فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

پیاده‌سازی جلسه‌ی 90 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 29 آذر 97

فهرست مطالب

فهرست مطالب

جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

1-بشر تا قبل از آدمعلیهالسلام؛ بشر غیرمکلّف

2-عمر طولانی نبوت نوحعلیهالسلام، برای رساندن بشر به نقطه تکلیف

2-1-عذاب الهی، برای بشر مکلّف

3-اُمّت‌سازی حضرت ابراهیمعلیهالسلام

3-1-اعلان برائت، نیاز اصلی اُمّت‌سازی

3-2-اعلان برائت، ایجادکننده‌ی مودّت

3-3-ایجاد اُمّت در پس اعلان برائت

3-4-پذیرفتن پلورالیسم در فضای وحدت جبهه ابراهیمی

4-ابراهیمعلیهالسلام، مفصل دو قوم برگزیده

 

آیات اصلی: 124 و 125 بقره (135-136-137 بقره)

آیات دیگر: 1 تا 7ممتحنه، 16 و 17اسراء ، 48 و 49 مریم، 26 تا 28 زخرف، 13 و 20 یس

موضوع اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

موضوعات فرعی: آدمعلیه‌السلام، عمر طولانی نبوت نوحعلیه‌السلام، بشر مکلف، امّت سازی با ابراهیمعلیه‌السلام، اعلان برائت موجب مودّت، وحدت جبهه ابراهیمی، پلورالیسم، قریه

 

 

جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 123) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 124) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛

[+1] آیه 124 بقره و آیات مربوط به حضرت ابراهیمعلیهالسلام، هم جزء آیات کلیدی در اعتقادات ماست، و هم آیه‌ی کلیدی است برای کل بحث سوره مبارکه بقره. این نکته را بارها تذکر دادیم که یک قوم برگزیده‌ای به صورت آلترناتیو در مکه گذاشته شده و یک قوم برگزیده‌ای در بیت المقدس، و آن قوم برگزیده‌ای که قرار است آخرین قوم برگزیده باشد، در قبله‌ی کعبه است. و ماجرا از این قبله به سمت آن قبله می‌چرخد؛ به عبارتی قبله یک جهت فیزیکی نیست، بلکه یک جهت‌گیری است که به بحث امامت ارتباط پیدا می‌کند (که سر جای خودش قابل بحث است) و آیات تغییر قبله به همین بحث مربوط است.

[-3] جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام که دو قوم برگزیده را دارد مدیریت می‌کند، جایگاهی ویژه است و این در بحث‌های دینی ما مانور زیادی دارد؛ برای همین، ما مقداری موضوعی وارد جریان حضرت ابراهیمعلیهالسلام شدیم و راجع به رشد و فتوت حضرت ابراهیمعلیهالسلام نکاتی را عرض کردیم. بیاییم با نگاه فلسفه‌ی تاریخی به بحث نگاه کنیم تا جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام را عرض بکنم از نگاه برائت و اُمّت‌سازی از کانال برائت.

1- بشر تا قبل از آدمعلیه‌السلام؛ بشر غیرمکلّف

[-4] اگر به لحاظ فلسفه‌ی تاریخی نگاه بکنید، آدم ابوالبشر و در نهایت، نسل پیغمبران وارد زمین می‌شود و به نوعی نسل آدمیزاد پیغمبرزاده است.[1] آدم ابوالبشر وارد زمین می‌شود. مثل آدمی که به سمت بلوغ می‌رود، بشریت هم باید به سمت بلوغ برود. تا قبل از حضرت نوحعلیهالسلام، انبیاء، موعظه‌گرانی بیشتر نبوده‌اند؛ مثل انسانی که مکلف نشده و بالغ نیست. بالاخره پدر و مادر هم یک چیزهایی به او [که هنوز بالغ نشده] می‌گویند، حتی ممکن است [برای بچه نابالغ هم] خدا یک دستوراتی داده که مثلاً به بچه‌هایتان بگویید در 7 سالگی شروع کنند به نماز خواندن، لذا از این دستوراتِ این مدلی [برای دوره نابالغ بودن بشر] هم دارد. یک موعظه‌های اخلاقی هم دارد که مثلاً: پسر جان! دروغ نگو! و از این جنس موعظه‌ها؛ ولی این بشر هنوز مکلف نشده تا حضرت نوحعلیهالسلام. حضرت نوحعلیهالسلام یک جایگاه کاملاً ویژه دارد. نوحعلیهالسلام 5-6 واسطه دارد تا حضرت آدمعلیهالسلام یعنی «نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ بن شیث بن آدم» است؛

2-    عمر طولانی نبوت نوحعلیه‌السلام، برای رساندن بشر به نقطه تکلیف

[+6] این‌که عمر حضرت نوحعلیهالسلام یک عمر طولانی است، از سر یک اتفاق نیست که قرآن این نکته را تذکر داده. نوحعلیهالسلام فقط 950 سال پیغمبر است. در روایت ما آمده که سن حضرت نوحعلیهالسلام 2500سال بوده و عددهای دیگر هم آمده که طبق این روایت مثلاً در سن 1550 سالگی به نبوت رسیده است؛ ولی این برای قرآن مهم نبوده. برای قرآن این مهم بوده که حضرت نوحعلیهالسلام داشته 950 سال پیغمبری می‌کرده. انگار بشریت دارد به یک بلوغی می‌رسد که با نوحعلیهالسلام شریعت شروع می‌شود و این در روایات ما هست؛ یعنی بشر مکلف می‌شود. هنوز بشر اُمّت‌دار نشده، ولی مکلّف شده است. البته در زندگی اجتماعی هنوز مکلف به اجتماع توحیدی نبی گونه نشده، ولی مکلف به شرایع شده است. از این جهت حضرت نوحعلیهالسلام یک جایگاه ویژه دارد در میان انبیاء. این سلام‌هایی که در قرآن به انبیاء مختلف می‌دهند؛ مثلاً (صافات: 130) سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ؛ (صافات: 109) سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ؛ وقتی که سلام به نوحعلیهالسلام می‌رسد، می‌شود: (صافات: 79) سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ؛ کاملاً با یک برخورد ویژه؛ چون یک جایگاه به خصوصی دارد.

