باسمه تعالی
جلسهی 48 تفسیر سورهی مبارکهی بقره
حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 28 بهمن 95
فهرست مطالب
1-2-رجز آسمانی، به معنای ریشهداشتن در آسمان است نه نزول سنگ از آسمان!
1-4-عرفان اسلامی: در پرتو زندگی آسمانی، زندگی خوب دنیایی داشته باش
2-1-بیان موقعیت جغرافیایی آیه؛ مستند کردن ماجرای تیه به آیهی 60
2-2-1-حزبِ به بیان قرآن: احزاب، روی تنهی ولایت
2-2-1-1-غیرانقلابیها در مواضع خطر، به کفر نزدیکترند تا به ایمان
2-2-1-2-ضلالت بعید: دست به شخص بودن و دست به ولایت نبودن
2-2-2-اختلاف؛ عامل ایجاد احزاب
2-2-2-1-دو نوع اختلاف: قبل از پیامبران؛ اختلاف ممدوح. بعداز پیامبران؛اختلاف مذموم
2-2-2-3-حزب ممدوح و حزب مذموم از نگاه قرآن
2-2-2-4-اختلاف و شعبه شعبه شدنِ ممدوح طبیعی و مورد پسند دین است
2-2-2-4-1-نظر مثبت دین راجع به عِرقهای قومی- قبیلگی
2-2-2-4-2-سعهی وجودی امام برای هضم همهی احزاب و گروهها
2-2-2-5-نکتهی اساسی در تعیین بودن خوب یا بد بودن حزب: اختلاف قبل از ولی یا بعد از او
2-2-2-6-اختلافافکنی پس از علم
2-3-(نکته اول) اتفاق افتادن معجزهها در پی مختصر حرکتی از جانب شخص
2-4-(نکته ی دوم) دادن نتیجه بدون مقدمات متعارف
آیات اصلی: آیات 58، 59 و 60 بقره
سایر آیات: 94 و 95 اعراف، 213 بقره، 55 و 56 مائده، 13 حجرات، 22 مجادله.
موضوعات اصلی: : سجده،حزب، شریعت،دین،تکثر گرایی، صراط مستقیم.
موضوعات فرعی: جمعبندی آیات 58 و 59- عذاب- رجز آسمانی- عرفان آسمانی- تیه- حزب- ضلالت بعید- اختلاف ممدوح- اختلاف مذموم- عِرقهیا قومی- سعهی وجودی امام- نتیجه بدون مقدمات متعارف.
کلمات کلیدی پاورقی: آشتی ملی- حکومت مهدوی- حکومت علوی- نگاه خوشبینانهـتفعل به خیر.
*بخش اول – گزارش کوتاه
جلسهی این هفته، به مدت حدوداً 1 ساعت و 45 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 58 و 59 و 60 سورهی مبارکهی بقره (وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ…، فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ… وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى…) برگزار شد.
ابتدای جلسه به جمعبندی آیات 58 و 59 سورهی مبارکهی بقره، پرداخته شد. به طور خلاصه نکاتی بیان گردید از جمله: بلا به معنای از دست دادن نعمت است؛ رجز آسمانی به معنای ریشهداشتن در آسمان است نه نزول سنگ از آسمان؛ بحث عذاب امروزه در نگاه ما کاملاً مغفول مانده است؛ محتوای عرفان اسلامی.
سپس تفسیر آیهی 60 سورهی مباکهی بقره آغاز شد. در ابتدا برای بیان موقعیت جغرافیایی آیه و مستند کردن ماجرای تیه به آن، به بررسی آیهی 160 سورهی مبارکهی بقره پرداخته شد.
پس از آن بحث حزب آغاز شد. بیان شد که حزب در بیان قرآن، روی تنهی ولایت قرار گرفته است. و این نکتهی اساسی بیان گردید که شاخصها به اختلاف نمیکشاند بلکه این امر ولایت است که به اختلاف میکشاند. از آنجایی که اختلاف عامل ایجاد حزب است، به بررسی آن پرداخته شد. با بررسی آیهی 213 سورهی مبارکهی بقره، دو نوع اختلاف طرح شد. یک اختلاف ممدوح که اختلاف قبل از پیامبران و ولایت است و دوم اختلاف مذموم که اختلاف پس از پیامبران است. رفع اختلاف هم به این است که همه در یک امر واحد که همان امر ولایت است، هضم شوند.
سپس بیان شد که اختلاف ممدوح طبیعی است. حتی نگاه قرآن به عِرقهای قومی نگاه مثبتی است. این اختلافات تا جایی که به افراط نرسد، برای شناسایی است(13 حجرات)… لِتَعَارَفُواْ… . در ادامه بیان شد نکتهی اساسی در تعیین بودن خوب یا بد بودن حزب،اختلاف قبل از ولی یا بعد از اوست. سپس نگاهی گذرا به اختلافافکنی پس از علم شد و ادامهی این مباحث به جلسهی آینده موکول گردید.
در ادامه دو نکته راجع به آیه بیان گردید : اول اینکه اتفاق افتادن معجزهها در پی مختصر حرکتی از جانب شخص است. نکتهی دوم به توضیح این پرداخت که گاهی نتیجهها بدون مقدمات متعارف است.
* بخش دوم – مباحث تفسیری
1- جمعبندی آیات 58 و 59 بقره
(58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَايَاکُمْ وَسَنَزِيدُ ﭐلْمُحْسِنِينَ. (59 بقره) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاًَ غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ.
[حدود دقیقهی 3] در جلسات گذشته گفتیم که آیهی 58 و 59 سورهی مبارکهی بقره، به جریان ورود به سرزمین مقدس پرداخت. خلاصهای از این دو آیه چنین است: ممکن است این سناریو در ابتدا ذوقی به نظر میرسید اما با بررسیهایی که کردیم مستند شد. بحث این بود که بروید وارد این سرزمین شوید و اگر میخواهید بهشتی زندگی کنید حول حریم ولایت بچرخید. امر ولایت را به عنوان منطقهی ممنوعه اعلام کنید و به حریم آن تجاوز نکنید. شیاطین هم دقیقاُ وارد همین نکته میشوند. اما بنیاسرائیل کار دیگری کردند. دقیقاُ همان اتفاقی که برای آدم ابوالبشر در اخراج از بهشت افتاد، برای بنياسرائیل افتاد. (59 بقره) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاًَ غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ… اینها کار دیگری کردند. خدا هم بلای آسمانی بر آنها نازل کرد که این بلا، ظَلَمهی آنها را گرفت.
تطبیق این جریان با زمان پیغمبر آنچنان که در رویات آمده است چنین است که گفتند بگویید علی، آنها نگفتند علی و چیز دیگری گفتند. خدا هم بلای آسمان نازل کرد. بلای آسمانی هم خروج از طاعت الهی بود.
1-1- بلا از دست دادن نعمت
[حدود دقیقهی 5] توضیح دادیم که چه بلا و چه نعمت، همیشه به شیوههای خارقالعاده نیست. انتظار نداشته باشید که هروقت گفتند نعمت، از دیوار نعمت بیاید. انتظار نداشته باشید که هروقت گفتند بلا، باید از آسمان سنگ نازل شود. بلکه بلا همان تغییری است که در نعمت انجام میشود. (53 انفال) ذَلِکَ بِأَنَّ ﭐللَّهَ لَمْ يَکُ مُغَيِّر اًنِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ… اگر شرایط انسانها تغییر کند، در شرایطشان تبدیلهای عمدهای بشود، خدا نعمتها را میگیرد. این گرفتن نعمت، خودش یعنی عقاب و عذاب کردن؛ یعنی بلای آسمانی. در قرآن نعمتی بالاتر از ولایت معرفی نشده است. چه نعمتی بالاتر از این معرفی شده است که کسی ذیل حاکمیت الهی زندگی بکند؟! به شواهد آیات و روایات مختلف، این بزرگترین نعمت است. با این حساب، چه بلا و عقابی بالاتر از اینکه این نعمت را از شخص بگیرند. کسانی که نگفتند علی، همین که خروج از طاعت الهی پیدا کردند و از حاکمیت دینی برخوردار نشدند، همین بلای آسمانی است.
