه اینکه حتما کسی را بکشد، قدارهکشی بکند. برای همین آشیخ صدوق به آقای آملی لاریجانی گفت که همین قدارهکشی جزای محارب را دارد. یعنی کسی بخواهد اینطوری امنیت نظام اسلامی را به خطر بیندازد نه لزوماً بکشد، قدارهکشی کند. این اگر این کار را بکند، تصریح به این است که «من شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ» منتهای مراتب از روایات ما توقع نداریم همه چیز را برای ما بیان کند. اینکه یک عده دور هم بنشینند و یک توطئهی اقتصادی بچینند یا توطئهی امنیتی بکنند، این جزای محارب دارد. یعنی مینشینند دور هم یک چنین طرحی را میریزند. این جزای محارب دارد. اصلاً هم اینها ربطی به بحث قصاص ندارد.
یک تذکر دیگر: یک بحث بحثی است که در باب قصاص مطرح میشود و یک بحث است که در باب حدود مطرح میشود. اینها را باید از هم تفکیک کرد. آیهای که مربوط به قصاص است آیهی 45 این سوره مائده است که حالا یا قصاص نفس است یا قصاص طرف است. هر دوی آنها هم آمده است. «وَكَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ» این میشود قصاص نفس. «وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ» این در تورات است و در اسلام هم همین پذیرفته شده است. از آن حکمهای توراتی است که پذیرفته شده است. «وَالْجُرُوحَ قِصاص» همهی اینها مباحث مربوط به قصاص است و در بحث قصاص هم طرح میشود. اگر یک زنی مردی را بکشد آنجا دارد که مردی زنی را بکشد، اینها من باب تفاوتهایی که در قصاص زن و مرد وجود دارد. که اگر مردی زنی را بکشد. ولیّ دم زن بخواهند مرد را قصاص نفس کند. اگر او را بکشد به دلیل اینکه دیه نصف است باید نصف دیه را برگرداند. این برای بحث قصاص است. زن و مرد داریم. اما همهی این برای بحث باب قصاص در دین است. اینکه شما به عنوان جزای محارب میبینید، برای بحث قصاص نیست. برای بحث حدود است. اصلا حقالناس نیست، حق الله است. اینطور نیست که کسی قدارهکشی هم بکند در این قدارهکشی یک نفر را هم بکشد بگویند ولیّ دم او را بخشید. آنکه قصاص است بخشیده شد و اشکالی ندارد. ولی جزای محارب سر جای خود است! جزای محارب دست او که نیست که بتواند ببخشد. اینها فرق دارد. گاهی یک نفر در یک دعوای خانوادگی یک نفر را میکشد. این ها فرق دارد تا اینکه دارد به فضای جامعه وارد میشود و در فضای جامعه دارد یک امنیتهایی را بهم میریزد. «من شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ» یا در فضای جامعهی اسلامی نه این که محتکر مالدوستی است، بلکه کسی که میآید و توطئهی اقتصادی میکند. این «من شَهَرَ السِّلَاحَ لِإِخَافَةِ النَّاسِ» است. این آدم جزای محارب دارد. این آدم در مقابل خدا و رسول دارد موضعگیری میکند. در مقابل نظام. این خدا و رسول وقتی که اینطور میآید یعنی وقتی رسول دارد برای خود عنوان پیدا میکند که به شما خدا داد و رسول هم به شما داد. اینها هر کدام… «هو الذی ایده بنصره و بالمؤمنین» این کسی که خدا و رسول به آنها کمک کرد اینجا همان جایی است که خداوند در قرآن به استقراء تام گفته که مربوط به شأن رهبری رسول میشود که این یک رسولی است که رهبر است و الان اطاعت او در مسیر اطاعت خدا است. می گویند خدا را اطاعت کنید او را هم اطاعت کنید وگرنه مربوط به نماز و روزه نیست. اصلاً معنی ندارد این چیزها مربوط به نماز و روزه باشد. کسی محاربه میکند برای نماز و روزه؟ مثلاً شمشیر بکشد و چه بکند و فضا را بهم بریزد برای که مردم نماز نخوانند؟ این نیست! اصلاً از آن سورهی مائده که جلو میآیید، چرا یکباره بحث: «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» بحث محاربه شده که حالا جامعهای تشکیل شده که در این جامعه این فرد در کار اجتماع اسلامی کارشکنی میکند. البته تشخیص آن با ما نیست. با محاکم است. اتفاقا به دلیل وجود جامعهی اسلامی و نظام قضایی اسلامی اینها فقط در بحث جامعهی اسلامی مطرح میشود و قابل اجرا است. یعنی شما در جامعهی غیراسلامی نمیشود جزای محارب تعیین کرد حتی اگر همه مسلمان باشند. یا مثلاً درصد زیادی از آنها مسلمان باشند؛ چون اینها موضعگیری در مقابل نظام اسلامی است، لذا فرق دارد. کسی میخواسته توطئهی اقتصادی کند زمان شاه با الان فرق دارد. یک موقع میخواهند یک حکومت شاهنشاهی را به لحاظ اقتصادی زمین بزنند ، حتی اگر همهی مردم مسلمان هستند. این فرق دارد با این که کسی میخواهد در نظام اسلامی این کار را بکند.
شما توقع دارید روایات به این بحث متعرض شود؟ اصلاً ما توقع نداریم روایات به چنین بحث هایی متعرض شود؛ یعنی اینقدر روایت در فضای بستهای گیر افتاده که ما توقع نداریم چنین کاری بکند! و اصلا نمیتواند با چنین فضایی مطرح شود. البته ما در روایت میگردیم که چه کدهایی، در آن وجود دارد یا ندارد، ولی توقعی هم نداریم به خصوص در این بحثها! این فرق دارد و ما نباید اینها را با هم مقایسه کنیم و بگوییم چطور زمان شاه اینطور بوده، حالا چطور اینطور است! چرا آنموقع محاربه نبوده است و حالا محاربه است؟! بخاطر اینکه زمان شاه حکومت اسلامی نبود الان هم حکومت اسلامی است. به همین راحتی! یعنی یک موقعی پیغمبر در مکه بود این حرفها نبود، ولی وقتی آمد در مدینه این حرفها پیش آمد.
(سوال) یکی اینکه اینجا بحث کفار نیست. موضعگیری در مقابل نظام اسلامی فقط به کفار بر نمیگردد. اتفاقاً آن گروههایی که در مقابل نظام اسلامی فعالیت میکنند گروه مهم آنها منافقین هستند. خداوند از منافقین یاد میکند نه کفار، چون کفار از بیرون نظام عمل میکنند نه از درون نظام! اصلاً خود آیات که جواب سؤال سوم شما است.
(34): «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِم فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم»
اولاً منظور آن آدمهایی است که قابل پیگرد هستند یعنی آدمهایی که دارند کار پارتیزانی میکنند. یعنی اگر قبل از اینکه نظام اسلامی آنها را بگیرد این آقا بگوید من توبه کردم، البته حکمهایی که مربوط به قصاص است سرجای خود باقی میماند، ولی این جزای حدی برطرف میشود. جزای حدی، یعنی اگر در این میان یکی را کشته یا یک مالی را تلف کرده اینها سرجای خود باقی میماند البته قبل از اینکه نظام این را دستگیر کند، پس معلوم است یک طوری اینها دارند کارهای تشکیلاتی و زیرزمینی انجام میدهند که نظام میخواهد آنها را بگیرد.
