باسمه تعالی
جلسهی63 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 25 آبان 96
فهرست مطالب
1-1- گروهی از علما، عقبهی فکری فرهنگی و علمی کافران
1-2- تئوریپردازی فریق برای جبههی کافران با تحریف از موضع وحی
1-3-فرعونیت مدرن؛ ربوبیت و مدیریت اعلی در عالم
1-3-1-ادعای ربوبیت در عالم، علت مخالفت قرآن با کفار
1-3-2-مبارزه با فراعنهی عالم، با حرکت مخالف ربوبیت آنها
1-4- غرور در دین، نتیجهی دوام و ثبوت در افتراء علی الله
2-1- «محدود جهنم رفتن»، اُمنیهای ساخته شده توسط فریق برای مردم
2-2-اهل عمل بودن، شرط قوم برگزیده ماندن
2-3- بدن مثالی و نه شریعت، تعیین کننده بهشت و جهنم افراد
2-3-1-ملکات اخلاقی، سازندهی بدن مثالی
2-3-2-نیت، سازنده ی ملکات و شاکلهی انسان
3- گرفته شدن راه تنفس معنوی با خطیئات (81 بقره: مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ)
3-1- دسته بندی انسان ها در قرآن و تعیین جایگاه اکثر ما
3-1-1-مؤمنین (2 تا6بقره)؛ صاحب قلب سلیم
3-1-2-کافران (6 و 7 بقره)؛ گرفتار ختم قلب
3-1-3-منافقان؛ صاحبان قلب مریض
4- گره زدن این آیات با بهشت و جهنم برای توجه به قیامت
5- شدت احترام به وجود نازنین پیغمبر اسلام (بحث خارج از موضوع تفسیری)
5-1-احترام ائمهی هدی به پیغمبر
5-2- عمل کردن به مانند «اَب شفیق» در امور مادی و معنوی مسلمین، رمز شباهت به پیامبر
آیات اصلی: 78،79،80، 81،82 بقره
سایر آیات: مائده:18 و 13، آلعمران: 24 و 110،
کلمات کلیدی اصلی: فریق، قوم برگزیده، عذاب، بدن مثالی، ملکات، نیت، یاد قیامت، اب شفیق، زلزلهی کرمانشاه.
کلمات کلیدی فرعی: فراعنهی مدرن، ربوبیت اعلی، افتراء علی الله، امانی، خطیئات، منافقین.
بخش اول – گزارش کوتاه
جلسهی این هفته، به مدت حدوداً 1 ساعت 30 دقیقه در مسجد امام رضا (علیه السلام) در سه بخش تفسیر قرآن، احترام به پیغبر(ص) و کمک به زلزلهزدگان کرمانشاهی، برگزار شد.
بحث قرآنی با محوریت آیات 78 تا 82 سورهی مبارکهی بقره (وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ ﭐلْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ(78)؛ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَکْتُبُونَ ﭐلْکِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ ﭐللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَکْسِبُونَ(79)؛ وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ ﭐللَّهِ عَهْداً فَلَن يُخْلِفَ ﭐللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى ﭐللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(80)؛ بَلَى مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(81)؛ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(82)) برگزار شد.
در بخش اول. ابتدا با توجه به فقرهی فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَکْتُبُونَ ﭐلْکِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ ﭐللَّهِ… (79 بقره) در ادامهی بحث فریق، بیان شد که علمایی هستند که عقبهی فکری کافرانند. کافران هم کسانی معرفی شدند که فرعونیان این زمانند و ادعای ربوبیت و مدیریت عالم را دارند و برای آن سالهاست که زحمت کشیدهاند. علت مخالفت قرآن با آنها نیز، همین نکته دانسته شد. در این میان، این فریق و علما، با تحریف از موضع، به تئوریپردازان جبههی کفر، تبدیل میشوند. سپس گفته شد آیهی 80 سورهی بقره (وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَةً…) به آیهی 24 سورهی آلعمران: ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ شبیه است. از فقرهی …وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ، این نتیجه گرفته شد که دوام و ثبوت در افتراء علی الله، موجب میشود که کسی که این افتراء را زده است، خودش به نوعی این افتراءها را باور کند.
در ادامه با توجه به فقرهی(80 بقره) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَةً… بحث «قوم برگزیده» آغاز شد. این تصور که ما (18 مائده) … أَبْنَاءُ ﭐللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ… هستیم، توسط فریق به صورت اَمانی و آرزو میان مردم گفته شد و در نتیجهی آن فکر کردند که …لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ… (24 آلعمران). اما در حالیکه ایدهی قوم برگزیده بودن یهودیان و حتی مسلمانان از نظر قرآن پذیرفته شده است، قوم برگزیده بودن با شرایطی است: (110 آلعمران) کُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِـﭑلْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ ﭐلْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِـﭑللَّهِ… .
در ادامه گفته شد اساساً بحث عذاب الهی به شرایع ربطی ندارد بلکه به بدن مثالی انسان مربوط میشود. در همین زمینه بیان شد که انسان یک بدن طبیعی دارد، یک روح دارد و یک بدن مثالی. بدن مثالی مثل همان چیزی است که انسان در خواب تجربه میکند. شکل این بدن مثالی، با توجه به ملکات اخلاقی انسان ساخته میشود. به همین دلیل، کسی که مثلاً خیلی خشمگین میشود، بدن مثالی او شبیه به سگ باشد. گفته شد که ملکات اخلاقی نیز با یک کار یا اخلاق آنی و گذرا متفاوت است. علاوه بر آن گفته شد، نیت سازنده ملکات و شاکلهی انسان است و در این زمینه آیات و روایاتی بررسی گردید و مشخص شد که علت خلود در بهشت و جهنم، نیت افراد است. در نهایت این شاکلهی بدن مثالی است که موجب میشود انسان عذاب بشود تا آن غزارتها و آلودگیها از او پاک گردد. تذکر مهمی در این بخش بیان شد مبنی بر اینکه برای تربیت و کار فرهنگی روی دیگران ابتدا باید خودمان را از جهنم بیرون بیاوریم؛ قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِيکُمْ نَاراً…
سپس با توجه به فقرهی بَلَى مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ… (81 بقره) گفته شد که خطیئات راه تنفس معنوی انسان را میگیرد. برای درک بهتر موضوع، آیات ابتدایی سورهی مبارکهی بقره (آیات اول تا بیستم) بررسی گردید. در آنجا گفته شد که قرآن سه دسته را معرفی میکند. یک دسته مؤمنین هستند (2 تا5)، یک دسته کافران (6و7) و دستهی بعدی با عنوان منافقین (انسان های با قلب سلیم، ختم قلب و قلب مریض). گفته شد که اینطور نبوده که منافقین ایمان نداشته باشند و جلوی مؤمنین به دروغ بگویند ایمان دارند، بلکه، نگاهشان این است که واقعاً ایمان دارند، اما در واقع ایمان ندارند و برای دین هزینه نمیکنند. به همین ترتیب، بعضی خصوصیات منافقین بررسی شد و در نهایت با توجه به این بررسیها گفته شد که خودِ ما درگیر چنین خصوصیاتی هستیم. این تذکر هم داده شد که اگر منافقین روی خودشان کار نکنند، رفته رفته با توجه به قاعدهی… فَزَادَهُمُ ﭐللَّهُ مَرَضاً… (10 بقره)، بُر میخورند در کافران.
