تفسیر سوره توبه، جلسه 42
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (۱۱۹) مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (۱۲۰) وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (۱۲۱) وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (۱۲۲) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (۱۲۳)
مراد از صدق و صادقین
این آیه ۱۱۹ بعد از آن جریان تبوک، به عنوان حلقه واسطی است اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ که صادقین و علامت صدق صادقین در آیات بعدش میآید. کما اینکه عرض شد صادقین در قرآن به آن صدقهای رفتاری گفته میشود بیشتر از این که به صدقهای گفتاری اطلاق بشود. عرض شد همان تعبیری که در فارسی داریم که، اگر راست میگویی این کار را بکن ولی تو راست نمیگویی، یا مثلاً یک نفر بگوید معاد درست است. میگوییم: اگر راست میگویی… یعنی حرف درست است، راست که میگویی، حرف درست است ولی آیا تو پای حرفت هستی یا نه؟!
در روایات ما راجع به وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ خیلی تأکید شده که مراد اهل بیت است؛ مثل ایّانا عَنَی؛ یا نظَرَهُ إلَیْنَا روایاتی که استناد شده که با صادقین باشید؛ یعنی با اهلبیت باشید. بارها عرض شده که اینجور روایاتی که داریم که گفتهاند ایّانا عَنَی؛ منظور فقط ماییم. این خودِ آیه را تخصیص نمیزند. اهل بیت بیان مصداقِ اتمّ میکنند. البته مصحح تفسیری دارد این معنا. در سوره شعراء آیه ۸۳: ص 370 را بیاورید. ببینید حضرت ابراهیم(ع)، یک دعایی دارد بعد از آن آیات معروف که همه اینها ادب دعاست الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ؛ او کسی است که به من طعام میدهد و مینوشاند * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ؛ وقتی من مریض میشوم او شفا میدهد، نه اینکه او مریض میکند و او شفا میدهد! با اینکه این کارها را او میکند، منتها ادب حرف زدن این است * وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ * وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ * رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ؛ خدایا به من حکم بده و من را به صالحین ملحق کن!
میبینید این پیامبر خدا در اواخر کار خودش میگوید: مرا به صالحین ملحق کن! این مصحح تفسیری وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ است. در چندین جای قرآن به حضرت ابرهیم گفتهاند که توی این دنیا نه! توی آن دنیا. این صالحینی که مورد درخواست حضرت ابراهیم بوده است، چه کسانی هستند؟
چند آیه را ببینید. آیه ۱۳۰ سوره مبارکه بقره و آیه ۱۲۲ سوره مبارکه نحل و آیه ۲۷ سوره مبارکه عنکبوت را ببینید. این معنا چندبار راجع به حضرت ابراهیم تکرار میشود.
بقره:130: وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ.
وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ؛ این «رغبَ عَن» به معنی دوریکردن است. «رغِبَ الی» به معنای نزدیکیکردن است. هر دو را هم در قرآن داریم. وَاِلی ربّک فارغَب در سوره انشراح داریم؛ کی هست که دوری کند از ملت و روش ابراهیم مگر اینکه خودش را خر بکند. وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا؛ ما او را در دنیا برگزیدیم. وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛ او در آخرت از صالحین است. خودِ ابراهیم که معلوم است صالح است. وقتی شیخ الانبیاء میگوید میخواهد ملحق به صالحین بشود، توقع او چیز دیگر است که در روایات داریم که میخواهد ملحق به ائمه بشود. در جوابش میگویند توی آخرت این اتفاق میافتد. تو در آخرت به صالحین ملحق میشوی.
و همینطور در سوره عنکبوت: 9: وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ.
یعنی ارجاعش دادهاند که در آخرت با یک ارتقاء مقامی ملحق میشوی به صالحان و از صالحان میشود. این معلوم است که منظور این رتبه معمول نیست. که وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ؛ آنهایی که ایمان و عمل صالح را انجام بدهند ما یواش یواش آنها را در زمره صالحین قرار میدهیم، ولی منظور این نیست! بلکه ما حتماً آنها را در زمره صالحین قرار میدهیم؛ یعنی گوهر جانشان را صالح میکنیم. اینها خودشان صالح میشوند، نه اینکه عمل صالح از آنها سر میزند! راهش این است که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام بدهند. آدم صالح کسی است که عمل صالح از درون او میجوشد. اینطور نیست که با خودش درگیر باشد و خودش یک جور باشد و عملش یک جور دیگر باشد. البته این هم ذو مراتب است و اصلاً در کلام میگویند: هرکس در هر مرتبهای عمل صالح انجام دهد در همان رتبه او را وارد صالحین میکنیم؛ یعنی صالحین ذومراتب هستند، ولی تعبیر صالحین در قرآن لزوماً به معنی رتبه خیلی بلند نیست که اگر بگوید: الحقنی بالصالحین به او بگویند: تو در آخرت از صالحین خواهی بود
و بعد لَنُدْخِلَنَّهُمْ (با دو تأکید لام و نون تأکید ثقیله) فِی الصَّالِحِینَ؛ حتماً از صالحین قرار میدهیم. اینی که حضرت ابراهیم میخواسته منظور این نبوده است. خب معلوم است؛ مثل این است که یک نفر دکترا دارد. از خدا بخواهد که جدول ضرب من درست شود!
