جلسه پنجاه و یکم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 51 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 31 فروردین 96

فهرست مطالب

*بخش اول – گزارش کوتاه

* بخش دوم – مباحث تفسیری

1-سجده (58 بقره)… وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً…

1-1-مقدمه: تصویرسازی، بحثی جدی در مقوله‌های ایمان

1-2-تاثیر تصویر‌سازی در اعمال و رفتار

1-2-1-حاضر دیدن خدا و ملائکه و …، اثری جدی برای دوری از گناه

1-2-2-تصویرسازی براساس نکته‌ی معرفتی حقیقی

1-2-3-تفاوت عملی انجام تصویرسازی در خواندن نماز و قرآن

1-2-4-سجده، نشان عملی برای نهایت تواضع

1-2-5-اهمیت عبادات از نگاه ائمه

1-2-6-عملکرد عبادات: سیستم مرکزی قوه‌ی شهوانیه و غضبیه و … را تخدیر می‌کند

بحث اصلی

2-آیه‌ی 60

2-1-نگاه مثبت به تقطیع بنی‌اسرائیل به دوازده گروه و نسبت دادن آن به خدا

2-2-تکثرگرایی در بستر ولایت، مورد قبول قرآن است

2-3-انقلابی بودن نسخه‌های مختلفی دارد

2-3-1-رمز انقلابی بودن در بستر ولایت حرکت کردن است

2-3-2-اسباط بنی‌اسرائیل نشان از شکل‌های مختلف انقلابی بودن

2-3-3-انبیاء و ائمه و علما، در خطوط کلی مثل هم هستند اما در خطوط جزئی متفاوت عمل می‌کنند

3- آیه 61

3-1-تقاضای رزق زمینی به جای رزق آسمانی داشتن، غضب و ذلت خدا را در پی دارد

3-1-1-رزق آسمانی یعنی رزق من حیث لا یحتسب؛ در حرکت مؤمنانه، نتیجه مطابق با برنامه درنمی‌آید

3-2-رزق زمینی؛ ررقی قابل محاسبه

4-بحث انتخاباتی برای مبنا دادن به اعتقادات

4-1-دین و ایمان پای انتخابات نگذاریم

4-2-انگشت اشاره‌ی آقا حل مشکلات اقتصادی است نه ارائه‌ی گفتمان

4-2-1-بحثی راجع به اعدام‌های سال 67

 

 

 

آیهی اصلی: آیات 58، 60 و 61 بقره

سایر آیات: 160 اعراف، 12 مائده، 60 انفال، 22 تا 27 احزاب، 30 روم، 13 شوری.

موضوعات اصلی: سجده، رزق، تکثرگرایی، تصویرسازی

موضوعات فرعی: ولایت، عبادت، اعدام های سال 67.

 

 

 

 

*بخش اول – گزارش کوتاه

جلسه‌ی این هفته، به عنوان اولین جلسه‌ی سال 1396، به مدت حدوداً 1 ساعت و 45 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 60 و 61 (وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى…، وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ…) و گریزیی به فقره‌ی …وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً… از آیه‌ی 58 سوره‌ی مبارکه‌ي بقره برگزار شد.

در ابتدا با توجه به بحث سجده در آیه‌ی 58 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، بحث تصویرسازی در مقوله‌های دینی به صورت مفصل بیان شد. حاضر دیدن خدا و ملائکه و مؤمنین بر اعمال انسان، به عنوان اثری جدی برای دوری از گناه دانسته شد. گفته شد که این تصویرسازی براساس یک نکته‌ی معرفتی حقیقی است که چنین نگاهی در روایات ما آمده است. این تصویرسازی را قرآن از ما توقع دارد و اثر عملی بر روی نماز و قرآن خواندن می‌گذارد. بیان شد که سجده نشان عملی است برای نهایت تواضع و در ادامه به نقد عدم توجه به عبادات پرداخته شد و اهمیت عبادات از نگاه ائمه بیان گردید. و در نهایت بیان شد که عملکرد عبادات اینطور است که سیستم مرکزی قوای شهویه و غضبیه و … را تخدیر می‌کند و بدین ترتیب شخص تمایلی به انجام گناه ندارد.

پس از آن تفسیر آیه‌ی 60، ادامه داده شد. با توجه به آیات، بیان گردید که تقطیع بنی‌اسرائیل از نگاه قرآن،‌مثبت است و حتی این تقطیع را خدا به خود نسبت می‌دهد. سپس بیان شد که تکثرگرایی وقتی مورد قبول قرآن است که در بستر ولایت اتفاق بیفتد. در ادامه بیان شد که انقلابی بودن نسخه‌های مختلفی دارد و اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی اسرائیل نشان از شکل‌های مختلف انقلابی بودن دارد. اما و رمز آن، این است که در بستر ولایت حرکت کند. در همین راستا مطرح شد که انبیاء، ائمه و علما هم در خطوط کلی مثل هم هستند اما در خطوط جزئی متفاوت عمل می‌کنند.

سپس بررسی آیه‌ی آغاز شد. در ذیل تقاضای رزق زمینی به جای رزق آسمانی از جانب بنی‌اسرائیل، بیان شد که اصولاً «رزق آسمانی»، رزق «من حیث لایحتسب» است؛ رزقی که قابل محاسبه نیست و اساساً منطق قرآن، منطق عقلایی به معنای عقلِ مادیِ بریده از وحی، نیست. در مقابل آن،« رزق زمینی» است که قابل محاسبه است. نتیجه‌ی این درخواست هم هبوط است و ذلت و غضب خداوند. نتیجه‌ی هبوط بعد از درک جامعه‌ی اسلامی هم شدت و سختی است.

 

در پایان نیز، سه لقمه بحث سیاسی برای مبنا دادن به اعتقادات، با عناوین زیر مطرح شد: 1- دین و ایمان پای انتخابات نگذاریم. 2- 5-2- انگشت اشاره‌ی آقا حل مشکلات اقتصادی است نه ارائه‌ی گفتمان. 3- بحثی راجع به اعدام‌های سال 67.

 

* بخش دوم – مباحث تفسیری

بحث قرآن را ادامه می‌دهیم با تذکر به اینکه این ایام ایام خاصی است و وقتی می‌توان «یا مَن أرجوهُ لِکلِّ خَیر» را خواند به این معناست که هر خیری را می‌توان امیدوار بود و در مضان این‌گونه شود که خدا همه‌ی خیرها را به سمت انسان سرازیر بکند.

همچنین ایام رجبیه، همزمان با ایام انتخاباتی شده است. به همین دلیل این ایام خیلی مناسب است برای رشد یا برای سقوط. در این درگیری‌ها و منازعات هست که هم به شدت می‌توان رشد کرد و هم سقوط کرد. اگر انسان حرف بیجایی بزند، دروغ بگوید، تهمت بزند اقتضای سقوط دارد و اگر در این موارد سختی که پیش می‌آید بتواند در میزان حرکت کند، بهترین رشدها در این همین ایام است. ایامی که انسان درگیر می‌شود اقتضای رشد دارد.

1- سجده (58 بقره)… وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً…

[حدود دقیقه‌ی 5] در بحث سجده نکته ای به صورت مازاد طرح می‌شود که شاید به درد ایام رجبیه هم بخورد:

یک مفهمومی در مفاهیم دینی است با عنوان «تصویرسازی» که خیلی زیاد تکرار می‌شود و در بحث‌های فلسفی هم کاملاً مباحثه می‌شود. ابتدا مقدمه‌ای عرض می‌کنم و بعداً خواهم گفت که رفتارهای این‌چنینی چه تأثیری دارد:

1-1- مقدمه: تصویرسازی، بحثی جدی در مقوله‌های ایمان

می‌گویند اگر هر مفهومی در لوح نفس ( منظور عالم خیال است) مستولی نشود، آثار بسیار کمی پیدا می‌کند. به عبارتی باید شما بتوانید یک «تصویرسازی» جدی برای خودتان انجام دهید. دین به‌شدت برای انسان تصویر سازی کرده است و مقوله‌های ایمان به شدت به این تصویرسازی‌ها برمی‌گردد. به عبارتی «دانستن» یک چیز است، این که «تصویرسازی» شود و در لوح نفس پیاده شود، بحث دیگری است.

