بسمهتعالی
پیادهسازی جلسهی 91 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلاموالمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 29 آذر 97
فهرست مطالب
جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن
1-رساندن بشر به نقطه تکلیف، کار حضرت نوحعلیهالسلام
2-امّتسازی، کار حضرت ابراهیمعلیهالسلام
2-1-اعلان برائت، نیاز اصلی اُمّتسازی
2-1-1-اعلان برائت، تئوریِ هزینه تراشانه در منطقِ «تکثرگرایانهی شهودگرا»
2-1-2-اعلان برائت، موجب مودّت در منطقِ «وعده محور و وظیفه محور»
2-1-3-از بین بردن ناگهانی منطقهای باطل، تنها با ظهور حق
2-1-4-در برابر دشمن، اعلان برائت؛ در برابر مؤمنین، ابراز رحمت
2-1- امامسازی مقدمه امّتسازی
3-جایگاه حضرت عیسیعلیهالسلام ،جایگاه متممِ مکملِ واسطهای
3-1-رسالت حضرت عیسیعلیهالسلام، برای بازگرداندن قوم بنیاسرائیل به مسیر الهی
3-2-شروع دوره فترت بعد از حضرت عیسیعلیهالسلام
3-3-جایگاه سیاسی و روحانی عیسیعلیهالسلام و شباهت به جایگاه امام سجادعلیهالسلام
3-3-1-تسری رحمت و رأفت حضرت عیسیعلیهالسلام به پیروانشان
آیات 124 و 125 بقره
آیات دیگر: صافات:75-90، انبیاء: 55-73 و 16 و 17، ذاریات: 15-23، نحل: 26 و 27، حدید:27
موضوع اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن
موضوعات فرعی: تکلیف بشر، نوحعلیهالسلام، امّت سازی، اعلان برائت، منطقِ تکثرگرایانهی شهودگرا، منطقِ وعده محور و وظیفه محور، ظهور حق و محو باطل، امام سازی، عیسیعلیهالسلام، امام سجادعلیهالسلام، پیروان مسیحعلیهالسلام
جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
(بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛
[+2] به مناسبت این آیهی محوری که درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام است وبه دلیل جایگاه ویژه حضرت به لحاظ فلسفهی تاریخی، چه به صورت کلی، چه در این سوره که به عبارتی مَفصل بنیاسرائیل و بنیاسماعیل محسوب میشود و قومهای برگزیده را دارد تقسیم میکند. و عملاً دارد جهت برمیگردد به سمت کعبه، قبله و قوم برگزیدهی جدید. از این جهت مقداری روی داستان حضرت ابراهیمعلیهالسلام ایستادیم.
1- رساندن بشر به نقطه تکلیف، کار حضرت نوحعلیهالسلام
در جلسه قبل، اشاره کردیم به جریان فلسفهی تاریخی حضرت ابراهیمعلیهالسلام و جریان حضرت آدمعلیهالسلام و حضرت نوحعلیهالسلام عرض شد که دورهی این پیامبران دورهای است که انگار بشر به بلوغ تکلیفی رسید و بشر مکلف شد. و بعد رسید به جریان اجتماعی و امّتسازی و شأن اجتماعی. فرض بکنید یک فرد یک موقعی مکلف نیست و این حکایت بشر تا زمان حضرت نوحعلیهالسلام است. اما زمان حضرت نوحعلیهالسلام بشر عملاً مکلف میشود و دیگر خط سیرش باید مشخص بشود. بشر تا قبل از تکلیفش با یکسری مواعظ دارد پیش میرود. علاوه بر اینکه فرد بشر یکسری مواعظ درونی هم دارد، اگر امّتها را هم حساب بکنید، پیغمبرها آمدهاند، بشر در حد تکلیف نیست، در حد این است که با یکسری مواعظی او را جلو ببرند. به حضرت نوحعلیهالسلام که میرسد، داستان کلاً عوض میشود و میشود «یوم التکلیف».
[+7] در زمان حضرت نوحعلیهالسلام، بشر در مسیر جدیدی میافتد (صافات: 75) وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ؛ نوح ما را ندا زد و ما چه جوابی دادیم: (صافات: 76) وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ؛ خودش و اهلش را از گرفتاری نجات دادیم (صافات: 77) وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ؛ فرزندان او را در زمین باقی گذاشتیم (صافات: 78) وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ؛ و نام نیکی برای او باقی گذاشتیم (صافات: 79) سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ؛ و این جایگاه ویژهی حضرت نوحعلیهالسلام است. (صافات:80) إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ ما این جوری محسنین را حفظ میکنیم. (صافات: 81) إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ (صافات: 82) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ؛ بقیه را هم غرق میکنیم و محسنین را این جوری پاداش میدهیم. (صافات: 83) وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ؛ ابراهیمعلیهالسلام با تمام جایگاهی که دارد، شیعهی حضرت نوحعلیهالسلام محسوب میشود. چرا؟ چه تفاوتی کرده؟ چرا شیعهی حضرت آدمعلیهالسلام نیست؟ چون تا زمان نوحعلیهالسلام، بشر به تکلیف نرسیده است. در زمان نوحعلیهالسلام اتفاق خاصی دارد میافتد. از این به بعد بشر دارد در یک مسیر خاصی میرود. باید حواسمان باشد که ما در زمان امّت پیامبری بعد از زمان حضرت ابراهیمعلیهالسلام هستیم. بعضی هنوز دینشان شبیه دین حضرت آدمعلیهالسلام است، یا شبیه دین حضرت نوحعلیهالسلام! در همان قسمت گیر کردهاند. در صورتی که بشر در زمان حضرت ابراهیمعلیهالسلام یک گام جلوتر میآید و باید امّتسازی بکند. دیگر باید جامعه توحیدی را تشکیل بدهد، دیگر فرد نیست.
