تفسیر سوره توبه – جلسه ۵
بسم الله الرحمن الرحیم
وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ (۱۲) أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ (۱۳) قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ (۱۴) وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن یَشَاءُ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۵) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (۱۶) مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (۱۷) إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِکَ أَن یَکُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ (18)
نتیجه بدعهدی، فساد در زمین است
عرض کردیم که در بحث بدعهدی مشرکان آیات قرآن با توضیح فراوانی همراه میشود. در منطق قرآن، عهد، جزء میثاقهای بین المللی اسلام است. آیاتی را میتوان به عنوان مصحح در این باب آورد، از جمله اعراف: 85، شعراء: 183، هود: 105. میبینید اینها بیان بین المللی قرآن است. بیانی نسبتاً تکراری و نه تکرار مکررات! بلکه تکراری که گویای حرفی است.
در سوره اعراف آیه 85 دارد:
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ *
وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً؛ به سوی مدین شعیب را فرستادیم قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ؛ برای شما هیچ اله غیر خدا نیست قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ؛ کیل و میزان را استیفا کنید و بهتمامه بپردازید و بعد یک جمله کلی میگوید: وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ؛ اشیاء مردم را کم نگذارید، راجع به ناس کم نگذارید، راجع به مردم کم نگذارید؛ یعنی بحث این نیست که «ولاتبخسوا المؤمنین أشیائهم»؛ راجع به مؤمنین کم نگذارید، بلکه از مردم و آدمها نباید کم بگذارید!
بیان هم این قدر کلی است که میفرماید اشیاء، کلمهای کلیتر از شیء در قرآن نداریم. در صادراتتان، در قراردادهایتان با کشورهای دیگر کم نگذارید، اگر معلم هستید، در تعلیمتان کم نگذارید، اگر متعلم هستید، کم نگذارید، هر پیمان و عهدی دارید، کم نگذارید، اگر حرفی زدید، طرحی دادید، کم نگذارید. از کار نکاهید! این یک حرف بین المللی قرآن است. درست بعدش میفرماید: وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا؛ افساد نکنید بعد اصلاح؛ یعنی این کم گذاشتنها و کاستنها موجب فساد در زمین میشود. این نکاستن یعنی حتی از حرف نکاهید! اگر پیمان دارید درست پیمان ببندید! درست صادرات کنید! وگرنه اگر بخواهد ماجرای بدعهدی شروع بشود، چه میان دو دوست، چه میان خانواده، چه در روابط بین المللی، دیگر هیچ چیزی باقی نمیماند، زمین را فساد میگیرد.
در آیه ۸۵ سوره هود نظیر همین معنا تکرار میشود: وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ؛ در زمین آشوب به پا نکنید، بد عهدی آشوب به پا میکند. باز هم همان عبارات داریم.
هم چنین در آیه ۱۸۳ سوره شعراء، همین معنا تکرار میشود. وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ؛ از کار همدیگر نکاهید! یعنی ماجرای افساد در زمین را به عنوان مقدمه میآورد؛ برای اینکه بگوید اصلاً نسبت به مردم این کار را نکنید! حتی با مشرکین! شما با کشوری قرارداد دارید که ممکن است با شما سر سازگاری هم نداشته باشد، ولی برای آنها هم کم نگذارید! وگرنه زمین را فساد برمیدارد. این از ماجرای عهد و بدعهدی که در این آیه به قوت توضیح میدهد.
امامان کفر بر عهدشان نیستند
تا اینکه جواب اینکه چرا میجنگید را در آیه ۱۲ توبه میفرماید:
(12): وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ؛ وقتی اینها عهدشکنی کردند و طعنه در دین هم زدند و تبلیغات فرهنگی هم کردند، شما با آنها مقاتله بکنید،
فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ(7)؛ مادامی که کاری به شما ندارند، شما هم کاری نداشته باشید؛ چون بخشی از این پیمانها این بود که کاری به کار هم نداشته باشیم، نه اینکه صرفاً با هم نجنگیم قبلش خوانده بودیم. و نه اینکه بحث فرهنگی هم نکنید بلکه طعنه در دین نزنید!
(12): وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ *
اما وقتی َطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ، دیگر مقاتله کنید، آن هم با ائمه کفر؛ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ؛ یعنی با آن امامان کفر بجنگید! اصل داستان آن عقبههایی است که باید با این اصلیها مبارزه و مقاتله کنید. در اسلام یک نگاه دوردستی وجود دارد؛ مثل رانندهای که وقتی رانندگی میکند، فقط سه متر جلویش را که نمیبیند! وقتی در اتوبان حرکت میکند باید حواسش به تابلوها و فواصل باشد. اگر کسی یک متر یک متر بخواهد پیش برود که تمام رمپها را رد میکند و میرود!
عهدشکن بدترین جنبندگان روی زمین است
آیات ۵۵ تا ۵۷ سوره انفال را ملاحظه بفرمایید!
إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (55) الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ (56) فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (57)
(39: 14) إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ؛ بدترین جنبندگان (هر چیزی که روی زمین میجنبد) در نزد خدا بیایمانها هستند. بارها عرض کردهایم این حداقلهایی است که ما داریم، اینها را واقعاً حداقل بدانید. این خصوصیات خصوصیات یک حیوان خوب است. اگر کسی دروغ نگوید، ندزدد و امانتدار باشد، این آدم خوبی نیست، این حیوان تربیتشدهای است! توی حیوانات هم اگر تربیتشان کنند همینها هست، یعنی اینها حداقل است و احتیاج به وحی هم ندارد. (35: 15)
انسان بدون وحی حیوان است
آن حشر با ملائکه مقام آدم است. آن چه وحی میخواهد، حشر با ملائکه است، آن مقام است که از انسان انتظار میرود، اینقدر انسان را پایین نیاورید، که اگر ندزدید و دروغ نگفت، پس انسان خوبی است! نه! بلکه کسی که دزدید بَلْ هُمْ إضَلّ است؛ یعنی این از حیوانات هم پستتر است. إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ.