1-2- رجز آسمانی، به معنای ریشهداشتن در آسمان است نه نزول سنگ از آسمان!
[حدود دقیقهی 6] توضیح دادیم که رجز آسمانی، لزوماُ به این معنا نیست که مثلاً باران از آسمان بیفتد پایین، بلکه در قرآن بیان شده است که گاو هم از آسمان میآید، آهن هم از آسمان میآید، بلا هم از آسمان میآید. روایات ذیل این هست که طاعون از آسمان آمد. طاعون که از آسمان نمیآید! این بلاها به صورت مریضیهایی است که در جامعهای ایجاد میشود. در روایات مفصلی هم داریم که هر وقت گناهان جدیدی بکنند، خدا مریضیها و بلاهای جدیدی را رواج میدهد. این نگاههای سادهاندیشانهای است که اگر ایدز زیاد شدهاست، پس وسایل پیشگیری را زیاد بکنیم. مگر خدا درگیر همین نکته است؟ جامعه را دچار یک بلای دیگری، بیماری دیگری میکند. خدا اگر بخواهد بلا میآورد.
1-3- عذاب؛ بحث مغفول عصر حاضر
[حدود دقیقهی 8] ادبیات عذاب و عقاب و … ادبیاتی است که در قرآن و در روایات بسیار رایج است اما در زبان ما بسیار مخفی است. تعداد کمی از ما فکر میکنیم که اگر اتفاقی برای ما میافتد، عذاب و عقاب است. مثلاً شخص سردرد میگیرد، با خوردن یک ژلوفن کار را حل می کند. اصلاً بررسی نمیکند چرا این اتفاق افتاده است. او چه کرده است که چنین شده است. اصلاُ ان پدیده شناسایی نمیشود. این است که قرآن می فرماید(94 اعراف) وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ… و در هيچ قريهاي پيغمبري نمیفرستيم …إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِـﭑلْبَأْسَاءِ وَﭐلضَّرَّاءِ… مگر مردم آن قريه را به سختي و بيماري دچار کنیم …لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ. شاید خاکسار شوند. (95 اعراف) ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ ﭐلسَّيِّئَةِ ﭐلْحَسَنَةَ… سپس این شرایط را برمیگردانیم، یعنی مُبدّل میکنیم مکان سیئه را به حسنه، وضعشان خوب میشود …حَتَّى عَفَوْاْ… تا اینکه خیالشان راحت شود و فزونی یافتند …وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ ءَابَاءَنَا ﭐلضَّرَّاءُ وَﭐلسَّرَّاءُ… میگویند پدران ما هم این مشکلات را داشتند. در خشکسالی میگویند به هر حال دورههای خشکسالی-ترسالی داریم. اینها اتفاقات طبیعی است. پدران ما هم همینطور بودند. ولی این خشکسالی را بدهید دست امیرالمؤمنین در کوفه، تحلیلشان به کلی متفاوت است، تحلیل به گناه است. میفرمایند بروید استغفار بکنید. میبینید یک نوع تحلیل دیگر است. اینها را باید در زندگی های شخصی و اجتماعی توجه کنید.
1-4- عرفان اسلامی: در پرتو زندگی آسمانی، زندگی خوب دنیایی داشته باش
[حدود دقیقهی 10] حِطَّه یعنی حکومت تشکیل دهید که به آسمان برسید؛ بنیاسرائیل گفتند حکومت برای حل زندگی دنیوی است. با این کار در عنصر ولایت تفاوت ایجاد کردند. این اصل و ریشهای بوده است که باید میگفتند و نگفتند. و این نکتهی اساسی تفاوت جدی شریعت اسلامی است: ادیان کلاُ دعوت به آسمان میکنند منتها یک لطفی که در کار شریعت دینی وجود دارد این است که «تو براساس آسمانی بودن، زندگی دنیوی خوبی کن.» (58 بقره)… فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً… اگر میخواهی زندگی دنیایی خوبی هم داشته باشی،آسمانی زندگی کن که در پرتو آن زندگی دنیایی خوبی هم داشته باشی. زندگی شخصی و اجتماعی هردو، چنین است.
نسل عرفای آقای قاضی، در زندگیهای فردیشان هم بسیار خوش زندگی میکنند. فرزند علامهطباطبایی میگفتند که ما وقتی مدرسه بودیم، ذوقمان این بود که زنگ بخورد و برگردیم خانه که چهرهی لبخند پدرمان را ببینیم. این زندگی آسمانی است که در زمین هم خوش میشود. این را از الطاف شریعت بدانید. کسی که درست در سیره و سنت دینی زندگی کرده باشد، طوری تربیت میشود که میداند باید برود سرکار، میداند که باید خانواده تشکیل دهد. میداند که باید در امور سیاست و حاکمیت باشد. و میداند در دل همه اینها باید آسمانی زندگی کند. همانطور که قرآن میفرماید (37 نور) رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِکْرِ ﭐللَّهِ… یعنی تجارت هست، بیع هست، درس هست، حاکمیت هست اما لَّا تُلْهِيهِمْ. این از الطاف کار شریعت است در مقابل تمام فِرَق دیگر. فِرق دیگر تا عرفانی میشوند از زمین جدا میشوند. صوفی میشوند، درویش میشوند. در دل زمین، آسمانی نمیشوند. این جزو مختصات و ممیزات شریعت ماست. توصیه میکند که شما در پرتو آسمانی شدن یک زندگی زمینی خوش انجام بده. این محتوا در دین، قرآن و رفتار اهل بیت ما به شدت موج میزند و جزو ممیزات و مشخصات عرفان اسلامیِ نابِ دینیِ قرآنی است.
[حدود دقیقهی 14] این که در آیات اینطور است که (58 بقره)… فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً… از دنیا استفاده بکنید. یک دنیای خوب داشته باشید منتها در پرتو (58 بقره)… وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ… با این حالت انحطاط و سجده و تواضع. اینطور بیایید. اما آنها طور دیگری رفتند که جواب نمیدهد. برای همین است که شما در حاکمان دینی خود ما، مثل امام و آقا، اصلاً احساس نمیکنید که حکومتشان با انقطاع از آسمان همراه است. در بیانات امام و آقا عنوان خدا موج میزند. خدایا تو شاهد باش. همش خدا خداست. یعنی تلقی، تلقی آسمانی است. این تلقی در بقیهی حکومتها نیست. میخواهند دنیا را اداره کنند. این هم جزو ممیزات است که در نسل علامه عرفایی از این دست رشد میکنند که شهدای انقلابند. در نسل قاضیها شهید بهشتی و شهید مطهری و شهید مفتح است. موجودات انقلابی درست میکند در نسل عارف. او میداند که بریدهی از آسمان نمیتواند حکومت کند و اگر هم آسمانی باشد قطعاُ باید به امور دنیایی بپردازد. این محتوای حاکمیت در آیات 58 و 59.
2-آیهی 60
[ حدود دقیقهی 1] (60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ… یاد بکنید هنگامی را که موسی برای قومش استسقا کرد …فَقُلْنَا ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ… ما به او گفتیم که با عصا به سنگ بزن …فَـﭑنفَجَرَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً.. پس دوازده چشمه از آن سنگ بیرون زد و جوشید …قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ… هر گروهی آبشخور خود را میدانست …کُلُواْ وَﭐشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ ﭐللَّهِ… از رزق خدا بخورید و بیاشامید …وَلَا تَعْثَوْاْ فِي ﭐلْأَرْضِ مُفْسِدِينَ. و با تبهکاری در زمین فساد نکنید.
