باسمه تعالی
جلسهی 55 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 4 خرداد 96
فهرست مطالب
1-1- مشترک المنافع بودن در نیت، باعث توبیخ یهود زمان پیغمبر به کار بنیاسرائیل
1-2-سبت؛ به معنای سکون و آرامش
1-3-بحث نسخ (فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ)
1-3-1-اصحاب سبت، انسانهایی که بوزینه شدند
1-3-2-نسخ ملکوتی و مُلکی، مورد پذیرش اسلام
1-4-(66 بقره) فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا…
1-5- گناه بزرگ اصحاب سبت، جابهجا کردن حلال و حرام خدا
1-6-پیچیدگی با خدا، موجب امتحان سخت سبت شد
1-7-مخالفت با روح شرع در عین عمل به ظواهر آن
1-7-1-بانکهای امروزه و بحث زکات در این زمانه؛ هیچکدام به غایت شارع نمیرسد
1-8- گرفتن امتحانات عجیب و سخت در صورت فسق مداوم
1-9- سه گروه در اصحاب سبت: گناهکاران، صامتین، ناهیان منکر
1-9-1-مشمولین عذاب استیصال: گناهکاران و صامتین
1-9-3-مذبذبین، به کفر نزدیکترند تا ایمان
1-9-4-بوزینه شدن، عذاب اصحاب سبت
1-10- برای کسی که در راه حرکت کند، امتحانات مشکلی چون سبت، نیست
2- سخنی در باب ماه مبارک رمضان
2-1-تناسب ماه رمضان با قرآن است
2-3-ارزش ترک کردن مباحات به خاطر خدا
آیات اصلی: 65 و 66 بقره
سایر آیات: اعراف:163-166 و 179/ مائده:36/ نساء: 160،143/ نحل:120-124/
کلمات کلیدی اصلی: اصحاب سبت، نسخ، اِهلاک و عذاب ، جابهجا کردن حلال و حرام، مخالفت با روح شرع در عین عمل به ظواهر آن
کلمات کلیدی فرعی: منافع مشترک، نسخ مُلکی، نسخ ملکوتی، تأثیر روح بر جسم ، عدم ظرفیت علم، ، بانک، زکات، عذاب استیصال، تناسب رمضان با قرآن، حج، نماز، روزه، ترک، تقوا
بخش اول – گزارش کوتاه
جلسهی این هفته، به مدت حدوداً 1 ساعت 50 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با سه موضوع بحث قرآنی، سخنی در باب ماه رمضان و بحث انتخاباتی، برگزار شد.
بحث قرآنی با محوریت آیات 65 و 66سورهی مبارکهی بقره (وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ ﭐلَّذِينَ ﭐعْتَدَوْاْ مِنکُمْ فِي ﭐلسَّبْتِ… و فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا…) که مربوط به داستان «اصحاب سبت» است، طرح گردید. در ابتدا گفته شد که مشترک المنافع بودن یهود زمان پیغمبر با بنیاسرائیل زمان حضرت موسی، باعث توبیخ یهود زمان پیغمبر شده است.
سپس با توجه به فقرهی فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ (65 بقره)، بحث نسخ آغاز شد. گفته شد که اصحاب سبت، تبدیل به بوزینه نشدند، که اگر چنین بود، این اساساً عذاب نمیبود؛ بلکه آنان انسانهایی بودند که کالبدشان بواسطهی عذاب عوض شد. در همین راستا، نسخ به این معنا که یک روح انسانی بشود حیوان، عقلاً و نقلاً نفی شد. و در ادامه دو نسخ مورد پذیرش اسلام یعنی نسخ مُلکی و نسخ ملکوتی توضیخ داده شد.
سپس در فقرهی فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا…(66 بقره)، توضیح داده شد که یکی از اهداف عذاب، عبرتساز بودن آن است. در ادامه بیان شد که عذابها لزوماً اِهلاک نیست. چیزهایی مثل سیل، زلزله، گرانی، خشکسالی و … هم به نوعی عذاب دانسته شد و بیان شد که یکی از عوامل آن، گناه کردن است. در این راستا گفته شد که علم اساساً قابلیت و ظرفیت فهم اینچنین مسایلی را ندارد که بتواند آن را قبول یا رد کند.
سپس با بررسی آیات مربوط، نکاتی راجع به داستان اصحاب سبت بیان شد. ابتدا این نکته گفته شد که گناه بزرگ آنان، جابهجا کردن حلال و حرام خدا بود. عوض کردن جای جمعه و شنبه، کاری خلاف جریان امت ابراهیمی بود و این پیچیدگی با خدا، موجب گرفتن یک چنین امتحان سختی (سبت) شد.
سپس بیان شد که اصحاب سبت، در اجرای دستور خدا هم تخلف کردند. آنها در عین عمل به ظواهر شرعی، با روح شرع مخالفت نمودند. در این زمینه مثالهایی از بانک و زکات، برای شرایط مشابه امروزه، بیان شد.
سپس مطرح گردید که در صورت فسق مداوم، انسانها دچار امتحانات سخت و عجیب میشوند. کما اینکه بدست آوردن روزی در روز جمعه (روز استراحت)، از نظر شرعی مشکلی نداشت اما در این امتحان، این امر در روز شنبه برایشان ممنوع شد.
سپس با بررسی آیات سورهی مبارکهی اعراف، در این داستان سه گروه شناسایی شدند: گناهکاران، صامتین و ناهیان منکر. بیان شد که تنها گروه سوم از عذاب استیصال، در امان ماندند.در نهایت هم گفته شد برای کسی که در راه حرکت میکند، امتحانات مشکلی چون سبت نیست.
بخش دوم صحبتها راجع به ماه مبارک رمضان گفته شد. و در بخش سوم هم نکاتی راجع به انتخابات مطرح گردید.
* بخش دوم – مباحث تفسیری
1- مباحث تفسیری
1-1- مشترک المنافع بودن در نیت، باعث توبیخ یهود زمان پیغمبر به کار بنیاسرائیل
(+2) ماجرای اصحاب سبت در زمرهی بحثهای بنیاسرائیل ذکر میشود. باز دوباره همان بحث توبیخ کردن یهود زمان پیغمبر هست به کار یهود زمان حضرت موسی(علیه السلام) یا یهود زمان حضرت سلیمان(علیه السلام). میخواهیم بیان کنیم که جوهر کار اصحاب سبت چه بوده است.
(+3) (65 بقره) وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ ﭐلَّذِينَ ﭐعْتَدَوْاْ مِنکُمْ فِي ﭐلسَّبْتِ… و شما (یهودیان زمان پیغمبر) میدانید کسانی را که تجاوز کردند در روز شنبه، از شما (بنیاسرائیل). به یهودیهای زمان پیغمبر میگوید. چون یهود زمان پیغمبر را با بنیاسرائیل در نیت مشترک المنافع میداند. میفرماید از شما یک عده بودند که چنین کارهایی کردند. …فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ؛ ما به آنها گفتیم که بوزینگانی خاموش و رانده شده باشید.
