بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه اول
سورۀ مبارکۀ فتح در ادامۀ سورۀ مبارکۀ محمد
صفحۀ ۵۱۱ قرآن را بیاورید. ما اگر خاطرتان باشد گفتیم که سورۀ مبارکۀ محمد، فتح، از آنور انفال، توبه را با یکدیگر میخواهیم بخوانیم، اینها در کنار یکدیگر هم به صورت ترتیب نزولی در کنار یکدیگر معنی دارد.
سورۀ مبارکۀ محمد که بحثش را به پایان رساندیم کفایت میکرد برای این که یک جنگ تمام عیار دعوت به مبارزه، دعوت به جنگ با کفار آنجا آمده و بعد وعدههای خدا، این که پیروزی برای شما هست، همه چیز آماده است، موانع این جنگ، جریان منافقینی که آب در این جنگ دارند میکنند و اینها و امتحان با یک تهدید طوری کار را جمع بندی میکند. همه چیز کأن آماده است برای این که یک اتفاق مهم بیفتد و یک جنگ تمام عیار و یک فتح تمام عیار. یعنی قرار است که فتوحات جدیای اتفاق بیفتد. اینجاست که کأن سورۀ مبارکۀ فتح امتداد همان سورۀ مبارکۀ محمد دارد بیان میشود. و آن این که:
«بسم الله الرحمن الرحیم إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً و ینصرک الله نصراً عزیزا هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المومنین لیزداوا ایماناً مع ایمانهم و لله جنود السماوات و الأرض و کان الله علیماً حکیماً لیدخل» تا آیه بعدش «و یعذب»
جایگاه شأن نزول در تفسیر
یک نکتهای که سر بحث «إنا فتحنا لک فتحا مبیناً باید به آن اشاره کرد این است که متأسفانه مفسرین رفتنهاند به سراغ این که معلوم کنند این چه فتحی است؟ این فتح مکه است یا صلح حدیبیه است؟ گاهی اوقات بحث شده که آیا بدر است یا هر چیزی که بوده از قبل آنها هم هست؟ و از این عبارات. و حال آن که این -من بارها این نکته را عرض کردهام خدمتتان- اساساً کار اشتباهی است که هنوز مفهوم آیه را متوجه نشدهایم برویم سراغ شأن نزول آیه و بخواهیم بر اساس شأن نزول آیه شروع بکنید آیه را متوجه بشوید. این اتفاقاً دست و پای شما را در فهم آیه خواهد بست. این اشتباه را ما در خیلی جاها میکنیم. تا به آیات ولایت میرسیم میخواهیم ببینیم شأن نزولش غدیر است یا غدیر نیست؟ تا به آیات دیگر میرسیم همین است. سراغ شأن نزول میرویم. در صورتی که شأن نزول حرکتی است که بعداً باید انجام بشود. و گرنه محدود میشود، الآن شما میگویید «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» فکر میکنید که باید راجع به مثلاً احتمالاً فتح مکه باشد یا صلح حدیبیه باشد به دلیل مضامینی که مثلاً در آیاتش وجود دارد. بعد میآیید این را محدود به همین مضامین خودش میکنید آن موقع. مضامین را محدود به شأن نزول میکنید. و حال آن که از آن اول قرآن نخواسته این معنی معلوم شود. دارد میگوید یک گشایشی ما برای تو حاصل میکنیم. گشایشی که به چشم همه میآید دیگر. «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً»
نکتهای معرفتی در «حق مبین»
ببینید یک نکتهای را من سورۀ نور -همین جلسۀ فکرمیکنم آخر- یک نکتهای را مطرح کردیم ذیل آیۀ ۲۵ سورۀ نور که میشود صفحۀ ۳۵۲. صفحۀ ۳۸۴ را هم بیاورید. علامۀ طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیۀ ۲۵ سورۀ مبارکۀ نور این نکته را میفرمایند که این آیه جزء آیات غرر است. من آنجا توضیح نسبتاً مفصلش را دادم که «یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون أن الله هو الحق المبین» آن روزی است که دین حق خدا توفیه میشود و درمیآید و همه میدانند که «أن الله هو الحق المبین» میفهمند، میدانند که خدا حق مبین است. اگر این را به اضافه بکنید به این که مسألۀ معاد مسألۀ بروز یک اتفاقی است، نه حدوث یک اتفاق، این است که امروز هم چیست؟ امروز پیغمبر حق مبین است. پیغمبر حق مبین است، دین حق مبین است یعنی چه؟ یعنی آشکار است.
