باسمه تعالی
پیادهسازی جلسهی 73 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان –5 شنبه 17 اسفند 96
بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَنِ ﭐلرَّحِیمِ
(97 بقره) قُلْ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ ﭐللَّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛ (98 بقره) مَن کَانَ عَدُوّاً لِّلَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ ﭐللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ؛
خلاصه
جلسهی هفتاد و سوم تفسیر سورهی مبارکهی بقره، با بحث قوم برگزیده آغاز شد. اشاره شد که برگزیده شدن یک قوم، به دلیل داشتن قابلیتِ جهاد و پذیرش مسئولیت سنگین موعود است. در واقع بحث موعود، یک پدیدهی استثنایی نیست، بلکه یک پدیدهی علیالقاعده است. یعنی قاعده برای همهی زمانها یکی است؛ حالا تا آدمها چقدر پای جهادشان بایستند و چقدر موعود را جلو بیاندازند!. در ادامه در توضیح اینکه کار قوم برگزیده وحیانی کردن بشر است، توضیحاتی در مورد سکولاریسم –ذیل آیات ابتدایی سورهی علق- ارائه شد. در این سوره، پس از آنکه میفرماید خدا تعلیم میدهد، خدا علم را یاد میدهد و خدا و خدا و … میرسد به اینکه کَلَّا إِنَّ ﭐلْإِنسَانَ لَیطْغَی* أَن رَّءَاهُ ﭐسْتَغْنَی(علق:6و7) میفرماید حالت او شد حالت استغناء؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه وحی را رد نمیکند، بلکه اصلاً به آن کاری ندارد؛ یعنی «بشرِ منهای وحی». ته آن هم به طغیان میکشد: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ ﭐلَّذِینَ أَسَاءُواْ ﭐلسُّوأَی أَن کَذَّبُواْ بِئَایاتِ ﭐللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یسْتَهْزِئُونَ(روم:10) در یک سراشیبی میافتد که تهِ آن ستیزه و استهزاء است. کار ملأ هم علممالی کردن تئوریهای استکبار با استفاده از همین تئوری استغناء است. الآن نظام استکباری فرعونی وقتی میخواهد فرعونیت خود را عِلمی کند، میدهد دست یکسری از دانشمندان -مثلاً بانک جهانی- شروع میکنند تولید علم کردن در این حوزه؛ همین میشود علم. بعد از طریق مقالات isi برای همه، یک نظام واره و چرخهی گردش علمی میگذارند. در قرآن هم میبینیم که یک حرف را فرعون میزند، بعد همان حرف را ملأ با زبان خودشان میزنند. در نقطهی مقابل، قوم برگزیده باید در همهی زمینهها جهاد کند تا آدم را متصل کند به آن چیزی که وحی میگوید. و در این راه است که وعدههای الهی میآید و یکهو اتفاقات خاصی میافتد که غیر قابل محاسبه است؛ نظیر اینکه خدا یکهو فرعون را، یک تمدنی راغرق میکند.
بحث بعدی که در این جلسه طرح شد، اثر مدیریتی سیستم خودکنترلی بود؛ اینکه قرآن سیستمهای نظارتی خاصی را برای جامعه و فرد قائل میشود. همچنین راههای ایجاد خودکنترلی از نگاه قرآن بیان شد. اول، عشق و محبت؛ یعنی من آنقدر عاشق خدا هستم که دیگر بحث مزد و دودوتاچهارتا با معشوق خودم نمیکنم. به مؤمن و جامعهی مؤمنین میگویند شما باید «اهل ولایت» باشید؛ که این اهل ولایت بودن سر از یک نوع رابطهی عاطفی بین شما و خدا در میآورد، بین شما و ولیِّ خدا در میآورد. نهایتش این میشود که «من در این رابطه عاشقم» و در این نظام عاشقانه، حاضرم پدر خودم را در بیاورم]یعنی چیزی کم نگذارم[. این میشود یک سیستم خود کنترلی. دوم، خود را در محضر خدا و ملائکه دیدن؛ یعنی حالا که قرار نیست دودوتاچهارتا کنم و برایم مهم نیست که این دوربینها دارند مرا میبینند یا نمیبینند، بلکه أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ ﭐللَّهَ يَرَى(علق:14) خدا دارد میبیند و این برایم مهم است، پس من میترکانم. هم عاشقم، هم از این طرف خدا دارد مرا میبیند، و هم ملائکهی خدا میبینند. سوم، معاد؛ از آنطرف هم یاد معاد هست. یاد معاد بازدارنده است، باعث میشود من دیگر این قدر حساب کتاب نکنم؛ اگر اضافهکاری هم شد دنبال پولش نیستم، برای معشوق اضافهکار کردم. اینکه مثلاً فلان کار را میکنم و فلان کار را نمیکنم، فلان مصاحبه را انجام میدهم و دیگری را انجام نمیدهم؛ معادباوری همه را کنترل میکند. در این زمینه به چند روایت هم اشاره شد. از جمله اینکه در توصیف عقلا فرمودهاند «عقلا فضول دنیا را کنار میگذارند چه برسد به گناهانش را»؛ طرف باید خیلی آدم باشد که مدام به امکانات خودش اضافه کند اما دلبستهی آنها نشود. روایت بعدی ناظر به بُعد دیگری از همین بحث است؛ امام صادقعلیهالسلام میفرمایند: کالایی برای خانوادهات فراهم کن، زیرا مرد اگر مصیبت مرگ برایش پیش بیاید، وقتی یادش بیاید که بهاندازهای گذاشتهام که خانواده بخورند، راحت جان میدهد. جمع بین دو روایت به اینصورت توضیح داده شد که منظور این نیست که همه زاروزندگی و زن و بچه به دلیل وجود مرگ، رها شوند، بلکه منظور این است که پریدن در بغل دنیا مذموم است. روایت سوم، یاد معاد را عاملی برای رسیدن به آرامش معرفی میکند. آدم فکر میکند یاد مرگ بدترین چیز است ولی در روایت میگوید که این فکر باعث تشویق به عمل میشود. اشاره شد که خودکنترلی باید بعنوان یک اصل در مدیریت تلقی شود و چیزهای دیگری که با این فضا سازگار است، بیاید و ضمیمهی این بحث شود.
ذیل آیهی 97 سورهی بقره قُلْ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ ﭐللَّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ اشاره شد که یهودیان بهانه میآوردند که باید میکائیل وحی رابیاورد تا آنها قبول کنند. کسانی که نمیخواهند قبول کنند، بالاخره یک بهانهای دارند. این حالت برای فرهنگِ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ(نساء:150) است، بعضی چیزها را قبول دارند، بعضی را قبول ندارند و این تفریق، از سیاستهای شیطان است که از بحثهای تفریق پیوندها شروع میشود، میرسد به تفریق بینَ الملائکه، تفریقِ بینَ الرسل، تفریقِ بینِ ادیانی، تفریقِ بینِ احزابی و … . در نقطهی مقابل، اسلام با طرح بحث اخوت و صلهی رحم، با فضای مسجد، با امام، … میخواهد جامعه را به هم بدوزد. شیطان برای اینکه جامعهی ایمانی را زمین بزند، پیوندهایش را میبُرد و فرد را دچار یک جور فردگرایی میکند. از آنطرف در اسلام، تنها بودن نهی شده است مگر اینکه شب و نصفه شبی باشد و خلوتِ خود شخص و خدا. در مجموع، سیاست اسلام، سیاست تقویت پیوندهاست. در همین راستا ضمن بیان چند مثال، به اهمیت هیئتهای خانگی، نظام همسایگی، نظام ریشسفیدی و … در سبک مدیریت اسلامی اشاره شد. مردم برای خودشان نظام بزرگتری و ریش سفیدی دارند. این نظام از پایین به بالا در مردم ایجاد میشود و باید حفظ شود.
مصدّق بودن قرآن -به این معنا که همهی رسل گذشته را تصدیق میکند- نافی «سیاست شیطانی تفریق» است. به پیغمبر میفرماید: مَا یقَالُ لَک إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِک(فصلت:43) یعنی خدا به تو چیزی نگفت مگر اینکه تمام این وحی را به رسل قبل از تو هم داده. منظور این است که حرفهای رسل در خطوط کلی یکی است. یک برنامه خدا بیشتر ندارد و آن اینکه بیایند جهان را از عبودیت خدا پر کنند و جهان به سمت عبودیت حرکت کند. البته قرآن مُهَیمِن و مُشرِف است و میخواهد حاکمیتها در پازل او بازی کنند، میخواهد بگوید من مُشرِفَم و شما بیایید در پازل من. اما همهی ادیان را هم مصدّق هستم، همه هم که میخواهیم یک راه را برویم. پس اهل تورات بروند به تورات حکم کنند و اهل انجیل به انجیل حکم کنند، فقط توی پازل من باشند.
در انتهای جلسه، به مناسبت میلاد حضرت زهراسلاماللهعلیها چند کلامی هم در مورد شخصیت عظیمالشأن ایشان، صحبت شد. ایشان در خانهی حضرت خدیجهسلاماللهعلیها به دنیا آمدند که بعد از کعبه، با فضیلتترین جای دنیاست. پیامبر 28 سال در این خانه بودند و جبرئیل 13 سال در این خانه میآمد. از یکطرف حضرت، نعم العون علی طاعة الله هستند، از آنطرف هم امیرالمؤمنین میفرمایند: ما اغضبتها و لا اغضبتنی، نه من او را غضبناک کردم و نه او مرا. کلاً یک زندگی در صفا و صمیمیت داشتند و آنهم خاندانی که از این دامان پاک به دنیا آمدهاند. کسانی که در توسلات زرنگ هستند، حواسشان هست که به سراغ مخدّرات بروند. توسلات خود ائمه، به حضرت صدیقه طاهرهسلاماللهعلیها بوده؛ چون ایشان، مادرشان بوده و فوقالعاده به شخصیت مادر احترام میگذاشتند. اشاره شد که این خاندان کَرَم، خودشان را زیر دِین کسی نگه نمیدارند. اینقدر دارند که تا دلتان بخواهد به شما میدهند. لذا این ولایتمالی کردن هر چیز را فراموش نکنید! حتی به پیغمبر در معراج میگویند: در نمازت سورهی انّا اَنزَلنا بخوان به خاطر شأن اهل بیت؛ که این نمازت باید با ولایت بالا برود! مسئلهی زیارت و توسل را جدی بگیرید، اینها برای خودش آثار دارد. عاشق باید در مغناطیس حضور اهل بیتعلیهمالسلام قرار بگیرد؛ مثل برادههایی دور آهنربا که راهشان را میگیرند و تنظیم میشوند، ما باید فقط خودمان را دور این مغناطیس قرار بدهیم. زیارت برویم، مشهد برویم، حتی گفتهاند نمیخواهد صدقه بدهید بروید زیارت امام حسینعلیهالسلام اربعین بروید و خودتان را در مجالس اهل بیت نگه دارید؛ که مغناطیس اهل بیت خیلی قدرت دارد. افراد در آن مغناطیس تربیت میشوند و در آنجا، راههای میانبری هم هست.
موضوعات اصلی: قوم برگزیده، موعود، وحیانی کردن بشر، سیستم خودکنترلی، سیاست تفریق، مصدق بودن قرآن، حضرت زهرا سلاماللهعلیها
موضوعات فرعی: سکولاریسم-استغناء، ملأ، معاد، مدیریت اجتماعی اسلام، اخوت و صلهی رحم، نظام ریشسفیدی، هیئتهای خانگی، ولایتمالی
فهرست مطالب
1- قوم برگزیده شدن، به دلیل قابلیتِ جهاد و قابلیت پذیرش مسئولیت سنگین موعود
1-1- موعود، علیالقاعده است نه یک اتفاق استثنائی و ناگهانی
1-2- کار قوم برگزیده، وحیانی کردن بشر و جذب امدادهای الهی
1-2-1- سکولاریسم (یا همان استغناء)، یعنی بشر بدون وحی (نه لزوماً بشرِ مقابل وحی)
1-2-2- وظیفهی قوم برگزیده، وحیانی کردن بشر
1-2-3- کمکهای غیرقابل محاسبهی خدا به قوم برگزیده
2- اثر مدیریتی سیستم خودکنترلی
2-1- راه ایجاد «خودکنترلی» از نگاه قرآن
2-1-2- دوم؛ خود را در محضر خدا و ملائکه دیدن
2-2- خودکنترلی، محصول روحیهی جهادی
2-3- «خودکنترلی»، اصلِ در مدیریت
3-1- سیاست تفریق؛ سیاست شیطنتآمیز شیطان
3-2- سبک مدیریت اجتماعی اسلام، با مباحث اخوت و صلهی رحم
3-3- شیطان برای اینکه جامعهی ایمانی را زمین بزند، پیوندهایش را میبُرد
3-4- سیاست اسلام، سیاست تقویت پیوندها
3-4-1- اهمیت هیئتهای خانگی، نظام همسایگی، نظام ریشسفیدی و … در سبک مدیریتی
3-5- مصدق بودن قرآن، نفی سیاست تفریق
3-5-1- مصدّق بودن قرآن یعنی با حفظ شریعت (یهود، نصارا و …)، در پازل قرآن حرکت کردن
4- به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلاماللهعلیها
4-1- ولایتمالی کردن، راه میانبر برای رسیدن
میلاد حضرت زهرا سلامالله علیها را تبریک عرض میکنم، انشاءالله که عیدی را از دست خود پیغمبرصلیاللهعلیهوآله بگیریم. میلاد حضرت امامره را هم تبریک میگویم و پیشاپیش عید را هم تبریک میگویم چون این جلسه، آخرین جلسهای است که در سال 96 در خدمت شما بزرگواران خواهیم بود. انشاءالله تا همین مقدار و جایی که فراز تمام میشود، بحث را به پایان میرسانیم و سال بعد را از همین فراز بعدی این شروع خواهیم کرد.
