جلسه نود و هشتم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

پیاده‌سازی جلسه‌ی 98 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 29 فروردین 98

فهرست مطالب

فهرست مطالب

جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

1-عَلَیکُم بالقرآن

1-1-فهمیدن روایات ذیل قرآن

1-2-قرآنی فهمیدن دین نه رساله‌ای فهمیدن آن

2-تحقق ظهور حضرت حجّت، کارویژه امّت وسط

3-گذاشتن پایه‌های حکومت دینی توسط ابراهیم و اسماعیلعلیهاالسلام (وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ…)

3-1-مفهوم بیت

4-نگه داشتن سطح بحث در تراز ابراهیمی

5-سناریو مکه و بنی‌اسماعیل، سناریویی از پیش تعیین شده

6-آیه 124 بقره ( وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ…)

6-1-«کلمه» در قرآن ( وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ…)

6-1-1-توبه آدم، توبه با «کلمات» یا همان توبه با «امامت»

6-1-2-کلمه یعنی انسان یا هر موجود دیگری

6-1-3-اظهار مافی‌الضمیر الهی به صورت کلمه

6-1-4-ابتلائات ابراهیمعلیه‌السلام به کلمات، ابتلائاتی از جنس امامت

6-2-امامت در قرآن، به معنای پیشوا (قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)

6-2-1-درخواست امامت توسط عباد الرحمان (با وجود گناه‌کار بودن عده‌ای از آنان)

6-2-2-امام بودن تورات

6-3-تفسیر ذریه به تناسب حضرت ابراهیم علیه‌السلام (قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي)

7-بحث اخلاقی: توصیه به سختی کشیدن برای به دست آوردن عزم پولادین

 

 

آیات اصلی: 124-133

آیات فرعی: کهف: 107-109، فرقان: 68-74، نساء: 59، بقره: 143

موضوع اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

موضوعات فرعی: قرآن و روایات، قرآن و رساله، ظهور، امّت وسط، کلمه، عبادالرحمان، امام، اولی‌الامر، شهید صیادشیرازی، عزم و اراده.

 

 

 

 

جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ (بقره: 126) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛

[3] سوره مبارکه‌ی بقره شروع جریان اُمّت اسلامی است که مقدمات آن در مکه طی شده. حرف‌هایش را زده، مبانی آن طی شده، حالا دیگر حکومت تشکیل شده. یک وقتی باید سبک و سیاق سُور مکّی و مدنی را عرض کنم. در سور مکّی که در زمانی است که حکومت تشکیل شده، قرآن به شدت مهاجم است.

[4] در این‌جا نکته‌ای به تناسب عرض بکنم. مطلب خیلی مهمی است و توضیح خیلی مفصلی هم لازم دارد. خیلی‌ها به ما می‌گویند: این چیزهایی که شما به ما از قرآن می‌گویید درباره جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام و امامت او و حکومت اسلامی او، اُمّت وسط بودن ما، چرا این‌ها در دین نیست؟! انگار که دفعه‌ی اول است که این‌ها را می‌شنویم. چرا ائمه این مدلی نگفته‌اند؟!

1- عَلَیکُم بالقرآن

1-1- فهمیدن روایات ذیل قرآن

[4] به این نکته خیلی دقت بکنید: هم فقه ما و هم خیلی از معارف دین ما که متکی به روایات است، متکی به روایات صادقَین علیهمالسلام است که دقیقاً ائمه در دوره تدافعی و در لاک دفاعی هستند. البته سعی می‌کنند که مقداری ابتکار عمل را به دست بگیرند، ولی قاعده، لاک دفاعی است؛ برای همین فقه، معارف و هرآن‌چه که دارد گفته می‌شود، خیلی تهاجمی نیست، تدافعی است. قرآن در چه روزگاری است؟ قرآن در روزگاری است که به‌شدت مهاجم است. حکومت بدست پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله است. ما در چه زمانی هستیم؟ ما هم در همین زمان هستیم.

[6] یک زمانی عرض کردم که چرا کسانی که اهل قرآن می‌شوند و کسانی که اهل روایت می‌شوند، دو نوع دین پیدا می‌کنند؟! دلیل مهم آن همین نکته است که اصلاً این‌ها مال دو فضا هستند. قرآنی‌ها در نقطه مهاجم قرار می‌گیرند و اصلاً خودشان را در معرض جنگ می‌گذارند. در بسته‌ی آیات قبله و حج خواهیم گفت که افراد می‌روند که خودشان را با قطب درگیر کنند. البته جنگ را شروع نمی‌کنند، ولی به‌شدت خودشان را در معرض جنگ قرار می‌دهند که جنگ آغاز بشود. این شیوه، شیوه‌ی امام صادقعلیه‌السلام نیست؛ چون حضرت در این زمان نیستند.

[7] ما در کدام زمان هستیم؟ ما در زمان قرآن هستیم. اصلاً روزگارِ تقیه‌ی ما نیست. وعده‌های خدا کی قرار است ظاهر شود؟ قرآن خودش نشان می‌دهد. می‌گوید: اگر می‌خواهید وعده‌های خدا را ببینید، با قطب درگیر شوید! با قطب و طاغوت که درگیر شوید، وعده‌های خدا شروع می‌شود و در چه زمانی؟ وقتی حکومت اسلامی در دست دارید.

[8] این تفاوت جایگاه‌ها و لوکیشن‌ها و موقعیت‌ها خیلی در فهم‌ها تأثیر می‌گذارد، حتی آن‌جایی که امام صادقعلیه‌السلام می‌خواهند طاغوت زمان خودشان را یک حدی تضعیف کنند (که به تعبیر حضرت آقا، امام صادقعلیه‌السلام مرد اجتهاد و تشکیلات است که تعبیر عجیب و زیبایی است!) وقتی حضرت می‌آیند که طاغوت زمانشان را تضعیف کنند، طاغوت زمانشان چه کسانی هستند؟ قضات اهل تسنّن! و این در آن زمان است. و حالا طاغوت ما کیست؟ آیا طاغوت ما اهل تسنّن هستند؟! نه! طاغوت ما آمریکاست. طاغوت قرآن همان آمریکای خودشان، همان مشرکین مکه بودند و یکسری از یهودی‌هایی که در مدینه بودند. طاغوت‌هایی که مسلمانان به نوعی باید با آن‌ها مبارزه می‌کردند و وعده‌های خدا را محقق می‌کردند.

