جلسه نود و هفتم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

پیاده‌سازی جلسه‌ی 97 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 9 اسفند 97

فهرست مطالب

فهرست مطالب

جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

1-ابراهیمی معنا شدن همه چیز در ذیل نظام‌سازی توحیدی به روش ابراهیمی

1-1-تعریف اسلام در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام

1-2-ابراهیمی فهمیدن همه چیز نه موسوی (یا موسایی) فهمیدن آن

1-2-1-دشمن اصلی، همان مؤمن قبلی

1-2-2-دشمن اصلی قوم برگزیده، همان قوم برگزیده قبلی

1-3-تفسیر قرآن در سطح پس از انقلاب

1-3-1-متفاوت بودن مِتُد تفسیر قرآن، قبل و بعد از انقلاب

1-3-2-فرض تقیه قبل از انقلاب، فرض حکومت اسلامی بعد از انقلاب

1-3-3-صاف، تیز و لبه‌دار زدن حرف‌های انقلابی در فرضِ حکومت اسلامی

1-3-3-1-اتّخاذ و انتخاب مهجور بودن قرآن برای نرفتن در درگیری و انجام ندادن حقّ جهاد

1-3-4-طرحواره قرآن، نظام ولایت رهبران الهی نه نظام ولایت معصوم

1-3-5-أُولِي الْأَمْرِ یعنی رهبران الهی نه تنها امامان معصوم

1-3-6-نقش رهبران میانی در گرفتن وزر و ضرب کار رهبران الهی

2-طرح بحث ابوّت ابراهیم علیه‌السلام در طرح امامت

2-1-اولوا الارحام معنویِ حکومتی

2-2-هرم ولایت متشکل از: امام، رهبران میانی، امّت وسط، اُمم دیگر

2-3-تعریف نماز در سطح ابراهیمی

3-پدیده نقیب؛ جمع کردن اذواق مختلف زیر پر ولیّ

4-کمک به محرومین، جوهره‌ی آدمی

 

 

آیات اصلی: آیات 124 و 125 بقره

آیات دیگر: فرقان:30، نساء: 59، حج: 78، انفال: 72-75، بقره: 143، اعراف: 159-160

موضوع اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

موضوعات فرعی: پدر بودن ابراهیمعلیهالسلام ، مهجور بودن قرآن، انقلاب اسلامی، رهبران الهی، اولی الامر، رهبران میانی، هرم ولایت، نقیب، کمک به محرومین.

 

 

جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛

[1] در سوره حج آیه 78 را بیاورید. جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام را به عنوان جایگاه پدر که باید تبیین شود. باید یک مقداری در این باره هم گفتگو کرد که این عنوان «پدر» یک عنوان تشریفی است یا نه، یک عبارت قرآنی است. قرآن عناویی چون پدر، ذُریّه، ابوّت، اولوالارحام، زوج را با ادبیات جدیدی طرح می‌کند که در بحث‌های اجتماعی کاملاً مهم است.

در این طرح جدید قرآنی [باید دید که عناوین] مربوط به ملیت را چگونه طرح می‌کند؟ آیا براساس خاک و قسم تعیین می‌کند؟ مثلاً اگر کسی در خاک آمریکا متولد شده باشد و قسم هم خورده باشد، ملیت او آمریکایی می‌شود. در ایران ملیت با خون تعیین می‌شود که کسی که خون ایرانی داشته باشد، ایرانی تلقی می‌شود. ملیتِ اسلام چیست؟ آیا ملت اسلام طرح جدیدی است؟

1- ابراهیمی معنا شدن همه چیز در ذیل نظام‌سازی توحیدی به روش ابراهیمی

[3] عرض کردیم که وقتی جایگاه مشخص شود، دیگر همه چیز را باید ابراهیمی معنا کرد، حتی فقه ما؛ یعنی فرض کنید که نماز، ابراهیمی! زکات، ابراهیمی! حج، ابراهیمی! قبله، ابراهیمی! چرا؟ چون اساساً هم به ما و هم به خود پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله دستور داده شده که : (نحل: 123) …أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا…؛ شما تبعیت کن از روش حضرت ابراهیمعلیه‌السلام. در سوره مبارکه ممتحنه آیه 4 هم عرض کردیم که دارد: (ممتحنه: 4) قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ…؛[1] ابراهیمعلیه‌السلام اسوه حسنه است برای شماست. پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله هم دستور تبعیت از روش ابراهیمی دارد.

[4] وقتی نظام‌سازی توحیدی روش ابراهیمی معلوم شود، شما باید احکام و همه چیز را در قالب ابراهیمی معنا کنید. آیا ما این جوری معنا می‌کنیم؟! نخیر! حج ما ابراهیمی نیست و یک عملی فردی است که در یک زمانی می‌روند دور یک چیزی می‌چرخند و سنگ می‌زنند و می‌آیند! و اصلاً بوی حضرت ابراهیمعلیه‌السلام نمی‌دهد. نماز هم همین است، حتی نماز جمعه هم خیلی وقت‌ها برای ما همین است! باز برای ما پدیده زکات همین است! حتی عناوینی مثل اسلام! ولی این‌ها باید آورد در سطح ابراهیمعلیه‌السلام.

1-1- تعریف اسلام در سطح حضرت ابراهیمعلیه‌السلام

[5] می‌گویند حکم و موضوع باید با هم تناسب داشته باشد؛ مثلاً من می‌گویم اسنپ کرایه‌ی من را حساب کرد، شد 20 تومان؛‌ یعنی چه؟ یعنی 20 هزار تومان. بعد می‌گویم: من رفتم یک موتور خریدم 20 تومان؛ یعنی چه؟ یعنی 20 میلیون تومان. بعد می‌گویم: رفتم یک کارخانه خریدم 20 تومان؛ یعنی چه؟ یعنی 20 میلیارد تومان. هر چیزی تومانش با خودش مناسبت دارد که به آن، مناسبت حکم و موضوع گفته می‌شود.

[6] فرض کنید در قرآن داریم: (حجرات: 14) قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ… ؛ شما نگویید ایمان آوردیم، بگویید اسلام آوردیم، هنوز ایمان در قلب‌های شما وارد نشده. حالا می‌خواهیم حضرت ابراهیمعلیه‌السلام را به وصف اسلام بستاییم و می‌خواهیم بگوییم ابراهیمعلیه‌السلام (آلعمران: 67) …كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا… بود. قرآن مرتب درباره حضرت ابراهیمعلیه‌السلام دارد که او حنیف مسلم بود، او مسلمان بود. این اسلام باید با حضرت ابراهیمعلیه‌السلام تناسب داشته باشد؛ یعنی باید از اسلامی گفتگو بکنید که با حضرت ابراهیمعلیه‌السلام مناسب باشد. درمورد حضرت ابراهیمعلیه‌السلام با اسلامی برخورد داریم که حضرت ابراهیمش: (انعام: 75) …نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… و از آن طرف، کار اجتماعیاش، امّت‌سازی و نظام‌سازی توحیدی است. او هم امام است و هم امّت؛ یعنی پایه‌ی بحث امّت‌سازی به این شیوه که بیاید همه جا را بگیرد و بشود قوم برگزیده و این‌که اصلاً شما با ادبیات نظامات اجتماعی برخورد داشته باشید؛ لذا اسلامِ حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در این سطح‌ها باید معنا شود.

