تفسیر سوره توبه، جلسه 44
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (۱۲۰) وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (۱۲۱) وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122)
تفقّه در دین به چه معناست؟
بحثی در انتهای جلسه گذشته شد. بحث علم و اینکه در تعابیر قرآنی و روایات به چی علم میگویند و به چه کسی عالم میگویند، و یکی هم بحث تفقه در دین. اجمالاً بحث تفقه را در دین که در خود آیه هست یک اشارهای بکنم. در آن آیه در پرتو وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (۱۱۹) نَفْر و کوچ نظامی را مطرح کرده است و نفر فرهنگی وکوچ فرهنگی را هم در این آیه ۱۲۲ دارد مطرح میکند. با یک عنوان تقریباً توبیخآمیز این مطلب را میگوید: فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُِّ فِرْقَةٍ. این در که یک لنگه ندارد فقط یک لنگهاش من باب وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه است، جهاد نظامی و جهادهای علمی است. بالاخره یک بستر این چنینی هم برای حکومت اسلامی لازم است یا نه؟ اگر بخواهد در محور ولایت حرکتی انجام شود، این لنگه هم یک لنگه در هست یا نه؟ اگر این جور است با یک زبان توبیخ آمیزی این است که فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُِّ فِرْقَةٍ مِّنهُْمْ طَائفَةٌ؛ چرا از هر فرقهای طائفهای کوچ نمیکنند لِّیَتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ؛ تا این که اینها بروند و فقه در دین پیدا کنند.
فقه: درک ظریف و عمیق
فقه در دین با این فقه اصطلاحی که ما میگوییم متفاوت است کما این که حکمت معنایش متفاوت است. این حکمتی که قرآن میگوید با این حکمت مصطلح که ما به فلسفه میگوییم حکمت فرق دارد. یک عده باید بروند لِّیَتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ؛ یعنی اینها فقیه بشوند در دین. فقه هم به معنای آن درک ظریف است. درک ظریف و عمیق را میگویند فقه. هم معنای واژه همین است و هم اگر در استعمالات قرآنی در همان آیه معروف سوره اسراء نگاه کنید همین است، وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ (اسراء: 44) همه چیز تسبیحگوی است شما، فقهاش را ندارید. فقه تسبیح را ندارید یعنی آن فهم باریک، ظریف، دقیق و ژرفی که بخواهید این تسبیح را بفهمید ندارید.
طلبه باید به وطن خودش برگردد
پس خیلی طبیعی است که یک عده باید بروند ژرف شوند، درکهای ظریف پیدا کنند در دین تا این که برگردند انذار کنند قومشان را. إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِْمْ؛ وقتی بر میگردند به سمت قوم خودشان، مشخص است که بالاخره طلبه باید برگردد سمت قوم خودش. این حتی در احکام فقهی بعضاً تا فتواهای وجوبی رفته؛ یعنی مفروض واقع شده است که باید طلبه برگردد سمت قوم خودش، لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون؛ این بگوید، تا آنها عمل کنند. باید این طرف بگوید تا آن طرف لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون. نمیشود از مردم توقع داشت تا وقتی کسی چیزی نگفته و کسی تبلیغ نکرده و معارفی را نگفته از مردم انتظار داشت که لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون.
این است که امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه میفرمایند که مَا أخَذَ اللهُ عَلَی أهْلِ الجَهْلِ أنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَی أخَذَ عَلَی أهْلِ العِلْمِ أنْ یُعَلِّمُوا؛ بر اهل جهل خدا پیمان نگرفته است که تعلم کنند مگر این که قبلش از علما پیمان گرفته است که بگویند و یاد بدهند پس مقدمه حذر و ترس و زنهار در آن طرف این است که این طرف یاد بدهند.