روز قیامت روزی است که «فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید» چشم که تیز میشود پرده از روی تو میرود کنار، تو میفهمی. نه این که پرده از روی حق میرود کنار، حق بیپرده است. دین اینجوری است که حق مبین است. یعنی تحققی دارد که روشن روشن است. روشن است این مسیر درست است. منتهی اگر من و شما متوجه نمیشویم، اگر مِنّ و مِنّ میکنیم در این چیزها این مِن و مِن وجودی خودمان است. یعنی وجودمان دارد مِن و مِن میکند. وجودمان رویش یک پردهای افتاده که نمیتوانیم حق را ببینیم. و گرنه حق آشکار است. این معنی خب خیلی در همان سورۀ نور مفصلاً بحث شد. علامه میفرماید این جزء غرر آیات است که آقا دین خدا حق مبین است، نه حق است. ببینید یک موقع هست بحث این است که حق است، بله بالاخره جزء موازین حق است. نه، بحث این نیست. اینها میدانند که «هو الحق المبین» خدا حق آشکاری است. خدا آشکار بود، تو نمیفهمیدی خدا را. دین خدا هم آشکار بود، تو این را درنمییافتی. برای همین است که همین آیۀ ۷۹ سورۀ مبارکۀ نمل را اگر نگاه بکنید صفحۀ ۳۸۴، آنجا هم دارد «فتوکل علی الله» تو توکل بر خدا، نه چون آدم ریسک پذیری هستی، «إنک علی الحق المبین».
- نه معنی خاص ندارد. مبین یعنی آشکار. یعنی این که یک چیز دو دو تا چهار تایی است. الآن اینی که شما وقتی به شما گفتند، موسی به قوم خودش گفت «یا قوم ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم و لا ترتدوا علی أدبارکم فتنقلبوا خاسرین» آقا این چیز عجیبی است؟ موسی است دیگر. پیغمبر خداست. بر اساس او شما نجات پیدا کردهاید. میگوید «ادخلوا الأرض المقدسة التی» یعنی آشکار است دیگر. به استناد پیغمبر بودن او حرف آشکار است دیگر، معلوم است این ها خب میزنند میروند دیگر. الآنی که شما این آیه را بررسی میکنید فکرمیکنید اینها اگر میرفتند نمیرفتند تو؟ خب میرفتند دیگر.
ببینید حرف آشکار است. خدا آشکار است. پیغمبر ریسک پذیر نیست. این که پیغمبری مینشیند کنار رود نیل میگوید «کلا إن معی ربی سیهدین» به خاطر ریسک پذیریاش نیست. به خاطر واضح بودن حرف است. خدا گفته اینجا شما بلایی سرتان نمیآید. شما از این دریا عبور کنید.
· معنای رسیدن قلوب به حنجره
برای همین است در احزاب که میگوید «بلغت القلوب الحناجر». من سر جایش عرض کردهام این که «بلغت القلوب الحناجر» به معنای این نیست که قلبشان آمد توی دهانشان. نه. حرفهای قلبیشان آمد در حنجرهشان و زدند. یعنی قلب نا مطمئنی که اینها داشتند، اینها باعث شد که این حرفها را بریزند بیرون. «و تظنون بالله الظنونا» راجع به خدا گمانهای بد ایجاد شد. که ما سر کاریم فلان. برای همین دیگر آنهایی که «فی قلوبهم مرض» بودند، منافقها گفتند که چه، خدا ما را فریب داد، اینها هم گفتند «هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله».
دقیقاً صحنه همین است که پیغمبر گفت دیگر. گفتند آقا شما پایمردی بکنید جنود همۀ اینها با یکدیگر جمع میشوند در مقابل شما. خب جمع شدند دیگر. خب معلوم است اینجا پیروز میشویم دیگر. ببنید این نکتۀ آشکاری… وعدۀ خدا آشکار است. نتیجهاش هم آشکار است. آن چیزی که آشکار نیست منم که آشکار نیستم. منم که مخفی کاری دارم. و گرنه این که شما عمل انجام بدهید به گفتۀ پیغمبر عمل بکنید، نتیجه میگیرید. خب اگر به گفتۀ پیغمبر هم عمل بکنید فکرمیکنید نتیجه نمیگیرید، این همان «فکشفنا عنک غطائک» این غطاء توست.
· ایمان به وعدههای الاهی ریشۀ عمل مومن
علامه این را خیلی اصرار دارند به این که این جزء غرر آیات است. اینها مهم است. ببینید آیه دارد «فتوکل علی الله إنک علی الحق المبین». نه توکل کن چون تو آدم بزن بهادری خلاصه، آدم کله داغی هستی که میزنی به دل صحنه ها و فلان. اینجوری نیست. مومن اگر مومن است مومن است یعنی ایمان دارد به وعدۀ خدا. نه مومن است به این معنی است که آدم ریسکیای است. این است که میگوید «إنک علی الحق المبین» نمیگوید «إنک علی الحق». میگوید حقی است که جنس این حقی که تو این مسیری که تو رویش ایستادهای آشکار است برای همه. خود مسیر آشکار است. حق مبین است. آن موقع این یعنی این که اگر من نمیفهمم رفتار پیغمبر را، وعدۀ پیغمبر را باور نمیکنم نه این که او حق نیست، نه این که او مبین نیست. او آشکار است. شما پشت کردهای به نور به عبارتی.