1- قوم برگزیده شدن، به دلیل قابلیتِ جهاد و قابلیت پذیرش مسئولیت سنگین موعود
[+3] بحث قوم برگزیده بنیاسرائیل بود. عرض شد که «قوم برگزیده بنیاسرائیل» به این معنا نیست که این قوم همینجوری برگزیده شد و دیگر فیکس[1] شد، دیگر [این] قوم [تا ابد] شد قوم برگزیده؛ نخیر؛ بحث این است که این قوم، برگزیده شد تا جهاد کند. [چرا]که قابلیتهای جهاد در این قوم بود، قابلیت این بود که مسئولیت سنگین بپذیرد و چون این قابلیت در او بود، مسئولیت سنگینِ «قوم برگزیده» را به او واگذار کردند؛ [اما این قوم بنیاسرائیل] زیر این [مسئولیت] مثل قاشق در عسل گیر کردند (این عبارتٌ الاخرایِ «خر در گِل» است).
[+4]مثل الآن ما تقریباً، که قوم برگزیده هستیم. یعنی چه؟ یعنی اینکه [قوم برگزیده بودن]، خودش میشود پتانسیل؛ ما را در این حد دیدند که میتوانیم اهل جهاد باشیم و آن موعود را در عالم پیاده بکنیم (با همان توضیحاتی که من در جلسهی گذشته در راجع به بحث موعود دادم که) [بحث موعود] یک پدیدهی استثنایی نیست، [بلکه] یک پدیدهی علیالقاعدهای است و باید علیالقاعده هم اتفاق بیافتد.
1-1- موعود، علیالقاعده است نه یک اتفاق استثنائی و ناگهانی
[+5] موعودی که در ذهنهای ما شکلگرفته است یک موعود[ی است که] خیلی حالت استثنایی دارد و یکهویی میآید. این همان تفکر پاندایکونگفوکار است [که] با یک گلولهی آتشین میآید و از آسمان میافتد و بعد همه را میگیرد و میزند و … . [تصور ما راجع به موعود] این مدلی [است] تقریباً.[2] [در صورتیکه بحث موعود] یک اتفاق این مدلی نیست. تصور ما از موعود اینجوری است، اما تصور خدا از پدیدهی موعود در قرآن هیچ موقع این نیست. میبینید که خیلی علیالقاعده دارد معرفی میکند: (55 نور) وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی ﭐلْأَرْضِ کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ..[3]. این [قاعده] برای کجاست؟ …کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…؛ [برای قبلیها هم هست]. باز دوباره همین آیاتی که ما برای حضرت مهدیعجلاللهتعالیفرجه میخوانیم که (5 قصص) وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی ﭐلَّذِینَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِی ﭐلْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ ﭐلْوَارِثِینَ؛[4] [این آیه] برای [چه جریانی] است؟ برای [جریان] حضرت موسیعلیهالسلام است؛ یعنی چه؟ یعنی قاعده [برای همهی زمانها] یکی است؛ حالا تا آدمها چقدر پای جهادشان بایستند و چقدر این موعود را جلو بیاندازند؛ این یعنی که [درنهایت] چه بشود؟ که [در] آخر، حق حاکمیت خدا در همهی ابعاد در عالم پیاده بشود، همه بشوند یکی؛ نه اینکه همهی آدمها، بلکه مجموعهی جامعه بشود بندهی خدا. حالا چقدر احتیاج به روشنگری دارد، چقدر احتیاج به خوندل دارد، به جهاد دارد، چقدر این آرمان بزرگ است و همه اینها. یک قومهایی هستند اینها برگزیده میشوند برای اینکه آن آرمان را یکهویی از آب دربیاورند.[5] حرف اول قرآن همین است و حرف آخر هم همین است.
1-2- کار قوم برگزیده، وحیانی کردن بشر و جذب امدادهای الهی
1-2-1- سکولاریسم (یا همان استغناء)، یعنی بشر بدون وحی (نه لزوماً بشرِ مقابل وحی)
[+8] دقت کنید که خیلی وقتها دنیا، دینستیز نیست. شما دنبال دنیای دینستیز نگردید. [تفکر دنیاگرایی و سکولاریسم] کاری باخدا با این معنا ندارد مگر بالمحال. در همان اول سورهی مبارکهی علق (که این سوره اصلاً نفی سکولاریسم است) بحث این را دارد که بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَـنِ ﭐلرَّحِیمِ (1 علق) ﭐقْرَأْ بِـﭑسْمِ رَبِّکَ ﭐلَّذِی خَلَقَ؛ (2 علق) خَلَقَ ﭐلْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛ (3 علق) ﭐقْرَأْ وَرَبُّکَ ﭐلْأَکْرَمُ؛ (4 علق) ﭐلَّذِی عَلَّمَ بِـﭑلْقَلَمِ؛[6] خدا تعلیم داد، خدا علم را یاد میدهد و خداست و خداست و خداست همه این چیزها.[7] [-12] (5 علق) عَلَّمَ ﭐلْإِنسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ؛ چیزی که انسان هرگز نمیداند(مَا لَمْ یعْلَمْ) ، خدا یاد میدهد؛ (6 علق) کَلَّا إِنَّ ﭐلْإِنسَانَ لَیطْغَی؛ (7 علق) أَن رَّءَاهُ ﭐسْتَغْنَی؛[8] حالت او شد حالت استغناء؛ حالت استغناء یعنی چه؟ یعنی اینکه من وحی را رد نمیکنم، [بلکه] من اصلاً به آن کاری ندارم. من میتوانم علم اقتصاد داشته باشم بدون وحی. من میتوانم علوم اجتماعی داشته باشم منهای وحی. من میتوانم بحثهای خانواده را ساماندهی بکنم بدون وحی. من میتوانم زندگی فردی بکنم بدون وحی. من میتوانم اخلاق فردی را ساماندهی بکنم بدون وحی. من میتوانم حکومتداری بکنم بدون وحی. [همهی اینها] یعنی چه؟ یعنی «بشرِ منهای وحی». ته آن به طغیان میکشد آن موقع. [پس دقت کنید که] استغناء مهم است این وسط، نه اینکه ستیزه. بعداً به ستیزه هم دچار میشود چونکه انسان ممکن است بیافتد در یک سراشیبی که ته آن سراشیبی دیگر ستیزه و استهزاء [هم هست:] (10 روم) ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ ﭐلَّذِینَ أَسَاءُواْ ﭐلسُّوأَی أَن کَذَّبُواْ بِئَایاتِ ﭐللَّهِ وَکَانُواْ بِهَا یسْتَهْزِئُونَ؛[9] سرسرهی الهی است دیگر، عمل بد انجام میدهد، این زمینه میشود که عمل بد بیشتر انجام بدهد، بعد زمینه میشود که عمل بد را خیلی بد انجام دهد یعنی دیگر خیلی وحشیانه انجام بدهد و با گستاخی عمل بد انجام بدهد، بعد زمینه میشود که میگوید کی؟ برو بابا، کی گفته اصلاً که این، این است؟!؛ اصلاً اینها قدمی میشود [برای] (10 روم) … وَکَانُواْ بِهَا یسْتَهْزِئُونَ؛ و بعد هم مسخره میکنند.
1-2-1-1- کار ملأ، علم مالی کردن تئوریهای استکبار با کمک تئوری استغناء
[+13] این برو بابا کی گفته این [چنین است] در امروزِ دنیا چه میشود؟ بحثهای غیر الهی تئوریزه میشود. این را ما بارها عرض کردیم خدمت همهی شما بزرگواران که فن آخر شیطان این است: (169 بقره) إِنَّمَا یأْمُرُکُمْ بِـﭑلسُّوءِ وَﭐلْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَی ﭐللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛[10] اول کارِ بدِ کم، بعداً کارِ بدِ زیاد، بعدِ آن، تئوریزه کردن اینها.
[14] الآن نظام استکباری فرعونی بخواهد فرعونیت خود را عِلمی کند چکار میکند؟ بخواهد اینها را تئوریزه بکند چکار میکند؟ میدهد دست یکسری از دانشمندان، مثلاً بانک جهانی و … شروع میکنند تولید علم کردن در این حوزه، [همین] میشود علم. بعد از طریق مقالات isi برای همه، یک نظام واره و چرخهی گردش علمی میگذارند.
[-15] اگر بخواهند نسل را تحدید بکنند چکار میکنند؟ یک عده هستند [که] قرآن بهعنوان ملأ از آنها یاد میکند، اینها نقششان علم مالی کردن تئوریهای استکبار است کلاً. در طول تاریخ بودهاند اینها، اصلاً کارشان علم مالی کردن است؛ یعنی شما بگو چه میخواهی؛ مثلاً میخواهی نسل جامعهی شیعه را تحدید کنی؟ [میبینی] ناگهان یک عالمه مقاله وارد میشود در صحنه که مثلاً سن باروری خانمها بعد از ۳۵ سال، [11]high risk است؛ مقالههای علمی!
[+15] شما چه میخواهی، مثلاً میخواهی که یک فساد و فحشایی چیزی راه بیندازید؟ مثلاً همین قانونی که در حال وارد شدن به مجلس است و دارند رایزنی میکنند که تصویبش کنند، همین قانون «کودک همسری»؛ میگویند در «کودک همسری»، باید حقوق کودک حفظ شود، همه میگویند راست میگویید دیگر، اینها بالاخره کنوانسیونهای بین المللی است، «کودک همسری» چرا باید باشد. نمیگویند کودک کیست که! بعد که این را که امضا کردند در یک قانون دیگر میگویند کودک یعنی زیر ۱۸ سال؛ [با این حساب] یعنی ۳۰ درصد ازدواجهای ما در کل کشور رفت و دیگر نمیتواند ثبت رسمی شود. ۳۰ درصد ازدواجها! خُب آقا شما به عنوان پدر یک دختر حاضر میشوید دختر خودتان را بدهید به یک ازدواج شرعی که غیر قانونی است و در شناسنامه نمیتوانند ثبتش کنند؟ نمیکنید. پس 30 درصد ازدواجها را قلع و قمع کردیم در کل کشور.
[+16] این میشود چه؟ این میشود [اینکه] یک فراعنهای وجود دارند در این عالم، که ملأی دارند. آن ملأ کارشان چیست؟ کارشان این است که آنچه که فرمان فرعونها باشد، زمینهسازیاش را بکنند. با «تئوری استغناء»؛ یعنی که آقا کاری نداریم به وحی و فلان و اینها، این چیزی که ما میفهمیم این است. [بعد] یک عالمه رشته تأسیس میشود و فرمول برایش در میآورند. فرمول اقتصادی برایش درمیآورند؛ میشود آزمایشهای تراریخته و … ، میشود مجموعهی اینها. نقششان اصلاً همین است که همین کار را بکنند. لذا بهخصوص در فضای علوم انسانی ( نه در فضای علوم فنی مهندسی چون که آنجا سعی میکنند خیلی ورود نکنند، خیلی معنایی ندارد مثلاً بیایند فرمول پرتابه را عوض کنند، چون که یک نقشِ practical و عملی دارد فقط)، [اینطور است که] اگر گفتند ماست سفید است شما شک بکنید، احتمالاً در رو کم کنی با ذغال و اینها درگیر شدهاند، میگویند ماست سفید است؛ و این میشود همان «پدیدهی نفوذ». دانشکدهاش میآید، بحثش میآید، آزمایشگاهش میآید، کنوانسیونهایش میآید، مقالههایش میآید، جریان علمی در دانشگاه راه میافتد؛ و این میشود علممالی. شما در قرآن هم میبینید. میبینید که یک حرف را فرعون میزند، بعد میبینید که همان حرف را ملأ با زبان خودشان دارند میزنند. یک سری ملأ هستند کارشان این است.
