جلسه هشتاد و پنجم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

بسمه‌تعالی

پیاده‌سازی جلسه‌ی 96 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام‌والمسلمین قاسمیان – 5 شنبه 2 اسفند 97

فهرست مطالب

فهرست مطالب

1-جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن

1-1-احیای اُمم، کار حضرت ابراهیمعلیهالسلام

1-1-1-توجه به شئونات شخص در تفسیر قرآن

1-1-2-تفسیرکردنِ درخواست یقینِ حضرت ابراهیمعلیهالسلام در شأن ایشان

1-1-3-تقضای حضرت ابراهیمعلیهالسلام تقاضای احیای اُمم، نه احیای مردگان

1-2-رسمیت داشتن «هویت جمعی امّت» در قرآن

1-2-1-احیا و ممات در قرآن، احیا و ممات اُمم

1-2-1-1-طبیعی بودن مرگ امّت‌ها

1-2-2-مأموریت امّت پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله دنباله‌روی از روش ابراهیمعلیهالسلام

1-2-2-1- حجّ؛ وظیفه‌ی امّت برای بیعت با امام امّت

1-2-2-2-تشکیل «امّت، امامت و حکومت» از وظایف مردم

1-2-3-جدی بودن تعبیر امّت در قرآن

1-2-4-نقد به در «فضای قرآن» نبودن حتی در «فضای فردی» بودن دین

2-گریزی به مسئله زن و خانواده به مناسبت روز زن

2-1-سه لقه عشق

2-2-غضّ بصر، موجب حفظ خانواده

2-3-توجه به ابعاد مختلف یک زن (از پرورش نسل تا فعالیت‌های اجتماعی و …)

2-3-1-عدم اختلاط، مستلزم فعال بودن زن‌ها در فعالیت‌های اجتماعی

 

آیات اصلی: 124-125 بقره

آیات دیگر: نحل:119-123، بقره: 195و 260، صافات: 143 و 144، اعراف: 34، حج: 67، نور: 58 و 30 و 31 و 62

موضوعات اصلی: جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام در قرآن، زن

موضوعات فرعی: امام، نظام امامت، احیای اُمم، مرگ امّت‌ها، حج، هویت جمعی در قرآن، امّت، فردی بودن دین، غضّ بصر، محبت در خانواده، پرورش نسل، فعالیت اجتماعی زن، عدم اختلاط زن و مرد

 

 

 

 

1- جایگاه حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

(بقره: 124) وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ (بقره: 125) وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛

این معنا را در این آیه زیاد گفتیم که جایگاه آیه 124، در سوره بقره ویژه است به دلیل جایگاه بلندی که دارد و بر سر انشعابی درباره امّت برگزیده قرار گرفته و این امّت دارد از این‌جا منشعب می‌شود و این [برخاسته از] همان ویژگی خود حضرت ابراهیمعلیهالسلام است که اولین بار طرح مبحث امامت [با او آغاز می‌شود]. ما از ابعاد مختلف این پدیده را نگاه کردیم که مقداری به جریان بحث امامت پی ببریم.

[1] در سوره مبارکه نحل آیه 120 عبارتی برای حضرت ابراهیمعلیهالسلام به کار می‌رود و معلوم است که به خاطر بحث امامت حضرت است، این آیات را قبلاً هم خوانده بودم ولی الان از یک برش دیگری می‌خواهم بخوانم. از آیه 119 دارد: (نحل: 119) ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ…؛ این آیه خیلی آیه‌ی شاخصی است، می‌گوید: کسانی که عمل سوء انجام بدهند بِجَهَالَةٍ؛[1] …ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا… بعد هم توبه کند و هم درستش کند و اصلاحش کند. برای همین است که می‌گویند: «توبه کردن خیلی سخت‌تر از گناه نکردن است» به خاطر این‌ است؛ چون صرفاً توبه کردن که کاری ندارد، آدم توبه می‌کند! بلکه باید برود اصلاح هم بکند. آن آبرویی که ریخته را باید درست بکند و اگر توانست درست بکند، [توبه انجام شده]. گاهی کسی آبروی کسی را در مقیاس بین‌المللی می‌ریزد. …ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ؛ حالا اگر توانستی بروی درستش بکنی، خدا می‌بخشد، و چون خیلی وقت‌ها آدم نمی‌تواند درستش بکند، باید سعی کنیم گند نزنیم!

1-1- احیای اُمم، کار حضرت ابراهیمعلیهالسلام

1-1-1-              توجه به شئونات شخص در تفسیر قرآن

[6] بعد دارد: (نحل: 120) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ (نحل: 121) شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ (نحل: 122) وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛ چند عبارت خاص دیگر برای حضرت ابراهیمعلیهالسلام در این آیات دارد طرح می‌شود.

[7] یک بحث قرآنی داریم و آن این‌که هر چیزی را باید من باب شأن طرف معنی کنیم. باید شما شأن و شئونات یک نفر را حساب کنید و در نظر بگیرید! مثلاً داریم (نحل: 120) …وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ ابراهیم مشرک نبود! می‌گویید: چه جالب! بعد می‌گویید: از قضا من هم مشرک نیستم! یا مثلاً به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله خطاب می‌کند آن‌هم بدون «لو» و «نفی ابد» (که یعنی اتفاق نمی‌اتفد) می‌گوید: (زمر: 65) …لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ…؛ به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گوید نه به جامعه! که اگر شرک بورزی تمام اعمالت حبط می‌شود و از بین می‌برد. آیا اصلاً مگر پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله در معرض شرک است که آیه این جوری دارد می‌گوید؟! افرادی در مرتبه‌ی خیلی خیلی پایین‌تر از این‌ها هم، مثل علما و شهدا در معرض شرک نیستند! حتی این‌ها زیر شکنجه هم مشرک نمی‌شوند، آیا پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله در معرض این است که بت بپرستد؟!

