جلسه سی و نهم

فایل صوتی:

فایل متنی:

متن سخنرانی:

باسمه تعالی

جلسه‌ی 39 تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی بقره

حجت‌الاسلام و المسلمین قاسمیان – 5شنبه 13 آبان 95

فهرست مطالب

*بخش اول – گزارش کوتاه

*بخش دوم- مباحث تفسیری

مختصری از مطالب جلسه گذشته

1-حس‌گرایی در امر دین (55 بقره:… نَرَى ﭐللَّهَ جَهْرَةً…)

1-1-موجه جلوه دادن معارف قرآن برای منطق حسی، خیانتی بزرگ!

1-2-دیمانسیون سه‌بُعدی قرآن، غیرقابل فهم برای دیمانسیون دوبُعدی

1-3-منطقِ غیرقابل محاسبه قرآنی در مقابل منطقِ محاسبه‌گر و حس‌گرا

1-3-1-محاسبه آری، اما عمل براساس آن، خیر

1-4-محاسبه مؤمن روی غیب و وعده‌های الهی

1-4-1-وعده‌های خدا، خارج از توان محاسبه مادی

1-4-2- وعده ها در جنگ بدر و احزاب

1-4-3-ماجرای صلح حدبیه

1-4-4-مسئولیت پذیر بودن خداوند در عمل به وعده‌ها

1-4-5-نحوه‌ی اجرای وعده‌های نصرت، طبق سنت تمییز

1-4-6-طول کشیدن اَمَد باعث دیرباور شدن وعده‌ها

1-5-علم اسلامی، علمی غیب پذیر

1-6-جمع‌بندی

 

 

 

 

آیه اصلی:آیه 55 بقره

سایر آیات: 3 طلاق، 251 بقره، 7 و 44 انفال،18 تا 26 فتح، 25 و 26 توبه، 16 حدید، 29 و 30 نجم.

موضوع اصلی: ایمان به غیب

موضوعات فرعی: حس‌گرایی، وعده الهی، محاسبه‌، جنگ احزاب، بدر، صلح حدبیه، سنت تمییز، علم اسلامی.

 

 

 

 

 

*بخش اول – گزارش کوتاه

جلسه‌ی این هفته به مدت حدوداً ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه‌السلام) با محوریت آیه 55 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره (وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى…) برگزار شد. ابتدای جلسه به بیان مختصری از مطالب جلسه‌ی قبل پرداخته شد و ضمن آن، مباحثی همچون رضایت به فعل و نیت که باعث انتساب فعل می‌شود بیان گردید.

در ادامه‌ی جلسه ذیل فقره‌ی … نَرَى ﭐللَّهَ جَهْرَةً … در آیه 55 سوره مبارکه‌ی بقره، بحث مهم حس‌گرایی در امر دین و تحلیل امور دینی با حس‌گرایی مطرح شده و تا پایان جلسه به بررسی زوایا و نکات این مطلب پرداخته شد.

در ضمن این بحث، موجه جلوه دادن معارف قرآن و دین برای منطق مادی، به شدت مورد نقد قرار گرفت و بیان شد که اساساً دیمانسیون قرآن سه بُعدی است و برای نگاه دوبُعدی قابل فهم نیست. پس از آن، این موضوع مطرح شد که اساساً منطق قرآنی، ‌منطق غیرقابل محاسبه است؛ چراکه با غیب و وعده‌ها سروکار دارد و غیب و وعده‌ها هم محاسبه‌پذیر نیستند. البته باید توجه داشت که مؤمن باید محاسبه‌ی خودش را بکند، منتها نباید براساس محاسبه عمل کند، بلکه آنچه مهم است، عمل به وظیفه است هرچند مطابق با محاسبات نباشد. در واقع مؤمن وعده‌پذیر است و بر اساس وعده‌ها عمل می‌کند. در همین راستا، به بررسی جنگ‌های بدر و احزاب و جریان صلح حدبیه پرداخته شد.

سپس بیان شد که خداوند در مقابل وعده‌ها، مسئولیت‌پذیر است، منتها به شرطی که ما درست عمل کنیم. همچنین گفته شد که نحوه‌ی اجرای وعده‌های نصرت الهی هم خودش طبق سنت تمییز است. سنتی که در آن صف منافقان از صف مؤمنان جدا می‌شود. همچنین این نکته بیان شد که طول کشیدن اَمَد (نقطه‌ی پایان)، باعث دیرباور شدن افراد نسبت به تحقق وعده‌ها می‌شود که این هم نتیجه بد عمل کردن خود ما است. در پایان هم نقدی راجع به علوم رایج در دنیای امروز مطرح شد که به شدت غیب‌گریز هستند.

 

 

*بخش دوم- مباحث تفسیری

(55 بقره) وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ؛[1]

مختصری از مطالب جلسه گذشته

یکی از مهمترین مباحث قرآن‌شناسی در آیات 55 و 56 سوره مبارکه‌ی بقره در جلسه قبل طرح شد؛ مباحث رضایت به فعل و انتساب و نیت. در آیات قرآن اینطور هست که یک نسبت‌هایی به قوم بنی‌اسرائیل داده می‌شد که خودشان هم نمی‌پذیرفتند. (64مائده) وَقَالَتِ ﭐلْيَهُودُ يَدُ ﭐللَّهِ مَغْلُولَةٌ…[2]یهود می‌گفتند ما که چنین چیزی نمی‌گوییم. به آنان گفته می‌شد که مگر شما نمی‌گویید که خدا اینجا چنین کاری نمی‌کند مگر از طریق اسباب؟ گفتند: چرا می‌گوییم. خطاب شد که این به همان معنای يَدُ ﭐللَّهِ مَغْلُولَةٌ است. لازم نیست قالَ در قرآن لزوما به این معنا باشد که با زبانش این کلمات را گفته باشد. همین که منطق فکرش این باشد، کفایت می‌کند که قرآن بگوید این حرف را گفته است.

