*تفسیر سوره مباركه مائده، جلسه اول
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهيمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُريدُ (1) يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْواناً وَإِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى وَلا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللَّهَََ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (2)
سوره مباركه مائده سورهي پاياني قرآن است. از جهت ترتیب نزول، آخرين حرف خدا در اين سوره نازل ميشود. سورهاي 120 آيهاي است كه از خود محتواي سوره تقريباً واضح است كه در چه حال و هوايي نازل شده است و فضاي نزول آيات در چه فضايي است. حالا اينها را به مرور ميشود عرض كرد.
الله جامع اسماء الهی
توضیح «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چند بار عرض شده است و يك نكتهاي را از حضرت آقاي جاودان گفتم كه نكتهي خيلي خوبي بود من آن را تكرار ميكنم كه ابتداي سخن ما در بسم الله سوره توبه بود كه بحث كرديم و آن نكته اين است كه الله آن اسمي است كه همهي اسمها در آن هست؛ يعني جامع همهي اسماء است. اگر كسي توقّع خاصّي از خدا دارد بايد آن اسم به خصوص را صدا بزند، اگر اسم ديگري را بگوید، نتيجهي آن را پذيرفته است؛ مثلا اگر كسي ميخواهد شفاي بيماري را طلب كند نگويد «يا الله»؛ چون الله هم محيي است و هم مميت است، بلکه يا شافي بگويد. اگر بگويد يا الله مسئوليّت آن را پذيرفته كه خدا ميخواهد چه كار كند، خدا يك كاري ميكند. اگر خدا است، اگر رزق ميخواهد، يا الله نگويد؛ چون كه «اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَيَقْدِرُ»(روم: 37)؛ اينكه الله هم بسط رزق ميدهد، هم قدر رزق ميكند. قدر به معناي تعيين كردن. از «قَدَرَ يَقدِرُ» نه «قَدَرَ يَقدُرُ». اگر در آن لحظه يا الله بگويد كه مثلاً از خدا توقّع رزق دارد، يا الله كه ميگويد؛ يعني او مسئوليّت را ميپذيرد كه خدا هر كاري انجام داد من راضي هستم، و اين حكايت از تسليم او دارد، اما اگر آدم از خدا بخواهد رزق دهد آدم بايد يا رازق بگويد بعد هم نگويد چه فرقي ميكند؟! مگر خدا نميداند كه ما چه ميخواهيم؟!
تأثیر خاص اسماء الهی
خود اين اسمها خاصيّت دارد و برای همین گفتهاند: وَلِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها (اعراف: 180)؛ اسماء الحسني براي خدا است و الله را با اسماء او بخوانيد. وقتي دعا ميكنيم اسماء را بخوانيم. اگر بخواهيم خدا را بخوانيم از طريق اسماء بخوانيد، لذا خود گفتن اين اسماء مؤثّر است و برای همين است که در انتهاي آيات دارد وَالله الْعَزيزُ الْحَكيم، وَالله الْغَفُورُ الرَّحيمٌٌٌٌ وگرنه اگر انتهاي همهي آيات إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ اين ميآمد كفايت ميكرد، ولي برای این که خود وجود اسم در انتهاي آن آيهاي با محتواي آيه سازگار باشد، دستور بر قرائت همهي اين اسماء است، به هر جهت باید توجه به اين نكته داشت كه اگر كار خاصّي داريد، همان كار خاصّ خود را بگوييد، ما همان را ميدهيم.
این نكته راجع به الله بود كه حاج آقا جاودان گفتند: خدا با اسم خالق خلق میكند، با اسم خالق ربوبيّت نميكند. با اسم خالق برنامه نميدهد، اگر شما با آن اسمي كه خلق ميكند يك اسم ديگري را صدا بزنيد اگر بگوييد يا خالق به من برنامه بده، چه ربطي دارد؟! خالق خلق ميكند، برنامه که نميدهد. لذا اين نكته را در ارتباط با اسمها دقّت كنيد.