[8] پس این چیست که دارد به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گوید؟ یک سطح دیگری از توحید است که دارد آن سطح را مطابق شئونات پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله تذکر می‌دهد؛ لذا این تنبیه یا هفوات‌الانبیاء (لغزش‌های انبیاء) که در قرآن دارد ذکر می‌شود و بابتش دارد گوشمالی‌های اساسی داده می‌شود، این‌ها را به خودتان نگیرید که بگویید: ما هم این جوری گوشمالی می‌شویم! اصلاً ما را این جوری گوشمالی نمی‌کنند و این فقط یک حالت چشم‌انداز دارد برای این‌که بفهمید چه کارهایی باید کرد! مثلاً حضرت یونسعلیهالسلام قوم خودش را خیلی نصیحت می‌کند، ولی چون یک مقداری زودتر آن‌ها را رها می‌کند، می‌اندازندش در شکم ماهی به گونه‌ای که قرآن می‌گوید: (صافات: 143) فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ؛ (صافات: 144) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ اگر جزء ‌مسبّحین نبود، ما تا قیام قیامت او را در شکم نهنگ نگه می‌داشتیم. این پیامش برای ما این است که انسان زود از دست مردم خسته نشود، ولی این جوری نیست که اگر کسی این کار را انجام بدهد، یک خطای خیلی بزرگی برای او محسوب بشود!

این‌ها را باید مطابق شئونات معنا کرد، ولی وقتی مطابق شئونات معنا نمی‌شود، باعث می‌شود این نکاتی که راجع به حضرات انبیاء گفته شده، ما فکر کنیم که پس انبیاء دچار لغزش‌های فراوان هستند! پس به نبی خدا که نمی‌شود تکیه کرد! این‌که همه‌اش دارد اشتباه می‌کند!

1-1-2-             تفسیرکردنِ درخواست یقینِ حضرت ابراهیمعلیه‌السلام در شأن ایشان

[10] یا در تقاضاها و دعاها راجع به حضرت ابراهیمعلیهالسلام،‌ این بحث هست که حضرت ابراهیمعلیهالسلام می‌خواهد یقین و اطمینان قلبی راجع به معاد پیدا بکند! خدا در سوره بقره آیه به او می‌گوید: (بقره: 260) …قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ… آیا تو اطمینان نداری؟! …قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي…؛ چرا! ولی برای این‌که مطمئن بشوم. این کلام حضرت را به خودت نگیر و نگو که اتفاقاً من هم ایمان دارم به معاد ولی فقط مطمئن نیستم.[2] [12] آن اطمینان قلب حضرت ابراهیمعلیهالسلام با اطمینان قلب ما فرق دارد. آن‌جا نمی‌گوید: «کیف تَحیَی الأموات؟»؛ چه جوری مرده‌ها زنده می‌شوند بلکه می‌پرسد: …أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى…؛ تو به من نشان بده که تو چکار داری می‌کنی؟! یعنی من می‌خواهم مرده زنده کنم. و این سطح دیگری از یقین است؛ مثل علم الیقین و حق الیقین و این‌ها. برای همین به او می‌گویند: تو این پرنده‌ها را بکُش و این طرف و آن طرف بگذار!

1-1-3-            تقضای حضرت ابراهیمعلیه‌السلام تقاضای احیای اُمم، نه احیای مردگان

[12] من یک تفسیر دیگر از این کار می‌کنم و آن این‌که ابراهیمعلیهالسلام نمی‌خواهد احیای اموات بکند، می‌خواهد احیای اُمم بکند! سطح حضرت ابراهیمعلیهالسلام این نیست که بخواهد احیای موتی بخواهد بکند. این سطح حضرت عیسیعلیهالسلام است. در روایات ما ذیل همین آیه‌ی آمده که «تو امام‌ها و نمایندگانی را این طرف و آن طرف بفرست تا جوامعِ خودشان را احیاء بکنند و بعد تو این‌ها را بخوان تا ببینی کل این جوامع به سمت تو می‌آیند!» آیه دارد:

[14](بقره: 260) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى… تو به من نشان بده که چه جوری احیای موتی می‌کنی؟!…قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي… آیا ایمان نداری؟ بله ایمان دارم، ولی می‌خواهم قلبم مطمئن بشود …قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا… بعد می‌گوید: این پرنده‌ها را بگیر و سرشان را ببر و بگذار سر کوه‌ها …ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا… سپس تو بخوان تا به سمت تو بیایند؛ یعنی تو بشو محیی و احیا کننده!

[14] نمی‌گویم این داستان اتفاق نیفتاده، منتها این داستان برای ابراهیمعلیهالسلام یک معنای سمبلیک دارد. او دنبال این نیست و اصلاً شأن او نیست که این کارها را بکند. او روح الله خمینی است. در این راه است که می‌خواهد اُمم را زنده کند؛ چون او مسئولیت امّت‌ها را به دوش دارد. اصلاً او خودش امّت است. اصلاً امامتش مال این داستان است. [3]

[16] جایگاهی که حضرت ابراهیمعلیهالسلام دارد که ما و پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله را در همین سوره نحل به تبعیت از آن دعوت کرده‌اند، (نحل: 123) …أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ… که این روش را برو، جایگاه احیای اٌمم است. [19] لذا این چیزی که به عنوان احیاء برای حضرت ابراهیمعلیهالسلام ‌می‌خواهید تعریف بکنید،‌ روایت این را می‌برد می‌چسباند به [امّت] و نشان می‌دهد که توی ابراهیم وظیفه‌ات این است که آدم‌ها را بفرستی به بلاد مختلف. کسانی که زنده شده‌اند، بروند زنده کنند، و امّت‌ها را بیدار کنند.

ما این‌جا از خودمان حرف نمی‌زنیم. اگر این‌ها را مستند به آیات نکردیم، می‌شود حرف شکمی!

1-2-  رسمیت داشتن «هویت جمعی امّت» در قرآن

[17] خیلی‌ها می‌گویند: حاج آقا چرا شلوغش می‌کنی؟! تا حالا همه تفسیرهای فردی کرده‌اند! جواب این است که بله! تا حالا چون شیعه زندگی فردی کرده، فقها زندگی فردی کرده‌اند، مفسرین زندگی فردی کرده‌اند و اصلاً تبلیغ دین برای ما فردی بوده، خیلی وقت‌ها تفسیر هم همین تفسیرهاست.