[حدود دقیقهی 17] عرض کردیم که ماجرای تیه چهل ساله از آیات قبل شروع شد. دو آیهی 58 و 59، به جریان ورود به سرزمین مقدس پرداخت و از آیهي 60 برمیگردد به جریان تیه. به جریان سرگشتگی و سرگردانی.[1]
2-1- بیان موقعیت جغرافیایی آیه؛ مستند کردن ماجرای تیه به آیهی 60
[حدود دقیقهی 23] در آیهی 160 سورهی مبارکهی اعراف، این ماجرا چنین بیان میشود: (160 اعراف) وَقَطَّعْنَاهُمُ ﭐثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً… ما آنها را مقطّع کردیم به دوازده اسباط؛ قبیلههایی که هرکدام امتی بودند. …وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ ﭐسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ… و چون قوم موسي از او آب خواستند بدو وحي کرديم که عصاي خود را به اين سنگ بزن. در اینجا قوم استستقا میکند در حالیکه در آیهی 60 بقره، استسقا به موسی(علیهالسلام) نسبت داده شده است.[2] این موارد باید بررسی شود. …فَـﭑنبَجَسَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ… و از آن، دوازده چشمه بشکافت و هر گروهي آبخورگاه خويش را بدانست. بعد در ادامه اینچنین دارد …وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى… و ابر را سايهبان ايشان کرديم و ترنجبين و مرغ بريان به ايشان نازل کرديم. بعد از جریان استسقا، ماجرای منّ و سلوی که در آیهی 57 بقره بیان شده بود، اینجا تجمیع میشود.[3] …کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. از چيزهاي پاکيزه که روزيتان کردهايم بخوريد ، با کفران نعمت به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم ميکردند. این فقرات پایانی نیز مثل آیهی 57 سورهی مبارکه ی بقره است که در اینجا به هم پیوسته است اما در سورهی مبارکهی بقره، در میانهاش ماجرای سرزمین مقدس آمده است.
2-2- حزب
[حدود دقیقهی 25] در آیه اینطور تأکید شده است که وقتی استسقا کردند، به دوازده چشمه تقسیم شدهاند. (60 بقره) فَـﭑنفَجَرَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ… معلوم است که دوازده قبیلهای هستند و هرکدام یک جریانی هستند که میتوان به آنها گفت امت. هروقت بحث از امت میشود شما توقع بحث امام داشته باشید. امام و امت مربوط به یک بستهی معنایی هستند. که اتفاقاً در قرآن میبینید برای این دوازده قبیله، دوازده نقیب، دوازده سرپرست و درواقع دوازده امام برای آنها گذاشته میشود. یعنی این قبایل در این حد هستند که برای آنها رهبر مشخص میشود: دوازده امام، دوازده امت. که این دوازده امت، از هم جدا میشوند و هرکدام مشرب خودشان را پیدا میکنند. درست است که با یک ضرب عصا چنین اتفاقی افتاده است. اما نوع گزارشی که قرآن از این حادثه میکند، با معارف دیگری که ما از بنیاسرائیل داریم میکشاند به این سمت: بحث حزب. یعنی بحث احزاب و بحث امم؛ احزابی که زیر نظر موسی(علیهالسلام) کار میکنند، با هم اختلافهایی دارند. مشارب اینها فرق دارد. هرکدام یک مشرب و طرز فکری دارند و این طرز فکرها شروع میکند به باز شدن.
2-2-1- حزبِ به بیان قرآن: احزاب، روی تنهی ولایت
[حدود دقیقهی 28] نکتهای بیان میشود که در انقلابها مهم است و در انقلاب ما هم بوده است: انقلاب که رفته رفته میآید بالا مثل یک درخت، اقتضاء جدا شدن شاخهها در آن بوجود میآید. یعنی شاخههای مختلف داشته باشیم اما همه از یک تنه. اگر تلقی ما از حزب درست شود، تقسیمبندی درست و قرآنی احزاب در ادبیات امروز باید چنین باشد: انقلابيها، غیرانقلابیها و ضدانقلابها.[4] این تفکیک، درست و قرآنی است. شاخصهی انقلابیگری پس از ضرب و تقسیم همهی شاخصها، تنها ولایت میشود. بنابراین حزب یا در خط ولایت هست که انقلابی است یا در خط ولایت نیست که در اینصورت دو قسمت میشود: اگر ساکت است میشود غیرانقلابی؛ اگر ضد است میشود ضد انقلاب. این یک تقسیم منطقی پیدا میکند.
2-2-1-1- غیرانقلابیها در مواضع خطر، به کفر نزدیکترند تا به ایمان
[حدود دقیقهی 30] البته کسانی که این وسطها هستند در برههی خطر (167 آلعمران)… هُمْ لِلْکُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ… اند، یعنی به کفر نزدیکتر میشوند تا به ایمان. این حالت بدین دلیل است که معمولاً چون باید در مواضعی موضع بگیرند ولی نمیگیرند، در برهههای خطر هم در دامن انقلاب نمیافتند، در آن سمت میافتند. کسانی هستند که این وسطها هستند ولی در برهههایی چون نباید وسط باقی بمانند ولی خودشان میخواهند که باز در همین وسط بمانند، موضعشان در موضع کفر درمیآید تا در موضع ایمان. اینها موجودات غیرانقلابیاند که کلاً کاری به چیزی ندارند. مثلاً عدهای پاکار جنگ هستند، عدهای ضد جنگ هستند. یک عده هم هستند که به این حرفها کاری ندارند. وقتی جنگ شود، اینچنین کسانی عملاً به جنگ نمیروند. پس چنین است که در مواقع حساس، چنین کسانی نزدیک میشوند به موضع کفر تا به ایمان. لذا غیرانقلابیها که فکر میکنند کاری به این انقلاب و جنگ و … ندارند، در مواضعی موضعشان عین موضع کفر و ضد انقلابی میشود. باید تکلیف خودشان را مشخص کنند.
2-2-1-2- ضلالت بعید: دست به شخص بودن و دست به ولایت نبودن
[حدود دقیقهی 33] تفکیک انقلابی، غیرانقلابی، ضدانقلابی، به امر ولایت انجام می شود. شاخص تمام کفرهای اجتماعی، نفاق و … با ولایت گذاشته میشود. یعنی میگویند نسبت شما با ولایت چیست؟ در این راه هستی؟ عقبی؟ جلویی؟ اگر شاخصها به تنهایی میتوانست به فهم انقلابیگری و فهمِ دینی زندگی کردنِ اجتماعی کمک بکند، ما اساساً احتیاج به امر ولایت نداشتیم و با شاخصها حرکت میکردیم. و این همان نکتهی جدی امر ولایت است که کسی با شاخصها مشکل ندارد، مشکل با ولایت دارند. ولایت مشکل ایجاد میکند نه شاخصها. شاخصها زبان ندارند. شاخصها ضرب و تقسیمهای مختلف دارند. وزندهیهای مختلف دارند. لذا شما یک سری شاخص ارائه دهید میبینید کسی با این شاخصهای انقلابیگری مشکلی ندارد. با ولایت مشکل دارند.