به هر حال این قابل دقت است که بدترین آدمها کسانی نیستند که کافرند و در کشور خودشان به دنبال زندگی خودشان هستند، بلکه الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ یَتَّقُونَ؛ بدترینها آنهایی هستند که هر بار که با تو عهد میبندند، عهد میشکنند، هر معاهدهای با شما میکنند، عهد را میشکنند. این همان سران استکبار هستند. کنار کفر میشود زندگی کرد، اما کنار استکبار نمیشود! (48: 16) این آیه از آیات اوائل در مدینه است و سوره توبه در اواخر مدینه نازل شده، اما حرف همان است.
فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْب ِاگر شما با ثقافت و فرهنگ تشخیص دادید و دست یافتید به آنها در جنگ؛ یعنی با تاکتیک با اینها برخورد کردید، جوری با اینها برخورد کردید که فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُم؛ یعنی آنها را از هم بپاشید. عقب داستان را تشرید کنید و مضطرب کنید پشتیها و عقبهها را و اصلیها را، کسانی که پشت سر اینها قرار گرفتهاند. و این شبیه همان فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ است.
در آیه 12 توبه داشتیم لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ؛ تا دست بردارند. اینجا داریم لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُون؛ تا متذکر شوند. یعنی اگر تذکر حاصل بشود، دیگر جنگ نداریم. هدف از جنگ در اسلام، خونریزی نیست.
این جواب کسانی است که فکر میکنند اسلام حالت ماجراجویی دارد!
درآیه ۱۹۳سوره بقره هم مصحح همین مفهوم را داریم. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ؛ اگر دست برداشتند دیگر هیچ دشمنی نداریم. دلیلش هم این است که اَیْمان ندارند نه ایمان ندارند. که توضیحش رفت. با کسی که ایمان ندارد که اسلام نمیجنگد!
در اسلام نقد آری! طعن هرگز!
(سؤال) در آیات بالا منظور از وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ دقیقاً منظور ضربه زدن به فرهنگ دینی ماست. وگرنه برای کسی که دارد با مراکز فرهنگی ما کار علمی میکند و نقد میکند با قصد درست در لسان قرآن مشکلی نیست. این زمینه کشتار نمیشود. اما نمیتوانید مراکز فرهنگی را به اینها بسپارید.
فضایی که داریم سیر میکنیم طعن در دین است نه اینکه کسی موضوعی اعتقادی مثل امامت را دارد بررسی میکند! (58: 21) اصلاً فضای برخورد اسلام با محیطهای آکادمیک و علمی نیست! شاهدش هم این است که قرآن میگوید: وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ؛ اگر کسی طلب پناهندگی کرد و گفت من میخواهم ببینم شما حرف حسابتان چیست؟ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ؛ جوار و پناهش بدهید تا کلام خدا را بشنود.
اصلا دأب دین و ائمه این نیست که با فضای علمی مخالفت کنند. کسانی بودند که میآمدند و میخواستند با ائمه بحث کنند. ولی کسانی بودند که می آمدند پیش پیغمبر و میخواستند مسخرهبازی در بیاورند؛ یعنی بعضی وقتها اصلاً قاعده، قاعده نقد نیست. مثلاً شما بزنی زیر گوش من و من اعتراض کنم و شما بگویی: من داشتن نقد میکردم! این چه نقدی است؟ یا مثلاً یک نفر پایههای نظام اسلامی را دارد منفجر میکند بعد میگوید من دارم نقد میکنم. این مثل همان ماجرای پی کردن شتر پیامبر در جنگ تبوک است. شتر پیغمبر را داشتند پی میکردند بعد میگفتند داریم شوخی میکنیم. چه شوخیای با پیغمبر؟ (48: 23) آیهاش آیه ۶۴ همین سوره توبه است یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ؛ این منافقان خیلی میترسیدند سورهای نازل بشود تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِم؛ و اسرارشان و دستشان رو بشود. در سوره منافقون و توبه و احزاب هست و در سوره محمد(ص) هم دارد أنْ لَنْ یُخْرِجَ اللهُ اضْغَانَهُمْ؟ خدا کینهها را اخراج نمیکند؟ خدا همه اینها را رو میکند.
وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ؛ اگر سؤال کنی راجع به کارهایشان اینها میگویند ما فقط داشتیم شوخی میکردیم، قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ؛ بگو داشتید خدا و رسول و آیات خدا را مسخره میکردید؟
به هر حال (29: 26) دین با فضای نقد هیچ مشکلی ندارد. ضمن اینکه مراکز فرهنگی را به دست هر کسی نمیدهد! منتها نقد باشد نه طعن. یعنی یک موقعی نقد نیست، بلکه شبیه اقدام نظامی و انقلاب است. این چه فضای نقدی است؟! اینجاست که نظام اسلامی حق دارد دفاع کند؛ چون دیگر حمله است، نقد نیست. پیغمبر هم با گروهی که در جریان فتح که از همین گروه بودند برخورد کرد و آنها را مجازات سختی کرد و جزء معدود کسانی بودند که پیامبر نبخشیدشان. اینها کسانی بودند که برای دین جوک و لطیفه میگفتند. (53: 27)
ضرورت بازخوانی پرونده آمریکا
بعد میفرماید:
(13): أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ *
(03: 28) چرا نمیجنگید؟ مگر چه شده است؟ أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ؛ دوباره یادآوری میکند و این یادآوریها مهم است. نگویید چرا آقا پرونده آمریکا را بازخوانی میکند! این بازخوانی مهم است. آیا شما نباید بدانی که از قبل چه اتفاقی افتاده؟ اول یادتان باشد که اینها نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ و بعد آیه ده سال به عقب میرود که وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ؛ اینها قصد اخراج رسول را کردند. (52: 28)
همین جا بگویم که همت گناه گناه نیست گرچه از فضای انقیاد خارج شده، همان چیزی که در روایات از آن به روح ایمانی تعبیر میشود و کسی که همت گناهی را بکند و نتواند آن را انجام بدهد، به این آدم میگویند«آدم متجرّی» این آدم به لحاظ ظاهری گناهکار نیست، ولی به لحاظ باطنی واقعاً گناهکار است. بعضی همتها ممکن است به اقدام عملی منجر نشود مثل همت زلیخا وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ (یوسف: 24)؛ همت شده، اقدام هم شده، اما به نتیجه عملی نرسیده و منجر به گناه نشده، اما همین این مورد ملامت است! همینکه میرود که چیزهای بدی نگاه بکند و موفق هم نمیشود! میرود به کسی دروغ بگوید ولی طرف نیست، یا زنگ میزند ولی طرف گوشی را برنمیدارد. آیا خود انسان باور دارد که از روح ایمانی فاصله گرفته؟ لذا همت گناه گناه است، ولی نه به معنای فقهی مصطلح.