[25] ما اگر اسلام می‌خواهیم باید برویم تسلیم را در عالی‌ترین سطح تسلیمِ «امّت – امام» و اینکه همه چیز را زیر پر خدا تعریف کنیم، ببریم. صراط مستقیم را هم باید توی همین بستر ببری! احکامش هم باید توی همین بستر طراحی بشود!

1-2-  ابراهیمی فهمیدن همه چیز نه موسوی (یا موسایی) فهمیدن آن

[17] ما در سطح قرآن هستیم و لذا باید در سطح ابراهیمعلیه‌السلام حرکت بکنیم و همه چیز را ابراهیمی بفهمیم. یک رفیقی پرسید: “چرا موسوی نفهمیم؟ یعنی چرا به بیان حضرت موسیعلیه‌السلام این را نفهمیم؟” اگر بخواهیم با حضرت موسیعلیه‌السلام بفهمیم که این دو قوم برگزیده با هم درگیرند! ابراهیمعلیه‌السلام ریشه‌ی کار است که همه خودشان را به او منتسب می‌کنند.

1-2-1-             دشمن اصلی، همان مؤمن قبلی

[18] یک بار دیگر عرض کرده‌ام که در سوره مبارکه بقره چرا داستان حضرت آدمعلیه‌السلام نقل می‌شود؟ ما داستان‌ها را از موقف و موضع خودش جدا می‌کنیم و همین جوری توضیح می‌دهیم! بعد معلوم نیست که این داستان در این سوره اصلاً به چه درد می‌خورده؟! بعد هم نمی‌فهمیم که چرا یکهو پشت سر این داستان رفته سراغ بنی‌اسرائیل؟ بعد چرا این پرونده را تمام کرده و رفته سراغ حضرت ابراهیمعلیه‌السلام؟ بعد چرا رفته سراغ تعویض قبله و تغییر جریان جهت‌گیری، بعد چرا آمده سراغ امت پیغمبرصلّیاللهعلیهوآلهو امّت برگزیده‌ی بعدی؟

[19]همه‌ی این‌ها به خاطر این نکته بوده که شیطانی که مقرّب بوده، وقتی قرار بوده بیاید در خدمت ولیّ خدا قرار بگیرد، تمرّد میکند. تمرّد که بکند، می‌شود أعدی عدوِّ ولیّ خدا؛ و برای همین در قرآن دارد که (مائده: 82) لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا… و این‌ها می‌شوند مظهر عداوت. این‌ها خود شیطان هستند.

1-2-2-            دشمن اصلی قوم برگزیده، همان قوم برگزیده قبلی

[19] اگر قرآن بگوید: بیایید توی کاسه‌ی حضرت موسیعلیه‌السلام، این توهم پیش می‌آید که بیایید توی کاسه‌ی بنی‌اسرائیل! در صورتی که همین‌ها هستند که درگیری اصلی جهانی را با هم خواهند داشت. درگیری‌های اصلی جهانی مال این دو امّت برگزیده است که یکی از این‌ها حالا شده مظهر شیطان! این مقرّب بود، ولی شیطنت کرد. از امّت برگزیده بودن خارج شد، اخراج شد و شد مهم‌ترین دشمن امّت برگزیده‌ی بعدی. اصلاً این‌که داستان حضرت آدم، در آن‌جا دارد نقل می‌شود، دارد چنین رُلی(نقش) را بازی می‌کند؛

[20] لذا اصلاً نمی‌شود گفت که شما بیایید به قوم حضرت موسیعلیه‌السلام؛ چون این توهم به وجود می‌آید که نکند بنی‌اسرائیل منظور است، در صورتی که کلاً این دو گروه در نهایت دشمنان هم هستند؛‌

1-3- تفسیر قرآن در سطح پس از انقلاب

[20] لذا هر بحثی باید برود سطح نظام‌سازی در مورد حضرت ابراهیمعلیه‌السلام و در مورد ما. به‌خصوص بعد از انقلاب.

[7] ما گاهی جوری زندگی می‌کنیم کأنّ مثلاً در دوره حضرت نوحعلیه‌السلام هستیم. کما این‌که گاهی جوری تفسیر می‌گوییم کأنّ در دوره قبل از انقلاب هستیم!

1-3-1-            متفاوت بودن مِتُد تفسیر قرآن، قبل و بعد از انقلاب

[21] بعضی فکر می‌کنند مِتُد تفسیر قرآن که نباید فرق بکند، چه فرقی می‌کند بعد از انقلاب یا قبل از انقلاب؟!

چطور گام دوم انقلاب داریم که همه چیزش فرق می‌کند و حالا مخاطب جوان‌ها هستند! چطور است که امام خمینیره در منشور روحانیت به حوزویان می‌گوید[2]:” ای حوزویان! اگر کسی خودش را به نظام اسلامی نزدیک نکند و کارها را به دست نگیرد، نمی‌فهمد، که اجتهاد مصطلح برای اداره‌ی جامعه کافی نیست! “یعنی نه تنها کافی نیست، بلکه اگر کسی نیاید، نمی‌تواند این را بفهمد [که کافی نیست] و فکر می‌کند کافی است! باید متد عوض بشود. حضرت آقا به حوزویان می‌گویند: “آقا! متد فهم باید عوض بشود. متد فقاهت باید عوض بشود.

1-3-2-           فرض تقیه قبل از انقلاب، فرض حکومت اسلامی بعد از انقلاب

[22] هرچه تا قبل از انقلاب می‌گفتیم، باید مِتُدش عوض بشود.” چرا؟ چون‌که قبل از انقلاب در زمان یک تشکیلات‌سازی زیرزمینی بودیم، شبیه دوره امام صادقعلیه‌السلام که باید تقیه می‌کردند، ولی امروز ما در فرضِ تقیه نیستیم! در فرض حکومت اسلامی هستیم.

1-3-3-           صاف، تیز و لبه‌دار زدن حرف‌های انقلابی در فرضِ حکومت اسلامی

فرض حکومت اسلامی چیست؟ این است که همه‌ی حرف‌هایش را صاف، ‌تیز و لبه‌دار می‌زند. مسئولیتش هم با خداست. از همان اول به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گویند: (قلم: 9) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ؛[3] یکسری می‌خواهند فضای بین تو و دشمن را نرم کنند. دوست دارند اصطکاکی ایجاد نشود. نکند بروی زیر بار این‌که بین تو و دشمن‌ها ایجاد نشود! من رابطه‌ی با اصطکاک را می‌خواهم. «دُهن»؛ یعنی روغن؛ این‌ها می‌خواهند روغن بمالند و مقداری فضاها را نرم کنند! من نرمِ آن را نمی‌خواهم. من با اصطکاکش را می‌خواهم. من، لبه‌دارِ تیز آن را می‌خواهم. نکند زیر بار نرم کردن فضای بین ما و کفار بروی! اصلاً سراغ این فضاها نروی! خیلی لبه‌دار و تیز و بدون نرمش حرف بزن و عملیاتت را انجام بده! فوقش می‌شود منطق عقلانیت قرآنی، که معمولاً غیر قابل پذیرش است برای هرکه غیر قرآنی بیندیشد. [4]

1-3-3-1-     اتّخاذ و انتخاب مهجور بودن قرآن برای نرفتن در درگیری و انجام ندادن حقّ جهاد

[24] بارها عرض کرده‌ام برای همین است که در آیات دارد (فرقان: 30) …يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛ در اتّخاذ، انتخاب وجود دارد؛ یعنی انتخاب کرده‌اند که باید قرآن مهجور باشد؛ چون اگر بخواهد مهجور نباشد، واقعاً وارد درگیری می‌شود و ما هم حوصله‌ی درگیری نداریم! پس چه کار می‌کنیم؟ پس مهجور بودن قرآن را انتخاب می‌کنیم. بحث فرعون که می‌شود، راجع به فرعونِ نفس بحث می‌کنیم! بحث کعبه و قبله که می‌شود، راجع به کعبه‌ی دل بحث می‌کنیم! یعنی همه‌ی بحث‌ها را می‌کوبیم به طاق! و آن موقع قرآن داریم و نداریم! چون اگر بخواهی قرآن مهجور نباشد، باید بروی در حقّ جهاد.