مثلاً یک فردی می‌داند که یک مرده با یک تکه سنگ هیچ تفاوتی ندارد. اما تصویری که در ذهنش ایجاد می‌شود، چنین نیست. لذا وقتی بخواهد در مرده‌شورخانه بخوابد، چون همچنین چیزی را نتوانسته از دانایی‌هایش به تصویرسازی برگرداند، واقعاً می‌ترسد. اینقدر که ممکن است حتی سکته کند. یا مثلاً اگر شخصی به طبقات بالایی یک برج بلند که شیشه‌ایست برود، با اینکه می‌داند به پایین نمی‌افتد اما همین‌که پا روی شیشه می‌گذارد، می‌ترسد. چون تصویری از افتادن در ذهن شخص هست. «تصویرسازی» و «تصویر پیدا کردن» برای خودش بسیار آثار پیدا می‌کند.

1-2-  تاثیر تصویر‌سازی در اعمال و رفتار

1-2-1-        حاضر دیدن خدا و ملائکه و …، اثری جدی برای دوری از گناه

[حدود دقیقه‌ی 9] یک کارهایی در دین ما وجود دارد که از این دست کارها معمولاً در ادیان دیگر وجود ندارد: اولاً گاهی ما بلند بلند با خدا صحبت می‌کنیم. کسی نمی‌تواند نماز را در دلش بخواند. نمی‌توانیم مثل مسیحی‌ها تمرکز بگیریم و درونی با خدا صحبت کنیم. در ضمن اینکه چنین کاری هم می‌توانیم بکنیم اما این کار به تنهایی کفایت نمی‌کند. این جنس کارها طوری است که اگر کسی با یک نگاه بیرونی به اعمال ما نگاه کند، فکر می‌کند شما این کار را در مقابل کسی انجام می‌دهید. مثلاً شما سجده می‌روید، این سجده رفتن یعنی نهایت تواضع خودتان را در قالب بدنی خودتان می‌ریزید؛ این تواضع خودش را به حالت سجده نشان می‌دهد و این حالت باید علی‌القاعده در مقابل کسی باشد. اینطور نیست که بگویید خدا که یک معنای کلی است و من هم می‌خواهم تواضع خودم را نشان دهم، پس در خودم می‌روم و یک حس تواضع می‌گیرم. شکل نماز خواندن اینطور نیست که شما براساس (115 بقره)… فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ ﭐللَّهِ…[1] ، هرطرفی بایستید و نماز بخوانید. شما باید کأنّه روبروی یک نفر بایستید و نماز بخوانید. به همین خاطر اینطور داریم که «الله في قبلة المصلي».

از این عبارات در خود قرآن هم خیلی زیاد است. یک وقتی بحث این است که خدا کارهای شما را می‌داند، امام زمان، کارهای شما را می‌داند. اما یک وقتی بحث این است که خدا و امام زمان‌(عج) کارهای شما را می‌بینند (105 توبه) وَقُلِ ﭐعْمَلُواْ فَسَيَرَى ﭐللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَﭐلْمُؤْمِنُونَ… شما کار را انجام دهید، خدا می‌بیند، ملائکه می‌بینند، ‌امام زمان‌(عج) می‌بیند. گویا دین یک همچین طوری است که شما باید حضور این‌ها را احساس کنید. ملائکه را احساس کنید. امام زمان‌(عج) را در حین عمل باید احساس کرد. این نگاه یک آثاری دارد که آن قبلی آن آثار را ندارد.

وقتی نماز می‌خوانید، تکلم می‌کنید با کسی؛« المُصَلّی یُناجِی رَبَّهُ». پس باید این را در ذهنتان خوب بازپروری بکنید که «من دارم با کسی صحبت می‌کنم». اگر می‌خواهید تواضع نشان دهید، این تواضع را تنها درونی نشان ندهید؛ این حس تواضع باید در قالب بدنی بریزد، تبدیل شود به سجده، سجده‌ای که در مقابل کسی است. شخص باید این را با خودش مرور کند. من دارم سجده انجام می‌دهم، خدا می‌بیند. دارم فعل انجام می‌دهم، امام زمان‌(عج) می‌بیند. یعنی مثلاً امام زمان‌(عج) ایستاده کنار من و همراه با من و صفحه‌ی تبلتم من را می‌بیند. شما می‌خواهید به امام زمان‌(عج) سلام دهید، بگویید «السلام علیک حین تقوم»، منتهای مراتب تصور کنید و سلام دهید. وقتی شما این را تصور کنید و سلام دهید، رفته رفته آن مقوله‌های ایمان شکل می‌گیرد. یعنی شما این را می‌فهمیدکه امام زمان‌(عج) می‌بیند، این فهم در لحظه‌ی گناه به درد می‌خورد. انسان احساس می‌کند که کسی دارد می‌بیند.

1-2-2-       تصویرسازی براساس نکته‌ی معرفتی حقیقی

[حدود دقیقه‌ی 15] این از لطایف دین است که مسایل درونی انسان را تبدیل به نحوه‌ای از کنش وجودی و رفتار می‌کند در قالب کلام و در قالب افعال. و این را به شدت در دین زیاد می‌بینید. گفتند که وقتی وارد جایی می شوید و آنجا خالی است سلام کنید. به چه کسی سلام بکنید؟ گفتند سلام بکنید به ملائکه‌ای که آنجا حاضرند. سلام دادن کنشی است به کسانی که حاضرند. شما کسانی که حاضرند را حاضر ببینید. گفتند وقتی به کسی رسیدید اینطور سلام بکنید‌:«السلام علیکم» پرسیدند که او تنها یک نفر است چرا خطاب جمع ببندیم؟ فرمودند «به خاطر اینکه به او سلام می‌دهید و همچنین به ملائکه‌ای که با او هستند». این همان تصویرسازی مبتنی بر یک نکته‌ی معرفتی درست است، نه یک تصویرسازی الکی. مبتنی بر نکته‌ی معرفتی حقیقی، یک تصویرسازی‌هایی می‌کنید.

1-2-3-      تفاوت عملی انجام تصویرسازی در خواندن نماز و قرآن

درمقوله های ایمان به قدری این کار به درد می خورد که اگر کسی یک ماه این را تجربه کند، به درد خوردنش را متوجه می‌شود. متوجه می‌شود که وقتی دارد تکلم می‌کند، تلکم می‌کند با یک نفری. وقتی یک نفری را حاضر ببینید، تفاوتش چنین می‌شود: من الان با شما تکلم می‌کنم. وقتی تکلم می‌کنم اصلاً به الفاظم کاری ندارم، شما هم به الفاظ من کاری ندارید. الفاظ من صرفاً برای رد و بدل کردن یک سری مفاهیم است. اصلاً شما به الفاظ توجه نمی‌کنید. الفاظ محو می‌شود. آنچه که جدی جدی دیده می‌شود این است که من هستم و شما و این مفاهیمی که انتقال داده می‌شود. آن مادری که وقتی شیرین‌کاری بچه‌اش را می‌بیند و می‌خواهد قربون صدقه‌ی بچه اش برود، دیگر کلمه کم می‌آورد. فقط حروف «قربونت برم الهی»، این حس را به کلمات تبدیل می‌کند ولی به کلمات توجه نمی‌کند، اینکه معنی جمله‌ی «قربونت برم الهی» چیست را کاری ندارد. او دارد با کسی حرف می‌زند و تمام احساسش را به حرف تبدیل می‌کند و اینها را می‌گوید.

انسان تلکم با حق در نماز را باید اینطور در نظر بگیرد که دارد با کسی حرف می‌زند. موقع قرآن خواندن، تصور کند که کسی با او حرف می‌زند. گاهی نگاه اینطور است که قرآن نامه‌ی خدا به پیغمبر است و من دارم آن را می‌خوانم. اینطور نه، بلکه باید اینطور قرآن بخواند که این « کلام الله الذی یتکلم به عباده» است، این کلام خداست که با بنده حرف بزند. برای همین است که گفتند وقتی انسان قرآن می‌خواند طوری بخواند که خود مستمع (یعنی خودش) این کلام را بشنود. لذا وقتی شخص قرآن می‌خواند، در واقع نامه‌ای را مستقیم از یک مولایی به یک عبد می‌خواند. و باید این را حس بکند و گرما و معرفت درونی را حس کند و پیدا کند.

کتاب‌های دینی ما به دست فیلسوفان نوشته شده است و پر است از براهینی که می‌خواهند خدا را از آب دربیاورند و استدلال کنند. در صورتیکه در روایات اینقدر به همین معرفت‌های به این شکل طعنه زده شده است و از آن طرف بحث فطرت و درونیات پررنگ شده است. تأکید شده است به اینکه ما علم حضوری به خدا داریم و خدا را می‌شناسیم و می‌فهمیم به حدی که قرآن این را خواسته است (110 نساء)… يَجِدِ ﭐللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً. نه تنها خدا را بیابد، بلکه بخشش‌های خدا را بیابد. چطور است که شما ممکن است خودتان با خودتان حرف بزنید، این اتفاق باید بیفتد که کسی با خدای خودش حرف بزند. و به این عنصر درونی دست پیدا کند و حتی حالات خدا را هم بتواند دربیاورد.