پس از بحث انتساب و نیت و درنوردیدن زمان‌ها از نظر قرآن، و با بیانی که عرض شد، لاجرم مسلمانی هم که منطق فکری شبیه به بنی‌اسرائیل داشته باشد، داخل در قوم یهود خواهد بود. کما اینکه در روایات چنین عباراتی داریم که شما در این باب و در این بحث یهودی هستید. چون همانطور که یهودی ها فکر می‌کنند شما هم فکر می‌کنید.

رضایت فی‌الجمله مهم است،‌ این رضایت باعث می‌شود که فرد داخل در جریان محسوب شود. مثل یکسری از اصحاب فتنه‌ها (ساکتین) که جریان‌ها را تماشا می‌کنند و واکنشی نشان نمی‌دهند. اینها هم در داخل این قوم محشور می‌شوند. البته قرآن همیشه نسبت‌ها را رعایت می‌کند که آدم‌های برتر صحنه که سهم اصلی را دارند از معایب بیشتری برخوردارند (11نور) …وَﭐلَّذِي تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ.[3] ولی به هرجهت رضایت‌های فی‌الجمله، انتساب می‌آورد و این مباحث، داخل در امور تکوینی است. یعنی مسایل تکوینی ربط به انتساب‌های تکوینی دارد و نه تشریعی. در مباحث بهشت و جهنم هم همین‌طور است. مثلا وقتی می‌فرماید که (56یس) هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى ﭐلْأَرَائِکِ مُتَّکِؤُونَ.[4] منظور این ازواج این دنیایی نیست، بلکه منظور زوج‌های تکوینی است. کسانی که تکوینا با هم ارتباط دارند، فِي ظِلَالٍ عَلَى ﭐلْأَرَائِکِ مُتَّکِؤُونَ اند. نه همسران تشریعی. چون آن روزگار، روزگارِ (101مؤمنون) …فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ…[5] است. روزگاری است که کسی با کسی نسبت ندارد؛ (94انعام) …وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى…، شما تک تک پيش ما آمده‏ايد. فُرادا محشور می‌شود و آن‌موقع با جنس تکوینی خودش، جمع می‌شود. این مباحث، مباحث مهمی است در جای خودش.

1- حس‌گرایی در امر دین (55بقره:… نَرَى ﭐللَّهَ جَهْرَةً…)

1-1- موجه جلوه دادن معارف قرآن برای منطق حسی، خیانتی بزرگ!

منطقِ فهمِ خدا از طریق امور حسی به این معناست که امور غیبی و قرآنی و تکوینی عالم را در سطح حس، محاسبه کنید. یکی از خیانت‌های جدی به قرآن، موجّه جلوه دادن معارف آن است برای منطق حسی. گاهی شما می‌خواهی نان بریزی تا کفتر بگیری اشکالی ندارد. مثلا به بچه بگویی وقتی سبحان‌الله را به آب می‌خوانند مولکولهایش مرتب می‌شود. اینجا به بچه که سطحش سطح حس است و منطق‌های دینی را با حس متوجه می‌شود، ایرادی ندارد. ولی اینکه این یک روش کلی شود برای بشر که دین را اگر به صورت منطق قابل فهم برای حس دربیاورید، می‌فهمد (یعنی منطق محاسبات دقیقا مادی و براساس روابط مادی)، این یک خیانت بزرگ است. منطق دین و قرآن منطق موجّهی نیست که بتوان در این سیستم عامل معرفی‌اش کرد. این همه تلاش برای چیست که بخواهیم بگوییم این منطقی که در دنیا هست، در دین هم هست و بلکه بیشتر؟ اصلا این رویکرد، اشتباه است.

خدا می‌فرماید عده‌ای حیله‌گری می‌کنند در آیات الهی. مثلا وقتی بعد از مدتی باران می‌آید، می‌گویند اصلا ما دوره‌های خشکسالی و ترسالی داریم. ببینید چه حیله‌گری است در آیات الهی. وقتی به خاطر بد بودن یک ملتی، باران نمی‌آمده، بعدا خوب شدند و باران آمده، بعد اینان مکر می‌کنند در آیات الهی. یعنی همین پروسه را یک طور دیگر تحلیل می‌کنند. یک کاری می‌کنند که ربطی به غیب پیدا نمی‌کند. در صورتیکه با بالاترین قسم‌ها و با تمام آیات قرآن و روایاتی که داریم یک چیزی به نام نماز استغاثه هست، دعا هست. در کوفه باران نمی‌آید تحلیل امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این است که گناه می‌کنید باران نمی‌آید. این چه تحلیلی است که در آن دوره‌ها ارائه می‌شود ولی الان کسی جرأت نمی‌کند اینچنین تحلیلی را ارائه دهد. شما روایات و آیات را نگاه کنید، اصلا بحث ترسالی و خشکسالی نداریم. همیشه باران به طور یکسان می‌آید (این را هم تحقیق کرده‌اند دیده‌اند درست است، همشه باران به یک اندازه می‌بارد) منتها وقتی ملتی بد عمل می‌کند، خداوند باران را برمی‌دارد و در دریا می‌ریزد. ما با این اتفاق اینطور برخورد می‌کنیم که باد، باران را برد و به دریا ریخت. اما امیرالمؤمنین طور دیگری تحلیل می‌کند که باور این تحلیل سخت است. یکی دوتا هم نیست.

1-2-  دیمانسیون سه‌بُعدی قرآن، غیرقابل فهم برای دیمانسیون دوبُعدی

ما سعی می‌کنیم دیمانسیون منطق قرآن را عوض بکنیم، که در این‌حالت همه چیز به هم می‌خورد. مثل کسی که تنها دوبُعد را متوجه می‌شود و فقط متر مربع را می‌فهمد، نمی‌توان به او فهماند که این حجم چند متر مربع است؛ چرا که در مفهوم حجم، متر مکعب خوابیده است و دیمانسیون حجم، متر مکعب است نه متر مربع. قرآن سه بعدی است. تلاش برای تبدیل کردن یک منطق، یک نوع از فهم، یک چارچوب و یک سیستم عامل به یک سیستم عامل دیگری پاسخگو نیست، معارف روی این سیستم عامل بالا نمی‌آید و خودِ معارف متهم می‌شود. در حالیکه حقیقت این است که این معارف را برای این سیستم عامل ننوشته‌اند. معارف روی سیستم عامل خودش بالا می‌آید.