در نهایت هم با توجه به گره خوردن این آیات به بهشت و جهنم، نکاتی پیرامون یاد قیامت مطرح شد. از جمله اینکه گفته شد رام کردن نفس با یاد مرگ اتفاق میافتد.
در ادامه با توجه به همزمان بودن با ایام رحلت رسول اکرم(ص)، ابتدا در مورد احترام ائمهی هدی به پیغمبر اکرم، داستانهایی بیان شد. و در ادامه راه نزدیک شدن به پیامبر، شبیه ایشان شدن یا همان «اب شفیق» شدن معرفی شد.
در پایان نیز، نکاتی پیرامون زلزلهی کرمانشاه و نوع کمکرسانی به این مناطق بیان شد.
* بخش دوم – مباحث تفسیری
آیات مطرح شده در این جلسه:
(78 بقره) وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ ﭐلْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ؛ (79 بقره) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَکْتُبُونَ ﭐلْکِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ ﭐللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَکْسِبُونَ؛ (80 بقره) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ ﭐللَّهِ عَهْداً فَلَن يُخْلِفَ ﭐللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى ﭐللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ (81 بقره) بَلَى مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ (82 بقره) وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ.[1]
1- فریق
1-1- گروهی از علما، عقبهی فکری فرهنگی و علمی کافران
(79 بقره) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَکْتُبُونَ ﭐلْکِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ ﭐللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَکْسِبُونَ؛
[+2] در جلسات گذشته گفته شد که آیات قرآن نشان میدهد گروهی از علما هستند که عقبهی فکری مشرکین قرار میگیرند. علمایی که علمای یهودی محسوب میشدند. (51 نساء) أَلَمْ تَرَ إِلَى ﭐلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيباً مِّنَ ﭐلْکِتَابِ… آيا نديدي آنها که نصیب وبهرهای از کتاب بردند…يُؤْمِنُونَ بِـﭑلْجِبْتِ وَﭐلطَّاغُوتِ… خودشان مؤمن به جبت و طاغوتند. میآیند عقبهی فکری فرهنگی علمی جای دیگری میایستند. اینها پشتوانههای نظام شرک و الحاد عالمند. [+3] ….وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ کَفَرُواْ هَـؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا؛ به همین کفار میگویند که شما هدایتیافتهترید. نه کفر به معنای یک چیز معمولی (با همان تعبیری که در جلسهی قبل از کفر گفته شد؛ مباحثی که تحت عنوان کافر از اهل کتاب، مؤمن از اهل کتاب مطرح شد). کسانی که میخواهند بساط خداپرستی را جمع کنند. خودشان در این دنیا فرعونند،با تمام دین و دیانت و ایمان و عواطف و قدرتی که دارند، اما فرعونند.[2]
1-2- تئوریپردازی فریق برای جبههی کافران با تحریف از موضع وحی
[+8] اینکه میفرماید (51 نساء) أَلَمْ تَرَ إِلَى ﭐلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيباً مِّنَ ﭐلْکِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِـﭑلْجِبْتِ وَﭐلطَّاغُوتِ… اینها یؤمنون بالله نیستند. با اینکه کتاب دارد. اهل وحی است. دستش وحی دارد.[3] ولی همین وحی را طوری درمیآورد، یک پخت و پزی در وحی میکند که میشود (13 مائده) يُحَرِّفُونَ ﭐلْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِ… یک چیزهایی را بالا و پایین میکنند از این وحی.
[-10] با اینکه اینها خودشان را أهدی و هدایت یافتهتر میدانند ولی خودشان در دامن کفار عمل میکنند. در دامن کسانی عمل میکنند و تئوریپرداز جبهههایی میشوند که میخواهند بساط خدا و ربوبیت الهی را بربیندازند. اینها میشوند عقبهی فکری کافران. اینکه میفرماید فریقی این کار را میکنند، این بخاطر همین جریان است.
وقتی میفرماید (79 بقره) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَکْتُبُونَ ﭐلْکِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ… نه اینکه کتاب را دست نویس میکنند، معلوم است دیگر، يَکْتُبُونَ ﭐلْکِتَابَ بِأَرجُلِهِم نیست که. میخواهد بگوید حرفهای دستنویسی درمیآورند ولی میتوانند قالب کنند که این حرف خداست… ثُمَّ يَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ ﭐللَّهِ… این پخت و پز خیلی مهم است … لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا… اینکه میفرماید به بهای اندک این کار را میکنند برای این است که خدا دنیا را چیز اندکی میداند. … فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَکْسِبُونَ.
1-3- فرعونیت مدرن؛ ربوبیت و مدیریت اعلی در عالم
[-6] بعضی میگویند «چرا تلگرام اینطور است، چرا ایمیل به هم میزنیم و … ». دویست سال است اینها برای فرعونیت خودشان زحمت کشیدند. میخواهند مدیریت و ربوبیت اعلی بکنند در این دنیا و ابزارش را هم درست کردند. VPN برای شما VPN است، برای او که VPN نیست؛ او پشت صحنه دارد میبیند که هرکس چکار میکند. اینکه شما از Waze و Google Maps استفاده میکنید معلوم است اهداف آنها جاسوسی است. ما هم استفاده میکنیم. اینها بخاطر این است که فرعونیت خودشان را دویست سال تمرین کردند. شما فکر میکنید اگر shift delete میکنید برای او هم shift delete میشود؟ او خداست. مگر برای خدا چیزی میتوانی shift delete کنی. او دارد خدایی خودش را میکند با ابزار خداییاش.
