فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 40 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 11 آذر 95

فهرست مطالب

*بخش اول – گزارش کوتاه

* بخش دوم – مباحث تفسیری

مقدمه

1-سطح بالای انذار بنی‌اسرائیل به خاطر لایق شدنشان به تشکیل حکومت اسلامی

1-1-گریز مردم از انذار

2- (58بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ (ورود به ارض مقدس)

2-1-دستور به بنی‌اسرائیل برای ورود به ارض مقدس

2-2-عدم انجام دستور توسط بنی‌اسرائیل

2-3-تیه چهل ساله، تنبیه بنی‌اسرائیل در عمل نکردن به دستور

3- (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ… (تیه چهل ساله)

3-1-استفاده از عدد چهل؛ یا در بیان کثرت است یا منظور خود عدد چهل

3-2-آماده نبودن بنی اسرائیل، عامل تیه و سرگردانی چهل ساله

3-2-1-تجربه‌های شکست، موجب رشد جامعه

3-3-رسیدن از بردگی به امامت، با گذراندن دوره‌های تیه

3-3-1-بسته‌ی برده‌داری در اسلام، پروسه‌ی آزادسازی است

3-3-1-1-وجه‌الجمع بین نظام طبقاتی پذیرفته شده در قرآن با آیه‌ی «إِنَّ اکرَمَکُمْ عِندَ ﭐللَّهِ اَتْقَاکُمْ»

3-3-1-2-جایگاه اجتماعی زن آزاد و زن کنیز از منظر قرآن

3-3-1-2-1-مقدمه: معنی داشتن احکام با فرهنگ و ارتکازاتش

3-3-1-2-2-بررسی آیه‌ی صیغه و آیه‌ی ازدواج با کنیزان برای فهم جایگاه اجتماعی زن حٌر و کنیز

*بخش سوم- توصیه‌های اخلاقی

 

 

آیات اصلی: آیات 57 و 58 بقره

سایر آیات: 15 تا 19 یس، 21 تا 26 مائده، 137 اعراف، 5 قصص، 13 حجرات، 24 و 25 نساء.

موضوع اصلی: ماجرای ورود به ارض مقدس، تیه؛ دوره‌های انسان‌سازی، سنت استخلاف.

موضوعات فرعی: پُر اِنذار بودن ماجرای بنی‌اسرائیل، نظام برده‌داری، زن حُر و کنیز، صیغه

 

 

 

 

*بخش اول – گزارش کوتاه

جلسه‌ی این هفته به مدت حدوداً 1 ساعت و 40 دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیات 57-59 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره (وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ …وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ … فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ…) برگزار شد. در ابتدا بیان شد داستان بنی‌اسرائیل داستان پُر اندازی است و دلیل آن هم این است که ایشان لایق به تشکیل حکومت اسلامی شدند و مسئولیت اجتماعی پیدا کردند؛ در حالیکه اُمم سابق هیچ‌کدام به این درجه نرسیدند. به همین دلیل بنی‌اسرائیل سطح انذار متفاوتی دارند.

در ادامه برای بررسی ماجرای دستور گرفتن بنی‌اسرائیل برای ورود به ارض مقدس، آیات 21-26 سوره‌ی مبارکه‌ی مائده مطرح شد. در ضمن آن بیان گردید که بنی‌اسرائیل هنوز ظرفیت ورود به سرزمین موعود را نداشتند. و به همین دلیل دچار سرگردانی و تیه چهل ساله شدند. این دوره‌های تیه، لزوماً به معنای بیابانگردی نیست؛ بلکه‌ منظور از آن دوره‌‌های سرگردانی است که البته انسان‌ساز است. بیان شد که برای حکومت‌داری باید تجربیاتی کسب شود و این دوره‌های تیه هم از همین جنس است.

سپس سنت الهی مبنی بر به حکومت و امامت رسیدن مستضعفان بازترجمه شد. این نکته بیان شد که خلاف قاعده است که عده‌ای که در جامعه برده و مستضعف بودند، ناگهان به حکومت‌داری برسند. بلکه همین دوره‌های تیه لازم است که این افراد آمادگی‌های لازم را پیدا کنند تا بتوانند وظیفه‌ی مهم حکومت‌داری را انجام دهند.

از همین رو، به بررسی مسئله‌ی برده‌داری و فضای آن در نگاه قرآن پرداخته شد. بیان شد بسته‌ی برده‌داری در اسلام، ‌پروسه‌ی آزادسازی است که در آن فرد (طبقه‌ی مستضعف جامعه مثل بچه‌های یتیم و بی‌سرپرست) در خانواده‌ای بزرگ شده و مهارت‌ها و کارهای لازم را آموزش می‌بیند، و سپس به صورت مکاتبه‌ای کم کم خودش را از مولایش می‌خرد و آزاد می‌شود. آنگاه هم که آزاد شد، داخل در عشیره‌ی همان خانواده است. در همین راستا عملکرد بهزیستی مورد نقد واقع شد.

در ادامه برای نشان دادن اینکه قرآن بحث وجود طبقات اجتماعی را می‌پذیرد، به نگاه قرآن به جایگاه زن آزاد و کنیز پرداخته شد. بیان گردید که از نظر قرآن تفاوت میان زن حُر و نظام همسرداری که مرتبط با اوست، با زن کنیز و کارهایی مثل صیغه و دوست بازی‌ها که در این سطح وجود دارد، کاملا پذیرفته شده است. و تلاش برای به هم زدن این طبقات با این توجیه که إِنَّ اکرَمَکُمْ عِندَ ﭐللَّهِ اَتْقَاکُمْ، کار درستی نیست؛ چراکه این آیه در فضای عندالله است نه فضاها و چینش‌های اجتماعی.

 

* بخش دوم – مباحث تفسیری

(57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَاََنزلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى کُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ اَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (58بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَﭐدْخُلُواْ ﭐلْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَايَاکُمْ وَسَنَزِيدُ ﭐلْمُحْسِنِينَ (59بقره) فَبَدَّلَ ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ ﭐلَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَاَنزَلْنَا عَلَى ﭐلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَا کَانُواْ يَفْسُقُونَ.[1]

مقدمه

[حدود دقیقه‌ی 3] سوره‌ی مبارکه‌ی بقره، سوره‌ای است فوق‌العاده در رابطه با حکومت و حکومت‌داری. اولین سوره‌ای است که در مدینه و در فضای ایجاد حکومت اسلامی با بیان داستان بنی‌اسرائیل، نازل می‌شود. بیان شد که آيات در بیان نعماتی است که به بنی‌اسرائیل ارزانی داشته شده است. اما اینطور نیست که این نعمات از نظر زمانی نظم داشته باشد. تقدم و تأخر بعضی‌ از این داستان‌ها هم، مشخص نیست. فقط می‌توان احتمالاتی داد. اجمالاً یکی از ابتدایی‌ترین داستان‌های بنی‌اسرائیل که در میانه‌های این آیات گفته می‌شود، این است که این قوم پس از اینکه از چنگال فرعونیان به در می‌آید، دستور می‌‌گیرد که وارد سرزمین مقدس شود و حکومت را به دست بگیرد.