1-2-2- وظیفهی قوم برگزیده، وحیانی کردن بشر
[+18] آن موقع قوم برگزیده باید در همهی زمینهها جهاد کند؛ (یعنی جهاد علمی میخواهد، جهاد اقتصادی، جهاد فرهنگی و … میخواهد؛) یعنی آدم را متصل بکنند به آن چیزی که وحی میگوید. بروند در دایرهی آن چیزی که وحی میگوید؛[12] [جهاد در همهی زمینهها تا رسیدن به تهِ وحی، این متفاوت است] تا اینی که شما اساساً ممکن است یک علمی داشته باشی که در این علم، اصلاً به وحی کاری نداشته باشی؛ مثلاً [وقتی میپرسند] قواعد مدیریت اسلامی چیست؟ میگوید چه میدانم، من دارم مدیریت خودم را میکنم، حکومتداری خودم را میکنم و ادلّهی خودم را دارم. (البته معنی حرف من این نیست که از تجارب آدمها استفاده نکنیم.)
[+19] وقتی که میگویند مبارزه مبارزه، جهاد، حتی جهاد اقتصادی، جهاد فرهنگی، جهاد علمی، جهاد فلان، یعنی یک عرصهای باز میشود که طرف مقابل (یعنی فرعون) با تمام قوایش میآید و شما [هم باید] با تمام قوا بیایید: (60 انفال) وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ﭐسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ ﭐلْخَيْلِ…[13]؛ شما با تمام قوا؛ نه اینی که با تمام قوا بیایی همان حرف [طاغوت] را بزنی؛ خُب همان حرفها را مجدد تکرار میکنی که! [این یعنی] با تمام قوا بیایید در صحنه و حرف وحی را بزنید، بشر را از این حال استغناء در بیاورید. آن وقت این قوم میشود «قوم برگزیدهی مجاهد». [14]
1-2-3- کمکهای غیرقابل محاسبهی خدا به قوم برگزیده
[-23] ممکن است بگویند: بابا! اینها [یعنی طرف مقابل] در هرچیزی که شما بگویید تهِ قدرتند. (آن حرف آقای روحانی حرف دقیق نصفهای است که) بمب بخواهی اینها تهش هستند، علم بخواهی، در همین علوم روز، اینها تهش هستند، اگر هر چیزی بخواهی [از این جنس]، اینها تهش هستند. تا اینجایش که درست است، اما از اینجا به بعدش، یک قالبی دارد، قرآن منطقی که دارد میگوید اگر شما بیفتی در این راه بدون عرفی سازی حکومت[15]، [-25] اگر شما وارد این صحنه شوید، من فرعونها را یکهو غرق میکنم. یکهو وعدههای الهی میآید. یکهو یک اتفاقات خاص میافتد؛ که اصلاً غیر قابل محاسبه است. میگوید شما با این حال در صحنه بیایید من خودم درستش میکنم. اگر بگویید: آنها که در این جهاد تهش هستند. درست است، تهش هستند؛ [اما] مگر فرعون کم چیزی بود؟! ولی فرعون را خدا غرق کرد. خیلی [کار عظیمی است]! یعنی [خدا] یک تمدنی را یکهویی غرقش کرد؛ و این همان چیزی است که ما باید بگوییم و این گفتمان را درست کنیم. در مسئلهی جهاد در همهی زمینههایش هم، خوب وارد شویم.
این همین نکتهای بود که میخواهیم عرض کنیم، هی میگوییم قوم برگزیده قوم برگزیده منظور این است.
2-اثر مدیریتی سیستم خودکنترلی
[25] قرآن یک ادبیاتی دارد که این را باید به جدّ، در مدیریت اسلامی کار کرد؛ این ادبیات شرایط کنترلی خاصی را قائل میشود. سیستمهای نظارتی خاصی را برای جامعه و فرد قائل میشود. این [ادبیات] چیست؟
2-1- راه ایجاد «خودکنترلی» از نگاه قرآن
2-1-1- اول؛ عشق و محبت
[+26] به مؤمن و جامعهی مؤمنین میگویند شما باید «اهل ولایت» باشید. «اهل ولایت بودن» یعنی چه؟ اهل ولایت بودن را که بحث میکنی، سر از یک نوع رابطهی عاطفی بین شما و خدا در میآورد، بین شما و مثلاً ولیّ خدا در میآورد. از آن اولش گفتند (23 شوری) … قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا ﭐلْمَوَدَّةَ فِي ﭐلْقُرْبَى… [16] (دقت بکنید به این، خیلی زیباست این کار قرآن) فرموده در مزد رسالت، من چیزی نمیخواهم (معلوم است اِشِلَش، اشل رسالت است)، من چیزی نمیخواهم، فقط شما بیایید این رابطهی عاطفی را برقرار بکنید. بحث «ﭐلْمَوَدَّةَ فِي ﭐلْقُرْبَى» بحث ولایت نیست، اشتباه نشود. «ﭐلْمَوَدَّةَ فِي ﭐلْقُرْبَى» یعنی «ﭐلْمَوَدَّةَ فِي ﭐلْقُرْبَى». مودّت، ابراز محبت است. [قرآن] راه تحققِ جریان ولایت را بر اساس جریان عشق و محبت میداند.
[-28] عشق و محبت یعنی چی؟ یعنی منِ نوعی آنقدر عاشق خدا هستم، دیگر بحث مزد و دودوتاچهارتا با معشوق خودم نمیکنم. کسی مثلاً معشوق خودش را وقتی نامزد میکند نمیبرد فلافلی، میبرد یک جای خوب. (حالا آنهایی که فلافلی میبردند عذرخواهی میکنم!) چه کار میکند؟ اگر این واقعاً معشوق من است، فکر میکند که بهترین کار را برایش انجام دهد. مثلاً [وقتی حضرت] آقا گفتند که فلان [کار را انجام دهید]، پس من بروم بترکانم. این حالت، حالتی است که بحثِ این نیست که رئیس میبیند یا نمیبیند یا با گزارشها میشود پیچاندش یا نمیشود پیچاندش، میشود کار نکرد گزارش داد یا نه و …، اصلاً بحثِ اینها نیست. [بحث این است که] «من در این رابطه عاشقم» و در این نظام عاشقانهی خودم حاضرم پدر خودم را در بیاورم. این یک [نکته].
2-1-2- دوم؛ خود را در محضر خدا و ملائکه دیدن
[+29] [نکتهی] بعدی [اینکه حالا که] من توجهی به آن سمت کردم و دیگر سر این قضیه دودوتاچهارتا قرار نیست بکنم و قرار است بترکانم، بعد اینطور نیست که [برایم مهم باشد که] این دوربینها دارند مرا میبینند یا نمیبینند، دارند کنترلم میکنند یا نه، بلکه (14 علق) أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ ﭐللَّهَ يَرَى؛ [مگر] خدا نمیبیند؟ خدا هم دارد میبیند. پس من میترکانم. هم عاشقم، هم از این طرف دارد خدا مرا میبیند. از آن طرف ملائکهی خدا میبینند.[17]
2-1-2-1- حاضر دیدن ملائکه با کمک خیال منوّر
[-55] یک بحثی هم قبلاً راجع به خیال منوّر میکردیم. خیال منوّر یعنی همین. خیال منوّر یعنی شما بدانی که اینطرف و آنطرفت ملائکهای هست. حالا اگر در فلسفه هم القاء میکنند که ملائکه یک موجودات عقلی و … هستند، این حرفها همهاش درست نیست. ما ملائکه مختلفی داریم. ملائکه ارضی داریم، ملائکه سماوی داریم. ملائکه عالین داریم. یک سری ملائکهای هستند که بال دارند. ممکن است یکچیزهایی باشند که از سنخ مجردات (یعنی از سنخ چیزهای غیرمادی) نباشند؛ مثلاً این موبایل من که شارژ دارد در مقابل موبایل شما که شارژ ندارد، سنگینتر است یا چیزی بیشتری دارد؟ سنگینتر نیست ولی یکچیزی بیشتر دارد. یکچیزهایی داریم در این عالم. عدهای میگویند چه کسی گفته فطرس بال دارد. اصلاً بال ندارد که بیاید بالش را به گهواره امام حسین علیهالسلام بزند، چه کسی گفته این حرفها را؟ [در صورتیکه] اینهمه داریم که ملَک میآید پایین، میرود بالا، ملَک دست راست و چپ است، یکسری ملائکه فرود میآیند، ملائکه کمک میدهند، ملائکه میآیند در قلب شما، تثبیت میکنند و … اصلاً این ادبیات ملائکه و اینی که یکجوری در کنار ما هستند، هست. اگر خیال منوّر یک نفری کار بکند، فکر میکند من اگر دارم اینجا را نگاه میکنم، ملائکه هم دقیقاً نگاهم میکنند، آن موقع حالتهای کنترلی خودش را پیدا میکند.
2-1-3- سوم؛ معاد
[33] از آنطرف معاد هم هست! معاد جایی که شما حساب و کتاب پس میدهید. یاد معاد، [بازدارنده است].[18] گاهی میخواهید یاد معاد را به صورت ضرب آهنگی که در آیات است تفسیر کنید؛ اما یک موقعی، یاد معاد «جایگاه مدیریتی» است. [در اینصورت یاد معاد باعث میشود] من دیگر این قدر حساب کتاب نکنم؛ دنبال پول این مزایا نروم، اضافهکار شد دنبال پولش نیستم؛ من برای معشوق اضافهکار کردم، [پولش را نمیخواهم].
[+37] کسی که [به معاد] اعتقاد دارد، هر جوری حرف نمیزند، هر جوری نمیخوابد، هرجوری نمیخورد، هر جوری ازدواج نمیکند، هرجوری نمیخندد، هر جوری فوروارد نمیکند. وقتی که غلبهی معادباوری باشد مدام به این فکر میکند که آیا این ازدواج مرا به خدا میرساند؟ مثل حضرت امیرالمؤمنینعلیهالسلام و حضرت زهراسلاماللهعلیها که وقتی ازدواج کردند و از حضرت علیعلیهالسلام پرسیدند: زهراسلاماللهعلیها چه طور همسری است؟ گفتند: نعم العون علی طاعة الله؛ خیلی خوب است به درد طاعت خدا خیلی میخورد. حالا [اینکه] قورمه سبزی، شیرینی خوب درست میکند، ژله تزریقی درست میکند یا نه، اصلاً از این بحثها نکردند؛ [بلکه میفرمایند:] نعم العون علی طاعة الله؛ چقدر خوب به ما در راه خدا کمک میکند. این به این خاطر است که معادباور است.
[-39] [اینکه] من فلان درس را میخوانم و فلان درس را نمیخوانم، فلان کار را میکنم و فلان کار را نمیکنم، فلان مصاحبه را انجام میدهم و فلان مصاحبه را انجام نمیدهم. معادباوری همه را کنترل میکند.
2-1-3-1- روایت اول
[39] بگذارید یک روایت را برای شما بخوانم؛ این معنی اگر اینطوری که این روایت و روایات دیگر میگویند، در شراشر وجود آدم جا بیفتد و به هر میزان انسان باور بکند یک سبک زندگی میسازد به اسم سبک زندگی دینی و اسلامی، با همین نوع ادبیاتی که وجود دارد. روایت بلندی است من یک تیکه از آن را برایتان میخوانم در این روایت میخواهند عاقل را تعریف بکنند:
[-40] انّ العُقَلاء تَرَکوا فُضولَ الدُّنیا فَکَیفَ الذُّنوب… عقلا فضول دنیا را کنار میگذارند چه برسد به گناهانش را! خیلی آدم باید آدم باشد که مدام به امکانات خودش، امکانات اضافه بکند [اما] دلبستهی آنها نشود. مثل این است که یک تکه چسب را به پشت دستتان که پرمو است بزنید و بخواهید بکّنید؛ [خیلی اذیت میشوید؛] اما همین چسب را اگر به کف دست خودتان بزنید راحت جدا میشود. این معادباوری باعث میشود که من دلم به این مبل و میز و … گیر نباشد؛ اگر مدام [مدل] ماشینم را بهتر کنم، اگر مدام [به امکانات] خانهام اضافه بکنم، اگر بخواهم به همهی اینها گیر باشم، چگونه میتوانم جان بدهم و بروم؟ تکه به تکه جان مرا باید بِکَّنند تا من جان بدهم. [آنوقت] عقلا فضول دنیا را کنار میگذارند چه برسد به ذنوب آن. …وَتَرَکَ الدُّنیا مِن الفَضلِ وتَرکَ الذّنوب من الفَرض… ترک دنیا از فضل است و ترک گناهان از واجبات است؛
[+41] عاقل در منطق معادباور این گونه است: …یا هِشَامُ إِنَّ اَلْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَی اَلدُّنْیا وَ إِلَی أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْمَشَقَّةِ… [عاقل] نگاه میکند به اهل دنیا میبیند بابای طرف درآمده است تا این دنیا را به دست آورده است. بعضیها فکر میکنند که این آدم همینجوری پولدار و اخفن الاخفان (خیلی خفن) در زمینهی پولداری است؛ اصلاً اینجوری نیست. طرف، پدر خودش را درآورده است تا پولدار شده است. تمام تفکر و ذهن خودش گذاشته است و با مشقت پولدار شده است. …وَ نَظَرَ إِلَی اَلْآخِرَةِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْمَشَقَّةِ… نگاه میکند به امثال آقای بهجت، میبیند که اینها هم خودشان را به مشقت میاندازند، درس و بحث و نماز و زیارت و… . آقای بهجت خودش را بدبخت میکرد، از درس، بحث، نماز و … . این هم مشقت دارد. هم اینطرفش و هم آنطرفش مشقت دارند. …فَطَلَبَ بِالْمَشَقَّةِ أَبْقَاهُمَا… پس در راهی زحمت بکشم که در نهایت بماند! این از معاد باوری است.
