باسمه تعالی جلسهی 41 تفسیر سورهی مبارکهی بقره حجتالاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 18 آذر 95 فهرست مطالب 1-دوره تیه، مجازاتی انسانساز 1-1-ماهیتِ مجازاتِ انسانساز و جامعه ساز 1-1-1-عقوبت در دنیا؛ مانعی برای عقوبت مجدد در آخرت و زمینهای برای رشد خودِ فرد خاطی 2-سنت استخلاف (58 بقره: وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ…) 2-1-اجرای سنت استخلاف (رسیدن از بردگی به امامی) مستلزم طی کردن پروسههای عقلائی 2-1-1-عمل مؤمنانه، موجب طی کردن سریع پروسهها 2-1-2-سستی در ایمان، موجب گرفتار شدن به مجازات های انسانساز (دوره تیه) 2-2-طی کردن پروسههای عقلایی در بردگان برای ایجاد ظرفیتِ امام شدن و مدیریت کردن 2-2-1-نگاه شهروند درجه دویی قرآن به کنیز و برده 2-2-2-تطبیق فضای بردهداری با نظام اجتماعی فعلی، نیازمندِ فقه اکبر
آیات اصلی: آیات 57 و 58 بقره سایر آیات: 95 مائده، 5 قصص، 33 و 55 نور، 28 روم، 3 نساء، 52 احزاب، 32 زخرف. موضوع اصلی: تیه، مجازات انسانساز، سنت استخلاف. موضوعات فرعی: فلسفههای اعتقادی قصاص، دیات و… ، نظام بردگی از منظر قرآن،شهروند درجه دو، فقه اکبر
*بخش اول – گزارش کوتاهجلسهی این هفته به مدت حدوداً 1 ساعت و 40 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 57-59 سورهی مبارکهی بقره (وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ …وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ … فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ…) و تکمیل بحث جلسهی گذشته برگزار شد. به این بخش از سورهی مبارکهي بقره رسیدیم که بنیاسرائیل پس از عدم قبول دستور ورود به ارض مقدس، وارد تیه و سرگردانی چهل ساله شدند، به تعبیری سرگردانی و مجازات انسانساز و جامعهساز. درضمن، این نکته یادآوری شد که در ساختار قرآن، بنیاسرائیل انسانهای بدی نبودند، بلکه وارد زیست جدیدی از جنس تشکیل حکومت دینی شدند و نتیجتاً انذارهای متفاوتی هم دریافت کردند که در مورد امتهای گذشته هنوز موضوعیت نداشت. در ادامه برای پاسخ به این سؤال که ماهیت مجازات انسانساز و جامعهساز چیست، به بررسی دلایل اعتقادی قوانینی چون دیات و کفارات و قصاص و … پرداخته شد. بیان گردید که عقوبت کشیدن به خاطر گناه در این دنیا مانع از عقوبت مجدد آن در آخرت میشود و برای مستند کردن آن، برخی مباجث روایی و قرآنی در این حوزه بررسی گردید. در واقع عقوبت دنیایی، این ظرفیت را دارد که از منظر آخرتی زمینه را برای ورود فرد به بهشت، آماده نماید و از منظر دنیایی آمادگیهای فردی و اجتماعی بوجود آورد. سپس برای پاسخ این سؤال که اصولاً سیرهی انسانسازی و جامعهسازی به چه نحوی است، به بررسی سنت استخلاف پرداخته شد. سنتی که خداوند مستضعفین را – البته نه مطلق پابرهنگان، بلکه از میان آنان اهالی ایمان و عمل صالح را – خلفا، امامان و وارثان زمین قرار میدهد. بیان شد که اجرای این سنت با پروسههای عقلایی انجام میشود. پروسههایی عقلایی که در آن جامعه باید به آمادگی لازم جهت امامت و وراثت زمین – یا بخشی از زمین – برسد. در همین میان زندگی ائمه، زندگیای در متن مردم تعریف شد. نیز مطرح شد که البته اگر بنیاسرائیل در دستور ورود به ارض مقدس درست عمل میکردند، این پروسهی رشد و کسب تجربه را – با دست ولایی خداوند – سریعتر طی میکردند. یک هدف مهم از طرح این بحث این است که روشن شود بنیاسرائیل و هر گروهی که قرار باشد از سطح بندگی و بردگی – که از دیدگاه قرآن، با ذکر شواهدی از آیات، سطح شهروند درجه دو در اجتماع میباشد – به سطح آزادی و حُریت و خلافت و وراثت برسند، باید پروسهها و دورههای لازم را طی کنند تا به سطح آمادگی لازم دست یابند. در نهایت، در تکمیل بحث بردهداری مطرح شد که برای تطبیق نظام بردهداری با نظام اجتماعی کنونی، احتیاج به فقهاکبر است؛ فقه اکبری که در آن قرآن اصل باشد و مقاصد شریعت را روشن کند و این نیازمند جهشی در فقه است.
* بخش دوم – مباحث تفسیری(57 بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ (58 بقره) وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ؛[1] 1- دوره تیه، مجازاتی انسانسازبه این بخش از سورهی مبارکهی بقره رسیدیم که قوم بنیاسرائیل پس از عدم قبول دستور ورود به ارض مقدس، وارد وادی تیه و سرگردانی چهل ساله شدند. ما از این دوره به این تعبیر اشاره کردیم: سرگردانی و مجازات انسانساز؛ ضمن اینکه مجازات است، انسانساز هم هست. حال میخواهیم به این پرسشها پاسخ دهیم: اولاً ماهیت مجازات انسانساز و جامعه ساز چیست؟ این چه فرهنگی است در فرهنگ دینی و عقاید ما؟ ثانیاً انسانسازی یا جامعهسازی که در آن یک دورهی چهل ساله آموزش میبینند، اصولا انسانساز هست؟ این چه سیرهای است؟ [حدود دقیقهی 12] این را هم بیان کردیم که بنیاسرائیلیها بد نیستند، بلکه وارد زیست جدیدی شدند، قوانین جدید پیدا کردند، انذارهای متفاوت دریافت کردند، تخطیهای جدید پیدا کردند، عناوین جدید پیدا کردند. همه چیز جدید شده است. مسئولیتهای اجتماعی عوض شده است. اصلاً قبل از حکومت اسلامی خیلی از عناوین نیست؛ مثل نفاقهای اجتماعی. یک آخوند قبل از انقلاب وظایف دیگری داشته و به وظایفش عمل میکرده و مورد خطاب و عتاب نبوده است. اما اگر الان همان کار را بکند مورد عتاب و خطاب است. چون وظایفش به کلی فرق کرده است. همچنین است یک دانشجو، یک طلبه و … . به همین دلیل حجم انذارهایی که میبینید در قرآن نسبت به بنیاسرائیل هست حتی میثاقهایی که با آنها بسته میشود، متفاوت است. [حدود دقیقهی 13] قرآن را هم که نگاه کنید متوجه میشوید که دائماً در بیان بدیهای بنیاسرائیل نیست، بلکه مزههای مثبت بسیاری راجع به بنیاسرائیل هست. عناوین مثبتی که در مورد بنیاسرائیل میبینید، عناوین کمی نیست. اتفاقا به عنوان قوم برگزیده، قوم صبور و … از آنها یاد میشود. فضای زیستشان، طرح