تفسیر سوره مائده، جلسه 20
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ بِهِ نَسْتَعِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ (12) فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (13) وَ مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا ميثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ (14) يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ (15) َهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(16)
صحنههاي اخذ ميثاق كه خدا به عنوان ميثاق به اهل الهي خود یاد ميكند، از آن عالم ذريّه است كه بحث «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»[1] است تا ميثاقي كه در شئون و مراتب پايينتر به بندگان سپردند «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»[2] در همين آيات سورهي مباركهي مائده داشتيم كه به ياد بياوريد آن نعمتي كه در «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» و بعد ثمرهي اين به هم زدن ميثاق را خداوند در اين آيات بيان ميكند كه «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ»(12) ما از آنها ميثاق گرفتيم و براي آنها نقيب فرستاديم كه مطابق با مشرب خودشان باشد كه با حفظ آن وحدت اين تعدَد وتحزّب است كه تحزّب حق است يعني با حفظ وحدت حضرت موسي، آنها در پايين مشربهاي مختلف پيدا ميكنند كه «قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ»[3] اين همان چيزي است كه از تحزّب مورد پذيرش است، ولي اگر غير این شود و ؟؟05:02 شود و پراكندگي شود و تفرقهي در دين شود و در حقيقت فرقه فرقه كردن خود دين اين چيزي است كه باطل است.
به هر جهت ما نقيب را داشتیم که این نقبا نقباي دوازدهگانهاي بودند كه «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ»[4] كه در اين تعبير ما عرض كرديم اقامهي نماز و ايتای زكات گرچه تقديم ذكري ترتيب نميرساند، ولي يك بيان اهميّتي را ميرساند كه وقتي اقامهي نماز و ايتای زكات است، اين همان ايتای زكاتي است كه متوقّف بر اقامهي نماز است و گرنه اگر يك ايتای زكاتي باشد كه متوقّف بر اين مسائل نباشد، اين ثمرات بر آن بار نيست؛ اگر اين ترتيب را به عنوان ترتيب كه يك بار، دو بار و ده بار در قرآن نيست، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[5] اين ترتيب، ترتيب معناداري است، آن ايتاءی زكاتي ايتای زكات است، مورد نظر دين است كه متوقّف بر ايمان به غيب و متوقّف بر ارتباط با خدا و اينها باشد و گرنه آن ثمرات براي ايتای زكاتي كه آدم يك چيزي را همینطور بدهد، اين ثمرات بر آن بار نميشود. در جهت تثبيت اين معنا خيلي صريحتر در بعضي از آيات آمده است مثل آيات 55 و 56 سورهی مؤمنون، صفحه 345 «أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ» آنها گمان ميكند كه به مال و بچّه امداد ميكنيم يعني امداد وجود دارد منتها خير وجود ندارد، اين باب «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ»[6] ما همه را امداد ميكنيم، خيلي مواقع دشمنان را هم امداد ميكنيم ولو گمان ميكنند آنچه كه ما به آنها امداد ميكنيم «مِنْ مالٍ وَ بَنينَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ»[7] سرعت در خيرات به آنها ميدهيم «بَلْ لا يَشْعُرُونَ» نه شعور ندارند، اينطور نيست. پس سرعت در خيرات چيست؟ اينطور است كه «إِنَّ الَّذينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»[8] كساني كه از خشيت پروردگار خود ترسان هستند «وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ»[9] كساني كه اينگونه هستند «وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ * أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ»[10] كساني كه آن چيزي را میخواهند «يُؤْتُونَ ما آتَوْا» ميدهند، در حالتي كه «قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» قلب آنها ميترسد «أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ» يعني يك حركت آن سويي است كه او يك چيزي ميدهد، اين را ذخيرهي آخرت ميکنند همين تعبيري كه طرف براي ذخيرهي آخرت خود ميدهد، يك نگاه آخرتگرا است كه ميدهد «الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ * أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ» يك چنين كساني سرعت در خيرات گرفتند «وَ هُمْ لَها سابِقُونَ» آنها هستند كه مسابقه ميدهند و در اين ميدان ثروت جلو رفتند و سبقت گرفتند، سابق هستند.
لذا اين معنا كه تا حالا چند بار تکرار شده بود باز هم قابل تكرار و قابل تذكّر است ما قرآن نمیخوانیم که صرفاً مباحثات علمي كرده باشيم مثل دقّتي كه در جادهي تهران، قم همينطور 120 كيلومتر ميرود، فراموش نكنيم اينجا اينطور نيست كه شما از همان ابتدا با سرعت 120 همينطور برويد، اينها من باب «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنينَ»[11] است. فراموش نكنيم اينكه ايتای زكات در قرآن ميبايست با آن پشتوانههاي معنوی باشد، با آن پشتوانههای الهی باشد، خدمات با آن پشتوانههاي الهي باشد، اگر نباشد گاهي اوقات خود اين خدماترسانيها حواس آدم را پرت ميكند يعني آدم مدام مشغول خدمترساني ميشود، حواس آدم جمع نمیشود كه آنها بايد براي خود شخص رنگ و بوي الهي باشد و نيّات خود را بايد همينطور مداوم تجديد كند.
بحث قرض الحسنه هم عرض شد قرض الحسنه انفاق در بحثهاي قرآني است، ميبينيد بيشتر به انفاق به نظام اسلامي است، اين همان چيزي است كه منافقين را از غير منافقين جدا ميكند. اگر شما خود همين سورهي مباركهي منافقون را بخوانيد، ميبينيد چطور مدام آنها ميگويند «لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا»[12] به پيغمبر انفاق نكنيد، بگذاريد آنها پراكنده شوند بعد اينجا است كه ميگويد «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ»[13] انفاق كنيد، اين انفاق و هزينه است «مِمَّا رَزَقْناكُمْ» نه اينكه فقط پول بدهيد، هزينه كنيد. از هر چيزي كه رزق شما است هزينه كنيد؛ آنجا است كه تازه معلوم ميشود چرا ميگويند مال فرزند فتنه است. براي اينكه مانع از رفتن و هزينه كردن در راه خدا است. اگر انسان خود را هزينهی در راه خدا كند، هزينهی جريان رسالت كند آنجا است كه مال و فرزند فتنه است، همه فتنه هستند؟
- بله.