[حدود دقیقهی 35] شاهد قرآنی: (59 نساء) يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ ﭐللَّهَ وَأَطِيعُواْ ﭐلرَّسُولَ وَأُوْلِي ﭐلْأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى ﭐللَّهِ وَﭐلرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِـﭑللَّهِ وَﭐلْيَوْمِ ﭐلْئَاخِرِ ذَلِکَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاًَ. هان اي کساني که ايمان آوردهايد خدا را اطاعت کنيد ، و رسول و کارداران خود را فرمان ببريد ، و هر گاه در امري اختلافتان شد براي حل آن به خدا و رسول مراجعه کنيد ، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد اين برايتان بهتر ، و سرانجامش نيکوتر است. هم ریشهاش بهتر است و هم به نهایت بهتری میانجامد. (60 نساء) أَلَمْ تَرَ إِلَى ﭐلَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ… مگر آن کسانی را که خيال ميکنند به کتاب تو و کتابهاي سلف ايمان دارند، یعنی به شاخصها ایمان دارند. گمان می کنند به راه موسی، به کتب اعتقاد دارند. …يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاکَمُواْ إِلَى ﭐلطَّاغُوتِ… نميبيني که ميخواهند محاکمه نزد حاکم طاغوتي ببرند …وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَکْفُرُواْ بِهِ… در صورتیکه امر شدند که طاغوت را کفران کنند. …وَيُرِيدُ ﭐلشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالاًَ بَعِيداً. و شیطان میخواهد شما را به گمراهی دور بفرستد. یعنی انسان گمراه میشود با ضلالت بعید. ضلال بعید با ضلال مبین فاصله دارد. گاهی ضلال، ضلال مبین است، ضلال بیّن است، شخص گناه میکند بعد توبه میکند. گاهی شخص دست به قرآن (شاخصها) است ولی در ضلال است. چرا؟ چون تحاکم را به نزد طاغوت میبرد. این خیلی ضلالت بعیدی ایجاد میکند که شخص دست به شاخص باشد اما دست به ولایت نباشد. شخص خودش فکر میکند که اهل دین است، اهل قرآن هست، اهل نماز شب است اما در واقع در ضلالت است. (61 نساء)وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ ﭐللَّهُ وَإِلَى ﭐلرَّسُولِ… وقتی به آنها گفته بشود که بیایند به سمت دو چیز: یکی شاخصها (مَا أَنزَلَ ﭐللَّهُ)، و یکی نمونهی شاخص (وَإِلَى ﭐلرَّسُولِ). باید براساس نمونهی رسول حرکت کرد، نه براساس شاخصها. رسول هم پشت شاخصها حرکت میکند. چون قرار نیست ما کورمال کورمال پشت رسول حرکت کنیم، بیا به سمت شاخصها و رسول. می فرماید …رَأَيْتَ ﭐلْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً. منافقين را ميبيني که نميگذارند اين سخن اثر خود را بکند ، و با تمام نيرو مردم را از آمدن به نزد تو باز ميدارند. میگویند شاخص آری، توِ رسول نه! این نکته است: از تو رویگردانند نه از شاخصها.
نکتهی اصلی بحث این است که آن امر ولایت است که کلاً به اختلاف میرساند نه شاخصها. شاخصها را میتوان به همه ارائه داد، همه قبول میکنند. اما دست به شاخص بودن و دست به ولایت نبودن، تولید یک ضلال بعید میکند. کسانی هستند که مؤمنِ متعهدِ نمازشب خوانِ اهل قرآن و تفسیر اند، منتها دقیقاُ با همین موضوع مشکل دارند.
2-2-2- اختلاف؛ عامل ایجاد احزاب
2-2-2-1- دو نوع اختلاف: قبل از پیامبران؛ اختلاف ممدوح. بعداز پیامبران؛اختلاف مذموم
[حدود دقیقهی 40] در ادامه به بررسی آیهی 213 سورهی مبارکهی بقره می پردازیم. این آیه، جزو غرر آیات اجتماعی است. همهی آیات یک تابناکیای دارند اما برخی حکم قاعده دارند و قاعدهمند هستند. این آیه نیز قاعده را بیان میکند که چطور اختلافات درست میشود. کدام اختلافات درست است و کدام اختلافات اشتباه است.
[حدود دقیقهی 56] (213 بقره) کَانَ ﭐلنَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً… مردم یک امت واحد بودند …فَبَعَثَ ﭐللَّهُ ﭐلنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ… خدا نبیین را به عنوام مبشرین و منذرین فرستاد. …وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ﭐلْکِتَابَ بِـﭑلْحَقِّ… در کنار نبی و همراه با نبی کتاب فرستاد، یعنی نبی اصل است و کتاب فرع بر اوست. …لِيَحْکُمَ بَيْنَ ﭐلنَّاسِ فِيمَا ﭐخْتَلَفُواْ فِيهِ… تا نبی براساس شاخصهایی که در دست دارد، در مورد اختلافها حاکمیت بکند. معلوم است که باید آیه را به این شکل خواند: کَانَ ﭐلنَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً… ﭐخْتَلَفُواْ فِيهِ… …فَبَعَثَ ﭐللَّهُ ﭐلنَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ… نبیین آمدهاند که رفع این اختلاف را بکنند. مشخص است که یک امت واحدهای بودهاست که رفتهرفته به اختلاف میرسد. روایاتی که ذیل آیه است بیان کرده است که کَانَ ﭐلنَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً… مربوط به زمان حضرت آدم(علیهالسلام) است. تعدادی آدم که با یک سری فطریات و مواعظ حرکتشان را ادامه میدهند. جریانها که جلو میروند، شروع میکنند به اختلاف کردن با همدیگر. مثل اصل انقلاب که با جلو رفتن انقلاب، روحانیت و روحانیون از هم جدا شدند و شروع کردند به اختلاف کردن، رفته بودند به سمت حذف همدیگر. نوع مدیریت امامگونه اینطور بود که گفتند تک صدایی بودن خوب نیست؛ باز شدنها شقاق نیست، اختلاف نیست. مثل درختی میماند که وقتی میرود بالا، شروع میکند به جدا شدن شاخهها و این حالت کمک میکند به تنومندی و زیبایی درخت. بعضی فکر میکنند که باید اساسی را که چیدند مثل ستون، بالا بیاید. به محض اینکه در حرکتها حرفهایی که بوی اختلاف میدهد، زده میشود، احساس ترس و شقاق و فتنه افکنی میکنند. حرفهای متعدد با یک سمت و سو، خوب است و باعث باز شدن میشود. ولی باید دقت داشت که در درخت باز شود. نه اینکه درخت قطعه قطعه شود که باز شود. درخت قطعه قطعه شده این میشود که در امری که ذاتاً واحد است (که همان دین و اسلام و ولایت است)، اختلاف شود و آن امر واحد قطعه قطعه شود. همهی اینها استناد به آیه دارد. این حالت بد است. ولی اگر همهی شاخهها متعلق به یک تنه باشد و باز شود، هیچ هم بد نیست.
[حدود دقیقهی 62] پس یک اختلافی داریم، قبل از پیامبران و رسول، بد نیست. مثل این میماند که کفههای ترازو جابهجا می شود تا برساند به یک نقطهی ثابت و تعادل. آن تکان خوردنها ایراد ندارد. وقتی به نقطهی تعادل رسید، اگر عده ای بازی کنند، آن ایراد دارد. وگرنه تا بخواهد به نقطهی تعادل برساند،اختلاف میکند تا جایی خودش را پیدا کند.
در ادامه اختلاف نوع دوم را بیان میکند: (213 بقره)…وَمَا ﭐخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ﭐلَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ ﭐلْبَيِّنَاتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ… وقتی دلیل روشن میآید باز هم اختلاف میکند، این میشود اختلاف پس از علم. یکی از شاهکارهای بنیاسرائیلیها همین است که اختلاف های پس از علم بکنند. و قرآن هم این نکته را به شدت به آنها تذکر میدهد. این اختلاف پس از علم است که مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ ﭐلْبَيِّنَاتُ باز هم اختلاف میکنند.
