باسمه تعالی جلسهی 42 تفسیر سورهی مبارکهی بقره حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 25 آذر 95 فهرست مطالب *بخش اول – گزارش کوتاه * بخش دوم – مباحث تفسیری مقدمه 1-آیات 58 و 59 بقره، جملهی معترضه میان آیات 57 و 60 2-(58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ…؛ 2-1-بیان شدن پروسهها(در اینجا، پروسه ورود به ارض مقدس)، به صورت نقطهای در قرآن 2-2-سنت استخلاف؛ (مستضعفان، وارثان زمین) 2-2-1-مستضعفان؛ پابرهنگانِ اهلِ ایمان و عمل صالح، نه مطلق محرومان 2-2-1-1-وجود مستضعفان، به دلیل نظام مُدَرَّج 2-2-1-1-1-نظام مُدَرَّج در رزق 2-2-1-1-2-نظام مُدَرَّج در خانواده 2-2-1-1-3-نظام مُدَرَّج ؛ هم ابزار امتحان، هم وسیلهای برای پیوند خوردن افراد 2-2-2-سنت استخلاف، در قالبِ پروسهای انسانساز 3-(57 بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى…؛ 3-1-پروسهی انسانسازی بنیاسرائیل در دورهی «تیه» (57بقره: وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ…) 3-2-«أنزَلنا …» نشان از ریشه در غیب داشتن (57 بقره: …وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى…) 3-3-نازل شدن رزق «مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى» در بین الطلوعین(57 بقره: …وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى…) 3-3-1-اهمیت درک بینالطلوعین برای جذب رزق 3-3-2-دریافت رزقهای معنوی، مستلزم تحمل سختی ها * بخش سوم – بحث اخلاقی نماز رسولالله رسیدن به تکلمهای وجودی در نماز تکلیف و وظیفهی ما آیات اصلی: 57 و 58 بقره سایر آیات: 160 اعراف، 9 محمد، 55 نور، 23 زمر. موضوع اصلی: تیه، سرزمین مقدس، سنت استخلاف، غیب، رزق. موضوعات فرعی: – نظام مُدَرَّج، خانواده، تحمل سختی، بین الطلوعین، نماز رسولالله، تکلّم وجودی در نماز – آیات مثانی. *بخش اول – گزارش کوتاهجلسهی این هفته به مدت حدوداً 1 ساعت و 30 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 57-60 سورهی مبارکهی بقره (وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ …وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ … فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ… وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ…) برگزار شد. در ابتدا بیان شد که به لحاظ محتوا، آیهي 60 در ادامهي آیهی 57 میباشد و مربوط به داستان تیه بنیاسرائیل است. در واقع دو آیهي 58 و 59 (داستان ورود به ارض مقدس)، مثل جملهی معترضه، میان آیات 60 و 57 فاصله انداخته است که نشان از ارتباط موضوع این دو آیه با ماجرای تیه بنیاسرائیل است. برای استناد، آیهی 160 سورهی مبارکهی اعراف بیان شد. به طور کلی هم این بحث طرح شد که آیات، مثانی و منعطف به هم هستند و محتوای یکدیگر را آشکار میکنند. داستان دستور ورود به ارض مقدس (58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ ، ضمن بررسی آيات 21-26 سورهی مبارکهي مائده در جلسه قبل، مفصلاً بررسی شد. در این جلسه نیز ذیل این فقره از آيهي 23 سورهی مبارکهي مائده (23مائده) …فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ…، این معنا بیان شد که اگرچه قرآن، گاهی گزارشهای آنی و نقطهای دارد، اما اگر نگاه منظومهای به قرآن داشته باشیم، درمییابیم که این اتفاق آنی نیست و در طی یک پروسه انجام میشود. در راستای (58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ، سنت استخلاف مورد بررسی قرار گرفت. در ابتدا بیان شد وقتی قرآن میفرماید مستضعفان، ائمه زمان میشوند، منظور از مستضعف، در ضمن رعایت معنای استضعاف، مطلق پابرهنه هم نیست. بلکه منظور مستضعفی است که ایمان و عمل صالح دارد و تحت تربیت و مدیریت ولیّ است. در این میان با توجه به بحث مستضعف، به بررسی نظام مُدَرَّج در قرآن پرداخته شد؛ اینکه قرآن تصریح دارد که بعضی بر بعضی دیگر از نظر فضیلتها و درجات دنیایی برتری داده شدهاند (مثلاً تفاوت درجه میان بردگان و احرار)؛ اما در عین حال آنچه مهم است فضیلتهای عندالله است و وجود فضیلتهای اجتماعی برای غرضهایی چون پیوند خوردن افراد با یکدیگر، امتحان شدن افراد و گذران امور دنیاست. در این زمینه نکاتی راجع به نظام مدرّج در رزق و خانواده بیان شد. سنت استخلاف هم، سنتی است که در قالب پروسه است و برای رسیدن به آن باید مراحلی طی شود و آموزشهایی داده شود. از این جهت دوره تیه، دورهای مثبت است چراکه در ضمن آن بنیاسرائیل آموزش میبینند. از همینجا به بررسی آیهی 57سورهی مبارکهی بقره ورود شد. در ابتدا بیان شد که أنزلنا (وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَی) به معنای صرف فرو فرستادن از آسمان نیست، بلکه این معنی را دارد که مُنزل، ریشههایی در غیب دارد. همچنین بیان شد برای دریافت رزقِ «َمنَّ وَﭐلسَّلْوَی» و جذب نزول الهی، باید زحمت کشید. در پایان در یحثی اخلاقی به بیان نکاتی عالی راجع به نماز، از جمله بیان نماز رسولالله، تکلمهای وجودی در نماز و نهایتاً تکلیف و وظیفهی ما پرداخته شد. * بخش دوم – مباحث تفسیریمقدمه(57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ… ما از ابر سایهای برای شما انداختیم …وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَی… و برای شما عسل کوهی و مرغ بریان فرستادیم …کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ… از طیباتِ آنچه به شما روزی کردیم بخورید …وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. آنها به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم کردند. عرض شد که دو آیهی بعدی (58…وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ، و 59 … فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ…) مثل جملهی معترضهای میماند که نشان میدهد ماجرای تیه به ماجرای ورود به سرزمین مقدس موعود مرتبط است. این دو آیه (58 و 59) فاصله میاندازد و بعد آیهی 60 به حَسب مفهومی ادامهی آیهي 57 است. (60بقره) وَإِذِ ﭐسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ… و چون موسي براي قوم خويش درخواست آب کرد ….فَقُلْنَا ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ… گفتيم عصاي خود به اين سنگ بزن …فَـﭑنفَجَرَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً… از آن دوازده چشمه، جوشان شد …قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ… که هر گروهي از آن دوازده گروه، مَشرب خودش را میدانست …کُلُواْ وَﭐشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ ﭐللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِي ﭐلْأَرْضِ مُفْسِدِينَ. روزي خدا را بخوريد و بنوشيد و در زمين به حالت افساد تبهکاري مکنید. 1- آیات 58 و 59 بقره، جملهی معترضه میان آیات 57 و 60[حدود دقیقهی 5] دلیل در کنار هم قرار گرفتن آیهی 57 سورهی مبارکهی بقره با آیهی 60 به لحاظ محتوایی، از قرائن در سورههای دیگر مشخص میشود. آنطور که در سورهی مبارکهی اعراف آمده است: (160اعراف) وَقَطَّعْنَاهُمُ ﭐثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ ﭐضْرِب بِّعَصَاکَ ﭐلْحَجَرَ فَـﭑنبَجَسَتْ مِنْهُ ﭐثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُون.[1] در اینجا این ماجرا (که در سورهی مبارکه ي بقره دو آیه بین آن فاصله افتاد) در یک آیه و کنار هم ذکر میشود. این آیات مثانی همدیگر محسوب می شوند که یک انعطافی نسبت به هم دارند و میتوانند محتواهای همدیگر را برملا کنند. حتی نه تنها در این سطح که نشان دهد آیهی 60 سورهی مبارکهی بقره ادامهي آیهی 57 این سوره است، بلکه موارد دیگری را هم روشن میکند.[2] [حدود دقیقهی 8] آیهی 58 و 59 سورهی مبارکهي بقره، مربوط به ماجرای تیه بنیاسرائیل نیست. به شکل یک جمله معترضه آمده است تا نشان دهد که یک ارتباطی بین این دو ماجرا هست. اینکه داستان ورود به سرزمین مقدس را در میانهی داستان تیه بیان میکنند برای این است که نشان دهند این دو داستان به هم مرتبط هستند. در جلسهي قبل، آیات 21 تا 26 سورهي مبارکهی مائده، جریان عدم پذیرش دستور به ارض مقدس و محکوم شدن بنیاسرائیل به دورهی سرگردانی وتیه، مفصلاً بیان شد. آنچه که در سورهي مبارکهي اعراف و مائده هست، نشان میدهد که این دو جریان به هم مرتبط است به خاطر همین هم هست که در سورهي مبارکهی بقره داستان سرزمین موعود به صورت یک جمله معترضه، بیان شده است. 2-(58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ…؛2-1- بیان شدن پروسهها(در اینجا، پروسه ورود به ارض مقدس)، به صورت نقطهای در قرآن[حدود دقیقهی 11] درست است که وظیفهي بنیاسرائیل این بود که وارد فضای جنگ و جبهه میشدند و سرزمین موعودشان را میگرفتند، منتها در سورهی مبارکهی مائده آنجا که میفرماید (23مائده) …فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ… آیا این به این معناست که به محض ورود به این جریان، ارض مقدس را میگیرید؟ یا وقتی میفرماید (9محمد)… إِن تَنصُرُواْ ﭐللَّهَ يَنصُرْکُمْ… آيا به این معناست که تا شما خدا را یاری کردید، خدا هم شما را یاری میکند؟ قرآن گزارشهای آنی و نقطهای میکند از آن، ولی از منظومهی قرآن دیده میشود این اتفاق آنی نمیافتد، بلکه در پروسه رخ میدهد. مثلاً خدا وعده میدهد که ده برابر جایش میگذارد[3]، آیا این بدین معنی است که تا شما صدقه دادید، خدا ده برابر به شما میدهد. یا میفرماید (39سبأ)… وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ… شما اگر چیزی انفاق کنید، خدا جایش میگذارد. آیا این بدین معنی است که تا شما انفاق کردید، خدا همانجا یُخلِفُه؟ اینطور نیست؛ بلکه حقیقت این است که اینها در یک پروسه انجام میشود و خداوند در طی این پروسه هزار تا کار دیگر هم انجام میدهد. قرار است در این پروسه، امتحان کند، صف مؤمنین را از منافقین جدا کند، طیّب را از خبیث جدا کند و … . یعنی وقتی میفرماید بجنگید، پیروزید، این را به صورت نقطهای اعلام میکند اما وقتی شما به شکل منظومهای نگاه میکنید، میبینید که به شکل پروسهای است. به هرحال قرار است ایمان به غیب شما هم امتحان شود. وگرنه وقتی شخص تا انفاق کرد، ده برابرش را بگیرد، این که دیگر آزمایش و امتحان نیست. اگر قرار بود به محض گرفتن اسلحه، پیروزی به دست میآمد، همه سلاح به دست میگرفتند. دیگر صف مؤمن و منافقی شناخته نمیشد. اما پروسهای که نگاه کنید میبینید کار به جایی میرسد که میفرماید (214بقره)…حَتَّى يَقُولَ ﭐلرَّسُولُ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ ﭐللَّهِ ….