زیستشان همه عوض شده است، وارد فضای جدیدی شدند به خاطر همین تخطيها و انذارهایشان هم متفاوت شده است. این ساختمان اصلی بحث در قرآن را یادمان نرود. 1-1- ماهیتِ مجازاتِ انسانساز و جامعه ساز[حدود دقیقهی 15] اگر از نگاههای دینی راجع به مباحث دیات، کفارات، قصاص فاصله بگیریم، این مباحث توجیه ندارد مگر با فضاهای اجتماعی. (اینکه اگر این فرد را قصاص کنند برای جامعه درس عبرتی است). اگر قرآن اینطور میفرماید که (179بقره) وَلَکُمْ فِي ﭐلْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي ﭐلْأَلْبَابِ…، قصاص را قرآن صرفاً در یک فضای اجتماعی طرح نکرده است، بلکه در فضاهای اعتقادی طرح شده است. 1-1-1- عقوبت در دنیا؛ مانعی برای عقوبت مجدد در آخرت و زمینهای برای رشد خودِ فرد خاطی1-1-1-1- دلیل روایی[حدود دقیقهی 16] در روایات در بحث گناهها، بیان شده است که بعضی از گناهان، ذنب مغفور است. گناههایی هست که حتماً بخشیده شده است. … أَمَّا اَلذَّنْبُ اَلْمَغْفُورُ فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اَللَّهُ عَلَى ذَنْبِهِ فِي اَلدُّنْيَا … اما گناه آمرزيده آن است كه خدا بنده را دربارهی آن در دنيا كيفر داده است … فَاللَّهُ أَحْلَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَيْنِ. و خدا بردبارتر و كريمتر است از اينكه بندهی خود را دو بار كيفر كند.[2] اگر او را در دنیا عقوبت میکند، مجددا در آخرت او را عقوبت نمیکند. راوی میگوید من از امام باقر (علیه السلام) سوال کردم راجع به حَد رَجم، اَن یُعاقَبُ عَلیهِ فی الآخره… آیا کسی که رجم میشود، عقابی در آخرت برای او هست؟ فردی که خلاف سنگینی انجام داده است، او را در خاک کردند و به او سنگ زدند تا مرده، وضعیت آخرتی او چگونه است؟ فرمود: اِنَّ اللهَ اَکرَمُ مِن ذلک … خدا کریمتر از این است. یعنی کسی که رجم میشود، قصاص میشود، اعدام میشود، این زمینه برایش فراهم شده که یکراست به بهشت برود. اینطور نیست که یکراست برود جهنم. ( عقوبت آن گناه را در همین دنیا چشیده و بواسطهي آن گناه، بارخواست مجدد در آخرت ندارد.) [حدود دقیقهی 18] پدیدهی اعدام کردن، دست زدن، رجم کردن و … زمینه ای است که طرف برود بهشت. اینطور طرح شده است که عقوبت دنیاییای بوجود آورد. بله، آن پدیدهی اجتماعی که مانعیت ایجاد میکند، آن هم هست.[3] اما این طرف هم حرف جدیای است که وقتی فرد این عقوبتها را میبیند، زمینهای است برای پاک شدنش. فرد که اعدام میشود برای خودش هم خوب است؛ او را به بهشت میبرند. اگر دست کسی را میزنند برای خودش خوب است، گناه دزدی را در آن دنیا با او حساب نمیکنند. مریضیها برای خود انسان خوب است. اصلاً بابی در روایات داریم به اسم باب تعجیل عقوبت ذنب، روایات مفصلی دارد به این مضمون که خدا اگر مؤمنی را بپسندد، جان او را بپسندد کاری میکند که او سریعاً عقوبت گناهانش را ببیند. [حدود دقیقهی 21] در همین بابِ تعجیل عقوبت ذنب روایات زیادی به این مضمون هست: اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَل اِذا کان مِن اَمرِه اَن یُکرِمَ عَبدٍ … خدا امرش اینطوری است که وقتی بخواهد بندهاش را بزرگ بدارد و اکرام کند … وَ لَهُ ذَنبُ … و او گناه کرده است. … اِبتَلاهُ بالسُّقم … مبتلایش میکند به بیماری. … فَاِن لَم یَفعَل ذلک لَهُ اِبتَلاهُ بِالحاجَه … اگر مریض نشود،گرفتار میشود. فَاِن لَم یَفعَل بِه شَدَّد عَلَیهِ الموت … اگر این هم نشود، خیلی سخت میمیرد. تا چی شود … لِیُکافِئَهُ بِذلک الذَنب … تا اینکه خدا مکافات آن گناه را در همین دنیا با او تسویه کند. چون دوستش دارد. (مهمانی خدا اینطور است که میگوید چیزی نخور! واقعا ما در فضای خدا نیستیم، مزهی دهن خدا دستمان نیست. زیرا مهمانی دادن خدا در حد قد و قوارهی خداست. یک طور دیگر است. میخواهد چیزهای دیگری دهد، از کانال روزهداری میدهد) … وَ اِذا کان مِن اَمره اَن یُهینَ عَبداً … اگر خدا بنا داشته باشد به کسی اهانت کند … وَ لَهُ عِندَهُ حَسَنَۀٌ… درحالیکه او یک کار خیری انجام داده است … صَحَّحَ بَدَنَهُ … بدن سالم به او میدهد (میخواهد آن کار خوب را در همین دنیا با او تسویه کند) … فَاِن لَم یَفعَل ذلک لَهُ … اگر این کار را با او نکند … وَسَّعَ علیه فی رِزقِهِ … در رزقش توسعه میدهد (که دیگر حساب بی حساب) فَاِن هُوَ لَم یَفعَل ذلک بِه … اگر این کار را هم انجام ندهد … هَوَّنَ علیه الموت لِیُکافِئَهُ بِِِتِلکَ الحَسَنه … مرگ را برایش راحت میکند تا آن حسنه را برایش جبران کند. محاسبات خدا آنسویی است نه اینسویی. فرد باید مذاق و مزهی دهن شارع دستش بیاید که اینطور اکرام میکند، اینطور اهانت میکند و قص علی هذا.[4] 1-1-1-2- دلیل قرآنی[حدود دقیقهی 31] آیهی 95 سورهی مبارکهی مائده به بیان کفارات صید در احرام میپردازد. در انتهای آیه اینطور آمده است: (95مائده) … لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ … این کفارات را بدهد تا همینجا وَبال کارش را بکشد … عَفَا ﭐللَّهُ عَمَّا سَلَف وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ ﭐللَّهُ مِنْهُ … اگر یک بار دیگر صید کند، دیگر کفاره ندارد. یک بار دیگر صید کند، با انتقام الهی روبروست. معلوم است اگر کفاره میگیرند به خاطر این است که میخواهند فرد را ببخشند. اگر کفاره از او نگرفتند، میرسد به انتقام الهی و …وَﭐللَّهُ عَزِيزٌ ذُو ﭐنْتِقَامٍ. 