[17] الان در این جلسه به مناسبت بحث امت به شما چیزی را نشان بدهم به عنوان «هویت جمعی» که کاملاً یک هویت است و یک موجود زنده است؛ مثل این که شما چه جوری می‌گویید: یک تیم باخت! حتی اگر در آن تیم رونالدو هم بوده باشد. بحث این نیست که جایزه بهترین نفرات را به چه کسی دادند! مهم این است که آن تیم، باخت. امیرالمؤمنینعلیهالسلام شکست خورد! کوفه شکست خورد! اسلام شکست خورد![4]

[18] قرآن هم یکسری احکام دارد که احکام اجتماعی قرآن است و موضوع آن، اجتماع است. چه در زمینه‌ی هست‌ها، چه در زمینه‌ی باید‌ها، این ملت باید این کار را بکند. این امّت باید این کار را بکند. این یک وظیفه‌ای است به دوش امّت. ارتش باید برود بجنگد، ارتش از مرزها پاسداری کرد و ارتش یعنی چه کسی؟ارتش یعنی ارتش!

[18] این‌ها عناوینی اجتماعی است که به دلیل این‌که دین به ما فردی منتقل شده و به واسطه‌ی همین فردیتش، خیلی وقت‌ها توصیه‌های ما به این است که کلاه خودت را بگیر، باد نبرد! حواست را بده به خودت! با این‌که ما اصالت فرد داریم، ولی یک چیزی به نام اصالت اجتماع داریم.

1-2-1-             احیا و ممات در قرآن، احیا و ممات اُمم

[19] این یک بحثی است راجع به قتل و احیاء که در قرآن اصلاً مربوط به احیای امّت‌هاست. وقتی می‌گوید: (بقره: 195) وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ…؛‌ اگر جامعه‌تان را می‌خواهید به هلاک نیندازید، [چه بکنید؟ انفاق!] ‌ولی ما آیه را کنار می‌گذاریم و یک تکه‌ی آن را می‌گیریم که دارد: (بقره: 195) …وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ…؛‌ خودتان را به هلاکت نیندازید. بعد این می‌شود دستمایه‌ی فقهی برای حُرمت خودکشی! نمی‌گویم دستمایه‌ی این بحث نشود؛ چون‌که ائمه چنین استفاده‌هایی از بریده‌ی آیات می‌کرده‌اند، ولی آیه چیست؟ (بقره: 195) وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ…؛ انفاق کنید و خودتان را به هلاکت نیندازید! حواستان به جامعه‌تان باشد! جامعه به هلاکت می‌افتد. اگر جامعه نسبت به هم بی‌تفاوت بشوند، این امّت به هلاکت می‌افتد.

[21] یا آیه‌ی 24 سوره انفال: (انفال: 24) …اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ…؛ جواب خدا و رسول را بدهید وقتی که شما را دعوت می‌کند به چیزی که شما را احیاء می‌کند. این آیه مال کجاست؟ این آیه در سوره مبارکه انفال است برای دعوت به جنگ! می‌گوید: ای ملت! باید بروید بجنگید که اگر نجنگید می‌میرید. «ملتی که نجنگد، می‌میرد». آیا یعنی من می‌میرم؟ نه! ملت می‌میرد! این اندیشه و این فکر می‌میرد.

[22] ما همه‌ این‌ها را تبدیل به حرف‌های فردی کردیم و آن وقت قتل، می‌شود قتل فردی! احیاء می‌شود احیای فردی! دین می‌شود امری فردی! بعد در قرآن می‌رویم و می‌بینیم اصلاً یک بحث دیگر است! قرآن یک اصالتی می‌دهد به امّت.

1-2-1-1-       طبیعی بودن مرگ امّت‌ها

[37]کما این‌که در آیه 34 اعراف به عنوان این‌که ما مرگ امّت‌ها داریم و این امّت تمام می‌شود و این هم به معنای بدیِ امّت نیست؛ این‌که یک نفر می‌میرد که بد نیست، ولی مهم این است که آیا از خودش ثمراتی بجا گذاشته یا نگذاشته؟ وگرنه هر آدمی می‌میرد. آیا از خودش چیزهایی بجا گذاشته که او ادامه‌ی راه بدهد؟! همین‌طور هر امّت و ملتی می‌میرد. نسل یک انقلاب می‌میرد، نه به این معنی که تک تک آن‌ها می‌میرند!

[40] وقتی گفته می‌شود (اعراف: 34) وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ؛ یعنی امّت هم اجل دارد؛ مثل شخصیت‌های انسانی که وقتی اجل آن‌ها برسد، آن‌ها هم می‌میرند. و اتفاقاً خطاب‌هایی که به افراد گفته می‌شود، برای این است که بیایند این افراد جامعه و این امّت را بسازند.[5]

1-2-2-            مأموریت امّت پیغمبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله دنباله‌روی از روش ابراهیمعلیه‌السلام

[22] هرچقدر جایگاه حضرت ابراهیمعلیهالسلام را بخواهید تأکید بکنید، بکنید؛ چون در همین سوره مبارکه نحل، آیه 281 بعد از آیاتی که خواندیم، خطاب می‌کند به پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله و امّت پیغمبر که این راه را باید بروند، نه راه حضرت نوحعلیهالسلام! نه راه حضرت آدمعلیهالسلام! این آن مأموریت است. مثل این است که طرف فکر بکند که مگر مأموریت‌های من در قبل انقلاب با بعد از انقلاب چه فرقی دارد؟! خوب! خیلی فرق دارد! تو قبل از انقلاب یک مأموریت داری، در چهل سالگی اول انقلاب یک مأموریت داری و در چهل سالگی دوم یک مأموریت دیگر داری! کما این‌که تو خودت به لحاظ فردی، وقتی بچه هستی یک کاری می‌کنی، وقتی بزرگتر می‌شوی، یک مسئولیت داری، وقتی زن می‌گیری مسئولیت‌هایت عوض می‌شود، پس نمی‌توانی فقط برای خودت یک مسئولیت فرض بکنی و بگویی این یک مسئولیتی بوده که من در قبل از انقلاب داشتم و همین جوری الان هم دارم! اصلاً این جوری نیست! چرا؟ به خاطر این‌که شما یک امّت هستید و الان ما به این زمان رسیدیم. ما امّت پیغمبریم. باید حواسمان به این باشد؛ برای همین به خود پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌گویند: (نحل: 123) ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا…؛ تو باید دنبال ملت ابراهیمِ حنیف باشی که حنیف بودن او، به وسط بودن اوست و به صراط مستقیم بودن اوست. (که قبلاً توضیح دادم).