دو آیه‌ی 58 و 59، مربوط به داستان بعدی است که وسط این داستان جاگذاری می‌شود. یعنی ورودشان به سرزمین مقدس است که وسط بیابان‌گردی آنها مطرح شده است. شاید حکمتش این است که می‌خواهد ارتباط اینها را به همدیگر بیان کند.

1- سطح بالای انذار بنی‌اسرائیل به خاطر لایق شدنشان به تشکیل حکومت اسلامی

[حدود دقیقه‌ی 7] ماجرای بنی‌اسرائیل داستان پُر اِنذاری است. یک تلقی‌ای که ما داریم این است که بنی‌اسرائیلی‌ها خیلی بد هستند. کسی که قرآن را می‌خواند این مفهوم به ذهنش می‌آید: بنی‌اسرائیلی‌های ضایع! در صورتیکه واقعیت این است که سطح انذار برای بنی‌اسرائیل متفاوت است. چون بنی‌اسرائیل وارد پروسه‌ی دیگری شدند که اُمم قبل نشدند. بنی‌اسرائیلی‌‌ها بد نیستند، منتها پروژه‌ای که روی اینها پیاده شده، فرق می‌کند با بقیه‌ی اُمم. وارد سطح و لایه‌ی دیگری از زیست مؤمنانه شدند. آن لایه، پر است از انذار و بیم دادن. چون پر است از مسئولیت اجتماعی.

مثل این می‌ماند که منِ نوعی، یک وقتی پیغمبر قبل از انقلابم. توصیه‌ها در حد همین است که مشروب نخورید، مراعات خانواده‌تان را بکنید و … و کار‌ من از این سطح فراتر نمی‌رود. یک وقتی جامعه وارد زیست جدید اجتماعی شده است و حکومت تشکیل داده است. کلاً همه چیز چند اوربیتال عوض می‌شود. آن وقت مجموعه‌ای از انذارهای جدید و سطح انرژی‌های جدید وجود دارد و مباحثی چون ولی زمان و نفاق و … مطرح می‌شود؛ اصلا سطح دیگری از انذار وجود دارد. لذا این تلقی ایجاد نشود که بنی‌اسرائیلی‌ها کلا یک قوم بیخود و ضایع هستند. اگر اینطور بودند که در سطح حکومت دینی قرار نمی‌گرفتند. اینها لایقِ به بحث حاکمیت دینی شده بودند. یعنی دنیا تا سطحی بالا آمده که لایق به این شده که قیام به سیفی انجام شود و حکومت دینی‌ای تشکیل شود. آن‌وقت سطح انذارها متفاوت است. اینها پس از دوره‌ی بردگی و اسارت، دستور به تشکیل حکومت دارند. این پدیده‌ی نویی است و در اُمم سابق چنین دستوری وجود ندارد.

[حدود دقیقه‌ی16] می‌خواهم عرض کنم این تلقی را از بنی‌اسرائیل بزُدایید که آنها یک قوم بد بودند. اینها به خاطر تفاوت جایگاهی که پیدا کردند، انذارهای متفاوتی دریافت می‌کردند. اُمم سابق در معرضی چنین اموری نبودند. همانطور که در روایات آمده است که وحی‌ای که نوح و شیث و ادریس و آدم (پیامبران نخستین)، فرزندان خودشان را می‌کردند، به صورت مواعظ اخلاقی بوده است. سطح بشیریت در سطح مواعظ بوده است. همین الان هم اگر کسی بخواهد برای افراد روستایی حرف بزند، مباحث اقتصاد مقاومتی، فناوری و … را که مطرح نمی‌کند؛ این بحث‌ها را در سطح شهرها و دانشگاه‌ها مطرح می‌کنند.

1-1- گریز مردم از انذار

[حدود دقیقه‌ی 11] خودِ مسئله‌ی انذار، از چیزهایی است که مردم از آن می‌گریزند. مردم خیلی توان انذار شنیدن ندارند. مثل همین الان که مردم از آخوند‌ها توقع دارند که بگویند چقدر شما خوبید. اگر آخوندی انذار کند و بترساند از عذاب الهی چه در زمینه‌ی فردی و چه در سطح کلان اجتماعی، مردم نمی‌پسندند. بلکه آخوندی را می‌پسندند که تبشیریِ تبشیری باشد. مردم، خدا را خدای رحمان می‌دانند که مملو از رحمت است و نمی‌پذیرند که خدای رحمان، حرف انذاری بزند. و اصلا شومی‌ای که به پیغمبر‌ها نسبت می‌دادند گاهی به خاطر همین مسئله است. (15یس) قَالُواْ مَا اَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا… گفتند شما به جز بشري مثل ما نيستيد …وَمَا اَنزَلَ لرَّحْمَـنُ مِن شَيْءٍ… رحمان چیزی نازل نمی‌کند. رحمان که از این انذارها نمی‌کند. شما از جانب خدای رحمانید آن‌وقت می‌ترسانید مردم را؟! از عواقب سوء، انذار می‌دهید؟! …إِنْ اَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ. و مدعاي شما به جز دروغ نمي‏تواند باشد. به خاطر همین است که در آیه‌ی 18سوره‌ی مبارکه‌ی یس می‌فرماید قَالُواْ إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِکُمْ… ما شما را تَطَیٌّر می‌کنیم، یعنی به شما نسبت شومی‌ می‌دهیم. شما شوم و سخت‌گیر هستید. بگذار زندگی‌مان بکنیم در یک فرآیند ساده‌تری. بعد قرآن می‌فرماید (19یس) قَالُواْ طَائِرُکُمْ مَعَکُمْ… شومی از خودتان است.

2-(58بقره) وَإِذْ قُلْنَا ﭐدْخُلُواْ هَـذِهِ ﭐلْقَرْيَةَ (ورود به ارض مقدس)

2-1-  دستور به بنی‌اسرائیل برای ورود به ارض مقدس

[حدود دقیقه‌ی 1۹] آیات سوره‌ی مبارکه‌ي مائده که مرتبط با آیات سوره بقره است را با هم مطالعه می‌کنیم، البته خوب است که به تفاسیر هم مراجعه شود.[2]

بعد از گذشتن بنی‌اسرائیل از رود نیل، آنها وارد یک جریان و دستور جدید شدند که البته به آن عمل نمی‌کنند. (21مائده) يَا قَوْمِ ﭐدْخُلُواْ ﭐلْارْضَ ﭐلْمُقَدَّسَةَ ﭐلَّتِي کَتَبَ ﭐللَّهُ لَکُمْ… وارد این سرزمین مقدسی شوید که این سرزمین موعود است. سرزمین موعودی است که حاکمیت جدّی شما قرار است در این سرزمین باشد. … وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَى اَدْبَارِکُمْ… و برنگردید. منظور این نیست که به لحاظ جغرافیایی برنگردید به سمت مصر. چراکه اصلاً معنی نداشت که اینها دوباره از نیل عبور کنند و داخل در حکومت فرعونی شوند. بلکه منظور این است که حالا دیگر قواعد جدید لازم است. قبلاً قواعد بردگی داشتید و حالا قرار است قواعد حکومت‌داری داشته باشید. از این حالت، ارتداد پیدا نکنید به سمت عقب. … فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ. که این یک انقلاب به سمت خسران است؛ انقلاب به سمت جلو نیست.[3]