1-3-1- ادعای ربوبیت در عالم، علت مخالفت قرآن با کفار
[-7] اینهاست که قرآن به عنوان کفار با آنها سرسازگاری ندارد. یعنی کسانی که بساط خدا و خداپرستی را میخواهند بهم بزنند، بگوید ربوبیت اعلی را من میکنم با یک نگاه و منطق فلان جور، یک نگاه مادی،گرایانه. با عدم باور به غیب علم تولید میکنم و …. تئوریزه میکنم، کتاب علمی و درسی تولید میکنم و … . این همان کفر والحادی است که قرآن با آن سرناسازگاری دارد. اینها را با عنوان اعداءالله معرفی میکند. اینها دشمنان خدا هستند، دشمنان خداپرستیاند، دشمنان ربوبیت خدا هستند. حالا با تمام ظرفیت علمی خودش، علم تولید میکند براساس عدم باور به غیب. مخالف منطق خدا. شما باور میکنید چراکه واحدش را باید پاس کنید، باید براساسش مقاله تولید کنید. در بسترهای آنها باید این کارها را انجام دهید. اینها فرعونند. و فقط هم با مرگ بر فلان و فلان، بساط فرعونیت اینها را نمیتوان بهم زد. این شعارها بد نیست، اما یکخرده؟؟ اثر دارد.
1-3-2- مبارزه با فراعنهی عالم، با حرکت مخالف ربوبیت آنها
[-9] کسی که تولید علم کرد، تولید کار کرد، راه باز کرد در اقتصاد و … این است که بساط فرعونی آنها را بهم میزند. یعنی باید کار مطابق با ربوبیتی که آنها انجام میدهند، انجام شود.
1-4- غرور در دین، نتیجهی دوام و ثبوت در افتراء علی الله
[+36] در ادامه میفرماید (80 بقره) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ ﭐللَّهِ عَهْداً فَلَن يُخْلِفَ ﭐللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى ﭐللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ بگو مگر از خدا عهدي در اين باره گرفتهايد که چون خدا خلف عهد نميکند چنين قاطع سخن ميگوئيد ؟ و يا آنکه عليه خدا چيزي ميگوئيد که علمي بدان نداريد ؟ در اینجا هم شبیه به این آیه هست (24 آل عمران) ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ… و اين بدان جهت بود که ميپنداشتند آتش دوزخ به آنان نميرسد مگر چند روزي معدود …وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ؛ و افتراهائي که خودشان در دين خود تراشيده بودند مغرورشان ساخت.
خطر اینجاست که آن افترائهایی که انسان میزند، باعث میشود یک مدتی «بساط نظری بدعتآلود» را به عنوان «معرفت» جا بیاندازد؛ یعنی یک چیزی را در فضای معارف اینقدر میگوید، که میشود افتراء علی الله. «مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ» یعنی یک دوام و ثبوتی از قبل دارد.[4] مدتی در افتراء علی الله کار میکند. مثل این جک است که یک شخصی مردم را گذاشت سرکار میگفت اینجا آش میدهند. بعد مردم که به صف ایستادند خودش هم رفت توی صف، پرسیدند تو خودت چرا رفتی توی صف؟ گفت آخه خیلیها داخل صفند. شاید واقعاً آش میدهند. این هم همین است، اگر «مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ» باشد، پس «وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم» میشود. انسان را نسبت به دین خودش و به کیش و رفتار خودش مغرور میکند.(24 آل عمران) …وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ. آن «مَّا کَانُواْ يَفْتَرُونَ»، فریبشان داد و مغرورشان کرد در دینشان و اینها فکر کردند که أحبّاءُ الله اند.
2- قوم برگزیده
2-1- «محدود جهنم رفتن»، اُمنیهای ساخته شده توسط فریق برای مردم
[-12] (80 بقره) وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَةً… این همان بحثی است که عرض شده بارها که دشمنان خدا میدانند دارند چه کار میکنند. در این میان، یک بحثی است با عنوان قوم برگزیده. بنیاسرائیل خودشان را قوم برگزیده میدانستند که عذاب برای خودشان را اینطور بیان میکردند: (24 آلعمران) ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ﭐلنَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَّعْدُودَاتٍ… و اين بدان جهت بود که ميپنداشتند آتش دوزخ به آنان نميرسد مگر چند روزي معدود. ما (بنیاسرائیل) اگر این کارها را میکنیم بخاطر این است که این جهنم برای ما نیست اساساً. اینها هم همین اَمانی و آرزوسازی و ایدهسازی برای دست پایین است که در جلسهی گذشته گفتیم. ذیل این فقره (78 بقره) وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ ﭐلْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ… ایدهپردازیهایی که برای قوم خودشان میکنند. اینها میگویند ما یک ایام معدودی در جهنم خواهیم بود. چون ما فوق العادهایم. اصلاً جهنم برای ما نیست. در جایی دیگر میفرماید: (18 مائده) وَقَالَتِ ﭐلْيَهُودُ وَﭐلنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ ﭐللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ… يهود و نصارا خود را پسران خدا و دوستان او ميدانند. این نگاه را داشتند که ما خیلی ویژه هستیم، قوم برگزیدهایم.
2-2- اهل عمل بودن، شرط قوم برگزیده ماندن
[-14] البته اینکه اینها قوم برگزیدهاند در قرآن آمده است: (30 دخان) وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ ﭐلْعَذَابِ ﭐلْمُهِينِ؛ بني اسرائيل را از عذابي خوارکننده نجات داديم.(31 دخان) مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِياً مِّنَ ﭐلْمُسْرِفِينَ؛از فرعون که مردي بلند پرواز و از اسرافگران بود.(32 دخان) وَلَقَدِ ﭐخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى ﭐلْعَالَمِينَ؛ و ما بني اسرائيل را با علممان بر عالميان برگزيديم.
[-30] در یک ذهنیت خامی ما فکر میکنیم که در یک ایام معدودی عذاب برای ما هست، رفیق هستیم با خدا و (18 مائده)…نَحْنُ أَبْنَاءُ ﭐللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ… هستیم، پسِ ذهنمان این است که ما جهنم را میپیچانیم. تازه ائمه گفتند باشد، ولی گفتند «أتَخَوَفُ عَلَیکُمُ البَرزَخ»، ما از برزخ شما نگرانیم. حالا ما قیامت میآییم، اما برزخ را میخواهید چه بکنید؟ برزخ خودش مدت زیادی است.
البته راجع به خودمان هم در قرآن چنین چیزی داریم که (110 آلعمران) کُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ… شما قوم برگزیدهاید. اما کِی امت برگزیدهاید؟ وقتی اینچنین باشید که …تَأْمُرُونَ بِـﭑلْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ ﭐلْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِـﭑللَّهِ… اگر اینطور باشید، امت برگزیده اید. وگرنه یهودیها هم امت برگزیدهاند.
اینها هم تصورشان این بوده است که (18 مائده)…نَحْنُ أَبْنَاءُ ﭐللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ… ما فرزندان خداییم، ما دوستداران خداییم. مگر خدا ما را عذاب میکند؟ اگر هم عذاب میکند، (24 آلعمران)… مَّعْدُودَاتٍ… عذاب میکند. منظور از «معدودات» هم در روایات آمده است که بنیاسرائیل گفتند «به میزانی که در ماجرای عجل، عجل پرستیده شده است، به همان میزان خدا عذاب میکند. یعنی فرض کنید که ما (بنیاسرائیل) یک مدتی بیدینی کردیم، خدا بواسطهی این بیدینیها، به همان مدت عذاب میکند».