– بعضي هستند كه دشمن هستند به خاطر همين است که اين دقّت در قرآن شده است. شما آيات سورهي مباركهي تغابن، صفحه 557 را ببينيد آيه 14 و 15 دو آيهي پشت سر هم است كه حالا بخشي از اين آيه به درد… «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ» اين «مِنْ» همان «مِنْ» بعضي است؛ بعضي از اموال آدم، اولاد آدم، ازواج آدم عدو آدم هستند يعني واقعاً دشمن آدم هستند. در قالب دوستي، در قالب ظاهری که دوست آدم هستند، دوستي رهزن دين است، در حقيقت اين روانشناسي اسلامي ميشود كه شما بتوانيد اين نكته را تصریح كنيد كه يك روانشناسي بايد بروید كه دنيا و آخرت فرد را با آن نگه داريد، نه در يك مقطع كوتاه دنيا و حتّي نه در يك مقطع… گاهي اوقات يك مشاورههايي است فرد با يك Background مذهبي براي مشاوره رفته است، در مشاوره به او گفتند شما دخترها را ميبينيد؟ ميگويد نه. به او ميگويند كار اشتباهی میکنی، روانشناس به همين تعبير ميگويد ببين لذّت ببر. ميگويد داريم كه آدم نبايد نگاه كرد، ميگويد اين حرفهایی است که آخوندها در آوردند. گفتم شما چيزي نگفتي؟ گفت: نه چیزی نگفتم. اينكه صريح قرآن است «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[14] لذا آن مشاورهاي مشاوره است كه دنيا و آخرت شخص را با هم ببيند نه فقط دنياي او را ببيند و نه در يك مقطع كوتاه ببيند. حتّي گاهي اوقات در مشاورهي دنيایي در يك مقطع خيلي كوتاه ميبينند. اينجا ميگويد «مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ»[15] نميگويد طلاق بگير، ميگويد بترس، زندگي او چگونه است؟ «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ» در خود متن زندگي با همين دشمنان با عفو و صفح و غفران اين چيزها بايد زندگي كند، قرار نيست كسی زندگي را از هم بپاشد، ولي بايد حواس او جمع باشد. برخي تقاضاها و فكرهايي كه ميكنند، اين فكري كه القا ميكنند بعضي از آنها دشمن هستند. ازواج به معناي فقط زنها نيست، زوج به معناي همسر است، تعبير زوج و زوجه كه ما ميگوييم اين تعبير قرآني نيست، ما تعبير زوجه نداريم، ازواج داريم. ازواج يعني همسر. همسران آدم، اولاد آدم دشمنان آدم هستند منتهاي مراتب بايد با همين دشمنان زندگي كرد. اينكه آنجا در نظام اجتماعي هم گفتيم، هم به دليل آيهاي كه خواهيم گفت كه قرآن همين دنيا را اداره ميكند نه اينكه قرآن اداره كند به شرطي كه همه مسلمان شويم که معلوم است اگر همه مسيحي شود مسيحيت اداره ميكنند. اينكه يك ضرب المثلي به شرط معمول است، اينطور گفتند همه مسلمان شوند قرآن اداره ميكند؛ قرآن همين دنياي تكّه تكّه را در نظام کل اداره ميكند يعني يك عدّه مسيحي، يك عدّه يهودي، يك عدّه مجوسي، يك عدّه مشرك، قرآن ميتواند اين دنيا را اداره كند نه اينكه همه مسلمان شوند و قرآن اين دنيا را اداره كند. با زبان فطرت قرآن ميتواند همهي اين دنياي تكّه تكّه را اداره ميكند. آن موقع در زندگي خانوادگي هم همينطور است كه «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» اينجا با عفو و صفح و اينها پيش ميرود. نميخواهد زندگي را به بنبست بكشاند، با همين دشمن ميتواند زندگي كند. بعد از اين بالاتر ميرود، اينجا ديگر بعضي و اينها نيست «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ»[16] اين تذكّر براي اين است حواس شخص جمع باشد كه اموال و اولاد او وسيلهي آزمايش هستند، خدا با این اموال و اولاد آزمايش ميكند. بعد در اين فضا و اين حرفها بحث قرض الحسنه به خدا مطرح است كه وقتي سوره را نگاه كنيد، ميبينيد مربوط به مسائل اجتماعي است. سورهي مباركهي جمعه را نگاه كنيد، منافقون را نگاه كنيد، سورهي مباركهي تغابن را نگاه كنيد، سورهي حديد را نگاه كنيد تا بفهميد اين قرض الحسنه در قرآن در چه فضايي مطرح شده است.
اين اخذ ميثاقي كه كردند، خدا نشان ميدهد به واسطهي شكاندن اين ميثاقها چه اتّفاقي افتاد. «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ»[17] وقتي كه آنها ميثاق خود را نقض كردند «لَعَنَّاهُمْ» وقتي آنها ميثاق خود… ما اين «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»[18] را در قالب بني اسرائيل آورديم يعني تمام شرايط آنها را فراهم كرديم حتّي موالي كه بر سر آنها گذاشتيم، بر اساس مشرب خودشان بود كه بالاخره کسانی باشند كه زير بار آن بروند. يعني همهي آنچه كه از طرف ما بود كامل بود. آنها «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ»[19] نقض ميثاق كردند «لَعَنَّاهُمْ» ما آنها را لعنت كرديم. پس اوّلاً آنها يك كاري كردند تا ما یک كاري كرديم، ما لعنت خود را مستقيم نميكنيم، جاهاي مختلف قرآن اين را گفته است كه «لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ»[20] یعنی آنها یک کاری کردند، ما یک کاری کردیم، ما همینطور لعنت نمیکنیم، مورد غضب قرار نمیدهیم، از رحمت خود دور قرار نمیدهیم؛ چون «لَعَنَهُمُ اللَّهُ» یعنی از رحمت خود دور؛ لعن میکنند یعنی دور باد از رحمت خدا. اینها «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ»[21] یعنی اینکه میثاق که نقض کردند، ما لعنت کردیم «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» قلب آنها را قسی قرار دادیم تا به عنوان کیفر و مجازات آنها باشد. تعبیری بود آنجا عرض شد که «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» این بحث قساوت قلب را ما نوعاً در فضای عاطفی مطرح میکنیم یعنی الآن ما وقتی قسیّ القلب میگوییم یعنی فرد قسیّ القلب است یعنی آدمهای غیر عاطفی را قسیّ القلب میگوییم. گاهی اوقات اشکالی ندارد ولی یک جاهایی تعارض پیدا میکند، یک چیزهایی است که به تعبیر دین قساوت قلب نیست. فردی که این لحظه عاطفی بودن را رأفت میگذارد، در مقابل آن ممکن است در یک جمعی تیر خلاص به مغز یک نفر بزند میگویند چه آدم قسیّ القلبی است. در صورتی که فضای بحث قساوت القلب، قلب سخت، قلبی که در آن انفجار وجود ندارد و در درون آن چشمهای برون نمیآید اینها فضای خود را در دین دارد اصلاً در فضای عاطفی طرح نشده است.
خیلی جالب است که بحث قساوت قلب شما در قرآن در فضای عاطفی نمیبینید، به لحاظ واژهای الآن در خود آیه مشخّص است «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» چه کار میکنند؟ «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» کلام را از موضع خارج میکنند، کلام را در موضع تحریف میکنند این قساوت قلب میشود. کلامی که برای جای دیگر است بیاید یک جای دیگر آن را خرج کنند این قساوت قلب میشود که آدم یک روایتی را در یک جای دیگر باید بخواند، خرج یک جای دیگر میکند. میداند جای آن کجا است، میداند جای این حرف اینجا نیست، میآید یک دفعه این بحث دین سهله و سمحه است خرج جای دیگر میکند، در یک موضع دیگر استفاده میکند. شما الآن با همین آیات قرآن، با همین روایات دقیقاً میشود یک دین دیگر ترسیم کرد؛ نه دین دیگر، 600 دین دیگر میشود ترسیم کرد. بعد میبینید الآن چرا اینقدر سلیقههای مختلف دینی وجود دارد، بسیاری به خاطر همین است که آیات و روایات خرج جای دیگری شدند. آیات از فضای خود خارج شده است، از موضع خود جدا شده است، خرج جای دیگر شده است و شما میبینید این دین شده است. حالا برای آن چیز دیگری شده است، این آیه خرج جای دیگری شده است، روایت خرج جای دیگر شده است. برای همین اینقدر دین متعدّد شده است فقط به اذواق مرتبط نیست، حتّی از موضع خارج شده است یعنی کلام «وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ» یک بخشهایی را کنار میگذارد و یک بخشهایی را میگیرد این قساوت قلب است. هم «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» که این هم یک قساوت قلب است، این ثمرات قساوت قلب است.