2-امّتسازی، کار حضرت ابراهیمعلیهالسلام
2-1- اعلان برائت، نیاز اصلی اُمّتسازی
[+3] در داستان حضرت ابراهیمعلیهالسلام این نکته قابل ملاحظه بود که اولاً یک برائتی در کار حضرت ابراهیمعلیهالسلام به عنوان الگو معرفی میشود. و این را در سوره مبارکه ممتحنه در هفته گذشته عرض کردیم که جایگاه اُمّتسازیای که در داستان برائت و داستان خط و مرزها وجود دارد و عملاً مرزبندیها را عنصر برائت انجام میدهد. هم برائت از کار و هم از شخص و آن قوم؛ یعنی هم از ایده و هم از قومی که صاحب این ایده است. هم از تفکر و هم از صاحب تفکر.
2-1-1- اعلان برائت، تئوریِ هزینه تراشانه در منطقِ «تکثرگرایانهی شهودگرا»
[+11] در بحث برائت سؤال شد که آیا این نوعی هزینه تراشی نیست؟ این اعلان برائتها، تئوری هزینهتراشانهای نیست؟ آیا این حد و مرزها را خیلی تیز کردن، هزینه تراشانه نیست؟ اینکه گفتهاند ما از شما بیزاریم (ممتحنه: 4) …كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا… ما کلاً از خودتان بیزاریم، از منطقتان بیزاریم، مرگ بر شما (این مطلب را قرآن این جوری دارد با صراحت بیان می کند: (مریم: 49) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ…؛[1] ما اسحاقعلیهالسلام و یعقوبعلیهالسلام را در این فرایند اعلان برائت، به ابراهیمعلیهالسلام دادیم. یعنی وقتی شخص مرزها را با دشمنان تیز میکند، امّت پیدا میکند) آیا اینها هزینه تراشی نیست؟
[+13] در سوره انبیاء که راجع به فتوّت و جوانی حضرت ابراهیمعلیهالسلام بود، در جلسه قبل تا آیه 60 خواندیم. گفتیم: حضرت ابراهیمعلیهالسلام مرد و مردانه ایستاد و گفت: من از همهتان و از همه معارفتان بیزارم! (انبیاء: 55) قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ؛ گفتند: “آیا جدی میگویی یا ما را ایستگاه کردهای؟ داری با ما شوخی میکنی یا واقعاً داری جدی میگویی؟” یعنی اینقدر این حرف حرف عجیبی بود. ولی حضرت گفتند: من شوخی ندارم. شما پایتان را از این بتکدهها بیرون بگذارید تا ببینید من این بت ها را میشکنم یا نمیشکنم؟! (انبیاء: 57) وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ؛ من همه این بتها را میشکنم. من فقط دنبال یک فرصت هستم. بعد هم میزند بتها را میشکند. و بعد میپرسند چه کسی این کار را کرد؟ (انبیاء: 60) قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ؛ یک جوانی بود که حرف این بتها را زیاد میزد، به او میگفتند ابراهیم. یک جوانی بود که میگفت من این کار را میکنم اما ما باورمان نمیشد.
[+12] حالا این قسمت را دقت کنید: (انبیاء: 61) قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ؛ گفتند: او را بیاورید تا شهادت بدهد که او این کار را کرده . (انبیاء: 62) قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ؛ تو با الهههای ما این جوری کردی؟ (انبیاء: 63) قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسَْلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُون؛[2] [18] اگر اینها حرف میزنند، پس از آنها سؤال کنید ببینید واقعاً این بت بزرگ اینها را شکسته یا نه؟! این باعث میشود که (انبیاء: 64) فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ… به عبارتی اینها در خودشان میروند …فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ؛ (انبیاء: 65) ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ…؛ بعد سروته میشوند.[3] (انبیاء: 65) …لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ؛[4] میگویند: تو خودت میدانی که اینها حرف نمیزنند! (انبیاء: 66) قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ؛[5] و بعد دارد: (انبیاء: 67) أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ… افّ برشما و آنچه عبادت میکنید! باز اعلان برائت در کار حضرت ابراهیم علیهالسلام. (انبیاء: 68) قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ؛ گفتند او را بسوزانید و این یعنی هزینه تراشی! (انبیاء: 69) قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ؛[6] چگونه است که قرآن میگوید از منطق برائت بیایی، تبدیل میشود به مودّت! [7]
2-1-2- اعلان برائت، موجب مودّت در منطقِ «وعده محور و وظیفه محور»
[+20]ما یک جایی باید بایستیم و کلاً یکی بحث سُنن و یکی بحث منطق محاسباتی خدا را مطرح کنیم و تفاوتی را که قرآن بیان میکند در «منطق وظیفهگرای وعده محور» با «منطقهای شهودگرا و تکثرگرای نظامات غربی و مادی». قرآن چنین منطقی ندارد و میگوید: شما از برائت بیا تا بشود مودّت! شما از این مسیر بیا، به حسب ظاهر هزینهتراشی است، ولی برای حضرت ابراهیمعلیهالسلام ما آتش را گلستان کردیم با اینکه حضرت ابراهیمعلیهالسلام تا بیخ داستان هم رفت و تا آخر روی منطق خودش ماند و غرق در توحید بود. در روایات هم دارد که وقتی در آسمان بود و داشت وسط آتش میآمد، جبرئیل آمد و گفت: چیزی نمیخواهی به من بگویی تا به خدا بگویم؟ ایشان فرمود: “اما الیک فلا؛ از تو نه!” جبرئیل گفت: “خودت به خدا بگو.” ابراهیمعلیهالسلام فرمود: “خودش میداند.” حتی به جبرئیل هم باج نمیدهد. روی این منطق توحیدیاش آمد تا آتش.
حالا خواندن این داستان چه فایدهای دارد؟! اصلاً به چه درد میخورد که بخوانیم؟ اگر این قصه، درسی نداشته باشد، مثل قصه لیلی و مجنون است. حضرت ابراهیمعلیهالسلام رفت به سمت آتش، ولی آتش گلستان شد! یعنی همان آتش از آتش بودن خارج شد. داستان را به بیخ میرساند و به حسب ظاهر هزینهتراشی میکند، ولی اگر روی این منطق بایستید، این را تبدیل به گلستان میکند و این همان تفاوتِ منطق بین «نظام تکثرگرایانهی شهودگرا» با «نظام وعده محور و وظیفه محور» است.
