جلسه نود و سوم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

پیاده‌سازی جلسه‌ی 93 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 4 بهمن 97

 

جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

شبکه و نظام امامت

1-مقدمه

1-1-تطبیق مصداق اتمّ امام (یعنی امام معصوم) بر واژه‌ی امام در قرآن، موجب عدم فهم مفاهیم قرآنی

1-1-1-استخلاف مستضعفین در زمین، سنت الهی است نه منحصر در ظهور

2-عدم لزوم عصمتِ امام در قرآن

2-1-عدم وابسته بودن مقام امامت به مقام پیامبری

2-1-1-دعوت مؤمن آل فرعون، دعوتی از جنس انبیاء

2-2-امام در قرآن یعنی پیشوا

3-نظام امامت، متشکل از «امام»، «امّتِ امام» و «امّت»

3-1-«امّت وسط» یا «امّت امام»

3-2-رهبران میانی

 

 

آیات 124 و 125 بقره

آیات دیگر: نور: 55، قصص: 5، حج:77 و 78، غافر: 38-45

موضوع اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

موضوعات فرعی: نظام امامت، امام، عصمت امام، امّت امام، فهم روایی و فهم قرآنی، رهبران میانی

جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛

شبکه و نظام امامت

[2] بحث به این‌ نقطه رسید که آیه 124 بقره، هم در معارف ما جایگاهش خیلی ویژه است؛ به دلیل وجود واژه‌ی امامت و هم در سوره مبارکه بقره جایگاهش ویژه است. از این جهت ما مقداری روی این آیه ایستادیم و جایگاه حضرت ابراهیم علیهالسلام را به لحاظ فلسفه‌ی تاریخی و نوع حرکتی را که حضرت ابراهیم علیهالسلام انجام می‌دهد، بررسی کردیم. هم جهت زعامت سیاسی حضرت را بررسی کردیم و هم ماجرای معرفتی حضرت را که (انعام: 75) وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و داریم مقداری به آیه نزدیک می‌شویم. یک نکته‌ای وجود دارد و آن این‌که می‌خواهیم شبکه و نظام امامت را بگوییم. این بحث مقدمه‌ی مهمی دارد که باید دقت کنید و فسفر بسوزانید. تا به آیه نزدیک بشویم.

1- مقدمه

1-1- تطبیق مصداق اتمّ امام (یعنی امام معصوم) بر واژه‌ی امام در قرآن، موجب عدم فهم مفاهیم قرآنی

[4] به دلیل این‌که امامت، در ائمه‌ی معصومینعلیهمالسلام تعریف شده است، مثلاً گفته‌اند امام یعنی چه کسی؟ یعنی امام جعفر صادق علیه السلام و در مقابل ایشان هم، ائمه‌ی جور قرار داشتند. یعنی ما امام معصوم داشتیم و در مقابلش ائمه‌ی جور. به همه‌ی آن ائمه جور، طاغوت گفته می‌شده، این طرف هم امام معصوم داشتیم، لذا تقریباً همه‌ی آیات ما در قرآن که راجع به عنوان امام توضیح می‌دهد، این آیات تطبیق می‌شود بر امام معصوم.[1]

[5] بعد ما قرآن را از چه زاویه‌ای نگاه می‌کنیم؟‌ از زاویه‌ی روایت. روایت را می‌خوانیم که ذیل آیه چه چیز در روایت گفته شده وسعی می‌کنیم آیه را برطبق روایت بفهمیم، در صورتی که کار باید برعکس باشد. برای همین است که بسیاری از مفاهیم قرآن این وسط جا می‌ماند، چه در بحث سنن، حوادث تاریخی، آینده‌پژوهی و بحث لغات و مفاهیم عمیق لغات، این‌ها جا می‌ماند! لذا اتفاقی که می‌افتد این است که هرچه نگاه می‌کنیم به معارف روایات، می‌بینیم تطبیق چندانی به آیات ندارد! یعنی انگار آیات دارد یک راه را می‌رود و روایات یک راه دیگر! ضمن این‌که این‌جا می‌بینید مفسرین اهل تسنن کاملاً دست روی آیه می‌گذارند و می‌گویند: شما خلاف ظاهر آیه دارید ترجمه و تفسیر می‌کنید! و تا حدی هم درست می‌گویند. و این بحثی است که باید در مجامعی علمی‌تر از این‌جا بحث بشود که کسانی که قرآن می‌خوانند احساس می‌کنند فضای عمومی قرآن با فضای عمومی روایات فرق دارد.

[7] دقت کنید که من این بحثی را که دارم خدمتتان عرض می‌کنم، بحث قرآنی است. ما مواجهیم نه با مفهوم امام و امّت و امامت معصوم فقط در قرآن، آینده‌پژوهی‌های این هم این جور نیست؛ مثلاً قرآن یک چیزی را به عنوان یک سنت بیان می‌کند؛ به دلیل روایت ذیل آن، تطبیق می‌شود بر مصداق اَتَمّ آن؛ و ما هم در ترجمه سعی می‌کنیم همان جوری بفهمیم و این اشتباه است!