تفاوت «مع الصادقین» با «من الصادقین»
میخواهم عرض کنم َکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ که در این آیات داریم و اهل بیت اصرار دارند که این صادقین ماییم. به خاطر وجود همین مع است که خیلی وقتها این را کنار اولی الامر میآوریم. أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (نساء: 59)؛ یعنی یک موقع است که شما آیه را جدا میکنید که َکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ، نه کونوا من الصّادقین. خب این معلوم است که الصّادقین خیلی بالاست و معیّتاش هم اینقدر بالاست که ما عرضه من الصادقین نداریم همان فقط مع الصادقین باشیم! پس مع الصادقین را اگر جداگانه بررسی کنیم باید شأن خیلی بالایی باشد و این همان است که وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ. اما آیه در خودِ محتوای سوره همان بحث تشکیلاتی و جمعیتی است که عرض شد. البته طبیعتاً این تشکیلات محور میخواهد آنهم محوریت صادقین؛ برای همین است که پشت سر همین آیه مجدداً بحث پیامبر را دارید. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (119) که این آیه را به عنوان حلقه واسط آیات بالا و پایین معنا کردیم، حالا؛
جهاد در دو جبهه: جبهه رزمی و جبهه فرهنگی
(120): مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ *
(11: 19) حالا که میخواهید با صادقین باشید باید در دو جبهه فعالیت کنید: 1- بسیج رزمی و جنگی و 2- بسیج فرهنگی. شما اگر میخواهید با صادقین باشید، ببینید پیغمبر الان دارد چهکار میکند؟! در دوجبهه باید شروع به کار کنید. یک جهاد رزمی است که همین آیات ۱۲۰ و ۱۲۱ مصداقش است. و جبهه بسیج فرهنگی که آیه ۱۲۲ است. این دو جبهه را حق ندارید رها کنید. حق ندارید؛ مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ. در این آیه معلوم است که الغای خصوصیت میشود. معلوم است که منظور فقط مدینه و حول مدینه نیست.(اینجا از موارد واضح الغای خصوصیت است؛ لغو کردن و انداختن خصوصیت) مدینه که خصوصیتی ندارد که بگوییم مدینه و اطرافش نمیتوانند و حق ندارند تخلف بکنند! مدینه که خاصیتی ندارد مگر علی توی کوفه باشد، «ما کان الاهل الکوفه و من حوله من الاعراب» میشود. اگر علی توی تهران باشد «ما کان لاهل التّهران و من حوله من الاعراب» میشود. حالا چرا این عاصمه و پایتخت آن حکومت؟ چون هرقدر نزدیکتر میشوند به رهبری، آنها وظیفهشان سنگینتر است. ایران با جاهای دیگر فرق دارد. این چقدر دفاع میکند و آنان چقدر؟ این چقدر سپر بلا میکند و دیگران چقدر؟ حرمت امامزاده را متولّیاش نگه میدارد. دور رهبری وظیفهاش از کسانی که دور از رهبری هستند بیشتر و شدیدتر است. اینها وظایفشان با هم فرق میکند. مدینه مشخص است خصوصیتی ندارد، مدینه به عنوان پایتخت ذکر شده است. این عنوان رسول هم در شأن اجتماعی رسول مطرح است. (30: 22) عنوان رسول در این موارد بارها عرض شد که عنوان مهمی است که وقتی الله و رسول با هم میآیند رسول در شأن اجتماعی مطرح است؛ یعنی رسول خودش عنوان دارد؛ مثل اینکه من بگویم: آقا اینجا باید حرف ما را گوش بدهید! حرف من؟ یا حرف بلندگو؟ چه فرقی دارد؟ حرف من و باند یکی است. کسی نمیگوید که حرف من و این بلندگو را گوش بدهید! وقتی خدا میگوید اطاعت از خدا و رسول بکنید، نه اینکه رسول را در جایگاه مبلغ احکام قرار بدهیم. او که حضرت رسول نیست، او خداست. اطاعت از رسول مال جایی است که حضرت رسول خودش عنوان دارد. این است که عنوان رسول عنوان مهمی است! مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ؛ اینها حق ندارند از رسولالله تخلف بکنند.
