باسمه تعالی
جلسهی 65 تفسیر سورهی مبارکهی بقره حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان –5 شنبه 9آذر 96 فهرست مطالب 1-1-1-باء مصاحبت در …وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا… یعنی نیکی به پدر و مادر به صورت مستقیم و مستقل 1-2- عدم تصرف در اموال و اوقات یتیمان! (…وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ…) 1-3- ارتباط با کل مردم به صورت حُسن (…وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا…) 1-3-1-تثبیت مودت با استفاده از مهارتهای کلامی 1-4- قرض الحسنه به خدا، یکی از میثاقهای الهی (…وَآتُوا الزَّكَاةَ…) 1-4-1-قرض الحسنه در بیان قرآن یعنی هزینه دادن برای آرمان نبی 1-5-1-لبهی تیغ شمشیر مجاهدین به سمت دشمن و نه به سمت قاعدین! 1-5-2-اخراج از دیار در این زمانه، یعنی خارج کردن از سیستم جامعهی متحد اسلامی 1-5-3- پیشفرض قرآن حکومت صالحان است ونه حکومت معصومان! این امر یکی از مبانی وحدت است 1-5-4-انواع نظرات راجع به وحدت شیعه و سنی (به مناسبت هفتهی وحدت)
آیات اصلی: آیات 83 تا 85 بقره موضوعات اصلی: میثاق وحدت، احسان به والدین، برخورد حُسن با مردم، قرض الحسنه. موضوعات فرعی: مهارت کلامی، تصنع و تطوع در امور خیر، هزینه دادن برای آرمان نبی، مجاهدین و قاعدین، حکومت صالحان، وحدت شیعه و سنی.
بسم الله الرحمن الرحیم (83 بقره) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ (84 بقره) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ (85 بقره) ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِن يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (86 بقره) أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ[1] خلاصه جلسهجلسهی شصت و پنجم تفسیر سورهی مبارکهی بقره، با بحث «میثاقها» در قرآن آغاز شد. میثاقهایی که قرآن بارها و بارها اشاره میکند که از اوتوا الکتاب، از یهود، از شما و دیگران گرفته شده است، برشهای متعددی از یک میثاق هستند. میثاقی که کسی سپرده تا در کنار پیغمبرش و در کنار ولی جامعه بایستد و بجنگد و هزینه بدهد و کار کند و کار را جلو ببرد. این میثاقها یک ترتیبی دارد. در مراحل جامعهسازی ابتدا میگوید لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ عبودیت خدا را بپذیرید، سپس میفرماید وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا. در واقع از هستههای کوچکتر شروع میکند به کار کردن؛ ابتدا روی هستهی خانواده تاکید میکند، بعد در جامعه میآید وَ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ اینکه ایتام و ضُعَفای جامعه را باید پوشش داد. در ادامه در حالت شاملتَرَش میفرماید وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا، اصلاً ارتباط با کلِّ توده مردم به صورت حُسن، با خوشبرخوردی، با در آغوش گرفتن و حفظ وحدت جامعه باید باشد. بعد میرسد به اینکه وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ نماز بخوانید و زکات بدهید. در میثاقها مرتب این بحث شده که به خدا قرضالحسنه بدهید و یک سری از بحثهای جدیِ قرض-الحسنه در قرآن، این است که شما بیایید هزینهی آرمانهای این امام را بدهید. در واقع قرضالحسنه در بیان قرآن، هزینه دادن برای آرمان ولی است. در ادامه برای توضیح بیشتر حول موضوع قرضالحسنه در قرآن، آیاتی از سورهی مبارکهی حدید مورد بررسی قرار گرفت. سورهی حدید سورهی قرضالحسنه است. آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِه (7حدید)، شما ایمان بیاورید به خدا و رسولش وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيه و از اموالی که خدا شما را در آن جانشین خود قرار داده، انفاق کنید. فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَأَنفَقُوا کسانی که ایمان بیاورند و انفاق کنند یعنی آن هزینهها را بدهند لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ. در دهمین آیه از همین سورهی مبارکه میفرماید: وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. وَمَا لَكُمْ چرا نمیروید هزینه بدهید أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ چرا اینگونه شُدید که هزینه نمیدهید؟ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ در حالی که میراث آسمانها و زمین مخصوص خداست لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ. اینجا دقیقاً معلوم است که منظور از انفاق، انفاقهایی است که به مقولهی «فتح» مربوط میشود؛ کسانی که قبل از فتح انفاق میکنند، کسانی که بعد از فتح انفاق میکنند. کسانی که قبل از فتح هزینه میدهند، کسانی که بعد از فتح هزینه میدهند. این معلوم است که به فتح ربط دارد وگرنه این انفاقها برای چهار تا فقیر نیست؛ در اینصورت چه ربطی دارد که کسی بگوید کسانی که قبل از انقلاب دو تا یتیم سرپرستی میکردند و کسانی که بعد از انقلاب دو تا یتیم سرپرستی کردند؛ اینها چه ربطی به انقلاب دارد؟! به انقلاب ربط ندارد این حرفها. چی به انقلاب و فتح مربوط است؟ کسی که هزینهی آرمان آن نبی را دارد میدهد. میگوید یک عده هستند قبل از فتح میآیند پاکار این هزینه دادنها و یک عده بعد از فتح میآیند پاکار این هزینهها؛ اینها یکسان نیستند. گرچه او هم دمش گرم که همین قدر هزینه میکند، با این که بعد از فتح است ولی اصلاً لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى. در ادامه، بحث قرضالحسنه از سورهی مائده و از آیهی دوازدهم پیگیری شد. وَلَقَدْ أَخَذَ ﭐللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ خدا از بنیاسرائیل پيمان گرفت وَ بَعَثْنَا مِنهُمُ ﭐثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ما دوازده نقیب مبعوث کردیم وَ قَالَ ﭐللَّهُ إِنِّي مَعَکُمْ خداي تعالي به ايشان فرمود من با شمايم لَئِنْ أَقَمْتُمُ ﭐلصَّلَوةَ وَءَاتَيْتُمُ ﭐلزَّکَوةَ اگر نماز بپا داريد و زکات دهيد وَ ءَامَنتُم بِرُسُلِي و ایمان بیاورید به رسولان من وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وکمکشان بکنید وَ أَقْرَضْتُمُ ﭐللَّهَ قَرْضاً حَسَناً هزینه-هایش را هم بدهید؛ میثاق این است: «هزینههایش را بدهید». فکر میکنید اگر هزینه ندهید، آن وقت میشود قومهای برگزیده را به خلافت الهی رساند و داستان خلیفةاللهی را در دنیا مستقر کرد؟! ابداً نمیشود. این همان مسئولیت حاکمیتی دورهی ماست که طرف ایستاده و دارد قرضالحسنه میدهد. اگر شما در راه خیر باشید، خوب باشید، اشتباهات کوچکتان را خدا میبخشد وگرنه، به لعنت منجر میشود لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّاتِكُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تجَرِى مِن تحَتِهَا الْأَنْهَرُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَالِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيل. میثاق وحدت، موضوع بعدی مورد بررسی در این جلسه بود. در آیهی 84 سورهی مبارکهی بقره میفرماید: وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَکُمْ از شما میثاق گرفتیم لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ خودتان، خون خودتان را نریزید، یعنی در خودتان برادرکشی درست نکنید وَ لَا تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِيَارِکُمْ در دیار خودتان، از خودتان اخراج نکنید ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ آنگاه شما اقرار هم کرديد و شهادت هم داديد. در آیهی 85 اینطور ادامه میدهد: اما ثُمَّ أَنتُمْ هَـؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ با این حال افتادید به برادرکشی، این وحدت را در جامعهی خودتان از بین بردید وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنکُم مِّن دِيَارِهِمْ شروع کردید یک فریقی را از دیار و خانههای خودتان بیرون کردید. خودتان با خودتان این کار را کردید نه دشمن. خودتان اینها را آواره کردید. تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِـﭑلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ برای اینکه اینها را از جامعه بریزید بیرون، به این دلیل که اختلافهایی داشتید، در اثم و عدوان پشت به پشت هم دادید که این اتفاق بیفتد. وَ إِن يَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ حالا اگر اینها میرفتند، آواره میشدند این طرف و آنطرف، اسیر میشدند، شما میآمدید فدیه می-دادید تا اینها را از اسارت آزاد کنید. یعنی هزینهی بازگشت اینها را مجبور بودید بپردازید. وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ در صورتیکه اخراجشان حرام بود. نباید آن کار را میکردید؛ نه اینکه اخراج بکنید بعد بیایید هزینهی بازگشتش را بدهید. در آیهی 46 سورهی مبارکهی انفال، وقتی رسیده است به جامعه، میفرماید وَ أَطِيعُواْ ﭐللَّهَ وَرَسُولَهُ اطاعت بکنید از خدا و رسول وَ لَا تَنَازَعُواْ با همدیگر نزاع هم نکنید فَتَفْشَلُواْ اگر نزاع کنید، فشل میشوید و اُبهتتان از بین میرود وَ تَذْهَبَ رِيحُکُمْ و در نتيجه نيرويتان تحليل میرود. ابهتتان که از بین رفت، حالا در این جامعه با این همه اختلافات، چه باید کرد؟ میفرماید: وَﭐصْبِرُواْ إِنَّ ﭐللَّهَ مَعَ ﭐلصَّابِرِينَ در ادامه بیان شد که پیشفرض قرآن، حکومت صالحان است نه حکومت معصومان؛ باید حکومت برسد به دست صالحان و اگر یک صالحی موجود است که اصلح از همه است، باید حکومت به او برسد و او باید برعلیه طواغیت قد علم کند. همین امر از مبانی وحدت شیعه و سنی است. پیشفرض قرآن این است که صالحان باید به حکومت برسند و حکومت حق آنهاست، طاغوت حقش نیست. باید ولایت الله تثبیت شود. حالا یک وقت رسولان هستند، رسولان صالحانند. یک وقت، دورهی فترت از رسل است، یک عدهی دیگری، یک زمان هم دورهی غیبت است، عدهی دیگری صالحانند. 1- بحث مواثیق(وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ…)؛ بیان برشهای مختلف میثاق اصلی (ایستادگی در کنار ولی جامعه و کار کردن و هزینه دادن برای او)[+2] در جلسه گذشته عرض شد این «میثاقی»که در قرآن مرتب بحث میشود میثاق گرفتیم از اوتوا الکتاب، میثاق گرفتیم از یهود، میثاق گرفتیم از شما، … و از این [قبیل] میثاقهایی که یاد میشود، برشهای متعددی از یک میثاق است. اصلاً وجه اینکه در سورهی مبارکهی بقره – در همین آیات معروف إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[2]…(30 بقره)- بحث انسان کامل را بیان میکند، این است که میخواهد نظام خلافت الهی را پیاده کند، یعنی خدا میخواهد در زمین برای خودش خلیفه بگذارد؛ به عبارتی در همهی شئون میخواهد آدم داشته باشد. کسی جایگزین خدا -به تعبیر خلیفهگی- باشد که در زمین عمل کند و خلافت الهی را در همهی ابعادی که خدا مد نظر دارد؛ پاگیر کند. [-4] ترتیب معنوی کار برای خدا مهم است؛ لذا میبینید داستان بعدی اینها مثل داستان هابیل و قابیل را اینجا نمیگوید. چون بحث هابیل و قابیل اساساً بحث «ولایت» و درگیری بر سر موضوع ولایت است، به همین دلیل در سورهی مائده گفته میشود. چون برای خدا این موضوعش مهم است. [3] [+9] یک برش عهد الهی سورهی مبارکهی بقره این را [دارد] میگوید. بعد میگوید من انبیا را میآورم و این انبیا و هدایت را که آوردم، کسانی که این هدایت را قبول کردند بالا میروند و کسانی که قبول نکردند به جهنم میروند؛ آن خلافت الهی را اگر بخواهیم مستقر کنیم این است. بعد سراغ بنی اسرائیل به عنوان قوم برگزیده میرود و میگوید (40 بقره) يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ … میرود سراغ یک قوم برگزیده که یک اوج و فرودی در مقام خلافت الهی داشته است؛ یعنی از پایین تا بالا، از جامعهسازی تا رسیدن به حکومت و تا از بین بردن حکومت -همه موادش- را تجربه کرده است؛ این میشود پایهی عهد، کدام عهد؟ همین عهدی که در دو آیهی بالا گفته است: (38 بقره)… فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ. (39 بقره) وَﭐلَّذِينَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِئَايَاتِنا أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. اگر کسی آن عهد را به پا بدارد من هم به عهد خود پایبند میمانم (40 بقره) …وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ… . [-15] هدف و اُمنیه و آرزو و چشم انداز یک نبی این است که جامعه را به جایی برساند که نبی در همه ابعاد خلیفه خدا بشود و جامعه به خلافت الهی برسد. سراغ قوم بنی اسرائیل به عنوان قوم برگزیدهای میآید که شایسته است همهی این اهداف در آن پیاده شود. قوم برگزیدهای که یک چنین شایستگیای دارد که این اتفاق در آن بیافتد و برای همین با فراوانی انبیا میآید تا این اتفاق در آن بیافتد و در دورههایی به این اوج و عزت و عظمت میرسد. این میثاقها، در حقیقت برشهایی است از آن یک میثاق؛ میثاقی که کسی سپرده که در کنار پیغمبرش و در کنار ولی جامعه بایستد و بجنگد و هزینه بدهد و کار کند و کار را جلو ببرد. حالا این وجوه و برشهای مختلف دارد. وگرنه از ما و بنی اسرائیل که میثاق نگرفتهاند؛ کجا گرفتند این میثاقها را ؟ این میثاق همان میثاقی است که «پای این قضیه بایستید». 1-1- شروع میثاقها از هستههای کوچکتر (خانواده و عشیره) (وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى)آیه 83 را ببینید(83 بقره) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ. [+16] این میثاقها یک ترتیبی دارد. در جاهای دیگر قرآن هم تا حدی همین ترتیب دارد [رعایت میشود]؛ ابتدا میگوید عبودیت خدا را -همه چیزهایی که میگوییم در بستر عبودیت خدا میگوییم- بپذیرید و سپس میفرماید (83 بقره) …وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا… . قرآن در مراحل جامعهسازی، روی هستههای کوچکتر شروع به کار کردن میکند. هستهی خانواده، …وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا… ، [و بعد هستههای بعدی …وَذِي الْقُرْبَى…]. 1-1-1- باء مصاحبت در …وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا… یعنی نیکی به پدر و مادر به صورت مستقیم و مستقل[+17] این «باء»را گفتیم «باء مصاحبت» است. برای اینکه معلوم شود «باء مصاحبت» است مشابه همین آیه را در آیه 36 سورهی مبارکهی نساء نگاه کنید: (36 نساء) وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا… و خدا را بپرستید، و چیزی را شریک او قرار ندهید …وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى… «باء» دارد و بقیه ندارند، این[خانواده] را دارد به صورت نهادی گسترش میدهد؛ اول خانواده، بعد که خانواده ساخته شد عشیره. باید این نهادها، نهادهایی قوی باشند که طرحهایی از همینها در میآید. و بعد …وَالْيَتَامَى… یتیمان و بی سرپرستان)، اینها نباید در جامعه وضعیتشان لق بخورد و باید متحد با جامعه بشوند و باید به کار ایتام اهتمام داشت. …وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى… سپس ضعفا و بعد همسایهی نزدیک و همسایهی دور[4]. [+20] در مورد بحث «باء مصاحبت» گفتیم که خودتان مستقیماً و مستقلاً کار پدر و مادر را انجام بدهید، کار خویشاوندان را هم خودتان مستقیماً درگیر شوید؛ یعنی اسلام این توقع را دارد. حالا اگر ما کاری به خویشاوندانمان نداریم، این دقیقاً خلاف آن اسلوبِ تهیه شده است. 1-2- عدم تصرف در اموال و اوقات یتیمان! (…وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ…)بعد در جامعه میآید و اینکه ایتام و ضُعَفایش را باید پوشش داد و این خود یک مطلبی است. این زکات مصطلح (واجب) -اگر به شما تعلق گرفته باشد- اموالی دست شماست که نمیتوانید در آن اموال تصرف کنید، به عبارتی سهم فقرا و مساکینی است که آن اموال مال آنهاست. در بحث وقت و اینها هم بصورت علی القاعده -و نه به صورت فقهی- همین است. یعنی اینطور نیست که شما بگویید من برای محرومین و مستضعفین وقت نمیگذارم. یک سری از اوقات شما برای محرومین و مستضعفین است که اگر برای اینها وقت نمیگذارید، در حقیقت تصرف در اوقات غصبی میکنید و بعد آن کارهایی که آدم میکند کار بیبرکتی میشود. لذا آدم باید سهم وقتیِ فقرا و محرومین و مستضعفین و ضعفا را بپردازد. این میشود یک پیوند اجتماعی جدی که مدنظر قرآن است. 1-3- ارتباط با کل مردم به صورت حُسن (…وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا…)[+20] حالا آیه 83 بقره که میگوید جامعه را جدی بگیرید و نهادسازیهای جامعه را جدی بگیرید، به این یک حالت شاملتَرش میرسد؛ یعنی (83 بقره) …وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا…، اصلاً ارتباط با کلِّ توده مردم به صورت حُسن، با خوشبرخوردی، با در آغوش گرفتن و [حفظ] وحدت جامعه [باید باشد]. این آیه هم جزو آیاتی نیست که نسخ شده باشد؛ در حالی که عدهای اصرار دارند که این آیهی وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا، نسخ شده است. اما این آیه نسخ نشده است. …وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا…، ، یعنی شما با مردم به حُسن برخورد کنید و رفتار کنید. [-23] چرا [فرموده] «قول»؟ عرض کردیم «قول» به شدت در خود ارتباطات مهم است. (263 بقره) قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى…[5] . یک قول معروفی انسان داشته باشد خیلی مهم است ولو اینکه پول ندهد، یک زبان خوب داشته باشد. 1-3-1- تثبیت مودت با استفاده از مهارتهای کلامی[+23] ما در روایاتمان یک بحثی داریم که اگر کسی را دوست دارید به او بگویید. خود حرف زدن و مهارت کلامی در خانوادهها [خیلی اهمیت دارد]. یک گیری که در خانوادهها داریم این است که به خصوص آقایان نسبت به خانمهایشان، هیچ بلد نیستند حرف بزنند. این نکته خیلی مهم است. یعنی بلد نیستند تشکر کنند. بلد نیستند عشقورزیِ قولی کنند. از حضرت صادق علیهالسلام داریم که «إذا أحْبَبتَ رَجُلاً فأخْبِرْهُ بِذلِكَ؛ فَإِنَّهُ أثبَتُ لِلمَوَدَّةِ بَينَكُما» اگر یک نفری را دوست داری -رجل به معنای نفر است که البته مَحرمها منظور هستند نه نامحرم- …فأخْبِرْهُ… به او بگو. به او بگو که من خیلی شما را دوست دارم؛ …َفإِنَّهُ أثبَتُ لِلمَوَدَّةِ بَينَكُما؛ که این در مودت بین خودتان خیلی اثبت است یعنی شما حتماً ارتباط خودت به این صورت باشد که اگر طرف مقابل را دوست داری به او اعلام کنی که من شما را دوست دارم. این اثبت در مودت است. خیلی از زن و شوهرها مشکلشان همین است که بلد نیستند. آقا به خانه میآید، بو میکشد و میفهمد که غذا قورمهسبزی است، اصلاً سوال هم نمیکند که مثلاً غذا چیست؟ بعد هم مینشیند و غذا را میخورد و یک تشکر هم نمیکند و نمیگوید غذا خوشمزه است. و بعضیها فکر میکنند که چون غذا خوشمزه نبود، من نباید چیزی بگویم. یا حواسش به این معنا نیست که من این را باید به روی طرف بیاورم، به روی استاد بیاورم، به روی شاگرد بیاورم، به روی همسر بیاورم، به روی مادر بیاورم.[6] [+27] خود قول و مهارتهای قول مهم است. گاهی اوقات آدم باید حواسش را به یک چیزهایی جلب کند؛ هر وقت ما کارهای جسیم میکنیم و از کارهای لطیف باز میمانیم، خودمان ضربه میخوریم. کارهای لطیف جای خودش را دارد و کارهای جسیم هم جای خودش را دارد. جلسههای آن چنانی شرکت کردن جای خودش را دارد؛ لطیفِ امور هم جای خودش را دارد. اینها در مقام قول هم اگر ظاهر شود؛ طرف قول داشته باشد و حرف خوب بزند و خوب حرف بزند؛ اینها أثبَتُ لِلمَوَدَّةِ است. [+29] و این مودت را جامعه میخواهد. واقعاً یک پیوند اجتماعی است که در آن، رشتهها را مودت چیده باشد و نه الزاماً قوانین. قوانین سر جای خودش ولی تجربهی همهی ما بوده که آنجا که مودت نیست کار با قوانین جلو میرود و آنجاست که کار با عشق جلو نمیرود. کار جز این که قانون باید داشته باشد، مودت هم میخواهد، اینجاست که کار با بهترین وجه [جلو] میرود. آنجایی که حواسمان به این نکته نبوده خود ما تجربه کردهایم که ضربه میخوریم. فکر کردهایم فقط قوانین کار را جلو میبرد و هِی فشار آوردهایم روی قوانین، در صورتی که یک خلأ بزرگ به نام همین ارتباط محبت و مودت در جامعه لازم است. [+36] این که من دوست دارم این شخص را. اگر هم چیزی شده است به این دلیل که من دلم خون است برای او. نه اینکه بخواهم او را بزنم. این که داریم:….عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ[7] (128 توبه). میگویند یک پیغمبری آمده که آن چیزی که شما را به زحمت میاندازد برای پیغمبر سخت است. یعنی پیغمبر دارد داغون میشود از اینکه ما گناه کنیم. این خیلی فرق دارد با اینکه من اصلاً داغون نمیشوم که کسی دارد اتفاقی برایش میافتد؛ اصلاً برود به جهنم، به درک! 1-3-1-1- پسندیده بودن تصنع، تخیل و تطوّع در امور خیر[+30] اصلاً همین که مردم در کوچه و خیابان که رد میشوند؛ همدیگر را دوست داشته باشند، اینها گاهی یک مهارت هست. بعضیها میگویند تصنعی است. هیچ اشکالی ندارد، هیچ اشکالی ندارد که تصنعی است!! چون که اتفاقاً کاری میکند که تصنعات بر رفتار و قلب آدم تأثیر میگذارد. یکی از عمده چیزهایی که کسانی که خارج از کشور میروند، میبینند و خیلی هم دلشان ضعف میرود و خیلی هم واقعیت دارد، برخورد اینها با یکدیگر و با شماست. از رستورانش و هتلش و … و برخوردی با یک حالت واقعاً خوشایند که فکر میکنی این الان واقعاً عاشق شماست که این برخورد را با شما میکند. در صورتی که واقعاً نه؛ انگار به صورت یک مهارت آموختهاند که با همدیگر خوب برخورد کنند؛ با حالت مردمداری. بعضیها میگویند این تصنعی میشود. هیچ اشکالی ندارد. تصنعیاش هم اشکال ندارد. چون خُرد خُرد در آدم تثبیت میشود. [-32] قرآن یک آیهای دارد که این آیه در بحث اینکه انسان از این قوا و تصنعات و تخیلاتش بتواند خوب استفاده کند، فوقالعاده است. شما یک خیری را میخواهید انجام دهید؛ می فرماید: … وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا… (158 بقره) اگر میخواهید خیر انجام دهید این خیر را برای خودتان «تَطَوُّع» کنید؛ «تَطَوُّع» کنید یعنی در خودتان رغبت ایجاد کنید، روی خودتان مقداری تمرکز کنید. حتی تخیل کنید که من چقدر طرف را دوست دارم. همه این تصنعات وتخیلات روی شما تأثیر دارد. قرآن در همین جریان هابیل و قابیل وقتی که داستان را میخواهد ماجرا را بیان کند ، نمیگوید قابیل رفت او را کُشت بلکه میفرماید: (30 مائده) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ[8]؛ اول خودش را به رغبت آورد؛ کسی که همینطور نمیرود داداش خودش را بکشد. باید اول آنقدر با خودش فرض کند، تخیل کند و تمرکز کند [که] این کار را انجام بدهد تا [نهایتاً بتواند] برود برادرش را بکشد. این استفاده از این تخیلها و تمرکزها و تولید آدابها، آدابی که مطابق با شریعت و مطابق با آداب اسلامی است اینقدر کارایی دارد. [+33] شما حتی میخواهید قرآن بخوانید؛ گفتهاند شما قرآن را یک جوری بخوانید «وإذا مَرّوا بِآيَةٍ فيها تَخويفٌ أصغَوا إلَيها مَسامِعَ قُلوبِهِم، وظَنّوا أنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وشَهيقَها في أُصولِ آذانِهِم» -اینها کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام است- رسیدید به آیه خوفناک یک خرده تمرکز کنید. اینجوری [با لحن معمولی] نخوانید که (41 واقعه) وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (42 واقعه) فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (43 واقعه) وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ (44واقعه) لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (45 واقعه) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ[9]. میدانید راجع به چه صحبت میکند؟ راجع به “جهنم” دارد صحبت میکند. میگویند یک جوری این را به خودت بفهمان که وظَنّوا أنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وشَهيقَها في أُصولِ آذانِهِم، [انگار] جیغ زفیر و شهیق جهنم را در بیخ گوشَت میشنوی. این در تمرکزات به عنوان یک راهکار جدی است.[10] [+36] از تخیل به حق در بحث ایمانگرایی خیلی استفاده فوقالعاده کردهاند که حالا بحثش مفصل است و نمیخواهم بحث استفاده از تخیلِ حق و تخیل مطابق با واقع را باز کنم که چگونه میشود از این تخیلات استفاده کرد. 1-4- قرض الحسنه به خدا، یکی از میثاقهای الهی (…وَآتُوا الزَّكَاةَ…)[+37] بعد میرسد (83 بقره) …وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ…، نماز بخوانید و زکات بدهید که حالا من این را به عنوان بحث زکات، قرض الحسنه، [در] همین نقطه [اشاره میکنم]. در میثاقها مرتب این بحث شده که قرضالحسنه بدهید به خدا. یک سری از این کمکها، کمکهایی است که به فقرا و یتامی میشود که در آیات آمده است. یک سری از بحثهای جدیِ قرضالحسنه در قرآن، این است که شما بیایید هزینهی آرمانهای این امام را بدهید. شما سورهی مبارکهی حدید را بیاورید. در قرآن منظور بحث قرضالحسنه، صندوق قرضالحسنه فقط نیست. این میشود همان انفاقهای معمولی که در قرآن ما داریم، همین که میگوید به یتامی برسید یک نوع انفاق است، به مساکین برسید یک نوع انفاق است خودش. این مال آن مرحله است؛ 1-4-1- قرض الحسنه در بیان قرآن یعنی هزینه دادن برای آرمان نبی[39] آن جایی که دارد میگوید یک سری قرضالحسنه بدهید در راه خدا. در بسیاری از سُوَر هم میگوید همان جریانی که میخواهد خلافت الهی را مستقر کند. یک سری آرمان و یک سری اُمنیه و یک سری چشم انداز دارد که بیا -در آن چشم اندازها و آرمانها- و هزینهاش را بده. شما در این آرمانها و چشم اندازها باید هزینه چشم اندازهایش را بدهی. چشم اندازها اینقدر بلند است که هزینه دارد. باید بایستی و هزینهاش را بدهی. این را توقع دارد. [-40] برای بررسی این بحث، آیاتی از سورهی «حدید» را بررسی میکنیم. اسم سورهی حدید سورهی «قرضالحسنه» است. البته یک نکتهای در بحث حدیدش وجود دارد که نکته را سر جای خودش میگویم : (7حدید) آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ…، شما ایمان بیاورید به خدا و رسولش …وَأَنفِقُوا… ایمان بیاورید و انفاق کنید (در ادامه مشخص میشود که منظور این است که پای جنگ و این چیزها بایستید) َ…أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيه…ِ، و از اموالی که خدا شما را در آن جانشین خود قرار داده، انفاق کنید؛ نه از مال خودت، چون اینها مال خودت هم نیست. تو مستخلف هستی روی این مال. تا کی باورش شود که اصلاً مال، مال تو نیست.