(سؤال) بحث این است که وقتی اینها دارند محاربه میکنند «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً» نه این که یک اندیشهای دارد و هیچ کاری در مقابل نظام اسلامی نمیکند این را می خواهند بگیرند و یک بلایی سر او بیاورند! بحث این نیست. بحث برای آنجایی است که شخص دارد یک کارهایی انجام میدهد. یک کاری که سعی در فساد دارد؛ یعنی میخواهد فساد راه بیندازد.؛ مثلا کسی که یک شبکهی مواد مخدر را هدایت میکند، این جزای محارب دارد. یک موقع است که یک نفر فروشندهی جزء است و در پارک است. این جزای محارب ندارد. این حکمها خیلی وقتها به این دانه درشت های توطئه میخورد. یعنی کسی که از آنها برمیآید و توانایی و پتانسیل محاربه دارند. توانایی انجام این کارها را دارند که بنشینند یک جلسات مخفیانهای بگیرند و یک جریان را در مقابل امنیت جامعهی اسلامی راه بیندازند. البته بعد از این که در محاکم قضایی اثبات شود حالا ممکن است شما بگویید مگر در محاکم قضایی فساد نیست؟ کجسلیقگی نیست؟ بدسلیقگیها نیست؟! بله! اینها هم وجود دارد، اما مگر در زمان امیرالمؤمنین تمام محاکم قضایی دست امیرالمؤمنین بوده است؟[1]
اگر نظام تشخیص دهد که این شخص داشته سعی در فساد میکرده است این را باید در محاکم قضایی گفته شود. نمی شود فلانی را بالای تریبون ببریم و بگوییم این محارب است. این هم محارب است و آن هم محارب است، این اشتباه است! [2]ما در حکومت اسلامی هستیم. در حکومت اسلامی محاکم قضایی وجود دارد؛ برای همین است که در حکومت اسلامی حتی کسی نمیتواند سابُّالنبی را بکشد. اگر بکشد او را هم میکشند. ببینید سابُّالنبی که مهدورالدم است و محقونالدم نیست؛ یعنی کسی سابُّالنبی را بکشد مثل این است که پشه کشته است. این در غیر حکومت اسلامی میتواند سابُّالنبی را بکشد، ولی در حکومت اسلامی به هیچ وجه نمیتواند سابُّالنبی را بکشد. باید مورد را به مراجع قضایی ارجاع بدهد در آنجا به دستور پیغمبر، امام و نائب امام او را میکشند. اما او نمیتواند سابُّالنبی را بکشد با اینکه مهدورالدم است.! اگر او را بکشند و بعد او را هم بکشند مستقیم به بهشت میرود. منتها باز هم او را سر پل صراط میگیرند که در حکومت اسلامی چرا تو اقدام کردی؟ این هرج و مرج در نظام اسلامی است. لذا ما نظام اسلامی را واقعاً هنوز درک نکردیم! خوبهای ما آن را درک نکردیم. فکر میکنیم با نظام شاهنشاهی چه فرقی میکند؟! مردم که همانها هستند. اعتقادات آنها هم که همان است حالا 4 نفر هم ولایت فقیه قبول دارند، فکر میکنیم فقط همین است. فکر نمیکنیم این نظام اسلامی است. نظامی است براساس همان تئوری که گذاشته شده!