اهل بیت مصداق اتم قلههای قرآن
راجع به َکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (اهل بیت) حضرت امیر عباراتی دارند توی نهج البلاغه (خطبه 87) میفرمایند: فَأنْزِلُوهُم بأحْسَنِ مَنَازِلِ القُرآنِ وَ رِدوهُم ورود الهِیمِ العِطَاش؛ شما این اهل بیت را در احسن منازل قرآن بگذار. همه قلههای قرآن را برای اینها ببین. این بیان مصداق اتمّ است. در بسیاری تفسیرها اینها تفسیر نیست بلکه بیان مصداق اتم است حتی ممکن است مصداق اتم همان زمان باشد؛ مثلاً داریم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ(احزاب: 23) فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَهُوَ حمزه بن عبدالمطلّب وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَهُوَ علیّ بن ابیطالب؛ یعنی مصداق اتمّی است که همانجا بعد از جنگ احد و احزاب این آیه نازل شده. سیدالشهدای آن زمان حضرت حمزه بوده. فَأنْزِلُوهُم بأحْسَنِ مَنَازِلِ القُرآنِ؛ یعنی اهل بیت را در قله بنشانید. هر منازلی را گفتند شما بگویید یعنی اهل بیت. لذا دست باز است از این جهت، پس فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ؛ یعنی سید الشهداء وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ؛ یعنی حضرت مهدی(عج) و اینها تفسیر نیست، بیان مصداق است. وَ ردوهم ورود الهِیم العِطاش؛ به سمت اهل بیت وارد بشوید و بروید، مثل شتری که از تشنگی له له میزند با بیمیلی و بیرغبتی نه! بلکه با هَیَمان و هیجان.
تفکر مادی و عمل الهی!
حالا که میخواهید با صادقین باشید، محور وسط را باید صادقین بگذارید. مصحح صادقین هم رسول الله به عنوان رهبر الهی است. باید این رهبر الهی را بگذارید وسط. کسی حق ندارد أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ؛ اولاً حق ندارد از رسول تخلّف کند. وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ؛ ثانیاً حق ندارد به خودش از او رغبت کند. یعنی باید خودش را سپر بلای او بکند. اگر تیری دارد میآید، باید خودش را سپر کند. بعد هم چراییاش را میگوید. ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ … إِلاَّ کُتِبَ لَهُم؛ چون همه اینها دارد ثبت میشود. باید در یک دستگاه دیگری به اینها نگاه کرد. (10: 29) نمیشود آدم مادی فکر کند و الهی عمل کند!
معبودهای مختلف و روشهای یکسان!
شما این محتوای سوره کافرون را ببینید از اولش تا آخرش بحث برائت است. نکته در آیه آخرش است. نه من زیرِ بار شما میروم نه شما زیر بار من برو هستید و … ؛ لکم دینُکم و لیَ دین. وقتی ما الهمان مختلف است، معبودمان مختلف است مگر میشود در روش مثل هم باشیم؟! مگر میشود معبودهایمان یکی نباشد، اما اقتصاد و علوم اجتماعی و علوم انسانی و اولویتهای پژوهشمان یکی در میآید! خب باید شک کنیم که نکند معبودمان هم یکی است؟! مگر میشود در روش و خطوط کلی هم آنطوری دربیاییم که آنها درآمدهاند؟! اگر در سوره ممتحنه آیه ۴ داریم که ابراهیم اسوه برائت است؛ قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً؛ اصلاً حرف ابراهیم این است که بین ما و شما ابداً عداوت و بغضاء است. خب هی سعی نکنید این gapرا پر کنید! در دانشگاه شریف میگفتم: سعی نکنید وفاق ایجاد کنید. با دو تا معبود، چند روش باید دربیاید! سعی نکنید مبانی را به هم نزدیک کنید. ماها که نمیتوانیم وفاق داشته باشیم. خیلی وقتها بحث این است که با معادلات اخروی کار، روش، انسانیت، اقتصاد یک چیز دیگر درمیآید. وقتی تعریف ما از کرامت، مال و رزق با تعریف آنها این قدر متفاوت است، چرا باید اقتصاد ما یکی در بیاید؟! خب این که نمیشود. پس این تعاریف به چه درد میخورد؟! اگر علوم ما و آنها یکی درآمد باید شک کرد. ما در خلأ که زندگی و فکر نمیکنیم! یا آن را با تئوریهای درست و حسابی اسلامی پر میکنیم، یا پر میشود! طرف میپرسد که من با این روحیه اسلام برای من چه نسخهای دارد؟ جواب این است که این روحیه را ول کن! لزومی ندارد اسلام برای هر روحیه و فکری نسخه داشته باشد! اصلاً نباید داشته باشد و الا مثل مومی است که با هر چیزی میخواهد خودش را سازگار کند. (41: 32)
بهای جان؛ فقط جهاد، فقط پیکار در راه خدا