[10] این حرف چندسطری به شدت بحث مهمی است و سرنوشت دین را در معارف تغییر می‌دهد. این‌جاست که ما می‌گوییم قرآن اصل است و روایات در دامنه‌ی آن قرار می‌گیرد و می‌آید تیرستون‌های آن را تشکیل بدهد. نه روایات اصل است و نه قرآن و روایت روی‌هم هردمبیل! یعنی از مخلوط قرآن و روایت یک آجیل مشگل‌گشا درست کنیم و بگوییم ما این را می‌فهمیم! لذا امروزه ما به قرآن و فهم مقاصد قرآن، روش‌های قرآن و این‌که قرآن چه جوری در بستر حکومت اسلامی شکل گرفته، احتیاج داریم. و این پیام به خیلی‌ها نرسیده از بالا تا پایین! هنوز خیلی‌ها فکر می‌کنند ما در زمان حکومت طاغوت هستیم. اصلاً به نظرشان نمی‌آید که ما الان در زمان حکومت اسلامی هستیم. ما دیگر کار را به دست گرفته‌ایم. زکات اگر از احکام سلطانیه است، یک موقعی وقتی از امام صادقعلیه‌السلام می‌پرسیدند: زکات چقدر است؟ می‌گفتند: همین 9 چیز! و چرا؟ چون باید پول زکات به جیب طاغوت می‌رفت و حضرت می‌خواستند به جیب طاغوت نرود. ولی امروز ما در حکومت اسلامی هستیم. آن موقع امام صادقعلیه‌السلام می‌گفتند: افراد خودشان بروند زکات بدهند و چرا؟ برای این‌که نروند بدهند! چون باید می‌رفتند و به آن حکومت طاغوت می‌دادند. درحالیکه قرآن در سوره توبه چه می‌گوید؟‌ در انتهای دوره پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله که دارند کاری می‌کنند که پشتوانه‌های اقتصادی پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله تضعیف بشود، قرآن به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گوید: برو زکات را بگیر! این زکات گرفتنی است، دادنی نیست. این‌جاست که قرآن نسبت به کفار مهاجم است.

[16] ما باید در این فضاهای سه بعدی تنفس بکنیم تا این مفاهیم را بفهمیم. نه این‌که قرآن و روایات و شرایط تقیه‌ای را به هم وصل کنیم و بگوییم: الان دین این جوری است! اینقدر که می‌بینید تعبیر از دین، تعابیری است با 180 درجه فاصله، به خاطر دوری از قرآن است. این دینی که همه‌جوره با دشمن می‌سازد، دین‌هایی است که خیلی از علمای ما استخراج می‌کنند! اینی که جوایز سلطان را بگیریم؟ گفته‌اند حالا بگیرید، یا زکات بدهیم؟ گفته‌اند اگر گیر دادند زکات بدهید! به خاطر این‌که این فضا مال آن دوره است و باید حواس ما باشد. این‌ها حرف‌هایی است که در دوره تقیه گفته شده. اگر می‌بینید دین اینقدر نرمش دارد و سازگار است؛ به خاطر این‌که از قرآن دور افتادیم. اگر قرآن روی آدم‌ها نصب بشود، می‌فهمند سیاست خارجی قرآن چه مدلی است و سیاست‌ها کلانش چه مدلی عمل می‌کند.

1-2-  قرآنی فهمیدن دین نه رساله‌ای فهمیدن آن

[31] لذا الان زمان قرآن است. یک حرف مهمی آقا می‌زنند، می‌گویند: همه‌ی انقلاب‌ها یک کتاب و به تعبیر من (هندبوک) دارند و هندبوک انقلاب ما قرآن است. قرآن کتاب انقلاب است! یعنی انقلاب کردن براساس کتاب قرآن انجام می‌شود. این خیلی حرف ظریفی است! انقلاب فرانسه کتاب و مانیفست خودش را داشته. انقلاب ما کتابش کدام است؟ قرآن است و اگر دین یا انقلاب از قرآن فاصله بگیرد، اصلاً قابل توجیه نیست، یا صد تا توجیه متعارض پیدا می‌کند. برای همین است که تأکید می‌کنم که دینتان را قرآنی بکنید و تذکر می‌دهم دین قرآنی و نه دین رساله‌ای!

[37] من نمی‌گویم رساله نخوانید و رساله عمل نکنید. رساله بخوانید و عمل بکنید، ولی رساله جای قرآن نیست. بعضی فکر می‌کنند که اگر رساله را به دست بگیرند، دین را به دست گرفته‌اند! رساله گوشه‌ای از بایدها و نبایدها را به شما آموزش داده، همین! تازه همه‌ی آن را هم آموزش نداده؛ مثلاً صله‌رحم واجب است، اما در کجای رساله هست؟ یا اعمال جوانحی و قلبی داریم که واجب یا حرام است و در رساله‌ها نیست؛ مثلاً تکبّر حرام است. سوء ظن بالله حرام است. توکل به خدا واجب است. این‌ها از جنس معاملات قلبیه است و این‌ها در کجای رساله هست؟رساله جای دین و قرآن نیست. رساله رساله است، کتاب هدایت نیست. کتاب هدایت قرآن است: (اسراء: 9) إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ…؛[1] شرکت در امور «مُجمَعُ علیها»؛ یعنی جاهای عمومی و صحنه انتخابات و هرآن‌چه موجب تقویت قوم برگزیده می‌شود، واجب است و این در کجای رساله هست؟ در خود نماز باید یکسری معاملات قلبیه داشته باشید و این‌ها از لوازم نماز است، ولی خیلی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم همین نمازی که می‌خوانیم شد نماز! و حال آن‌که نوعی که دین و قرآن توضیح داده این جوری نیست.