[11] … فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَأَنفَقُوا… کسانی که ایمان بیاورند و انفاق کنند یعنی آن هزینهها را بدهند، …لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ. [42] (10 حدید) وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، وَمَا لَكُمْ؟ چتون شده؟ چرا نمیروید هزینه بدهید …أَلَّا تُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ… چرا اینگونه شُدید که هزینه نمیدهید؟ …وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… در حالی که میراث آسمانها و زمین مخصوص خداست …لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[12]. اینجا دقیقاً معلوم است، [منظور از انفاق]، انفاقهایی است که به مقولهی «فتح» مربوط است؛ کسانی که قبل از فتح انفاق میکنند، کسانی که بعد از فتح انفاق میکنند. کسانی که قبل از فتح هزینه میدهند، کسانی که بعد از فتح هزینه میدهند. این معلوم است که به فتح ربط دارد وگرنه این انفاقها برای چهار تا فقیر نیست که در اینصورت چه ربطی دارد که کسی بگوید کسانی که قبل از انقلاب دو تا یتیم [سرپرستی] میکردند و کسانی که بعد از انقلاب دو تا یتیم [سرپرستی] کردند؛ اینها چه ربطی به انقلاب دارد؟! به انقلاب ربط ندارد این حرفها. چی به انقلاب و فتح مربوط است؟ کسی که هزینهی آرمان آن نبی را [دارد] میدهد. میگوید یک عده هستند قبل از فتح میآیند پاکار این هزینه دادنها و یک عده بعد از فتح میآیند پاکار این هزینه. اینها یکسان نیستند. گرچه او هم دمش گرم، همین قدر هزینه میکند با این که بعد از فتح است ولی اصلاً …لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى[13]… هر دو خوب است. [+54] سورهی مائده وقتی بحث ولایت میشود، بحث میثاق قرضالحسنه را میگوید (12 مائده) وَلَقَدْ أَخَذَ ﭐللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ… خدا از بنیاسرائیل پيمان گرفت …وَبَعَثْنَا مِنهُمُ ﭐثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً… ما دوازده نقیب مبعوث کردیم. …وَقَالَ ﭐللَّهُ إِنِّي مَعَکُمْ… خداي تعالي به ايشان فرمود: من با شمايم …لَئِنْ أَقَمْتُمُ ﭐلصَّلَوةَ وَءَاتَيْتُمُ ﭐلزَّکَوةَ… اگر نماز بپا داريد و زکات دهيد …وَءَامَنتُم بِرُسُلِي… و ایمان بیاورید به رسولان من…وَعَزَّرْتُمُوهُمْ… وکمکشان بکنید …وَأَقْرَضْتُمُ ﭐللَّهَ قَرْضاً حَسَناً… هزینههایش را هم بدهید؛ میثاق این است: «هزینههایش را بدهید». فکر میکنید به راحتی هزینه ندهید، آن وقت بشود قومهای برگزیده را به خلافت الهی رساند و داستان خلیفه اللهی را در دنیا مستقر کرد؟! ابداً نمیشود. این همان مسئولیت حاکمیتی دورهی ماست. که طرف ایستاده داره قرض الحسنه میدهد و هزینههای این چیزها را میدهد. اگر شما در راه خیرش باشید، خوبش باشید، اشتباهات کوچکتان را خدا میبخشد وگرنه، به لعنت منجر میشود. 1-4-2- هزینه ندادن اقوام برای آرمان انبیاء؛ یهودیان به سبب قساوت قلب، مسیحیان به سبب کنار گذاشتن حدید (رهبانیت خودساخته)[+47]حالا نشان خواهیم داد که قرآن در بحث وحدت جامعه، این بحث را چطور بیان میکند. همان عبارت (83 بقره)… وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً… را وقتی میخواهد بسط دهد، اینچنین است (11 حدید ) مَّن ذَا ﭐلَّذِي يُقْرِضُ ﭐللَّهَ قَرْضاً حَسَناً… چه کسانی هستند که بیایند قرض الحسنه بدهند؟ بیایید قرض الحسنه بدهید به خدا. بیایید هزینهی این چیزها را بدهید. یک روزی هست که اینچنین است (12 حدید) يَوْمَ تَرَى ﭐلْمُؤْمِنِينَ وَﭐلْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم… روزي است که مردان و زنان مؤمن را ميبيني که نورشان از پيش رو و از دست راستشان در حرکت است. حالا به این درجه نرسیدند، میفرماید (16 حدید) أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ ﭐللَّهِ… آيا وقت آن نشده آنانکه ايمان آوردهاند دلهايشان به ذکر خدا و معارف حقي که نازل کرده نرم شود ؟ آیا وقت این نشده که قلوبتان خاشع شود؟ این را میتوانیم در بستر خارج از سیاق به عنوان یک گزارهی خیلی معرفتی باحالِ بچسب، معنی کنیم: آیا وقت این نشده که برگردید؟ وقت این نشده که ببینید اُمم قبل چه بر سرشان آمد، چه کارهایی کردند، به چه نتایجی رسیدند، نوبت به شما رسید، وقتش نشده متنبه شوید؟ دیدید قومهای برگزیده کجا رفتند، چه اوجهایی گرفتند، چه فرودهایی داشتند، وقت این نشده که قلب شما خاشع شود، خاضع شود، نرم شود؟ ولی اینها (16 حدید)… فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ… اینها دلشان قسی بود، باز دوباره در بیان هدف ارسال انبیاء اینچنین میفرماید: (25 حدید) لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِـﭑلْبَيِّنَاتِ… ما رسولان خود را همراه با بینات فرستادیم …وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ ﭐلْکِتَابَ وَﭐلْمِيزَانَ… با کتاب، با میزان …لِيَقُومَ ﭐلنَّاسُ بِـﭑلْقِسْطِ… تا اینکه مردم بتوانند قسط را برپا بکنند. بواسطهی ارسال رسل، بیایند و معارف را هم بیاورند و میزان را هم بیاورند، شاخص هم بیاید، آنوقت قسط برپا شود. ولی طبیعتاً یکسری باید هزینه دهند، چراکه این وسط دشمن هست. میفرماید: …وَأَنزَلْنَا ﭐلْحَدِيدَ… اینجاست که نوبت آهن میشود. وجه اول مصارف آهن هم، درست کردن خیش برای گاو نیست؛ اولین خاصیتش استفاده برای توپ و فشنگ و مرمی تیر و اینهاست. …فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ… یک بأس شدیدی در آن هست و البته یک منافع دیگری هم دارد. اگر میخواهید یخچال فریزر هم درست کنید، بکنید ولی مصرف اولیهاش این است که توپ و تفنگ و اینقلم چیزها درست بکنید، بزنید دشمنانتان را نابود کنید. [-50] بعد رسل آمدند (26 حدید) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً وَإِبْرَاهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا ﭐلنُّبُوَّةَ وَﭐلْکِتَابَ… نوح و ابراهيم را فرستاديم، و نبوت و کتاب را در ذريه او قرار داديم …فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ… بعضي از آنان هدایت یافته شدند و پذیرفتند و آمدند پاکار …وَکَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ؛ و بسياري از ايشان فاسق شدند و نیامدند پاکار. [+50] بعد یهودیان که دلشان قسی بود، ما چشم امیدمان را بستیم به مسیحیان. اینها دلشان نرم بود، اینها میتوانستند پاکار این داستان بایستند: (27 حدید) ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى ءَاثَارِهِم بِرُسُلِنَا… به دنبال آن رسولان خود را گسيل داشتيم …وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ﭐبْنِ مَرْيَمَ… و عيسي بن مريم را فرستاديم، همینطور رسل پشت سرهم آمدند تا رسیدند به مسیحیت؛ زدیم به هدف، مسیحیت، دل رئوف، رحمت و … ولی گند زد. «حدید» را گذاشت کنار. رفت یک دنیاگریزیای انتخاب کرد از سنخ رهبانیت. رفت در صومعهها، این دل رئوفش اینطوری شد. دل رئوف مسیحیت بجای اینکه برود به سمت «جهاد»، «حدید» را گذاشت کنار و جهاد را رها کرد. یهودیان دلشان قسی بود، مسیحیان دلشان رئوف بود ولی رفتند به سمت صومعهنشینی. چیز خوبی را درآورده بودند، «بحث رهبانیت» اما ما اینطور نگفته بودیم؛ رهبانیتشان شد کنار گذاشتن حدید و باز هم هزینههای این چیزها را نپرداختند.