این شأن رسول در اینجا شأن رهبری الهی است. رهبری که از جانب خدا تعیین شده است. شما حق نداری خودت را مقدم بکنی! این کسانی که میگویند ما پشت سر رهبری حرکت میکنیم، این نهایت خودخواهی است! مثل اینکه رهبر را گذاشتهایم در میدان مین؛ یعنی که او برود مینها را خنثی کند. او برود روی مین که ما راحت رد شویم! نباید شما به جانتان از جان او مشتاقتر باشید. کسی که ایستاده بود ظهر عاشورا موقع نماز جلوی اصابت تیرها را به اباعبدالله میگرفت، تا نماز تمام شد افتاد زمین، پرسید: أ وَفَیْتُ؟! این یعنی سرباز! یعنی رهبر را بگذار وسط و خاکریزها را دورش بچین تا به او آسیبی نرسد، نه اینکه برو پشت او قایم شو تا ببینی چه میشود! بعد که دیدیم سالم ماند ما هم میآییم! باید خود را سپر کنیم؛ چون منطق ما این است؛ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم (120) چون برایتان مینویسند اینها را. اگر جهاد فی سبیلالله است، چه بزنی چه بخوری، برندهای! بحثش عرض شد ذیل آیه إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ (111)؛ فقط میتوانی پیکار در راه خدا کنی و دو نتیجه هم بیشتر ندارد فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ؛ یا میزند یا میخورد. انسان وقتی جانِ خودش را با خدا مبایعه کرد، فقط حق دارد جانی که تحویل گرفته در راه جهاد صرف کند. یا جهاد فرهنگی یا جهاد رزمی. نمیشود هر کاری دلش خواست با جانش بکند. این میشود تصرف عدوانی در ملک امانی. جانِ تو که مالِ خودت نیست که هر طور بخواهی بذل و بخشش کنی. ما وقتی کوه میرفتیم میگفتند قهرمان کوهنوردی اینجا آمده در شرایط برفی بد یخ زده و مرده! این آدم ابله که قهرمان نیست! این چه ملاکی است؟ این جانی که باید برود در بسیج نظامی و فرهنگی، جانش را برداشته برده در کوهها و یخ زده! گاهی طرف کوه میرود و ممکن است از کوه پرت شود و بمیرد، این اشکال ندارد ولی کسی حق ندارد جان خودش را بذل و بخشش کند. مگر جان مال تو بود که بذل و بخشش کردی؟ خدا این جان را به ید امانی به تو سپرده. در ید امانی هرجور که نمیشود تصرف کرد. تو فقط حق داری پیکار در راه خدا کنی با این جان.
آیه ۵0 همین سوره توبه را ببینید که این منطق دینی ماست: إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ؛ اگر به شما حسنهای برسد آنها را ناراحت میکند وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا؛ اگر به شما مصیبتی برسد این آدمهایی که خیلی ادعای تعقل دارند. اینها که کلاً بیرون میایستند و میگویند: قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ؛ البته از قبل قابل پیشبینی بود! آقا بیا وسط بعداً حرف بزن! مثل کسانی که بیرون مسابقات میایستند و میگویند این باید از سمت چپ فرار میکرد و…. اگر مَردی خودت بیا وسط! بعد بگو از پیستون چپ و راست چه جوری جلو بروند! وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ(50)؛ با خوشحالی پشت میکنند قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا بگو هر چه به ما اصابت میکند همهاش لناست. علینا نیست. هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ؛ شما دنبال چه میگردید؟ منطق ما احدی الحسنیین است. منطق دین این است. ولی برای شما چنین انتظاری نداریم وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا ولی شما یا عذاب الهی میبینی یا به دست ما عذاب میشوی؛ برای ما احدی الحسنیین و برای شما احدی الشَّرََیْن است فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ؛ حالا منتظر باش. همینکه امیر المؤمنین میگوید: الفَقْر وَالغِنَی بَعْدَ العَرْضِ عَلَی الله؛ غنی و فقر آنجا معلوم میشود.
لذا (47: 40) باید خاکریز بندی داشته باشید. داریم در نهج البلاغه که إذا حَضَرَتْ بَلِّیَّة فَاجْعَلوا أمْوالَکُم دونَ أنْفُسِکُم، وَ إذا نَزَلَتْ نازلة فَاجعَلوا أنْفُسَکُم دونَ دیِنِکُم؛ اگر نازلهای خواست نازل بشود، مالتان را سپرِ جانتان کنید و جانتان را سپرِ دینتان. اگر بلا خواست به جان بخورد مال را سپرکن و اگر خواست بلا به دین بخورد جانت را سپر کن! این دین را بگذار وسط و دورش یک خاکریزِ چند لایه از جان و مال بگذار. نه اینکه خودت را وسط بگذار و رهبر امت اسلامی و رسول الله را بگذاری جلو خاکریز! (00: 42) لذا این که حق ندارید ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ *
برای این است لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ که هیچ تشنگی و هیچ زحمتی نمیبینید. (این نکره در سیاق نفی است که مفید عموم است). وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ و هیچ مخمصهای در راه خدا نمیرسد. مخمصه، خُمُص البطون و خمیص به معنای گرسنگی و لاغری است. در مخمصه گیر افتادن؛ یعنی جایی که گرسنگی اتفاق میافتد.
صفاتی چون امانتداری صفت حیوان خوب است
عنوان مهمّ در بحث دین حرکت فی سبیل الله است که مهم است.