در صورتیکه بحث اصلاً این نیست. اگر برویم بالاتر، دیگر بحث شرایع نیست. عذاب و جهنم و بهشت، به بدن مثالی انسان مربوط میشود. بدن مثالیای که بوسیلهی ملکات ساخته میشود.
2-3- بدن مثالی و نه شریعت، تعیین کننده بهشت و جهنم افراد
[+17] اینکه میگویند یک روح داریم و یک بدن، این درست نیست. ما یک روح داریم که همان نفس ناطقه است و دو بدن. یک بدن مثالی داریم، یک بدن طبیعی. بدن طبیعی که میرود زیر خاک و در حشر هم شرکت نمیکند. وقتی میمیرید، شما با بدن مثالی میمیرید. بدن مثالی شما، تقریباً آن چیزی است که با آن خواب میبینید. شما در خواب، کسی را میبینید، میشنوید، حرف میزنید و … این برای همان بدن مثالی شماست.
[+18] اگر دقت بکنید، خودتان را در خواب نمیبینید. برای همین از قیافهی برزخی خودتان بیاطلاعید. نوعاً دیگران را میبینید. میدانید که خودتان هستید اما تصویر خودتان را نمیبینید. اگر موفق شدید در خواب خودتان را ببینید و دیدید آدم هستید، خداراشکر کنید. ممکن است قیافهمان شبیه آدمها نباشد. وقتی میمیرید، این بدن میرود داخل حشر.
[-19] آنجا هم قواعد خودش را دارد. مثلاً ممکن است خواب دیده باشید که با زبان آلمانی خیلی روان با کسی صحبت میکنید. این امکان دارد که پیش آید. با اینکه اصلاً آلمانی بلد نیستید. آنجا یک سری قواعد مخصوص به خودش را دارد. اینکه در بهشت و جهنم با همدیگر موجودات حرف میزنند، اینطور نیست که فارسها یک جا جمع میشوند و باهم حرف میزنند، انگلیسی زبانها با هم و … . نه اینطور نیست. آنجا قواعد خودش را دارد.
2-3-1- ملکات اخلاقی، سازندهی بدن مثالی
[-20] آن بدن مثالی شماست که اگر شما الان میبینید، بواسطهی همان بدن مثالی است. وگرنه نمیتوانستید ببینید. روحتان این بدن مثالی را به استخدام میگیرد برای تصرفاتی و تدبیراتی برای این بدن طبیعی که براساس اینها شروع میکند با بدن طبیعیتان کار میکند، آنوقت شما صحنههای این دنیایی را فعلاً که در این دنیا هستید به این شکل میبینید.
[+20] آن بدن مثالی براساس ملکات ساخته میشود، براساس ملکات اخلاقی ساخته میشود نه براساس کارهای خوب جسته گریخته. این همان چیزی است که اصطلاحاً نیت آن را میسازد. روح شما، نفس ناطقهی شما نسبتش با بدن مثالی شما، نسبت فاعل است با فعل خودش. نفس ناطقه و روح، چنانچه مغرور باشد، بدن مثالیای که میسازد، آدم در نمیآید، مثلاً پلنگ میشود. یا مثلاً اگر شخصی جزو ملکات اخلاقیاش این است که خیلی خشمگین است، بدن مثالی او، سگ درمیآید. آن چیزی که این صورت مثالی را میسازد، آن «ملکات اخلاقی» است.
[-22] ملکات اخلاقی نه اینکه الان یک چویی میافتد (بواسطهی زلزلهی کرمانشاه)، نوع دوستی، هم دوستی و … که خیلی خوب است، هفت هشت ده روز دیگر معلوم میشود که جریان ملکات اخلاقی چیست. چراکه رفته رفته آدمها شل میشوند، کمک نمیکنند. شرایطی پیش آمده و یک جایی بحث انفاق بوده، این شخص، گوش کرده است. یکوقت، یک جایی بحث نمازشب است، شخص گوش میکند، اثر آنی میپذیرد و نمازشب میخواند. به این نمیگویند ملکهی اخلاقی.
براساس ملکات اخلاقی بدن مثالی ساخته میشود و آن برای خودش یک حشری دارد. براساس میزان ملکات اخلاقی و ساخت بدن مثالی که انجام شده، عذاب میکشد. بهشت و جهنمش تعریف میشود. این ربطی ندارد به اینکه شریعتش چیست. ممکن است یک عذاب طولانیای داشته باشد. اینکه میفرماید (18 بقره) صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ… همین است دیگر. کسی که خودش را کور بکند، دیگر کور است. دشمنی خدا هم فرض کنید یک همچنین چیزی باشد. او دیگر کور (دشمن) هست. این نیست که به گذر زمان هم حل شود. یک موقعی هست شخص، یک سری غزارتها و چرکهایی دارد که باید او را بِسابند. طول میکشد تا او را بسابند. این بستگی دارد به اینکه انسان چه مقدار با خودش نجاست حمل میکند.[5]
2-3-2- نیت، سازنده ی ملکات و شاکلهی انسان
[+30] این همان نیت است که عرض کردیم. نه زن دارد نه مرد دارد. در روایت است که: مَنْ طَلَبَ الشَّهادَةَ صادِقا…کسیکه واقعاً شهادت بخواهد، واقعاً میخواهد برای خدا جانفشانی کند، سخنش این است که «خدایا اگر راه تو باشد بدن من اصلاً هیچی، جان من هیچی»، … اُعطِيَها و لَو لَم تُصِبْهُ. به او شهادت میدهیم ولو اینکه به حسب ظاهر شهید نشود، بمیرد، تصادف کند. ولی این شهید میشود چون این نیت صادق داشته است.
2-3-2-1- خلود در جهنم یا بهشت، جزای نیت دائم در عصیان یا اطاعت خداوند
[+31] اصلاً این سؤال را از ائمه کردند إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً… جهنميان از اين رو در آتش جاويدانند كه در دنيا نيّتشان اين بود كه چنانچه تا ابد زنده بمانند تا ابد خدا را نافرمانى كنند. این شخص به این جمعبندی رسیده است که اینطور زندگی کند، اگر این واقعاً با جهنم سازگار است، مخلد در جهنم است. یعنی کأنّه یک چیزی ساخته است که در آیه گفتند (84 اسراء) قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ… یک شاکله برای خودش ساخته که شکلش اینطوری است دیگر. او اینطور عمل میکند، اگر پانصد سال هم زندگی کند، پانصد سال همینطور زندگی میکند. پانصدسال کار اقتصادی میکند که سر مردم را کلاه بگذارد. این پانصد سال هم زندگی کند، همینطوری زندگی میکند. این همان شاکله است که در شخص تثبیت میشود و خدا این را میداند از او.