1-2-2-1-      حجّ؛ وظیفه‌ی امّت برای بیعت با امام امّت

[24] اول چند تا کد از آیه بدهم برای این‌که حواسمان را جمع بکنیم که قرار است ما ابراهیمی زندگی بکنیم. ما امّت پیغمبریم. ما امّت حضرت نوحعلیهالسلام نیستیم. ما امّت حضرت آدمعلیهالسلام نیستیم. مدل ابراهیمی آن یک مدل دیگر است و امّت دارد. در مدل ابراهیمی امّت‌سازی هست و امام‌سازی و جریان جامعه‌سازی هست و این را ما باید درست بشناسیم.

[26] در سوره حج آیه 67 عناوینی از امّت‌ می‌دهد که باید امّت‌ها یک حرکتی انجام بدهند و اصلاً برای خودشان وظائفی دارند. دارد: (حج: 67) لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ…؛[6] گاهی این آیه را در سطح مناسک فردی معنا می‌کنیم! انگار «لِكُلِّ أُمَّةٍ»؛ یعنی «لِکلِّ شخصٍ»! البته اشکالی هم ندارد که شما بگویید: حج هم یک مناسکی برای فلان امّت است، ولی این تلقی‌های اصلی نیست و درجه‌ی دو است. محصول اصلی آیه این نیست و اگر این آیه را در کنار آیات دیگر ببینید، می‌فهمید. یک وظیفه‌ای به دوش یک امّتی قرار می‌گیرد. و ما، ماجرای حج را فردی کرده‌ایم که هرکس به تنهایی حج می‌رود! در صورتی که آن بنایی که حضرت ابراهیمعلیهالسلام گذاشته، اگر درست تبیین بشود و اگر قبله درست تبیین بشود وقتی داریم حضرت ابراهیمعلیهالسلام را درست تبیین می‌کنیم، معلوم می‌شود که وظیفه‌ی حج مربوط به امّت است که امّت به حج برود، نه شخص! یک امّتی باید به حج برود، و چرا؟ چون باید برود با امامش بیعت کند. امام آن‌جاست و فرد با امام بیعت نمی‌کند، امّت با امام بیعت می‌کند. ولی ما وظیفه‌ی حج را این‌گونه تبیین نکرده‌ایم. این فواصلی است که مجموعه‌ی تبلیغی دین با ما دارد.

[35] می‌خواهم بگویم: چارچوب قرآن را این جوری باور بکنید و دین را هم همین جوری قرآنی بفهمید و آن وقت وقتی می‌گوید: (حج: 67) لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ…، دارد وظائف امّت را می‌گوید.

1-2-2-2-     تشکیل «امّت، امامت و حکومت» از وظایف مردم

[41] برخی دقت‌های این چنینی بر سر این آیات کرده‌اند؛ مثلاً در اوائل سوره نور دارد: (نور: 2)الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ…؛ آقا! این‌ها را بگیرید بزنید! یا دارد (مائده: 38) وَﭐلسَّارِقُ وَﭐلسَّارِقَةُ فَـﭑقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا… دست دزد را بزنید! این‌ها وظیفه‌ی چه کسی است؟ آیا وظیفه‌ی افراد است؟! نه! البته می‌تواند فرد دزد را بگیرد، ولی حق ندارد یک نفر دست دزد را بزند. من حق ندارم تازیانه بزنم. این وظیفه‌ی حکومت‌هاست. بعضی دقت کردند که برای چه وظیفه‌ای را که وظیفه‌ی مردم نیست، قرآن به مردم می‌گوید؟! به خاطر این‌که وقتی شما را دارد نگاه می‌کند، حکومت‌ها را هم باید از متن شما در بیاورد. یعنی برو حکومت را درست بکن! برس به امّت، برس به امامت، برس به حکومت تا این کار را انجام بدهی. یعنی شما وظیفه‌ی امّت‌سازی و امام‌سازی و حکومت تشکیل دادن را دارید؛ لذا خطابی که اساساً خطاب به حکومت باید باشد، این خطاب را برمی‌گرداند به مردم؛ چون‌که مردمِ این حکومت مهم هستند و این مردم باید بروند حکومت‌ها را بسازند کما این‌که در آیات جهاد دارد: (مائده: 35) …وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ…؛ وسیله درست کن برای خدا و بعد برو بجنگ (که ائمه می‌گویند «ونحن الوسیله»)؛ چون تک که آدم نمی‌تواند و اصلاً حق ندارد برود بجنگد! باید بیاید امّت را درست بکند. امّت‌سازی را انجام بدهد و این از وظائف مؤمنین است. باید بفهمند چیزی به نام امّت وجود دارد تا بروند امام را درست کنند، حکومت را درست بکنند و بعد بروند بجنگند. (مائده: 35) …وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ…؛