چه شکرهاست در این شهر که قانع شدهاند شاهبازان طریقت به مقام مگسی
ما فکر میکنیم که اگر یک عده کار خوبی میکنند به مقام عالی انسانی رسیدهاند. (49: 43)یک جملات لطیفی شیخ بوعلی در نمطهای آخر اشارات دارد. میگوید: که اگر یکنفر از حیطه خودش دفاع میکند این انسان خوبی نیست این حیوان خوبی است. بعد مرغ را مثال میزند. میگوید مرغ تا وقتی بچه ندارد فرار میکند ولی وقتی جوجه دارد اگر شما بخواهی به آنها نزدیک بشوی، همین مرغ خودش را سپر میکند. همین غیور میشود. اگر کسی صرفاً بخواهد از حیطه خودش محافظت بکند و این را شأن انسانی میداند، این حیوان خوبی است! اگر کسی خیانت در امانت نمیکند، رشوه نمیگیرد، این حیوانِ خوبی است. چونکه احکام کلب معلَّم (سگ دستآموز)، یا باز شکاری با سگ هراش (ولگرد) فرق دارد. اگر این سگِ معلّم، حیوانی را خفه بکند، گوشت آن حیوان حلال است. این خاصیت علم است اولاً! با اینکه خودش وحشی و گوشتخوار است، اما در امانت خیانت نمیکند و هیچ تصرفی نمیکند. کسی که رشوه نمیگیرد، خیانت در امانت نمیکند، این حیوان خوبی است. این که مقام خلیفهاللهی نیست. مهم این است که ما فی سبیلالله حرکت بکنیم. در راه خدا نباشد ارزشی ندارد. فیلم آقای خامنهای زمان اوائل جنگ را دیدهاید که پشت این بلندگوی سبزیفروشها میگویند: مهم این است که ما فی سبیل الله حرکت بکنیم. (33: 47)
جنگ در راه وطن غیرت حیوانی است
تلاش در راه کشور و وطن، میشود حیوانِ خوب. اگر کسی از دیار و کشورش اخراج شود، در راه ابناء و دیار هم هست باید این رنگ را داشته باشد. آیه ۲۴۶ بقره را ببینید؛ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى این ملأ و چهرهها حرفهای درستی میزنند اما معمولاً کاری نمیکنند. این وَاتبعک الارذلون هستند؛ مردم پست و پابرهنهاند که کار میکنند. إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ؛ گفتند: یک ملک برای ما بگذار که در راه خدا پیکار کنیم قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ؛ آیا فکر نمیکنید اگر جنگ واجب بشود، شما نمیجنگید؟! یک جمله خوبی میگویند قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا؛ ما چطور در راه خدا نجنگیم و حال آنکه از دیار و ابناءمان اخراج شدهایم؟! این درست است. یعنی اگر از دیارمان اخراج شدیم، فی سبیل الله باید بجنگیم! این که میشود حیوان خوب! حیوانات هم سر این چیزها میجنگند! آنها هم در حوزه استحفاظی خودشان درگیر میشوند. تصویر ما از حیوانات خیلی بد شده، فکر میکنیم شیر همینجوری همه را پاره میکند! شیرها یک منطقههای محافظتی دارند، منتها چون علفخوار نیست از همان منطقه محافظتی خودش شکار میکند. بعد تا آخرش هم نمیخورد بلکه برای وحوش دیگر هم میگذارد! و اگر یک شیر دیگر بخواهد وارد قلمروش شود، مانعش میشود، لذا خلیفه الله شدن یک چیز است، حیوانِ خوب شدن هم یک چیز دیگر است!
در این قسمت آیه سختیهای راه را میبینید، (25: 51) اما از این قسمت به بعد آیه لبه دیگر احدی الحسنیین را میبینید! وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ؛ در هیچ جای گامزدنی گام نمیگذارید مگر این که کفار را خشمگین کند؛ مثل همین راهپیماییها. هر گامی که در این راهپیمایی میگذارید، ثواب دارد. وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً؛ و از دشمن ضربهای نمیخورید، یا انتقام نمیگیرید إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ؛ مگر اینکه برایشان عمل صالح نوشته میشود. إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ؛ خدا اجر محسنین را ضایع نمیکند. شما حق تخلف ندارید و اجر آن را هم برایتان مینویسند! مگر نمیخواهید فی سبیل الله عمل کنید؟ مگر این رهبر الهی نیست؟ پس حق تخلف ندارید! (07: 53)
(121): وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ
اینکه شما رهبر را تنها نگذارید، آن آیات نور را یادتان هست، بحث استیذان از رهبر؟! آیه ۶۲ نور إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ؛ مؤمنان تنها و تنها کسانی هستند که ایمان به خدا و رسول میآورند وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ؛ و وقتی در امر جامعی با او قرار میگیرند، (امر جامع یعنی الامر التی ینبغی أن یُجمعَ علیها؛ امرهایی که مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ است؛ امرهایی که باید با جمع انجام بشود. اراده جمع را میخواهد؛ مثل جنگ)، نمیروند مگر اینکه اجازه بگیرند. حق ندارند بیاجازه بروند، حتی در روایات فقهی ما آمده است که اگر در محضر پیغمبر هستی، دَم رُعَاف (خوندماغ) پیدا کردی، باید یک دستمالی جلوی صورتت بگیری که معلوم شود معذوری و بروی! نمیشود همین جوری بلند شوی بروی! إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ؛ کسانی که میآیند از تو اجازه میگیرند. أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ آنها ایمان دارند فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ حالا اگر آمدند اجازه گرفتند؛ مثل حنظله غسیل الملائکه فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ؛ به هر کس که تو خواستی اجازه بده، (رهبر آن است که از او اجازه میگیرند و اگر او خواست اجازه میدهد و اگر نخواست اجازه نمیدهد!) بعدش هم برایشان استغفار کن، چون چیزی را از دست دادند به واسطه شرکتنکردنشان وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.