دین، جمعبندی قرآن و سنت و دلائل عقلی است
یاد دادنشان مسبوق چیست؟ یاد دادنشان مسبوق یاد گرفتنشان است، باید بروند یاد بگیرند. این هم در این روزگار ما با ۷ ، ۸ سال درس خواندن نیست (15: 10). وضعیت عصر نزول با وضعیت الان خیلی متفاوت است. طلبه امروز باید حجاب ۱۴۰۰ را بشکافد خودش را به عصر نزول برساند و ۲۵۰ سال مأثورات علمی ائمه را بررسی کند، سندها را بررسی کند، قرآن را دقیق بررسی کند، قرآن را که دقیق بررسی کند تازه نمیتواند بگوید که من دین را فهمیدم، باید بگوید من قرآن را فهمیدم بعد باید برود سراغ روایات. ابواب روایات را بررسی کند، همهی عام و خاص و مطلق و مقید و ناسخ و منسوخ و .. همه را به هم بزند، باز نمیتواند بگوید من دین را فهمیدم میتواند بگوید من سنت را فهمیدم. بعد قرآن و سنت را با همدیگر بتواند جمعبندی کند، جمعبندی که کرد باز نمیتواند بگوید من دین را فهمیدم، باید بگوید من جمعبندی قرآن و سنت را فهمیدم. بعدش ببیند مخصصّهای لبی و این دلائل عقلی، این وسط چیست، اینها را هم مجموعاً با همدیگر ترکیب کند و نهایتاّ بگوید من دین را در این بخش فهمیدم آن هم در حجاب ۱۴۰۰ سال فاصله با مأثورات ائمه. میبینید که این چه حجمی از کار میشود؟! (48: 11)
هر کار فرهنگی باید در بستر تفقه در دین شکل بگیرد
این است که در روی یک لنگهاش نمیچرخد. یک لنگهاش کار فناوری و تکنولوژی و چه و چه است و یک لنگه دیگرش، به خصوص در حکومت ولایی، ژرف شدن در دین است و هر کار فرهنگی در بستر تفقه در دین باید شکل بگیرد. شما بخواهید کار رسانه بکنید، کار فیلم بکنید، کار امور تربیتی بکنید، کار تبلیغ بکنید و هر کاری بخواهید بکنید، اگر بخواهید مورد نظر اسلام باشد باید در بستر تفقه در دین حرکت کند، در بستر ژرف اندیشی در دین حرکت کند. (در حالی که در توزیع نخبگانی ما در جامعه، این مسئله اصلاً رعایت نمیشود. حجم ورود به عرصههای دانشگاهی و حوزوی فاجعه است و ما این را مایه افتخار میدانیم! و پشت صحنه انگیزه و توانمندیها بررسی نمیشود، در حالی 80٪ آنها باید ریزش بشوند و با این حال آقا جلوی ما عرصهای به اندازه دنیا باز کردهاند و انتظار این است که ما دنیا را باید سرویس بدهیم. تبلیغ داخل کشور، خارج کشور، نظارت بر فیلمنامهها و … با کدام نیرو؟! ظاهراً هر کدام از ما باید یک تریلی را هل بدهیم. این از توزیع نخبگانی! آنهم از توزیع امکانات که مثلاً سوبسید یک سال اینترنت دانشگاه علم و صنعت یک میلیارد و سیصد میلیون تومان است! که بیشتر آن صرف دانلود فیلم غیر اخلاقی میشود! این فهم ماست از کار فرهنگی! لذا آقا در یک جلسه خصوصی میگفتند: من هر موقع یاد پیشرفت فناوری میافتم چشم و دلم روشن میشود ولی وقتی یاد پیشرفتهای فرهنگی میافتم، خواب از چشمم ربوده میشود. (03: 16)
حرکت علوم انسانی بر بستر تفقه در دین
حالا تحول علوم انسانی در چه بستری باید انجام بشود؟ جز در بستر تفقه در دین؟ آن وقت نخبگان ما هنوز دارند فکرهای دههی شصتی میکنند! که دکتری که نماز میخواند میدانید چه تأثیری دارد؟! بله تأثیر خوبی دارد ولی اینکه نشد تحول علوم انسانی! البته هر کس به ذوق و توان خودش نگاه کند اما ببینید کل صهیونیستها 15 میلیون بیشتر نیستند ولی کارهایشان منسجم است و رسانهها را در دست دارند. در خارج از کشور یک یهودی پیدا نمیکنید دکتر و مهندس باشد! اینها از دکتر و مهندسهای جهان سوم استفاده میکنند. عربها و ایرانی را به خدمت میگیرند و خودشان اقتصاد میخوانند و گلوگاهها را میگیرند، بعد این بچه مسلمان مهندس ما آنجا میرود و در مجلس دعای کمیل هم شرکت میکند ولی زیر دست او دارد کار میکند. در پازلی که او دارد مرتب میکند، حرکت میکند. این اوضاع نخبگانی ماست! در حالی که این آیه میگوید: فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُِّ فِرْقَةٍ مِّنهُْمْ طَائفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ؛ چرا از هر فرقهای طائفهای بلند نمیشوند بروند در حوزهها، ژرف در دین بشوند؟ لینذرو هم به معنی صرف ترساندن نیست! (02: 19)