1-2-3-           جدی بودن تعبیر امّت در قرآن

[45] پس پدیده‌ای به نام امّت و امّت‌سازی به واسطه‌ی وجود امام به حضرت ابراهیمعلیهالسلام نسبت داده می‌شود. ما مسئولیتی به نام مسئولیت اجتماعی داریم. [باید] رگ و ریشه‌ی این بحث‌ها بخواهد در فقه خودش را نشان بدهد، کما این‌که ما مسئولیتی به نام اعمال جوانحی داریم، مسئولیتی به نام مسئولیت اجتماعی هم داریم. شما نمی‌توانی برای خودت یک جایی باشی! امیرالمؤمنین می‌گویند: ما مسئولیتی راجع به بقاع(زمین) داریم: «انّکم مسؤولون عن البقاع و البهائم»؛[7] یعنی از شما درباره زمین و بهائم سؤال می‌شود که با بهائم چه کردید؟! با زمین‌ها چه کردید؟! پس به طریق اولی با فقرای امّت چه کردید؟! لذا امّتی تنبیه می‌شود، به سمت هلاکت می‌رود؛ چون انفاق نمی‌کند. اصلاً در این امّت انفاق نیست. ما اصلاً با این ادبیات مسئولیت اجتماعی آشنا نیستیم. فکر می‌کنیم مسئولیت اجتماعی یک ماژولی است که به دین ما می‌چسبد، ولی برخی هستند که سرشان درد می‌کند برای مسائل اجتماعی. خدا این احساس مسئولیت را به امّت‌ها برگردانده که این‌ها اّمت‌ها را خراب یا سعادتمند می‌کند. یا وقتی جماعت‌هایی هستند که دارند یک کارهایی می‌کنند، خدا عذاب را از امّت برمی‌دارد! تعبیر امّت و جامعه‌سازی تعبیری کاملاً جدی در ادبیات قرآنی است که «برای امّت چیزهایی زینت داده می‌شود»[8]، «امّت مسئولیت دارد»، «امّت وظائف تاریخی دارد»؛ (حج: 67) لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ ؛ هر امّتی وظائفی دارد که باید دنبال این وظائف باشند.

1-2-4-            نقد به در« فضای قرآن نبودن» حتی در «فضای فردی» بودن دین

[28] گذشته از این‌که اگر شما سر فرد هم می‌آیید، باز نگاه‌های قرآنی با نگاه‌هایی که تا به حال به ما دادند، متفاوت است. ما الان وظیفه‌ی فردی مان را باید از توضیح المسائل پیدا بکنیم،‌ ولی گاهی توضیح المسائل‌ها یک سمت و رویکرد دیگری پیدا می‌کنند، البته نمی‌گویم توضیح المسائل نخوانید. در توضیح المسائل‌ها و آنچه که ما تا به حال شنیده‌ایم از وجوب و حرمت و استحباب، اینها به اعمال جوارحی میخورد یا اعمال جوانحی(قلبی)؟ به اعمال جوارحی میخورد! یعنی تکالیف بدنی می‌خورد، در صورتی که قرآن کاملاً بحث‌های جوانحی، یعنی عمل قلبی دارد؛ یعنی شما یک کارهایی را باید به جهت قلبی انجام بدهید و یک کارهایی را نباید به جهت قلبی انجام بدهید.

[30] جالب است که در بحث گناهان کبیره که مطرح می‌شود، خود ائمه وقتی از گناهان کبیره می‌گویند، برخی از گناهانی را کبیره می‌گویند که امروز برای ما گناه کبیره محسوب نمی‌شود و وقتی هم می‌آید، اصلاً احساس نمی‌کنیم که باید بجنگیم تا برود؛ مثلاً «یأس من روح الله»؛ یأس از رحمت الهی، یا «أمن من مکر الله»، یا «نومیدی»، «عُجب» که این‌ها مال جوانح انسان است. قرآن چه می‌گوید؟ قرآن هم این را تأکید می‌کند: (بقره: 284) …وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ…؛ هم ابدائات و آشکارهایتان مورد محاسبه است و آنچه را که پنهان می‌کنید هم مورد محاسبه است.

[31] ما یک بحثی داریم در علم اصول که البته ربطی به علم اصول ندارد؛ چون پایه‌های این علم مال علم اصول نیست و مال علم کلام است. می‌گویند ما دو جور فاعل داریم در آدم‌هایی که خطا می‌کنند که یا عاصی هستند یا مُتَجرّی؛ گاهی فرد می‌خواهد یک کار خطایی انجام بدهد و انجام می‌دهد که می‌شود عاصی. گاهی می‌خواهد یک گناهی انجام بدهد، ولی اینترنتش وصل نمی‌شود، فیلترشکنش هم کار نمی‌کند و به این می‌گویند آدم متجرّی؛ کار بد را انجام نمی‌دهد، ولی عزم و همت کار بد را می‌کند. خوب! این‌جا چه جوری باید قضاوت بکنیم؟ می‌گویند: کار بد که انجام نداده! در حالی که این حکایت از یک خُبث طینتی دارد و طرف واقعاً اشکال دارد. شما هم مولا‌های عرفی را هم حساب کنید که طرف بخواهد بزند زیر گوش مولا، بعد مولا جاخالی بدهد، بعد بخورد توی گوش دشمن مولا، بعد این مولا چه می‌گوید؟ آیا می‌گوید: آقا دستت درد نکند؟! یا می‌گوید: تو داشتی می‌زدی توی گوش من؟! یعنی این آدم را مستوجب توبیخ می‌داند، لذا عمل جوانحی سر جای خودش کاملاً مهم است و طرف باید این را دور کند. کسانی که یأس‌پراکنی می‌کنند، از رحمت خدا مأیوس می‌کنند، صاحب گناهان کبیره هستند. این‌ها اگر این کار را زیاد بکنند پشت سرشان نمی‌شود نماز خواند؛ چون این آدم اصرار بر گناهان کبیره دارد.