[حدود دقیقهی 65] این عبارت را از قرآن داشته باشید که اختلاف پس از علم را به عنوان اختلاف مذموم میداند ولی اختلافات قبل از علم را ممدوح میداند. اتفاقا باعث آمد پیغمبران و شاخص میشود. امت که بزرگ شد، در آن شعبه ایجاد میشود. ایراد هم ندارد.[5]
2-2-2-2- چگونگی رفع اختلاف
[حدود دقیقهی 64] تا اینکه نبیین وارد میشوند که اختلافات (از نوع باز شدن در درخت) را رفع کنند. خدا در چه بستری اختلاف کسانی را که ایمان دارند، حل میکند؟ آنها هم اختلاف دارند. اختلاف ممدوح. یک اختلافی که بیاشکال است در چه بستری حل میشود؟ فَهَدَى ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ﭐلْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَﭐللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم. خدا هدایت میکند اختلاف مؤمنین را در بستر صراط مستقیم. یعنی هدایت میکند که این اختلاف بیاید پیش صراط مستقیم و در پرتو صراط مستقیم این اختلاف حل شود.
[حدود دقیقهی 61] بعضی فکر میکنند که رفع اختلاف این است که همهی این شاخهها را به هم بچسبانند. اما رفع اختلاف این است که همهی اینها در دامنه ی یک امر واحد هضم شود. یعنی کسانی که میآیند به جان همدیگر بیفتند، اتفاقاً میآیند در دامنهی یک امر واحد جمع میشوند. این رفع اختلاف است. مهم این است که این اختلافی که درست میشود، رفع گردد.
[حدود دقیقهی 64] یعنی یک اختلاف پس از علم داریم برای یک عده که بَغْياً بَيْنَهُم روی ستم این کار را میکنند، اختلاف مؤمنین در بستر صراط مستقیم حل می شود.
2-2-2-3- حزب ممدوح و حزب مذموم از نگاه قرآن
[حدود دقیقهی 65] اتفاقی که برای حضرت موسی(علیهالسلام) و قومش میافتد که امتهایی مثل احزابی رشد میکنند، این احزاب ذیل حضرت موسی(علیهالسلام) مشارب مختلف دارد. این تعبیر حزبی که قرآن میگوید تعبیری است که براساس یک امر واحد تأمین میشود. حزب یک مرام نامه دارد که آن امر واحد، تشکیل آن حزب را میدهد. آن امر واحد که تشکیل امت را میدهد، امام است. این ادبیات، ادبیات قرآنی است. میگوید با توجه به مشارب مختلفی که دارند و امام مختلفی که دارند، تولید احزاب میکنند. اگر این مشارب ذیل نظر حضرت موسی(علیهالسلام) و در بستر صراط مستقیم باشد، کاملاً ممدوح است. اگر در همان چیزی که معیار وحدت امم است که همان امر ولی است که خود ولایت است، اختلاف شروع شود، این همان حزب بیخودی است که قرآن از آن به بدی یاد میکند (53 مؤمنون) فَتَقَطَّعُواْ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً… شروع میکنند امر را بین خودشان تکه تکه میکنند …کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ. هر گروهی به دنبال حزب خودش میرود. دنبال راه خودش میرود. کأنّه درخت را تکه تکه میکنند.
[حدود دقیقهی 68] (55 مائده) إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐلَّذِينَ يُقِيمُونَ ﭐلصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ ﭐلزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ. جز اين نيست که ولي شما خداست و رسول او و آنان که ايمان آوردهاند ، همان ايمان آورندگاني که اقامه نماز و اداي زکات ميکنند در حالي که در رکوع نمازند. این آیه شاخصهی ولی را بیان میکند. حالا چه کسی حزباللهی است: (56 مائده) وَمَن يَتَوَلَّ ﭐللَّهَ وَرَسُولَهُ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ… … کسانی این ولایت را تَوَلی کردند و پذیرفتند… فَإِنَّ حِزْبَ ﭐللَّهِ هُمُ ﭐلْغَالِبُونَ. میشوند حزبِخدا. که پیروز هم هستند.
2-2-2-4- اختلاف و شعبه شعبه شدنِ ممدوح طبیعی و مورد پسند دین است
[حدود دقیقهی 69] اختلاف ممدوح، به صورت طبیعی پیش میآید. بحث این نیست که وقتی میگوییم ممدوح است یعنی حتماً باید بشود. اما در واقع امر، چارهای نیست. چراکه جریانهایی که میروند بالا کار بکنند، ذوقهای متفاوتی دارند. مطلق انشعاب کردن چیز بدی نیست.[6] ذوقها، مشارب وقتی متفاوت است و میآید بالا، این تفاوت ذوقها خودش را نشان میدهد. ما آنچه را که زاییدهی طبیعت است چیز بدی نمیدانیم. آنچه زاییده ی طبیعت های اجتماعی است هم بد نیست. خودِ قرآن راجع به اختلافاتی که در اشکال و رنگها و … هست، اینطور میفرماید که (13 حجرات)… لِتَعَارَفُواْ… برای این است که شناخته شوند. این که چهرهها متفاوت است ممدوح است. اگر همه یک شکل بودند که نمیشد. یکی سیاه است یکی زرد است و …، اینها زیباست. انشعاب موجب تعارف و شناسایی میشود. شعبه شعبه شدن ممدوح هم هست. زیرا خدا طبیعت را اینطور آفریده است: (13 حجرات) يَا أَيُّهَا ﭐلنَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى… ای کسانی که ایمان آوردهاید ما شما را زن و مرد آفریدیم …وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ… و شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله کردیم تا از هم شناسایی شوید.
2-2-2-4-1- نظر مثبت دین راجع به عِرقهای قومی- قبیلگی
[حدود دقیقهی 73] نظر دین راجع به عِرقهای قبیلگی و قومی کاملاً مثبت است. اگر یک وقت ترکها شدند جریان پانترکسیم، این صحیح نیست. اما اینکه بالاخره ترکها یک عرقی نسبت به هم دارند، عشیرهها با هم چنیناند، اینها خوب است. اتفاقاً یکی از آسیبهای اجتماعی امروز، عدم وجود محله و آدمهایی است که نسبت به همدیگر غیرت بورزند. قبلاً بچه محل بودن معنی داشت. پدیدههای عشیره، محله، شعوب، احزاب، مثبت هستند به شرط اینکه همهی اینها در پرتو امر واحدی عمل کنند؛ بتوانند خودشان را در امر واحدی هضم کنند.
2-2-2-4-2- سعهی وجودی امام برای هضم همهی احزاب و گروهها
[حدود دقیقهی 74] یکی از قابلیتهای امام همین است. وجود امام باید اینقدر وسعت داشته باشد که متعلق به یک حزب نباشد. امام و ولی برتر از احزاب است. باید احزاب را در خودش نگه دارد. لذا ذوق او یک ذوق مجموعی است. در مورد انسان کامل همین را میگویند. وقتی میگویید همه چیز مُنتَشی از انسان کامل است، به خاطر سعهی وجودی اوست. سعهی وجودیاش و وسعت وجودیاش اقتضای همچین چیزهایی را دارد. در مسایل اجتماعی هم باید ذوقش، یک ذوق پوششدهندهای باشد. خودش متعلق به یک حزب نباشد. آن حزب باید یک امام داشته باشد که اصلاً لزومی ندارد که امام یک حزب با امام حزب دیگر مشرب واحدی داشته باشند. این اختلافات چون زاییده تصورات طبیعی و بافت اجتماعی است اختلاف ممدوحی است.
2-2-2-5- نکتهی اساسی در تعیین بودن خوب یا بد بودن حزب: اختلاف قبل از ولی یا بعد از او
[حدود دقیقهی 76] اینکه اختلاف قبل از حضور ولی یا بعد از آن باشد، تعیین کنندهی بد بودن یا خوب بودن احزاب است. چرا میگوییم ولایت، شما همینجا نگاه کنید. وقتی چیزی به عنوان حزبالله تعیین کرد، با عنوان ولایت تعیین کرد.