لذا «علیکم بالقرآن» و در ماه رمضان باید این‌ها را دربیاوریم. حواسمان باید همیشه به این باشد که حرف قرآن الان چیست! جهت‌گیری قرآن چیست!

2-تحقق ظهور حضرت حجّت، کارویژه امّت وسط

[17] شما را در این اتمسفر آوردم که معلوم بشود الان کجا هستیم و چه بحثی را داریم می‌کنیم. جای حضرت ابراهیمعلیه‌السلام کجاست. جای ما به عنوان قوم برگزیده کجاست. بدانیم که ما قوم برگزیده هستیم، نه یک مسلمانی که بگوییم: آدم‌ها ادیان مختلف دارند و این دین با آن دین چه فرقی می‌کند؟! در صورتی که اصلاً بحث این نیست. بحث، قوم برگزیده است که قرار است حکومت دینی را تشکیل بدهد و در اقطار عالم بگستراند و بشود آن اُمّت وسط؛ (بقره: 143) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا…؛ رسول حجت بر ما بشود و ما بشویم حجت بر همه عالم. این‌جاست که معلوم می‌شود که نزدیک شدن به حکومت جهانی حضرت مهدیعجّلاللهفرجه اصلاً کارویژه‌ی ماست، نه این‌که همین جوری زندگی بکنیم و بالاخره یک موقعی حضرت ظهور می‌کنند. انگار که یک زمان مقدّری است که داریم به آن نزدیک می‌شویم، خواه، ناخواه! اصلاً این جوری نیست! ما باید این زمان را محقق کنیم. این جوری نیست که یک زمانی است و دقیقاً هم معلوم است! و ما داریم یک فیلمی بازی می‌کنیم؛ مثلاً دعاهایمان فیلم است. اصلاً این نیست! نکته‌اش این است که این زمان باید محقق شود، و این وظیفه‌ی کیست؟ وظیفه‌ی قوم وسط است. وظیفه‌ی قوم وسط تحقق این آرمان است که بشود «شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ» و آن موقع است که امام می‌آید.

[20] ما تعبیر امام را در قرآن گفتیم ولی ادبیات روایات گاهی رهزن می‌شود. یک موقع هست که می‌گویند «أُولِي الْأَمْرِ»، که در زمان اهل بیت خود ائمهعلیهمالسلام بودند. نمی‌توانستند بگویند که أُولِي الْأَمْرِ همین فرماندهان و استانداران حکومت طاغوت هستند! کسی که اطاعتش واجب بوده، آن طاغوت که نبوده! خودشان بودند؛ لذا می‌گفتند: أُولِي الْأَمْرِ ما هستیم. بعد ما فکر می‌کنیم أُولِي الْأَمْرِ در قرآن یعنی امام معصوم! نه! در حکومت حقه، أُولِي الْأَمْرِ آقای خامنه‌ای است، منتهای مراتب اطاعت هرکدام وزن خودش را دارد؛ مثل وزان اطاعت از پدر و مادر. نسخه‌ی عظمای أُولِي الْأَمْرِ می‌شود امام معصوم. اصلاً کلمه‌ی امام به معنای پیشواست و این را نشان دادم. پیش‌فرض قرآن حکومت معصوم نیست؛ پیش‌فرض قرآن رهبران الهی است. مؤمن آل‌فرعون را نشان دادم که چه جوری در موضع یک پیغمبر می‌ایستد و کاملاً وعده‌ها را می‌گوید و جذب می‌کند. حالا مدل جهانی آن می‌شود پیشوای جهانی. شما باید این پایلوت را محقق کنید تا آن حکومت جهانی محقق بشود. این خیلی واضح است در قرآن. رسماً قرآن گفته: شما اُمّت وسطِ پایلوتِ حجّتِ بر کل جهان هستید، پس این پایلوت باید محقق بشود تا آن حکومت جهانی محقق بشود. معلوم است این وظیفه‌ی این اُمّت وسط است.

[22] این حرف واضح قرآنی است، ولی از وسط این‌ها انجمن حجتیه درمی‌آید که “بگذارید تا خود حضرت بیایند، ببینیم چه می‌شود؟! خودشان می‌آیند و سیستم را جمع می‌کنند!” واقعاً چه حرف مزخرفی است! در صورتی که ما آن قوم برگزیده‌ی وسط هستیم که اصلاً کارویژه‌ی ما احداث این پایلوت است. اگر این اتفاق نیفتد، اصلاً ظهور اتفاق نمی‌افتد. این یک زمانی نیست که شما خواه و ناخواه دارید به آن نزدیک می‌شوید. (چون ایام نیمه شعبان است دارم این را با اصرار عرض می‌کنم) این روایت کافی را که آقا هم به آن استناد می‌کنند و روایت فوق‌العاده‌ای است، مجدد یادآوری می‌کنم که قرار بود ظهور در سال 70 قمری باشد؛ یعنی آن امامی که باید حکومت اسلامی را جهانی می‌کرد، باید در سال 70 می‌آمد، ولی زدند امام حسینعلیه‌السلام را کشتند و مقدّر ظهور رفت تا سال 140 در زمان امام صادقعلیه‌السلام. وقتی تشکیلات امام را لو دادند رفت یک جایی! حالا آن‌جا کجاست؟ آن‌جا جایی است و زمانی است که اُمّت وسط و اُمّت پایلوت کار خودش را درست تحت رهبری امامش، انجام داده باشد تا شاهد و حجتی بشود بر جهان و وقتی حجت شد بر جهان، آن وقت امام جهان می‌آید و این اُمّت، امام جهان می‌شود. اگر این را محقق کنیم ظهور سریع اتفاق می‌افتد و اگر محقق نکنیم اتفاق نمی‌افتد. پس می‌بینید که رفتار ما ظهور را این طرف و آن طرف می‌کند.