اگر فضای كلّي سوره را بررسي كنيم كه ميشود اين درخواست را كرد، عزيزان اين سوره را مكرّر تلاوت كنند، بعد لغات كناري قرآن آقاي بهرام پور را ياد بگيرند و معني آن را یاد بگیرند و مكرّر آن را بخوانند، بعد ببينند از فضاي سوره چه ميفهمند؟! حتماً خود شما بخوانيد يك چيزهايي را درك ميكنيد! منتها اگر به عنوان نمونه از اين فضا بخواهيم چيزي اعلام كنيم، شما وقتي محتواي سوره را میخوانید، اوّلاً بحث اهل كتاب را به صورت جدّي ميبينيد. بحث اهل كتاب و ارتباط با اهل كتاب و فضايي كه داخل در مدينه است براي ارتباط منسجم سياسي با اهل كتاب…
عنصر محوری سوره مائده: ولایت
ولاء محبت به ولاء ولایت تبدیل میشود
شما اگر آيه 52 همين سوره، ص 117را ببينيد كه بارها قرائت شده است، هر بخش را كه دست بگذاريد ميبينيد يك عنصر محوري در كلّ اين سوره وجود دارد و آن بحث ولايت است؛ يعني شما حتّي دستورات تولّي و تبرّي در این سوره میبینید. اين سوره حاوي نكات فراواني از لحاظ اخلاقي و سياسي و اجتماعي است و مشخّص است يك عدّه در داخل مجموعهي نظام اسلامي آن موقع هستند كه فَتَرَى الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ (مائده: 52)؛ تو ميبیني كساني كه جزء في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ هستند يُسارِعُونَ فيهِمْ. آيهي بالايي را نگاه كنيد (24: 11) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتّخِذُوا الیَهُودَ وَالنَّصَارَی اَوْلِیَاء،؛ اينها خيلي مهم است که رابطههاي ولايي و رابطههاي دوستي با آنها برقرار نكنيد، اگر رابطههاي دوستي به صورت جدّي برقرار شود، اين رابطه از ولاء محبّت به ولاء ولايت و حكومت تبديل ميشود؛ چون در ارتباط با يهود و نصارا اين رابطه، رابطهي هم عرض نيست، وقتي رابطهها رابطههاي غير هم عرضي شود، در حقيقت يك طرف متولّي و يك طرف مولي عليه ميشود. يك طرف وليّ ميشود و يك طرف كسي كه تحت ولايت است. ولايت اصلاً مفهوم عجيب و غريبي نيست. وقتي به آيات نگاه ميكنيد ميفهميد ولايت چيست و ريشههاي آن از كجا شروع ميشود، لذا يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصارى أَوْلِياءَ؛ شما اینها را اولياء خود انتخاب نكنيد. اتخاذ هم؛ يعني انتخاب كردن. شما چنين كاري نكنيد. در واقع آنها أَوْلِياءُ بَعْضٍ هستند؛ در بين خودشان چنين رابطهاي وجود دارد وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ[1]؛ اگر کسانی از شما بخواهند اين معنای ولايت را بپذيرند و از آنها تولّي كنند و اين اعمال ولايت را از طرف آنها را قبول كنند، هر كس بخواهد اين كار را انجام دهد فَإِنَّهُ مِنْهُمْ؛ در زمرهي خود آنها محسوب ميشود و از اين مِنْهُمْ استفاده ميكند که إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ؛ خدا قوم ظالم را هدايت نميكند. (35: 13) بعد ميگويد: فَتَرَى الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ، نه «يُسارِعُونَ إِلَيهِم» تو ميبيني در قلب كساني كه بيماري است سرعت ميگيرند «فيهِمْ» نه «إِلَيهِم»؛ چون خودشان در بين آنها هستند؛ يعني يك رابطهي انسجامي از قبل بين آنها است كه فَإِنَّهُ مِنْهُمْ چون اين «مِنْهُمْ» شكل گرفته است، لذا يُسارِعُونَ فيهِمْ، نه «يُسارِعُونَ إِلَيهِم» به سمت آنها سرعت نميورزد يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ؛ میگویند: ما ميترسيم مطلب دُور بزند و به ما اصابت كند؛ یعنی اين بيم بود که ورق برگردد. و این يك مقداري آن فضا را نشان میدهد که این فضا بايد در محور بحث حكومت باشد و اينكه بالاخره اين مجموعهي ديني كه تا حالا نازل شده است كه همان آيه 3 همين سوره بحث خاصّي را ارائه ميدهد همان آيه معروف (15: 15) الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ، از خود همينجا شروع كنيد، معلوم ميشود كه اميد و طمعي نسبت به مجموعهي دين بسته شده بود كه اين اميد ميرود با كارگزاري يك عنصر اين اميد زائل شود و الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ بشود. اينكه چگونه ميشود اين شريعتی که قرار است نمیرد با اين پيغمبري كه قرار است بميرد بالاخره من باب «إنَّك المَيِّت» چطور ميخواهيد اين دو را در فرآيند ديني جمع كنيد؟! عملاً زمينهي اصلی سوره مائده را تشكيل ميدهد. (12: 16) حالا اگر اين را هم از بنده قبول نكنيد مهم نيست! خودتان بخوانيد! به اين خاطر است كه ميگويم سوره را مكرّر بخوانيد مثل يك متن فارسي شروع به خواندن كنيد حتّي الآن من چند كد به شما نشان دهم که اين بحث حكم بِما أَنْزَلَ اللَّهُ است که خود اين سوره در همين فضا ديده ميشود.
باز آيه 49 نگاه كنيد وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ؛ يعني به آنچه كه خدا نازل كرده است حكم كن وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ؛ و اهواء آنها را پيروي نكن، تبع اهواء آنها حركت نكن. اين همين معنايي است كه در سوره مباركه احزاب است، اگر آنها را به همديگر اتّصال دهيد در همان ابتدا كه دارد: وَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَالْمُنافِقينَ أَهْواءَهُمْ (احزاب: 1)؛ از آنها اطاعت نكن. تبعيّت از اهواء آنها نكن! وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ (مائده: 49)؛ حذر كن و پرهيز كن كه بخواهند از بعضی از آنچه كه خدا بر تو نازل كرده است، تو را به فتنه بيندازند و منصرف كنند.