1-3- منطقِ غیرقابل محاسبه قرآنی در مقابل منطقِ محاسبه‌گر و حس‌گرا

ما در منطق قرآنی‌‌مان منطقی داریم که برپایه‌ی غیب است. از طرفی فرآیند‌های غیبی از پایین قابل شناسایی نیست. با محسوسات قابل دستیبابی نیست. برای همین مؤمن به منطق غیرقابل محاسبه بودن می‌رسد. یعنی طبیعتا نمی‌تواند چیزهایی را محاسبه کند. فقط باید اعتماد کند. البته یک سری وعده‌هایی به صورت کلی وجود دارد، اما آن وعده‌ها را هم نمی‌شود حساب کرد. مؤمن براساس همین وعده‌ها عمل می‌کند. این حرف ممکن است مقداری غریب به نظر بیاید، چراکه از ابتدا که درس خواندیم، همه چیز براساس منطق محاسبات بوده است. حتی در عالم نظامی، عالم اقتصادی هم همین‌طور بوده است. در عالم نظامی تک زدن به لشگر محاسبه دارد. (محاسبه نیرو، آذوقه، تلفات، هزینه و…). اما وقتی حضرت آقا به امام (رحمۀ‌الله علیه) گفتند توان رزم دفاعی ما به لحاظ هوایی، شش روز است، امام گفتند بروید بجنگید. ما برای تحلیل این صحنه باید یک حرف خداپسندانه بزنیم. یا باید بگوییم این تصمیم امام یک حرکت غیرعقلایی است، یک حرکت بی‌حجت است، یا اینکه بگوییم از یک منطق دیگری برخوردار است و البته آن منطق غیرقابل‌محاسبه است. این کار محاسبه‌گرایانه را کجا بگذاریم و کار امام را کجا بگذاریم؟ کار امیرالمؤمنین را کجا بگذاریم؟ این چه منطقی است و آن چه منطقی؟

(خطبه146نهج البلاغه) عمر سه تا سؤال دارد از امیرالمؤمنین: 1. من، خودم به جنگ بروم یا نه؟ 2. تعدادمان از اهل فارس کمتر است. بجنگیم یا نه؟ 3. اول ما حمله کنیم یا آنها حمله کنند (تک بزنیم یا پاتک بزنیم)؟ امیرالمؤمنین در جواب سؤال دوم اینطور می‌فرمایند: نصر این امر به عدد نیست، اصلا ما به عدد کاری نداشتیم و به عدد نمی‌جنگیدیم. چه کسی فکر می‌کند الان آمریکا از ما به لحاظ نظامی قوی‌تر نیست؟ واقعا قوی‌تر است. خودِ آقا هم گفتند که تمام ثروت آنجاست، تمام اقتصاد آنجاست و… . نسبت عراق با ایران همینطور بود. تعداد رزمندگانِ ایرانی که درگیر جنگ عراق با ایران شدند، نسبت به نیروهای عراقی، یک پنجم بود. آنها خیلی بیشتر بودند، تجهیزات نظامی‌شان هم بیشتر بود. پشتوانه‌هایشان بیشتر بود. وقتی یک منطق دیگری باشد می‌گوید اصلا درگیر نمی‌شویم.

1-3-1-       محاسبه آری، اما عمل براساس آن، خیر

منطقی که از قرآن فهم می‌شود این است که وقتی از سپاه اسلام هستید و محاسبه می‌کنید، اشکالی ندارد محاسبه بکنید اما براساس آن عمل نکنید. اگر می‌خواهید براساس محاسبه‌هایتان با عقل بشری عمل بکنید، عملا تمام وعده‌ها را نادید گرفتید. یعنی یک سری پارامترهای مهم را اصلا دخیل ندانستید. شما محاسبات کردید، آن‌ها هم محاسبات را آوردند نزد امام (ره). اگر بخواهیم کار امام را از منطق پایین ببینیم، هیچ چاره‌ای نداریم جز اینکه بگوییم امام اشتباه کرد ولی شانس آورد.

1-4- محاسبه مؤمن روی غیب و وعده‌های الهی

این مهم است که ریشه‌ای به نام غیب را باور کنیم و بپذیریم این غیب در عالم مشهود تأثیر دارد و متقی بر اساس ایمانی که به غیب و وعده‌های الهی دارد، پیش می‌رود. خیلی چیزها برایش محاسبه‌پذیر نیست، بلکه وعده‌پذیر است. فقط می‌داند طبق وعده‌های الهی چنین می‌شود،‌ حالا اینکه چرا اینطور می‌شود نمی‌داند. و خیلی وقت‌ها یک بسته‌ی سیاهی برایش می‌ماند که حتی در این حوزه، تولید علم نیز نمی‌تواند بکند. تصور بعضی‌ها این است که اگر غربی‌ها در این منطق محاسباتی‌شان، ششصد جلد کتاب می‌دهند، اگر کار دست ما بیفتد با منطق درست، شش هزار جلد بیرون می‌دهیم. این همان خلط بحثی است که فرد فکر می‌کند که همان‌کاری را که غربی‌ها در سیستم عامل خودشان می‌کنند، ما هم باید در سیستم عامل خودمان همان کار را بکنیم. ممکن است من تولید علمی بکنم به شدت ساده. مثلا از ده‌هزار جلد کتابی که درباره روانشناسی رشد است، یک جزوه ده صفحه‌ای دربیاورم. از این اِبا نکنید. عالم خیلی پیچیده است، آدم هم خیلی پیچیده است؛ اما این یک مغالطه است که فکر کنید زندگی آدم در این عالم پیچیده است. مثل این می‌ماند که ماشین شاسی بلند، خیلی پیچیده است، اما این اصلا به این معنا نیست که رانندگی با ماشین شاسی بلند پیچیده است. اتفاقا شاید به این دلیل سیستم این ماشین را پیچیده کرده‌اند که رانندگی‌اش ساده شود. شاید واقعا با یک سری کارهای ساده، نتایج بزرگی ایجاد شود. اینجا دیگر کُمیت مجموعه‌های محاسبه‌گرایانه می‌آید پایین. چون بخش‌های بسیار زیادی از دید شما مخفی است و شما روی وعده‌اش می‌توانی حساب کنی نه روی محاسبه‌ات. به خاطر همین هم هست که می‌فرماید (3طلاق) وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ … نه به معنای رزقی که زیاد است، بلکه به معنای رزقی که شما نمی‌توانی حساب کنی. حسابت را بکن ولی براساس محاسباتت عمل نکن. براساس توکل و وعده‌ها عمل کن.