2-1-  عذاب الهی، برای بشر مکلّف

[-9] عمر نبوت حضرت نوحعلیهالسلام هم به خاطر این است که زمان لازم است تا بشریت به این تکلیف برسد که معلوم بشود تکلیف دارد و این تکلیف را فهمید و مخالفت کرد. برای همین است که قرآن مسئله عذاب را اشاره می‌کند که مرتبط به همین جریان تکلیف است و بعد از نوحعلیهالسلام است.

[-10] در سوره مبارکه اسراء از آیه 16 می‌خواهد بگوید وقتی ما می‌خواهیم قریه‌ها[2] را هلاک کنیم چه کار می‌کنیم، دارد: [+14] (اسراء: 16) وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً… وقتی ما اراده بکنیم که قریه‌هایی را هلاک بکنیم[3]، تکویناً به «مترفین» و «مسرفین» می‌گوید: …أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا؛[4] این‌ها کسانی هستند که نصاب فسق دست این‌هاست (اسراء: 17) وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا؛[5] تا این را می‌گوید، می‌آید سراغ نوحعلیهالسلام و بعد از نوحعلیهالسلام، پس معلوم است که قبل از نوحعلیهالسلام عذاب به این سبک مطرح نبوده و از نوحعلیهالسلام شروع می‌شود. چرا؟ چون بشر بعد از نوحعلیهالسلام مکلّف شده است.

3-           اُمّت‌سازی حضرت ابراهیمعلیه‌السلام

[+15] این نکته‌ای است که راجع به حضرت نوحعلیهالسلام است. عمر طولانی نوحعلیهالسلام هم برای این بوده که این بشر را به تکلیف برساند. وقتی بشر به تکلیف رسید، پیغمبر بعدی می‌آید. البته در این فواصل پیغمبر هست، ولی اینجا آن پیغمبرهای شاخص مد نظر است. شاخص بعدی حضرت ابراهیمعلیهالسلام است که از این به بعد از بشریت یک توقع دیگری هست. این‌جا بحث اُمّت بودن حضرت ابراهیمعلیهالسلام است و جریان اُمّت‌سازی که دارد رفته رفته جامعه‌ی پیروان توحیدی را یک اُمّت می‌کند. از این به بعد این اتفاق می‌خواهد بیفتد؛ یعنی این اتفاق با خود حضرت ابراهیمعلیهالسلام کلید می‌خورد تا این‌که می‌رود در جریان حضرت موسیعلیهالسلام، حضرت عیسیعلیهالسلام و پیامبرصلّیاللهعلیهوآله. خدا اصلاً این را نمی‌تواند ببیند که بگوید: عیسی و موسی، بلکه می‌گوید اگر چیزی می‌خواهی بگویی بگو، منِ خدا دیگر افتاده‌ام روی دنده‌ی اُمّت‌سازی که اگر می‌خواهی بگویی موسی، یا عیسی، بگو موسای ابراهیمی، بگو عیسای ابراهیمی و پیغمبر ابراهیمی. اصلاً نظارتش به همین جریان اُمّت‌سازی اوست که برسد به جریان قوم‌های برگزیده و پخش شدن آن در همه اقطار عالم و برسد به این نکته که قبل از حضرت ابراهیمعلیهالسلام، اصلاً قوم برگزیده معنا نداشت؛ چون‌که بشر به این نقطه نرسیده بود. مثل یک بچه 15 ساله است که فقط به دوره‌ی بلوغ رسیده، و هنوز بشر به مرحله‌ی جامعه‌سازی توحیدی نرسیده بود. تا قبل از این، فقط قرار است موحّد بشود. فعلاً این‌ها تک‌تک هستند. تا بیاید این ذخیره را جمع بکند [و بعد جریان اُمّت‌سازی شروع بشود]. برای همین با این‌که «مقام پیغمبری»، نوعی از «مقام امامت» است، یعنی پیغمبری مقام رهبری هست، ولی در کجا طرح بحث آن را می‌کند؟ روی حضرت ابراهیمعلیهالسلام طرح بحث می‌کند. (داریم از ارتفاع چند هزار پا، تاریخ را از زاویه‌ی قرآن نگاه می‌کنیم) این‌که قرآن این‌همه حضرت ابراهیمعلیهالسلام را تکرار می‌کند.

3-1- اعلان برائت، نیاز اصلی اُمّت‌سازی

[+18] نکته‌ی اعلان برائت حضرت ابراهیمعلیهالسلام (که در بحث جلسه قبل ،هم بحث همین بود)، صرف این نیست که بگوییم: باید این برائت باشد. برائت نکته‌ای است برای اُمّت‌سازی حضرت ابراهیمعلیهالسلام (که با آیات از سوره ممتحنه و مریم این را به شما نشان خواهم داد). باید این اعلان برائت را بکند، و چرا؟ چون وقتی می‌گوییم اعلان برائت، اُمّت‌ساز و جریان‌ساز است به خاطر این نکته‌ی مهم است که شما وقتی داری می‌گویی «چه هستی»، کاملاً مرزهایت مشخص نمی‌شود. اصلاً fake شدی؛ همه چیز را دوست داری. حرف‌ها را قبول داری، ولی باید بگویی «چه چیز را قبول نداری». در همین جاست که خط‌ها رسم می‌شود.