[-33] از آنطرف هم …وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً… ” و بهشتيان نيز از اين رو در بهشت جاويدانند كه در دنيا بر اين نيت بودند كه اگر براى هميشه ماندگار باشند براى هميشه خدا را فرمان برند. این بهشت برود، اگر به او بگویند پانصدسال زندگی بکنی، چه میکنی؟ همان کار را میکند. حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال پیغمبری کرد در این دنیا اما خانهاش به گونهای بود که پاهایش از خانه بیرون میزد. میگفت این دنیا با این کوتاهیاش ارزشی ندارد. عزرائیل آمد جان حضرت نوح (علیه السلام) را بگیرد، فرمود:«این زندگی چقدر کم بود». گفت: «یک عده هستند که تنها شصت هفتاد سال زندگی میکنند»، فرمود: «اگر من بودم که همهاش را به یک سجده گذرانده بودم». این هزار سال هم زندگی کند، جز اینکه در کاسهی خدا میخواهد چیزی بریزد، کار دیگری نمیخواهد بکند. وظیفهی سازمانیای که برای خودش تعریف کرده است این است که هرچقدر بشود، بریزد توی کاسهی خدا. کارهایی که مطمئن بشود خدا گفته، انجام میدهد.
[+34] …فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ… پس، جاودانگى هر دو گروه به سبب نيتهايشان است …ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى : ﴿ قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ … ﴾… آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت كردند: «بگو هر كس طبق نيت خود عمل مى كند. در ادامه روایت فرمود … قَالَ : عَلَى نِيَّتِهِ؛ این همان نیت صادق است که در طرف شکل گرفته و شده است شاکلهی این شخص که چکار میخواهد بکند، برای چه کسی میخواهد کار بکند.
3- گرفته شدن راه تنفس معنوی با خطیئات (81 بقره: مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ)
[-39] آن موقع این آیه که میفرماید: (81 بقره) بَلَى مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. این عبارت خیلی زیباست: … مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ… و این خطیئه شروع میکند طرف را محاط مینماید. یعنی راه تنفس معنوی او را میبندد.
3-1- دسته بندی انسان ها در قرآن و تعیین جایگاه اکثر ما
بحث خودِ این سورهی بقره را با هم مروری بکنیم تا به این نکته دقیقتر پی ببریم که ماها نوعاً این وسط هستیم:
3-1-1- مؤمنین (2 تا6بقره)؛ صاحب قلب سلیم
[-40] در آیات ابتدایی سورهی بقره، سه دسته آدم معرفی شدند؛ یک دسته به عنوان مؤمنین معرفی میشوند و آنچه باعث مؤمن شدنشان شده است، ایمان به غیب و فهم معادلات خدا و باور به خدا و باور به این حرفهاست. سفت هم ایستادند. اهل انفاق و هزینهکرد در دین هستند. به همهی معارف هم ایمان دارند. (5 بقره) أُوْلَـئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ… سوار بر هدایت دارند ترکتازی میکنند … وَأُوْلَـئِکَ هُمُ ﭐلْمُفْلِحُونَ. اینها دمشان گرم، رسیدند به سرمنزل مقصود.[6]
3-1-2- کافران (6 و 7 بقره)؛ گرفتار ختم قلب
[+41]دو آیه هم درمورد کفار هست. (آیات 6 و 7). در مورد آدمهایی است که ختم قلب شدند. (7 بقره) خَتَمَ ﭐللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ… کارشان تمام است. از بدن مثالیشان چیزی نمانده است. به آنان چیزی گفتن، بی فایده است (6 بقره)… سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ… ختم قلب شدهاند. تعداد اینها هم اندک است.
3-1-3- منافقان؛ صاحبان قلب مریض
[-42] و اما، یک عده آدم این وسط هست نمیداند که باید چکار کند. میرود این طرف، میرود آنطرف. آن باورها را به آن صورت نمیتواند قبول بکند. وعدههای الهی را به آن صورت نمیتواند قبول بکند. حرفهای خدا را نمیتواند قبول کند. اینها کسانیاند که میآیند و میگویند ایمان به خدا داریم، قیامت را هم قبول داریم، ولی ندارند. تعبیر منافق را یک همچین حالتی نکنید که ایمان به خدا و قیامت ندارند، بعد در میان مؤمنین میگویند ما ایمان داریم. این بحث نیست. این بحث ماهاست. یک عدهای هستند، میآیند میگویند ما ایمان داریم ولی واقعاً ندارند. تهش را نگاه کنی، میبینی واقعاً این ایمان نیست.
این قلب، ختم قلب نیست. قلب سلیم هم نیست که گروه اول باشد. قلبش مریض است. یک آدمهای مریض هستند. (10 بقره) فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ… . این اگر مرض خودش را رفع نکند، میافتد در پروسهی (10 بقره) فَزَادَهُمُ ﭐللَّهُ مَرَضاً… مریضیاش زیاد میشود که آخرش میبینید در پایان این دسته از آیات همینها سر از کفر درمیآورد.
[-44] میگوید من میخواهم اصلاح کنم اما کاری که در جامعهی دینی میکند، چون براساس فضای ایمان به غیب نیست، بلکه براساس همین علوم یهودیهاست، فساد میشود.[7] این بحث اصلاحطلبها نیست که بعضیها تطبیق میدهند میخواهند اصرار بکنند که دقیقاً هزار و چهارصدسال پیش خدا دست اینها را خوانده است. این حرفها نیست. او واقعاً نظرش اصلاحگری است، میخواهد اصلاحگری بکند. لذا چون براساس و پایهی درستی نیست، حرکتی که میکند، حرکت افسادی است. او کمکی به راه خدا نمیکند. چون ایمان به غیب، معادلاتش متفاوت است و این فهمها را ندارد. (12 بقره) أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ ﭐلْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لَّا يَشْعُرُونَ. تو آگاه باش ايشان مفسدانند ولی خودشان نمیفهمد. شعورش نمیکشد که این حرکتی که میکند، اصلاح نیست واقعاً، افساد است.