2-1-2-1- در منطق الهی، هزینهها میشود بَرْدًا وَسَلَامًا
[-23] همه جملات امیرالمؤمنین طلایی است ولی یک جمله طلایی دارد که در نهج البلاغه میدرخشد، میفرماید (حکمت 310) لایَصْدُقُ إِیمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى یَکُونَ بِمَا فِی یَدِ اللّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِه؛ ایمان عبد به صدق نمیرسد مگر اینکه برایش آن چیزی که دست خدا هست، اعتماد انگیزتر باشد تا چیزی که دست خودش است. علمی که دست خداست، رزقی که دست خداست، معادلاتی که معادلات خداست، برایش بیشتر مورد اعتماد باشد تا آن چیزی که دست خودش است. آیا هزینهتراشی میشود؟ بله هزینهتراشی میشود، منتها هزینهها میشود: (انبیاء: 69) …بَرْدًا وَسَلَامًا… . ما باید اینها را بفهمیم.
2-1-3- از بین بردن ناگهانی منطقهای باطل، تنها با ظهور حق
[-25] آیه 16 سوره انبیاء دارد: (انبیاء: 16) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ؛ ما آسمان و زمین را به بازی خلق نکردیم (انبیاء: 17) لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِينَ؛ اگر به لهو و لغو بود و میخواستیم سرگرمی درست کنیم، برای خودمان درست میکردیم. ببینید حق اگر ظهور کند این جوری میشود: (انبیاء: 69) بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ… حق، باطل را مغزکوب میکند؛ چونکه باطل، در منطق خدا، بیهویت است؛ به حباب میماند. …فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ… یکهو میبینی هیچچیز نیست. جالب است که قرآن وقتی میخواهد بگوید منطقهای باطل را از بین میبریم، نمیگوید در یک پروسه آن را از بین میبریم. همهاش با همین ادبیات میگوید. فکر نکن اگر منطق لیبرالیستی بعد از صد سال به این نقطه رسید، وقتی میخواهد از بین برود در 300 سال از بین میرود! نه! میبینی یکهو در 3 سال از بین میرود. فقط کافی است که حق ظهور بکند و ما حق را ظهور بدهیم.
[-28] وقتی قرآن میخواهد اینها را بیان بکند، میگوید: میدانید منِ خدا چه جوری میآیم؟ من که نمیآیم ساختمان اینها را آجر به آجر بریزم؛ (نحل: 26) … فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ… میزنم توی فونداسیون …فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ…؛ یکهو میبینی همهاش فروریخت! اصلاً همه عذابهای قرآن برای اقوام و منطقهای باطل به صورت فُجعتاً و دفعتاً اتفاق میافتد. فقط شما حق را وسط بیاور، «فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ». به این هم فکر نکن که هزینهتراشی میشود. اولاً «بَرْدًا وَسَلَامًا» میشود. بعد هم منطقِ مقابلِ خودش را سریع نابود میکند، مغزکوب میکند، و خدا میزند فونداسیون طرف را پایین میآورد و میگوید: (نحل: 26) …فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ… و بعد سقف میریزد …فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ؛ عذاب از جایی که طرف شعورش نمیکشد میرسد. (نحل: 27) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْزِيهِمْ…[8]. تازه اینها برای دنیاست. بعضی این را به قیامت تفسیر میکنند، در صورتی که اینها مال دنیاست.
2-1-3-1- مشکل ما، عدم ایمان حقیقی به وعدههای الهی
[-27] الان در آستانه 9 دی هم هستیم، نقطهای که آدم میبیند بارقههایی از حق توسط مردم ظهور کرد. ما مبتلا شدیم به «نه شرقی، نه غربی، نه جمهوری اسلامی»! یعنی گیرمان این است وگرنه اگر جمهوری اسلامی به حق ظهور میکرد، «فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»؛ کار آمریکا و نظامات شرک و ظهور را باید تمام میکردیم. [+29] با «نه شرقی، نه غربی، نه جمهوری اسلامی» به جایی نمیرسیم. آدم دچار التقاطی میشود که فکر میکند جمهوری اسلامی است، ولی میبینید هم شرقی است و هم غربی و هم جمهوری اسلامی است! منطقش از یک جای دیگر آمده و به شکل جمهوری اسلامی صورتبندی شده! اسلاممالی شده! این میشود که رئیسجمهور ما میگوید: “این شعارها خوب است، ولی مردم زندگی میخواهند!” که یعنی این شعارها کشک است! اینها به درد زندگی مردم نمیخورد!
[+30] انگار دین و منطق آن آمده فقط برای اینکه یکسری هزینهتراشیهای ماجراجویانه بکند. انگار که با دعوا و درگیری و جنگ حال میکند! بعد با همینها میخواهد دنیا را اداره بکند. در صورتی که منطق قرآن این است که میگوید: “بابا! من اتفاقاً میخواهم حق ظهور کند که اگر حق بیاید درگیری تمام میشود. من با وعدههایم میآیم. من وعدهمحور میآیم. عملکردم را در وعده نشان میدهم.منطقت را عوض نکن که بکنی منطق مادی که در نظام مادی تکثرگرانه و خرد، تمام پارامترها را بخواهی محاسبه بکنی؛ در آن نظام من اصلاً نمی آیم. تو میخواهی معادلهات را کف زمین بیاوری، بعد میخواهی بگویی معادلات خدا در کف زمین چیست؟! در صورتی که من خدا میگویم: من اصلاً کف زمین نمیآیم. من اصلاً با این منطق جلو نمیآیم. من با منطق غیب محورِ وعده محورِ وظیفه گرا میآیم و تو با این منطق وسط بیا!” بعد تو ببین که حق چه جوری است. بگذارید آیه بخوانم. چقدر باید اینها را بخوانیم تا باورمان بشود؟!