[14] 1-4-3- پاکار میثاقتان باشید[-52] (28 حدید) يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐتَّقُواْ ﭐللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِکُمْ کِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ… شما بیایید هر دو سهم را از رحمت خدا ببرید. بیایید هزینهها را بدهید، کارهای ولی را دنبال بکنید. این خیلی عجیب است: (29 حدید) لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ ﭐلْکِتَابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِّن فَضْلِ ﭐللَّهِ… طوری عمل کنید که اهل کتاب به این باور نرسند که شما با دینتان نمیتوانید حکومت تشکیل دهید و در نهایت فائق نمیشوید و با این معارفتان، با این دینتان، به جایی نمیرسید. نگذارید اهل کتاب به این نتیجه برسند که شما با این معارفتان و کارهایتان نمیتوانید حکومت تشکیل دهید و بر دنیا مستقر شوید. بایستید و هزینه دهید. یک عدهای با قلب قسیشان هزینه ندادند. یک عدهای قلبشان نرم بود اما از یک جنبهی دیگر نیامدند. شما بیایید پاکار تمام این هزینهها بایستید تا این را در تاریخ ثبت بکنید به عنوان قوم برگزیدهای که آمد و این میثاق را گرفت؛ اهل کتاب و همهی دشمنان بفهمند که اینطوری نیست که اسلام با معارفش با سیستمش با ولایتش و … «نمیتواند». [+53] الان یکی از نکتههایی که حتی در بچه حزباللهیها به جد رسوخ میکند این است که دارند به این باور میرسند که «نمیشود»، به این باور دارند میرسند که حکومت خودمان مصداقی از این روایت است که گفته «اگر کسی حکومت قبل از مهدی ما تشکیل دهد، مثل جوجهایست که پر داده است به آسمانها، میخورد به زمین و لِه میشود». یعنی نمیآیند هزینهها را بدهند؛ بعد به این باور رساندند و رسیدیم که بچه حزب اللهی تیر، میگوید «نمیشود دیگر». و این بدترین سم است. 1-5- میثاق وحدت[+56] جامعه اسلامی را با وحدت و همدلی ببرید جلو. (84 بقره) وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَکُمْ… از شما میثاق گرفتیم …لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ… خودتان، خون خودتان را نریزید ، یعنی در خودتان برادرکشی درست نکنید…وَلَا تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِيَارِکُمْ… از دیار خودتان، از خودتان اخراج نکنید …ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ؛ آنگاه شما اقرار هم کرديد و شهادت هم داديد؛ اما (85 بقره) ثُمَّ أَنتُمْ هَـؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ… با این حال افتادید به برادرکشی. این وحدت را در جامعهی خودتان از بین بردید …وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنکُم مِّن دِيَارِهِمْ… شروع کردید یک فریقی را از دیار و خانههای خودتان بیرون کردید. خودتان با خودتان این کار را کردید نه با دشمن. خودتان با خودتان اینها را آواره کردید. … تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِـﭑلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ…تمام صدا و سیما را هم پشت سر قضیه آوردید. برای اینکه اینها را از جامعه بریزید بیرون، به این دلیل که اختلافهایی داشتید (گاهی اوقات اختلاف مبانی هم داشتید)، در اثم و عدوان پشت به پشت هم دادید که این اتفاق بیفتد. …وَإِن يَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ… حالا اینها رفتند، آواره میشدند این طرف و آنطرف، میشدند اسیر، حالا شما میآمدید فدیه میدادید تا اینها را از اسارت آزاد کنید. یعنی هزینهی بازگشت اینها را مجبور بودید بپردازید. … وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ… در صورتیکه اخراجشان حرام بود. نباید آن کار را میکردید. نه اینکه اخراج بکنید بعد بیایید هزینهی بازگشتش را بدهید.(چون طبق دستور، شما باید این اسرایی که اینطرف و آنطرف بودند را آزاد میکردید). 1-5-1- لبهی تیغ شمشیر مجاهدین به سمت دشمن و نه به سمت قاعدین![-44] یکی از بدترین چیزهایی که قرآن در جامعهسازی دینی راجع به آن واکنش نشان میدهد، این است که مجاهدین، لبهی تیغِ تیزِ شمشیر خودشان را بگیرند به سمت قاعدین. جامعه مجاهد دارد و قاعد دارد. اگر قرار باشد که مجاهدین، لبهی شمشیر را بگیرند تو شکم قاعدین، این جامعه، جامعه نیست دیگر. جامعه وحدتش از بین میرود. یک سری مجاهدند دستشان درد نکند. بله، یکسری منافقند آن یک بحث دیگر است. یعنی دارند زیرپای ولایت را میکشند. با دشمنان اسلام همکاری میکنند، این قابل قبول نیست. اما یکسری هم بالاخره در همین جامعه، یک مریضیهایی دارند؛ این فضا را نمیتوانند قبول بکنند. اما کاری هم ندارند. حالا هی مجاهدین میخواهند قاعدین را انگولک بکنند. چرا جامعه را به بنبست میکشانید که تو چرا قاعدی؟! او قاعد است دیگر. همه که نباید مجاهد باشند. این حرف که تو چرا آن موقع نبودی، درست نیست. آن موقع نبوده است، حالا که آمده. [-45]در همین آیات بقره نشان خواهیم داد که کسانی هستند که جامعه را خراب میکنند، یک گروهی را از جامعه اخراج میکنند بعد مجبورند همینها را به جامعه برگردانند با هزینهی بالا. یعنی ما در زمینه پروسهی منافقسازی دست به نقدیم. یک نفری که قاعد است، یک نظر دیگر دارد، اول این را باید از جامعهی دینی اخراج بکنیم، بعد باید هزینهی جذبش را بدهیم. آن وحدت جامعه، مهم است. حتی بین مجاهد و قاعد، بین کسی که قبل فتح انفاق کرده است تا بعد فتح انفاق کرده است. اینکه کجا بودی تا حالا؟ چرا نیامدی انفاق، نیامدی هزینه؟ خُب هزینه داشت نیامده است، حال نداشته است، اما حالا که آمده است. [46] یکسری قاعدند که نمیآیند. همه نباید مجاهد باشند. نمیشود؛ این را توقع نکنید از همهی جامعه. بله، میشود این را توقع داشت که شما زیرپای نظام را نکشید. این یک بحث دیگر است. اگر کسی خواست بکشد، میزنیم پدرش را در میآوریم. اما این را دقت کنید که اولاً خودمان سعی نمیکنیم این را تبدیل به یک گروهکی کنیم که بیاید و زیرپای نظام را بکشد. لازم نیست اگر کسی لبهی جهنم است، او را هُل دهیم داخل جهنم که کارمان راحت شود. بعد میبینیم این خیلی بد شد. این دیگر رفت توی جهنم، الان جامعه بهم ریخت، بعد شروع میکنیم هزینههای بازگشتش را میدهیم به جامعه. ما خودمان با بسیاری از شخصیتهای سیاسی این کار را کردیم. 1-5-2- اخراج از دیار در این زمانه، یعنی خارج کردن از سیستم جامعهی متحد اسلامی[+59] این وضعیت در آن جامعه که گفتیم. ممکن است در این زمان، از دیار خارج کردن این نباشد که واقعاً از دیار خارج کنیم. بلکه آنها را از سیستم خارج میکنیم؛ از «سیستم جامعهی متحد اسلامی». حالا به دلیل تفاوت در سلیقهی سیاسی است، «مجاهد و قاعد» است، «سنی و شیعه» است، هرچه که هست، اینها را اخراج میکنیم از جامعه. و بعد میایستیم، هزینههایی میدهیم بابت اینکه اینها باید برگردند. چرا؟ چون با این کار، شما رسیدید به یک جامعهی چندپاره، تیکه تیکه؛ آدمها چشم دیدن همدیگر را ندارند، نفرت پراکنی در اوج، بدون بخشش، این تفکر که هر صدا و ندای مخالف را در همهجا حتی شبکههای مجازی سرکوب کنیم، و … . وقتی تکه تکه بکنیم جامعه را، باید هزینه های دوخت و دوز بدهیم. یک پارچه را تکه تکه کردیم، از این به بعد باید هزینههای دوخت و دوز بدهیم. اینکه باید … تُفَادُوهُمْ… در حالیکه از همان اول … وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْکُمْ إخْرَاجُهُمْ… اصلاً اخراجشان حرام بود. [+60] شما را چه شده است که … أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ ﭐلْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ… یک تکهها را میگیرید یک تکهها را نمیگیرید؟! هرکس حرف دوخت و دوز بزند، میشود خوب، کسی حرف از این بزند که پارچه را تکه تکه نکن، این نمیشود حرف خوب. این میشود آدم ضعیف البُینه، آدم واداده. مگر اول گفته نشد پارچه را پاره نکن؟! چرا آن را نمیگیری؟! [-61] حالا یک گندههایی هستند که ممکن است واقعاً دارند توپی نظام را میکشند یا با قصد یا بدون قصد. حالا این تودهی مردم هم هست که وضعیتش این نیست. نه میخواهد توپی نظام را بکشد، نه مشکلی دارد. آن حرف مهم است؛ نباید آن اتفاق میافتاد که حالا مشکل دوخت و دوز داشته باشیم. [-62] در سورهی مبارکهی انفال، وقتی رسیده است به جامعه میفرماید (46 انفال) وَأَطِيعُواْ ﭐللَّهَ وَرَسُولَهُ… اطاعت بکنید از خدا و رسول …وَلَا تَنَازَعُواْ… با همدیگر نزاع هم نکنید …فَتَفْشَلُواْ… اگر نزاع کنید، فشل میشوید و اُبّهتتان از بین میرود …وَتَذْهَبَ رِيحُکُمْ… و در نتيجه نيرويتان تحليل میرود. اُبهتتان که از بین رفت در این جامعه با این همه اختلافات، حالا چه باید کرد؟ میفرماید: …وَﭐصْبِرُواْ إِنَّ ﭐللَّهَ مَعَ ﭐلصَّابِرِينَ؛ 1-5-3- پیشفرض قرآن حکومت صالحان است ونه حکومت معصومان! این امر یکی از مبانی وحدت است[+69] یک موضوعی جلسهی گذشته مطرح شد که باعث شبهه شد. اینجا مقداری بازش میکنیم. یک چیزی در قرآن هست که مورد سؤال خیلیهاست و آن این است که اگر پیشفرض قرآن و چارچوب هدایتی قرآن این است که حکومت مال رسولالله است و بعد از رسولالله باید برسد به امیرالمؤمنین و حکومت معصوم، اگر خیلی هم مهم است ، این چرا در قرآن درنمیآید؟ یا اگر بخواهد در بیاید با یک پیچیدگیهایی باید در بیاید؟ [-70] چارچوبی که ما داریم این است که حکومت، حکومت رسول الله است. بعدش هم باید برسد به معصوم و به امیرالمؤمنین و ائمه اطهار. بعد هم میگوییم این چارچوب خیلی مهم است. بعد میپرسند کجای قرآن این است؟ میگوییم حضرت ابراهیم میفرمایند (124 بقره)… قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي ﭐلظَّالِمِين؛ امام مقامش خیلی بالاست. میگویند «این که مربوط به مقامات معنوی امام است. اینکه حکومت میرسد به معصوم این کجا هست؟» میرویم در شأن نزولها و میرسیم به این آیه: (55 مائده) إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ… میرسیم در این آیات، میبینیم خروار خروار اشکال میگذارند جلویمان. از روی برگرداندن ضمیرهایش و … . میرویم توی (67 مائده) يَا أَيُّهَا ﭐلرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ… و شأن نزولش، آنجا هم خروار خروار اشکال میگذراند جلویمان. بعد در فضاهای علمی میمانیم نسبت به اینکه ادعا کردیم چارچوب هدایتی قرآن این است که میرسد به رسول الله و بعدش هم باید معصوم باشد، باید امیرالمؤمنین باشد. بعد میخواهیم چارچوب هدایتی خودمان را در چارچوب هدایتی قرآن فرو کنیم، مثل یک دَری است که به چارچوبش نمیآید، باید به زور رگلاژ کنیم و اینطرف و آنطرف کنیم که دربیاید. [-72] در صورتیکه ما نمیگوییم ولایت به معصوم نمیرسد و امیرالمؤمنین معصوم نیست و اینها. یک فضای پیشفرضی قرآن دارد (که اتفاقاً آن صدر اول نظرشان همین بوده است) و آن این است: چارچوب نظام اندیشهای قرآن در این زمینه این است که «حکومت باید برسد به صالحان در مقابل طاغوت »؛ یعنی بیایید این حکومت را تشکیل دهید، دنبال جبت و طاغوت هم نروید، بروید سراغ صالحان. این معنا هم در قرآن پر است. [+72] در سورهی مبارکهی آلعمران در آیات راجع به اُحد گفتند پیغمبر مُرد، پیغمبر کشته شد، میفرماید: (144 آل عمران)… أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ ﭐنقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ… اگر پیغمبر مُرده بود یا کشته شده بود، شما به نظام گذشته برمیگردید؟ شما میخواهید بگویید که این راه، بندِ به رسول الله بود؟ یعنی این کاری که ما کردیم و حکومت تشکیل دادیم و اینها، نظرتان این است که برگردیم؟! پیغمبر نباشد حالا، شما نظرتان این است که برگردید به عقب؟ انگار پیش فرض خدا این نیست. پیش فرض خدا این است که حکومت باید برسد به دست صالحان. [+73] این سنت را جاهای مختلف میگوید. با فعلهای مضارع میگوید: (5 قصص) وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ﭐلَّذِينَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ ﭐلْوَارِثِينَ. یا میفرماید (55 نور) وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي ﭐلْأَرْضِ کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ… قبلی ها هم اینطوری بودند، بعدیها اینطوریند. این سنت الهی است. بله، اهمّ و مهمترین تطبیقش به حکومت حضرت مهدی(عج) است نه تنها تطبیقش. [-74] باید حکومت برسد به دست صالحان و اگر یک صالحی موجود است که اصلح از همه است، باید حکومت برسد به او. او باید برعلیه طواغیت قد علم کند. این پیشفرض قرآن است، یک چیز دیگری پیشفرض ماست، این را میخواهیم در آن فرو کنیم. اینها دندهی هم را خرد میکنند. پیشفرض قرآن این است که صالحان باید به حکومت برسند و حکومت حق آنهاست. طاغوت حقش نیست. باید ولایت الله تثبیت شود. حالا رسولان هستند، رسولان صالحانند. یک وقت، دورهی فترت از رسل است، یک عدهی دیگری از صلحا هستند. دورهی غیبت است، خب یک عدهی دیگرند. بالاخره صالحان هستند. بله، یک جایی تنصیص رسول الله است، کسی اگر خلاف آن عمل بکند، خلاف رسول عمل میکند. سر این که حرفی نداریم. 1-5-3-1- عدم اطلاع مردم از عصمت ائمه تا دورهی امامت امام جواد علیه السلام[+77] این حرف به نظر میآید که بسیار حرف مهمی است: رسیدن حکومت به صالحان، این پیشفرض قرآن است نه اینکه حکومت برسد به دست معصوم. این نکته هم هست ( که البته باعث تعجب میشود) که امیرالمؤمنین برای افراد زمان خودش، معصوم نیست. معصوم بودن را بعد از دورهی امام جواد(علیه السلام) به صورت علنی متوجه شدیم. البته تک خالهایی میدانستند که ائمه معصومند اما پیشفرض مردم آن زمانه، ولایت معصوم نبوده است، چون امیرالمؤمنین برای آنها معصوم نبوده است. از نظر آنها اینطور بوده است که «بالاخره پیغمبر معصوم آمده، حکومت را تا یک جایی برده است، حالا اگر نباشد باید بزنیم توپی راه را بکشیم؟ نه دیگر، باید همین راه را جلو برویم. چه بکنیم؟ نزدیکترین کسانی که به رسول الله هستند، بگذاریم بالا و سیستم را بچینیم و بشود حکومت صالحان. در بعد ایمانیاش (ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ)، ایمان وعمل صالحش فقط اینهایی که در اوجند میتوانند وارد سیستم حاکمیتی شوند. چنین کسانی بروند در حکومت و حاکمیت را بدست بگیرند.» تا زمان امام جواد(علیه السلام) چنین تصوری است. در زمان امام جواد(علیه السلام) مطلب عوض شد و تازه فهمیدند که مقام امامت چیست و وضعیت شیعه چگونه است. برای همین است که کسانی مثل مالک اشتر، اعتراضاتی میکردند به امیرالمؤمنین، کارها و برنامههایی داشتند، فشارهایی میآوردند بخاطر اینکه اصلاً امیرالمؤمنین را معصوم نمیدانستند. ایشان را آدم خیلی خیلی بزرگی میدانستند. حالا سلمان شاید میدانسته ولی اینطوری نبوده که همه این مطلب را میدانستند. زُراره از شاگردان خاص الخاص امام صادق(علیه السلام) است اما حتی نمیداند که امام بعدی کیست. ائمه سیاستمدار بودند و با سیاست داشتند جامعه را پیش میبردند. 1-5-3-1-1- عدم ظرفیت شیعیان مانع اعلام عصمت ائمه[+82] معصومیت خودشان را لو نمیدهند. گاهی اوقات شیعه اصلاً تحمل ندارد که اینها را بگویند. به سلمان میگفتند «سلمان! یک مقدار فیتیله را بکش پایین که مردم مقامات تو را تحمل ندارند». سلمان گاهی اوقات یک کارهایی میکرد. مثلاً شخصی میگفت رفتیم نزد سلمان، دیدیم دیگش ریخت اما محتویات دیگ نریخت. سلمان برداشت دیگ را سرجایش گذاشت. بعد سرو صدا شد که سلمان چنین است و چنان. به سلمان گفتند «جلوی ملت این کارها را نکن.» برای این جامعه فهم سلمان سخت است. فهم امیرالمؤمنین که سلمان انگشت کوچیک ایشان هم نمیشود، که اصلاً نبوده است. لذا اینکه اینها چه کسانی هستند و چه مقاماتی دارند، قابل فهم نبوده است. [+83] این نکته هم جالب است که دارد حکومت معصوم تجربه میشود ولی در نظام حکومت صالحان و این همان چارچوب قرآنی است. که ما هم میگوییم: یک دوره در فترت بودیم الان هم در غیبتیم، حکومت هم با صالحان است. اُمنیه و چشمانداز چیست؟ چشم اندازِ رسول الله. به همانجایی که قرار بود قوم برگزیده برسد، ما هم تلاش میکنیم که برسیم به همان نقطه. 1-5-3-2- معرفی ولی در قرآن بر اساس بیان قاعده و چارچوب ولایت به جای بیان مصداق[-80] کسانی که توقع دارند که قرآن چرا اسم امیرالمؤمنین را ندارد، اتفاقاً خوب است که ندارد. بعضی بدشان نمیآید که کاش بود. کأنه به تدبیر خدا معترضند. معلوم است که این آدم به تدبیر خدا ایمان ندارد. چارچوبهای خدا، چارچوبهای این نیست. اگر این بود، باید امام حسن، امام حسین و همه و همهی اولیا را میگفت. این دارد یک چارچوب و قاعده نشان میدهد. برای چه باید اسم حضرت علی(علیه السلام) را بیاورد. یکهویی بیاید یک مصداق بیاورد، خب مصداق بعدی چی؟ مصادیق بعدی چی؟ برای همین است که چارچوبش را میگوید. و با یک سیاستی. [-81] یا مثلاً حضرت زینب (سلام الله علیها) را اصلاً ائمه رو نمیکنند. یعنی نمیگویند که ایشان یک شخصیت برجسته هستند. اگر بگویند که سریع ایشان را میکشند. میبینید اصلاً اسمی از حضرت زینب نیست تا امام سجاد(علیه السلام). آن موقع که میرسند به مدینه، مأموریت حضرت زینب که تمام میشود، ایشان را رو میکنند. میگویند این بود عمهی ما. چرا؟ اگر اولش معرفی بکنند که همهی نگاهها معطوف به حضرت زینب میشود. اصلاً کسی باورش نمیشد که نهایتاً قیام را یک زن جلو ببرد. تربیت کرده بودند حضرت زینب را که مثل یک بمب ساعتی، در یک ساعت خاصی باید منفجر میشد و نباید لو میدادند که این کیست. اینها همان جهاد سیاسی است که ائمه دارند توجه میکنند. قرار هم نیست که همه چیز را با معجزه ببرند جلو. قرار است به همین صورت طبیعی ببرند جلو. 1-5-3-3- برتری وضعیت امروز جامعهی ما نسبت به جامعهی امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی علیهما السلام[-84] واقعاً ما الان از زمان اهل بیت جلوتریم. این میگویم چون بعضیها با ناامیدی یاد میکنند. ما از زمان اهلبیت خیلی جلوتریم. حکومت ما از حکومت امیرالمؤمنین خیلی موفقتر است با همهی این دربهدریاش، خیلی موفقتر است. یارهایی که ولی جامعه دارد با یارهای امام مجتبی، غیرقابل مقایسهاند در همین وضعیتی که هستیم. ما هم اطلاع داریم وضع خراب است منتها این را هم اگر با تاریخ مقایسه بکنید، میبینید ما از تاریخ اهل بیت خیلی جلوتریم. و این وظیفه را روی دوش ما سنگینتر میکند که انشاالله به عنوان قوم برگزیده داریم به سمت ظهور میرویم. 