3-1-3-1- تطبیق منافقان به خودمان
[-45]بعد چنین اشخاصی میرسند به مؤمنین، به آنها میگویند «بیایید شبیه این مؤمنینی که باور به غیب و این معادلات و… پیدا کردند، بشوید» میگویند «اینها خیلی باورهای الکی و سفاهتباری است. تو میخواهی ببندی روی وعدههای خدا و براساس اینها تصمیم بگیری؟ من هرگز چنین کاری نمیکنم. اینها یکسری حرفهای سفاهتآمیزی است. براساس اینها که آدم زندگی نمیکند، حالا برای منبر خوب است.» بعد خدا میفرماید خودشان سفیه هستند. وقتی ایمان به غیب ندارند و این معادلات را نمیفهمند، خودشان سفیهاند.[8]
[+46] وقتی میرسند به مؤمنین و جامعهی ایمانی، (14 بقره) وَإِذَا لَقُواْ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا… میگویند بالاخره ما هم ایمان داریم واقعاً. یعنی من آدم مؤمنم، من بچه مذهبیام. … وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ… اونطرفی هم که مینشیند میگوید … قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ… من درست است که ایمان دارم، اما آنطرف را اینطوری هم قبول ندارم. این حرفهایشان را قبول ندارم. من با شما هستم، با این طرز تفکرم. … إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ؛ و بعد هم آنها را مسخره میکنیم که چه مزخرفهایی در آوردند و برای خودشان میگویند.
[-47] تطبیق ندهید با یک سری منافقین کوردل. تطبیقاتش با خودمان است. با اصرار هم اینها را بیان میکند. اصلاً هم بحث منافق نکرده است. تنها گفته یک دستهای آدم هستند با این ویژگی. ما اسم اینها را میگذاریم منافق؛ اشکالی هم ندارد. اینها همان منافقینی هستند که خودِ ما هستیم. این تقسیمبندیها هم، براساس ایمان به غیب و ایمان به این معارف و … انجام میشود.
3-1-3-2- مَثَل منافق
[+47] مثل چنین اشخاصی، اینچنین است(17 بقره) مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ ﭐلَّذِي ﭐسْتَوْقَدَ نَاراً… آدمی که یک برقی میزند، یک لحظه دورش روشن میشود. (20 بقره) يَکَادُ ﭐلْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ… نزديک باشد که برق ديدگانشان را ببرد… بالاخره یک جبههای، جنگی، یک وعدهی الهی، یک چیز فوق العادهای، یک بارقههایی بالاخره در زندگی او هم میزند، او هم یک چیزهایی را میبیند از غیب. …کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ… تا روشن میشود، میخواهد قدم بردارد، یک خورده هم میرود … وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ… باز دوباره میایستد. تا روشن میشود، باز خاموش میگردد. میخواهد برود ولی تردید دارد. اینطوری نیست که (22 زمر) فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ… باشد که روی نور دارد حرکت میکند. رعد و برقها در زندگی او میزنند، اما او نمیتواند با نور آنها حرکت کند. یک نوری میآید و یک حرکتهای خیلی کوتاهی دارد، اما با رفتن نور، حرکت او هم باز دوباره تمام شد.
3-1-3-3- بُر خوردن رفته رفتهی منافقین در کافران
[-49] بعد در آیهی 19 میفرماید (19 بقره)… وَﭐللَّهُ مُحِيطٌ بِـﭑلْکافِرِينَ؛ این دسته آدمها چون روی قاعدهی (10 بقره)… فَزَادَهُمُ ﭐللَّهُ مَرَضاً… حرکت میکند، مرضش دائم زیاد میشود، میشود (81 بقره)… وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ… . دائم خطاهای او، او را محاط میکند و منفذهای ادراکی او را میبندد. این تعبیر، خیلی تعبیر لطیفی است. (81 بقره) بَلَى مَن کَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيـئَتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلنَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. بعد کم کم، منفذهایش بسته میشود و بعدش دیگر دنیا را همینطوری میبیند و میشود همان ختم قلب. رفته رفته از اینجا بُر میخورد توی کافران. دوست دارد حرکت بکند، (110 توبه)… بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ… بنياني که ساختهاند همواره مايه اضطراب دلهاي ايشان است. هی سازمانها، بناها، فضاها، فکرهایی هم که درست میکند او را از شک خارج نمیکند. بیشتر در دلش ریبه و شک ایجاد میشود. (45 توبه)… فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ است، نمیداند با این طرز تفکر باید باشد یا با آن طرز تفکر و این وسط غلت میخورد.
4- گره زدن این آیات با بهشت و جهنم برای توجه به قیامت
[50]و اما کسانی که (82 بقره) وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ… ايمان آورده و عمل صالح ميکنند …أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ ﭐلْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ اهل بهشتند و ايشان نيز در بهشت جاودانند.
[+50] این حرفها آخرش گره میخورد به بهشت و جهنم. عمر آدمها، هرچقدر هم که باشد، اگر برای آن طرفش درست فکر کرده باشد که کجا میخواهد برود، چکار میخواهد بکند و… وقتی دستش کوتاه شد از همهی عالم و آدم، آن وقت خیالش راحت است. بنده چون زیاد انسان دفن میکنم، آن سنگ آخر را که خودم روی صورت شخص میگذارم که دیگر صورتش هم دیده نمیشود، این حس هست که «تمام شد، تمام؛ او هست و تمام اعمالی که انجام داده و تمام شاکله و نیت و شکل و ترکیبی که برای خودش ساخته است. اگر هفتاد هشتاد سال، دنبال دنیا دوید، (176 اعراف)… أَخْلَدَ إِلَى ﭐلْأَرْضِ… شد و چسبید به زمین و اینجور معادلات، حالا چه کار میخواهد بکند؟ اگر مخالف این عمل کرده، بهشت گوارایش باد، اینجا همش رنج است و درد، خوشا به حالش که به سعادت ابدی رسید».
4-1- رام کردن نفس با یاد مرگ
[-52] این عنصر کنترلکننده است برای نفس، چون نفس یک چموشیهایی دارد. یکی از دستورات بدون بدیل (هیچ بدلی جایش نمیگذارند) از علمای اخلاق بخواهید بگیرید، یکیاش این است که هفتگی نیم ساعت بروید قبرستان و نیز روزانه به مرگ فکر کنید مثلاً ده دقیقه. اگر شما بگویید این هفته نتوانستم به قبرستان بروم چه بکنم؟ میگویند هفتهی بعد دو بار برو؛ برایش بدیل نمیگذارند. اینکه با رفقا برویم پارک بهشت زهرا، اینطور نه. یک وقتهایی که کسی نیست، تنها. یک مدتی نیم ساعتی کنار بنشیند و به مرگ فکر کند. این نفس چموش است، لگدپران است. باید رامش کرد، این نفس چموش با چه رام میشود؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند «وذلِّلهُ بذکر الموت»، با یاد مرگ. کسی که وقتی عصبانی است هرچه از دهانش درمیآید، هرچه از دستش درمیآید میکند، این نفس رام نشده است. باید رامش کرد. با چه باید رام شود؟ «وذلِّلهُ بذکر الموت»، با یاد مرگ این را رامش کن. این آدم باید رام شود که اینطور حقوق مردم را پایمال نکند، غیبت نکند، تهمت نزند و … .