[-43] چرا در وسط بحثهای جهاد این بحث [معادباوری] را میکند؟ زیرا [در] بحث جهاد، اگر شخص معاد باور نباشد، در برخی از مراحل [ممکن است] توجیه نداشته باشد. [همین طور هم هست که اگر] جامعه [معادباور نباشد] در برخی از مراحل توجیه ندارد. البته، بله؛ یک آیندهای دارد، آیندهاش این مدلی است که (96 اعراف) وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ ﭐلْقُرَى ءَامَنُواْ وَﭐتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ وَﭐلْأَرْضِ…[19] ولی در فصولی از این کاری که او میخواهد انجام بدهد، بدون معادباوری نمیتواند خودش را قانع کند و توجیه داشته باشد که برود جلو و جانش را بدهد. غیر از اینها اصلاً فرض ندارد. پس اگر بحث قوم برگزیدهای هست، باید یاد معاد زنده شود.
2-1-3-2- روایت دوم
[-44] بگذارید یک روایت دیگر بخوانم، البته این روایت ممکن است برعکس روایت قبلی باشد و کمی آن را تعدیل بکند. [روایت] به این معناست که منظور این نیست که همه زاروزندگی و زن و بچه را به امان خدا رها کنید [به دلیل وجود مرگ]، بلکه منظور این است که پریدن در بغل دنیا [مذموم است]. این روایت راجع به جان دادن است:
امام صادقعلیهالسلام: اتّخذ عُقدة او ضَیعة…کالایی برای خانوادهات فراهم بکن …فَانّ الرّجُل اذا نَزَلت به النازلة او المُصیبة… زیرا مرد اگر مصیبت مرگ برایش پیش بیاید …فذَکَر انّ وراءِ ظَهرِهِ ما یُقیمُ عِیالَه …وقتی یادش بیاید که بهاندازهای گذاشتهام که خانواده بخورند …کانَ اَسخی لِنَفسِهِ؛ راحت جان میدهد. این روایتِ واقع بینانهای است، زیرا هنگامیکه طرف جان میدهد به این فکر نکند که خانوادهام چه میشوند؟ یکچیزی گذاشته باشد که وقتی دارد جان میدهد اینطور نیست که همه خانواده را لنگ در هوا نگهداشته باشد. ولی حرف مشخص است، پریدن در بغل دنیا بحث دیگری است.
2-1-3-3- روایت سوم؛ یاد معاد، آرامشبخش است
[+45] حتی میگویند برای اینکه میخواهی خودت را آرام کنی یاد معاد بیفت. ماها اتفاقاً وقتی یاد معاد میافتیم بیشتر استرس میگیریم چون ما با معاد زندگی نمیکنیم. این چیزی است که ما چون معاد باور نیستیم [نمیفهمیم]. این روایت جالب است؛ امام صادق علیهالسلام به ابی بصیر میفرمایند: اما تَحزَن؟ اما تَهتَم؟ اما تَألَم؟… آیا غصه دار نیستی؟ …قلت بلی و الله…گفت: بله. فرمود: …فَاذکُرِ المَوت؛ پس یاد مرگ بیفت. آدم میگوید اینطوری که بدتر شد. این چه نسخه ایست؟! این نسخه برای آدم معادباور است. میفرماید: …فاذکر الموت و وحدتِکَ فی قبرِک… در این تنهایی قبر میروی پیش خدا، بعد هم دیگر از این دغدغهها فارغ میشوی؛ [برو] حالش را ببر [که] رفتی پیش خدا … و سَیلان عَینَیکَ علی خدّیک… این چشمانت ذوب میشوند، دغدغهای نداری. ذوب میشوند و زیرخاک میریزند روی صورتت. دیگر دغدغهی چشم نداری …و تقطّع اوصالِک… بندبند وجودت از هم باز میشود، جدا میشود. دیگر نگران تاندونانهای پایت هم نیستی؛ یعنی همهی چیزهایی که الآن برایت دغدغه است، برطرف میشوند. … و اَکلِ الدّود مِن لَحمِک… دیگر همهی کرمها میآیند گوشتت را هم میخورند. …و انقطاعک عن الدنیا… از دنیا هم فاصله گرفتی، دیگر کلاً مشکلت با دنیا حلشده است. اگر ناراحتی یاد این چیزها بیفت و لذت ببر. کرمها میریزند میخورندت، چشمانت را درمیآورند و … . دیگر نه چشم داری نه تاندون داری و نه غصهای میخوری که کمرم درد میکند و الآن کمردرد بروم پیش کدام دکتر، عمل کنم عمل نکنم؛ دیگر نه کمری باقیمانده، نه تاندونی نه چیزی… راحت شدی، برو حال شو ببر حالا!
[-48] میبینید چقدر نمیخورد به حالت ما! آدم فکر میکند [یاد مرگ] بدترین چیز است. بعد میگویند …فانّ ذلک یَحُسُّکَ عَلی العَمل… این فکر باعث تشویقت به عمل میشود. این مال آدمهای معاد باور [است که] تشویق میکند به عمل. بقیه سعی میکنند به مرگ فکر نکنند.[20] [-50] …وَ یَردَعُکَ عَن کَثیرٍ مِن الحرصِ علَی الدُنیا؛ اتفاقاً از حرص بر دنیا دور میکند که هِی جمع کنی برای خودت و هی بخواهی اضافه کنی. آدم بعضیها را میبیند تعجب میکند؛ که یک خانه، بعد یک خانهی بزرگتر، بعد … فازت دقیقاً چیست؟ کجا میخواهی بایستی؟ بابا یک خانه داری دیگر، آنهم که خانهی بدی نیست که هی اضافه میکنی. این [معاد باوری] حرص بر دنیا را از آدم میگیرد.
[+50] دارم این را تأکید میکنم به خاطر اینکه خودش در مدیریت اسلامی یک نقش کاملاً ویژه و حسابشدهای دارد. این آیات پس از آیات مربوط به بحث جهاد و اجتهاد است و در این فضاست که یاد معاد را زنده میکند.
2-1-3-4- روایت چهارم
[-51] یک روایت دیگر هم هست راجع به اینکه شیطان تا لحظات آخر دست برنمیدارد از آدم، بالاخره میخواهد ایمانش را بگیرد. طرف باید سعی بکند –در بحث معاد باوری- این حرفهایی را که میشنود، تبدیل بکند به ایمان وگرنه یکی از آخرین کارهایی که شیطان انجام میدهد (در روایت داریم) که وارد میشود بر محتضر و شروع میکند در او شکّ ایجاد کردن. اصلاً گفتند در لحظات آخر، دائم محتضر را تلقین بدهید تا دچار شک نشود. فقط تلقین در قبر نداریم، تلقین محتضر هم داریم. در روایت داریم اگر در لحظهی احتضار تلقین ندهید، [شیطان] میآید و میبردش. آخرِ کاری یک شکّی در او ایجاد میکند. [البته شکّ] برای مؤمن ایجاد نمیشود. مؤمن کیست؟ مؤمن کسی است که معارف را در خودش، قلبی کرده است. اینقدر ماسونده به خودش، معارفش قلبی شده.
[-52] روایت میگوید: ما مِن اَحَدٍ یَحضُرُهُ المَوت الّا وکُّل بِهِ اِبلیسٌ مِن شَیاطینه… احدی نیست مگر اینکه وقتی در حالت احتضار قرار میگیرد، ابلیس یکی از شیاطین خودش رو موکّل میگذارد … اَن یَآمُرُهُ بِالکُفرِ و یُشَکِّکَهُ فی دینِه… او را میاندازد در کفر و تشکیک در دین در همان آن لحظات آخر. …حتی تَخرُجَ نَفسَهٌ… تا اینکه جانش اینطوری خارج شود …فَمَن کانَ مؤمناً لَم یَقدِر عَلَیه… اگر طرف مؤمن باشد، نمیتواند این کار را بکند. نمیتواند تشکیک ایجاد بکند. …فاِذا حضرتُم موتاکُم… وقتیکه موتاهایتان محتضر شدند… فَلَقّنوهُم شهادة أن لا اله الّا الله و انّ محمّداً رسول الله صلّی الله علیه و اله حتّی یَموت. خلاصه گفتند که هی تلقینش بدهید، بگویید که خدایت این است. پیغمبرت این است. امامت این است و … . چراکه دیگر از این خبرا نیست، میرود پیش لا اله الّا الله… . دعاهای موتا را دیدهاید؟ دارد: یا لا اله الّا الله بحقّ لا اله الّا الله اغفر لمن قال لا اله الّا الله… میبینید اصلاً دیگر دعا نیست. همش صحبت لا اله الّا الله است، معلوم است که آنجا تمام است دیگر. دیگر همش میشود لا اله الّا الله. اگر قرار است کاری برای خودت بکنی، یک ایمانی دستوپا بکنی، همینجا ایمان را باید دستوپا کرد. پس این هم نکتهای که راجع به معاد هست و در قرآن هم هست. اتفاقاً شما با همین زاویه قرآن را مطالعه بفرمائید، جابهجا دارد همین بحث را میگوید؛ بحث معاد و معادباوری. وسط هر بحثی، این کنترلکننده است.
2-2- خودکنترلی، محصول روحیهی جهادی
[+34] اگر روحیهی غیرجهادی وارد انسان بشود، حتی اگر در مدافعان حرم هم بیفتد، خراب میکند؛ نه آن کسانی که در جلو صحنه دارند جانفشانی میکنند. هواپیمایش دیر میآید میگوید چه خوب! صد دلار اضافه!! این روحیهی غیرجهادی وقتی عاشقانه هم نباشد بر پایهی روابط مادی و مالی باشد، به نظر میآید یک سبکی در قرآن برایش داریم.
[-35] ببینید قرآن چقدر دارد بحث از انفاق و ایثار و ازخودگذشتگی و جهاد و هجرت میکند. چرا این ادبیات اینقدر در قرآن زیاد است؟ و چرا در کار ما اصلاً نیست؟ چرا همه کار ما روی حساب کتاب است؟ داریم با همه حساب کتاب میکنیم، با آن شرکت حساب کتاب میکنیم. با رئیس حساب و کتاب میکنیم. حتی با ولیّ خودمان حساب کتاب میکنیم. انگار همه چیز قیمت پیدا میکند؛ [همه به این دلیل است که] غیر از آن معشوق اصلی همه چیز قیمت پیدا میکند.
[+35] معاویه به سمرة بن جندب گفت: آیا حاضری روایت جعل بکنی؟ صدهزار درهم میدهم تا جعل بکنی و از قول پیامبر بگویی آیهی (204 بقره) وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ؛[21] در مورد امیرالمؤمینن است. او گفت: من غلط بکنم که روایت جعل بکنم که این در مورد امیرالمؤمنین است. معاویه گفت: دویست هزار درهم میدهم؟ او گفت: من غلط بکنم. معاویه گفت: سیصد هزار درهم؟ او گفت: من غلط بکنم. معاویه گفت: چهارصدهزار درهم؟ او گفت: حالا چهارصد هزار درهم باشد قبول میکنم! [چرا چنین کاری میکند؟] چون این فرد در [سیستم] محاسبه میرود.