در آیهی 19 سورهی مبارکهی مجادله ، باز به همین جریان پرداخته است با بیان عنصر استیلاء و ولایت. (19 مجادله) ﭐسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ ﭐلشَّيْطَانُ…شیطان بر آنان مستولی شد، ولایت بر آنها پیدا کرد …فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ ﭐللَّهِ… یاد الهی را از آنها برد …أُوْلَـئِکَ حِزْبُ ﭐلشَّيْطَانِ… اینان حزب شیطاناند. اگر بخواهند جزو حزب شیطان باشند باید زیر نظر شیطان عمل بکنند. زیر نظر طاغوت که عمل کنند میشوند حزب شیطان، حزب طاغوت …أَلَا إِنَّ حِزْبَ ﭐلشَّيْطَانِ هُمُ ﭐلْخَاسِرُونَ . آگاه که حزب شيطان زيانکارند. سپس در آیهی 22 میفرماید (22 مجادله) لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِـﭑللَّهِ وَﭐلْيَوْمِ ﭐلْئَاخِرِ… هيچ قومي نخواهي يافت که ايمان به خدا و روز جزاء داشته باشد …يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ ﭐللَّهَ وَرَسُولَهُ… و در عين حال با کساني که با خدا و رسولش دشمني ميکنند دوستي کند. حدودشان را با این خطوط خدا و رسول جدا کردند. …وَلَوْ کَانُواْ ءَابَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ… هر چند دشمن خدا و رسول پدران و يا فرزندان و يا برادرانشان و يا قوم و قبيلهشان باشد، فرقی نمیکند. این دیگر همان عِرقی است که عِرق بهدرد نخور است. کُردی که به جریان پ.ک.ک ختم شود و ترکی که به جریان پانترکیسم ختم شود، درست نیست. دوستی با عشیره ای که حدود خودش را با حدود خدا و رسول جدا کرده است، عِرق اشتباهی است. …أُوْلَـئِکَ کَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ﭐلْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ… کسانی که اینچنیناند خداوند ایمان را در دل اینها ثبت کرده است، یعنی دلش مطمئن به ایمان است و ایمان بالایی دارد و خدا با روحی از جانب خودش او را تأیید میکند. چون این رسیدن به قلههای ایمانی است؛ کسی که به یک امر بیشتر نمیپردازد و آن امر خدا و رسول است و هر امر دیگری را هم پای آن حاضر است ذبح کند. این خیلی مرد میدان لازم دارد. امیرالمؤمنین در خطبهی 56 نهج البلاغه میفرمایند نقتل آباءنا وابناءنا واخواننا واعمامنا ما يزيدنا ذلك الا إيمانا وتسليما. ما پدران و فرزندان و برادران و عموهایمان را به خاطر دین میکشتیم. و این جز ایمان و تسلیم بر ما نمیافزود. امیرالمؤمنین میفرمایند که ما اول اسلام، برای اسلام همه کار میکردیم. اگر میخواستیم مثل شما شُل حرکت کنیم که از اسلام چیزی باقی نمیماند. ما خودمان را به هر آب و آتشی میزدیم. ما هوس احمدی روشنها را داریم، بعد سبک زندگیای داریم که از جایمان تکان نمیخوردیم. یک جایی نخواب، یک جایی نخور، یک جایی اگر پول کمی هم به تو دادند، بمان. جا دارد رزمنده ها ما را چنین عتاب کنند.
[حدود دقیقهی 83] …وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا ﭐلْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا… و در جناتي که نهرها در زير درختانش جاري است داخلشان ميکند تا جاودانه در آن باشند …رَضِيَ ﭐللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ… خدا از ايشان راضي شد و ايشان از خدا راضي شدند …أُوْلَـئِکَ حِزْبُ ﭐللَّهِ… این میشود حزب الله …أَلَا إِنَّ حِزْبَ ﭐللَّهِ هُمُ ﭐلْمُفْلِحُونَ. اینها می شوند مفلحون و پیروزان.
2-2-2-6- اختلافافکنی پس از علم
یکی از کارهای بنیاسرائیل اختلافافکنی پس از علم است. البته باید اختلاف پس از علم را نشان داد. بنیاسرائیل از روی حسد از روی بغی و ستم کاری اختلافهای اینچنینی درست میکردند و خداوند راههای رفع اختلافات را طور دیگری بیان کرده است. در فقرهی (60 بقره)… وَلَا تَعْثَوْاْ فِي ﭐلْأَرْضِ مُفْسِدِينَ در آنجا باز می شود که میفرماید افساد نکنید. این افساد اختلاف افکنی پس از علم است. حزبها اگر داخل در حرکت موسی(علیهالسلام) حل شوند و با نقبایی که موسی(علیهالسلام) گذاشته است، جمع شوند، این خوب است. اما احزاب به جان هم میافتند خلاف نظر آن موسی. این بحث در جلسهی آینده هم ادامه پیدا میکند.
فقط یکی دو نکته از زاویهی دیگر بیان میشود که در تفاسیر هم به آن توجه شده است.
2-3- (نکته اول) اتفاق افتادن معجزهها در پی مختصر حرکتی از جانب شخص
[حدود دقیقهی 85] (60 بقره)… فَقُلْنَا ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ… با این عصایت بزن به سنگ که دوازده چشمه بجوشد. برخی این توجه را کردهاند که درست است خدا کارهای معجزهگونه میکند اما یک مختصر حرکتی را از شخص انتظار دارد. معجزهها یک جنبشی در شخص احتیاج دارد. در بحث انفلاق بحر، مگر حتما باید عصا زده شود تا این اتفاق بیفتد؟ در همین ماجرا آیا باید حتماً عصا به سنگ بخورد تا منفجر شود و از آن دوازده چشمه دربیاید؟ (این سنگ هم معلوم است که بزرگ بوده است شبیه کوه، که از آن دوازده چشمه خارج شده است). اگر معجزه است، آیا واسطهی عصا لازم است؟ یا در جریان حضرت مریم (سلامالله علیها) وقتی ایشان زیر درخت نخل میروند می فرماید (25 مریم) وَهُزِّي إِلَيْکِ بِجِذْعِ ﭐلنَّخْلَةِ… تنه درخت را سوي خود تکان بده …تُسَاقِطْ عَلَيْکِ رُطَباً جَنِيّاً. که خرماي تازه بر تو بيفکند. مگر اشکال داشت بدون تکان دادن تنهی درخت خرما بیفتد؟ معلوم است که قرار است معجزهها اتفاق بیفتد ولی شخص هم باید دستی بجنباند.
2-4-(نکته ی دوم) دادن نتیجه بدون مقدمات متعارف
[حدود دقیقهی 88] در طلب برای آب، یکسری راههای عادی داریم و یکسری راههای غیرعادی. در خود قرآن هم همینها آمده است. گاهی خدا اینچنین میفرماید: (21 زمر)… فَسَلَکَهُ يَنَابِيعَ فِي ﭐلْأَرْضِ… یک چشمههایی زیر زمین است. به چشمهها باید با چاهکنی رسید. خدا آب را در دسترس کسی که تلاش کند قرار داده است. گاهی هم اینطور میفرماید: (16 جن) وَأَلَّوِ ﭐسْتَقَامُواْ عَلَى ﭐلطَّرِيقَةِ… اگر استقامت کنند در طریقت …لَأَسْقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقاً. خدا آب گوارا و زیاد میرساند. این آب هم میتواند آب روحانی باشد و هم آبهای مادی. این همان است که در چندجای قرآن آمده است (52 هود)… ﭐسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ ﭐلسَّمَاءَ عَلَيْکُم مِّدْرَاراً… استغفار کنید، سپس توبه کنید آسمان برشما ببارد. اینها هم یک راههایی است. اینکه ناگهان از یک چیز خشک، آب فروان گیر بیاید، مَّاءً غَدَقاً گیر بیاید، چشمههایی که (60 بقره)… فَـﭑنفَجَرَتْ… باشد گیر بیاید، یعنی این اتفاقها هم میتواند بیفتد. در مسایل معنوی میتواند بیفتد، در مسایل مادی هم میتواند بیفتد. حتماً نباید مسیرهای عادیِ کندوکاو مادی را طی کرد.
