باسمه تعالی جلسهی 45 تفسیر سورهی مبارکهی بقره حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 30 دی 95 فهرست مطالب *بخش اول – گزارش کوتاه * بخش دوم – مباحث تفسیری مقدمه بحث موضوعی احسان؛ محسنین 1-واژهي محسنین 1-1-عدم توانایی کتب لغت در بیان معنی «محسن» 1-2-قرآن و واژهی محسنین 1-2-1-طیف معنایی داشتن لغات در قرآن 1-2-2-معنای کلمه محسنین در قرآن 1-2-2-1-مؤمنین معمولی؛ پایبند به دنیا 2-بررسی آیات محسنین در قرآن، شناختن محسنین در منطق فردی و اجتماعی 2-1-نمونهی اول 2-1-1-هجده سالگی در منطق دینی، سن رسیدن به کمالات 2-2-نمونه دوم 2-2-1-خواندن خدا از روی تضرع و با آداب 2-2-2-خدای قرآن نزدیک است به خلاف خدای فلاسفه 2-2-3-حالت تعادل بین خوف و طمع 2-3-نمونه سوم 2-3-1-رساندن محسنین به جایگاه متوقَّع و سَروری دنیا؛ اجر ویژهی آنها درهمین دنیا 2-4-نمونه چهارم 2-5-نمونه پنجم 2-5-1-دأب دین اسلام: در زمین آسمانی باش 2-5-2-رأفت و رحمت ،جعل الهی در مسیحت 2-6-نمونه ششم 2-7-نمونه هفتم 3-«محسنین» در ابعاد اجتماعی 3-1-بصیرت یعنی فهمیدن وظیفه از منظومهی فکری ولیّ 3-2-مقام اِتّقا در برابر خدا و ولیّ آیات اصلی: آیه 58 بقره سایر آیات: 133 تا 135 اعراف،116 و 117 هود، 53 انفال، 30 شوری. موضوع اصلی: محسنین در قرآن موضوعات فرعی: احسان، طیف داشتن لغت، شرک، مقام کأنّه، هجده سالگی، دعا با تضرع و آداب، تخیل پاک، خدای قرآن، خدای فلاسفه، بصیرت، مقام اتّقا، تقوا، سپرگیری *بخش اول – گزارش کوتاهجلسهی این هفته به مدت حدوداً 1 ساعت و 30 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 58 و 59 سورهی مبارکهی بقره (وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ…، فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ…) برگزار شد. در ابتدا بیان شد که این دو آیه در بیان داستان ورود به ارض مقدس است. این نکته تذکر داده شد که به این دو دلیل تأمل بیشتری لازم است در این داستان؛ یکی عدم تناسب جرم و مجازات و یکی محدود شدن قرآن در بیان یک قضیهای در گوشهای از تاریخ که به امروز هم مربوط نیست. برای بررسی بیشتر، ابتدا بحث موضوعی راجع به محسنین آغاز شد و پیگیری بحثهای دیگر به جلسهی بعد موکول گردید. در توضیح بحث محسنین، ابتدا بیان شد که کتب لغت ناتوان هستند در بیان وجوه معنای واژهی محسنین. لذا برای یافتن این معنا، باید به خود قرآن مراجعه شود. برای بررسی این واژه در قرآن، در ابتدا با بررسی واژهی شرک، بیان شد که بعضی کلمات در قرآن دارای طیف معنایی گسترده هستند. اما در مورد واژهی محسنین، دایرهی معنایی مشخصی را میتوان یافت. سپس به بررسی واژهی محسنین از منظر قرآن پرداخته شد. بیان شد که قرآن در مورد برترین حالات نیکوکاران از این واژه استفاده میکند. به عبارت دیگر مقام احسان، از یک حدی به بالاست و گویا به نیکوکارِ معمولی نمیگویند محسن. همچنین با توجه به حدیث پیامبر (ص)، مقام محسنین مقام کأنّه است، اینکه خداوند را آنگونه بپرستی کأنّه او را میبینی، که اگر تو او را نمیبینی او تو را می بیند.. مقامی است که شخص ایمان به غیب دارد و تقریباً به لوازم آن پایبند است. سپس برای بررسی بیشتر، هفت نمونه از آیات بررسی شد که ضمن بیان خصوصیات محسنین، ذیل هرکدام از آیات مباحثی بیان گردید. در نهایت هم توضیحی راجع به ابعاد اجتماعی محسنین داده شد و در ضمن آن مقام اتّقا بیان شد. * بخش دوم – مباحث تفسیریمقدمه(58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَايَاکُمْ وَسَنَزِيدُ ﭐلْمُحْسِنِينَ. (59 بقره) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاًَ غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ.[1] این دو آیه شبیه به دو آیه در سورهي مبارکهی اعراف است: (161 اعراف) وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ ﭐسْکُنُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ وَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُواْ حِطَّةٌ وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطِيئَاتِکُمْ سَنَزِيدُ ﭐلْمُحْسِنِينَ. (162 اعراف) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ قَوْلاًَ غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَظْلِمُونَ.[2] [حدود دقیقهی 3] این دو آیه بود که نشان میدهد بنیاسرائیل پس از عدم انجام دستور و گرفتار شدن به تیه چهل ساله، با چه روحیهای وارد ارض مقدس شدند. این ماجرا که در آن به بنیاسرائیل اینقدر گفته شده است که وارد سرزمین مقدس شوید، حالا گویا با دو آیه، تمام شده است. آن هم به خاطر اینکه قرار بوده است چیزی بگویند و چیز دیگری گفتند و بعد دچار عذاب الهی شدند. کأنّه آیه برای ما هیچ پیامی ندارد. این عجیب است که قرار بوده بنیاسرائیل سجده کنان وارد سرزمین موعود شوند و بعد هم ظاهراً باید میگفتند حِطَّةٌ، ولی گفتند حِنطَّةٌ، و دچار عذاب الهی شدند. با این تعریف، تناسب جرم و مجازات در این داستان عجیب است. داستان که عجیب شد، باید در اطرافش فکر کرد. البته تعبّد خوب است اما در این حد، نه! تعبّد مانع از فکر کردن نیست. داستانهایی مثل رفع طور بر سر بنیاسرائیل و پیمان گرفتن از آنها، داستانهایی هستند که خاص میشوند. در این صورت باید به لایههای دیگر داستان فکر کرد و به آن لایهها پی برد. هرگاه دیدید در قرآن داستانها چنین میشود، آن قرآنِ کآفّهٌ للناس نیست دیگر. بلکه گویا قضیهٌ فی واقع را در گوشهای از تاریخ بیان میکند که تنها میگوید و به من هم مربوط نیست. شبیه داستان گفتن شاهنامه است دیگر. در اینجاهایی که فکر میکنید داستان گفتن قرآن، قضیهٌ فی واقع شد، باید دقت کنید. در ضمن عدم تناسب جرم و مجازاتها، به خاطر جابه جا کردن یک کلمه (کلمهی حطّه)، عجیب به نظر میرسد. از همین دو منظر بود که جا داشت روی این دو آیه، تأمل بیشتری بکنیم. این دقت خاص در دو بُعد طرح میشود. یکی بحث قریه است که در جلسهی آینده به آن میپردازیم، یکی هم بحث محسنین است. بحث موضوعی احسان؛ محسنین1- واژهي محسنین1-1- عدم توانایی کتب لغت در بیان معنی «محسن»[حدود دقیقهی 7] این واژه باید باز شود و بیان شود که فرهنگ محسنین در قرآن چیست. همچنین بیان شد که ترجمهها هم نمیتواند فرهنگ محسن را در قرآن بازگو کند. بار معناییای بیشتر از نیکوکار، برای واژهی محسن نمی توان پیدا کرد. در حالیکه برای شناختن لغت در قرآن، باید از خود قرآن تمسک جست تا از کتب لغت. کتب لغت ابتدای معنی را میگوید، مثلا میگوید محسنین به معنای نیکوکار داریم؛ یعنی بدکار را شامل نمیشود. بیش از این را لغت نامهها خیلی نشان نمیدهند. 