چه قلبی بالاتر از اینکه بتواند پذیرای کل دین باشد، پذیرش آن بالا باشد، چه قلبی از این سالمتر که بتواند دین را به همگی خود بپذیرد. برای همین شما وقتی در مقابل قرآن قرار میگیرید و اینکه ما اصرار داریم خود متن قرآن را ببینید در سورهی مبارکهی زمر بحث قساوت قلب را در چه فضایی طرح میکند. شما صفحه 461 را ملاحظه کنید «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[22] آیا کسی که خدا دل او را برای اسلام باز کرده است «فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» او سوار بر نور الهی، نوری از جانب پروردگار حرکت میکند آیا اصلاً این تست قابل مقایسه است؟ این شبیه کسی است که غیر این است؟ که غیر این «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ» کسی که در مقابل آدم قسیّ القلب شرح صدر للاسلام دارد «أُولئِكَ في ضَلالٍ مُبينٍ» حالا این قسی القلب، آن شقی قابل شقی «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ»[23] این کتاب متشابه… متشابه به معنی آیات شبیه به همدیگر است البتّه اینکه آیات متشابه در مقابل محکم داریم، آن آیات متشابه در مقابل آیات محکم است، این کتاب متشابه به معنی محکم نیست، این کتاب محکمی است، آیات آن آیات متشابه دارد، به این معنا که خاصیّت نزولی این است که متشابه درست میشود، این نیست که خدا متشابه نازل کرده است، خدا هیچ موقع متشابه نازل نمیکند، خدا محکم نازل میکند منتهای مراتب وقتی از آن مرتبهی بالا به این مرتبهی پایین میآید، چون که میخواهد تمام آنچه که لفظ نیست، تمام عوالم بالا میخواهد به الفاظ بیاید، پایین میآید متشابه میشود. خاصیّت تنزّل است که یک سری آیات متشابه پیدا میشود. این یکی از بیانات نورانی علّامهی طباطبایی است. اینجا فرق امثال علّامه و غیر علّامه معلوم میشود نه آیات اجتماعی، در این آیات معلوم میشود.
ایشان یک تحلیلی ارائه میکند که خدا متشابه نازل نمیکند، خدا محکم نازل میکند منتهای مراتب وقتی پایین میآید خاصیّت این مراتب تنزّل نقص است بعد یک سری آیات متشابه درست میشود که باید رد محکمات شود تا معنای آن کاملاً به دست بیاید. آن برای آیات متشابه است، ولی این کتاب متشابه است. کتاب متشابه یعنی کتاب بسیار شبیه به همدیگر.
– (29:52؟؟ نامفهوم)
– یعنی تمام آیات در حقیقت شبیه به هم است.
– (؟؟ نامفهوم)
– نه آیات متشابه.
– (؟؟ نامفهوم)
– این متشابه در مقابل محکم نیست خود آن چیزی است. حالا اگر بخواهیم یک تعابیر دیگری بکنیم که این متشابه آن نسخهی بالایی است، این هم ممکن است یعنی مشابه آن نسخهی اصلی بالایی خودش است که همه چیز اینطور است کتاب هم همینطور است.
– 30:41؟؟ با یک جای دیگر که دقیقاً همین است اصل آن با هم فرق داشته، یک چیز دیگری بود ولی ؟؟
-نه ببینید آن آیاتی که میتواند آیات متشابه محسوب شود مثلاً فرض کنید دست خدا، ید الله اینها نسبی است برخی آیات برای یک عدّه متشابه است، برای یک عدّه متشابه نیست. منتها مثلاً آیاتی که خدا دست دارد، خدا قرض میگیرد همهی این آیات متشابهی که در مقابل محکم است یعنی به عبارتی غیر محکم است. آیاتی که یک مقداری برای انسان تزلزل ایجاد میکند، خدایی که دست دارد، چشم دارد در حقیقت یک سری آیات اینطور هستند نه اینکه این «غَفُورٌ رَحيمٌ» با آن «غَفُورٌ رَحيمٌ» ممکن است فرق داشته باشد؛ فرق داشته باشد نه اینکه معنی آن فرق داشته باشد بلکه در موضع ارادهی جدّی فرق داشته باشد نه استعمال کلمه. غفور یعنی بخشنده، ولی اینجا یک ارادهی جدّی میشود، در آنجا ممکن است این غفور یک چیزی در مسئلهی فردی باشد، یک جا در مسئلهی اجتماعی باشد. کاری با این نداریم، آیاتی که آیات متشابه هستند و در مقابل محکم هستند اینها برای خصوصیّات پایین آمدن قرآن است، آیاتی که نازل میشوند اینگونه هستند. این متشابه را میشود نسبت به خود آیات گرفت، یعنی آیات نسبت به هم مشابه هستند؛ چون که مثانی بودن همین است. یعنی کتاب مثانی است، کتابی که منعطف به هم است، یعنی آیات آن منعطف به هم هستند کما اینکه آیات مشابه همدیگر هستند، از این منعطف بودن و مشابه بودن میشود نتیجهی فراوانی گرفت. آیات شبیه به هم را کنار یکدیگر بگذارید از آن یک سری معارف استخراج میشود. «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» این آدمی است که قساوت قلب ندارد، پوست بدن آنها از خشیت خدا به لرزه میافتد بعد «ثُمَّ تَلينُ» یعنی آیات از پوست آنها هم عبور میکند بعد در پوست خود یک احساس آرامشی ایجاد میکنند «وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» قلب و پوست او به یاد خدا آرام میگیرد «ذلِكَ هُدَى اللَّهِ» لذا به همین دلیل یک سلامت بدنی میدهد یعنی ارتباط با خدا فقط از قلب نمیگذرد، یک زینتی در خود جلد و بدن ایجاد میکنند. «إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» بحث این است که شما قساوت قلب را پیگیری میکنید، میبینید در مقابل شرح صدر است، آن موقع سورهی مبارکه نحل را بیاورید، میبینید آن قساوتی که برای شرح صدر کفر است برای این خاصیّت است یعنی این است که در انسان قساوت ایجاد میکند.
سورهی مبارکهی نحل، صفحه 279 را بیاورید اینها از علامت مثانی بودن و متشابه بودن همین چیزها است یعنی شما میتوانید آیه به آیه همینطور پیگیری کنید و جلو بروید و نتیجه بگیرید. «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ»[24] کسی که بعد از ایمان خود به خدا کفر بورزد مگر کسی که اکراه داشته باشد، قلب او مطمئن به ایمان باشد منتها اکراه شود که الآن به خدا فحش دهد، این چیزهایی که آدم تقیّهای دارد، قلب او مطمئن به ایمان است منتهای مراتب اکراه میشود، مجبور شده است که یک چیزهایی را بگوید. اینها را خارج میکند «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ» اینها عذاب خیلی سختی دارند که در آیات بالایی آمده است «وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً» کسی که شرح صدر در کفر دارد یعنی میبینید دنبال یک حرفی است یعنی هر حرف غیر قانونی را او با شرح صدر قبول میکند. او در مقابل شرح صدر اسلام است، شما در شرح صدر للاسلام میبینید هر داستانی از ائمّه بشنود، میگوید این داستان ائمّه است، این حکم خدا است، میگوید درست است، خیلی راحت و هیچ مقاومتی نشان نمیدهد.