1-4-1-        وعده‌های خدا، خارج از توان محاسبه مادی

این‌طور نیست که اسرائیلی‌ها ذاتا بترسند، بله، وقتی اسرائیل با حزب‌الله لبنان مواجه می‌شود، اصلا اتفاق دیگری می‌افتد. معلوم نیست اگر اسرائیل با چین درگیر شود، آن اتفاق برایش بیفتد.

در جنگ خیبر نشان می‌دهد که (2حشر)… وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ﭐلرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي ﭐلْمُؤْمِنِينَ فَـﭑعْتَبِرُواْ يَا أُوْلِي ﭐلْأَبْصَارِ… خدا رعب و وحشت بر دلهايشان (یهودیان خیبر) بيفکند چنانکه خانه‏هاي خود را به دست خود و به دست مؤمنين خراب کردند، پس اي صاحبان بصيرت عبرت بگيريد. یک سپاهی وجود دارد به نام سپاه رعب که وقتی با مسلمانان می‌جنگند، این منطق کار می‌کند. فکر نکنید باور این منطق،‌ کار ساده‌ای است. فهم تصمیمات پیغمبر،‌ تصمیمات امیرالمؤمنین، تصمیمات امام خمینی، سخت است. اتفاقا ارتش اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها سرجای خودش، ارتش با روحیه‌ای هستند. چنان از پرچمشان دفاع می‌کنند که گاهی اوقات تو از قرآنت دفاع نمی‌کنی. اینطور نیست که آدم‌های بزدلی هستند. خیلی از اینها هم طبق اعتقاداتشان می‌جنگند. این دواعش فکر می‌کنند واقعا به بهشت می‌روند. در همه لشگرها این‌طور آدم‌هایی هستند. این ترس دشمنان و آرامش مؤمنان را تحلیل به جُربزه بچه رزمنده‌ی ما نکنید. این را تحلیل کنید به فَأَنزَلَ اللهُ ﭐلسَّکِينَته عَلَی ﭐلْمُؤْمِنِينَ وَ أیَّدَهُم… دلِ او را خدا آرام کرد. این گفتمان در قرآن بسیار زیاد هست. این را نگویید که مادر موسی یک شیر‌زنی بود و بچه‌اش را در آب رها کرد. قرآن می‌فرماید (10قصص)… رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا… قلب مادر موسی را گرفتیم در مُشتمان و او آرام شد. توصیف کسانی (در داستان اصحاب کهف) که با جُربُزه در سیستم طاغوتی فریاد زدند، در قرآن این طور بیان شده است (14کهف) وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ. ما دلشان را محکم گرفتیم آن‌وقت فریاد زدند. به این شکل از تحلیل جز براساس یک سری قواعد غیبی نمی‌توان رسید.

وعده‌های (57بقره)… وَأَنزَلْنَا عَلَيْکُمُ ﭐلْمَنَّ وَﭐلسَّلْوَى… به این معنی نیست که مَنّ و سَلوی از آسمان می‌افتد پایین. اینکه خدا رزق و مواعد آسمانی می‌دهد به این معنی نیست که از آسمان می‌اندازد پایین. ممکن است شیوه‌اش به این ترتیب باشد که در ذهن کسی مثل حسن باقری چیزی می‌اندازد که می‌شود استراتژیک جنگ.

در غیب موارد غیرقابل مقایسه‌ای هست. یک وقت خدا باد می‌فرستد، گاهی سپاه رعب هست، گاهی آرامشی است که خدا می‌دهد، یک وقت در دل تهرانی مقدم چیزی می‌اندازد و … . اخلاصی که تهرانی مقدم داشت که وقتی پروژه‌ای جواب نمی‌داد می‌گفت به خاطر این هست که اخلاصمان کم است. باز که جواب نمی‌داد می‌گفت به خاطر این است که ثوابش را برای خودمان نگه داشتیم؛ بیایید ثوابش را تقدیم کنیم به حضرت زهرا (سلام‌الله علیها). این مباحث دیگر دقت محاسباتی ندارد. در این حد که برنامه‌ریزی کنم این اشکالی ندارد. این عبارت قرآن در چه منطق محاسباتی می‌گنجد؟ (251بقره)… وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَءَاتَاهُ ﭐللَّهُ ﭐلْمُلْکَ وَﭐلْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ… و داود جالوت را کشت، آن‌وقت خدا به او علم داد! پیدا کنید پرتقال‌فروش را. این قابل محاسبه است که هرچه بیشتر کتاب بخوانی، علمت بیشتر می‌شود. ولی این چه منطقی است که داوود جالوت را کشت و خدا به این واسطه به او علم داد؟ یعنی چه که کسی برود مسافرت جهادی بعد علمش برود بالا! پس باید اعتماد کرد به منطق‌های بالا.