[34] ما در اعمال فردی هم در حال دیگری هستیم و در حال قرآن نیستیم؛ اگر در حال قرآن برویم، می‌بینید بسیاری از حرف‌هایی که می‌زنند راجع به ذکر و ایمان جزء اعمال قلب است. کسی که می‌فهمد که خودش حسود است، باید این حسادتش را درست کند، ‌مرتفع بکند وگرنه این توبیخ دارد. اگر هم روایاتی شنیدید که «رُفِعَ عن أمتی …»؛ 9 چیز از امّت من برداشته شده که یکی از آن‌ها حسد است «ما لم ینطق بشفۀ»؛ حسد مادامی که به زبان در نیامده، ما آن را می‌بخشیم؛ یعنی آن سطح از گناه کسانی را که حسد می‌ورزند و به محسود خودشان لگد هم می‌زنند، ندارد، ولی به این معنا نیست که «حسد اشکال ندارد»؛ حسد گناه قلب است و اشکال دارد. برای همین کسانی که دقت کرده‌اند، حتی آمدند در روایات تیترهایی زدند؛ مثل: «باب وجوب یقین به این‌که رزق دست خداست»؛ یعنی این از واجبات است؛ یعنی لازم است فکر بکنی که رزق را خدا می‌دهد.

2-گریزی به مسئله زن و خانواده به مناسبت روز زن

2-1-  سه لقه عشق

[49] به عنوان کسی که دستی از دور بر آتش دارد در بحث‌های مشاوره‌ای نکته‌ای عرض کنم که مهم است: در سوره مبارکه نور یک «سه‌لقمه عشق» یاد داده که سه وقت اختصاصی هست: (نور: 58) …مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ… من به طلبه‌هایمان می‌گویم که شما در ظهر چند تا کار واجب دارید؟ می‌گویند: نماز و ناهار. می‌گویم: واجب دیگر شما، زدن یک پیام عاشقانه به خانمتان است که جزء عورات است که باید سه لقمه عشق صبح و ظهر و شب سر وعده سه قرص عشقولانه باید در خانواده بخوریم. عوراتی که کسی جلوی کسی نمی‌تواند بگوید.

[50] ما مستند تهیه کردیم، گزارش گرفتیم که طرف گفته من ده سال است به خانمم نگفتم که دوستت دارم! و می‌گوید: این لوس‌بازی‌ها چیست؟! ما درست زندگی نمی‌کنیم. با محبت و محبت‌ورزی زندگی نمی‌کنیم.[56] محبت کردن در خانواده هم به‌شدت توصیه می‌شود و همین لوس‌بازی‌ها را باید آدم در خانواده داشته باشد. یک زندگی شیرین خانوادگی پایه‌ی زندگی‌های اجتماعی است. این پایه را باید درست گذاشت و این هم کار خود قرآن است. در همین سوره مبارکه نور وقتی روال این سوره را نگاه می‌کنید، از بحث خانواده شروع می‌شود تا می‌رسد به اعماق مسائل اجتماعی؛ یعنی می‌گوید: اگر تو مسئله‌ای به نام ولایت را در خانه جا انداختی، این می‌شود پایه‌ی تربیتی برای جا انداختن مسئله‌ی ولایت در اجتماع. اگر در آن جاها جانیفتاد، معلوم نیست بعداً هم جابیفتد.

[51] من به عنوان یک مشاور عرض می‌کنم که ما یک مشکلی داریم و آن مشکل تمرکز است. ما هر موقع هر کاری می‌کنیم، یک کار دیگری داریم می‌کنیم! مثلاً وقتی در خانواده هستیم، سرِ کار هستیم! و وقتی سرِ کار هستیم توی درس هستیم! و وقتی توی درس هستیم، به منبر فکر می‌کنیم! وقتی هم که در نماز هستیم رفته‌ایم در خانواده! برای همین همه‌ی وقت‌ها را می‌گذاریم، اما با کمترین بهره‌وری! چون متمرکز نیستیم روی کاری که داریم می‌کنیم. این جوری نیست که وقتی درس می‌خوانیم درس بخوانیم. وقتی می‌رویم در خانواده، واقعاً برویم در خانواده و گوشی و ارتباطات را قطع کنیم که وقتی 2-3 ساعت در خدمت خانواده هستم، عمیقاً وقت بگذارم برای خانواده!

[52] من لابلای کارهایم دارم کتاب «دختر شینا» را می‌خوانم! این کتاب را بخوانید که واقعاً از خیلی از ابعاد مهم است. (اگر تمامش بکنم حتماً توصیه ای برای رفقا می‌نویسم که بخوانند) که چه جوری خود آن رزمندگان حتی با کمبود وقتی که داشتند، چقدر عمیق وقت می‌گذاشتند. و چه جوری عشق‌های زمینی را آسمانی می‌کردند و امر ولیّ شناسی و محبت، چه جوری قلوب را به سمتی منعطف می‌کند! (واقعاً برای یک خانواده چنین کتاب‌هایی خیلی خوب است. من این کتاب را دارم می‌خوانم و مست می‌شوم).

2-2- غضّ بصر، موجب حفظ خانواده

[53] در بحث خانواده یک نکته‌ای دیگری هست و آن این است که خیلی از رفقا ریزه‌خواری می‌کنند. آقا! وقتی شما همسر داری، اگر هی صحنه‌های مختلف نگاه بکنی و با آدم‌های مختلف ارتباط برقرار بکنی، وقتی که خانه می‌روی، سیر هستی! و این نمی‌شود! مثل این است که کسی یک تکه نان در جیبش گذاشته، ریز ریز می‌خورد که وقتی به خانه می‌رود، دیگر گرسنه نیست! آن عشق دیگر نیست! این‌که داریم «غضوا ابصارکم عما حرم الله لکم»[9] (نور: 30) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ … (نور: 31) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ… ؛ چشمانتان را فروهشته کنید! این ارتباط‌ها را به بهانه کار و… نداشته باشید! نکنید تا ببینید که در خانواده از ارتباط و از دیدن و از قیافه و از همه چیز لذت می‌برید، ولی وقتی این جوری نیست، طرف زندگی درستی هم نمی‌کند. لذت هم نمی‌برد؛ چون اگر کسی بخواهد برود نگاه بکند و ارتباط داشته باشد، دست بالای دست بسیار است و هر گلی یک بویی دارد.

[55] امروزه حتی بچه‌های مذهبی بعضاً پیش ما می‌آیند و سؤالاتی می‌کنند و برایشان هم خیلی طبیعی شده ارتباط با چند زن و نگاه کردن به صحنه‌های جرم و برایشان هم مهم نیست! خوب! شما خانواده تان را محل خطر قرار می‌دهید و آدم از زندگی لذت نمی‌برد و این (نور: 30) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ … (نور: 31) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ…؛ مهم است.