1-2- قرآن و واژهی محسنین1-2-1- طیف معنایی داشتن لغات در قرآن[حدود دقیقهی8] بعضی از لغات هستند که طیف معنای وسیع دارند، مثل بحث شرک. شما لفظ شرک را در قرآن اگر نگاه کنید، از شرکِ مراتب مادون شروع میشود که به بتپرستی میرسد، تا شرک بسیار مافوق که میفرماید (106 یوسف) وَمَا يُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِـﭑللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِکُونَ.[3] که اکثریت مؤمنین مشرکاند، از ائمه پرسیدند این به چه معناست، فرمودند، اکثریت مؤمنین یک مقدار ریا میکنند. یعنی در اینجا شرک به ریا تعبیر شده است. پس میبینید که یک طیف معنایی در این لغت وجود دارد. یا عبارات دیگری راجع به شرک هست. حضرت ابراهیم چنین میفرماید (79 انعام) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ…من وجهام را به طرف حق میکنم.[4] …حَنِيفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ. من مثل شما مشرکین نیستم. حضرت ابراهیمی که میگوید وَمَا أَنَاْ مِنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ، یا وقتی امیرالمؤمنین در نمازش این آیه را میفرماید، حتماً منظورشان این نیست که بتپرست نیستند. بلکه شرک در مقامهای بالا چیز دیگری است. این که یک نفر در یاد خدا باشد، اما حواسش به دیگری هم باشد، در نوع خودش شرک است. لذا برخی از لغات دایرهی گستردهای دارد. در جای دیگری چنین آمده است (162 انعام) قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُکِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ﭐلْعَالَمِينَ.[5] اینکه نمازم، اعمالم، زندگیم، مرگم، درسم، کارم، همهی اینها را برای خدا انجام میدهم. (163 انعام) لَا شَرِيکَ لَهُ… هیچ شریکی هم ندارد. حال کسی که اینطور زندگی میکند، مثل مادر بچهمُردهای است که از فوت بچهاش مدتی گذشته است. میبینید با شما حرف میزند، اما در عمق چهرهاش مشخص است که حواسش ضمن اینکه به شما هست، به شما نیست. حواسش پیش بچهاش است. کسانی هم که توانستهاند آسمانی زندگی کنند، چنین میشوند. من اخیراً در یکی از مدافعین حرم، چنین چیزی را کاملاً دیدم. از زن و بچهاش، کارش، مقامش از همه گذشته بود. با شما میگفت و میخندید اما حواسش جای دیگری بود. گویا در قرب شهادت قرار گرفته بود. حال او چنین است که (162 انعام) قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُکِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ﭐلْعَالَمِينَ. . (163 انعام) لَا شَرِيکَ لَهُ… خدا شریک ندارد. این شریک ندارد، چیز دیگری است. در اینجا شرک، خیلی خیلی خیلی لطیف شده است، با این حال، شخص چنین شرکی هم ندارد و هیچ کس را در هیچ کارش راه نمیدهد. 1-2-2- معنای کلمه محسنین در قرآن[حدود دقیقهی 18] کلمهی محسنین در قرآن به قدری ارتقاء پیدا کرده است که از یک سطحی رفتهاست بالاتر. دیگر این پایینها نیست. به عبارت دیگر گویا به نیکوکارِ معمولی نمیگویند محسن. گرچه این لغت اقتضاء و کشش این معنا را هم دارد اما کأنّه به یک نیکوکار معمولی نمیگویند محسن. محسنین و مقام احسان، از یک حدی به بالاست. قرآن در بحرانیترین حالات و در اوجترین حالات، از کلمهی محسنین استفاده میکند. این یک واژهشناسی قرآنی است در نحوهی استعمالاتی که خودِ قرآن استفاده میکند. برای همین بوده است که عدهای از خودِ ائمه پرسیدند احسان و محسنین یعنی چه؟ با اینکه خودِ سؤالکنندگان عرب بودند. پاسخ پیامبر ،گزارشی است که مقام محسنین را به عنوان مقام کأنّه بیان میکند. پیامبر میفرمایند انْ تَعْبُدَاللهُ کاَنَّک تَراهُ فَإِنْ لَمْ تَکنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یراک؛ اینکه خداوند را آنگونه بپرستی کأنّه او را میبینی، پس اگر تو او را نمیبینی او تو را می بیند. اگر بخواهید این حالت دیده شدن را حس بگیرید، مثل این است که دو نفر دارند با هم دربارهی شما پچ پچ میکنند، همین باعث میشود که دست و پای آدم جمع شود. با اینکه من آنها را نمیبینم اما همین که میفهمم دیده میشوم، دست و پای آدم جمع میشود. به این میگویند مقام کأنّه. کاَنَّک تَراهُ، یعنی کأنّه میبینی، اگر هم تو نمیبینی، دارند تو را میبینند. این میشود مقامی که شخص ایمان به غیب دارد و تقریباً به تمام لوازم غیب پایبند میشود. این بحثی بود که جلسهی گذشته بیان شد. 1-2-2-1- مؤمنین معمولی؛ پایبند به دنیا[حدود دقیقهی 22] در مقابل کسانی که از این پایینترند، فیالجمله ایمان دارند اما به لوازمش پایبند نیستند. یعنی شما اگر از او بپرسی آیا اقتدار با حق است؟ میگوید آری. سپس اگر بپرسی پس روزی را خدا میدهد؟ میگوید آری، اما اگر برسید به لوازم ایمان، میبینید آن را نمیپذیرد. علامه این را مفصل بحث میکنند و میگویند گاهی به قدری انسان غرق در مادیات میشود که به همین مادیات اعتماد میکند. اگر به یک نفر بگویید که من وعده میدهم، قبول میکند. مثلاً اگر قرار است پولی بدهم، با اطمینان وعدهی من را قبول میکند. اما انسان به مواعید و وعدههای خدا اعتماد نمیکند. چرا؟ به خاطر این است که اینقدر با ماده کار کرده است، اعتقادات حق را که قرار است او را از ماده جدا کند، باور نمیکند. اینجا آن نکته عرض شد که یکی از اسرار اینکه گفتهاند از ماده کم استفاده کنید، استفادههای پرُ وپیمان از این عالم نکنید، نحوهی خوردن، خوابیدن، هتل رفتن، و … اصلا مسئلهی تعمیر کردن هم که در جلسهی گذشته عرض شد، به این بحث مرتبط است؛ نمیخواهند شما از این دنیا خیلی استفاده کنید. میخواهند شما را بکَنند و ببرند بالا. 2-بررسی آیات محسنین در قرآن، شناختن محسنین در منطق فردی و اجتماعیابعاد وسیعی از این مقام در آیات قرآن، بیان شده است. که به بررسی آن میپردازیم تا معلوم شود که فضای محسنین در چه حالتی است تا مفهوم (58 بقره) …وَسَنَزِيدُ ﭐلْمُحْسِنِينَ مشخص شود. 2-1- نمونهی اول[حدود دقیقهی 24] ابتدا دو آیهی زیر را با هم بررسی میکنیم. این دو آیه از جهت روال داستانی قبل از پیغمبری این دو بزرگوار است: (22 یوسف) وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ… وقتی بلوغ أشُد پیدا کرد، یعنی استخوانبندی کامل شد، همان سن هفده هجدهسالگی …ءَاتَيْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً… ما حکمت و علم به آنها دادیم. هنوز پیغمبر نشده بودند، در این سن، از جانب ما حکمت و علم گرفتند، نه از راه مطالعه و … . …وَکَذَ لِکَ نَجْزِي ﭐلْمُحْسِنِينَ. ما محسنین را هم همینطور پاداش میدهیم. یک قاعدهای هست که خدا یک علومی و حکمتهایی را بر قلب مؤمنین و محسنین سرازیر میکند. شخص باید غبارها را ببرد کنار تا اینها را بگیرد. اگر پیچ این موج با آن موج یکسان در بیاید، چنین پاداش میدهیم. سورهی قصص هم راجع به حضرت موسی(علیهالسلام) چنین میفرماید (14 قصص) وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَﭐسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذَلِکَ نَجْزِي ﭐلْمُحْسِنِينَ. این عبارت، یک عبارت تکراری است. این حس را میدهد که گویا محسنین، گروه ویژهاند که به عنوان قاعده با آنها چنین برخورد میشود. 2-1-1- هجده سالگی در منطق دینی، سن رسیدن به کمالات[حدود دقیقهی 28] توجه شود که مدل تبیینهای قرآنی با مدل تبیینهای ما خیلی متفاوت است. مدل تبیین قرآنی این است که شخص در سن هفده هجده سالگی باید به مقامات رسیده باشد در حالیکه در تبیینهای ما، از جوان انتظار جوانی کردن دارند. بیان قرآن چنین است (37 فاطر)… أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا يَتَذَکَّرُ فِيهِ مَن تَذَکَّرَ… آیا ما آنقدری عمر ندادیم که او تذکر پیدا کند؟! در روایات داریم که این آیه در توصیف بچهی هجده ساله است. هجده سالگی در منطق دین، منطق رسیدن به کمالات است (14 قصص) …بَلَغَ أَشُدَّهُ وَﭐسْتَوَى… یعنی رسیدن به کمالات جدی، سن هجده سالگی است. حالا این هجده سالگی ما را نگاه کن با مثبت هجده غربی ها! مثبت هجده آنها میشود منغمر در کثافات، گویا حالا که هجده ساله شد میتواند هر صحنهای را نگاه کند، مثبت هجده در منطق دین یعنی فرد کمکم میخواهد پیغمبر شود. این هجده کجا و آن هجده کجا! یا وقتی ما میخواهیم مقام مقربین را توصیف کنیم میگوییم آنها که خیلی بالا هستند، رهایشان کن، ما که به آنها نمیرسیم. این نگاه، میخواهد انسان را کوتوله کند. اما کجای قرآن گفته است که مقام مقربین و مخلصین را رها کن؟ شما که به آن نمیرسی بیا پایینتر؟ هیچ تبیین قرآنی ندارد. 2-2- نمونه دوم2-2-1- خواندن خدا از روی تضرع و با آداب[حدود دقیقهی 31] (55 اعراف) ﭐدْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً… خدا را بخوانید از روی تضرع و در نهان و مخفی …إِنَّهُ لَا يُحِبُّ ﭐلْمُعْتَدِينَ. خدا تجاوزکاران را دوست ندارد. تجاوزکاران در اینجا یعنی کسانی که تجاوز میکنند از حد دعا. انسان خدا را از روی خاکساری باید بخواند نه از روی بزرگی، بعد هم با شرایطش باید باشد. مثلا حمد و شکر جزء لاینفک دعاهاست. در ابتدا باید ناز خدا را کشید. باید تذلّل و تَخَشُّع کرد. خدا هم این را خیلی میپسندد. ائمه هم میپسندیدند. مِسمَع نقل میکند: ما در سرزمين منى محضر امام صادق (علیهالسلام) بوديم، مقدارى انگور كه در اختيار ما بود، مىخورديم، گدايى آمد و از امام كمک خواست. امام دستور داد يک خوشه انگور به او بدهند. گدا گفت: احتياج به انگور ندارم اگر پول هست بدهيد. امام فرمود: خداوند به تو وسعت دهد. گدا رفت و امام چيزى به او نداد. گدا پس از چند قدم كه رفته بود پشيمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهيد. امام ديگر آن خوشه را هم به او نداد. گداى ديگرى آمد. امام سه دانه انگور به ايشان داد. گدا گرفت و گفت: سپاس آفريدگار جهانيان را كه به من روزى مرحمت كرد. خواست برود، امام فرمود بايست. دو دست را پر از انگور نمود و به او داد. گدا گرفت و گفت: شكر خداى جهانيان را كه به من روزى عطا فرمود. امام باز خوشش آمد، فرمود: بايست و نرو. آنگاه از غلامش پرسيد: چقدر پول دارى؟ غلام گفت تقريبا بيست درهم. فرمود: آنها را نيز به اين فقير بده! سائل گرفت. باز زبان به سپاسگزارى گشود و گفت: خدايا! تو را شكر گزارم، پروردگارا اين نعمت از تو است و تو يكتا و بى همتايى. خواست برود، امام فرمود: نرو! سپس پيراهن خود را از تن بيرون آورد و به فقير داد و فرمود: بپوش. گدا پوشيد و گفت: خدا را سپاسگزارم كه به من لباس داد و پوشانيد. سپس رو به امام كرد و گفت: خداوند به شما جزاى خير بدهد. جز اين دعا چيزى نگفت و برگشت و رفت. راوى مى گويد: ما گمان كرديم كه اگر اين دفعه نيز به شكر و سپاسگزارى خدا مى پرداخت و امام را دعا نمىكرد، حضرت چيزى به او عنايت مىكرد و همچنان كمک ادامه مىيافت. خدا نیز چنین است. اگر کسی که میرود پیش خدا به جای اینکه شکر این همه نعمت که خدا به او داده است را بکند، دست بگذارد روی چیزی و بگوید چرا این را ندارم؟ خدا هم ناراحت میشود. این همه نعمت داده است. کسانی هستند که در مشکل هم خدا را شکر میکنند. ائمه از آنجا میفهمیدند چنین اشخاصی مشکل دارند که میگفتند الحمدلله علی کل حال. [حدود دقیقهی 37] بعد هم میفرماید (56 اعراف) وَلَا تُفْسِدُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَﭐدْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً … و در زمين پس از اصلاح آن فساد نينگيزيد و او را از روي بيم و اميد بخوانيد، کسی که خدا را از روی بیم و امید بخواند، معلوم است شرایط خاصی دارد، بعد هم میفرماید … إِنَّ رَحْمَتَ ﭐللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ ﭐلْمُحْسِنِينَ. معلوم است که او شدهاست محسنین و رحمت خدا به محسنین نزدیک است. او دیگر در معرض رحمت خدا قرار گرفته است. چرا؟ چون معتدی نیست، تجاوزکار نیست. آداب دعا را حفظ کرده، خدا را از روی آن خوانده، با حالت تذلل خوانده، این نحوه از ارتباط را درست کرده است، آن موقع … إِنَّ رَحْمَتَ ﭐللَّهِ قَرِيبٌ… خدایِ نزدیک را گیر آورده است. اینها هم جزو مواردی هست که شخص طبق گفتهی قرآن باید تجربهاش را بکند. در آیاتی هست که اگر شخصی توبه کند (110 نساء)… يَجِدِ ﭐللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً، گفتند مییابد خدا را که غفور و رحیم است. این از آن تجاربی است که شخص باید آن را به خود القا کند؛ حتی باید تلقین کند. عرفا یک بحثی دارند در این زمینهها که القا کند به خودش و تخیل کند به طوری که گرمای آن رحمت را بچشد. مثلاً شما میروید خدمت امام رضا (علیهالسلام)، باید اینطور حس کنی که امام رضا (علیهالسلام) به شما توجه کرد. نه فقط شما به امام رضا (علیهالسلام) توجه کردید. اگر این حس را مقداری غلیظ کنید، گرمای توجه امام رضا (علیهالسلام) به انسان احساس میشود. چون واقعیت دارد. آنچه که واقعیت دارد اگر در تخیل بیاید، میشود تخیل پاک.[6] 2-2-2- خدای قرآن نزدیک است به خلاف خدای فلاسفه[حدود دقیقهی 42] (56 اعراف) ..إِنَّ رَحْمَتَ ﭐللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ ﭐلْمُحْسِنِينَ. یک تفاوت جدیای که خدای قرآن با خدای فیلسوفان دارد این است که خدای قرآن خیلی نزدیک است (186 بقره) وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ…، (16 ق)… وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ ﭐلْوَرِيدِ، (24 انفال)… وَﭐعْلَمُواْ أَنَّ ﭐللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ ﭐلْمَرْءِ وَقَلْبِهِ…، شما با خدای دور طرف نیستید. اما در فلسفه، خدا علت العلل است و باید بروی آن آخرها خدا را پیدا کنی. خودتان را دست فیلسوفها ندهید، بدهید دست خدای قرآن. خدای قرآن، خدای نزدیکِ مهربان است.[7] [حدود دقیقهی 45] شما اگر با قرآن و خدای قرآن انس بگیرید، این رحمتِ نزدیک و خدایِ نزدیک، خدای دمِدست و خدایی که همه جا هست (نه خدایی که مثل کفار (44 فصلت)… يُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِيدٍ، باید فریاد بزنند تا پیدا شود) درک میشود. خدای قرآن، خدای قابل فهمی است و میشود این را انسان در حوزهی تخیلش وارد کند. گاهی انسان که رو به قبله میایستد فکر میکند خدا آن دورهاست، گاهی رو به قبله ایستاده فکر میکند که بخار دهان او میرود در دهان خدا؛ کما اینکه در آداب نماز به خاطر همین گفتند که اگر از خواب بیدار شدید و خواستید نماز بخوانید، مسواک بزنید. گفتهاند به خاطر اینکه دهان به دهان ملائکه قرار میگیرید، اینقدر فاصله نزدیک است. اینقدر خدا نزدیک است، امور نزدیک است، همهي رحمت خدا نزدیک است. و این خدا، خدایی است که انسان از او راحت نمیبُرّد. جا دارد که انسان این خدای قرآن را بشناسد و درِ آشتی با این خدا را باز بگذارد. [حدود دقیقهی 47] اگر گاهی اینطور گفته شود که گروه مؤمنین معمولی نماز و اعمالشان قبول نیست، به آنها عرض میکنیم که ناامیدانه صحبت نکنید. همین که در این غوغا شخص همه چیز را رها کرده است و آمده نماز میخواند، معلوم است در آشتی را باز گذاشته است. مرحوم آخوند کاشی، در مدرسهی صدر اصفهان، دید که آخر وقت یک پیرمرد بیابانی آمد و وضوی ناصحیحی گرفت و ایستاد کنارشان و یک نماز ناصحیحی خواند. بعد آخوند کاشی به او گفت: نه وضویت درست بود و نه نمازت. پیرمرد گفت: خودم میدانم نه وضویم درست بود و نه نمازم اما فقط آمدم بگویم که من، طاغی و یاغی نیستم. همین را آمدهام بگویم. میگویند مرحوم کاشی به شدت از این حرفی که زده بود متأثر شده بود. برای همین است که میگویند این حد را نگه دارید، در آشتی را باز نگه دارید. همین مقدار خوب است منتها شخص از این نماز شروع میکند و میرود بالاتر و همینطور بالاتر. [حدود دقیقهی 48] آنوقت این رحمت نزدیک به محسنین، رحمتِ نزدیک در دعا، این که انگار خدا مستقیم با شخص صحبت میکند، در نماز شب، در دعای کمیل و …، حالا اگر شخص بتواند از تخیلش هم کمک بگیرد یک حال و یک گرمایی دارد. این نگاه فرق دارد با نگاهی که وقتی شخص دعای کمیل میخواند اصلاً نمیداند خدا میشنود یا نه، هست یا نیست و … . این أقبَلَ اللهُ اِلَیهِ بِوَجهه، یعنی کسی که اقبال کند، خدا هم از آنطرف اقبال میکند. گویا من بدو به سمت خدا و خدا هم از آنطرف بدو به سمت من. این طور نیست که من از این طرف بدو، از آن طرف هیچ توجهی نباشد. چه خوب است که در تخیل پاک انسان این بگنجد. 2-2-3- حالت تعادل بین خوف و طمع[حدود دقیقهی 50] گاهی اوقات هم در ارتباط با خدا خوب است فقط حس قریب بودن رفاقتی نباشد. برای همین است که باید یک حالت توازنی بین خوف و امید باشد. دیگر شبیه رفیق هم نشود. اینکه ما را پنج وعده راه دادند نزد چنان وجود باعظمتی، باید حواسمان باشد که کجا آمدیم. مولانا داستانی دارد می گوید شخصی گاوش را در آخور بسته بود. شب سر و صدا شد آمد نزد گاو. گویا قبل از او پلنگی آمده و گاو را خورده است و جای گاو خوابیده است. آن شخص هم نفهمید و دست روی کپل پلنگ گذاشت و او را ناز و نوازش میکرد و فکر میکرد او گاو است. بعد مولانا از زبان پلنگ میگوید که باید برقی بدرخشد تا بفهمی کپل چه کسی را ناز میکنی. گاهی باید برقی بجهد تا انسان بفهمد در محضر چه کسی ایستاده است. این خداست که با او حرف میزنی. انسان پیش ملوکی میرود یک ابهتی هست. حالا که نزد مالک الملوک میرود باید یک ابهتی باشد. باید مؤدب بود. خدا حریمی دارد. این حالات باید در انسان به یک توازنی برسد. در عین اینکه رفیق هستیم با خدا ولی بدانیم او خیلی فوقالعادهاست. (56 اعراف)… وَﭐدْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً… همین حس است، که انسان هم دعا میکند و طمع دارد و فکر میکند رفیق است؛ هم از آنطرف، میبیند عجب خدا بزرگ است و خیلی هم نمیشود طرفش رفت، شاهان کم الطفات به حال گدا کنند، پنج وعده بیا حرفت را بزن! کنار هم قرار دادنش اینطور است. 2-3- نمونه سوم[حدود دقیقهی 53] در مورد حضرت یوسف (علیهالسلام) بعد از اینکه داستان معلوم میشود و برادران ایشان را میشناسند، میگویند (90 یوسف) قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ يُوسُفُ… گفتند تو یوسفی؟ …قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ… گفت من یوسفم …وَهَـذَا أَخِي… و این برادر من است …قَدْ مَنَّ ﭐللَّهُ عَلَيْنَا…خدا به ما منت نهاد …إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيِصْبِرْ… کسی که تقوا به خرج دهد و پای این تقوا هم صبر کند و پایمردی این تقوا را بکند …فَإِنَّ ﭐللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ ﭐلْمُحْسِنِينَ. خدا اجر محسنین را ضایع نمیکند. یعنی به آن نتایج متوقَّع میرساند. 