اما این وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ؛ همتی است که اقدام شده و به نتیجه هم رسیده؛ یعنی بالاخره رسول را اخراج کردهاند. میبینید در جاهای مختلف خدا این پروندهها را بازخوانی میکند؛ مثلاً حوادثی را که حوالی مدینه اتفاق افتاده در سوره انفال بازخوانی میکند. سوره انفال مال سال اول و دوم است که مسلمان به مدینه آمدهاند و در جریان جنگ بدر وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ؛ پیامبر یاد آور زمانی که مکر میکردند لِيُثْبِتُوكَ؛ دستگیرت کنند، او أَوْ يَقْتُلُوكَ؛ یا بکشندت أَوْ يُخْرِجُوكَ؛ یا اخراجت کنند از مکه وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (30)؛ اینها مکر کردند، خدا هم مکر کرد. در این مکر خدا هیچ تنقیصی هم نیست!
اینها برنامهریزی میکردند، خدا هم داشت برنامهریزی میکرد. میبینید که از قضا عدو سبب خیر میشود. نتیجه آخرش نتیجه مثبتی میشود. شاید اگر مشرکین مکه این فشار را به پیامبر نمیآوردند، حکومت اسلامی مدینه پا نمیگرفت. ظرفیتهای لازم برای این که حکومت در مکه پا بگیرد نبود؛ چون مکه تحت تسلط مشرکین بود. و هرگز پیامبر کارش در مکه سامان پیدا نمیکرد. اینقدر فشار آوردند که پیامبر را بیرون انداختند و مکر دشمنان باعث شد پیامبر بیایند مدینه و این آمد تحت برنامه خدا.
شیطان مأمور خداوند است برای سقوط کافر و رشد مؤمن
(35: 35) و این جزء سنن الهی است که اگر شما شیطان هم بشوید، شیطان شدنتان دست خودتان است اما وقتی شیطان شدید، میآیید تحت برنامههای الهی! میآیید در معادلات چند ضابطهای خدا و بعد میشوید رسول الهی و جزء عوامل خدا الشیطان رسول الله این شیطان، عاملی میشوید که خداوند او را میفرستد تا با او یکسری از مؤمنین رشد بکنند و یکسری کفار را هم تحریک به گناه بکند. اینها میشود مکر خدا! مکر یعنی چارهجویی. آنها مکر کردند و خدا هم مکر کرد. البته مکر و چارهجویی اینها همراه با نقصی است؛ چون باید بنشینند و فکر کنند، ولی مکر خدا یعنی همین که وارد معادلات خدا میشود (58: 36)
آیه ۸۳ سوره مریم ناظر به همین رسول بودن شیطان است. (28: 37) وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً؛ کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ؛ اینها با این آلههها میخواهند عزت پیدا کنند اما بهزودی خود همانها اینها را قبول نمیکنند؛ مثل همینهایی که میخواهند بروند زیر بلیت آمریکا و اسرائیل؛ ولی دیگر این مستکبرها قبول نمیکنند سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وََیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً؛ همینها به عبادت اینها کافر میشوند. مثل صدام که زیر دست آمریکاییها حرکاتی انجام داد و آخر هم مثل تفالهای بیرون انداختندش. سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ؛ زود باشد که به این نتیجه برسند! اینها هم ظهورش در قیامت مشخص میشود که اینها از هم تبری میجویند، هم در دنیا! (41: 38) وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدّاً؛ همین مستکبرها با آنها ضد میشوند أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً؛ یعنی که ما خودمان شیاطین را ارسال میکنیم. شیطان وقتی شیطان شده، شده مأمور و رسول الهی! ندیدی ما شیاطین را بر کافرین ارسال کردیم؛ یعنی اینها را به گناه برمیانگیزند و این میشود مکر الهی؛ یعنی میآید در معادلاتی قرار میگیرد که میشود رسول الهی؛ مثلا اگر کسی را میخواهد به استدراج بکشاند، همین شیطان را میفرستد. این شیطان کلب مُعَلَّم (سگ دستآموز) خدا میشود که چون شیطان انس و جن است، او را به سراغ مؤمنین میفرستد تا در مورد مؤمنین نتیجه برعکس بگیرد که اگر شیطان نبود، جبههی جهاد اکبری نبود.
آیه 201 اعراف إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ، ناظر به همین معناست. وقتی طوافکنندههایی از شیاطین دور اینها طواف میکنند، اتفاقاً در این مؤمنین نتیجه عکس میدهد و اینها متذکر میشوند و چشمانشان باز میشوند. این میشود همین مکری که خدا دارد. میشود چارهجویی خدا.