[+32] در سوره ذاریات آیه 15 میفرماید: (ذاریات: 15) إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ؛ (ذاریات: 16) آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ؛ اینها قبلش محسنین بودند. اینها چه بُعدهایی را نگه داشته بودند؟ همان بعدهای حق اللهی و حق الناسی را نگه داشته بودند: (ذاریات: 17) كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ؛ (ذاریات: 18) وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ؛ اینها کمی از شب را می خوابیدند و سحرگاهان اهل استغفار بودند.[9].[10][+44] (ذاریات: 19) وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ؛ اینهم بُعد خَلقی آن که از اموالتان یک حقی را جدا کنید.[11] (ذاریات: 20) وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ؛ در زمین آیاتی است. در جان خودتان هم آیاتی است برای کسانی که موقنین هستند. (ذاریات: 21) وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ و نگاه میکنند به جان خودشان. آیا این آیات الهی را در جان خودتان نمیبینید؟ (ذاریات: 22) وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ؛ وعدهمحوری یعنی این! رزق شما از جنس رزق زمینی نیست. هم رزقتان، و هم وعدههایتان در آسمان است.[12][+46] بعد یک قسم خدا میخورد! (ذاریات: 23) فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ؛ قسم به خدای آسمان و زمین، این حرفی که زدم حق است. این وعدهها میشود [ و شدنی است]، بهروشنیِ اینکه شما حرف میزنید. چقدر روشن است که من الان دارم حرف میزنم، خدا میگوید: “من دارم حرف میزنم. من دارم وعده میدهم. اینها حق است. هزینهتراشی الکی نیست.” اما بعضی میگویند: “اینها حرفهای خوبی است، ولی بالاخره مگر ما زندگی نمیخواهیم بکنیم؟!” انگار در این منطق الهی قرار نبوده ما زندگی بکنیم، میخواستیم ماجراجویی بکنیم! مرتب خدا میگوید: “من از این مسیر میروم. دنیا اصلاً این طرفی است. من درستش کردم. من میدانم چه کار کردم.”
2-1-4- در برابر دشمن، اعلان برائت؛ در برابر مؤمنین، ابراز رحمت
[+72] سؤال: این مواضع تیز و شارپ که در عنصر برائت داریم، آیا با این حرف که همه چیز را نباید گفت، قابل جمع است؟
جواب: بله، قابل جمع است. این موضع قوم برگزیده است با دشمنان؛ یعنی این موضعی است که قوم برگزیده باید اتخاذ بکند نسبت به آمریکا و اسرائیل، نه اینکه در زمینهی اخوت بینالمؤمنین. از این طرف هم ما معارفی داریم که حتی یک مؤمن به یک مؤمن دیگر نباید بگوید! این فضای «(فتح: 29)…أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…» را حفظ بکند. این «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» منظور این یهودی و مسیحی نیست. منظور در تراز بحث قومهاست که با هم درگیر میشوند ، نه دربارهی حتی معارف ناب توحیدی و ولایت که حتی امروزه برای ما هم حل شده است! اصلاً مسئله ولایت تا زمان شیخ صدوق حل نشده بود! برای اصحاب ائمه اینقدر حل نشده بود! معارف خرده خرده حل میشود. در زمان حضرت علیعلیهالسلام تصور شیعیان از امام علیعلیهالسلام، تصور یک معصوم نبود! حتی کسانی که پاکار ائمه ایستاده بودند، تصورشان از ائمه تصور یک معصوم نبوده! اصلاً تصور عصمت به شکل امروز، وجود نداشته. بعداً خرده خرده از امام جوادعلیهالسلام به بعد میفهمند که این کاملاً یک چیز دیگر است. این که در روایات داریم که «کسی معارف سطح بالا را به کس دیگر نگوید»؛ برای این است که طرف خرد میشود! «و مَن کَسَرَ مؤمنا فَعَلیه جَبره»؛ اگر کسی یک بار معرفتی بر دوش مؤمنی گذاشت و او شکست، باید او را جبران بکند! البته باید مؤمن را بالا بیاورد. «بمنزله السلم مرقاۀ بعد مرقاۀ»؛ به منزله نردبانی است که کسی که در پله دوم ایستاده، نمیتواند به کسی که در پله اول ایستاده بگوید: تو ایمان نداری! باید دست طرف را بگیرد و با مدارا خرده خرده بالا بکشد. دستش را هم محکم نگیرد که دستش از جا در برود! آیا این آیه بین مؤمنین است یا برای این است که ما میخواهیم وحدت جبهه درست بکنیم بین ما و مسیحیان؟ این آیه اشداء در مقابل آن گروهی است که باید مقابل آنها پیکار کرد. (توبه: 12) …فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ…؛ با امامان کفر شما پیکار بکنید.
[-76] ما فضای پیکار و برائت از دشمن را باید باز بکنیم که اگر این پیکار را از بین ببریم، خودمان با خودمان پیکار میکنیم. این را جدی بکنید! و ارادت ما به یوم الله 9 دی به خاطر این است که مردم متوجه میشوند و مردم یک کارهایی را جمع میکنند. و این نشان میدهد که وقتی یک عدهای از مردم کاری انجام میدهند، یک اتفاق بزرگ میافتد. یک عده اگر در بزنگاهها درست عمل بکنند، میتوانند یک جریاناتی را که آدمها خواسته یا ناخواسته درست میکنند، جمع کنند و اینها همان بارقههای امید است که یعنی انقلاب زنده است؛ نشان میدهد که هنوز معرفت انقلابی زنده است، ولی به هر حال این اشکالها هم وارد هست.
2-1- امامسازی مقدمه امّتسازی
[+10] امّتسازی چگونه تشکیل میدهد؟ با امامسازی؛ اول امام و بعد امّت که این هم خودش در قرآن، منطقی دارد. این جور نیست که امّت برای خودشان امام درست کنند. نه! اول خدا امامِ امّت را درست میکند. بعداً به واسطهی این امامِ امّت، امّت درست میشود. اول ابراهیمعلیهالسلام درست میشود. بعد خود ابراهیمعلیهالسلام میشود امّت و این را در آیات میبینیم و چرا؟ چون عنصر اصلی و رئیسی قضیه را دارد؛ یعنی امامت؛ امامت پیدا میشود و از آن طرف خدا میگوید: ما روی این اعلان برائتی که او میکند، ما عقبهی امّتی او را به او میدهیم. (ما از چندهزارپایی داریم فضای حضرت ابراهیمعلیهالسلام را نگاه میکنیم.)