[20] در زمانی روایات گفته شده که ما یک امام معصوم داریم که مقابل او طاغوت وجود دارد؛ لذا امام معصوم که جامعه‌سازی نکرده؛ برای همین هرچه بحث امام می‌شود، خود روایت آن‌ها را به طاق می‌چسبانند و می‌گویند: طاق آن مهم است. این همان تفاوت ادبیات قرآن است با روایات. چرایی زیادی وجود دارد که چرا ادبیات قرآن با ادبیات روایات با هم فرق دارند؟! و چرا خروجی‌هایش با هم فرق می‌کنند؟! مثلاً چرا قرآنی‌ها انقلابی می‌شوند و روایی‌ها ملازم خانه از آب درمی‌آیند.؟ چرا شاگردهای علامه طباطبایی انقلابی درمی‌آیند؟ آیا فقط این بوده که علامه انقلابی بوده؟ یا این‌که جنس معارف قرآن انقلابی درمی‌آورد، ولی معارف روایات جنس انقلابی درنمی‌آورد؟ چرا از این‌ها مکتب تفکیک و اخباری‌ها و انجمن حجتیه و تیپ مشهد در می‌آید؟ بخشی از این به اقتضای این دو متن است. چرا استنادات آقا اینقدر به قرآن است و اینقدر به روایات استناد نمی‌کند؟ چون او در موقعیت قرآن است. [2]

1-1-1-              استخلاف مستضعفین در زمین، سنت الهی است نه منحصر در ظهور

[8] مثلاً آیات معروف راجع به آینده‌پژوهی جهان در سوره مبارکه نور می‌گوید: (نور: 55) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ الان ندید بگویید این آیه را روی چه موضوعی شنیده‌اید؟ برای ظهور شنیده‌اید؛ یعنی روی مصداق اتمّ وعده‌ی الهی. اتفاقاً تطبیقات روایات این آیه هم، روی ظهور است. خود این عنوان برای ما رهزن است. چرا؟ به خاطر این‌که درست است که تطبیق اتمّ آن بر ظهور است، ولی آیه محتوایی دارد که فارغ از ظهور است. چرا؟ چون آیه می‌گوید: خدا وعده داده به این‌ها هم‌چنان‌که به قبلی‌ها. این یک «وعده‌ی عمومی» است و مخصوص ظهور نیست. حالا توی هر سطحی به اندازه‌ی خود آن سطح، باقی آیه را می‌شود تفسیر کرد. شما اگر منظور از آیه را ظهور می‌گیرید که بالاترین سطح بحث وعده‌ی خداست، می‌شود «وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ»؛ و همه چیز در اوج می‌شود. «وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا»، باز هم در اوج! یعنی بعد از خوف امنیت می‌آید. «يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا» و عبودیتی که باید صورت می‌گرفت حالا در اوج صورت می‌گیرد، اوج عبودیت می‌شود. «وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» این هم در اوج؛ به مصداق اینکه حجتی به نام امام زمانعج تمام می‌شود، فسقِ در رتبه‌ی خودش را تولید می‌کند؛ یعنی همه چیز در درجه‌ی صد ترجمه می‌شود، در صورتی که این آیه فقط مال درجه‌ی صد نیست.

[12] باز در سوره مبارکه‌ی قصص، می‌گوید: (قصص: 5) وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ این آیه را برای کجا شنیده‌اید؟ باز هم برای ظهور! به دلیل وجود واژه‌ی «ائمه» در این آیه، اقتضاء و ظرفیت آیه می‌تواند روی صد درجه تنظیم و تطبیق بشود، در صورتی که تفسیر و ترجمه‌ی آیه این نیست و ترجمه و تفسیر آیه همه‌ی مراتب را نشان می‌دهد. از کجا معلوم است؟ از عبارت «َنُرِيدُ»؛ یعنی اصلاً سنّت ‌ما این است که «أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»، نه این‌که بعداً می‌خواهیم این کار را بکنیم؛ یعنی در حال و آینده ما چنین سنتی داریم. اصلاً آن موقع امام بر چه تطبیق می‌شود؟ نه بر فرد حتی، که بر قوم! فرق «الذین» با «الذی» در جمع و مفرد آن است؛ «الذین» یعنی ائمه؛

2-عدم لزوم عصمتِ امام در قرآن

[16] بعضی می‌پرسند چرا در قرآن معلوم نیست که پیغمبران معصومند؟ اینقدر روشن که ما در علم کلام مطرح می‌کنیم که پیغمبر است و عصمت، چرا در قرآن این جوری مطرح نمی‌کند؟‌ این مال همین نکته‌ای است که بحث کردم؛ به خاطر این است که اساساً قرآن جریان هدایت را به عصمت وصل نمی‌کند. این‌که بگوید جریان هدایت فقط از طریق عصمت ممکن است، واقعاً قرآن چنین نظری ندارد. و آن وقت پدیده‌ی رهبران میانی و امامان را طرح می‌کند، البته ما امام معصوم داریم و این بحث نیست که آیا امامان ما معصوم بودند، یا نه! امامان ما معصوم بودند، منتها پدیده‌ی نظام امامت این نیست که باید عصمت در آن وجود داشته باشد.