[+36] اما یک موقع است که [کسی مثل حضرت علیعلیهالسلام] عاشقانه این کار را میکند «لَوْ ضَرَبْتُ خَیشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیفِی هَذَا عَلَی أَنْ یبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی»[22] من بینی مؤمن را بزنم که از من بدش بیاید بدش نمیآید، چون این [مؤمن] در روابط عاشقانه رفته است. همین ادبیات بود که [مردم را] به جبههها میکشاند. همین ادبیات قرآن بود که کارهای بزرگ با آن انجام میشد. این ادبیات، ادبیات قرآن است. این باید احیا شود.
[-37] اینطور نباشد که هرکس میرود جهادی، حق مأموریت بگیرد. [بلکه] اگر فکر میکنی این کار درست است، برو جان بکّن این کار را انجام بده؛ این دو قران اضافهکار را هم اگر ندادند، به جهنم که ندادند! خدایی هست که میبیند؛ خدا میدهد. اگر لازم است جایی ایثار بکنی خوب ایثار بکن؛ خودت نخور بگذار دیگری بخورد. حالا هر کسی به تناسب ظرفیتش. این ادبیات در قرآن موج میزند، [که] حالت کنترلی دارد.
2-3- «خودکنترلی»، اصلِ در مدیریت
[-54] بعد ممکن است بگویید فلان چیز و فلان چیز هم بیاید ضمیمهی بحثهای مدیریتی شود. بحثهای مدیریتی که دارد خودش و جامعهی خودش را مدیریت میکند چیزهای دیگری که به این فضا سازگار است بیاید در کنار این، مثلاً تجربهی بشر بیاید در کنار این. وگرنه نه اینکه اینها را همه بگذاریم کنار و برویم سراغ یک نوع تجربهی دیگری منهای اینکه شخص «خودکنترل» بشود؛ نه، شخص [باید] «خودکنترل» بشود [به این شکل] که من این کار را نمیکنم، من اصلاً نگاه [گناهآلود] نمیکنم. چه خانمم بینند، این ببیند، آن ببیند یا نبیند. چرا؟ [زیرا] خدا که دارد میبیند، اصلاً این کار را میکنم چون خدا دارد میبیند. وقتی خدا ببیند، خیلی بد میشود، وقتی ملائکه ببینند خیلی بد میشود.
3- سیاست تفریق
(97 بقره) قُلْ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ ﭐللَّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛[23]
[-57] یهودیها آمده بودند نزد پیغمبر و پیغمبر را سؤال پیچ کرده بودند، پیغمبر همه را جواب دادند، بعد پرسیدند: این وحیهایی که به تو میشود، چه کسی میگوید؟ حضرت میفرمایند: جبرئیل میگوید. میگفتند: نه، باید میکائیل به تو میگفت؛ اگر میکائیل میگفت ما قبول داشتیم. ببینید کسانی که نمیخواهند قبول کنند، بالاخره یک [بهانهای] چیزی دارند. این برای چه فرهنگی است؟ برای جریان تفریق است.
[+57] بحث تفریق بهعنوان یکی از سیاستهای شیطنتآمیز شیطان است که از بحثهای پیوندها و تفریق پیوندها شروع میشود، میرسد به تفریق بینَ الملائکه، تفریقِ بینَ الرسل، تفریقِ بینِ ادیانی، تفریقِ بینِ احزابی؛ از آن بالا شروع میشود در ملائکه، میگویند ما این [ملَک] را قبول داریم و آن را قبول نداریم. این [حالت] برای فرهنگِ «(150 نساء)… نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ…» است، بعضی چیزها را قبول دارند، بعضی را قبول ندارند. در رسل باشد، میشود من این [رسول] را قبول دارم و آن را قبول ندارم. مثل بعضیها که با حضرت عزرائیل مشکلدارند، فکر میکنند برای چه این [ملک] هست! این در پس ذهنشان [هست و ممکن است] رفتهرفته با یکی از حضرات ملائکه درگیر شوند. کلاً [طرف] با یک ملکی حال نمیکند. ممکن است حتی بدش بیاید. اینکه [یهودیان] میگفتند میکائیل چون حضرت میکائیل مسئول تقسیم ارزاق است، یهودیها هم خیلی به رزق اهمیت میدادند، اینها مرید میکائیل بودند. شاید واقعاً با جبرئیل مشکل داشتند. جبرئیل وظیفهی اینچنینی ندارد.
[-59] گاهی کسی میگوید من نسبت به این نبی خدا، این ملَک خدا یک ارادت خاص دارم؛ این خوب است، ولی یک موقع میگوید من این [نبی خدا] را قبول دارم و آنها را قبول ندارم؛ این میشود «سیاست تفریق». برای همین در بحث رسل قاعده قرآن این است که ما به همهی رسل ایمان داریم، همه آنها را بزرگ میکنیم و باید به همه آنها عرض ارادت کنیم. همهی رسل دارند یک حرف میزنند. حتی در فرآیند آفرینش شیطان میفرماید: او پیک من است و شما نمیتوانید به او توهین کنید؛ چون او وظیفهای از وظایف الهی را دارد انجام میدهد.[24]
3-1- سیاست تفریق؛ سیاست شیطنتآمیز شیطان
[+60] یکی از سیاستهای جدی شیطان که قرآن آن را لو داده این است که شیطان اینگونه است که (91 مائده) …أَنْ یوقِعَ بَینَکمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ…؛[25] شیطان بین شما عداوت و بغضاء درست میکند؛ (53 اسراء) وَقُلْ لِعِبَادِی یقُولُوا الَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطَانَ ینْزَغُ بَینَهُمْ…[26] به بندگانم بگو حواسشان باشد حرف نیک بزنند که شیطان بینشان سقلمه میآید. کلاً کار [شیطان] این است که من بیایم بین همه فاصله بیاندازم؛ در رابطهی زن و شوهر همین است. مخصوصاً در آخرالزمان میگویند [دوران] «کَثُرَ الطّلاق» است، بین ارحام، بین خواهر و برادر، بین احزاب، بین گروههای سیاسی، بین رفقا و… ، با هرکس به گونهای؛ چون او [یعنی شیطان] استاد این کار است. هرچقدر بتواند [در این زمینه تلاش میکند]؛ مثلاً اگر من بچه حزباللهی هستم، اگر بخواهد من را به جان یک جریان دیگری بیندازد، نمیآید مرا تحریکاتی بکند که به من نمیخورد، میآید از زاویهای در من وارد میشود (که پناه میبریم به خدا) که با یک عالمه توجیهات مرا همراه میکند برای اینکه من رابطهام را با فلانی بهم بزنم، یا رابطه این دو حزب را به هم بزنم.
3-2- سبک مدیریت اجتماعی اسلام، با مباحث اخوت و صلهی رحم
[+62] در این فضای دم عید و صلهی رحم حواستان باشد که همین بحث است. [اهمیت] صلهی رحم [به قدری است] که در روایات گفتهاند عمر را زیاد میکند، رزق را زیاد میکند؛ مثلاً قرار بوده طرف سه سال دیگر زنده بماند، وقتی شروع به صله رحم میکند، سی سال زنده میماند!
[+-63] شما پدیدهی صلهی رحم را گاهی میخواهید صِرف قضیهی خانوادگی ببینید و اشکالی هم ندارد، در این سطح هم میشود دید؛ ولی [اگر در یک سطح کلانتر ببینید،] میخواهد جامعه را به هم بدوزد با طرح بحث «اخوت»، با طرح بحث «صلهی رحم»، با فضای مسجد، با امام. این پیوند یک تئوری دارد و اساساً سبک مدیریت اسلامی است که باید مفصل دربارهاش بحث بکنیم؛ [دربارهی] اینکه این [سیستم] در قرآن چه مدلی دارد جوامع را اداره میکند.
3-3- شیطان برای اینکه جامعهی ایمانی را زمین بزند، پیوندهایش را میبُرد
[+63] قرآن به شدت پیوندمحور است. اگر در کوههای خطرناک تشریف ببرید، میبینید همه با یک رشته طناب به کمر به هم متصلاند که اگر یکی احیاناً پایش لغزید و خواست بیفتد، این جوری نباشد که این لغزش تبدیل به سقوط [او] بشود. بالاخره 10 نفر هستند که او را نگه میدارند. الان یکی از کارهایی که شیطان میکند برای اینکه کسی لغزید پایین بیفتد، این است که پیوندهایش را قطع میکند؛ لذا میبینید شخص با دوستان و رفقا پیوند ندارد، با مسجد پیوند ندارد، با استاد پیوند ندارد، حتی فضاهای مجازی را جوری دارد استفاده میکند [که پیوندی با کسی ندارد].
[+64] این مهم است که شما سر کلاس بیایید! بروید مشتری برای این کلاسها جور کنید! و این به خاطر این نیست که من دارم برای این کلاس مشتری پیدا میکنم. نگویید اگر سر کلاس نیامدیم میآییم دانلود میکنیم و 2x [با سرعت دو برابر] گوش میکنیم! نه! اصلاً پیوند بینَالمؤمنین مهم بوده است. اینکه آدمها بیایند و چشم در چشم هم بشوند و همدیگر را ببینند و رابطه استاد و شاگردی شکل بگیرد، این جریان مهم بوده و این است که دارد آن جامعه را حفظ میکند. اگر کسی خواست در مشکل اقتصادی بیفتد، دیگران نمیگذارند، [و در مشکلات دیگر هم، به همدیگر کمک میکنند]
[65] شیطان برای اینکه جامعه ایمانی را زمین بزند، پیوندهایش را میبُرد. [فرد را دچار] یک جور ایندیویژوالیسم[27] و فردگرایی و اینکه «من خودم تنهایم» میکند و همه ابزارهای مجازی مثل موبایل و … را به کار میگیرد، برای اینکه [شخص] تنها باشد،؛ این آدم خوراک شیطان است؛ برای همین گفتهاند «ملعونٌ مَنْ أکَلَ وَحْدَه»؛ تنها غذا نخورید! بنشین در جمع غذا بخور! و از برکت آن گفتهاند.[28] انگار یک جوری همهی ما را میخواهند از لانههایمان در آورند و لذا هِی گیر همدیگر میاندازد. [تنها بودن نهی شده است] مگر اینکه شب و نصفه شبی [باشد و خلوتِ] خود شخص و خدا!
3-4- سیاست اسلام، سیاست تقویت پیوندها
[-67] این سبکی است که جامعه مؤمنین را دارد حفظ میکند، ولی الان به راحتی زن و شوهر از هم، بچه از پدر و مادر، برادر دینی از برادر دینی، رفقا از هم جدا میشوند. در سورهی نور میفرماید: (61 نور) …وَلَا عَلَى أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُواْ مِن بُيُوتِکُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائِکُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِکُمْ…[29] بروید در خانههای هم در یخچال را باز کنید و غذا بخورید؛ این [خوردن] «بیاجازه» است یا «با اجازه»؟ اینجا منظور «بیاجازه» است. [بدیهی است که] «با اجازه» که از خانهی همه میشود خورد؛ چه کسانی میتوانند «بیاجازه» از خانه شما بخورند؟ …أَوْ مَا مَلَکتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکمْ… رفیقتان، یا کسی که کلید خانهاش دست شماست …أَنْ تَأْکلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا…[30] اصلاً هیئت ببر خانه رفیقت و بخور و بپاش و بشور و بیا بیرون!
[-68] ممکن است کسی بگوید این چه فرهنگی است؟! روایت است که طرف آمده به امام میگوید: ما خیلی با هم رفیق هستیم. امام میپرسد: دست در جیب همدیگر میکنید که ما یحتاجتان را بردارید و به او نگویید؟ گفتند: نه! این که کار بدی است! امام گفتند: هنوز به آن اخوّت لازم نرسیدهاید.
[68] چرا دین میخواهد این کار را بکند؟ این خودش یک سیاست است. «سیاست تقویت پیوندها» و از آن طرف سیاست شیطان برای تضعیف پیوندهاست. صلهی رحم، رابطه استاد و شاگرد [و اینها، مهم است]. البته اینکه در فضای مجازی چیزی پیدا کردید و دانلود کردید و میخواهید توی ماشین گوش بدهید، اشکالی ندارد، ولی هیئت [هم] بروید! پیش استاد بروید! جلسات خانگی بگذارید! در خانهتان بیایند. در خانهتان یک کاری بکنید! تا این ارتباط حفظ بشود.