5- شدت احترام به وجود نازنین پیغمبر اسلام (بحث خارج از موضوع تفسیری)
5-1- احترام ائمهی هدی به پیغمبر
[+54] ما در مورد پیغمبر کمکاریم. اگر میگویند «أنا و علی ابوا هذا الامه»، خودِ پیغمبر «اَب» حضرت علی(علیه السلام) است. کسی از وجود مبارک حضرت امام رضا(علیه السلام) پرسید: «چرا به پیغمبر میگویند اباالقاسم؟» فرمود: «چون یک بچهای داشتند به نام قاسم، به همین دلیل به ایشان گفتند اباالقاسم». گفت: «اگر اهل میدانید برایم بیشتر توضیح دهید». فرمودند «مگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) قسیم النار و الجنه نیست؟» گفتم «بله». فرمودند: «علی(علیه السلام) قاسم است و پیغمبر پدرش».
[+55] در روایات ما ذیل آیهی (41 نساء) فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلَاءِ شَهِيداً؛ گفته شده است که همهی پیغمبرها، امت پیغمبر ختمیاند. به تبعشان تمام امتها، امت پیغمبر ختمیاند. قلهی انسانیت را پیغمبر زد.
امام صادق(علیه السلام) به ابوهارون میگویند: «چند وقت است که نیامدی». میگوید: «بچه دار شدم». میگویند: «بچه ت چیست؟» میگوید: «پسر است». میفرمایند: «اسمش را چه گذاشتی؟» میگوید: «محمد». حضرت همینطور که نشستهاند، شروع میکنند به اسم محمد تعظیم کردن. اینقدر که صورتشان میچسبد به زمین از شدت احترام به اسم پیغمبر. ائمهی هدی اینطور بودند نسبت به وجود نازنین پیغمبر.
5-2- عمل کردن به مانند «اَب شفیق» در امور مادی و معنوی مسلمین، رمز شباهت به پیامبر
[-57] همهی آدمها امت پیغمبرند. نه اینکه تنها ما امت پیغمبر باشیم. مسیحیها هم امت پیغمبرند. به همین دلیلی که عرض شد. پیغمبر که «اَب» است، یک «اَب شفیق» است. اگر میخواهد کسی به پیغمبر نزدیک شود در همهی موارد، چه در بعد جسمی و بدنی و رسیدگی به امور اجتماعی باید به پیغمبر شبیه شد.
در امور اجتماعی حضرت میفرمایند «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم، اگر کسی صبح بلند میشود و کاری به کار مسلمین ندارد، میخواهد کارهای خودش را راه بیندازد، او نسبتش را با اسلام دارد پاره میکند. این در بعد مادی.
در بعد معنوی که مهمتر است. وقتی بچهی انسان یک حرف بیدین و ایمانی میزند، پدر و مادر خیلی بهم میریزند. چون شفقت دارند، اینها از همه بیشتر بهم میریزند. پیغمبر اینقدر از عدم هدایت امت خودش، ناراحت میشد و ناراحت میشود که داریم کأنه اشکالی را در خودش میدید پیغمبر و بر عباداتش میافزود. اینقدر این کار را کرد که آیه نازل شد (1 طه) طه؛ (2 طه) مَا أَنزَلْنَا عَلَيْکَ ﭐلْقُرْءَانَ لِتَشْقَى؛[9] اینقدر نمیخواهد. (6 کهف) فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَـذَا ﭐلْحَدِيثِ أَسَفاً.[10] اینقدر غصه داری، از غصه داری خودت را میکُشی برای این امت.
[59] این است که «اب شفیق» فرق دارد روحیهاش و حالتش با کسی که یک گنهکار میبیند میگوید بزنم دهن این را سرویس کنم. کسی نسبت به بچهی خودش این را نمیگوید. اگر کسی میخواهد به پیغمبر نزدیک شود، اگر سنگی خورد به پیشانیاش، بگوید خدایا ببخششان، اینها نمیدانند. نمیداند یک چیزی میگوید.
[-60] این روحیه که در بچه مذهبیها بعضاً دیده میشود که میخواهند بزنند طرف مقابل را له کنند، این با روحیهی پیغمبر ناسازگار است. او باید جیگرش آتش بگیرد از انحراف بقیه و برای هدایت بقیه باید سرازپا نشناسد نه اینکه بخواهد آدمها را له کند. این «اب شفیق» است. کسی بخواهد به پیغمبر نزدیک شود، چه در بعد مسئولیت اجتماعیاش، مثل پدری است که خانوادهی خودش را میپاید، کسی که به انسانها خدمت میکند، او به پیغمبر احترام میکند.
[-61] در بعد هدایتیاش هم به عنوان یک «اب شفیق» نسبت به امت و نسبت به جریان هدایتی امت است. این چیزهایی هم که در قرآن است از جهنم که نفرینشان میکند و له شان میکند و … اینها هم توضیحات خاص خودش را دارد که باید به صورت قرآنی باز شود. تا نشان داده شود که این مطالب هیچ منافاتی با شفقت ندارد. شما هم برای خودتان این دعا را میکنید که …وَ عَمِّرْنِی مَا كَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِكَ،…خدایا مادامی که عمر من در طاعت توست، من را عمر بده …فَإِذَا كَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْكَ… اگر عمر من دارد چراگاه شیطان میشود این عمر را بگیر …قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَیّ، قبل از اینکه غضبت به من محکم شود من زودتر بروم. اینها به هرجهت هست که حالا در بحث نفرینهایی که پیامبرها امتها را میکردند، جریان اینگونهای هست. وگرنه کسانی که هدایت نشدند و خدا را اطاعت نمیکنند، اگر کسی میخواهد به پیغمبر نزدیک شود، با این شیوه خودش را به پیغمبر نزدیک کند.
[1] . (بقره78)-و پارهاي از ايشان بيسوادهائي هستند که علمي به کتاب ندارند و از يهوديگري نامي بجز مظنه و پندار دليلي ندارند. (بقره79)-پس واي بحال کسانيکه کتاب را با دست خود مينويسند و آنگاه ميگويند اين کتاب از ناحيه خداست تا باين وسيله بهائي اندک به چنگ آورند پس واي بر ايشان از آنچه که دستهاشان نوشت و واي بر آنان از آنچه به کف آوردند. (بقره80)-و گفتند آتش جز چند روزي بما نميرسد ، بگو مگر از خدا عهدي در اين باره گرفتهايد که چون خدا خلف عهد نميکند چنين قاطع سخن ميگوئيد ؟ و يا آنکه عليه خدا چيزي ميگوئيد که علمي بدان نداريد ؟. (بقره81)-بله کسي که گناه ميکند تا آنجا که آثار گناه بر دلش احاطه يابد اين چنين افراد اهل آتشند و بيرون شدن از آن برايشان نيست. (بقره82)-و کسانيکه ايمان آورده و عمل صالح ميکنند اهل بهشتند و ايشان نيز در بهشت جاودانند.