[26] یک ‌مثال بزنم؛ دنده‌های کامیون فرقش با ماشین معمولی این است که کلاچ ندارد و با دور موتور دندنه هماهنگ می‌شود و می‌رود سر جایش. ماشین‌های معمولی این طور نیست و شما می‌توانی پایت را بگذاری روی کلاچ و بزنی دنده 5 و ماشین خاموش می‌کند. در کامیون دنده خودش چاق می‌شود. وضعیت دنیا هم باید به صورتی بشود که دنده‌ی امام زمانعجّلاللهفرجه راحت سر جای خودش چاق شود؛ یعنی یک جوری امامت بر این اُمّت جواب بدهد که این حالت انتظار بر این‌که این دنده باید برود و جهانی بشود، خودش ظرفیت پیدا کند. وقتی این ظرفیت در دنیا تولید بشود، امام زمانعجّلاللهفرجه تشریف می‌آورند.

لذا تمام همّ یک قوم برگزیده به این است که بتواند یک کاری بکند با ولیّ خودش و این سیستم، که این حجت را به عنوان اُمّت وسط بر دنیا تمام بکند. بشود به آن احتجاج کرد که مجموعاً این سیستم درست است. این می‌شود به عنوان اُمّت برگزیده.

3-           گذاشتن پایه‌های حکومت دینی توسط ابراهیم و اسماعیلعلیهاالسلام (وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ…)

[28] حالا آیات صفحه 20 را در این فضا ببینید. آیات این است که: (بقره: 127) وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيل…؛ فونداسیون بیت را بالا آوردند؛ آیا این تعبیر، یعنی این‌ها عمله بودند و فعلگی کردند؟ مثلاً این خیلی کار مهمی بوده؟! فعلگی داستان را کرده‌اند، یا پایه‌های حکومت دینی را بالا آوردند؟ البته ممکن است فعلگی آن را هم کرده‌ باشند، ولی آنقدر فعلگی این دو نفر اهمیت ندارد. دین در مرحله‌ی فونداسیون بوده؛ یعنی پایه‌های چیزی به نام حکومت گذاشته شده بود. تمام سلسله انبیاء آمده بودند این کار را کرده بودند، ولی ابراهیم و اسماعیلعلیهاالسلام هستند که قواعد فونداسیون را بالا آوردند و این همان جریان امامتشان است که به آن امتحان شدند و بعد امام شدند و می‌خواستند حکومت تشکیل بدهند و آمدند آخرین قوم برگزیده را این‌جا بکارند، نه این‌که فقط عمله داستان باشند.

[12] این‌که به قرآن تأکید داریم و این‌که معارف باید از قرآن دربیاید، و وقتی می‌گوییم حضرت ابراهیمعلیه‌السلام الگوست و اسوه است (چون اهل برائت است و نظام‌سازی توحیدی می‌کند)، شرایط امامت‌ها را فراهم می‌کند، (چه در بیت المقدس، چه در اجتماع قوم برگزیده‌ی آخر که معلوم است همان نسخه‌ی اصلی است)، همه‌ی این‌ها برای این است که معلوم است که ابراهیمعلیه‌السلام مرد تشکیل حکومت است و اگر کسی در این زمان بگوید: «حکومت تشکیل دادن کار سلطان‌هاست، ما باید دین مردم را درست کنیم و دین هم یعنی نماز و روزه و اخلاق!»، این آدم مشرک است! یعنی پای خدا را در خیلی از جاها بریده و گفته در آن‌جاها یک عده‌ی دیگر بیایند! و این دقیقاً شرک است. به همین دلیل است که قرآن اصرار دارد که بگوید: حضرت ابراهیمعلیه‌السلام مشرک نیست. چرا اینقدر قرآن اصرار دارد که بگوید: حضرت ابراهیمعلیه‌السلام مشرک نیست؟ و بزرگ‌ترین ظلم همین شرک است: (لقمان: 13) …إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام به عنوان مرد تشکیلات امامتِ اُمّت و تشکیل حکومت. این جایگاه ابراهیمعلیه‌السلام است که بیاید بین قوم‌های برگزیده‌ی بنی‌اسرائیل.

3-1- مفهوم بیت

[30] در این بحث لایه‌بندی‌های معنایی را باید گفت که وقتی شما می‌گویید «الْبَيْتِ» با مفهوم «اهل البیت» [همراه می‌شود]. بیوتی که خدا آن‌ها بالا برده (نور: 36) فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ…؛ بعد این کعبه‌ای که بیت خداست و این‌ها مایه‌ی قیام مردم‌اند. این‌جا می‌شود جایگاه کعبه.

[31] جایگاه نماز هم این‌جا معلوم می‌شود که چیست و چرا نماز جماعت؟ ما نماز را با اهداف قرآنی نمی‌خوانیم. ما شبیه کاری را انجام می‌دهیم که در کلیساها انجام می‌دهند. نماز و مسجد برای ما چنین جایگاهی قرآنی ندارد. مسجد برای ما سالن اجتماعات است که نمازهای فردی را داریم با هم می‌خوانیم. حالا من این‌ها را باز می‌کنم؛ کدهای این آیات باید دیکُد بشود. …رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم؛[2]

4-           نگه داشتن سطح بحث در تراز ابراهیمی

[32](بقره: 128) رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛[3] این‌ها باید در همان لایه دید. این یک بحثی بوده که بارها عرض کردیم که ما باید در لایه‌ای که مثلاً داریم راجع به حضرت ابراهیم علیه‌السلام حرف می‌زنیم، آن لایه را نگه داریم؛ ‌مثلاً اگر راجع به شرک حضرت ابراهیمعلیه‌السلام حرف می‌زنیم، باید آن لایه را نگه داریم. این‌که حضرت ابراهیمعلیه‌السلام مشرک نیست، به این معنی نیست که بت‌پرست نیست. سطح بحث را باید نگه داریم.

5-            سناریو مکه و بنی‌اسماعیل، سناریویی از پیش تعیین شده

[33] (بقره: 129) رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛[4] بعد دعا می‌کنند که در آن ذریّه من (یعنی ذریه‌ای که از نسل اسماعیلعلیه‌السلام است) یک رسولی مبعوث کن در این‌جا [کعبه]. معلوم است که سناریو از پیش، رسولی در این مکان بوده، کسی که در کعبه می‌آید.