بعضی در مقابل این هستند یعنی هر چیزی که یک جای دیگر باشد، کاری به درست و غلطی آن ندارند. مثلاً فرض کنید بگویند ما داریم که مراجع میگویند حجاب اینطور است، میگوید درست است ببینید مراجع هم میگویند، اصلاً معطّل نمیکند برای اینکه اوّل کمی فکر کند، کمی «إن قلت» کند، دنبال آدرسی که مراجع میگویند باشد که کجا چنین حرفی را میزنند، میبینید یک چنین وضعیّتی در دل آدم به وجود میآید یعنی شرح صدر للکفر به وجود میآید. یعنی هر حرف کفرآمیزی، هر شاذی از این شیوذات به این شکل. اینطور هم که میگویند نیست، تا بشنود یک فتوایی به این شکل در قصور متقدّم بوده است، سریع آن را دستآویز میکند برای اینکه این حرفها را اخیراً هم زده شده است، بالاخره در عالم فقه یک سری فروضاتی از اوّل بود، گفتند بعداً نفی شده است، تأخّر باز هم گفتند؛ میبینید با یک ویژگی خاصّی دنبال آنها میرود. هر چه از این مقوله باشد قبول میکند، یک نفر به راحتی میگوید دست دادن در هیئتهای نمایندگی ایران ایرادی ندارد، اصلاً نه دنبال دلیل میرود، نه مطالعه میکند، ولی در آن سو هم کسانی که شرح صدر للاسلام دارند، میبینید همینطور آیات را میخواند قبول دارد. میدانید ریشه در این حرفهایی است که برداشته است. میگوید «فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ * ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ» میدانید این شرح صدر کفر در چه چیزی به وجود میآورد ؟ برای این است یک نفر زندگی حیات دنیا را نسبت به زندگی حیات آخرت برتر کرده است. اگر کسی یک چنین کاری کند، چون که دین میخواهد همهی حواس شما را به حیات آخرت جمع کند، حیات دنیای شما را به تلاش میآورد، آن هم برای حیات آخرت، نه برای حیات دنیای شما. یعنی شما را من باب حیات دنیا به تلاش نمیآورد. آن جایی که دنیا را میخواهید که برای دنیا به تلاش بیاورد، کثیری از روایات بر سر شما سرازیر میشود که دنیا 39:45؟؟، برای چه میخواهید برای ورثه مالی باقی بگذارید، ورثه رزق خود را دارند، شما هم رزق خود را دارید، خود را برای آنها قسی نکن، میبینید همه در این وادی میرود. آنجایی که شما میخواهید برای دنیا تلاش دنیوی کنید یعنی میبینید تلاش دنیوی او برای آخرت است. دینی که تمام حرف او این است که شما آخرتگرا شوید معلوم است کسی که این دنیا برای او برتر است، با تمام آموزههای دین مشکل پیدا میکند و با همدیگر روبه رو میشوند و حتّی دستورات دین را…
بارها عرض شد تمام دستورات دین و مواهب برای دستورات دین جاهایی فهمیده میشود که عقاید دین فهمیده شود. یعنی عقایدی فهمیده نشود باید قبول شود، کسی ایمان به عقاید دین داشته باشد وگرنه اگر کسی ایمان به عقاید دین نداشته باشد، این پشتوانه را نداشته باشد میبینید نماز او آنطور که میخواست نشد، روزهی او آنطور که میخواست نشد، آنقدر که میگویم نماز این کار را میکند یعنی ما نماز میخوانیم چرا اینطور نمیکند، روزه چنین کارهایی میکند چرا ما روزه میگیریم و این کارها را نمیکند. این برای آن پشتوانهی اعتقادی است. لذا کسی «يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ»[25] او دچار قساوت قلب میشود. ولو اینکه خیلی آدم عاطفی باشد، او قسی القلب است. کسی که همینطور در حقیقت حرفهایی که رنگ و بوی غیر دینی و آزاد شدن و این چیزها را داشته باشد او دچار قساوت قلب شده است؛ این ادبیّات قرآنی میشود.
لذا شما در همان آیهی معروف بحث قساوت قلب که خیلی آیهی معروفی در سورهی مبارکهی حدید است، موقعی که میخواندیم به آن اشاره کردیم سوره ی مبارکهی حدید، صفحه 539. شما تمام آیات بالا را ببینید که چرا انفاق نمیکنید. انفاق با معیار فتح، این چه انفاقی است، یعنی شما نمیتوانید این را با هیچ سریشی به انفاق دیگری بچسبانید. انفاق با خط مرز فتح کردن. این رسماً انفاق به نظام اسلامی است، هزینهی به نظام اسلامی است. شما آیه 10 را ببینید «وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ» شما چرا انفاق نمیکنید؟ «وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» کسانی از شما که قبل از فتح انفاق کردند و بعد از فتح انفاق کردند اینها با هم یکی نیستند. انفاق با معیار فتح یعنی چه؟ یعنی انفاق با نظام، انفاق با حاکمیّت اسلام که اگر این حاکمیّت اسلام را کنار بگذارید همهی آیات قرآن نابود میشود. قرآن میتواند خود را در حاکمیّت اسلام نشان دهد، در حقیقت اینکه در سیاست ایتام کشیدن و اینها میشود. اصلاً قبل و بعد فتح یعنی چه؟ آنجایی که آدم باید به میدان بیاید و هزینه کند، اینجا است که شما در آیه 11 میبینید «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» مسئلهی قرض الحسنه را در این سوره طرح میکند. بعد به دو گروه مؤمنین و منافقین تبدیل میکند، اینها را جلسهی قبل اشاره کردیم. آدمها را به دو گروه مؤمن و نه مشرک، خود نظام را تبدیل میکند یعنی داخله را به دو قشر مؤمن و منافق تبدیل میکند.
مؤمن همان است که انفاق میکند، منافق همان است که میگوید انفاق نکنید و اطراف پیغمبر را خالی کنید، همان که در سورهی منافقون است. «فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ»[26] میگوید روز قیامت بر شما عذاب سختی است حالا «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»[27] آيا وقت آن نرسیده است که قلب مؤمنین به ذکر الله خاشع شود؟ «وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» آن چیزی که از جانب خدا نازل شده است «وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ» نباشند مثل آن کسانی که «أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ» آیات صنف همدیگر هستند، در همین آیات مائده همینطور بعد از این آیات را مرور کنید، یک دفعه چطور اینجا بحث کمک به موسی در جنگ را طرح میکند، در همین آیات مائده را نگاه کنید، شما آنجا میبینید که چه اتّفاقی پیش میآید که درست بحث جنگی که موسی میکند، این میثاقی که ما گرفتیم چه میثاقی بود، از زمرهی همین میثاقها است که وقتی شما در مایهی همین جنگ حرکت کردید، شما به کمک موسی بیایید نه اینکه بنشیند بگویید تو برو بجنگ ما اینجا نشستیم، آیات بعدی را ببینید که مربوط به چه فضایی است، میگوید «وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ» شبیه «أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ» نشوید که آن موقع «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» این امد در حقیقت بر آنها گذشت تا قلب آنها قسی شد. یک چشمهی رسوبدار، یک چشمههایی است که چشمه زلال است، همانطور که میآید است، بعضی از چشمههای رسوبی را دیدید معلوم نیست دهانهی آن چقدر است که الآن اینقدر میآید، آن همینطور میآید و کنار خود رسوب میگذارد هر چقدر آب میآید دهانه را تنگتر میکند «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» یعنی این مهلت قلب را قسی میکند. اگر چشمهی وجود آدم زلال شد، شد نشد مهلتها آن را خراب میکنند. اگر چشمههای رسوبی شد که آبها آمد و از خود رسوب به جا گذاشت، مدام دهانه را تنگتر میکند. «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» آن موقع است که اصلاً بحث خشوع قلب «لِذِكْرِ اللَّهِ» میبینید این خشوع قلب «لِذِكْرِ اللَّهِ» که قرآن دارد در صحنهی مجاهد، صحنهی جهاد، صحنهی انفاق برای نظام… یعنی شما مطمئن باشید اگر حضرت ظهور کند و عدّهای نه بجنگند و نه کمک کنند، آدمهایی هستند که قلب آنها قسی است و قسیّ القلب هستند. حالا نمیتوانند یک مرغ جلوی شخص بکشند ممکن است خیلی آدم عاطفی باشد، این نیست. شما بحث قساوت قلب را در آیات قرآن با این ادبیّات میبینید، شما ادبیّات آیات را پیگیری کنید ببینید غیر از این است.