برای همین است که شما دارید میبینید که آیات روح دارد. انگار میجوشد و جلو میرود. در این میان بحث جزای محارب میکند. من قبل از این که از آیات قبل فارغ شویم. برای گره زدن آیات به هم یک نکتهای که وجود دارد، این است که «یصلبوا» که دار زدن است اما این «تَقْطَعُوا ایدیهم وَ أَرْجُلَهُمْ مِنْ خِلَافٍ» را از کجا شنیدید؟ فرعون. درست است؟ این خیلی بعید است که خدا یک حکمی را در نظام اسلامی از فرعون به یادگار گذاشته باشد. بلکه قضیه برعکس است. در حقیقت این چیزی بوده که در ادیان ابراهیمی بوده است و به دست اینها هم رسیده است. کما اینکه مراسم حج ما دقیقاً شبیه همان مراسم حجی است که مشرکین قریش میگرفتند. میدانید که این حج بسیار شباهت به حج مشرکین دارد. ولی قضیه برعکس است. اینجا طوری بوده که حاجی میرفته و میآمده است. اینجا «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ من البیت» (بقره: 127)؛ ابراهیم این قواعد را بالا آورده است لذا حج، حج ابراهیمی بوده است. اینها همین آثار دین است که در اینجا مانده است اینجا همین نکته است که چند بار هم گوشزد کردم که همین جاهایی که شما میگویید مشرک هستند، طبق بیان صریح قرآن: «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذير» (فاطر: 24)؛ در بین اینها گروه پیغمبران بودند رفتند، آمدند خیلی از این آثار و خیراتی که در این جامعه الان میبینید که به عنوان یک سنت دینی مانده و اینها از پیامبرانی مانده که در آن سرزمین بودند. این جزای حدی که فرعون تعیین میکرده برای مخالفان خود که آنها هم محارب با او بودند، این جزای محارب بوده که در ادیان ابراهیمی هم بوده است. یعنی این جزا به عنوان جزای محارب بوده است و اصلاً سورهی مائده را که میبینید با یک عنایتی انگار خیلی از این چیزها را که الان وجود دارد میخواهد بگوید قبلاً هم بوده است. یعنی این یک روال است. در سورهی مائده شما میبینید بحث این است که در تورات هم اینطور بوده که «الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصاصُ»(مائده: 45) الان هم همینطور است. ببینید حتی در بسیاری از فروعات ادیان با هم مشترک بودند. یعنی درست است که هر کس شریعت و منهاجی داشته است «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً»(همان: 48) منتها اینطور هم نبوده که فروعات آنها هیچ ربطی به هم ندارد. اگر نماز داشتند روزهای داشتند. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُم»(بقرة: 183) کمی فرق داشتند. نماز داشتند. این نماز با آنها کمی تفاوت داشته اما اینطور نبوده که فروعات آنها به کلی چیز دیگر باشد.
یک عنایت خاصی بوده است؛ یعنی جزای محارب این بوده است. اگر استدلال این است که خدا چنین رسمی را از فرعون گرفته باشد این از خدا بعید است. خدا بگوید این عجب نکتهی جالبی است که بیاییم تعادل طرف را به هم بزنیم! ولی این که فرعون هم در مقابل محاربین خود یک چنین جزایی تعیین کرده باشد. این در ادیان ابراهیمی بوده است.
(سؤال) بله! منتها چه کسی با وجود این حقوق بشر دل و جرأت دارد آن را اجرا کند. اینجا کسی جرأت ندارد بحث مسیحیهای در ذمه را بگوید که اینها «حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صاغِرُون»(توبه: 29)؛ اینها باید جزیه بدهند آن هم با مذلّت! یعنی به عنوان درجه دو «وَ هُمْ صاغِرُون» معلوم شود که تو در حکومت اسلامی شهروند درجه دو هستی. ضمن اینکه اسلام از تو حمایت میکند که تو نباید جبهه نروی ولی باید شهروند درجه دو باشی و این باز در جامعهی اسلامی اینطور است که با معیار دین تعیین میشود.
(سؤال) ببینید. اتفاقا خود این در روایات آمده که خیلی وقتها در محظور قرار دادن یک نفر این را به او میفهماند که شهروند درجه دو است. این خود یک طوری هل دادن او به سمت دین است. جامعه از او حمایت می کند. باید امنیت او را تأمین کند. باید غذای او را تأمین کند. جبهه نمیرود. باید در مقابل دشمن از او دفاع شود. ولی باید جزیه بدهد. جزیه دادن او هم واقعی است. بخاطر اینکه یک سری از کارها را حکومت نمیتواند به گردن تو بگذارد. نمی گذارد بروی از مرزها دفاع کنی پس لااقل پول آن را بده! «وَهُمْ صاغِرُون»
(سؤال) نه! آنها مشخص است. نمیتوانی به او بیاحترامی کنی بعد به او بگویی تو شهروند درجه دو هستی. این حتی در بحث حقوق شهروندی هم نیست که مثلاً وقتی چراغ سبز میشود او باید دو ثانیه صبر کند تا مسلمانها رد شوند و او بعد از آنها رد شود. اینها نیست! فقط مسئله این است که یک جزیه بدهد. یک پولی به حکومت اسلامی بدهد «وَ هُمْ صاغِرُون» یعنی با حالت دست بالا هم ندهد. دست پایین بدهد. در حالت کوچکی بدهد؛ یعنی خود را شاخ نکند.