1-3-4-           طرحواره قرآن، نظام ولایت رهبران الهی نه نظام ولایت معصوم

[8] بارها عرض شده که وقتی انقلاب شده و حکومت اسلامی ایجاد شده، قرآن به سطح نزول خودش برگشته و این حرف خیلی مهمی است. شما امروزه آیات قرآن را با همین سطح ظاهرش می‌فهمید. فقط این وسط یک مسئله وجود دارد که این را بارها من عرض کردم، خوب دقت کنید که بعضی یک ملاحظه، یک کامنت کنار این بحث می‌گذارند و بحث را سخت می‌کنند و عملاً زیرآب کل بحث زده می‌شود و آن این است که آقا! قرآن در زمان رسول الله معصوم آمده است و امروز حکومت غیرمعصوم است! کلاً آش با جایش می‌رود! و این همان بحث مهمی است که :‌ قرآن ولایت معصوم را طرح نمی‌کند و اصلاً بحث عصمت را طرح نمی‌کند. چرا؟ چرا مثل گوشت لخم این جوری که ما در علم کلام بحث می‌کنیم، بحث عصمت را نمی‌گذارد و نمی‌گوید که «پیامبران معصوم هستند» چرا این جوری بحث نمی‌کند؟! نه تنها بحث نمی‌کند، بلکه برعکس، لغزش‌ها و هفوات الانبیاء را مرتب نقل می‌کند با 6 تا پروژکتور؟ چرا این جور است؟ به خاطر این‌که طرحواره اصلی قرآن، نظام ولایت معصوم نیست، بلکه نظام ولایت رهبران الهی است. برای همین است که وقتی در سوره غافر، مؤمن آل فرعون می‌نشیند جای یک پیغمبر، پیغمبرانه حرف می‌زند و وعده‌های الهی را هم محقق می‌کند، بدون این‌که معصوم باشد!

[10] این را یک موقعی باید به لحاظ سیره‌ای گفتگو بکنیم؛ به نظر شما امیرالمؤمنین ولی فقیه بوده یا امام معصوم؟ امیرالمؤمنین ولی فقیه بوده، نه امام معصوم؛ برای کسانی که مخاطب پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله بودند. زمان امام جوادعلیه‌السلام معلوم شد که امیرالمؤمنین هم معصوم بوده! وگرنه طرح اصلی قرآن، رهبری رهبران الهی است و این حرف خیلی مهم است و دیگر این کامنت را کنار خودش برنمی‌دارد که «معصوم با غیر معصوم فرق دارد» البته معصوم با غیر معصوم فرق دارد، ولی چه ربطی به طرح قرآن دارد؟

1-3-5-           أُولِي الْأَمْرِ یعنی رهبران الهی نه تنها امامان معصوم

[11] باز آن نکته‌ای را که قبلاً گفتم یادآوری کنید که به دلیل این‌که در مقابل امام معصوم طاغوت قرار داشته، وقتی می‌شد: (نساء: 59) أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ…، ‌ائمه، أُولِي الْأَمْرِ را تطبیق می‌دادند به خودشان و چون معصوم هم بودند، این اطلاق‌گیری و این توازن را در کنار همدیگر استدلال می‌کردند که اطاعتی که عِدل اطاعت رسول است، رسول معصوم است، پس این معصوم است. این استدلال را انجام میدادند. ولی طرح أُولِي الْأَمْرِ در قرآن این جوری نیست. أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ یعنی رهبر الهی. آن کسی که حاکم این نظام است و رهبر الهی است و در چارت تشکیلاتی خدا هم قرار می‌گیرد.

[13] بعد اطاعت‌ها هرکدام اندازه‌ی خودش را دارد؛ مثلاً آیا اطاعت والدین به اندازه‌ی اطاعت خداست؟ نه! هر کدام وزان یا وزن خودش را دارد. این حرفی که الان شنیدید، خیلی حرف مهمی است در قرآن؛ چون خیلی از مفسرین و متکلمین را همین به هم ریخته! الان ما در سطح ظاهر قرآن هستیم و أُولِي الْأَمْرِ بی‌تعارف آقای خامنه‌ای است.

1-3-6-           نقش رهبران میانی در گرفتن وزر و ضرب کار رهبران الهی

[14] البته طبقه‌ی رهبران میانی‌ای که ضرب کار را بگیرد نداریم. و غلط می‌کنیم که نداریم! اشتباه کردیم! چون کاملاً پدیده‌ای به نام رهبران میانی، ضرب و وزر کار را می‌گیرند و مثل هارون عمل می‌کنند که قرآن می‌گوید: (طه: 29) وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي؛ کسی که وزر کار را، ضرب کار را بگیرد. ما این را امروز نداریم. درحالیکه امام خمینیره داشت! امام، شهید بهشتی داشت. امام، شهید مطهری داشت. امام آقا داشت؛ آدم‌های قدبلندی که می‌ایستادند.

[15] امروزه یک الدنگی پیدا می‌شود که می‌گوید: ما برای آب خوردنمان احتیاج به یکسری مذاکرات و روابط با این‌ها داریم. چنین کسانی را قرآن می‌گوید: (احزاب: 60) …َالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ…؛[5]؛ کسانی که رَجفه ایجاد می‌کنند در مدینه (مدینه یعنی حکومت اسلامی). یک نفر نیست بزند توی دهن این! نه مراجع! نه سیاسیون! این یعنی خلاء رهبران میانی. چه کسی می‌زند؟ 4 تا آدم قد کوتوله! و این فایده ندارد. باید دوتا آدم قد بلند رهبر میانی بزند توی دهن این الدنگ که در حکومت اسلامی این حرف را نزند. این به خاطر این است که ما رهبر میانی نداریم که بگوید: “این حرف در حد گناه کبیره است! این «یأس من رحمۀ الله» است. این «ارجاف فی المدینه» است. در حکومت اسلامی رجفه ایجاد کردن، جزء گناهان کبیره است. تو غلط می‌کنی که اصلاً چنین حرفی می‌زنی!” باید زد تو دهنی این عوضی. بعد باز ملت می‌روند به همین رأی می‌دهند! مال این است که افرادی برای تبیین نیستند. چه کسانی باید (طه: 32) وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي؛ مشارکت در این امر ولایت و حاکمیت بکنند؟ همان طبقه‌ی رهبران میانی این کار را می‌کنند و باید بکنند.[6]

2-طرح بحث ابوّت ابراهیم علیه‌السلام در طرح امامت

[26] در جلسه گذشته آیه 78 سوره مبارکه حج که درباره جامعه‌سازی و امّت بحث شد؛ (حج: 78) وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ… آقا! من از شما ته آن جهاد را می‌خواهم. چرا؟ …هُوَ اجْتَبَاكُمْ…؛ اصلاً چون شما امّت برگزیده هستید [باید حق جهاد را انجام دهید]. اگر کسان دیگر بودند، حقّ جهاد را من نمی‌خواستم. بعد هم معلوم می‌شود که این سناریو از قبل بوده؛ یعنی این‌که شما یک جایگاهی دارید، از قبل در این سناریو دیده شده‌اید. …هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ… شما جزء برگزیده‌‌های الهی هستید و این جوری هستید که خدا برای شما حَرَج نمی‌خواهد.