1-4-2-       وعده ها در جنگ بدر و احزاب

در جنگ بدر با منطق پایین، یا باید گفت احمقانه است یا اینکه شانس آوردند. تحلیل دیگری نداریم جز شانس. اما تحلیل خود خدا اینطور است که (7انفال)…أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ ﭐلشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ… شما آمده بودید که کاروان تجاری را بزنید. شما این را می‌خواستید اما خدا اینطور می‌خواست … وَيُرِيدُ ﭐللَّهُ أَن يُحِقَّ ﭐلْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ ﭐلْکَافِرِينَ. جنگ را اینطور توصیف کرده است که (44انفال)… وَإِذْ يُرِيکُمُوهُمْ إِذِ ﭐلْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِکُمْ قَلِيلاًَ وَيُقَلِّلُکُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ… کاری کردیم که شما آنها را کم ببینید و آنها شما را کم ببینند. آنها شما را کم ببینند که فکر کنند عددی نیستید و جنگ را دست پایین بگیرند. شما آنها را کم ببینید که فکر کنید که اینها عددی نیستند و از بین‌شان می‌بریم. در ضمن یک (26توبه)… جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا… هم هست، سپاهی که دیده نمی‌شود. این توصیف از جنگ را با دیده‌ی امروزی ببیند که اصلا قابل توجیه و تفهیم نیست. صحنه این است: یک عده رفتند با چوب و چماق (شمشیر که نداشتند چون می‌خواستند در ابتدا با یک کاروان تجاری درگیر شوند) و درگیر شدند با یک لشگر مجهز. یک تحلیل می‌تواند این باشد که اصلا چرا جنگیدند؟ نباید می‌جنگیدند. حالا می‌گوییم با امر پیامبر جنگیدند. اما چه تحلیل مادی‌ای می‌توانید برای این کار بیابید؟

چقدر ما از این نوع روایات داریم که خدا با مؤمن اگر بخواهد کاری بکند، عقل را از او می‌گیرد. عقل را از او می‌گیریم، کارمان را انجام می‌‌دهیم، بعد عقل را دوباره به او می‌دهیم. آن‌وقت، خود مؤمن وقتی بررسی می‌کند می‌گوید اصلا چه کاری بود من کردم؟!

شما در جنگ احزاب می‌بیند که باد آمد؛ اینطور نیست که بگوید شانس آوردند که باد آمد و همه‌ی آتش‌ها به خیمه‌های خودشان ریخت. روایت قرآن اینطور است (9احزاب)… إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً…، ما باد آوردیم. اینها با لشگرها آمدند و ما با باد آمدیم؛ ببینید برای کفار چقدر خوارکننده هم هست. ما یا باید اینها را باور کنیم و جزو منطقمان شود یا بگذاریم کنار.

اتفاقا از ایمان به غیب که فاصله بگیرید، منطقش محاسبه‌پذیر می‌شود، قابلیت فهم و ریشه‌یابی دارد. در بخشی از خطبه‌ی قاصعه، امیرالمؤمنین می‌فرمایند: وَ اِنَّکُم اِن لَجَئتُم اِلی غَیرِهِ حارَبَکُم اَهلُ الکُفر ثُمَّ لا جَبرائیل ولا میکائیل ولا مُهاجِرون و لا اَنصار یَنصُرونَکُم الا المُقارَعَه بالسَّیف. اگر به غیر خدا پناهنده شوید، اهل کفربا شما می‌جنگند، آن وقت دیگر غیب حذف می‌شود، فقط شما می‌مانید و دیگر بجنگ تا بجنگیم. یعنی می‌آیید در سطح پایین‌تری و آن وقت قابل محاسبه است،‌ هرکس زورش بیشتر است در جنگ پیروز است. شما به لحاظ اجتماعی نگاه کنید در آیات قرآن مرتب می‌بیند آيات یک چیز را تکرار می‌کند: یک جامعه‌ای قیام می‌کند، تحت تدبیر ولی قرار می‌گیرد، آن وقت می‌فرماید که من وعده‌ها را آوردم. در جایی دیگر من وعده‌ها را آوردم اما شما درست عمل نکردید. اصلا جاهایی ممکن است هیچ کاری نکردند، تنها مشمول وعده‌ی الهی شدند. منطق ماجرای سوره‌ی مبارکه‌ی فتح و صلح حدبیه، با بررسی از سطح پایین، غیر قابل درک و باورنکردنی است. اگر قرآن این گزارش را نمی‌کرد، حتما تحلیل دیگری می‌شد.

1-4-3-      ماجرای صلح حدبیه

طبق خوابی که پیامبر(ص) دیدند، مسلمانان لباس احرام به تن کردند و با چوب‌دستی به سمت مکه رفتند. به منطقه حدبیه رسیدند. در ‌آنجا کفار نگذاشتند جلوتر بیایند. با یک صلحی داستان تمام می‌شود و مسلمانان برمی‌گردند. البته این جریان همراه با یک سری امتحانات هم هست. مثلا اینکه پرسیدند از پیامبر که مگر شما نگفتید که قرار است به زیارت خانه خدا برویم، بعد پیامبری که لباس احرام پوشیدند (یعنی کاملا آماده‌ی حج بودند) می‌فرمایند: مگر من گفتم امسال می‌رویم؟ (خودتان را در جریان داستان بگذارید! ممکن است این فکر به ذهن خطور کند که نکند سرکار باشیم.)

پیغمبر امیرالمؤمنینی که مرد جبهه‌ها و جهادها و روزگاران سخت است را برای مذاکره نمی‌فرستد. اصلا اُفت است برای شخصیت امیر که با سردمداران کفر دست دهد و مذاکره کند. کسی را می‌فرستد که جنسش با مذاکره‌کنندگان بخورد.[6]