اگر به کسی با همین شیوه رفتار شود، ما نهایتاً طوری برخورد میکنیم که بعضی از مسلمانها دوست دارند مسیحی باشند و میگویند کاش ما مسیحی بودیم. دیدید که بعضی وقتها صدا و سیما اینقدر افراط میکند در نشان دادن اینکه کسانی که به راهپیمایی میروند از بیحجابها هم هستند. اینقدر افراط میکند که اگر کسی نداند فکر میکند راهپیمایی برای بیحجابها است! یعنی مدام میخواهد این را تبلیغ کند و آنقدر روی این مایه میگذارد که حال آدم بهم میخورد! در صورتی که بیحجابی، بدحجابی، باحجابی فرق میکند شما اینها را با هم یکسان تلقی نکنید. ببینید باید مشخص شود که «الاسلام یَعْلُوا وَلا یُعْلَی علیه»[3] است. مسلمان هم همینطور است. به صفات دینی که اینها دارند و اخلاق خوشی که اینها دارند و گاهی اخلاق خوشی که اینها دارند. میتوانیم فقط غبطه بخوریم. ولی طوری مایه نگذارید که اسلام در تبلیغات ذلیل شود. چنان در عاشورا میروید در این هیئت سر هفت تیر که مدام این را میگوید که یک طوری آدم حس میکند الان اسلام در مقابل مسیحیت دارد ذلیل میشود! به اینها باید دقت کرد. این است که میگویم اگر چارچوب فکری در بیاید آدم همیشه در تبلیغ حواس خود را جمع میکند که اسلام را ذلیل نکند. مدام نگوید ما مسلمانها اینطور و ما مسلمانها آنطور، دیدید چقدر می گویند ما مسلمان ها بد هستیم و ما مسلمان ها مدام دروغ می گوییم و از این حرف ها یعنی انگار اسلام به ما یاد داده که دروغ بگوییم و این کارها را بکنیم. این بحثی بود که می گویم چارچوب ها را در بیاورید. همین بحثی که در آخر جلسه ی گذشته شد مبنی بر این که خلقت براساس انبیاء و دایره ی انبیاء آمد. این ها را از قرآن قبول کنیم تا اینکه می بینیم مسلمان و غیر مسلمان آن یک تاریخ جعلی جلوی ما گذاشتند و ابتدای خلقت به قدری جامعه وحشی است. مثلاً شما ببینید تا میگویند انسانهای اولیه همیشه یاد گومبا گومبا میافتیم یا انسانهای لخت و عور هستند و ما فکر میکنیم این ها انسانهای اولیه هستند. در حالی که انسانهای اولیه با سلسلهی جلیله انبیاء شروع شدند. بعد که شما این را میگویید بعد از آن خیلی چیزها باید بگویی که اینکه این تمدن بشر که به اصطلاح به این تمدن رسیده است. این از انبیاء رسیده است. آنها گومبا گومبا بودند و چه میخوردند؟ اینها نبی خدا بودند و اکل طیبات میکردند. مگر مثل چینیها که هر چه پیدا میکنند میکشند و میخورند؟ «مَا مِنْ دابه الَّا وَهُمْ یأکلون» اینطور نبوده است چون اینها انبیاء الهی هستند. اینکه ما همیشه میگوییم و باور میکنیم که ماجرای خلقت یک جریان خیلی وحشی است و لخت و عوری بودند. انسانهای اولیه هر چه بودند وحشی بودند و آرام آرام متمدن شدند. چرا؟ بخاطر اینکه یک عده برای خود تاریخ درست کردند و قالب بشر کردند، ولی باید چارچوبها را حفظ کرد.