اینکه فرقه به معنی مثلاً گروهی از اقتصاد دانها و … باشد را من نتوانستم از خود آیه استخراج کنم، ولی سوره ابراهیم را ببینید. آیه ۴: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَینَِّ لهَم؛ و ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به لسان قوم خودش. آقای جوادی آملی، در درسشان خیلی اصرار میکردند اینکه بِلِسَانِ قَوْمِهِ، نه یعنی به زبان عربی یا به زبان دیگری. بِلِسَانِ قَوْمِهِ؛ یعنی به فرهنگ قومش. به زبان قومش؛ یعنی به ادبیات پذیرفته شده در فرهنگ قومش. حرف درستی هم هست، شاهدش هم لِیُبَینَِّ لهَم است. برای این که تبیین کند نه این صرفاً حرف بزند؛ مثلاً زبان عربی برای حرف زدن است نه برای تبیین کردن و برای این که درست تبیین کند باید به لسان قوم خودش باشد، پس لازم است که کسانی که قرار است ژرفاندیش شوند در محتوای دین و درکهای ظریفِ عمیق در محتوای دین پیدا کنند، اینها لازم است که به لسان قوم خودشان صحبت کنند. از هر فرقهای طائفهای باید باشد، با ادبیات همان قوم صحبت کند تا برای اینها جا بیافتد؛ یعنی باید با ادبیات اقتصاددانان حرف اقتصادی زد. با ادبیات هنریها، باید حرف هنری در بستر اسلام زد. با هرکسی با ادبیات خودش باید حرف زد و حالاست که شما عنصر ژرفنگری در دین را دارید در قالب ادبیات خودشان پیاده میکنید و این را عرضه میکنید و گرنه همهاش میشود منبر! از هر فرقهای، طائفهای باید بروند ژرف شوند در دین، و اینها حکم پیامبران رشتههای خودشان را دارند، در رشتههای خودشان اینها پیغمبری میکنند. اینها هستند که وقتی که انذار بکنند آن طرفش حذر پیدا میشود. شاید چنین چیزی از قضیه قابل استفاده باشد.
علم و عالم از منظر آیات و روایات
آن چیزی که محل اشکال بود، بحث علم بود. آیا این چیزهایی که ما میرویم دنبالش، علم است یا نه؟ علم چیست؟ در خود قرآن هم نسبت به این یک ادبیات واژگانی مستقر نداریم. علم در بعضی از استعمالاتش در قرآن، اصلاً به این چیزها نمیخورد؛ مثلاً مثل آیه معروف سوره مبارکه زمر آیه ۹: ص 459 . این آیه را سردرِ دانشگاهها مینویسند ولی این آیه نه به دانشگاه ربط دارد نه به حوزه.
أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْل سَاجِدًا وَقَائمًا یحَذَرُ الاَخِرَةَ وَیَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ *
أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ الَّیْل؛ آیا کسی که متواضع هست در پاسی از شب سَاجِدًا وَ قَائمًا یحَذَرُ الاَخِرَةَ؛ این حذر میکند از آخرت وَیَرْجُواْ رَحْمَةَ رَبِّهِ؛ و امید به رحمت پروردگارش دارد، آیا این شبیه کسی است که این جور نیست؟ قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ؛ آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند مساویاند؟ این علم و این دانایی یک چیز دیگر است! اینکه إِنَّمَا یخَْشىَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُاْ (فاطر: 28)؛ فقط علماءاند در میان بندگان که از خدا میترسند. پس هر کسی که خشیت دارد و خداترس است جزء علما محسوب میشود. این تعبیر خاص از عالم است. یک تعریف علم هم در قرآن وجود دارد شبیه همین چیزی که ما به آن میگوییم Knowledge؛ یعنی اطلاعات و آگاهی. آن جایی که به علمای حسی میگوید: ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ (نجم: 30)؛ این منتهای علمش همین است. این چیزی که تقریبا به عنوان سواد مطرح است، ولشان کن اینها بیشتر از این نمیفهمند.