2-1-  عدم وابسته بودن مقام امامت به مقام پیامبری

[46] یک موقع یک پیغمبری داریم که امام است؛ مثل ابراهیم علیهالسلام که در موضع تشکیل امّت است که در پازل او کسی مثل حضرت لوط علیهالسلام بازی می‌کند. لوط علیهالسلام آن‌جا کار فرهنگی می‌کند، مثل رئیس سازمان تبلیغات که وظیفه‌اش کار فرهنگی است. این‌ها هر کدامشان امام هستند و در داخل نظام امامت هستند. به صورتی که اگر فضایشان هم از هم جدا شود، خودشان نقش امام بازی می‌کنند، امام می‌شود به این معنا که پیشوا می‌شود، حتی اگر پیامبر نباشد؛ پیشوایی در راستای حضرت ابراهیم علیهالسلام. این سناریو را بگذارید الان ببینیم. این مقام مقامی است که وابسته به مقام پیامبری نیست.

2-1-1-             دعوت مؤمن آل فرعون، دعوتی از جنس انبیاء

[48] در سوره غافر، آیه 38 می‌بینید وقتی که موسی علیهالسلام نیست، در شبکه و نظام امامت یک نفر به نام مؤمن آل فرعون پیدا می‌شود، دقیقاً با نقش‌های موسی علیهالسلام! و دقیقاً همان جنس حرف‌های موسی علیهالسلام را می‌زند و جنس حرف‌های پیامبران را می‌زند، و اتفاقاً وعده‌ها به همان سبک و سیاق هم اجرا می‌شود؛ یعنی کأنّ ما در زمان پیامبریم و انگار موسی علیهالسلام دارد عملیات می‌کند، در صورتی که کس دیگری دارد عملیات می‌کند. عملاً یک مٌصلحی است «تالی تلو» امام به جهت زعامت سیاسی و به جهت معنوی؛ یعنی ویژگی‌های که امام دارد باید در نظام امامت همواره بالا بیاید. عرض کردیم که یک امام، چگوارا نیست. فقط یک رجل سیاسی نیست. باید آن ویژگی‌های تهذیبی، معنوی، و ارتباط الی الله را داشته باشد و در عین حال در امت امام هم باید باشد. [50] حالا برخواهیم گشت به این‌که اول (حج: 77) …ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ… و بعد از این مرحله (حج: 78) وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ… که باید هم در امام باشد و هم در امّت امام. می‌بینید مؤمن آل فرعون کاملاً استیل پیغمبری گرفته است. اگر به عبارات دقت کنید می‌بینید کاملاً شبیه عبارات پیامبران است. در سوره غافر آیه 38 دارد: (غافر: 38) وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ… از عبارت «يَا قَوْمِ» معلوم است کاملاًَ شبیه «ولی فقیه» شده و توانسته یک شبکه‌ای را برای خودش درست کند. «اتَّبِعُونِ»؛ من ایستادم در مرکز، از من تبعیت کنید! نمی‌گوید «اتَّبِعُوا الله»! …أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ؛ من شما را به راه رشد می‌برم. این همان «رشاد» است که در قضیه مفهوم رشد در حضرت ابراهیم علیهالسلام عرض کردم. (ما در این کلاس داریم قطعاتی از یک پازل را می‌گوییم که از دل این بحث‌ها یک مفهوم بلندی درمی‌آید.) بعد می‌گوید: (غافر: 39) يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ؛ (غافر: 40) مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ؛[3] (غافر: 41) وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ؛ من شما را به نجات دعوت می‌کنم، ولی شما مرا به آتش می خوانید؟ (غافر: 42) تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ؛[4] کسی که دارید مرا به سمت آن دعوت می‌کنید،‌ چیزی در دنیا و آخرت ندارد. (غافر: 43) لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ؛ (غافر: 44) فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ؛[5] درستی این چیزی را که من گفتم بعداً می‌فهمید (غافر: 45) فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ؛[6] و بعد این قوم عذاب می‌شود!

[53] یعنی کاملاً یک نفر آمده غیر پیغمبر، با حرف‌هایی از جنس پیغمبر که دارد به سمت خودش دعوت می‌کند با این حرف که شما قوم من هستید، بیایید برویم در سبیل رشدی که در جریان حضرت ابراهیم علیهالسلام بود و آن را تعریف بکنیم. این‌ حرف‌ها از چه کسی است؟ از یک غیر پیغمبر!

2-2- امام در قرآن یعنی پیشوا

[53] واژه‌ی امامی که در قرآن هست احتیاجی به عصمت ندارد و نشان خواهم داد که عبارات آن چه مدلی آمده. امام در قرآن به معنی پیشوا است. یک پیشواهایی داریم معصوم‌اند و آن‌ها نقطه‌ی اوج پیشوایی هستند. همین ذهنیت اشتباه بوده که کسانی مثل انجمن حجتیه درست می‌کند که منتظر امام معصوم هستند. چون از نظام معرفتی‌شان غیر این درنمی‌آید. امام می‌خواهند و امّت و امام باید معصوم باشد و چرا؟ چون روایات ما همین معنا را بیان کرده.

[54] بحث سنگین بود. آیات سوره عنکبوت می‌ماند چون از آیات بالاتر آن باید شروع بکنم و بگویم چگونه لوط فرهنگی‌کار است و امام است و امام وظیفه‌‌های زعامت‌های سیاسی دارد. خیلی آیات باید بخوانم تا معلوم شود که حضرت ابراهیم علیهالسلام امام شد یعنی چه! آزمایش‌هایی شد تا به او امام گفته شد. الان که امام شد دقیقاً یعنی چه چیزی شد؟ غیر از این زعامت‌های سیاسی که دارد و ابعاد زعامتش برگرفته از نوعی خداشناسی او و فهم او از خداست. لوط با این‌که او هم همین جوری است، ولی در پازل حضرت ابراهیم علیهالسلام دارد عمل می‌کند، آن هم در پازل فرهنگی ابراهیم علیهالسلام که در داخل نظام امامت قرار گرفته مقابل فرعون عمل می‌کند.