، یا میرساند کار را به آنجا که (10احزاب)… وَإِذْ زَاغَتِ ﭐلْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ ﭐلْقُلُوبُ ﭐلْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِـﭑللَّهِ ﭐلظُّنُونَا. میرساند کار را به جایی که یک عده گمان بد ببرند به خدا، صف منافقین جدا شود از مؤمنین. وگرنه اگر با برداشتن سلاح، پیروزی میرسید، اینچنین گزارشهایی را قرآن نمیداشت. قرآن ممکن است نقطهای بیان کند ولی منظومهای که به قرآن نگاه کنید، میبینید یک پروسه است. حتی در نهج البلاغه[4] چنین محتوایی داریم برای تفسیر آیهی 9 سورهی مبارکهي محمد (… إِن تَنصُرُواْ ﭐللَّهَ يَنصُرْکُمْ… اگر شما خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری کنید)، امیرالمؤمنین میفرماید: و لقد کنا مع رسول الله (ص) نقتل آباءنا و ابناءنا و اخواننا و اعمامما… ما با رسول الله بودیم، پدران و برادران و عموها و بچههایمان را به خاطر دین میکشتیم… ما یزدنا ذلک الا ایماناً و تسلیما… این کارهایی که میکردیم جز ایمان و تسلیم ما چیزی اضافه نمیکرد… و مضیا علی اللَقَم و صبراً علی مَضَضَ الاَلَم و جِدّاً فی جهاد العدو… و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردباری و در برابر ناراحتیها و جهاد و کوشش پیگیر با دشمن، ثابت قدمتر میساخت …و لقد کان الرجل منّا والآخر من عدونا… یک نفر از ما و یک نفر از دشمن ما …یَتصاولان تَصاول الفَحلَین یَتَخالَسان… مثل دو گاو نر شاخ در شاخ همدیگر میکردند …انفسهما ایّهما یَسقی صاحبه کأس المنون… هر کدام میخواستند جام مرگ را به دیگری بنوشانند. …فَمَرّه لنا من عدونا و مرة لعدونا منا…یک بار دشمن میزد، یک بار ما میزدیم، بزن بخور بود نه بزن بزن. …فلما رأی الله صدقنا… آن وقتی که خدا صدق ما را در این مسیر میدید …انزل بعدونا الکَبت و انزل علینا النصر حتی استقر الاسلام مُلقیّاً جرانه و متبوئا اوطائه. خواری و ذلت را بر دشمنان ما نازل کرد و نصرت و پیروزی را به ما عنایت فرمود تا آنجا که اسلام بر زمین گسترده شد و سرزمینهای پهناوری برای خویش برگزید. [حدود دقیقهی19] این آیه را اینطور بخوانید (9محمد)… إِن تَنصُرُواْ ﭐللَّهََََََََََََََََ َ َ َ َ َ َ يَنصُرْکُمْ… . اینکه نصرت خدا چه زمانی میرسد، بستگی دارد به نیت شما، وضعیت جامعه و … . دورهی استقرار حکومت اسلامی، قبل از استقرار حکومت اسلامی اینها با هم فرق میکند.[5] مَخلص کلام این است که اگر منظومهای به آیات نگاه کنیم، آنچه که نقطهای هست ممکن است پروسه باشد، در واقع پروسهای است که نقطهای بیان شده است. برای خدا این فاصله ها معنا ندارد. (انّهم یَرَونَهُ بعیداً و نَراهُ قَریبا) 2-2- سنت استخلاف؛ (مستضعفان، وارثان زمین)2-2-1- مستضعفان؛ پابرهنگانِ اهلِ ایمان و عمل صالح، نه مطلق محرومان[حدود دقیقهی21] سنت استخلاف، سنتی است که میفرماید کسانی که مستضعفاند و بردهاند، ائمه و وارثان زمین میشوند. نشان هم دادیم که مستضعف به معنای صرف پابرهنه نیست. آیهی 5 سورهی مبارکهی قصص (وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ﭐلَّذِينَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ ﭐلْوَارِثِينَ) را که کنار آيهی 55 سورهی مبارکهی نور بگذارید این معنا مشخص میشود: (55نور) وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي ﭐلْأَرْضِ… . این سنن را وقتی بگذارید کنار هم، محتوای یکدیگر را واضح میکنند. [حدود دقیقهی 24] کلمهی مستضعف معنی محروم را دارد ولی مطلق پابرهنگان هم نیست. وعدهی خدا مبنی بر اینکه مستضعفان عالم بشوند امامان عالم (وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ …)، به این معنی نیست که هر پابرهنهای که نه عمل صالحی دارد نه ایمان درستی نه تحت تربیت ولیای قرار گرفته است، به آن جایگاه خواهد رسید؛ ضمن اینکه آیات دیگر هم غیر از این را میفرماید (55نور) وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي ﭐلْأَرْضِ… . ولی این حالت استضعاف هم هست.[6] (27هود) فَقَالَ ﭐلْمَلَأُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ… چهرههایی از کفار قوم گفتند (خطاب به حضرت نوح) …مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَراً مِّثْلَنَا… ما تو را ندیدیم مگر بشری مثل خودمان …وَمَا نَرَاکَ ﭐتَّبَعَکَ إِلَّا ﭐلَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ ﭐلرَّأْيِ… و ما نميبينيم که تو را پيروي کرده باشند، مگر افراد اراذل و فرومايهاي که بدون اندیشهاند. (تیپهای جوان هستند که نظرات آشکار و سریع دارند.) [7] [حدود دقیقهی 32] اینکه فرموده استضعاف، معلوم است که به هر حال یک به زیرکشیدنی هست، قوم مُطرَفی نیست. قوم به زیرکشیده شدهایست. آدمهایی هستند که نه عندالله بلکه عندالناس اینطور است که (31هود) وَلَا أَقُولُ لَکُمْ عِندِي خَزَائِنُ ﭐللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ ﭐلْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَکٌ… نميگويم خزينههاي زمين و دفينههايش مال من است، و نيز نميگويم من فرشتهام …وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُکُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ ﭐللَّهُ خَيْراً… من نمیگویم به کسانی که (تَزدَری انفسکم) چشمان شما آنها را خوار می شمارد، خدا بهشان خیر نمیدهد. معلوم است که گروههایی هستند که تَزْدَرِي أَعْيُنُکُمْ اند و در چشمها خوار هستند. پس جانمایهی معنی استضعاف هست اما به معنی پابرهنگی مطلق هم نیست. [حدود دقیقهی 34] اینها به صورت منظومهای اینچنین میشود: کسانی که اراذل و تَزْدَرِي أَعْيُنُکُمْ هستند، مستضعفاند اما ایمان و عمل صالح دارند و زیر نظر ولیّ هستند[8]، این سنت آنها را میکشاند و امامان جامعه میکند و کار میدهد دستشان و استخلاف پیدا میکنند. 