2-3-1- رساندن محسنین به جایگاه متوقَّع و سَروری دنیا؛ اجر ویژهی آنها درهمین دنیااینطور نفرموده است که کسی که يَتَّقِ وَيِصْبِرْ، میرود به بهشت. این مثل همان بحث (128 اعراف)… وَﭐلْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ است که عرض شد وَﭐلْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ مالِ این دنیاست؛ ضمن اینکه مالِ آن دنیا هم هست. در این جریان هم بحث این است که اگر رسیدیم به این جایگاه و مقام سَروری، به خاطر این تقوا و صبر است. تقوا بوده است، پای آن هم ایستادیم، خدا هم این اجر را ضایع نمیکند. کأنّه اگر به این جایگاه نمیرسیدیم، این اجر ضایع شده بود. ولی ما شدیم محسنین و خدا آنوقت اجر محسنین را ضایع نمیکند. این غیر این است که کلاً خدا اجر همه را میدهد. بله خدا به هرکسی عمل کند، در دنیا اجر میدهد، در آخرت اجر میدهد. ولی در اینجا بحث بر سر یک اجر ویژه است و آن اینکه ایشان را به این مقام و به این جایگاه میرسانیم. میفرماید (90 یوسف)… فَإِنَّ ﭐللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ ﭐلْمُحْسِنِينَ، یعنی کسانی که این کارها را کردند اینها شدند محسنین، و اینها را به طور ویژه اجرشان را میدهیم؛ این اجر دادن هم یعنی ایشان را به سَروری دنیا میرسانیم. 2-4-نمونه چهارم[حدود دقیقهی 56] (15 ذاریات) إِنَّ ﭐلْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ. محققاً مردم با تقوي در بهشتها و چشمهسارهايي وصفناپذيرند. بهشت خاصی را میگیرند. (16 ذاریات) ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُواْ قَبْلَ ذَلِکَ مُحْسِنِينَ. در حالي که به آنچه پروردگارشان به ايشان ميدهد راضياند، چون در دنيا از محسنین بودند. اینها قبل از این دنیا محسنین بودند. (17 ذاریات) کَانُواْ قَلِيلاًَ مِّنَ ﭐللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ. اینها کمی از شب را ميخوابيدند. به صورت علیالدوام هم اینطور بودند. خواب پیامبر هم اینطور بوده است. اصلاً قرار نیست شخص اینطور راحت بخوابد. خود پیامبر مثل کشیکها میخوابیدند. هشت رکعت نماز شب را اینطور میخواندند که بیدار میشدند دو رکعت میخواندند، میخوابیدند، دوباره بیدار میشدند دو رکعت دیگر میخواندند و میخوابیدند و الیآخر. هرچقدر کسی اهل مجاهدت و اینها باشد، همانقدر آش میخورد. (18 ذاریات) وَبِـﭑلْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ. و در سحرها استغفار ميکنند و این کار را زیاد انجام میدهند. (19 ذاریات) وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَﭐلْمَحْرُومِ. و در اموالشان، در اوقاتشان، براي سائل و محروم حقي قائلاند. نه اینکه زکات واجبشان را میدهند. در روایات تصریح شده است که اینها همان کارِ مازاد و فوقالعادهی واجب است که انجام میدهند. جدی جدی به فکر سائلاند، جدی جدی به فکر محروماند، برای اینها کار میکنند، در اموالشان حقی برای اینها هست. دادن زکات، خیلی جایگاه مهمی دارد. گفتهاند که این زکاتها را بدهید، این کارها را بکنید تا نمازتان قبول شود. یعنی اینها به همدیگر ربط دارد.[8] 2-5-نمونه پنجم2-5-1- دأب دین اسلام: در زمین آسمانی باش[حدود دقیقهی 67] (82 مائده) لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ﭐلنَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐلْيَهُودَ وَﭐلَّذِينَ أَشْرَکُواْ… هر آينه مييابي يهود و مشرکين را دشمنترين مردم نسبت به کساني که ايمان آوردند …وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐلَّذِينَ قَالُواْ إِنَّانَصَارَى… و هر آينه مييابي آنان که گفتند ما نصارائيم دوستترين مردم نسبت به مؤمنين …ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَکْبِرُونَ. به خاطر اینکه در اینها آدمهای کشیش و اهل تَتَبُع و رهبان و از دنیا فاصله گرفته هست. کسانی که از دنیا فاصله میگیرند یک محتوای خوبی در کارشان هست. اینکه میگویند تجزیهات خوب بود مُردهشور ترکیبت را ببرند حال چنین افرادی است که چیز خوبی را در دین فهمیده است که حُبُّ الدُّنیا رأسُ کُلُ خَطیئه، منتها واقعاً مرُدهشور ترکیبشان را ببرند. این چیزهایی که در بوداییها و مرتاضها و راهبها و راهبههای مسیحی میبینید که واقعا یک نورانیتی دارند به خاطر این فاصلهای است که از دنیا گرفتند. برای همین است که قرآن راجع به آنها میفرماید (27 حدید) وَرَهْبَانِيَّةً ﭐبْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ﭐبْتِغَاءَ رِضْوَانِ ﭐللَّهِ… اینها بواسطهی جذب رضوان الهی یک چنین چیزی را بدعت گذاشتند. علامه میگویند که از این آیه مشخص است که فیالجمله خدا این کارشان را پسندید… فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا…[9] منتها ابعادش درست معلوم نشد و درست رعایت نشد. دین ما سختتر است از مثلاً دین بودا، چراکه آنجا تکلیف را روشن کردند و میگویند آسمانی باش، اما دین ما میگوید در زمین آسمانی باش. به خاطر همین، این مدل سختی شده است از سبک زندگی. اما در دین ما هم جنبههایی از رهبانیت هست. که دنیا کم استفاده شود. تا اینکه پیامبر خدا در مقابل پردهای که در جلوی چشمانشان بود میفرمایند غَیِّبیهِ عنّی این را از جلوی چشم من بردارید؛ اِذا نَظرتُ اِلَیها ذَکَرتُ الدُّنیا و زَخارِفُها، این پرده را میبینم یاد دنیا میافتم. گاهی در خانهی مؤمنین و مؤمنات، پرده هایی میبینید که تعجب میکنید. یک نکتهاش این است که این چه تعلقی است؟ این چه کاری است که داشته هایت را در چشم مردم کردی؟ این ظروف در ویترین را بگذار توی کابینت. این تیپ کارها، کارهای مؤمنانه نیست. نمیگویم مشرکانه است؛ اما با دأب دین سازگار نیست. 2-5-2- رأفت و رحمت ،جعل الهی در مسیحت[حدود دقیقهی 75] لذا میبینید خدا با رُهبان و فاصله گرفتن از دنیا خوب است. اصلاً فاصلهی شخص با دنیا باعث میشود مودت او با مؤمنین زیاد شود. معلوم است که مؤمنین هم این حالت را دارند که (82 مائده)… و رُهباناً وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَکْبِرُونَ. به خاطر اینکه استکبار ندارند. در مسیحیها – نه در حکومتهایشان که خیلی استکبار دارند، بلکه در مردم مسیحی – یک چنین حالتی هست که (27 حدید)… وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ ﭐلَّذِينَ ﭐتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً… .