همین عدم استقرار واژگانی در خود روایات هم تکرار میشود. ما بحث علم لاینفع داریم – علم لا ینفع یعنی چی؟ یعنی یک چیزی است که هیچ فایدهای ندارد. مثل سوادٌ علی بیاضٍ؛ یک سیاهی بر سفیدی- ولی وقتی با انصاف آدم مجموعه روایی را نگاه میکند این جور به نظر میآید که …
در فرهنگ اسلام علم به چه چیزی اطلاق میشود؟
چندین روایت در باب علم در کافی دارد من چند تایش را پشت سر هم میخوانم شما ببینید چه چیزی به ذهنتان میآید؟ روایت اول همانی بود که دفعه پیش خوانده شد. همان روایتی که عالمی به انساب عرب است و ….
إنّ العلما ورثه الانبیا؛ علما ورثه انبیاءاند. خود امام اینجا بهصراحت در کتاب البیع شان اشاره میکنند که این علما منظور علمای دین است. العلماء ورثةُ الانبیاء وَذلک أنّ الانبیا لم یُوَرثْ درهمٌ وَدینارٌ وَإنما أورِثوا احادیثَ مِنْ احادیثهم؛ اینها ارثشان درهم و دینار نیست، احادیث جزء ارث اینهاست. بعد میگویند عالم جلوی تحریف را میگیرد جلوی تأویل جاهلی را میگیرد. این هم جز صفات عالم است.
إذا أرادَ اللهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدّینِ؛ کسی که خدا بخواهد خیر برای او مقدر کند او را در دین ژرف اندیش میکند.
العُلَمَاء أمَنَاء؛ علما امنایند؛ یعنی اینها امیناند وَالاتْقِیَاءُ حُصُونٌ وَالاوْصِیاءُ سَادَة.
در روایت دیگر العُلَمَاءُ مَنَارٌ؛ علما منارند؛ یعنی محل جلوهی نورند.
لا خَیْرَ فِی العَیْشِ الّا لِرَجُلَیْنِ: عَالِمٍ مُطَاع أوْ مُسْتَمِعٍ وَاع؛ خیر نیست در زندگی مگر بر دو نفر یا عالم مطاع باشد، عالمی که اطاعت شود یا مستمعی که خوب به حرف گوش دهد.
یا آن جاهایی که عالم را با عابد مقایسه میکنند. عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِِهِ أفْضَلُ مِنْ سَبْعِ ألف عَاِبد؛ عالمی که علمش نفعی دارد این از هفتاد هزار عابد بهتر است.
و روایت آخر در این باب: قُلْتُ لِأبِی عَبْدِاللهِ رَجُلٌ راویَهٌ لِحَدِیثِکُم یَبُثُّ ذَلِک فِی النّاسِ وَیُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِهِم وَقُلُوبِ شِیعَتِکُم؛ یک نفر از روایان حدیث شما این جور است که این احادیث شما را پخش میکند و آن را تو قلوب مؤمنین و شیعیانتان تشدید میکند وَلَعَلّ عَابِدٌ مِنْ شِیعَتِکُمْ؛ و یک عابدی از شیعهی شما باشد که لَیْسَ لَهُ هَذِه رَوَایَهٌ؛ صرفاً عابد باشد، أیُّهُمَا أفْضَل؟ کدامشان افضل است؟ گفتند: الرّاوِیَة لِحَدیِثِنَا یَشُدُِّ بِهِ قُلُوبُ شِیعَتِنَا أفْضَلُ مِنْ ألفِ عَاِبد؛ این از هزار عابد بهتر است.
اولین راویان علمای زمان خود بودهاند
این فضل علماست و امام هم در کتاب البیع میگویند که این بحث روایت حدیث مربوط به زمانی بوده که علما همین راویان حدیث بودهاند؛ یعنی در صدر اول علمای ما روایان حدیث بودهاند. (11: 32) انصافاً چیزی که از مجموعه روایی ما به نظر میآید این است که علم و علما و تفضیلشان بر عابد و اینها، این مجموعه به یک علم خاصی تعلق میگیرد.