3-           نظام امامت، متشکل از «امام»، «امّتِ امام» و «امّت»

[17] بگذارید تعدادی آیات بخوانیم تا این تکه‌های پازل یکی یکی در ذهن شما بنشیند، باز دوباره من برمی‌گردم یک دور دیگر این حرف را refresh می‌کنم.

[18] اولاً ما امام داریم. پایین می‌آید و می‌رسد به یک نظامواره‌ی امامت و می‌شود امّت امام؛[7] مثل آیه (قصص: 5) وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً، «نَجْعَلَهُمْ»؛ یعنی امّت امام. بعد می‌رسد به لایه‌های پایین‌تر و توده‌ی مردم در دنیا و لایه‌ی وسط که بین امام و امّت است. یک امّتِ امامی هست که آن امّت، امام است. این امّت امام را بخواهم تطبیق بدهم، بر فرض این‌که در ایران پدیده‌ی امامت جا بیفتد، به واسطه‌ی این‌که در آن، رهبران میانی وجود دارد، این پدیده‌ است که مقدمه و حجت است بر کل دنیا‎؛ لذا اگر کسی بخواهد کل دنیا را به پدیده‌ی امامت وصل بکند، امروز، باید ایران را به پدیده‌ی امامت، درست تعریف و وصل بکند، بعداً این طبقه‌ی الیت و نخبه و جامعه‌ی امام، بشود امام کل دنیا. به عبارتی یک نوع حجتی تمام می‌شود که یعنی می‌شود این امّت بود.

[20] بگذارید این تئوری‌هایی که داریم پراکنده می‌گوییم، برگردیم در قرآن تا ببینیم معنای امام در قرآن چگونه گفته می‌شود. من از همه‌ی نِقاش‌هایش فاصله می‌گیرم و لُبّ مطلب را در آیاتی خدمتتان عرض می‌کنم.

[29] در سوره حج، آیه 77 و 78 دارد: (حج: 77) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ رکوع، سجده، عبودیت کنید پروردگار را (و بعد می‌گوید که در چه سطحی) عبودیت همه‌جانبه بکنید؛ یعنی پای خدا را از یک جاهایی قطع نکنید! در همه جا تابع همان رفتار پروردگارتان باشید! حالا چه جوری؟ چه سطحی را می‌خواهد؟ (حج: 78) وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ… اگر می‌خواهید برای این عبودیت مبارزه بکنید، حق جهادش را باید انجام بدهید؛ یعنی نقطه‌‌ی انتهایی آن را باید ببینید و بزنید به قلّه! جهاد اقتصادی، سیاسی، معنوی و فرهنگی و هرچه که هست. مثلِ (آل عمران: 102) …اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ… ؛ یعنی حق آن را انجام بدهید. اوج آن را انجام بدهید! نگویید: آن مال روابط بین‌الملل است و به ما ربطی ندارد. آن جهاد فی الله نیست. ما در جهاد با نفس که جهاد اکبر است می‌رویم، ولی در جهاد اقتصادی وارد نمی‌شویم! یا در جهاد فرهنگی وارد نمی‌شویم! یا این‌که بگوییم جهاد معنوی نباشد، ولی جهاد سیاسی باشد. در صورتی‌که همه‌ی آن باید با هم باشد. این همان مفهوم قوم برگزیده است که الان داریم گره می‌زنیم: (حج: 78) …هُوَ اجْتَبَاكُمْ… او شما را برگزید. برای چه؟ برای «حَقَّ جِهَادِهِ»؛ شما برگزیدگانِ «حَقَّ جِهَادِهِ» هستید.[8] [36] این قسمت آیه می‌خواهد به شما بگوید: بالاترین سطح جهاد که حق جهاد است وحق جهاد در بالاترین سطح جهاد، جهاد در همه‌ی لایه‌ و همه‌ی عمر است. اگر این بالاترین سطح را رعایت بکنید، دیگر حرج ندارد. «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»؛ ما کار حرجی به عهده‌ی شما نگذاشتیم. فکر نکن وقتی می‌گوییم برو این کار را بکن، این کار حرجی است! اتفاقاً حرج‌بردار است. بعد می‌گوید: این حق جهاد و جهاد در همه‌ی لایه‌ها روش کیست؟ (حج: 78) …مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ…!

3-1- «امّت وسط» یا «امّت امام»

[37]…هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ… دقت کنید که این بحث وسط بودن قوم پیغمبر این‌جاست که ما چرا قوم وسط هستیم؟ و اصلاً وسط به چه معناست؟ خیلی وقت‌ها این اعتدالیون سیاسی هم ابراز می‌کنند: ما وسط هستیم، در صورتی که آن وسطی که قرآن می‌گوید در روش ابراهیمی است. قرآن در ملت ابراهیم، پروژه وسط را تعریف می‌کند که وسط بودن یعنی چه؟ و من تعبیر می‌کنم به «وجود طبقه‌ در نظام امامت».