[27] وقتی ما این تکه‌ها را از آیات جدا می‌کنیم، فکر می‌کنیم این جوری است که مثلاً در این آیه چون قاعده نفی حرج هست و ائمه از ظرفیت این تکه از آیه استفاده کرده‌اند،‌ برخی بامزه این آیه را ترجمه می‌کنند! می‌گویند: «حق جهاد را بجا آورید ولی اگر خیلی ماجرا سخت شد و حرج بود دیگر انجام ندهید!» در صورتی که «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» یک کامنت و یک ملاحظه نیست، یک دلیل است برای جهاد؛ چون اگر شما حقّ جهاد را انجام ندهید و همه‌ی این عالم را زیر پر این نظام توحیدی ابراهیمی نیاورید، به حَرَج می‌افتید.[7]

[36] این بجا آوردن حقّ جهادی که حَرَجی نشود چیست؟ …مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ… و نمی‌گوید: «مله ابراهیم حنیفا». این هم فقط برای بحث ترحم و حس پدر و فرزندی نیست، بلکه قرآن یک طرح بحثی دارد برای این‌که ببینید چرا این جوری معنا می‌کند. گفتم عناوینی مثل «ذُریّه»، «اُخوّت»، «زوجیت»، «مِنّی بودن»، «پدر بودن»، «اهل بودن»؛ مثلاً دارد: (یس: 56) هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ؛[8] اگر کسی همسرش به راه دیگر می‌رفت، باز هم این‌ها در آن طرف با هم‌اند؟! پس بحث ازواج که این بحث نیست! اصلاً چرا علوم اجتماعی و رابطه مردم با مردم را با عنوان «اخوّت» طرح کرده؟! شما با چه کسی برادر هستید؟ با کسی که یک پدر دارید و اصلاً برادری این جوری معنا می‌دهد. لذا باید این را که «مؤمنین برادرند»‌، در سطحی ببرید که برادری معنا بدهد که یعنی چون همه‌ی مؤمنین یک پدر دارند، با هم برادرند. و می‌خواهد حول بحث امامت، و ولایت اجتماعی، برادری را تعریف کند. این بحث را در بحث‌های قبله ‌و نماز جمعه عرض می‌کنیم.

2-1-  اولوا الارحام معنویِ حکومتی

[39] در آیات 72 تا آخر سوره مبارکه انفال ببینید خدا چه جوری عبارات را می‌کارد که خیلی جای تأمل دارد. من یک موقعی این آیات را خدمت حضرت آقا با همین توضیح خواندم که ایشان تأیید کردند و گفتند به این می‌گویند: رحامت معنوی و اولو الارحام معنوی. در این‌جا بحث، اولو الارحام معنویِ حاکمیتی است، نه اولو الارحام معنویِ کیف الله بازی! و منظور آقا هم همین بود.

[40] در این آیات می‌خواهد بگوید مؤمنین حقیقی کیانند: (انفال: 72) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ… کسانی که ایمان می‌آورند و هجرت می‌کنند، از مکه به مدینه می‌آیند که پیش ولیّ بیایند و حکومت اسلامی را تقویت بکنند؛ برای همین است که معنی هجرت، مسافرت زمینی از نقطه الف به نقطه ب نیست.[9] [45] (انفال: 72) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ… کسی که همه‌ی خودش را برداشت و جلو آورد. …وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا… کسانی هم که در مدینه بودند همین‌جور! این‌ها هم کم، کاری نکردند. این‌ها هم آن‌ها را پناه دادند و در تقویت نظام اسلامی خانه‌هایشان را در [اختیار گذشتند]. توی اتاق‌هایشان پرده می‌زدند و یک خانواده این طرف و یک خانواده آن طرف! مهاجرین، این آبرومندان مکه، شده بودند گداهای مدینه! و به خاطر دین شده بودند اصحاب صُفّه! و انصار هم این‌ها را پناه می‌دادند …أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ… این‌ها هستند که اولیای همدیگرند. این‌ها رابطه ولایت با هم دارند. این‌ها رفقای همدیگرند.

[46] …وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ… کسی که ایمان آورده و ایستاده در مکه به کیف الله بازی! می‌گویند: بیا در نقشه‌ی امام عمل کن! بیا نقشه را تکمیل کن! می‌گوید: نه! رفته برای خودش آمریکا و دارد برای خودش دعای کمیل می‌خواند. آیا تو در آمریکا داری نقشه حکومت اسلامی می‌ریزی؟ آیا مثل موسایی که پیش فرعون دارد بزرگ می‌شود که (طه: 39) …وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي؛[10] داری نقشه می‌کشی؟! که «طوبی لکم و حسن مآب»! اما اگر داری کیف‌الله بازی می‌کنی و اصلاً کاری به نقشه‌های حاکمیت نداری، فرق ندارد که اینجایی یا آنجا یا هرجای دیگر. (انفال: 72) …وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا… این دیگر جزء اولیاء بعض نیست. باید برگردد و بیاید نقشه را تکمیل بکند. …وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ…؛ اگر مؤمنین مکه استنصار کردند، آن‌ها را یاری بکنید. روابط بین‌الملل باید این کسانی را که این طرف و آن طرف دنیا هستند، ساپورت بکند و تازه آن هم اگر … إِلَّا عَلىَ‏ قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ…؛ به شرطی که به روابط بین‌الملل شما لطمه نخورد. می‌بینید طرف را به پشم هم حساب نکرد! …وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير؛

در آیه بعد دارد: (انفال: 73) وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ…؛ کفار؛ یعنی ضد نقشه‌ها. نه به معنی بودایی‌ها که اصلاً این بحث در قرآن نیست. کفار کسانی هستند که ضد نقشه عمل می‌کنند. این‌ها همان ائمه الکفر هستند.