[2] . [+4] در زمانهی ما هم همین است. الان دائم میگویند آفریقا اینطور است و آنطور است و … آفریقا کمپلت دست اسرائیل است. قطب آمال آنها هم همین است. برای آمریکاییها و اسرائیلیها سه مقوله مهم است: یکی geniusبه معنای مغز و نخبگی، یکی kindnessبه معنای قلب و مهربانی، یک هم itman کنایهای از قدرت در دستشان است. چهارمیلیون آدم کل دنیا را میگردانند، اینها کسانی هستند که تمام قدرتشان، ذهنیتشان، اعتقادشان، قلب و روح و عواطفشان را در اختیار نظام شرک و کفر و الحاد قرار میدهند. اینکه میفرماید (51 نساء) …يُؤْمِنُونَ بِـﭑلْجِبْتِ وَﭐلطَّاغُوتِ… یعنی بساط خداپرستی را میخواهند بردارند. اینها فرعونند و روی فرعون بودن خودشان هم کار کردند، زحمت هم کشیدند.
[3] . اینکه کتاب دارد، نه اینکه جزوه دارد. بعضی یک طوری میگویند اهل کتاب که انگار اهل مطالعه است. اهل کتاب یعنی اهل وحی. او اهل وحی است.
[4] . «کان» با «فعل مضارع» معنای مضارع استمراری میدهد.
[5] . تذکر اخلاقی : … قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِيکُمْ نَاراً…
[+24] اینجا این تذکر اخلاقی هدایتی را عرض کنم که یک قاعدهای هست که میفرماید (6 تحریم)… قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِيکُمْ نَاراً… خودتان را بپایید و اهلتان را. شما تا خودتان را نپایید، نمیتوانید مراقبت از اهل بکنید. بعضیها که دنبال تربیت کردن میگردند، نکتهاش این هست. تربیت مال «نورانیت» است؛ نورانیت شخص. شخص چقدر عصبانی است؟ چقدر به نماز اول وقتش اهتمام دارد؟ چقدر به نمازشبش اهتمام میکند؟ چقدر صوت قرآن در این خانه میپیچد؟ چقدر پدر در این خانه، قرآن میخواند؟ به اینهاست. آقای مطهری میگفتند که بزرگترین استادم پدرم بود که با صوت قرآنش، صبحها از خواب بیدار میشدم. او براساس نورانیت تربیت میکرده است. شخصی مهمان منزل کسی شده بود، میزبان در حال نماز بود و در این حال بلند بلند میگفت الله اکبر. مهمان به بچهی میزبان گفت تلویزیون را خاموش بکن، حواس پدرت پرت میشود. او گفت، نه بابا، پدرم میگوید بزن شبکه سه، فیلم سینمایی دارد. یک نفر اینطوری نماز میخواند، حالا اهلش را چطور هدایت کند؟!
اصل در تربیت، اصلاح خود است
[+35] هی میگویند تربیت، تربیت. برویم خودمان را درست بکنیم. خودمان را درست بکنیم، دور وبریهایمان و اهلمان هم در معرض خوب شدن هستند. در هواپیماها میگوید که در وضعیتی که هوا خراب شد، اول ماسک را به دهان خودتان بزنید بعد به بچه. این میشود همان(6 تحریم)… قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِيکُمْ… اول این ماسک را بزن به خودت، خودت بتوانی تنفس بکنی، بعدا تنفس بده به بقیه. این نکتهی مهم این ماجرا.
اثر کار فرهنگی، به عمل ما بستگی دارد
[-27] باید به این حواسمان باشد آخرش من نباید جهنم بروم، من نباید از هدایت عقب بمانم. در وقتگذاری حتی، یک روایت داریم از غرر روایات است: «لا تبذل لاخوانک من نفسک ما ضره علیک أکثر من منفعته لهم». برای برادر دینیات یک وقتی نگذار و یک طوری کار نکن که ضرری که خودت میبری از منفعتی که او میبرد، بیشتر باشد. طرف دارد کار فرهنگی میکند، بعد میگوید «نمازهایمان هم بواسطهی کار فرهنگی داغون است. تا نصف شب کار فرهنگی میکنیم و فلان وقت میخوابیم و اصلاً نمازمان داغون شده». خیلی اشتباه میکنی اینطوری کار فرهنگی میکنی. کی اینچنین توصیهای کردند که یک نفر کار فرهنگی بکند، نمازش را داغون بکند که یک عده را میخواهد آباد کند. اصلاً اینطور نیست (6 تحریم)… قُواْ أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِيکُمْ نَاراً… اول خودتان را از جهنم دربیاورید. این مهم است. بعد بقیه را از جهنم دربیاورید. وگرنه غیر از این باشد، آن کار فرهنگی، حرفهایی میشود که هیچ اثری روی آدمها ندارد. میشود یک حرفهای بیاثر. خدا اثر این حرفها را روی عمل میگذارد. کسی که خودش نمازش درست نیست، دائم راجع به نماز صحبت کند، کجا تا یک آقای بهجتی که وقتی نماز میخواند در سلام نمازش، جیغ میزند. یکی از شاگردانشان میگفت که من مانده بودم که ایشان چرا موقع سلام نماز، جیغ میزند. سلام خیلی جای جیغ زدن ندارد، حالا در قنوت یک چیزی. اما خجالت هم میکشیدم که سؤال کنم. بعد خواب آقای بهجت را دیدم. دیدم یک بهشتی جلوی آقای بهجت است، وقتی ایشان سلام میدهد درهای بهشت بسته میشود. قریچ قریچ بسته شدن درهای بهشت است این نالهها. تو بهشت نماز میخواند. این نماز خواندن به گونهایست که اصلاً به کسی هم نگویدکه برو نماز بخوان، نمازخوان میکند.
لذا اینی که کسی مثلاٌ نماز خودش را خراب میکند برای آن کاری که میکند، این اشتباه است. گفتند امورتان تَبَعُ لِصَلاتِک است. امورتان تبع نمازتان است. خب اشتباه میکنی این کار فرهنگی را میکنی، این وقتگذاری را میکنی.
[6] . طرف میگفت «قدّس سرّه» یعنی چه؟ گفتم همان دمت گرم است.
[7] . وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ.
[8] . وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ کَمَا ءَامَنَ ﭐلنَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ ﭐلسُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ ﭐلسُّفَهَاءُ وَلَـکِن لَّا يَعْلَمُونَ؛
[9] . قرآن را به تو نازل نکرديم که در رنج افتي.
[10] . شايد تو از پي ايشان از غم اينکه چرا قرآن را باور ندارند خويشتن را هلاک کني.