همه‌ی اینها منجر به کنش‌های وجودی می‌شود. از جمله سجده، دستوراتی که دادند مثل نماز خواند‌(با کسی حرف زدن)، قرآن خواندن (کسی با من حرف زدن) و بسیاری از این رفتارها. این‌ها را در رفتارهای دینی قیمت بدانید. این بسیار به مقوله‌ی ایمان کمک می‌کند. اگر یک روز به شما بگویند نماز و سجده و … لازم نیست انجام دهید فقط با خدای خودتان حال بکنید‌، آنوقت قیمت نماز را متوجه می‌شوید. نمازی که به صورت صحیح و درست خوانده می‌شود و شخص در حالت تکلم با کسی قرار بگیرد، معلوم می شود که چه مقدار قیمت و ارزش دارد.

[حدود دقیقه‌ی 24] لذا توصیه هایی در بحث سجده است. در روایت است که کسی طعم ایمان را نمی‌چشد مگر اینکه سجده زیاد بکند. یعنی این حالت را زیاد تجربه کند. یا در روایتی دیگر که خواندیم ( این کار در ماه‌رجب خیلی می‌تواند برای دریافت موهبت‌های ماه رجب، دستگیری کند) شخصی به پیامبر گفت« من بهشت می‌خواهم». پیامبر فرمود «پس به من کمکی بده». گفت «چه بکنم؟» فرمود «با طول سجود به من کمک کن». تو یک استارتی بزن تا من بتوانم هلش بدهم.

1-2-4-       سجده، نشان عملی برای نهایت تواضع

[حدود دقیقه‌ی 23] وقتی می‌فرماید (58 بقره)… وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً… منظور نهایت تواضع هست؛ ولی خودِ سجده کردن هم منظور هست. یعنی نهایت تواضع به این صورت (سجده) درمی‌آید. کما اینکه اگر کسی که اصلاً نمی‌داند نماز چیست، از بیرون، قیافه و هیکل نماز را نگاه کند، برایش مشخص می‌شود که این کار، کاری است که شخص در آن تواضعش را زیاد می‌کند؛ شخص در ابتدای نماز، تمام قامت است، بعد در رکوع نیم قامت می‌شود و بعد محوِ قامت در سجده اتفاق می‌افتد؛ گویا دیگر می‌خواهد خودش را به خاک اندازد.

1-2-5-      اهمیت عبادات از نگاه ائمه

[حدود دقیقه‌ی 25] متأسفانه امروزه عبادت کردن از رونق خارج شده است. مثل نمازشب خواندن، قضای نمازهای مستحبی خواندن و … . بیشتر رفتیم سراغ اینکه اگر بحث‌های سیاسی بصیرت‌افزایی بکنیم، از این عبادات بالاتر است. در صورتیکه انجام عبادات از طرف ائمه‌ی ما به شدت ترویج داده شده است و سر آن کوتاه هم نیامدند. مثلاً شخصی به امام صادق(علیه‌السلام) گفته است که من نماز نافله زیاد به گردنم هست. حضرت نگفتند که نماز نافله که اساساً نافله است. بلکه می‌فرمایند همه‌اش را قضا کن. می‌گوید خیلی زیاد است، می‌فرمایند قضا کن. می‌گوید من اصلاً نمی‌دانم چقدر است. می‌فرمایند یک مقداری را تخمین بزن و قضا کن. اصلاً کوتاه نیامدند که ولش کن از این به بعد بخوان. روی ظواهر دین تأکید دارند و خودشان هم همین کارها را می‌کردند. اینکه صرفاً بحث‌های آنچنانی خیلی خوب است ابداعات جدیدی است که به نظر ما رسیده‌است. آن عبادات بصیرت و نورانیتی دارد. نماز یک چنین ویژگی‌هایی دارد.

1-2-6-       عملکرد عبادات: سیستم مرکزی قوه‌ی شهوانیه و غضبیه و … را تخدیر می‌کند

[حدود دقیقه‌ی 28] اینکه نماز اینچنین شده است که (45 عنکبوت)… إِنَّ ﭐلصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ ﭐلْفَحْشَاءِ وَﭐلْمُنکَرِ… این باید بازیابی شود. کأنه مثل یک مُسَکِّن‌هایی که می‌رود یک اعصاب مرکزی را تضعیف کند، کسی‌که اهل نماز مستحبی خواندن و نماز شب خواندن و سجده‌های طولانی داشتن و … هست، اساساً «حال گناه» ندارد؛ حال غیبت کردن ندارد، حال غیبت گوش کردن ندارد، حال صحنه دیدن ندارد. اصلاً حال اینکه مال مردم را بالا بکشد ندارد. به عبارتی، اعصاب مرکزی‌اش تخدیر می‌شود. قوه‌ی شهویه و غضبیه‌اش حال داد وبیداد و مِراء ندارد؛ حال جنجال ندارد. این کارِ این عبادات است و بخصوص نماز که می‌رود یک اعصاب مرکزی را از قوای شهویه و غضبیه و … تضعیف می‌کند بعد می شود (45 عنکبوت)… إِنَّ ﭐلصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ ﭐلْفَحْشَاءِ وَﭐلْمُنکَرِ… . این نماز اینطور با همه‌ي فحشا و منکر می‌جنگد. مثل همان استامینوفن است. و لذا توصیه می شود در این ایام رجب و شعبان و رمضان که، این مسیر را تجربه کنیم. این مسیری که با همین عبادات اینچنینی اتفاق می‌افتد. ما نمی‌توانیم یک به یک با همه چیزمان بجنگیم. هم با چشممان بجنگیم، هم با گوشمان بجنگیم، هم با زبانمان بجنگیم، هم با خیالمان بجنگیم، هم با حس ریاست طلبی‌مان بجنگیم و … به جای آن، تنها با یک چیز می‌جنگیم و آن همان اعصاب مرکزی است. باید آن را تخدیر کرد. این عبادات یک رمز و رازهایی دارد که ما نمی‌دانیم چیست، اما این آثار را دارد. می‌توانیم در این ماه که ماه مهمی هم هست این آثار را تجربه کنیم.

بحث اصلی

2-آیه‌ی 60

(60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ فَـﭑنفَجَرَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَﭐشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ ﭐللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِي ﭐلْأَرْضِ مُفْسِدِينَ.[2]

2-1-  نگاه مثبت به تقطیع بنی‌اسرائیل به دوازده گروه و نسبت دادن آن به خدا

[حدود دقیقه‌ی 32] در آیه‌ی 60، یک بحث بسیار مهم را بررسی می‌کردیم و آن این بود که استسقایی که حضرت موسی(علیه‌السلام) انجام داد (60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ … یا قوم او کردند (160 اعراف)… إِذِ ﭐسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ… ، تنها درخواست آب بود و نه دوازده چشمه. بنی‌اسرائیل نگفتند که برای ما دوازده چشمه بیاور، چنین چیزی نخواستند. نکته این است که خدا بنی‌اسرائیل را خودش با مسئولیت خودش به دوازده گروه، جدا می‌کند. خدا به تشریف، به خودش نسبت می‌دهد. می‌فرماید: تقطیعی که ما کردیم (160 اعراف) وَقَطَّعْنَاهُمُ ﭐثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً… . معلوم است که بنی‌اسرائیل هم اقتضای گروه گروه شدن داشتند. حتی بعثت نقبا را به خودش نسبت می‌دهد (12 مائده)… وَبَعَثْنَا مِنهُمُ ﭐثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً… ما دوازده نقیب را برای اینها مبعوث کردیم. لسان، لسان تشریفی است. لسان اینطور نیست که یک عده آدم‌های درب وداغونی هستند که می‌خواستند از هم جدا شوند و خدا هم این کار را کرد. سبک آیه چنین نیست. سبک آیه، سبک مثبتی است. معلوم است اینها گروه‌ها و امت‌هایی بودند و خدا خودش مسئولیت تقطیع را به عهده می‌گیرد. و می‌گوید ما این کار را کردیم و برای اینها هم ما نقیب مبعوث کردیم.