رزقها هم چنین است. در روایات اینطور آمده است: الرزقُ رزقان، رزق تطلبه و رزق یطلبک. دو نوع رزق هست، یک رزقی که تو دنبال او میدوی و یک رزقی که او دنبال تو می دود. گاهی راههای غیرعادیای هست که رزقهایی دنبال آدم بدود. از مسیرهای غیرعادی با کار کم در مسیر آن رزق (و البته نه تنبلی). مثلاً شما یک کاری بکنید و خدا یک هُلی در جای دیگری بدهد. بشود (251 بقره) …وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَءَاتَاهُ ﭐللَّهُ ﭐلْمُلْکَ وَﭐلْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ…داوود جنگیده است، خدا به او علم داده است. او وظیفهاش را انجام داده است، اما مشخصاً نتیجهای که داده است یک نتیجهی غیرمتعارف است. نتیجهی علم، عمدتاً نتیجهی جنگ نیست. دست خدا باز است. خزائن آسمان و زمین دست اوست. اگر میگوید (282 بقره)… وَﭐتَّقُواْ ﭐللَّهَ وَيُعَلِّمُکُمُ ﭐللَّهُ… یعنی با تقوا ممکن است خدا علم دهد. خدا ممکن است با جنگ علم دهد. با رسیدگی به محرومین علم دهد.
از هر طرف تیر دعا کرده ام روان/ شاید کزان میانه یکی کارگر شود. من به طلبه های خودمان میگویم که چون مسیر شما علمی است، اگر کارهای متنوعی بکنید، خدا شما را در مسیر علم، هل میدهد. خدا هل میدهد، چون فرمانتان در علم است، هلی که می دهد در علم درمیآید. شما محرومیت زدایی میکنید، علمتان زیاد میشود.
[حدود دقیقهی 92] دادن نتیجه بدون مقدمات متعارف، چیز عجیبی نیست. اینکه آب برای انسان از جایی منفجر بشود، چیز غیرمتعارفی است. قرآن بسیاری از این نتایج غیرمتعارف را گفته است. فرموده است استغفار کنید ما آب فراوانی بر شما نازل میکنیم که نعمت و رحمت باشد. گاهی آب فراوان در جایی، سیل میشود. البته این به این عنوان نیست که اینها تک عامل است.[7]
نتیجهی احترام به والدین، رزق است. هیچ ربطی به هم ندارد. آقای دولابی میگفتند که یکی از آشناهایشان، در کسادی بازار از زمین و آسمان برای او میریخت. برای ما سؤال بود که چطور رزق او باز میشود. فهمیدیم که ماهی یک بار سر قبر پدر و مادرش میرود و مفصل دعا میکند و همانجا مشکلات بقیه را حل میکند. خواستم به او بگویم اگر هفتهای این کار را بکنی، رزقت وسیعتر میشود. ترسیدم که پولش از پارو بالا رود و ظرفیتش را نداشته باشد.
اینهایی هم که گفتم، خوب است انسان باور کند و برود دنبال آن. نه اینکه آنقدر یرای طلب روزی بدود که بعد از عبادتش بزند. در صورتیکه شاید شما نماز اول وقت بخوانی، احترام والدینت را نگه داری، به محرومین کمک کنی، رزقت باز شود.
صلوات!
[1] . [حدود دقیقهی 17] ممکن است ما در چنین دورهای باشیم. الان هم اگر مشکلات هست یک نگاه خوشبینانه این است که مریض در حال بالا آوردن است. در مسیر پیشرفتهایی قرار دارد که بناست آماده شود برای حکومت و دورههای آمادگی خودش را طی بکند. شاید نیاز به یک دورهی چهلساله باشد تا در او آمادگی ایجاد شود. الان هم سمومی را در خودش جا داده و در این دو سه سال آخر (نزدیک انقلاب به چهل سال) مریض در حال بالا آوردن است. باید تفعّل به خیر بزنیم : تَفَعّلوا بِالخَیرِ تَجِدوه.
نگاه خوشبینانه
[حدود دقیقهی 19] در حوادث عالم خوشبینی داشته باشید. خداوند میفرماید«أنا عندَ ظن عبدیَ المؤمن بی»، من در نزد گمان بندهی خود نشستهام. اگر خوشبینانه دربارهی خدا فکر کنید، خدا اتفاقات خوش رقم میزند.
سیرهی حضرت رسول (صلیالله علیه و آله) نیز چنین بوده است. صلح حدیبیه که انجام شد، شخصی از طرف سپاه مقابل برای مذاکره آمد. پیغمبر از او پرسیدند اسمت چیست؟ گفت سهیل بن عمر. حضرت گفتند: سَهُلَ أمرُنا. از اسم شخص استفاده میکنند برای یک نوع خوشبینی در آن ماجرا. یا وقتی برای خسروپرویز نامه مینویسند، او نامهی پیغمبر را پاره میکند و در آن خاک میریزد و برمیگرداند به پیغمبر. پیغمبر که نامه را باز میکنند، کسانی که اطراف ایشان بودند تا خاک را دیدند گفتند خاک به سرمان شد. از این جهت که ایران امپراطوری بزرگ جهان بوده است و اطرافیان به نوعی میترسند. حضرت میفرمایند: ‹خیر، خاک ایران افتاد دست مسلمین.› یک نفر وقتی باران را میبیند میگوید، بَه باران. اما یک نفر دیگر میگوید اَه خیس شدیم. مریض میشویم. هر اتفاقی را برداشت خوب و خیر کنید. از در بیرون آمدید و زباله دیدید بگویید ‹ان شاءالله خدا می خواهد امروز زباله های وجود ما را خارج کند.› اینگونه زندگی همه اش خوش می شود. حادثه ها را هم فکر خوب می کند. فرق ندارد. حادثهها را باید فکر خوب کرد.
گفتند که تفعل بد نزنید. چیزی را بد ارزیابی نکنید. ممکن است بد باشد و عقاب باشد اما این عقابها انسانساز است. شرطه الخمیس که از گارد ویژههای امیرالمؤمنین بوده است. تا نشست روی صندلی، پایهی صندلی در می رود و به زمین میخورد. امیرالمؤمنین میفرمایند خدا را شکر که شیعیان ما و خاصان ما اینطورند که اگر کاری بکنند در همین دنیا به سرعت نتیجهاش را میبینند. میپرسد مگر من چه کردهام؟ میفرمایند: وقتی نشستی روی صندلی بسم الله نگفتی. این که هم عقاب است و هم این است که خوشبینانه است که طهارت ایجاد میکند.
[2] . (60 بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ…
[3] . (57 بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.
[4] . نه این حزبهای موجود اصلاحطلب و اصولگرا که نه تنها خوب نیست بلکه نجس هم هست. این نحوه از تقسیمبندی اصلا نداریم. بعدا نکاتی راجع به آن عرض میشود.
[5] .مباحث سیاسی روز :
[حدود دقیقهی 41] آشتی ملی حرف مزخرفی است. انگار یک دعوای الکی بوده است. بعدش یک عده کارهایی کردند. خیلی وقتها تحریمهایی هم که شدیم به خاطر کار آنهاست. حالا بیتوبه یعنی بی غلط کردم، همه چیز تمام. بیاییم این وسط بگوییم روی همدیگر را ببوسیم. اینطور نیست؛ باید از همهی ملت عذرخواهی بکنند.