شما از آیات 20 به بعد سورهی مائده را نگاه کنید که چگونه این اخذ میثاقی که شده است «وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ» ما شما را به اینجا رساندیم بعد گفتیم بروید بجنگید، گفتید ما نمیجنگیم این شکستن همان میثاق میشود. «یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ»[28] و فراموش کردند بهرهای از آنچه که «ذُكِّرُوا بِهِ» … در حقیقت در این آیات شکستن میثاق هم یهود را تذکّر میدهد، هم شکستن میثاق نصارا را تذکّر میدهد، هم عاقبت آنها را تذکّر میدهد که یهودیها چگونه میثاق را شکستند که میبینید، نصارا چگونه میثاق خود را شکستند، بعد هم که شکستند تحریف کلام از موضع کردند «وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ» یک بهرهای از آنچه که متذکّر شده بود یعنی کلّ دین را کنار نگذاشتند، کلّ دین را اصلاً چه کسی میتواند کنار بگذارد. همین بخشی از دین را کسی کنار بگذارد، بخشی از آنچه که مورد تذکّر واقع شده است را کنار بگذارد، او دین را کنار گذاشته است و از مواهب دین بهرهمند نمیشود. یک موقع آدم اشتباه میکند، خطا میکند «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً»[29] این نه؛ یک موقع است که شخص بخشی از دین را کنار میگذارد «نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ»[30] یعنی شما مسئلهی اقتصاد اسلام را کنار میگذارید «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ»[31] در حقیقت یک قسمت را میگیرد و یک قسمت را نمیگیرد، نتیجهی آن میشود که چیزی عائد شخص نمیشود، اینطور نیست که بگوییم حالا که یک بخش را گرفتیم. یک موقع است آدم دارد خطا میکند، یک موقع اصلاً خودش «نَسُوا»[32] فراموش کرده است، کنار گذاشته است «حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ»، این «حَظًّا» به معنای بهره است، بهره هم بهرهی مادی داریم، هم بهرهی معنوی داریم، حالا آن بهرههای مادی مثل «فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ»[33] بهرههای معنوی هم دارد که نظر دین آن بهرههای معنوی است. البتّه گاهی اوقات در روایات است که وقتی بهرههای معنوی با بهرههای مادی مقایسه شده است حضرت خیلی ناراحت شدند.
یونس بن ظبیان به امام صادق میگوید «لَوِلَائِي لَكُمْ وَ مَا عَرَّفَنِيَ اللَّهُ مِنْ حَقِّكُمْ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا»[34] میخواهد به امام حرف جالبی بزند. میگوید این دوستی ما و شما و آنچه که خدا از حق شما به ما داد، از تمام دنیا و این طرف و آن طرف برای من بهتر است، از همه چیز بهتر است. «قَالَ يُونُسُ فَتَبَيَّنْتُ الْغَضَبَ فِيهِ» حضرت ناراحت شد «قَالَ (علیه السّلام) يَا يُونُسُ قِسْتَنَا بِغَيْرِ قِيَاسٍ» پس چرا قیاس کردی، ما را با کلّ دنیا مقایسه کردی. «مَا الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا» مگر دنیا و ما فیها چه دارد؟ «هَلْ هِيَ إِلَّا سَدُّ فَوْرَةٍ أَوْ سَتْرُ عَوْرَةٍ» آیا در دنیا یک سدّ گرسنگی است یا ستر عورتی است و یک پوششی است، خوراکی است، پوشاکی است که دنیا و ما فیها همینها است. «وَ أَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الْحَيَاةُ الدَّائِمَةُ» تو با محبّت ما به حیات دائمی رسیدی، داری چه چیزی را مقایسه میکنی. یعنی مودّب بودن فقط این نیست که قاشق و چنگالی حرف بزند، بعضی فکر میکنند مودّب حرف زدن یعنی اینگونه حرف زدن.
بحث این است که مثلاً به زیارت امام رضا در مشهد برود و به امام رضا بگوید شما از دنیا برای ما بیشتر هستید، از دنیا بالاتر هستید. مثل این میماند که در خزانهی بانک مرکزی پنج هزاری بگذارید بگویید شما بیشتر از این هستید، اصلاً توهین به آن خزانهی بانک مرکزی است. این حظ و بهره و خدمت به دین، خدمت به اهل بیت، خدمت به…
روایتی را برای یک عدّهای خواندیم این روایت زیبایی بود. روایتی بود امام صادق کسی را داشتند که او خرکدار امام بود، وقتی امام به مسجد میرفت خر امام را نگه میداشت، بعد پولداری از 56:44؟؟ خراسان ولی با معرفت آمد به آن خرکدار گفت: بیا من تمام اموال خود را در خراسان به تو میدهم، تمام جایگاه خود را میدهم بیا جای خود را عوض کنیم. گفت فقط بروم این جریان را به امام بگویم. به امام میگوید میدانید مدّت زیادی من با شما بودم و خر شما را نگه میدارم اگر خدا یک خیری را برای من مقدّر کرده باشد شما مانع میشوید؟ امام فرمود: این چه حرفی است که میزنی، ما همینطور به تو خیر میرسانیم، خدا به تو خیر برساند و ما مانع شویم «فَإِنْ سَاقَ اللَّهُ إِلَيَّ خَيْراً تَمْنَعُنِيهِ»[35] شما چیزی را مانع میشوید؟ جریان را به امام میگوید «إِنْ زَهِدْتَ فِي خِدْمَتِنَا وَ رَغِبَ الرَّجُلُ فِينَا قَبِلْنَاهُ» اگر نسبت به خدمت ما بیرغبت شدی و یک مرد دیگری رغبت پیدا کرده است من قبول میکنم «وَ أَرْسَلْنَاكَ» تو را به سمت او ارسال میکنم اگر فکر میکنی آنجا بهتر است برو؛ تا اینکه خواست برود حضرت گفت: بایست «فَقَالَ لَهُ أُنْصِحُكَ لِطُولِ الصُّحْبَةِ وَ لَكَ الْخِيَارُ» به دلیل این حُسن صحبتی که با هم داشتیم، مصابحتی که با هم داشتیم یک نصیحتی به تو میکنم و دیگر اختیار با خود تو است. «فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامِ» او را نصیحت میکند، میگوید وقتی یوم القیامة شد، رسول خدا متعلّق به نور الله است، امیر المؤمنین متعلّق به رسول الله است، ائمّه همه معلّق به نور امیر المؤمنین هستند و شیعیان ما که خدمت میکنند آنها معلّق از نور ما هستند، جایی که ما وارد شویم آنها هم وارد میشوند، حالا هر کاری میخواهی بکن. او میگوید پس من میمانم تا به شما خدمت کنم، نمیخواهم این مقدار پول در خراسان داشته باشم، «فَقَالَ الْغُلَامُ بَلْ أُقِيمُ فِي خِدْمَتِكَ وَ أُوثِرُ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا» پس من میمانم به شما خدمت میکنم و آخرت را بر دنیا ترجیح میدهم که او میرود و حضرت هم به او هزار دینار پول میدهند و میماند. بعد میآید به آن مرد میگوید تو برو من سر جای خود میمانم.