[-20] یکی از انتقادهایی که به کسانی که امثال مثنوی مولوی را می‌خواهند جایگزین قرآن بکنند و مطلب را تئوریزه هم می‌کنند، وارد است این است که مثنوی از زاویه‌ی تولّی وارد می‌شود. ماهیت مثنوی حُبّ است، ولی شما برای دین و جامعه‌سازی، به شدت احتیاج دارید به اعلان برائت و این‌که الان چه چیزی را قبول ندارید؟! خیلی‌ها هستند که حاضرند بگویند: ما کشور را قبول داریم. جمهوری اسلامی را قبول داریم، ولی حاضر نیستند مرگ بر آمریکا بگویند. اما تا شما این اعلان برائت‌ها را نکنید، اُمّت‌سازی انجام نمی‌شود. بالاخره تکلیف خودت، مرزها و محدوده‌های خودت مشخص نمی‌شود. فقط هم نباید بگویی من این اندیشه‌ها را قبول ندارم؛ هم باید بگویی تو را قبول ندارم و هم باید بگویی اندیشه‌هایت را قبول ندارم تا مرزهایتان دقیقاً مشخص بشود. تا آن اُمّت توحیدی بشوید.

3-2-                   اعلان برائت، ایجادکننده‌ی مودّت

[-24] سوره مبارکه ممتحنه را مروری سریع می‌کنیم تا به کلیدواژه‌هایی که در این بحث برای ما مهم است، برسیم:

(ممتحنه: 1) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ… نکند شما طرح رفاقت با دشمن بریزید …تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ… دارید مودّت وسط می‌آورید. ولی ما این اظهار محبت را نداریم. … وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ… در حالتی که این‌ها کافرند به آن چیزی که از حق آورده‌اید. …يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ… این‌ها شما و رسول را از سرزمینتان بیرون کردند، به چه جرمی؟ …أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي… به جرم این‌که شما دارید می‌گویید: چون من می‌خواهم زیر بار خدا بروم، دارند با شما می‌جنگند. اگر واقعاً خروج شما برای جهاد در راه من است و پیدا کردن رضایت من است، هیچ موقع این مودّت‌ها را هزینه نکنید. ولی شما خیلی آدم‌های ضایعی هستید! من که می‌دانم شما دارید چه کار می‌کنید. …تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَاْ أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ ﭐلسَّبِيلِ؛ می‌آیید با این‌ها تلفنی و از زیر، ارتباط برقرار می‌کنید؛ یعنی دارید مودّت می‌ورزید، ولی از زیر! اما دستور من این نیست. من می‌گویم شما اظهار برائت بکن، مودّت خودش به دست می‌آید. (ممتحنه: 2) إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً… حواستان باشد که این‌ها دشمن هستند. اگر این‌ها دستشان به شما برسد، هر جوری بتوانند ضربه می‌زنند …وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ؛ اگر بتوانند دست دراز بکنند، دست دراز می‌کنند برای این‌که به شما ضربه بزنند. (ممتحنه: 3) لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛[6]

[+27] ناگهان این وسط بحث حضرت ابراهیمعلیهالسلام را می‌آورد که (ممتحنه: 4) قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ… اسوه می‌خواهید؟ ابراهیمعلیهالسلام! در چه زمینه‌ای ابراهیمعلیهالسلام اسوه است؟ (می‌بینید وقتی می‌خواهد جامعه‌سازی و اُمّت‌سازی بکند، می‌گوید ابراهیمعلیهالسلام) …إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ… این‌ها خیلی صاف و واضح به گوش طرف مقابل رساندند که ما نه خودتان را قبول داریم، نه معارفتان را قبول داریم. این اعلان برائت، شما را در یک جبهه‌ی واحد قرار می‌دهد …كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا… ما به شما کافریم. همیشه هم با شما دشمنیم. بدون تعارف! ما هم به خودتان اعلان برائت می‌کنیم، هم به معارفتان، هم این قضیه مال امروز و دیروز نیست. همین جوری اعلان برائت ما از شما ادامه دارد. فقط یک استثنایی برای پدر یا عمویش دارد.

[-29] حالا آیه 6 و 7 را ببینید! (ممتحنه: 6) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ… این یک اسوه‌ی حسنه‌ای است برای کسانی که امید به خدا و روز جزا دارند …وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ کسانی که از مسیر انقلابی برگردند، لطمه‌ای به خدا نمی‌خورد. حواستان باشد که این کار را برای خدا انجام نمی‌دهید. شما این اعلان برائت را انجام بدهید (ممتحنه: 7) عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً… من بین شما و دشمنانتان مودّت ایجاد می‌کنم.