صلوات!
[1] . همین الان خود آقای لاریجانی مگر همهی حکمها را میدهد؟ قضات دارند دستورها را می دهند. این آقای قاضی را طرف پرونده میبرد کیش. اسم او را میدانم اما نمیگوی!. یکباره شما میبینید که پروندهی آقای ایکس که داشت با یک جریان قضایی جلو میرفت از جریان افتاد و تبرئه شد! می بینی آقای ایکس آقای قاضی را به کیش برده یک پذیرایی مفصل از او کرده و وعدههای خوب داده و بالاخره پرونده کنار رفته است! محاکم قضایی این چیزها را هم دارند. اینطور هم نیست که فقط در کشور ما اینطور باشد. نمیدانم چقدر با این قضات برخورد داشتید؟! واقعاً اگر آدم بخواهد کسی را به جهنم ببرد باید اینها را قاضی کند. اینقدر که اینها را در معرض… مثلاً هر چقدر هم که دولت اسلامی به اینها پول بدهد اصلاً با پولهایی که اینها میدهند قابل مقایسه نیست. مگر میتوانند به یک قاضی ماهی صد میلیون پول بدهند؟ آنوقت همه میرفتند قاضی میشدند. اما این مثلاً در یک مورد از این پروندههای خود یکباره صد میلیون میگیرد. شماره حساب میگیرد و به حساب میریزد. یعنی من با چند نفر از اینها برخورد داشتم همه به من میگفتند خوش بحال تو که داری حوزه اداره میکنی. مای بدبخت اینجا بین اینهمه آدم بد گیر افتادیم. بالاخره آدم یکبار پای او نمیلرزد، دو بار نمیلرزد، سه بار نمیلرزد اما بالاخره که میلرزد. محاکم قضایی سرشار از این حرفها است!
[2] . من همان موقعی که در ایام فتنه، اعتراض کردم و گفتم اینجا حکومت اسلامی است و در حکومت اسلامی که هر کسی نمیآید احکام خود را صادر کند! یعنی این بالای منبر برود و بگوید این محارب است، آن بالای منبر برود و بگوید او محارب است، این میگوید نیست، او میگوید این باید نفی بلد شود، دست و پای او باید قطع شود، این دیگر کار ما نیست! اتفاقا این مال فضایی است که حکومت اسلامی داریم. ما نهایتاً مطلب قرآنی را تفسیر میکنیم، حدود قرآنی را تفسیر میکنیم، بعد از آن به محاکم قضایی میگوییم، همانطور که اشخاص مختلف از این اشتباهات میکنند. اگر در حکومت اسلامی هستیم که راهکار گذاشته که معلوم شود آیا در انتخابات تقلب شده یا نه، همان راه را باید رفت. همانطور که ما منتقد بودیم ولی آن هم باید راه خود را برود. یعنی کسی نمیتواند شورت کات برود. اگر قرار به این اردوکشیها بود که دیگر انتخابات لازم نبود. همینطور به خیابانها میریختیم و میرفتیم ببینیم که چه کسی قبول نمیشود چه کسی قبول میشود؟! په کسی رأی آورده و چه کسی رأی نیاورده است! اگر به اس ام اس برنامهی نود بود که … ما یک استدلالهای عجیبی از آدمهای عاقل شنیده بودیم که ظاهرا توافقی کرده بودند که یک سری آدم به شمارههای خاصی اس ام اس بزنند. که اگر اس ام اس این ها از آن ها بیشتر شد… اگر انتخابات به این مفتیها برگزار میشد که ما هم میگفتیم انتخابات را با سیستم اس ام اسی برگزار کنید! لذا از عقلا آدم حرفهای بیعقلی میشنید. او از آن طرف و این هم از آن طرف. هر کسی برای خود دارد حکم هم افراد را و هم دانه درشتها را میگوید! او محارب است! او اینطور است و این اینطور است. این هم نمیشود!
[3] – نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، ص: 26