معلوم است آن زمان فضايي بر جامعه حاكم بود كه فشارهاي دروني حتّي بر خود رسول الله و بر خود جامعهي مؤمنين آنقدر زياد است كه شما چرا مدام اينطور برخورد ميكنيد؟ چرا اينقدر روي موازين و اصول اينطور پافشاري ميكنيد؟ بياييد يك نرمشهايي داشته باشيد! در حالیکه آیه میگوید: اصلاً نميخواهد از اهواء آنها پيروي كنيد و چونكه اينجا حكم به دست پيغمبر است لذا خود پيغمبر هم مورد خطاب است وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ بعد ببينيد همينجا است كه شما عنوان جاهليّت را درست بعد از رحلت پيغمبر شنيديد كه همه مرتد شدند و دوباره به عهد جاهلي برگشتند؛ يعني بعد از سقیفه مگر چه اتّفاقي در فضاي جامعهاي اسلامي افتاده است؟ اتّفاقي كه افتاده است اين بود كه باز همه پنج وعده نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، آداب ديني داشتند، همهي اينها را داشتند. اين ارْتَدَّ النَّاسُ بعد رسول الله، إِلَّا ثَلَاثَةَ[1] ارتداد رجوع به دورهي جاهليّت! لذا شما بايد به دنبال معناي جاهليّت باشيد كه در زبان قرآن أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ (مائده: 50)؛ حكم دوران جاهليّت اين را ميطلبند؟ چه عنصري است كه آن عنصر اگر نباشد دوره دورهي جاهليّت است، فرقي ندارد. اين دوره تبديل به دورهي جاهليّت ميشود.
تصوّر ما از دورهي جاهليّت قبل از پيامبر يك دورهي بسيار تيره و سياهي است كه ترسيم كرديم و حال آنکه اصلاً اينطور نيست! مثلاً قرآن بحث زنده به گور كردن را گفته است، حالا يك نفر يا دو نفري بچّههاي خود را زنده به گور كردند و همين! نه اينكه آنها كلاً بچّهها را زنده به گور ميكردند! حتی تمام بحث معاهدات و تمام آداب تجارت آنها و بسياري از چيزهايي كه درآورده بودند، اسلام همانها را امضاء كرد؛ مثلا قرآن ماههاي حرام آنها را امضا كرد و اينكه كعبه حرم امن است را امضا كرد و كثيری از چيزهايي كه آنها داشتند در قرآن امضا شد. اينكه چه چيزي را بخورند، چه چيزي را نخورند تمام اينها امضاء شد.
لذا بايد دنبال اين باشيد كه عنصر جاهليّت چه عنصري بوده است كه اينجا بحث جاهليّت مجدّداً آرام آرام پيش ميآيد؟ يعني بحث جاهليّت دارد عود پیدا ميکند كه أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ؛ آنها حكمهاي جاهليّت را ميپسندند؟
مشخّصترين آيات ما در زمينهي ولايت باز در همين سوره مباركه مائده است.
به آيه 55 و 56 همين سوره را نگاه كنيد! إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ * وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ باز دوباره تعريف حزب الله است، تعريفي است كه بايد در همينجا مورد دقّت قرار بگيرد. اينكه بحث حزب و حزب شيطان و حزب الله و اين تعابيري كه قرآن به كار ميبرد به چه معنا است.
وفای به عقد از عقود فقهی تا عقد ولایت
باز در همين آيات ابتدايي همين سوره آيه 3 سوره مباركه مائده دقّت بفرماييد كه الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي ميبينيد قرآن يك جريان دو سويهاي را در اينجا بيان ميكند و از آن طرف بهشدّت اوضاع خطرناك است؛ يعني آن چيزي كه در كلّ فضاي سوره ميبينيد يك سورهي بسيار خطرناكي است و اوضاع مدينه خطرناك است، اوضاع مؤمنين خطرناك است، رابطه با يهود و نصارا بسيار رابطهي تعيينكننده و لب مرز است! و از آن طرف هم ميبينيد بحث اكمال دين و اتمام نعمت و ولايت همه در همين فضا بيان ميشود، لذا اگر اين را مدّ نظر قرار دهيم، این است که يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ شما به عقود خود پايبند باشيد، این بايد با محتواي سوره سازگار باشد. ببينيد متأسفانه اين آيه در كتب فقهي افتاده است و تبديل به بحث عقود فقهي شده است. اين آيه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ به عقود خود پايبند باشيد، لبهی اصلي آيه مسئلهي ولايت را در برميگيرد، يك بحث كلامي را در برميگيرد؛ يعني اگر شما محتوا را نگاه كنيد، درست است كه احكام فقهي دارد، و با همين احكام فقهي شروع ميشود (حالا ما بايد در فرآيندي با هم ديگر إنشاءالله وقتي بگذاريم و ببينيم)، ولي أَوْفُوا بِالْعُقُودِ در اين سوره؛ يعني عقد خود را با امامت نگه داريد، عقد خود را با ولايت نگه داريد؛ يعني به اين عقود پايبند باشيد! چون جمع مُحَلّی به الف و لام است، العقود است. اين عقود فقهي را هم شامل ميشود؛ مثل عقد نكاح، عقد بيع، عقد اجاره و هم يكي از قواعد بين المللي اسلام است. شاهد اينکه أَوْفُوا بِالْعُقُودِ به عقد مسئلهي كلامي بيشتر ميرود، شما ميبينيد در همين يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ است، همین اينكه محتوای سوره این را نشان ميدهد که این آن جزء روابط بين المللي اسلام است؛ يعني شما به عقود خود پايبند باشيد. آن وقت هر چقدر عقد، عقد سنگينتري باشد پايبندي آن مهمتر است و جزاي بر اين عدم پايبندي هم خيلي سختتر است. جزاي بر عدم پايبندي كه كسي وعدهاي كند و خلف وعده كند. اين خلف وعده چيز بسيار بدي در مجموعهي دين است.