3-4-1- اهمیت هیئتهای خانگی، نظام همسایگی، نظام ریشسفیدی و … در سبک مدیریتی
[-71] یکی از اشتباهات، خیانتها که بعد از انقلاب شد، این بود که هیئتهای خانگی تضعیف شد و منبرهای تلویزیونی زیاد شد. هر شبکهای یک آخوند بالای منبر بود، کأنّ یک عمامه افتاده بالای آنتن! چرا؟ چون همه فکر کردند من که میخواهم معارف یاد بگیرم، پس این جوری یاد میگیرم! در صورتی که باید میآمد در آن هیئت خانگی، در جلسهی فامیلی و از آنجا باید شکل میگرفت؛ یعنی از پایین به بالا باید شکل میگرفت. البته شکل گرفته بود ولی زدیم نظام آن را تخریب کردیم. [+72] چنین اتفاقی در پیکرهی جامعه افتاد و گفتند الحمدلله صدا و سیما افتاد دست آخوندها، دیگر از این شبکه به آن شبکه آخوندها هستند. آقا «سمت خدا» هرچقدر خوب و عالی باشد و بهترین آدمها در این برنامه بیایند، یک دهم یک هیئت خانگی که چهارتا همسایه دعوت شدند، ارزش ندارد. نه ارزش و نه اثر دارد.[31]
[+69] یک سال و نیم قبل از اتمام جنگ، مردم به جبهه نمیرفتند و جبههها خالی شده بود. فرماندهان یک سمینار بزرگی تشکیل دادند در [محل] مجلس قدیم. در این جلسه پیشنهاداتی داده شد. خدا رحمت کند آقای محی الدین حائری شیرازی را؛ ایشان یک طرحی داد؛ گفت بروید روی جلسات خانگی خانمها کار کنید و به آنها بگویید بچههایتان را به جبهه بفرستید. این طرح مورد پذیرش قرار گرفت. یک ماه و نیم بعد، فرماندهان جبههها صدایشان درآمد که بس است دیگر! سپاه محمد رسول الله (آن صدهزار نفر در استادیوم آزادی) آن موقع تشکیل شد! یعنی میبینید خانمهای یک جامعه وقتی راه میافتند و انرژیهایشان آزاد میشود؛ چون تربیت و سیستمهای کف میدان دست آنهاست، جبههها پر شد. این نقش هیئتهای خانگی است!
[+71] الحمدلله دارد نهضتی درست میشود که نظامات آن را دارند احیا میکنند. توسط خانمها هم دارد احیا میشود.[32] خدا به خودشان و زندگیشان برکت بدهد که اینها [خانمها] انقلاب و دین را نگه خواهند داشت.
[+73] میبینید [دین] یک چیزی به نام نظام همسایگی تعریف میکند. یکی از حوزههای محله محور خواهران یک حرکت جالبی کرده بود. رفته بود با کلانتری محل صحبت کرده بود و گفته بود دعواهای خانوادگی را به جای این که به دادسرا بفرستید، به حوزهی ما بفرستید. به شهادت همان کلانتری دعواهای خانوادگی تا یک دهم کاهش پیدا کرد. چون [در حقیقت] این دعواها نباید به قوه قضائیه و دادسرا برود، باید برود در نظام و شبکه مردمی و آخوندی و ریش سفیدی و بزرگتری و در آنجا مطلب حل شود.
3-4-1-1- نظام ریش سفیدی، خودش ابراز میشود
[+79] مردم برای خودشان «نظام بزرگتری-[ریش سفیدی]» دارند. این نظام از پایین به بالا در مردم ایجاد میشود.
یکی از اشتباهاتی که در فضای روحانیت انجام شد این بود که صدا و سیما بیاید برای خودش فضای مرجعیت درست کند؛ یعنی صداسیما بگوید: این [شخص] عالم است و این عالم نیست! [درصورتیکه قبلاً] از پایین به بالا خودش درست میشد. اصلاً قرار نبود کسی از بالا بگوید کی چه کسی است؟! عِلمیت از پایین به بالا میآمد و کسی مرجع میشد بدون اینکه کسی، یا دستگاه حاکمیتی او را معرفی کند. این فرد مرجع بود چون خودش مرجع و محل رجوع بود. کسی از بالا به این نظام کاری نداشت. ولی حالا همه جفتپا پریدند در نظام روحانیت و فکر میکنند باید از بالا نصب و عزل کنند! این میشود ریاست فرمایشی غیر مردمی! باید از پایین معلوم شود کی به کی است؟! چه کسی مدیر است و چه کسی مدیر نیست. نه اینکه کسی را از اینجا به آنجا نصب کنند. «نظام بزرگتری» در دین این جور نیست، بلکه بزرگتری فرد ابراز میشود؛ یعنی رفته رفته بزرگترِ مردم میشود و میشود ریش سفید و خانم باجی.
[-81] ما یک خانم بزرگی در فامیل داشتیم به نام «مامان رقیه خانم» که همه دعواهای خانگی را حل میکرد! کلاً بزرگتر بود. این همان فضای بزرگتری در عشیره است و همینکه میگویند: شما مِهتر قوم را اکرام بکنید! ولی جریان حاکمیت آمد گفت: تو خفه شو! تو خفه شو! من خودم استاندار تعین میکنم و یکسری بزرگتر بالای سر مردم گذاشتند و جریان «بزرگتری» را خراب کردند. اتفاقی که میافتد این است که دیگر شما نمیدانی که این جماعت را چه کسی باید جمع کند؟! این جماعت [در حقیقت] بزرگتر ندارد؛ چون بزرگترهای آنها را زدیم خراب کردیم. بزرگترهایی که به واقع در آنجا بزرگ قوم (به جهت مدیریتی، به جهت علمی و …) شده بودند .
3-5- مصدق بودن قرآن، نفی سیاست تفریق
[+74] در قرآن، در جریان «مصدّق»؛ (کتابی که همهی رسل گذشته را تصدیق میکند) میفرماید در خطوط کلی همه یک چیز دارند میگویند، چه جبرئیل باشد، چه میکائیل باشد، همه در دستگاه خدا هستند. حتی به پیغمبر میگوید (43 فصلت) مَا یقَالُ لَک إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِک… (ما یقال؛ با حرف نفی دارد میگوید) نگفت خدا به تو چیزی مگر اینکه تمام این وحی را به رسل قبل از تو هم داده؛ این یعنی تمام وحی را به رسل قبل از تو هم داده؟ معلوم است که اینچنین نبوده است منظور این نیست. منظور این است که حرفها[ی رسل] در خطوط کلی یکی است. یک برنامه خدا بیشتر ندارد؛ و آن این که بیایند جهان را از عبودیت خدا پر کنند؛ و جهان به سمت عبودیت حرکت کند.
3-5-1- مصدّق بودن قرآن یعنی با حفظ شریعت (یهود،نصارا و …)، در پازل قرآن حرکت کردن
[-76] البته این درست است که قرآن مُهَیمِن و مُشرِف است و میخواهد حاکمیتها در پازل او بازی کنند [کما اینکه] آنجا که بحث مهیمن را طرح میکند، میخواهد بگوید من مُشرِفَم و شما بیایید در پازل من. [اما] همهی ادیان را هم مصدق هستم، همه هم که میخواهیم یک راه را برویم؛ منتها (آیات صفحهی 115، آیات سه ستاره است که) میفرماید اهل انجیل به انجیل و اهل تورات به تورات [عمل کنند]. یعنی اهل تورات قرار است به چه چیزی حکم کنند؟ بروند به تورات حکم کنند و اهل انجیل به چه؟ بروند به انجیل حکم کنند، فقط توی پازل من باشید. آیات صفحه 115 و 116 را خیلی دقت کنید! دارد میگوید: سیستم من این است که من بدنه ستادیام را سبک میکنم و همه را داخل بدنهی مردمی میریزم، حتی اهل انجیل را به قضاوت اهل انجیل میسپارم و اهل تورات را به قضاوت اهل تورات. حتی اگر بگویید فلان عشیره، میگوید به قضاوت فلان عشیره. همه را به دادگاه نکشانید که اینهمه پرونده در قوه قضاییه درست شود. [شرع] براساس تراضی و تحکیم موافقت میکند، ریش سفیدی مسئله را حل کنید بروید! بحث قاضی تراضی و تحکیم این است که چند تا ریشسفید بیایند قضیه را حل کنند و این قدر نکشانند به سازماندهی و ساختار حاکمیتی. [باید اینگونه باشد که] ستادِ نظام، ستادی کوچک و صف آن، صف بزرگ مردمی [باشد]. کار دست مردم [باشد] و مردم کارها را بگردانند. قرآن میگوید: من فقط پازل بازی را تعریف میکنم و شما در پازل من باشید، حتی اگر اهل انجیل و تورات و هر چیز دیگری هستید اهل همان باشید اما در پازل من باشید. (این همان است که من تحت عنوان پلورالیسم اجتماعی از آن یاد کردهام که قرآن این را قبول میکند؛ یک نوع تکثرگرایی؛) حتی حکم و قضاوت را میسپارد و میگوید منِ حاکمیت به شما قدرت اجرا میدهم. این از همان ترفندهای نظام اسلامی است که خودش را سبک نگه میدارد؛ برعکس این ساختارسازیهایی که ما داریم.
3-6- خلاصه
[82] این هم میشود سیاست تفریق از تفریق بین المؤمنین تا تفریق بین رسل، میشود «(150 نساء) …نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکفُرُ بِبَعْضٍ…». همین گونه که دارد: (111 بقره) وَقَالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصَارَی… ما هم با همین ادبیات میگوییم که « لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ مُسلِماً!!»، خُب او دارد همین [تفریق] را میگوید و شما هم همین حرف را تکرار میکنید. این پدیدهی تفریق که دائم بگوییم حق منحصراً در این هست و در این نیست! این تفریق بین مؤمنین و تفریق بین ملائکه و تفریق بین زن و شوهر و بین پدر و بچه، این فضا فضای عداوتی است که شیطان سرسلسلهی آن است.
(97 بقره) قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ… اگر جبرئیل است …فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِک بِإِذْنِ اللَّهِ… خدا نازل کرده است بر قلب تو، این هم کار خداست. …مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ… این هم، همهی آن چیزی که دارد گفته میشود را میگوید، چیز دیگری نمیگوید. …وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛[33] (98 بقره) مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ؛[34] کسی که دشمن خدا و ملائکه و رسل باشد و خدا هم غیرتی است و با دشمنش دشمنی میکند.
[-84] باز تذکر میدهم که این ادبیات را به جد نگه دارید، این ادبیات که ملائکهای هستند. با ملائکه انس بگیرید! با ملائکه حرف بزنید! با امام زمانعجالله حرف بزنید! الان امام زمان عجالله برای ما شبیه ملائکه است. دارید صبح میروید سر کار، دو کلمه با امام زمان عجالله صحبت بکنید که من [اگر] الان آمدم، به خاطر تو زندهام. به خاطر تو کار میکنم. به خاطر تو برنامه دارم. به خاطر تو راه میروم. به خاطر تو نماز میخوانم. شروع کنید با امام حرف بزنید تا زنده بودن امام زمان عجالله و ملائکه معلوم شود و این ادبیات ملائکه است [در قرآن].
4- به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلاماللهعلیها
[+83] حضرت خدیجهسلاماللهعلیها فوقالعاده هستند. پیغمبرصلیاللهعلیهوآله دو خانه داشت؛ یکی خانهی حضرت آمنه که آن را ابوسفیان گرفت و دیوار به دیوار خانهی حضرت خدیجهسلاماللهعلیها بود. یکی خانه خدیجهسلاماللهعلیها. صیغه «اَنکَحتُ و زَوَّجتُ» را حضرت ابوطالب، پدر امیرالمؤمنین اولین بار برای پیامبرصلیاللهعلیهوآله و حضرت خدیجهسلاماللهعلیها ساخته و ازدواج این زوج آسمانی شکل میگیرد وگرنه قبل از این چنین صیغهای نبوده و به پاس حضرت ابوطالب این صیغه درست شده است. از معرفت مادری چون خدیجهسلاماللهعلیها این فرزند بوجود میآید. دارد که چون خانه، خانهی خدیجهسلاماللهعلیها بوده، بعد از [خواندن] صیغه، حضرت رسول بلند میشوند که بروند و حضرت خدیجهسلاماللهعلیها، به آن عظمت میگوید: «البَیْتُ بَیْتُک وَأنَا جَارِیَتُک»؛ خانه، خانهی خودت است و من هم کنیز تواَم. خانهی خدیجه در کنار ابوسفیانی بوده که زنش هند جگرخوار بوده و Porn star بوده و اصلاً تابلو بالای خانهاش داشته! و آزارهای خاصی میداده. کسانی که همسایههای بد دارند بدانند که بدترین همسایهی عالم را پیغمبرصلیاللهعلیهوآله و حضرت خدیجهسلاماللهعلیها و حضرت زهرا سلاماللهعلیها داشتهاند، ولی آن خانه جهنم و این خانه بهشت! [-83] زمخشری در کتابش میگوید: بعد از کعبه با فضیلتترین جای دنیا دار خدیجهسلاماللهعلیها است و بعد مسجدالحرام. ۲۸ سال پیغمبر آنجا بود و ۱۳ سال جبرئیل در آن خانه میآمد و همه چیز آنجا بود.[35] از اینجاست که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، عصارهی خلقت و تربیت نسل شکل میگیرد که همهی عالم به فدای او. آنهم با آن زندگی که ازیکطرف «نعم العون علی طاعة الله» و از آنطرف امیرالمؤمنین میگوید: «ما اغضبتها و لا اغضبتنی»؛ نه من او را غضبناک کردم و نه او مرا. کلاً یک زندگی در صفا و صمیمیت و آنهم خاندانی که از این دامنپاک به دنیا آمدهاند.