[38] …هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا… از قبل، شما مسلم نامیده شدید که چه اتفاقی بیفتد؟ این آیه را با آیه 143 بقره ببینید تا ببینید این آیه ادامه آن آیات است و توضیح نظام امامت است و رهبران میانی و امّتی که امام است و نه فقط امام امت (ما امام امّت داریم، امّت امام داریم و امّت داریم): (بقره: 143) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ… این قسمت عین همین قسمت‌های سوره حج است. حالا برگردید به سوره حج: (حج: 78) …لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ… همین قوم برگزیده و مجتبی که اهل حقِ جهاد است و اسم این روش، «وسط» است …وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ…؛ پیغمبر بشود شاهد بر شما و شما شاهد بر بقیه‌ی مردم هستید؛ یعنی این طبقه‌ی مسلمان به وجود بیاید، طبقه‌ای که می‌خواهد حق جهاد را انجام بدهد و در پازل امامِ امت (برای جا افتادن طرح «رهبران میانی» آیات زیادی آورده‌ام) این می‌شود لایه‌ی وسط.

[41] «شَهِدَ عَلَی»‎؛ یعنی حجت؛[9] می‌خواهد بگوید برای این‌که شما حجتی داشته باشید که می‌شود به سمت امام رفت و او حجت بر شما تمام می‌کند، آن وقت شما هم به عنوان یک طبقه‌ی مسلمانی که پازل رسول شرکت کرده‌ای و رفتی (مثلاً شما ملت ایران حالا در هر سطحی بخواهید آن را تطبیق کنید) حجت باشید بر بقیه به این معنا که چرا می‌گویید نمی‌شود؟! ببینید که شد! و این‌که امروز دشمن به تمام قوا از این نکته می‌ترسد که اگر روی یک ملت بشود، ماجرا تمام می‌شود؛ این وقتی است که یک ملت میانی دقیقاً در پازل امامت حرکت بکند.

[43] می‌گوید: ما شما را وسط گذاشتیم که حق جهاد را انجام بدهید و شما مأمور همان کار ابراهیمی هستید که اگر شما این کار را انجام بدهید، می‌شوید امّت وسط. می‌شوید رهبر میانی امّت امام؛ یعنی یک امّتی می‌شوید که امام هستید. این امّتِ امام حجت می‌شود بر کل دنیا و این جوری کل دنیا فتح می‌شود.

3-2-                   رهبران میانی

[14] لذا ما از پدیده‌ی امام و امّت، (یک به ده میلیون،) می‌رسیم به نظام امامت و پدیده‌ی رهبران میانی، همان پدیده‌ای که انقلاب ما داشت و الان ندارد و این یکی از خلأهای جدی انقلاب ماست. توده‌ی رهبران میانی و نظام امامت و بحث مسجد. یک موقعی شهید بهشتی بود و شهید مطهری و آقای خامنه‌ای و آقای رفسنجانی و شهید مفتح رهبران میانی بودند، در مقابل یک رهبری که آن بالا وجود داشت. این سیستم توزیع کننده حرف رهبر بالا به سمت رهبران میانی و از آنجا به سمت پایین بود. ضمن این‌که آن بالا با پایین ارتباط دارد، خیلی وقت‌ها حرف را باید رهبران میانی بپزند و بگویند. امروز انقلاب ما خلاء رهبر میانی دارد؛ به عبارتی رهبر میانی ندارد. نظام امامتش به هم خورده! امام دارد به نسبت یک به 10 میلیون، یک به 80 میلیون، یک به 100 میلیون! من این بحث را نه در قالب بحث‌ سیاسی که در قالب بحث تفسیری خدمتتان می‌گویم که ما نظام امامت داریم و امام داریم و رهبران میانی.

[56] این‌که می‌گویم ما احتیاج به طبقه‌ی رهبران میانی داریم، می‌بینید در سوره مبارکه مائده،می‌گوید: (مائده: 21) یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِين؛ بروید وارد این سرزمین مقدس بشوید و به رِدّه دچار نشوید.[10] [+63] می‌گوید: (مائده: 22) قَالُوا إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ… ما وارد نمی‌شویم، بگذار اول این‌ها خارج شوند. این‌جا، جای حضور رهبران میانی است: (مائده: 22) قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ… دو نفر اینجا می‌آیند تا این مطلبی را که موسیعلیهالسلام گفته تبیین کنند، منتها این‌ ها «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا» هستند؛ این‌ها خودشان در پازل موسی علیهالسلام هستند. نقش موسیعلیهالسلام را مؤمن آل فرعون هم انجام می‌دهد. در زمان موسی علیهالسلام ، در ذیل موسی علیهالسلام و در پازل موسی علیهالسلام. حتی اگر ابراهیم علیهالسلام هم باشد، لوط علیهالسلام ذیل او عمل می‌کند. اگر ابراهیم علیهالسلام نباشد، لوط علیهالسلام خودش در این پازل یک شأن زعامت سیاسی دارد و خودش می‌رود عملیات انجام می‌دهد. و الان همان زمان‌هایی است که موسی علیهالسلام نیست و مؤمن آل فرعون باید عملیات انجام بدهد و یک قوم برگزیده باید امّت او بشوند و امّت امام برای باقی.

[67] (سؤال)ج: این بحث وسط بودن است که رهبران میانی نقش امامان میانی را بازی می‌کنند که می‌آیند امّت را امامت می‌کنند. البته نمی‌گوییم آن امام بالایی امامت نکند! بلکه این‌ها در پازل او، امّت را امامت می‌کنند و این امّت امام، امام می‌شود برای دیگران؛ یعنی در یک هرمی هر کدام باید امام داشته باشند.