1-2- عذب و گوارایی در متن عذاب[حدود دقیقهی 34] در متن خودِ عذاب یک عَذْب و گوارایی هست و این برای این است که در جریان عذاب، فرد بخشیده میشود. البته اگر فرد حواسش را جمع نکند، آن عذاب، گناهِ مازادی پیش میآورد. مثلاً بچهی فرد بیمار میشود، این بیماری برای این است که (168اعراف) … لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ منتها فرد نه تنها برنمیگردد، بلکه بُعدش هم بیشتر میشود. فِلش که به سمت پایین باشد، این صحنهها بر بُعد شخص میافزاید. [حدود دقیقهی 35] اشعث ابن غیث فرزندش میمیرد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به او میفرماید: اِن صَبَرتَ صَبر الاَکارم وَ اِلّا سَلَوتَ سُلُوَّ البَهائِم. اگر صبر کنی صبر اکارم است وگرنه مثل چهارپایان فراموش میکنی. به او میگویند که اگر صبر بکنی اینطور است که … وَاِن صَبَرتَ جَری عَلَیک القَدَرُ و اَنتَ مأجور … اگر صبر کنی، تو اجر میبری از بابت صبری که کردی. … و اِن جَزِعتَ جَرى عَلَيكَ القَدَرُ و أنتَ مَأزور. اگر جزع بکنی گناهکار هستی. یعنی کسی که بچهاش میمیرد، برمیگردد هرچه میخواهد به خدا میگوید این گناهکار است. بر او یک قَدَری میگذرد و یک عقوبتی بوده که میتوانسته بیدارگر باشد، میتوانسته باعث رشد او شود اما اینطور نشده است. به هر حال میتواند عذاب، هم متنش عذاب باشد و هم متنش عَذْب باشد. به خاطر همین است که میفرماید (178بقره) وَلَکُمْ فِي ﭐلْقِصَاصِ حَيَاةٌ … یعنی هم قصاص است و هم حیات است. این خیلی مهم است که در شخص هم حالت حیات ایجاد کند و هم قصاص جرم او باشد. برای جامعه هم همین حالت پیش میآید که یک مسئلهی اجتماعی برای آنها هم قصاص است و هم حیات. 1-3- جمعبندیپس مجازاتها، مریضیها و … همه انسانساز است و این یک فرهنگ دینی است. لذا تصور نشود که گفتند این کار را بکنید و آنها انجام ندادند و بعد مجازاتشان کردند به این معناست که با این مجازات، نابودشان کنند. بلکه به این معنی است که اتفاقا تحویلشان گرفتند. (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى … یعنی وارد پروسهی انسانسازی میشوند. اینجا بود که کلید آن بحث اینچنینی خورد که وقتی این سنت بخواهد اجرا شود در پروسههای واقعیتر انجام میشود نه اینکه بردگانی را از بردگی به امامت برساند. 2-سنت استخلاف (58 بقره: وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ…)[حدود دقیقهی 3] استخلاف سنتی است الهی که در سورهی مبارکهی قصص و نور به عنوان یک سنت طرح شده است و در سورهی مبارکهی اعراف در مورد بنیاسرائیل تطبیق داده شده است. سنت استخلاف، سنتی است که خداوند مستضعفین عالم را امامان جامعه اراده میکند. (5قصص) وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ﭐلَّذِينَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ ﭐلْوَارِثِينَ. ما اراده میکنیم که اینهایی که مستضعفین بودند ائمه و وارثان زمین کنیم[5]. نمیفرماید اراده کردیم، بلکه میفرماید اراده میکنیم و چون فعل به صورت مضارع آمده است، نشان از این دارد که میتواند منظور یک سنت باشد. البته این دلیل به تنهایی ما را به سنت بودنش رهنمون نمیشود، ولی در آیه 55 سورهی نور میتوان به سنت بودن استخلاف رسید (با توجه به اینکه به عنوان وعدهی الهی مطرح شده است). (55نور) وَعَدَ ﭐللَّهُ ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي ﭐلْأَرْضِ… این وعدهی خداوند است برای کسانی از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند، که زمین را به وراثت به آنها میدهیم. اینطور نیست که وقتی میفرماید ما مستضعفان را ائمه زمان میکنیم، به این معنی باشد که پابرهنهها ائمه میشوند، بلکه محتوای سنت این است که کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند ( که این معانی اِشراب شده است در آیه) و توسط فرعونیان به زیر کشیده شده بودند، تحت امر ولیشان، اینها را میکنیم خلیفه در زمین. توضیحِ اینکه این استخلاف چیست در ادامهی آیه بیان شده است …کَمَا ﭐسْتَخْلَفَ ﭐلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ … این یک سنت است، گذشتگان را هم بر مناطقی از زمین مسلط میکردیم. … وَلَيُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ ﭐلَّذِي ﭐرْتَضَى لَهُمْ … آن موقع آن دین مورد رضایت (که دین ولایی و حاکمیت دینی به وسیلهی ولیّ است) را به آنان امکان میدهیم. امکان میدهیم که اجرا کنند این حکومت را. …وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِکُونَ بِي شَيْئاً… که اینجا میرسد به توحید واقعی. نگاه توحیدی عمیق اینجا شکل میگیرد. اینکه تمام آنچه که چیدید، قوانینتان، دم و دستگاهتان و … آخرش برسد به یک نقطه و آن نقطه توحید است. این میشود یک دین ولایی. نه اینکه یک عده هستند که نماز میخوانند و روزه میگیرند اما قوانینشان، دانشگاهشان و … همه غیرتوحیدی است. … وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ ﭐلْفَاسِقُونَ. بعد از این، اگر کسی کافر شود، این فسق است. 2-1- اجرای سنت استخلاف (رسیدن از بردگی به امامی) مستلزم طی کردن پروسههای عقلائی[حدود دقیقهی 37] سنت رسیدن از بردگی به امامی طی پروسههایی عقلائیتر از آن چیزی که در ذهن ماست، انجام میشود. فضل و رحمت و دست برکت خدا هست ولی اینطور هم نیست که خدا بخواهد یک سری برده را که هیچ فضای اجتماعی تجربه نکردند و هیچ قواعد بازی دستشان نیست و جز پشت میز و نیمکتشان هیچ تجربهی دیگری ندارند، به امامت برساند. کسی که معادلات اعداد را اینطور می فهمد که مثلا پنج میلیون تومان برایش میشود حقوق نجومی، نمیشود در رأس هرمی قرار بگیرد که حداقل پولی که در آنجا رد و بدل میشود هزار میلیارد تومان است. اگر کسی واقعاً بخواهد امام جایی شود باید رفته رفته خودش را بسازد و دست به کارهای درشتتری بزند تا در یک مکانیزمی برود بالا. اینکه به صورت ناگهانی اتفاقاتی از این دست میافتد و این را هم به حساب این میگذاریم که پابرهنگان امامان زمین شدند، اینها نه صلاح است نه منطقی است و نه سنت الهی است. این شکل از اتفاقات ممکن نیست مگر برای تک چهرههایی مثل انبیاء، آدمهای خاصی که خیلی خاص بودند. مثل رسول الله که این فضاها را طی کرده است و رسیده است به این نقطه که جامعه را به این نحو اداره کند.