2-2- عدم انجام دستور توسط بنی‌اسرائیل

(22مائده) قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْماً جَبَّارِينَ … گفتند ای موسی، در اینجا یک قوم جباری است که حکومتی دارند و دم و دستگاهی. …وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُواْ مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ. و ما هرگز به آنجا در نيائيم مگر بعد از آنکه آن مردم از آنجا خارج شوند، اگر خارج شدند البته ما داخل خواهيم شد. درست است که از بردگی نجات پیدا کردیم اما اینطور هم نیست که بخواهیم حاکمیت، ساقط کنیم تا وارد حاکمیت موعود شویم. اگر حکومت را تحویل دادند، ما قبول می‌کنیم. این پاسخ بنی‌اسرائیل به درخواست موسی (علیه‌السلام) است. ولی این حرف مگر می‌شود؟ مثل این است که توقع باشد در این زمان، نظام آمریکا حاکمیتش را به ما تحویل دهد!

[حدود دقیقه‌ی 27] (23مائده) قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ﭐلَّذِينَ يَخَافُونَ اَْنعَمَ ﭐللَّهُ عَلَيْهِمَا ﭐدْخُلُواْ عَلَيْهِمُ ﭐلْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ… دو نفر از ميان جمعيتي که ترس خدا در دل داشتند و خدا به آن‌دو موهبتي کرده، روي به مردم کرده و گفتند: از مرز اين سرزمين داخل شويد، و مطمئن باشيد همين که داخل شدید، شما غالب خواهيد بود. … وَعَلَى ﭐللَّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِينَ. توکل کنید تا برسیم. (24مائده) قَالُواْ يَا مُوسَى إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا اَبَداً مَّا دَامُواْ فِيهَا … مجددا گفتند اي موسي تا آن مردم در آن سرزمين هستند ابدا ما داخل آن سرزمين نخواهيم شد … فَـﭑذْهَبْ اَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ. تو خودت با پروردگارت برويد و با آنان جنگ بکنيد ما همينجا نشسته‏ايم. حکومت را که گرفتید، ما وارد می‌شویم. (25مائده) قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا اَمَْلِکُ إِلَّا نَفْسِي وَاَخِي … موسي عرضه داشت: پروردگارا من اختيار جز خودم و برادرم را ندارم. اُمت که وضعیتش اینطور است … فَـﭑفْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ ﭐلْقَوْمِ ﭐلْفَاسِقِينَ. بین ما و بین قوم فاسق،‌ فاصله بینداز.

2-3-                   تیه چهل ساله، تنبیه بنی‌اسرائیل در عمل نکردن به دستور

اینجاست که بنی‌اسرائیل وارد جریان جدیدی می‌شود (26مائده) قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ اَرْبَعِينَ سَنَةً … اینجا یک دستور می‌آید و آن این است که حالا که این کار را نکردند، سرزمین موعود و تشکیل حکومت در آنجا تا چهل سال بر آنان حرام است. البته حرام تکوینی، نه حرام تشریعی. حرام تکوینی مثل این است که خداوند می‌فرماید (3نور)…. وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَى ﭐلْمُؤْمِنِينَ. یک چیزهایی بر مؤمن حرام تکوینی می‌شود، یعنی ممنوع می‌شود. خدا مانع می‌شود که مؤمن با یک چیزهایی یا کسانی برخورد کند. … يَتِيهُونَ فِي ﭐلْارْضِ … اینها باید دچار یک تیه و سرگردانی چهل‌ساله شوند. فَلَا تَأْسَ عَلَى ﭐلْقَوْمِ ﭐلْفَاسِقِينَ. و تو براي اين قوم عصيانگر هيچ اندوه مخور. حسی که شما از این داستان می‌گیرید این است که بالاخره این بنی‌اسرائیل بدی کردند و فرمان را اجرا نکردند. از آنطرف بیایان‌گردی اینها یک حس مثبت می‌دهد.[4]

3-           (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ… (تیه چهل ساله)

3-1- استفاده از عدد چهل؛ یا در بیان کثرت است یا منظور خود عدد چهل

[حدود دقیقه‌ی 30] اینها وارد یک سرگشتگی چهل ساله می‌شوند. استفاده از عدد چهل، گاهی در بیان کثرت است. مثلا در تاریخ بیان می‌شود که اقوام باهم چهل سال جنگیدند. این به این معنی نیست که حتما چهل سال، بلکه منظور این است که خیلی سال جنگیدند. مثل عدد صد یا هزار در زبان فارسی است. وقتی گفته می‌شود صد دفعه گفتم، همه می‌فهمند که منظور عدد کثرت است. در عربی عدد هفت هم عدد کثرت است.[5]

گاهی هم منظور خودِ عدد چهل هست با اثرات و خاصی که دارد. اینکه می‌گویند هرکس چهل صبح اخلاص داشته باشد، به خاطر این است که به هرحال چهل یک اثری دارد.[6] در بحث سرگردانی بنی‌اسرائیل، روی عدد چهل هم می‌توان حساب کرد هم نه. نمی‌خواهیم حتما عدد چهل را به عنوان قاعده‌ی کلی نگه داریم. گرچه چهل، یک ویژگی‌ای دارد.

[حدود دقیقه‌ی 40] در این مدت چهل سال یا خیلی سال، خدا هوای بنی‌اسرائیل را دارد و از یک مواهبی بهره‌مندند؛ (57بقره) وَظَلَّلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْغَمَامَ وَانزلنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى. اینطور نیست که اینها را در یک سرگردانی‌ای رها کرده باشد. این هم یک حس هست که نشان می‌دهد خدا هوای اینها را دارد.