این تحلیل که قرآن بیان می‌کند از صلح حدبیه، تحلیل خاصی است. (18فتح) لَقَدْ رَضِيَ ﭐللَّهُ عَنِ ﭐلْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَکَ تَحْتَ ﭐلشَّجَرَةِ … خداي تعالي آن روز که مؤمنين در زير آن درخت با تو بيعت کردند از ايشان راضي شد. مؤمنین با پیامبر بیعت کردند که کفار را از بین ببرند با چوب! این منطق‌های غیر محاسباتی است و وعده است! و با آن عمل می‌کنند. اینکه برای ما هم نقل می‌شود یعنی حتما فایده‌ای دارد. …فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ… خدا آنچه در دلهایشان بود را دانست. …فَأَنزَلَ ﭐلسَّکِينَةَ عَلَيْهِمْ… و به همين جهت آرامشي بر آنان نازل کرد. معلوم است قلب، قلبی است که چیزهایی را قبول دارد بعد خدا آرامش را روی قلب اینها آورد. … وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً. به واسطه‌ی این نیتی که کردید (که با چوب دشمنان را از بین می‌بریم)، فتحي نزديک (خیبر) روزيشان کرد. با اینکه اصلا جنگی رخ نداد و برگشتند. (19فتح) وَمَغَانِمَ کَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا… و نيز غنيمت‏هايي بسيار روزيشان کرد که به دست آورند به واسطه‌ی همان بیعت رضوانی که تحت شجره انجام دادند. …وَکَانَ ﭐللَّهُ عَزِيزاً حَکِيماً. و خدا همواره مقتدري شکست ناپذير و حکيمي فرزانه است. (20فتح) وَعَدَکُمُ ﭐللَّهُ مَغَانِمَ کَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَـذِهِ وَکَفَّ أَيْدِيَ ﭐلنَّاسِ عَنکُمْ وَلِتَکُونَ ءَايَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَکُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً. خدا به شما وعده غنيمت‏هاي بسياري داد که به دست آوريد اين يک غنيمت را زودرس کرد و دست شرارت مردم را از شما کوتاه کرد (براي مصالحي ناگفتني) و براي اينکه آيتي باشد براي مؤمنين و شما را به سوي صراط مستقيم هدايت کند. (21فتح) وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُواْ عَلَيْهَا… چیزهای دیگری هم هست که اصلا قادر نبودید به آنها برسید، بواسطه این بیعت رضوان خدا آن را هم به شما داد (فتح مکه). …قَدْ أَحَاطَ ﭐللَّهُ بِهَا وَکَانَ ﭐللَّهُ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً. خداوند به آن احاطه دارد و خدا بر هر چيزي قادر است. (22فتح) وَلَوْ قَاتَلَکُمُ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ… اگر کفار با شما با همین وضعیت (که شما تنها چوب به دست داشتید) می‌جنگیدند …لَوَلَّوُاْ ﭐلْأَدْبَارَ… حتما پشت می‌کردند به شما …ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً. ديگر سرپرست و ياوري نخواهند يافت. (23فتح) سُنَّةَ ﭐللَّهِ ﭐلَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ﭐللَّهِ تَبْدِيلاًَ. این سنت الهی است و سنت خداوند هم لایتغیر است….. (26فتح) إِذْ جَعَلَ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ﭐلْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ ﭐلْجَاهِلِيَّةِ… یک گداختگی و یک حمیت و تعصب جاهلی را در خودشان جعل کرده بودند. (انسان می‌تواند چیزی را به خودش جعل کند، یعنی می‌تواند کارهایی را به خودش تلقین کند.) … فَأَنزَلَ ﭐللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى ﭐلْمُؤْمِنِينَ … این سکینه و آرامش را خداوند اول بر رسول و سپس در دامنه بر مؤمنین آورد. (آرامشی که مسئول پیدا کند، در بدنه و دامنه‌ی خودش تزریق می‌شود. حضرت آقا راجع به امام می‌گویند که امام توکل خودش را مثل خون در جامعه تزریق می‌کرد. خودش متوکّل علی‌الله بود، یک کاری کرده بود با ملت، ملت متوکل علی الله شده بودند. در مقابل هم وقتی یک عده از مسئولین می‌ترسند، ملت هم می‌ترسند.) … وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ ﭐلتَّقْوَى وَکَانُواْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا … کلمه تقوي را نيروي جدا ناشدني ايشان کرد ، و ايشان سزاوارترين کس به آن بودند و اهليت آن را داشتند. اگر آرامش دارند، شایسته‌ی آرامش‌اند. اهلیت آرامش پیدا کردند. به نقطه‌ای رسیدند که خدا ایشان را اینطور آرام کرد. اَحَق و اهل آرامش و کلمه تقوا بودند. اینطور نیست که خداوند آرامش را مثل کِشت دِیم به مؤمنین تزریق کند. بلکه اینها کارهایی کردند و آمدند بالا و آن وقت خدا اینها را با این وعده‌ها آرام کرد. وَکَانَ ﭐللَّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً. و خدا به هر چيزي دانا است.

1-4-4-       مسئولیت پذیر بودن خداوند در عمل به وعده‌ها

عقل دنیایی که اهل حساب و کتاب است باید بترسد از آنچه که در پیش‌رو است؛ درحالیکه قرآن مدل اجرای وعده را به سبکی بیان می‌کند و داستان‌ها را به نحوی تعریف می‌نماید، که مسئولیت پذیرانه است، نه حالت شانس. می‌فرماید (152آل‌عمران) وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ ﭐللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي ﭐلْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ….[7] یعنی من در اُحد هم طبق وعده‌ آمدم منتها شما درست عمل نکردید و گرفتار سستی و اختلاف و نافرمانی شدید.

ممکن است شما یک مسئله روحی روانی داشته‌اید که وعده‌های خدا به شما نرسیده است، مثلاً گرفتار عجب شده‌اید: (25توبه) لَقَدْ نَصَرَکُمُ ﭐللَّهُ فِي مَوَاطِنَ کَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ … خداوند در مواقف بسياري شما را ياري کرد، و مخصوصا در روز جنگ حنين که کثرتتان شما را به شگفتتان آورده بود. در حنین اگر من ابتدائاً نیامدم به خاطر این بود که شما برگشتید به خودتان گفتید ما در بدر با تعداد کمی پیروز شدیم، حالا با این همه تعداد نیرو و بعد از فتح مکه که حتما پیروزی با ماست. … فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَيْئاً… اما (کِثرتتان)کاري برايتان نساخت. … وَضَاقَتْ عَلَيْکُمُ ﭐلْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ. و زمين با همه فراخيش بر شما تنگ شد، و سرانجام پا بفرار نهاديد. (همین الان، این همه پیشرفت‌های نظامی را اگر برای ترساندن دشمن ساخته‌ایم که هیچ، ولی اگر در منطق خودمان روی آن حساب باز کرده‌ایم، خدا بساطمان را جمع می‌کند) … (۲۶ توبه) ثُمَّ أَنزَلَ ﭐللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى ﭐلْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا … آنگاه خدا سکينت خود را بر پيغمبرش و بر مؤمنان نازل نمود ، و لشکرياني که شما نمي‏ديديد فرو فرستاد …

خدا واقعا مسئولیت می‌پذیرد و در موارد متعدد، نصرت‌هایی را که طبق وعده‌ها بر مؤمنین فرستاده شده، در قرآن متذکر می‌شود.