یکی از مشکلات جدی که کشور ما دارد، این است که طبقه رهبران میانی خودش را از دست داده. یک ضرب سد دز خورده به لامپ‌ها! حالا اینکه پدیده رهبران میانی چگونه به وجود می‌آید، عرض می‌کنم. این‌ها پدیده‌های تعیینی ندارد. پدیده‌های تعیُّنی از پایین دارد. ما چون اصلاً نظام امامت را نمی‌فهمیم، حتی وقتی وارد کار سیاسی می شویم «جمنا» تولید می‌کنیم؛ یعنی نمی‌فهمیم که اصلاً نظام امامت این‌گونه نیست. نظام سیاسی امامت از بالا تعیین نمی‌شود. و این‌ها فکر می‌کنند هنر کردند که چنین جمعی را درست کرده اند. لوازم این بحث را خدمتتان عارض خواهیم شد.

 

صلوات!

 

[1] . ممکن است حرف ما با مشهوراتی که شنیدیم تفاوت بکند که توضیح خواهم داد.

[2].[22] این بحث، یک بحث سوپر ادونس است که اگر بخواهیم این بحث را کش بدهیم، جایش در کلاس تفسیر هم نیست! باید برود در متن حوزه‌ها بحث بشود. بعد چند تا گلادیاتور در بحث‌های حوزوی به جان این بحث بیفتند. این بحث بسیار بحث مهمی است. من این بحث را با تمام لوازمش یک زمانی، خصوصی داشتم خدمت آیت الله جاودان می‌گفتم و حاج آقا جوری مرا نگاه می‌کرد که ‌پرسیدم: دارم کفریات می‌گویم؟ ایشان گفتند: نه! این بحث، خیلی دقیق است. در این بحث گلادیاتورها باید به هم بیفتند تا جان‌مایه‌ی این بحث دربیاید.

[3] . اى قوم من جز اين نيست كه اين زندگانى دنيا مايه تعيش اندكى است و بدرستيكه آخرت آنست خانه آرام (39) هر كس كند بدى پس مجازات نشود مگر به مانند آن و كسيكه كند كار شايسته از مرد يا زن و او مؤمن است پس آنگروه داخل مى‏شوند به بهشت روزى داده ميشوند در آن بدون حساب (40)

[4] . ميخوانيد مرا كه كافر شوم بخدا و شريك سازم باو آنچه را كه نيست مرا بآن دانشى و من مى‏خوانم شما را بسوى خداى غالب آمرزگار (42)

[5] . ناچار كه آنچه ميخوانيد مرا بسوى آن نيست او را دعوتى در دنيا و نه در آخرت و آنكه بازگشت ما بسوى خداست و اينكه اسراف كنندگان آنانند اهل آتش(43) پس زود باشد كه ياد كنيد آنچه را كه ميگويم براى شما و واميگذارم كار خود را بخدا بدرستيكه خدا بيناست به بندگان خود (44)

[6] . پس نگهداشت او را خدا از بديهاى آنچه انديشيدند و احاطه كرد بكسان فرعون بدى عذاب (45)

[7] . پرچم

[24] در مورد امّتِ امام یک کامنت بزنم: در کل دنیا پرچم به عنوان یک نماد ملی مهم است. در یکی از روزهای ملی اروپایی‌ها من آن‌جا بودم. صبح که بلند شدم، دیدم همه‌جا پرچم زده‌اند، حتی سر شاخ گاوهایشان،‌ ولی امروز با این تبیینی که دارم عرض می‌کنم، پرچم یک عنوان فوق ملی است. و مال امّت امام است! البته لزومی ندارد با این ادبیات به مردم بگویید؛ چون ممکن است جبهه‌ی بی‌خودی بگیرند، ولی بسیار مناسب است که برای دهه‌ی فجر در خانه‌تان، در ماشینتان، پرچم بزنید. امروز این یک نمادی ملی است برای « مِّلَّة الاسلام» و «مِّلَّةَ أَبِيکُمْ إِبْرَاهِيمَ». نمادی ملی که قرار است بشود امّت امام. این کار را حتماً برای دهه‌ی فجر بکنید. (ما می‌خواهیم یک پویشی راه بیندازیم به نام پویش پرچم) ممکن است بگویید الان ایام فاطمیه است، من می‌خواهم بگویم که اگر فاطمیه را ترجمه‌ی اعتقادی بکنید، امروز تبدیل به پرچم می‌شود؛ یعنی «السلام علیک یا صدیقۀ الطاهرۀ» اگر ترجمه‌ی محتوایی بشود، تبدیل می‌شود به پرچم. ممکن است این حرف خیلی عجیب باشد، ولی این کار را حتی اگر به لحاظ دینی نخواستید، به لحاظ ملی انجام دهید. هیچ کس هم راجع به پرچم، موضع ندارد.

[27] یک کتابی آمریکایی‌ها دارند به نام «Etique» درباره آداب معاشرت که یکی از آن آداب، آداب مواجهه با پرچم است. که پرچم را چه جوری باید تا کرد؟! می‌دانید که وقتی این آمریکایی‌ها دارند در جنگ شکست می‌خورند، باید پرچم را با آدابی پایین بیاورند! با یک نوع تای خاصی باید تا بزنند که اگر همین جوری چهار لا بکنید، بی‌ادبی به پرچم محسوب می‌شود. باید یک جور خاصی تا کنید. برای آن‌ها پرچم هم نماد ملی و هم مقداری مذهبی است؛ چون تاریخ آمریکا به لحاظی مذهبی است، ولی برای ما مذهبی هم نیست، بلکه انقلابی است. یک لایه از پدیده‌ی مذهب بالاتر است؛ مذهب در فرم انقلابی آن است.