(66 بقره) فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا… ما آنها را مایهی عبرتی قرار دادیم …لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا… برای کسانی که حاضر بودند و کسانی که پس از اینها میآیند …وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ؛ برای متقیان هم موعظهای باشد. خدا دنبال موعظه برای متقیان هست. ببینیم که اگر ما انشاالله جزو متقیان باشیم، آن موعظه اساساً چیست. ابتدا به توضیح مفرداتش میپردازیم.
1-2- سبت؛ به معنای سکون و آرامش
(- 5) به شنبه میگویند «سبت»؛ «سبت» به معنای خاموشی و سکون است. (9 نبأ) وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتاً. خواب را برای شما مایهی آرامش و استراحت و تمدد اعصاب قرار دادیم. «سُبات» به این معناست. در روایت امیرالمؤمنین هست که :«أعوذ بالله من سُبات العقل» پناه میبرم به خدا از اینکه عقل بخوابد. یعنی عقل استراحت کند.
این سبت که به معنای آرامش است، یک نامگذاریای بوده است که بنیاسرائیل از آن استفاده کرده و گفتند «خدا از یکشنبه تا جمعه به خلقت میپرداخته، روز شنبه را استراحت کرده است. برای همین به آن میگویند سبت.» این حرف ظاهراً جزو روایات بنیاسرائیلی است که وارد روایات ما هم شده است؛ از اسرائیلیات هست.
1-3- بحث نسخ (فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ)
1-3-1- اصحاب سبت، انسانهایی که بوزینه شدند
(+7) اینکه به یک قومی و نفراتی بگویند که شما بوزینه شوید، چطور میشود که این اتفاق بیفتد یا چطور میشود که این یک عذاب باشد؟ این به این معنا نیست که اصحاب سبت به حیواناتی تبدیل شده باشند، یعنی بوزینه شده باشند. اگر اینطور بوده باشد که این برای خود آنها عذاب محسوب نمیشود. مثلاً الان بوزینهها یا دیگر حیوانات از اینکه حیوان هستند، ناراحت نیستند. اتفاقی که افتاده است این است که کالبد اینها بواسطهی این عذاب عوض شده است. یعنی یک انسانی است که بوزینه است. این عذاب است. وگرنه اینکه انسانی بشود بوزینه که عذاب نیست چون در اینصورت تبدیل به یک موجود دیگری شده است. لذا باید به این نکته توجه کرد.
1-3-2- نسخ ملکوتی و مُلکی، مورد پذیرش اسلام
(+8) بعضی این آیات را استناد میکنند برای اثبات اینکه پدیدهای به نام «نسخ» داریم. نسخ هم به این معنا که یک روح انسانی خارج شود و برود در داخل یک حیوان؛ یک روح انسانی بشود یک حیوان. مثلاً بعضی میگویند این کفتری که آمد، مادرت هست که روحش رفته، حالا در قالب یک کفتری به نزد تو میآید و میرود. گاهی برای اثبات حرفشان از همین آیه هم استفاده میکنند.
این حرف عقلاً و نقلاً درست نیست. عقلاً هم ممکن نیست. نقلاً هم چنین چیزی را نداریم. در اسلام دو نوع نسخ هست:
اول «نسخ مُلکی»؛ نسخ ملکی به این معناست که شکل شخص عوض شود، نه اینکه شخص بشود حیوان. اینکه شکل انسانی در این دنیا عوض شود، اشکال ندارد. کما اینکه از بچگی تا بزرگی شکل انسان عوض میشود. حالا میتواند شکلش خیلی عوض شود. این ظواهر بدنی است که عوض میشود.
دوم «نسخ ملکوتی»؛ و آن این است که ملکاتی که انسان در خودش بوجود آورده است، بقدری ملکات پستی باشد و مناسب با یک حیوانی شده باشد، که صورت ملکوتی شخص مثلاً به صورت سگ شده باشد. البته پستی ملکات نه در حد کم، بلکه به حالتی باشد که در شخص به صورت ملکه درآمده باشد؛ نه آدمی که یک کم عصبانی میشود بلکه آدمی که خیلی پرخاشگر میشود، و این نه در حال، بلکه در قالب ملکه در او بوجود آمده است. یعنی در همهی صحنهها آدم عصبانیای است، با خانواده، با رفقا، در محیط کار و درس و در همه جا، چنین است. این اخلاق برای شخص به صورت ملکه درآمده است. اگر کسی اینطور شده باشد، یک قیافهی ملکوتی دارد. مثلاً قیافهی سگ را دارد. اگر قرآن میفرماید (179 اعراف)… أُوْلَـئِکَ کَـﭑلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ… برای این است. یعنی به جهت ملکوتی پستتر از حیوانات درمیآید. آن قیافهی ملکوتی شخص، ظاهر میشود؛ یا به صورت ملکوتی ظاهر میشود. یا اگر خیلی تقویت بشود، به صورت مُلکی ظاهر میگردد. چراکه روح آثاری را به بدن تحمیل میکند حتی در همین دنیا؛ مثلاً همین که گفتند نمازشب باعث نورانیت میشود، اینها آثار روح خوب است که خودش را در قالب جسم نشان میدهد. حالا این اتفاق میتواند بیفتد و اشکال عقلی ندارد که اینقدر حیوانیت شخصی بروز بکند که بدنش را تحت تأثیر قرار بدهد. باز همان انسان پستی است که به عبارتی به یک حیوانی تبدیل میشود.
1-3-2-1- جسم، تحت تأثیر روح
(-14) نسخ به این معانی اشکالی ندارد نه به این معنی که برود، در قالب یک کفتر برگردد، این اشکال عقلی دارد. ولی این دو نسخی که عرض شد مشکلی ندارد، یکی نسخ مُلکی که یکدفعه قیافهی انسانی را عوض کنند ( انسانی است که بوزینه است)، یک نسخ هم ملکوتی است که شخص اینقدر به جهت ملکوتی پست شود که یک نسخ ملکوتی شده است به عبارتی و در آن دنیا به شکل موش پشه، خوک و … ظاهر میشود. به این میگویند قیافهی ملکوتی شخص. این هم اشکالی ندارد که آثاری از روح ملکوتی بزند به جسم شخص. در حقیقت جسم هم تحت تأثیر قرار دهد. کما اینکه همهی آنچه که در دوروبر انسان هست، تحت تأثیر روح انسان قرار میگیرد. چنانچه در روایت داریم که اگر ریگی را از مسجد برداشتید حتماً در یک مسجدی بیندازید، به خاطر اینکه این ریگ تسبیح میگوید. یا داریم تا یک فاصلهای تحت تأثیر نماز مصلی است، پیراهنش، دگمههایش، دوروبرش از نمازش متأثر میشود. برای همین هم داریم که محتضر را بگذارید در مصلای خودش چراکه با آن فضا انس دارد، آن فضا یک نورانیتی دارد، اینها با هم تناسبی پیدا میکنند و راحت جان میدهد. اینکه اشیاء و ابدان دور و بر یک شخص متأثر میشود از روحانیت او یا عدم روحانیتش، بدن شخص به طریق اولی تحت تأثیر قرار میگیرد. کاش آقای بهجت را از نزدیک میدیدید تا عمیقاً متوجه میشدید که یک نفر وقتی نورانی میشود، چطور نورانی میشود. دیگر برای چشمهایی مثل ما هم واضح بود که صورت نورانی، دست و پای نورانی یعنی چه. این اثر این همه مجاهدت و لله زندگی کردن و … کاملاً در چهره، خودش را نشان میداد.
