پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی (وارث)، در تاریخ 15 مرداد 1394 اقدام به ارائه گزارش مکتوب و تصویری از جلسه تفسیر قرآن حجت الاسلام قاسمیان در تاریخ 14 مرداد نموده است که متن و تصاویر جلسه در ادامه ارائه می گردد:
در سوره مبارکه بقره آیاتی هست که نسبتاً منحصر بفرد است. آیات مربوط به خلقت در این سوره، از آیۀ 30 تا 33 است که در هیچ جای دیگر قرآن نیامده است. این آیات انسان و جایگاه انسان را به عنوان خلیفۀ الهی مطرح می کند. یعنی وقتی تقسیم بندی انجام می دهد، از مومن متقی تا کفار را که معرفی می کند. یک چشم انداز معرفی می کند. قرآن در سوره ص راجع به حضرت داوود در آیه 26 می فرماید: “انا جعلناک خلیفة فی الارض” ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم. ولی در سوره بقره می گوید: “انی جاعلٌ فی الارض خلیفه”. که بین این دو تفاوت هایی وجود دارد.
خداوند اینگونه قرار داده که تخت خلافت انسان در زمین باشد. در غیب نیست. باید تمام عوالم را داشته باشد، تا خلیفه شود. باید بعد مادی داشته باشد، و در زمین هم باشد. کسانی را هم داریم که بعد مادی داشته باشند ولی در زمین نباشند، مثلاً حضرت عیسی علیه السلام یا حضرت الیاس علیه السلام، که همان حضرت ادریس است. (وقتی حضرت ادریس در آسمان ها رفت، با عنوان الیاس مجدد به زمین و این عالم برگشت) ما در روایات داریم که حضرت ادریس به قدری از شواهد مادی فاصله گرفت که پرواز کرد و رفت. اگر کسی مدام تعلقات مادی خودش را ببرد، کم کم شبیه ملک می شود. آیا این نقطه اوج انسان است؟ خیر. اتفاقا نقطه اوج انسان این است: “صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الأَعْلَى.” – در دنيا با بدنهايى زندگى مىكنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است. – (نهج البلاغه) لذا وجود نازنین پیامبر اکرم صلوات الله علیه در نقطه اوج است. وقتی بدن ایشان کنار مردم است، روحشان تا سدر المنتهی می رود. برای همین این را رشد حضرت ادریس علیه السلام می دانند که به آسمان رفته و به زمین برگشته است.
قرآن می فرماید: “إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ”. – در حقيقت مثل زندگى دنيا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم پس گياه زمين از آنچه مردم و دامها میخورند با آن درآميخت.- (یونس 24) این آیه آدم را به راحتی در کنار چهارپایان قرار می دهد. اگر مسالۀ خوردن است، انسان با چهارپا هیچ فرقی ندارد.
فرد آسمانی ای که در زمین زندگی می کند، اگر آسمانی بودن خودش را رها نکند، عظمت دارد. این شخص بزرگ است و خلیفة الله است. نه شخص زمینی که غرق در مادیات است. ترکیب نماز و انفاق شخص را به سمت خلیفة اللهی می برد. نماز به شدت سعی دارد فرد را آسمانی کند. کسی که عاشق نماز است ممکن است به گونه ای شود که کم کم از مردم فاصله بگیرد. شاخص ارتباطات دنیوی فرد، انفاق است که یک حضور اجتماعی و بعد مردمی پیدا می کند. انسان هرچقدر بیشتر این ویژگی ها را داشته باشد، خلیفة الله تر است.
مفهومی از مفاهیم خلیفة الله یک مثالی دارد که در آن مثال، شخص خلیفة اللهِ جامع می شود، که درحقیقت در روزگار ما امام زمان عجل الله تعالی می شود. حق خلیفۀ مثل حضرت داوود شدن در گروی این خلیفه شدن است. این مفهوم تراز بالایش است. هرکسی من بابِ الاقرب فی الاقرب، نسبت به خلیفه شدن حقی پیدا می کند، او در مسیر خلیفه شدن است. که به اینها خلفای جزئی گفته می شود. آن خلیفة الله مطلق کسی است که مطلقِ اینها باشد و حق حاکمیت که در سوره ص گفته شده است، را داشته باشد. “يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم…” یعنی حاکم شدن در گروی خلیفه شدن است. این هم در گروی این است که شخص چقدر خلیفة اللهی را در خود پیاده می کند. لذا اگر کسی می خواهد در این مسیری که به خلیفه اللهی ختم می شود،قدم بردارد، این در قبال یک آسمانی ای است که به زمین آمده است.
سناریو این است که فرد قرار است در کجا جعل بشود و در کجا حاکم بشود. تختش در زمین است. لذا این از نقاط برجستۀ این آیات است که باید دقت شود. اینگونه نیست که بگوییم چرا شیطان آنگونه کرد و چرا آدم گول خورد…نمی شود این اتفاق ها نیفتد. سناریو همین است. قرار بوده که آدم روی زمین بیاید. سناریو این است که انسان بیاید زمینی شود و مجدد از زمین شروع کند به بالا رفتن. این درک یکی از پیچیده ترین داستان های قرآن است. ممکن است بگویید لازمه این که یک انسان خلیفه شود هبوط و گناه است. اگر پیغمبر خلیفه می شود، حتما باید گناه کرده باشد؟! خیر همچین لازمه ای ندارد، ولی باید هبوط کرده باشد. یعنی باید در این عالم بیاید و مراحل هستی را طی کند. به این عالم بیاید و از اینجا شروع کند. نکته قابل توجه این آیه این است که خلیفه روی زمین است. چون خدا خلیفه دارد، پس حتما حجت خدا روی زمین است. اگر خدا در زمین حجتی نداشته باشد، کلا نظام عالم یه جور دیگر می شود. دیگر زمینی به این صورت نخواهد بود.
قرآن در آیه 110 سوره اسراء می فرماید: “قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا” – بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهستهاش مكن و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى –
بگو خدا یا بخوان رحمان فرقی ندارد. این در مایه هستی فرق چندانی ندارد. فقط یک فرق دارد. این که بعد رحمت رحمان را باید نگه داریم. مایه رحمان را باید در معنای رحمت نگه دارید. این یعنی خدا وقتی شما را به جهنم می برد هم از سر رحمت است، “یا من سبقت رحمته غضبه” – ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است – . یعنی غضب او هم زیر پَر رحمتش است.