مصحح مکر در آیات قرآن به معنی چاره جویی. در آیه ۲۱ سوره یونس داریم: وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُمْ؛ وقتی ما رحمت را به مردم میچشانیم بعد از گرفتاریای که آنها را گرفته. این دقت را بفرمایید رحمت را ما میچشانیم و گرفتاری آنها را گرفته، نه اینکه گرفتاری را ما میدهیم. اینها از ما خواستند و ما اینها را از گرفتاری خارج کردیم و رحمت برایشان آوردیم، حالا اینها باید چکار بکنند؟ طبیعتاً باید بگویند ما از خدا خواستیم و خدا گرفتاری ما را برطرف کرد، اما إِذَا لَهُم مَّكْرٌ فِي آيَاتِنَا؛ شروع میکنند به چارهجویی در آیات ما و اینها را به سنتهای تاریخی نسبت میدهند؛ یعنی اینچیزها همیشه بوده.
در سنت الهی ورود انبیاء همراه زحمت است
در سوره اعراف، هم مصحح مکر را داریم.
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (94) ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (95)
اینها جزء احکام عمومی نبوت است که در کتابهای کلامی هم نیست! وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء؛ ما اینها را به بأساء و ضراء میگیریم (اصلا ورود نبی همراه با مشکلات است و این از احکام عمومی نبوت است) لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ باشد که مؤمنین همه تضرع کنند؛ یعنی مطالبه کنند و خاکسار شوند. معنی دقیق تضرع، خاکساری است، نه گریه کردن. لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ یعنی باد اینها خالی شود.
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ؛ آن وقت به جای سیئه حسنه میآوریم حَتَّى عَفَواْ؛ تا اینکه اینها میگویند تمام شد وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء؛ میگویند: دورههایی وجود دارد به نام سالهای آبی و سالهای خشکی خشکسالی و ترسالی هست. اینها از ما خواستند ولی تحلیل ماجرا از دست خدا رفت به سمت امور عادی. بله خدا همه چیز را با نمایش امور عادی نشان میدهد. خدا که همیشه نمایش معجزگونه که انجام نمیدهد. خدا دارد در این عالم کار میکند، و همه چیز به دست خداست، منتها نمایشهایش نمایشهای عادی است. آباء و اجداد ما هم همین جوری بودند بالاخره سراء و ضراء داشتند! فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ؛ این میشود همین مکر.
دشمن خدا دوست مردم نیست
خلاصه این که (18: 47) در ابتدای مدینه بازخوانی پروندهها را داریم. در انتهای مدینه هم همین طور؛ چون در یک روندی که نسل جامعه دارد عوض میشود و خود فاصله گرفتن زمانی باعث نسیان میشود؛ مثلا الان که تلویزیون صحبتهای امام را پخش میکند، ما اینها را خودمان هم شنیده بودیم. ولی الان انگار یک جلوهی دیگری دارد و تذکر دیگری است. (05: 48)
علی الظاهر یک فضایی به وجود آمده بود که چرا باید با اینها بجنگیم؟ آیه اول سوره مبارکه ممتحنه این معنا را که اینها هم دشمن عزت دینی شما هستند و هم دشمن عزت خود شما هستند! یادآوری پرونده را دوباره اینجا میبینید. (سوره ممتحنه از آخرین سورههایی است که بر پیامبر نازل شده) آیه 1 دارد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ؛ دشمن من به عنوان دشمن دین و دشمن خودتان یعنی با خودتان هم سر سازگاری ندارند، شما اینها را دوست نگیرید و مودت برایشان خرج نکنید قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ؛ اینها کافر شدند به حق (دین) یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ؛ رسول را اخراج کردند، شما را هم اخراج کردند. برای چه؟ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ؛ مخفیانه با آنها مودت نورزید.
رابطههای پنهانی با نظامهای کفر
(36: 50) اینقدر قرآن نسبت به این رابطههای مخفیانه در اواخر دوره مدینه خبر میدهد! میبینید که با عناوین مختلف در اواخر دوره مدینه این پنهانکاریهای بعضیها دارد توبیخ میشود. با عنوانهایی مثل ولیجه، بطانه، تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ (ممتحنه: 1)، فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ (مائده: 52)، و … معلوم است که کاملاً یک رابطههای زیرزمینی شروع شده و دارند با نظامهای کفر رابطههای پنهانی برقرار میکنند و مودتهای سری دارند و نشان میدهد که این فضا دارد در مدینه اتفاق میافتد. باید این بازخوانی صورت بگیرد تا این نسل یادش نرود که چه اتفاقاتی افتاده! (42: 51)
همیشه مجرم اصلی شروعکننده جرم است! (آیه 12)
(12): أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ؛ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ تازه خود آنها این نقض عهد را شروع کردند. اولین بار چه کسی این داستان را شروع کرد؟ او مجرم اصلی است. همان کسی که بازی را شروع کرد. أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ دوباره پرونده خوانی داریم اینجا. اصلا کی شروع کرد این بازی را؟ هی نروید پرونده را از صفحات 50 آن بخوانید. هر موقع خواستید تحلیل کنید باید برگردیم یک بار دیگر از اول پرونده را بخوانیم. ببینید بازی را کی اول شروع کرد؟! چه کسی این فتنه را شروع کرد؟ از این جرم بزرگتر؟ اصل این شروع کردن ماجرا جرم نیست؟ لذا قرآن در جرمها خودش rankingدارد. در ماجرای افک که جلسه گذشته هم عرض شد می فرماید وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ (نور: 11)؛ کسانی که سهم اصلی این داستان را داشتند و متولیان اصلی این داستان بودند، عذابشان بیشتر است. یک عده در ماجرای افک فقط اس ام اس زن هستند! یک عده دیگر هستند که فقط اس ام اس نمیدهند، بلکه توطئه را شروع میکنند؛ لذا خداوند میفرماید: وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ آنهایی که سهم اصلی داستان را به عهده میگیرند، عذاب الیم برای آنهاست. یک عده در ماجرای افک فقط اس ام اس میدادند! یک عده فقط خبر پخش میکنند، اما مخاطب قرآن تَوَلَّى كِبْرَهُ نیست بلکه مؤمنان را توبیخ میکند که شما چرا اس ام اس زدید؟