شما اگر كلّ قرآن را ببينيد مرتّب نسبت به وفاي عهد دارد كه إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً (اسراء: 34) وقتي با اين عنوان ميآيد؛ يعني ميخواهد بگويد خيلي مورد سؤال است، يا مثلاً وَالَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعُونَ (مؤمنون: 8)؛ كساني كه امانات و عهد خود را مراعات ميكنند. حالا يك موقع است آدم يك عهدي را با كسي ميبندند كه سر ساعت چند، سر چهارراه باش تا با همديگر فلان جا برويم اين هم يك عهد است. البتّه بدعهدي نسبت به اين عهد هم ناپسند است. يك عهدي هم خدا به عنوان أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ (یس: 60) يك عهد الهي با آدم ميبندد، يك عهد الهي كه مرتّب به آدم اين را ميگويد كه اين عهد با تو بوده است و تو اين عهد را آوردهاي، چرا به ياد نميآوري؟ يعني آدم بايد اين عهد الهي را به ياد بياورد.
هر نَفَس فروغی از خلق الهی است
سوره مباركه قمر آيات فوق العادهاي دارد. در همين سوره، آيه 49، ص 531 دارد إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ؛ ما هر چيزي را به اندازه خلق ميكنيم، يك اندازهاي دارد. هر كسي يك اندازهاي دارد، به اندازهي خودش به او ميدهند. يك خلق مشخّصي دارد، خلق خودش را به او ميدهند. براي همين خاطر ميفرمايد: رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ (طه: 50)؛ يعني خلق خودش را به او اعطا ميكنند. خلقش اين نبود، خدا خلقش را به او اعطا ميكند. إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ * وَما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَر (قمر: 50-49)؛ و امر ما همان امر واحد است كه حالا اين بحث عوالم بالاتر است كه امر واحد خدا همان نَفَسي است كه عرض كردم يك نفس يك فروغ است.
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
اين همان يك فروغ است كه وقتي ميافتد وَما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ، همان نَفَسي است كه به مخارج حروف برخورد ميكند كه از پيش گفتم. وَلَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ (قمر: 51)، نه «أَسلافَهُم»! ميگويد ما پيروان شما را قبلاً هلاك كرديم فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؛ به ياد نميآوري؟ پيروان را نه اسلاف را! قبلیها نه! بلکه بعدیها را ما هلاک کردیم! به ياد نميآوري؟! آیا کسی نيست كه متذكّر شود و قضيه را به ياد بياورد؟ آن عهد الهي كه خدا با او بسته است، آن جاهايي كه بوده و آنقدر بحث تذكّر در قرآن جدّي است، تذكّر؛ يعني يادآوري يعني يك چيزي بود، به ياد داشتيم و به ياد ميآوريم اگر برگرديم آن عهد الهي را كه خدا با ما بسته است وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ؛ هر كاري كه انجام دادند در زبر نوشته شده است. همهي اينها انجام شده است، وَكُلُّ صَغيرٍ وَكَبيرٍ مُسْتَطَر (قمر: 53)؛ هر صغير و كبير به سطر آنجا در آمدهاند. اگر كسي اين را بفهمد، ميفهمد ن وَالْقَلَمِ وَما يَسْطُرُونََ (قلم: 1) یعنی چه؟ که میگویند «ن» رسول الله است. آن قلم نبايد این قلم باشد چون ممكن است آدم با اين قلم چرت و پرت بنويسد. خدا به اينكه قسم نميخورد! الْقَلَمِ وَما يَسْطُرُونََ؛ آنچه كه سطر ميكنند، مينويسند. اگر اين را بفهمد تازه آن آيه را میفهمد که اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (علق: 4-1)؛ خدا با قلم تعليم داد. خدا كه به كسي با قلم تعليم نميدهد. به خود پيغمبر مگر با قلم تعليم ميدهد؟! اینجا تازه معناي قلم روشن ميشود كه چيست. و معناي آن سطرهاي نگاشته شده و آن زُبُر، در آن كتابهاي بالاتر كه كُلُّ صَغيرٍ وَكَبيرٍ مُسْتَطَرٌ .
هماکنون متقین در بهشت هستند
و آن موقع إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ؛ نه در آن دنيا، در اين دنيا إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ؛ كه متقيّن همين الآن در بهشت هستند و در جایگاه صدق و همین الان بهشت و جهنمی برپاست. الآن بهشت و جهنّمي وجود دارد. اين همان عهد الهي است.