3-2-                   آماده نبودن بنی اسرائیل، عامل تیه و سرگردانی چهل ساله

[حدود دقیقه‌ی‌ 55] حالا چرا گفتند که وارد ارض مقدس شوید؟ یا در بنی‌اسرائیل لیاقت ابتدایی هست که چنین دستور می‌گیرند یا این دستور از جهت اوامر امتحانیه است. اوامر امتحانیه برای اینکه نشان دهد به اینها که لیاقتش را ندارید. گاهی خداوند جامعه را دچار اوامر امتحانیه می‌کند تا معلوم شود جامعه الان پتانسیل گرداندن ارض مقدس را ندارد.[7]

در اینجا به جامعه‌ی بنی‌اسرائیل فهم می‌شود و تلقین می‌شود که ظرفیت تو سرزمین مقدس نیست، بلکه ظرفیت تو در این اندازه است که بگویی (24مائده) … فَـﭑذْهَبْ اَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ. یک موسی و یک هارون و چند نفری ((23مائده) قَالَ رَجُلَانِ …)، تنها همین‌ها هستند. نمی‌شود که تازه از زیر حکومت فرعون بیرون رفته باشند بعد حکومت‌داری کنند. نمی‌شود که ما از زیر دست شاه بیرون آمده باشیم، بعد دعوی مدیریت جهانی داشته باشیم. بله، اگر خودمان را اداره کردیم، سرگشتگی‌هایمان را فهمیدیم، فهمیدیم کجاها خلأ داریم، رفته رفته اتاق‌های فکرمان را درست کردیم و هیئت‌های اندیشه ورزمان را درست کردیم، تیم تشکیل دادیم، کار تشکیلاتی کردیم، تشکیلات فهمیدیم چیست، بعد از اینها عمق استراتژیکمان را زیاد می‌کنیم، رفته رفته در عراق و سوریه و لبنان و بعدها اروپا و … تشکیلاتمان را شکل می‌دهیم، ارتباط با تشکیلاتمان را درست برقرار می‌کنیم، خط می‌دهیم و خط می‌گیریم و … تا رسیدن به حاکمیت جهانی. مزه‌ای که قرآن در این آیات دارد چنین است که اینها را از بردگی خارج می‌کند و وارد پروسه‌ی انسان‌ساز حاکمیتی می‌کند. ایشان دارند دوره‌های صبر و پایمردی مربوط به حاکمیت را طی می‌کنند. در اینجا لایه‌‌ی جدیدی از صبر است که می‌فرماید چون صبر کردند حالا بیایند وارد نظام ارض موعود شوند و ارض مقدس را مدیریت کنند. و این هم همان نقطه‌ای بوده که معلوم است که اتمامش همین است که فرموده (137اعراف)… وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ ﭐلْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ… .

[حدود دقیقه‌ی51] به هرحال طبقات ضعیفی وجود دارد. کسی که برده است، ضعیف است، زبون است به جهت اجتماعی برایش میلیارد خیلی عدد است، نمی‌توان ناگهان مدیریت چند هزار میلیارد پول را به عهده‌ی او گذاشت. صلاح هم نیست. کسی که گُنده و کوچک اعداد را نمی‌فهد، نمی‌تواند حکومت‌داری کند. او باید بیاید، تجربه کند، ارزش پول‌ها را بفهمد، بعد تجربه حکومت‌داری را بکند.[8] طبقه‌ای که ضعیف باشد،‌ ذلیل باشد و زبون باشد، خدا هم مصلحت نمی‌بیند اینها را از این استضعاف کامل به ائمه‌ی زمان تبدیل کند. اینها باید دوره‌های انسان سازی بروند، دوره‌های تیه، دوره‌های سرگردانی.

3-2-1-      تجربه‌های شکست، موجب رشد جامعه

[حدود دقیقه‌ی61] یکی از عقلایی‌ترین کارهایی که بشر می‌کند این است که دوره‌های خاص برگزار می‌کند برای انجام دادن کارهای بزرگ. تلقی بنده این است که این دوره‌ها در نظام ما درحال برگزاری است. دوره‌های تیه‌مان است. دوره‌های سرگردانی‌مان است. حالا اینکه صبر این دوران را داریم یا نه، باید موضوع‌شناسی و قضاوت بشود؛ اینکه داریم به سمت صبر می‌رویم یا بدتر شدن کارها؟ این که اُفت کردیم،‌ سرمایه‌های اجتماعی پایین آمده، آسیب‌های اجتماعی بالا رفته است، همه‌ی اینها از یک زاویه مثل تجربه شکست یک قوم یا یک سازمان اقتصادی است. اصلاً تجربه‌های شکست لازم است. مثل مریضی که برای بدن لازم است و جزو خیرات بدن است، بدن به خودش می‌آید، نقاط ضعفش را می‌فهمد، کثافت‌های خودش را بیرون می‌ریزد. الان واقعا دوره‌ی کثافت‌کاری است، مریضی‌ها رو شده است. یک کم صحنه را از عقب‌تر ببینید اینطور است که دوره‌ی مریضی لازمی است برای جامعه. موسی کار خودش را می‌کند اما جامعه هنوز تجربه‌هایی را لازم است کسب کند. لذا اگر بیان شده که به یک افولی رسیدیم، این تحلیل، در ضمنِ یک خوش‌بینی است. بیماری است که باید متوجه شویم. شرایط، شرایط بدی است. بی‌تقوایی‌ها زیاد شده است. ما الان در دوره‌ی تیه کثافت‌کاری‌مان است. این دوره خوب است، مِن باب اینکه مریض عُق می‌زند و کثافت‌های درونی را نشان می‌دهد. با این حالت می‌رویم به سوی یک صبری که جامعه را دوباره بازسازی کنیم و شکل دهیم تا حالا بعداً داعیه‌ی مدیریت جهانی را داشته باشیم.

[حدود دقیقه‌ی 70] (137اعراف)… وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ ﭐلْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ… مزه‌اش مثبت است. یعنی بنی‌اسرائیل صبر کردند و کارهایی کردند. این دوره‌ی انسان‌سازی است. این حرف حرف قیمتی است.

3-3-                  رسیدن از بردگی به امامت، با گذراندن دوره‌های تیه

[حدود دقیقه‌ی 4۱] یک قاعده و سنت الهی هست که باید بازترجمه شود؛ و آن سنت این است که خدا می‌فرماید ما بردگان و مستضعفین را وارد حکومت می‌کنیم و حکومت را به دست آنها می‌دهیم. (5قصص) وَنُرِيدُ اَن نَّمُنَّ عَلَى ﭐلَّذِينَ ﭐسْتُضْعِفُواْ فِي ﭐلْارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ ﭐلْوَارِثِينَ.[9] . ما اینها را از سطح مستضعف بردگی می‌بریم تا امامت. یا این آیه (137اعراف) وَاَوْرَثْنَا ﭐلْقَوْمَ ﭐلَّذِينَ کَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ ﭐلْاَرْضِ وَمَغَارِبَهَا ﭐلَّتِي بَارَکْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ ﭐلْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ … ما مشارق و مغارب آن سرزمین مقدس را به اینها به وراثت دادیم، و به خاطر صبری که بنی‌اسرائیل کردند، ما این سرزمن مقدس را به آنها دادیم. برخی تلقی کردند که اینها ناگهان از سطح بردگی برداشته شده و به سطح امامت می‌رسند. خداوند اینقدر خلاف قاعده عمل نمی‌کند. کسانی که هیچ وقت تجربه حکومت‌داری نداشتند، باید یک دوره‌های انسان‌سازی و حکومت‌داری را به صورت اشانیتون طی کنند. حالا به شکل تیه.