در ماجرای افک در سوره نور در جلسه گذشته دیدیم که لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ؛ چرا شما مؤمنین خبر دروغ و شایعه را پخش کردید؟ اگر یک عده شروع کردند شما چرا اس ام اس زدید؟ قرآن رنکینگ دارد در شناخت عوامل فتنه، در مشکل آفرینی. اینطور نیست که همه با هم شروع کردند! وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ اول کی شروع کرد؟ شما این را یادتان نرود هیچ موقع. این که حضرت آقا میفرمایند اصل و فرع ماجرا چیست؟ کی شروع کرد و کدام چیزها میشود اشکال نظام؟ هیچ وقت اصل را فراموش نکنید، وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ. (09: 55)
جامعه شجاع، محصول تربیت قرآنی (آیه 13)
بعد میگوید: شما نگران چه هستید؟ چون که بسیاری از نگرانیها در جامعه اسلامی هست. در تاریخ اسلام هم قطعنامهای آمد که مشرکان نیایند توی مکه خیلیها را نگران کرد؛ چون بسیاری از ثروتها را این قبائل مشرکین وارد مکه کرده بودند؛ چون مکه يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ (قصص: 57) است؛ یعنی مکه جبایت و جمعآوری از بیرون خودش داشته. مکه خودش یک پتانسیل اقتصادی ندارد اما مدینه خودش یک پتانسیل اقتصادی دارد. مکه مهاجرپذیر بوده است. در آن زمان برای هدی(قربانی) هم که سردخانه نبوده که قربانیها را با خودشان ببرند! همین الان هم کسی نمیتواند گوسفند ذبح شدهاش را با خودش ببرد. حساب کنید که یک شهر مکه بوده و از تمام شبه جزیره و حاشیه آن مثل یمن میآمدند. ببینید چه ثروت عظیمی در این شهر مهاجرپذیر وارد میشود! قطعنامه چه بوده؟
(50: 56) یکی از بندهای قطعنامه این بود که دیگر مشرکین حق ندارند بیایند مکه. دلهرهای میافتد توی جامعه. اول قطعنامه میگوید با اینها بجنگید و این جنگیدن و بعد هم گفته شده که راهشان ندهید! یعنی زمینههای اقتصادی و شاهرگهای اقتصادی را قطع کردن! و این خیلی دلهره انداخت بین مؤمنان و نگران اوضاع اقتصادی آینده مکه و جامعه اسلامی شدند. این برخورد برخوردی است که خیلی خارج از فکر اقتصادی است. خدا برمیگردد به اینها میگوید: أ َتَخْشَوْنَهُمْ؟ از اینها میترسید؟ من دارم میگویم با اینها بجنگید فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ؛ شما اگر میخواهید بترسید از مرکز قدرت بترس! مگر شما مؤمن نیستید؟ (13: 58) اینکه در سوره مبارکه احزاب آیه 39 دارد: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ؛ از خدا میترسد و از هیچ چیز و هیچکس دیگر نمیترسد! این میشود توحید خشیت که فقط از خدا میترسد. ببینید قرآن چه جوری دارد جامعه اسلامی بار میآورد؟!
خواص پیکار با مشرکان (آیه 14)
قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ؛ شما بجنگید با اینها. کار شما مقاتله است. این چند تا خاصیت دارد:
1- اولا ُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ؛ اینها با تعذیب الهی مواجه میشوند، منتها به دست شما. نمای کار این است که به دست شما دارند تعذیب میشوند، اما تعذیب تعذیب الهی است. این توحید افعالی است. در سوره واقعه چقدر ءأنْتُم تَزْرَعونَه أمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ؛ شما زارعاید یا من زارعم؟ شما حارث هستید. اسم خودتان را زارع نگذارید. زارع خداست. أفَرَأیْتُمْ مَاتُمْنُونَ؟ أ أنْتُمْ تَخْلُقُونَه أمْ نَحْنُ الخَالِقُونَ؟ ما خالقیم یا شما؟
شما مقاتل هستی، شما پیکارت را بکن. نمای کار این است که خدا اینها را با دست شما تعذیب میکند ولی این افتخار را دارید که دست شما میشود یدالله. ببینید امید هم میدهد؛ چون هنوز که اینها مقاتله نکردند! و این هم از عناوین جبری نیست اگر جبر بود که نمیگفت قَاتِلُوهُمْ. در تفاسیر یکسری برداشتهای جبریمسلکانه از این آیه شده مثل اینکه قلم در دست مرا که مجازات نمیکنند؟ من را مجازات میکنند که امضا کردم، گفتهاند در این آیه قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ، شما مثل شمشیری هستی در دست خدا. شما اختیاری نداری بلکه خدا دارد میزند! مثل اینکه شمشیر که مجازات نمیشود؛ چون مجبور است. در حالیکه این بحث اصلاً فاصله دارد از این حرفها! اینجا میخواهد بگوید: اینقدر آمدی بالا که دست تو میشود ید الله و خدا با دست تو دارد تعذیب میکند. كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا[1]؛ من میشوم دستش، من میشوم گوشش و از این بالاتر این میشود دست من، نه اینکه من میشوم دستش! مرحله قرب نوافل مال همین چیزهاست.
2- وَیُخْزِهِمْ؛ بعد هم اینها را رسوا میکند. گاهی فقط بحث شکست است و گاهی بحث رسوائی کفار است.
3- وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ؛ یعنی شما پیکار کنید تا نصرت بیاید. شما بیا در صحنه تا خدا علیه آنها شما را نصرت کند. وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ (حج: 40)، إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ (محمد: 7)؛ اگر خدا را نصرت کنید، نصرتهای خدا میرسد. میگوید شما نصرتت را بکن تا نصرت خدا را ببینی. آیا ایمان آدم احتیاج ندارد نصرتهای الهی را ببیند؟ میگوید: این کار را بکن تا این اتفاق بیفتد؛ یعنی پیشاپیش جامعه را دارد امیدوار میکند.