[حدود دقیقه‌ی 34] این نکته ای بود که به صورت جدی در بحث احزاب و علوم اجتماعی مطرح می شود و بحث‌هایی که اساساً آیا انقلابی‌ها مثل همند؟ یک نمونه انقلابی داریم؟ یک جورند؟ آیا این تحزب‌ها لزوماً به معنای نقار و اختلاف و نزاع و کشمکش است؟ چطوریِ‌ آن به معنای کشمکش است و چطوریِ آن مثبت است؟ این‌ها بحث چند جلسه‌ی گذشته بود. ظاهر بحث گره می‌خورد به بحث ولایت. باطن آن گره می‌خورد به بحث توحید. قبلاً هم گفتیم که توحید و ولایت دو روی یک سکه‌اند که اگر توحید را عملیاتی کنید، می‌شود ولایت و اگر ولایت را تظری بکنید می‌شود توحید. اگر شما تصویر درستی از توحید و ولایت پیدا کنید متوجه می شوید که اگر توحید را بریزید در سطح اجتماع، تبدیل می‌شود به یک بحثی به نام ولایت اجتماعی، همان را اگر نظری کنید می‌شود توحید. برای همین است که ما خدا یکی داریم و امام هم یکی داریم. همه تناظر دارد با همدیگر. یعنی همان خدای واحد است که وقتی می‌خواهد در بحث اجتماع بریزد می‌شود ولی واحد.

آنجا چند بحث را مطرح کردیم. بیان شد که شکل حزبی که قرآن تأیید می‌کند این است که در چنبر ِوجودیِ دستور ولی است. اگر چنین باشد، حزب‌الله است. و اگر چنین نباشد، هرچه که باشد اگر از این تنه خارج شود، دیگر حزب‌الله نیست. تعابیرش را هم در قرآن نشان دادیم. یک تنه‌ی اصلیِ ولی وجود دارد. تمام نقبا و امم و اسباط هم دارند به تنه‌ی موسی(علیه‌السلام) می‌خورند و خط را از آنجا می‌گیرند با تمام مشرب‌ها و مذاق‌های مختلفی که دارند.

در توحید هم همین است. عرض کردیم که یک «صراط» داریم که شاهراه اصلی است به نام «دین». و یک سری «شرایع» وجود دارند که شریعت‌هایی است که راه دست‌یابی به این «دین» است. رسیدن به آن «دین» براساس «فطرت» است که بحث آن را مفصل کردیم که خود قرآن توصیه می‌کند که این «دین» مطابق با «فطرت» است. اگر کسی برگردد به «فطرت»، به «دین» برگشته است (30 روم) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ ﭐللَّهِ ﭐلَّتِي فَطَرَ ﭐلنَّاسَ عَلَيْهَا… . و یک سری «شریعت» داریم که اینها شرایع همین «دین» است. (13 شوری) شَرَعَ لَکُم مِّنَ ﭐلدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً… این «شریعتی» است که از این «دین» منشعب شده است. آن موقع است که حتی بحث‌های پورولالیستی و تکثرگرایانه در بستر این بحث‌ها باید حل شود.

2-2- تکثرگرایی در بستر ولایت، مورد قبول قرآن است

[حدود دقیقه‌ی 40] تکثرگرایی‌های اجتماعی را مدنظر بگیرید. ممکن است اینطور تکثری را قرآن قبول کند که شما یک «ولی» داشته باشید و مسیحی، یهودی، سنی و … هستند که به این «تنه‌ی ولایت» چسبیده باشند. برای همین است که هم در آیه‌ی 62 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره و هم در آیات مائده که بحث «ولایت» عنوان می‌شود، آیات تکثرگرایی قرآن در بستر همین بحث است. یعنی آیات پولورالیستی در این بستر گفته شده است. و آن موقع است که حتی این بحث‌های معرفتی تبدیل به توصیه می‌شود. وقتی می‌خواهی برای یک مسیحی تبلیغ کنی، سعی نکن او را مسلمان بکنی، سنی را شیعه بکنی و .. بلکه کاری بکن که بشود «مسیحیِ ولایی». او را گره بزن به بدنه «ولی». اگر او گره خورد به بدنه‌ی ولی به جهت تکثر اجتماعی قابل قبول است. بشود سنی ولایی. کما اینکه مسیحی‌ها و … برای امر امام شهید می‌شدند. می‌شود مسیحی ولایی. و این طور تکثری را علی‌الظاهر قرآن قبول می‌کند.

2-3-                   انقلابی بودن نسخه‌های مختلفی دارد

2-3-1-      رمز انقلابی بودن در بستر ولایت حرکت کردن است

[حدود دقیقه‌ی 43] این فکر اشتباه است که بعضی فکر می‌کنند انقلابی بودن یک نسخه‌ی واحد دارد. انقلابی بودن می‌تواند چندین نسخه داشته باشد. منتها بستگی دارد که در بستر ولی حرکت می‌کنند یا نمی‌کنند. حالا به جهت مفاهیم هرچقدر هم حرف‌های انقلابی بزند، اگر در بستر حرف‌های ولی حرکت نکند، نه انقلابی است و نه حزب‌اللهی.

این حرف‌های مولوی- ارشادی هم ما آخوندها در آوردیم. نمی‌گویم غلط است، درست است منتها اینها برابر با فهم عرف نیست. اگر مطلب این مقدار حساس می شود که ولی می‌گوید من این هستم، پشت بلندگو هم می‌گوید، ‌یعنی به خود شخص گفته و حالا پشت بلندگو می‌گوید، اگر از آن به بعد کسی کار دیگری بکند، دیگر حزب‌اللهی محسوب نمی‌شود. چون با ولی سر کشمکش گذاشته است. گفتند این کار را نکن، اما او می‌کند. معلوم است که وقتی ولی می‌گوید نکن، در قالب گفتاری، حالت توصیه دارد؛ دیگر شخصاً نمی‌گوید امر من مولوی است. اما اگر شخص سرناسازگاری با ولی بگذارد و بخواهد در مقابل ولی یک اقدام دیگر بکند، هرچقدر گفتمانش انقلابی باشد اما از دید قرآن چنین شخصی حزب‌اللهی نیست، هرچند در بسیاری از مبانی‌اش از هر حزب‌اللهی حزب‌اللهی‌تر باشد. ما می‌گوییم در این حالت خوارج است. خوارجی که جلوی علی(علیه‌السلام) ایستادند از هر متدینی، متدین‌تر بودند. نهروانی‌ها، قاریان و حفاظ بزرگ قرآن بودند. همین‌هایی بودند که حتی داشتند به امیرالمؤمنین خرده می‌گرفتند که چرا حکمیت صفین را پذیرفتی. یعنی افراطی هم بودند. ولی امروز به آنها می‌گویید خوارج نهروان. ویژگی‌شان بد بودن یا گناهکار بودن نبوده‌است، بلکه ویژگی‌شان این بوده که انقلابی افراطی (اُوِر دُز) بودند.

[حدود دقیقه‌ی 47] نکته و رمز و راز تحزب‌ها همین است. کسی فکر نکند که اگر من انقلابی‌ام دیگری انقلابی نیست. یک جایی که کاملاً معلوم شد کسی از تنه‌ی «ولایت» خودش را جدا می‌کند، این دیگر حزب‌اللهی نیست. این تحزب هم دیگر قابل قبول نیست. یک تقطیع است. همان چیزی است که گفتند این را تقطیع نکنید (13 شوری)…. وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ… در خودِ دین دیگر تفرقه نکنید.[3] تفرق در سلیقه ها و مشارب اشکالی ندارد.

2-3-2-     اسباط بنی‌اسرائیل نشان از شکل‌های مختلف انقلابی بودن

[حدود دقیقه‌ی 48] موسوی‌ها هم اینچنین بودند. تابع موسی(علیه‌السلام) بودند. اسباطی بودند. با همدیگر ارتباطاتی داشتند. مشاربشان مختلف بود و برایشان مشارب مختلف درست شد و دوازده چشمه آمد که آنها بروند سر مشارب خودشان که (60 بقره)… قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ… . اصلاً مسئله‌ای به عنوان عشیره و حزب قابل قبول است از نظر دین.

اینطور نیست که بگوییم دوازده چشمه نبوده، بوده ولی قرآن در فُرمت بیانش، طوری بیان می‌کند که آن را با کلماتی از سطح ظاهر داستان خارج می‌کند. یک سنگ بزرگی بوده که (160 اعراف)… أَنِ ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ فَـﭑنبَجَسَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً… بالاخره هر چشمه ای درمی‌آمده و هرکس می‌رفته سرچشمه‌ي خودش دیگر. اینکه (60 بقره)… قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ… ، یعنی آدرس‌های چشمه‌شان را می‌دانستند، حالا خیلی چیزی مهمی نیست که بیان می‌شود. منتها قرآن مدل بیانش اینطور است که از سطح ظاهر فاصله می‌دهد. این‌طور نشان می‌دهد که این دوازده چشمه به دوازده ویژگی بنی‌اسرائیل ربط دارد. یعنی خودِ بنی‌اسرائیل هستند که موجب شدند که دوزاده چشمه دربیاید. و از ضربه‌ی موسی(علیه‌السلام) دوازده چشمه درمی‌آید. به تعداد اسباطی که اینها داشتند. هرکدام از این اسباط هم ممکن است قانون و مذاق و مشرب خودشان را داشته باشند.