1-4-5-      نحوه‌ی اجرای وعده‌های نصرت، طبق سنت تمییز

سُنن و وعده‌های نصرت الهی، با سرعت و راحتی اجرا نمی‌شود، بلکه خودش می‌شود عامل امتحان؛ تا جایی که می‌رساند انسان را به نقطه‌ی (214بقره)… مَتَى نَصْرُ ﭐللَّهِ… . نحوه‌ی اجرای وعده‌ها به این شکل است که با یک سنت دیگری ترکیب می‌شود و آن سنت تمییز است. یعنی جداسازی صف‌ها؛ می‌خواهد نشان دهد منافقین را. منافقین نه کسانی مثل رجوی و … . اینها را بگذارید کنار. اصلا بحث اینها نیست. بحث کسانی هستند که در داخل بدنه‌ی نظام حرکت می‌کنند. آدم متدینی هست، آدمی است که پای کار ایستاده، منتهای مراتب وقتی کار می‌رسد به خط‌کشی‌های اینچنینی، صف او جدا می‌شود. نحوه‌ی اجرای سنت هم خودش سنتی است و قرار نیست که سنت‌ها به راحتی انجام شود. اجرای وعده‌ها با این جداسازی‌ها اتفاق می‌افتد. (12احزاب) وَإِذْ يَقُولُ ﭐلْمُنَافِقُونَ وَﭐلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً.[8] می‌رساند به نقطه‌ای که منافقان بگویند این معارف فریب است و درست نیست. اینها عمل نمی‌کند. صف مؤمنین را هم جدا می‌کند و می‌رساند به آنجا که می‌گویند (22احزاب): وَلَمَّا رَأَى ﭐلْمُؤْمِنُونَ ﭐلْأَحْزَابَ قَالُواْ هَـذَا مَا وَعَدَنَا ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً.

1-4-6-       طول کشیدن اَمَد باعث دیرباور شدن وعده‌ها

(16حدید) أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ ﭐللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ﭐلْحَقِّ… آيا وقت آن نشده آنانکه ايمان آورده‏اند دلهايشان به ذکر خدا و معارف حقي که نازل کرده نرم شود؟ … وَلَا يَکُونُواْ کَـﭑلَّذِينَ أُوتُواْ ﭐلْکِتَابَ مِن قَبْلُ … و مانند اهل کتاب که پيش از اين مي‏زيستند نباشند …فَطَالَ عَلَيْهِمُ ﭐلْأَمَدُ… (این نظامات و وعده‌ها یک نقطه‌ی اَمَد و پایانی دارد. در یک بازه‌ی زمانی باید جواب بدهد. منتها چون ملت و مسئولین زیرآبی می‌روند، به جواب نمی‌رسند) و اَمَدش طول می‌کشد. اَمَد که طول کشید… فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ…دل قَسی می‌شود. آدم‌ها نسبت به وعده‌ها دیرباور می‌شوند. ما شاید باید خیلی قبل‌تر از اینها نتیجه می‌گرفتیم و به این نقطه رسیده بودیم که (137اعراف) …وَأَوْرَثْنَا ﭐلْقَوْمَ ﭐلَّذِينَ کَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ ﭐلْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا… . اما حرکت‌های زیگزاگی ملت که مستقیم نیست، باعث می‌شود که اَمَدی که باید به پایان برسد، اتفاق نمی‌افتد و طول می‌کشد. حالا که طول می‌کشد، کم کم شک اتفاق می‌افتد که اصلا اینها جواب می‌دهد؟ اصلا این وعده ها درست است؟

1-5- علم اسلامی، علمی غیب پذیر

(29نجم) فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا… دوری بکن از کسی که از یادِ ما دوری کرده است. بحث یاد خدا مفصلا در تفسیر سوره‌ی مائده بیان شده است. (29نجم)…وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا ﭐلْحَيَاةَ ﭐلدُّنْيَا. اینها اراده‌ای جز حیات دنیا ندارند. اراده‌ی حیات دنیا در نگاه ابتدایی شاید اینطور به نظر برسد که یعنی کسانی که دنبال ماشین پورشه شاسی بلند هستند. درصورتیکه منظور اصلی، جهت علمی داستان است. چون در ادامه می‌فرماید (30نجم) ذَلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ ﭐلْعِلْمِ… منتها و سقف علمی‌اش همین است. سقف علمی‌اش حیات دنیاست و محسوسات دنیا. اگر اراده‌ای ندارد جز حیات دنیا یعنی در همین فضا به جهت علم بررسی می‌کند و ماهیت علمی‌اش همین است و همراه ایمان به غیب نیست. ایمان به غیبی که اولین ویژگی مؤمن است، طبق آیات ابتدایی سوره‌ی مبارکه‌ی بقره: (2بقره) ذَلِکَ ﭐلْکِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ. (3بقره) ﭐلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِـﭑلْغَيْبِ… .

این یهودی‌ها که سرعلم دست آنهاست و علوم تحت تدبیر اینها درست می‌شود، ناخودآگاه منطق غیب‌گریزشان روی ذهن‌ها می‌نشیند. این حالت در علوم انسانی که فراوان است. در علوم مهندسی هم که به ظاهر ربطی به این مسایل ندارد، باز هم هست؛ مثلا (74بقره)… وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ ﭐللَّهِ… بعضی از سنگ‌ها از خشیت خدا می‌افتند پایین، این منطق در علم امروزی اصلا قابل پذیرش نیست. نتیجه‌اش این می‌شود که فرد مؤمن درس می‌خواند ولی منطقش صحیح نیست. علمش علم اسلامی نیست. علم اسلامی، علم یک سری آدم‌های متدین نیست. علم با سیستم عامل خودش می‌شود اسلامی. آن وقت یک روندی پیدا می‌شود که برای مسایل روانشناسی، در قرآن و کتب حدیثی دنبال آیه و حدیث می‌گردیم که نشان دهیم آنچه در علوم آنها هست را نه تنها ما داریم، بلکه بیشتر از آن را هم داریم. این همان تبدیل کردن مترمکعب به مترمربع است. بعد هم غربی‌ها در فضای مترمربعی، خیلی جلوتر از ما هستند.

1-6-  جمع‌بندی

چطور می‌شود دنبال خدای دیدنی بود؟ خدا که اصلش در غیب عالم است. این همان فکر یهود است که در همه‌ی ما رسوخ کرده است. وعده‌ها به شکل دیدنی. دیدنی و محاسباتی. دو بعدی شود تا بفهمم، با دیده‌های سه بعدی نمی‌فهمم. بعد اگر بخواهم سه‌بُعدی را با نگاه دوبُعدی تفسیر کنم، همه چیز با شانس تحلیل می‌شود. اینطور نبوده که اگر کیسینجر ده حرکت را پیش‌بینی می‌کرده، امام خمینی شصت حرکت را پیش‌بینی می‌کرده و روبرو بودیم با یک امام زیرک و پیچیده که یک شطرنجی با عالم بازی کرده است طوری که مسیر عالم را تغییر داده با ملتش. امام اینطور آدمی نبوده است. هیچ کس هم نمی‌تواند امام را اینچنین تحلیل کند. امام در نجف بوده است، درسش را می‌خوانده، حالا روزنامه هم می‌خوانده. در جوانی مجلس هم می‌رفته است. بعضی‌ها می‌گویند امام خیلی سیاسی بوده است. اگر امام سیاسی بوده، چه کار سیاسی‌ای انجام می‌داده؟ ما آدم داریم صدها برابر کار سیاسی می‌کند. اما آنچه امام می‌فهمیده او نمی‌فهمد. چرا که باز در منطق قرآن داریم (28حدید)… وَيَجْعَل لَّکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ… یک نورهایی قرار می‌دهیم، فرد روی نور می‌رود، با سرعت نور هم می‌رود.

این منطق منطقی است که انتظار نمی‌رود راحت مورد پذیرش قرار گیرد. یک مقدار قرآن را با بدن لَخت مطالعه کنید؛ مثل تخته پاره‌ای که روی امواج قرآن حرکت می‌کند. نه اینکه تمام آموخته‌ها و غذای خودتان را سر سفره ی قرآن بخورید. فکر کنید هیچ معارفی ندارید و ببینید با خواندن قرآن این معارف چطور شکل می‌گیرد.

 

صلوات!

[1] . و [یاد کنید] آن گاه که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا خدا را آشکارا [با چشم خود] ببینیم. پس صاعقه مرگبار شما را گرفت، در حالی که می دیدید. (۵۵)

[2] . يهود گفت دست خدا بسته است…

[3] . و آن کس که رأس و منشا اين بهتان بزرگ گشت هم او به عذابي سخت معذب خواهد شد.

[4] . هم خود و هم همسرانشان در زير سايه بر کرسي‏ها تکيه مي‏زنند.

[5] . ديگر نسبت و خويشي در ميانشان نماند.

[6] . خدا خیلی هوای مملکت ما را دارد. نظام به اینجا رسیده بود که با آمریکا باید مذاکره کرد. خدا نمی‌خواست که مردان و سرداران جبهه و جنگ مذاکره کنند. باید کسی از جنس خودشان مذاکره کند. اگر آقای جلیلی رأی می‌آورد، مذاکره می‌کرد و به نتیجه هم که نمی‌رسید. اما باز می‌گفتند شما بلد نبودید مذاکره کنید. ما داخل در اینها بودیم و می‌دانیم چطور باید مذاکره کرد. اما الان تیم‌مذاکره کننده، تیمی بودند که آخر مذاکره بودند و آن‌چه باید برای مذاکره دانست، می‌دانستند. بالا دستی نداشتند در این زمینه. ذخیره‌‌ی ما در این بحث بودند. و نتیجه‌ای هم نداشت. اینها را جزو (19نساء) …فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَيْئاً وَيَجْعَلَ ﭐللَّهُ فِيهِ خَيْراً کَثِيراً بدانید. ممکن است بعضی چیزها برای ما زننده باشد اما خدا خیری در آن گذاشته است. الان این ذهنیت برطرف شده است که مذاکره کنندگان یک عده آدم لجوج هستند و مذاکره بلد نیستند. بلکه در واقع اینها هرطور ملاطفت متوقعی را انجام دادند. باز هم نشد، پس یعنی نمی‌شود و این مسیر شدنی نیست اصلا. این راهش نیست. مذاکره از مصدر مفاعله است به معنای یک کار طرفینی. در حالیکه آن طرف منطقش (120بقره) …حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ… است. نمی‌گوید بیا مذاکره کن، حرف او این است که باید روش مرا قبول کنی.

[7] . و به حقيقت ، راستي و صدق وعده خدا را (که شما را بر دشمنان غالب مي‏گرداند )آن گاه دريافتيد که غلبه کرديد و به فرمان خدا کافران را به خاک هلاکت افکنديد و هميشه بر دشمن غالب بوديد تا وقتي که در کار جنگ احد سستي کرده و اختلاف انگيختيد( برخي در سنگري که پيغمبر دستور داد ايستاده و گروهي از پي غنيمت رفتيد)و نافرماني حکم پيغمبر نموديد پس از آنکه هر چه آرزوي شما بود( از فتح و غلبه بر کفار و غنيمت بردن )به آن رسيديد…

[8] . روزي که منافقان و بيماردلان گفتند : خدا و رسولش جز فريبي به ما وعده ندادند.