(-17) از این معانی در روایات ما زیاد است که چه چیزی چهره را کدر میکند و عوض مینماید. از نظر عقلی هم مشکلی ندارد که شخصی اینقدر بوزینه شده باشد که این حالت بدنش را هم تحت تأثیر قرار دهد. از نظر علمی قابل اثبات نیست که بتوان گفت بعضی از این حیواناتی که هستند انسانند که حیوان شدهاند یا بگویی کدام حیوان، انسان بوده است و یا حیوان. ولی احتمالش هست و به جهت عقلی اشکالی هم ندارد.
1-4- (66 بقره) فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا…
1-4-1-1- عبرت ساز بودن عذابها
(-18) خدا گاهی اوقات مجازاتهای سنگین ایجاد میکند به جهت مایهی عبرت بودن. یعنی خدا، عبرت ساز هم هست. (38 مائده) وَﭐلسَّارِقُ وَﭐلسَّارِقَةُ…[1] مرد سارق و زن سارق… فَـﭑقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا… دست اینها را بزنید … جَزَاءً بِمَا کَسَبَا… این به عنوان جزای چیزی که انجام دادند … نَکَالًا مِّنَ ﭐللَّهِ… و مایهی عبرتی باشد از جانب خدا برای بقیه. چنین عبرتی که مردم ببینند اگرکسی دزدی بکند این جریمهی انسانی را دارد. … وَﭐللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ؛
پس گاهی اوقات جریمه و عذابهای سنگین خدا، یک بُعد جدیای که دارد، بُعد عبرت آموزی برای بقیه است که حواسشان را جمع بکنند که این اتفاق برای آنها هم در شرف افتادن است. در قرآن این حرفها موج میزند که داستان نقل میکند که نشان دهد که این اتفاقی که افتاد برای شما هم میافتد.
1-4-1-2- اِهلاک و عذاب؛ عذاب بخاطر گناه
(+20) هر وقت بحث عذاب میشود، گمان بر این است که باید عدهای را تارومار کنند، تا بشود عذاب. در صورتیکه آیات قرآن و روایت این را نشان داده است که یک وقت اِهلاک داریم به معنای هلاک کردن، یک وقت عذاب داریم. اینها را از همدیگر جدا هم کردهاند. (58 اسراء) وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ يَوْمِ ﭐلْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً… هیچ قریهای نیست مگر اینکه قبل از قیامت یا ما هلاکش میکنیم یا عذابش مینماییم.[2]
(+22) یک جا را یک وقت میخواهند شخم بزنند، هلاکش کنند، یک موقع میخواهند عذابش کنند. این عذاب کردن در قالب خیلی از اتفاقات انجام میشود. در روایات هم توضیح دادهاند. گفتهاند عذاب خدا میتواند گرانی، بیکاری، بیماری، اختلاف بین امت و … باشد. در این زمانه، خیلی اوقات حتی گفتن این چیزها هم موجب تمسخر میشود. اما عذاب خدا مثل سیل، زلزله و از این دست است. اینها هم جزو عذابهای خدا ذکر شده است و البته وصل شده است به گناه. نمیخواهم بگویم تنها عامل آن گناه است، اما گناه جزو عواملش هست. اینکه چطوری جزو عواملش هست را ما اطلاع نداریم؛ اما گناه جزو عوامل زلزله هست. در قرآن در ماجرای سیلی که میآید میفرماید: (16 سبأ) فَأَعْرَضُواْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ ﭐلْعَرِمِ… از یاد خدا اعراض کردند، سیل آمد. اینها همان نکتهها و نقاطی است که در علوم جدید به قدری به آن پرداخته نشده است که تقریباً اثرش حذف شده است. نه تنها اثرش حذف شده، بلکه نشان داده شده که این مسایل، کأنّه هیچ اثری ندارد و این صددرصد با آیات و روایات در حد تواتر مخالف است. گفته شده است که گناهان باعث سیل میشود، باعث بیماری میشود، باعث زلزله میشود. فقط هم یک گناه مخصوص نیست، از گناه فحشا جنسی تا دزدی، تا قاچاق و … باعث عذاب میشود. در روایت است که بشر هر گناه جدیدی انجام بدهد، این باعث ایجاد بیماریهای جدید و ناشناخته میشود. از دست آیات و روایات، غیرقابل تأویل است یعنی نمیشود به آن دست زد.
1-4-1-3- عدم ظرفیت علم در پاسخ به «چرایی»های قرآنی
(+25) ما با بنیان دینیمان اینها را قبول میکنیم. اما علم اساساً در این چیزها قابلیت تشخیص ندارد که مثلاً بابت گناه زلزله میآید یا نه. الان در همین اثرپروانهای[3]، میگویند ممکن است در یک گوشهای، یک پروانهای پر بزند و یک جنگلی دیگر را آتش بزند. چطور ممکن است که یک پروانهای در یک گوشهای پر بزند و یک جنگلی در آنطرف دنیا به این خاطر آتش بگیرد آنوقت این گناه، باعث نمیشود که یک جای دیگری یک اتفاقی بیفتد. برای چه آن را قبول میکند و این را نه؟! فلذا ما اینها را باور میکنیم. علم بیاید خودش را توجیه و تبیین بکند، یا اصلاً تبیین نکند، بگوید به من ربطی ندارد. قرآن میفرماید (74 بقره)… وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ ﭐللَّهِ… بعضی سنگها هستند که از خشیت خدا میافتند پایین. بعضیهایشان اینطور نیستند؛ همینطور میافتند پایین. به هر جهت یک شعوری در سنگ هست، در همه موجودات هست. در روایت هست که پیغمبر میفرمایند یک سنگی بود قبل از بعثت من را اینطور خطاب میکرد السّلام عَلَیکَ یا رَسول الله. اینقدر باشعور بوده است. بعد میفرمایند من هنوز آن سنگ را میشناسم. یک چنین سنگِ به این باشعوری، اگر هم بخواهد بیفتد پایین، از خشیت خدا میافتد. مثل انسانها، یکی روزه میگیرد لله، یکی رژیم میگیرد، این دو خیلی با هم فرق دارد. حالا مگر علم میتواند در این زمینهها نظر بدهد؛ بگوید اینطور نیست.