[6] لذا از این حالتهای استثنائی به عنوان سنت اجتماعی نمیشود یاد کرد. 2-1-1- عمل مؤمنانه، موجب طی کردن سریع پروسهها[حدود دقیقهی 46] ممکن است آدمهایی باشند که به لحاظ اجرایی و فهمهای اینچنینی در فاصلههای زمانی کم، زود رشد کنند. بعضیها هم برعکس اند. بد هم نیست، فرد مال این کار نیست، مال امامت نیست. این کارها تجربهی خودش را هم میخواهد، شخص باید تجربه کرده باشد حتماً. فضا را کاملاً لمس کرده باشد. اصل، همان داشتن آمادگی و تجربه است، منتها سرعتها فرق میکند. در جریانی که به بنیاسرائیل گفتند بروید بجنگید و ارض مقدس را بگیرید، منظور این نبوده است که تا جنگیدید، پیروز میشوید. مثل جنگ خودمان است. بروید بجنگید، یعنی بروید هشت سال بجنگید. اصل قضیه (که باید رشد کرده باشند و تجاربی کسب کنند) عوض نمیشود. سرعتهایش تغییر میکند. ممکن است سرعت پیشرفت در این فضاهای جبهه و جنگ خیلی زیاد باشد. مثلاً یکی از فرماندهلشگرهای زمان جنگ[7] میگفت وقتی که ما رفتیم جبهه نمیدانستیم این لولهی تانک به چه دردی میخورد. در حکومت نظامیهای مشهد که تانک میدیدیدم فکر میکردیم که فقط برای پناه گرفتن است. تصویر این شخص از تانک اینچنین بوده است. رفته است جبهه و با یک سرعتی راه اجرا را طی کرده است که پس از پانزده ماه، فرمانده لشگر شده است. 2-1-2- سستی در ایمان، موجب گرفتار شدن به مجازات های انسانساز (دوره تیه)[حدود دقیقهی 50] اگر در آن صحنه که به بنیاسرائیل دستور ورود به ارض مقدس داده شده بود، مؤمنانهتر وارد میشدند، رشدهای اساسی میتوانستند بکنند. کما اینکه در دوران جنگ هشت ساله، شاهد این رشدها بودیم. اصلاً جنگ، خلق مدیریتهای نوین است. کسی که در ستاد است در صف است. مدیریت، هرمی نیست، بلکه حلقوی است. ضمن اینکه نقطهی کانونی دارد، هرم ندارد، بالاتر و پایینتر ندارد. از مرکز به بیرون است. مدل مدیریت نفس بر بدن است. مدل مدیریت خدا بر عالم است. رزمندگان ما که با فکر کردن به این مدل پی نبردند، اینها همینطور بیبرنامه رفتند، خدا هم از علمش برایشان ریخته است. ولی، تجربه کردند آن صحنه ها را. اینطور نبوده است که یک انسان بی تجربه، به مدیریت رسیده است. البته این هم مشخص است که دست الهی آمده است. حالا بنیاسرائیل آن رشد سریع را نکردند، باید مجازات شوند. این مجازات هم به مزهی دهن قرآن، انسانساز است. یعنی میروند مجدداً تحت تدبیر موسی (علیهالسلام) حکومت تشکیل میدهند. در قرآن هم بیابانگردی به این که در بیایان سرگردانند نیست، بلکه بنیاسرائیل در دورهی بیابانگردی مشاربی دارند، نقبایی دارند، احزابی دارند، تحت نظارت موسی (علیهالسلام) عمل میکنند، کأنّه یک دورهای تجربهاندوزی میکنند. 2-2- طی کردن پروسههای عقلایی در بردگان برای ایجاد ظرفیتِ امام شدن و مدیریت کردن[حدود دقیقهی 53] اصل قاعده این است که اگر جامعه از وضعیت بردگی بخواهد به سطح امامی و مدیریت جهانی برسد، نمیتواند مسیر را یک شبه طی کند، باید تمرینها و تجربههایی باشد که اینها آماده شوند. اینکه رفتیم به سراغ مباحث ملک یمین به خاطر این بود که نشان دهیم خداوند نه عندالله، بلکه عندالاجتماع یک مدل دیگری با اینها (یعنی بردگان و کنیزان) برخورد میکند. قبولشان ندارد، تا اینکه اینها خُرد خُرد بیایند بالا تا اینکه اگر شرایطش هست بیایند بالا و آزاد شوند. الآن در سوئیس افغانیها درجه دو هستند، خودشان هم میدانند. نمیشود مدیریت این کشور را به افغانیها بسپاری، اصلاً امکانش نیست مدیریت را به کسانی دهی که همیشه شغلهای دون و پایین داشتهاند. مرجع تقلید هم کسی است که دائم کتاب خوانده و درس داده. نمیتوان توقع داشت که این شخص در رأس کارهای اجرایی عمل کند. به هرجهت این مجموعه وقتی بخواهد در رأس قرار بگیرد، پروسههایی را باید طی کند. 2-2-1- نگاه شهروند درجه دویی قرآن به کنیز و برده[حدود دقیقهی 57] خودِ قرآن راجع به ماجرای کنیز و برده، کاملاً نگاه شهروند درجهی دو دارد. برای نشان دادن این نگاه به بررسی آیاتی میپردازیم: 2-2-1-1- مثال اول:(3نساء) وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُواْ فِي ﭐلْيَتَامَى … اگر بترسيد که مبادا دربارهی يتيمان مراعات عدل و داد نکنيد … فَـﭑنکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ ﭐلنِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ … نکاح کنید زنان طیب را دو تا و سه تا و چهار تا … فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ … اگر می ترسید که نتوانید عدالت را رعایت کنید …فَوَاحِدَةً… یک همسر اتخاذ کنید …أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ… یا اصلا وارد نظام خانواده نشوید، بلکه به همان ملک یمین اکتفا کنید، تنها وارد نظام محرمیت شوید. …ذَلِکَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُواْ. این مطلب خیلی بهتر است برای اینکه منحرف نشوید. همانطور که بیان شد، ائمه همسر کنیز نداشتند. اصلاً کنیز نمیتواند در مقام همسر امام قرار بگیرد؛ مثل یک معلول که نمیتواند در تیم والیبال باشد. اصلاً در این جایگاه نمیتواند باشد و این با عدالت خدا هم در تناقض نیست. اما مادری فرق دارد. مادر امام رضا (علیهالسلام) با اینکه کنیز بوده، اما اینقدر در خانهی امام بوده که یک خانم رشد کرده شده بود. 2-2-1-2- مثال دوم:(33نور) وَلْيَسْتَعْفِفِ ﭐلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ ﭐللَّهُ مِن فَضْلِهِ… کسانی که نکاح نمییابند، استعفاف کنند. دست به کار خلاف نزنند، تا اینکه خدا از کرم خود از این بابت بینیازشان کند …وَﭐلَّذِينَ يَبْتَغُونَ ﭐلْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ… کسانیکه ابتغا کتاب کردند، میخواهند با قرارداد خودشان را با کار کردن خرد خرد بخرند، …فَکَاتِبُوهُمْ… این قرارداد را با آنها بنویسید …إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً… اگر خیری در آن میبینید (یعنی بنده میتواند بیاید و از این نظام خارج شود و آزاد شود. اما بیمقدمه آنها را آزاد کردن، یعنی جامعه را دچار بحران کردن. چون این کار یعنی یکسری آدمهای تربیت نشدهی اجتماعی و درجه دو را در جامعه بریزی. بلکه صحیح این است که اینها در محدودهي خانواده قرار بگیرند، در آنجا سرپرست داشته باشند با نظام سرپرستی بزرگ شوند. چراکه این بنده شبیه بچهای میماند که سرپرست لازم دارد.