1-5-4- انواع نظرات راجع به وحدت شیعه و سنی (به مناسبت هفتهی وحدت)[+62]من اینجا یک گریزی بزنم راجع به بحث وحدت. راجع به بحث وحدت، نظرات مختلفی وجود دارد که مفصل است. نمیخواهم مفصل وارد این بحث شوم. اولاً منظورمان از وحدت، وحدت بین شیعه و سنی است نه وحدت بین امیرالمؤمنین و قاتل حضرت صدیقه که ما اصلاً در معرضش نیستیم. تازه آنجا، که حضرت علی(علیه السلام) به ابوبکر و عمر کمک میکرد خودشان میفرمایند «رَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی»، من دیدم صبر به عقل نزدیکتر است. [+63]خیلی وقتها اختلاف مبانی و اختلاف نظر هست. مگر اختلاف در امر ولایت کم است که آنها ولی جامعه را از آن طریق میگویند ما از این طریق میگوییم. آنها هم فکر نمیکنند یک آدم بیخود را میگذارند ولیّ جامعه، نه! آنها یک عالمه حدیث دارند در مورد اولی که «اخفن الاخفان» بوده (یعنی خیلی خفن بوده است؛ خندهی حضار) و بعد از پیامبر شایستگی دارد برای ولایت. البته ما این حرف را قبول نداریم. وقتی تنصیص رسول الله هست، معنی ندارد این حرفها. اما دقت کنید که امیرالمؤمینن تازه آنجا، با اینکه تنصیص رسول الله است، میگوید من دیدم صبر به عقل نزدیکتر است.[15] 1-5-4-1- قائلین به کوتاه آمدن از مبانی برای رسیدن به وحدت[-65] بعضی اندیشههای راجع به وحدت به این سبک است که میگوید ما از مبانی کلاً کوتاه میآییم تا به یک وحدتی برسیم. از ولایت امیرالمؤمنین هم پایین میآییم. اصلاً یک سبک دیگر از علما هستند ( علمایی که خیلی خیلی معروفند که اسمشان را نمیآورم)، قائلند به اینکه بگوییم مسئلهی «ولایت» یک «مسئلهی فرعی اجتهادی» است. مثل این است که آنها اجتهادشان اینطوری است، اجتهاد ما اینطوری است، شبیه تَکَتُّف(دست بسته نماز خواندن) میماند. یعنی اندازهی بحث ولایت این است؛ یک مسئلهی فرعی فقهی است. از نظر این طیف، با این نگاه، وحدت حاصل میشود. 1-5-4-2- قائلین به عدم وحدت[+66] یکسری هم آن سر طیف هستند که آنها کوتاه نمیآیند از هیچ چیز، حتی به صورت تاکتیکی. میگویند این وحدت [بین شیعه و سنی]، «اجتماع نور و ظلمت» است و ما اصلاً چنین چیزی نداریم و محال است. تا مرز فتواهای به قتل پیش میرود. البته این نگاه، از آنطرف هم هست. آنها بیشتر از شیعه کشتند تا شیعیان از آنها. آنطرف اتفاقاً فتوای به قتل شیعه عمیقتر است. وحدت را ما شیعیان و علمای ما در طول تاریخ بیشتر حفظ کردیم تا آنها. این هم یک سر طیف است که تا پای گاو و ماهیاش هم ایستادند. لعن بگیرند و کیک درست کنند و … . 1-5-4-3- قائلین به وحدت تاکتیکی[+67] یک کسانی هم دم از وحدت میزنند با اعتقاد به یکسری مبانی. نمیگویند مبنای ولایت ما مبنای اشتباهی بوده است یا یک حکم فرعی است و دست بکشیم. نه! آن اعتقاداتمان اعتقادات حقه است و کاری با آن نداریم و حتی، آن اعتقادات را لازم هم میدانیم. ولی با همهی این احوال، دنبال یک «وحدت تاکتیکی» هستند. «وحدت تاکتیکی» به این معناست من لِهِت میکنم ولی فعلاً بیا به هم لبخند بزنیم. اگر طرف، پشتش را بکُند، یک ادا و اطواری برایش در میآوریم، اما اگر جلوی رویشان باشیم، خوب برخورد میکنیم. بعضیها قائل به وحدت تاکتیکی هستند؛ قائلند به یک همچنین مقولهای از وحدت. لذا وقتی کنفرانسهای وحدت اسلامی هم برگزار میشود، اینها میروند یک طرف نماز میخوانند، آنها یک طرف دیگر. یعنی قائل به این سبک از وحدتند که حالا فعلاً چون دشمن مشترک داریم با هم کنار میآییم، الان دستم به تو نمیرسد پس فعلاً بیا به هم لبخند بزنیم. ما این را قبول نداریم. 1-5-4-4- قائلین به وحدت در فضای اخوت اسلامی بر اساس حکومت صالحان و مبارزه با طاغوت[+68] ما قائل به یک وحدتی هستیم که اینها را در فضای اخوت اسلامی قبول داریم. [+75] وحدت امروز ما به چه شکل است؟ وحدت ما اینطور طرح میشود که ما برادرانی هستیم در کنار همدیگر، با اختلاف نظرهایی که در مبانی با همدیگر داریم در همان اول، اما ما روی بحث حکومت صالحان که مشکلی نداریم. در این مورد که با هم دعوا نداریم. سر بحث ایمان نیاوردن به طاغوت هم دعوا نداریم. قرآن قائل به همچنین حرفهایی است. سر همینها متحد شویم. حالا نمازخواندن او اینطور است، نماز خواند این آنطور است. در این میان اینکه او قائل به این است که ابوبکر اولی است، دخلش به بحث اخیر ما چه میشود؟ میبینیند هیچ. به این بحث اخیری که ما میگوییم حکومت باید به صالحان برسد و در مقابل طواغیت قد علم کند، آثار آن بحث در اینجا هیچ است. [+76] وقتی دعوا سر بحث ولایت، بود، امیرالمؤمنین فرمود «وَ رَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی»، من دیدم که این صبوری عاقلانهتر است. برای همین بسیاری از علمای سلف ما، ارتباطشان با فضای اهل تسنن بدون دست گذاشتن روی اختلافات بوده است. گاهی اوقات شروح کتابهای آنها را مینوشتند. به موارد اختلافی که میرسیدند شرح نمیدادند. بعد کتابهای خودشان را کرده بودند کتاب درسی آنها. این عاقلانه است نه آن جامعهای که شیعه و سنی اش، این مذهب و آن مذهبش، این گرایش سیاسی و آن گرایش سیاسی اش، همه می خواهند شکم همدیگر را بِدَرَند. [+85] پس بحث میثاقها را هم با هم کردیم که اگر چند آیهای جا مانده باشد، در جلسهی آتی عرض خواهیم کرد.
[1] .و [یاد کنید] زمانی که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر و خویشان ویتیمان ومستمندان نیکی کنید، و با مردم با خوش زبانی سخن گویید، و نماز را بر پا دارید، و زکات بپردازید، سپس همه شما جز اندکی [از پیمان خدا] روی گردانیدید؛ و شما [به طور عادت] روی گردان هستید. و [یاد کنید] هنگامی که از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید، و یکدیگر را از خانه های خود آواره نکنید، سپس [به پیمانتان] اقرار کردید و بر آن هم گواهی می دهید. باز این شما هستید که یکدیگر را می کشید، و گروهی از خودتان را از خانه هایشان آواره می کنید، و از روی گناه و تجاوز یکدیگر را بر ضد آنان [که آواره کرده اید] یاری و کمک می دهید، و اگر آنان در حال اسارت نزد شما آیند، برای آزاد شدنشان فدیه می دهید، در صورتی که آواره کردنشان بر شما حرام بود. آیا به بخشی از کتاب [آسمانی] ایمان می آورید و به بخشی دیگر کفر می ورزید؟ [حرام بودن جنگ و آواره کردن را مردود می شمارید، و وجوب آزاد کردن هم کیشان را از اسارت قبول می کنید!] پس کیفر کسانی از شما که چنین تبعیضی را [در آیات خدا] روا می دارند، جز خواری و رسوایی در زندگی دنیا نیست، و روز قیامت به سوی سخت ترین عذاب بازگردانیده می شوند، و خدا از آنچه انجام می دهید، بی خبر نیست. اینان کسانی اند که زندگی [زودگذر] دنیا را به جای آخرت خریدند؛ پس نه عذاب از آنان سبک شود و نه یاری شوند. [2] .به یقین جانشینی در زمین قرار می دهم [3] .[+4] در سورهی مائده عرض کردیم که داستان هابیل و قابیل، داستان حسادت معمولی زمینی نبود؛ بحث جایگاه آسمانی بود. بحث این بود که چه کسی پیش خدا عزیز کردهتر است و دعوا سر این نکته بود. دعوا سر این نبود که چه کسی چقدر پول گیرش میآید؛ [بحث] این بود که ببینیم چه کسی نزد خدا جایگاه دارد. و آن داستان، در اصل داستان ولایت است. داستان مهم و سرنوشتساز هابیل و قابیل -آیات 27 تا30 مائده- بحث حسادت در زمینهی ولایت است که در جاهای دیگر قرآن این بحث [بدین صورت مطرح شده] است: (54 نساء) أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ… . پس از اتمام داستان هابیل و قابیل در سورهی مبارکهی مائده در آیه 32 میگوید: (32 مائده) مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا[3]… [مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ] یعنی بر پایهی این داستان، اگر کسی «آدم» بکشد، کسی «نفس» بکشد، کَانّه همهی انسانها را کشته است. این یعنی اینکه اگر کسی «امام» بکشد و یا ولی بکشد و یا ولی را از کار بیندازد، کَانّه همه انسانها را کشته است. به عبارتی مثال این است که برای خرد کردن یک تسبیح هم میتوان دانههای تسبیح را خرد کرد و هم میتوان نخ تسبیح را پاره کرد (بدون اینکه هیچ دانهای خرد شده باشد، کلاً انسجام تسبیح را میتوان به واسطهی پاره کردن نخش از بین برد). این که اگر کسی آدم بکشد مثل این است که تمام بشریت را کشته است و کسی که یک آدمی را احیا کند انگار همه را احیا کرده است، مربوط به جریان ولایت است که خود آیه میگوید: مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ… به این سبب، بر پایهی آن داستان، من این را میگویم. به قول بچههای عمران یک آرماتور انتظاری دارد که این آیه را دقیقاً در آیهی قبلی فرو میکند. گاهی اوقات دو آیه پشت سر هم میآید که ارتباط آنها را آدم باید کشف کند. [البته] در اینجا اینگونه نیست. [در اینجا] دو آیه پشت سر هم آمده که اصلاً خودش را خودش در همدیگر میکند؛ میگوید مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ [یعنی] بر پایهی آن داستان، من دارم این را میگویم. لذا بعضیها که فکر میکنند این بحثها، بحثهای باطنی و یا بطونی قرآن است، اصلاً اینگونه نیست. این بحثها، بحثهای ظهوریِ ظهوری قرآن است. حالا این اشکال سر جای خودش که چرا کسی این را نگفته و یا چرا این بحث را کم میگویند. بالاخره علوم همینگونه رشد میکنند؛ اول که همه، همهاش را نمیگویند. همین جور علوم میآیند و آدمها میگویند و متن را صاف میکنند تا این اتفاق بیافتد. [+10] جواب مختصر یکی از حضار راجع به ظهر و بطن قرآن: یک روایتی داریم در کتاب محاسن که جابر ابن یزید جحفی میگوید از امام باقر علیهالسلام یک بحث تفسیری پرسیدم؛ سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن شَيءٍ مِن التَفسيرِ فَأَجابَني… حضرت جواب مرا دادند. همان را یک بار دیگر پرسیدم؛ یک جواب دیگر دادند. گفتم …جُعِلتُ فِداكَ!