(+28) بین «چرایی» و «چگونگی»، تفاوت قائل بشوید. اگر شما تصادف بکنید، یک موقع بحث این است که چگونه تصادف کردید؟ این را افسر با کشیدن کروکی میگوید. ولی شما دنبال این سؤال هستید که چرا تصادف کردید. چه شده من تصادف کردم؟ عذابی بوده است؟ تنبیهی بوده است؟ تشویقی بوده است در این قالب؟ «چگونه این اتفاق افتاده است» غیر از این است که «چرا این اتفاق افتاده است». این سنگ برای چه افتاده است پایین؟ علم جواب میدهد که در فیزیک یک فرمولی است که براساس آن افتاده است پایین. این جواب چگونگی است نه چرایی.
1-4-1-4- عالَمِ شاهد قرآن در مقابل عالمِ صامت و کور علم
(30) وقتی شما قرآن میخوانید احساس میکنید که همهی عالم به هم مربوط است. به قول استاد شجاعی «همه چیز از همه چیز آب میخورد». خیلی جملهی کوبندهایست. یعنی همهی عالم به هم مربوط است، همه چیز روی همدیگر تأثیر دارد. عالم کور نیست، بیشعور نیست؛ جامد نیست؛ صامت نیست؛ اینها شهادت میدهند؛ اگر شهادت میدهند معلوم است که تحمل شهادت میکنند، میبینند. دنیای قرآن اینطوری است. دنیای علوم دنیای کورِ بیشعور است که تقریباً هیچ چیز متوجه نمیشود و اتفاقات به صورت تصادفی میافتد.
1-5- گناه بزرگ اصحاب سبت، جابهجا کردن حلال و حرام خدا
(-32) عرض کردیم که اصجاب سبت یک حرکتی انجام دادند و آن این بود که جمعه را تبدیل کردند به شنبه. به حسب ظاهر کار خیلی بزرگی انجام نشده اما روح کار خیلی بزرگ است. و آن این است که حلال و حرام خدا را جابهجا کردند. یعنی خدا برای استراحت و دست از کار کشیدن جمعه را تعیین کرده است و از امت ابراهیمی هم همینطور بوده است، این را جابهجا کردند. این جابهجایی که جمعه را تبدیل کردند به شنبه یک پشت صحنه دارد و آن توهین و اهانت مستمر است. ولی این نکتهاش مهم است. شما در قرآن بحث جابهجا کردن ماهها (نسیء) هست، گفتند که حالا رسیدیم به رجب، حالا وسط جنگ است، این ماه حرام را بکِشیم آن طرفتر. کسی که این کار را به صورت مداوم انجام میدهد، دیگر حلال و حرام خدا را جابهجا میکند. من میخواهم حرام خدا را مرتکب شوم، یک موقع مرتکب میشوم. از سر بیعرضگی انسان خطا میکند؛ بالاخره «خطیئة عرضت و سولت لى نفسى». یک موقع میآیم زمینهسازی میکنم و حلال و حرام خدا را کلاً جابهجا میکنم؛ این یک پشتوانهی دیگری دارد در وجود شخص.
1-6- پیچیدگی با خدا، موجب امتحان سخت سبت شد
(+34) اینها به همان جریان امت ابراهیمی معلوم است که سبت خلاف جریان حضرت ابراهیم(علیه السلام) بوده است. یک همچینین کاری را کردند، گفتند که روز تعطیل ما شنبه است. وارد یک بازی پیچیده شدند از طرف خدا. کسی که مثل بچه آدم حرکت میکند، دنیا با او حرکت میکند. جامعهای که قضیه را میپیچاند و مختصات را عوض میکند، خدا هم با آن جامعه برخورد متفاوتی مینماید، برخورد بهشدت پیچیدهای با این جامعه میشود. این جامعه یک امتحان پیچیدهای شدند، به نام سبت.
1-7- مخالفت با روح شرع در عین عمل به ظواهر آن
(+36) (163 اعراف) وَﭐسْأَلْهُمْ عَنِ ﭐلْقَرْيَةِ ﭐلَّتِي کَانَتْ حَاضِرَةَ ﭐلْبَحْرِ… ايشان را از دهکدهاي که نزديک دريا بود بپرس …إِذْ يَعْدُونَ فِي ﭐلسَّبْتِ… به روز شنبه تعدی کردند …إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً… روز شنبه ماهی ها دسته دسته بالا میآمدند …وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ… روز غیر شنبه هم نمیآمدند …کَذَالِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ ؛ بواسطهی فسق مداوم اینچنین مبتلایشان کردیم. فسقشان این بود که گفتند این حلال است و این حرام است. یعنی حلال و حرام خدا را جایش را عوض میکنند. این روحیه ممکن است هرکار دیگری هم از دستش بربیاید. کما اینکه در جریان سبت کار دقیقی کردند؛ آنها مخالف دستور عمل نکردند. دستور این بود که روز شنبه ماهی نگیرید. بنیاسرائیل هم روز شنبه ماهی نمیگرفتند. آنها تور میبستند و روز یکشنبه ماهی میگرفتند. این همان چیزی است که با «روح شرع» مخالف است. اگر به عنوان کلک شرعی یا کلاه شرعی است به این دلیل است که با روح حاکم بر شرع مخالف است.
1-7-1- بانکهای امروزه و بحث زکات در این زمانه؛ هیچکدام به غایت شارع نمیرسد
(-38) مثلاً بانکهای ما نه مشکل قانونی دارد و نه شرعی، این حرف را از آقای امامی کاشانی پرسیدم. چهل درصد اجازهی بنگاهداری دارند که از این حق استفاده میکنند و این مشکل قانونی ندارد. از آنطرف هم با تمام عقود شرعی، تمام عقودش درست شده است.. این همان چیزی است که با روح کار ظاهراً مخالف است، به آن مقصد خدا هم نمیرساند ولی ظواهر شرعیاش درست است. به عبارتی از باگهای فقه هم توانستند استفاده کنند. الان نظیر این زیاد داریم. در روایات فراوان راجع به زکات داریم که زکات اگر فقر همهی فقرا را پوشش نمیداد، ما مقدار زکات را عوض میکردیم. یعنی میخواهند بگویند همه فقر فقرا را چیزی به نام زکات پوشش میدهد. زکات هم گرفتنی است. میروند زکات را میگیرند. اما در این زمانه، زکات فقر فقرا را پوشش نمیدهد. یعنی دقیقاً به همان مقصدی که شارع میگوید قرار است برساند، نمیرساند. پس معلوم است که این وسط اشکالاتی ایجاد شده است.