خطای اعتقادی مهمتر از خطای عملی
(01: 34) مشكل اين است ما در تراز بندی فكري خودمان گاهي آنچه را كه خدا ميپسندد، ما به يك شكل ديگر ميپسنديم! ما ميگوييم اگر قرار است کسی كمي دير سر قرار بيايد خيلي بد است، ولي آن كسي كه نماز نميخواند، عهد ندارد، دين ندارد و عهد الهي را زير پا گذاشته است، او چندان آدم بدي نيست! امّا ميدانيد خطاي در اعتقادات به مراتب از خطاي در عمل مهمتر است و اين مكرّر در روايات ما آمده است که اگر كسي خطاي اعتقادي داشته باشد به مراتب وضع او بدتر است؛ يعني كسي كه خطاي اعتقادي دارد و عمل خوب، او كنار ميرود، حتّي خطاي اعتقادي موجب خلود در جهنّم ميشود، ولي اگر كسي خطایی عملی مثل دزدي كند موجب خلودش در جهنّم نميشود. كسي خطاي اعتقادي پيدا كند او از دزد بدتر است. (48: 35)
حالا حكايت بحث فقهي كه در اين دنيا چطور معامله ميكنند و چطور قصاص ميكنند يك بحث ديگري است! منتها خطاي اعتقادي در بحث كلامي كسي که راجع به خدا مشركانه فكر ميكند، او داراي خطاي اعتقادي است. اين خطا به مراتب از خطای يك نفر كه كار بد انجام ميدهد بدتر است. عهدي به نام عهد الهي دين؛ یعنی عهد كلامي آدم مورد خدشه واقع میشود از نظر ما اين چيزي نيست، اما اگر عقود فقهي مورد خدشه واقع شود خيلي مهم است! اين درست نيست. خدا با آدم عهد بسته است، خيلي مواقع آدم با وليّ خدا عهد ميبندد، ما يك موقعي اين لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ (صف: 2) خدمت شما عرض كرده بوديم اينطور نيست كه اگر كسي يك چيزي بگويد و پاي آن نايستد كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا (همان: 3) مثلاً من ميگويم شما نماز شب بخوانيد؛ بعد خودم نميخوانم، بعد او دچار خشم بزرگي الهي شده باشد به خاطر اينكه من ميگويم شما نماز شب بخوانيد و خود نميخوانم.
شما سوره صف را ببينيد (شما بايد سوره را نگاه كنيد تا آيات براي شما معنا داشته باشد). آیات سوره صف، ص 551، حكايت كساني است كه به رسول خدا به عنوان حاكم اسلامي وعدههايي ميدهند كه تو برو ما پشت سر تو ايستادهايم، ما جدّي هستيم مثل همان كوفيهايي كه به امام حسين نامه مينويسند كه شما بياييد ما فلان ميكنيم شما ببينيد فضاي سوره صف چيست. اينجا معلوم ميشود كه معناي این آيه لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ چيست.
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ * يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ * إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (4-1)
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؛ يعني اصلاً از همان ابتدا با يك قهر و غلبهاي شروع ميشود سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيم * … لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ چرا يك چيزي ميگويي بعد پاي آن نميايستيد؟! كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ؛ اين خشم بزرگ خدا است كه چيزي بگوييد بعد عمل نكنيد. إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ، دقيقاً معلوم است فضا چيست. خدا كساني را دوست دارد كه يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ؛ خدا کسانی را دوست دارد که صف در صف ميايستند، مثل خانهي سُربي ميايستند! تو چرا پشت كردي؟ اين از اهم بد عهديها است.
ما گاهي اوقات عهد را در ريزترين چيزها رعايت ميكنيم و در درشتترينها فراموش ميكنيم. اين بدعهدي بدتر است يا كسي كه نماز مغرب را پنج دقيقه دير آمده است؟! البتّه يك پيامبري به نام اسماعيل صادق الوعد است. در روايات است كه او با يك نفر قرار ميگذارد، که به او ميگويد تا من نيامدم نروي! اسماعیل هم قبول ميكند. بعد يك سال سر قرار خود ميماند. آن شخص اصلاً فراموش ميكند و يك سال بعد میآید و تعجب میکند ولی اسماعیل میگوید: چون يك چنين عهدي با تو بستم كه تا تو نيامدي من همينجا بمانم ديگر تو نیامدی ما هم ماندیم!
اين حضرت اسماعيل ذبيح الله نيست، اسماعيل صادق الوعد است، او حضرت اسماعيل ديگری است. در روايت ما آمده است كه او اسماعيل صادق الوعد است، از خود عبارت هم معلوم است كه اين اسماعيل بايد يك اسماعيل ديگر باشد. در سوره مباركه مريم، وقتی دارد پيامبران را به ترتيب نقل ميكند بعضي انبیاء معلوم نيست ولي در آیه 54 اسم اسماعيل صادق الوعد هست که يك پيامبر ديگر است. من فكر ميكردم به ترتيب نقل ميكند؛ چون بعضاً در اين ترتيبها چيزهایي استفاده ميشود. به هر حال در اينكه كدام پيغمبر ذبيح الله بودند بايد در قرآن دقّت كنيم. شما در روال آيات دقّت كنيد ببينيد آیا اسحاق ذبيح الله بوده يا اسماعيل؟
– حضرت اسماعيل.