[33] در آیه بعد چون روی حضرت ابراهیمعلیه‌السلام این دعوا بوده، می‌گوید: (بقره: 130) وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛[5] هرکه بخواهد از این ابراهیم فاصله بگیرد، خودش را به سفاهت زده تا می‌رسد به آیه 133 که (بقره: 133) أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ… وقتی یعقوبعلیه‌السلام[6] داشت می‌مُرد، به بنی‌اسرائیل یعنی فرزندانش گفت: …مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي… بعد از من چه کسی را می‌پرستید؟ از این طرف بنی‌اسرائیل دارد شکل می‌گیرد و اسماعیلعلیه‌السلام هم این طرف است. از فرزندانش اقرار می‌گیرد که شما باید بروید سراغ اسماعیلعلیه‌السلام؛ یعنی اسماعیلعلیه‌السلام هم وسط بازی هست. فقط بنی‌اسرائیل نیستند، بنی‌اسماعیل هم هست. …قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاق… این‌جا همان جایی است که معلوم است سناریو قرار نیست فقط روی بنی‌اسرائیل پیاده شود و در این شاخه‌ی دست راست، اسماعیل است و قوم برگزیده پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله. از این‌جا معلوم است که خود حضرت اسماعیلعلیه‌السلام هم جزء این معارف است.

6-            آیه 124 بقره ( وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ…)

6-1-  «کلمه» در قرآن ( وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ…)

[40] آیه 124 می‌گوید: (بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ خدا از ابراهیمعلیه‌السلام ابتلائاتی گرفت. این شبیه داستان حضرت آدمعلیه‌السلام است: (بقره: 37) فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ…[7] که تلقی کلمات کرده و براساس همین تلقی به بهشت برگشت؛ یعنی گفتند: این‌ کلمات را بگو تا برگردی که اگر از این کلمات به نام ائمهعلیهمالسلام یاد کرده‌اند؛ چون بحث امامت است.

6-1-1-             توبه آدم، توبه با «کلمات» یا همان توبه با «امامت»

[41] اگر یادتان باشد در سوره بقره، وقتی در داستان حضرت آدمعلیه‌السلام اخراج از بهشت را می‌گفت: (بقره: 35) وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا… که فراوان از این بهشت استفاده کن! این بهشت علامتی است از این‌که تو برو حکومت را تشکیل بده! حکومت دینی اگر درست و به واقع تشکیل بشود، [می‌شود بهشت]. در آیه 58 به بعد این را می‌گوید: (بقره: 58) وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ… که ما گفتیم بروید وارد این سرزمین بشوید تحت امامت موسیعلیه‌السلام و این‌ها را اخراج بکنید و در این سرزمین حکومت تشکیل بدهید …فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا…[8] می‌بینید آیه عین آیه‌ی بهشت [آیهی 35 بقره] است.

[42] حالا آیه داستان حضرت آدمعلیه‌السلام را اگر جدا نقل بکنیم اصلاً مهم نیست، که آیا این سوره بقره است یا سوره دیگر! این‌که این داستان در ضمن چه آیاتی قرار گرفته مهم است، لذا اگر معنای آن را به سبک سوره بقره بکنیم، این آیه در اول سوره بقره در ضمن آیاتی است که حکومت اسلامی پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله دارد شکل می‌گیرد؛ حرف این آیات این است که اگر آدم می‌خواهد توبه بکند، باید کلماتی را بگیرد و توبه بکند. در داستان سوره بقره، بُرش اجتماعی داستان حضرت آدمعلیه‌السلام است و این را در آیه 58 نشان دادم. در آیات حضرت آدمعلیه‌السلام ائمه فرموده‌اند: حضرت آدمعلیه‌السلام در «فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ كلَِمَات»، کلماتی به نام ائمه علیهمالسلام را گرفت؛ یعنی با امامت توبه کردن؛ یعنی تو مأموم یک امامی بشوی که با او توبه بکنی، نه این‌که صرفاً گفته باشد: «یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی….» و این بشود توبه‌ی حضرت آدمعلیه‌السلامتوبه‌ی حضرت آدمعلیه‌السلام در سوره بقره با بُرش اجتماعی که از بُرش‌های این داستان است، دارد با امامت توبه می‌کند. کسی که بی‌امامت اخراج می‌شود، باید با امامت توبه کند. باید جامعه‌ی توحیدی متّکی به امامش را تشکیل بدهد تا دوباره به بهشت «فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا» دست پیدا کند.[9]

6-1-2-            کلمه یعنی انسان یا هر موجود دیگری

[47] این‌که حضرت آدم «كلَِمَات» گرفت و توبه کرد‌، اگر به قرآن نگاه کنید، می‌بینید کلمه به خود آدم می‌خورد به استناد آیه‌ی 10 سوره فاطر: (فاطر: 10) مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا… کسی که دنبال عزّت می‌گردد، عزّت را جای دیگر گیر نیاورد. عزّت همه‌اش پیش خداست. …إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ…؛ آن کَلِم طیب هست که به سمت خدا بالا می‌رود و عمل صالح از پایین دارد او را به سمت بالا هل می‌دهد؛ یعنی آن مؤمن است که دارد به سمت حقّ حرکت می‌کند و عمل صالح به صعود او کمک می‌کند. کلمه دارد می‌خورد به آدم.

[48] باز به صورت واضح‌تری در سوره مبارکه آل‌عمران، آیه 45 این را نشان داده (آلعمران: 45) إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ…؛ دارد به تو بشارت می‌دهند به کلمه‌ای از جانب خودش که اسمش مسیح است.

6-1-3-           اظهار مافی‌الضمیر الهی به صورت کلمه

[49] حالا چرا به موجودات می‌شود گفت «کلمه»؟ الان اگر هرآنچه مافی الضمیر شما باشد، مطلب علمی شما باشد و بخواهید آن را اظهار بکنید، آن را می‌گویید؛ مثلاً یک مطالبی در ذهن شما هست، وقتی می‌خواهید آن‌ها را اظهار کنید، چه جوری اظهار می‌کنید؟ آن‌ها را به کلمه درمی‌آورید و می‌گویید. این می‌شود اظهارات ما فی الضمیر شما. خدا هم همین جوری است. موجودات عالم گویی – با مسامحه – مافی الضمیر الهی هستند و خدا می‌خواهد این‌ها را جلوه بدهد و برای این کار، می‌گوید. برای همین قرآن تعابیر اینچنینی در مورد خلقت دارد که (یس: 82) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ وقتی به موجودی می‌گوید: باش، می‌شود! نه این‌که صوت از خودش تولید می‌کند! این گفتنِ الهی می‌شود «کلمه».