خدا حسنات را به احسن ما کانوا یعملون جزا میدهد
برگردیم به سوره توبه:
(121): وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً و هیچ انفاق نمیکنید، کم یا زیاد وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً؛ و هیچ وادی را نمیپیمایند، قطع مسافت نمیکنند إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ؛ مگر که یادداشت می شود؛ برایشان نوشته میشود. لِیَجْزِیَهُم اللهُ أحْسَنَ مَا کانُوا یَعْمَلوُنَ؛ تا اینکه خدا بهتر از آنچه را انجام دادهاند، جزای اینها قرار بدهد. ببینید اولاً آدم خیری انجام بدهد خدا چندبرابر پاداش میدهد؟ به نیت و کار بستگی دارد؛ مثلاً داریم مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا؛ ممکن است دوبرابر باشد. بهتر پاداش میدهد، اما در مقابل سیّئه وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا (انعام: 160). حداکثر اندازه خودش جزا میدهد؛ یعنی در برابر سیّئه اندازه خود سیئه یا کمتر. یک موقع میگویند مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (همان)؛ ده برابر. یکموقع دارد که مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقرة: 261) هفتاد برابر و هفتصد برابر. معامله خدا این جوری نیست که فقط ده برابر میدهد. وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ؛ خدا بیشتر هم میکند؛ یعنی برو بالا. یکی از قلّههای این بحث که خدا چه جور جزا میدهد. آیات متعددی آمده که لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ یعنی مطابق و برابر أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ میدهد. این هم در همه موارد اجر مجاهدان است؛ کسانی که در لحظه خطر دور رهبرشان را خالی نمیکنند.
أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ یعنی توی یک باغی همه میوهها که یکجور نیستند. اگر یکی بیاید، کل باغ را به قیمت همان چهارتا میوه خوب و اعلا و آبدار و درشت بخرد. این است که خدا اعمالشان را میخرد به قیمت بهترین کاری که انجام دادهاند! برای همین است که میگویند یک شیرینکاریِ مشدی (جهاد در راه خدا در مدار رهبری) برای خدا بکنید تا همه اعمالتان را به همان قیمت بخرد!
(سؤال) به چند دلیل فعل ماضی میآید: 1- اینکه ماضی را برای افعال محقق الوقوع میآورند؛ یعنی قطعاً اتفاق میافتد؛ مثلاً اذا الشمس کورت؛ ولی هنوز که شمس تاریک نشده.
2-دلیل دیگر سبقهای کتابی است (46: 05: 01) مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا (حدید: 22) یعنی از قبل نوشته شده. آیات هم در همین فضا میآید که هرچه به شما برخورد قبلاً نوشته شده. قبلاً یک جایی ثبت و ضبط شده که این بلا باید سر شما میآمد. وقتی قرآن یک معرفتی را میگوید از موضع تربیتی خودش میگوید؛ یعنی نمیگوید اگر کسی خبط و خطایی بکند، یک بلایی سرش میآید، با اینکه این هم از قبل نوشته شده، میگوید وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ (شوری: 30)؛ خودتان در احد خراب کردید، نتیجهاش این شد! تقصیر خودتان بود و حال آنکه این هم قبلاً نوشته شده بوده است؛ چون گفتن معارف جا دارد؛ مثلا ً همه زمان کنکور شبهه جبر و اختیار میگیرند. انگار این خاصیت کنکور است! تو که نباید مستقیم این شبهه را جواب بدهی، بلکه باید یک کار دیگر بکنی. طرف در دانشگاه شریف به من میگفت که رفیقم از کل دین و ایمان برگشته، به خاطر اینکه سر آیه وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ گیر افتاده! گفتم: مشکل او این نیست که شاء دیگران در شاء خداست. مشکل چیز دیگری است برو آن را حل کن! بعد او را میاندازی دوباره در کتاب بینش دینی پیشدانشگاهی و بعد هم مگر این شبهات برای کسی به همین راحتی حل میشود! مگر کسی به همین مفتیها آیه وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ را میفهمد؟ خود علما دارند توی سر و کله خودشان میزنند که این را بفهمند! هرکه در این بحث بیفتد گیر میکند. ولی قرآن آیه مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا در فضای تربیتی طرح میکند که تو جنگیدی و باید هم میجنگیدی و صدمه هم که دیدی این در سبق کتابی از اول نوشته شده بود. این میشود هدف تربیتی آیه، نه اینکه طرف یک خبط و خطایی کرده؛ مثلاً عملیات لو رفته و شکست خورده، بعد بگوید: طوری نیست فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا، اینجا جای این آیه نیست بلکه باید بگوید: وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ؛ زیر سر خودتان بود، لذا اهداف تربیتی آیات و معارف مهم است. (13: 10: 01)
(121): وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ اینها مثالهای مختلف حرکت در مسیر خداست که قدم میزند. نفقه میدهد، فکر میکند إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ؛ حتماً یادداشت شده.