2-2-1-1- وجود مستضعفان، به دلیل نظام مُدَرَّج[حدود دقیقهی 39] اینجا بود که مطرح شد نظام عالم نظام مُدَرَّج است. با بررسی نظام بردهداری و کنیز و … در قرآن، بیان شد که اصلاً خداوند اینطور میخواهد و اینطور نظام عالم را مدیریت میکند که به صورت یک نظام مدرج دربیاید، بالا و پایین ایجاد شود، رئیس و مرئوس پیدا کند. 2-2-1-1-1- نظام مُدَرَّج در رزق[حدود دقیقهی40] در آیات قرآن وقتی میخواهد بگوید ما چطور رزق میدهیم اینطور بیان میکند (71نحل) وَﭐللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي ﭐلْرِّزْقِ… خدا یک عده را بر یک عده تفضیل در رزق میدهد. این کار را خدا میکند. خدا دَرّه و قُلّه درست میکند. بعد انتظار دارد شما مسطّح بکنید. خودش این کار را نمیکند. باز هم خودش دره و قله درست میکند. رزقها را یکسان به ابناء بشر نمیدهد. …فَمَا ﭐلَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ… میفرماید یک مَلَکَت اَیمانُکُمی هست که دست پایین است، شما به او نان برسان. به خاطر همین است که وقتی گفته میشد انفاق کنید، میگفتند (47یس)… أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ ﭐللَّهُ أَطْعَمَهُ… اگر خدا می خواهد، خودش بکند. اما این فکر و حرفشان گمراهی است، مدل مدیریتی خدا مدرج است. تو چه کار داری؛ کار منِ خدا اینطور است؛ اینطور پیوند ایجاد میکنم. 2-2-1-1-2- نظام مُدَرَّج در خانواده[حدود دقیقهی 46] اگر این نظام مدرج درست فهم نشود، علاوه بر اینکه در فهم جامعه دچار مشکل میشویم، در فهم نظام خانواده هم دچار مشکل میشویم چون همین بحث فضیلت، در نظام خانواده هست. ما چون فضیلت عندالله را نمیفهمیم و نمیفهمیم که هر فضیلتی غیر از فضیلت عندالله هیچ ارزشی ندارد، نمیتوانیم این شکل از فضیلتها را بپذیریم. (34نساء) ﭐلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى ﭐلنِّسَاءِ… یعنی مرد مدیر است. تکیهگاه است. چرا، چون …بِمَا فَضَّلَ ﭐللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ… چون فضیلتی دارد، یک توانی را خدا به عنوان درجه به او داده است. محتوای کتاب زن در آیینهی جلال و جمال به کتابت آیتالله جوادی آملی، این هست که زن مظهر صفات جمال خداست و مرد مظهر صفات جلال خداست. صفات جلالی خداوند ضمختتر و وحشتناکتر هست مثل فرد، واحد، احد. صفات جلالی خداوند در ردهی بالاتر است. یک رده پایینتر صفات جمال خداوند است؛ صفاتی که برای این عالم خلقت است و برای تربیت. مثل خالق و رازق و… که برای تربیت عالم است. برای همین است که زن میشود سرمربی در یک تیم که کلا تیم را او اَرِنج میکند. مرد میشود مدیر باشگاه. اتفاقاً آن مدیر باشگاه کمتر دیده میشود. او مادرخرج است و باید گدایی کند برای باشگاه، سرمربی با خیال راحت بپردازد به ارنج تیم. حالا همه بخواهند بشوند سرمربی یا همه بخواهند بشوند مدیرباشگاه، این که نمیشود. فکر میکنند تک نقشی خوب است؛ فکر نمیکنند مدرج اینها خوب است. … وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ… هزینهکرد را مرد باید انجام دهد. رمز قوامیتش همین هزینهکرد است.[9] …فَـﭑلصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ… مهمترین ویژگی زن در نظام خانوادگی زنی میشود که قانت و متواضع است. خانمها این را فحش به خودشان تلقی نکنند. وقتی لقمان دست دخترش را گرفت و به خانهی شوهر برد، به او گفت تو کنیز باش اینجا تا همسرت غلام تو باشد. وقتی که فرزند این عدم تواضعها را در خانواده ببیند، آموزش میگیرد. وقتی مخالفت کردن با پدر (بخوانید مدیر) اصلا مشکلی ندارد، بعد شما توقع دارید این زندگی، زندگی شود؟ مگر خدا نمیتوانست یک مکانیزمی در بدن نوزاد ایجاد کند که خودش، از بدن خودش ارتزاق کند؟ چرا شیر داد؟ چرا شیر بچه را داد به مادر؟ میخواهد این بچه گره بخورد به مادر، به همان دلیل هم رزق خانم را میدهد به آقا. میخواهد به همدیگر گره بزند. به این ترتیب همه جامعه را به هم میدوزد. این مدل خداست در خلفت و بهترین مدل هم هست. 2-2-1-1-3-نظام مُدَرَّج ؛ هم ابزار امتحان، هم وسیلهای برای پیوند خوردن افراد[حدود دقیقهی 42] خدا لِگویی میچیند. نری مادگی ایجاد میکند که داخل هم چفت شود. (32زخرف) أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ… مگر اينان مقسم رحمت پروردگار تواند؟ …نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي ﭐلْحَيَاةِ ﭐلدُّنْيَا… اين ماييم که معيشت انسانها در زندگي دنيا را تقسيم ميکنيم …وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ… و بعضي را به درجاتي بالاتر از بعض ديگر قرار ميدهيم …لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً… ، تا بعضي بعض ديگر را رام و مسخر خود کنند. حالت مدرج بودن را دارد. در سورهی مبارکهي یس هم همین حالت را دارد؛ میدهد به یک عده، میفرماید شما نان برسان. اصلا خدا مدرج میآفریند، درجه یک و دو میکند. مهم این است که اینها عندالله نیست، بلکه برای گذران امور دنیاست. (52زمر)… أَنَّ ﭐللَّهَ يَبْسُطُ ﭐلرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ…، اما مهم این است کسی فکر نکند اگر به من تفضیلی در رزق دادند، من یک تحفهای هستم. یک بار در جمع پولدارهای مؤمن (در این نوع از جمعها عموما یک رخوتی است) گفتم اشتباه شما این است که سَردَر منزلهایتان میزنید (40نمل)… هَـذَا مِن فَضْلِ رَبِّي… گفتند چرا؟ گفتم چون اولاً این یک سرکوفت به بقیه هست که خدا از فضلش به من داده است و به شما نه. ثانیاً ادامهی آیه را هم بزنید (40نمل)… هَـذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ… این برای امتحان شماست، ببیند شما کفر میکنید یا شکر میکنید. سلامتی، جمال، علم و … همه به خاطر آزمایش است. اینها همه میشود لِيَبْلُوَنِي..[10] 2-2-2- سنت استخلاف، در قالبِ پروسهای انسانساز[حدود دقیقهی 35] به این سنت هم نگاه کنید، میبینید که پروسهای است و مراحلی دارد. اینطور نیست که چنین کسانی که طبقهی دو جامعه بودند، بدون هیچ مناسبت و تربیتی، ائمهی زمان شوند. اگر بنیاسرائیل به دستور خدا مبنی بر ورود به ارض مقدس عمل میکردند و در آن جنگ شرکت میکردند، تمام این مراحل را با سرعت بالایی طی میکردند، ولی باید طی میکردند. در جنگ هشت سالهی خودمان چنین بود. فضای جبهه و دست یدالله برای اینها سبکهای مدیریتیای درآورد که کاملا بدون فکر بود. شخص فکر نکرده بود که مدل مدیریتی روح بر بدن، مدل مدیریت خدا بر عالم مدل هرمی نیست، بلکه مدیریت دوایر متحدالمرکز است. در این شکل از مدیریت، مدیر همسطح بقیه است طوریکه شخصی که در ستاد هست، در صف هم هست. و این شکل از مدیریت را خدا در جنگ به آنها آموزش داد. اینها تحت تعالیم خدا قرار میگیرند. اما در هر حال باید مراحلی را طی کنند. در صحنه و میدان، تربیت شکل میگیرد، در صحنه حتی علم آموزی میشود. اگر انسان گوشهی رینگی بیفتد، آموزش او هم درست درنمیآید. مثل مهندس مکانیکی میماند که وقتی ماشینش دچار مشکل میشود، میبرد پیش بچهی پانزده سالهای تا تعمیرش کند. درحالیکه این مهندس، موتور ماشین را کاملا خوانده است. منتها فقط آموزش دیده است. مقولهاش آموزش است نه تربیت. باید در صحنهی تربیت، علمآموزی کرد. آن صحنه باید سریع پیش میرفت، نرفت، و خدا یک امتحان انسانساز از آنها گرفت تا بنیاسرائیل مراحل را بروند تا آماده شوند برای سرزمین موعود. حالا با سرعت کمتر. 3- (57 بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى…؛3-1- پروسهی انسانسازی بنیاسرائیل در دورهی «تیه» (57بقره: وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ…)[حدود دقیقهی 56] همهی این حرفها به خاطر این است که بیان شود جامعه باید یک دورهی انسان سازی را طی کند. به خاطر همین مزهی تیه، که سرگردانی هم هست، اما مزهی مثبتی است. درست است مجازات است ولی دورهی آموزشی هم طی میکنند، همانطور که خداوند در دوران تیه، اینطور هوای بنیاسرائیل را داشته است: (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى … در عین اینکه اگر دستور را عمل میکردند، با سرعت این مسیر را طی میکردند، اما باز هم باید آموزشهای لازم را ببینند و به سرزمین موعود برسند. اصل آموزش یافتن، آموزش بِروز دیدن، روز را شناختن که چیز بدی نیست. طبیعتا باید رسانه بشناسی، روز را بشناسی. این نیست که اگر کسی را از سر سجاده برداشتید و مسئولیتی به او دادید، او همه چیز را بداند. بلکه باید آموزشهای لازم را ببیند. این منطق عقلایی را کنار نگذارید. بله البته در شرایط جبهه و جنگ این آموزشها در متن کار انجام میشود و خیلی سریعتر. کسانی که در خاکریزها دوربین پشتشان میانداختند، به افقهایی از مستندسازی رسیدند خیلی سریع و با دست یداللهی خدا. اما در متن کار، رسیدهاند به آن بالاخره. بنیاسرائیل آمدند پیش موسی (علیهالسلام) یک دور آن تجربه را در سرزمین تیه انجام دهند. اینجا بود که خدا هم به آنها کمک کرد (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى … 3-2- «أنزَلنا …» نشان از ریشه در غیب داشتن (57 بقره: …وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى…)[حدود دقیقهی 60] (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى… لزوماً به معنای این نیست که مرغبریان از بالا میافتاد پایین. این خیلی عجیب است؛ البته اشکالی ندارد اینها عجیب باشد، خداوند کار عجیب زیاد انجام میدهد. ولی لزوماً به این معنا نیست. خود اَنزَلنا، نََزَّلنا در قرآن خیلی اوقات به این معناست که ریشههایش را در غیب گذاشته است. وقتی میفرماید (6زمر)… وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ ﭐلْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ… گاو و شتر و گوسفند و بز را برای شما نازل کرد، نه اینکه از آسمان گاو میافتد بلکه به این معناست که اینها ریشههای غیبی دارد. یا وقتی میفرماید (25حدید)… وَأَنزَلْنَا ﭐلْحَدِيدَ… باز نه به این معنی که از آسمان آهن فرود میآید بلکه به این معنی است که ریشههایی در غیب دارد. (57بقره) …وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى… هم نه به این معنی است که مرغ بریان یا شهد از آسمان میریخت. کما اینکه در روایات هم چیزی غیر از این آمده است. بیان شده است که شیرههایی را که روی سنگها یا درختها بوده، میخوردند و معلوم بوده است که این خارج از نظام سؤال و درخواست بنیاسرائیل بوده است. میفهمیدند که یک ابری بالای سرشان میرود و روی آنها سایه انداخته است. میفهمیدند که رزقشان را خارج از فضای سؤال و طلب میگیرند. مرغهایی در اختیار اینها قرار میگرفته که راحت میتوانستند بگیرند و این مرغها را بریان میکردند و میخوردند. 3-3- نازل شدن رزق «مَنَّ وَﭐلسَّلْوَى» در بین الطلوعین(57 بقره: …وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى…)آنوقت اینجاست که چنین روایتی آمده است: حضرت صادق (علیه السلام) میفرمایند: خواب بامداد شوم است و روزی را منع میکند و رنگ را زرد می کند و صورت را زشت می کند، خواب هر آدم شومی است. (اگر کسی شب فوقالعادهای برپا کرد، کراهت یک چرت بین الطلوعین اشکالی ندارد)، و بدرستی که خداوند روزی را ما بین طلوع صبح تا طلوع آفتاب قسمت مینماید، بر حذر باشید که آن موقع بخوابید. مرغ بریان و ترنجبین بر بنیاسرائیل در این وقت نازل میشد، هر که در این وقت خواب بود، بهرهی او نازل نمیشد و نصیب خودش را نمیتوانست بگیرد. بلند میشد و میدید که نیست، آنوقت باید خودش برای روزی میدوید. (در روایت است که الرزق رزقان. رزق تطلبه و رزق یطلبک. فان لم تأته اتاک. روزی بر دو قسم است، یکی آن که تو در پی آنی، و دیگری آنکه او به دنبال تو میگردد، که اگر تو به سوی او نروی او به سوی تو میآید.) 3-3-1- اهمیت درک بینالطلوعین برای جذب رزق[حدود دقیقهی 66] خیلی اوقات، کسانی که میگویند رزق رزق، بین همان فاصلهای که رزق میدهند، میخوابند، زنبیل نمیگذارند. بعد میشود یک نظام سگدو زدن برای رزق. رزق هم صفر حساب بانکی نیست. بلکه مقداری است که مصرف میکنیم. ضمن اینکه اگر بخواهد زیر عنوان رزق قرار بگیرد و بشود رزقناکم (رزقی که از جانب خداست)، باید حلال باشد. و باید در جهت الهی هم مصرف شود. آنچه که با آن میروی جهنم، که دیگر رزق نیست، استدراج است. 3-3-2- دریافت رزقهای معنوی، مستلزم تحمل سختی ها[حدود دقیقهی 68] چرا این خبط را میکنید و این زمان را می خوابید؟ بیدار باش رزقت را بگیر دیگر. این خیالهای خامی است که کسی فکر کند بدون زحمت میتواند بشود یک ورزشکار خوب، یا بدون زحمت، میتواند بشود آیتالله بهجت. آقای بهجت شدن میانبُر ندارد. واقعاً سختی کشیدند. ما میخواهیم که چیزهای خارقالعاده اتفاق بیفتد در شهوانیترین حالت. کسی که می خواهد فضاهایی را درک کند، باید زحمت بکشد، اگر لازم شد سبک زندگیاش را تغییر دهد. سبک زندگی وقتی اینطور باشد که تا دیروقت کار کند و شب دیر بخوابد، دیگر برای نماز شب بیدار نمیشود. صبح هم رعایت نگاه را نکند و … بعد نباید توقع داشته باشد که بتواند حال شب را درک کند. [حدود دقیقهی 71] از ماه رمضان درس بگیرید. وقتی شخص 15-16 ساعت چیزی نخورد، نان خالی مثل چلوکباب مزه میدهد. ولی وقتی دائم هله هوله خورد، شب چلوکباب هم بگذارند، برایش چیزی نیست. تویی که صبح تا شب با خانمها میگویی و میخندی، بیایی خانه، خانمت چلوکباب هم باشد، چیزی نیست. ولی کسی که صبح تا شب، نگاهش را، فضای کارش را مراقبت میکند، برود خانه، خانمش نان خالی هم که باشد، چلوکباب است. نمی شود فرد در یک چیزی غرق شده باشد و در چیزی ذوق پیدا کند، آنوقت توقعی خلاف آن را از او داشت. در معنویت بعضیها به اینجا میرسند. در شهوت هم همین طور است. حتی بعضی در شهوت حلال به چنین نقطهای می رسند. رسیدن به حالات معنوی، چیزهایی است که روی تمرین است. باید شب کمتر خوابید، درست خورد، سبک زندگی عوض کرد. اگر شخص وضو گرفت و خوابید، آنوقت این خواب نیست، عبادت است. ما میخواهیم تا خرخره بخوریم، دیر هم بخوابیم و بعد شب هم بلند شویم، بارانی و طوفانی! این نمیشود. هرچیزی کار و راه و رسم خودش را دارد. *بخش سوم- بحث اخلاقینماز رسولالله[حدود دقیقهی 75] کسی که میخواهد نماز بخواند باید بداند اصلا نماز چیست، نماز انشاء رسول الله است، اختراع رسولالله است. اینطور نبوده است که خدا دستور نماز را داده باشد. بلکه در شرایطی از پیغمبر نماز منتشی شد. یعنی ایشان در حالتی پیش خدا ایستاد و قرار شد در مقعطی خدا را ناز دهد و سورهی حمد اینطور درآمد. بعد آنجا به عظمت حق، زیرپایش خالی شد و شد سجده. نماز اینطوری اختراع شد یعنی روی حالات پیغمبر، از ایشان منتشی شد. حالا خداوند این توفیق را به ما داده است. پیغمبر از آن سو آمد و ما قرار است از این سو برویم؛ یعنی همهی آن حالات را بازترجمه کنیم در خودمان. این نماز، کار دارد. نماز اینطوری یعنی بازترجمه فعل و کار رسول الله در شخص، کار دارد. یکی