علم نور است
البته ممکن است اگر شخص روی این علوم تجربی، این جور فکر کند که من قوانین فعل الهی را میخواهم کشف کنم، اوّلاً یک عابدی در میآید سر جای خودش درست، در مورد شهید شهریاری چیزی شنیدیم که انصافاً لذت بردیم که خدا چهجور حجتهایش را نگه میدارد. این آدم اینجوری بود که نماز شبهایش را میخواند نماز صبحش را میرفت مسجد میخواند، بعد قرآنش را میخواند، بعد یک فایل صوتی از آقای جوادی آملی گوش میکرد، یا توی راه گوش میکرد و بعد میرفت سر کار! این جور خدا حجتهایش را همهجا قرار میدهد. این علمش واقعاً نور است. این دارد میرود دنبال فعل الله. این استاد برجسته دانشگاه سر اذان میرفت وضو میگرفت با همین حالت وضویی میرفت در کلاسها را باز میکرد یک نگاهی به همه میکرد که الان وقت نماز است. آن وقت یک استاد فیزیک دانشگاه شریف میآید میگوید ماه رمضان نباید روزه گرفت چون قند خون میآید پایین! یعنی خدایی که روزه را واجب کرد و آگاه از اسرار توست وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى (طه: 7)، نمیدانسته که روزه قند خون را پایین میآورد؟! آن وقت همین علمی که برای او نور است برای این حجاب اکبر است. این چیزی که الان در دانشگاهها هست لاشه بیجان علم است. فقط میفهمند که اینکه چه جوری شد این جوری شد؟ ولی اینکه چرا شد؟ کی کرد؟ چرا کرد؟ به چه غایتی کرد؟ اینها اصلاً مغفول است. (37: 35)
روح هر علم فهم بدایت و نهایت آن علم است
این علم یک روحی باید داشته باشد و الا این چیزی که در این کتابهاست لاشهی بی جان، غیر متحرک علم است. در آیات قرآن میبینید که همین بحث ها مطرح میشود، منتها با صدر و ذیل هَوَ الاوَّلُ وَالآخِر. کی کرد؟ چرا کرد؟ همه اینها درش است. این مجموعه وقتی با هم ترکیب میشود، با این تتمیم این یک نوری میشود که به این هم گفته بشود علم. اگر کسی علمش این از آب در بیاید، بررسی فعل الله از آب در بیاید، فعل الهی را بخواهد بررسی کند، در پس و پیش هَوَ الاوَّلُ وَالآخِر بخواهد بررسی کند، علمش بشود نور. این هم ممکن است از این هم در آن تعابیر روایی به عنوان علم یاد شود. این هم بحث صنفی نیست در مجموعه روایت مربوط به علم و درجه تفضیل عالم بر عابد اینها را ببینید. آن چیزی که پیش شهید شهریاری بود لاشهی علم نبود.
نوع نگاه قرآن به علوم تجربی
در سوره رعد، ص 249 در همین آیات ابتدایی ببینید چه جوری شروع میشود.
هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْض وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسىَِ وَأَنهَْارًا وَمِن کلُِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینِْ اثْنَین یُغْشىِ الَّیْلَ النهار إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3) وَفىِ الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنخَِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیرُْ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلىَ بَعْضٍ فىِ الْأُکُلِ إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُون (4)
مثل اینکه قرآن دارد زیستشناسی میگوید، علوم کشاورزی میگوید، منتها مراتب این جوری میگوید: وَهُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْض کی کرد؟ از هو شروع میشود وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسىَِ وَأَنهَْارًا وَمِن کلُِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینِْ اثْنَین؛ و از هر ثمرهای قرار داد دو زوج یُغْشىِ الَّیْلَ النهار؛ شب را با روز پوشاند و چرا این کار را کرد؟ اینها را باید فکر بکنید إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ شما ببینید در پشت صحنه این حوادث چیه؟ باز دوباره دارد. حالا بیاید در کشاورزی وَفىِ الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ؛ در زمین یک سری قطعههای زمین متجاور با همدیگر هست وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نخَِیلٌ؛ باغهایی از انگور و زرع و نخل صِنْوَانٌ وَ غَیرُْ صِنْوَانٍ اینها یک ریشهای و غیر یک ریشهایاند. گاهی اوقات صنواناند؛ یعنی از یک ریشه درآمده یکیاش شده یک میوه یکیاش شده یک میوه دیگر؛ مثل میوههای پیوندی یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ؛ الان دارد به یک آب تزریق میشود. اینهایی که صنواناند این جوری است که یک ریشه آب را میکشد میبرد در دو درخت و این دو تا میوه میدهد؛ یک ریشه یک آب و یک مواد معدنی میکشد میبرد ولی دو میوه ازش در میآید؛ مثل این چیزهایی که به همدیگر قلمه میکنند وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلىَ بَعْضٍ فىِ الْأُکُلِ؛ در اُکل تفضیل دارند بر همدیگر. یکی آب دار است یکی بی آب إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُون؛ اینها آیات است برای کسانی که تعقل میورزند. در خود همینها چنان آیاتی استخراج میشود. شما این حادثه طبیعی را ببینید و ببینید چطور معارف به عنوان آب به دو نفر میرسد و دو میوه متفاوت میدهد.