[-30] این‌که آقا چندبار این حرف را زده‌اند و گفته‌اند: وقتی که ملت ما به اقتدار برسد این دشمنی‌ها به پایان می‌رسد، اشتباه می‌کنند کسانی که با لابی‌گری با دشمن مذاکره می‌کنند. این اصلاً یک اشتباه استراتژیک است. [روی نکته‌ی این آیه است]. بحث سیاسی نیست. شما اگر با کسی به لحاظ منطق، مشکلی نداشته باشید، مذاکره و بده – بستان درست است، ولی اگر مشکل منطقی با کسی دارید و کلاً می‌خواهید همدیگر را حذف کنید،‌ هر امتیازی بدهید، یک امتیاز داده‌اید و رفته است. مگر شما نمی‌خواهید با آمریکا دوست بشوید؟‌ راهش اعلان برائت است. این حرف آقا واقعاً یک حرف دینی است که می‌گویند: تمام دشمنی‌ها وقتی به پایان می‌رسد که شما به اقتدار خودت برسی و اتفاقاً مرزهای خودت را تقویت بکنی. آن موقع است که خدا وارد صحنه می‌شود. این‌که شما به اُمّت توحیدی خودتان برسید و به مدار و تراز خودتان دست پیدا بکنید، اگر به خدا امید دارید راهش این است. (ممتحنه: 7) عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً…؛ «عَسَى» به معنی «شاید» نیست، به معنی «باید» است. «عَسَى اللَّهُ»؛ یعنی این می‌شود. آیا فکر می‌کنید خدا نمی‌تواند؟!‌ …وَاللَّهُ قَدِيرٌ… خدا می‌تواند این کار را انجام بدهد. …وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و خدا خطاهایی را هم که در این زمینه انجام می‌شود می‌بخشد.[7]

3-3-                  ایجاد اُمّت در پس اعلان برائت

[+36] آیات سوره مریم را ببینید! اصلاً منطق ما با آن‌ها متفاوت است. این آیات طلایی را ببینید! وقتی حضرت ابراهیمعلیهالسلام می‌خواهد بگوید (مريم: 48) وَأَعْتَزِلُكُمْ… من از شما گوشه‌گیری می‌کنم …وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ… و از آن چیزهایی که غیر مسیر خدا دارید برای خودتان می‌چینید، من آن‌ها را هم قبول ندارم.[8] [-39] [-38] اصلاً رمز «لا اله الا الله» همین است. در آن یک نفی و اثبات وجود دارد. یک نفی: ‌»من این چیزهایی که شما می‌گویید نیستم. آن‌ها را هم قبول ندارم. با شما هم سر سازگاری ندارم. معارفتان را هم قبول ندارم.» حالا این جوری به سراغ خدا می‌روم (مريم: 48) …وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا؛[9] من اگر می‌خواهم بدبخت نباشم در خواندن خدا، در خواندن جامعه‌ی خودم (در بحث دعا، خواندن یعنی به نتیجه رسیدن؛ «عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا»؛ یعنی باشد که به نتیجه برسم، محروم نشوم.) من اگر می‌خواهم به نتیجه برسم (مريم: 48) وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا؛ باشد که من این‌جوری به نتیجه برسم.

[-40] تا حضرت ابراهیمعلیهالسلام این را می‌گوید، به نتیجه می‌رسد! (مريم: 49) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ…؛ ما عقبه‌ی توحیدی ابراهیمعلیهالسلام را چه زمانی به او دادیم؟ اُمّت او را چه زمانی به او دادیم؟ افرادش را چه زمانی به او دادیم؟ عقبه‌های او را کِی تکمیل کردیم؟ «فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ»! وقتی از آن‌ها عزلت گزید و از آنان اعلان برائت کرد، اُمّت خودش را به دست آورد (وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ). پس شما نگو اگر از اعلان برائت کنم، پس اُمّت خودم کو؟ اتفاقاً این انقلاب یارهای خودش را پیدا می‌کند. یارهای حزبی‌اش را ـ نه احزاب سیاسی ـ پیدا می‌کند.[10] همانطور که قرآن در آیات دیگر می‌فرماید:‌ (زخرف: 26) وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنىِ بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُون؛ (زخرف: 27) إِلَّا الَّذِى فَطَرَنىِ فَإِنَّهُ سَيهَْدِين؛ (زخرف: 28) وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ…؛[11]‌ بدانید خدا در راستای این اعلان برائت‌ها برایتان اُمّت می‌سازد.

[+44] خط و مرزها را انقلاب باید شفاف بکند. به‌خصوص اگر لبه‌های اعلان برائت‌ها با کفار و مشرکین را تیز بکند، خودش تقویت می‌شود و عقبه‌ی توحیدی‌اش هم تقویت می‌شود؛ یاران خودش هم تقویت می‌شوند، و بعد اتفاقاً به آن مودّت هم می‌رسد؛ چون خدا در این فرایند می‌گوید:‌ (مریم: 49) …وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ…؛‎ «وَهَبْنَا»! یعنی دیگر استحقاق خودت نبوده، من آمده‌ام وسط! می‌دانید که یعقوبعلیهالسلام هم فرزند اسحاقعلیهالسلام است؛ یعنی من عقبه‌اش را هم دارم درست می‌کنم، و چه زمانی من اسحاقعلیهالسلام و یعقوبعلیهالسلام را به ابراهیمعلیهالسلام دادم؟ در جریان اعتزالی که پیش گرفته بود، من عقبه‌اش را درست کردم.