[51] حالا در موجودات همه چیز کلمه است، کما این‌که از آیه 107 به بعد در سوره مبارکه کهف دارد: (کهف: 107) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا؛[10] (کهف: 108) خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا؛[11] (کهف: 109) قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا؛ مِدَاد به معنی جوهر است و كَلِمَاتُ رَبِّي یعنی موجودات پروردگار. هرچقدر هم دریا به دریا اضافه بکنید، موجودات الهی را نمی‌شود نوشت. آیه به موجود الهی می‌گوید: کلمه‌ی الهی! به خاطر این‌که کَأنّ [این موجود الهی] در ضمیر حقّ بوده و خداوند آن را ابراز کرده است. مثل این‌که چیزی در ضمیر ما باشد و ما آن را با کلام و کلمه ابراز می‌کنیم، این هم ابراز شده. به تعبیر عرفا «شئون ابرازی حق» است.

6-1-4-            ابتلائات ابراهیمعلیه‌السلام به کلمات، ابتلائاتی از جنس امامت

[56] حالا در موجودات چون انسان‌های کامل کلمه‌ی خیلی قابل توجهی هستند، گفته‌اند: (بقره: 37) فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْه…! در بُرش سوره بقره و قوم برگزیده و بنی‌اسرائیل آن روایات ذیل آیه تازه فهمیده می‌شود، نه این‌که یک دعا یادش داده‌اند که به بهشت برگردد! البته خواندن آن دعاها خوب است، ولی دعا یادش نداده‌اند، بلکه برگشتن به بهشت، در این تناسب‌ آیات، متّکی به این آیات است؛ یعنی با امامت باید برگردد به بهشت، لذا این کلماتی که آدم دارد با آن‌ها ابتلاء می‌شود، کلماتی از جنس امامت است. از جنس چیزی است که دارد به آن ابتلاء می‌شود.

[58] (بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ…؛ همه ابتلائات را درست درآورد؛ یعنی باید یک تنه با شرک مبارزه می‌کرد [و کرد]؛ باید اعلام برائت می‌کرد [و کرد]؛ باید یک جا پشتوانه و عقبه‌ی توحیدی خودش را می‌زد (که آن اسماعیلعلیه‌السلام بود) و زد! رفت بزند؛ ولی خدا نخواست. خدا گفت: می‌خواستم ببینم در این کار ممحّض هستی در این کار یا نه؟! او در همه امتحاناتِ امامتی پیروز شد و بعد آمد که (بقره: 124) …قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا… و معلوم است که باید امام می‌شد؛ مثل این است که بگویند طرف در دوره‌های افسری همه‌ی امتحانات را داد و بعد شد فوق تخصص مغز و اعصاب! در صورتی که باید بگویند شد افسر عالی‌رتبه ارتش. یک کاری کرده ولی به یک نتیجه‌ی دیگری رسیده! ابراهیمعلیه‌السلام امتحانات افسری امامت دارد می‌دهد و این شایسته است که امام بشود.

6-2- امامت در قرآن، به معنای پیشوا (قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)

[59] ادبیات قرآن با ادبیات روایات این تفاوت را دارد که در قرآن امام به معنای پیشواست، نه به معنای امام معصوم! البته وقتی شما در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام دارید معنا می‌کنید، امامتِ در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام است. کما این‌که در سوره فرقان وقتی از عبادالرحمن یاد می‌کنند، خیلی از مفسرین ما تحت فشار روایات، فقط می‌خواهند از این آیه، امامتِ امام معصوم را بیرون بکشند و بگویند: امام؛ یعنی معصوم! کما این‌که سر أُولِي الْأَمْرِ هم این اشکال ایجاد می‌شود؛ چون در روایات، امام گفته: أُولِي الْأَمْرِ ما هستیم، در این آیه‌ی (نساء: 59) أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ…، هم به أُولِي الْأَمْرِ می‌خواهند بگویند معصوم! بعد بگویند «أَطِيعُوا»ی این آیه اطلاق دارد و اطاعت خدا و رسول و أُولِي الْأَمْرِ در یک حد است، پس أُولِي الْأَمْر، معصوم است. در صورتی که این «أُولِي الْأَمْر» در زمان خود پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله هم بوده و [وجوب] اطاعت داشته است. این همان نظام هرمی شبکه‌ی امامت است.

6-2-1-            درخواست امامت توسط عباد الرحمان (با وجود گناه‌کار بودن عده‌ای از آنان)

[61] در بحث «عِبَادُ الرَّحْمَان» که از آیه 63 سوره فرقان شروع می‌شود، ویژگی‌هایی برای عِبَادُ الرَّحْمَان برمی‌شمرد، حتی نشان می‌دهد که عِبَادُ الرَّحْمَان گناه هم دارند! یعنی ما عبادالرحمن گناهکار داریم: (فرقان: 68) …وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا؛ (فرقان: 70) إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا…؛ عِبَادُ الرَّحْمَان، قتل نفس و زنا و اسراف نمی‌کند مگر این‌که توبه بکند. گناه نمی‌کند، مگر اینکه توبه کند. …فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ…؛ پس معلوم است که سیئه هم دارد …وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا؛ و اگر کسی توبه بکند و در راه خدا باشد، عبادالرحمن باشد، خدا سیئات او را به حسنات تبدیل می‌کند؛ یعنی گناهش نقش ثواب برایش بازی می‌کند![12] تا می‌رسد به آیه 74: (فرقان: 74) وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا؛ این‌ها کسانی هستند که می‌گویند: خدایا ما را پیشوا قرار بده! پس می‌شود امام شد، سیئه داشت و این ربطی به امامت معصوم ندارد. امام لزوماً در قرآن به معنای امام معصوم نیست. این‌که ما پیشوا بشویم؛ یعنی دارد دعا می‌کند این ذریّه برای من نورچشم بشوند و ما جلودار بشویم.