خدمت به دین، خدمت به اهل بیت، خدمت به نظام اسلامی، خدمت به این دستگاه چه مقایسهای است که اینها کجا، اینکه کسی دو هزار دنیا را به دست بیاورد این کجا؟! لذا هر کس هر جا است اگر بخواهد غیر به این چیزها خدمت کند خاسر است، سرمایه از دست داده است، اگر خرکداری امام اینگونه است که قابل معاوضه با آن همه ثروت در خراسان نیست، خدمت به خر امام اینگونه است، آن کسی که عمر و زندگی خود را برای خدمت به معارف امام ، برای پیشبرد اهداف امام، اهداف دین بگذارد این چیزها قابل به دست آوردن نیست.
برای همین است که میگفتیم «نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ»[36] این حظ و بهرهای که بهرههای معنوی مدّ نظر دین است، این است که «حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ» اینها «وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ» شما همواره… خود پیغمبر میبینید «عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ»، احتمالاً ة «خائِنَةٍ» میتواند ة آن ة مبالغه باشد، مثل ة علّامه. «خائِنَةٍ» یعنی خیلی خائن؛ ة تأنیث است. «عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ» مگر کمی. قرآن انفاق را همه جا رعایت میکند مثلاً وقتی از اهل کتاب بد میگوید، میگوید «أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ»[37] به هر جهت از یک عدّهای از اهل کتاب تعریف میکند، این نیست که بگوید همهی آنها خیانت میکنند. میگوید «وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ»[38] این عفو و صفح غیر از آن عفو و صفحی است که شما… یک بار دیگر در سورهی توبه بحث کردیم که شما ببینید عفو و صفحی که اوّلاً صفح بالاتر از عفو است، عفو آنجایی است که شما کسی را بخشیدید، صفح اینگونه است که اصلاً به روی فرد نمیآورید یعنی مثل اینکه یک صفحه میزنید، قضیه را ورق میزنید، ورق میزنید معادل با صفحهی سفید دیگری است.
یک عفو و صفحی داریم که در آنجایی که بحث میکردیم اینها را گفتیم، ولی باز اشاره میکنیم سورهی مبارکهی نور، آیه 22، صفحه 352 که این عفو و صفح این است که شما مؤمنینی که خطاکار هستند و برگشتند شما ببخشید «وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكينَ وَ الْمُهاجِرينَ في سَبيلِ اللَّهِ» آنها کنارهگیری نکنند از اینکه «أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ» آن را به اولوا القربی بدهند به دلیل خطاهایی که آنها در آن داستان قبلی میکنند که بحث آن مفصّل است «وَ الْمُهاجِرينَ في سَبيلِ اللَّهِ» چون اولوا الفضل میخواستند آنها را بایکد کنند گفتند هیچ کاری نکنید «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» باید عفو و صفح بکنند یعنی هم ببخشند و هم به رو نیاورند و قضیه را تمام کنند.
در جامعهی ایمانی به این شکل بحث این است «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» خود دوست ندارید که خدا شما را ببخشد، شما هم ببخشید. ولی اینجا به چه معنا است؟ این حرف معلوم است، ولی اینکه «وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ»[39] بعد دارد «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ» یعنی عفوی متکّی بر اطّلاع پیغمبر از خیانت. این همان عفوهایی است که آنجا میگفتیم عفوهای تاکتیکی است. اینها عفوهای تاکتیکی است، اینها زیر پر نظام اسلامی قرار گرفتند، همواره اطّلاع پیغمبر بر آنها است که مشغول توطئه هستند، ولی جامعه را چگونه باید اداره کرد؟ آیا اینگونه است که مدام جامعه را به جوشهای زیر پوستی تغییر دهیم و خارج کنیم؟ آیا اینطور است یا یک سری جوشهایی است که میگویند به این دست نزن، اصلاً آن را فراموش کن. اینکه گفتم آن آیه در نظام خانوادگی کارایی دارد برای همین است که «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌٌٌ»[40] یعنی شما با دشمن، با عفو و صفح و مغفرت… چون که میخواهیم نظام زندگی خانواده را بپاشیم یا میخواهیم این بماند؟ این آیهی عجیبی است یعنی عفو و صفحی که متکّی از اطّلاع پیغمبر. اطّلاع پیغمبر از خیانتهای گروهها. یعنی حاشیهای رد شدن از قضیه، تغییر ندادن. چقدر اینها مهم است که آدم مسائل و جوشهای زیر پوستی را تغییر ندهد. دست کاری کردن آن جز قرمز کردن آن هیچ فایدهای بر آن مترتّب نیست، خارج هم نمیشود. این عفو و صفحها حتّی باعث میشود اگر قرار است چیزی بیرون بیاید، خارج شود. یک دفعه یک تغییراتی ایجاد میشود، یک دفعه همهی اظهار ولایت میکنند، همه اظهار اخلاص در برابر ولایت میکنند. اینکه میگوید تغییر ندهید برای اینجا است. تغییر ندهید بگذارید جامعه هم در وضعیّت آرام حرکت کند، هم اگر میخواهد جوشی بزند، بیرون بزند. الآن به اعتقاد من ما در این برههی سیاسی بسیار کار خود را پیچیده کردیم به دلیل تغیرات. اگر همان کاری که آقا میگفتند اصلی و فرعی را با هم اشتباه نکنید، بگذارید مسائل فردی، فردی باقی بماند و باز مسائلی که مجدّداً طرح شد، اگر باز هم همین است، وقتی زمینه زمینهی اطّلاع است، اگر زمینه زمینهی اطّلاع بود آنجا جای عفو و صفح است، برای همین بود که آقا میگفتند بگویید که از کنار این مسئلهی حاشیهای عبور کنیم که یک کاری را که همه متّفقاً میگویند فلانی اشتباه کرد، همه روی آن متّفق هستند. نتیجهی خط و نشان کشیدن آن چه میشود؟ نتیجه این میشود دیگر همه دارند… چون همه فهمیدند که اینطور است فعلاً باید همه چیز دوباره… به زمین رفت، با یک اظهار ارادت به عدالت از طرف همه، از طرف همه این اظهار انجام شد یعنی چه کسانی که باور میکردند و چه کسانی که باور نمیکردند. میبینید اگر عفو و صفحی متکّی بر اطّلاع باشد و تغییر ندادن باشد این جزء عفو و صفحهای تاکتیکی نظام است. بر فرض اطّلاع از خیانت است، میدانید در اینها یک خیانتهایی شکل میگیرد، اینجا حوزهی عفو و صفح است.