2-3-                   توجه به ابعاد مختلف یک زن (از پرورش نسل تا فعالیت‌های اجتماعی و …)

[57] یک نکته‌ی دیگر: این چیزی که گاهی تلویزیون نشان می‌دهد به عنوان الگوی زن، چرت و پرت است؛ مثلاً یک زنی را هم نشان می‌دهد که کامیون سوار می‌شود. حالا راننده کامیون هست که هست! حتماً یک مشکلی دارد که دارد این کار را می‌کند، ولی درشت کردن و برجسته کردن این، به عنوان یک زن موفق درست نیست. همین چیزی که حضرت آقا راجع به تربیت نسل می‌گویند، و روی این وظیفه تأکید می‌کنند، ‌می‌گویند :‌ زن دارد مهم‌ترین خلقت خدا را تربیت می‌کند. آیا این چیز کمی است؟ شما شانس آوردید که در این زمان هستید. ما در زمانی ازدواج کردیم که حتی روی قوطی کبریت ها و پفک ها هم این را می نوشتند که بچه دار نشوید! فرزند کمتر زندگی بهتر! آن‌هاکه یادشان است یادشان است که اگر کسی 3-4 تا بچه داشت، باید خجالت می‌کشید! ولی الان یک نفر که 3-4 تا بچه دارد، سرش را بالا می‌گیرد و این هم اثر تبلیغات است.

[58] مردها هم بدانند که همانطور که خدا این قابلیت پرورش نسل را در زن گذاشته، یک قابلیت‌های دیگر هم گذاشته که مغزش هم کار می‌کند، می‌تواند درس هم بخواند. اگر کسانی می‌خواهند روی این قابلیت‌های خودشان هم تأکید بکنند، بکنند. ما الان دو حوزه ی علمیه دخترها و پسرها داریم و بعضاً دخترهایی داریم که از خیلی از پسرها قویترند. یعنی زن این آپشن را هم دارد. اینکه ما فقط تأکید بکنیم روی مسئله فرزندآوری درست نیست. رفقایی داریم که می‌گویند: حرف نزن! وظیفه‌ات معلوم است و درس را بی خیال! نه! درس چیزی است که باید فضای آن را برای برخی که هم قابلیتش را دارند و هم علاقه‌اش را دارند، فراهم کرد که کلاس بیاید و پیشرفت کند. بالاخره اگر قرآن احیاء میکند، زن هم باید کلاس قرآن برود. اگر شنیدن این حرفها خوب است، او هم باید بشنود. حالا شما بچه را نگه دار تا خانم درس بخواند. این‌ها کارهایی است که باید ما این دست کارها را هم انجام بدهیم. هی تکریم مقام زن، بالاخره باید شرایط را مهیا کرد که خانم‌ها هم در این مسائل پیش بروند.

2-3-1-           عدم اختلاط، مستلزم فعال بودن زن‌ها در فعالیت‌های اجتماعی

[61] اینکه هی می‌گویند: اختلاط موقوف! چرا این طرفش را نمی‌فهمیم که پس ما باید دکتر زن داشته باشیم که مریض زن پیش دکتر مرد نرود. چرا لبه ی این طرفش را نمی‌فهمیم؟! اگر شما می گویید: اختلاط موقوف! باید یک مجتهدها و معلمهای زن داشته باشید که زنها پیش اینها بروند و درس بخوانند و کار بکنند. اگر میگویید اختلاط موقوف! باید به لوازم آن پایبند باشید و باید دنبال این برویم که این لوازم را بسازیم؛ برای همین است که آقا هر دو تای این را میگوید و روی هر دوتای اینها تأکید میکند. و جالب است که برای همین است که در قرآن خیلی تفکیک جنسیتی وجود ندارد. مگر مسئله خانواده به وجود بیاید که در آن، تفکیک جنسیتی معنا دارد. بله در بحث مدیریت خانواده، می‌شود: (نساء:34) ﭐلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى ﭐلنِّسَاءِ… مدیریت چند اندیشه میتواند داشته باشد: مردمدیری، زن مدیری، بچه مدیری، اصلح مدیری. تئوری قرآن چیست؟ بیمجامله مردمدیری! این هم که درجات عنداللهی نیست. مدیریت خانواده و مسئولیت خانواده است. حالا شما میگویید این حکم بعضی جاها کار نمیکند؟ خوب! حکمها روی اعمِ اغلب داده میشود، روی موارد خاص که داده نمیشود! حالا اگر زنی از مردش قویتر بود، مشکل آن خانواده است، نه اینکه قانون را عوض کنیم. یک قانون عمومی داریم براساس اعم اغلب و آن اینکه مرد مدیر است. هیچ فضیلت عنداللهی هم نیست. گاهی ما مردها فکر میکنیم کاش مسئولیت نداشتیم؛ مثل خانمها که گاهی فکر میکنند کاش مسئولیت بچهداری گردنشان نبود، به خدا ما هم فکر میکنیم کاش این مسئولیت گردن ما نبود!

[64] این تفکیک جنسیتی به این سبک که در ذهن ماست، در قرآن نیست و خیلی سفت می‌گوید: (احزاب: 35) إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ… اصلاً کاری به کار این حرف‌ها ندارد! (آلعمران: 195) فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى…؛[10] پیغمبرصلّیاللهعلیهوآله می‌خواهد بیعت بگیرد از زنان هم بیعت می‌گیرد. می‌خواهد حرکت اجتماعی انجام بدهد، آقای جوادی ذیل همین آیه (نور: 62) …وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ… در کتاب «زن در آیینه جلال و جمال» میگویند: امر جامع دیگر زن و مرد ندارد. همه باید پای حکومت بایستند. اما در بحث خانواده و نگاه به نامحرم بحث تفکیک جنسیتی به وجود می آید.

 

صلوات!