حرکت بر محور ولیّ رمز فتوحات
حالا ببینید در همین سورۀ مبارکۀ فتح میخش را از اول میکوبد که ما با این چیزهایی که با تو گفتیم و در حقیقت مردم دیدند و با همۀ اینها گفتیم آقا شما جهاد کنید «إن تنصروا الله ینصرکم» خدا قدمتان را تثبیت میکند، نصرت میکند، چیز عجیبی نگفتیم که. یک اتفاقی برای تو افتاده، «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» ما یک گشایشی برای تو درست کردهایم. که ببینید این فتح ما بر اساس سورۀ مبارکۀ محمد اگر میزدیم در دل صحنه، اگر رفته بودیم در دل صحنه نتیجه گرفته بودیم، نه حدیبیه، بلکه فتح مکه، نه فتح مکه بلکه فتح عالم. چرا این فتح را داریم هِی محدودش میکنیم به فتح مکه و به فتح صلح حدیبیه و اینها؟ چرا به اینها؟
آنجا شما در مسألۀ سورۀ مبارکۀ محمد اصل اینی که شما غلاف شمشیرتان را، شمشیرهایتان در نیام هست یا کشیده شده، آنجا دارد بر اساس یاری دین حق و یاری پیغمبر و محوریت پیغمبر و ولایت که خب دیدید چقدر این معنی آمده که شما در محوریت پیغمبر و ولایت حرکت بکنید، برای آن قیامی که دارید میکنید. این موجب فتح است. موجب فتح عالم است. و این هم این فتح را به ایشان بگویی که تو را ما قرار دادهایم کاملاً آشکار است. مسیر هم کاملاً آشکار است. منتهای مراتب این مومنینی که هستند باز دوباره در یک کوره داغ حوادثی اگر لازم باشد یک جایی شمشیر را غلاف کنند غلاف کنند. ببینید کار آن موقعی درست است که بر محور ولایت انجام شود. نه یک سری مومن داغ تند که میخواهند حتماً یک کاری بکنند. نه، آنجا در محور ولی شما اگر قرار شد –در سورۀ مبارکۀ فتح- غلاف کنی، غلاف میکنی. این است که موجب فتح مبین است. فتوحات آشکار مال این است، نه این که شما هوس کردی یک کاری بکنی. ولو این که آن مقام محوری را در حقیقت با شما همراه نیست. با این کار شما موافق نیست.
فتح برای مومنین به واسطۀ فتح برای ولیّ
حالا میبینید اتفاقاً موضوع سوره است الآن این بحث که در حقیقت چه نسبتی مومنین میگیرند با این قضیه، چه نسبتی منافقین با این قضیه میگیرند؟ چه آرامشی بر مومنین میآید به دلیل ارتباطشان با پیغمبر و چه وضعیتی برای منافقین ایجاد میشود؟ هرکسی دارد نسبت میگیرد با این کاری که پیغمبر دارد میکند و فتحی که پیغمبر دارد میکند. این فتح و این اتفاقات هم اتفاقات مبین است. «إنا فتحنا» ما یک گشایشی برایت درست کردیم. اصلاً کاری به فتح مکه و فلان… «فتحنا» ما مطلب را برایت فتح کردیم. گشایش ایجاد کردیم برایت. باز کردیم مطلب را. از آن ضیق و تنگی تو را نجات دادیم. ما این کار را کردیم. البته خب طبیعتاً خدا بیانات سخت و سنگینی دارد همیشه با پیغمبر خودش که پیغمبر! پایت را چپ بگذاری خلاصه بالا پایینت میکنم. این مال این است که پیغمبر است دیگر. بالاخره کسی که خاص است خاص است. دعواهای خدا هم با او خاص است. هر آدم ویژهای -این را بدانید- برایش فتوحاتی اتفاق میافتد. اصلاً فتح برای او اتفاق میافتد بعد برای دیگران اتفاق میافتد. فتح برای قلب ولی اتفاق میافتد بعد برای… سکینه برای او اتفاق میافتد بعد برای بعدیها اتفاق میافتد. یعنی به واسطۀ آرامش و سکینهای که برای او اتفاق میافتد برای بقیه اتفاق میافتد. چون که او نقشش یک نقش خاص، ویژه، ویژه، ویژه، ویژه، آن بالا، بالای حلقه است. تو اینجوری البته برخوردهای سختی هم با او میشود. حالا آیاتش را بعداً میگویم.
چهار نتیجۀ فتح
ولی چهار وضعیت برای تو اتفاق میافتد به دلیل این فتح و گشودگی. یکی این که «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر» یک، «و یتم نعمته علیک» دو، «و یهدیک صراطاً مستقیماً» سه، «و ینصرک الله نصراً عزیزاً» چهار. و این را همه هم متوجه میشوند که آقا این گشودگیای که برای تو اتفاق افتاده تو را از این حرج و ضیق خارج کرده این کاملاً مطلب آشکاری است که تو با این پیامی که در سورۀ مبارکۀ محمد آمده پیغمبر! تو برایت دیگر «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» و این اتفاقات هم برایت میافتد. حالا چه اتفاقاتی میافتد، اصلاً این «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک» و اینها چیست؟ چون که اینها جزء علائم… بعضی وقتها متأسفانه آیهای که جزء علائم غفران الاهی و عصمت است، جزء متأسفانه جزء آیات عدم عصمت پیغمبر دارد تلقی میشود. این را باید توضیح بدهیم.