3-4-                   پذیرفتن پلورالیسم در فضای وحدت جبهه ابراهیمی

[+45] (سؤال) ج: نه! بعضی واقعاً دارند درمورد جریان شیعه و سنی اشتباه می‌کنند. در توضیح بحث سوره مائده هم گفته‌ام که در دین، وحدت جبهه خیلی مهم است. اصلاً اگر جریان شیعه و سنی هم بوده و می‌خواستند مرزها را بعضاً شفاف نگه‌دارند، به خاطر همان مسئله‌ی جبهه است. سؤال رایجی وجود دارد که ما که می‌خواهیم خارج از کشور برویم، آیا باید مسیحیان را مسلمان بکنیم؟ آیا مسلمان‌ها را باید شیعه بکنیم؟ شیعیان را از 4 امامی به 12 امامی برسانیم؟ بعد با 12 امامی‌ها ولایت فقیه کار بکنیم؟ آیا مسیر درست این است؟ یا نه، شما اگر برزیل هم رفتی، باید بتوانی یک وحدت جبهه درست بکنی؟ قرار نیست یک چپ برزیلی، همهی این مسیر را جلو بیاید. او باید ابراهیمی بشود و این نکته است که مهم است. ما یک مسیحی ابراهیمی می‌خواهیم. ما یک یهودی ابراهیمی می‌خواهیم. ما یک سنّی ابراهیمی می‌خواهیم. ما یک شیعه‌ی ابراهیمی می‌خواهیم. ما همه‌ی این‌ها را در ورژن ابراهیمی می‌خواهیم؛ برای همین بعضی مبلغین به مناطق سنی نشین می‌روند، و به جای این‌که وحدت جبهه درست بکنند، بحث شیعه و سنی راه می‌اندازند. اتفاقاً این 180 درجه با منطق قرآن مخالف است. برای همین است که وقتی در قرآن بحث جبهه می‌شود، چه در سوره مبارکه بقره، چه در سوره مائده، این آیات پلورالیستی‌اش را این‌جا می‌بینید که می‌گوید: (بقره: 62) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون؛[12] که اگر این را از جایش بردارید، اشتباه کردید. این در این‌جا معنی دارد؛ یعنی اگر شما در وحدت جبهه‌ی ابراهیمی باشید، ‌پلورالیسم آن قابل قبول است؛ چون بحث دین، فردی نیست، بحث جبهه است. شما در یک جبهه دارید می‌جنگید؛ لذا وقتی برزیل هم برویم، باید این جبهه‌ی واحد را داشته باشیم؛ چون آن‌ها اتفاقاً اقتضائات فراوانی دارند برای این‌که خط و مرزهایشان را با آمریکا تیز کنند، از جمله این‌که ازنظر جغرافیایی آمریکای لاتین به آمریکا نزدیک است. این‌ها در اسرائیل‌ستیزی خیلی جدی هستند. و لذا به راحتی در این جبهه قرار می‌گیرند و این می‌تواند یک مسیحی ابراهیمی باشد. و آن موقع است که تبلیغ‌های بین‌الملل معنی پیدا می‌کند و معلوم می‌شود که اصلاً با چه گرایشی آن‌جا تبلیغ بکنی. بعضی می‌روند که مسیحی، مسلمان بکنند که متأسفانه گاهی اوقات یک سری آدم ابله در مصادر امور ایستاده‌اند و گزارش‌های این جوری می‌خواهند که آقا شما چند درصد مسلمان کردی؟! چند درصد شیعه کردی؟! و این مثل این است که بگویید: چند درصد اختلاف درست کرده‌ای؟! یعنی آماری که می‌خواهند بگیرند 180 درجه با منطق دین فاصله دارد.[13]

[+53]در سوره بقره از آیات 124جریان حضرت ابراهیمعلیهالسلام و اسماعیلعلیهالسلام و بنای کعبه را می‌گوید؛[14] (بقره: 135) وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا… گفتند: یا یهودی، یا مسیحی باشید تا هدایت شوید. گفت نه، ما مسیحی یهودی نداریم، یهودیِ ابراهیمی درست است و مسیحیِ ابراهیمی. [-58] گاهی ما هم مثل این‌ها هستیم؛ یعنی می‌گوییم: ما مسلمانیم، شما هم مسلمان شوید تا هدایت شوید! این نیست! در کدام جبهه داری شمشیر می‌زنی؟! آیا مسلمانی یا مسلمان ابراهیمی؟! وگرنه «کونوا هودا او نصاری أو مسلما تهتدوا» آیه می‌فرماید نه! …قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ حواستان به روش حضرت ابراهیمیِ این مسیحی و یهودی و… باشد.

بعد در آیه‌ی بعد پشت‌سر هم دارد این عقبه‌ی توحیدی را بیان می‌کند. (بقره: 136) قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛[15] این‌ها با هم فرقی ندارند. این‌ها همه با هم در جبهه‌ی حضرت ابراهیمعلیهالسلام هستند. نگو یهودی، مسیحی! اگر منظورت حضرت عیسیعلیهالسلام است، حضرت عیسی، ابراهیمی است. اگر منظورت حضرت موسیعلیهالسلام است، موسی ابراهیمی است. (بقره: 137) فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا[16] این هدایتی که در دو آیه پیش بود، نه! اگر چنین ایمانی وجود داشته باشد، این ایمان است. …وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ… و اگر روی برتافتند در منشق‌شده‌ی آن قرار گرفته‌اند؛ اصطلاحاً از آن مَقسَم چیزی ندارد. ذبح شده و به پایین رسیده. موسای ابراهیمی نشده، فقط شده موسایِ موسوی. عیسای ابراهیمی نشده، فقط شده عیسایِ عیسوی! این در شقاق افتاده. ولی همین، اگر در ملت ابراهیم حنیف باشد درست است.