…إِلَّا تَفْعَلُوهُ[11] تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ[12]؛ اگر این فواصل و اولیاء خودتان را پیدا نکنید وندانید که باید بیایید و در نقشه عمل کنید، زمین را فساد می‌گیرد! چون کافران هم برای خودشان یک چیزی هستند. برای خودشان نقشه دارند. نقشه‌هایشان ضد نقشه‌ی ماست. بله! (اسراء: 81) وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛[13] حق باید بیاید تا باطل را بزند. اگر حق بیاید لزومی ندارد تا عمق باطل برود، همین که تا دم در باطل برود، باطل را زده است و این حرف قرآن است که: (انبیاء: 18) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ؛[14] یعنی دماغ‌کوب بکند و همین که توی مغز باطل بزند، باطل می‌ترکد، منتها حق باید بزند. حقّ هم یک تعریفی دارد؛ اگر مؤمنین در مدار ولیّ جمع شوند و بزنند، این می‌شود جریان حقّ. نه این‌که هر کسی برای خودش تیر بزند.[15]

[54] (انفال: 73)…إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ؛ اگر نکنید فتنه و فساد زمین را می‌گیرد. کفار هم نقشه دارند. بعد می‌گوید: (انفال: 74) وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا…؛[16] آن کسانی را که به شما گفتم، همان‌ها حقاً مؤمن هستند. مؤمن یعنی این! این تعریف ایمان است. مؤمن حقیقی؛ یعنی کسی که با تمام دین و دنیایش وسط میدان آمده که این‌ها را پایین بکشد. چرا فکر می‌کنیم شهدا، عرفا نبودند؟! شهدا پدر جدّ عرفا بودند. خود امام این را گفت. این‌ها کسانی هستند که تمام ذخیره‌ی خودشان را برداشتند و در میدان آوردند …لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛[17]

(انفال: 75) وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْوَ جَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئكَ مِنكمُ‏ْ…[18] از این به بعد هم همین است و این یک قاعده است. از این به بعد کسانی که ایمان بیاورند، از شما می‌شوند. و آن‌جا جا دارد که بگویم: …وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ… این‌ها اولوالارحام هستند. این بخش آیه آمده، رفته در روایات ما و در طبقات ارث از آن استفاده شده! البته این ظرفیت آیه است، اما ربطی به این آیه ندارد. این چه ربطی به ارث داشت؟ که تا معنی می‌کند، می‌گوید: یک عده که در مکه مانده بودند، بالاخره اموالی از آن‌ها بجا می‌ماند و می‌رود در ارث، ولی این چه ربطی داشت به بحث ارث؟ فقط امام معصوم دارد از ظرفیت آیه استفاده می‌کند که …وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ… اولوا الارحام اولویت دارند و این چه رَحِمی است؟ رَحمی که پدرش ابراهیمعلیه‌السلام است.(حج:78) …مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيم…؛ پدر این رحم معنویِ این امّت، ابراهیمعلیه‌السلام است.

2-2- هرم ولایت متشکل از: امام، رهبران میانی، امّت وسط، اُمم دیگر

[57] برمی‌گردیم به سوره حج: .(حج:78) …مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيم…؛ ببینید طرح بحث اسلام را! …هُوَ سَمَّئكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فىِ هَذَا…[19] شما همان قوم برگزیده هستید که از قبل اسم شما را گذاشته بودند. در این سناریو شما از قبل بوده‌اید. همان مسلمی که ربط دارد به .(حج:78) …مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيم…؛ و (آلعمران: 67) …حَنِيفاً مُّسْلِماً…؛

[58] بعضی در این آیه توضیحات عجیبی می‌دهند، می‌گویند: (حج:78)…هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ… از اول اسم شما مسلمان بود، خوب! حالا بود که بود! مثل این‌که بگویند از اول اسم شما را گذاشته‌اند خسرو! شما جد اندر جد یک پدربزرگ به نام خسرو داشتی بعد اسم تو هم الان خسرو است! خوب! که چه؟ در صورتی که آیه می‌گوید: شما قوم برگزیده هستید که «مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيم» است و ابراهیمعلیه‌السلام یک بحثی است برای خودش و شما بدان که از قبل در این جایگاه قرار گرفتی «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا» که چه بشود؟ این «سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ» ادامه دارد؛ تا چه اتفاقی بیفتد؟ تا هِرم ولایت رهبری شکل بگیرد. بحث «امّت وسط» هم عین همین بحث است: (بقره: 143) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا… و این دوباره دارد تکرار می‌شود. این دو آیه «ثنو»، «مثانی» و منعطف به همدیگرند. قرآن «مثانی» آمده. می‌گوید: آن اسلامی که من دارم می‌گویم، آن است که حقّ جهاد ابراهیمی بشود و رهبر شما و حجت شما بشود پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله و شما بشوید امّتی که حجّت بر همه مردم هستید تا نشان دهید که می‌شود جامعه را ابراهیمی کرد. می‌شود انقلاب کرد. می‌شود در دنیا انقلاب راه انداخت. شما باید بیایید این وسط قرار بگیرید که حجت بشوید بر مردم.

[60] (حج: 78) …هُوَ سَمَّئكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فىِ هَاذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكمُ‏ْ وَ تَكُونُواْ شهَُدَاءَ عَلىَ النَّاسِ…؛ شما وسط هستید، مسلم هستید، ابراهیمی هستید که بگویید: پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله حجت بر ماست و ما حجت بر مردم تا بگویید: چه کسی می‌گوید امّت توحیدی نمی‌شود درست کرد؟ ببینید ما درست کردیم! دیدید ما با فرعون‌ها درگیر شدیم! دیدید ما بت‌شکنی کردیم! دیدید ما نظام‌سازی توحیدی کردیم! دیدی شد! شما بشوید وسط این داستان. «(بقره: 143) …جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا…»؛ شما امّت، هم هستید و آن وقت این امّت خودش می‌شود یک امّت هادی! که هِرم بحث ولایت را تکمیل می‌کند.

[61] هرم ولایت؛ یعنی امامِ بالا دارد، رهبران میانی دارد، امّت میانی دارد که این امّت خودش نقش رهبری بازی می‌کند برای اُمم پایین‌تر، و این می‌شود نظام‌سازی توحیدی. اینقدر که آقا می‌گویند: همین‌جا شما یک نظام‌سازی توحیدی بکنید و بعد بزنید توی دهن فرعون‌های عالم، این خودش می‌شود الگو؛ چون نقش ما «نقش وسط» است، آن هم نقش وسط در تراز ابراهیمی! یعنی «مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيم». این سناریو هم از قبل بوده، نه این‌که الان به ذهنمان رسیده که دیدیم شما وسط هستی و گفتیم بیا وسط! نه! از قبل شما وظیفه‌تان امّت برگزیده بودن است. و آن وقت پدرتان می‌شود ابراهیمعلیه‌السلام. ارحام آن جوری می‌شود. زوجیت این مدلی می‌شود.

2-3-                   تعریف نماز در سطح ابراهیمی

[63] این‌که می‌گویم در سطح ابراهیمی معنا کنید؛ یعنی این! حالا روی این حساب (حج:78)…فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ…که با «فای تفریع» آمده؛ یعنی روی این حرفی که زدم، حالا اقامه‌ی نماز کنید! و شما می‌فهمید که این اقامه‌ی نماز، ظاهراً نماز خواندن و قرائت نماز نیست. این یک سطح دیگری از بحث را دارد می‌گوید و آن بحث قرائت نماز نیست و استعانت به نماز است. از نماز کمک گرفتن است. نماز جمعه است؛ تریبون فرهنگی امامت است. و شما رابطه‌ی این مدلی برقرار بکنید. چه اصراری است که قرآن این‌همه توصیه به نماز جماعت دارد؟ و با این دیفالت[20] که اصلاً نماز؛ یعنی نماز جماعت! نماز فُرادا، بای پروداکت[21] و محصولات جانبی نماز است؛ یعنی پیش‌فرض آن این جوری است که دارد شبکه‌سازی‌‌اش را با پدیده‌ی نماز و قبله انجام می‌دهد که این را در نظام اداری امّت خواهیم گفت.