از مهمترین چیزهایی که پیغمبر آورده است نماز است. همه چیزش حساب و کتاب دارد. منتها ما اصلاً در این حال و هوا نیستم که نماز رسولالله چطور بوده است که قرار است بازترجمه شود با حالات ما. دست بزنید به بازترجمه میبیند که کار میبرد. واقعاً این اللهاکبرهایی که میگوید باید از حالاتش بریزد بیرون. اینها واقعاً کارهای مشکلی است. یعنی پوست میکند کسی بخواهد اینطور نماز بخواند. بعد آنجا خدا را ناز دهد، آنجا عظموت حق را در خودش غلبه کند، آنجا بخودرد زمین، بعد بگویند سرت را بیاور بالا، سرش را بالا بیاورد باز ببیند نمیتواند روی این عظمت طاقت بیاورد، باز برود بیفتد به سجده… با اینطور نماز خواندن ما که نمیشود شد آیت الله بهجت. رسیدن به تکلمهای وجودی در نماز[حدود دقیقهی 78] عارفی به شخصی گفته بود شما چطوری نماز میخوانید؟ شخص گفت به مفاهیم توجه میکنم. عارف گفت پس کِی نماز میخوانید؟! یعنی شخص از خود مفاهیم باید دربیاید. شخص باید یک مدتی دقت بکند روی مفاهیم، رفته رفته باید از مفاهیم خارج شود، یعنی حالت تکلمهای وجودی کند. مثل تکلم مادر با بچه؛ وقتی که مادر از یک حالت بچه پر شود نمیگوید مثلاً فرزندم از دیدن شما خیلی لذت میبرم. بلکه بچه را بغل میکند و با حالت مخصوصی (مثلاً دندانهایش را روی هم فشار میدهد) میگوید قرررررررربوووووووووونت برررررررررم. حتی الفاظ نمیکشد که بخواهد آن حس را منتقل کند، مادر نه کاری با قربونت دارد نه کاری با برم، اصلاً با مفاهیم اینها کاری ندارد. یک تکلم وجودی است صرفاً که آنها را در الفاظ میریزد. تکلم بدون لفظ میشود مثل کلام مولانا که میگوید: من هِی هِی و تو هوهو، من قِی قِی و تو قو قو. تَنتَتَنَم تَتَن تَنَم … اصلا میگویید اینها چیست که میگوید. میرسد به یک حالت که اصلاً کلمه ندارد بگوید. مثل همین قربونت برمِ مادرانه است. آن حال حالی است که در آن تکلم بوجود میآورد، اعضا و جوارح را تکان میدهد. همانطور که در مورد قرآن چنین است (23زمر)…تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ ﭐلَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ… کسانیکه پوست تنشان موقع شنیدن قرآن میلرزد. …ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ ﭐللَّهِ … بعد پوستشان و قلبهایشان با ذکر خدا آرام می شود. توصیف امیرالمؤمنین را ببینید در مورد متقین که قرآن می خوانند: اَمَّا اللَّيْلُ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالينَ لاَِجْزاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتيلاً، به هنگام شب براى عبادت برپايند، در حالى كه اجزاى قرآن را شمرده و سنجيده تلاوت كنند. تکلیف و وظیفهی ما[حدود دقیقهی 81] ماها خیلی دور هستیم، اََلکی دلمان را خوش کردیم و حواسمان به این نیست که سیر اخروی ما شروع شده است. شما الان در آخرتاید و الان سیر اخرویتان شروع شده است. مثل بچهای که از وقتی در رحم مادرش بسته میشود، سیرش در این دنیا شروع شده است. حالا هرطور زاییده شود به سمت این دنیا، میشود قوّت این دنیاییاش. بعضی چهارستون سالم هستند، بعضی ناقصالخلقه و ضعیفاند و مقاومت بدنشان کم است. آن سیر اخروی ما شروع شده است. اینها را باید به خودمان بفهمانیم که الان در آخرتم، آن موقع کارهای معادل با آخرت انجام میدهم. حتی در رزق هم، به رزقهای آخرتی توجه داشته باشم. آنجا (آخرت) را مرور بکنم، این رزقها (ی آخرتی) را در دنیا هم میشود داشت. چه کنیم؟ اگر کسی گیوه وَرمیکشد،کار میکند، اگر کسی گیوه وَرنمیکشد، مشغول همین چیزهای دون است. البته آفت گاهی اوقات ایجاد میکند. مثلاً کسانی که در این زمینه خیلی مشتاق میشوند و در آن فرو میروند، از جنبههایی باز میمانند. مهمترین آیهی ولایت ما این آیه است (55مائده)…وَيُؤْتُونَ ﭐلزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ. اگر کسی توانست این را در خودش جا اندازد، خیلی بُرده است، یعنی واقعاً در حالت رکوع باشد و خدمات اجتماعی هم بدهد. این اگر در کسی اتفاق بیفتد واقعاً به ولایت نزدیک میشود. خدا او را نزدیک مقام امامت میکند. (55مائده)…وَيُؤْتُونَ ﭐلزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ، این را یک صحنه حساب نکنید که قرآن در مقام بیان یک قضیهای بوده است که اتفاق افتاده است. در سورهی مبارکهی مائده هم مفصلاً بیان شد که این آیه (55مائده) إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ ﭐلَّذِينَ يُقِيمُونَ ﭐلصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ ﭐلزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ. مهمترین آیهی ولایت و قاعدهی ولایت است و شخص به چنان مرتبهای رسیده است و این شاهکار را در خودش انجام داده است که در این حالتهای تواضع و روحانی هنوز دست میزند به کار اجتماعی و رسیدگی به محرومین و … . چنین شخصی خیلی رشد میکند. حالت رکوع و زکاتش با هم قاطی شده است. این اگر درست شود این آدم فوقالعاده است. صلوات! [1] . (اعراف160)-آنان را به دوازده سبط دوازده گروه تقسيم کرديم ، و چون قوم موسي از او آب خواستند بدو وحي کرديم که عصاي خود را به اين سنگ زن و از آن دوازده چشمه بشکافت و هر گروهي آبخورگاه خويش را بدانست ، و ابر