بنابراین به پرچم اهمیت بدهید! پرچم بگیرید و پرچم بزنید! و هرچه می‌شود روی این نماد کار کنید! خیلی نماد مهمی است. اگر دقت کنید خیلی آقا گفته‌اند که بحث پرچم برای من مهم است. البته شرایطش نیست که ایشان تبیین بکنند و من دارم تبیین می‌کنم.

[8] . [31] …وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ… اگر کسانی بحث‌های فقهی خوانده باشند، می‌دانند یک قاعده‌ای داریم به نام «نفی حرج»‎ یعنی اگر یک کاری، حرجی شد؛ یعنی اگر کاری زحمت فراوانی داشت، نفی می‌شود؛ مثلاً شما می‌خواهید وضو بگیرید و دستتان گچ دارد، باید گچ دستتان را بشکنید و دوباره وضو بگیرید، در این‌جا می‌گویند کار حَرَجی لازم نیست بکنید و این «نفی حرج» به همین «بخش آیه» استناد شده و نه استناد به «کل آیه». این هم از بحث‌های ادونس در قرآن است که ائمه از پاره‌های قرآن استفاده می‌کنند و معنا می‌دهد، حتی پاره‌های آیات ظرفیت دارند معنای مقابل خودشان را بدهند. (این بحث از بحث‌هایی است که جایش حتی این‌جا هم نیست. باید بین گلادیاتورها بحث بشود؛) چون سطح بحث این آیه از این سطح معارفی می‌آید در سطح فقهی،‌گفته‌اند این به گچ دست هم تطبیق می‌شود، ولی در آیه معنایش این نیست. معنی‌اش این است که حتی اگر حق جهاد را هم انجام بدهید، این از مقوله‌ی کار حَرَجی نیست! نگو که «شما ما را برای حق جهاد برگزیدی و این کاری حرجی است!» در صورتی که «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»؛ این جهاد، کار حرجی نیست، بلکه برعکس آن، حرجی است. می‌دانید چرا برعکس آن حرجی است؟ چون اگر دین با همه ابعاد سازگار بیفتد، سازگار است، اما اگر یک تکه‌اش را از یک جا بگیرید، نظامش را از یک جا بگیرید و بگویید: من این مقدار جهاد می‌کنم، اتفاقاً لبه‌های دین با هم در حرج می‌رود. مثلاً بگویید: من بانک و بیمه را از نظام اقتصادی غربی می‌گیرم، ربا و عدم ربا را هم از توی دین می‌گیرم و یک چیزی درست می‌کنید به نام بانک غیر ربوی و مثل کاباره اسلامی درمی‌آید؛ یعنی مزایای آن نظام غربی را هم دیگر ندارد! یا می‌گویید من با 40-50 تا عقود اسلامی، همین بانکی را که غربی‌ها درست کردند (و ما داریم که بدترین نوع آن را هم داریم)، عقود این بانک را درست می‌کنم. بعد می‌بینید که یک بانک داریم که عقودش اسلامی است، ولی نه تنها تمام مزایای بانک غربی ندارد، بلکه یکسری معایب جدید هم دارد؛ یعنی معایب آن بانک را دارد و معایب جدیدی هم دارد. چرا؟ به خاطر این‌که حقّ جهاد انجام نشده است. یکسری آیات و روایات را از این‌جا می‌گیریم، روابط بین‌الملل را هم از آن‌جا می‌گیریم. می‌بینیم نه مزایای آن را دارد و نه مزایای این را! این می‌شود که التقاط می‌شود و اتفاقاً این می‌شود حَرَج! یعنی اگر شما حق جهاد را کردی، می‌دیدی که در دین حرج نیست. می‌رسی به دین بی‌حرج. می‌رسی به دین در منطقه‌ی امن، در منطقه امنیت، ولی اگر شروع کردید که نسخه‌های دیگری از دین را اجرا کنید ـ به غیر از دوره‌های گذار ـ اگر هوس کردید معنویت را از توی دین بگیرید، اقتصاد را از یک جای دیگر بگیرید، روابط بین‌الملل را از توی نهج‌البلاغه نگیرید، این می‌شود حرج!

[9] . [43]در سوره مزمّل هم عبارتی از حجت و هم عبارتی از امامت و پیامبری تحت عنوان «شهد علی» گنجانده شده است: (مزمل: 15) إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا؛ ما برای شما رسولی فرستادیم که شاهدی باشد بر شما، کما این‌که رسول آمد برای فرعون تا اتمام حجت بکند، ما هم پیغمبر را فرستادیم و پیغمبر «شَهِدَ عَلَیکُم» است. «شَاهِدًا عَلَيْكُمْ» یعنی حجتی علیه شما؛ یعنی اتمام حجت برشما! اگر با لام می‌آمد: «شاهداً لَکُم» به معنی «به نفع شما» بود. «شَاهِدًا عَلَيْكُمْ»؛ یعنی روی شما یک احتجاجی دارد. (این‌جا بحث شهود اعمال هم هست که بحث دیگری است و یک لایه‌ی معنایی دیگر از بحث شهید که اگر لازم شد بحث می‌کنیم).