[64] بعد دارد: …وَآتُوا الزَّكَاةَ…؛ «رابطه مردم با مردم». این در تراز ابراهیمی یعنی چه؟ که باید بحث مفصلی بکنیم که همه این‌ها را ببریم به حضرت ابراهیمعلیه‌السلام بچسبانیم؛ یعنی همه این‌ها راببریم در سطح ابراهیمی تا ببینیم چه می‌شود؟! و ابراهیمی این را معنی کنیم.

[65] و بعد: …وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ؛ این اعتصام به حبل الله هم بحث مفصلی دارد.

3-           پدیده نقیب؛ جمع کردن اذواق مختلف زیر پر ولیّ

[65] سوره اعراف، آیه 159-160 می‌گوید: در قوم باید یک امّت‌هایی باشند که این‌ها تکمیل‌کننده‌ی هرم رهبری‌اند. موسیعلیه‌السلام یک کاری می‌کند که خیلی خاص و مهم است و باید راجع به این حرکت خیلی بحث بشود و با این حرکت احزاب، اذواق و مشارب را زیر پر خودش نگه می‌دارد با پدیده‌ای به نام «نقیب». این نقبا همان امّتی می‌شوند که دارند رهبری را به دوش می‌گیرند و اصلاً خود موسیعلیه‌السلام عصایش را می‌زند و از آن مشارب مختلف ایجاد می‌شود: (اعراف: 160) …فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ… که آدم‌ها در مشارب و اذواق مختلف جمع بشوند ولی زیر پر رهبر، زیر پر موسیعلیه‌السلام با پدیده‌ی کاشت نقیب. که از این‌ها به عنوان امّت هدایتگر یاد می‌شود: (اعراف: 159) وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛[22] یعنی امّتی که امام داشتند و این امّت همه را به سوی خدا می‌کشیدند. چه جوری؟ (اعراف: 160) وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا…؛ همین اُممی را که به 12 سبط آن‌ها را تقطیع کردیم.

[67] یکی از کارهایی که ما نمی‌کنیم و اشتباه است، این است که اذواق مختلف را زیر پر رهبری جمع نمی‌کنیم. حالا یک نفر هست که اصلاً زیر پر رهبری نمی‌آید که او اصلاً از اذواق مختلف نیست! ولی ما اذواقی داریم و اتفاقاً «آله الرئاسه سعه الصدر»؛ آلت ریاست، وسعت و گشادگی است که باید فرد داشته باشد که اذواق مختلف را دور خودش جمع کند. خیلی از ماها از موسای زمانمان توقع داریم، خودش متعلق به یک حزبی بشود. خودش حزبی عمل بکند. در صورتی که این کسی که به او خط می‌دهی، موسیعلیه‌السلام است. او امام الاحزاب است. نباید او را ببری و در یک حزب قرار بدهی! که اگر ببری نظام جامعه را کُن فیکون کرده‌ای؛ چون عملاً بقیه را داری دشمن او و در مقابل او می‌کنی.

[69] هرم امامت این‌گونه تشکیل می‌شود که (اعراف: 160) …أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ…؛ این حجر را بزن تا این‌ها سراغ مشارب مختلف بروند که همه مشارب خودشان را بدانند و زیر پر نقبا باشند. و این بحث مفصلی است تحت عنوان مردم‌سازی حضرت ابراهیمعلیه‌السلام.

4-           کمک به محرومین، جوهره‌ی آدمی

[71] در روایت «اقبلوا الصلاه» می‌گوید: منِ خدا نماز را قبول می‌کنم از یک آدمی با یک ویژگی‌هایی! از جمله ویژگی‌ها این است که «یُطعم الطعام، یطعم الجائع و یکسو العاری و ینجی الغریق»؛ من نماز را از کسانی قبول می‌کنم که گرسنه را اطعام می‌کنند. اهل رسیدگی به محرومین هستند. خیلی بدبختی است که از الان بچه مذهبی ما فکر بکند که خرید عید برای خودم چیست؟! در صورتی که وظیفه‌ی اول، اطعام است و او در (بلد: 14) … يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ…؛ روزهای مشکل، حواسش را جمع کرده که من برای خودم چی بخرم؟ مگر بچه‌ای؟! خجالت باید بکشد اگر کسی برود کفش و رخت و لباس نو برای خودش بخرد در این (بلد: 14) … يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ…؛ حالا جهنم اگر هم خریدی، یک لباسی هم برای یک محروم بخر! یک کاری هم برای یک محرومی بکن! اصلاً شأن یک بچه رزمنده نیست که بگوید لباس عیدم چه می‌شود؟! مگر لباس نداری؟! الان 15 سال است این لباس تن من است. خیلی حال بدی است که آدم دم عید چیزی بخرد. ما در این اردوهای جهادی عرض کردیم که همین دو سال پیش با 6-7 میلیون یک روستا احیاء شده! همین چندی پیش از روستای — آمدند گفتند: با همان پولی که دادید یک کانال زه‌کشی درست شد و باعث جریان مهاجرت معکوس شد. وضعشان خوب شد. گندم‌کاری کردند. گاهی با یک عدد کمی 4 تا بز برای یک خانواده می‌خری، بز را پرورش می‌دهد و یکهو می‌بینی خانواده احیاء شد! با نگاه دنیوی دنیوی هم که نگاه بکنید، کمک به محرومین باید انجام بشود و الّا جامعه به هلاکت می‌افتد. قرآن می‌گوید: (بقره: 195) وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ… ؛ انفاق بکنید، جامعه را به هلاکت نیندازید! چه با نگاه دنیوی و چه با نگاه اخروی به محرومین کمک کنید.

[75] خدا رحمت کند آقای امیر اژدری را که خدا به اندازه‌ی یک شهید دستش را باز گذاشته و هنوز کارهای قرارگاه را می‌آید حل می‌کند! کسی بود که نه عابد آن‌چنانی بود! شوخی می‌کردیم و می‌گفتیم: مقید به نماز آخر وقت بود! ولی خداوکیلی دستش به اندازه‌ی یک شهید باز است. اصلاً من متحیر شدم؛ خودش به خواب کسی می‌آید و می‌گوید: این کار را بکن؛ یعنی هنوز دلش برای محرومین می‌تپد.

این کارها باید جزء برنامه‌ی زندگی آدم باشد. کمک به محرومین آپشن آدم نیست که مثلاً آدم خطش خوب است یا خوب نیست و این‌که بگوییم اتفاقاً طرف اهل کمک به محرومین هم هست! کمک به محرومین اصل هویت و جوهره‌ی آدم است؛ مثل تهذیب نفس است که نمی‌توانی بگویی: اتفاقاً ایشان آدم مهذبی هم هست! تهذیب نفس جزء آپشن‌های آدم نیست، هویت آدم است.

[76] ما یک دستگاه سونوگرافی گرفتیم و ان‌شاء‌الله شنبه راه‌اندازی آن را نشان خواهیم داد که وقتی اس‌ام‌اس آن می‌آمد، خداوکیلی گریه‌ام می‌گرفت! که با 1000 تومان و 2000 تومان، با همین پول خردهای مردم، 230 میلیون تومان جمع شد! این‌ها کارهای مردم را راه می‌اندازد. مشکلات مردم را حل می‌کند. اصلاً آدم باید در این باره فکر بکند و خدا چقدر برکت می‌دهد. نماز این آدم را خدا بیشتر تحویل می‌گیرد تا نماز کسی که دستش در جیبش نمی‌رود، وقت نمی‌گذارد. ممکن است کسی بگوید: من پول ندارم،‌ وقت که داری! علم که داری!