تعبیر قرآن از علم به آب
علم امام آبی گواراست
آب را اصلاً به عنوان علم گفتهاند. در آیات پایانی سوره مبارکه ملک ببینید قُلْ أَ رَءَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکمُْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکمُ بِمَاءٍ مَّعِین؛ اگر آبتان فروکش کند چه کسی به شما آب گوارا میدهد؟ گفتهاند این یعنی امام غائب. مَاءٍ مَّعِین هم یعنی علم امام. اگر امام از دست برود غائب شود، غور کند، در زمین فرو رود چه کسی ماء معین در دسترس شما میگذارد؟ فَمَن یَأْتِیکمُ بِمَاءٍ مَّعِین؛ این معارف عیناً به دو نفر میرسد وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلىَ بَعْضٍ فىِ الْأُکُلِ؛ میبینید که یکییک ثمر میدهد، دیگری یک ثمر دیگر میدهد. یکی میوههای آب دار شیرین ازش در میآید و یکی یک میوهی چروکیده.
علم تجربی هم علم است اگر حل مسائل تکوینی خدا باشد
آیات قرآن مسائل کشاورزی را وقتی مطرح میکند، مسائل دامداری را وقتی مطرح میکند. این که از بین فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا (نحل: 66) ؛ پِهِن و خون شیر خالص میآید، همهی اینها را وقتی مطرح میکند میخواهد بگوید کی کرد؟ چرا کرد؟ و بعد آیاتی که تو میتوانی از این کشف کنی. این فرهنگ اگر بیفتد در لاشه علم، آن موقع این علوم تجربی هم میشود علم. میشود حل مسائل تکوینی خدا. آن موقع دیگر نمیآید بگوید روزه نگیرید. آن وقت میفهمد که آدم خیلی نمیفهمد.
(سؤال) من باب وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه؛ یک عده باید بروند در این علم. کی تشکیلات نظامی بسازد؟ کی رادار بسازد؟ کی سد بسازد برای مملکت؟ کی نفت استخراج کند؟ من باب وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْل، این باید آمادگی نیرو بکند، این کار را باید یک عدهای بکنند. همین این science و .. باید انجام بگیرد در این هیچ تردیدی نیست ولی در دو شق کردنی که در سوره مبارکه توبه دارد یک عده نَفْر نظامی میکنند یک عده نَفْر فرهنگی میکنند این در کدامشان قرار میگیرد؟ به نظر میآید درست کردن تجهیزات نظامی در نَفْر نظامی قرار میگیرد. مسئله نفْر فرهنگی جدا ذکر میشود.
علوم انسانی؛ علومی که برای علوم دیگر بسترسازی میکند
پیامبران: زبدههای بشریت
اگر بخواهید خود محتوای علم را بررسی کنید، نه به صرف خود علما و تفضیل و تفاضل انجام بدهید، خب قطعی است که این تفضیل و تفاضل با علوم الهی است. خدا در بندگانش زبدگانش را گزینش میکند به عنوان پیغمبر که همین کارها را بکنند، اما الان ماها آمدیم اینقدر نسبت اینها را بهم زدیم. اینقدری که حتی الان در ذهن ها برعکسش جا گرفته. گویی که پیامبران که چوپان بودهاند! علم این است که ما یاد میگیریم. چی حالا؟ مثلاً ۴ تا x و g و انتگرال و اینها! ولی انصاف این است که برعکس است. اگر بخواهید یک رنکینگی در علوم بگذاریم، این علوم مهمترند.
در غرب علوم بسترساز را به دست جهان سوم نمیدهند
تو خود غرب هم همینها را فهمیدهاند. در غرب نخبگانشان را میفرستند تو علوم فرهنگساز و بسترساز؛ چون یک سری علومی هستند که بستر میسازند و یک سری علومی هستند که در این بستر باید حرکت کنند. قطعاً آن راهسازی مهمتر است؛ یعنی افرادش را میفرستد اقتصاد میخوانند. رسانه میخوانند. در apply کردن برای مهندسی، اگر دانشجوی خوبی باشی، سریع جواب میدهند، ولی برای اقتصاد و علوم سیاسی و رسانه و برای اینجور علوم بهراحتی پذیرش نمیدهند! شاید دانشگاههای درِ پیت پذیرش بدهند! دانشگاههای معتبرشان برای این رشتهها پذیرش نمیدهند. اینها را نگه داشتند، اینها جزء حوزه استحفاظی خودشان است. حالیشان است که دارند چکار میکنند.