[8] بحث عندالله هم نیست بلکه بحث عندالاجتماع است. بله، اگر میبینید خیری در او هست، بگذارید کمکم خودش را آزاد کند، عشیره هم که ندارد، خودت بشو عشیرهی او. اصلاً مَوالی، بردگانی بودند که آزاد میشدند و بعد هم تحت امامت و داخل در عشیرهی مولایشان بودند. این شیوه بهترین شیوهی بزرگ کردن بوده است که فرد در یک خانواده کار میکرده و کار یاد میگرفته، بزرگ هم میشده و در نهایت صاحب خانواده هم میشده است. البته باگ هم داشته است؛ اما بهتر از سیستم بهزیستی است که در آن، اصلاً خانواده معنی ندارد.) …وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ﭐللَّهِ ﭐلَّذِي ءَاتَاکُمْ… حالا کسانی که اینطور هستند را حمایت کنید و از مالی که خدا به شما داده است به آنها بدهید …وَلَا تُکْرِهُواْ فَتَيَاتِکُمْ عَلَى ﭐلْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً… اگر کنیزانتان ارادهی پاکدامنی دارند، اینها را وادار به زنا نکنید. (چون اینها را میفرستادند در خانهها تا سرویسهای دیگر هم بدهند. میفرماید این کار را با اینها نکنید) …لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ ﭐلْحَيَاةِ ﭐلدُّنْيَا… برای اینکه منفعت دنیایی را بطلبید …وَمَن يُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ ﭐللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ. و اگر کنيزي به اجبارِ مالکش وادار به زنا شد، خدا نسبت به وي آمرزنده و رحيم است. (فضا در اینجا فضای خیلی سفت و سختی نیست که مثلاً جبههی سنگینی در مقابل مولا گرفته شود، نه اینطور نیست. مجبور شده و خدا هم میبخشد.) 2-2-1-3- مثال سوم:[حدود دقیقهی 70] (28روم) ضَرَبَ لَکُم مَّثَلاًَ مِنْ أَنفُسِکُمْ… براي شما از خود شما مثلي زده …هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِيفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ… آيا دربارهی آنچه که از اموال به شما روزي کردهايم، از میان بردگان شما هيچ یک از آنها شريک شما هست بطوري که آن برده و شما با هم برابر باشيد و احياناً شما از آن بردگان بترسيد که مبادا در شرکت تجاوز کنند، آن طور که از يک شريکِ آزاد ميترسيد؟ (معلوم است که اصلا چنین حسی وجود ندارد. یک کسی که خودش جزو اموال هست که نمیتواند اموال را بردارد.) رابطهی خدا با بندگان اینطور است. در این آیه این حالت شهروند درجه دو بودن کاملا مشهود است. ما فکر میکنیم که اینطور نباید باشد و این نظام بردهداری بهتر بود که نبود، اما واقعیت این است که از نظر عقلایی چنین نظامی باید باشد. 2-2-1-4- مثال چهارم:[حدود دقیقهی 72] بعد از جنگ احزاب عدهای میخواستند خودشان را عشیرهی پیغمبر بکنند، از طریق رابطهی همسری. به خاطر اینکه در نظامات عشیرگی میخواستند خودشان را به پیامبر نزدیک کنند. اینجا بود که خداوند خطاب به پیغمبر (صلّیالله علیه و آله) میفرماید که همسر اختیار کردن بس است. اینها در تحلیل سورهی احزاب باید بیان شود وگرنه به صورت تک آیه، معانی خوبی مطرح نمیشود. (52احزاب) لَا يَحِلُّ لَکَ ﭐلنِّسَاءُ مِن بَعْدُ… بعد از جریان احزاب دیگر زن برتو حلال نیست …وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ… جایگزین هم نمیتوانی بکنی. …وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ… ولو اینکه یک حُسنی از اینها تو را به شگفت آورد. (حسنی که لایق پیغمبر باشد) …إِلَّا مَا مَلَکَتْ يَمِينُکَ… مگر کنیزان آزاد. (چراکه آن، اصلاً یک نظام جداست و ربطی به این مسایل ندارد. اصولا نظام صیغگی با نظام همسری در قرآن متفاوت است. نظام خانواده با نظام مِلک یمین متفاوت است.[9]) [حدود دقیقهی 82] خلیفهی دوم کنیزها را میزده و میگفته شما نباید حجاب داشته باشید، شما که حجاب میکنید از اَحرار قابل شناسایی نیستید. در این میان کاری به بدی عمل خلیفه نداریم. شما فکر را نگاه کنید. بالاخره باید یک نشانی داشته باشند کنیزان. 2-2-1-5- مثال پنجم:[حدود دقیقهی 90] (32زخرف) أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ… مگر اينان مقسم رحمت پروردگار تواند ؟ …نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي ﭐلْحَيَاةِ ﭐلدُّنْيَا… اين ماييم که معيشت انسانها را در زندگي دنيا تقسيم ميکنيم …وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ… و بعضي را به درجاتي بالاتر از بعض ديگر قرار ميدهيم، درجاتشان را متفاوت کردیم تا اینکه …لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً… تا بعضي بعض ديگر را رام و مُسخر خود کنند. نمی شود همه رئیس باشند، یا مرئوس باشند. نظام جامعه نظامی است که باید در آن درجات و طبقاتی باشد وعدهای مُسخّر عدهای بشوند، طبیعتاً به بعضی چیزهایی میدهیم که به بعضی دیگر نمیدهیم. این هم به خاطر این هست که نظام اجتماعی به این شکل، مُدَرَّج بچرخد. و در نهایت اینها هم اصلاً مهم نیست و درجات عندالله مهم است. هدف از این بحث این است که معلوم شود اگر سنت استخلاف بخواهد اجرا شود، که در آن مستضعف بشود امام، این سنت در طی پروسهای باید انجام شود. کسانی که برده بودند، یعنی هیچ نبودند، فقط مال بودند و البته آدم خوبی بودند، اینها وقتی میخواهند امامان زمین بشوند، باید طی فرآیندی قابلیت و ظرفیت امامت و بزرگی و مدیریت کردن برای ایشان ایجاد بشود و البته این میتواند با یک شتابی انجام شود.