را سايهبان ايشان کرديم و ترنجبين و مرغ بريان به ايشان نازل کرديم ، از چيزهاي پاکيزه که روزيتان کردهايم بخوريد ، با کفران نعمت به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم ميکردند. [2] . مثال: (159اعراف) وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِـﭑلْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ. یعنی قوم موسی هم اُمتی دارد که هدایتگر است. در آيهي بعدی (160اعراف) ) وَقَطَّعْنَاهُمُ ﭐثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً… که میفرماید ما بنیاسرائیل را به صورت اُممی درآوردیم معلوم است این امم که هر کدام طرز فکر و مشربی دارند و مشارب خودشان را میشناسند و نُقَبایی دارند، این گروهها لزوماً همسان نیستند. باز در خود این دوازده اُمت، یک اُمت، اُمت برتر است که (159اعراف) …يَهْدُونَ بِـﭑلْحَقِّ… است. این آیات روی انعطافی که نسبت به هم دارند، محتوای همدیگر را روشن میکنند. [3] .(160انعام) مَن جَاءَ بِـﭑلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا… [4] . [حدود دقیقهی 16] اینکه میگویند ائمه مفسّر قرآناند نه به این معنی که یک آیه را تفسیر میکنند، بلکه بدین معنی است که محتوایی را که اعلام میکنند، همین محتوا تفسیر است. این عبارتی که در متن بیان میشود از نهجالبلاغه، تنه به تنهی قرآن میزند به لحاظ اینکه مفسّر قرآن است. [5] . قبل و بعد از حکومت اسلامی با هم فرق دارد همانطور که اینچنین داریم(55نور)…وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَ لِکَ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ ﭐلْفَاسِقُونَ، اگر از اینها کسانی کافر شدند پس از استخلاف در زمین، آنوقت فاسق هستند. [6] . [حدود دقیقهی 21] معمولاً مالدارها و کسانی که منغمر و فرورفته در مالاند، اطراف انبیاء نیستند. این حال استغنا، حال زیادهخواری و شادخواری و اسراف، حال مساوی با انبیا نیست. به خاطر همین بارها بیان کردیم مالدار مثل امیرالمؤمنین زندگی کند که صدقات مستحب سالیانهاش رسیده به چهل هزار دینار (مساوی چهلهزار سکه). درحالیکه خود حضرت مولد ثروت است و عدهای برای او کار میکنند اما زندگیشان ساده است. [7] . عدم گرایش جوانان به دین بدونِ جهاد [حدود دقیقهی26] این خودش بحثهای جدی دینی دارد که چرا جوانها کنار انبیاء بودند. حتی پیامبر فرمودند من مبعوث شدم در حالیکه … حالَفَنا الجُبّان… جوانان با من همپیمان شدند …وَ خالَفَنا الشُیوخ… و پیران با من مخالفت کردند. چه مایهای در دین هست که اتفاقا جوان جذب کُن است؛ و چه اشکالی ایجاد شده است که در این زمان، دین، پیرمرد جذب کُن است نه جوان جذب کن؟ نظر بنده این است که یک چیز جدیای در بیان دین مغفول ماندهاست و آن معنای جهاد است. دینِ بدون جهاد شبیه یک سری رفتارهای متدینانه میشود، حالتش ثبات میشود. شبیه دین مسیحیت که آنجا هم واقعا پیرمردی است. یعنی نوعا جوانها در کلیساها نیستند. در جیمرومها، باشگاهها هستند اما در کلیساها نیستند. دینی که از مفهوم جهاد خالی شود، اینچنین میشود. مفهوم جهاد که به دین اضافه شود، دین پرشّر و شور میشود و متناسب با حال جوان درمیآید. این صحبت آقا را باید با طلا نوشت: «جبهه مَحمل خوبی بود برای بروز نشاط جوانانه.» خیلی حرف مهمی است این حرف. جوانها دوست دارند تیراندازی کنند، این کار را نکنند میروند پِینتبال بازی میکنند. در جبهه یک پینتبال واقعی بازی میکردند، با معارف عالی و زیر نظر وَلی. این محمل، محملی بود که جوان را تربیت میکرد. این چه سبک تربیتی بوده است در جبهه که یک نفر را که لات محل بوده است، نمازشبخوان میکند و در عرض سه ماه، به شهادت میرساند؟ و امروز در سبک تربیتی ما با سی سال تلاش، هیچ اتفاقی نمیافتد؟ مفهوم جهاد، اینطور است که با شوری که ایجاد میکند حتی در عرصه های علمی، میتواند تولید علم کند. حتی میتواند فناوری ایجاد کند، یک طلبه یا دانشجوی موفق تربیت کند. البته در این شورها اشتباه وجود دارد. کسی که شور بگیرد، در شور اشتباه هست. به خاطر اینکه حرکت میکند، کار میکند، جلو میرود. ما تحمل اشتباه از ناحیهی جوان را نداریم. این تحملها را نداریم. لذا مفاهیمی چون جهاد را در دین نمیگنجانیم؛ آنوقت یک حالت خمودگی در دین ایجاد میشود. [8] . (27هود)… نَرَاکَ ﭐتَّبَعَکَ… در تبعیت نوح (علیهالسلام) هستند. [9] .[حدود دقیقهی 21] به خاطر همین، هم به استناد آیات و روایات و هم به استناد تجربه میگوییم خانمهایی که دستشان میرود در جیب خودشان چنانچه از جیب خودشان هزینه کنند، نوعاً زنهایی نیستند که تحت سرپرستی قرار بگیرند. برای همین هم به خانمها توصیه میکنیم که پولشان را داخل در زندگی نکنند. اگر این پول بشود یکی از پایههای زندگی، اول چیزی که لطمه میبیند، قوامیت مرد است. قوامیت مرد که لطمه دید، مدیریت خانواده لطمه دیده است. [10] . [حدود دقیقهی 45] روایت است که جوانی را روز قیامت نزد پرودگار بردند از او پرسیدند چرا اینهمه آلودگی کردی؟ گفت: خدایا جمال دادی، شهوت هم دادی، همین میشود دیگر. ندا میدهند یوسف را بیاورید. او که آمد در صحنه، جوان با دیدن او وحشت میکند. میگویند به یوسف شهوت دادیم، جمال هم دادیم. ببین چه کرد. |