1-8- گرفتن امتحانات عجیب و سخت در صورت فسق مداوم
(-41) بنیاسرائیل گفتند که شنبهها برای استراحت باشد، خدا هم گفت حالا که چنین میکنید، این هم امتحان روز شنبه. وگرنه ما اصلاً چنین امتحانی نداریم. اینطور هم نبوده و نیست که دستور این باشد که جمعهها کسی رزق بدست نیاورد.کما اینکه در سورهی جمعه داریم (10 جمعه)… وَﭐبْتَغُواْ مِن فَضْلِ ﭐللَّهِ… بعد از نماز جمعه بروید دنبال کسب و کار، مشکلی هم ندارد. اینکه شخص جای حلال و حرام را عوض میکند، خدا حلال و حرامهای متفاوت و جدیدی را بری او میآورد. یعنی خدا او را وارد جریان دیگری میکند.
(-42) در بحث یهودیها میفرماید: (160 نساء) فَبِظُلْمٍ مِّنَ ﭐلَّذِينَ هَادُواْ… به ظلمی که این یهودیهایی که کردند …حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ… یک سری طیباتی که حلال بود اساساً، را حرام کردیم. …وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ ﭐللَّهِ کَثِيراً ؛ و نيز به خاطر اينکه با تلاش بسيار از راه خدا جلوگيري ميکردند.
الان در روز تعطیلی کار کردن و پول درآوردن اشکالی ندارد. بنیاسرائیل جمعه و شنبه را جابهجا کردند، با روحیهی پشت سر آن. این آیه که میفرماید (37 توبه) إِنَّمَا ﭐلنَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي ﭐلْکُفْرِ… این است. جای ماهها را عوض کردند و این باعثِ زِيَادَةٌ فِي ﭐلْکُفْرِ است. گفتند که حالا رسیدیم به رجب و شرایطِ وسط جنگ است، این ماه حرام را بکِشیم آن طرفتر. وقتی که به صورت دائمی میگویی این حلال است و این حرام اس،. انگار این تشریعات الهی را دست خودت میدانی. وقتی این کار را بکنی، یک امتحانات جدیدی میشوی در «سبت»، که اگر قبلاً در روز جمعه میتوانستی رزق بدست بیاوری، حالا در روز شنبه اجازه نمیدهند و دقت شود که این ممنوعیت با این معادله است که دقیقاً رزقها در روز شنبه میآید. وقتی با عالَم صاف برخورد نکنیم، عالَم هم کج و کوله برخورد میکند؛ میشود (163 اعراف) …کَذَالِکَ نَبْلُوهُم، یک همچنین آزمایشی میگیریم، … بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ؛ به دلیل یک فسق مداوم.
1-9- سه گروه در اصحاب سبت: گناهکاران، صامتین، ناهیان منکر
(44) نکتهای دیگر ذیل آیهای از سورهی اعراف بیان میگردد: (164 اعراف) وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً ﭐللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً… و چون گروهي از آنها گفتند براي چه گروهي را که خدا هلاکشان ميکند يا عذاب سختشان ميکند پند ميدهيد. این باز همان اهلاک و عذابی هست که دیدیم.
وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً… معلوم است که یک قومی این وسط هست که فهمیدهاند این بلا و این امتحان عجیب وغریبی که از اینها گرفته شده است، برای این فسقی است که کردهاند. این قوم، موعظه میکنند که «این کار را نکنید. اینکه امتحان الهی فتنه آلود شده است، بخاطر فسق مدامی است که کردهاید». داشتند چک و چونه میزدند. یک عدهی دیگری هم بودند که به این قومِ موعظهگر میگفتند «رهایشان کنید». این عده ساکت هستند. گناهها را میبینند، دلشان هم با این گناهان نیست، ولی حرف هم نمیزنند. …ﭐللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً… «اینها آدمهای بدی هستند و خدا آنها را هلاک و عذاب میکند. رهایشان کنید». اینها آدمهای نصیحتگر را نصیحت میکردند. قوم موعظهگر هم میگفتند …قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ به دو دلیل ما باید بگوییم یا اینکه گفته باشم و اتمام حجت کرده باشم، یا باشد که اینها از این کار دست بکشند و پرهیزکاری کنند؛ اینطور نباشد که بگویند کسی به ما نگفت.
1-9-1- مشمولین عذاب استیصال: گناهکاران و صامتین
(+47) (165 اعراف) فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ… و چون چيزهايي را که بدان تذکرشان داده شده بود فراموش کردند …أَنجَيْنَا ﭐلَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ ﭐلسُّوءِ… کساني را که از بدي منع ميکردند (ناهیان منکر) را نجات دادیم. این همان عذاب استیصال است که عذابی است شخم زننده. قاعدهی عذابهای استیصال این است که خوبان امت را بیرون میکنند و بقیه را شخم میزنند. این حالت در عذابهای معمولی نیست. مختص همین عذاب است. در عذابهای معمولی، اگر باران نمیبارد یا گرانی میشود، مؤمنین هم درگیر آن میشوند. امیرالمؤمنین در کوفه وقتی که باران نمیبارد، مردم را جمع میکنند که به آنان توضیح دهند، میگویند گناه میکنید باران نمیبارد.[4] خیلی صریح و راحت! الان بقدری این حرفها را نگفتیم که خجالت هم میکشیم بگوییم.
…وَأَخَذْنَا ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ؛ ما بقیه را به عذابی سخت، بواسطهی آن فسق، دچار کردیم. چه کسانی ماندند که دچار عذاب بئیس شوند؟ دو گروه؛ هم آن کسانی که این گناه را میکردند، هم کسانی که ساکت بودند. چون فرمود تنها ناهیان منکر را جدا کردند. یعنی کسی که حرف نمیزند، محشور است با کسانی که گناه میکنند.
1-9-2- سخن گفتن افضل از سکوت
(+51) اینکه اگر عذابها بخواهد بیاید، اینها را هم میگیرد، نشان از این دارد که گناهها اینها را هم میگیرد. پس یک گناهی داریم، «گناه حرف نزدن». بعضی فکر میکنند حرف زدن فقط دلیل لازم دارد. حرف نزدن هم یک فعلی است که دلیل لازم دارد. شما باید دلیل داشته باشید که حرف نزنید. همانطور که در روایت داریم :«لا خير في الصّمت عن الحكم، كما أنّه لا خير في القول بالجهل.» همانطور که در سخنان جاهلانه خیری نیست، در نگفتن کلمات حکمت آمیز هم خیری نیست. از ائمه سؤال کردند، سکوت بهتر است یا کلام؟ فرمودند: کلام. اگر سکوت چیز خوبی بود، ما را بُکم میآفریدند. گفتند معلوم است که کلام افضل از سکوت است. کلام پیغمبر درست میکند. پیغمبری که حرف نزند که نمیشود. اینکه دستور به سکوت و صمت شده است، حتماً منظور این هست که شخص سعی کند حرف لغو نزند. گاهی حرفهای مباح را هم اگر در چله هست عدهای میگویند که نگوید. ولی به این معنا نیست که اگر کسی سکوت میکند ، اسلام و انقلاب به هر طرف که برود ایشان زندگی خودش را میکند، اصلاً برایش فرقی نمیکند که دوران شاه باشیم، یا انقلاب اسلامی، دقیقاً همان کار را میکند و به همان شیوه زندگی مینماید.