– به هر جهت اين عهد خودش يكي از عهدهاي جدّي است كه اين أَوْفُوا بِالْعُقُودِ همين بحث كلامي را ميگيرد البتّه عقود فقهي را هم ميگيرد كه بر سر عهد ماندن و عهد نشكستن در تمام عصر يعني دو نفر با هم ديگر، زن با شوهر همينطور، دو دوست با همديگر همينطور، دو ارگان با همديگر همينطور، دو كشور با همديگر همينطور. وقتي عهد، عهد پيچیدهتر و سنگينتري ميشود، خطرات بدعهدي بالاتر ميرود و این جزء قوانين اسلام است كه اگر در روايات هم نگاه كنيد، ميگويد حتّي با ممالك كفر هم شما بد عهدي نكنيد؛ چون اگر عهد و عقد بخواهد مورد تعدّي قرار بگيرد ديگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. آنها ميگويند اين كار را آن موقع تحويل ميدهيم، نميدهند، ميگويند آن كار را انجام ميدهيم، انجام نميدهند. طرف مقابل هم همينطور عمل ميكند!
(52: 44) حضرت علّامهي طباطبايي يك «كلامٌ في مَعْنَي العقد» ذيل همين آيه دارد آن را مورد مطالعه قرار دهيد كه واقعاً آدم فكر ميكند ايشان ديروز نوشتهاند! اینكه هرچه بشريت ميكشد زير سر بدعهدي مستكبران عالم است. بشريّت از بدعهدي مستكبران عالم ضربه ميخورد. كساني كه از روي علوّ و استکبار خود هرچه قرارداد مينويسند باطل ميكنند، تا كار دست خود آنها ميافتد، خودش در نقطهي برتر قرار ميگيرد، شروع به سنگاندازي و خراب كردن عهد ميكند. اين است كه دارد واقعاً جوامع را به فساد ميكشاند. نهايتاً حرف علامه اين است كه اسلام با كفر سازگار است، ولي با استكبار نه! استكبار؛ يعني چون من بالاتر قرار گرفتم ميتوانم همه چيز را زير پا بگذارم! وگرنه اسلام با كفر و بيايماني هم سازگار است. ميشود در جامعهي بدون ايمان زندگي كرد، ميشود با آدمهاي بيايمان زندگي كرد، ولي نميشود با آدمهاي بدعهد زندگي كرد، با كشورهاي بدعهد نميشود زندگي كرد! شما الآن نگاه كنيد اسرائيل همينطور است هرچه قرارداد و هرچه تبصره و پروتكل و ماده واحده میگذارند، ولي او يك كار ديگري انجام ميدهند. اين همان چيزي است كه در ابتداي سوره مباركه توبه هست كه ميفرمايد: بهراحتي قراردادها را يك طرفه لغو ميكنند. اين يكي از آن جاهايي است كه روحيّهي استكبار وجود دارد (04: 47) حالا از هر كسي باشد، همين بحث در اوايل سوره توبه هم بود آنجا هم خدا به پيغمبر ميگويد: تو به عهد خود باش، ديگر بقيّه را واگذار كن، نگو اگر من در عهد خود باشم اينطور ميشود. ديگر آنجا يك دست عزیز ذوانتقامي وجود دارد كه پسِ کلهی آدمهاي بدعهد ميزند، شما عهد نشكن. در ابتداي سوره مباركه توبه مرتّب همين حرف بود.
به آيه 4، سوره توبه نگاه كنيد، ميگويد به دليل آن كارهايي كه شما كرديد و قرارداد باطل کردید و حملههایی که کردید، بعد ميگويد: إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ؛ مگر آن مشركيني كه با شما عهد بستند ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً؛ بعد هم از عهد خود كم نگذاشتند وَلَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً؛ آنها احدي را عليه شما پشتيباني نكردند فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ؛ عهد را نشكن، قسم را نشكن.
باز دوباره آيه 7 ميفرمايد: كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ؛ چطور اين عهد باقي ميماند إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ؛ مگر كساني كه در مسجد الحرام عهد كردند و روي عهد خود ماندند. فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ؛ مادامي كه آنها روي عهد خود پايبند هستند، تو هم روي عهد خودت پايبند باش! إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ؛ََ اين هم همان تقواي سياسي است كه عرض كردم كه اين سوره فضاي سياسي دارد كه آيه 8 جزء شاهدها است (42: 49) يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَتَأْبى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ؛ اكثريّت مشركين فاسق هستند، يك اقليّت هستند كه فاسق نيستند. اين فسق، فسق سياسي است؛ يعني ما مشركیني را داريم كه روي عهد خود پايبند هستند. اين مشركين در زمينهي سياسي اجتماعي مشركين عادلي هستند. اين فسق غير فسق اعتقادي است كه نميشود پشت اين فرد نماز خواند! وگرنه مشرك پدر جدّ فاسق است. ميگويد: أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ؛ اكثر آنها فاسق هستند، يك اقليّت میان مشرکین هستند كه فاسق نيستند. چه كساني مشرك هستند؟ چند درصد سياسي هستند بعد آيه 12 هم همين را ميفرمايد: وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ؛ وقتي كه پيمان خود را شكستند، قسمهاي خود را شكستند، وَطَعَنُوا في دينِكُمْ؛ و طعن در دين شما زدند، دين شما را بيهوده فرض كردند ديگر نميشود با اين آدم كنار آمد فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ؛ با اين ائمّهي كفر بايد پيكار كرد. چرا؟ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ! نه اینکه «لا ایمان لهم» خيلي از افراد ايمان ندارند، كسي كه ايمان ندارد نميجنگد، ولی آنها اَيْمان ندارند، از قسم چيزي نميفهمند، عهدنامه را نميفهمند، آنها را بايد كنار زد. (17: 51) إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ. بعضي را نميشود كنار گذاشت نه اينكه آنها را نابود كنيم. لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ؛ باشد كه سراغ عهود خود برگردند.