ان‌شاء‌الله که دم عید کمک به محرومین فراموش نشود. و این را هم زمینه‌ای بگذاریم که زندگیمان را اساساً این بشود و …وَآتُوا الزَّكَاةَ…؛ همین وظائف مردمی است که نباید فراموش بشود.

 

صلوات!

 

 

 

 

 

[1] . مسلماً براى شما در ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست، آن گاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جاى خدا مى‏پرستيد بيزاريم.

[2] . خوب دقت کنید چقدر جمله عجیب است!

[3] . دوست دارند نرمى كنى تا نرمى كنند.

[4] . [69] من حواسم هست که دارم از تفسیر ترتیبی فاصله می‌گیرم، ولی فکر می‌کنم یک مقداری لازم است؛ چون بحث‌هایی که پراکنده بیان شده، بالاخره منسجم در ذهن ما نمی‌نشیند؛ لذا ما باید این بحث‌ها را بکنیم. البته این‌ها بحث‌های نگفته‌ای هم هست و مال دوره‌ها و گام‌های بعید انقلاب است و چون ما قبلاً انقلابی نداشتیم چنین بحث‌هایی هم در تفاسیر نبوده است و طبیعی هم هست. حالا روزگاری است که اگر بخواهیم پایمان را یک جای سفت بگذاریم که به قول قرآن (اسراء: 9) …يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ… است، باید بپرسیم: الان آن جای سفت کجاست؟! که ما براساس آن، نظام اداری، نظام مدیریت اسلامی، نظام اقتصاد اسلامی را بچینیم. این‌که می‌گویند: همه چیز در قرآن هست؛ یعنی چه جوری در قرآن هست؟ تولید علم این مدلی از توی خود قرآن در قالب بحث‌های تفسیری درمی‌آید.

[5] . آنانكه در مدينه شايعه‏هاى دروغ و دلهره‏آور پخش مى‏كنند.

[6] . [16] امروز قم بودم، از من پرسیدند: حاج آقا پس شما در تهران چه کار می‌کنید؟! گفتم: ببخشید شما در قم به لاریجانی رأی دادید. شما عملاً اندازه‌تان این است که در قم به لاریجانی رأی دادید. کسی که با این فالوده می‌خورد، با خاتمی می‌نشیند، همه را گیج کرده و اصلاً معلوم نیست چکار می‌کند؟!

[7] . [28] نکته‌ای درباره صراط اشاره کنم، بعد به بحث برمی‌گردم. الان کسانی که می‌خواهند حتی تولید علم اسلامی بکنند، می‌گویند مثلاً اقتصاد اسلامی، علوم اجتماعی اسلامی، روانشناسی اسلامی، می‌آیند به این علوم یک پیوست فرهنگی می‌زنند و فکر می‌کنند علم اسلامی در حد یک پیوست فرهنگی است. یعنی آن علوم اجتماعی اسلامی و اقتصاد اسلامی و مدیریت اسلامی و روانشناسی اسلامی و … . قرآن مالی شده‌ی همان چیزهایی است که غربی‌ها دارند با منطق (بقره: 61) …ممَِّا تُنبِتُ الْأَرْض… می‌گویند که از زمین درآمده و قابل محاسبه و آمارگیری است و این‌ها، همان علوم غربی را قرآن‌مالی می‌کنند و می‌گویند: اسلامی!

[29] وقتی اسلامی کردن دانشگاه‌ها را آقا طرح کردند، ما دانشجوی شریف بودیم، رئیس وقت دانشگاه شریف آمد یک پلاکارد برای اسلامی کردن دانشگاه‌ها زد و یک کنفرانسی برگزار کرد و فرازی از صحیفه سجادیه را با صوت خواند و هفته بعد این مراسم را تکرار کرد، منتها با اسلامی‌تر کردن دانشگاه! چون به نظر مبارکش رسیده بود که با این فرازی که از صحیفه خوانده، الان دانشگاه اسلامی شد! و الان گام دوم را باید بردارد. این شعور رئیس دانشگاه بود در بحث اسلامی کردن دانشگاه! اصلاً همه دانشگاه حیران مانده بودند که بین دانشجویان معروف شد به «تَر کردن دانشگاه»! (اسلامی‌تر کردن دانشگاه)

بعد تازه یک پیوست کنارش می‌گذارند! و می‌گویند: این پیوست فرهنگی آن است، در صورتی که این، حکم پیوست ندارد. گاهی پیوست‌ها می‌تواند تمام بنیان آن را به هم بریزد؛ لذا به جای این‌ها که حکم «سَبیل» دارد، یکسری بحث لازم است که حکم «صراط» دارد. بعد جان‌مایه‌ی آن حرف‌ها باید در اقتصاد، مدیریت و … [دربیاید]. بحث‌هایی که آن‌ها منطق‌ هدایت است ، عقلانیت قرآنی است، سیاستگذاری‌های قرآنی است، بحث سنن الهی است، بحث رابطه مردم با امام امّت است، همه‌ی این‌ها هست. باید این‌ها بحث بشود و بعد آثار خودش را در علوم مختلف نشان بدهد. این‌ها از جنس بحث‌های صراطی است. آن‌وقت دیگر بحث پیوست و تفکیک علوم و این‌ها نیست.

[32] دارد که …هُوَ اجْتَبَاكُمْ… این‌جا برایتان حرج به وجود می‌آید اگر شما بگویی معنویت از دین، خانواده از دین، ولی دیگر روابط بین‌الملل برای خودش قواعد دارد، و در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود. این یکی و آن یکی، و … را باید از آن‌جا بگیریم. این است که طرف دارد این بحث را می‌خواند، یک بحث دینی هم می‌خواند که (بقره: 249) …كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ‎؛ اگر صبر و پایمردی کنید این [گروه اندک]، آن[گروه بسیار] را زمین می‌زند! بعد می‌گوید: این دیگر چیست؟! این نمی‌خورد! پس جایگاه تدبیری که طرف باید بکند، کجاست؟ جایگاه عقلانیت کجاست؟ جای وعده‌های الهی کجاست؟! جای سنن کجاست؟! می‌بینید هیچ چیز به هیچ چیز نمی‌خورد!

[33] لذا می‌بینید واقعاً این مجموعه‌ی دینی که ما داریم، حرجی است! و فقط ما یک چیزهایی را شنیدیم اما به آن باور نداریم. فقط برایمان جملات جالبی محسوب می‌شود. حتی چون منطقمان یک مدل دیگر است، به صورت خاطرات خوش می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم (مثلاً در زمان جنگ آمدند پیش امامره و گفتند: توان جنگی ما 17 روز است و امام گفتند: بروید بجنگید!) ولی براساس آن نمی‌توانیم حرکت کنیم. اگر کسی یک قدم این جوری حرکت بکند، آدم دیوانه‌ای محسوب می‌شود! نه آدم متوکّلی! توکّل را از سطح فرد بالاتر نبردیم و در سطح جامعه معنا نکردیم؛ توکّل امامان، توکّل رهبران، توکّل ملت، توکّل در بحث خانواده. در سوره طلاق نرفتیم ببینیم که همان جایی که می‌گوید: (طلاق: 2) …وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا؛ خدا کسانی را که متّقی باشند در بن‌بست گیر نمی‌اندازد، این چه ربطی به سوره طلاق دارد؟ چه بحث اجتماعی آن‌جا وجود دارد که می‌گوید: نه تنها خدا متوکّل را در بن‌بست نمی‌اندازد که (طلاق: 3) وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ…؛ از جاهای بی‌گمان به او روزی می‌دهد. باید توکل کرد …وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ…؛ خدا روی کارش سوار است. …قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا؛ اندازه‌ی هر چیزی را خود خدا تعیین کرده. اندازه‌ها دست خداست. خدا اندازه را اندازه نکرده و ول کرده رفته! اندازه‌ها را عوض می‌کند. می‌بینید این‌ها را نمی‌توانیم در سطح علوم اجتماعی معنا کنیم؛ می‌شود دیوانگی! در سطح بین‌الملل نمی‌شود معنا کنیم، می‌شود دیوانگی!