بسیج رزمی و بسیج فرهنگی بسته به موقعیت
(08: 11: 01) گاهی بسیج رزمی است. بعضیها این سؤل را میکنند که جنگ رفتن مهمتر است یا دانشگاه رفتن و درس خواندن؟! اگر دزد به خانهات میزد باز هم همین حرف را میزدی؟ خب بستگی به موقعیت نظام در آن لحظه دارد. گاهی ممکن است با یک گروهان کار حل بشود. گاهی ممکن است لازم باشد همه بروند جنگ که قضیه حل بشود. چرا وقتی دزد به خانه بزند سؤال نمیکنی درسخواندن مهمتر است یا دزد را متواری کردن؟! این بستگی دارد که چه کسی چه چیزی برایش مهم باشد! (42: 13: 01)
در سوره توبه هم داشتیم قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (24)؛ اگر آبَاؤُکُمْ؛ پدرانتان وَأَبْنَآؤُکُمْ؛ ابنائتان وَأَزْوَاجُکُمْ؛ ازواجتان وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا؛ و اینکه از کسادی تجارتتان میترسید. میترسید که اگر تجارت را ول کنی کساد میشود، اینها برایتان محبوبتر از جهاد فی سبیل الله بود، فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ پس منتظر باش عذاب خدا برسد. قرآن مؤمن میسازد. در سطح پروازی بالا قرآن و در سطح پروازی پایین که مستقیماً گلوله را به هدف بزند؛ نهج البلاغه. قرآن بالا میپرد و با خطوط کلی و حرکت مؤمنانه مؤمن میسازد. نهج البلاغه از فاصله نزدیک توپ مستقیم شلیک میکند. اگر کسی میخواهد جدی جدی متدین شود، برود نهج البلاغه بخواند؛ یعنی طرف را چپ و راست میکند. میبینی انگار همین جوری دارد سیلی میخورد! که طرف سر دو راهی به هر جهت گیر میکند که یا زندگی از نوع شلم شورباست و یا یک زندگی علیوار که در بسیج رزمی یا فرهنگی شرکت میکنی. کسانی که نهج البلاغه خواندند میدانند من چه میگویم.
در سوره توبه هم داشتیم قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (24)؛ اگر آبَاؤُکُمْ؛ پدرانتان وَأَبْنَآؤُکُمْ؛ ابنائتان وَأَزْوَاجُکُمْ؛ ازواجتان وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا؛ و اینکه از کسادی تجارتتان میترسید. میترسید که اگر تجارت را ول کنی کساد میشود، اینها برایتان محبوبتر از جهاد فی سبیل الله بود، فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ پس منتظر باش عذاب خدا برسد. قرآن مؤمن می سازد. در سطح پروازی بالا قرآن و در سطح پروازی پایین که مستقیماً گلوله را به هدف بزند؛ نهج البلاغه. قرآن بالا میپرد و با خطوط کلی و حرکت مؤمنانه مؤمن میسازد. نهج البلاغه از فاصله نزدیک توپ مستقیم شلیک میکند. اگر کسی میخواهد جدی جدی متدین شود، برود نهج البلاغه بخواند؛ یعنی طرف را چپ و راست میکند. میبینی انگار همین جوری دارد سیلی میخورد! که طرف سر دو راهی به هر جهت گیر میکند که یا زندگی از نوع شلم شورباست و یا یک زندگی علیوار که در بسیج رزمی یا فرهنگی شرکت میکنی. کسانی که نهج البلاغه خواندند میدانند من چه میگویم.