اینطور نبوده است که بنی‌اسرائیل در دوره تیه شان، مثل بیابانی‌ها از اینطرف به آن طرف می‌رفته‌اند. بلکه اینها کاملا زیر نظر موسی(علیه‌السلام) نُقَبایشان را مشخص کردند و احزابشان را تشکیل دادند. این احزاب تحت نظارت موسی (علیه‌السلام) عمل می‌کردند، رزق‌های آسمانی می‌گرفتند و صبر کردند تا از این صبرشان رسیدند به این نقطه. یعنی یک دوره‌ی آزمایشی جدی‌ای را در بیابان گذراندند. منظور از بیابان،‌ کویر لوت نیست، ‌بلکه منظور یک دوره‌ی سرگشتگی، یک دوره‌ی تیه است. دوره‌ای که در آن استقرار نیست.[10]

3-3-1-      بسته‌ی برده‌داری در اسلام، پروسه‌ی آزادسازی است

[حدود دقیقه‌ی71] ما طبقات فرودست داریم. در خود قرآن، بردگان و کنیزان شهروندان طبقه‌ی دو هستند. یعنی‌ می‌فرماید این طبقات در یک پروسه‌هایی باید آزادسازی شوند. مسئله‌ی برده‌داری که اینقدر مخالف دارد، بنده با این پدیده موافقم. چون نمی‌فهمیم برده‌داری یعنی چه با آن مخالفیم. برده‌داری خودش یک بسته‌ی معنایی است، که امروز وقتی نیست، به جایش یک بهزیستی به دردنخور است. آن بسته‌ی معنایی برده‌داری، پروسه‌ی آزادسازی است. در این پروسه (آنطور که اسلام معرفی کرده) شخص در خانواده‌ها بزرگ می‌شود. بزرگ شد کار یاد می‌گیرد، کار یاد گرفت عبد مکاتَب می‌شود، عبد مکاتب شد با مولایش قرارداد می‌نویسد، ‌قرارداد نوشت کم کم خودش را آزاد می‌کند و آزاد می‌شود و جزو عشیره و موالیان آن فرد می‌شود. شخص از بردگی تا حُر شدن یک پروسه‌ای را طی می‌کند.

گاهی این ایراد گرفته می‌شود که چرااسلام برده‌داری را مُلغی نکرد. اگر برده‌داری به طور ناگهانی لغو می‌شد، جامعه مواجه می‌شد با طبقات مادونی که هیچ سرپرستی‌ای برایش نیست. مثل همین ایتام و زنان سرپرست خانوار، بچه‌های بی‌سرپرست و … . اگر ناگهان بگویند بهزیستی تعطیل، جامعه چه می‌شود؟! تازه همین بهزیستی افراد را می‌برد در جایی که اصلا خانواده نیست. مگر 50 نفر آدم می‌شود خانواده!؟ این متفاوت است با سیستم برده‌داری که فرد در خانواده رشد می‌کرده است. و اتفاقا اگر فرهنگ برده‌داری جا بیفتد، ما احیایش می‌کنیم؛ فرهنگ برده‌داری که باز دوباره بچه‌هایی که خانواده ندارند یا خانواده‌ی خوب ندارند در خانواده‌ها بزرگ شوند، کار یاد بگیرند و جزو عشیره‌ی این خانواده شوند.

3-3-1-1-     وجه‌الجمع بین نظام طبقاتی پذیرفته شده در قرآن با آیه‌ی «إِنَّ اکرَمَکُمْ عِندَ ﭐللَّهِ اَتْقَاکُمْ»

[حدود دقیقه‌ی 49] تعبیر از بردگی و کنیزی، تعابیری است که در خودِ قرآن به عنوان طبقات ضعیف مطرح می‌شود. این طبقه‌ی ضعیفی که اصلا شهروند درجه دو است. بعضی این سوال را می‌کنند که پس آیه‌ی (13حجرات)… إِنَّ اکرَمَکُمْ عِندَ ﭐللَّهِ اَتْقَاکُمْ… چه می‌شود. این آیه مربوط به رابطه‌ی شخص با خدا و عِندَالله است نه شئون اجتماعی. این هیچ ربطی به روابط اجتماعی و چینش‌های اجتماعی ندارد.[11]

[حدود دقیقه‌ی 74] ما به هر جهت طبقات مادون اجتماعی داشتیم. شما ببینید ازدواج با کنیزان چقدر نهی شده است. برخی اشتباه می‌کنند که می‌گویند ائمه‌ی ما همسران کنیز داشتند. هیچ کدام از ائمه‌ی ما همسران کنیز نداشتند. ائمه، کنیز داشتند و از کنیزانشان بچه‌دار شدند، اما همسر کنیز نداشتند. امام موسی بن جعفر (علیه‌السلام) همسر نداشتند، بلکه کنیز داشتند و از کنیز بچه‌دار شدند. یعنی وارد نظام همسرداری نشدند. نظام همسری غیر از نظام محرمیت مطلق است. محرمیت مطلق یک بحث است، نظام همسری یک نظام دیگر است. نظام همسری،‌ نظام فاخری است. نظام محرمیت یک نظام خیلی مادونی است. مثل ازدواج موقت‌های دو روزه ‌می‌ماند. اینکه عده‌ای فکر می‌کنند که می‌شود رفت با طبقه‌ی بسیار مادون ازدواج کرد به این دلیل که فرد باتقواست، این اصلا تصور درستی نیست. قرآن چنین توصیه‌ای ندارد. یک عده می‌خواهند تمام روابط عقلایی را بزنند به حساب (13حجرات) … إِنَّ اَکرَمَکُمْ عِندَ ﭐللَّهِ اَتْقَاکُمْ … . اصلاً اینطور نیست.

3-3-1-2-    جایگاه اجتماعی زن آزاد و زن کنیز از منظر قرآن

[حدود دقیقه‌ی 76] مُحصَن در قرآن سه تعبیر دارد. یکی به معنای زن شوهردار، یکی به معنای زن پاکدامن و یکی به معنای زن حُر است. عربی که کلمه و لغت زیاد دارد. اینکه این واژه برای سه تعبیر به کار رفته شده است به خاطر این است که اینها سه‌گان مرتبط به هم است. اصلاً غیر پاکدامنی‌ها را زنان احرار انجام نمی‌دادند. حتی ازدواج موقت را احرار انجام نمی‌دادند. دوست دختر، دوست پسربازی‌ها را احرار انجام نمی‌دادند. اینها برای طبقات مادون بوده است. یعنی دوست بازی‌ها عمده برای زنان کنیز بوده است. اینها مبتلی به چنین چیزهایی بودند. زنان احرار، زنان با شخصیتی بودند. زن حُر ازدواج می‌کرده. زنان کنیز، ‌در معرض دوست دختربازی‌ها یا ازدواج‌های موقت بودند.