4-           ابراهیمعلیه‌السلام، مفصل دو قوم برگزیده

[-60] جریان حضرت ابراهیمعلیهالسلام بماند و نکات رسیدن به جریان امامت حضرت ابراهیمعلیهالسلام و جایگاه قبله و امام؛ چون‌که حضرت ابراهیمعلیهالسلام مثل مَفصَل سوره بقره است؛ ‌چون کل بحث این سوره راجع به دو قوم برگزیده است و تمام عوارض و لواحق آن‌ها، و مفصل و اتصال این دو با هم با واسطه‌ی حضرت ابراهیمعلیهالسلام برقرار می‌شود؛ برای همین مقداری شخصیت شناسی حضرت ابراهیمعلیهالسلام در فلسفه‌ی تاریخ و کاری که به عهده گرفته که اُمّت‌سازی است و خودش اول به عنوان امام می‌آید و بعد اُمّت می‌آید. و ما مقداری چگونگی رسیدن به اُمّت را بحث کردیم و بخش‌های دیگر آن را باید بحث کنیم.

صلوات!

 

[1] . حالا این‌که برخی دوست دارند میمون زاده بشوند، و نسل خودشان را از میمون‌ها می‌دانند، ما در دعواهای خانوادگی آدم‌ها ورود پیدا نمی‌کنیم! جالب است که چنان سفت این قضیه را می‌گویند که انگار یادشان است که یک موقعی میمون بوده‌اند! ما که آدمی‌زاده‌ایم و پیغمبرزاده!

[2] . عنوان قریه و مدینه در قرآن

[-10] در بحث‌های قرآنی قریه و مدینه را توضیح داده‌ایم که بحث تقسیم روستا و شهر براساس جمعیت نیست که بگوید مدینه یعنی جایی که بزرگتر است (چون شهرستان و استان و شهر و روستا تعاریف جغرافیایی است بر اساس تعداد مردم)؛ اما قرآن در این ادبیات زده زیر میز! قرآن ادبیات خودش را دارد. فرق قریه و مدینه این است که آیا در آن‌جا تمدن رفته یا نرفته!؟ اگر در آن‌جا تمدن رفته، مدینه است و اگر نرفته قریه است. حالا تمدن چیست؟ تمدن یعنی وحی. آیا در آن‌جا وحی رفته یا نرفته؟ آیا در آن‌جا برمدار وحی عمل می‌شود یا نه؟ در قرآن به شهر بزرگ «انطاکیه» قبل از این‌که رسول به آن‌جا برود، «قریه» می‌گوید. (یس: 13) وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ؛ و بعد از ورود رسولان نامش «مدینه» می‌شود: (یس: 20) وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ؛ پس معیار مدینه و قریه، این است که وحی در آن‌جا رفته یا نرفته و الّا برای قرآن سواد خیلی مهم نیست، ‌ولی می‌خواهد ببیند در آن‌جا «کتاب» رفته یا نرفته؟! اهل کتاب به معنی «اهل مطالعه» نیست، بلکه یعنی «اهل وحی». آیا این‌ها وحی را قبول دارند، یا وحی را قبول ندارند؟! این نوع ادبیات ارزشی خود قرآن است در جاهای مختلف. قرآن می‌گوید اگر غیر از این باشد، جهل است. حالا می‌خواهد طرف مدرک دکترا داشته باشد و جامعه جامعه‌ای باشد که همه پروفسور هستند. در سوره جمعه داریم که آمده یکسری آدم‌های جاهل را نجات بدهد: (جمعه: 3) وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ و کسانی که هنوز به بی‌سوادان قبلی ملحق نشده‌اند. کلاً وحی برای آدم‌های بی‌فرهنگ آمده و یکسری بی‌فرهنگ هم خواهند آمد که باید بیایند اهل وحی بشوند، حالا هر جای دنیا می‌خواهند باشند و هر مدرکی که می‌خواهند داشته باشند. قرآن برای این‌ها دارد می‌آید.

[+13] عنوان قریه هم همین است. برای همین است که عباراتی داریم مثل این آیه که (اسراء: 58) وَإِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا…؛ هیچ قریه‌ای نیست مگر این‌که هلاک کنیم،‌یا عذاب کنیم، یا کلاً ریشه‌شان را بکّنیم. این جور نیست که خدا با قریه مشکل داشته باشد. این قریه ممکن است آمریکا باشد. تقسیم روستایی و شهری نیست. خدا با «روستا» مشکل ندارد.

[3] . [-22] (سؤال) ج: این‌جا این بحث است که خدا قریه را نابود می‌کند، و آن یک سنّت کلی است برای کل جریان عالم. این مثل این است که همه آدم‌ها یک طول عمری دارند و این به معنی عذاب آدم‌ها نیست. این‌جا این بحث است که اگر قریه‌ای باشد، خدا آن را هلاک می‌کند. عنوان «هلاک» یک عنوان ارزشی است. و آیه می‌گوید: ما این قریه‌ها را یا هلاک می‌کنیم، یا عذابشان می‌کنیم. عذاب‌ها هم می‌تواند این باشد که (انعام: 65) … وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ… ؛ به جان همدیگر می‌افتند و همدیگر را لت و پار می‌کنند، یا عذاب‌هایی که به «عذاب‌های استیصال» معروف است که یعنی آن‌ها را شخم می‌زنیم و تمام می‌شوند. ولی اگر عنوان جایی مدینه باشد، خدا آن‌جا را هلاک و عذاب نمی‌کند.