آنجا در سورهی توبه گفتیم که بصیرت است. بصیرت یعنی فقط شاخص ببینید. شما ببینید «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[41] خیلی وقتها بحث جهاد با کفّار و مؤمنین است، کفّار و منافقین وقتی که اجتماع میکنند، در دو آیهای که اینگونه هستند به پیغمبر میگوید اینجا باید محوریّت پیغمبر محفوظ بماند یعنی کسی از خط بیرون نرود؛ اگر پیغمبر به وظیفهی خود عمل کرده باشد که کرده است باید در مقابل منافقین غلظت به خرج داده باشد که به ظاهر نکرده است. یعنی شما غلظت پیغمبر را در مقابل منافقین کجا میبینید، اصلاً شمشیری کشیده شده است؟ پیغمبر غلظتی که به خرج داده است یک ضرب شروع به شاخص کرده است، در همان سورهی توبه که میخواندیم که مدام پیغمبر شاخص را نشان میدهد که اگر آنها میخواستند جنگ کنند که این کار را میکردند، بعد بر پایهی اطّلاعات نه محرمانه، بر پایهی اطّلاعات کاملاً در دسترس که بحث اخبار را به یاد دارید مطرح کردیم، اخبار اطّلاعات محرمانه نیست، اخبار به معنی خبرهایی است که 01:13:25؟؟ میآورد. پیغمبر در کل قرآن بر اساس تمام اخباری که همه داشتند تحلیل میزد یعنی میگفت ببینید اینطور میگویند، آنطور نمیکنند. «لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً»[42] اگر آنها راست میگویند ما میخواهیم به جنگ تبوک برویم، نمیخواهیم خانهی خاله برویم، آنها باید سازگاری میکردند ببینید سازگاری نمیکنند. این غلظت پیغمبر میشود. پیغمبر اینگونه غلظت به خرج داد. محوریّت حمله با پیغمبر بود یعنی پیغمبر سر ستون ایستاده بود، به اضافهی اینکه جنگ با کفّار درست است آنجا به امر پیغمبر است، ولی پیغمبر سر ستون دیده نمیشد بالاخره بروید با مشرکین و کفّار بجنگید، ولی اینجا دستور به خود پیغمبر است در جایی که سرنوشت کفّار و مسلمین به هم گره خورده است. در انتهای مدینه هم در سورهی مبارکهی توبه است و هم در سورهی مبارکهی تحریم است، این دو سوره که «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»[43] به اینها سخت بگیر. اگر کسی بخواهد کاری کند باید زمینه را زمینهی اطّلاع کند «وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ»[44] یعنی مطّلع میشوید. زمینه را زمینهی اطّلاع کند، شاخصها باشد در این زمینه خیانتهایی که از داخل شروع میشود، نه خیانتی که فرد از بیرون میکند، خیانت کسی که در حکومت است میخواهد این خیانت را بکند میبینید او در موضع قدرت است «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ» پیغمبر عفو کن، صفح کن و به روی خود نیاور، مدام در تریبون این چیزها را نگو. قضیه را رسانهای نکن.
– (01:15:37؟؟ نامفهوم)
– بله یعنی در پایان برای مردم معلوم میشود. قرآن 01:15:53؟؟ نمیگوید، اصلاً چرا قرآن آدمها را مشخّص نمیکند؟ چرا اسم آدم را نمیآورد؟ به خاطر اینکه اگر اسم آدم را بگوید یکی در دانشگاه به ما گفت چرا نام حضرت علی در قرآن نیست؟ تا حالا این سؤال برای شما پیش آمده است که چرا اسم حضرت علی در قرآن نیست. به نظر نمیآمد خیلی خوب بود که میآمد؟
– (01:16:26؟؟ نامفهوم)
– میدانید اگر اسم حضرت علی میآمد چه اتّفاقی میافتاد؟ شما در حقیقت به حضرت علی گیر میکردید. یک نفر به ما میگفت حالا بعدی چطور؟ بعدی از این سیستم خارج است. پس باید اسم امام حسن هم میآمد، اسم امام حسین هم میآمد، اسم آقای خامنهای هم باید میآمد. چون این سیستم همان سیستم است که جلو میرود. یعنی شما در همان سیستم هستید یعنی وقتی امام میگوید این ولایت فقیه ولایت رسول است، امام اسلامشناس است، بدون دلیل چیزی نمیگوید. ولایت فقیه میگوید باز هم ولایت من نمیگوید، ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است، امام که میداند بحث ولایت کلّی الهی را نمیگوید، جمع ولایت در شأن حکومتی همین را میگوید، امام هم میداند که این را میگوید، اگر قرار بود اسم حضرت علی میآمد باید اسم آقای خامنهای هم میآمد. خیلی مواقع خوب است که این اسمها نیاید که آدم گرفتار اسمها نشود وگرنه در انتقال قدرت از امام حسین به امام سجّاد همین اتّفاق افتاد. شما دارید «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ رسول الله (صلّی الله علیه وآله) إِلَّا ثَلَاثَةً»[45]؛ «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام) إِلَّا ثَلَاثَةً»[46] میبینید به ظاهر یک قیام بسیار شکست خورده است و در همهی ابعاد قیام حسینی یک قیامی است که اگر در متن تاریخ بودیم میفهمیدیم که قیامی است همهی ابعاد آن شکست خوردند یعنی نه یزید ساقط شده است، یزید دو، سال بعد از حکومت میکند بعد به پسر خود معاویه میدهد، بعد به مروان میدهد، بعد او به عبد الملک مروان همینطور ادامه پیدا میکند و هیچ اتّفاقی نمیافتد، قیام مختار خیلی قیام مهمی نیست، میدانید در تاریخ اسلام در آن نقشهی بزرگ قیام مهمی نیست، حکومت زبیر و آل زبیر بسیار مهمتر از قیام مختار است. یعنی این یک قیامی است که بعداً آل زبیر آن قیام را نابود میکنند، آن هم در یک مقطعی بود که مثلاً قیامهای خونخواهانهای که هم توابیّن و هم آنها کردند.
میدانید یکی از اسرار آن همین نکته بود که مردم با شاخصها نیامده بودند، با اسماء جلو آمده بودند، اسمها از طرف پیغمبر تا امام حسین آمده بود، دیگر بقیّه را نگفته بودند. لذا میبینید امام حسین همان کسی است که روی دوش پیغمبر نشسته است، امام حسین یک امام کم سن و سالی است که یک دفعه به ایشان برمیخوریم یعنی تقریباً یک امام 22 سال بدون تصریح از جانب پیغمبر. لذا کسی اطراف امام سجّاد نمیآید در حدّ دو، سه نفر هستند.
میبینید که انسان با اذن جلو میآید و إنشاءالله سایهی رهبری تا قیام حضرت مهدی بر سر ما باشد ولی ما هم که نمیدانیم چه خبر خواهد شد. اگر یک موقع ما بودیم و امام زمان نبودند و آقا هم نبودند، آقای خامنهای تصریحاتی از امام دارد، ولی نفر بعدی ندارد. او باید به چه چیزی مراجعه کند، نفر بعدی کم خواهد آورد.
– (01:20:55؟؟ نامفهوم)
– آنها تصریحات قبلی را داشتند ولی تصریح امام خیلی مهم بود. میبینید اگر با شاخص و موازین جلو نیاییم یک دفعه جایی گرفتار میشویم لذا شاخص خیلی مهم است. شاخصی دهید که معلوم کند، بصیرت برای همین است. نه اینکه بعضیها یک حرفهایی میزنند که اصلاً هیچ چیز معلوم نمیشود. خود قرآن وقتی میخواهد بگوید پیغمبر ما برای یهود مشخّص کردیم، میگوید «الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً»[47] یعنی معلوم شده است که مربوط به این است «عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ» ما در تورات و انجیل به یک نحوی پیغمبر را معرّفی کردیم که به خوبی معلوم شد، به نحوی که «یَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ»[48] شد. شاخصها باید به گونهای باشد که به خوبی معلوم کند که چه کسی چقدر اشتباه میکند، نه یک چیزی که آقا انسان باید با تقوا باشد، اینکه آدم باید جلوی زبان خود را نگه دارد، ولی شاخص یک دفعه اینطور میشود. نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی یک عدّه گفتند نه شرقی، نه غربی، جمهوری ایرانی. البتّه چون میدانید رسانههای غربی یک سوتی نمیتوانند بگیرند، یکی از نقاط کلافگی آنها همین است و در کلمات به گونهای دقّت میکنند جمهوری اسلامی گفتند، اسلامی را انداختند جرأت نکردند شعار را تکرار کنند.