کسانی که متدین به دینی میشوند از پیامبرشان بِالوِراثَه چیزهایی میگیرند. اگر میبینید که مسیحیها خیلی نایس هستند به خاطر جعل الهی رأفت و رحمتی است که شدند. (83 مائده) وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى ﭐلرَّسُولِ… و وقتي که ميشنوند قرآني را که به رسول الله نازل شده …تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ ﭐلدَّمْعِ… ميبيني چشمهايشان پر از اشک ميشود. مثل بنزین آمادهایست که با یک آتش مشتعل میشود. شخص با اینکه مسیحی است، اما اینقدر قابلیتش بالاست و به قدری آمادگی پیدا کرده است که لازم است تنها یک آیه به او بخورد تا مشتعل شود. …مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ﭐلْحَقِّ… براي خاطر اينکه حق را شناختهاند …يَقُولُونَ رَبَّنَا ءَامَنَّا فَـﭑکْتُبْنَا مَعَ ﭐلشَّاهِدِينَ. ميگويند ، بار پروردگارا ! ايمان آورديم ، پس ما را هم در سلک کساني بنويس که شهادت به حقانيت دين دادند. (84 مائده) وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِـﭑللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ ﭐلْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ ﭐلْقَوْمِ ﭐلصَّالِحِينَ. چه خواهد بود براي ما اگر ايمان به خدا و به آنچه از حق به سوي ما نازل شده بياوريم که خداوند ما را در سلک مردم صالح در آورد؟ و طمع داریم ما را با قوم صالحین که در رأس آن ائمه هستند، داخل کند. (85 مائده) فَأَثَابَهُمُ ﭐللَّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا ﭐلْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا… در نتيجه اين رفتارشان و به پاس اين گفتههايشان خداوند بهشتهایي پاداششان داد که از زير آن نهرها روان و آنان در آن بهشتها خالد و جاودانند. کسی که اینقدر آماده شده است و آمده است بالا، بهشت را به او میدهیم. … وَذَ لِکَ جَزَاءُ ﭐلْمُحْسِنِينَ. و اين پاداش ، پاداش کسانی است که جزو محسنین شده است با این حالت و با این روحیه، و خدا جزای او را می دهد. 2-6- نمونه ششم[حدود دقیقهی 78] این آیه ابعاد اجتماعی محسنین را نشان میدهد: (146 آلعمران) وَکَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ کَثِيرٌ… چه بسيار رخ داده که جمعيت زيادي از ربیون در کنار پیغمبر پیکار میکنند. رِبّی کسانی هستند منسوب به رَب که با مدیریت و ربوبیت خدا زندگی میکنند … فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ ﭐللَّهِ… هیچ وَهن و سستی در کارشان نیست بواسطهی آنچیزی که در راه خدا به آنها میرسد. اینطور نیست که چهارتا فحش بخورد و برود. خیلی از ماها سریع جا میزنیم.[10]. …وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ﭐسْتَکَانُواْ… نه ضعف و نه حالت زمینگیر شدن ندارند …وَﭐللَّهُ يُحِبُّ ﭐلصَّابِرِينَ. خداوند صابران را دوست دارد. یعنی این کارها صبر میخواهد. (147 آلعمران) وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَن قَالُواْ ربَّنَا ﭐغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا …کسانیاند که میگویند ما اسراف کردیم در امر، استغفار میکنند. کسانی که در راه خدا کار میکنند اشتباه هم دارند، اسراف در امر دارند. اما بالاخره قاعدهی این شخص درست است. مستقیم حرکت میکند. …وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وﭐنصُرْنَا عَلَى ﭐلْقَوْمِ ﭐلْکَافِرِينَ. ما را ثابت قدم بدار و بر کافرین نصرت بده. [حدود دقیقهی 82] (148 آلعمران) فَئَاتَاهُمُ ﭐللَّهُ ثَوَابَ ﭐلدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ ﭐلْئَاخِرَةِ… خدا هم بهرههای دنیا را به اینها میدهد و هم بهترین بهرههای آخرت را میدهد …وَﭐللَّهُ يُحِبُّ ﭐلْمُحْسِنِينَ. معلوم است که این شخص در ابعاد اجتماعی به مقام محسنین رسیده است. سفت و ثابت قدم در راه حق ایستاده است. گویا دیگر شایسته است که به او بگویند محسنین. خداوند هم محسنین را دوست دارد. 2-7-نمونه هفتم[حدود دقیقهی 83] (133 آلعمران) وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا ﭐلسَّمَاوَاتُ وَﭐلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ. سرعت بگیرید به مغفرت پرودگار و به سوي بهشتي که پهناي آن همه آسمانها و زمين را فرا گرفته و مهيا براي متقیان است. (134 آلعمران) ﭐلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ﭐلسَّرَّاءِ وَﭐلضَّرَّاءِ… آنهائي که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستي انفاق کنند …وَﭐلْکَاظِمِينَ ﭐلْغَيْظَ وَﭐلْعَافِينَ عَنِ ﭐلنَّاسِ… کسانی که کظم غیظ میکنند و حتی عفو میکنند و به روی شخص نمیآورند …وَﭐللَّهُ يُحِبُّ ﭐلْمُحْسِنِينَ. خدا محسنین را دوست دارد. آیات دیگری هم هست که تنها کُد آن بیان میشود تا خودتان نگاهی بیندازید. 28 احزاب، 33 زمر، 2 تا 4 لقمان، 120 توبه. 3- «محسنین» در ابعاد اجتماعی[حدود دقیقهی 85] اینها کسانیاند که در ابعاد اجتماعی (120 توبه)… وَلَا يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ… جان خویش را از جان پیامبر عزیزتر ندارند. برایشان اصل، پیغمبر و ولیّ است. ولیّ، اصل است و خودشان را سپر بلای ولیّ کردند. نه کسانی که میگویند پشت سر ولیّ حرکت می کنیم. پشت سر ولیّ حرکت کردن کار خودخواهانهای است. این یعنی اگر میدان مین هم بود، ولیّ جلو برود. 3-1- بصیرت یعنی فهمیدن وظیفه از منظومهی فکری ولیّبصیرت یعنی اینکه حرفی که ولیّ نزد، بفهمی و انجام دهی. هم بفهمی، هم درست بفهمی، و هم انجام دهی. نه اینکه به تو بگویند انجام دهی و بعد بروی انجام دهی. متأسفانه حال ما بدانجا کشیده که ولیّ مستقیم میگوید اما ما انجام نمیدهیم. بصیرت این است که از منظومهی فکری که القاء میشود وظیفه را درست بفهمی و انجام دهی، ولو اینکه نگفته باشند. این میشود بصیرت. آن موقع است که او سپر بلای تو نیست، تو سپر بلای اویی. نه اینکه ولیّ شِکوه و گلایه بکند.