(03: 47) امیر المؤمنین فرمودند – همین عبارتی که آقا هم هی تکرار میکنند- مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْه؛ کسی که بخوابد دشمن برایش نمیخوابد. دشمن بیدار است. حواسش هست شما را در کدام رشتهها جا بدهد و در کدام رشتهها جا ندهد! یک سری علومی هستند که در محتوای خودشان بستر سازی باید بکنند، راهسازی باید بکنند تا بقیه بروند در آن بستر حرکت کنند. اینها مجموعه علوم انسانی ماست. علوم انسانی ما پیچیدهترین علوم است. و این درد را باید یکبار دیگر گفت که ظرفیت نخبگانی ما چه جور توزیع میشود؟! من اصلاً فکر میکنم توطئه است که ظرفیت نخبگانی ما در علوم مهندسی و پزشکی ما اینجور حرکت میکند، و علوم انسانی ما آنجوری حرکت میکند. به آن سمت حرکت میکند. تازه علوم انسانی ما چی میشود؟ تازه میشود اول الکلام. علوم انسانی مگر نباید بر طبق تعریفش از انسان باشد. اول کلام میآیید و میفهمید که باید ژرف در دین شوید. تعریف مال باید در اسلام مشخص شود، تعریف انسان در اسلام باید مشخص شود. رابطه دنیا و آخرت باید مشخص شود. همه این چیزها باید مشخص شود. برای همین است که وضعیت علوم انسانی ما الان این جور است! (48: 48)
علوم انسانی با محتوا و تعاریف غربی!
یک جمله من گفته بودم از قول آقای پارسانیا بود به بعضی برخورده بود! من قبلا ها که آقای پارسانیا گفته بود باورم نمیشد اما حالا باورم شده که اگر کسی در علوم انسانی بتوانند متدین باقی بماند درسش ضعیف است، معلوم است که درساش را خوب یاد نگرفته. اگر درساش را خوب یاد گرفته بود نباید متدین باقی میماند. چون که همه چیزش از آن طرف دارد میآید. همهی محتوایش از آن طرف میآید، با تعاریف خودشان میآید.
پس این فضلی که برای بحث علم و عالم است در درجهی اول میخورد به علومی که بسترسازی میکنند، بعدش هم میخورد به این بحثهای فعل الله که میشود علوم تجربی. این فضل علوم به این صورت در محتوای خودش، نه این که هر کسی با چه نیتی، یا با چقدر از کارکرد دارد این کار را انجام میدهد. یک نفر با کارکرد خیلی بالایی دارد کار فنی مهندسی میکند و یک نفری با کارکرد بسیار پایینی کار مربوط به این علوم الهی میکند!
وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ آیا صرفاً به معنای ترساندن است؟
در ظاهر به نظر میرسد که به معنای ترساندن صرف نیست وگرنه احتیاج به ژرفنگری در دین ندارد. کسی اگر بخواهد بترساند، باید بترسد. اگر خوب بترسد میتواند بترساند و احتیاجی به تعمیق در مسائل دینی هم ندارد. آن حکایتِ این است که امیرالمؤمنین راجع به صفات متقین فرمودند که أمّا اللیل فَصَافّونَ أقْدَامَهُم، تَالِینَ لأجْزاءِ القُرْآنِ یُرَتِّلونَهَا تَرتِیلاً، یُحَزّنونَ بِهِ أنْفُسُهُم وَیَسْتَثیِرونَ بِهِ دَواءَ دَائِهِم؛ متقیان شبهایشان این جور است که فَصَافّونَ أقْدَامَهُم؛ بلند میشوند، جان خودشان را بیمناک میکنند، قرآن میخوانند، با قرآن شفای دردهایشان را میطلبند، فأذا مَرّوا بِآیه فیها تَشْوِیق؛ وقتی میرسد به آیات تشویق رَکَنُوا إلیْها طَمَعاً، وَتَطَلّعَتْ نُفُوسُهُم إلیها شَوقاً، وَظنّوا أنّها نُصْبُ أعْیُنِهِم؛ انگار بهشت جلوی چشم اوست وَإذا مرّوا بآیة فیها تَخْویِفٌ أصََغوا إلیها مَسَامِعَ قلوبِهِم وَظنّوا أنّ زَفِیرَ جهنّم وَشَهیقَها فی أصُولِ آذانِهِم؛ اینی که میرسد به آیات تخویفی، جوری خوف برش میدارد، جوری خوفناک میشود که انگار سر و صدای جهنمیان در بیخ گوشش دارد شنیده میشود.