3-3-1-2-1-         مقدمه: معنی داشتن احکام با فرهنگ و ارتکازاتش

وقتی احکام و قوانین، فرهنگ قرآنی‌اش از بین می‌رود،‌صرفاً یک‌سری قانون می‌ماند که لایه‌های پشتی ندارد. چون لایه‌های پشت ندارد،‌ همه چیز به هم‌ می‌ریزد. هرکس، هرکس را صیغه می‌کند بعد می‌گویند این اسلامی است. اما هرچه فکر می‌کنی، می‌بینی جنس این به اسلام نمی‌خورد و انسان احساس بُعد می‌کند نسبت به آن. این حس به خاطر این است که یک سری ارتکازاتی بوده است، حالا آن ارتکازات از بین رفته است و فقط جمله‌اش مانده. مثل این می‌ماند که من به شما این جمله را بگویم: روز 22 بهمن اگر خواستید بیایید دانشگاه شریف، از درِ پایین نیایید. این جمله را شما می‌فهمید با تمام ارتکازاتی که دارید. (از جمله این ارتکازات: 22 بهمن راهپیمایی است. درِ پایین دانشگاه در مسیر راهپیمایی است و امکان رفت و آمد از آن سخت است.) دیگر نمی‌پرسید برای چی؟ این جمله با تمام پشت صحنه‌اش معلوم است یعنی چه. فرض کنید این جمله 400 سال بعد که نه راهپیمایی‌ای هست نه چیزی، بیان شود که در روز 22 بهمن، باید از ورودی بالایی وارد دانشگاه شد نه ورودی پایینی. این جمله چون آن ارتکازات را ندارد و آن فرهنگ دیگر نیست، قابل فهم نیست. فرهنگ پشت صحنه از بین رفته ولی جملات باقی مانده است. این حرف مربوط به یک نظام‌واره‌ی فرهنگی بوده است که در آن این کارها را می‌کردند و انجام این کارها در آن معنی داشته است.

لذا صیغه و ازدواج هرکدام برای خودش جایگاه دارد و معلوم است چه طبقاتی ازدواج می‌کنند چه طبقاتی صیغه می‌شوند. ازدواج با کنیز یعنی ازدواج با طبقات فرودست اجتماعی که توصیه‌قرآن این است که تا می‌شود این کار را نکنید. بگذارید اینها از فرودستی خارج شوند. اینها در معرض بعضی آسیب‌ها هستند که زنان احرار در معرض آن آسیب‌ها نیستند. اینها برای خودش فرهنگ است. در قرآن که ملاحظه می‌کنید، می‌بینید حتی با لایه‌های فرهنگی‌اش گفته شده. ما که رساله‌ی عملیه را دست می‌گیریم، اصلا این لایه‌های فرهنگی مطرح نمی‌شود. البته مخاطب هم تقصیر دارد. چون دهن عالِم دوخته شده که راجع به خیلی از موضوعات مبتلی‌به حرف بزند. اگر از این نوع مباحث بیان شود، توسط مخاطب موضع‌ گرفته شده و پخش می‌شود و عالِم از این جهت امنیتی ندارد.

3-3-1-2-2-        بررسی آیه‌ی صیغه و آیه‌ی ازدواج با کنیزان برای فهم جایگاه اجتماعی زن حٌر و کنیز

[حدود دقیقه‌ی 82] آيه‌ي صیغه، آیه‌ی ۲۴ سوره‌ی نساء است. ائمه هم فرمودند آیه‌ی صیغه و مشروعیت صیغه همین آیه است.

(24نساء) وَلْمُحْصَنَاتُ مِنَ ﭐلنِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَکَتْ اَيْمَانُکُمْ … و نیز ازدواج با زنان شوهردار بر شما حرام شده است، مگر آنانی که اسیر شده‌اند و عُلقه‌ی زوجیت‌شان به هم خورده است …کِتَابَ ﭐللَّهِ عَلَيْکُمْ… پس حکمي را که خدا بر شما کرده ملازم باشيد … وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَاءَ ذَلِکُمْ ان تَبْتَغُواْ بِاَمْوَالِکُم… با اموال بروید بگیرید … مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ … به حالت پاکدامنانه نه زناکارانه (این ویژگی در ازدواج نیست در ازدواج موقت هست. ازدواج موقت یک حالت طیفی در نزد مردم دارد. یک عده هستند که ازدواج موقت می‌کنند اما واقعا عُلقه‌ی ازدواج دائم هست در آن. یک عده هستند که ازدواج موقت می‌کنند و کاملا حالت زناکارانه دارد، فقط صیغه دارد. یک وسط‌هایی هم دارد.) …فَمَا ﭐسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَئَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْکُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ ﭐلْفَرِيضَةِ إِنَّ ﭐللَّهَ کَانَ عَلِيماً حَکِيما. و اگر زني را متعه کرديد – يعني با او قرارداد کرديد در فلان مدت از او کام گرفته و فلان مقدار اجرت (به او) بدهيد – واجب است أجرتشان را بپردازيد، و بعد از معين شدن مهر، اگر به کمتر يا زيادتر توافق کنيد گناهي بر شما نيست، که خدا دانايي فرزانه است. (25نساء) وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً… کسی که پول نداشت و استطاعت ازدواج نداشت … اَن يَنکِحَ لْمُحْصَنَاتِ ﭐلْمُؤْمِنَاتِ … که با زن حُر ازدواج کند (ازدواج با زن حر استطاعت می‌خواهد چون اینها از طبقه بالای اجتماعی هستند) … فَمِن مِّا مَلَکَتْ اَيْمَانُکُم مِّن فَتَيَاتِکُمُ ﭐلْمُؤْمِنَاتِ … او برود زن کنیز بگیرد (یعنی بیاید در یک طبقه‌ی پایین‌تر. کنیز را هم می‌شود گرفت، آن‌وقت آن کنیز همسر او می‌شود و کارگر یک خانه‌ی دیگر. نه اینکه آن کنیز با دو نفر در ارتباط باشد.) … وَﭐللَّهُ اَعْلَمُ بِإِيمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَـﭑنکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ اَهْلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِـﭑلْمَعْرُوفِ… و خدا به ايمان واقعي شما داناتر است، پس نکاح کنید با اذن صاحبانشان و مهریه‌شان را هم به معروف بپردازید … مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ… با این کنیزان می‌خواهید ارتباط برقرار کنید حالت پاکدامنانه باشد … وَلَا مُتَّخِذَاتِ اَخْدَانٍ … و نه حالت دوست‌دختربازی. (چون زنان کنیز در معرض این کارها بودند نه زنان حر) … فَإِذَا أُحْصِنَّ … پس اگر شوهر کردند … فَإِنْ اَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ … اگر مرتکب فاحشه‌ای شدند … فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى ﭐلْمُحْصَنَاتِ مِنَ ﭐلْعَذَابِ … نصف زنان آزاد مجازات می‌شوند، (مجازاتشان نسبت به زنان آزاد سبکتر است. مثل این است که یک کولی برود دزدی. اصلا اینها فرق دارند، قضاوت راجع به اینها هم فرق دارد.) … ذَ لِکَ لِمَنْ خَشِيَ ﭐلْعَنَتَ مِنْکُمْ … کسی که خوف عَنَت دارد می‌تواند این کار را بکند، این نظام ازدواج با کنیز برای کسی است که خیلی به زحمت می‌افتد. وَاَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّکُمْ … باز هم ازدواج نکند با زن کنیز بهتر است. (یعنی وارد پروسه‌های مادون نشوید، این فواصل را خدا رعایت می‌کند.) محرمیت فرق می‌کند چون نظام دیگری است.