به هرحال جواب آن سؤال این آیه ۷۱ نساء است؛ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَکُمْ شما حذر و ترس و خشیت و این احتیاطها را بگیرید و خوب بررسی کنید، حالا فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِیعاً (ثُبات جمع ثُبه و ثَبات یعنی استقامت)یا ثبه ثبه وگروه گروه بروید و یا جمیع. یک موقع نیاز هست یک گروه بروند، یک موقع نیاز هست همه بروند. وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً؛ حالا شایسته نیست که یک گروه از مؤمنان نَفر فرهنگی نکنند. حق ندارند. ادبیات این است. مؤمنان حق ندارند وقتی نیاز نیست، همه شان بروند جهاد رزمی. این پس از یک عمر دعوت به اسلام و معارف است، یا داریم الم یعلموا؟ 20 سال است من دارم میگویم و دعوت کردم و مبانی را گفتم، آیا هنوز نمیدانید؟ سوره برائت و مائده از آخرین آیات نازله خداست. و دائم داریم «ما کان» های بسیار داریم به این معنی که این حق ندارد، آن حق ندارد! دیگر ادبیات این است.(49: 19: 01) وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً؛ مؤمنین حق ندارند وقتی احتیاج نیست نفر و کوچ عمومی بکنند، پس بسیج فرهنگی و بسیج علمی چه میشود؟! اگر همه بروند چه کسی میخواهد جبهه فرهنگ را نگه دارد؟! کسی که توان نگهداشتنِ جبهه فرهنگی دارد، میرود هی ساختمان سهطبقه بسازد؟! بابت این کارش باید جواب بدهد. حداقل اگر اهل علمی برو یک نوآوری وکشف و اختراعی داشته باش. یک آبی بریز در آسیاب حکومت اسلامی! نه اینکه برای خودت ول بچرخی! آدم بعضی آدمهارا میبیند با توانمندیهای عجیب و غریب ولی فقط دارند یک کارهایی میکنند! آدم تعجب میکند! مگر این جان را حراجی گذاشتهای؟ مگر چند سال میخواهی زندگی بکنی؟ برای چه کسی ساختمان میسازی؟ برای هر کسی! مثل مردهشور که هر مردهای را دستش بدهی میشوید و برایش فرقی نمیکند. خوب برو در آزمایشگاهی یک تحقیقاتی بکن! همه که چنین ذهن قوی ندارند. شما که چنین ذهنی داری نمیتوانی برای خودت عمل بکنی! لذا این آیه نازل میشود و این ایات کنار هم قشنگ است.
(122): … فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ این آِیه آیه بسیج فرهنگی و علمی است. در متن جنگ تبوک و حکومت اسلامی این آیات نازل شده است. در متن جهاد رزمی، آیه جهاد فرهنگی نازل شده است. آن وقت آدم عمرش را حتی در حوزهها و مراکز علمی بیربط صرف نمیکند. فکر نمیکند که دارم به کیف الله بازی میروم (13: 23: 01) و میداند که در مسیر اهداف تبوک اینجا آمده است. به خاطر اینکه در همین ماجرای تبوک، وضع به جایی رسیده است که پیامبر به علی (ع) میگوید: یا عَلِیُ إنَّ المدینةَ لا تَصْلح إلا بِی أو بِکَ؛ یا علی این شهر به جایی رسیده که به جز با حضور من یا تو اصلاح پیدا نمیکند. نمیتوانیم دو تایی از شهر بیرون برویم. گاهی موقعیت رهبر این جوری میشود؛ یعنی به جهت فرهنگی بدون رهبر جایی آنقدر افت پیدا میکند که حضرت موسی با اینکه یک پیغمبر را جای خودش میگذارد، گوساله سامری کار خودش را میکند. و لذا حضرت علی (ع) در شهر میماند و به جنگ نمیرود و این تنها غزوهای است که حضرت علی شرکت نمیکنند؛ یعنی اوضاع فرهنگی اینقدر نازل بود؛ یعنی در وضعیتی که از این طرف قیصر روم دارد حمله میکند و از طرفی جنگ تبوک با روم، غُلِبَتْ الرّوم (روم: 1) یعنی امپراطوری ایران شکست خورد؛ چون دنیای دو قطبی بود. در این وضعیت خطرناک دشمن داخلی که وضعیت فرهنگی هم بسیار بد است. در آن طرف هم دشمن خارجی.
() با این شرایط وقتی آدم به آیه 122 میرسد، میفهمد که اگر به حوزه رفته در مسیر اهداف حکومت رفته است و نمیتوانم برای خودم ول بچرخم و هر چیزی بخوانم! عشقم شده برگرداندن یک مرجع ضمیر! یک جهاد فرهنگی مرا به حوزهها کشانده! آن وقت حواس خودش را جمع میکند که دارد چه کار میکند! شما تو کارِ رسانه میتوانید کار کنید کار کنید. این یهودیها یککدامشان مهندسی نمیرود بخواند، این کارها را گذاشتهاند برای عربها و ایرانیها! همهشان یا رسانه میخوانند یا اقتصاد.. بعد ما هی میرویم مهندسی میخوانیم بشویم عمله این و آن! ببینید ارزش کارها با هم فرق دارد. به نیت افراد کاری نداریم. آقا الان فریاد رسانهشان بلند است، بیایید توی صحنه، در تلویزیون و تبلیغات کار کنید. آقا به این حوزویان که به رسانه اعتراض میکردند گفتند: خود شما چه کار کردید؟ شما باید به اینها خط میدادید! بیایید تو صحنه کار کنید و فضا را پر بکنید، به جای اینکه برای خودتان و برای ذوق شخصی خودتان کار بکنید. آدم باید ببیند که در جان خودش چقدر دارد ولخرجی میکند!
صلوات!