2-3-3-     انبیاء و ائمه و علما، در خطوط کلی مثل هم هستند اما در خطوط جزئی متفاوت عمل می‌کنند

[حدود دقیقه‌ی 51] ما فکر می‌کنیم انبیاء کپی پیست هم هستند. فکر می‌کنند همه باید یک جور باشند. حضرت عیسی(علیه‌السلام) یک حضرت نایسی بوده است. موسی(علیه‌السلام)، متفاوت بوده است. یا فکر می‌کنند همه‌ی علما باید مثل هم باشند. اما یکی علامه طباطبایی است، ‌یکی امام است، یکی آیت‌الله بهاءالدینی است. مدل‌هایشان با همدیگر فرق دارد. یکسری جذبه‌ای‌اند. یک ‌سری سلوکی‌اند. بعضی خیلی مبادی‌آداب‌اند. اما بعضی اصلاً آداب‌های علمایی ندارند. در حالی که همه راه خدا را می‌روند و همه گل‌اند. ولی بالاخره با همدیگر فرق دارند. اینطور نیست که یک نسخه باشد که روی همه بشود پیاده کرد.

در مورد ائمه هم این‌طور است. کما اینکه در روایات حضرت رضا(علیه‌السلام) هم آمده است. اگر ما می‌گوییم «کُلُّهُم نورٌ واحد»، یعنی خطوط کلی‌شان یکی است. مثل اینکه خطوط کلی همه‌ی انبیاء یا همه‌ي علما یکی است. اما در مشارب با هم فرق دارند. در روایت آنجایی که گفتند چرا ما یک امام داریم نه دو امام؟ گفتند نمی‌توانیم دو امام داشته باشیم به دلیل اینکه دو امام با همدیگر اختلاف می‌کنند. بالاخره در خطوط جزئی با همدیگر تفاوت‌هایی دارند. همچنین گفته شده است که دو امام مفترض الطاعه نمي‌توانيم داشته باشيم مگر اينکه يکي‌شان صامت است. يعني امام نيست. يعني دخالت در شئون اجتماعي نمي‌کند. در خطوط کلي يک کار مي‌کنند اما در خطوط جزيي نه. همين را بکشيد به امام و آقا. اين دو شبيه هم نيستند. اين است که خيلي‌‌ها که در امام گير مي‌کنند به خاطر اين است که ولي زمانش مرده. اگر مي‌شد بدون ولي بود که با همان ملاک‌هايي که پيامبر داده بودند ادامه مي‌داديم و ديگر احتياجي به غدير نبود. ولي بايد زنده باشد. اين است که ما اين ستون ولايت را بايد نگه داريم.[4]

3-           آیه 61

(61 بقره فَـﭑدْعُ لَنَا رَبَّکَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ ﭐلْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ ﭐلَّذِي هُوَ أَدْنَى بِـﭑلَّذِي هُوَ خَيْرٌ ﭐهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلذِّلَّةُ وَﭐلْمَسْکَنَةُ وَبَاءُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ ﭐللَّهِ ذَ لِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ يَکْفُرُونَ بِئَايَاتِ ﭐللَّهِ وَيَقْتُلُونَ ﭐلنَّبِيِّينَ بِغَيْرِ ﭐلْحَقِّ ذَ ٰلِکَ بِمَا عَصَوْاْ وَّکَانُواْ يَعْتَدُونَ.[5]

3-1- تقاضای رزق زمینی به جای رزق آسمانی داشتن، غضب و ذلت خدا را در پی دارد

[حدود دقیقه‌ی 63] قبلاً هم عرض کرديم که (61 بقره) وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ… اگر بحث صرفاً غذا باشد و اینکه اینها از یک غذا خوششان نمی‌آمد و غذای‌های متنوع می‌خواستند، اين کار نه توقع بدي است که جواب اینچنینی بگیرند: (61 بقره)… وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلذِّلَّةُ وَﭐلْمَسْکَنَةُ وَبَاءُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ ﭐللَّهِ… . این تقاضای بدی نیست که بازگشت به غضب الهی باشد و موجب ذلت شود. این‌ها را می‌گوییم که با حساسیت های واقعی‌تر آیات خوانده شود.

3-1-1-       رزق آسمانی یعنی رزق من حیث لا یحتسب؛ در حرکت مؤمنانه، نتیجه مطابق با برنامه درنمی‌آید

بنی‌اسرائیل قومی بوده است که رزقش آسمانی بوده است. رزق‌های آسمانی با معادلاتی است که معادلاتش (3 طلاق) …مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ… است. اصلاً حرکت مؤمنانه، حرکتی است که برنامه ریزی دارد ولی نتیجه مطابق با برنامه ریزی درنمی‌آید. اگر درآمد یعنی حرکت مؤمنانه نیست. استناد این حرف این است که (2 طلاق)… وَمَن يَتَّقِ ﭐللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً. (3 طلاق) وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ…. خیلی عبارت مندمج زیبایی است. یعنی شما یحتسب دارید ولی رزقتان لایحتسب است. شما اهل حساب و کتاب‌اید ولی در یک زیست مؤمنانه، در یک حرکت جمعی مؤمنانه، در یک جامعه‌ی ایمانی، رزق‌های من حیث لایحتسب دارند. رزق‌های آسمانی اینطور است که خارج از فهم انسان است. رزق‌های آسمانی در روابط بین‌المللی ممکن است طوری عمل بکنند با رعب عمل بکند، ‌با باد عمل بکند، با سپاه ملک عمل بکند. این‌ها هم داستان نیست، همه را قرآن گفته است. قرآن گفته است برای جنگ بدر، چنین و چنان شد. اگر این بیان تنها برای همان جنگ بدر بود که ‌در اینصورت چه به درد ما می‌خورد؟ اگر کسی بگوید اینها هم مال بدر است و مال احد است و مال خندق است و … در واقع آیات را خنثی کرده است، دیگر آیات به دردی نمی‌خورد.[6]

[ حدود دقیقه‌ی 69] حرکت و زیست مؤمنانه دارای رزق من حیث لا یحتسب است. لذا تا تهش قابل پیش‌بینی نیست. لذا اگر گفتند بزنید به خط، باید بزنید به خط، با اینکه محاسبه‌اش جواب نمی‌دهد. روی یک ناکجاآبادی حساب می‌کنیم که خودمان هم نمی‌دانیم چیست. پیچیدگی ایمان به همین خاطر است. عقلانیت غیرمتصل به وحی، سختی‌اش همین است. عقلانیت متصل به وحی، عقلانیتی است که شخص را می‌اندازد در دامن پیغمبر و شخص می‌رود به جنگ بدری که هیچ توجیه نظامی ندارد.

نکته‌ی اصلی داستان یهود این است که همان تفکر تحت عنوان علوم مختلف به ما رسیده است. یعنی ما یهودی‌ای هستیم من حیث لایشعر، با همان تفکرات یهودی. آن منطق مادی دنیایی که آسمانی نباشد (61 بقره)… مِمَّا تُنبِتُ ﭐلْأَرْضُ… باشد، کاملاً زمینی باشد، قابل محاسبه هم باشد، اگر اینطور باشد، منطقی است که از یهودی‌ها تحت عنوان علوم مختلف و با یک نوع عقلانیتی آمده و تا رگ و ریشه‌های ما رفته به صورتی که وقتی آیات الهی را در قرآن بخوانید احساس تأبی می‌کنید. احساس ابا می‌کنید.

می‌فرماید (21 توبه)… جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا… یک سری لشگرها هست که شما نمی‌بینید، آن لشگرها خودش عمل می‌کند. بعد می‌گوییم که اینها برای چه زیر بار همچین منطق‌هایی می‌رفتند. به عبارتی منطق قرآن، منطق غیرعقلایی‌ای هست. غیرعقلایی به معنای همین عقل و تدبیر های مادیِ صرفِ غیر‌آسمانیِ عقلِ بُریده از وحی. با این منطق‌ها، غیر عقلایی است.

در همه‌ی داستان‌های بدر و احد و خندق و … خودتان را بگذارید جای یکی از شخصیت های داستان. ببینید این منطق‌ها را قبول می‌کنید؟ این جنگ ها را قبول می‌کنید؟ ببینید کجای داستان هستید. نکند جزو منافقینی هستیم که این منطق‌ها را قبول نکردند. نکند جزو (10 بقره) فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ… هایی هستیم که وقتی کار بیخ پیدا می‌کند سروصداها درمی‌آید که کی گفته این منطق مبارزه است؟!