خدا رحمت کند آن کسانی که در دبیرستان به ما گفتند خطبه متقین را حفظ کنیم و اصلاً مومن حقیقی مؤمنی که قرآن میخواهد توصیف کند دارای چنین ویژگیای است. سوره مبارکه انفال: آیه 2: ص 177 را ببینید.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِیمَانًا*
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ؛ مؤمنون تنها کسانی هستند که إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُُمْ؛ هنگامی که یاد خدا می آید اینها دلشان میلرزد، وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ؛ وقتی آیات قرآن برایشان تلاوت میشود زَادَتهُْمْ إِیمَانًا به جهت ایمانی زیاد میشوند. ایمانشان زیاد میشود. در سوره مبارکه اسراء در آیات پایانیاش میفرماید:
قُلْ ءَامِنُواْ بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلىَ عَلَیهِْمْ یخَِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا (107) … یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعا (109)
قُلْ ءَامِنُواْ بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُواْ؛ شما میخواهید به این قرآن ایمان بیاور میخواهی نیاور. إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلىَ عَلَیهِْمْ یخَِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا؛ این اوتوالعلم اینجوریاند که، وقتی این آیات برایشان خوانده میشود با پوزه خودش را به زمین میکشد در مقابل آیات قرآن. تو میخواهی ایمان بیاور میخواهی ایمان نیاور به این آیات. آیات قرآن اینجوری است. یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعا بعد بر خشوعش اضافه میشود، گریه میکند. وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیهِْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهُْمْ إِیمَانًا وَعَلىَ رَبِّهِمْ یَتَوَکلَُّونَ (انفال: 2) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (بقره: 3) نتیجهاش هم این میشود که یک ارتباط وجه اللهی قوی پیدا میکند، و یک ارتباط وجه الخلقی پیدا میکند، قوی. أُوْلَئکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا (انفال: 4)؛ مؤمنون حقیقی همین اینهایند. حقاٌ اینها مؤمناند. این میشود عمق باور فرد به دین. اگر خوب از جهنم بترسد، دیگران را هم خوب از جهنم میترساند.
اثر تربیتی انذار
میگویند پیغمبر وقتی راجع به جهنم صحبت میکرد، تَحْمَارّ وَجْنَتَاهِ کَانّهُ مُنْذِرُ جَیْشٍ؛ این وجنات ایشان؛ گونههایشان سرخ میشد، انگار که دارد خبر میدهد لشکر جرّاری دارد حرکت میکند. وقتی حرف از جهنم میزدند این جور میشدند. این آدم از جهنم میترساند. چرا باید بترساند؟ اثر تربیتی ترس در بیشتر مواقع بیشتر از بشارت و شوق است. تقریباً همهی ما نماز شب نمیخوانیم، ولی همهمان هم نماز صبح میخوانیم. چرا؟ آن را میگویند ثواب دارد، نمیخوانیم، این را میگویند جهنم دارد، میخوانیم. این اثر جهنم است، در حالی که اینقدر راجع به نماز شب گفتهاند. گفتهاند فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ (سجده: 17) گفتهاند اصلاً هیچ کس نمیداند چه خبر است در نماز شب. هیچ کس نمیداند خدا چه نور چشمی برای نماز شب خوان کنار گذاشته؟ این را که این جوری میگویند نمیخوانیم. نماز صبح را میگویند بخوانید، نخوانید جهنم دارد و همه بلند میشویم میخوانیم. شده لب طلایی هم بلند میشویم میخوانیم. این اثر تربیتی جهنم است. لذا ترساندن و منذر بودن جزء ویژگیهایی است که پیامبران دارند إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ (نازعات: 45)، قُمْ فَأَنْذِرْ (مدثر: 29)؛ بلند شو و بیم ده. منتها آیا وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ در محتوایش فقط ترساندن است یا نه؟ نه! باید در آیات اثبات کنیم. ترساندن دیگر ژرفاندیشی در دین ندارد. یک معنای دیگری خود نذر دارد که باید به آن معنا دقت کنیم و الا آنوقت فکر میکنیم که همهی وظیفهی روحانیت این است که بترساند.
صلوات!