… ما را گذاشتهاید سر کار؟! چرا دفعهی قبل یک چیز دیگری در [جواب] این مسأله گفتید؟ حضرت میفرمایند: يا جابِرُ، إنَّ لِلقُرآنِ بَطناً ، ولِلبَطنِ بطناً وله ظهر وللظهر ظَهرٌ يا جابِرُ، لَيسَ شَيءٌ أبعَدَ مِن عُقولِ الرِّجالِ مِن تَفسيرِ القُرآنِ…،؛ قرآن بطن دارد، ظهر دارد؛ بطنش، بطن دارد. ظهرش، ظهر دارد. لایههای مختلف دارد. بعد میگویند: …إنَّ الآيَةَ يَكونُ أوَّلُها في شَيءٍ وآخِرُها في شَيءٍ، وهُوَ كَلامٌ مُتَّصِلٌ مُنصَرِفٌ عَلى وُجوهٍ… یک تک آیهی قرآن در عین حال که یک معنای بههمپیوستهای دارد که …مُنصَرِفٌ عَلى وُجوهٍ… چند لایه معنا، همین یک آیهی به هم پیوسته دارد؛ ضمن این، تکهها و پارههای آیه هم برای خودش ممکن است اولش راجع به یک چیز و وسطش راجع به یک چیز و آخرش هم راجع به یک چیز دیگر باشد. این یک شیوهی بیانی است که باید به صورت اجتهادی در حوزهها بحث شود که متأسفانه خود حوزهها هم ابعد از اینگونه بحثها هستند. بهگونهای بیان میکند که ضمن ارتباط آیه، به آیهی قبلش در سیاق، خود آیه هم به تنهایی میتواند پیامرسان باشد. این حرفی که الان من زدم، حرف سی شب منبر است. یعنی این قدر این حرف، حرف علمیِ دقیق است. یک عالمه مثال قرآنی داریم که اهل بیت حتی در پارههای قرآن چگونه استدلال کردهاند. گاهی اوقات چیزی را تکه پاره از قرآن آوردهاند، ترکیباتی از آیات درست کردهاند؛ اینها خودش یک روش تفسیری است که اهل بیت دارند و این روش تقریباً تا به امروز، کشف نشده است به عنوان روش. همین جور گفته میشود مثلاً آیات را ترکیب میکنند و از آنها یک نسخهی پزشکی در میآورند. [4] .[-19] بحث محله محوری با محوریت مسجد، یکی از مباحث مهم دینی در گرداندن حکومتهای محلی است. یکی از اشتباهاتی که شهرداری تهران در بحث گرداندن محله در دورهی قبل کرد، بحث سرای محلات است. سرای محله یک چیزی است که نباید میبود. ما نمونهی آن را داشتیم و نمونهی آن، مسجد است. مسجد پایگاه همین کار است و پایگاه حکومت محلی باید مسجد میبود نه سرای محله. زیرا جمع مسلمین باید در مسجد اتفاق بیافتد و نه در سرای محله. باید به صورت محلی هم اتفاق بیافتد تا [برسد] به جمعهای بزرگتر از مساجد محلی، [مثل] مسجد جامع شهر و مصلی بزرگ و نماز جمعه که هر کدام برای خودش جایگاهی دارد که باید با محوریت مسجد باشد و نه با محوریت سرای محله. این یک بحث مهم در شهرسازی اسلامی است. [5] گفتاری پسندیده [در برابر تهیدستان] و عفو [ی کریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان] بهتر از بخششی است که دنبالش آزاری باشد [6] . [-26] خدا رفتگان شما را رحمت کند ما چون تهتغاری بودیم و هستیم؛ خیلی لوسِ بچه مادر بودیم؛ «بچه ننه». زمانی که همه خانه مادر جمع میشدیم، مادرمان هر چی درست میکرد من اینطوری میگفتم: این خوشمزهترین لوبیا پلوییست که من به عمرم خوردهام. مادرم هم میدانست که این واقعیت ندارد. خواهر و برادرها میگفتند دوباره این غلامرضا شروع کرد به پاچهخواری. خود مادرم هم همین طور. میگفتند باز دوباره تو شروع کردی ولی ته دلش قنج میرفت از اینکه آدم تشکر میکرد. از اینکه شما زحمت کشیدی و غذا را درست کردی و ما که توقع نداشتیم. یک زن که در خانه نباید غذا درست کند. حالا که غذا درست کرده باید یک عالمه تشکر کرد. گفتن این چیزها أثبَتُ لِلمَوَدَّةِ است. ما یک فایل اکسل داریم که طلبههای مشکات به ترتیب درآن لیست شدهاند که مثلاً این تاریخ عقد فلان طلبه، تاریخ بچهدار شدن فلان طلبه، تاریخ تولد خانم فلان طلبه و یا تاریخ تولد خود طلبه هست. فرض کنید که جمعه به جمعه آدم نگاه کند و یک تبریکی به طرف بگوید؛ پیامک شخصی [بدهد] نه سیستمی. خود اینکه به طرف پیامک بزنی و به او بگویی دوشنبه هفتهی بعد تاریخ تولد خانمت هست؛ مبارک باشد. این کار کلاً در هفته یک ربع وقت میگیرد. ولی آثارش این است که طرف حواسش را به همین خردهریزها جمع میکند. [7]. به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به [هدایتِ] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است. [8] . نفس [طغیان گرش]، کشتن برادرش را در نظرش سهل و آسان جلوه داد، پس او را کشت و از زیانکاران شد. [9] .و شقاوتمندان، چه دون پایه اند شقاوتمندان! در میان بادی سوزان و آبی جوشان [قرار دارند،] و سایه ای از دودهای بسیار غلیظ و سیاه، نه خنک است و نه آرام بخش، اینان پیش از این از نازپروردگان خود کامه و سرکش بودند. [10] .[+34] به عنوان مثال کسی تا حالا بازیهای VR(virtual reality) را انجام داده؟ حالا من چون رفتم، عرض میکنم؛ یک بار رفتنش جالب است. اتفاقاً به یک نفر بگویید از بیرون از شما فیلمبرداری کند ببینید چقدر مسخره میشوید از بیرون. شما این عینک را که میزنید وقتی نگاه میکنید [انگار] میروید در صحنه. مثلاً در صحنهی فوتبال هستید و یک توپی از آن طرف میآید و شما دارید هد میزنید. [درواقع] از بیرون وقتی فیلمبرداری میشود، توپی نمیآید. ولی واقعاً شما حس میگیرید که دارید هد میزنید. بعد زیر پایتان خالی میشود. بعد اینور اونور را نگاه میکنید میبینید یک چیزهایی هست. بازیِ ترسناکش میبینید یک کمی دلهره آور و ترسناک است. مثلاً این ماشین که میرود بالا و یکهو زیر پا خالی میشود، آدم دلهره میگیرد و این اثر تخیل است. اثر این که شما یک چیزی را در عالم خیال خودتان وارد میکنید. [11] . [+40] بعضی¬ها که نگران¬اند که این ارث این جور شد و رفت و بعد رسید به مادر طرف، بعد رسید به… یعنی یک احساس تملک دارند روی این چیزها. در صورتی که اصلاً مال، مال تو نیست. مال، مال کسی نیست. مال [مثل] جریان خون است در بدن اجتماع که از این می¬رسد دست آن و از آن می¬رسد دست بعدی. مثلاً طرف ارثش می¬رسد به مادرش، بعد همسرش و بچه-هایش[می¬گویند:] اِ چی شد؟ همین است که قرآن می¬گوید آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا (11 نساء)، به تو چه مربوط است، خُب می¬رسد به مادرش. مگر پول توست که دارد می¬رسد به مادرش یا پدرش؟ بعد از آن طریق می¬رسد به برادر خواهرها. به تو چه مربوط است؟ مگر تو صاحب مالی؟ تو امانت¬دار مالی، حالا یک جاهایی به تو گفتند صاحب مالی، پررو نشو! یک جایی در امور فقهی به تو گفتند صاحب مالی، رویت را زیاد نکن! تو صاحب مال نیستی که! [12] .کسانی از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق کردند و جهاد نمودند [با دیگران] یکسان نیستند، آنان از جهت درجه از کسانی که پس از فتح [مکه] انفاق کردند و جهاد نمودند، بلندپایه ترند. و خدا به هریک وعده نیکو داده است و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است. [13] . و از شما آنانکه قبل از فتح انفاق کردند و کارزار نمودند با ديگران برابر نيستند ، آنان درجهاي عظيمتر دارند ، تا کساني که بعد از فتح انفاق نموده و کارزار کردند ، البته خدا به هر دو طايفه وعده احسان داده. [14] . (27 حدید) …وَءَاتَيْنَاهُ ﭐلْإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ ﭐلَّذِينَ ﭐتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ﭐبْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ﭐبْتِغَاءَ رِضْوَانِ ﭐللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَئَاتَيْنَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ؛ و به او انجيل داديم، و در دل پيروانش رأفت و رحمت و رهبانيتي قرار داديم که خود آنان بدعتش را نهاده بودند، و ما بر آنان واجب نکرده بوديم، اما منظور آنان هم جز رضاي خدا نبود، اما آنطور که بايد رعايت آن رهبانيت را نکردند، و در نتيجه به کساني که از ايشان ايمان آورده بودند، اجرشان را داديم و بسياري از ايشان فاسق شدند. [15] . [+64] «من با همین مشکلی که در خانوادهام دارم زندگیام را نگه دارم بهتر از این است که طلاق بگیرم»، خیلی وقتها به عقل این بهتر میآید. با همسرم، با فرزندم مشکل دارم، مشکلات فراوان دارم اما خیلی اوقات میبینم که من این خانواده را نپاشانم بهتر است ولو اینکه صبر کنم. صبر میکنم در اینجا تا خانوادهام را نگه دارم تا اینکه بروم روی بحث طلاق فکر کنم. لذا میگویند(46 انفال) …وَﭐصْبِرُواْ إِنَّ ﭐللَّهَ مَعَ ﭐلصَّابِرِينَ؛ |