3-2-                   رزق زمینی؛ ررقی قابل محاسبه

[حدود دقیقه‌ی 72] گفتند رزق از آسمان نمی‌خواهیم. رزق از زمین باشد که بتوانیم محاسبه کنیم. بدانیم چه مقدار می‌کاریم، چه مقدار درمی‌آید، چقدر درصد بقا دارد و … همه‌ی این چیزهایی که در محاسبات علمی، محاسبه می‌شود. بعد هم اگر صحنه‌هایی خارج از محاسبه‌مان اتفاق افتاد، می‌گذاریم روی حساب شانس و … و با این عناوین توجیه‌ش می‌کنیم که بالاخره یک موقع باران می‌آید، یک موقع نمی‌آید، ترسالی و خشکسالی داریم، قاعده و قانون‌های هواشناسی دارد. برای آبای ما هم همین اتفاق‌ می‌افتد (95 اعراف)… قَدْ مَسَّ ءَابَاءَنَا ﭐلضَّرَّاءُ وَﭐلسَّرَّاءُ… . بعد می بینید منطق امام علی(علیه‌السلام) و قرآن کاملاً متفاوت است.

[حدود دقیقه‌ی 74] اگر کسی بتواند این نگاه را درست بکند، به مقوله‌های ایمان نزدیک می‌شود، مقوله‌های لایحتسب. آن موقع است که این آیات را می‌فهمد که بنی‌اسرائیل چه تقاضایی داشتند. تقاضا داشتند که آسمان را بی‌خیال، زمین می‌خواهیم! (61 بقره)… مِمَّا تُنبِتُ ﭐلْأَرْضُ… . حالا دیگر مَنّ و سَلوا هم نبود، مرغ بریان و شهد عسل هم نود، نبود دیگر. زمینی باشد،‌ سیب و خیار و پیاز و .. باشد هم باشد.زمینی باشد. بعدش این برخورد شده است (61 بقره)… قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ ﭐلَّذِي هُوَ أَدْنَى بِـﭑلَّذِي هُوَ خَيْرٌ ﭐهْبِطُواْ مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ… در هبوط آن چیزی که می خواهید هست بعدش هم ذلت است و مسکنت است و غضب الهی … وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلذِّلَّةُ وَﭐلْمَسْکَنَةُ وَبَاءُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ ﭐللَّهِ… چرا این شدت در برخورد؟ به این دلیل که بعد از داشتن جامعه‌ی ایمانی، منحرف شدند.

ما اگر بخواهیم دچار رِدِّه و بازگشت بشویم، داغون می‌شویم. تبدیل به چین و ویتنام و … نمی‌شویم. مثل این می‌ماند که اگر این تسبیح را بیندازم، به زمین می‌افتد. اما اگر حول یک محور بچرخانم و بعد ولش کنم، زمین نمی‌افتد بلکه پرت می‌شود. جامعه ای که یک زمانی از رزق‌ها و مواعد و معادلات آسمانی استفاده می‌کرده، و این‌ها را به عنوان حجت دیده است و حول این محورها چرخیده است، اگر محورش پاره شود … وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلذِّلَّةُ وَﭐلْمَسْکَنَةُ وَبَاءُواْ بِغَضَبٍ مِّنَ ﭐللَّهِ… دچار غضب الهی می‌شود. این مثل همان است که می‌گوید رزق‌های آسمانی نه، رزق‌های زمینی آری.

4-           بحث انتخاباتی برای مبنا دادن به اعتقادات

4-1- دین و ایمان پای انتخابات نگذاریم

[حدود دقیقه‌ی 90] توصیه ی اول: اولاً دین و ایمان سر این داستان نگذاریم. به هر حال یک دوره‌ی یک ماهه است که تمام می‌شود، بعد می‌بینیم تمام ایمانمان را دادیم. اینقدر فحش دادیم،‌ غیبت کردیم و … . ارزش اینکه دین بگذاریم پای این‌ کارها، ندارد.

4-2-انگشت اشاره‌ی آقا حل مشکلات اقتصادی است نه ارائه‌ی گفتمان

نکته‌ی دوم را به فهم خودم عرض می‌کنم، ما امروز در دهه‌ی اول انقلاب نیستیم. بلکه در سال چهلم انقلاب هستیم. در سال چهلم انقلاب به جایی رسیدیم که وضعیت جامعه‌گردانی‌مان به جهت اقتصادی، تولید، اشتغال، جوان، آسیب اجتماعی و … در بدترین وضعیت است. وضعیت این است که الان دیده می‌شود. یک عده از رفقا کماکان دنبال ارائه‌ی گفتمان هستند. من این را چیز بدی نمی‌دانم منتها دغدغه‌ی اصلی‌شان این است که گفتمان استکبار ستیزی باید داشته باشیم یا نه؟ جوابش مشخص است، حتماً باید داشته باشیم اما نکته این است (من به اشارات خود حضرت آقا توجه‌تان مي‌دهم) که بی‌مایه فتیر است. وقتی شما می‌خواهید استکبارستیزی بکنید، چه مردم و چه مسئولین، وقتی عقب‌تر از خودش را در میزهای مذاکره می‌بیند، می‌بیند که این وضعیت اقتصادش هست، این وضعیت جوانش هست، این وضعیت بی‌کاری‌اش هست و … دیگر او دست و دلی ندارد برای مذاکره و برای حرف. قرآن نمی‌گوید شما گفتمان بیاورید تا دشمن شما وحشت کند، می‌فرماید (60 انفال) وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ﭐسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ ﭐلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ ﭐللَّهِ… شما استعدادها و قوای خودت را ، روحیه‌ی انقلابی‌ات را بیاور، خَیل مربوطه را هم بیاور، تجهیزات نظامی‌ات را بیاور، آن موقع است که با آن‌ها، دشمن خدا می‌ترسد. ما در این مقطع هستیم که در مسایل فرهنگی مشکلات بسیار است، ‌وقتی می‌روی مناطق محروم می‌بینی در آن شهر هفتاد درصد قاچاقچی هستند. وقتی می‌گویی قاچاق نکن، می گوید چه کار کنم؟ می‌گوید من هر چه شما بگویید چشم. شما چقدر با (30 نور) قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ… می‌توانی حرف بزنی که مشکل ازدواج را حل کنی؟

[حدود دقیقه‌ی 94] حکومت اسلامی با قبلش فرق عمده دارد. امربه معروف و نهی از منکر قبل از حکومت اسلامی با همین حرف زدن‌هاست. با همین منبر رفتن‌هاست. در حکومت اسلامی اصلِ امر به معروف و نهی از منکر، بسترسازی حاکمیتی است برای اینکه این اتفاقات خود به خود بیفتد. آن وقت این تذکر لسانی را هم روی آن کار بسترساز،‌ سوار می‌کنید. بسترش باید طوری باشد که خود به خود، اقتصاد درست عمل بکند، بیکاری نباشد، ازدواج راحت اتفاق بیفتد، در این حالت مشکل فرهنگی‌اش هم به میزان قابل ملاحظه‌ای حل می‌شود و به همین شکل می‌رود جلو. کار حکومت منبر رفتن نیست. امر به معروف و نهی از منکر در حاکمیت به این شکل است که بیان شد.

توجه کنید به اشارات آقا؛ حداقل هفت هشت سال است با تمام دغدغه‌های فرهنگی، با تمام بیداری اسلامی،‌ با تمام بحث فتنه، سال‌ها با نام‌های اقتصادی است. به این دلیل که گفتمان انقلابی ما که گفتمان درستی است وقتی زنده می‌توانیم سردست بگیریم که پشتوانه‌هایمان را درست کرده باشیم. وقتی بخواهیم انقلاب را ارائه دهیم، بتوانیم بگوییم ما انقلاب کردیم با این مبانی، بعد هم بگوییم به اینجا رسیدیم. نه اینکه الان ما یک و یک درصد مساحت جهان و یک و یک دهم درصد جمعیت جهان را داریم. آن‌وقت پنج درصد منابع جهان را داریم، نزدیک به پنج برابر متوسط منابع داریم ولی سهممان در اقتصاد چهل وشش صدم درصد است. اگر بدون توجه به منابع، با توجه به همان جمعیت بگیریم باید یک و یک دهم درصد اقتصاد می‌داشتیم.