[-49] در سوره انبیاء به آیه 70 رسیدیم. در ادامه دارد: (انبیاء: 70) وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ؛ میخواستند با این نقشه ابراهیمعلیهالسلام را نابود کنند، ولی ما آنها را داغان کردیم. (انبیاء: 71) وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ؛ ما لوط را بردیم سرزمین شام. این اعلان برائت، این مبارزه، این کوبیدن بتها، این (انبیاء: 67) «أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ ﭐللَّهِ»، این و این و این، عبارتِ (انبیاء: 72) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ؛ اینجا تکرار میشود که یعنی: ما آن موقع اسحاق و فرزند او یعقوب را هم به او دادیم؛ یعنی عقبههایش را درست کردیم. (انبیاء: 73) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا…؛ امام ساختیم. خدا اول جریان امامت را میسازد و بعد جریان امّت را میسازد. جریان امامت را در حضرت ابراهیمعلیهالسلام میسازد و او را میکند امام و بعد جریان امّت را در بنی اسرائیل میسازد. منتهای مراتب با این حالت مَفصَلی ابراهیمعلیهالسلام، جریان بنیاسرائیل را دارد و بنیاسماعیل را در زاپاس! چون خدا میداند که قرار است چرخ بنی اسرائیل یک زمانی بترکد، یک زاپاس گذاشته است.
3- جایگاه حضرت عیسیعلیهالسلام ،جایگاه متممِ مکملِ واسطهای
[51] جایگاه حضرت عیسیعلیهالسلام یک جایگاه فوقالعادهای است و روح است؛ برای همین هم هست که ایشان نمرده. این جوری نیست که اتفاقاً ایشان نمرده! مثل اینکه اتفاقاً این جور نیست که نوحعلیهالسلام عمر طولانی داشته است. چون حضرت عیسیعلیهالسلام روح است، پس نمرده. اصلاً همه چیزش به روح میخورد. و اصلاً برای همین است که قرآن او را روح الله صدا میکند. کلاً مدت حمل ایشان 7 ساعت بوده! 9 ماه طول نکشیده است؛ چون شبیه روح بوده. جسم او لطیف است، حتی در نهج البلاغه آمده که وقتی غذا و سبزی میخورده، از پوست بدنش معلوم بوده؛ یعنی امعاء و احشاء او معلوم بوده. اینکه چرا زوج نداشته، همهاش به همین ماجراها مرتبط است. انگار کلاً «ترنسپریت»[13] بوده. حالتهای حضرت، حالتهای روح بوده؛ برای همین است که هی روح میدمد و مرده زنده میکند و یکسری کارهای مربوط به روح انجام میدهد. اگر جایگاه او را بخواهم تشریح کنم، یک جایگاه متممِ مکملِ واسطهای است. بنیاسرائیل که درست میشود و میشود قوم برگزیده، وقتی خدا میخواهد جایگاه این قوم را تبدیل کند، خیلی نرم این کار را انجام میدهد.
3-1- رسالت حضرت عیسیعلیهالسلام، برای بازگرداندن قوم بنیاسرائیل به مسیر الهی
[-54] حضرت عیسیعلیهالسلام هم برای بنیاسرائیل بوده، منتهای مراتب این قوم برگزیده اینقدر دنیوی شده بوده که آن روح حاکمش از بین رفته بوده. یک روح لازم داشت. اصلاً فضای رَهبانیت که توسط حضرت عیسیعلیهالسلام درست میشود در فضای جعل رأفت و رحمت که خدا در قرآن میفرماید: (حدید: 27) …وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا… ، مال این است که آن قومِ دنیوی شدهی بنیاسرائیل را میخواهند برگردانند به سمت مسیر الهی؛ یعنی تقریباً جزء تلاشهای آخر خداست برای اینکه حجت تمام شود و قضیهی قوم برگزیده معلوم شود.
3-2- شروع دوره فترت بعد از حضرت عیسیعلیهالسلام
بعد از حضرت عیسیعلیهالسلام دیگر تقریباً پیغمبر نداریم و خدا کلاً یک استراحت به بشریت میدهد به نام «دورهی فترت» (اینها را در سوره مائده توضیح دادهام) (مائده: 19)…عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ… ؛ یک مدتی دیگر رسل نمیآیند. ما از زمان حضرت عیسیعلیهالسلام تا پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله تقریباً رسل نداریم الا یک رسول به نام «خالد» که ظاهراً نامش در روایات آمده است. وگرنه دیگر فصل رسولان به پایان رسیده است. تا انگار در یک دورهی فترت خیلی نرم قضیهی قوم برگزیده میپیچد از قوم بنیاسرائیل به جریان پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله و قوم بنیاسماعیل.
3-3- جایگاه سیاسی و روحانی عیسیعلیهالسلام و شباهت به جایگاه امام سجادعلیهالسلام
[+56] جایگاه حضرت عیسیعلیهالسلام تقریباً مثل جایگاه امام سجادعلیهالسلام است در فضای تاریخ اسلام، که قوم دنیوی شدهی پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله احتیاج به یک اساس روحانی داشت.