1-9-3- مذبذبین، به کفر نزدیکترند تا ایمان
(+54) اینهایی که يَنْهَوْنَ عَنِ ﭐلسُّوءِ بودند جدا شدند و بقیه در آن گناه شریکاند. حتی کسانی هم که دلشان با اینها نبود و ساکت بودند و به ناهیان منکر میگفتند که این کار را رها کنند. اینها خیلی اوقات رضایت عملی به فعل است. «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ» و این هم هست که (143 نساء) مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَالِکَ لَا إِلَى هَـؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَـؤُلَاءِ… ميان دو گروه مؤمن و کافر سرگردانند ، نه با آن گروهند و نه با اين گروه. در موقع خطر کسانی که مُذَبذَبها هستند ، میبیند که (167 آل عمران)… هُمْ لِلْکُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ… همینها هستند که به سمت کفر نزدیکتر میشوند تا به سمت ایمان. اتفاقاً مقداری کفر، این گروه را شامل میشود.
1-9-4- بوزینه شدن، عذاب اصحاب سبت
(+55) (166 اعراف) فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ… وقتي از آنچه نهي شده بودند سرپيچيدند …قُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ؛گفتيمشان بوزينگان خاموش شويد. «اخسئوا » فعل امری است که معمولاً براي دور کردن سگ ميگويند. که در جهنم به یک عدهای میگویند (108 مؤمنون)… ﭐخْسَؤُواْ فِيهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ؛ اي سگان به دوزخ شويد و با من حرف نزنید. يعني مقام آنها بقدري پست ميشود که گويا خداوند حيواني همچو سگ را ميخواهد از خود دور کند.
1-10- برای کسی که در راه حرکت کند، امتحانات مشکلی چون سبت، نیست
(+57) (120 نحل) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَکُ مِنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ؛ ابراهيم یک امتی بود در حقیقت[5]، متواضع در مقابل خدا و از مشرکان نبود.[6]
(+60) (121 نحل) شَاکِراً لِّأَنْعُمِهِ… سپاسدار نعمتهاي خدا بود.[7] …ﭐجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ که وي را برگزيد و به راه راست هدايتش کرد. (122 نحل) وَءَاتَيْنَاهُ فِي ﭐلدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي ﭐلْئَاخِرَةِ لَمِنَ ﭐلصَّالِحِينَ؛ در اين دنيا به او نيکي عطا کرديم و هم او در دنياي ديگر از شايستگان است.[8] (123 نحل) ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ أَنِ ﭐتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا کَانَ مِنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ؛ آنگاه به تو وحي میکنیم که ملت ابراهیم(علیه السلام) را برو؛ این ملت و روش حضرت ابراهیم(علیه السلام) را برو حنیفاً که از مشرکین نبود.
(+62) (124 نحل) إِنَّمَا جُعِلَ ﭐلسَّبْتُ عَلَى ﭐلَّذِينَ ﭐخْتَلَفُواْ فِيهِ… آن کسانی که اختلاف کردند در ممنوعیت این کار و یک همچنین حرکتی زدند، عذاب سبت برای آنهاست. این تحریم ماهیگیری برای آنها بوجود آمد، برای امت ابراهیمی نیست. اگر قضیهی سبت قرار داده شده است، که میبینید به جریان حضرت ابراهیم(علیه السلام) و پیامبر خاتم ربط پیدا میکند، میفرماید که این عذاب سبت برای شما نیست، برای کسانی است که این گناه بزرگ را انجام دادهاند. اینکه در وسط بیان امت ابراهیمی و پیامبر خاتم، ماجرای سبت را مطرح میکند به این دلیل است که میخواهد بیان کند که اگر کسی این کارها را نکند و در راه حرکت کند، این امتحانات به این شکل، برایش پیش نمیآید. …وَإِنَّ رَبَّکَ لَيَحْکُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ ﭐلْقِيَامَةِ فِيمَا کَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ؛ پروردگارت روز قيامت در باره مطالبي که در آن اختلاف ميکردند ، ميانشان داوري ميکند.
بعد از این آیات در سورهی مبارکهی بقره، وارد داستان گاو بنی اسرائیل میشود که برای خودش بحث مفصلی دارد و در جلسات آینده به آن خواهیم پرداخت.
2-سخنی در باب ماه مبارک رمضان
2-1- تناسب ماه رمضان با قرآن است
(-64) ماه مبارک رمضان، ماهی است که در خود قرآن به نزول قرآن شناخته شده است. (185 بقره) شَهْرُ رَمَضَانَ ﭐلَّذِي أُنزِلَ فِيهِ ﭐلْقُرْءَانُ… تجربه هم ثابت کرده است که هرچقدر کسی میخواهد با قرآن انس پیدا کند، اگر در ماههای دیگر خیلی باید زحمت بکشد، در این ماه با زحمت کمتری انس پیدا میشود. یعنی به هرجهت مناسبت ماه مبارک رمضان با بحث قرآن است. میگویند امام خمینی(ره) روزی ده جزء قرآن میخواندند. حداقل یک جزء قرآن روزانه را بخوانید و هرچقدر میتوانید قرآن بخوانید من باب (20 مزمل)… فَـﭑقْرَؤُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ﭐلْقُرْءَانِ… . حالا یک وقت حال تدبر دارید، تدبر کنید اما اگر این این حال را ندارید، باز هم بخوانید. خودِ خواندن و انس گرفتن با ظواهر قرآن، رفته رفته شخص را آماده میکند برای فهم مفاهیم قرآن و تدبر در آن.