چطور میشود شما یک دفعه از روی اصول اصلی انقلاب آن کلمهی اصلی را بردارید؟ شاخص میشود یعنی درست به هدف میزند. هر کس اینطور باشد مشخّص میکنند این است که شاخص میشود. برای همین است که طرفها را مشخّص میکند برای همین بود نتیجه در همان سورهی توبه این شده بود وقتی آنها از تبوک برمیگشتند، آنها برگشتند گفتند ما عذر شما را قبول نمیکنیم «قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ»[49] خدا شما را برای ما آشکار کرد یعنی همینطور آشکار شدید. اینکه شما چه کسی هستید آشکار شده است، با آن چیزهایی که پیغمبر گفت آنها آشکار شدند. لذا باید چیزهایی گفت، شاخص باشد و این هم سخت است. 01:24:23 چیزهایی که از خود در میآورند راحت است، آدم تا میبیند یک نفر یک ندای مخالف میگوید، میخواهد همانجا دعوا کند. حالا آدم کجا باید تحمّل کند؟ من به دوستان میگفتم ما فریاد زدن را یاد گرفتیم، سکوت کردن را یاد میگرفتیم، از امام حسین فریاد زدن کمتر از یک سال را یاد گرفتیم، سکوت ده ساله را یاد نگرفتیم. این درس است یعنی 25 سال «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًى»[50] این درس نیست، آن درس است؟! اگر ائمّه درس هستند این هم دارای یک ملاکهایی است که سکوت را اقتدا کرده است، ما اینها را یاد نمیگیریم. میخواهیم فریاد انقلابی خود را بلند کنیم حالا به هر جا که شد، به هر شیوهای که شد حتّی خلاف نظر ولیّ که شد باید فریاد انقلابی بلند شود، معلوم شود که ما انقلابی هستیم. بعد میبینید گره کورتر، پیچیدهتر و الآن کار پیچیده است. به اعتقاد من الآن کار به مراتب از قبل خود پیچیدهتر شده است. الآن فکر میکنند با یک اظهار ولایت از جانب همه… الآن اتّفاقاً قضیه خیلی پیچیدهتر شده است حالا بعداً میفهمید. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».[51]
- 01:26:25؟؟ مثال با انفاق هم بحث ریشه یکسان هستند، هم همان بحثی که شما فرمودید شاخصی است که در منافقین هم نشان میدهد که انفاق میکنند ؟؟ عربی هم آیا چنین چیزی داریم این را ؟؟ کند یا نه؟
– ببینید در معنای لغوی همان معنی است که این دو را به هم وصل میکند. به خاطر این است میگفتند این نافقات موشهای دو سوراخه میگویند. شهرهایی که دو سوراخ میزنند یعنی از این طرف میزنند، از آن طرف بالا میآیند به این نافقات میگویند. نفقه هم یعنی سوراخ کردن. منافق از این ریشه بگیرید کسی است که از یک سوراخی میزند و از آن طرف بالا میآید، از پایین برود دیده نمیشود. انفاق هم احتمالاً یک سوراخی یک جا ایجاد میکنند، ریشه در «يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً»[52] هم داریم، «سِرًّا وَ عَلانِيَةً»[53] هم داریم. شاید بحث دیده نشدن یک وجهی دارد بالاخره باید ببینیم.
- (01:28:07؟؟ نامفهوم)
– بله یکی از معانی باب افعال در حقیقت پر کردن یک چیز است یعنی خلاف خود نه پر کردن. عکس آن را نشان دادن است. این معانی را در باب افعال داریم که درست نقطهی مقابل آن را نشان میدهد. شاید انفاق که همه با ریشهی افعال میآید که «ینفقون»، «انفق» میآید شاید به معنی پر کردن یک چالهای باشد. یعنی پر کردن چاله را انفاق میگویند. شاید در حقیقت به این معنا بشود درست کرد. حالا ممکن است چیزهای دیگری باشد مثلاً مستقیماً نه با منفی کردن آن بلکه با خود مثبت جواب دهد.
– 01:29:29؟؟ این واژه را به این معنا اینجا آورده است و مقابل هم گذاشته است ؟؟.
– حالا من آن موقع نبودم، خاطرهای ندارم. ولی اینکه بیشتر به نظر میآید قرآن همین الفاظ معمول را استفاده کرده است. یعنی منافق یا انفاق الفاظی بوده است که در آنها بوده است یعنی جعل لفظ نکرده است، منتها ارادهی معانی جدید کرده باشد وجود دارد، این فراوان است. یعنی من این معنا را سر آیه 15 سورهی نور که آیهی عجیبی است بحث پایانی که در مورد نور بحث میکند نه اینکه کلّ بحث نور را توضیح داده است، جعل معانی جدیدی برای آن میکند آن هم با احتساب روح معنا. شاید این مفاق و انفاق و منافق را بشود معنی کرد. انفاق نه به معنی مثبت، غیر پر کردن سوراخ و چاله معنا کرد.
«وَ صَلَّی الله عَلَی سَیَّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ».
پایان
[1]– سورهی اعراف، آیه 172.
[2]– سورهی مائده، آیه 7.
[3]– سورهي بقره، آيه 60.
[4]– سورهي مائده، آيه 12.
[5]– سورهي مائده، آيه 55.
[6]– سورهي اسراء، آيه 20.
[7]– سوره ي مؤمنون، آيات 55 و 56.
[8]– همان، آيه 57.
[9]– همان، آيات 58 و 59.
[10]– همان، آيات 60 و 61.
[11]– سورهي ذاريات، آيه 55.
[12]– سورهي منافقون، آيه 7.
[13]– سورهي بقره، آيه 254.
[14]– سورهي نور، آيه 30.
[15]– سورهي تغابن، آيه 14.
[16]– سورهي تغابن، آيه 15.
[17]– سورهي مائده، آيه 13.
[18]– همان، آيه 7.
[19]– همان، آيه 13.
[20]– سورهی بقره، آیه 84.
[21]– سورهی مائده، آیه 13.
[22]– سورهی زمر، آیه 22.
[23]– همان، آیه 23.
[24]– سورهی نحل، آیه 106.
[25]– سورهی ابراهیم، آیه 3.
[26]– سورهی حدید، آیه 15.
[27]– همان، آیه 16.
[28]– سورهی مائده، آیه 13.
[29]– سورهی توبه، آیه 102.
[30]– سورهی مائده، آیه 13.
[31]– سورهی نساء، آیه 150.
[32]– سورهی مائده، آیه 13.
[33]– سورهی نساء، آیه 176.
[34]– بحار الأنوار، ج 75، ص 265.
[35]– همان، ج 50، ص 88.
[36]– سورهی مائده، آیه 13.
[37]– سورهی آل عمران، آیه 113.
[38]– سورهی مائده، آیه 13.
[39]– سورهی مائده، آیه 13.
[40]– سورهی تغابن، آیه 14.
[41]– سورهي توبه، آیه 73.
[42]– سورهی توبه، آیه 46.
[43]– سورهی تحریم، آیه 9.
[44]– سورهی مائده، آیه 13.
[45]– منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 12، ص 56.
[46]– بحار الأنوار، ج 46، ص 144.
[47]– سورهی اعراف، آیه 157.
[48]– سورهی بقره، آیه 146.
[49]– سورهی توبه، آیه 94.
[50]– بحار الأنوار، ج 29، ص 514.
[51]– سورهی مائده، آیه 13.
[52]– سورهی نحل، آیه 75.
[53]– سورهی بقره، آيه 274.