[-57] کما اینکه راجع به امام سجادعلیهالسلام یک اشتباهی میکنند و فکر میکنند کلاً ایشان آدم دعا بوده است! واقعاً تصور بعضی در این حد است و نمیدانند که بعضی از محققین درباره امام سجادعلیهالسلام میگویند: «مؤسس الاسلام عن جدید»؛ امام سجادعلیهالسلام یک دور دیگر اسلام را بالا آورده. چه کارهای سیاسی – اجتماعی حضرت سجادعلیهالسلام دارد میکند که یک بازسازیِ فضای جامعهی اسلامی است. از آن طرف حضرت عیسیعلیهالسلام هم تقریباً همین جور است. یک حضرت عیسایی که اولاً مبارز است که حتی به مؤمنین میگویند: مثل حضرت عیسیعلیهالسلام باشید از این بابت که گفت: (صف: 14) …مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ… ؛ گفت: بیایید کمک من تا بزنیم به خط! …قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ…؛ یک عده گفتند ما انصار الله هستیم و یک عده هم کافر شدند. باز همان تقسیمبندیهای جبهه و جنگ.
[+58] حضرت عیسیعلیهالسلام با ویژگیِ بالایِ معنوی در سوره صف دارد: (صف: 6)يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ… یعنی حضرت عیسیعلیهالسلام بر بنی اسرائیل آمده؛ برای همین حضرتِ متمم است؛ چون فضای بنیاسرائیل را دارد عوض میکند. وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ…؛ و این حالت واسطهای را دارد که عملاً به عنوان آخرین پیغمبری که قبل از پیغمبر ما آمده و دارد کد میدهد که قضیهی قوم برگزیده از شما بیرون میرود .
[-60] این روح، زنده میماند و زنده مانده است برای اینکه بیاید بشارت و مبشر پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله باشد. میآید و شهادت بر پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله میدهد در آخرالزمان. البته وقتی تشریف میآورند، چون در دورهی ختمی میآیند، دیگر پیغمبر نیستند و احکامشان عوض میشود. ایشان الان هم پیغمبر نیستند.
[+60]حضرت عیسیعلیهالسلام جایگاه تأیید به روحالقدس دارد و تأیید به روحالقدس جایگاهِ ویژهای است و ما این را فقط در مورد پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله داریم و حضرت عیسیعلیهالسلام، و به دلیل اینکه در مورد پیغمبرمان داریم، در روایات آمده که برای ائمه هم داریم.
3-3-1- تسری رحمت و رأفت حضرت عیسیعلیهالسلام به پیروانشان
شأن حضرت عیسیعلیهالسلام فوقالعاده شأن بالایی است. او برای عالم، روح است. روح الله است. و خدا به خاطر ویژگیای که در حضرت عیسیعلیهالسلام گذاشته، این ویژگی را در پیروان او هم تسری داده است: (حدید: 27) وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا… ؛ ما در دل تابعین حضرت عیسیعلیهالسلام رحمت و رأفت گذاشتیم. خیلی از این مسیحیتها، مسیحت صهیونیست است. مسیحیت یهودیمالی شده است وگرنه خدا در مسیحیت و مسیحیان یک رأفت و رحمتی گذاشته که اگر در دام صهیونیسم نیفتند و از آن کلیسای اونجلیستهای برزیل در نیاید، جزء اهداف شماره یک تبلیغی هستند. و اینها (مائده: 82) …أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا… هستند. بسیار نزدیک به مؤمنین هستند؛ چون رحمت و رأفت دارند. خشونت بنیاسرائیلیِ یهودیِ صهیونیستی ندارند و از این جهت به پیغمبرِ رحمه للعالمین نزدیکاند و به همین دلیل به ما نزدیکاند.
صلوات
[1] . پس هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مىپرستيدند، كناره گرفت، اسحاق ويعقوب را به او بخشيديم.
[2] . [-16] بعضی به دلیل این آیه نسبت دروغ به حضرت ابراهیمعلیهالسلام دادهاند، در حالی که شأن یک پیغمبر دروغگویی نیست. اینها بحثهای جدلی است. بحثهای جدلی بحثهایی است که حقیقتاً این نیست و روی منطق طرف مقابل است. به این نحو بحث، دروغ نمیگویند، به آن میگویند جدل. از این جدلها حضرت ابراهیمعلیهالسلام زیاد کرده؛ مثلاً گفته: خدای من همین ستاره است. بعد میگوید: نه! اینکه افول کرد! اینکه خدا نمیشود! بعد خورشید میآید، میگوید: این خدای من! بعد که غروب میکند، میگوید: اینکه رفت! (انعام: 76) …لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ؛ در قرآن دارد که وقتی اینها میخواهند از شهر بیرون بروند؛ چون اینها ستاره پرست بودند، ابراهیمعلیهالسلام نگاهی به ستارهها میکند (صافات: 88) فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ؛ (صافات: 89) فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ؛ میگوید: من حالم بد است، حال ندارم بیایم و این به خاطر نوعی جدل است؛ یعنی شما که از روی ستارهها چیزها را تعیین میکنید، من هم از روی ستارهها تعیین میکنم. اینجا هم که میگوید: اینها را این بت بزرگ شکسته، بحثی جدلی است؛
[3] . رِکس و نِکس به معنی سروته است. قرآن دارد که (نساء: 88) …وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ…؛ ما بعضی را سروته میکنیم. وقتی کسی را سروته میکنیم؛ یعنی عقلش را پایین میآوریم و شهوتش را بالا میبریم. در صورتی که در حالت عادی عقل بالاست و به شهوت دستور میدهد. حضرت علیعلیهالسلام در نهج البلاغه به معاویه میگوید: «آدم مَرکوس»؛ آدم چپه! عملاً آدم چپه (فرقان: 43) …إِلَـهَهُ هَوَاهُ… میشود.
[4] . آن گاه سرافكنده و شرمسار شدند [ولى از روى ستيزهجويى به ابراهيم گفتند:] مسلماً تو مىدانى كه اينان سخن نمىگويند.
[5] . گفت: [با توجه به اين حقيقت] آيا به جاى خدا چيزهايى را مىپرستيد كه هيچ سود و زيانى به شما نمىرسانند؟!
[6] . [پس او را در آتش افكندند] گفتيم: اى آتش! برابر ابراهيم سرد و بىآسيب باش!
[7] . [+64] سؤال: آیا این تصور از بتپرستی آیا احمقانه است یا نه؟ به نظر میآید برخی از آن احمقانه است.