2-2- روزه عبادتی است «تَرکی»
(+67) در ادامه نکاتی عرض میشود که در ریخت شناسی شریعتهایی که برما آمده است، حتی به عنوان ناظر بیرونی کاملاً مشهود است؛ البته میتوان از آیات و روایات هم به عنوان ناظر درونی کمک گرفت برای این مفهومی که عرض میشود:
یک عبادتی است به نام «حج»، این عبادت عبادتی است سراسر حرکتی، انگار برای یک دوندهایست. کسی که از بیرون هم این عبادت را نگاه کند، میفهمد که یک عبادت حرکتی است. انگار تحرک الی الله است. این عبادتی یک چنین ویژگیای دارد. اگر جانمایهی این عبادت این است، شخصی که میخواهد متمرکز شود روی آن، باید دائم روی این جانمایه و روح اصلی حاکم برآن باید تأکید کند. یعنی دائم حرکت الی الله برایش تداعی شود و روی آن کار کند. دائم این حالت که میخواهم حرکت کنم به سمت خدا، این حالت را کار کند.
عبادتی به نام «نماز»، اصلاً حرکتی نیست. از بیرون هم نگاه کنید، همین است، از درون روایات هم که نگاه کنید، باز چنین است. یک عبادتی است سراسر تَخَشُّعی و تَذَلُّلی. از مدل ایستادن، بعد رکوع کردنش، بعد به خاک افتادنش، کسی شکل و شمایل این عبادت را نگاه کند، این حالت را میفهمد. شخص اظهار ذلّت و خاکساری میکند. حالا اگر شخص بخواهد روی این تأکید کند باید به این نکته دائم توجه کند. در روایت هست که امام سجاد(علیه السلام) در حال نماز ردایش روی یک شانه اش افتاد و آن را مرتب نکرد. کسی علت را پرسید؟ حضرت فرمودند: وَیحَکَ اَتَدری بَینَ یَدَی مَن کُنتُ؟![9] وای بر تو آیا میدانی در پیشگاه چه کسی بودم؟ من اصلاً نمیتوانستم عبایم را صاف کنم. بعد هم در مورد نماز گفتند قیام العبد الذّلیل بین یدی الملک الجلیل. یعنی مثل یک عبد ذلیلی که ایستاده جلوی یک ملک جلیل. اگر کسی میخواهد نماز درستی بخواند، اگر میخواهد روی چیزی تأکید کند، روی این حس باید تأکید کند و این حس را باید تقویت کند. این میشود جانمایهی نماز.
(+70) جانمایهی «روزه»، اساساً چیزی است به نام ترک. این عبادت، عبادت ترکی است. کسی از بیرون هم نگاه کند همین است ضمن اینکه درونش هم همین است. یک مباحاتی است که باید ترک شود. حتی مباحات است، خوردن است، آشامیدن است، نکاح کردن است. جنس عبادتش ترکی است. اگر گفتند افضل اعمال در ماه رمضان، اجتناب از محارم الله است، بخاطر این نکتهاش هست. بخاطر اینکه جنسش اصلاً این است. این عبادت اگر بخواهد خیلی تعمیق شود، باید «نه» در آن زیاد شود. دقیقاً برعکس حج است که در آن آره زیاد است. باید اینطوری شود: «نمیخورم، نمیآشامم، نکاح نمیکنم، غیبت نمیکنم، دروغ نمیگویم، حرف لغو نمیزنم، جک خلاف نمیگویم. هر صحنهای را نگاه نمیکنم، هر موسیقیای را گوش نمیدهم. حتی حلالش را.» دائم «نه»! هرچه نه در آن دارد به این صورت، باعث تعمیق روزه میشود. این خیلی نکتهی دقیقی است.
2-2-1- لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
(+66) از شریعتهایی که امروز داریم، یادگار خداست از دیرباز. یعنی معلوم است که روی این شریعتها حساسیت داشته است. اینها را از همان اول آورده است. مثلاً در همین آیه (183 بقره) يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَيْکُمُ ﭐلصِّيَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ﭐلَّذِينَ مِن قَبْلِکُمْ… اي کساني که ايمان آوردهايد روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود. معلوم است که از قبل هم این شریعت، شریعتی بوده است که بوده. در ادامه میفرماید …لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
(+72) اصلاً تقوایی که گفته شده تقوا که (183 بقره) …لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ اینچنین است که وقتی از سلمان پرسیدند تقوا یعنی چه؟ میگوید تقوا یعنی اینکه کسی اگر در شب تاری در یک دشت پر از خاری بخواهد حرکت کند، آن حسی که به شخص دست میدهد که با رعایت حرکت کند، این حالت تقواست. تعبیر «پرهیزکاری» برای تقوا، تعبیر خوبی است. پرهیز است بیشتر. یعنی شخص وقتی میخواهد پایش را بردارد کاملاً با احتیاط است. هرچقدر خواستید تعمیق بفرمایید، این نکتهاش هست. روزه به شدت تقوای شخص را میبرد بالا.
(+73) یک مسافری که میخواهد برود به سمت خدا، زاد و توشه میخواهد. (197 بقره)… وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ ﭐلزَّادِ ﭐلتَّقْوَى… او باید توشه برگیرد و بهترین توشه، تقواست. یعنی اگر با خودش تقوا ببرد، بهترین است. آدم حرکتیای هست و دارد حرکت میکند، ولی پر از «نه» است. من این کار را نکنم، من دروغ نگویم، غیبت کسی نشود. یعنی کار سیاسی میکند ولی دائم «نه» توی ذهنش میآورد؛ یک موقع غیبت نشود، حرف لغو نزنم، بدون سند حرف نزنم، دروغ نگویم و… پر است از نه. این «نه» اگر تقویت شود، به ملکهی تقوا میرسد. لذا اگر کسی میخواهد روزهاش روزه شود، یک عالمه نه بریزد وسط روزه. چون این عبادت ترکی است باید یک عالمه ترک بریزد وسطش. حتی در خوردن، من افطار هم شد پرخوری نمیکنم. حالا اگر کسی خواست خودش را بالا ببرد میتواند بگوید زولوبیا بامیه هم نمیخورم، تفریحات اینچنینی هم نمیکنم.
(-77) این را تعمیقش بکنید با یک عالمه «نه»، البته نه به اندازهای که کامتان را تلخ کند. عبادیات باید در این حد باشد که کام شما را تلخ نکند. اگر کامتان را تلخ کرد، معلوم است که درست نیست. آن را رها کنید. ممکن است ریاضت باشد، منتها کام را نباید تلخ کند. پس به این عبادت با این توجه، توجه کنید. یک زاد و راحله ای برای انسان فراهم میکند. اگر کسی میخواهد سالک باشد، حتماً باید سالک باتقوایی باشد. غیر از این باشد اگر پایش باز شود به مسایل سیاسی، کار سیاسی میکند اما بیتقواست. کار اجتماعی میکند، کار رسانهای میکند، کار خانوادهای میکند، شوخی میکند، انفاق میکند، مزاح و شوخی میکند، کمک به ولی میکند، همهی این کارهایی را که شرع گفته، میکند منتها با قالب بیتقوایی است.