[10] 2-2-2- تطبیق فضای بردهداری با نظام اجتماعی فعلی، نیازمندِ فقه اکبر[حدود دقیقهی 83] اینکه این شرایط، احکام و فضاهایی که در ارتباط با بردهداری مطرح شد، آیا با جامعهی امروز قابلیت انطباق دارد یا نه، یک فقه اکبر و یک فقه تأسیسِ مِن جَدیدٍ میخواهد. جواب رسمی فقهی و سرپاییاش این میشود که حَلالُ مُحمدٍ حلالٌ الی یومِ القیامه و حَرامُهُ حرامٌ الی یومِ القِیامه. منتها بررسی اجتهادی موضوع میشود شناخت یک نهاد اجتماعی و شناخت تفاوتها و شناخت جانمایهی احکام و … ؛ یعنی اینکه بتوان ریشهی حکم را استخراج کرد. مثلاً در بحث حرمت شراب، آیا از آیات حُرمت تدریجی شراب، فقه بیرون میآید؟ اصلاً از تدریجی بودنش فقه در میآید؟ پاسخ این است که امروزه و با نگاه فعلی فقه در نمیآید. بر اساس این فقه، الآن اگر کسی به یک کشور خارجی برود و بخواهد اسلام را پیاده کند، به کسانی که تقریباً بالاتفاق از شراب به صورت معمولی استفاده میکنند یا آبجو را با حجم بالا میخورند که آن تخدیر را داشته باشد، میگوید فقهش این است که شراب نخورید. از تدریجی بودن احکام، امروزه هیچ فقهی استخراج نمیشود. احتیاج است به یک فقه و یک عده فقیه شلاقی است که این ادبیات را بلد باشند. قرار نیست نوآوریهای بیمبنا کنند، بلکه باید فقیهانه با موضوع برخورد کنند. فقهایی میخواهد که مقاصد شریعت را متوجه شوند، مسلط به استظهارات خاص شوند، مسلط به استظهارات سیستمی شوند نه استظهارات نقطهای، فهم های سیستمی پیدا کنند و این اشکال را بتوانند استظهار بکنند. یک همچین اتفاقاتی اگر بیفتد، فقه دورهای خاص را طی خواهد کرد که اتفاقا مُترقَّب است که این اتفاق بیفتد. در واقع فقه ما تا حالا فقه نقطهای بود است نه ساختاری، چون احتیاج هم به فقههای سازمانیافته نبوده است. حاکمیتی نداشتهایم. حالا واقعاً به نقطهای رسیدهایم که همه کمکم متوجه میشوند که این فقه نقطهای احتیاج به کاری شبیه رِگرِسیون خط[11] دارد. این فقه نقطهای اگر بخواهد به یک دیمانسیون جدیدی تبدیل بشود، احتیاج به یک فقه دیگر، اصول دیگر، نحوهی استظهارات دیگر دارد که ما هنوز خیلی فاصله داریم. که باید ایجاد شود. فقیهانه باید دست زد به کارهای جدید و یک دورهی نویی را در فقه ایجاد کرد. این شکل از کارها در فقه هم بوده است. ما دورههای فقهی متفاوت داشتیم. فقه پرشهایی داشته است. مثلاً فقه با وحید بهبهانی یک پرش کرده است، فقه نجف یک پرش کرده است. به دلیل آقای بروجردی یک جهشهایی کرده است. یک جهشهایی در فقه اتفاق افتاده است. ولی اگر این جهش اتفاق بیفتد، جهشی است بسیار مهم. در این جهش، نقش قرآن باید متفاوت باشد از نقش روایات در فقه. در فقه الان، قرآن و روایات درهم گره خورده است. قرآن باید مقاصد شریعت را روشن کند. حرف و دغدغه زیاد است در این زمینهها. صلوات! [1] . و [در صحرای سوزان سینا] ابر را بر سر شما سایبان قرار دادیم؛ و بر شما گزانگبین و بلدرچین نازل کردیم؛ [و گفتیم:] از خوراکی های پاک و پاکیزه ای که روزیِ شما قرار داده ایم بخورید. و آنان [در تجاوز و طغیانشان وناسپاسی وکفرانشان] بر ما ستم نکردند، بلکه همواره بر خود ستم می ورزیدند.(57) و [یاد کنید] هنگامی را که گفتیم: به این شهر [بیت المقدس] وارد شوید، و از نعمت های آن هر چه خواستید، فراوان و گوارا بخورید و از دروازه [شهر یا درِ معبد] فروتنانه و سجده کنان درآیید و بگویید: [خدایا! خواسته ما] ریزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بیامرزیم و به زودی [پاداش] نیکوکاران را بیفزایم. (58) [2] . صَعِدَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع بِالْكُوفَةِ اَلْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَلذُّنُوبَ ثَلاَثَةٌ ثُمَّ أَمْسَكَ فَقَالَ لَهُ حَبَّةُ اَلْعُرَنِيُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قُلْتَ اَلذُّنُوبُ ثَلاَثَةٌ ثُمَّ أَمْسَكْتَ فَقَالَ مَا ذَكَرْتُهَا إِلاَّ وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أُفَسِّرَهَا وَ لَكِنْ عَرَضَ لِي بُهْرٌ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَ اَلْكَلاَمِ نَعَمْ اَلذُّنُوبُ ثَلاَثَةٌ فَذَنْبٌ مَغْفُورٌ وَ ذَنْبٌ غَيْرُ مَغْفُورٍ وَ ذَنْبٌ نَرْجُو لِصَاحِبِهِ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ قَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَبَيِّنْهَا لَنَا قَالَ نَعَمْ أَمَّا اَلذَّنْبُ اَلْمَغْفُورُ فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اَللَّهُ عَلَى ذَنْبِهِ فِي اَلدُّنْيَا فَاللَّهُ أَحْلَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَيْنِ وَ أَمَّا اَلذَّنْبُ اَلَّذِي لاَ يُغْفَرُ فَمَظَالِمُ اَلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي لاَ يَجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ كَفٌّ بِكَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِكَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَيْنَ اَلْقَرْنَاءِ إِلَى اَلْجَمَّاءِ فَيَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّى لاَ تَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ ثُمَّ يَبْعَثُهُمْ لِلْحِسَابِ وَ أَمَّا اَلذَّنْبُ اَلثَّالِثُ فَذَنْبٌ سَتَرَهُ اَللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ رَزَقَهُ اَلتَّوْبَةَ مِنْهُ فَأَصْبَحَ خَائِفاً مِنْ ذَنْبِهِ رَاجِياً لِرَبِّهِ فَنَحْنُ لَهُ كَمَا هُوَ لِنَفْسِهِ نَرْجُو لَهُ اَلرَّحْمَةَ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ اَلْعَذَابَ مترجم : کمره ای کتاب : اصول کافی ترجمه کمره ای جلد 5 صفحه : ۵۳۳ امير المؤمنين (ع) در كوفه بر منبر برآمد و خدا را سپاس گفت و بر او ستايش نمود و سپس فرمود: أيا مردم! به راستى گناهان سه باشند و دم بست و حبّه عرنيّ گفت: يا امير المؤمنين! فرمودى: گناهان سهاند و دم بستى؟ در پاسخ فرمود: من آنها را ياد نكردم جز براى اينكه شرح دهم ولى نفس تنگى به من رخ داد و ميان من و سخن گفتن مانع شد، آرى گناهان سه باشند: گناهى كه آمرزيده است و گناهى كه آمرزيده نشود و گناهى كه در باره مرتكب آن اميدوار و بيمناكم، گفتند: يا امير المؤمنين! آنها را براى ما بيان كن، فرمود: آرى، اما گناه آمرزيده آن است كه خدا بنده را در باره آن در دنيا كيفر داده است و خدا بردبار و كريم است از اينكه بنده خود را دو بار كيفر كند، اما گناهى كه آمرزيده نشود: ستمهائى است كه مردم به يك ديگر كنند، زيرا چون خدا تبارك و تعالى بر خلقش عيان شد (يعنى به وسيله پيغمبران و اعلام شريعت خود) به خود سوگند ياد كرد و فرمود: به عزت و جلال خودم قسم كه ستم هيچ ستمكارى را گذشت نكنم گو اينكه مشتى كوبد و يا سائيدن مشتى باشد و اگر چه شاخ زدن شاخ دارى بىشاخى را باشد. براى بندگان از يك ديگر قصاص شود تا حقى از كسى بر كسى نماند و سپس آنها را به پاى حساب آرد، و اما گناه سوم گناهى است كه خدا آن را بر خلقش نهفته و به گنهكار توبه از آن را روزى كرده است و به وضعى در آمده كه از گناهش بيم ناك است و به پروردگارش اميدوار است و ما براى او همان حال را داريم كه او براى خود دارد، براى او اميد رحمت داريم و از عذاب هم بر او بيم داريم. [3] . [حدود دقیقهی 19] این به خاطر ظرفیت دنیوی است که نمیشود بیش از یک اندازهای فرد را مجازات کرد. این از ضعف دنیاست، دنیا کشش ندارد که فردی که مستحق است که پنج بار رجم شود، یک بار میشود. در عین حال بحث عفو الهی هم مطرح است، آنچنان که میفرماید (30شوری) وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَيَعْفُواْ عَن کَثِيرٍ. و آنچه مصيبت که به شما ميرسد به خاطر اعمالي است که به دست خود کردهايد، و خدا از بسياري از گناهان درميگذرد. آن کاری که سرتان میآید از خودتان است، تازه خدا از خیلیهایش گذشته است. شاید بقیهی آن مشمول عفو الهی شود. [4] . [حدود دقیقهی 25] مؤمن و غیر مؤمن هر دو مریض میشوند اما وقتی غیرمؤمن مریض میشود به همه چیز لعنت میفرستد و چند تا قرص هم میخورد و این بیماری هیچ اثر روحی روی او نمیگذارد. به قول قرآن (200شعراء) … سَلَکْنَاهُ فِي قُلُوبِ … ؛ مواعظ فقط از روی قلب آنها عبور میکند، هیچ چیز از آن نمیگیرند. مسیر مواعظش اتوبانی است، این مواعظ راحت از او عبور میکند و میرود و اثری در او نمیگذارد. اما یک نفر که مؤمنانه مریض شود، این مریضی را حمل بر این میکند که خدا در همین دنیا عقوبتش را از من میگیرد، شکر میکند. بعد فکر میکند که من چه خطایی کردم که مریض شدم؟ حق کسی را خوردم؟ به کسی بیاحترامی کردم؟ صحنهی بد نگاه کردم؟ فکر بد خطور کرد در ذهنم؟ گاهی اینها برای کسانی که بو میکشند، کاملا مشخص است. دیدید بعضیها خیلی بحث شهوت را در خودشان قوی کردهاند حتی شهوت حلال را. بعد با دیدن انسانها میفهمند که فلان فرد مثلا اهل صیغه است یا مثلا میفهد که فلان جا صحنهی گناه هست. کسانی در کارهای اقتصادی بو میکشند و شامّه پیدا کردهاند میفهمند که اینجا پول هست. کسی که فِلِشهای به سمت پایین پیدا کند، به همان سوی پایین شامّهی تیز پیدا میکند، در واقع (176اعراف)… أَخْلَدَ إِلَى ﭐلْأَرْضِ… است. همچنین است دربارهی کسانی که فِلش به سمت بالا دارند. نه اینکه در همه چیز فلش به سمت بالا داشته باشد اما به هرحال فلشهایش، معادلاتش، فکر و ذهنش، ذوقش، آن سویی است، او هم بو میکشد و میفهمد که من آن کار یا فکر را کردم که مریض شدم. حالا چطور میشود این ذوقها را ایجاد کرد؟ شما نگاه کنید کسانی که شمّ سیاسی و امنیتی و ذوق این مسایل را پیدا میکنند حتما باید زیاد روزنامه بخوانند. کانال تلگرامی نگاه کنند، ذوقهای سیاسی پیدا کنند. ذوق کنند با مسایل سیاسی. (اینکه میگوییم ذوق کنند مثلا کسانی که خیلی اهل مال هستند، یک مالی که به او میرسد گویا خون میدود زیر انگشتانش،گویا یک روح تازه ای در او ایجاد شده است. یا کسانی که اهل علم هستند و منغمرند در مسئله حل کردن، مثلا با حل کردن یک مسئله فیزیک خون میدود زیر انگشتانش.) در معنویات هم همینطور است. اگر فرد با قرآن انس بگیرد این ذوق را در خودش بارور کند، روایات را بخواند و عبادت کند، نماز شب بخواند، نماز رسولاللهی بخواند و دائم این کارها را انجام دهد، ذوق پیدا میکند. کسی که هیچ کدام از این کارها را نمیکند نباید توقع داشته باشد که ذوق این مسایل را پیدا کند. مثل کسی میماند که نه روزنامه میخواند، نه کانال تلگرامی چک میکند، نه نوشتهی سردبیر را میخواند بعد توقع ذوق سیاسی داشته باشد. به این شکل که ذوقش را نمیشود پیدا کرد. اینها یک مجموعه کارهایی است که فرد باید در آن ذوق پیدا کند و بو بکشد. [5] . گاهی زمین، به معنای بعضی یا قسمتی از زمین است و گاهی به معنای کل زمین. اینکه تمام زمین به استخلاف برسد، در زمان حضرت حجت خواهد بود. [6] . [حدود دقیقهی 41] تصاویری که از انبیاء و ائمه در ذهن ما هست، تصاویر فانتزی، کارتونی و عجیب و غریب و محصول بعضی از فیلمهاست. مثل سریال حضرت یوسف (علیهالسلام) که در آن حضرت یعقوب (علیهالسلام) انسانی معرفی میشود منزوی، به دردنخور و بیخاصیت که تنها با بچهها بازی میکند، اینچنین شخصیتی میشود نبی خدا! حالا شما به روایات مراجعه کنید میبینید یعقوب (علیهالسلام) وقتی به هجران یوسف مبتلا میشود، خدا به او وحی میکند که تو به این دلیل مبتلا به هجران شدی که یکی از همسایگانت با شکم گرسنه به خواب رفت، درحالیکه شما سیر خوابیدید. از آن موقع یعقوب سفرهداریای میکرد که صبح به صبح گوسفند میکُشت و ندا میداد به همه که هرکس غذا نخورده است بیاید نزد او. فکر کنید چقدر محل رجوع باید باشد این نبی. کارت بانکی ائمهی ما همیشه پُر بوده است و میکشیدند آن را. آقایی (سَروَر بودن) خرج دارد. خودِ ائمهی ما مشهور بودند به صاحبْ صُرّه. اگر کسی میرفت مدینه میگفت کریم و کسی که سفرهداری کند، در مدینه کیست؟ میگفتند امام مجتبی (علیهالسلام) است، امام حسین (علیهالسلام) است، امام سجاد (علیهالسلام) است. امام سجاد (علیهالسلام) به قول کشف الغُمّه، صدهزار نفر برده گرفته است، این بردگان در خانهی امام سجاد (علیهالسلام) بودند، آموزش دیدند و بعد حضرت آنها را آزاد کرده است، معلوم است که خیلی هزینه کرده است، سفره داری کرده است، کار کرده است. امیرالمؤمنین خودشان میفرمایند که صدقات سالیانهشان به چهل هزار دینار رسیده بود، یعنی چهلهزار سکه در سال. استفادهی خودشان از مال دنیا به یک شکل دیگر بوده است اما کارآفرینیشان، مولد ثروت بودنشان و … به شکل دیگری است. تُجّاری که برای امام صادق (علیهالسلام) کار میکردند، هزینه میکردند، پول میآوردند. این تصویری که امام تنها در یک گوشهای عبادت میکرده است، شبیه مثلاً علمای اخلاق، تصویر اشتباهی است. ائمه کار میکردند، سفرهداری میکردند، کریم بودند. یک سری روایت هست که با خواندنش تعجب میکنید. مثلاً میگفتند أّکرِموا کَریمُ القوم، أکرِموا شَریفَ القوم. بعد میپرسیدند شریفُ القوم کیست؟ میفرمودند: مَن کانَ لَهُ مالٌ. مالداری آنموقع با مالداری این موقع فرق داشته است. مالداری آن موقع اینطور نبوده است که در زد و بندِ دلار، مال گیر آورده باشد. بلکه به این شکل بوده که تعداد زیادی خدم و حشم، مشغول انجام حجم زیادی از کارها بودهاند. اگر میگویند امام صد خدمه داشته است یعنی صد جور کار داشته است. نه اینکه صد خدمهی حاضر به خدمت مثل این سریالهای کُرهای. معلوم است که حوزهي کاری جدیای داشتهاند. مرتبط بودهاند با مردم و در متن مردم بودند و البته امام مردم هم بودند. یعنی یک مقدار فضا واقعیتر از تصور ماست. البته دست ولایی خدا بالای سر اینها و همهی پیروانشان بوده است. [7] . آقای قالیباف [8] . [حدود دقیقهی 69] (58نور) يَا أَيُّهَا ﭐلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَأْذِنکُمُ ﭐلَّذِينَ مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ وَﭐلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ ﭐلْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ… اي کساني که ايمان داريد بايد به کساني که شما مالک آنان شدهايد و کساني که هنوز به عقل نرسيدهاند دستور دهيد در شبانه روز سه وقت از شما اجازه ورود بگيرند. (در این آیه بردهها و بچههای نابالغ را کنار هم گذاشته است.) [9] . [حدود دقیقهی 74] استفاده از پتانسیلهای دین بعضیها از پتانسیلهای دین سوء استفاده میکنند. گاهی پنانسیلهایی در دین هست که قابلیت این را دارد که استفاده شود ولی خوب است ببینیم که ائمه از این پتانسیلها استفاده میکردند یا نه. مثلاً یکی از کارهایی که در نشر حُرمت (مَحرمیت ایجاد کردن) میکنند این است که با صیغهی کوتاهمدت بین دختر یک خانم با یک آقا، آن آقا به این خانم محرم میشود. در واقع خانم در نقش مادرزن آقا قرار میگیرد. گاهی عدهای این کار را به خاطر زیاد بودن رفت و آمد میکنند. اما ائمه با این همه رفت و آمدهایی که داشتند، از این ظرفیت استفاده نکردند. نمونهی دیگر در بحث عزاداریهاست. اینطور است که گفتهاند اتفاقات بعد از وفات پیامبر اَدحی و اَمرّ (تلختر و دهشتناکتر) است از جریان امام حسین (علیهالسلام). پس طبق روایات هم، وقایع پس از وفات پیامبر، ظرفیت شعائرسازی دارد. اصلا کل وَفَیات ائمه ظرفیت شعائرسازی دارد. شعائرسازی نه به معنی یک روضه ای که آخر مجلس خوانده شود؛ بلکه منظور تولید دهه است. راهافتادن دسته و سینهزنی و زنجیرزنی و… . دههی عسکریه، دههی محسنیه، دههی صادقیه و … .حتی ظرفیت روایی دارد. چرا خود ائمه اینکارها را نمیکنند با اینکه پتانسیلش هست؟ الان اینقدر تولید شعائر شده است که مراجع تذکر میدهند که این کار را نکنید؛ چراکه از یک طرف که شعائر تولید میکنید، از یک طرف توهین به شعائر میشود. چون مردم شأن این همه شعائر را نمیتوانند نگهدارند. زمینهی توهین به شعائر ایجاد میشود. لابد اینها یک باگهایی دارد که به باگهایش توجه نمیکنید. اینکه ائمه از این ظرفیتها استفاده نمیکردند ، بنا به دلیلی بوده است. اینطور نیست که چیزی اگر ظرفیت داشته باشد در دین، بتوان آن را بارور کرد. این میشود همان بحث بدعتها و نوآوریهایی که خیلی حکمت میخواهد. اینطور نیست که هرکسی بتواند تولید شعائر کند. [10] . [حدود دقیقهی 92] در دانشگاههای بزرگ دنیا که اگر کسی بخواهد استاد شود او را در پروسه ای میگردانند، مثلا باید مسئول مالی یا آموزش و … بشود تا بتواند مسایل را فهم کند. در حوزه مشکات برای درس خارج، دوره هایی گذاشتیم که سند چشمانداز و سند برنامهی پنجم بخواند. بفهمد بانک یعنی چه؛ پول و اعتبار یعنی چه؛ بازار سرمایه یعنی چه؛ علم و فناوری یعنی چه؛ فضای مجازی یعنی چه؛ ساختارها و نوع قانونگذاریها چگونهاست؛ در حالیکه در فضای غیر از این، فرد نه میداند پول چیست، نه میداند سرمایه چیست، فرق بازار پول با بازار سرمایه را نمیداند، بعد میخواهد در شورای فقهی نظر بدهد و بگوید مطابق با شرع هست یا نیست، در حالیکه اصلاً نمیفهمد موضوع چیست. فرد نه از فضای علم و فناوری اطلاع دارد نه از نظام قضایی کشور سردرمیآورد، اینکه دادسرا کجاست،دادستان کیست، چطور این مسیرها را دور میزنند، هیچ نمیداند؛ تنها چهار تا استدلال میداند؛ بعد انتظار دارید این شخص بشود رأس نظام قضایی. اگر آقا میگویند حوزه باید رئیس قوه، وزیر، رهبر تربیت کند، یعنی باید کار شود. برنامهریزی باشد. حوزه باید مثلاً بیست فقیه تربیت کرده باشد که در حوزهی پولی بانکی متخصص شده باشند. یعنی فرد، مجتهد است، فقیه است و در حوزهی پولی بانکی هم کاملاً مسلط است. این شخص، میتواند کار انجام دهد. نه اینکه فردی را از پشت میز و نیمکت بردارند و (بدون کسب تجربهی کافی) انتظار داشته باشند که دربارهی موضوعی که اصلاً نمیداند چیست، نظر دهد. اینها نظامات عقلایی است که باید در نظر گرفته شود. [11]. از روی نقاط آزمایشگاهی خطی رد میکنند و بعد میتواند بگویند که مثلاً فلان داده در این نمودار، دادهی پرت است. |