[11] 3-2- مقام اِتّقا در برابر خدا و ولیّ[حدود دقیقهی 88] در آیهی 120 سورهی مبارکهی توبه هست. (120 توبه)… وَلَا يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ… یعنی از ولیّ به سمت خودش رغبت نمیکند. خودش را میکند سپر بلای ولیّ خودش. این خودش مقام تقواست اصطلاحاً که به این هم میگویند محسنین. این مقام، مقام تقوا، مقام سپرگیری، مقام اتّقا است. اتقا یعنی أخذ الوِقایَه، یعنی سپر بگیری. سپر بگیری، نه اینکه سپر را بگیری جلوی خودت، بلکه یعنی سپر را طوری بگیری که به ولیّ نخورد نه اینکه به خودت نخورد. این را میگویند مقام أخذ الوقایه. مقام أخذ الوقایه در رابطه با خدا چنین است که اگر هر بدیای باشد، باید به خودت نسبت دهی، هر خوبیای باشد، باید به خدا نسبت بدهی. در انتهای داستان حضرت خضر (علیهالسلام) و موسی (علیهالسلام)، وقتی خضر (علیهالسلام) شروع به بیان علت کارهایش میکند استفادهی دقیق از کلمات تأملبرانگیز است. در توضیح کار اول که سوراخ کردن کشتی بود میگوید (79 کهف)… فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا… من سوراخش کردم. چون سوراخ کردن کشتی، عیب است، عیب را به خدا نسبت نمیدهد. یک کار دیگر چیدن دیوار است. چون این کار، درست کردن است، این کار را خدا انجام میدهد (82 کهف)… فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ يَبْلُغَا… خدا اراده کرد که دیوار بیاید بالا و … . نمیگوید من دیوار را آوردم بالا، خدا این کار را کرد. کار بعدی هم کشتن بچه بود. چون این کار دو وجهی است، از یک طرف کشتن است و از طرف دیگر دادن فرزند صالح است، میفرماید (81 کهف) فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا… ما خواستیم؛ که آن وجه بد بخورد به خودش و آن وجه خوب بخورد به خدا. ادب را توجه کنید. اینکه اگر خوب شد، خدا خوب کرد، اگر بد شد زیر سر من است که بد شد. اینها هم واقعیت دارد و هم مقام اتّقا است. انسان راجع به خدا و ولیّ خدا باید این مقام را پیدا کند که (120 توبه)… وَلَا يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ…، خودش را مقدم ندارد، بلکه مؤخر بدارد. اینها میشود مقام محسنین در وجوه اجتماعی. در جلسهی آینده بحث قریه را می گوییم و جمعبندی نهایی انجام میگیرد انشاالله. صلوات! [1] . (58 بقره) و چون گفتيم باين شهر درآئيد و از هر جاي آن خواستيد بفراواني بخوريد و از اين در سجدهکنان درون رويد و بگوئيد : گناهان ما را فرو ريز تا گناهان شما را بيامرزيم و نيکوکاران را فزوني دهيم. (بقره59)و کسانيکه ستم کردند سخني جز آنچه دستور داشتند بگفتند و بر آنها که ستم کردند بخاطر کارهاي ناروا که همي کردند از آسمان عذابي نازل کرديم. [2] . (اعراف161)-و چون به ايشان گفته شد در اين قريه جاي گيريد و از هر جاي آن خواستيد بخوريد و در دعا گوييد گناهان ما فرو ريز ، و از اين در سجدهکنان درون شويد تا گناهانتان بيامرزيم ، و نيکوکاران را فزوني خواهيم داد.(اعراف162)-کساني از ايشان که ستمگر بودند سخني جز آنچه دستور داشتند بجاي آن آوردند و به سزاي آن ستمها که ميکردند از آسمان عذابي به ايشان فرستاديم. [3] . و بيشترشان به خدا ايمان نيارند ، جز اينکه مشرک باشند. [4] . [حدود دقیقهی 11] در ابتدای نمازها، قاعدهای داریم به نام توجه. قاعدهی توجه یعنی گفتن این عبارت. آداب شروع نماز اینطور است که ابتدا سه تکبیر گفته میشود، بعد ذکر، بعد دو تکبیر گفته میشود و یک ذکر، بعد دو تکبیر، که تکبیر آخر میشود تکبیر افتتاح، بعد از تکبیر افتتاح این عبارت ذکر میشود (79 انعام) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضَ. که شخص بداند که در محضر حق است و با حق سخن میگوید. اینها تمرین لازم دارد. مثل کسانی که اهل درس هستند، حتی اگر از غوغایی بیایند بیرون، تا پشت میز بنشینند، از این غوغاها فاصله میگیرند و روی درس متمرکز میشوند. اینها به خاطر تمرینهایی است که کرده اند. اگر کسانی طالب این هستند که نمازهای جدیای بخوانند، حتماً میبایست تمرین کنند. چیزهایی که در آداب شریعت آمده است را رعایت کنند؛ مثلاً شخص قبل از نماز بایستد و تأملی و توجهی کند، سریع نماز را شروع نکند و … . آیتالله بهاءالدینی بعد از یک جلسهی شوخی و خنده میخواستند نماز بخوانند. شخصی میگوید الان داشتیم شوخی و خنده میکردیم نمازمان نمیآید، آیتالله بهاءالدینی میگویند اصلا هم اینطور نیست و بلافاصله تکبیر نماز را میگویند. آقای جاودان هم چنین چیزی را در مورد آقای حقشناس نقل میکنند. این بزرگان اینقدر توجه را تمرین کردند که راحت از آن غوغا فاصله میگیرند و وارد فضای توجه میشوند. خوب است که کسانی که میخواهند نماز بخوانند دورههایی اساسا تمرین کنند. بایستند و چند اللهاکبر بگویند و (79 انعام) إِنِّي وَجَّهْتُ بگویند برای شروع نماز. [5] . این هم عبارتی است که توصیهشده است که ابتدای نماز گفته شود. [6] . [حدود دقیقهی 39] توضیح: چیزهایی هست که واقعیت دارد، اگر کسی آن امور واقعی را تخیل کند، میشود تخیل پاک. مثلاً روایات زیادی گفته است اگر کسی به سمت خدا اقبال کند، خدا به سمت او اقبال میکند. اگر شما سلام بکنی، جواب سلام میشنوی. (یَسمَعونَ کَلامی و یَرُدّونَ سَلامی)، اگر شما به امام رضا (علیهالسلام) سلام کنید، حتماً امام رضا (علیهالسلام) جواب میدهد. اگر این به جهت فکری درست شده باشد که امام رضا (علیهالسلام) حتماً جواب میدهد، سپس این وارد حوزهی تخیل شده باشد، میشود تخیل پاک. این خیال پاک باعث میشود که تجربه به دست بیاید. تجربهی شنیدن جواب سلام! خیالباف برای این حالت نیست. برای انسانی است که الکی و بی قاعده خیالپردازی میکند. اگر کسی بخواهد از قوه خیال با طهارت استفاده کند، امور پاکی که گفته شده است را وارد حوزهی تخیل میکند. یعنی وقتی اول ورودی حرم امام رضا (علیهالسلام) میایستد و سلام میکند حس بکند و در خودش القا کند که امام رضا (علیهالسلام) به او گفتند و علیکم السلام. این نحوه ارتباط تخیلی بسیار کارکرد دارد. اگر داریم (110 نساء)… يَجِدِ ﭐللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً، این را باید به خودش القا کند. [7] . تمثیل مولوی مولوی در دفتر ششم مثنوی داستانی آورده است که البته تمثیل است. میگوید: مردی بود طالب گنج که دائماً از خدا گنج میخواست. این آدم- که از این تنبلهایی بود که دلشان میخواهد پایشان در یک گنجی فرو رود و بعد یک عمر راحت زندگی کنند- میگفت: خدایا این همه آدم در این دنیا آمدهاند و گنجها زیر خاک پنهان کردهاند، این همه گنج در زیر زمین مانده است و صاحبانش رفتهاند، تو یک گنج به من بنمایان. مدتها کار این مرد همین بود و شبها تا صبح زاری میکرد. تا اینکه یک شب خواب دید. هاتفی در عالم خواب به او گفت: از خدا چه میخواهی؟ گفت: من از خدا گنجی میخواهم. هاتف گفت: من از طرف خدا مأمورم گنج را به تو نشان دهم. من نشانیهایی به تو میدهم و از روی آن نشانیها سر فلان تپه میروی و تیر و کمانی با خودت برمیداری، روی فلان نقطه میایستی و تیر را به کمان میکنی. این تیر هرجا که افتاد، گنج همان جاست. بیدار شد، دید عجب خواب روشنی است. پیش خود گفت: اگر نشانیها درست بود، یعنی چنین جایی با آن نشانهها وجود داشت، حتماً میتوانم گنج را پیدا کنم. وقتی رفت متوجه شد همه نشانهها درست است. روی آن نقطه ایستاد. فقط باید تیر را پرتاب کند، تیر به هرجا که افتاد آنجا گنج است. ولی یادش آمد که هاتف به او نگفت تیر را به کدام طرف پرتاب کن. گفت: اول به یک طرف مثلًا رو به قبله پرتاب میکنم، انشاء اللَّه که همان طرف است. تیر را برداشت به کمان کرد و به قوّت کشید و آن را رو به قبله پرتاب کرد. تیر در جایی افتاد. بیل و کلنگ را برداشت و رفت آنجا را کند، ولی هرچه کند به گنجی نرسید. گفت: حتماً جهت را اشتباه کردهام. تیر را به طرف دیگری پرتاب کرد، ولی باز به نتیجه نرسید. به هر طرفی که پرتاب کرد، گنجی پیدا نکرد. مدتی کارش این بود و این زمین را سوراخ سوراخ کرد ولی به چیزی دست نیافت. ناراحت شد. باز به گوشه مسجد آمد و شروع به گله کردن کرد: خدایا! این چه راهنماییای بود که به من کردی؟! پدر من درآمد و به نتیجه نرسیدم. مدتها زاری میکرد تا بالاخره آن هاتف دوباره به خوابش آمد. یقهاش را گرفت، گفت: این چه معرفیای بود که به من کردی؟! حرف تو غلط از کار درآمد. هاتف گفت: مگر تو چه کردی؟ گفت: به همان جا رفتم، نشانیها درست بود و من نقطه مورد نظر را پیدا کردم. تیر را به کمان کردم و اول به طرف قبله به قوّت کشیدم. هاتف گفت: من کی چنین چیزی به تو گفتم؟ تو از دستور من تخلف کردی. من گفتم تیر را به کمان بگذار، هرجا افتاد همان جا گنج است؛ نگفتم به قوّت بکش. گفت: راست میگویی. فردا با بیل و کلنگ و تیر و کمان رفت، تیر را به کمان گذاشت. تا تیر را رها کرد، پیش پای خودش افتاد. زیر پایش را کند، دید گنج همان جاست. ملّا به اینجا که میرسد، میگوید: آنچه حق است اقرب از حبل الورید تو فکندی تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته گنج نزدیک و تو دور انداخته « فیلسوفها فکر میکنند باید تیر فکر را بیندازند در چله کمان و بکشند، بعد بزنند در جایی و خدا را پیدا کنند. ما گفتیم تیر را بینداز، یعنی تیر را بینداز، گنج هم زیر پایت بود. [8] . [حدود دقیقهی 62] مهم این است که خیلی اوقات انسان از این محبوبهایش بگذرد. (92 آلعمران) لَن تَنَالُواْ ﭐلْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ… از آن چیزی که تُحِبُّونَ است بگذر. گاهی برای انسان، دادنِ پول مهم نیست. اگر به انسان بگویند ماهی 500 هزار تومان را حاضری بدهی، میگوید آری، اگر بگویند هفته ای دوساعت را چه؟ میگوید نه. چون برای ما وقت مهمتر است. اینکه شخص بتواند از محبوبش بگذرد مهم است. گاهی محبوب انسان وقت است. اتفاقاً باید وقتش را بگذارد. این است که انسان را به مقام ابرار میرساند. کسانی که گیوه وَر میکشند که تجربه کنند، نتایجش را سریع میبینند. این نکته را هم دقت کنید که راه الهی، وعدهی سر خرمن نیست. اینکه باید مدتها کار انجام دهی تا به نتیجه برسی، اینطورها نیست. اگر اینطور باشد که واقعاً اعتماد سلب میشود. بالاخره رحمت خدا قریب است، شخص متوجه میشود، چشمی باز میشود و … .گاهی اوقات دیدن ثمرهها را گره زدند به چهل روز. یعنی اگر شخصی چهل روزی تلاشی کند، نماز شبی بخواند، برای سائل و محروم حرکتی کند و … رفته رفته میفهمد که خدا برگشت. یک لطفی میبیند، تفاوتی احساس میکند، میفهمد که وارد فضای جدیدی شده است و این فضا خوشایندتر از قبل است و یک چنین حالاتی. حالا نه اینکه کشف و شهود هم بکند. اینطور هم نیست که بگویند چلهاش شکست و اثری ندارد. بلکه همینطور افتان و خیزان میرود، باز چلهی دیگری میگیرد. خیلی اوقات هم انسان احساس میکند که لوازم ایمان را خیلی راحتتر باور میکند. احساس میکند به فضلالله چقدر سِلم شده است نسبت به آیات در حالیکه قبلاً به راحتی قابل پذیرش نبود. اما حالا راحتتر میفهمد و آیات در دستگاه معادلاتیاش جا میشود. معلوم است شرایط فرق کرده است. مجاهدتها بیثمر باقی نمیماند. [9] .(27 حدید) وَءَاتَيْنَاهُ ﭐلْإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ ﭐلَّذِينَ ﭐتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ﭐبْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ﭐبْتِغَاءَ رِضْوَانِ ﭐللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَئَاتَيْنَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ .و به او انجيل داديم ، و در دل پيروانش رأفت و رحمت و رهبانيتي قرار داديم که خود آنان بدعتش را نهاده بودند ، و ما بر آنان واجب نکرده بوديم ، اما منظور آنان هم جز رضاي خدا نبود ، اما آنطور که بايد رعايت آن رهبانيت را نکردند ، و در نتيجه به کساني که از ايشان ايمان آورده بودند ، اجرشان را داديم و بسياري از ايشان فاسق شدند. [10] . گاهی من به دوستان میگویم اگر آخوند دادگاه ویژه نرود، یعنی وظایف آخوندیاش را درست انجام نداده است؛ او یا کارهایی که باید بکند نکرده است یا حرفهایی که باید بزند، نزده است. این را باید توجه کنند که (39 احزاب) ﭐلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ ﭐللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا ﭐللَّهَ… وقتی این را بگویند باید پای هزینههایش هم بایستند. از احدی نترسند. این چیزها هزینه هم دارد، خوب داشته باشد. [11] . سال 74 آقا یک چیزی به قم گفتند. بعد سال 79 گله کردند که من یک چیزی گفته بودم، چه کار میکنید؟ بعد سال 89 گفتند ما سال 74 و 79 یک چیزی خواسته بودیم، شما چکار میکنید؟ خیلی راحت با حرف ولی برخورد کردند. |