3- و بعد وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ دیگر خاصیت این مقاتله هم این است که جیگر مؤمنین حال میاد! یک توقع بجا برای مؤمن شفای صدر است. خطابش هم به جامعه مؤمنان است. ممکن است در این پیکارها شهید و شهادت و کشته هم باشد، ولی سطح پروازی قرآن آنقدر بالاست که اینها دیده نمیشود. بحث قوم مؤمنین است. وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ. همان طور که در آن آیات داشتیم إنَّهُمْ قَوْمُ لا یَعْلَمُونَ؛ آنها یک قوم بیفرهنگ هستند که اگر استجاره کردند به آنها پناه بدهید. معنیاش این نیست این آدم بیفرهنگ است بلکه این قوم بی فرهنگ هستند، اینجا هم در وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ، یک نمایی از بالا میگیرد که وقتی این اتفاق میافتد، قوم مؤمنین جگرش حال میاد، حالا 4 تا شهید هم میدهند. آن ها که شهید شدند که فَرَوحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیم شما نگران چه هستید؟ دل جامعه مؤمنین خنک میشود و این هیچ اشکالی هم ندارد. و باز این را یک جور دیگر توضیح میدهد وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ؛ و غیظ قلوبشان هم برطرف میشود.
4- شما پیکار کنید تا یک اتفاق دیگر هم بیفتد وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن یَشَاءُ؛ در این پیکارها خدا توبه میکند به سمت عدهای. اینها همان توبه اول است؛ یعنی فیض الهی برای انتباه و بیداری و روی آوردن خدا به سوی اینها و ریزش رحمت الهی برای انتباه؛ یعنی این فیض اول هست ولی عدهای استفاده میکنند و عدهای استفاده نمیکنند. اینها بیدارسازیهای ابتدائی است.
توبه اول: ریزش رحمت الهی
(03: 07: 01) اینها در روایات هست و شما هم در تجارب خودتان دیدهاید! گاهی نیمه شب با یک تندبادی از خواب بیدار میشوید. مادامی که خواب هستید وظیفه ندارید، ولی گاهی که با صدای وحشتناکی که انگار کسی در گوشتان داد میزند، یا انگار کسی به شما لگد میزند و شما برای نماز صبح بیدار میشوید، این همان توبه اول و ریزش رحمت الهی است. مثل اینکه مادامی که کسی شما را برای نماز صبح بیدار نکند، شما وظیفه ندارید و تکلیفی هم ندارید، ولی اگر کسی شما را بیدار کند، آنجا دیگر تکلیف دارید! یعنی باید این فیض را دریافت کرد. یعنی توبه اول و ریزش رحمت را خدا انجام میدهد و اگر کسی این توبههای اول را پیگیری کند، به توبههای بالاتر دسترسی پیدا میکند و بسیاری از انتباهها انجام میگیرد. (56: 08: 01) این انتباه ممکن است با دیدن حادثه مرگ کسی باشد که باید پی آن را بگیرد. در روایت هم آمده که خدا در پاسی از شب مؤمنین را بیدار میکند و اگر بلند نشود شیطان در گوشش ادرار میکند!
بسیاری از مفسرین این را توبه سوم دانستهاند یعنی همان پذیرش توبه، ولی اینجا پذیرش توبه نیست. این توبه اول را خدا انجام میدهد و اگر کسی این توبهها را پیگیری کند به رحمت الهی میرسد. وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛ و این ریزش رحمت مظهر علم و حکمت خداست.
(سؤال) در توبه سوم خدا توبه چه کسی را پذیرفته است؟ در توبه ابتدایی آورده که خدا علیم و حکیم است؛ یعنی میداند که این رحمت را کجا بریزد! مطابق علم و حکمت این کار را انجام میدهد.
(سؤال) توبه اول از طرف خداست. توبه دوم از طرف بنده است و توبه سوم از طرف خداست. خدا توبه میکند؛ یعنی رجوع میکند و بیدار میکند که ای بنده! توبه کن! حالا اگر توبه بکند، خدا توبهپذیر است أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ (توبه: 104) و در فرض قتال باید اول شما قتال بکنید تا خدا فیضش را سرازیر کند؛ یعنی توبه خدا فرع بر قتال شماست و اگر عدهای کوتاهی کردند آیا خدا توبهشان را میپذیرد؟ البته با قتال عدهای خدا بر عده دیگر هم رحمتهای ابتدایی را میآورد وَیَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن یَشَاءُ که براساس حکمت انجام میشود، ریزش رحمت الهی هم این است که انتباه ایجاد کند. ولی کسی که در قتال نیامده که توبهای نکرده! خدا چه چیز را ببخشد؟
امتحان جهاد و صبر)آیه 16)
در مدینه تصور بعضی بر این بود که ما 5 وعده پشت سر پیغمبر، بهترین خلق خدا داریم نماز میخوانیم و در بهترین مساجد الهی بعد از مسجد الحرام؛ یعنی مسجد النبی! خوب حال ما چه مشکلی داریم؟ خدا میفرماید:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ؛ گمان کردید که رها شدید؟! وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُون؛َ تا وقتی هنوز این تمایز ایجاد نشده است و هنوز خدا مجاهد را متمایز نکرده است شما رها میشوید؟ علم در اینجا، صفت فعل خداست. علم فعلی خداست. نه ذات او.