جواب: بتپرستی یک کار ابلهانهای نیست. البته تبدیل میشود به کارهای ابلهانه؛ یعنی رفته رفته به تعبیر قرآن (انعام: 94) …شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ… ؛ یعنی شفاعت میگیرید و بعد رفته رفته آن را تبدیل میکنید به شراکت! سهمها را جدا میکنید: سهم خدا و سهم من! که عملاً تبدیل به فضای ابلهانهای میشود.
[-66] در سوره صافات در ادامه آیاتی که خوانده شد، (صافات: 83)وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ؛ حضرت ابراهیمعلیهالسلام از شیعیان حضرت نوحعلیهالسلام است. (صافات: 84) إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ؛ با قلب سالم به سمت خدا آمد. این قلب سالم یعنی چه؟[7] گاهی همه با آیات تا اینجا میآیند و در اینجا قطع میشوند! که ماشاء الله به حضرت ابراهیمعلیهالسلام و قلب سلیمش! (با کیف الله بازی! دارد با خدا حال میکند)، در صورتی که قلب سلیم او چیست؟! (صافات: 85) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ؛ با قلب سلیمش میگوید: شما زیر بار چه چیز رفتهاید؟ الان شما میتوانید بگویید زیر بار کدام علم و منطق رفتهاید؟ (صافات: 86)أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ؛ آیا معادلاتت با معادلات خدا یکی است یا نه؟ آیا یک معادله دارید یا فضاهایتان را با خدا جدا کردهاید؟! آیا با آلهههای إفک رفتهاید سراغ خدا؟ که این میشود بتپرستی در ترجمان جدید. شما دقیقاً معبودها و آلهههایتان چیست؟ کجا هست که تواضع میکنید؟ کجا سرتان فرود میآید؟ در کدام پازل بازی میکنید؟ (صافات: 87) فَمَا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ گمانتان راجع به آن ربّ چیست؟ این است که ربّ این قسمت و آن قسمت باشد و اینکه ربّ فردی باشد و ربّ اجتماعی نباشد؟! در حالی که پروردگار، پروردگار همه چیز است و مدیریت و ربوبیت همه چیز را دارد. (صافات: 88) فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ؛ (صافات: 89) فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ؛ (صافات: 90) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ؛ (صافات: 91) فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ؛ «رَاغ»؛ معنی فارسی عامیانهی آن «جیم شد» است. «به بتها گفت: نمیخورید؟»
[+69] امروز هم این هست که همان تصور شفیع بودن بتهاست که (زمر: 3) …لِيُقَرِّبُونَا إِلَى ﭐللَّهِ زُلْفَى…( ما آنان را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك كنند، نمىپرستيم.) البته به عبودیت تبدیل میشود. با تمام آن بحثهایی که راجع به ولد و مؤنث بودن ملائکه که مطرح کردیم؛ یعنی آن ملَکی که این بت نمایندهی اوست، مؤنث است؛ به عبارتی منفعل است و از طرف خدا فعال نیست، و روی جهان فعالیتی ندارد! همین الان در دنیا این کار را میکنند که برای این بتها انواع و اقسام غذا، 300-400 نوع غذا از میوه و اطعمه و اشربه میگذارند و برای جشنی بیرون میروند و وقتی برمیگردند، نظرشان این است که این غذاها تبرک شده است!در این فاصله حضرت ابراهیمعلیهالسلام آمد و به بتها گفت: بخورید دیگر! «أَلَا تَأْكُلُونَ»؛ نمیخورید؟!
[-71] یک مرز باریکی بین عبودیت و شفاعت هست که مدل بیانی قرآن راجع به بتپرستی این است که این خیلی فعل احمقانهای است. این مدل بیانی قرآن است که میگوید: ملت و روش بیانی ابراهیمعلیهالسلام را دیدید؟ غیر ابراهیمعلیهالسلام همه احمقاند: (بقره: 130) وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ… ؛ چونکه قرآن متکفل قلهها و چشماندازهاست. قلهها و چشماندازها را بیان میکند و میگوید: این روش حضرت ابراهیمعلیهالسلام است و عاقلانه است، بقیه همه احمقاند؛ لذا قرآن خیلی شیک و تر و تمیز بحث بتپرستی را توضیح نمیدهد که مثلاً بگوید: اینها خیلی کار فهمیدهای دارند انجام میدهند. یا مثلاً مبانی تئوریک آنها فلان جور است. این مدل بیانی قرآن است.
[8] . آن گاه روز قيامت رسوايشان مىكند.
[9] . [34] من یک موقعی فکر میکردم که ما اینقدر روی این بحثهای سیاسی اجتماعی تأکید کردیم ، یک مقدار بحثهایی که معرفتی و اخلاقی است، کمرنگ شده است. میبینید طرف یک عالمه بحثهای عمیق اجتماعی قرآنی دارد ولی یک آدم بسیار عصبانی در خانه است. این جوری نمیشود! که کسی خرمنی از این بحثها پیش خودش داشته باشد، ولی یک آدم پرخاشگر عصبانی باشد در خانه و محل کار. در روایات گفته اند: روز قیامت میگویند: اهل فضائل بلند شوند! و همین جوری بهشت بروند. بعد می پرسند: چرا اینها بیحساب به بهشت رفتند؟ میگویند: به خاطر اینکه اینها به خودشان فشار آوردند، حلم و صبر داشتند، خدا فشار قبر را از اینها برداشت. آقا! شما یا خودت به خودت فشار میآوری، یا بهت فشار میآورند! یا خودت خودت را تخلیص میکنی، یا تخلیصت میکنند. یا خودت تعلقاتت را میبُری، یا تعلقاتت را میبُرند _ تازه اگر آدم خوبی باشی_ ولی اگر خیلی آدم ضایعی باشی، تعلقاتت را نمیبُرند و آن موقع میشود جهنم! میشود مثل آدمهای معتادی که اعتیاد دارند، ولی ماده مخدر ندارند. یعنی طرف تعلق به مال را دارد ولی مال ندارد. این جوری دیگر واقعاً جهنم است. اگر آدم خوبی باشیم، با فشار، تعلقاتمان را میبُرند. اگر آدم خیلی خوبی باشیم، خودمان در این دنیا به خودمان فشار لازم را میدهیم تا در آن دنیا فشارمان ندهند برای اینکه بخواهند خالصمان کنند. لذا میبینی جوان دنبال چه و چه است، بعد خانمش، مادرش که میآید با ما حرف میزند، میبینید چه تحفهای است این! در بحثهای اخلاقی داخل خانهاش! خانم و آقا هم فرقی ندارد. از آن طرفش هم هست.بالاخره ما یک جاهایی باید برای تخلیص خودمان بگذاریم.