[حدود دقیقهی 48] (159 بقره) إِنَّ ﭐلَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ ﭐلْبَيِّنَاتِ وَﭐلْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي ﭐلْکِتَابِ أُوْلَـئِکَ يَلعَنُهُمُ ﭐللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ ﭐللَّاعِنُونَ. به درستي کساني که کتمان ميکنند آنچه را از بينات و هدايت که ما نازل کرديم بعد از آنکه آن را براي مردم در کتاب روشن ساختيم ، اينگونه اشخاص را خدا لعنت ميکند و همه لاعنان نيز لعنت ميکنند. (160 بقره) إِلَّا ﭐلَّذِينَ تَابُواْ… مگر کسانی که توبه کنند …وَأَصْلَحُواْ… و اصلاح کنند …وَبَيَّنُواْ… بعد هم نسبت به همه آن چیزی که کتمان کرده، اعتراف کنند …فَأُوْلَـئِکَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَاْ ﭐلتَّوَّابُ ﭐلرَّحِيمُ. آن وقت من هم میبخشم. لذا کسانی که گند 88 را زدند و مخصوصاً رؤسایشان، اینها که مملکت را بردند در تحریمهای سنگینتر، اختلافات را درست کردند، اختلاف مذموم درست کردند (اختلاف بعد از ولایت؛ یک اختلاف ممدوح است که اختلاف قبل از ولایت است که اختلافی است که باز میشود.) اینها غلط میکنند که دوباره به فضای سیاسی کشور بازگردند. این حرف، مزخرفترین حرف سیاسی اجتماعی است. اختلاف پس از ولایت، بی توبه و بی اصلاح، قابل قبول نیست. اگر غیر از این باشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. جالب است که بعضی از متدینین این چیزها را تکرار میکنند. معلوم است که دیگر نه شاخص دست او هست و نه امر ولی.
شمر هم وقتی توبه بکند، در معرض بخشش است. حر هم که توبه میکند در معرض بخشش است. به هر جهت حر جلوی لشگر را گرفت و اینجا خواباند. اما بخشش برای کسی است که اول توبه بکند، دوم اصلاح بکند. برای همین هست که میگویند گناه نکردن بسی آسانتر از توبه کردن است. چون توبه کردن بسیار مشکل است. به خصوص در امور اجتماعی. گاهی کاری در امور پرودگار کردم توبه میکنم، گاهی یک مملکت را به آتش کشیدم، کاری کردم که یک مملکت دچار تحریمهای سنگین شده است. اینها با هم متفاوت است. کسانی که این کار را کردند بخصوص رهبرهایشان، باید توبه بکنند، اصلاح بکنند یعنی در خط ولایت حرکت کنند. سوم هم تبیین بکنند. بگویند ما غلط کردیم از همهی کسانی هم که تبع ما بودند عذرخواهی میکنیم. آنها هم غلط کردند. اگر اینکارها انجام شد، تازه در معرض بخشش اجتماعی قرار میگیرند. ما اختلافهای پس از حل ولایت میتوانیم داشته باشیم، و مملکت هم میتوانیم به آشوب بکشیم و آب تکان نخورد!! آن بی وجدانی که این شعارها را شروع میکند، بواسطهی رحم نیست که این حرفها را می زند بلکه به خاطر بیشرفی است. او میداند که چه انعکاسی را در جامعه میگذارد. میداند که اگر این اتفاق بیفتد کلاً فاتحهی جمهوری اسلامی خوانده شده است. این حرف، مثل همان حرفی است که گفتند انتخابات را باطل کنید که آقا جلویشان ایستاد. اگر انتخابات در آن موقع باطل میشد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشد. در انتخابات بعدی، باز عدهای نتیجه را قبول نمیکردند. عین همان اتفاق را مجدد با یک ادبیات دیگری یک عده تکرار میکردند. یک عدهای این حرفها را می زنند که انسان نمیتواند قبول کند که او نمیفهمد که این حرف را میزند. او شرافت اجتماعی و شرافت انقلابی ندارد. که انقلاب را حاضر است به باد دهد با طرح عنوان آشتی. ظاهر آن زیبا و قشنگ است. راجع به این قضایا باید سفت موضع گرفت. اگر واقعاً آقا را نداشتیم، عدهای ریشهی انقلاب را با این حرفها زده بودند. خوب است که کسی هست که محکم جلوی این زیادهخواهیها میایستد.
[حدود دقیقهی 43] البته باید این تلقی درست شود که ما یک حکومت مهدوی داریم و یک حکومت علوی. حکومت مهدوی حکومت ایدهآل است. حکومت علوی، رهبر دارد اما اصلاً ایدهآل نیست. با ایدهآلها خیلی فاصله دارد. بعضی تصورشان راجع به حکومت امیرالمؤمنین خیلی اشتباه است. شُریح قاضی منسوب خود امیرالمؤمنین است که به همه چیز گند میزند. در حالیکه قاضیالقضات امیرالمؤمنین است. در جریان امام حسین(علیهالسلام) هم آن کارها را میکند. این میشود واقعیت میدانی حکومت علوی. باید توجه داشته باشیم که ما گاهی شاخصهای حکومت مهدوی را میگوییم در حالیکه خودمان با حکومت علوی سروکار داریم. حکومت علوی هیچ فوقالعادگی هم ندارد. البته معلوم است که میخواهد به سمت حکومت ایدهآل برود اما در عمل بعد از چهار سال و نه ماه به طرز مفتضحانهای شکست میخورد. تا جایی که در نهجالبلاغه حضرت اینطور فرمودند که همین یک کوفه برای ما مانده است. یعنی آخرش میرسد به اینجا. حکومتی که چنین اتفاقاتی را تجربه کرده است: سه فتنه و جنگ داخلی سنگین در شرایط کشور، حملههای معاویه، جریان حکمیت، برگرداندن حکمیت توسط کندروهایی که تبدیل به تندروها شدند و با هم ائتلاف کردند، تبدیل کردند به نهروان. کسانی که خودشان حکمیت را بوجود آوردند گفتند که چرا حکمیت کردید. (اینکه تندروها میشوند کندرو و کندروها میشوند تندرو، یک قاعده است). این صحبتهایی که ما میکنیم راجع به حکومتهای مهدوی است. در حکومت علوی اتفاقات دیگری میافتد. به یک دلیلی، امیرالمؤمنین اشعث بن قیس کِندی را با اینکه واقعاً او را قبول ندارند، و جزو صحنه گردانهای بعدی ماجرای حکمیت و صفین هم هست مجبور است کنار دست خودشان نگه دارند و با احترام. یعنی حضرت موجودِ شاخصِ باآبرویی که خطرناک است را بایدکنترل کنند. اولین نامه را در بیعت به او مینویسند، وقتی که میآید با جلال و جبروتی از او استقبال میکنند. شاید در مدل مهدوی، پس گردن چنین شخصیتی هم بزنند. شخصیتی که آدم خطرناکی است و نباید در حکومت بماند. اما در حکومت علوی متفاوت است. باید بتوانند در سیستم حفظش کنند. بله! اگر عقول میکشید امیرالمؤمنین هم یک پسگردنی میزدند به اشعث (حاکم آذربایجان)، یک نفر دیگری جایش میگذاشتند. لذا آخر همهی این بحثهایی که میکنیم این است که ولی و ولایت هرکاری که کرد.
[6] . ما انشعابهای سریع میکنیم. معروف است که ایرانیها اگر یک نفرشان بشود دو نفر، حزب می زنند، اگر بشود سه نفر، اختلاف میکنند، اگر بشود چهار نفر، انشعاب میکنند. یعنی کلاً با همدیگر نمیتوانند کار کنند.
[7] . در همین رزمندهها هم داریم. بعضی از اساتید واقعا برایمان جای تعجب است که آنها کِی درس خواندند. همیشه در جنگ بودند. چطور درس هم میخواندند؟! اما دقت کنید که نتیجهای که داده است را حمل بر باهوشی نکنید. چراکه مشخص است که او انسان خارقالعادهای نیست به جهت فهم و درک.