صفات ذات و صفات فعل خدا
(سؤال) اینها صفت فعل خداست نه صفت خدا، نه ذات خدا. ذات خدا که عالم است. این فعل الهی هم باید عالم باشد؛ یعنی تمایز در بیرون اتفاق بیفتد. اگر اینجا میگوید خدا بداند؛ یعنی رسول بداند؛ چون که این فعل الهی است و این باید مشخص بشود. مفصل آن بماند در بحثهای علم ذاتی و علم فعلی خداوند. این لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (انفال: 37)، یا وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (آل عمران: 142)، علم فعلی خداوندند؛ یعنی علمی است در مقام فعل و از مقام فعل انتزاع میشود، نه از مقام ذات. این فعل باید اتفاق بیفتد تا این صفت انتزاع بشود؛ مثل رازق که مادامی که خدا فعلی انجام نداده که رازق نیست و از هیچ جای دیگر هم این صفت انتزاع نمیشود، حتی از ذات؛ چونکه خداوند در ذاتش هم رازق نیست. بعضی صفات ذو وجهی هستند یعنی هم در ذات هستند و هم در صفات اما بعضی صفات هستند که یک وجهی هستند، یا کلاً ذاتی است؛ مثل احد، صمد، فرد. اینها صفاتی هستند که از مقام ذات انتزاع میشوند و از مقام فعل انتزاع نمیشوند. بعضی صفات هستند که فقط از مقام فعل انتزاع میشود؛ مثل رازق، خالق. تا مادامی که خدا فعلی در خارج انجام ندهد آیا رازق است؟ وقتی در خارج رزقی داده میشود، از این فعلی که انجام شده، صفتی از مقام فعل انتزاع میشود و به خدا نسبت داده میشود. برای همین میگویند: این صفت فعل خداست. من باب حکم «احد المتحدین یسری الی الاخر» از یکی از متحدَیْن چیزی انتزاع میشود و سرایت پیدا میکند به خدا؛ یعنی به خدا نسبت میدهند. علم فعلی هم یعنی همین! یعنی فعل در خارج اتفاق میافتد، از آن یک چیزی انتزاع می شود که نسبت میدهند به خدا و میبینیم اما از مقام فعل انتزاع میشود. البته رازق صفت دائمی خداست وقتی در کل میبینیم اما اینکه به یک نفر میدهد و به یک نفر نمیدهد، یا یک رزق را میگیرد و رزقی دیگر میدهد، اینها از مقام فعل انتزاع میشود.
این آیه را بگذارید کنار آیه 142 سوره آل عمران که از آیات ابتدایی مدینه است و سوره بقره ۲۱۴.
دقیقاً آیات به مشکلات اولیه و ابتدایی جامعه اسلامی اشاره میکند: هرجا به جامعه این خطاب را دارد که شما چه جوری از پس این امتحان داری برمیآیی؟ امتحان هر جامعهای متفاوت است و قرآن مطابق با فضای آن جامعه دارد حرف میزند.
سوره آل عمران بحث بدر و احد و جهادهای صدر اسلام است در آیه 142 آل عمران ببینید! أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ؛ میگوید: فکر کردی همین جوری به بهشت میروید؟! و هنوز مجاهده و صبر نکردید؟! جهاد و صبر امتحان جامعه مدینه در ابتداست.
در سوره بقره آیه 214 که در فضایی قریب به همین فضاست باز میبینید:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ *
(37: 16: 01) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ؛ گمان میکنید با همین ایمان بیضرر میروید بهشت؟ که ما نشستیم نمازمان را میخوانیم و… اگر هم وارد بهشت بشوید، وارد طویلههای بهشت میشوید! چون حیوانات هم به بهشت میروند. وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم؛ آیا تا هنوز شرایط قبلیها برای شما پیش نیامده است شما را به بهشت میفرستیم؟ آنها چه شدند؟ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ؛ مشکلات و گرفتاریها اینها را گرفت و تکان داد حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ؛ تا اینکه همه را به مو رساند. مَتَى نَصْرُ اللّهِ خدایا پس نصرت تو کو؟ تا همهتان را به این مو نرسانیم که به بهشت نمیبریم! أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ؛ بگو که نصر خدا نزدیک است. میخواهد بگوید که آن بهشت باید مطابق جامعه ایمانی باشد واقعی خبری نیست. تا جامعه را نلرزانیم، نترسانیم و مشکلات را نیاوریم که از بهشت خبری نیست.
مجاهد، غیر خدا و رسول و مؤمنین را در خود راه نمیدهد (آیه 16)
سوره توبه مناسب با شرایط و امتحانات خودش است. َلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَة؛ هنوز خدا مجاهدین شما را نشناخته. ولیجه از معنای ولوج است. ولوج یعنی نرم نرم داخل شدن. نفوذ کردن. همان عنصر نفوذی. یعنی کسانی که غیر خدا و رسول و مؤمنان را در جامعه نفوذ نمیدهند و محرم نمیدانند. همین که نظیرش را در آیه دیگری داریم؛ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ (آل عمران: 118)؛ شما بطانه (به آستری پیراهن بطانه میگویند) و هم رازتان را از غیر خودتان انتخاب نکنید! معلوم است یک عده شروع کردند از غیر خدا و رسول و مؤمنان ولیجه گرفتند و با این عناصر نفوذی مشورت میکردند. این مشکلات آخر مدینه است در حیات پیامبر. وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ خدا میداند و خبره است به آن چه که شما انجام میدهید. شما فکر کردید شما را رها میکنیم؟! (15: 20: 01)
شما همین آیات ابتدایی عنکبوت را نگاه کنید أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ؛ فکر کردید فقط با اعلام ایمان دیگر امتحان نمیشوید؟ این امتحانات و ابتلائات هم فردی و هم اجتماعی است. با بصیرت شناسایی بکنید که چه کسی را بطانه بگیرید و چه کسی را ولیجه. در اینجا حق مؤمنین را هم دخالت میدهد. وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً؛ این حق مؤمنین است که ولوج و ورود پیدا کنند در سیستم.