[4] . و ما چون اهل ديارى را بخواهيم به كيفر گناه هلاك سازيم پيشوايان و منعمان آن شهر را امر كنيم راه فسق و تبه‏كارى و ظلم در آن ديار پيش گيرند و آنجا تنبيه و عقاب لزوم خواهد يافت آن گاه همه را بجرم بدكارى هلاك مى‏سازيم. (ترجمه المیزان)

[5] . و بسيارى از ملت‏هاى پس از نوح را [بر پايه همين روش به سبب فسق و فجورشان‏] نابود كرديم، و [براى نابود كردن اين‏گونه ملت‏ها] كافى است كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بينا باشد. (ترجمه انصاریان)

[6] . روز قيامت [كه كيفر دوستى با دشمنان داده شود] خويشان و فرزندانتان سودى به حال شما ندارند، خدا ميان شما و آنان جدايى مى‏اندازد، و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست.

[7] . [32] چون تا ما به کسی می‌گوییم این جوری بکن! می‌گوید: اگر خطا کردیم چه؟ در صورتی که ما یک قاعده‌ی کلی داریم و آن این است که (نساء: 31) إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ… ؛ شما خطاهای بزگ نکن، خدا خطاهای کوچک را اصطلاحاً، تکفیر می‌کند؛‌ می‌پوشاند؛ یعنی اثر آن را حذف می‌کند. طرف می‌گوید: اگر این‌جا من یک کم پایم را کج بگذارم، [خدا چنین و چنان می‌کند]. انگار با یک خدای مچ‌گیر، جهنم‌ببَر طرف است که منتظر است او را به جهنم ببرد! شما در زندگیت خطای درشت نکن، حالا در مسیری که می‌روی، خطایی بکنی، خدا تو را می‌بخشد. استاد جاودان می‌فرمودند: “تمام این خطاهای کوچک با اولین نمازی که به آن می‌رسید، بخشیده می‌شود؛ یعنی اثرش محو می‌شود.” شما مسیر را درست برو! در زندگی فردی همین است؛ مثلاً اگر قرار است اصفهان بروی یک جی‌پی‌اس بزن که معلوم شود اصفهان کجاست، حالا اگر در این مسیری که داری می‌روی، یک خرده کج شدی و توی شانه‌ی خاکی جاده رفتی، یک گارد ریل‌هایی هم هست که هشدار بدهد. حالا اگر یک خرده هم فرمانت کج بشود، بالاخره یک جایی به شما هشدار می‌دهد. ولی دیگر اگر می‌خواهی اصفهان بروی، سمت شمال نرو! تا بعد اعتراض کنی که چرا زندگیم به این‌جا کشید؟ خدا که خدای‌ مچ‌گیر نیست، خدا، خدای دست‌گیر است. شما جی‌پی‌اس را درست بزن، بالاخره در مسیر حقی هم که دارد می‌رود، گاهی هم آدم پایش را کج می‌گذارد. حتماً خدا آن‌ها را می‌بخشد. انسان باید مراقب باشد ولی اگر آدم گاهی پایش را کج گذاشت، خدا حتماً ملائکه‌ی محافظ را می‌فرستد که حالیِ او بکند. حالا اگر کسی خودش می‌خواهد خودش را توی شانه خاکی پرت کند، دیگر دست خودش است. طرف می‌فهمد که کار بدی کرده، ولی باز هم روی همان مسیر اصرار دارد! بعد اعتراض می‌کند که چرا خدا دارد مرا تنبیه می‌کند؟! چرا خدا با من بد است؟! مثلاً یک نفر از طبقه دوم پایین می‌پرد و دستش می‌شکند، بعد می‌گوید: چرا خدا یک کاری کرد که دست من شکست؟!

[8] . در ذکر «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله والله اکبر» این نکته هست که جمع بین تشبیه و تنزیه است: «سبحان الله»، تنزیه است «الحمد لله» حالت تشبیه دارد «لا اله الا الله» حالت جمعی دارد؛ جمع بین تشبیه و تنزیه است؛ یعنی یک نفی و اثبات است. این را باید در یک جایی جمع بکنیم. نه باید در تشبیه غرق بشویم و نه در تنزیه. یک جا، این‌ها را باید در«لا اله الا الله»، با هم جمع کنیم. پایه‌ی معرفتی همه این‌ها و فوق تشبیه و تنزیه، «الله اکبر» است یعنی خدا و دیگر هیچ! ولی وقتی همان خدا قرار است پایین بیاید و در یک نقطه جمع بشود، در «لا اله الا الله» جمع می‌شود.

[9] . و پروردگارم را مى‏خوانم، اميد است در خواندن پروردگارم [از اجابت او] محروم و بى‏بهره نباشم. (ترجمه انصاریان)

[10] . [+41] ما یک فرآیند انفاق‌های کلی داریم که می‌گوید: به همه انفاق کنید! بَرّ و فاجر را در این انفاق گزینش نکنید، کما این‌که وقتی خدا رزق می‌دهد، به برّ و فاجر رزق می‌دهد، ولی روایاتی هم داریم که می‌گوید: کمک حزبی بکنید؛ یعنی به جریان‌های توحیدی کمک بکنید. در این زمینه‌ها انفاق کنید.