کسانی که در بحث آسیب‌های اجتماعی،‌در بحث فقر، کارخانه‌های ورشکسته نیستند،‌ نمی‌توانند این فضاها را درک کنند. در سطح جامعه نکته‌ی اقتصادی و حرفی که آقا روی اقتصاد پافشاری می‌کند، باید کنار گفتمانت اینها را داشته باشی که حرفت در دنیا برود. وگرنه این جوان همین طور بدتر می‌شود. ما به همان چیزی که آقا می‌گوید احتیاج داریم. خط را اشتباه نرویم. حتی آن طرفی ممکن است خط را اشتباه بدهد. در زمین حریف بازی نکنید. دائم نگویید چرا برجام و … بعضی فکر می‌کنند گفتمان برجام را بکشند وسط خوب است. حرفتان در برجام باید این باشد در انتخابات: برجام قرار بود زندگی مردم را تغییر دهد، چه شد؟ یعنی این را هم بگردانید روی همان چیزی که آقا روی آن دست می‌گذارد. این همه امتیازات دادیم که این اتفاق بیفتد که نیفتاد، از این جهت است که برجام باطل است.

[حدود دقیقه‌ی 100] دوقطبی‌هایی درست نشود که این دوقطبی‌ها خوراک امروز کشور ما نیست. دو قطبی‌هایی با این ادبیات که اگر این آمد صلح می‌شود و اگر آن آمد، جنگ می‌شود. بعد شما بگویید جنگ که بد نیست و جنگ فی سبیل الله که خوب است. بابا! این پازلی است که او طراحی می‌کند و تو را می‌کشاند در پازل خودش که در آن پازل دو قطبی‌های الکی درست شود و بحث بشود «جنگ و صلح»! در صورتیکه بحث اصلاً این نیست. نکته‌ی اشاره‌ی آقا این نیست. نکته‌ي اشاره آقا بحث اقتصادی است. اگر آن درست شود، قدرت درست شدن بحث‌های فرهنگی بالاست. آن گفتمان خودش را نشان می‌دهد. آن‌وقت است که می‌توان گفت با این گفتمان استکبارستیزی، وضعیت اقتصادی و بیکاری و جوان ما این طوری است. دو قطبی‌ها را در جاهایی نبریم که نه مسئله‌ی امروز ممکلت است و نه نکته‌ی اشارات آقا.

به عنوان پارت اول و اینکه یک لُبی از کلام که وارد دو قطبی‌های بی‌جا نشویم. به سمتی حرکت کنیم که انگشت حضرت‌آقا آن سمت را نشان می‌دهد. برنامه بیاورند برای‌آنجایی که انگشت آقا آنجا را نشان می‌دهد.

گفتمان ما خوب است. به همین دلیل که در بحث نظامی قوی هستیم، کاری بهمان ندارند. چرا؟ چون هم گفتمان استکبار ستیزی داریم و هم (60 انفال)… وَمِن رِّبَاطِ ﭐلْخَيْلِ… را داریم. آن وقت است که می‌شود (60 انفال)… تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ ﭐللَّهِ…

نشود که آن آقا بگوید ما برای اینکه آب بخوریم احتیاج به برجام داریم. اینطوری نشود که برای آب‌خوردن هم باید نیاز به برجام داشته باشیم. احتیاج به یک اقتصادِ خوبِ پشت گرمِ محکم، همان نقاطی است که رهبر روی‌آن پافشاری می‌کند. من به عنوان کسی که کار فرهنگی می‌کند خودم دیدم حرف‌های ما وقتی مشکل شخص را حل نمی‌کند، تقریباً باد هواست. یک تأثیری می‌گذاری اما گویا مشت می‌زنی در آب که یک موجی می‌اندازد اما یکهو تمام می‌شود. اینقدر بگویید که اینطوری باش، اما آخرش شخص می‌خواهد برود زن بگیرد و زندگی کند. برای آنجا باید راه‌حل داشت.

وظیفه‌ی اولی که امیرالمؤمنین توصیف می‌کند برای حکومت‌ها همین تأمین کار و زندگی و … است. این گفتمان استکبارستیزی هم البته گفتمان خوبی است و اساساً آن وقت است که این گفتمان می‌گیرد.

4-2-1-       بحثی راجع به اعدام‌های سال 67

[حدود دقیقه‌ی 77]در سوره‌ی مبارکه احزاب بیان شد که در جریان جنگ احزاب، خندقی کندند و کار بیخ پیدا کرد (22 احزاب) وَلَمَّا رَأَى ﭐلْمُؤْمِنُونَ ﭐلْأَحْزَابَ قَالُواْ هَـذَا مَا وَعَدَنَا ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً. از آن طرف منافقین داستان داشتند و عمرو بن عبدود آمد و با امیرالمؤمنین جنگید. حضرت او را شکست داد (25 احزاب)… وَکَفَى ﭐللَّهُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ ﭐلْقِتَالَ… و جنگ احزاب به نفع مؤمنین تمام شد. بعد می‌فرماید(25 احزاب) وَرَدَّ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُواْ خَيْراً… و خدا کفار را با همه‌ی غیظی که داشتند برگرداند و به هیچ چیز نرسیدند. جنگ احزابی که پنج به علاوه یک جمع شده بودند، اما به هیچ چیز نرسیدند. …وَکَفَى ﭐللَّهُ ﭐلْمُؤْمِنِينَ ﭐلْقِتَالَ… خدا مؤمنین را از قتال بازداشت. مهم این بود که مسلمانان دور هم جمع شوند و پیمان ببندند و درست عمل کنند. گاهی حوادث خیلی پیچیده هم با هیچی و کار خیلی کم تمام می شود. …وَکَانَ ﭐللَّهُ قَوِيّاً عَزِيزاً. خدا قوی است. دو آیه پشت این جریان هست که معمولاً به آن توجه نمی‌شود خیلی مهم است:

(26 احزاب) وَأَنزَلَ ﭐلَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ ﭐلْکِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ… معلوم است پشت احزاب اینها کاری کردند. ظَاهَرُوهُم، یعنی یهودی‌هایی که همان مشرکان را پشتیبانی کردند، این یهودی‌ها را از قلعه‌های محکمشان بیرون کرد … وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ﭐلرُّعْبَ… در دل اینها وحشت انداخت. …فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً . یک سری را شما می‌کشید و یک سری را هم اسیر می‌کنید.

[حدود دقیقه‌ی 81] این آیه یک داستانی دارد که هم در المیزان آمده است و هم در مجمع و هم صیغه نویسان نوشتند. با تفاوت نقل‌هایی که دارد یک چنین محتوایی دارد: قبل از جریان خندق، پیغمبر یک دعوایی با یهودیان بنی نضیر داشت و خیلی از اینها را به عنوان تبعیدی به مکه فرستاده بود. باغات اطراف مدینه بیشتر دست یهودی‌ها بوده است. یهود بنی‌قریظه در قسمت جنوبی مدینه باغاتی داشتند. یهود بنی‌نضیر که به مکه رفته بودند، قریش را در تحریک به جنگ با پیغمبر می‌کنند. و بعد هم قول می‌دهند که سفت پشتتان هستیم و عهدی هم با پیغمبر نداریم. قبایل مشرکین را با خودشان همراه می‌کنند. تا می‌رسند به یهود بین قریظه که در پیمان با پیغمبر بوده است. پیمان آن‌ها را هم با پیغمبر می‌شکنند و بین آنها یک پیمانی انجام می‌شود که با هم ماجرای خندق را اداره می‌کنند. جلوی صحنه مشرکین عمل می‌کنند اما پشت صحنه و تمام امکانات و مکان و تهیه و تدارک، به عهده‌ی یهودیان است. پیغمبر که از خیانت و عهدشکنی بنی‌قریظه مطمئن می‌شوند، بعد از خندق،‌ سراغ آنها می‌روند. 20-25 روز آنها را محاصره می‌کنند. عده‌ای توبه می‌کنند. خودشان را به پیغمبر می‌رسانند و نجات پیدا می‌کنند. کسانی توبه نمی‌کنند. قلعه فتح می‌شود و یهودیان از ترس بیرون می‌آیند. به پیغمبر می‌گویند ما مثل یهودیان بنی‌نضیر به مکه می‌رویم. پیغمبر قبول نمی‌کنند. وقتی جنگی به این شکل راه انداختید و پیمان شکستید، آن‌وقت گفتید توبه؟! پیغمبر نپذیرفتند. گفتند اموالمان را می‌گذاریم و می‌رویم، پیغمبر باز هم نپذیرفتند. گفتند: چه کار کنیم؟ پیغمبرگفتند خودتان بگویید چه کنیم به این‌صورت که کسی را به عنوان حکم انتخاب کنید. گفتند «سعدبن مُعاذ». سعدبن معاذ رئیس قبیله بوده و بنی‌قریظه یک زمانی با او پیمانی داشتند. یهودیان فکر می‌کردند که او در حکمش نرم برخورد می‌کند. سعدبن معاذ هم می‌گوید «تمام مردان را بکُشید. زنان را هم اسیر کنید، اموال را هم به غنیمت ببرید.» و همین اتفاق هم می‌افتد. پیغمبر تمام مردانشان را می‌کُشد و تمام زنان هم اسیر می‌شوند و تمام اموال هم به غنیمت می‌رود. و این طبق حکمی بود که خودشان گفتند سعدبن معاذ کند. این اتفاق در همین دو آیه گزارش شده است. تمام اموال منقول و غیرمنقول تصرف شد. یعنی پیغمبر اینها را با این حکم به خاک سیاه نشاند. یعنی کسانی که یک همچین غلط زیادی کردند و همه را بسیج کردند، چنین وضعیتی دارند.