 

[10] . پیچیده شدن فتنهها در صورت درست عمل نکردن در امتحانات الهی

ما اصلاً آمده بودیم در بالاترین سطح عمل کنیم. من موسی هستم و من که قبل از حضرت ابراهیمعلیهالسلام نیستم. من آن قوم برگزیده هستم، باید حق جهاد را بزنیم و اگر این کار را نکنیم، یعنی اگر نرویم حکومت را بگیریم، دچار رِدّه می‌شویم. این بازگشت به عقب است. چرا بازگشت به عقب؟ مگر این‌ها قبلاً حکومت داشتند؟ حکومت نداشتند که اگر نتوانند حکومت را بگیرند بازگشت به عقب کرده‌اند؛‌ ولی این همان افق و چشم اندازی است که قرار بود به آن برسند که سطح بالای جهاد را مستقر بکنند. اگر نکنید می‌شود خسارت. این همان رِدّه است که یک بار دیگر در سوره مائده در آیات ولایت آیه‌ی آن را می‌بینید.

[58] بارها عرض کرده ام که اگر شما مبتلای به ردّه بشوید، دیگر وارد تیه می‌شوید؛ یعنی همه‌ی رفتار ائمه پیچیده می‌شود، گزاره‌ها پیچیده می‌شود. امتحان‌ها پیچیده می‌شود. در فتنه‌هایی که در راه است اگر آدم غلت بخورد در آن، آنقدر پیچیده می‌شود که رفتار ائمه پیچیده می‌شده. امتحان پیچیده می‌شود. تفسیر قرآن پیچیده می‌شود. عبارت‌های ائمه از روی قرآن پیچیده است. دیگر از علامه که شما خفن‌تر نیستید! ولی وقتی زمان، زمان قبل از انقلاب است نمی‌شود آیات را ترجمه کرد و توضیح داد! ظرفیت آیات نیست. کاری که امام خمینیره کرد این بود که آیات را آورد در سطح ظاهر و نتیجه این شد که الان می‌توانیم آیات را ترجمه کنیم و بفهمیم. قبل از انقلاب نمی‌شد آیات را ترجمه کرد و فهمید. شاهدش علامه طباطبایی! آورد قرآن را در سطح.

[59] همین جوری آدم‌ها با فتنه پیچیده می‌کنند. لایه‌ها عمیق و عمیق‌تر می‌شود، در نتیجه برداشت‌ها و رفتارهایی که حتی امام معصوم می‌کند، آنقدر غیر قابل تحلیل است که بعد از 1000 سال وقتی شما می‌نشینید پای رفتار یک امام، نمی‌توانید درست آن را تحلیل کنید. این خاصیت فتنه است. این خاصیت حرف گوش نکردن است. اگر گفتند: اینجا را بروید بگیرید، بروید بگیرید! ولی شما نکردید، [گرفتار تیه می‌شوید.] ممکن است در تیه شما کار تشکیلاتی بکنید هزار جور خدمات علمی و فناوری بکنید، ولی همه چیز پیچیده است.

[60] من این را بارها روی قوم بنی‌اسرائیل تطبیق کرده‌ام. آن گزارش سوره طه را از عجل ببینید، می‌گوید: (طه: 85) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ؛ مسئولیت بمب‌گذاری با منِ خدا. سامری ولوله انداخت، ولی من به فتنه انداختم. روایات ذیل این آیه جالب است: یک درد دل و شکوائیه‌ای دارد حضرت موسی علیهالسلام با خدا که می‌گوید: العجل من السامری فالخوار ممن؟؛ عجل را سامری ساخت، این سر و صدایش از که بود؟! خدا می‌گوید: منّی یا موسی؛ از من بود! موسی علیهالسلام پرسید: چرا؟ گفت: وقتی این‌ها پشت کردند «أحببت أن أزیدهم فتنته»؛ من هم خوشم می‌آید پیاز داغش را اضافه کنم. یعنی فتنه‌ها پیچیده از آب درمی‌آید. حوادث پیچیده! روایات پیچیده! عملکرد امام پیچیده! حرف‌های آقا پیچیده! گاهی آقا می‌گوید: بیایید بزنیم از این رود رد شویم «(شعراء: 62) …إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» و یک جا می‌گوید: نرمش قهرمانانه! این دیگر چیست؟ در بحث حضرت موسی علیهالسلام که نرمش نبود! لذا می‌بینید صحبت‌ها پیچیده درمی‌آید. تحلیل صحبت‌ها هم پیچیده درمی‌آید. می‌گوید: رابطه با آمریکا و برجام به درد نمی‌خورد، ولی بعد اجازه می‌دهد با 9 شرط امضا کنند. این دقیقاً مثل زمان ائمه است که حتی شیعیان خُلَّص نمی‌فهمیدند امام صادق علیهالسلام چه کار می‌کند! نمی‌فهمند که اصلاً پازل فکری امام صادق علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام چیست. بعد از هزار سال که من و شما می‌نشینیم، باز هم تحلیل آن سخت است، چه برسد در زمان خود ائمه. اگر کسی مثل بچه آدم راه نرود، در دین حرج به وجود می‌آید برای ما که شده‌ایم قوم برگزیده.