در همان اوّل سوره كه ميخواهد اقليّت آنها را با يك برائتي همراه كند لفظ عهد و عقد (که اینها با هم همخانواده هستند) را به صورت جدّي بيان ميكند كه پيمانشكني جزء رعايت عهد و قسم است. حتّي شما در آن ماجراي حضرت ایّوب آنطور كه روايت شده است كه عدهای سعایت کردند که همسر تو يك خلافي كرده است، ميگويد من او را صد ضربه ميزنم بعد كه معلوم ميشود نه! آیه نميگويد نزن و عهد را بشكن، نه! قسم خود را نشكن، گفتي ميزنم بزن، اما وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً؛ اين ضغث؛ صدتا خوشهي گندم بردار فَاضْرِبْ بِهِ وَلا تَحْنَثْ (ص: 44)؛ بزن ولي عهد خود را نشكن. اين اهمّيّت قسم است! بزن ولي قسم خود را نشكن.
وَلا تَحْنَثْ اين حِنث قسم و شكستن قسم و اينكه آدم عهدي با خداوند ببندد بر همين اساس است.[2]
اين به عنوان مطلب كلّي راجع به عهد و عقد. طبيعتاً اين عقود فقهي سر جاي خود هست و شما در اينجا ميفهميد وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ، یعنی چه؟!
سوره آل عمران، آيه 103 وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا؛ اينكه باید شما يك اعتصام جمعي به حبل الله كنيد و متفرّق نشويد، اما اين حبل الله چيست؟ در آن مجموعهاي كه ما بايد به آن تمسّك كنيم و پراكنده نشويم، يك نماز جماعت بخوانيم، يك حركت جمعي انجام دهيم، با هم مسلماني كنيم؛ يعني ما بايد با هم مسلمان شويم نه اينكه تك تك مسلمان شويم. ما با هم مسلمان شويم و مسلماني كنيم (31: 57) در همين آيه 112 سوره آل عمران را نگاه كنيد حبل الله دو وجه دارد، بايد هم همينطور باشد بايد يك حبل من الله باشد و باید يك حبل مردمي داشته باشد؛ يعني وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ؛ چنگ زدن به ريسمان خدا است، بايد يك طرف ريسمان از جانب خدا آويزان شده باشد و يك طرف ريسمان از جنس ريسمان مردمي بايد آويزان شده باشد؛ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ اين مجموعهي حبل من الله و حبل من النّاس در واقع همان حبل الله است؛ يعني مجموعهي دين و معارف به اضافهي آن حبل مردمي كه بشود به سمت آن رفت، چون اگر اين عنصري كه در سوره مائده هست اصلاً وجود نداشته باشد، ميخواهيم با همديگر به چه چيزي تمسّك كنيم، دور چه چيزي جمع شويم؟ اگر دور معارف به تنهايي جمع شويم يعني چه؟ بايد به اينها پاسخ دهيم. دور معارف به تنهايي اگر جمع شويم، اگر يك نفر گفت معارف اين است، يك نفر گفت معارف آن است، كسي گفت حكم است كه بجنگيم، كسي گفت نجنگيم، اگر بخواهيم ما به يك تمسّك جمعي برسيم بايد چه كار كنيم؟ در حقيقت اين همان تكيه بر حبل من النّاس است. اين ريسماني از جنس ريسمان مردمي است كه بايد از طرف مردم هم حبلي وجود داشته باشد كه به اين حبل هم تمسّك شود و بحثهايي كه مكرّر در همين سوره مائده راجع به مسائل مربوط به ولايت است، بايد اين را به عنوان نخ اصلی نگه داريد، آن موقع كلّ سوره را بخوانيد و مكرّر بخوانيد تا ببينيد چه معارفي در اين سوره وجود دارد و آخرين پيامهاي خدا براي يك جامعهي اسلامي چيست.[3] (13: 00: 01)
نكتهي آخر اينكه بعضي ميگويند اينکه این سوره با بحث فقهي شروع ميشود به دليل تأثیراتی است که بعد از نساء است؛ چون سوره نساء با بحث فقهي تمام ميشود و چون چينش آن به دست خود پيغمبر انجام شده است، اقتضا دارد كه سوره مباركه مائده با بحثهاي فقهي شروع شود. اين هم يك نكتهاي است كه ممكن است اينطور باشد.
اينکه فضاي اذن در قرآن است كه شما اذن بگيريد وَإِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ (نور: 62) اين براي همین فضاي اذن است. راجع به خیلی چیزها نميگويند بروید اذن بگیرید؛ مثلا نمیگویند «فتیمموا صعیدا بإذن رسول الله!». اينها لزومي ندارد، اين اذن نميخواهد. چه چيزي اذن لازم دارد؟ وقتي كه شما در فضاي اجتماعي هستيد ميخواهيد حركت اجتماعي انجام دهيد، آنجا اذن لازم دارد كه شما بياييد با اذن چنين كاري انجام دهید، بدون اذن انجام ندهيد؛ ولی مثلا وضو و اينگونه احكام احتياج به اذن ندارد كه اين بحثها در همان سوره مباركه مائده باز وجود دارد.