این را قرآن تحویل می‌گیرد، اینکه طبقات هست. الان اینکه زنان احرار دوست دختر می‌شوند، در واقع دارند ادای کنیز و طبقات فرودست اجتماعی را در می‌آورند به تعبیر قرآنی.

*بخش سوم- توصیه‌های اخلاقی

[حدود دقیقه‌ی 94] زیارت عاشورای روزانه بخوانید. بعضی می‌گویند برای رزق خوب است،‌ بله در رزق هم خوب است، اما وجهه‌ی همت ما رزق نیست. به قول مولوی: تا در طلب گوهر کانی کانی (اگر دنبال دُر هستی، خودت در هستی)/ تا در هوس لقمه‌ی نانی نانی/ این نکته به رمز اگر بدانی دانی/ هرچیز که در جستن آنی آنی. بالاخره ما در دستگاه بزرگ اهل‌بیت دنبال نان نیستیم. حالا نان هم به ما می‌دهند اما ما دنبال آن نیستیم. مُحتَمِلٌ لِعِلمِکُم مُحتَحِبٌ بِذِمَّتِکُم (تحمل‌کننده‌ی دانش شماییم، پرده‌نشین پیمان و حرمت شماییم)، ‌ما دنبال این چیزها هستیم.

توصیه‌ی دیگر بنده هم این است که جلسات روضه‌ی خانگی را احیا کنید. شده یک طلبه‌ی جوان هم گیر بیاورید، ‌اینکه چند نفر بیایند مهم نیست، مجلس هرچقدر خراب‌تر بهتر. آقای حق‌شناس به شاگردانشان می‌گفتند حتما در اینگونه مجالس درب و داغون بروید. تجربه‌ی ما هم این بود که این طور مجالس خیلی اخلاص آدم را می‌برد بالا.

 

صلوات!

[1] . ‏ (بقره57)-و ابر را سايبان شما کرديم و ترنجبين و مرغ بريان براي شما فرستاديم و گفتيم از چيزهاي پاکيزه که روزيتان کرده‏ايم بخوريد ، و اين نياکان شما بما ستم نکردند بلکه بخودشان ستم مي‏کردند .

(بقره58)-و چون گفتيم باين شهر درآئيد و از هر جاي آن خواستيد بفراواني بخوريد و از اين در سجده‏کنان درون رويد و بگوئيد : گناهان ما را فرو ريز تا گناهان شما را بيامرزيم و نيکوکاران را فزوني دهيم.

(بقره59)-و کسانيکه ستم کردند سخني جز آنچه دستور داشتند بگفتند و بر آنها که ستم کردند بخاطر کارهاي ناروا که همي کردند از آسمان عذابي نازل کرديم.

 

[2] . [حدود دقیقه‌ی ۲۴] هرکدام از این آیات مثل بُمبی است. القرآن یُفَسِّرُهُ الزَمان. زمان قرآن را تفسیر می‌کند. زمان که جلو می‌رود، باعث بروز تفسیرهایی می‌شود. بعضی می‌پرسند این تفاسیری که در این جلسات ارائه می‌شود، منبع تفسیری روی آن وجود دارد؟ می‌گویم نه ندارد. مگر باید هرچه گفتند را من بگویم؟! اگر به این قائل باشیم، نتیجه‌اش این می‌شود که باید پیشینیان یک تفسیر می‌گفتند و دیگر همان ادامه پیدا می‌کرد. اما زمان که جلو می‌رود، شرایط سیاسی، اقتصادی، نفاق و … قرآن را تفسیر می‌کند و لایه‌هایی از قرآن برداشته می‌شود.

[3] . [حدود دقیقه‌ی 22] گاهی شما انقلاب می‌کنید ولی تمام آن نحوه‌ی مدیریتی که در جامعه‌ی قبلی بود را یک ضرب در جامعه‌ی جدید و انقلابی پیاده می‌کنید. این که دیگر انقلاب نیست. در این حال انسان به یک خُسرانی می‌رسد؛ کأنّه به یک التقاطی می‌رسد. اینکه بعضی نحوه‌ی علوم انسانی و مدیریت غربی را خوب می‌دانند، در این حد می‌توان پذیرفت که این نحوه، از حالت التقاط بهتر است. حالت التقاط به این نحو است که با اینکه فضای معارف کلا با فضای علوم انسانی متفاوت است، با این‌حال فرد می‌خواهد این علوم انسانی و نحوه‌ی مدیریت غربی را چفت کند به این معارف؛ و البته که این شدنی نیست. بلکه بدتر می‌شود. نحوه‌ی مدیریت غربی با همه‌ی سازوکارش (درست یا غلط) بالاخره یک کاری می‌کرد‌ ولی حالت التقاط، جواب نمی‌دهد. گاهی انقلاب‌های ما اینطور است که به خسران می‌رسد. دیگر همان مدیریت غربی را هم نمی‌توانیم انجام دهیم. این انقلابِ زیان‌باری است. وارد نظام جدیدی شدیم ولی همه‌ی مبانی همان مبانی‌ای است که قبلا هم با آن جامعه را اداره می‌کردند.

[4] . .حس‌ها مهم است در فهم قرآن. اینکه شرایط را احساس کنید که بالاخره کار خوبی کردند، کار بدی کردند. اگر دو حس متناقض جمع شد با هم، چه کار کنیم با این دو حس.