[حدود دقیقه‌ی 86] شما فرض کنید یک عده منافق، ‌مردم را کشتند،‌ سوزاندند، اتو کردند، یک سری رفتند پیش صدام و آنها را تحریک کردند،‌ اطلاعات دادند که شیمیایی کجا بزنند و … ، یک عده هم اینطرف از همان طایفه توبه نمی‌کنند. این نوید همان بلایی است که پیغمبر سر آن یهودیان درآورد. نوع تدارک فروغ جاویدان هم همین‌طوری بود که باید زندان به زندان همین‌ها را آزاد می‌کرد: و اینها می‌پیوستند به منافقین. اینکه اینها خط را گرفتند، می‌دانند که چه باید بکنند، هر خباثتی هم این وسط کردند، صدام را هم شوراندند و خودشان هم عملیات می‌کنند. توبه هم نمی‌کنند، اینجاست که آن حکم امام می‌آید. اینجا نظیر همان کار پیغمبر است. کسانی‌اند که خودشان وارد درگیری نیستند ولی در پشت درگیرند و پای هردرگیری می‌ایستند، توبه هم نمی‌کنند. امام همان کاری را با اینها کرد که پیغمبر با یهودی بنی قریظه. اینی هم که بنده عرض می‌کنم در دفاع از کاندیدای خاصی نیست. در دفاع از امام است. حالا این وسط ممکن است چهارتا خطای انسانی هم اتفاق افتاده باشد، بله، ممکن است. حرف ما حرکت سیستماتیک است. احتمال انجام خطای انفرادی هست. بعد در ادامه می‌فرماید (27 احزاب) وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا… و سرزمين ايشان ، و خانه‏هايشان ، و اموالشان ، و زميني را که تا امروز در آن قدم ننهاده بوديد ، همه را به شما ارث داد. …وَکَانَ ﭐللَّهُ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً. و خدا همواره بر هر چيزي توانا است.

 

صلوات!

 

[1] . پس هر طرف که رو کنيد همانجا رو بخدا داريد.

[2] . (بقره60)-و چون موسي براي قوم خويش آب همي خواست گفتيم عصاي خود باين سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن بشکافد که هر گروهي آبخور خويش بدانست روزي خدا را بخوريد و بنوشيد و در زمين به تباهکاري سر مکشيد.

 

[3] .(13 شوری) شَرَعَ لَکُم مِّنَ ﭐلدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَﭐلَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُواْ ﭐلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ کَبُرَ عَلَى ﭐلْمُشْرِکِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ﭐللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ.

[4] . [حدود دقیقه‌ی 55] تذکر: وقتي ميرزاي شيرازي فتواي توتون و تنباکو را در زمان ناصرالدين‌شاه داد، با يک خط نوشته کل قرارداد بین المللی بهم خورد.ميرزاي شيرازي‌اي که دستي در حاکميت نداشت، يک قرارداد بين‌المللي را برهم زد. با خوشحالي آمدند منزل ميرزا ديدند او ناراحت و اخموست. گفتند روز جشن است آقا شما يک خط نوشتيد يک قرارداد بين‌المللي را بهم زديد. گفتند درست است. اما امروز دشمن به قدرت مرجعيت پي برد و از امروز برايش برنامه‌ريزي مي‌کند. و برنامه‌ريزي کرد. الان رسيديم به جايي که رهبري که دست در حاکميت دارد، اصلاً خودش رئيس حاکميت است، اينقدر مي‌نويسد و قراردادي لغو نمي‌شود. يعني مي‌گويد من اين قرارداد را با اين شروط قبول مي‌کنم، آن شروط اجرا نمي‌شود، قرارداد هم لغو نمي‌گردد. اينکه ما فيتيليه‌ي ولايت را کشيديم پايين، در يک زمينه‌ي تاريخي اتفاق مي‌افتد. نقطه‌ي قله‌اي همين کوه ولايت است . وقتي در بستر تاريخي شکل گرفته، قله‌ي همين کوه شده است ولايت. وقتي دامنه‌هاي کوه را از بين ببري، در واقع قله‌ي کوه را نابود مي‌کني. با اين کار (توهين به مراجع) ديگر نه دیگر قدرتی مي‌ماند براي مرجعيت و نه براي ولايت. اگر کسي ابهت دستور ولي را بشکند، بدترين و خائنانه ترين کارها را مي‌کند. اگر کسي تذکري مي‌دهد به ولي، تذکرات (4 حجرات)… مِن وَرَاءِ ﭐلْحُجُرَاتِ… باشد.

اگر کسي ابهت دستور ولي را بشکند بدترين و خاينانه‌ترين کارها را مي‌کند. کسي که تذکر مي دهد به ولي، تذکرهاي (4 حجرات)… مِن وَرَاءِ ﭐلْحُجُرَاتِ… بلند بلند داد مي‌زند، نامه‌ي سرگشاده مي‌دهد، خائنانه‌ترين کارها را مي‌کند من حيث لايشعر. شايد خودش هم باور نداشته باشد که چه مي‌کند. ولي تنه را مي‌تراشد. حزب‌اللهي‌ترين حرف‌ها را هم بزند اما با امر ولايت سرناسازگاري داشته باشد، يا حتي ابهت اين را بشکند، اشتباه بزرگي است.

تا به حال کسي اين طوري ابهت آقا را نشکسته بود که آقا صريحاً به او بگويند اين کار را نکن و او دقيقاً همان کار را مي‌کند. ولايت داريم اما بُردش کاهش پيدا کرده است. دستور ولي باید اینطور باشد که اگر روي سنگ بگذاري بايد سنگ آب شود و به زمين برود. البته منظور این نیست که نشود مباحثه‌اي کرد به صورت شخصي.

[5] . (بقره61)-و چون گفتيد اي موسي ما به يک خوراک نمي‏توانيم بسازيم پروردگار خويش را بخوان تا از آنچه زمين همي روياند از سبزي و خيار و سير و عدس و پيازش براي ما بيرون آورد ، گفت چگونه پست‏تر را با بهتر عوض مي‏کنيد بشهر فرود آئيد تا اين چيزها که خواستيد بيابيد و ذلت و مسکنت بر آنان مقرر شد و بغضب خدا مبتلا شدند زيرا آيه‏هاي خدا را انکار همي کردند و پيامبران را بناروا همي کشتند زيرا نافرمان شده بودند و تعدي همي کردند.

[6] . [حدود دقیقه‌ی 66] من باب اینکه می‌گویند «القرآن یَجری مَجرَ الشَّمسِ و القَمر»،‌ قرآن مثل ماه و خورشید در حال حرکت است (مثلاً اگر در المیزان ببینید می‌گوید هذا من باب الجَری) یکی از کارهای تأویلی در کارهای اهل‌بیت اینطور است که ائمه وقتی آیه را تبیین می‌کنند، گاهی کلمات آیات را عوض می‌کنند. می‌گویند این «ایمان»، و این «مؤمن» در این آیه یعنی «علی». فرعون یعنی فلانی. چرا چنین تأویل می‌کنند؟ به خاطر اینکه اگر فرعون منظور فرعون داستان موسی(علیه‌السلام) است، که چه ربطی به من دارد؟ ‌این حرف درستی است که شمر زمان خودت را بشناس. فرعون زمان خودت را بفهم کیست. موسی(علیه‌السلام) زمان خودت را بفهم کیست. وگرنه همه‌ی این داستان‌ها چه ربطی دارد به ما؟ برای همین است که می‌فرماید (2 حشر)…. فَـﭑعْتَبِرُواْ يَا أُوْلِي ﭐلْأَبْصَارِ. اگر من این داستان ها را نتوانم به الان تبدیل کنم دیگر چه عبرتی برای من دارد. این کار جدی تأویلی ائمه است که اسم‌ها را عوض می‌کنند. الان فرعون یعنی حکومت آمریکا، یعنی لابی صهیونیسم. با تمام خصوصیاتش معلوم است که این همان فرعون است.