از امام صادق نقل است كه ثَلَاثٌ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ فِيهِنَّ رُخْصَةً[4]؛ سه چيز است كه خدا براي احدي رخصت نگرفته است؛ يعني كسي نميتواند فرار كند بِرُّ الْوَالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كَانَا أَوْ فَاجِرَيْنِ؛ برّ به والدين چه فاجر(بدکار) باشند چه بَرّ (نیکوکار) باشند وَوَفَاءٌ بِالْعَهْدِ بِالْبَرِّ وَالْفَاجِرِ؛ وفاي به عهد به بَرّ و فاجر وَأَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ؛ اداي امانت به برّ و فاجر.
مثلا شما يك عهدي بستيد كه فلان پول را به يك مملكتي بدهيد، عهد بستيد و تمام شد! ديگر زير پا گذاشتن آن كار درست نيست يا خيارهایی که در فقه تعیین کردهاند؛ مثل خیار غبن و اینها. خیار یک کلمهی فقهی است، خيار؛ يعني همان اختيار؛ مثلاً اختيار فسخ. اگر در يك معاملهاي ضرري شود يا تدليسي شده باشد، از اين طرف خيار دارد مثلاً خيار غبن وجود دارد يا خيار تدليس وجود دارد. مثلاً فرض بفرماييد اگر يك خانم يا يك آقايي يك عيبي دارد و موقع ازدواج نميگويد، به تعبير فقهي ميگويند خيار دارد. خياري كه عقد فسخ شود يعني حتّي طلاق انجام نشود و فسخ انجام شود؛ مثلا کسی جنون ادواري دارد و این را نگفته است؛ جنون ادواري يعني يك موقعي ميگيرد و رها ميكند. در اين موارد خیار لازم است وگرنه اگر خياري در اين بين وجود نداشته باشد، ما حرف آن را زديم و تمام است! میبینید که این جوری چقدر آسیب دارد! شما در بازار نيستيد كه ببينيد! از اين جهت گاهي اوقات بعضي بازاريها خوب هستند مثلاً همین خوش عهدي چقدر در بازار كار ميكند؛ یعنی همین که میگوید ما اينگونه صحبت كرديم، تمام است! چقدر متوازن با همديگر تجارت ميكنند، ميدهند و ميستانند، ولي بعضي تا اينطور ميشود روي جنس خود ميگذارند و مدام حرف ميزند و كار ديگري انجام ميدهد، اینها سريع از فضاي بازار طرد ميشوند.
مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ يَظْلِمْهُمْ وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ يَكْذِبْهُمْ وَوَعَدَهُمْ فَلَمْ يُخْلِفْهُمْ؛[5] كسي كه با مردم معامله ميكند، ظلم نميكند و حرف ميزند، دروغ نميگويد و وعده ميكند و خلف وعده نميكند وَهو ممن كَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ؛ مروّت او كامل است، عدالت او ظاهر است و اخوّت او واجب است و غيبت او هم حرام است.
صلوات!
[1] . به این آیه 51 و 52 مائده که رسیدیم باید بحث تولی و تبری را بکنیم.
[1]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة ، میرزا حبیب الله خوئى، ج 12، ص 56.
[2]. ميدانيد قسم خوردن و نذر كردن توصيه نشده است، با اينكه يك عبادت است، ولي توصيه نشده است؛ يعني در عبادت قصد قربت لازم است ولي اصلاً توصيه نكردند كه چيزي را نذر كنيد، که كسي چيزي را بر خود واجب کند. لاقل اين است كه قسم نخوريد، من والله شكلات نميخورم. لذا اینکه بخواهد کسی چيزي را بر خودش واجب كند اين اصلاً توصيه نشده است. توصيه بر عليه آن شده است كه كسي چيزي را بر خود واجب نكند. يعني با خدا عهد نبندد كه من حتماً آن كار را میکنم. همان عهدهايي كه خدا با او بسته است فعلاً همان را انجام دهد، خدا عهدهاي بسياري با آدم بسته است. عهد دين، عهد ولايت، عهد امامت. تمام اينها را به عنوان عهد بايد انجام دهد و چيزي به عنوان عهدي زیادی بر خودش بار نكند. اگر ميخواهد كاري انجام دهد را انجام بدهد. بگويد من يك گوسفند ميكشم، آقا اين پول هيئت.
[3] . (سؤال) ميگويند عقد با اخوات آن يعني بين قسم و عقد و اينها من فرقي نديدم حالا بايد تأمّل كنم. اين در بحثهاي فقهي فرقي نيست، همه در يك باب فقهي بحث ميشود. فقط صيغههایش با همديگر فرق دارند، آدم بايد با ذكر صيغه بيان كند تا بفهمد. ولي از همين عهدي كه اينجا است معلوم است كه اين عهد ولايت صیغه لازم ندارد، مثلاً این صیغه باشد که «عاهدت بالله که من متديّن ميشوم، ايمان ميآورم!» ما چنين چيزهايي نداريم.
[4]. بحار الأنوار، ج 71، ص 70.
[5]. الكافي، ج 2، ص 239.