 

 

 

 

 

[1] . بِجَهَالَةٍ نه به معنی «ندانسته»، بلکه یعنی از سر نادونی! برای ما نادانی با نادونی فرق دارد! مثلاً می‌گویند طرف آدم نادونی است. منظور از نادون غیرعالم نیست؛ چون که اگر کسی یک سوئی را عَن غَیرِ علم‏ًًٌٍٍٍٍُِِِ انجام بدهد که این اصلاً سوء نیست و به یک معنا اصلاً توبه هم نمی‌خواهد. مثلاً من نمی‌دانم این آب، غصبی است و می‌خورم و این به معنی «عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ» نیست. این‌ها قیدهای تفسیری و توضیحی است؛ مثل «(آل عمران: 21) …وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ… این «غَيْرِ حَقٍّ» قید تفسیری است. این جوری نیست که ما دو جور کشتن انبیاء داریم: یکی بغیر حق و یکی بحق! و این‌جا منظور نوع بغیر حق آن است! بلکه دارد توضیح می‌دهد که کشتن انبیاء ناحق است. این‌جا هم همین طور است و دارد می‌گوید: «عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ»؛ انسان سوء را با جهالت انجام می‌دهد؛ یعنی آدم عاقل سوء انجام نمی‌دهد. اگر دارد انجام می‌دهد، آن روح ایمانی و عقل درونی او را که به عنوان «ما عبد به الرحمن»[1] است، از او گرفته‌اند، و لذا بی‌عقلی می‌کند که انجام می‌دهد.

[2].[11] در بین علما رسم است که وقتی می‌خواهند بگویند: ما یک حرفی را قبول نداریم، می‌گویند: ما متوجه نشدیم! یا می‌گویند: نفهمیدیم! و این یعنی این حرف را قبول نداریم. می‌گویند یک بار که این آقایان داشتند بحث می‌کردند، یکی از علما گفت: ما این مطلب را نمی‌فهمیم، یک بچه طلبه‌ای نشسته بود، گفت: حاج آقا! اتفاقاً من هم نمی‌فهمم! گفتند پسر! نفهمیدن تو با نفهمیدن ما خیلی فرق دارد. نفهمیدن ما یعنی اینکه قبول نداریم!

[3] . [15] بارها عرض کردم: این امامتی که برای حضرت ابراهیمعلیهالسلام دارد گفته می‌شود و بعد هم برای حضرات معصومین در امامت‌هایی که دارند، یک بُعدهای تکوینی دارد که نه قابل نصب و نه قابل غصب است. یک بُعدهای دیگری دارد (که البته متکی به ابعاد تکوینی آن‌هاست) و آن بُعد اجتماعی است که دارد ولایت را رقم می‌زند و شده مسئول جامعه.

برای همین عرض می‌کنم که اگر شما در غدیر می‌خواهی فضائل امیرالمؤمنینعلیهالسلام را بگویی، بگو! ولی ربطی به بحث ندارد! ممکن است بگویید این‌ها پشتوانه‌های بحث است، ولی آن که در غدیر و سقیفه نصب شد، ‌این امامتی که شما فضائلش را می‌گویی نیست. آن، یک امامت دیگری است. البته آن ولایت تکوینی پشتوانه‌‌اش هستف و اصلاً آن را کسی نصب نمی‌کند.

[4] . [45] تا به آن‌ها می‌گویی: شما رفتی به این‌ها رأی دادی، می‌گویند: ما رأی ندادیم! در حالی‌که اصلاً بحث من و تو نیست، بحث این است که این امّت یک چنین انتخابی کرده و امّت باید پای انتخابش بایستد. در حکومت امیرالمؤمنینعلیهالسلام هم این جور نیست که امیرالمؤمنینعلیهالسلام کار بد می‌کرده، ولی بالاخره مصیبت‌هایش را همه با هم می‌کشیدند؛ چون‌که این انتخاب، انتخاب امّت بود.

[5] . [38] مثل این‌که آقا پیام گام دوم را دادند که گام جوانان است. جنس این حرف اجتماعی که آقا می‌زنند قرآنی است. آقا! پرونده‌ی ما تمام! دیگر پرونده جوانان باز شده! آقا یک پیامی دارد در 20 سالگی انقلاب، و این پیام خیلی دست به دست نشد. اگر به این پیام نگاه کنید خطاب به مسئولین، دولتمردان، روحانیت، احزاب سیاسی و ملت شریف ایران است، ولی در گام دوم، همه فهمیدند که خطاب به جوان‌هاست؛ یعنی دیگر باید امّت‌سازی جوانانه اتفاق بیفتد، و این هم وظیفه‌ی امّت جوان است کما این‌که در خانواده‌ای وقتی یک نفر پا یه سن می‌گذارد، خودش می‌شود واجب النفقه‌ی فرزندان، الان این حکایت امّت است که دارد یک پوست‌اندازی می‌کند. پوستش باید بیفتد و جوان جایش بیاید که وقتی شما نگاه می‌کنید، می‌بینید آن امّت رفت که این امّت آمد. الان امّت جوان پایش را گذاشته در میدان و دارد کارها را به عهده می‌گیرد. این اتفاقاً چیز بدی نیست. این مثل این است که آدمی مرده. مردن آدم که اشکال ندارد، اما بالاخره ثمرات دارد.

[6].برای هر امتی عبادتی مقرر کردیم تا آن را انجام دهند پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند.

[7] . نهج‏البلاغه خطبه 167

[8] . [44] در آیه 108 انعام دارد: (انعام: 80) …كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ…؛ ما گاهی عمل امّت‌ها را برایشان زینت می‌دهیم، نه عمل اشخاص را! یک کاری می‌کنند که این امّت فکر می‌کند دارد کار خوب انجام می‌دهد، در حالی که امّت کار خوبی انجام نمی‌دهد.

[9] . خطبه ی 193 نهج البلاغه

[10]. پس خدا دعاهاي ايشان را اجابت کرد که البته من که پروردگارم عمل هيچ کس از مرد و زن را بي مزد نگذارم.