6-2-2-           امام بودن تورات

[64] راجع به کتاب تورات باز قرآن همین تعبیر را دارد و می‌گوید: کتاب تورات امام کتب است. این به معنی بالاتر بودن تورات از قرآن نیست. در 2 آیه قرآن این جوری دارد که (هود: 17) …وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً…؛ کتاب تورات را امام کتب می‌داند، حتی امامِ قرآن! پس این امام به معنی پیشقراول و جلودار است؛ یعنی کتاب تورات جلوتر است. جلوتر آمده و دستوراتی داده. این معنی امامت در این جاست.

6-3-                   تفسیر ذریه به تناسب حضرت ابراهیم علیه‌السلام (قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي)

[65] این‌جاست که می‌گوید: (بقره: 124) …قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا… آن دوره‌های مربوط به ابتلائات امامتی را رفته و شده امام ، …قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي…؛ حالا از ذریّه‌ی من هم!

از ذریّه نه به معنی از بچه‌های من! ما باید سطح آیه را نگه داریم. یک زمانی معنی ذریّه و اولوالارحام را مفصل توضیح دادم. در سطح امامت حضرت ابراهیمعلیه‌السلام می‌خواهد بگوید: از میان آن‌هایی که تبعه‌ی من هستند و «مِنّی»[13] هستند، ظالمان آن‌ها نه! این را باید مفصل‌تر توضیح بدهم که یعنی چه کسانی آره!

[66] باید این مفهوم را پخته بکنیم تا در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام معنی شود. امامت در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام معنی می‌شود و بعد آن موقع است که می‌گویند: نمازت را گره بزن به مقام ابراهیم! و آن‌جا معلوم می‌شود که نماز چه فرایندی است! (بقره: 125) وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى… که باید مقام ابراهیم توضیح داده شود. نه به این معنا ‌که بگویند برو در آن نیم‌دایره نماز بخوان! البته ائمه علیهمالسلام از این قسمت آیه استفاده کرده‌اند برای مناسک حج، ولی مگر در این آیه، بحث حج است؟! در این آیه، مقام ابراهیم دارد توضیح داده می‌شود و تو نمازت را برو در این مقام بخوان! نه این‌که نمازت را فُرادا و برای خودت شبیه مسیحیان در کلیسا بخوان! بلکه من پدیده‌ی نماز را حول امام تعریف کردم. بیایید نمازتان را حول امام بخوانید! لذا مدل نماز و حج و کعبه را ابراهیمی تعریف می‌کند؛ یعنی یک سطحی از نماز و زکات و حج را دارید می‌بینید که در قالب حضرت ابراهیمعلیه‌السلام دارد تعریف می‌شود.

این بسیار بحث مهمی است. باید دید مفاهیم قرآنی ما کجا را دارد نشانه می‌رود؟ از نماز ما چه چیزی باید استخراج بشود؟

7-           بحث اخلاقی: توصیه به سختی کشیدن برای به دست آوردن عزم پولادین

[70]روز 29 فروردین است و سالگرد شهادت صیاد شیرازی. من توصیه می‌کنم رفقا را به خواندن کتاب «در کمین گل سرخ». آن‌جا یک نکته‌ای وجود دارد که اوائل کتاب به ذهنتان می‌رسد و آن این‌که خدا می‌داند چقدر سختی‌هایی که شهید صیاد شیرازی در دوره‌های افسری کشیده، تأثیر داشته در عزم پولادین او! متأسفانه ما در دوره‌ی تکنولوژی هستیم که همه چیز را دارد برای ما ساده می‌کند. دست‌یابی‌ها ساده! کتاب پیدا کردن ساده! صوت پیدا کردن‌ها ساده! رفت و آمدها ساده! در روایات نشان داده شده که اگر کسی ساده زندگی بکند، شهوتران می‌شود. در روایات مفصل توضیح داده که چرا آب از آسمان می‌آید، ولی نان از آسمان نمی‌آید؟ گفته‌اند: نان را گذاشته‌اند که طرف با زحمت به دست بیاورد و اگر نان هم شبیه آب از آسمان می‌آمد، شهوتران می‌شد.

[71] یکی از چیزهایی که لازم داریم برای کمک به نظام اسلامی، اراده است. یکی از ضعف‌هایی که این نسل به شدت با آن مواجه است، ضعف اراده است، آن‌هم اراده‌های پولادین! اینقدر که آدم‌هایی را می‌بینید کار را شروع می‌کنند و چون سخت است، ول می‌کنند! در این نسل جدید دارد اتفاقات خاصی از این نوع می‌افتد. این را برای خودتان لازم بدانید و رسماً برنامه‌های فردی و جمعی داشته باشید که سختی بکشید.

شما آن کتاب را بخوانید تا بفهمید عزم پولادینی که شهید صیاد دارد، محصول آن دوره‌‌های سخت و طاقت‌فرسای رِنجری است. این در آن کتاب معلوم است. حالا که این با اعتقادش جمع می‌شود، عزمش پولادین است. این مهم است. چون که شما دارید اعتقاد را کسب می‌کنید، ولی پای رفتن ندارید. عقل رفتن دارید، اراده‌ی رفتن ندارید. دنده را عوض می‌کنید، ولی گاز نمی‌دهید. گاز می‌دهید ولی دنده را عوض نمی‌کنید.

صلوات!

[1] . بى‏ترديد اين قرآن به استوارترين آيين هدايت مى‏كند.

[2] . پروردگارا! [اين عمل را] از ما بپذير كه تو شنوا و دانايى.

[3] . پروردگارا! ما را [با همه وجود] تسليم خود قرار ده، و نيز از دودمان ما امتى كه تسليم تو باشند پديد آر، و راه و رسم عبادتمان را به ما نشان ده، و توبه ما را بپذير، كه تو بسيار توبه‏پذير و مهربانى.