عمران در قرآن فقط به معنی آبادان کردن زمین نیست )آیه ۱۷)
(17): مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ. در این آیه، این عمران مسجد فقط بحث این نیست که ساختمان مسجد را بسازد. بلکه ساختمان را هم شامل میشود؛ یعنی میخواهد مشرک حتی به ساختمان مسجد دست نزند. شاید آثار تکوینی دارد! البته سببهای بعید آن را میتواند فراهم کند ولی سبب قریب عمران مسجد را مشرک نباید فراهم کند. میگوید در عمران مساجد نه پول اینها وارد شود نه دست اینها و نه مشارکت کنند. مساجدالله در قرآن به عنوان پایگاه فرهنگی هستند.
اینکه می فرماید الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ (حج: 41)؛ مؤمنین تا در یکجا قدرت بگیرند اقامه صلات میکنند. مسجد به عنوان پایگاه فرهنگی دین است. این عمران مسجد به این معنای ساختمان نیست فقط، آن بی اهمیتترین قسمتش است. به چه شاهدی؟ به یک شاهد داخلی و یک شاهد خارجی. شاهد داخلیاش همین آیه بعد است که ناظر به این است که عمران مسجد را چه طور آدمهایی باید انجام بدهند و آن خصوصیات نشان می دهد که منظور فقط بحث عمران ظاهری نیست. إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ؛ کسی دست به عمران مسجد بزند که جز از خدا نترسد؛ یعنی کسی که میخواهد تبلیغ و کار فرهنگی در مسجد بکند باید از غیر خدا نترسد. فقط کسی که جز از خدا از کسی نمیترسد حق دارد عمران مسجد بکند؛ و کار فرهنگی بکند.
عمران زمین یعنی زنده کردن دین
شاهد بیرونیآن هم آیه ۶۱ سوره مبارکه هود است:
این بحث مصحح دارد. عمران رشته مهندسی عمران که نیست! عمران توی فرهنگ خدا باید معنی شود! اگر میبینید قرآن به همه جا قبل از اینکه پیامبری وارد آنجا شود قریه میگوید و بعد که فرهنگ خدا واردش شود، مدینه میشود. تمایز مدینه و قریه این است. الان دهاتهایی داریم به نام آمریکا! یک محل وقتی مذهبی باشد مدینه است و یک کشور اگر غیرمذهبی باشد، دهات است. این تعبیر قرآن است.
(13: 31: 01) وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها؛ شما مستعمره خدایید. باید در زمین عمران ایجاد کنید. کل هدف نبی عمران است و این عمران در فرهنگ قرآن معنی بالاتری دارد که بعدش میفرماید فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ؛ حالا که خدا شما را مستعمره کرده است و از شما طلب عمران کرده، پس شما بیایید به سمت خدا حرکت کنید. فَاسْتَغْفِرُوهُ با فاء تفریع فرع به اسْتَعْمَرَکُمْ فیها شده؛ چون اگر عمران منظور عمران و آبادی و ظاهری بود دیگر َاسْتَغْفِرُوهُ و تُوبُواْ إِلَیْهِ نداشت. نه اینکه شما فقط بروید کار کنید و کشاورزی کنید، بلکه به سوی خدا بروید و شما را به عمران گرفته که مسائل فرهنگی را پیش ببرید. دین را زنده کنید! (15: 33: 01)
(سؤال) آیه عمارت مسجد الحرام منظور عمارت ظاهری است.
(سؤال) قرینههای داخلی و خارجی یک معنا را نه اینکه عوض کنند بلکه حوزه معنایی آن را عوض میکنند؛ مثلا عمران یعنی آبادانی، منتها در عِمَارَةَ المَسْجِدِ الحَرَام؛ معنی آبادی ظاهری میدهد ودر وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها مشخص است که فقط نباید معنی عمران ظاهری باشد به دلیل قرائن آن؛ یعنی معنی آبادانی فرق نمیکند و همه جا همین معنا را میدهد اما یک جا آبادانی ظاهری میشود و یک جا باطنی و یک جا ظاهری و باطنی و این را قرائن تعیین میکند که منظور از استعمال این لفظ در این جا چیست.
(سؤال) مصحح داریم که در این آیه به معنی آبادانی باطنی هم بگیریم. مصحح آن همین وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها است که قطعاً منظور فقط آبادان کردن ظاهری نیست؛ چون فَاسْتَغْفِرُوهُ که با فاء تفریع آمده معنا پیدا نمیکند. اگر بگوید ما شما را آوردیم فقط کشاورزی کنید؛ مثل این است که شرکتی به شما بگوید: ما شما را استخدام کردیم اما باید خوب کار کنید! پس برو مسجد! ولی اگر بگوید من شما را استخدام کردم که کار فرهنگی بکنید و شما باید در این زمینه کوتاهی نکنید، پس برو مسجد! برو در مراکز فرهنگی! همین چیزی که خدا خودش به پیغمبر میگوید: یَا أیُّهَا المُزَّمِل * قُمِ الَّلیْلَ إلا قَلِیلاً … فَإنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَویِلاً؛ کارهایت در روز زیاد است برو نماز شب بخوان! در روز چه کاری داری؟ این کار فرهنگی که در روز زیاد میکنی و ارتباطت با مردم زیاد است، پس در وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها پس این عمران به معنی آبادانی معنوی جامعه است و خدا شما را به این استعمارکرده. و این معنا مصحح تفسیری دارد. همین قرینه که وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ؛ چه ارتباطی دارد به ساختن مسجد! میدانید که مسجد النبی را ایتالیاییها ساختند، البته از راه دور! پس چه احتیاجی است که مسجد را کسی بسازد که فقط از خدا میترسد!؟ روایاتی هم که ذیل بحث عمران آمده به قدر کافی گویاست.
این مقام عمارت مسجد شبیه رسالت و رسول الهی است الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ (احزاب: 39) مگر چه احتیاجی است که عمارت یک مسجد را یک کسی در حد رسول الهی انجام بدهد؟ اگر این آیات را قرینه سازی بکنید، معلوم میشود پیغام رسالت همراه این آدم هست.
صلوات!
[1] . کافی، جلد 2، کتاب ایمان و کفر.