[8] . آنان و همسرانشان در زير سايه‏هايى [آرام‏بخش‏] بر تخت‏هايى [آراسته چون حجله عروس‏] تكيه مى‏زنند.

[9] . [41] روایت داریم که وقتی امام صادقعلیه‌السلام شهید می‌شوند، زُراره در بیرون مدینه است، پسرش عبیدالله را می‌فرستد به مدینه که ببیند ولیّ بعدی کیست. امام موسی بن جعفرعلیه‌السلام است یا عبدالله افطح. این برای شیعیان آن روز هم معلوم نبوده.

( [42] در این کتاب‌های درسی از تاریخ اسلام سیره‌ای به ملت می‌گویند که خنده‌دار است! در حد جوک به ملت تحویل می‌دهند. می‌خواهند یک جوری سر و شکل آن را درست کنند، تمام معارف داخل آن را می‌ریزند! یک نفر می‌گفت: قرآن یک غلط داشت و ما آن را گرفتیم! گفت (فتح: 11) «شَغَلَتْنَا» را کردیم «شدُرُسنا»! و دقیقاً با سیره همین کار را کردند و در کتاب‌های دبیرستان هم آورده‌اند! در ذهن توی دانشجو هم همین است! اُفّ به این نظام آموزش و پرورش ما! برای این‌که فکر می‌کند باید سر و شکل یک استدلالی را درست کند میاد می‌گوید احادیث اثنی عشر در دست همه مردم بوده! در حالی که اصلاً مردم نمی‌دانستند امام بعدی کیست؟! نمی‌دانستند قائم کیست؟! نمی‌دانستند امام چهارم ظهور می‌کند یا دیگری؟ اگر زمان امام هفتم می‌پرسیدید: ما چند تا امام داریم؟ می‌گفت: تا حالا که 7 تا امام آمده. نمی‌دانم چندتا داریم!)

وقتی زراره، عبیدالله را می‌فرستد که بداند امام بعدی کیست، وقتی می‌رود و برمی‌گردد، زراره می‌میرد. خبر که به امام موسی بن جعفرعلیه‌السلام می‌رسد، امام می‌گویند: ان‌شاء‌‌الله خدا زراره را مشمول این آیه بکند که دارد: (نساء: 100) …وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ… . با این‌که مسافت فیزیکی را پسرش رفته، ولی زراره مشمول مهاجر است. چرا؟ چون من تا حالا زیر عَلَم امام صادقعلیه‌السلام داشتم سینه می‌زدم. اصلاً بی‌عَلَم معنا ندارد سینه زدن! الان من زیر عَلَم چه کسی باید سینه بزنم؟! زراره این را می‌خواسته دربیاورد؛ لذا زُراره مهاجر است.
باید حکومت چه کسی را تقویت کنیم؟ نقشه‌ی چه کسی را باید جلو ببریم؟!

[10] . و محبوبيّتى از سوى خود بر تو انداختيم تا [همگان به تو علاقه و محبت ورزند و آنچه را انجام دادم براى اين بود كه‏] با مراقبت كامل من پرورش يابى [و ساخته شوى.]

[11] . …إِلَّا تَفْعَلُوهُ…؛ یعنی«ان لا تفعلوه» و این رسم الخط خاص قرآن است و در جاهای دیگر نباید «ان و لا» را «الا» بنویسید.

[12] . اگر شما فرمان پيوند [با اهل ايمان و قطع رابطه با كافران‏] را به اجرا نگذاريد فتنه و فسادى بزرگ در زمين پيدا خواهد شد.

[13] . و بگو: حق آمد و باطل نابود شد بى‏ترديد باطل نابود شدنى است.

[14] . نه، بلكه [شأن ما اين است كه‏] با حق بر باطل مى‏كوبيم تا آن را درهم شكند [و از هم بپاشد] پس ناگهان باطل نابود شود.

[15] . [51] من این را بارها عرض کرده‌ام: این چیست که در دین دارد، در روایات دارد که از شُعب ولایت، توحید است. برعکس این را هم دارد. جمع این‌ها را هم دارد. جمع این‌ها به این است که به لحاظ نظری، اول توحید است اما به لحاظ عملی کسی بخواهد موحد بشود باید چه کار بکند؟ اگر جامعه بخواهد موحد بشود باید چه کار بکند؟ اگر جامعه بخواهد به سمت حق حرکت بکند، جامعه چه کار باید بکند؟ [ولایت!]

این‌که در جلسه قبل از امّت گفتم، حتی می‌گوید: یک چیزهایی برای تزیین امّت‌هاست. (انعام: 80) …كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ…؛ نه این‌که برای من و تو تزیین هست یا نیست! امّت می‌رود و این جوری رأی می‌دهد! نگو من که رأی ندادم! هنوز هم امّت نمی‌فهمد! باید تاوان آن را هم پس بدهد. آن‌جا که رهبر جامعه انگشت روی این طرف گرفته و یکی دیگر، طرف دیگر را نشانه می‌رود و امّت این کار را انجام می‌دهد باید تاوان آن را هم بدهد. بعد باز امّت می‌بینند که نشد، باز می‌گویند: حالا اروپایی آن! باز اگر ظریف کاندید رئیس جمهوری بشود، ملت می‌روند رأی می‌دهند! خوب! حق این ملت است که این بلا سرش بیاید! چون ملت حق را که وسط نمی‌آورند که بخواهد دماغ‌کوب و مغزکوب بکند باطل را! وگرنه لزومی ندارد ما تا عمق جریان باطل حرکت بکنیم.

[53] در سوره مبارکه مائده می‌گوید: (مائده: 23) قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ… ؛ ما باید با ولیّ فقط تا دم در برویم، همین! نه با ولیّ تا عمق باطل. همین را هم نمی‌کنیم. البته باز می‌توانیم سر دست بگیریم و بگوییم چهل سال مردم و ولایت نگذاشتند، مسئولین انقلاب را منحرف کنند.

[16] . و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنان كه مهاجران را پناه دادند و يارى كردند، اينانند كه مؤمنان واقعى‏اند.

[17] . براى آنان آمرزش و رزق نيكو و فراوانى است.

[18] . و آنان كه بعد [از مؤمنان و نخستين مهاجران‏] ايمان آوردند و هجرت كردند و همراه شما با دشمنان جنگيدند، از شمايند.

[19] . او شما را پيش از اين «مسلمان» ناميد و در اين [قرآن هم به همين عنوان نامگذارى شده‏ايد].

[20] .پیش‌فرض

[21] . by-product

[22] . و از قوم موسى گروهى هستند كه مردم را با [موازين و روش‏هاىِ‏] حق هدايت مى‏كنند و به درستى و راستى داورى مى‏نمايند.