پروردگارا! در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيز، كه آيات تو را بر آنان بخواند، و آنان را كتاب و حكمت بياموزد، و [از آلودگى‏هاى ظاهرى و باطنى‏] پاكشان كند زيرا تو تواناى شكست‏ناپذير و حكيمى. (129)

[4] . پروردگارا! در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيز، كه آيات تو را بر آنان بخواند، و آنان را كتاب و حكمت بياموزد، و [از آلودگى‏هاى ظاهرى و باطنى‏] پاكشان كند زيرا تو تواناى شكست‏ناپذير و حكيمى.

[5] . وكيست كه از آيين ابراهيم روى گردان شود، جز كسى كه خود را خوار و بى‏ارزش كند و خويش را به نادانى و سبك مغزى زند؟ يقيناً ما ابراهيم را در دنيا [به امامت و رسالت‏] برگزيديم، و قطعاً در آخرت از شايستگان است.

[6] . یعقوب همان اسرائیل است.

[7] . پس آدم كلماتى را [مانند كلمه استغفار و توسّل به اهل بيت عليهم السلام كه مايه توبه و بازگشت بود] از سوى پروردگارش دريافت كرد.

[8] . و از نعمت هاى آن هر چه كه خواستيد، فراوان و گوارا بخوريد.

[9] . [45] من نمی‌خواهم کاری کنم که شما فکر کنید خیلی این تعبیر دارد ذوقی می‌شود! ما به این‌ها می‌گوییم فهم‌های سه بُعدی از قرآن. این فهم‌های سه بعدی، تک آیه و تک کلمه نیست. شما باید ببینید این مثال کجا بیان می‌شود. تمام داستان آدم وسط تمام دعواهای بنی‌اسرائیل و حکومت پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله و تغییرات قبله و اُمّت و امام بیان می‌شود! شما باید بُرش‌هایی از این داستان را بگویید که به این مطلب بخورد.

کما این‌که ما می‌گوییم در اخراج از بهشت شیطان آمد و این بُرش از داستان می‌شود که برگزیده‌ی قبلی به جان برگزیده‌ی بعدی می‌افتد؛ ما این را از کجا می‌گوییم؟ از آن‌جا که این داستان در این سوره هست و دقیقاً در این سوره بعد از این آیات، قرآن می‌رود سراغ بنی‌اسرائیل و برگزیده‌ی قبلی.

[14] درباره ربط حضرت ابراهیمعلیه‌السلام به حضرت آدمعلیه‌السلام هم عرض کردیم که همان برگزیده‌ اگر از برگزیدگی بیفتد، مهم‌ترین دشمن قوم برگزیده‌ی بعدی خواهد شد. شیطانی که از برگزیده بودن خارج شد، مهم‌ترین دشمن آدمعلیه‌السلام همین شیطان است. سوره بقره این را می‌گذارد و می‌رود سراغ بنی‌اسرائیل که بگوید: یک قوم برگزیده‌ای بود، این قوم طی این داستان‌ها از برگزیدگی افتاد و تو هم بدان که این اتفاق‌ها برای تو هم خواهد افتاد. این مهم‌ترین دشمن تو قرار خواهد گرفت برای این‌که راه تو را سد کند. تمام دشمنانت را به کار می‌گیرد که (مائده: 82) لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا…؛ (يقيناً سرسخت‏ترين مردم را در كينه و دشمنى نسبت به مؤمنان، يهوديان و مشركان خواهى يافت.) این یهودی که مشرکین را هم به کار می‌گیرد.

[10] . کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، باغ‌های بهشت برایشان نُزُلی است، بای پروداکت ( by-product:محصول جانبی) است. محصول اصلی نیست، البته برای بعضی محصول اصلی محسوب می‌شود. به قول حضرت علامه در رساله الولایه: “بالواقعیه اسم این کار عبادت نیست، بالمسامحه نامش عبادت است.” در معنای واقعی این‌ها عبادت کردن نیست؛ مثلاً کسی هست که نگاه بد نمی‌کند، برای این‌که بعداً برود یک عالمه نگاه بد بکند! نگاهش را کنترل می‌کند برای این‌که حورالعین گیرش بیاید. این آدم خیلی معامله‌گر است. از این نگاه‌ها صرف‌نظر می‌کند برای این‌که بروم چه بکنم؟! کسی که این‌جا نماز می‌خواند تا آن‌جا سیب و گلابی گیرش بیاید. این عبادت‌ها عاشقانه نیست. این عبادت‌ها چون دستور است، یا چون مقرّب می‌شوند انجام نمی‌شود، در حالی که خدا شایسته‌ی این است که عبات شود که در دعای کمیل داریم: صبرتُ علی عذابک… من عذاب تو را صبر می‌کنم. …فکیف اصبر علی فراقک؛ این جهنم را می‌توانم صبر کنم، ولی این برای من از همه کشنده‌تر است! این حالت حالت عاشقانه‌ای است.

این هم که در سوره کهف دارد: …كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا؛ بالاخره این بهشت‌ها را می‌دهند به عنوان پیش‌درآمد. البته دانه می‌ریزند که کفتر بگیرند. خدا از همین‌جاها شروع می‌کند و کم کم طرف می‌آید توی دم و دستگاه خدا، بعد، از خدا خوشش می‌آید و آخرش هم رفته رفته باید به این‌جا برسیم، نه این‌که هی بگویم من به نامحرم نگاه نمی‌کنم که بعداً بروم به یک عالمه نامحرم نگاه کنم!

[11] . در آن جاودانه‏اند و از آن درخواست انتقال به جاى ديگر نمى‏كنند.

[12] . دیدید کسانی که فکر می‌کنند عقب مانده‌اند، می‌دوند؟! این گناه دارد برایش نقش ثواب بازی می‌کند؛ چون همه‌اش دارد می‌دود. هی نگاه می‌کند و می‌بیند چه جوانی‌ای بود که از دست رفت، باز می‌دود! این جوانی از دست رفته دارد نقش ثواب و حسنه بازی می‌کند.

[13] . اشاره به فراز (ابراهیم: 36) … فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي…؛ پس هر كسى از من [كه يكتاپرست و حق‏گرايم‏] پيروى كند، يقيناً از من است.