روایت داریم عن ابی‌جعفرعلیهالسلام لأ کلۀ أطعِمها أخاًَ لی فی الله أحب إلیَ مِن أن أشبِعَ مسکینا… امام باقرعلیهالسلام فرمود: اگر یک لقمه غذا به جریان حزب الله بدهم، به کسی که «أخاًَ لی فی الله» باشد، برای من دوست داشتنی‌تر است از این‌که مسکینی را سیر کنم؛ یعنی تقویت جریان بکنم. …و لَأن أشبِعَ أخا فی الله أحب إلیَ أن أشبع عشره مساکین… من اگر یک برادر دینی (مد نظر حضرت همان جریان حزبی خودشان است) را سیر کنم و مشکل او را حل کنم، برای من محبوب‌تر است از این‌که 10 مسکین را سیر کنم. …و لأن أعطیه عشر دراهم أحب إلی أن أعطی مأه درهما مساکین؛ و اگر به او 10 درهم بدهم برای من خواستنی‌تر است که به مسکینی صد درهم بدهم، (و از این‌که تیر هوایی شلیک کنم که معلوم نیست کجا دارد می‌رود)؛‌ یعنی تقویت جریان مثلاً یمن، یا جریان حزب الله لبنان بکنم. یا تقویت جریان‌های انقلابی‌ای که اتفاقاً ایستاده‌اند و دارند خط و مرزها را شفاف می‌کنند.

[11] . و به ياد آر آن زمان را كه ابراهيم به پدر و قوم خود گفت: من از آنچه مى‏پرستيد بيزارم (26).

به جز آن معبودى كه مرا آفريده كه به زودى هدايتم خواهد كرد (27).

خداى تعالى اين يكتاپرستى را در نسل او باقى گذاشت، … (28).

[12] . مسلماً كسانى كه [به ظاهر] ايمان آوردند، و يهودى‏ها و نصرانى‏ها و صابئى‏ها هر كدامشان [از روى حقيقت‏] به خدا و روز قيامت ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند.

[13] . [+51] تایلند موقعیت ویژه‌ای در غرب آسیا دارد که از یک طرف از کامبوج و لائوس و مالزی فشار می‌آورند و دارند می‌ریزند در جنوب تایلند. ما در تایلند هیئت متوسلین به ولایت فقیه داریم! که متأسفانه خیلی محبوب جمهوری اسلامی ایران هم هست و دقیقاً معادل تکفیری است؛ یعنی آن جریان تکفیری که دارد آن‌جا کار می‌کند، این‌جا معادلش به اسم ولایت فقیه دارد کار می‌کند، و این می‌شود حماقت بین‌المللی! بعد کسانی هستند که معتقدند اگر کسی قائل به عصمت آقای خامنه‌ای نباشد، نجس است! یکسری آدم‌های نفهم حزب اللهی هستند که می‌گویند: ببین چقدر پیام ولایت فقیه تا اقصی نقاط رسیده!

[14] . و ان‌شاء‌الله یک تفسیر دیگری از سر بریدن حضرت ابراهیمعلیهالسلام خواهم گفت چون بعضی فکر می‌کنند چون حضرت ابراهیمعلیهالسلام می‌خواسته سر پسرش حضرت اسماعیلعلیهالسلام را بِبُرد خیلی مقام دارد! در صورتی که این در حد پدر‌های شهیدان ماست که بچه‌شان را روی مین هم می‌فرستادند. این‌که جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام نیست! این یک روضه‌ی دیگری دارد. روضه‌ی اخلاص حضرت ابراهیمعلیهالسلام است که عملاً به خاطر خدا و در دستور خدا، با این‌که می‌دانسته عقبه‌ی توحیدی‌اش و آلترناتیو دومش قرار است از نسل اسماعیلعلیهالسلام به وجود بیاید، ولی وقتی گفتند: «سر بِبُر»، بُرید. با این‌که می‌دانست جریان قرار است از این طرف ادامه پیدا کند، اما دستور را انجام داد؛ یعنی من هیچ چیز برای خودم قائل نیستم و اراده‌ام مُندَک و ذوب در اراده‌ی خداست. اصلاً ما را کاشته‌اند که بنای قبله‌ی کعبه را بالا بیاوریم. رفتیم بنای کعبه را بالا آوردیم، ولی الان باید سر عقبه‌ی توحیدی را ببرم، برود! این است آن نکته‌ی سر بدیدن، نه این که یک بابایی می‌خواهد سر بچه‌اش را ببرد!

[-56] آن ابتلاء عظیمی هم که گفته شده: «این یک بلاء مبین بود»، این بوده والّا صرف سربریدن برای حضرت ابراهیمعلیهالسلام با آن جایگاه ویژه، ابتلاء نیست. که این ابتلاء در حد پدرشهیدهای ماست. باید هر چیزی را به اندازه‌ی خود طرف حساب بکنید! باید آیات آن را ببینیم تا جایگاه حضرت ابراهیم و اسماعیلعلیهماالسلام دربیاید تا معلوم شود آن بلا و ابتلائی که حضرت ابراهیمعلیهالسلام گرفتار آن شد و پیروز بیرون آمد و شد امام چه بوده است. این که آیه می‌گوید «این شد امام» نکته‌اش همین است. این را در ذهنتان تصحیح بفرمایید که قرار نبوده پدری سر پسرش را ببرد و این بشود یک ابتلای بزرگ!

[15] . [شما مردم مؤمن از روى حقيقت‏] بگوييد [و اقرار كنيد:] ما به خدا و آنچه به سوى ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ [داراى مقام نبوّت‏] آنان فرود آمده، و به آنچه به موسى و عيسى و آنچه به پيامبران از ناحيه پروردگارشان داده شده ايمان آورديم ميان هيچ يك از آنان [در اينكه از سوى خدا براى هدايت مردم مبعوث شده‏اند] فرقى نمى‏گذاريم، و ما در برابر او تسليم هستيم.

[16] . پس اگر آنان هم به آنچه شما به آن ايمان آورده‏ايد، ايمان آورند [كه ايمان به قرآن و به پيامبر است‏] مسلماً هدايت يافته‏اند…