[10] . توصیه به شب زندهداری
[+33] این سبک زندگی که ما برای خودمان درست کردیم، مؤمنانه نیست. این جوری نیست که سحر شد شد، نشد نشد! اگر سحر شد شد و اگر نشد، یک کاری کن بشود! یک جوری سبک زندگی بچینید که بشود. مؤمنین استغفار میکنند. سحرگاهان هم استغفار میکنند. کمی از شب را میخوابند. یک مقداری بیدارند. اهل مناجات هستند. این را که من نمیگویم تا بگویید دارد قضیه را داغش میکند! اگر متقیان بخواهند محسن بشوند، باید این کار را انجام بدهند .
دعا برای دیگران برای درک حالهای خوش معنوی
[+38] اینجا توصیهی اکید داریم مبنی بر این نکته که اگر شب هنگام بیدار شدید، بعضی دوست دارند فضای گُر گرفتگی را تجربه کنند، یک چیزی هست که من در قالب روایت به شما میگویم. اگر بگویید اسمش تکنیک است، اشکال ندارد! اگر بگویید اسمش راهبرد است، اشکال ندارد. هر چه که هست، دقت بکنید در فضای معنویت انسان خیلی تأثیر دارد. راوی، ابراهیم بن هاشم میگوید: رَأَيْتُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ فِي اَلْمَوْقِفِ… من عبدالله بن جندب را در عرفات دیدم …فَلَمْ أَرَ مَوْقِفاً كَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ… دیدم خیلی حال خوشی دارد! …مَا زَالَ مَادّاً يَدَيْهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ دُمُوعُهُ تَسِيلُ عَلَى خَدَّيْهِ حَتَّى تَبْلُغَ اَلْأَرْضَ… دستش یکسره کشیده به سمت آسمان، اشک میریزد و اشکهایش روی گونهها و از روی گونهها روی زمین میریزد. خلاصه بارانی دارد گریه میکند. …فَلَمَّا انصرف اَلنَّاسُ قُلْتُ لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَيْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِكَ… وقتی مردم برگشتند به او گفتم: خیلی حالت خوب بود! من کسی را در عرفات اینقدر باحال ندیده بودم! …قَالَ وَ اَللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلاَّ لِإِخْوَانِي… من فقط داشتم برای برادرانم دعا میکردم …وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْبَرَنِي… به خاطر اینکه حضرت موسی بن جعفرعلیهالسلام به من گفت: …أَنَّ مَنْ دَعَا لِأَخِيهِ بِظَهْرِ اَلْغَيْبِ… کسی که در نهان، برادرش را دعا کند …نُودِيَ مِنَ اَلْعَرْشِ… از عرش ندا میآید که …وَ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ مثله… هزار برابرش برای خودت است …فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفٍ مَضْمُونَةً لِوَاحِدَةٍ لاَ أَدْرِي تُسْتَجَابُ أَمْ لا… خوشم نیامد که صدهزار دعای مستجاب را عوض کنم با یک دعا برای خودم که معلوم نیست اجابت بشود یا نه! [میخواهم] این را عوض کنم با صد هزار دعای ضمانت شدهی اجابت شده.
[+41] یکی از چیزهایی که اگر تجربه بفرمایید، این نتیجه حتماً به دست میآید این است که کسانی که شروع میکنند حقیقتاً دست به دعا بلند میکنند برای رفقایشان، برای اساتیدشان، برای شاگردانشان، برای فامیلهایشان، برای مؤمنین و مؤمنات، کسانی که همینجوری لیست میگذارند و اسم میبرند و شروع میکنند به دعا کردن، میبینند دعا به دعا دارد رقّت قلبشان زیاد میشود. دارد حالشان عوض میشود. این مال این است که خدا دارد با بیل برایشان میریزد. این یک کاری است که برای گُرگرفتگی نصف شبها انجام بدهید، جواب میدهد. حالهای خیلی خوشی در دعا کردن برای دیگران برای آدم به دست میآید. اگر کسی از ظهر الغیب و از پشت سینه و از سرّ سویدای دل دست بلند کند و شروع کند به دعا کردن برای دیگران، تا ببیند چه اتفاقی برای خودش میافتد! لذا آیهی «وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»، لزوماً استغفار برای خود نیست، بلکه برای دیگران در درجهی اول است و بدانید برای خودتان خروار خروار مستجاب میشود. لیست رفقایتان را داشته باشید. لیستی از اساتیدتان داشته باشید. حالا 40 تا از آنها را قرار است در نماز دعا کنید، ولی حتی وقتی نمازتان تمام شد، لیست را بگذارید و شروع کنید به دعا کردن! این را امتحان بفرمایید! یک اکسل داشته باشید از فامیلها، رفیقهای مدرسه، شاگردهای دورهی فلان… بعد شروع کنید به دعا کردن. بعد ببینید چی گیر خودتان میآید!
[11] . این قسمت غیر واجب آن است! و مقدار واجب آن در این آیه نیامده است، در آیات زکات آمده. در روایات تصریح شده که این آیه حق غیر واجب است. ده درصد از حقوقتان ، وقتتان و هدایایی را که میگیرید، مال رسیدگی به امور محرومین باشد.
[12] . این بحث را ذیل آیات حضرت موسی و «منّ و سَلوی» گفتهام.
[13] .شفاف