[-85] فخر رازی به امام المُشَکِّکین معروف است. او در هرجایی وارد شده شبهه انداخته؛ شبهه میاندازد که خدا جسم است یا نه؟! شبهه میاندازد که خدا هست یا نه؟! و … . ولی گفته در یک مسئله من شک ندارم و آن عصمت حضرت زهرا سلاماللهعلیها است؛ میگوید: این کسی که پیغمبر خدا راجع به او چنین فرمایشاتی دارد که «فَدَاهَا أبُوهَا»، «بَضْعَة مِنّی» پارهی تن [منِ پیامبر است]، یا دارد «فقام الیها و قَبَّل الیها»پیامبر بلند شود، راه بیفتد از بالای منبر، بیاید و دست حضرت صدیقه را ببوسد، لذا در این یکی من [فخر رازی] دیگر شک ندارم.
[-86] کسانی هم که در توسلات زرنگ هستند، حواسشان هست که به سراغ مخدّرات میروند؛ مثلاً اگر با قمربنیهاشم کار دارد، سراغ حضرت امّالبنین میرود. ایشان اگر به بچهشان [چیزی] بگویند، بچهشان هم حتماً حرف مادرش را گوش میدهد. توسلات خود ائمه، به حضرت صدیقه طاهرهسلاماللهعلیها بوده؛ چون حضرت صدیقهسلاماللهعلیها، مادرشان بوده و فوقالعاده [به شخصیت مادر] احترام میگذاشتند. حضرت خدیجهسلاماللهعلیها و حضرت زینبسلاماللهعلیها این مخدّرات [را از دست ندهید].
4-1- ولایتمالی کردن، راه میانبر برای رسیدن
[+86] اگر شما کارهایتان را ولایتمالی بکنید و برای ولایت انجام بدهید، اینها خاندان کرم هستند؛ اصلاً فرض ندارد اینها بگویند: ببخشید این کاری که کردید و این انفاقی که در حق ما انجام دادید، ما چون نداشتیم، شرمندهایم و اگر کردی برای خودت کردی! اصلاً این جوری نیست.
[-87] در جریان حضرت زینب سلاماللهعلیها که ایشان را از شام به مدینه آوردند، یزید در شام خیلی رسوا شد و لذا کاروان را خیلی با جلال و جبروت به مدینه آوردند و به کارگزار [کاروان] گفته بودند هرجا اینها خواستند سوار شوند، سوارشوند و هرجا خواستند پیاده شوند، پیاده شوند. خلاصه درست و حسابی کاروان را برگرداندند. حضرت زینب سلاماللهعلیها تا رسیدند به مدینه پارچهای پهن کردند و به زنان گفتند: هرچه از طلاجات باقی مانده بیاورید اینجا بریزید. همه آوردند و حضرت چهار گوشه دستمال را جمع کرد و دادند به سر کارواندار و گفتند: این هدیه ما به شما! او پرسید: هدیه برای چه؟ حضرت گفتند: همین که مدارا کردید. او گفت: اصلاً این چیزها نیست. من پول گرفتهام از یزید. حضرت گفتند: ما خاندانی هستیم که قدر کرم را میدانیم. گفته شده که طرف نشست زد توی سر خودش که ما با چنین خاندان چه کردیم؟!
[+88] لذا فرض ندارد که اینها زیر دِین کسی خودشان را نگه دارند. اینقدر دارند و آنقدر خاندان کَرم هستند که تا دلتان بخواهد به شما میدهند. لذا این ولایتمالی کردن هر چیز [را فراموش نکنید]؛ حتی به پیغمبر در معراج میگویند: در نمازت [سورهی] انّا اَنزَلنا بخوان به خاطر شأن اهل بیت! که این نمازت باید با ولایت بالا برود. نماز پیغمبر باید با ولایت بالا برود!
[-89] ائمهی ما [از جنس] آدمهای خوب نبودند. آدم خوب [مثلاً] آقای بهجت بوده؛ ائمه اینطور نبودند. در جامعهی کبیره میخوانید: …خَلَقَکمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّی مَنَّ عَلَینا بِکمْ فَجَعَلَکمْ فی بُیوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیها اسْمُهُ… خدا شما را پایین آورد و بر سر ما منّت گذاشت که حضرت زهرا سلاماللهعلیها را آورد و ما را در بیوتی قرار داد که الحمدلله شیعه شدیم. ائمه ما این[چنین] هستند! سالها قبل از عاشورا حبیب بن مظاهر به امام حسینعلیهالسلام میگوید: شما قبل از اینکه به این دنیا بیایید کجا بودی؟ فرمودند: «کُنّا حول العرش» اصلاً اینها زمینی نیستند. مال زمین نیستند. از یک جای دیگری آمدهاند. در عرش خدا سیر میکردند و خدا بر گردن ما منّت گذاشته و اینها آمدهاند. حالا شما کارتان، درستان، زیارتتان، بحثتان، خانوادهتان، دستپختتان اگر ولایتمالی شود، این میشود یک راه میانبر جدی برای رسیدن.
[+90] [در جامعهی کبیره] میخوانیم که …اللّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاءَ أَقْرَبَ إِلَیک مِنْ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ الاَخْیارِ الأَئِمَّةِ الاَبْرارِ لَجَعَلْتَهُمْ شُفَعائِی…[36] خدایا اگر شفعایی از اینها نزدیکتر بودند که من میآوردم! ولی اینها ته ماجرا هستند و بعد میگوید: …یا وَلِی اللّهِ! إنّ بَینی وَ بَینَ اللّهِ عزّوجلّ ذُنُوبا لا یأْتی عَلَیها إلّا رِضاکمْ…[37] شما باید رضایت بدهید. اصلاً از در خانهی شما میشود به سمت خدا رفت؛ لذا شما مسئلهی زیارت و توسل را جدی کنید، چه زیر زبانی و چه در مجلس؛ اینها برای خودش آثار دارد. حتی آقای جاودان وقتی میخواهند نماز را شروع کنند میگویند: «صلّ الله علیک با ابا عبدالله! الله اکبر!»؛ یعنی از همان اول وقتی میخواهند توحیدیترین کار را انجام بدهند، با ولایت انجام میدهند. این همان عشق به ولی الله است که عشق به خدا را به همراه میآورد؛ [عاشق] فقط در مغناطیس حضور اهل بیت قرار بگیرد، مثل برادههایی دور آهنربا که راهشان را میگیرند و تنظیم میشوند، ما باید فقط خودمان را دور این مغناطیس قرار بدهیم. زیارت برویم، مشهد برویم، حتی گفتهاند نمیخواهد صدقه بدهید بروید زیارت امام حسین! اربعین بروید و خودتان را در مجالس اهل بیت نگه دارید؛ که مغناطیس اهل بیت خیلی قدرت دارد. افراد در آن مغناطیس تربیت میشوند و در آنجا، راههای میانبری هم هست.
صلوات!
[1] .fixثابت،
[2]. تفکری که پاندایکونگفوکار هم روی همین [تفکر بنا] گذاشتهاند که یک کسی است با چنین ویژگیهایی میآید و بعد هم در قسمتهای دو و سه هم با طاووس درگیر میشود (که طاووس هم حضرت مهدیعجلاللهتعالیفرجه است. آن طاووس را دید دیگر، یه موجود عجیبوغریبی است) و بعد هم آن را شکست میدهد. واقعاً این انیمیشن برای بچه نیست، مال احتمالاً بزرگترها است و برای بزرگترها میسازند، فقط [به صورت] انیمیشن میسازند. البته اینها قشنگ در کله بچه هم یکچیزهایی میکنند.
[3] . خدا به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند وعده کرده که شما را در اين سرزمين جانشين ديگران کند ، آنچنان که اسلاف و گذشتگان آنان را جانشين کرد…
[4] . ما خواستيم بر آنان که در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده ايشان را پيشوايان خلق کنيم و وارث ديگران قرار دهيم.
[5] . این طوطی اقبال هم روی سروکله ما در این زمان نشست که معلوم است که احتمالاً خدا یک قابلیتی در ما دیده که باز دوباره این مأموریت را به قوم پیغمبر و قوم فارس محول کرده است. از این قوم و [با توجه به] یک همچین شرایطی [مأموریت را] علیالقاعده باید رقم بزنیم؛ که حالا رقم میزنیم یا نمیزنیم آنیک بحث دیگری است.
[6] . (علق1)-به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ، بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفريد.(علق2)-انسان را از خوني بسته شده آفريد. (علق3)-بخوان که پروردگارت از هر کريمي کريمتر است.(علق4)-کسي است که به وسيله قلم تعليم کرد.
[7] . استفادهی بیضابطه از آیات
[+9] البته این قلم که خیلیها دائم میخواهند [آن را تطبیق دهند] با این تعابیر قلم، خودکار و …، [واقعش این است که] خدا که با این قلمها یاد نمیدهد. خدا اصلاً وحی خود را که با قلم یاد نمیدهد. آن یک قلم أعلی است که در سوره قلم (1 قلم: ن وَﭐلْقَلَمِ) میآید و بحث قلم را باز میکند؛ که آنجا قسم میخورد به آن قلم و از این چیزها. [-12] [منظور از] آن جاهلیت هم یعنی جاهل است چون برمدار وحی عمل نمیکند. [طرف] اهل جهل است نه اینکه حالا قرآن را بلد است تفسیر بکند یا نه.
[-10] وقتی ضابطه ندارد آدمها همینجوری از آیات استفاده میکنند. مثلاً الآن درِ دانشگاهها میزنند: (9 زمر) …هَلْ یسْتَوِی ﭐلَّذِینَ یعْلَمُونَ وَﭐلَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ… (آيا آنها که ميدانند و آنها که نميدانند يکسانند ؟) فکر میکنند مثلاً همین آیه مال اینها [این شرایط] است. درصورتیکه [این آیه] اصلاً [به چنین موقعیتی] ربطی ندارد. خُب آن [دانشجو] یک فنی بلد است و کشاورز هم یک فن دیگری بلد است و آن دیگری هم یک علم دیگری دارد. این بحث نیست که حالا مثلاً یکی بیاید دانشگاه [بعد بشود گفت(9 زمر) هَلْ یسْتَوِی ﭐلَّذِینَ یعْلَمُونَ وَﭐلَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ؛] [این آیه] مربوط به بحث خودش است که (9 زمر) أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ ﭐللَّیلِ سَاجِداً وَقَائِماً یحْذَرُ ﭐلْئَاخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی ﭐلَّذِینَ یعْلَمُونَ وَﭐلَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ… ( آيا کسي که در اوقات شب در حال سجده و ايستاده به عبادت مشغول است و از آخرت ميترسد و اميدوار رحمت پروردگار خويش است مانند از خدا بيخبران است ؟ بگو آيا آنها که ميدانند و آنها که نميدانند يکسانند ؟) [منظور از این علم] یعنی آن معارفی که در نماز شب گیر انسان میآید؛ و آنهایی که معارفی گیرشان نمیآید چون نماز شب نمیخوانند. آنهایی که قَانِتٌ ءَانَاءَ ﭐللَّیلِ نیستند با آنهایی که [چنین] هستند یکیاند؟ خٌب معلوم است که یکی نیستند. آن معارفی که در دل شب خدا کنار گذاشته و بهطرف میدهد، با کسانی که [این معارف را] نمیدهد، اینها یکی هستند؟ نه، خُب یکی نیستند. این بحث ربطی به دانشگاه رفتن و نرفتن ندارد.
[-11]ولی چون کسی که کُنتر نمیاندازد، همینجوری [این آیات را در هر موضعی] میگویند دیگر. شرکت آب و فاضلاب میگذارد: (30 انبیاء) وَجَعَلْنَا مِنَ ﭐلْمَاءِ کُلَّ شَیءٍ حَيٍّ… ( و هر چيز زندهاي را از آب آفريديم.) مثلاً فکر میکند [این آیه] مربوط به شرکت آب و فاضلاب است. حالا یک نفر هم برای لنت فروشی گذاشته بود: (159 آل عمران) فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ ﭐللَّهِ لِنتَ لَهُمْ… ( رحمت خدا تو را با خلق ، مهربان و خوش خوي گردانيد.) لنت ترمز می فروخت. این هم حالا هست دیگر، از این بازی با آیات قرآن و اینکه فکر میکنیم این علمی که دارد قرآن میگوید منظور علومی مانند فنی و مهندسی، حتی علم حوزوی و …اینها است [فکر میکنند علم این است] که میروند و میخوانند و یاد میگیرند و اینها، نه! این بحثها هرکدام ضابطههای خود را دارد.