یک مسافر باید توشهی راه بردارد. بهترین توشه هم تقواست. همهی این کارها را بیاید بکند اما با تقوا انجام دهد. با پرهیز انجام دهد. (197 بقره)… وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ ﭐلزَّادِ ﭐلتَّقْوَى… یک ماه رمضان به این لحاظ میتواند شخص را به شدت بالا ببرد.
2-3- ارزش ترک کردن مباحات به خاطر خدا
(-76) همین روزه، حتی اگر روزهی خوبی هم نگیریم، خیلی فوق العاده است. اگر هرکسی به شما بگوید که 16 ساعت چیزی نخور، اصلاً قبول نمیکنید. ولی به محض اینکه خدا گفته است، شما نه یکی دو روز، بلکه یک ماه میفرماید نخور، میگوییم چشم و 16 ساعت هیچ چیز نمیخوریم. این ترک لله خودش خیلی بالاست. اینکه انسان اینقدر خدا برایش بزرگ است و دستورات خدا برایش بزرگ است که به محض اینکه میگوید این کار را نکن، نمیکند. هرکس دیگری این را بگوید نمیپذیرد. ولی وقتی خدا که میگوید ما غلاف میکنیم.
صلوات
[1] . اینکه مقدم میکند سارق را به عنوانِ مرد سارق به زن سارق، به این خاطر است که سرقت کار مردانه است. در مقابلش نیز چنین است که میفرماید: (2 نور) ﭐلزَّانِيَةُ وَﭐلزَّانِي…، با مقدم کردن زن زناکار به مرد زناکار، معلوم است این گناه، گناهی است که مقدمهاش را جنس مؤنث درست میکند.
[2] . البته این برای مایهی اصلی «قریه» هم هست. قریه به معنای روستا نیست. قریه واژهی خاص قرآنی است. که بارها توضیح دادم
[3] . اثر پروانهای نام پدیدهای است که به دلیل حساسیت سیستمهای آشوبناک به شرایط اولیه ایجاد میشود. این پدیده به این اشاره میکند که تغییری کوچک در یک سیستم آشوبناک چون جو سیارهٔ زمین (مثلاً بالزدن پروانه) میتواند باعث تغییرات شدید (وقوع توفان در کشوری دیگر) در آینده شود. اثر پروانهای به این معناست که تغییر جزیی در شرایط اولیه میتواند به نتایج وسیع و پیشبینی نشده در ستادههای سیستم منجر گردد و این سنگ بنای تئوری آشوب است. (جیسون، ۱۹۹۶) در نظریه آشوب یا بینظمی اعتقاد بر آن است که در تمامی پدیدهها، نقاطی وجود دارند که تغییری اندک در آنها باعث تغییرات عظیم خواهد شد و در این رابطه سیستمهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سازمانی، همچون سیستمهای جوی از اثر پروانهای برخوردارند و تحلیلگران باید با آگاهی از این نکته مهم به تحلیل و تنظیم مسائل مربوطه بپردازند (الوانی، ۱۳۷۸) منبع:ویکی پدیا
[4] . (-49) این شبهه پیش نیاید که آنجایی که باران میبارد یعنی گناه نمیکنند؛ نخیر تلازمی ندارد. یکی از عوامل مؤثر برآن این است. خود اقلیم آب و هوایی و چیزهای دیگر هم مؤثر است. بعد هم چه کسی گفته است که ما گناه نمیکنیم و آنها گناه میکنند؟ در صورتیکه در بازار اینجا مارکهایی که زده است تقریباً یقین داری که دروغ است یعنی اینها نیست، در بازار اروپاییها، یقین داری چیزی که زده است درست است. وقتی بازار اینطوری میشود، آدمها اینقدر به همدیگر دروغ میگویند، به مردم دروغ میگویند، اینها گناه است.
[5] . امت را به امام تشخیص میدهند. چون امام بود، امت بود. کسانی که جریان سازند، امت هستند. وقتی میگویند شخصی «امت» است، یعنی خودش یک جریانی را هدایت میکند، به عبارتی «امام امت» است.
[6] . اینکه میفرماید از مشرکان نبود، باید این عبارات را در حد خودشان معنی کرد. تناسب حکم و موضوع باید رعایت شود. وقتی به شما بگویند که فلان عارف غضب کرد نه اینکه قمه اش را بیرون کشید و … . وقتی راجع به حضرت ابراهیم(علیه السلام) میگویند مشرک نبود، یعنی موحد بود و خیلی موحد بود. یعنی موحد اینچنین بود که خیلی خفن بود. وقتی ایشان را در منجنینق گذاشتند و پرت کردند، در همان وسط آسمان جبرئیل آمد و گفت «حاجتی داری؟» فرمود: «از تو نه». باج به جبرئیل نمیدهد. بعد جبرئیل گفت: «اگر حاجتی داری بگو من به خدا بگویم». فرمود:« خودش میداند که من چه میخواهم». این موحدی در حد اعلا است. اینکه مشرک نبود، یعنی همان شرکهای خفی که ما داریم را ندارد و در آیات آمده است (106 یوسف) وَمَا يُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِـﭑللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِکُونَ ؛ اکثریت مؤمنین مشرک هستند. پرسیدند یعنی چه، گفتند همین که در ذهن شخص میآید که اگر فلانی نبود من نابود شده بودم، اگر فلانی نبود من این مشکلم حل نشده بود، ماشین نمیتوانستم بخرم، این را یاد نمیگرفتم و از این دست، این شرک خفی است. ابراهیم(علیه السلام) این را هم نداشته است. هیچ نوع شرکی نداشته.
[7] . باز این را هم به تناسب حکم و موضوع دقت شود. تناسب با خود حضرت ابراهیم(علیه السلام).
[8] . این دعای حضرت که من را جزو صالحین قرار بده، گفتند در این دنیا نه، در آخرت از صالحین است. در روایات آمده است که این صالحین، مقام ائمه است. یعنی بخواهد در آن رتبه حال کند، در دنیا نمیتوانسته به آن برسد، در آخرت به آن میرسد. فکر کنید که آن دیگر چیست!
[9] . لَمّا سَقطَ رِداؤهُ عَن اَحَدِ مَنکِبَیهِ وَ لَم یُسَوِّهِ فسُئلَ عَن ذلِکَ : وَیحَکَ اَتَدری بَینَ یَدَی مَن کُنتُ؟! اِنَّ العَبدَ لا یُقبَلُ مِن صَلاتِهِ اِلاّ ما اَقبَلَ عَلَیهِ مِنها بقَلبِهِ.
در حال نماز ردایش روی یک شانه اش افتاد و آن را مرتب نکرد. کسی علت را پرسید؟ حضرت فرمودند: وای بر تو آیا می دانی در پیشگاه چه کسی بودم؟ از نماز بنده همان مقداری پذیرفته می شود که با توجه قلبی همراه باشد.
میزان الحکمة 15 جلدی با ترجمه فارسی حدیث 10636