[5] . اینها خودش مشکلات ترجمه کردن از عربی به فارسی است. در فقه هم از این مشکلات هست. مشکل ترجمه از عربی به فارسی به گونه‌ای که ما عربی بفهمیم نه فارسی. مثلا در فارسی برای انگشتر و یا گردنبند واژه‌ی پوشیدن یا لَبَسَ را استفاده نمی‌کنیم. (نمی‌گوییم انگشتر را پوشید یا به تن کرد بلکه می‌گوییم انگشتر را به دست کرد). در حالیکه در عربی برای انگشتر و گردنبند واژه‌ی لَبَسَ به‌کار می‌رود. در فقه گفته شده که مرد لباس از جنس طلا نباید داشته باشد. بعضی که با حیطه‌ی کلمات آشنا نیستند، انگشتر و گردنبند را از‌ آن خارج می‌کنند و می‌گویند اشکالی ندارد که گردنبند و انگشتر مرد، از طلا باشد؛ چون در فارسی انگشتر و گردنبند جزو لباس نیست. در حالیکه در زبان عربی اینها جزو لباس محسوب می‌شود. حیطه‌ی لغت در یک زبان،‌ با حیطه‌ی لغت در زبان دیگر فرق دارد. این نکته خیلی مهم است. اساسا اطلاق‌‌گیری‌ها که در فقه انجام می‌شود،‌ در حیطه‌ی لغات انجام‌ می‌شود. یکی از مشکلات ما این است که فارس هستیم و چون لغات مشترک با عرب‌ها داریم، فکر می‌کنیم زبانشان را می‌فهمیم. درحالیکه اگر زبان شریعتمان انگلیسی بود، حیطه‌ی لغت را پیدا می‌کردیم. اما فکر می‌کنیم حیطه لغت عرب‌ها با ما یکی است در حالیکه همانطور که نشان دادیم اینطور نیست. لزوماً حیطه‌ی لغات با هم هم‌پوشانی ندارند. گاهی اوقات هم ترجمه به فرهنگ‌ها باید بشود. مثلا در خارج از کشور وقتی بخواهیم بگوییم یزید خیلی آدم بدی بود، اگر بگوییم سگ‌باز بود و مشروب می‌خورد، این حرف در آن فرهنگ اصلا فهم نمی‌شود چون کسانی که مخاطب هستند، آدم‌های خوبی هم هستند اما هم سگ‌بازند و هم مشروب می‌خورند؛ این چیزها اصلا چیز بدی نزد آنها محسوب نمی‌شود. این خیلی مهم است که بتوان موضوع را به فرهنگ مقابل ترجمه کرد.

[6] . مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعینَ صَباحا ظَهَرَت ینابیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ. هر کس چهل روز خود را براى خدا خالص کند چشمه‏ هاى حکمت از قلب وى بر زبانش جارى مى ‏شود. اعمال انسان ( و از جمله اخلاص) با میزان سنجیده می‌شود، از طرفی ما خطاب به اَمیرالمؤمنین داریم السلامُ علی میزانِ الاعمال. یعنی وقتی بخواهند بسنجند، با میزان الاعمال می‌سنجند؛ شما فرض کنید نماز شما را بگذارند کنار نماز امیرالمؤمنین. جهادم کنار جهاد اَمیرالمؤمنین، صدقاتم کنار صدقات اَمیرالمؤمنین. آن موقع کسی می‌فهمد که دستش خالی است. چون وقتی با میزان‌الاعمال می‌سنجند تازه می‌فهمیم که خیلی هیچیم. مگر به کَرمی امید داشته باشیم. وگرنه در مقابل بی‌نهایت همه صفریم. به هرحال این اخلاص‌ها و اینکه واقعا حس کنیم که هیچ هستیم، واقعا چیزی دست آدم می‌دهد.

[7] . الان بعضی‌ها که شعار مدیریت جهانی می‌دهند بدانند که اصلا قد وقواره‌مان این حرف‌ها نیست. کسانی که چنین فکر می‌کنند، مثل کسانی هستند که ندیده‌اند؛ فکر می‌کنند که حالا که یک اداره را مدیریت می‌کنند می‌توانند حکومتی را هم مدیریت کنند. مثل کسانی که یک دوره‌ای رفته‌اند مجلس و حالا می‌خواهند رئیس جمهور شوند. اگر در امریکا این کار را می‌کنند به خاطر این است که در آنجا آن شخص رئیس‌جمهور نمی‌شود. این شخص نفر جلو است. قدرت اصلی در اختیار مجموعه‌ی یک لابی است که آن لابی می‌خواهد مدیریت کند. تجربه‌اش را هم دارد. این غیر این است که ما اصلا تیم تشکیل نمی‌دهیم. الان در ایران چنین کسی پیدا می‌کنید؟ کسی که بیست سال است که تیم تشکیل داده باشد در حوزه های مختلف. آدم داشته باشد، بیست سال هم کار کرده باشد، همه وزارتخانه‌هایش معلوم است، همه‌ی کارهایش معلوم است. ائمه‌ی ما اینطور بودند که مثلاً کار می‌کردند روی ایران برای هزار سال آینده که زمینه‌‌ی تشیع در ایران ایجاد شود که بعدا اتفاقی در آنجا بیفتد. تجربه‌ی ما در این سطح است که شخص ناگهان، می‌آید روی کار. کسی که اصلاً دست به کار اجرایی نزده، صرفا مذاکره کرده است، به خودش حق می‌دهد که رئیس جمهور شود، چون آدم خوبی است! بدون اینکه تیمی داشته باشد،‌ بدون اینکه نفراتی داشته باشد، بدون اینکه کار را بشناسد.

[8] . یکی از چیزهایی که در نحوه‌ی مدیریت غربی‌ها جالب است این است که کسی که بخواهد استاد شود باید یک پروسه‌هایی را طی کند، در واقع او را در پروسه‌هایی می‌گردانند؛ مثلا حتما باید یک دوره‌ای مسئول آموزش یا مسئول مالی شده باشد. یکی از اشتباهاتی که بعضی از هم‌لباسی‌های ما می‌کنند این است که در کار اجرا وارد نمی‌شوند، آن‌وقت اجراء، مدیریت، پول و … را نمی‌فهمند؛ ولی در مسندی قرار می‌گیرند که باید در ‌مورد همه‌ی اینها نظر دهند.

[9] . ما در برابر او خواستيم که بر آنان که در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده ايشان را پيشوايانِ خلق کنيم و وارث ديگران قرار دهيم.

[10] . تلقی بنده از حکومت فعلی و نحوه مدیریت اشتباهی که داریم، همان دوره‌ی تیه است. فرض کنید یک سری آخوند را از پشت کتاب‌هایشان بلند کردند که در حکومت‌های قبل بردگی می‌کردند و هیچ تجربه‌ی حکومت‌داری نداشتند. همه‌ی سیستم فرعونیان را ریختیم بیرون. خودمان احتیاج داریم یک دوره‌هایی را تجربه کنیم. یک دوره های تیه و بیابانگردی و تجربه برای حکومت. تلقی بنده این است که بعد از سی و هفت سال، در این سه چهار سال آینده که نزدیک چهل سال است یا اتفاقات خیلی خوبی می‌افتد یا اتفاقات خیلی بدتری. یعنی دیگر تجربه‌هایمان را زیر نظر موسی کردیم.

[11] . حتی آقای منتظری در بحث حکومت اسلامی یک بحث خوبی دارند که می‌گویند: «ما برای کارها احیتاج داریم به گذاشتن متعهدترین متخصص؛ نه متخصص‌ترین متعهد.» فرد باید کار را بلد باشد انجام دهد، در بین کسانی که بلد هستند کار را انجام دهند، متعهدترین را انتخاب کنیم. این حرف خیلی ناب است. لذا در بحث ولایت فقیه اگر دیدیم بین چند فقیه، مدیریت یکی خیلی قوی است، هرچند فقاهتش خیلی قوی نباشد، او برای امر ولایت بهتر است. شأن ولایت شأن مدیریت است.