[8] . (علق6)-چنين نيست که انسان حقشناس باشد مسلماً طغيان ميکند. (علق7)-به خاطر اينکه خود را بي نياز ميبيند.
[9] . و سرانجام کساني که بديها را به بدترين وجه مرتکب ميشدند اين شد که آيات خدا را تکذيب نموده و به آن استهزاء کنند .
[10] . او تنها شما را به بدي و فحشاء و گفتن سخنان بي دليل و نسبت دادن آن به خدا وا ميدارد.
[11] . ریسک بالا
[12] . حالا اجتهادها با آنجاها فاصله دارد، این مهم نیست؛ این مهم است که شما الان در رینگ هستی، حالا به هر جهت اجتهادها فرق دارد.
[13]. و آماده کنيد براي (کار زار با )ايشان هر چه را ميتوانيد از نيرو و از اسبان بسته شده…
[14] . [+20] [حاج آقا با اجازهی جمع به دلیل گرما عمامهشان را در آوردند و گفتند:] البته این عمامهها شما نمیدانید، یک توفیقات عجیب و غریبی دارد. علامه نگران وضعیت اقتصادیشان بودند. یک خوابی، یک رؤیای صادقهای میبینند در یک حالت مکاشفهای؛ یک موقعی سرشان پایین میرود و یک مثلاً حالت نیمه بیداری نیمه خواب حضرت امام زمان عجّلالله را میبینند. حضرت میگویند چرا غصه میخوری؟ ما در این 18 سال کِی تو را رها کردیم؟ ایشان از خواب بلند میشود، حساب میکند 18 سال [از چه زمانی است]؟ از موقعی که آمدهام نجف نشده 18 سال. از آن موقعی که طلبه شدم هم بیشتر از 18 سال شده است. میبینند آهان! 18 سال تاریخ عمامه گذاریشان بوده. خلاصه این [عمامه] چیز عجیبی است و با توفیقات عجیب و غریب. من به کسانی که طلبه هستند و بابت این لباس فحشش را میخورند، میگویم خب از آن طرفش هم [خیلی توفیقات است]. هیچکس جرأت این کار را ندارد؛ فکر کنید یک پزشک، روپوش پزشکیاش را بپوشد و برود در خیابان. بعد ببیند چقدر مراجعه کننده دارد و چقدر فحش میخورد. هم فحش میخورد، هم مراجعه کننده دارد. اینها یک جور قدرت نمایی است. این که پرچم را میآورند بالا. این هم یک خرده تعریف صنفی از خودمان کردیم.
[15] . [24] الان یکی از خطراتی که جوامع اسلامی مثل جامعهی ما را تهدید میکند همین «عرفی سازی» است. عرفی سازی یعنی چه؟ یعنی همهاش بگویند که مملکت یعنی پول، خودرو، پل و… . خُب اگر قرار بود بحث پول و خودرو و این جور چیزها باشد که آنها بهترش را هم دارند. بدترین کار، عرفی سازی حکومت است؛ [در صورتیکه] باید معلوم بشود که این حکومت مجاهد است، ادبیاتش هم ادبیات مجاهدانه است. حالا کسانی که اول انقلاب را هم تجربه کردهاند میدانند که این ادبیات مجاهدانه [در آن زمان] بوده است. بعداً خرد خرد حذف میشود. خدا حفظ کند حضرت آقا را که همین نیمچه ادبیات جهادِ در مقابل دشمن و استکبار و اینها را به تنهایی، تقریباً به تنهایی نگه داشته است، ایشان و مردم با همدیگر؛ وگرنه بقیه که اصلاً این ادبیات را استفاده نمیکنند؛ و این [عرفیسازی حکومت] میشود شکست حکومت.
[16] . بگو من از شما در برابر رسالتم مزدي طلب نميکنم به جز مودت نسبت به اقرباء…
[17] . ادبیات شیطان-ملک
[-30] ما ادبیات شیطان-ملک را حذف کردیم. [در صورتیکه] این ادبیات در آیات و روایات ما خیلی رسوخ کرده است. شما نمیتوانید [آن را حذف کنید]؛ مثل این است که شما بگویید زکات را ما حذف کردیم، این همه آیه دارد، همه گیج شدهاند، بالاخره این زکات چیست که این همه آیه دارد ولی نیست.
در بحث شیطان و ملک، یک سری شیاطین هستند که مدام وسوسه میکنند و یک سری ملائکه هستند که مدام کارهایی را انجام میدهند. مثلاً گفته شده است وقتی که وارد منزل خالی شدی، سلام کن! میگوید خُب، به چه کسی سلام بکنم؟ میگویند به ملائکهای که آنجا حاضر هستند سلام کن. اگر یک نفر را دیدی بگو: «السلام علیکُم». میگوید چرا السلام علیکم؟ باید بگوییم السلام علیکَ. [چون یک نفر است نه یک جمع] میفرماید نه، [به او سلام میدهی] و آن ملائکهای که با آن نفر حاضرند.
[از این دست موارد در دین زیاد است؛ مثلاً] رزق را چه کسی میدهد؟رزق را حضرت میکائیل میدهد. علمها را جه کسی میدهد؟حضرت جبرائیل علم میدهد. چه کسی یادداشت میکند؟ملک دست راست به ملک دست چپ میگوید… .
اینها را میشد سادهسازی کرد؛ مثلاً بگویند آقاجان شما وقتی گناه کردی خدا هفت ساعت برای توبه مهلت داده است. ولی انگار خدا یک فیلمنامه مینویسد؛ میگوید وقتی شما گناه کردی ملک دست چپ میخواهد بنویسد؛ ملک دست راست به ملک دست چپ میگوید که ننویس، بگذار ببینیم توبه میکند یا نمیکند. وقتی ثواب انجام میدهد میگوید سریع بنویس بگذار این [ثواب] در پروندهاش باشد.
این ادبیات پر از بحث شیطان و پر از بحث ملک است. میگویند حتماً در خانه اذان را حلقومی، (از حلقوم خودتان) بگویید. چون شیاطین با بچههای شما وَر میروند؛ برای اینکه شیاطین با بچههای شما وَر نروند خودتان اذان بگویند. مدرسه قدیمی ما چون هفده سال متروکه بود اجنهای در یک اتاقی بودند، کفشها جا به جا میکردند و به بچهها میخوردند. کاری هم نداشتند ولی خُب این جوری بود. وقتی به آقای جاودان گفتیم، گفتند که دم آن حجره اذان بگویید. بچهها شروع کردند به اذان گفتن در آنجا و خلاصه آنها رفتند و ما جایشان را اشغال کردیم. بالاخره رفتند.
خلاصه میبینید که ادبیاتی وجود دارد که ما با ساده سازی گفتهایم اینها نیست ملک چیست و … . اما در این ادبیات، خدا دارد میبیند ملائکه دارند یادداشت میکنند.
[18] .[+33] مثلاً یک خانومی میآید میگوید من مذهبی بودم و بعد از این که شوهر کردم، شوهرم به من میگوید وقتی با من بیرون میآیی، اگر من را دوست داری آرایش کن! بعد میبینید عجب خری است و چقدر گوش میکند. مثل این است که طرف بگوید اگر من را دوست داری، یک ربع دستت را بگیر روی فندک! خُب شما این کار را انجام میدهی؟ انجام نمیدهی!
[19] . اگر مردم قريهها ايمان آورده و پرهيزکاري کرده بودند برکتهايي از آسمان و زمين به روي ايشان ميگشوديم…
[20] . [-48] یک موقعی در همین کشورهای خارجی رفته بودم، در یکی از این دبیرستانهایشان گفتم: شما مرگ را قبول دارید؟ گفت: بله. (ولی معاد را باور نداشت) گفتم: خُب مرگ برای شما چطور است؟ گفت: یک صفحهی سیاه. گفتم: خیلی بد نیست این حالت؟ گفت: چرا، ولی من سعی میکنم خیلی به آن فکر نکنم. حالا آن بچه دبیرستانی سعی میکند به مرگ فکر نکند، [اما] ما [راجع به مرگ] چطور فکر میکنیم؟ فکر میکنیم من از اینطرف بدو، امیرالمؤمنین از آن طرف بدو، میپریم بغل همدیگر و کلی حال میدهد مثلاً. ولی او مواجه هست با یک صفحهی سیاه که آخرش میخورد به آن صفحه سیاه. خُب او داغون میشود دیگر، بهتر است فکر نکند. حالا مگر میشود فکر نکرد؟! بالاخره یک زمانی رفیق آدم میمیرد، این میمیرد، بابای آدم میمیرد و … مگر آدم میتواند فکر نکند؟ دائم یک استرسی دارد بهطرف وارد میشود که من دارم میمیرم. درصورتیکه در نگاه معادباور شخص میگوید: بَه! من دارم میمیرم! میروم پیش خدا. میروم پیش امیرالمؤمنین. ازاینجاکه بهتر است که. به! اما حالا نگرانیش از آن این است که نکند یکچیزهایی باشد که این اتفاقها نیفتد. برود ببیند setting اش عوضشده، باید برود جای دیگری.
[21] . و پارهاي از مردم ، منافق و سالوسند که وقتي سخن از دين و صلاح و اصلاح ميکنند تو را به شگفت ميآورند و خدا را گواه ميگيرند که آنچه ميگويند مطابق آن چيزي است که در دل دارند و حال آنکه سرسختترين دشمنان دين و حقند.
[22] . اگر با شمشیرم بر بُن بینی مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت! و اگر تمام دنیا را بر منافق بریزم که مرا دوست بدارد دوست نمیدارد! حکمت 45 نهج البلاغه
[23]. بگو آنکس که دشمن جبرئیل است باید بداند که وی قرآن را به اذن خدا بر قلب تو نازل کرده نه از پیش خود قرآنی که مصدق کتب آسمانی قبل و نیز هدایت و بشارت برای مؤمنین است.
[24] . ما ثنوی نیستیم که [ادبیات خدا-شیطان را معتقد باشیم و] بگوییم ما «شیطان» داریم؛ «خدا» و «شیطان» در مقابل «خدا» دارد عمل میکند؛ بلکه ما یک «خدا» داریم و یک «شیطان ـ ملَک»؛ یعنی فضا، فضای توحیدی است.
[25] . شيطان ميخواهد بين شما عداوت و خشم بيندازد.
[26] . و به بندگانم بگو سخني که بهتر است بگوئيد ، چون شيطان ميخواهد ميان آنان کدورت بيفکند.
[27] . individualism
[28] . [-66] طرف آمده میگوید: چه جوری است که ما وقتی کنار همدیگر مینشینیم، غذا میخوریم، غذا تمام نمیشود ولی ما سیر میشویم؟! مثلاً در مجمعی غذای دو نفر را میریزند ولی چهار نفر میخورند و سیر میشوند! [این برکت] اینقدری بوده است که به چشمشان میآمده. گفتند به خاطر اینکه با هم میخورید. این برکت الهی باعث میشود غذا سریع جذب شود و شما سیر میشوید.
[29] . …نه براي شما [مانعی هست] که از خانههاي خود يا پدرانتان يا مادرانتان يا برادران يا خواهران يا عموها يا عمهها يا خانه داييها يا خالهها بخورید…
[30] . نه ، تنها خوردنتان گناه است و نه با هم خوردنتان.
[31] . [-72] ما از این اشتباهات زیاد داریم . یک زلزله میآید، یک عالمه وسیله برمیداریم و یک شبکه توزیع راه میاندازیم، در صورتی که خودش شبکه توزیع داشته، ولی ما تمام شبکه توزیع بازارش را خراب میکنیم و فکر میکنیم به همه میرسیم در حالی که ما میتوانستیم سوار این شبکه توزیع بشویم و این شبکه توزیع را تقویت کنیم که همین شبکهی توزیع برساند؛ نه این که همه این شبکه توزیع را کنار بگذاریم و یک شبکه توزیع از خودمان راه بیندازیم!
[32] . [-69] ما اینقدر نقشها را مردانه تعریف کردیم که خانمها میگویند: اینها که کارهای مردانه است و ما مدلی برای نقش اجتماعی خانمها نداریم، پس باید بچهدار نشویم! [این تصور غلطی است؛]